امام باقر علیه السلام خوش داشتن خوبىها و نفرت از بدى ها را معیار شناخت خیر در وجود آدمى دانسته اند:
«إذا أردْتَ أنْ تَعْلَمَ أنَّ فِیکَ خَیْراً فَانْظُر إلى قَلْبِکَ فَإنْ کَانَ یُحِبُّ أهْلَ طَاعَةِ اللَّهِ وَیُبْغِضُ أهْلَ مَعصِیَتِهِ فَفیکَ خَیرٌ وَاللَّهُ یُحِبُّکَ وَإن کَانَ یُبْغِضُ أَهْلَ طاعَةِ اللَّهِ وَیُحِبُّ أهْلَ مَعصِیَتِهِ فَلَیْسَ فِیکَ خَیْرٌ وَاللَّهُ یُبْغِضُکَ وَالمَرءُ مَعَ مَنْ أحَبَّ».
هنگامى که مى خواهى بدانى در وجودت خیر هست به قلبت نظر کن، اگر اهل طاعت خدا را دوستدارى و اهل نافرمانى اش را دشمن دارى، پس در تو خیر وجود دارد و خدا تو را دوست دارد واگر با اهل طاعت خدا دشمنى و اهل معصیت را دوست دارى در تو خیرى وجود ندارد و خدا دشمن توست و انسان با همان کسى است که او را دوست دارد.
آنان که براى خدا و در راه خدا با یکدیگر دوستى دارند در قیامت از عنایت ویژه حق بهره مند مى شوند.
عبداللَّه بن مسعود از پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله روایت مى کند که آن حضرت فرمود:
«المُتَحابُّونَ فِى اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ عَلى أعْمِدَةٍ مِنْ یَاقُوتٍ أَحْمَرَ فِى الجَنَّةِ یُشْرِفُونَ عَلى أهْلِ الجَنَّةِ فَإذَا اطَّلَعَ أحَدُهُم مَلَأَ حُسْنُهُ بُیُوتَ أهْلِ الجَنَّةِ فَیَقُولُ أهْلُ الجَنَّةِ: أخْرُجُوا نَنْظُر المُتَحابّینَ فِى اللَّه عَزَّوَجَلَّ قَالَ: فَیَخْرُجُونَ وَیَنْظُرُونَ إلَیْهِم أحَدُهُمْ وَجْهُهُ مِثْلُ القَمَرِ فِى لَیْلَةِ البَدْرِ، عَلى جِبَاهِهِمْ:
هَؤلَاءِ المُتَحَابُّونَ فِى اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ».
آنان که در راه خدا دوستى مىورزند در بهشت بر پایههایى از یاقوت سرخ قرار دارند، بر اهل بهشت مشرف اند. هرگاه یکى از آنان آشکار شود زیبایىاش خانههاى اهل بهشت را پر مىکند، پس اهل بهشت مى گویند:
از خانه ها بیرون آیید تا دوستداران در راه خداى عزوجل را ببینیم، بیرون مى آیند و به تماشاى آنان مى نشینند، هر یک را مى بینند صورتش چون ماه شب چهارده است، بر پیشانى آنان ثبت است که: اینان دوستداران براى خدا و در راه خدا هستند.
ابن ابى الحدید در «شرح نهج البلاغة» این گونه آورده است:
مردى نزد عمر بن خطاب بر على علیه السلام اقامه دعوا کرد در حالتى که على علیه السلام نیز در مجلس حضور داشت.
در این هنگام عمر رو به على علیه السلام کرد و گفت: یا ابا الحسن! برخیز دوشادوش مدّعى بنشین.
على علیه السلام برخاست و در کنار مدّعى بنشست و طرفین دعوى، دفاع و حجّتهاى خویش را تقریر کردند تا کار محاکمه به پایان رسید و مدّعى از پى کار خود روان شد و على علیه السلام به جاى نخستین بازگشت.
در این موقع عمر آثار خشمى در سیماى على علیه السلام دید و براى کشف علّت گفت: آیا این پیشآمد را ناگوار داشتى.
على علیه السلام گفت: آرى.
عمر موجب ناگوارى را بجست.
على علیه السلام گفت: موجب ناگوارى آن بود که تو مرا در حضور مدّعى با کُنیه خطاب کردى در صورتى که حق آن بود که مرا به نام مى خواندى و امتیازى میان من و او قائل نمى شدى!!
عمر چون این سخن بشنید، على علیه السلام را در آغوش کشید و صورتش را بوسه باران کرد و گفت: پدرم به فداى شما که خدا ما را در پرتو وجودتان هدایت فرمود و از ظلمت به نور آورد.
شفاعت انبیاء ( علیه السلام) در دنیا
شفاعت نمودن انبیای عظام ( علیهم السلام) در بارگاه الهی حق است. از قرآن حکیم استنباط می شود که انبیاء ( علیهم السلام) در این دنیا هم امّت خویش را شفاعت می کنند. در زیر، شفاعت امّت به وسیله ی بعضی انبیاء ( علیهم السلام) که در قرآن آمده است را ملاحظه کنید.
1- حضرت نوح ( علیهم السلام)
رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ لِوَالِدَیَّ وَ لِمَنْ دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤْمِناً وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ {71/ 28} بارالها، مرا و پدر ومادر من و هر که با ایمان به خانه ( یا به کشتی) من داخل شود و همه ی مردان و زنان با ایمان عالم را ببخش و بیامرز.
2- حضرت ابراهیم ( علیهم السلام)
رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَ لِوَالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَابُ {14/ 41} بارالها، روزی که ( میزان عدل و) حساب بر پا می شود ( تو در آن روز سخت) بر من و والدین من و همه ی مؤمنان ( از کرم) ببخشا.
سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی إِنَّهُ کَانَ بِی حَفِیّاً {19/ 47} من از خدای خود برای تو آمرزش خواهم خواست. او بسیار در حق من مهربان است.
إِلاَّ قَوْلَ إِبْرَاهِیمَ لِأَبِیهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ {60/ 4} الا آنکه ابراهیم به پدر ( یعنی عموی) خود گفت: ( اگر ایمان آری) من برای تو از خدا آمرزش می طلبم.
فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی وَ مَنْ عَصَانِی فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ{14/ 36} پس هر کس ( در راه توحید و خداپرستی) پیرو من است، ازمن است و هر که مخالفت من کند ( و راه شرک و عصیان پوید اختیارش با توست که) تو خدای بسیار بخشنده و مهربانی.
3- حضرت موسی ( علیهم السلام)
قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ لِأَخِی وَ أَدْخِلْنَا فِی رَحْمَتِکَ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ{7/ 151} موسی گفت: پروردگارا، من و بردارم را بیامرز و ما را در ظلّ رحمت خود داخل گردان.
4- حضرت یعقوب ( علیهم السلام)
قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ {12/ 98} پدر [حضرت یعقوب ( علیهم السلام] گفت: به زودی از درگاه خدا برای شما آمرزش می طلبم که او بسیار آمرزنده و مهربان است.
5- حضرت یوسف ( علیهم السلام)
قَالَ لاَ تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ {12/ 92} یوسف گفت: امروز هیچ خجل و متأثر نباشید، که خدا گناه شما را ببخشد.
6- حضرت عیسی( علیه السلام)
إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُکَ وَ إِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ {5/ 118} ( خدایا) اگر آنها را عذاب کنی، باز همه بندگان تو هستند؛ و اگر از گناه آنها درگذری، باز توانا و درست کرداری.
7- حضور سید عالم ( صلی الله علیه و آله)
الف -وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً {4/ 64} و اگر هنگامی که آنها ( گروه منافق) بر خود ستم کردند به تو رجوع می کردند و ازکردار خود به خدا توبه نموده و تو هم برای آنها استغفار می کردی و از خدا آمرزش می خواستی، در این حال البته خدا را توبه پذیر و مهربان می یافتند.
ب-وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ ....{47/ 19} و تو بر گناه خود و برای مردان و زنان با ایمان آمرزش طلب...
ج- فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ.... {3/ 159} پس از ( بدی) آنان درگذر و برای آنها طلب آمرزش کن...
د- وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ {24/ 62} و بر آنها از خدا طلب مغفرت و آمرزش کن.
هـ - اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ...{60/ 12} و آمرزش گناهانشان را از خدا بخواه...
8- شفاعت صالحان برای مؤمنین
رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَ لِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ ....{59/ 10} پروردگارا بر ما و برادران دینی مان که در ایمان پیش از ما شتافتند ببخش...
9- شفاعت فرشتگان
الف - وَ الَّذِینَ جَاءُوا مِنْ بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا{40/ 7} فرشتگانی که عرش ( با عظمت الهی) را بر دوش گرفته و آنان که پیرامون عرشند، به تسبیح و ستایش حق مشغولند؛ هم خود به خدا ایمان دارند و هم برای اهل ایمان از خدا آمرزش و مغفرت می طلبند.
ب - یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلاَئِکَةُ صَفّاً لاَ یَتَکَلَّمُونَ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْ منُ وَ قَالَ صَوَاباً {78/ 38} روزی که روح القدس با همه ی فرشتگان به صف آیند و هیچ کس سخن نگوید جز آن که خدای مهربانش اذن دهد و او سخن به صواب گوید.
ج- وَ لاَ یَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضَى ....{21/ 28} و هرگز از احدی جز آن کسی که خدا از او راضی است شفاعت نکنند...
د- فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تَابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَ قِهِمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ {40/ 7} گناه آنان که توبه کردند و راه ( رضای) تو را پیمودند ببخش و آنان را از عذاب دوزخ محفوظ دار.
هـ. رَبَّنَا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدْتَهُمْ وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَ أَزْوَاجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ {40/ 8} پروردگارا، تو آنها را به بهشت عدنی که وعده شان فرمودی با پدران ( و مادران) صالح و هم جفت و فرزندانشان و اصل گردان که همانا تویی خدای با حکمت و اقتدار.
و- وَ قِهِمُ السَّیِّئَاتِ وَ مَنْ تَقِ السَّیِّئَاتِ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ وَ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ {40/ 4}
و هم آن مؤمنان را از ارتکاب عمل زشت نگاهدار، که هر که را تو از زشتکاری امروز محفوظ داری، درحق او رحمت و عنایت بسیار فرموده ای و آن به حقیقت رستگاری بزرگ خواهد بود.
قرآن کریم در آیات فوق این بحث را به صورت روشن بیان فرموده است که بندگان محبوب و مقرّب خدایتعالی در بارگاه وی برای گناهکاران شفاعت می کنند. از انبیای گرامی و بزرگوار گرفته تا فرشتگان و مؤمنان صالح به عنوان مقرّبین درگاه الهی اجازه ی شفاعت دریافت می کنند؛ ولی عناصر نافرمان و مردود بارگاه الهی و کفّار و مشرکین ازین نعمت محروم خواهند بود.
در حال قاری
و آن ادب آن است که با وضو باشد بر هیئت ادب و سکون ـ ایستاده یا نشسته ـ روی در قبله و سر فرود انداخته بی تربّع (چهار زانو نشستن) و تکیه و هیئت تکبّر... فاضل تر آن که در نماز ایستاده خواند و در مسجد چه آن از افضل اعمال است.
ترتیل
و آن مستحب است زیرا که بیان خواهیم کرد که مقصود از قرائت، تفکر است و تفکر به ترتیل میسّر شود و برای این «اُمّ سلمه» قرائت پیغامبر را قرائتی مفسرّه ی حَرفْ حرفْ صفت کرده است و «ابن عباس» گفت که «البقره» و «آل عمران» به ترتیل بخوانم و در آن تدبّر کنم، دوست تر از آن دارم که همه ی قرآن را به شتاب بخوانم.
گریه
گریه با قرائت مستحب است. پیغامبر صلی الله علیه و آله گفت: قران بخوانید و بگریید و اگر نگریید خود را به گریندگان مانند کنید... و «صالح مرّی» گفت که در خواب بر پیغامبر صلی الله علیه و آله قرآن خواندم. گفت: ای صالح! این قرآن است، گریه کو؟ و «ابن عباس» گفت: چون سجده ی سبحان بخوانید، در سجده تعجیل مکنید تا نگریید و اگر چشم یکی از شما نگرید، بایدکه دلش بگرید.
رعایت حق آیات
[قاری باید ] حقّ هر آیت رعایت کند. چون به آیت سجده رسد، سجده آرد و هم چنین چون از دیگری شنوده سجده آرد، چون خواننده سجده آرد و سجده نکند مگر چون بر طهارت باشد و در قرآن چهارده سجده است. در «حج» دو سجده است و در «ص» سجده ای نیست... و اقلّ سجده آن است که پیشانی بر زمین نهد [واکمل آن است که تکبیر بگوید] و در سجده دعا گوید بدانچه لایق آیت باشد.
نیکو خواندن
پیغامبر صلی الله علیه و آله گفت: قرآن را به آواز خود بیارایید و نیز گفت: حق تعالی هیچ چیزی را چنان استماع نفرماید که آواز خوش را در خواندن قرآن... و پیغامبر ابن مسعود را گفت: بخوان، گفت: یا رسول اللّه ! قرآن بر شما مُنزل شده است، من خوانم؟ فرمود: دوست دارم که از غیر خود بشنوم. پس عبداللّه می خواند و پیغامبر می گریست... پیغامبر گفت: هر که آیتی از کتاب حق تعالی استماع کند روز قیامت آن آیت وی را نوری باشد و در روایتی دیگر: ده نیکی برای وی بنویسند و چون ثواب استماع بسیار است و سبب آن خواننده است، او هم در آن شریک باشد مگر آن که قصد او ریا و تصنع بُوَد.
چند سالیست که ماه مبارک رمضان مقارن با فصل تابستان شده است و واضح است که روزه گرفتن در تابستان با گرمای شدید و روزهای طولانی بسیار سخت است. اما فراموش نکنیم که در روزهداری آزمایش الهی نهفته است و آثار و برکات بسیاری دارد.
درست است که در ماه مبارک رمضان، شیطان دست و پایش در غل و زنجیر است اما یادمان باشد که هوای نفس آزاد است و تلاش میکند که انسان در آزمایش الهی مردود شود. خالصانه خود را به خدا واگذاریم و از او بخواهیم که در روزهداری توفیقمان دهد و مراقب باشیم که تشنگی و گرما ما را از روزه گرفتن منصرف نکند که برکات زیادی را از دست می دهیم از یک سو و مستوجب عذاب می شویم از سوی دیگر. و هیچ چیز بالاتر و زیباتر از فرمانبرداری از حضرت احدیت نیست.
این روزها وقتی زیر تابش آفتاب و در گرمای بیقرارکننده تابستان داغ، با کام تشنه و رمقی که از جان رفته به معنویت رمضان و ارزش ایمان و قدر استقامت در راه حق می اندیشی به خاطر می آوری که ماندن در راه دین و استقامت در مسیر آئین، بی تلاش و صبر و زحمت مقدور نخواهد بود و هر کس به اندازه وسع این پایداری ظاهری و باطنیش به قرب الهی خواهد رسید.
‘گاهی وقتها سختیهایی که انسان متحمل میشود نتیجهای ارزشمند به همراه دارد؛ من جمله همین روزه گرفتن در فصل گرما؛ این سختیها و مشقتها جز خیر و نیکی برای صاحب آن نیست، زیرا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) میفرماید: «أفْضَلُ الْأعْمالِ أحْمَزُهَا؛ بهترین عملها، دشوارترین آنها مىباشد»[1]؛ هر اندازه که سختی و مشقّت عمل، بیشتر باشد، ارزش و پاداش آن هم بیشتر است.
امام صادق (علیهالسلام) هم در مورد روزهداری در فصل گرما چنین میفرماید:
«مَنْ صَامَ یَوْماً فِی الْحَرِّ فَأَصَابَهُ ظَمَأٌ وَکَّلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ أَلْفَ مَلَکٍ یَمْسَحُونَ وَجْهَهُ وَ یُبَشِّرُونَهُ حَتَّى إِذَا أَفْطَرَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَا أَطْیَبَ رِیحَکَ وَ رَوْحَکَ مَلَائِکَتِی اشْهَدُوا أَنِّی قَدْ غَفَرْتُ لَه؛ هر کس که در گرما یک روز را روزه بدارد و تشنگى را تحمل کند، خداوند هزار فرشته را بر او مىگمارد تا دستهاى خود را بر روى او کشیده و او را بشارت دهند و پس از آنکه افطار کرد، خداوند مىفرماید: چقدر خوش بویى! اى فرشتگان من گواه باشید که من او را آمرزیدم».[2]
رسول خدا (صلی الله علیه و اله) فرمود: خوشا به حال کسانی که برای خدا گرسنه و تشنه شده اند. اینان در روز قیامت سیر می شوند و تشنگی و گرسنگی را درک نخواهند کرد
امام صادق (علیه السلام) در کنار کعبه در پاسخ به خواست فردی که از امام طلب ارشاد کردند از قول پدر بزرگوارشان فرمودند: «صُمْ یَوْماً شَدِیدَ الْحَر لِلنشُورِ وَ صَل رَکعَتَیْنِ فِى سَوَادِ اللیْلِ لِوَحْشَةِ الْقُبُورِ» تقریباً به این معنا که در روزهای بسیار گرم روزه بگیر تا تشنگی روز نشور و قیامت را به یاد آوری و در سیاهی شب نماز بگزار تا وحشت تنهایی قبر در خاطرت مجسم شود. اگر کسی تشنگی ناچیز این دنیا را در مدت اندکی تحمل کند درک مختصری از عطش روز محشر خواهد یافت و این سبب می گردد تا راهکاری بیابد از آن تشنگی در امان باشد و با جستجو در کلمات دانایان به آن روز یعنی اهل بیت عصمت راهکارهای مناسبی می یابد و علم پیدا می کند چه گناهانی سبب تشنگی در محشر و چه اعمال حسنه ای سبب رفع آن خواهد شد. چنانچه به طور نمونه رسول خدا (صلی الله علیه و اله) فرمود: خوشا به حال کسانی که برای خدا گرسنه و تشنه شده اند. اینان در روز قیامت سیر می شوند و تشنگی و گرسنگی را درک نخواهند کرد. (وسائل الشیعه7: 299)
حال چه فضیلتی از این بالاتر که خداوند به روزهدارانی که این سختی را تحمل میکنند، افتخار میکند و میبالد؟ و چه سعادتی از این بالاتر که ما با این روزهداریمان مورد غفران و بخشش حضرت حق قرار میگیریم؟
پی نوشت ها:
1- بحار، ج 7، ص 191.
2- ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص148
ازدواج در بهائیت رسوم و آداب مخصوصی ندارد و بهائیان در هر کشوری که ساکنند و از هر نژادی که باشند می توانند آزادانه طبق فرهنگ موجود مراسم خود را برگزار نمایند.
اما حدود و اصولی هست که ازدواج بهائی را متمایز می گرداند:
1- شرط ازدواج رضایت طرفین(دختر و پسر) و رضایت والدین است یعنی اگر دو نفر همدیگر را می خواستند و مادر یا پدر هر یک از طرفین نمی خواستند این ازدواج سر نمی گیرد چون رضایت شرط است.
2- ازدواج با غیر بهائی (برای تولید نسل) جایز است.
3- مدت دوره نامزدی حداکثر 95 روز است و بلافاصله عقد و ازدواج واقع می شود.
4- میزان مهریه، حداقل 19 مثقال نقره و حداکثر 95 مثقال طلا است که البته بهائیان به حداقل توصیه شده اند تا ازدواج سر گیرد و تولید نسل انجام شود.
البته باید بدانید که برای زنان روستایی 19 مثقال نقره و برای زنان شهری 19 مثقال طلا مهریه قرار داده شده است.
5- در ازدواج تاکید بر وصلت با دور (غیرفامیلی) است ولی از ادواج با محارم به غیر از زن پدر نهی نشده است.
در مورد “محرمیت” هنوز حدودی تعیین نشده و حدود آن در آینده توسط بیت العدل اعظم معین خواهد شد.
هرمان رومر، بابیه و بهائیت را ثنویتگرا و دارای ساختاری فرقهای و خرد ستیز میداند که از علوم رمزی و تأویلی اسماعیلی، حروفی، کابالا و دراویش بکتاشی متأثر است.
هرمان رومر (Hermann Roemer) متکلّم روحانی پروتستان، در هشتم جولای 1880 در اشتوتگارت آلمان متولد شد. رومر بین سال های 1898 تا 1902 در دانشکده الهیات و فلسفه دانشگاه های توبینگن و هال به تحصیل پرداخت و از محضر اساتید به نامی چون پروفسور هرینگ، هگلر، هول، کالر، رایشله، اشلاتر و زیبولد بهره برد. پس از پایان تحصیلات در کسوت استاد الهیات در شهر باسلر به فعالیت های دین پژوهی مشغول شد و در سمینارهای دین شناسی پروتستان در اشتوتگارت به فعالیت پرداخت. در همان دوران به پیشنهاد دانشکده الهیات توبینگن، ریاست سمینارهای تخصصی و پژوهشی انجیلی را نیز بر عهده داشت.
هرمان رومر، خود در بیان اهداف تحقیقاتی خویش خاطر نشان میکند که “در سال 1907 شاهد تأسیس انجمن بهائیان اشتوتگارت بودم و همواره نیاز به یک پژوهش عملی، جهت پاسخگوئی به تبلیغات بهائیت در آلمان را احساس میکردم.” بدین منظور رومر کتاب خود تحت عنوان “بابیت و بهائیت، پژوهشی در تاریخ مذاهب اسلامی” را تألیف کرد. کتاب او “Die Babi- Behai, Eine studie zur religionsgeschichte des Islams” در واقع، رساله دکترای او بود که در سال 1911 به دانشکده عالی فلسفه دانشگاه توبینگن ارائه شد. این کتاب اولین اثر او درباره بابیت و بهائیت نبود؛ وی در سال 1908 مقاله ای در نقد بهائیت (1) و در سال 1910 به دنبال تحقیقاتی در خصوص تاریخ تبلیغات مذهبی در آلمان، مقاله ای تحت عنوان “تبلیغات مذاهب آسیایی در مغرب زمین” را به رشته تحریر درآورد (2).
در سال 1912 چاپ مشابهی از کتاب رومر تحت عنوان “بابیت و بهائیت، آخرین فرقه منشعب از اسلام Die Babi-Behai ” The latest Mohammedan sect ” منتشر شد.
آثار رومر، اولین آثار عمده در موضوع بابیه و بهائیت بود که در آلمان منتشر می شد؛ و علاوه بر مطالعات تاریخی، حاوی تحقیقات گسترده ای در نقد و بررسی تعالیم بابی و بهایی نیز بود. محور اصلی کتاب “بابیت و بهائیت، پژوهشی در تاریخ مذاهب اسلامی” بررسی اصول بنیادی تعالیم بابی و بهایی در شناخت خدا، مظهریت، مقام انسان و رستگاری بود. آثار او در نقد و بررسی فلسفی و کلامی تعالیم بابیت و بهائیت، بصورت قابل توجهی از سبک و اندیشه های “ایگناز گولدزیهر” تأثیر پذیرفته بود.
از جمله منابع تحقیقات کتاب رومر آثار گوبینو، براون، گویارد، نولدکه، هوآرت، اوئن هایم، گولدزیهر، نیکولا، نیکلسون، کبلر، کرمر، ریشتر، اولد نبرگ، زیبولد، اشراینر، زیلر و نیز آثار مؤلفان بهایی و گزارش مسیونرهای مذهبی از ایران است. کتاب رومر، همچنین مورد استناد و استفاده محققان بسیاری قرار گرفته است: از جمله پژوهشگرانی که از کتاب رومر در تحقیقات و تألیفات خود در سطح گسترده ای استفاده کردند عبارتند از: روزنکرانتس، فلاشه ، پل شورلن، ریچارد شافر، فیچیکیا.
نیکولا توفیق از محققان برجسته بهایی آلمان در کتاب ” DER information als method ” بیان می کند که اثر رومر، سند منحصر بفردی از دوران خود در اروپای آلمانی زبان می باشد و بی تردید واجد اهمیت تاریخی است و از آن می توان به عنوان مأخذ مستقیم مطالعات بابی و بهایی استفاده کرد.
کتاب هرمان رومر شامل چهار فصل و دو ضمیمه است که فصل اول آن، طولانی ترین بخش کتاب را تشکیل می دهد.
نویسنده در این فصل به مباحثی پیرامون آغاز جنبش بابی تا مسئله جانشینی علی محمد باب می پردازد. در این فصل، رومر موضوعاتی چون پایه گذاری بابیت در شیخیه، توصیف مقام باب به عنوان شیعه کامل در آراء شیخیه، بررسی تاریخی تمایلات صوفی مآبانه در بابیه، رخنه تعالیم کابالیستی در بابیه، بررسی نگرش بابیه در مورد پیامبری، کاربرد تأویل در آثار بابیه و عنصر سیاسی در آن نهضت را مطرح می کند. فصل دوم کتاب، معطوف به بررسی نقش رهبری میرزا حسینعلی نوری در تغییر شکل جامعه بابی به بهائی در دوره اقامت او در بغداد و اِدِرنه است. در این بخش، نویسنده به بررسی مباحثی چون بررسی آثار او در بغداد، تأثیرپذیری اش از صوفیه، الواح و مکتوبات او و موقعیت داخلی و خارجی جامعه بابی می پردازد.
فصل سوم کتاب نیز به نحوه شکل گیری بهائیت در عکّا و نقد برخی احکام بهائیت و موضوعاتی چون شکل گیری کتاب اقدس، حقوق جزاء در بهائیت، بررسی آثار حسینعلی نوری در عکا، شکل گیری و تحولات فرقه در ایران و ارتباطات بهائیان با ایران اختصاص دارد. نویسنده در فصل چهارم کتاب به رهبری عبدالبهاء تا سال 1908 می پردازد و مباحث سیاسی ـ تاریخی بهائیت را در ذیل عناوینی چون عباس افندی، رهبر فرقه و نقش آن در توسعه بهائیت، عباس افندی و تعالیم فرقه ای، تبلیغات بهائیت در اروپا و آمریکا، عملکرد عبدالبهاء در انقلاب مشروطیت ایران را مطرح می کند.
نویسنده در ضمیمه اول کتاب به بررسی قرابت معنایی میان فرق و مذاهب می پردازد و تأکید اصلی را بر نزدیکی میان فرقه بکتاشی و بابیه و بهائیت قرار میدهد. رومر این قرابت معنایی را در مباحثی چون اشارات تمثیلی مذاهب، ظهور خداوند در مقاطع زمانی و مسئله حلول جستجو میکند. ضمیمه دوم کتاب هم اختصاص به جریانات مشابه در جهان اسلام و هند دارد و دراین ارتباط نویسنده به بررسی خاستگاه و اهداف فرقه، ریشه صوفی گری، بررسی فرقه احمدیه و مقایسه آن با بابیه و بهائیت میپردازد.
نظری اجمالی بر محتوای کتاب:
رومر در اثر خود به گرایشات شبه عرفانی و صوفی مآبانه بهائیت اشاره می کند و معتقد است که بهائیت گیاهی دریایی است که در باتلاق جهان صوفی گری رشد و نمو کرده است. او معتقد است که “بهائیان با تمایلات و گرایشات صوفی مآبانه از عبدالبهاء بُت دیگری ساخته اند که در لباسی امروزی نمایان شده است.” (3) به اعتقاد او بهائیت مسلکی درویش مآب است و تنها به لطف تقارن با جنبش های فرهنگی تجددگرای خاورمیانه بوده است که لباسی مدرن برتن کرده و می کوشد تا پیوندهای خود را با سایر حلقه های تصوف پنهان نماید. رومر، گرایشات شبه عرفانی بهائیت را بسیار عمیق و گسترده می داند و معتقد است که نگرش بهاء الله در لوح حکمت به فلاسفه، نگاهی سطحی است. به علاوه، تعبیری که برای فلاسفه بکار برده است (تئوزوفیست یا عارف) نشان می دهد که او فلسفه را با عرفان یکی می پنداشته و شناخت درستی از تفاوت آنها نداشته است.(4)
رومر، بابیه و بهائیت را گنوسی، ثنویتگرا و دارای ساختاری فرقهای و خرد ستیز میداند که از علوم رمزی و تأویلی اسماعیلی، حروفی، کابالا و دراویش بکتاشی متأثر است. او معتقد است که تعالیم بهائیت نسبت به شناخت خدا، مظهریت، مراتب صدور و فیض، همه از نوعی تلقی نوافلاطونی و گنوسی تأثیر پذیرفتهاند. (5)
رومر در بررسی سفر تبلیغاتی عبدالبهاء به آمریکا، بهائیت در آمریکا را صوفی گری آخر الزمانی ـ آپوکالیپتیک ـ معرفی میکند که حسینعلی نوری در نزد آنان مسیح باز گشته یا حتی خود خدا، جلوه میکند. او معتقد است که بهائیت در فرانسه، خاستگاه یهودی دارد بطوری که دریفوس یهودی، نقش بسیار مهمی را در سفر عبدالبهاء به پاریس ایفاء کرد و تشکیلات جهانی “آلیانس ـ اسرائیلیت” به واسطه کمک های همه جانبه خود به یهودیان در شرق، تبدیل به پلی برای نفوذ بهائیت به فرانسه شد. رومر به علاوه تأکید داشت که یهودیان ایرانی در داخل ایران، برای به چالش کشیدن اسلام، فرقه بهائیت را متحد خود یافته و هم پیمان خویش تلقی میکردند. (6)
از دیدگاه هرمان رومر، در جریان انقلاب مشروطیت ایران، بهائیت با شعار جهان وطنی آرمان گرایانه و غیرواقعی خود به علائق ملی و منافع ایرانیان خیانت کرد. در این ارتباط، رومر اشاره می کند که “عباس افندی، عملاً بر ضد نهضت مردم سالاری ایرانیان دسیسه کرد و با دیپلمات های روسی و انگلیسی سازش و تفاهم داشت” به گونه ای که به بهائیان شهرهای تهران و تبریز، به شدت توصیه کرده بود که از محمدعلی شاه جانبداری کنند و به علاوه آنها را از شرکت در نهضت مشروطیت ایران نیز بازمی داشت. رومر همچنین تأکید می کند که با پیروزی انقلاب مشروطه، نادرستی ادعای عباس افندی که برای محمدعلی شاه، حکومتی طولانی و خوشایند را پیشگویی کرده بود، بر همگان روشن شد. رومر با یادآوری فشارهای وارده از سوی روسیه و انگلستان به ایران و اتحاد آن دو قدرت در تقسیم خاک آن به دو حوزه نفوذ در 1907 بیان میدارد که روابط عبدالبهاء در عکاء با ارتش های خارجی و کارگزاران آنها در ایران، چیزی جز یک خیانت بزرگ به کشور ایران نبوده است. (7)
پی نوشت ها:
1- Die propaganda fur asiatische religionen im Abendland: in Basler missionsstudien , issue 10,pp.45-55.
2- Der Behaismus , p.331.
3- فصل اول 10,20,22,31,38,48,49,57
فصل دوم 74,88,90,103
فصل سوم 112,114 -117,119,121,124,131,132,133
فصل چهارم 149f.,152,160f,174,176
4- فصل اول 9,13,21,22,24f.,31f,32f.,38,43,44,45,49,51
فصل دوم 71
فصل سوم 109,111,113,118,131,139,144
فصل چهارم 148,154,160,161ff.,164,166,167, 168,169,172,173,175,176,178,179,180
5- فصل چهارم 149,150
1-DER Bahaismus , in Evangelisches Missions – Magazin ,new series , vol .52,pp.321-31. 7- فصل چهارم 157 به بعد
أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافاً کَثیرا؛ آیا درباره قرآن نمىاندیشند؟! اگر از سوى غیر خدا بود، اختلاف فراوانى در آن مىیافتند. (سوره نساء، آیه 82)
بابیان و بهائیان قرآن کریم را کتابی آسمانی و الاهی می دانند؛ از این را آیه از این کتاب را بررسی می کنیم که درباره آسمانی و الاهی بودن کتابهای آسمانی یک ملاک و معیار به بشر داده است و آن هم اینکه:
اگر کتابی را خدا فرستاده باشد، تناقضی در آن راه ندارد، همانگونه که در قرآن راه ندارد؛ بر این اساس، کتابهایی که اختلاف و تناقض در آنها راه دارد، الاهی و آسمانی نیستند.
از این رو کتابهایی مثل بیان، اقدس و ایقان که بابیان و بهائیان آنها را مقدس می شمارند، نمی تواند الاهی باشد زیرا در بسیاری از موارد آنها تناقض و ناسازکاری وجود دارد از جمله در باره طهارت، اعراب و غلط نویسی و مانند آنها.
در ایقان 154 غلط ادبی وجود دارد که پیش از این در پستی جداگانه به آن پرداختیم.
بد نیست به صفحه 25 بیان عربی نیز نگاهی کنید تا اعجاز آن را به چشم خود ببینید.
در صفحه 5 اقدس می خوانیم: طاهر کردن نجاسات در صورتی که آب موجود نبود با گفتن 5 مرتبه الله اطهر به طرف شی نجس پاک و طاهر می گردد. و در چند صفحه بعد می خوانیم همه بهاء همه چیز را پاک کرده و چیز نجس وجود ندارد.
در این مقاله خواهیم گفت که فرقه بابیت که مدعی مهدویت و دادرسی مردم بود، و بهائیت را زایید، در چه زمانی و چه موقعیت فرهنگی ای به دست استعمار ساخته و پرداخته شد.
سال 1264 قمرى، نخستین برنامهى دولت ایران براى واکسن زدن به فرمان امیرکبیر آغاز شد. در آن برنامه، کودکان و نوجوانان ایرانى را آبلهکوبى مىکردند؛ اما چند روز پس از آغاز آبلهکوبى به امیر کبیر خبردادند که مردم از روى ناآگاهى نمىخواهند واکسن بزنند. بهویژه که چند تن از فالگیرها و دعانویسها در شهر شایعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه یافتن جن به خون انسان مىشود.هنگامى که خبر رسید پنج نفر به علت ابتلا به بیمارى آبله جان باختهاند، امیر بىدرنگ فرمان داد هر کسى که حاضر نشود آبله بکوبد باید پنج تومان به صندوق دولت جریمه بپردازد. او تصور مى کرد که با این فرمان همه مردم آبله مىکوبند؛ اما نفوذ سخن دعانویسها و نادانى مردم بیش از آن بود که فرمان امیر را بپذیرند. شمارى که پول کافى داشتند، پنج تومان را پرداختند و از آبلهکوبى سرباز زدند. شمارى دیگر هنگام مراجعه مأموران در آب انبارها پنهان مىشدند یا از شهر بیرون مىرفتند.
روز بیست و هشتم ماه ربیع الاول به امیر اطلاع دادند که در همهى شهر تهران و روستاهاى پیرامون آن فقط سىصد و سى نفر آبله کوبیدهاند. در همان روز، پاره دوزى را که فرزندش از بیمارى آبله مرده بود، به نزد او آوردند. امیر به جسد کودک نگریست و آنگاه گفت: ما که براى نجات بچههایتان آبلهکوب فرستادیم. پیرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امیر، به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبیم جن زده مىشود. امیر فریاد کشید: واى از جهل و نادانى، حال، گذشته از اینکه فرزندت را از دست دادهاى باید پنج تومان هم جریمه بدهی.. پیرمرد با التماس گفت: باور کنید که هیچ ندارم.. امیرکبیر دست در جیب خود کرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت: حکم برنمىگردد، این پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز.
چند دقیقه دیگر، بقالى را آوردند که فرزند او نیز از آبله مرده بود. این بار امیرکبیر دیگر نتوانست تحمل کند. روى صندلى نشست و با حالى زار شروع به گریستن کرد…
در آن هنگام میرزا آقاخان وارد شد. او در کمتر زمانى امیرکبیر را در حال گریستن دیده بود. علت را پرسید و ملازمان امیر گفتند که دو کودک شیرخوار پاره دوز و بقالى از بیمارى آبله مردهاند. میرزا آقاخان با شگفتى گفت: عجب، من تصور مىکردم که میرزا احمدخان، پسر امیر، مرده است که او این چنین هاىهاى مىگرید. سپس، به امیر نزدیک شد و گفت: گریستن، آن هم به این گونه، براى دو بچهى شیرخوار بقال و چقال در شأن شما نیست.
امیر سر برداشت و با خشم به او نگریست، آنچنان که میرزا آقاخان از ترس بر خود لرزید. امیر اشکهایش را پاک کرد و گفت: خاموش باش. تا زمانى که ما سرپرستى این ملت را بر عهده داریم، مسئول مرگشان ما هستیم.
میرزا آقاخان آهسته گفت: ولى اینان خود در اثر جهل آبله نکوبیدهاند.
امیر با صداى رسا گفت: و مسئول جهلشان نیز ما هستیم. اگر ما در هر روستا و کوچه و خیابانى مدرسه بسازیم و کتابخانه ایجاد کنیم، دعانویسها بساطشان را جمع مىکنند. تمام ایرانىها اولاد حقیقى من هستند و من از این مىگریم که چرا این مردم باید این قدر جاهل باشند که در اثر نکوبیدن آبله بمیرند.
حال فرض کنید با این اوضاع و احوال کسی مثل سید علی محمد شیرازی مشهور به باب که در میان مردم به سید ذکر معروف است بیاید و ادعای باب امام زمانی، نیابت امام زمانی و امام زمانی و … کند چه می شود؟ علی محمد که هیچ، شمر بن ذی الجوشن هم در این زمان ادعای کمک به مردم را می کرد همه گردش جمع می شدند نه چند نفری که گرد سید علی محمد باب جمع شدند.
قرآن کریم درباره پیامبر خاتم، حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: «و لکم فی رسولالله اسوه حسنه»؛ از این رو سیره و سنت رسول امین اسلام که برخی را اشاره می کنیم، می تواند گره از بسیاری از مشکلات مادی و معنوی انسان ها باز کند:
1-هنگام راه رفتن با آرامی و وقار راه می رفت.
2-در راه رفتن قدم ها را بر زمین نمی کشید.
3-نگاهش پیوسته به زیر افتاده و بر زمین دوخته بود.
4-هرکه را می دید مبادرت به سلام می کرد و کسی در سلام بر او سبقت نگرفت.
5-وقتی با کسی دست می داد دست خود را زودتر از دست او بیرون نمی کشید.
6-با مردم چنان معاشرت می کرد که هرکس گمان می کرد عزیزترین فرد نزد آن حضرت است.
7-هرگاه به کسی می نگریست به روش ارباب دولت با گوشه چشم نظر نمی کرد.
8-هرگز به روی مردم چشم نمی دوخت و خیره نگاه نمی کرد.
9-چون اشاره می کرد با دست اشاره می کرد نه با چشم و ابرو.
10-سکوتی طولانی داشت و تا نیاز نمی شد لب به سخن نمی گشود.
11-هرگاه با کسی، هم صحبت می شد به سخنان او خوب گوش فرا می داد.
12-چون با کسی سخن می گفت کاملا برمی گشت و رو به او می نشست.
13-با هرکه می نشست تا او اراده برخاستن نمی کرد آن حضرت برنمی خاست.
14-در مجلسی نمی نشست و برنمی خاست مگر با یاد خدا.
15-هنگام ورود به مجلسی در آخر و نزدیک درب می نشست نه در صدر آن.
16-در مجلس جای خاصی را به خود اختصاص نمی داد و از آن نهی می کرد.
17-هرگز در حضور مردم تکیه نمی زد.
18-اکثر نشستن آن حضرت رو به قبله بود.
19-اگر در محضر او چیزی رخ می داد که ناپسند وی بود نادیده می گرفت.
20-اگر از کسی خطایی صادر می گشت آن را نقل نمی کرد.
21-کسی را بر لغزش و خطای در سخن مواخذه نمی کرد.
22-هرگز با کسی جدل و منازعه نمی کرد.
23-هرگز سخن کسی را قطع نمی کرد مگر آنکه حرف لغو و باطل بگوید.
24-پاسخ به سوالی را چند مرتبه تکرار می کرد تا جوابش بر شنونده مشتبه نشود.
25-چون سخن ناصواب از کسی می شنید. نمی فرمودـ« چرا فلانی چنین گفت» بلکه می فرمود « بعضی مردم را چه می شود که چنین می گویند؟»
26-با فقرا زیاد نشست و برخاست می کرد و با آنان هم غذا می شد.
27-دعوت بندگان و غلامان را می پذیرفت.
28-هدیه را قبول می کرد اگرچه به اندازه یک جرعه شیر بود.
29-بیش از همه صله رحم به جا می آورد.
30-به خویشاوندان خود احسان می کرد بی آنکه آنان را بر دیگران برتری دهد.
31-کار نیک را تحسین و تشویق می فرمود و کار بد را تقبیح می نمود و از آن نهی می کرد.
32-آنچه موجب صلاح دین و دنیای مردم بود به آنان می فرمود و مکرر میگفت هرآنچه حاضران از من می شنوند به غایبان برسانند.
33-هرکه عذر می آورد عذر او را قبول می کرد.
34-هرگز کسی را حقیر نمی شمرد.
35-هرگز کسی را دشنام نداد و یا به لقب های بد نخواند.
36-هرگز کسی از اطرافیان و بستگان خود را نفرین نکرد.
37-هرگز عیب مردم را جستجو نمی کرد.
38-از شر مردم برحذر بود ولی از آنان کناره نمی گرفت و با همه خوشخو بود.
39-هرگز مذمت مردم را نمی کرد و بسیار مدح آنان نمی گفت.
40-بر جسارت دیگران صبر می فرمود و بدی را به نیکی جزا می داد.
41-از بیماران عیادت می کرد اگرچه دور افتاده ترین نقطه مدینه بود.
42-سراغ اصحاب خود را می گرفت و همواره جویای حال آنان می شد.
43-اصحاب را به بهترین نام هایشان صدا می زد.
44-با اصحابش در کارها بسیار مشورت می کرد و بر آن تاکید می فرمود.
45-در جمع یارانش دایره وار می نشست و اگر غریبه ای بر آنان وارد می شد نمی توانست تشخیص دهد که پیامبر کدامیک از ایشان است.
46-میان یارانش انس و الفت برقرار می کرد.
47-وفادارترین مردم به عهد و پیمان بود.
48-هرگاه چیزی به فقیر می بخشید به دست خودش می داد و به کسی حواله نمی کرد.
49-اگر در حال نماز بود و کسی پیش او می آمد نمازش را کوتاه می کرد.
50-اگر در حال نماز بود و کودکی گریه می کرد نمازش را کوتاه می کرد.
51-عزیزترین افراد نزد او کسی بود که خیرش بیشتر به دیگران می رسید.
52-احدی از محضر او نا امید نبود و می فرمود « برسانید به من حاجت کسی را که نمی تواند حاجتش را به من برساند.»
53-هرگاه کسی از او حاجتی می خواست اگر مقدور بود روا می فرمود و گرنه با سخنی خوش و با وعده ای نیکو او را راضی می کرد.
54-هرگز جواب رد به درخواست کسی نداد مگر آنکه برای معصیت باشد.
55-پیران را بسیار اکرام می کرد و با کودکان بسیار مهربان بود.
56-غریبان را خیلی مراعات می کرد.
57-با نیکی به شروران، دل آنان را به دست می آورد و مجذوب خود می کرد.
58-همواره متبسم بود و در عین حال خوف زیادی از خدا بردل داشت .
59-چون شاد می شد چشم ها را بر هم می گذاشت و خیلی اظهار فرح نمی کرد.
60-اکثر خندیدن آن حضرت تبسم بود و صدایش به خنده بلند نمی شد .
61-مزاح می کرد اما به بهانه مزاح و خنداندن، حرف لغو و باطل نمی زد.
62-نام بد را تغییر می داد و به جای آن نام نیک می گذاشت.
63-بردباری اش همواره بر خشم او سبقت می گرفت.
64-از برای فوت دنیا ناراحت نمی شد و یا به خشم نمی آمد.
65-از برای خدا آنچنان به خشم می آمد که دیگر کسی او را نمی شناخت
66-هرگز برای خودش انتقام نگرفت مگر آنکه حریم حق شکسته شود.
67-هیچ خصلتی نزد آن حضرت منفورتر از دروغگویی نبود.
68-در حال خشنودی و نا خشنودی جز یاد حق بر زبان نداشت.
69-هرگز درهم و دیناری نزد خود پس انداز نکرد .
70-در خوراک و پوشاک چیزی زیادتر از خدمتکارانش نداشت.
71-روی خاک می نشست و روی خاک غذا می خورد.
72- روی زمین می خوابید.
73-کفش و لباس را خودش وصله می کرد.
74-با دست خودش شیر می دوشید و پای شتر ش را خودش می بست.
75-هر مرکبی برایش مهیا بود سوار می شد و برایش فرقی نمی کرد.
76-هرجا می رفت عبایی که داشت به عنوان زیر انداز خود استفاده می کرد.
77-اکثر جامه های آن حضرت سفید بود.
78-چون جامه نو می پوشید جامه قبلی خود را به فقیری می بخشید.
79-جامه فاخری که داشت مخصوص روز جمعه بود.
80-در هنگام کفش و لباس پوشیدن همیشه از سمت راست آغاز می کرد.
81-ژولیده مو بودن را کراهت می دانست.
82-همیشه خوشبو بود و بیشترین مخارج آن حضرت برای خریدن عطر بود.
83-همیشه با وضو بود و هنگام وضو گرفتن مسواک می زد.
84-نور چشم او در نماز بود و آسایش و آرامش خود را در نماز می یافت.
85-ایام سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم هرماه را روزه می داشت.
86-هرگز نعمتی را مذمت نکرد.
87-اندک نعمت خداوند را بزرگ می شمرد.
88-هرگز از غذایی تعریف نکرد یا از غذایی بد نگفت.
89-موقع غذا هرچه حاضر می کردند میل می فرمود.
90-در سر سفره از جلوی خود غذا تناول می فرمود.
91-بر سر غذا از همه زودتر حاضر می شد و از همه دیرتر دست می کشید.
92-تا گرسنه نمی شد غذا میل نمی کرد و قبل از سیر شدن منصرف می شد.
93-معده اش هیچ گاه دو غذا را در خود جمع نکرد.
94-در غذا هرگز آروغ نزد.
95-تا آنجا که امکان داشت تنها غذا نمی خورد.
96-بعد از غذا دستها را می شست و روی خود می کشید.
97-وقت آشامیدن سه جرعه آب می نوشید؛ اول آنها بسم الله و آخر آنها الحمدلله.
98-از دوشیزگان پرده نشین با حیاتر بود.
99-چون می خواست به منزل وارد شود سه بار اجازه می خواست.
100-اوقات داخل منزل را به سه بخش تقسیم می کرد: بخشی برای خدا، بخشی برای خانواده و بخشی برای خودش بود و وقت خودش را نیز با مردم قسمت می کرد.