ای مردم! این ماه، ماهی است که خداوند، آن را بر ماههای دیگر برتری داده است، مانند برتری ما اهلبیت بر دیگر مردم. و آن، ماهی است که درهای آسمان و درهای رحمت، در آن گشوده میشوند و درهای آتش در آن بسته میگردند. و ماهی است که در آن ندا شنیده میشود و دعا مستجاب میگردد و گریه مورد ترحّم قرار میگیرد.
حضرت علی(ع) در اولین روز ماه رمضان در مسجد کوفه ضمن ایراد خطبهای زیبا در وصف ماه مبارک رمضان، به پیشبینی پیامبر اعظم(ص) درباره شهادت خویش در این ماه اشاره کرد.
خطبه امام به این شرح است:
ای مردم! این ماه، ماهی است که خداوند، آن را بر ماههای دیگر برتری داده است، مانند برتری ما اهلبیت بر دیگر مردم. و آن، ماهی است که درهای آسمان و درهای رحمت، در آن گشوده میشوند و درهای آتش در آن بسته میگردند. و ماهی است که در آن ندا شنیده میشود و دعا مستجاب میگردد و گریه مورد ترحّم قرار میگیرد.
ماهی است که در آن، شبی وجود دارد که فرشتگان از آسمان فرود آمده، بر مردان و زنان روزهدار، به اذن پروردگارشان تا طلوع سپیده سلام میدهند و آن شب، «شب قدر» است. دو هزار سال پیش از آن که آدم علیهالسلام آفریده شود، ولایت من در آن شب، مقدّر شد. روزه گرفتن آن، برتر از روزهداری هزار ماه است و عمل در آن، برتر از عمل در هزار ماه است.
ای مردم! خورشید ماه رمضان بر مردان و زنان روزهدار، با رحمت میتابد و ماه آن با رحمت بر آنان نورافشانی میکند و هیچ روز و شبی از این ماه نیست، مگر آن که پروردگار متعال، بر سر این امّت، نیکی میافشاند. پس هر کس از ریزش نعمت الهی ذرّهای بهرهمند گردد، در روز دیدارش با خدا، نزد خداوند، گرامی خواهد بود و هیچ بندهای نزد خدا گرامی نگردد، مگر آن که خداوند، بهشت را جایگاه او قرار میدهد.
ای مردم! این ماه، ماهی است که خداوند، آن را بر ماههای دیگر برتری داده است، مانند برتری ما اهلبیت بر دیگر مردم. و آن، ماهی است که درهای آسمان و درهای رحمت، در آن گشوده میشوند و درهای آتش در آن بسته میگردند. و ماهی است که در آن ندا شنیده میشود و دعا مستجاب میگردد و گریه مورد ترحّم قرار میگیرد.
بندگان خدا! این ماه شما، همچون دیگر ماهها نیست. روزهایش برترین روزهاست و شبهایش برترین شبها و ساعاتش برترین ساعات است. آن، ماهی است که شیطانها در آن در بند و زندانیاند؛ ماهی که خداوند در آن، روزیها و اجلها را میافزاید و میهمانان خانهاش را مینویسد؛ ماهی که اهل ایمان با آمرزش و رضای الهی، با شادی و نعمتهای الهی، و با خشنودی فرمانروای دادگر و توانا، پذیرفته میشوند.
ای روزهدار! در کار خویش نیک بنگر، که در این ماه، میهمان پروردگار خویش هستی . بنگر که در شب و روزت چگونهای و چگونه اعضای خود را از نافرمانی خدا حفظ میکنی. بنگر تا مبادا شب در خواب باشی و روز در غفلت؛ پس این ماه بر تو بگذرد و بار گناهت همچنان بر دوشت مانده باشد؛ پس آنگاه که روزهداران پاداشهای خود را میگیرند، تو از زیانکاران باشی و آنگاه که به کرامت فرمانروای خویش نایل میشوند، از محرومان گردی و آنگاه که به همسایگی با پروردگارشان سعادتمند میشوند، تو از طردشدگان باشی!
ای روزهدار! اگر از درگاه صاحبت رانده شوی، به کدام درگاه روی خواهی آورد؟ و اگر پروردگارت محروم سازد، کیست که روزیات دهد؟ و اگر تو را خوار شمرد، کیست که اکرامت کند؟ و اگر ذلیلت ساخت، کیست که عزّتت بخشد؟ و اگر تو را واگذاشت، کیست که یاریات کند؟ و اگر تو را در جمع بندگانش نپذیرفت، بندگیات را به آستان چه کس خواهی برد؟ و اگر از خطایت در نگذشت، برای آمرزش گناهانت به که امید خواهی بست؟ و اگر حقّ خویش را از تو طلبید، حجّت تو چه خواهد بود؟
ای روزهدار! در شب و روزت با تلاوت کتاب خدا، به او تقرّب بجوی، که همانا کتاب خدا، شفیعی است که روز قیامت، شفاعتش برای قرآنخوانان پذیرفته است و با خواندن آیات آن، از درجههای بهشت بالا میروند.
مژده ای روزهدار! تو در ماهی هستی که روزهداریت در آن، واجب، نَفَس کشیدنت در آن، تسبیح، خُفتنت در آن، عبادت، طاعتت در آن، پذیرفته، گناهانت در آن، آمرزیده، صداهایت در آن، شنیده شده، و مناجات در آن، مورد ترحّم است. از حبیبم پیامبر خدا شنیدم که میفرمود:
خداوند متعال را در هنگام افطار هر شب ماه رمضان، آزادشدگانی از آتش است که شمار آنان را کسی جز خداوند نمیداند. شمار آنان، نزد او در علم غیب است. پس چون آخرین شب این ماه شود، خداوند به شمار همه کسانی که در تمام این ماه آزاد کرده، آزاد خواهد نمود.
مردی از قبیله هَمْدان برخاست و گفت: ای امیر مؤمنان! از آنچه حبیب تو درباره ماه رمضان فرمود، بیشتر بگو.
فرمود: باشد! شنیدم که برادر و پسر عمویم، پیامبر خدا، میفرمود: «هر کس ماه رمضان را روزه بدارد و خود را در این ماه از حرامها نگه دارد، وارد بهشت میشود.»
آن مرد همدانی گفت: ای امیر مؤمنان! از آنچه برادر و پسر عمویت درباره ماه رمضان فرمود، بیشتر بگو.
فرمود: باشد! شنیدم که دوستم پیامبر خدا میفرمود: «هر کس از روی ایمان و به خاطر اجر الهی، [ماه] رمضان را روزه بدارد، وارد بهشت میشود.»
مرد همدانی گفت: ای امیر مؤمنان! از آنچه دوستت درباره این ماه فرمود، بیشتر بگو.
فرمود: باشد! شنیدم که سَرور اوّلین و آخرین، پیامبر خدا میفرمود: «هر کس [ماه] رمضان را روزه بدارد و در شبهای آن حرام نخورد، وارد بهشت میشود.»
مرد همدانی گفت: ای امیر مؤمنان! از آنچه سرور اوّلین و آخرین با تو درباره این ماه گفت، بیشتر بگو.
فرمود: باشد! شنیدم که برترینِ پیامبران و فرستادگان و فرشتگان مقرّب میفرمود: «همانا سَرور اوصیا، در سَرور ماهها کشته میشود.»
گفتم: ای پیامبر خدا! سرور ماهها، کدام است و سرور اوصیا کیست؟
فرمود: «امّا سرور ماهها، ماه رمضان است و امّا سرور اوصیا، تویی، ای علی!»
گفتم: ای پیامیر خدا! آیا چنین خواهد شد؟
فرمود: آری، به پروردگارم سوگند! همانا نگونبختترینِ امّت من، برادرِ پیکننده ناقه ثمود، برمیخیزد و ضربتی بر فرق سرت میزند که محاسنت از خون آن، رنگین میشود.
پس مردم شروع به گریه و شیون کردند. و حضرت علی علیهالسلام خطبهاش را به پایان برد و فرود آمد.
قانون زوجیت، قانونی عمومی و همه گیر است و از این رو، می توان ادعا نمود که این قانون از روزگاران قدیم با آفرینش انسان بوده و هر قوم و ملتی برای خود نکاحی داشتند، و قوانین و ضوابطی را در رابطه با آن، مورد توجه قرار می دهند. فرقه بهائیت نیز برای طر فداران خویش ضوابطی برای نکاح وضع کرده است.
1. سید علی محمد باب در باب 15 از یک 8 بیان گفته است: بر هر شخصی واجب است، ازدواج کند، تا نسلی از او باقی بماند که موحد و خداپرست است، و باید در این راه جدیت نماید، و اگر ظاهر شود که در یک طرف مانعی از ظهور ثمره است، حلال می شود بر اینکه اذن بدهد بر دیگری تا به وسیله دیگری ایجاد ثمره کند، و جایز نیست ازدواج کردن با کسی که در دین «بیان» نیست.[1] از این عبارت استفاده می شود که ازدواج برای بقاء نسل واجب است و اگر این امر حاصل نشود، زن می تواند در صورت بچه دار نشدن از شوهرش، با مرد دیگر آمیزش کند تا بچه دار شود.
در کتاب «گنجینه احکام» (ص 136) از قول بهاء الله نیز نقل می کند که: ازدواج عبارت است از این که بعد از رضایت مرد و زن و رضایت پدر و مادر آن دو، در محلی از اتقیاء حاضر شوند، و خطبه عقد را به کمال روح و ریحان تلاوت نمایند.[2] و در کتاب «اقدس»، میرزا حسین علی نوری می گوید: ازدواج در کتاب «بیان» به رضایت طرفین محدود بوده، ولی ما می خواهیم دوستی و اتحاد برقرار باشد، لذا آن را بعد از رضایت طرفین مشروط به اذن پدر و مادر می دانیم تا کینه و عداوتی میان مردم حاصل نشود، ما مقاصد دیگری هم در این حکم داریم و این کار مطابق قضاء واقع شد.[3] خطبه عقد نکاح در مسلک بهائیت به صورت زیر است:
هنگامی که دختر و پسر به سن بلوغ شرعی (15 سال) رسیدند، می توانند از همدیگر خواستگاری کنند ولی قبل از تمام شدن 15 سال چه از ناحیه دختر و چه پسر خواستگاری جایز نیست. و در رابطه با مدت شرعی میان خواستگاری و اجرای عقد نکاح معتقدند که این مدت نباید بیش از 95 روز باشد.[4] و پس از وقوع خواستگاری زن و مرد در محلی برای اجرای عقد نکاح حاضر می شوند و مهریه را تعیین می کنند، چون بدون آن، دامادی تحقق نمی پذیرد، سپس عقد نکاح را که عبارت از «دو جمله» است می خوانند. مرد بگوید: همه ما برای خدا هستیم و از خدا راضی می باشیم (انّا کلّ للّه راضون.) و زن نیز بگوید: همه ما برای خدا هستیم و از خدا راضی می باشیم. (انّا کلّ للّه راضیات.)
و یا طبق گفته «بیان» در (باب 7 از 1/6) هر دو بگویند: من پروردگار آسمان ها و زمین هستم. و پروردگار هر چیزی که دیده می شود و هر چیزی که دیده نمی شود و پروردگار عالمین هستم. (انا الله ربّ السموات و ربّ الارض ربّ کلّ شی ربّ ما یری و رب ما لا یری رب العالمین.) و بعد از آن قباله نکاح را بنویسند و امضاء کنند تا میان آنها وثیقه باشد. و در ضمن نباید میان اجرای عقد و زفاف بیشتر از یک روز فاصله انداخته شود.
2. مهریه در مسلک بهائیت از جایگاه مهمی برخوردار است، بگونه ای که بدون ذکر مهریه، عقد باطل است. به عقیده بهائیان مهریه باید در مجلس عقد با حضور شهود از طرف زوج به زوجه به صورت نقد پرداخت گردد. و مقدار آن بنابر دستور «میرزا حسین علی نوری» چنان که در اقدس (ص 19، سطر 2) تصریح کرده است: برای شهری ها 19 مثقال طلای خالص، و برای روستائیان 19 مثقال نقره می باشد. و اگر بخواهند بیشتر از آن قرار دهند باید 19 تا 19 ترقی کنند تا 95 مثقال و نمی توانند تجاوز کنند، اگر قیراطی از 95 بالا رود و یا از 19 مثقال کمتر شود جایز نیست.[5]
3. مساله طلاق در مسلک بهائیت، بهاء در اقدس (ص 20، س 2) می گوید: اگر میان زن و مرد کدورتی حادث شد، مرد نمی تواند زن خود را طلاق دهد و باید یک سال صبرکند و ممکن است در این مدت رائحه دوستی و مهربانی در میان آنها استشمام بشود و چون یک سال گذشت، مانعی ندارد طلاق بدهد.[6] از عبارت مذکور استفاده می شود که اگر مرد عزم طلاق زنش را داشته باشد باید 19 ماه کناره گیری نماید، اگر در خلال این مدت پشیمان گردید، و از عزم خود منصرف شد، به همان حال باقی خواهند ماند، و گرنه بعد از انقضاء 19 ماه طلاق می دهد، و هنگامی که طلاق واقع شد، دیگر رجوع به زوجه طلاق داده شده جایز نیست تا 19 روز بگذرد و بعد از آن می تواند رجوع کند و هر زنی را می شود 19 مرتبه طلاق داد و سپس حرام ابدی می شود. و چیزی که قابل توجه است آنست که، طلاق در نزد بهائیان به دست زن و مرد داده شده، و صیغه خاصی هم ندارد بلکه صیغه اش همان انقضای یکسال است. اگر انقضاء سال حاصل شود، جدائی میان زن و مرد به خودی خود حاصل می گردد بی آنکه حضور شهود عدلین هم لازم باشد.[7]
4. بهاء در کتاب اقدس گفته است: خداوند ازدواج موقت را حرام کرده است در این دوره پاک، مردم از هوی پرستی منع شده اند تا متلبس به لباس پرهیزگاری باشند و هم چنین ازدواج با بیش از دو زن حرام کرده ولی خدمت گرفتن دختر باکره را حلال و بی عیب دانسته است. به همین دلیل، بهائیان ازدواج شرعی و قانونی با بیش از دو تن از زنان را مباح نمی دانند، اما ارتباط حرام را جایز می شمارند.[8]
5. از نظر اسلام ازدواج با 9 گروه از زنان آنها حرام است، ولی در مسلک بهائیت فقط یک گروه حرام می باشند و آن گروه تنها زنان پدران است. بهاء الله (میرزا حسین علی نوری) در کتاب اقدس (ص 30، سطر 10) اظهار می دارد: من برای شما ازدواج با زنان پدرانتان را حرام کردم و از ذکر حکم پسران حیاء می کنم.[9] و به همین دلیل، هیچ یک از بزرگان بهائیت چه شوقی افندی، چه عبدالبهاء و پسرش عباس، در کتابهایشان به غیر از حرام بودن نکاح زنان پدران، کسی را از نزدیکان، چه خواهران، و چه دختران آنها، و چه دختران برادران، و چه عمه ها و خاله ها، و چه مادرانی که انسان شیر آنها را خورده (مادران رضاعی) و خواهران رضاعی، مادر زن، جمع کردن میان دو خواهر در زوجیت و… متعرض نشده اند، تا جایی که عباس عبدالبهاء فتوی به حلال بودن ازدواج با نزدیکان می دهد و می گوید:
مادامی که بهائیون ضعیف و در قلت هستند نکاح نزدیکان از زنان حرام نمی باشد، تا اینکه بهائیت تقویت شود و تعدادشان فزونی پیدا بکند.[10] و لذا محمد فاضل در کتاب «الحراب فی صدر البهاء و الباب» به نقل از محمد مهدی خان صاحب کتاب «مفتاح باب الابواب» تصریح می کند: حتی ازدواج با زنانی که در نزد یهودیان و مسیحیان حرام بوده، بهائیان تجویز کردند. و جلال الدین شمس در تعلیقی که بر قول بهاء در کتاب اقدس زده می گوید:
اکتفاء بهائیان به تحریم ازدواج با زنان پدران، و سکوت از ذکر سائر زنان اقارب، دلیل قاطعی بر جایز بودن ازدواج با آنان و حلال بودن آنها به مردان نزدیک می باشد. سپس تصریح می کند: ما نمی دانیم علت حیا «بهاء» از ذکر حکم پسران نوجوان چیست؟ که می گوید: «ما حیا می کنیم حکم پسران را ذکر کنیم.» بلی سکوت او از ذکر حکم پسران سبب شده است که عده ای از پیروان وی به این عمل زشت (لواط) مرتکب شوند، و ذکر نکردن بهاء را، دلیل عمل خود قرار دهند.[11]
پانوشت:
1 . محمدی اشتهاردی، محمد، بابی گری و بهایی گری، قم، کتاب آشنا، چاپ اول، 1379 ش، ص 197؛ و .ح.م. ت، محاکمه و بررسی باب و بهاء، تهران، مرکز نشر کتاب سرای سعادت، چاپ دوم 338 ش، ج 2، ص 147.
2. همان، محاکمه و بررسی باب و بهاء، ج 2، ص 162.
3. افراسیابی، بهرام، تاریخ جامع بهائیت، دهم، مهرفام، تهران، 1382 ش، ص 253.
4. سراج الدین، احمد ولید، البهائیه و النظام العالمی الجدید، ج 2، 279.
5. تاریخ جامع بهائیت، ص 374، و محاکمه و بررسی باب و بهاء، ج 2، ص 150، محمد محمدی اشتهاردی، بابی گری و بهایی گری، ص 198.
6. محاکمه و بررسی باب و بهاء، ج 2، ص 169.
7. افراسیابی، بهرام، تاریخ جامع بهائیت، ص 258.
8. عامر النجار، البهائیه و جذورها البابیه، ص 102.
9. دکتر ـ ح ـ م ـ ت، محاکمه و بررسی باب و بهاء، دوم، کتاب سرای سعادت، تهران، 1338 ش، ج 2، ص 162، و به احمد ولید سراج الدین، البهائیه و النظام العالمی الجدید، اول، داودی، دمشق، 1994 میلادی، ج 2، ص 277.
10. البهائیه و جذورها البابیه، اول، دارالمنتخب العربی، بیروت، لبنان، 1419 هـ، 1999 میلادی، ص 101.
11. البهائیه و جذورها البابیه، ص 101.
کتاب مقدس بهائیان یعنی ایقان، با این مقدمه آغاز می شود:
بسم ربنا العلی الاعلی
الباب المذکور فی بیان أن العباد لن یصلوا الی الشاطی بحر العرفان إلا بانقطاع الصرف عن کل من فی السموات و الارض لعل تصلن الی المقام الذی قدر الله لکم و تدخلن فی سرادق جعله الله فی سماء مرفوعا.
در بررسی محتوایی کتاب ایقان، باید اعتراف کنیم که این کتاب از معارفی ناب و جملاتی الاهی بهره مند است؛ جملاتی که هر یک، دریایی از معارف را در خود نهفته و بشر از آوردن مانند آن ناتوان است. بله ایقان، معارفی الاهی دارد که در ادامه در این باره خواهیم نوشت:
ما به همه حق جویان بهائی و غیر بهائی توصیه می کنیم که حتی برای یک مرتبه هم که شده، کتاب ایقان را بخوانند، البته با در نظر داشتن این نکات:
1. هنگام خواندن در نظر داشته باشید که کتاب ایقان، چه دردی از دردهای روزگار را رفع می کند.
2. بررسی کنید که با چه موضوعی آغاز می شود و به چه موضوعی پایان می یابد.
3. در نهایت اینکه، جملاتی که از کتب دیگر، چون قرآن در این کتاب نقل شده است را حذف کنید و دوباره آن را بخوانید و درباره محتوای آن قضاوت کنید.
اگر چنین کنید، تازه در می یابید که ارزش محتوایی و معارف الاهی ایقان، به آیاتی است که از قرآن به عاریه گرفته است؛ بله نویسنده ایقان (حسین علی نوری)، با قرض گرفتن آیاتی از کتاب مقدس مسلمانان، آن هم بدون ذکر منبع، به کتاب خود ارزش و محتوا داده است و بر این اساس است که بر خلاف عرف، از کتاب خود تعریف و تمجید می کند، زیرا عرف بر آن است که خواننده کتاب، پس از خواندن و بهره مندی از نوشته، به اندازه بهره ای که از آن برده از آن تعریف می کند نه آن که نویسنده از سوی خواننده تصمیم بگیرد…
شایان ذکر است که ایقان، کتابی که ارزش والایی نزد بهائیان دارد، ارزش و محتوای خود را از 146 آیه ای گرفته که از قرآن کریم، کتاب آسمانی اسلام نقل کرده است. با حذف این 146 آیه، نوشته های این کتاب، محتوای خود را از دست می دهد، زیرا نه فصلی باقی دارد، نه موضوع مشخصی. البته خود نویسنده هم به این نکته اشاره دارد، آنجا که در مقدمه کتاب می گوید:
«أن العباد لن یصلوا الی الشاطی بحر العرفان؛ بندگان خدا به کنار دریای عرفان نخواهند رسید.»
برای نمونه، به سه آیه از آیاتی که در کتاب ایقان آمده است، اشاره می کنیم:
1. سوره یس، آیه 30: «یا حَسْرَهً عَلَى الْعِبادِ ما یَأْتیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ».
2. سوره غافر، آیه 5: «وَ هَمَّتْ کُلُّ أُمَّهٍ بِرَسُولِهِمْ لِیَأْخُذُوهُ وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَق».
3. سوره هود، آیه 38: «وَ کُلَّما مَرَّ عَلَیْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْکُمْ کَما تَسْخَرُونَ».
در پرانتز این نکته را هم بدانیم که: در ادبیات عرب، هیچ گاه حرف «لعلّ» که ناصب اسم است و رافع خبر، پیش از فعل نمی آید، پس لعل تصلن اشتباهی فاحش استز
شیخ احمد احسایی به از عوالم و اکمال نقل کرده و می گوید:
چرا سخن پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله و سلم) در باره عمار -جمعیت ظلم کننده او را می کشند- را تصدیق می کنیم، همچنین در باره امیر المؤمنین (علیه السلام) -محاسن مبارکش با خون سرش خضاب خواهد شد- و امام مجتبی (علیه السلام) -بواسطه سم دادن او را شهید می کنند- و نیز در باره حضرت سید الشهدا (علیه السلام) -او را در سر زمین کربلا شهید خواهند کرد- ولی پیشگویی او نسبت به حضرت قائم (عج) – به صورتی که غیبت و ظهور او را با تمام ویژگی ها و اسم و نسب خبر داده است- را نپذیریم؟
آیا پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله و سلم) در همه کارها و سخن های خود صادق نبوده است؟
آیا حقیقت اسلام غیر از تسلیم شدن و پذیرفتن همه احکام و امور دینی است؟1
همچنین شیخ در جای دیگر می گوید:
خلافت ظاهری حضرت قائم (عج) از آغاز امر تا به امروز که سال هزار و دویست و سی و چهار هجری قمری است، پوشیده و پنهان است و در این مدت که نهصد و هفتاد و چهار سال می شود، ظلم و جور زمین را فرا گرفته است و رفته رفته بیشتر می شود، آن حضرت امروز موجود و زنده بوده و در مکان های مختلفی ساکن می شود تا روزی که با نهایت قدرت و توانایی ظهور کرده و سراسر زمین را از عدل و داد پر کند؛ مدت حکومت آن حضرت نیز هفتاد سال است.2
سید کاظم رشتی نیز در این باره می گوید:
شهادت می دهم که دوازدهمین نفر از اوصیای پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله و سلم)، حضرت ابو القاسم حجه بن الحسن الهادی الخلف القائم است، ما در انتظار ظهور او هستیم تا زمینی را که از ظلم و جور پر شده، از عدل و داد پر کند. آن حضرت زنده است و نخواهد مرد تا روزی که طاغوت را از میان بر دارد.3
پانوشت:
1. جوامع الکلم، ج 1، ص 54؛ از صفحه 40 تا 90 به بحث مهدویت پرداخته است.
2. جوامع الکلم، ج 2، ص 248.
3. مجموعه رسائل، بخش اول وصیت نامه.
امیر مومنان علی علیه السلام می فرماید: «إِزَاحَهً لِلشُّبُهَاتِ وَ احْتِجَاجاً بِالْبَیِّنَاتِ وَ تَحْذِیراً بِالْآیَاتِ وَ تَخْوِیفاً بالمثلات؛ او را فرستاد تا تردیدها را نابود سازد و با برهانهایی آشکار، استدلال کند و مردم را با نشانهها بیم دهد و از کیفرهاى گناهان بترساند.» این فراز به سه مراد از اهداف بعثت میپردازد:
1. نابودی تردیدها که مهمترین انگیزه پروردگار است.
2. شبهه زدایی به وسیله دین، برهانی روشن برای اثبات ادعا است و حقیقت را در دل مردم جای میدهد؛ خدای سبحان نیز در اینباره میفرماید: «ادْعُ إِلى سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَه؛ با اندرز نیکو، به سوی پروردگارت بخوان.»[1]
3. ترساندن گناهکاران برای بازداری از جنایت. قرآن کریم در اینباره میفرماید: «أَ فَلَمْ یَهْدِ لَهُمْ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ یَمْشُونَ فی مَساکِنِهِمْ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِأُولِی النُّهی؛ آیا براى هدایت آنان کافى نیست که بسیارى از نسلهاى پیشین را (که طغیان و فساد کردند) هلاک کردیم و اینان در مسکنهاى (ویران شده) آنان راه مىروند! مسلّماً در این امر، نشانههاى روشنى براى خردمندان است». [1]. نحل: 16 / 125.
بهائیان، بعثت ادعایی حسین علی نوری (بهاء) کدامیک از این اهداف را در پی داشته است؟
غیر از این است که با بی بند و باری هایی (کشف حجاب، مجهول گذاشتن ازدواج با محارم، سهولت در زنا، نداشتن حدود و بازدارندهای از معاصی و …) که آورده است، نظامهای اجتماعی و خانواده را به مرزنابودی کشانده است؟ جز آن است که نه تنها شبهه ای را حل نکرده، بلکه هزاران شبهه را در فکر و جان انسانها نهاده و بسیاری را به بیراهه کشانده است؟
چه تردیدی را پاسخ گفته است؟
چه شبهه ای را زدوده است؟
چگونه از جنایات باز داشته است؟
و هزاران چه و چرای دیگر…
در پایان: آیا این ادعا جز برای ارضای مقام طلبی و حرس خواهش های نفسانی است که البته برای عده نیز آب و نون به همراه مخلفات داشته است
سرعباس افندی می نویسد: فصاحت و بلاغت جمال مبارک در زبان عرب و الواح عربی العباره محیر العقول فصحا و بلغای عرب بود. و کل مقر و معترفند که مثل و مانندی ندارد. (مفاوضات، ص27)
در حالی که بهائیت نتوانسته است، حتی نام یک ادیب متشخص زبان عرب را در جامعه ایران یا عرب ذکر کند که در صورت ملاحظه آثار علی محمد شیرازی و حسینعلی میرزا، زبان به تمسخر نگشوده باشد.
اتفاقاً زعمای بهائی به این مسئله خود اذعان کرده اند که دانشمندان و ادبای عربی شناس، از عدم رعایت اصول زبان عربی توسط حسینعلی میرزا، ایرادهای بس زیاد گرفته اند،که حسینعلی میرزا در مقام پاسخ بر آمده و چنین سر داده است:
یا معشر العلماء لا تفرقوا کتاب الله بما عندکم من القواعد والعلوم انه لقسطاس الحق بین الخلق قد یوزن ما عند الامم بهذا القسطاس الا عظم و انه بنفسه لوانتم تعلمون(. اقدس ص28)
حاصل آنکه: علما نباید نوشته های این کتاب را با قاعده های صرف و نحو بسنجند بلکه باید قاعده های ادب عرب را با این نوشته های من بسنجند….
در حقیقت، معنی چنین پاسخی این است که به قول احمد کسروی: چون عربی را درست نمی دانم و غلط می نویسم، شما باید آن قاعده هایی را که برای درست نوشتن است کنار گذارید و شما نیز غلط نویسید: بهتر بگویم معنایش آن است که هر غلطی گفتم گفته ام. شما نباید ایراد گیرید. (بهائیگری، ص46)حسینعلی میرزا، دلیل دیگری برای عربی های غلط خود تراشیده است، که باید آن راهم مد نظر داشته باشیم.
وی در پاسخ اعتراضات حاج محمد کریم خان کرمانی مبنی بر اشتباه های فاحش نثر و نظم آثار مدعیان بهائیت می نویسد: انها نزلت علی لسان القوم لا علی قواعدک المجعوله (کلمات من روی لسان قوم نازل شده است نه روی قواعد مجعوله). (اقتدارات، ص196)
در حالی که برای همه ی ادبای عرب مسلم است که قواعد زبان، ناشی از لسان صحیح قوم است و در واقع میزان تطابق بالسان قوم همان قواعد متّخذه است که جناب بهاء آنها را مجعوله تصور نموده است.(محاکمه و بررسی باب و بهاء، ص84)بدین خاطر، میرزا حسینعلی، چون توجه به این مسئله پیدا نمود، چاره ای جز این ندید که تعبیرهای غیر منطقی خود را، مبنی بر موجّه جلوه دادن دلیل تراشی های خود برای علت اشتباهات ادبی، آثارش را مورد تجدید نظر قرار دهد و یک باره مجبور شود خلاف همه توجیهات ناصواب خود، تصریح کند، که:
در ارض سرّ اراده چنان بود که قواعدی در علم الهیه نازل شود تا کل مطلع باشند، نظر به احزان وارده و اشغال متواتره و ابتلاهای متتابعه تأخیر افتاد،مثلا در بعض مقام آیه بر حسب قواعد ظاهریه باید مرفوع یا مجرور باشد، منصوب نازل شده، در این مقام یا کان مقدر است و یا امثال آن از احرف ناصبه و مواضع آن و اگر مقامی مجرور نازل شده. بر حسب ظاهر بین قوم، دون آن مقرر است در این مقام حرف جرّ یا مضاف که علت جر است محذوف و این قاعده را در کل جاری نمائید (ایام تسعه، ص7)
این اعتراف به لزوم رعایت قواعد زبان عربی، اولا ریشه همه توجیهات خود و علی محمد شیرازی را زد. و ثانیاً چون خود قادر به رفع اشتباهات مذکور و اشتباهات بعدی خود نبود، مریدان خود را امر به تصحیح و تجدید نظر در آثارش نمود.
در واقع کاری را که خداوند (حسینعلی میرزا) از عهده آن بر نمی آمد، به عهده خلق واگذارد!
بدین روال، و با این همه، آنچه مسلم است نه تنها اصل اساسی مبتنی بر عدم فصاحت و بلاغت آثار حسینعلی میرزا است، بلکه عدم رعایت مبانی اولیه زبان عربی، در جمله بندی ها است که غالب صفحات کتب حسینعلی میرزا مزین به آنها است. و خوانندگان می توانند از جملات مورد استناد این کتاب، حقیقت امر را دریابند. و نیازی به ارائه ی شواهد و نمونه ها نیست!
میرزا حسین علی، پس از آن که چند نفر را گرد خود دید، جرأت کرد و گفت:
آن چه همه مردم از آن عاجر هستند، به یکی از امیران نازل کردم و خواستم جلسه با علمای بگذارد تا حجت، برهان، عظمت و سلطنت خدا ظاهر شود غیر از خیر اراده نکردیم.1
در پاسخ باید گفت:
1. بحث و گفتگو میان اهل فضل و تحقیق، درباره چیزی است که مورد تردید و اختلاف است نه آنچه برای همه آشکار است، مانند شیرینی شکر.
2. اگر کسی پس از اندکی مطالعه و پیش از اتمام دوره، ادعای برتری و اعلمیت کند، کسی به او اعتنا نمی کند و جز با تمسخر و سکوت پاسخی به او نمی دهند.
3. سید باب نیز چنین ادعایی داشت، ناصر الدین شاه برای رفع اشتباه مردم، مجلس در تبریز تشکیل داد باب در آن جا به اندازه درمانده شد که دیگر نیاز به هیچ مجلسی نشد.
4. همه مسلمانان به خاتمیت اسلام و پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم اعتقاد داشته و دارند. انکار آن مانند انکار نور از خورشید است.
5. مدعی پیامبری، باید معجزه ای نشان دهد تا مردم به او ایمان بیاورند نه این که بگوید به امیری که احتمالا ناصر الدین شاه است چیزی دادم که همه عالم در برابر آن ناتوان هستند. بهتر بود آن چیز که معلوم نشد چیست، آشکار می شد. مانند: عیسی که برای اثبات نبوتش، مرده زنده می کرد، موسی عصایش را چون اژدها می کند و دستش چون خورشید می درخشید و رسول اکرم صلی الله علیه وآله و سلم نیز گذشته از دیگر معجزاتشان، قرآن را با آن فصاحت و بلاغت نازل کرد و فرمود: کسی می تواند، مانند آن بیاورد.
همه به وعده های خود بدون تاویل وتفسیر عمل کردند ولی باب و بهاء که ادعای هر گونه معجزه ای داشتند، جز تاویل و تفسیر بی معنا چیزی از خود نشان ندادند.
در طول تاریخ پیامبری نبوتش را با معجزه پیامبر قبل اثبات نکرده بود که ایندو متوهم چنین کردند. گفتند: ما در بیان مطلب و کشف حقیقت ید بیضاء داریم، قلوب مرده و دل های محجوب را احیا می کنیم، کسی در مقام عرفان و مکاشفه نمی تواند با ما همقدم شود.
ما خود اعتراف داریم که سید باب این راه را ساخت، هموار کرد و بهاء از آن بهره بداری کرد؛ لازم نبود ادوارد برون در مقدمه نقطه الکاف بنویسد: «اگر کسی خوب دقت کند، از پذیرش دعوت بهاء الله توسط بابیه، با وجود آن همه اختلافات، تعجب نخواهد کرد؛ چرا که اگر باب مانند قرآن آیه آورد، بهاء الله نیز آورد. اگر باب راستی ادعای خود را به نفوذ درونی و تصرف در قلب پیروان خود ثابت کرد، بهاء نیز چنین کرد.
اشکالی به این سخن وارد است و آن اینکه:
صبح ازل که باب او را جانشین خود قرار داد، پیوسته ادعاهای نابرادری خود (بهاء) را دروغ می شمرد. بنابراین، بهاء که باب را فرستاده خدا می دانست، باید اعتراف کند که سید باب، دانسته و از روی اختیار، کسی را جانشین خود کرد که بعد از خود، موجب گمراهی و بزرگ ترین منکر من یظهر الله شد.
پانوشت:
1. الواح بعد از اقدس، ص 180
حسینعلی بهاء، در کتاب اقدس، به مجازات آدم کشی و آتش زدن خانه دیگران پرداخته و می گوید:
من احرق بیتا متعمدا فاحرقوه و من قتل نفسا عامدا فاقتلوه؛ بسوزانید کسی که خانه ای را به عمد آتش زد و بکشید کسی را که فردی را به عمد کشد.1
او در ادامه می گوید:
خذوا سنن الله بایادی القدره و الاقتدار ثم اترکوا سنن الجاهلین؛ سنت های الاهی را با دستان قدرت و اقتدار بگیرید و سپس سنت های جاهلانه را ترک کنید.
البته پس از چندی فرمان به تخفیف داد:
و ان تحکموا لهما حبسا ابدیا لا بأس علیکم فی الکتاب انه لهو الحاکم علی ما یرید؛ اگر به حبس ابد حکم کردید، در کتاب خدا برای شما باکی نیست، همانا او حاکم است بر آنچه اراده می کند.1
با توجه به آن چه که خواندید، معنای دین بدون خشونت و همراه رأفت را هم فهمیدید، این است بهائیت، دینی که آموزش هایش، عاریه ای از دیگر ادیان است…
پانوشت
1. اقدس: ص 18.
2. کتاب اقدس، بند 62
یکی از دوستان نظری نوشته بود که:
آقا اینا چیه نوشتی ؟ شما چه مدرکی داری که حضرت باب مهدی موعود نیست؟
دوست دیگری در پاسخ ایشان فرموده:
دوست عزیز،
قرار بوده مهدی موعود بیاد چی کار کنه؟
بیاد کتک بخوره، توبه کنه، اعدام بشه و تمام؟
یعنی همه منتظر یک منجی اند که حتی خودش را نمی تونه نجات بده؟
مگر قرار نبوده منجی بیاد زمین را از عدل و داد پر کنه، دنیا گلستان شه، اوتوپیا و مدینه فاضله و اینا؟
اما خود آقای بهاءالله سال 1279 ه.ق (یعنی 15 سال بعد از باب) می نویسد:
« اِنَّکَ اَنتَ یا اِلهی تَشهَدُ و تَری کَیفَ اَحاطَ الظُلمُ اَرضَکَ ودِیارِکَ بِحَیثُ لَن یُشهَد مِن اَحَدٍ آثارُ العَدلِ ( ص146 آثار قلم اعلی جلد چهارم) و سال 1287ه.ق می گوید: «از اول دنیا تا حال، چنین ظلمی دیده نشده و شنیده نگشت» (مجموعه ی الواح بزرگ چاپ مصر صفحه 105)
یعنی او هم شاکی بوده که ظلم زیاد شده ؛
پس کافیه یه کم فکر کنیم تا متوجه شیم باب مهدی موعود نبوده…
مدتی است گروهی وابسته به فرقه ضاله بهائیت فعالیت خود را در قالب اموری همچون تجارت و فعالیتهای اقتصادی روی اجناس مارک دار گسترش داده اند.
به گزارش ایسلنا به نقل ازندای انقلاب ،این گروه که غالبا با اسامی همچون نیلوفر آبی یا لوتوس فعالیتهای خود را انجام میدهند مدتی است که نفوذ خود را در بازار تهران و مجتمعهای تجاری بزرگ پایتخت افزایش دادهاند.
همچنین مدتی قبل بود که وب سایتی توسط گردانندگان فرقه ضاله بهاییت در ایران با نام پروژههای بهایی یا شبکه توسعه دهندگان بهایی راهاندازی شده بود که منابع و مطالب ترویجی این فرقه ضاله در آن قرار داده شده بود.
در این وب سایت در کنار تبلیغ به عضو گیری برای این فرقه ضاله نیز پرداخته شده است.
خاطرنشان میشود که نیلوفر آبی الگوی مقدسی برای اعضای این فرقه محسوب میشود به طوری که معبدی با همین سبک را در هندوستان و با نام مشرق الاذکار لوتوس یا نیلوفر آبی طراحی کردهاند که بزرگترین بنای معبدی جهان محسوب میشود.