سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بدى را از سینه جز خود بر کن با کندن آن از سینه خویشتن . [نهج البلاغه]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» رد پای استعمار در وهابیت، بابیت و بهائیت و قادیانی گری

همیشه شنیده ایم که بابیت و بهائیت در پس پرده، رازهایی با استعمار دارند که در این مقاله اشاره به آنها می کنیم. بر اساس گواهی تاریخ، استعماراگران برای نیل به مطامع استعماری خود، از هر دری وارد شده اند و به هر نیرنگی توسل جسته اند. یکی از این حیله ها، تأسیس مذاهب جعلی و ایجاد اختلاف در مذاهب اعتقادی مردم است.
دول استعماری همواره در پی بهره گیری از سرمایه های خدادادی سرزمین های دیگر کشورها بودند. در این بین کشورهای آسیایی، به ویژه، خاورمیانه که دارای منابع طبیعی سرشار هستند، از اولویت های خاص برخوردار بوده اند. استعمار به طرق مختلف وارد این سرزمین ها شدند و با توجه به اهمیت زیادی که دراین سرزمین ها به عقاید مذهبی و جود داشت از احساسات مذهبی و دینی مردم سوء استفاده کردند و با تأسیس مذهب، باعث ایجاد تنش و تفرقه دراین سرزمین ها شدند. آنها با توجه به شعار معروف خود، یعنی «تفرقه بیندازو حکومت کن » به استثمار منابع خدادادی این سرزمین ها اقدام کرده اند. فرقه های بابیت و بهائیت محصول همین ترفند استعماری است.
خلاصه کلام این که بهائی گری در حقیقت دین نیست، بلکه مسلکی است که از مجموعه ادیان و مذاهب و فلسفه تصوف، عرفان و مکاتب گوناگون، خوشه چینی کرده است.
یکی ازموانع بزرگ در برابر چپاولگری و تعددهای ناجوان مردانه استعمار، تعالیم بلند اسلام بوده و هست. به همین جهت استعمار همواره در جهت از میان برداشتن این مانع به طرق گوناگون، جهد و جد فراوان کرده است. اسناد تاریخی و شواهد و قرائن موجود نشان می دهد که ظهور محمد بن عبدالوهاب نجدی در عربستان در اوائل قرن 12 ( هـ. ق )، میرزا علی محمد شیرازی سید باب و میرزا یحیی ازلی و میرزا حسینعلی بهاء الله در نیمه قرن 12، در ایران و احمد قادیانی، در اواخر قرن 12 در هند و امثال آن درهر کمیت و کیفیتی و در هر کشوری، مخلوق یک اندیشه و یک عامل به نام استعمار است.
از مشترکات مهم فرقه های مذکوره می توان به «ضرب اعناق»، «حرق کتب»، «هدم بقاع»، «قتل عام» و سرانجام «خدمت گزاری مطلق برای استعمار» اشاره کرد.
از بررسی های همه جانبه، ازمنابع محققین معاصر و نیز اسناد و شواهد و قرائن تاریخی، چنین استنباط می شود که پیدایش محمد بن عبدالوهاب نجدی درعربستان، در اوائل قرن 12 ( هـ. ق ) و میرزا علی محمد شیرزای، سید باب، در نیمه آن و میرزا یحیی ازل و میرزا حسینعلی بهاء الله و میرزا احمد قادیانی هندی در اواخر همین قرن، نتیجه یک برنامه ریزی حساب شده ازسوی استعمار بوده است، به عنوان نمونه، می توانیم به چند مورد مشابه در اعمال و رفتار این فرقه ها اشاره کنیم :
در کتاب بیان، باب 18، از واحد هفتم، دستورات، یا به اصطلاح، احکامی از سید باب وجود دارد که حکم به سوزاندن کتب، جز کتب بابی، کرده است : « برهر کس از بابیان – پسر و باب – واجب است که همه کتب را بسوزانند جز کتب بابیان».



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 93/4/24 :: ساعت 12:16 عصر )
»» چگونه رفتار کنیم؟

معاویة بن وهب مى‏گوید: به حضرت صادق علیه السلام عرض کردم: ما در میان خود و هم مذهبیان و با مردم دیگرى که با ما معاشرت دارند چگونه رفتار کنیم؟ حضرت فرمود:

امانت آنان را بپردازید، به سود و زیانشان گواهى به حق دهید، بیمارانشان را عیادت کنید و بر جنازه مرده‏ هاشان حاضر گردید.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 93/4/23 :: ساعت 2:14 عصر )
»» امام علی علیه السلام مصداق کامل اسوه حسنه

امیرالمؤمنین علی علیه‏السلام الگوی همیشگی است که می‏توان همه کمالات را در او سراغ گرفت و بدان‏ها اقتدا کرد. آن حضرت نه‏تنها از آنِ شیعیان که الگوی همه مسلمانان و جمله آزادگان است. امام علی علیه‏السلام، تجسم ارزش‏های دینی و اسلام مجسّم است، انسانی در اوج عرفان، عبادت، سلوک و در عین حال سیاست‏مدار و جامعه‏ساز. شدت عمل را با رحمت و عطوفت به مؤمنان آموخت؛ اهل مداهنه نبود و هیچ‏گاه حقیقت را قربانی مصلحت نکرد. کتاب فضل علی علیه‏السلام چندان پربرگ‏وبار است که برای خواندن آن چند نقدِ عمر باید و تنها می‏توان شمه‏ای از فضایل ناپیدای علوی را واکاوید و پیش روی همگان نهاد. 

از آنجا که حس کمال‏جویی و ویژگی الگوطلبی و نمونه‏پذیری، امری فطری و ذاتی است و آدمی برای ره‏یابی به سرمنزل مقصود و دست‏یابی به کمال مطلوب، در جست‏وجوی اسوه‏هایی برای پیروی از آنها و گرفتن سرمشق برمی‏آید، باید الگوهای مطلوب را بشناسد. علی علیه‏السلام پس از پیامبراعظم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله مصداق کامل اسوه حسنه است و پیروی از ایشان موجب هدایت و کمال امت اسلامی، بلکه انسانی است. شیوه آن بنده راستین حق، سبب ترقی، رشد و تکامل بشر خواهد بود و به همان نسبت سرپیچی از روش او، گمراهی و نابودی همیشگی را در پی خواهد داشت. پیامبر درباره سیره علی علیه‏السلام به عمار یاسر این‏گونه سفارش می‏کند: 

ای عمار، اگر دیدی علی به تنهایی از یک راه می‏رود و تمام مردم به راهی دیگر روانند، به راه علی برو؛ زیرا او تو را به نابودی نکشاند و تو را از مسیر هدایت و رستگاری خارج نسازد.1 

در روایتی دیگر پیامبراکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به علی علیه‏السلام فرمودند: 

ای علی، بی‏شک تو کسی را که پیروت باشد، هدایت خواهی کرد و آن‏که با سیره و راه تو مخالف است، به یقین، تا روز قیامت گمراه خواهد ماند.2 

امام علی علیه‏السلام در برخورد با مردم و جوامع انسانی، دیدگاهی فراتر از دید مسلمان به مسلمانی دیگر داشت. در دیدگاه او مردم از نظر اجتماعی به دو دسته تقسیم می‏شوند. دسته‏ای از آنها، برادر دینی‏اند و دسته‏ای دیگر، در آفرینش با مسلمانان یکسانند. ازاین‏رو، با هر یک از آنها متناسب با آنچه خداوند و سنّت پیامبر تعیین کرده است و نیز متناسب با شأن و کرامت انسانی آنان عمل می‏کرد. در سفارش به مالک اشتر در همین مورد می‏فرماید: 

فَاِنَّهُم صِنفانِ: اما أخٌ لک فی الدِّینِ و إمّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ.3 

ای مالک، مردمان دو دسته‏اند، گروهی برادر دینی تواند و گروهی در آفرینش با تو همانندند. 

از نظر امام علی علیه‏السلام، همه انسان‏ها فرزندان یک پدر و مادر و در نژاد و طبقه برابرند و هیچ انسانی از این جهت، بر دیگری برتری ندارد. ایشان به صراحت می‏فرماید: "ایُّها النّاسُ اِنَّ آدَمَ لَمْ یَلِدْ عبدا ولا اَمَةً و انَّ الناسَ کُلَّهُم أَحرارٌ؛4 ای مردم، بی‏گمان آدم هیچ یک از فرزندانش را برده و کنیز نزاد و همگان آزادند ". 

در سیره امام علی علیه‏السلام همه مردم از حقوقی مساوی برخوردارند و همه باید از مواهب اجتماعی یکسان بهره‏مند شوند. تساوی حقوقی افراد از دیدگاه علی علیه‏السلام چنان مهم و حساس است که حتی در التفات و نظر به افراد نیز والی و حاکم نباید تبعیض ورزد. حضرت در سفارش به محمد بن ابی بکر، والی مصر چنین می‏فرماید: 

با همگان یکسان رفتار کن، چه آن‏گاه که گوشه چشم به آنان افکنی و چه آن‏که خیره‏شان نگاه کنی تا زورمندان و بزرگان، در تبعیض طمع نورزند و ناتوانان از عدالت تو نومید نشوند.5 

از روزی که علی علیه‏السلامخود را شناخت، بر محور حق حرکت کرد و در این راه هماره با حق دم‏ساز بود. به همین دلیل، پیامبر فرمود: "اَلْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ أَینَما مالَ؛ حق به دنبال علی علیه‏السلام است هر جا که برود ".6 

علی علیه‏السلامبه تمام معنا، قانون‏مدار و مجری قانون الهی بود و در این راه میان خودی و غریبه تفاوتی نمی‏گذاشت و اگر کسی برخلاف قانون عمل می‏کرد، بدون در نظر گرفتن موقعیت و مقام وی، حدود الهی و قانونی را بر وی اجرا می‏کرد و هیچ واسطه و شفاعتی را نمی‏پذیرفت. از سوی دیگر، بسیار دقیق و منظم بود و دیگران را از بی‏برنامگی بازمی‏داشت. ایشان در عهدنامه مالک اشتر برای حفظ نظم و انجام کارها در وقتشان فرمود: 

کار هر روز را در همان روز انجام ده؛ زیرا هر روز کاری ویژه خود را دارد و از شتاب در مورد کارهایی که زمانشان نرسیده یا سستی در کارهایی که امکان انجام آن فراهم است یا لجاجت در اموری که مبهم است یا سستی در کارها هنگامی که آشکار است، برحذر باش و هر کاری را در جای خود و به موقع انجام بده.7 

از دید امام علی علیه‏السلام، مهربانی و محبت با مردم، در جذب دل‏ها و اداره کردن انسان‏ها، نقش ارزنده‏ای دارد و سبب می‏شود زمام‏دار بر قلوب مردم حکومت کند. ایشان درباره مهرورزی به انسان‏ها در عهدنامه مالک اشتر می‏فرماید: 

دلت را از رعایا، پر از مهر و محبت و لطف کن. در برابر آنها درنده و آزارکننده‏ای مباش که خوردن آنان را غنیمت شماری.8 

امام همیشه در دست‏رس همگان بود به گونه‏ای که پایین‏ترین رده‏های اجتماعی نیز به سهولت و بدون کوچک‏ترین مشکل و مانعی با وی دیدار می‏کردند و مشکلاتشان را با او در میان می‏گذاشتند. هیچ دربانی نداشت و به کارگزاران خود نیز سفارش می‏کرد که هیچ‏گاه از دید مردم غایب نشوند. در این راستا به پسر عموی خود قثم بن عباس که زمام‏دار مکه بود، چنین می‏نویسد: 

صبح و عصر برای رسیدگی به امور حاجیان و مردم مکه بنشین. به کسانی که پرسشی دارند، پاسخ ده. جاهلان را بیاموز و با دانشمندان مذاکره کن. در میان تو و مردم باید واسطه و سفیری جز زبانت و حاجب و پرده‏ای جز چهره‏ات نباشد. افرادی را که با تو کار دارند، از ملاقات با خود محروم مساز. اگر ابتدا آنها را از درِ خانه‏ات برانند، حل مشکل آنها پس از آن، این بی‏حرمتی و بی‏اعتنایی را جبران نخواهد کرد.9 

امام برای آموزش و پرورش مردم در تمام ابعاد زندگی‏شان اهمیت ویژه‏ای قائل بود و بر دو نکته اساسی تأکید می‏ورزید. ابتدا در بخش فرهنگ مردم گذشته، باید تنها سنّت‏های نیکو و آداب و رسوم خوب آنان را گرفت و به کار بست و در بخش آموزش باید چیزی را به مردم آموخت که برای دنیا و آخرت آنها سودمند باشد و بتوانند از آن در زندگی‏شان بهره گیرند. از نظر علی علیه‏السلام فقط علمی ارزش دارد که شخصیت انسان را بسازد و رشد و تکامل بخشد و او را به خداوند و اوج تقرب برساند.10 

سیره امام علی علیه‏السلام در بعد فردی و خانوادگی نیز در اوج است. علی علیه‏السلام، یگانه خداشناس است. او در خانه خدا چشم به جهان گشود و در خانه حق، کام جانش به نام حق و به یاد خدا شیرین شد. او در خداشناسی به یقین کامل رسیده بود، آن‏چنان‏که می‏فرماید: "اِنّی لَعَلی یَقینٍ مِنْ رَبّی و غَیْرِ شُبهَةٍ مِنْ دینی؛ من درباره پروردگارم، خود به سرمنزل یقین رسیده‏ام و در دینم تردیدی ندارم ".11 

خداشناسی علی علیه‏السلام به اندازه عظمت و بزرگی خود اوست؛ زیرا خدا را در همه حال حاضر و ناظر بر رفتار و برنامه‏های خویش می‏داند و او را به چشم دل می‏بیند، عبادت او، عبادت آزادگان است که فقط به شکرانه ذات حق و بدون چشم‏داشت پاداشی صورت می‏پذیرد. خود در این باره می‏فرماید: 

گروهی خدا را از روی رغبت و میل (به بهشت) می‏پرستند که این عبادت تاجران و سودجویان است و گروهی خدای را از روی ترس، پرستش می‏کنند که عبادت بردگان است و عده‏ای به سبب شکر نعمت‏های الهی و سپاس (و اینکه حضرت حق را شایسته عبادت می‏دانند) او را می‏پرستند و این عبادت آزادگان است.12 

آن‏گاه به نوع عبادت خود اشاره می‏کند و می‏فرماید: 

هیچ‏گاه خداوند را از روی ترس یا به طمع و چشم‏داشت پاداشی نپرستیدم، بلکه چون خداوند را شایسته پرستش دیدم، او را عبادت کردم.13 

امیرمؤمنان علی علیه‏السلام درباره اخلاص نیز می‏فرماید که تمام دوستی‏ها و دشمنی‏ها و جذب و دفع، همه و همه باید برای خدا باشد: "المؤمِنُ مَنْ کان حُبُّهُ لِلّهِ و بُغضُهُ للّه‏ِ و أخذُهُ للّه‏ و تَرْکُهُ للّهِ ".14 

در سیره عبادی امام، نماز بزرگ‏ترین جلوه عبادت واساسی‏ترین نماد بندگی و رکن نخستین و پایه اصلی دین است. مؤمن کسی است که دوستی، دشمنی، دادن و گرفتن او برای خدا باشد. در بحرانی‏ترین زمان‏ها و مکان‏ها نیز نماز اول وقت امام به تأخیر نمی‏افتاد، چنان‏که در جنگ صفین گاه و بی‏گاه به خورشید نگاه می‏کرد و مراقب بود که وقت زوال نگذرد. ابن عباس از حضرت پرسید: ای امیرمؤمنان، چرا گاهی از جنگ دست می‏کشی و به آسمان می‏نگری؟ فرمود: "به خورشید و زوال آن نگاه می‏کنم تا وقت نماز را بدانم و نماز اول وقت را از دست ندهم. " ابن عباس با شگفتی پرسید: آیا در هنگامه نبرد که مجال اندیشیدن به چیز دیگری جز جنگ نیست، به نماز اول وقت می‏اندیشی؟ فرمود: "ما برای چه با آنان می‏جنگیم؟ آیا برای نماز، نبرد نمی‏کنیم؟ "15 

امام علی علیه‏السلاماز نظر خانوادگی و توجه به کانون انس و الفت نیز الگویی نیکو برای تمام خانواده‏هاست. امام، بزرگ‏ترین عامل خوش‏بختی و راز کام‏یابی خانواده را در گرم و باصفا نگاه‏داشتن کانون خانوادگی، اخلاق پسندیده و محبت و مهربانی و وفاداری در آن می‏داند و می‏فرماید: 

به خدا سوگند، هیچ‏گاه فاطمه را به اکراه به کاری وانداشتم و او را ناراحت نکردم و خشمگین نساختم تا خداوند او را نزد خویش برد و او نیز هیچ زمان مرا ناراحت نکرد و از دستور من سرنپیچید و هرگاه به او نگاه می‏کردم، همه ناراحتی‏ها و اندوه‏ها و غم‏هایم را از یاد می‏بردم.16 

حضرت در مورد حقوق همسران می‏فرمود: 

مبادا بر زنان خویش ستم روا دارید و آنان را از حق خویش محروم سازید. هر کس به اندازه یک درهم گوشت برای همسر و فرزندان خویش خریداری کند، مانند کسی است که برده‏ای از فرزندان اسماعیل علیه‏السلام را آزاد ساخته است.17 

شیوه و رفتار علی علیه‏السلام با فرزندانش بر اساس تربیت نبوی بود. ایشان در سخنی زیبا به حسن و حسین علیهماالسلام، فضیلت‏ها و ارزش‏های متعالی در زندگی را چنین می‏آموزد: 

تقوا پیشه سازید. در پی دنیا و مظاهر آن نباشید حتی اگر دنیا به شما روی آورد. بر هر چه از مواهب دنیایی است و از دست می‏دهید، تأسف نخورید. به حق سخن بگویید. برای پاداش الهی کار و کوشش کنید. دشمن ستمگر و یار ستم‏دیده باشید. در کارهایتان نظم داشته باشید. برای ایجاد صلح و آشتی بین مردم بکوشید. حال یتیمان را رعایت کنید و نگذارید نابود شوند. همسایگان خود را مراعات کنید. مبادا در عمل به قرآن، دیگران بر شما پیشی گیرند. همواره مراقب نماز باشید. امربه‏معروف و نهی از منکر را هرگز ترک نکنید که در آن صورت، بدان بر شما مسلط می‏شوند و دعایتان مستجاب نخواهد شد. بر شما باد هم‏بستگی و از تفرقه و پشت کردن به یکدیگر بپرهیزید.18 

ایشان در وصیتی به فرزند خود امام حسن علیه‏السلام درباره رعایت حقوق خانواده و خویشاوندان می‏فرماید: 

وَاَکرِمْ عَشِیرَتَکَ فَاِنَّهُم جَناحُکَ الذی بهِ تَطیرُ وَ أَصلُکَ الّذی الَیهِ تَصیرُ وَ یَدُکَ التی بِها تَصُولُ.19 

خویشانت را گرامی بدار که بال‏های تواَند و با نیروی آنان می‏توانی پرواز کنی و همچنین آنان ریشه تواَند که به آن باز می‏گردی و دستان تواَند که با آنان به دشمن یورش می‏بری. 

اصولاً دل‏بستگی به خانواده، حفظ و حراست از بستگان و رسیدگی به آنان، اهتمام به صله رحم، استوار ساختن پیوند خویشاوندی از سنّت‏های نیکو و از اصول اساسی در فرهنگ اسلام به شمار می‏رود که مورد تأکید جدی امام علی علیه‏السلام است. 

از آنچه گذشت، درمی‏یابیم که علی علیه‏السلام، سرچشمه کرامت و قله بلند فضایل و کمالات انسانی است. او پرورش یافته اسلام است. پابه‏پای پیامبر حرکت می‏کرد و دوست و دشمن به فضایلش معترفند. چنین شخصیتی نمونه آرمانی همه جوامع انسانی است. ابن عباس در سخنی کامل در حق ایشان می‏فرماید: 

به خدایی که جان من در دست اوست، اگر دریاها، مرکب و درختان، قلم و همه آفریدگان زمین، نویسنده شوند، نمی‏توانند فضایل علی علیه‏السلام را بنویسند.20 

اینک ماییم و این هم کرانه بی‏پایان سخنان نغز و پر عمق مولای متقیان که ره‏توشه و چراغ راه انسان‏های جویای فضیلت است. 

 

اخلاق فردی 

 

پرهیز از نخستین گناه 

 

انسان با اراده، در برابر وسوسه‏ها چراغ سبز نشان نمی‏دهد و به راحتی از جاده سلامت خارج نمی‏شود. باید دانست که پایداری در برابر لغزش‏ها، رمز موفقیت و نیک‏فرجامی است. خوشا به حال پرواپیشگانی که سدّ معصیت نشکستند و خود را به گناه نیالودند و هم آنان پیروزمند و سعادتمند هستند. مولای پرواپیشگان، علی علیه‏السلام بنا به نقل شیعه و اهل سنت می‏فرماید: 

ما ظَفَرَ مَن ظَفَرَ الاِْثْمُ بِهِ.21 

آن کس که گناه بر او چیره شود، پیروز نخواهد شد. 

 

لذت ترک گناه 

 

انسان‏ها همیشه بر سر دو راهی انتخاب هستند. آدمیان چون مختارند، باید راه خیر و شر را فرا روی خود داشته باشند و با نیروی ایمان و آینده‏نگری، راه خیر و سعادت را برگزینند. در این میان، باید دانست دوری گزیدن از گناه چندان آسان نیست. با این حال، عوامل متعددی می‏تواند انسان را در این راه یاری دهند. یکی از این عوامل، آراسته شدن به زیور تقواست. 

گرایش به پرهیزکاری، زمینه‏ساز ترک گناه است. قدرت و تسلط داشتن بر نفس، بالندگی و سرافرازی را به همراه می‏آورد و لذیذترین لذت‏های روحانی را به انسان می‏چشاند. اگر انسان لذتِ ترک لذت را بچشد، دیگر لذت نفس را لذت نمی‏خواند. پس اگر خواهان سعادت و خوش‏بختی هستید و به وزیدن نسیم خوشِ نیک‏بختی مشتاقید و می‏خواهید پاک زندگی کنید و پاکیزه بمانید، باید پروا پیشه کنید و به گناه نزدیک مشوید. مولای متقیان، علی علیه‏السلام در این باره می‏فرماید: 

اَسْعَدُ النّاسِ مَن تَرَکَ لَذَّةً فانِیَةً لِلَذَّةٍ باقِیَةٍ.22 

خوش‏بخت‏ترین مردم کسی است که لذت‏های زودگذر را برای لذت‏های دیرپا ترک کند. 

اندکی اندیشه درباره اثرات دو نوع لذت، انسان را به گزینش لذت دیرپا و رها کردن لذت‏های زودگذر فرا می‏خواند، چنان‏که بنا بر نقل اهل سنت علی علیه‏السلام می‏فرماید: 

شَتَّانَ مَا بَیْنَ عَمَلَیْنِ عَمَلٌ تَذْهَبُ لَذَّتُهُ وَ تَبْقی تَبْعَتُهُ و عَمَلٌ تَذْهَبُ مَؤُونَتُهُ وَ یَبْقی اَجْرُهُ.23 

چه بسیار فرق است بین دو کار، کاری که لذت آن می‏رود، ولی آثار وخیم آن به جای می‏ماند و کاری که سختی آن می‏رود، ولی پاداش آن می‏ماند. 

 

پاکی نفس 

 

انسان، اشرف مخلوقات و برترین مظهر آفرینش است. او می‏تواند راه کمال یا گمراهی بپیماید. می‏تواند چون حیوانات، زندگانی حیوانی در پیش گیرد و از انسانیت خویش فرسنگ‏ها دور شود یا به زندگی خود رنگ خدایی بزند و روح کمال را در خود زنده کند و راه تعالی و کمال را بپیماید. پس در خویشتن خویش بنگریم و ببینیم اکنون که نام انسان بر خود نهاده‏ایم، کدامین راه را برگزیده‏ایم؛ هدایت و پاکی یا گمراهی و تباهی؟ پس تا فرصت باقی است به فکر اصلاح خویش باشیم تا پیش خدا و خلق رسوا نشویم. از انسان جز شرافت انتظار نمی‏رود و شرافت آدمی همان‏گونه که امام شریفان، علی علیه‏السلام فرموده، به پاکی است: 

شَرَفُ الرَّجُلِ نَزاهَتُهُ وَ جَمالُهُ مُرُوَّتُهُ.24 

شرف مرد به پاکی و زیبایی‏اش به جوان‏مردی است. 

این پاکی باید هم در ظاهر و هم در باطن و اخلاق انسان باشد، ولی آنچه نشانه وجود چنین پاکی است، حسن رفتار با دیگران است وگرنه از شرافت و بزرگواری خبری نیست، چنان‏که بنا بر نقل اهل سنت، علی علیه‏السلامفرمود:

لا شَرَفَ مَعَ سُوْءِ الْاَدَبِ.25 

با بدادبی، شرافتی نیست. 

 

گذشت هنگام قدرت 

 

مولای موحدان، علی علیه‏السلامفرموده است: 

تَجاوَزْ مَعَ الْقُدْرَةِ واَحسِنْ مَعَ الدَّوْلَةِ تَکْمُلُ لَکَ السّیادَةُ.26 

هنگام توانایی درگذر و هنگام دولت‏مندی نیکی کن تا به نهایت بزرگواری و آقایی برسی. 

اذا قَدَرْتَ عَلی عَدُوِّکَ فَاجْعَلِ اَلْعَفْوَ عَنْهُ شُکْرَا لِلْقُدْرَةِ عَلَیْهِ.27 

هنگامی که بر دشمن خود پیروز گشتی، به شکرانه پیروزی، او را ببخشای. 

 

پی‌نوشت‌ها:

 

1. خطیب بغدادى، تاریخ بغداد، ج 13، ص 188. 

2. شیخ طوسى، الامالى، ص 479. 

3. نهج البلاغه، نامه 53. 

4. محمدبن یعقوب کلینى، الکافى، ج 8 ، ص 69 . 

5. نهج البلاغه، نامه 46. 

6. کافى، ج 1، ص 294. 

7. نهج البلاغه، نامه 53. 

8. همان. 

9. همان، نامه 67 . 

10. على رفیعى علامه و دشتى، سیره امام على علیه‏السلام، ص 79 [دانش‏نامه امام على علیه‏السلام]. 

11. کافى، ج 5، ص 54. 

12. همان، ج 2، ص 84 . 

13. ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 10، ص 157. 

14. غررالحکم، ص 67 . 

15. حسن بن ابى‏الحسن دیلمى، ارشاد القلوب، ج 2، ص 22. 

16. بحارالانوار، ج 43، ص 31. 

17. همان، ج 78، ص 32. 

18. نهج البلاغه، نامه 47. 

19. همان، نامه 31. 

20. قاضى نوراللّه‏ شوشترى، احقاق الحق، ج 4، ص 101. 

21. نهج البلاغه، کلمات قصار، ش 319؛ سجع الحمام فى حکم الامام، على الجندى، قاهره، مکتبة انجلو مصریه، ص 365. 

22. غررالحکم، ج 2، ص 441. 

23. محمد شنقیطى، کفایة الطالب، بیروت، دار ابن زیدون، ص 213. 

24. غررالحکم و دررالکلم، ج 4، ص 180. 

25. رشیدالدین وطواط، مطلوب کل طالب، دفتر انتشارات اسلامى، ص 10، کلمه 17. 

26. غررالحکم، ج 3، ص 297. 

27. مطلوب کل طالب، کلمه 95، ص 45.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 93/4/23 :: ساعت 2:13 عصر )
»» امام علی(ع) و ابعاد تقرّب ایشان به پیامبراکرم(ص) 2

و به حق کسی جز حضرت علی(علیه السلام) شایسته خلافت و وصایت و امانت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نبود; چنان که این حکم الهی بر آن رقم خورد: (وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُوْلَئِکَ الْمُقَرَّبُونَ)(واقعه: 10 و 11) و درست به همین دلیل است که خداوند اعلام و ابلاغ حکم وحی را مبنی بر خلافت و ولایت حضرت علی(علیه السلام)لازمه و تتمه رسالت پیامبر(صلی الله علیه وآله)می داند و به او می فرماید: اگر چنین نکنی، رسالت خود را به انجام نرسانده ای و او خود به درستی پشتیبان و حامی ولایت و تکیه گاه دوستداران و موالیان حضرت است: (وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ.)(مائده: 67) از این رو، پیامبر(صلی الله علیه وآله)حضرت علی(علیه السلام) را به عنوان خلیفه و دست پرورده و تربیت یافته مکتب نبوّت و ولی و وصی و بلکه مکمّل رسالت خود به مردم معرفی و اعلام می دارد: برای هر پیامبری وصی و جانشینی شایسته است و چنین کسی برای من همانا علی است و لاغیر. پس سخن او را بشنوید و از او فرمان برید.27 

روزی که شد از جام ولا مستْ محمّد 

از شوق علی داد دل از دست محمّد

آن روز که با پرتو خورشید ولایت 

ره را به شب از چار طرف بست محمّد

از مژده «اکملت لکم دینکم» آن روز 

شد شاد و زهر بندِ غمی رست محمّد

صحرای غدیر است زیارتگه دل ها 

آنجا که شد از جام طرب مست محمّد

تا بر همه ابلاغ شود حکم خداوند 

بر عرشه منبر شد و بنشست محمّد

تا جلوه حق را به تماشا بنشیند 

بگرفت علی را به سر دست محمّد

با دست علی بود که بت های حرم را 

از پای درافکنده و بشکست محمّد

هر بند که بر پای بشر بود زرافشان 

بگشود زهم یکسر و بگسست محمّد.28

از جمله افتخارات امام علی(علیه السلام) این بود که در صدر اسلام در بسیاری از امور مهم از جمله تبلیغ دین، جنگ، حل اختلافات قبیله ای، اخذ مالیات و قضاوت به یاری پیامبر می شتافت و بلکه به نمایندگی از سوی آن حضرت، به بلاد گوناگون و میان قبایل و طوایف اعزام می شد. 

این همکاری ها و جان نثاری ها در امور گوناگون از عهده کسی جز حضرت علی(علیه السلام) برنمی آمد و در واقع، پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)با کمبود یاران جان بر کفی همچون علی(علیه السلام) مواجه بود. بنابراین، بارها پس از تشکیل حکومتش در مدینه، به معضلات زیادی از سوی مردم و اقوام و ملل و کارشکنی های مخالفان دچار شد تا جایی که برای رفع این تناقضات و عدم همکاری قاطبه مردم، آیه «اخوّت» نازل شد: (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ.)(حجرات: 10) بدین روی، پیامبر به دستور الهی، اقدام به «عقد اخوّت» بین مردمان و گسترش این امر تا حد ایجاد یک فرهنگ در سطح جامعه کرد و از میان آن همه صحابه و یاران و نزدیکان، حضرت علی(علیه السلام) را به برادری خود برگزید و عقد اخوّت را جاری کرد. 

در ماجرای «حلف الفضول»، بنابر نقل معتبر محمّدبن سعد هنگامی که پیامبر در میان اصحاب خود قرار گرفت، دست خود را بر شانه علی گذاشت و فرمود: «انتَ اخی ارثنی وارثک.»29 

حضرت در امر خطیر تبلیغ، جان فشانی ها نمود و در عرصه های گوناگون، به جای پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) وارد شد و به راستی، کسی در این زمینه موفق تر و کوشاتر از حضرت علی(علیه السلام) برای پیامبر(صلی الله علیه وآله) نبود; چنان که در سال دهم هجری، که رسول خدا خالدبن ولید را برای تبلیغ دین به یمن فرستاد، او نتوانست این تکلیف سنگین را به انجام برساند و شأن نمایندگی از ناحیه پیامبر(صلی الله علیه وآله) را حفظ کند و از این رو، از میانه راه برگشت ـ و یا مجبور به بازگشت شد ـ و در هر مسئولیتی که پیامبر به او می داد، طفره می رفت و از توفیق انجام آن بازمی ماند و شانه خالی می کرد. اما حضرت علی(علیه السلام) را برای اتمام حجّت بر مردم، به یمن فرستاد و نامه ای بدو داد تا برای مردم آنجا قرائت کند و او نیز با اشتیاق و توان بالا، به این کار تن داد و توانست اغلب مردم یمن را مسلمان کند و بازگردد. 

رسول خدا(صلی الله علیه وآله) قرائت سوره برائت بر کفّار را بلافاصله پس از نزول آن، به حضرت علی(علیه السلام) واگذار نمود و او را سوار بر ناقه خود کرد و عمامه خویش را بر سرش بست و او را عازم مکّه نمود و در حق وی دعا کرد. باید اذعان داشت که بی تردید چنین اقدامی آن هم در دل کفّار و منافقان و مشرکان و برای اولین بار، با آن خطاب های تند قرآنی، کاری بس دشوار و مستلزم شجاعت و ایثار بود که به حق، کسی جز حضرت علی(علیه السلام) را یارای این کار بزرگ نبود. 

علاوه بر این، حضرت از جانب رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) به میان علما و صاحب ادیان مثل حواریّون مسیحی می رفت و به مسائل مطرح شده و تناقضات فکری آن ها پاسخ می گفت و دین مبین و اکمل اسلام را با منطقی صحیح و عالمانه بر ایشان عرضه می نمود. جمع کردن اقوام و عشیره پس از نزول آیه «انذار» و دعوت ابولهب و ابوجهل برای پذیرش دین مبین اسلام در اولین قدم نیز کاری بود بس بزرگ که به یاری حضرت علی(علیه السلام)صورت پذیرفت. 

در این زمینه، حضرت زخم های کاری نیز برمی داشت و از ناحیه برخی جهّال و کفّار به جای پیامبر(صلی الله علیه وآله) سنگ هم می خورد، اما از انجام مسئولیت و مأموریتش طفره نمی رفت و دم برنمی آورد و حتی نزد پیامبر آن ها را بر زبان هم جاری نمی ساخت و تا تحقق مسئولیت خود لحظه ای از پای نمی نشست، و چه بسیار که در راه تبلیغ در کنار پیامبر(صلی الله علیه وآله)یاور جان برکف و جان نثار و سپر بلایش بود; چنان که نقل شده است، در «شعب ابی طالب»، که قبیله بنی هاشم سه سال در محاصره مشرکان قریش (مکّه) بودند، حضرت علی(علیه السلام) در حالی که دشمن دیده بان گذاشته بود، مخفیانه خود را به پیامبر(صلی الله علیه وآله)می رساند و برای پیامبر و مسلمانان آذوقه می برد. آن وقت، 18 تا 20 سال بیشتر سن نداشت.30 

ابن ابی الحدید معتزلی به نقل از امالی محمدبن حبیب می نویسد: ابوطالب بر جان پیامبر می ترسید; بسا شب هنگام که نزد بستر او می رفت و او را بلند می کرد و علی را به جایش می خواباند و در عین حال، علی(علیه السلام) را دل داری می داد و بر این کار تشویق می کرد. علی بن ابی طالب خطاب به پدرش می گفت: آیا مرا دل داری می دهی؟ من دوست دارم یاری ام را نسبت به پیامبر(صلی الله علیه وآله) ببینی و بدانی که من پیوسته و در هر حال، برادر محمّدم. من احمد را، که در کودکی و جوانی از سوی خدا ستوده شده است، برای رضای او یاری می کنم.31 

أتأمرنی بالصبرِ فی نصرِ احمد فواللّهِ ما قلتُ الذی قلتَ جازعاً 

ولکنّنی احببتُ اَن ترَ نُصرتی لِتعلمَ اَنّی لم ازل لکَ طائعاً 

و سعیی لوجهِ للّهِ فی نصرِ احمد نبی الهدی المحمودِ طفلا و یافعاً32 

ترجمه: آیا مرا به صبر درباره پیامبر فرامی خوانی. به خدا قسم که گفتن من از سر بی تابی نبود! من همواره فرمانبردار توام، اما یاور پیامبر. من از کودکی یار پیامبر بودم و دوست دارم یاری ام را ببینی. 

پس از خلاصی مسلمانان از «شعب ابی طالب» (پس از سه سال محاصره اقتصادی) خدیجه و ابوطالب در فاصله کمی از یکدیگر رحلت کردند و حضرت علی(علیه السلام) تنهایی و غم خواری پیامبر را جبران می نمود و به یاری ایشان می شتافت. همان سال پیامبر(صلی الله علیه وآله)راهی طائف شد تا به ادامه رسالت خود، یعنی تبلیغ دین، بپردازد. حضرت علی(علیه السلام) نیز در کنار او بود. مردم طائف زیر بار نرفتند و جسورانه علیه پیامبر(صلی الله علیه وآله)شوریدند و از هر طرف سنگ پرتاب می کردند، اما حضرت علی(علیه السلام)خود را سپر پیامبر ساخت و سنگ ها را به جان خرید و طبق نقل، سر مبارکش چند بار مجروح گشت.33 

استجازة من النبی لحرب 

هل یدفعُ الدرعُ الحصینُ منیةً یوماً اذا حضرت لوقتِ مماتِ 

انّی لأَعلَمُ اَنّ کلَّ مُجمَع یوماً یؤولُ لفُرقة و شتاتِ 

یا ایُّها الداعی النذیر و مَن بِه کَشف الالهُ رواکد الظلماتِ 

أطلقْ فدیتکَ لابنِ عمِّکَ امره وَارْمِ لهداتکَ عنه بالجمراتِ 

فالموتُ حقٌّ و المنیّة شربةٌ تأتی الیه فبادر الزکواتِ.34 

ترجمه: اگر هنگام مرگ فرا رسد، آیا زره استوار مرگ را باز می دارد؟ نیک می دانم که هر انجمنی روزی به جدایی و پراکندگی انجامد. پس ای خواننده، بیم دهنده و آنکه خدا تاریکی ها را بر او گشوده! فدایت گردم! پسرعم خود را رها کن (از او دل بکن) و دشمنانت را از او به پرتاب سنگ بازدار! مرگ حق است و مردن هم جامی است که وی روزی نوشد، پس او باید به کاری شتافت که جان را پاس دارد. 

علاوه بر این، در موسم حج سال سیزده هجری، که گروهی از مسلمانان مدینه به مکّه آمدند و گرد پیامبر جمع شدند، کفّار قریش از فرصت بهره جستند و سلاح به دست گرفتند و به اجتماع ایشان حمله بردند. در این هنگام، حضرت حمزه و علی(علیهما السلام)دست به شمشیر بردند و مهاجمان را وادار به گریز و فرار از محل ساختند.35 

ماجرای «لیلة المبیت»، به عنوان تهدید بزرگ شورشیان علیه پیامبر در تاریخ ثبت شده است. جوانان قبایل قریش قرار گذاشتند شبانه بر پیامبر حمله کنند و او را در بسترش به قتل برسانند. جبرئیل این خبر را به پیامبر رساند و پیامبر(صلی الله علیه وآله)حضرت علی(علیه السلام)را جای خود خوابانید، حضرت علی(علیه السلام)پرسید: آیا شما به سلامت خواهید بود؟ پیامبر فرمود: آری، آن گاه حضرت علی(علیه السلام) لبخند رضایتی بر لب نشاند و در جایش خوابید.36 

بدون تردید، هیچ کس جز او توان چنین کاری نداشت که در مقابل حمله قریش بر او، به گمان آنکه محمّد است، آنچنان استوار شجاع بایستد و به آن ها پاسخ بگوید و آن ها را از محل دور و حتی تهدید نماید و با برخی از آن ها به دفاع از خود و استنکاف از دادن نشانی رسول خدا بپردازد. بنابر نقل روایات، در همان شب، جبرئیل و میکائیل به اذن خدا فرود آمدند و به یاری حضرت علی(علیه السلام)شتافتند و سنگ ها از او دفع می نمودند و او را بر این جان نثاری تحسین می کردند و می گفتند: «به به از این ایثارگری! ای پسر ابوطالب! چه کسی مانند توست؟ خداوند به وسیله تو بر فرشتگان هفت آسمان مباهات می کند.»37 و همان لحظه این آیه، که به تصریح بیشتر علمای اهل سنّت و تمام علمای شیعی در خصوص امام علی(علیه السلام)است، نازل شد: (وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ)(بقره:207); و بعضی مردانند (حضرت علی(علیه السلام)) که از جان خود در راه رضای خدا می گذرند و خداوند دوستدار چنین بندگانی است. 

در شعری حضرت می فرماید: شب را در حالی که مراقب دشمنان بودم، در آنجا خفتم و نتوانستند مرا از تصمیم خود بازدارند و با عزم جزم، آماده کشته شدن و گرفتاری بودم.38 

در خصوص انتقال «فواطم» در گیر و دار پرماجرای پس از هجرت پر حادثه و پر درد حضرت از مکّه به مدینه هم باید گفت: حقیقتاً کسی را جز حضرت علی(علیه السلام)یارای انجام آن نبود; چنان که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نامه ای به ابوواقد لیثی داد تا به حضرت علی(علیه السلام)در مکّه بدهد و او شبانه فواطم (فاطمه دختر پیامبر(صلی الله علیه وآله)، فاطمه مادر علی(علیه السلام)و فاطمه دختر زبیر) را به مدینه برساند. حضرت علی(علیه السلام)نیز پس از دریافت پیام، چنین کرد و حقیقتاً از جان عزیز خود در این راه گذشت. او برای به سلامت رساندن امانت های رسول خدا(صلی الله علیه وآله)به نزد حضرتش، این راه طولانی را بدون استراحت و از بیراهه، آن هم شبانه (به همراه فواطم) پیمود و در طول مسیر، با دشمنان از جمله اطرافیان ابوسفیان (بنی امیّه)، که در طول تاریخ همیشه مانع راه فرزندان پیامبر(صلی الله علیه وآله) بودند، روبه رو شد و با آن ها به مقابله برخاست و از فواطم دفاع کرد و آن ها را از خطرات این دشمنان به سلامت عبور داد.39 

 

جان فشانی های علی(علیه السلام) در میدان های نبرد 

 

حضرت بارها نمایندگی از جانب پیامبر(صلی الله علیه وآله)را در امور جنگ «غزوه ها و سریّه ها» و فرماندهی نیروها را بر عهده گرفت و از سوی حضرت به میان اعراب وقریش می رفت و از بازماندگان شهدا و حتی خانواده های بی گناه دشمن، که پدران و برادران خود را در جنگ از دست می دادند، تفقّد و دل جویی می نمود. جالب است که این بار مسئولیت را، بخصوص در جنگ های سختی مثل بدر و حنین و فتح مکّه و احد و خیبر، کسی جز حضرت علی(علیه السلام) توان به دوش کشیدن نداشت; چنان که پیامبر برای اتمام حجت با مردم، بارها دیگران را به جای حضرت علی(علیه السلام) به جنگ ها فرستادند اما آن ها توان انجام آن کارها را نداشتند. برای نمونه، ولیدبن عتبه را ابتدا به فرمان دهی بدر فرستادند، اما او از پذیرش آن سرباز زد و از این رو، امام علی(علیه السلام)را بدانجا فرستاد و شمشیر خود را به دست او داد و زره خود را بر تنش پوشاند و پس از فتح، پرچم خود را به او سپرد و در حق او دعا کرد. آن حضرت پس از غزوه بدر در سال دوم هجری و شکست لشکر دشمن و مشرکان می فرماید: من در خردی، بزرگان عرب را به خاک انداختم و سرکردگان «ربیعه» و «مضر» را هلاک ساختم. شما می دانید که مرا نزد رسول خدا چه مرتبتی است و خویشاوندانم با او چه نستبی دارند.40 

در جنگ احزاب، که مشرکان به مدینه حملهور شدند، رسول خدا(صلی الله علیه وآله) حضرت علی(علیه السلام) را فرستاد تا با آن ها به جنگ تن به تن درآید. آن ها مرد جنگی قدرتمندی مثل عمروبن عبدود را به جنگ با حضرت علی(علیه السلام) فرستادند و این علی(علیه السلام) بود که توانست پس از رزم جانانه با عمرو، او را به خاک اندازد و در این باره ابن شهرآشوب نقل می کند: علی او را بر زمین زد و بر سینه اش نشست و پیامبر جریان خدو انداختن عمرو به چهره مبارک علی و مکث او در کشتن عمرو را که دید، گریست و بعد از او پرسید: چرا ابتدا او را نکشتی؟ گفت: چون او خدو بر صورتم انداخت و بر مادرم دشنام داد، ترسیدم مقابله من با او از سر انتقام و رضایت نفسم باشد. به همین دلیل، مکث نمودم.41 از این رو، حضرت فرمود: «ضربةُ علی یومَ الخندقِ افضلُ مِن عبادةِ الثقلینِ.»42 

در سیره ابن هشام آمده است: در این جنگ، مرتضی ـ کرم اللّه وجهه ـ علَم پیامبر در پیش کرد و با کفّار جنگ همی کرد تا از ایشان خلقی به قتل آورد و هر کس از کفّار که با او به جنگ درآمدند، بکشت.»43 در این باره، حضرت، خود در نامه ده نهج البلاغه و خطبه 33 اشاره کرده است. پیامبر نیز فرمود: «لَمبارزةُ علی افضلُ اعمالِ اُمّتی الی یومَ القیامةِ.»44 

مولانا در این باره شعر زیبایی دارد: 

از علی آموز اخلاص عمل 

شیر حق را دان منزّه از دغل 

در غزا بر پهلوانی دست یافت 

زود شمشیری بر آورد و شتافت 

او خدو انداخت بر روی علی 

افتخار هر نبی و هر ولی 

او خدو انداخت بر رویی که ماه 

سجده آرد بهر او در سجده گاه 

در زمان شمشیر انداخت آن علی 

کرد او اندر غزایش کاهلی 

گشت حیران آن مبارز زین عمل

وز نمودن عفو و رحمت بی محل 

گفت بر من تیغ تیز افراشتی 

از چه افکندی مرا بگذاشتی؟ 

گفت من تیغ از پس حق می کشم

بنده حقم نه مملوک تنم 

فعل من بر دین من باشد گوا 

شیر حقم نیستم شیر هوا. 

جنگ خیبر در سال هفتم هجری رخ داد، در حالی که یهودیان در قلعه ماندند و مسلمانان بر آنان غالب شدند. پسران مهاجر و انصار همه در انتظار بودند که رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) آن ها را برای فتح خیبر اعزام کند و پرچم فتح را به دست ایشان بدهد، اما حضرت پرسید: علی کجاست؟ گفتند: مریض است و چشم درد دارد و در جنگ حاضر نشده است. فرمود: او را بیاورید. حضرت علی(علیه السلام)را به اصرار حضرت آوردند و حضرت با آب دهان مبارکش او را شفا بخشید، سپس پرچم فتح را به دست او داد و او را به طرف قلعه های خیبر فرستاد و او هم توانست با کندن در خیبر، برخی از دشمنان را اسیر و برخی را تار و مار سازد.45 این امتیاز بزرگ از آنِ حضرت علی(علیه السلام) و حق شایسته ایشان بود و کسی توان کسب آن را نداشت و از این رو، همه یاران بر او غبطه می خوردند و این غبطه ها و احساس تقرّب حضرت علی(علیه السلام) نزد پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به تدریج، به حسادت مهاجر و انصار در حق او مبدّل شدند. 

کسی که قلعه خیبر گشوده به دست 

به جنگ بدر ز اهریمنان کشیده دمار 

کسی که روی مگردانده هیچگه از رزم 

کسی که در احد از دشمنان نکرد فرار 

نبی فرستاد و نفرمود تا که گرد آیند 

رکابدار نبی چون مهاجر و انصار 

از آن فراز علی را بخواند در برِ خویش

وصی کنار نبی آمد و گرفت قرار 

فراز است نبی شد علی که تا بیند 

به دست قائد اسلام مظهری زشعار.46 

حسان بن ثابت در این باره سروده است: 

و کانَ علی ارمد العین یبتغی دواءً فلّما لم یحسّ مداویاً 

شفاه رسولُ اللّه منه بتفلة فبورکَ مرقیاً و بواک راقیاً.47 

علاوه بر این، پس از فتح مکّه و تسلیم شدن قریش، که با جان فشانی حضرت علی(علیه السلام) و به نمایندگی از جانب رسول خدا(صلی الله علیه وآله)تحقق یافت و او یک تنه به شکستن بت ها و پاک سازی خانه خدا از لوث وجود خدایان چوبین پرداخت، این آیه در مدح او نازل شد: (لَا یَسْتَوِی مِنکُم مِنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قَاتَلَ أُوْلَئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِینَ أَنفَقُوا مِن بَعْدُ وَقَاتَلُوا وَکُلّاً وَعَدَاللَّهُ الْحُسْنَی وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ)(حدید: 10); آنان که قبل از شما پیش از فتح مکّه، انفاق جان و جهاد در راه خدا کردند با شما مساوی نیستند، آن ها مقامشان عظیم تر از کسانی است که بعد از فتح، انفاق و جهاد کردند و خدا به همه و عده نیکوترین پاداش داده و خدا به هر چه کنید آگاه است. 

در خصوص دامادی رسول خدا(صلی الله علیه وآله) که شهره عام و خاص است، این حجت حق بر همگان آشکار است که حضرت علی(علیه السلام)داماد پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله)است و بر هر دوست و دشمنی پدیدار که او نهایت تقرّب و محبوبیت را نزد پیامبر و خانواده او دارد و این امر به اذن الهی صورت گرفت و کسی را یارای انکار خورشید نیست. 

نسائی می نویسد: ابوبکر و عمر فاطمه را از رسول خدا(صلی الله علیه وآله)خواستگاری کردند، اما پیامبر فرمود: فاطمه صغیر است و حضرت زهرا(علیها السلام)نیز روی برگرداند، اما وقتی حضرت علی(علیه السلام)به خواستگاری رفت، پیامبر وی را به ازدواجش درآورد.48رسول خدا پس از ازدواج این زوج آسمانی به خانه حضرت فاطمه(علیها السلام)آمد و فرمود: دخترم، به خدا سوگند! نمی خواستم تو را به ازدواج کسی جز بهترین فرد از خویشانم درآورم. سپس برخاست و رفت.49 

 

نتیجه 

 

با توجه به آنچه ذکر شد و بیان ابعاد تقرّب امام علی(علیه السلام) به پیامبر(صلی الله علیه وآله) و جان نثاری های ایشان در راه پیامبر، آیا کسی جز او شایسته و درخور خلافت بر حق رسول خدا هست؟ و آیا هیچ عقل و تدبیری و یا نقل صحیحی می پذیرد که علی رغم ماجرای صریح غدیر و بیعت علنی مردم با حضرت علی(علیه السلام)در آنجا و نزول آیات قرآن و پیغام و بشارت وحی، احدی جز او می تواند قدم جای پای پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بگذارد و این رسالت گران بها را تداوم بخشد؟ 

تافته از دوش نبی آفتاب 

خیره در او چشم دل شیخ و شاب 

از لب احمد پی اکمال دین 

ها ، بشنو زمزمه راستین! 

اینکه مرا زینت دوش آمده است 

جان ز ولایش به خروش آمده است 

بعد من او راهبر و رهنماست 

سرور مردان خدا مرتضاست 

حافظ آیین محمّد بُوَد 

جلوه ای از پرتو سرمد بود 

یاور من بنده خاص خداست 

معرفت آموز دل اولیاست 

تابش خورشید زنام علی است 

سکّه توحید به نام علی است. 

 

پی‌نوشت‌ها:

 

1ـ مناقب خوارزمی، ص 2 / علی بن عیسی، کشف الغمه، ج 1، ص 112. 

2ـ به نقل از: محب الدین طبری، ذخائرالعقبی، ص 111. 

3ـ شیخ مفید، الارشاد، ص 11. 

4ـ به نقل از: محمّدبن جریر طبری، تاریخ طبری (تاریخ الرسل و الملوک)، ج 3، ص 1173. 

5ـ ابن عبدالبرّ القرطبی، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج 3، ص 28. 

6ـ رضا معصومی، در خلوت علی، انتشارات حافظ نوین، به نقل از: ابن یمین فریومدی. 

7ـ نهج البلاغه، ترجمه علی اصغر فقیهی، خطبه قاصعه، تهران، مشرقین، 1383، ص 139. 

8ـ همان، ص 192. 

9ـ نهج البلاغه، خطبه 31. 

10ـ نهج البلاغه، خطبه 71. 

11ـ رضا معصومی، پیشین، ص 79، به نقل از: مولانا جلال الدین مولوی. 

12ـ نهج البلاغه، خطبه قاصعه، ص 220. 

13ـ محب الدین طبری، پیشین، ص 60 / علی بن عیسی، پیشین، ج 1، ص 79 / نهج البلاغه، خطبه قاصعه 192. 

14ـ نهج البلاغه، خطبه قاصعه، 192 

15ـ محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 39، ص 212. 

16ـ مرتضی مطهری، حکمت ها و اندرزها، تهران، صدرا، ص 139. 

17 قطب الدین نیشابوری، دیوان شعر امام علی(علیه السلام)، ش 151، ص 232. 

18ـ نهج البلاغه، نامه 45. 

19ـ علی بن عیسی، پیشین، ج 1، ص 99 / مناقب خوارزمی، ص 28. 

20ـ احمدبن حنبل، مسند، ج 1، ص 19. 

21ـ مولانا جلال الدین محمّد مولوی. 

22ـ محب الدین طبری، پیشین، ص 82. 

23ـ احمدبن حنبل، پیشین، ج 1، ص 16. 

24ـ «صاحب سرّی علی بن ابی طالب» به نقل از: ینابیع الموده، ناب 56 و 187. 

25ـ حسکانی، شواهدالتنزیل، ج 1، ص 234 و ج 2، ص 244. 

26ـ کلیات دیوان علی در شعر شاعران (بیعت با خورشید)، چ یازدهم، تهران، زرّین، 1373، ص 98، به نقل از: کسائی مروزی. 

27ـ محب الدین طبری، پیشین، ص 131 / محمّدبن جریر طبری، پیشین، ج 3، ص 1172. 

28ـ محمدعلی صفری (زرافشان)، بیعت با خورشید، ص 63. 

29ـ ابن هشام، سیرة النبی، ج 2، ص 126 / ابن سعد، طبقات، ج 2، ص 65. 

30ـ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 13، ص 256. 

31ـ همان، ج 14، ص 64. 

32ـ به نقل از: قطب الدین ابوالحسین بیهقی نیشابوری، مجموعه اشعار منسوب به امام علی(علیه السلام)، شعر شماره 275، ص 360. 

33ـ به نقل از: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 127. 

34ـ به نقل از: قطب الدین ابوالحسین بیهقی نیشابوری، پیشین، ترجمه ابوالقاسم امامی، تهران، اسوه، 1379، ص 172. 

35ـ محمّدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 9، ص 48. 

36ـ ر.ک: تفسیر کشف الاسرار، ج 1، ص 554. 

37ـ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 22. 

38ـ تذکرة الخواص، ص 41 به نقل از: ابن عبّاس. 

39ـ ابن هشام، سیرة النبی، ج 2، ص 124. 

40ـ نهج البلاغه، خطبه قاصعه. 

41ـ ابن شهرآشوب، پیشین، ج 1، ص 2. 

42ـ علی بن عیسی، پیشین، ج 1، ص 150 / محمّدباقر مجلسی، پیشین، ج 41، ص 91. 

43ـ ابن هشام، پیشین، ج 2، ص 662. 

44ـ عبدالمجید آیتی، تاریخ پیامبر و اسلام، ص 295. 

45ـ ابن هشام، پیشین، ج 2، ص 364. 

46ـ کلیات دیوان علی در شعر شاعران، ص 126. 

47ـ محمدبن جریر طبری، پیشین، ج 3، ص 546 / شیخ مفید، ارشاد، ص 114. 

48ـ به نقل از: خصائص امیرالمؤمنین، ح 120، ص 114. 

49ـ همان، ح 136، ص 116



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 93/4/23 :: ساعت 2:12 عصر )
»» شمه ای از سیره امام على علیه السلام

جعفر بن محمد(ع) گوید: چون على(ع) میان دو کار قرار مى‏گرفت که در هر دو رضاى خدا بود، همواره آن را برمى‏گزید که سخت‏تر از دیگرى بود. همیشه از دسترنج خود مى‏خورد و آن را براى او از مدینه مى‏آوردند و اگر خوردن را سویق اختیار مى‏کرد، آن را در انبانى مى‏کرد و بر سر آن مُهر مى‏نهاد مبادا کسى چیزى جز آن بر آن بیفزاید. آیا در دنیا چه کسى زاهدتر از على(ع) تواند بود؟

سُوَید بن حارث گوید: على چند تن از عمالش را گفت که در ماه رمضان براى مردم طعامى بپزند. آنها بیست و پنج تغار غذا پختند و کاسه‏اى نیز براى او آوردند که چند دنده در آن بود. على(ع) دو تا را برگرفت و گفت: «فعلاً مرا بس است؛ وقتى تمام شد، باز هم مى‏گیرم.»‏

مسلم بجلى گوید: على مردم را در یک سال سه بار عطا داد. سپس خراج اصفهان رسید. على ندا درداد که: «اى مردم، فردا بیایید و عطاى خود بستانید. به خدا سوگند من نمى‏توانم خزانه‏دار شما بشوم.» آنگاه فرمان داد بیت‏المال را جاروب کنند و آب بپاشند. پس دو رکعت نماز گزارد و گفت: «اى دنیا، دیگرى جز مرا بفریب.» و از بیت‏المال بیرون آمد. مقدارى ریسمان بر در مسجد بود. پرسید: «این ریسمانها چیست؟» گفتند: «از بلاد کسرى (یعنى ایران) آورده‏اند.» گفت: «آن را هم میان مسلمانان قسمت کنید.» گویى کارگزاران به آن ارجى ننهاده بودند. یکى از آنها را باز کرد، کتان بود که به کار مى‏آمد. مردم براى خریدنش به رقابت پرداختند. در پایان روز بهاى هر ریسمان به چند درهم رسید.‏

عُقبه بن علقمه گوید: بر على داخل شدم در مقابلش ظرفى شیر ترش بود. چنان که ترشى‏اش مرا آزار داد و تکه‏اى نان خشک. گفتم: «یا امیرالمؤمنین، غذاى شما چنین است؟» گفت: «دیدم که رسول‏الله نانى خشک‏تر از این مى‏خورد و جامه‏اى خشن‏تر از این جامه مى‏پوشید (و به جامه خود اشارت کرد) و اگر من همانند او نخورم و نپوشم، مى‏ترسم که به او ملحق نشوم!»‏

امام محمد بن على(ع) گوید: على(ع) در کوفه به مردم نان و گوشت مى‏خورانید و خود طعامى دیگر داشت. کسى دیگرى را گفت: «کاش مى‏توانستیم طعام امیرالمؤمنین را ببینیم که چیست.» روزى به هنگام طعام خوردنش آمدند و طعامش روغن زیتون بود که نان در آن ترید کرده بود و بر روى آن خرما.‏

سوید بن غَفَله گوید: بر امیرالمؤمنین داخل شدم و او در کوفه در دارالاماره بود و در مقابلش کاسه‏اى شیر که بوى ترشیدگى آن به مشامم خورد. قرص نان جوینى در دست داشت که هنوز خردک پوستهاى جو بر رویش پیدا بود. على(ع) از آن نان مى‏شکست و گاهگاهى براى شکستن از سر زانوى خود مدد مى‏گرفت. خادمه‏اش فضه بالاى سرش ایستاده بود. او را گفتم: «آیا از خدا نمى‏ترسید که براى این پیرمرد چنین طعامى مى‏آورید؟ چه مى‏شد اقلاً آرد را مى‏بیختید؟» فضه گفت: «ما مى‏ترسیم که مخالفتش کنیم و گناهکار شویم. از ما قول گرفته که تا با او هستیم، آردش را غربال نکنیم.» على(ع) پرسید: «چه مى‏گوید؟» فضه گفت: «خود از او بپرس.» آنچه به فضه گفته بودم، به او گفتم که: «کاش بفرمایید آردتان را غربال کنند.» على(ع) گریست و گفت: «پدرومادرم فداى کسى باد که هرگز سه روز پى‏درپى خود را از نان گندم سیر نکرد تا رخت از این جهان بربست و آرد خود را هرگز غربال نفرمود.» [یعنى پیامبر].

عدى بن ثابت گوید: براى على ظرفى پالوده آوردند؛ از خوردنش امتناع کرد. صالح گوید که جده‏ام نزد على رفت. على خرما به دوش مى‏کشید. جده‏ام سلام کرد و گفت: «بدهید من برایتان بیاورم.» على گفت: «صاحب زن و فرزند به حمل آن سزاوارتر است.» و گفت: «نمى‏خورى؟» جده‏ام گفت: «نه، میل ندارم.» على آن خرما به منزل خود برد و بازگردید و آن ملحفه را که هنوز پوست خرما به آن چسبیده بود، بر دوش داشت و همچنان به نماز جمعه ایستاد.‏

جعفر بن محمد(ع) گوید: براى على(ع) طعامى آوردند از خرما و مویز و روغن. على(ع) از آن نخورد. گفتند: «حرام است؟» گفت: «نه، ولى بیم دارم که نفس مشتاق آن شود.» از بعضى از اصحاب روایت شده که: على را گفتند: «بسیار صدقه مى‏دهى؛ آیا قدرى امساک نمى‏کنى؟» گفت: «نه، به خدا اگر مى‏دانستم که خدا یکى از این اعمال را که مى‏گزارم پذیرفته است، بس مى‏کردم؛ ولى به خدا سوگند که نمى‏دانم چیزى از من پذیرفته است، یا نه!»‏ عبدالله بن حسن گوید: «على هزار برده را آزاد کرد که بهاى آنها را از پینه دست و عرق پیشانى پرداخت.»‏

جعفر بن محمد(ع) گوید: على هزار برده را از دسترنج خود آزاد کرد. اگر او را دیده بودید، مى‏دیدید که حلوایش خرما و شیر است و جامه‏اش از کرباس. چون لیلى را به زنى گرفت، برایش حجله‏اى بستند، على آن را به کنارى زد و گفت: «خاندان على را همان که دارند، کافى است.»

قدامه بن عتاب گوید: على(ع) ستبرشانه و ستبر بازو بود. عضلات دستش ستبر و پیچیده و عضلات پایش ستبر و پیچیده بود.‏

جعفر بن محمد روایت می‌کند که على(ع) جامه‏اى دراز و فراخ خرید به چهار دهم. پس خیاط را فراخواند و آستینش را کشید و آنچه از انگشتان افزون آمد، برید.‏ عبدالله بن ابى‏هُذیل گوید: على بن ابى‏طالب را دیدم که جامه‏اى بر تن داشت که چون آستینهایش را مى‏کشید، تا سرانگشتانش مى‏رسید و چون رها مى‏کرد، به بالاى مچش مى‏جهید.‏

ابوالاشعث عنزى از پدرش روایت مى‏کند که گفت: على‌بن ابى‏طالب را دیدم که روز جمعه در فرات غسل کرد. سپس جامه‏اى از کرباس خرید به سه درهم و با مردم نماز جمعه گزارد و هنوز گریبان جامه را ندوخته بودند.‏

ابواسحاق سبیعى گوید: در روز جمعه‏اى بر دوش پدرم بودم و على براى مردم اداى خطبه مى‏کرد و خود را به آستینش باد مى‏زد. گفتم: «پدر، امیرالمؤمنین گرمش شده است.» گفت: «نه، نه سردش شده است و نه گرمش. جامه‏اش را شسته است و هنوز‌تر است و جامه دیگر هم ندارد، بادش مى‏دهد تا خشک شود!» ابواسحاق گوید: پدرم مرا بلند کرد على را دیدم، موى سر و ریشش سفید بود و سینه‏اش فراخ.‏

مردى از مردم بصره به نام ابومَطَر گوید: من در مسجد کوفه مى‏خوابیدم و براى قضاى حاجت به رحبه مى‏رفتم و از بقال نان مى‏گرفتم. روزى به قصد بازار بیرون آمدم، کسى مرا صدا زد که: «اى مرد، دامن فراچین تا هم جامه‏ات پاکیزه‏تر ماند و هم براى پروردگارت پرهیزکارى کرده باشى.» پرسیدم: «این مرد کیست؟» گفتند: «امیرالمؤمنین على بن ابى‏طالب است.» از پى او رفتم. به بازار شترفروشان مى‏رفت. چون به بازار رسید، ایستاد و گفت: «اى جماعت فروشندگان از سوگند دروغ بپرهیزید، که سوگند خوردن اگر کالا را به فروش برساند، برکت را از میان مى‏برد.»

آنگاه به بازار کرباس‏فروشان رفت. بر دکانى مردى نشسته بود خوشروى، على(ع) او را گفت: «دو جامه مى‏خواهم که به پنج درهم بیرزد.» مرد به ناگاه از جاى برجست و گفت: «فرمانبردارم یا امیرالمؤمنین.» چون فروشنده او را شناخته بود، از او چیزى نخرید و به جاى دیگر رفت. به پسرى رسید: گفت: «اى پسر، دو جامه مى‏خواهم به پنج درهم.» پسر گفت: «دو جامه دارم آن که بهتر از دیگرى است، به سه درهم مى‏دهم و آن دیگر را دو درهم.» على گفت: «آنها را بیاور» و قنبر را گفت: «آن که به سه درهم مى‏ارزد، از آن تو.» گفت: «براى شما مناسب‏تر است که به منبر مى‏روید و براى مردم سخن مى‏گویید.» على(ع) گفت: «نه، تو جوانى و در تو شور جوانى است. من از پروردگارم شرم دارم که خود را بر تو برترى دهم، که از رسول‏الله(ص) شنیده‏ام که: زیردستان را همان پوشانید که خود مى‏پوشید و همان خورانید که خود مى‏خورید.» آنگاه جامه را بر تن کرد و دست در آستین کرد، از انگشتانش افزون بود. گفت: «اى پسر، این تکه را ببر.» پسر برید و گفت: «اى پیرمرد، بگذار لبه‏اش را بدوزم.» على(ع) گفت: «همان گونه که هست، رهایش کن که شتاب در کار بیش از اینهاست!»‏

زید بن وهب گوید: جماعتى از مردم بصره نزد على(ع) آمدند. در آن میان مردى از رؤساى خوارج بود. او را جعد بن نعجه مى‏گفتند. درباره لباسش از او پرسید که چرا جامه‏اى بهتر نمى‏پوشد؟ گفت: «این گونه لباس مرا از خودپسندى دورتر مى‏دارد و براى تأسى کردن مسلمانان به من شایسته‏تر است.» سپس آن خارجى گفت: «از خدا بترس، تو خواهى مرد.» على(ع) گفت: «خواهم مرد. نه به خدا، کشته مى‏شوم. ضربتى بر سرم فرود مى‏آید و این ریشم به خونم خضاب مى‏شود. و این قضایى است که خواهد رسید و عهدى است دیرین و آن که دروغ بندد، نومید شود.»‏

ابوسعید گوید: على به بازار مى‏آمد و مى‏گفت: «اى بازاریان، از خدا بترسید و حذر کنید از سوگند خوردن که اگر سوگند کالا را به فروش رساند، ولى برکت را ببرد. هر آینه تاجر فاجر است مگر آنکه به حق بخرد و به حق بفروشد.» همین و بس. پس از چند روز باز به بازار مى‏آمد و همان سخن باز مى‏گفت. ‏

حارث گوید: على(ع) به بازار آمد و گفت: «اى جماعت قصابان، هر که در گوشت بدمد، از ما نیست.» مردى که به او پشت کرده بود، گفت: «هرگز، قسم به کسى که پس هفت پرده است.» على(ع) بر پشت او زد و گفت: «اى گوشت فروش، کیست که در پس هفت پرده است؟» مرد گفت: «یا امیرالمؤمنین، آفریدگار جهان.» على(ع) گفت: «خطاکردى، مادرت در عزایت زارى کند! میان خدا و آفریدگانش هیچ پرده‏اى نیست؛ زیرا هرجا که باشند، خدا با آنهاست.» مرد گفت: «یا امیرالمؤمنین، اکنون کفاره سخنى که من گفتم چیست؟» گفت: «اینکه بدانى در هرجا که باشى، خدا با توست.» مرد گفت: «آیا مسکینان را طعام بدهم؟» على(ع) گفت: «نه کفاره ندارد، مثل این است که به غیر نام الله قسم خورده‏اى.»‏

نعمان بن سعد گوید: على(ع) به بازار مى‏رفت و تازیانه خود به دست مى‏گرفت و مى‏گفت: «بارخدایا، به تو پناه مى‏برم از فسق و فجور و شر این بازار!»‏

عاصم بن ضمره گوید: على(ع) بیت‏المال را میان مردم تقسیم کرد و همه را یکسان داد.‏ ابوبکر بن عباس از قدم ضبى روایت کند که على(ع) کس فرستاد تا لَبید بن عطارد تمیمى را نزد او بیاورد. در راه که مى‏آمد، به یکى از منازل بنى اسد رسید، نعیم بن دجاجه آنجا بود. نعیم برخاست و لبید را آزاد کرد. پس نزد على آمدند و گفتند که: «ما لبید را دستگیر کردیم و آوردیم. در راه بر نُعیم بن دجاجه گذشتیم، او بندى را رهانید.» و نعیم از افراد «شرطه‌الخمیس» بود. على(ع) فرمان داد نعیم را حاضر آوردند و سخت بزدند. چون او را باز مى‏گردانیدند، گفت: «یا امیرالمؤمنین، با تو زیستن سبب خوارشدن است و جداشدن از تو کفر است.» على(ع) گفت: «واقعاً چنین است؟» گفت: «آرى.» على گفت: «آزادش کنید.»‏

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 93/4/23 :: ساعت 2:12 عصر )
»» امام علی(ع) و ابعاد تقرّب ایشان به پیامبراکرم(ص) 1

این مقاله در پی یافتن شناختی از حضرت علی(ع) است، پس بجا و شایسته است که حق سخن را در خصوص امام علی(ع) با کلامی از خود رسول اکرم(ص) به جا آوریم که فرمود: «اگر درخت ها قلم شوند و دریا مرکّب، و جنّ و انس در حساب و کتاب آیند، نخواهند توانست فضایل علی(ع) را به آنچه حق فضل اوست بشمارند.» 

 

مقدّمه

 

سخن گفتن از علی(علیه السلام) بدان گونه که شایسته او باشد، به همان اندازه سخت است که درباره رسول خدا(صلی الله علیه وآله); چه آنکه علی(علیه السلام)جزئی از وجود پیامبر(صلی الله علیه وآله) و رشحه ای از نور او و شمّه ای از کمال رسالت اوست. از این رو، این دو بزرگوار را نمی توان جدای از هم تعریف کرد و باید در کنار هم از آن ها سخن گفت. بدین منظور، باید به این دو وجود نازنین، برای ارائه هرگونه تعریف و توصیفی از یکدیگر مراجعه کرد. 

این مقاله در پی یافتن شناختی از حضرت علی(علیه السلام) است، پس بجا و شایسته است که حق سخن را در خصوص امام علی(علیه السلام) با کلامی از خود رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) به جا آوریم که فرمود: «اگر درخت ها قلم شوند و دریا مرکّب، و جنّ و انس در حساب و کتاب آیند، نخواهند توانست فضایل علی(علیه السلام) را به آنچه حق فضل اوست بشمارند.»1 

کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست 

که تر کنم سر انگشتان و صفحه بشمارم.

در ادامه به پاره ای از فضایل مولی علی(علیه السلام) و ابعاد تقرّب آن حضرت به پیامبر(صلی الله علیه وآله) از کودکی تا زمان رحلت رسول خدا(صلی الله علیه وآله)و نیز به عنوان امین، نماینده و وصی پس از ایشان می پردازد. 

امام علی(علیه السلام) در کنار پیامبر(صلی الله علیه وآله) از کودکی تا زمان رحلت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در صدر اسلام، برای ارزش گذاری افراد و تعیین درجات، از ملاک هایی همچون «ایمان» (تقدّم و تأخّر در اسلام آوردن) و «هجرت» به همراه پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و نیز «جهاد» در رکاب رسول اللّه(صلی الله علیه وآله)بهره می جستند. امام علی(علیه السلام)به اذعان دوست و دشمن، در برخی مقاطع (علی رغم حسادت هایی که در این خصوص نسبت به حضرت اعمال می کردند، و خود را صرفاً به خاطر کبر سن در زمان اسلام آوردن بر حضرت علی(علیه السلام) که در آن موقع سنّ پایینی داشت، بالاتر و مقدّم می دیدند)، درهمه این ملاک ها (حضرت) برتر و جلوتر از دیگران بود; چنان که رسول خدا(صلی الله علیه وآله)برای اتمام حجّت با مردم، بارها در جمع صحابه خطاب به حضرت فرمود: «یا علی! انتَ اوّلُ المؤمنینَ ایماناً و اوّلُ المسلمینَ اسلاماً، و انتَ مِنّی بمنزلةِ هارونَ مِن موسی»;2 ای علی! تو اولین مؤمن و مسلمان از جهت ایمان کامل و اتم در اسلام آوردن و هوشیارانه و آگاهانه هستی و نسبت تو با من، نسبت هارون است با موسی(علیه السلام). اگر حضرت علی(علیه السلام) نبود برای کسی ممکن نبود برادری درخور و شایسته پیامبر(صلی الله علیه وآله) باشد. 

در آغاز بعثت، که ندای وحی در «یوم الدار» با (وَ أَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ)(شعراء: 214) گوش جان پیغمبر خاتم را نواخت و حضرت مکلّف شد ابتدا خویشاوندان و نزدیکان خود را به اسلام دعوت کند، حضرت علی(علیه السلام) را مأمور انجام این کار بزرگ و جمع آوری و دعوت حداقل چهل تن از نزدیکان و تشکیل جلسات نمود. حضرت علی نیز حسب امر، چنین کرد. پیامبر سه بار آن ها را فراخواند و فرمود: «مَن یُؤارزنی علی هذا الامرِ یَکن اخی و وصییی و وزیری و وارثی خلیفتی مِن بعدی»،3 اما آن ها هر سه بار جمع شدند و غذا را تناول کردند، اما هنگام سخنرانی رسول خدا(صلی الله علیه وآله)مجلس را ترک و رها کردند و آن را هر سه بار بر هم زدند. اما حضرت علی(علیه السلام) در هر سه شب، به پاس سخن رسول اللّه نشست و بدو ایمان آورد ـ آن هم در سن ده سالگی ـ و در رکاب او ایستاد و ابلاغ او را به جان پذیرا شد و در طریق ابلاغ رسالت نیز او را یاری رساند.4 از این رو، بارها حضرت علناً و عملا ـ چنان که حجّت بر همگان روشن گشت ـ اعلان فرمود: «اولین شما آنکه کنار حوض کوثر بر من وارد می آید علی بن ابی طالب، اولین مسلمان است.»5 

نوری که هست مطلع آن هل اتی علی است 

خلوت نشین صومعه اصطفا علی است

مهر سپهر حکمت و جان جهان فضل 

فهرست کارنامه اهل صفا علی است

آن کس که با نبی چو به خلوت دمی زدی 

گرد سرادقات جلال از عبا علی است

ای دل! ز تشنگی قیامت مترس از آنک 

ساقی حوض کوثر دارالبقاء علی است

داماد و ابن عم شه انبیا علی است.6

در ابیاتی از حضرت علی(علیه السلام) در این باره ـ یعنی ایمان آگاهانه به پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)ـ خطاب به رسول خدا(صلی الله علیه وآله) آمده است: 

دعوتَنی و علمتُ انّک صادقٌ 

و لقد صدقت و کنت امیناً

و عرضتُ دیناً و قد علمتُ بانّه 

مِن غیرِ ادیانِ البریّةِ دیناً.

یعنی: تو مرا به دین فراخواندی و من دانستم و یقین کردم که تو صادقی و از این رو، تصدیقت کردم که تو امین بر حقی. و تو دین را بر من عرضه کردی و من دانستم که دینی فراتر از ادیان آسمانی دیگر و برتر از آن هاست. پس به آن گرویدم. 

از افتخارات بزرگ حضرت همین بس که اولین مسلمان است و بلافاصله پس از رسالت رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) و پیش از دعوت علنی اش به دین مبین اسلام ایمان آورد. چنان که خود از این افتخار می گوید: رسول اکرم(صلی الله علیه وآله)هر سال در غار حراء خلوت می گزید و من فقط او را می دیدم و جز من کسی او را نمی دید و در آن هنگام که جز در خانه رسول خدا و خدیجه هیچ مسلمانی راه نیافته بود، من سومین آن ها بودم و روشنایی وحی را از تلألؤ وجود پیامبر می دیدم و بوی نبوّت را از محمّد(صلی الله علیه وآله) استشمام می کردم.7 

البته طبق روایتی از رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، حضرت علی(علیه السلام) خود وحی را هم می دید: ای علی! تو می شنوی آنچه را من از وحی می شنوم و تو می بینی آنچه را من از غیب و وحی می بینم، آنکه دیگر پیامبری پس از من نخواهد بود (تو امام پس از من هستی.)8 

آن حضرت خود درباره اسلام آوردنش می فرماید: خدایا! تو می دانی که من نخستین کسی هستم که به حق روی آورد و دعوت حق را شنید و پاسخ مثبت داد و هیچ کس در نماز گزاردن بر من جز رسول خدا سبقت نگرفت.9 همچنین خطاب به منافقان در پاسخ هتک ایشان فرمود: به اطلاعم رسیده است که می گویند: علی دروغ می گوید. خدا شما را بکشد! بر چه کسی دروغ می بندم؟ بر خدا، که من نخستین کسی هستم که به او ایمان آوردم؟ یا بر پیامبرش، که من نخستین تصدیق کننده او هستم؟10 

تا صورت پیوند جهان بود علی بود 

تا نقش زمین بود و زمان بود علی بود

آن قلعه گشایی که در قلعه خیبر 

برکند به یک حمله و بگشود علی بود

آن گرد سرافراز که اندر ره اسلام 

تا کار نشد راست نیاسود علی بود

آن شیر دلاور که بریدی طمع نفس 

بر خوان جهان پنجه نیالود علی بود

این کفر نباشد، سخن کفر نه این است 

تا هست علی باشد و تا بود علی بود

چندان که در آفاق نظر کردم و دیدم 

از روی یقین در همه موجود علی بود

آن شاه سرافراز که اندر شب معراج 

با احمد مختار یکی بود علی بود

آن کاشف قرآن که خدا در همه قرآن 

کردش صفت عصمت و بستود علی بود.11

حقیقت ایمان به خدا در اعماق جان حضرت علی(علیه السلام)چنان قدرتی به او بخشید که همه جا در کنار پیامبر و حافظ جان او و مبلّغ رسالت او بود و در این راه از هیچ قدرت و خطری ابا نداشت و حتی برای چند روز، طاقت دوری از مولایش رسول خدا(صلی الله علیه وآله) را نداشت و این امتیاز بزرگ از آنِ حضرت علی(علیه السلام) بود که فرمود: من بنده خدا و برادر رسول خدایم و من آن صدیق بزرگ طریق پیغمبرم که هفت سال زودتر از دیگران پشت سر او به نماز ایستادم.12 

پرورش علی(علیه السلام) در دامان پیامبر(صلی الله علیه وآله) 

محمّد(صلی الله علیه وآله) و علی(علیه السلام)، دو نورند که پیش از آفرینش عالم، در تجلّی گاه وحدت درخشیدند و قلم تقدیر چنین رقم زد که عنایت ویژه پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) در عرصه پذیرش و تبلیغ دین و نیز تعلیم و تربیت، علی(علیه السلام) را شامل گردد; چنان که احدی را به قدر علی(علیه السلام)چنین توفیق و تقدیری رقم نخورد. حجّت راسخ در این باره، سرپرستی و پذیرش تربیت علی(علیه السلام) به دامان پیامبر(صلی الله علیه وآله)آن هم در سن شش سالگی است; چنان که قحطی و خشک سالی مکّه را فرا گرفت و خانواده های عیالوار از جمله ابوطالب نیازمند یاری دیگران شدند. پیامبر و عمویش عبّاس به یاری ابوطالب شتافتند. حضانت جعفر را عبّاس بر عهده گرفت و پیغمبر با اشتیاق و اراده و انتخاب خود، علی(علیه السلام) چهار ساله را پذیرفت و فرمود: من کسی را برگزیدم که خدا او را برای من برگزیده است. گویی مسئولیت الهی بر این رقم خورده است که علی(علیه السلام) فقط در دستان پیامبر(صلی الله علیه وآله)و در کنار او پرورش یابد تا بتواند به اراده الهی، جلوه تمام نمای پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) و ادامه دهنده راه و مبلّغ دین و کلام و در نهایت، خلیفه بر حق او گردد. آن حضرت در این باره نیز با کمال افتخار می فرماید: قطعاً شما موقعیت و مقام مرا به سبب خویشاوندی نزدیک با رسول خدا و داشتن مقام منزلت مخصوص نزد آن حضرت می دانید. او مرا در حالی که کودک بودم، بر روی دامن خود می نهاد و بر روی سینه خویش جای می داد، مرا در بستر خود نگه داری می کرد و به تن خود می چسبانید و بوی خوشش را به مشام من می رسانید. غذا را می جوید و در دهان من می گذاشت. او ـ حتی ـ یک دروغ در سخن من نیافت و یک خطا در کار از من ندید.13 

شهید مطهّری در سخنانی با اشاره به این بعد مهم از امتیازات ویژه امام علی(علیه السلام) در کنار دیگر امتیازات، می نویسد: «... رسول اکرم(صلی الله علیه وآله)علی را از کودکی پیش خود آورد و در خانه خودش تعلیم و تربیت نمود و علی(علیه السلام) با اخلاق عینی پیامبر(صلی الله علیه وآله) از همان اول آشنا شد. راجع به اینکه چطور شد رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) علی(علیه السلام)را از همان اول از عموی خود گرفت و نزد خود آورد و حتی او را در خلوتگاه عبادت با خود می برد، مورّخان عللی نوشته اند; بعضی صرفاً به موضوع، جنبه حق شناسی و کمک به ابوطالب داده اند; زیرا... بعضی مورّخان نوشته اند: سال گرانی و سختی پیش آمد، رسول اکرم به دو نفر از عموهایش عبّاس و حمزه پیشنهاد... آن عنایت مخصوص پیامبر(صلی الله علیه وآله) به علی(علیه السلام) از زمان کودکی، می رساند که علت اصلی این تکفّل و تحت نظر گرفتن نشأت و تربیت آن حضرت، مناسبات معنوی بوده; او را تربیت کرد که در آینده همان سمت را به او بدهد که هارون به موسی(علیه السلام) داد; یعنی معین و کمک و وزیر او بوده باشد. خود (امام علی(علیه السلام)) درباره رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) و تربیت خود زیردست پیامبر فرمود: "و لقد قَرنَ اللّهُ به مِن لَدن اَن کان خطیماً..."14 او و پیغمبر مانند دو درختی بودند که از یک ریشه آب می خورند. تا این اندازه توافق روحی و تشابه اخلاقیوجودداشته که خودمی فرماید: "اَنَا مِن رسول الله (صلی الله علیه وآله): کالصّلو مِن الصلّو و الذّراع من الغَد...;"15 من و پیامبر بسان درختی هستیم که از یک ریشه رُسته و چون صاعد و بازو پشتیبان هم باشیم. این سنخیت، که بین کلمات حضرت علی(علیه السلام) و رسول اکرم(صلی الله علیه وآله)است، ناشی از همان بستگی و همین اصل است.»16 

انا اخوا المصطفی لاشریکَ فی نَسَبی 

مَعْه ربیتُ و سبطاه هما ولدی

جدّی و جدُّ رسولِ اللّه متحدٌ 

و فاطمٌ زوجتی لاقولُ ذی فندِ

صدَّقتُه و جمیعُ الناس فیما ظُلَم 

مِن الضلالةِ والاشراک و النّکد

فالحمدُللّهِ فرداً لا شریکَ له 

البرّ بالعبد و الباقی بلا أَمّد17

در آخر هم چنین است که به فرموده رسول اکرم(صلی الله علیه وآله)، علی(علیه السلام)اولین کسی است که در کنار حوض کوثر بر آن حضرت وارد می آید; چنان که فرمود: ای علی! تو اولین کسی هستی که در قیامت نزد حوض کوثر بر من وارد می شوی تا با آن اولیا و دوستانت را سیراب و دشمنانت را محروم سازی.18 

عشق پیامبر به حضرت علی(علیه السلام) بر اساسی دینی و عقیدتی و بلکه الهی و آسمانی است; چنان که می فرماید: اگر همه مردم بر محبت علی اجتماع میورزیدند، دیگر خداوند دلیلی برای خلقت جهنم و آتش حجیم نمی یافت.19 

شاعر چه زیبا سرود: 

ای بارگهت قبله گه اهل نیاز 

وی روضه حضرت تو خلوتگه راز

ای ذات خدای را تو مرآت جلی 

وی نور مبین، کاشف سرّ ازلی

در خانه کعبه زاده ای و زادگهت 

شد قبله مسلمین به هنگام نماز

در مدح تو این بس که نبودی دوزخ 

لو اجتمع الناس علی حبّ علی

عشق و علاقه وافر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به علی(علیه السلام)، که زبانزد عام و خاص و دوست و دشمن بود، ریشه در ایمان حضرت داشت و استوار بر مبنایی آسمانی بود; چنان که حضرت، خود را مأمور به محبّت بر حضرت علی(علیه السلام) در همه حال و نیز بیزاری و انزجار از دشمنانش می دانست. از این رو، در روز غدیرِ حجة الوداع ذی حجه سال هشتم هجرت بنا به دستور الهی که فرمود: (یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَبِّکَ وَ إِن لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ...)(مائده: 67)، دست حضرت علی(علیه السلام) را در جمع دوستان و مخالفان بالا برد; چنان که همه دیدند و این ندا را از حضرتش شنیدند که سه مرتبه فرمود: «مَن کُنتُ مولاهُ فهذا علی مولاه اللّهم والِ مَن والاه و عادِ مَن عاداهُ اللهمَّ انتَ تَعلمُ اِنّی اُحبّه فاحبَّ مَن اَحبّه و اَبغضِ مَن ابغضَهُ»;20 هر که را من مولای اویم پس از من، علی سرور و مولای اوست. خداوندا! دوستانش را دوست بدار و دشمنانش را دشمن باش. پروردگارا! تو می دانی که من او را دوست دارم، پس محبانش را دوست باش و مخالفانش را دشمن. 

زین سبب پیغمبر با اجتهاد 

نام خود، نام علی «مولا» نهاد

گفت: هر کس را منم مولا و دوست 

ابن عمّ من علی مولای اوست

کیست مولا؟ آنکه آزادت کند 

بند رقّیت زپایت برکند

ای گروه مؤمنان! شادی کنید 

همچو سرو و سوسن آزادی کنید.21

عایشه از جمله دشمنانی بود که همواره در پی اختفای این وجه محبت های پیامبر(صلی الله علیه وآله) به حضرت علی(علیه السلام) و دشمنی و مخالفت با او بود. اما با مشاهده ارادت های بی دریغ پیامبر(صلی الله علیه وآله)به حضرت علی(علیه السلام) در همه فرصت ها و موقعیت ها، گاهی زبان به اذعان می گشود و می گفت: من به خدا! ندیدم مردی را که پیغمبر بیش از علی دوستش داشته باشد.22 

از جمله روایات مستندی که در خصوص محبوبیت والای حضرت علی(علیه السلام)در نزد پیامبر اسلام وارد شده، می توان به روایت مطوّل و معروف «الرأیه» که به «یُحبّه لِلّهِ و رسوله»23ختم می شود، اشاره نمود و نیز روایتی که در آن حضرت علی(علیه السلام)را صاحب سرّ و لوای خود24 معرفی می کند و بیان می دارد که اسرار نبوّت، حکمت و علوم لدّنی اش را به او بخشیده و او را در جمع خمسه آل عبا جای داده و فرموده است: «اَنَا مَدینةُ العلمِ و علی بابُها و مَن ارادَ العِلمَ فَارادها ببابِها.»25 

درست این سخن گفت پیغمبر است که من شهر علمم علی ام در است. 

و درست بر همین مبنا بود که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در ساعات و لحظات آخر عمر شریفش، فرمود: دوستم را بیاورید! همه اطرافیان و صحابه از دوستی دیرینه او با حضرت علی(علیه السلام)خبردار بودند، اما برخی به سبب اغراض سیاسی، اوّلی و دومی را جداگانه به محضرش آوردند، اما حضرت از آن ها روی برگرداند و دوباره تأکید فرمود: دوستم را بیاورید! آن گاه که چاره ای ندیدند، دوست واقعی حضرت، یعنی حضرت علی(علیه السلام) را آوردند. چون حضرت علی(علیه السلام) به بالین حضرت رسید، چشمانش را گشود; چنان که روحش آرام گرفت و آن گاه علی(علیه السلام) را به آغوش خود چسبانید تا به راحتی جان به جان آفرین تسلیم کرد. 

مدحت کن و بستای کسی را که پیمبر 

بستود و ثنا کرد و بدو داد همه کار

آن کیست بر این حال که بوده است و که باشد 

جز شیر خداوند جهان، حیدر کرّار؟

این دین هدی را به مثل دایره ای دان 

پیغمبر ما مرکز و حیدر خط پرگار

علم همه عالم به علی داد پیمبر 

چون ابر بهاری که دهد سیل به گلزار.26 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 93/4/23 :: ساعت 2:11 عصر )
»» مهارت های ارتباطی امام حسن(علیه السلام)

مهارت های ارتباطی، نقش اثرگذاری در ایجاد، تسهیل و پایا شدن ارتباطات میان فردی دارد. این مهارت ها در فرمایشات امام حسن (علیه السلام) از جنبه های مختلفی قابل بررسی است. آثار مثبت ارتباط و همنشینی با علماء نقش هم نشینی و چگونگی دوست یابی، شناخت افراد از طریق حالت های روحی و احساسی، از جمله مواردی است که در فرمایشات حضرت تأکید شده است. جالب اینکه همین موارد، جزو نکات مهم و کلیدی است که در مباحث علم روان شناسی و مشاوره مطرح می شود در ادامه به برخی از این مهارت ها اشاره شده است:
1- تأثیر مجالست با علما
امام حسن (علیه السلام) می فرماید: «من اکثر مجالسه العلماء اطلق عقال لسانه، و فتق مراتق ذهنه، و سرّما وجد من الزّیاده فی نفسه، و کانت له ولایه لما یعلم، و افاده لما علّم؛ هر که با علما بسیار مجالست نماید، سخنش و بیانش در بیان حقایق آزاد و روشن خواهد شد و ذهن و اندیشه اش باز و توسعه می یابد و بر معلوماتش افزوده می گردد و به سادگی می تواند دیگران را هدایت نماید». (1) 
2- اهمیت مشورت
امام حسن (علیه السلام) می فرماید: «ما تشاور قوم الا هدوا الی رشدهم؛ هیچ گروهی در کارهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و...، با یکدیگر مشورت نکرده اند، مگر آنکه به رشد فکری و عملی و...، رسیده اند». (2)
3- نقش هم نشین منتقد در آگاه سازی
امام حسن (علیه السلام) می فرماید: «انّ من خوفک حتی تبلغ الامن، خیر ممن یومنک حتی تلتقی الخوف؛ همانا کسی تو را –در برابر عیب ها و کمبودها- هشدار دهد تا آگاه و بیدار شوی، بهتر است از آن کسی که فقط تو را تعریف و تمجید کند تا بر عیب هایت افزوده گردد. (3) 
4- نحوه برخورد با برادر مؤمن
امام حسن (علیه السلام) می فرماید: «اذا لقی احدکم اخاه فلیقبل موضع النوّر من جبهته؛ وقتی انسان برادر مؤمن- و دوست خود را ملاقات کرد، باید پیشانی و سجده گاه او را ببوسد». (4) 
5- دوستی یعنی دل سوزی و محبت
امام حسن (علیه السلام) می فرماید: «القریب من قربته الموده ان بعد نسبه و البعید من باعدته الموده و ان قرب نسبه؛ بهترین دوست نزدیک به انسان، کسی است که در تمام حالات دل سوز و با محبت، باشد گر چه خویشاوندی نزدیکی هم نداشته باشد و بیگانه ترین افراد کسی است که از محبت و دلسوزی بیگانه باشد، گرچه از نزدیک ترین خویشاوندان باشد. (5) 
6- پرهیز از سبک شمردن دوست
امام حسن (علیه السلام) می فرماید: «من استخف باخوانه فسدت مروته؛ کسی که دوستان و برادرانش را سبک شمارد و نسبت به آنها بی اعتنا باشد، مروت و جوان مردی اش فاسد گشته است». (6) 
7- دقت در دوست یابی
دوست، عمیق ترین تأثیر بر زندگی و رفتار انسان می گذارد، تا آنجا که گفته شده است: «المرء علی دین خلیله؛ انسان بر آیین رفیقش است».
به این علت، در قرآن و روایات، سخت بر آیین دوست یابی تأکید و سفارش شده است. 
حضرت در سفارش به یکی از فرزندان خویش فرمود:
یا بنی لاتواخ احدا حتّی تعرفم وارده و مصادره، فاذا استنبطت الخبره و رضیت العشره فآخه علی اقاله العثره و المواساه لی العسره» (7)
پسر! با هیچ کس برادری [ و دوستی] مکن مگر آنکه [اول] بدانی کجا رفت و آمد دارد و از چه خانواده ای می باشد، هرگاه به این مسئله پی بردی و معاشرت و دوستی او را [طبق معیارها] پسندیدی، پس با او برادری [ و دوستی ] کن، در گذشتن از لغزش ها و همدردی در سختی.
8- شناخت انسان از راه عصبانیت
امام حسن (علیه السلام) فرمود: «لا یعرف الرأی الا عند عند الغضب؛ قدرت اندیشه و خصلت های درونی انسان هنگام خشم، شناخته و آشکار می شود. (8)
معمولاً ویژگی های درونی افراد از دید دیگران مخفی است و در مواقع خاصی به طور ناخواسته بروز می کند. یکی از آن حالات خاص، وقتی است که آدمی به هر دلیلی دچار عصبانیت شود. سپس حالت های خوب یا ناشایست وی هویدا خواهد شد. 
دلیل ظهور خصلت های درونی انسان، هنگام خشم این است که شخص در این حالت نمی داند چه می گوید و چه می کند و نیز در روایات آمده است که خشم و غصب نوعی جنون است. 
9-چگونگی رابطه با مردم
ای بنی تفم وصیتی، و اجعل نفسک میزانا، فیما بینک و بین غیرک فاحسب لغیرک ما تحب لنفسک و اکره له ما تکره لنفسک و لا تظلم کما لاتحب ان تظلم، و احسن کما تحب این یحسن الیک، و استقبح من نفسک ما تستقبح من غیرک و ارض من الناس لک ما ترضی به لهم منک و لا تقل بما لا تعلم، بل لا تقل کلما تعلم، و لا تقل ما لاتحب ان یقال لک. 
و قال (علیه السلام) و قل للناس حسنا و ای کلمه حکم جامعه ان تحب للناس ما تحسب لنفسک و تکره لهم ما تکره لها، انک قل ما تسلم ممن تسرعت الیه ان تندم او تتفضل علیه.
ای پسرم سفارش مرا دریاب، در رابطه با مردم، خود را معیار و میزان قرار بده. هرچه را برای خود می خواهی، برای دیگران بخواه. هرچه را برای خود نپسندیدی برای دیگران نپسندد. به کسی ستم مکن، چنانچه دوست نداری به تو ستم شود. احساس کن چنان که دوستداری احسانت کنند، آنچه از دیگران زشت شماری از خود زشت شمار. راضی باش از برخورد مردم با تو، آنچه که راضی هستی با مردم انجام دهی. 
آنچه نمی دانی و علم نداری مگو به زبان نیاور. هر چه را هم که میدانی مگو و اظهار مکن. حرفی را که نخواهی به تو گویند، برای دیگران مگو. با مردم خوش زبان باش، چه سخن حکیمانه و جامعی است که گفته اند برای مردم بخواه، آنچه برای خود خواهی، و نپسند برای دیگران آنچه را بر خود نپسندی و کمتر اتفاق افتد که دوباره کسی شتاب زدگی کنی که از پشیمانی سالم بمانی و نادم نشوی مگر با احسان به او جبرانش نمایی.
 
متن ادبی و شعر
خشم تو تخم سعیر دوزخ است
هین بکش این دوزخت را کین فخ است (9)
خشم و شهوت مرد را احول کند 
ز استقامت روح را مبدل کند
چون غرض آمد هنر پوشیده شد 
صد حجاب از دل به سوی دیده شد (10)
برداشت های اخلاقی از سیره و سخن حضرت امام حسن (علیه السلام)
درباره با خصوصیات اخلاقی و سیره امام حسن مجتبی (علیه السلام) احادیث و روایات بسیاری آمده است. دستگیری از ضعفا، سخاوت، زهد، فواید رفتن به مسجد و عظمت قرآن از جمله این موارد است. برای آشنایی بیشتر، به برخی از این خصوصیات اشاره می شود:
1- فریادرس محرومان
امام حسن (علیه السلام) نه تنها از نظر علم، تقوا، زهد و عبادت، مقامی برگزیده و ممتاز داشت. بلکه از نظر بذل و بخشش و دستگیری از بیچارگان و درماندگان نیز در زمان خود زبان زد خاص و عام بود. وجود گرامی آن حضرت آرام بخش دل های دردمند و پناهگاه مستمندان و تهی دستان و نقطه امید درماندگان بود. هیچ فقیری از در خانه آن حضرت دست خالی بر نمی گشت. هیچ آزرده دلی شرح پریشانی خود را نزد آن بزرگوار بازگو نمی کرد، جز آنکه مرهمی بر دل آزرده او می نهاد. گاه پیش از آنکه مستمندی اظهار نیاز کند و عرق شرم بریزد، نیاز او برطرف می کرد و اجازه نمی داد رنج و ذلت درخواست کردن را بر خود هموار سازد. 
2- سخاوت و بخشش
امام حسن (علیه السلام) در تمامی صفات نیک بی مانند بود. تاریخ نویسان نوشته اند که حضرت در طول عمر شریف و پر برکت خود، سه بار مال و اثاث زندگی اش را تقسیم فرمود، به گونه ای که یک جفت کفش برای خود بر می داشت و یک جفت به مستمندان می داد. 
3- شکوه و وقار
حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «به حسن، شکوه و جذبه و وقار به حسین، بخشندگی و رحمت خود را بخشیدم».
4- بخل و خساست
افرادی در بین انسان ها هستند که دیدگاه مادی گرایانه دارند و همه چیز را در مادیات می بینند و به فراتر از آن نمی اندیشند. این افراد آبرو را به داشتن مال و ثروت آن چنانی می دانند و اگر مالی به کسی بدهند، آن را تلف شده می شمارند. در حقیقت، اینان دچار بیماری بخلند. امام حسن مجتبی (علیه السلام) در این باره می فرماید: «بخل آن است که فرد تصور کند آنچه دارد مایه شرف، و آنچه انفاق کرده، تلف است».
5- روشنایی روح انسان
دین مقدس اسلام، برنامه هایی برای تکامل روحی انسان قرار داده است که در سایه آن به درجات بالای معنوی دست یابد و با جانی روشن و نورانی در مسیر زندگی حرکت کند. امام حسن مجتبی (علیه السلام) می فرماید: «نورانیت و روشنایی در انجام دادن نیک ها و ترک زشتی هاست». (11) 
6- توجه به غذای روح
تعجب می کنم از کسانی که به غذای جسم خود فکر می کنند، ولی در امور معنوی و غذای جان خویش تعقل نمی کنند. شکم را از طعام مضر حفظ می کنند، ولی باک ندارند که افکار پلیدی در روان آنها وارد شود. 
7- فواید رفتن به مسجد
کسی که مرتب در رفت و آمد به مسجد باشد، به یکی از هشت نیکی می رسد؛ اعتقادات محکم، برادری مفید دانشی همه جانبه، رحمت الهی، گفتاری که او را به هدایت می رساند یا او را از کار زشتی باز می دارد و ترک گناه از روی شرم حیا یا از خوف و خشیت خداوند تبارک و تعالی (12) 
8–چیستی عظمت و بزرگی
از امام حسن (علیه السلام) سؤال کردند: «عظمت و بزرگی در چیست؟» فرمودند: «در هنگام خشم عطا کند و از جرم و خطا در گذرد» (13).
9- عبادت و زهد
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «امام حسن (علیه السلام) عابدترین مردم زمان خویش بود و هم با فضیلت ترین بود و هرگاه به سفر حج، پیاده می رفت. گاهی پای برهنه راه می پیمود و چون به یاد مرگ و زنده شدن مردگان و گذشتن از صراط می افتاد، اشک می ریخت و هرگاه در قرآن تلاوت می کرد: «یا ایها الذین آمنوا، می گفت: لبیک اللهم لبیک».
همین که به نماز می ایستاد، بندهای بدنش می لرزید، به جهت آنکه خود را در مقابل پروردگار خویش می دید: (14)
در هیچ حالی، کسی او را ملاقات نکرد، مگر آنکه می دید که مشغول به ذکر خداوند است و زبانش از تمام مردم راستگوتر بود و بیانش از همه کس فصیح تر بود. 
امام رضا (علیه السلام) فرمودند: امام حسن (علیه السلام) در موقع مرگ گریه می کرد. به ایشان عرض کردند: «شما چرا گریه می کنید، در حالی که جایگاه بلندی نزد پیامبر دارید و بیست مرتبه، پیاده به سفر حج رفته اید و تمام اموال حتی کفش هایتان را سه مرتبه در راه خدا تقسیم کرده اید؟ فرمودند: «انّما أبکر اخصلتی: لهول المطلع و فراق الأحبه؛ به دو چیز اشک می ریزم: یکی هول مطلع [ایستادن در روز قیامت و گرفتاری های گوناگون پس از مرگ] و فراق و جدایی از دوستان». (15) 
امام مجتبی (علیه السلام) هرگاه وضو می گرفت، بندهای بندنش می لرزید و رنگ مبارکش زرد می گشت. سبب این حال را از آن حضرت پرسیدند و ایشان فرمودند: «سزاوار است بر کسی که می خواهد نزد رب العرش به بندگی بایستد، رنگش زرد شود و بدنش بلرزد». همین که به مسجد رفت که به در مسجد می رسید، سرشان را بلند می کرد و رو به آسمان می گفت: «الی ضیفک بباینک، یا محسن قد أتیک المیئی فتجاوز عن قبیح ما عندی بجمیل ما عندک یا کریم؛ ای خدای من، این مهمان توست که به درگاه تو ایستاده، ای خداوند نیکوکار، به نزد تو آمده بنده تبه کار، پس در گذر از کارهای زشت و ناستوده من به نیکی های خودت ای کریم». (16)
10- محبت و احسان به خلق
قال الامام الحسن المجتبی (علیه السلام) یا بن آدم! عف عن محارم الله عن محارم الله تکن عابداً و ارض بما قسم الله سبحانه تکن غنیاً و احسن جوار من جاورک تکن مسلماً، و صاحب النّاس بمثل ما تحب این یصاحبوک به تکن عدلاً .(17)
امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمود: ای فرزند آدم! نسبت به محرمات الهی عفیف و پاکدامن باش تا عابد و بنده خدا باشی. راضی باش بر آنچه خداوند سبحان برایت تقسیم و مقدر نموده است، تا همیشه غنی و بی نیاز باشی. نسبت به همسایگان، دوستان و همنشینان خود نیکی و احسان نما تا مسلمان محسوب شوی. با افراد [مختلف] آنچنان برخورد کن که انتظار داری دیگران همان گونه با تو برخورد کنند. 
11- دقت در قرائت قرآن
امام حسن (علیه السلام) می فرماید: «من قرء القرآن کانت له دعوه مجابه، اما معجله و اما موجلهً؛ کسی که قرآن را با دقت قرائت کند، در پایان آن- اگر مصلحت باشد دعایش سریع مستجاب خواهد شد- و اگر مصلحت نباشد- در آینده مستجاب می شود». (18) 
12- قرآن؛ چراغ هدایت
امام حسن (علیه السلام) می فرماید: «انّ هذا القرآن فیه مصابیح النّور و شفاء الصدور؛ همانا در این قرآن، چراغ های هدایت به سوی نور و سعادت موجود است و این قرآن شفای دل ها و سینه هاست. (19) 
13- اهمیت نماز صبح
امام حسن (علیه السلام) می فرماید: «من صلّی فجلس فی مصلاه الی طلوع الشّمس کان له سترا من النّار». (20) 
14- اهمیت فراگیری علم و دانش
امام حسن (علیه السلام) می فرماید: «تعلموا العلم فان لم تستطیعوا حفظه فاکتبوه و ضعوه فی بیوتکم؛ دانش را- از هر طریقی – فرا گیرید و چنانچه نتوانستید آن را در حافظه خود نگه دارید، ثبت کنید و بنویسید و در منازل خود در جای مطمئن قرار دهید». (21)
15- علل نابودی دین و ایمان
امام حسن (علیه السلام) می فرماید: 
هلاک المرء فی ثلاث الکبر؛ و الحرص و الحسد؛ فالکبر هلاک الذّین، و به لعن ابلیس، و الحرص عدوّ النّفس، و به خرج آدم من الجنه، و الحسد رائد السّوء، و منه قتل قابیل هابیل (22)
هلاکت و نابودی دین و ایمان هر شخص در سه چیز است: تکبر، حرص و حسد، تکبر سبب نابودی دین و ایمان شخص است و به وسیله تکبر شیطان با آن همه عبادت، ملعون گردید. حرص و طمع، دشمن شخصیت انسان است، همان طوری که حضرت آدم (علیه السلام) به وسیله آن از بهشت خارج شد. حسد سبب همه خلاف ها و زشتی هاست و به همان جهت، قابیل برادر خود هابیل را به قتل رساند. 
16- عبادت خداوند
امام حسن (علیه السلام) می فرماید: «من عبدالله، عبدالله له کل شیئاً؛ هر کس خداوند را عبادت و اطاعت کند، خدای متعال همه چیزها را مطیع او گرداند». (23) 
17- تهیه توشه برای آخرت
امام حسن (علیه السلام) می فرماید: «یا بن آدم ! لم تزل فی هدم عمرک منذ سقطت من بطن امک فخذ مما فی یدیک لما بین یدیک، فانّ المؤمن بتزوّد و الکافر یتمتع؛ ای فرزند آدم از موقعی که به دنیا آمده ای، در حال گذراندن عمرت هستی، پس از آنچه داری برای آینده ات [ قبر و قیامت] ذخیره نما، همانا که مؤمن در حال تهیه زاد و توشه می باشد؛ ولیکن کافر در فکر لذت و آسایش است. (24) 
18- مروت و جوان مردی
«و سئل عن المروه؟ فقال (علیه السلام) شحّ الرجل علی دینه، و اصلاحه ماله، و قیامه بالحقوق؛ از حضرت درباره مروت و جوان مردی سؤال شد» فرمود: جوان مرد کسی است که در نگه داری دین و عمل به آن تلاش کند و در اصلاح اموال و ثروت خود همت گمارد و در رعایت حقوق طبقات مختلف پابرجا باشد. (25)
19- اهمیت شستن دست ها
امام حسن (علیه السلام) می فرماید: «غسل الیدین قبل الطعام ینفی الفقر، و بعده ینف اللهمّ؛ شستن دست ها قبل از طعام، تنگ دستی را می زداید و بعد از آن ناراحتی ها و آفات را از بین می برد». (26) 
20- فایده سؤال کردن
امام حسن (علیه السلام) می فرماید: «حسن السؤال نصف العلم؛ کسی که عادت سؤال و حالت پرس و جو دارد، مثل آن است که نصف علم ها را فرا گرفته باشد. (27) 
21- صبر و شکیبایی، وفای به عهد، عجله و شتاب زدگی
امام حسن (علیه السلام) می فرماید: «انّ الحلم زینه و الوفاء مروّه، و العجله سفه؛ شکیبای زینت شخص، وفای به عهد علامت جوان مردی و عجله و شتاب زدگی [در کارها بدون اندیشه] دلیل بی خردی می باشد. (28) 
22- تبعات مزاح و شوخی زیاد و بی جا
امام حسن (علیه السلام) می فرماید: «المزاح یاکل الهیبه، و قد اکثر من الهیبه الصّامت؛ مزاح و شوخی های زیاد و بی جا، شخصیت و وقار انسان را از بین می برد، و چه بسا افراد ساکت دارای شخصیت و وقار عظیمی می باشند». (29) 
23- اهمیت برآوردن حاجت افراد
امام حسن (علیه السلام) می فرماید: «لقضاء حاجه أخ لی فی الله احبّ من اعتکاف شهر؛ هر آینه برآوردن حاجت و رفع مشکل دوست و برادرم، از یک ماه اعتکاف، در مسجد و عبادت مستحبی، نزد من- بهتر و محبوب تر است». (30) 
24- حلال و حرام
امام حسن (علیه السلام) می فرماید: انّ الدنیا فی حلالها حساب، و فی حرام ها عقاب، و فی الشّبهات عتاب، فانزل الدنیا بمنزله المیته، خذمنها ما یکفیک؛ چیزهای دنیا اگر حلال باشد حساب و بررسی می شود و اگر از حرام به دست آید عذاب و عقاب دارد و اگر حلال و حرام آن معلوم نباشد سختی و ناراحتی خواهد داشت. پس باید دنیا [ و موجوداتش] را همچون میته و مرداری بشناسی که به مقدار نیاز و اضطرار از آن استفاده کنی». (31)
25- برنامه ریزی برای دنیا و آخرت
امام حسن (علیه السلام) می فرماید: «واعمل لدنیاک کانّک تعیش ابداً و اعمل لاخرتک کانّک تموت غداً؛ در دنیا- از نظر اقتصاد و صرفه جویی و... -چنان برنامه ریزی کن، مثل آنکه می خواهی همیشه دوام باشی و نسبت به آخرت به نوعی حرکت و کار کن مثل اینکه فردا خواهی مرد». (32) 
26- زیرک ترین، نادان ترین و گرامی ترین افراد
امام حسن (علیه السلام) می فرماید: «اکیس الکیس التقی، و احمق الحمق الفجور، الکریم هو التبرع قبل السؤال؛ زیرک ترین و هوشیارترین افراد، شخص پرهیزکار است. احمق و نادان ترین افراد، کسی است که تبه کار و اهل معصیت باشد و گرامی ترین و با شخصیت ترین افراد، کسی است که به نیازمندان پیش از اظهار نیازشان، کمک کند». (33) 
27- فضیلت اندیشه
امام حسن (علیه السلام) می فرماید: «علیکم بالفکر فانه مفاتیح ابواب الحکمه؛ بر شما [شیعیان] لازم است که اندیشه کنید؛ زیرا فکر کلیدهای درهای حکمت است».(34) 
28- پرهیز از بداخلاقی
امام حسن (علیه السلام) فرمود: «اشد من المصیبه سوء الخلق؛ بد اخلاقی از هر مصیبت و بلایی سخت تر است. (35) 
انسان بد اخلاق، از نظر روان شناختی، کارهایش با سختی و گره خوردن همراه است و از نظر جامعه شناختی پی در پی موجبات ناراحتی خود و اطرافیان و سلب آرامش دیگران را فراهم می سازد. 
 
29- پستی یعنی کفران نعمت
امام حسن (علیه السلام)می فرماید: «اللؤم لا تشکر النعمه؛ پستی این است که سپاس گزار نعمت نباشی». (36) 
30- ملاک زیرکی و حماقت
امام حسن (علیه السلام) می فرماید: «یا ایها الناس، ان اکیس الکیس التقی و احمق الحمق الفجور؛ ای مردم بدانید که بهترین زیرکی ها، پرهیزکاری است و بدترین حماقت ها، آلودگی و معصیت الهی است».(37) 
سخنان امام حسن مجتبی (علیه السلام) در فضای ماه مبارک رمضان
از جمله نکاتی که حضرت در ماه مبارک رمضان به آن اشاره دارند. بهره گیری از فضای روحانی و معنوی ماه مبارک رمضان و پرهیز از اسراف و وقت و بیهودگی است. 
1- پرهیز از سهل انگاری
«انّ الله جعل شهر رمضان مضماراً لخلقه فیستبقون فیه بطاعته الی مرضاته، فسبق قوم ففازوا، و قصر آخرون فخابوا؛ خداوند متعال ماه رمضان را برای بندگان خود میدان مسابقه قرار داد. پس عده ای در آن ماه با اطاعت و عبادت به سعادت و خشنودی الهی از یکدیگر سبقت خواهند گرفت و گروهی از روی بی توجهی و سهل انگاری خسارت و ضرر می بینند.» (38) 
2- پرهیز از خنده بیجا و بیهوده
مرّ (علیه السلام) فی یوم فطر بقوم یعلبون و یضحکون فوقف، علی رؤسهم فقال، ان الله جعل شهر رمضان مضمارا لخلقه، فیستبقون فیه بطاعته الی مرضاته فسبق قوم فقازوا، و قصر اخرون فخابوا فالعجب کل العجب من ضاحک لا عب فی الیوم الذی یثاب فیه المحسنون و یخسر فیه المبطلون و ایم الله لو کشف الغظاء لعلموا المحسن مشغول باحسانه و المسی مشغول باسائته، ثم مضی (علیه السلام) (39) 
امام حسن مجتبی (علیه السلام) در روز عید فطر، مرورش به گروهی افتاد که به بازی های بیهوده و خنده های بیجا اشتغال داشتند. بالای سر آنان ایستاد و فرمود: خدای تعالی ماه رمضان را میدان مسابقه خلق خود قرار داده است تا در آن به سوی طاعت او سبقت گیرند و رضایتش را بجویند. آن گروهی که پیشی گرفتند، کامیاب شدند و گروهی که کوتاهی کردند، نومید و زیان کار گشتند. بسیار جای تعجب است از کسانی که مشغول بازی و خنده های بیجایند، در روزی که نیکوکاران پاداش می گیرند و بیهودگان در آن روز زیان و خسران برند، به خدا قسم اگر پرده برداشته شود، هر آینه خواهند دانست که نیکوکار به پاداش خود رسیده، و بدکاران به کیفر اعمال خود گرفتارند. آن گاه آن حضرت از کنار آنان گذر کرد. 
امام حسن مجتبی (علیه السلام) در این حدیث به اهمیت حسن استفاده از فرصت ها و شب و روزهای مبارک، مانند روز عید فطر و دیگر اوقات برکت دار اشاره می کند که باید برای جلب رحمت و مغفرت الهی و کسب معنویت کوشید و از این گونه فرصت و موقعیت ها بهره فراوانی برد و فرصت را بیهوده از دست نداد. 
پی‌نوشت‌ها:
1- إحقاق الحق، ج 11، ص 238، س 2. 
2- تحف العقول، ص 233؛ اعیان الشیعه، ج1، ص 577، بحارالانوار: ج75، ص 105، ح4.
3- احقاق الحق، ج 11، ص 242. س 2.
4- تحف العقول، ص 236، س13؛ بحارالانوار، ج 75، ص 105، ح 4.
5- تحف العقول، ص 234، س3؛ بحارالانوار، ج 75، ص 106، ح 4.
6- کلمه الامام الحسن (علیه السلام)، ص 209.
7- تحف العقول، ص 404، ش 3.
8- محمد دشتی، فرهنگ سخنان امام حسن مجتبی (علیه السلام)، ص 15.
9- مولوی، مثنوی معنوی، دفتر سوم، بیت 843.
10- همان، دفتر اول، ابیات 333 و 433.
11- سایت تبیان، زنجان. 
12- تحف العقول، ص 235.
13- همان، ص 225.
14- بحارالانوار، ج 43، ص 331.
15- همان. 
16- مناقب، ج 4، ص 14.
17- نزهه الناظر و تنبیه الخاطر، ص 79، ح 33؛ بحارالانوار، ج 78، ص 112 س8.
18- دعوات الرّاوندی، ص 24، ح13، بحارالانوار، ج 89، ص 204. ح 21.
19- بحارالانوار، ج 75، ص 111، ضمن ح 6.
20- وافی، ج4، ص 1553، ح 2: تهذیب الاحکام، ج2، ص 321، ح 2 و 166.
21- احقاق الحق، ج11، ص 235، س 7.
22- اعیان الشیعه، ج1، ص 557، بحارالانوار، ج 75، ص 111 ، ح 6.
23- تنبیه الخواطر، معروف به مجموعه ورّام، ص 427؛ بحارالانوار، ج 68، ص 184، ضمن ح 44.
24- نزهه الناظر و تنبیه الخاطر، ص 79، س 13، بحارالانوار، ج 75، ص 111 ، ج6.
25- تحف العقول، ص 235، س 14، بحارالانوار، ج 73، ص 312، ح3.
26- کلمه الامام الحسن (علیه السلام)، ص 46.
27- همان، ص 129.
28- همان، 198.
29- همان، ص 139، بحارالانوار، ج 75، ص 113، ح 7.
30- همان، ص 139.
31- همان، ص 36، بحارالانوار، ج 44، ص 138، ح6.
32- همان، ص 37، بحارالانوار، ج 44، ص 138، ح 6.
33- احقاق الحق، ج 11، ص 20، س 1؛ بحارالانوار، ج 44، ص 30.
34- میزان الحکمه، ج 8، ص 245.
35- فرهنگ سخنان امام حسن (علیه السلام) ص 4.
36- تحف العقول، ص 632.
37- فرهنگ سخنان، ص 43.
38- تحف العقول، ص 234، س 14؛ من لا یحضره الفقیه، ج1، ص 511، ح 1479.
39- الرسول و الزاری، ص 705.


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 93/4/23 :: ساعت 2:10 عصر )
»» علت پنهان ماندن قبر فاطمه زهرا (س)

شاید برای هر مسلمانی این پرسش پدید آید که چرا مزار فاطمه زهرا(س) همچنان بی نام و نشان است. بانویی که بیش از هر کس دیگری محبوب پیامبر(ص) بود، به گونه ای که براساس روایات شیعه و سنی، رسول خدا(ص)، وی را «ام ابیها» «پاره تن خویش» و آزار و اذیت او را مایه رنجش و آزار و اذیت خویش خواند. هرگاه پیامبر خدا به سفر می رفت، فاطمه(س) آخرین فردی بود که با وی وداع می کرد و در بازگشت نیز نخستین کسی بود که رسول خدا(ص) به دیدار وی می شتافت.
فاطمه(ع) از منظر قرآن کریم نیز جایگاهی بس بلند و بی همتا دارد. به اتفاق شیعه و سنی وی بدون شک یکی از برجسته ترین افراد «اهل بیت» و «ذوی القربی» است که قرآن کریم به طهارت و پاکی، محبت و دوستی و رعایت حقوق آنان تأکید می کند. حال با این همه تأکید و توصیف مناقب و فضایل این بانوی بزرگ و اول اسلام است، چرا هیچ نشانی از قبر آن یادگار گرامی و دردانه پیامبر(ص) بر جای نمانده است؟ چگونه است که مسلمانان جزئی ترین مسائل مربوط به برخی افراد، اماکن، حوادث و دیگر چیزهای مربوط به صدر اسلام را که اغلب به مراتب اهمیت کمتری دارند، به دقت در منابع تاریخی و حدیثی خویش ثبت و ضبط کرده اند، اما نشان دقیق و روشنی از مزار و مرقد دختر دردانه رسول خدا در دست نیست؟ فارغ از صحت و سقم دیدگاه ها و گزارش های موجود در این زمینه، گروهی محل دفن او را قبرستان بقیع، شماری میان مزار و منبر پیامبر(ص) و دسته ای دیگر درون خانه خود آن بانوی گرامی دانسته اند که بعدها در زمان عمر بن عبدالعزیز و با توسعه مسجد نبوی، درون آن قرار گرفت، اما محل دقیق دفن در کجای این سه مکان قرار دارد، گزارش و روایت معتبری در این باره وجود ندارد و به درستی روشن نیست.

  اصرار بر پنهان ماندن قبر فاطمه(س)

  موضوع مهمتر و شایان توجه این که براساس گزارشهای حدیثی و تاریخی، امام علی(ع) بعد از آنکه فاطمه زهرا(س) را شبانه و مخفیانه به خاک سپرد، آثار قبر وی را کاملا از بین برد تا به هیچ وجه جز برای کسانی که در مراسم تشییع حاضر بودند، شناخته نشود. آن حضرت افزون براینکه قبر فاطمه(س) را همسطح زمین قرارداد، در اطراف آن هفت و بنا به نقلی دیگر چهل قبر صوری و ظاهری درست کرد تا امکان شناسائی محل دفن زهرا(س) به کلی از بین برود. امام علی(ع) فردای آن شب حتی با برخی تلاش های صورت گرفته برای شناسایی و نبش قبر فاطمه (س) به شدت برخورد کرد. توضیح این که مسلمانان در پی آگاهی از دفن شبانه دختر پیامبر(ص) و محروم شدن از حضور در مراسم کفن، دفن و نماز وی، در کنار قبرستان بقیع اجتماع کرده و خود را به این سبب مورد ملامت قرار دادند. برخی از یاران نامی پیامبر(ص) از جمله خلیفه دوم بر آن شدند که به وسیله زنان، قبرها را شکافته و ضمن شناسائی قبر فاطمه(س) خود بر پیکر وی نماز بخوانند، ولی امام علی(ع) تهدید کرد که اگر چنین کاری کنند، خون آنان را بر زمین خواهد ریخت و آنها در پی این تهدید منصرف شدند.
تلاش برای پنهان ماندن قبر زهرا(س) در دوره های بعدی تاریخ نیز ادامه یافت و محل آن همواره مورد اختلاف بود. براساس برخی گزارش ها، همه کسانی که از محل دفن دختر پیامبر(ص) آگاه بودند، تا حدود سال شصت هجری از دنیا رفته بودند و فقط زنی به نام رقیه، کنیز خود حضرت زهرا(س) باقی مانده بود. از پیشوایان معصوم شیعه(ع) نیز که قطعا از محل دفن آگاه بودند، روایت معتبری در این زمینه وارد نشده است، البته براساس روایتی از امام رضا(ع) آن حضرت را در خانه خود دفن کردند، اما این روایت با روایات دیگری که محل دفن وی را قبرستان بقیع یا میان منبر و مرقد پیامبر(ص) می داند تعارض دارد و قابل استناد نیست. بنابراین می توان نتیجه گرفت که ائمه معصوم شیعه(ع) عمدا و براساس مصالحی محل دفن حضرت زهرا(س) را برای عموم روشن نکرده اند. نکته دیگر این که حتی براساس رویای صادقه برخی از علمای بزرگ مانند پدر آیت الله مرعشی نجفی، پنهان ماندن قبر حضرت زهرا(س) براساس حکمت و مصلحت الهی است و همچنان باید پنهان بماند.

 سبب پنهان ماندن قبر فاطمه(س)

 در این باره چند احتمال قابل طرح و بررسی است:

1- فراموشی در گذر ایام:

شاید کسی مرور زمان و فراموشی راویان را سبب گم گشتن قبر فاطمه(س) بداند. در حالیکه چنین عاملی نمی تواند در این باره دخیل باشد، چرا که محل دقیق قبر خلیفه اول و دوم در کنار مرقد مطهر پیامبر اسلام(ص)، مزار همسران و نیز دیگر دختران رسول خدا(ص)، فاطمه بنت اسد(مادر امام علی(ع))، چهار تن از امامان شیعه(ع) و افراد متعدد دیگری در قبرستان بقیع همچنان معلوم است. همچنین مزار حضرت حمزه(ع) و دیگر شهدای احد در دامنه کوه احد کاملا معلوم و پابر جاست و مورخان و محدثان نیز در کتابهای خود به ثبت و ضبط آن پرداخته اند، و این در حالی است که شماری از این افراد پیش از فاطمه زهرا(س) رحلت کرده و دفن شده اند. در ثانی نکته مهمتر اینکه افزون بر مدفن افراد و شخصیتهای یاد شده، جزئیات بسیاری از حواث، اماکن، هویت و ویژگی شخصیتها و بسیاری از چیزهای دیگر به صورت مفصل و دقیق در منابع تاریخی و حدیثی مسلمانان گزارش شده است، با اینکه بسیاری از این موارد در مقایسه با محل دفن بانوی نخست اسلام به مراتب اهمیت و ارزش کمتری دارند. پس چرا این موارد به فراموشی سپرده نشده است؟ بنابراین، چنین عاملی نمی تواند موجب گم گشتگی شود.

2- هراس از هتک حرمت:

شاید کسی احتمال دهد که چه بسا ترس و هراس از هتک حرمت دختر پیامبر(ص) سبب دفن مخفیانه آن حضرت و پنهان نگه داشتن قبر وی بوده است، همان گونه که چنین عاملی سبب شد خود امام علی(ع) را مخفیانه به خاک سپرده شود و مرقد و مزار وی تا زمان هارون الرشید جز برای افرادی خاص معلوم نبود. اما چنین احتمالی نیز پذیرفتنی نیست؛ چرا که اولا شرایط جامعه اسلامی و شهر مدینه در زمان رحلت دختر پیامبر(ص) با شرایط  آن در سال چهلم هجری که امام علی(ع) به شهادت رسید کاملا متفاوت بود.
در زمان شهادت علی(ع) گروهی بسیار متعصب به نام خوارج از میان پیروان خود آن امام همام پدید آمده بودند. خوارج در جریان قضیه حکمیت، آن حضرت را آشکارا متهم به کفر کرده و از وی خواستند که توبه کند. آنان با علی(ع) درگیر جنگ خونین و نافرجامی (جنگ نهروان) شده و در پی شکستی که متحمل شدند، کینه شدیدی از آن حضرت را به دل گرفتند. آنان علی(ع) را یکی از عوامل اصلی نابسامانی جامعه اسلامی  و جنگ های داخلی می دانستند و سرانجام بر همین اساس نیز وی را به شهادت رساندند. افزون بر آنها، بنی امیه و پیروان آنها نیز دشمنی و عداوت شدیدی با علی(ع) داشتند. آنها بر اثر تبلیغات گسترده، چنان چهره امام علی(ع) را تخریب کرده بودند که وقتی خبرشهادت وی در مسجد و هنگام نماز منتشر شد، بسیاری پرسیدند: مگر علی(ع) نماز هم می خواند!؟ با وجود چنین دشمنان و فضای سنگین تبلیغی بر ضد علی(ع) طبیعی بود که قبر وی مورد هتک حرمت و تعرض قرار بگیرد، اما دختر پیامبر(ص) چنین دشمنانی نداشت و کسی وی را به کفر و بی نمازی و مانند آن متهم نمی ساخت.
در ثانی مخالفان، تا حدود زیادی حساب فاطمه(س) را از امام علی(ع) جدا می کردند. آنان برای ظاهر سازی هم که شده بود، قبر فاطمه(س) را مورد تعرض و هتک حرمت قرار نمی دادند. نکته مهم تر این که اگر چنین عاملی سبب دفن پنهانی فاطمه(س) و مخفی کردن قبر او بود، باید در سده های بعدی تاریخ اسلام و با از بین رفتن بسیاری از ذهنیتها و تبلیغات منفی، همانند قبر علی(ع)، محل دفن حضرت زهرا(س) نیز به آگاهی عموم می رسید، در حالی که هرگز چنین اتفاقی رخ نداده است.
 
3- فریاد خاموشی به بلندای تاریخ

  براساس دیدگاه مشهور علمای شیعه و سنی، امام علی(ع) طبق وصیت خود فاطمه زهرا(س) او را شبانه و پنهانی به خاک سپرد و به جز شمار اندکی از یاران نزدیک، کسان دیگری در تشییع جنازه وی حضور نداشتند. گزارشهای معتبر تاریخی نشان می دهد که مسلمانان و اصحاب نامی پیامبر(ص) تمایل زیادی برای شرکت در نماز و تشییع جنازه زهرا(س) داشتند، ولی امام علی(ع) بنا به وصیت دخت گرامی پیامبر(ص) از این کار ممانعت ورزید.
  ازجمله بر اساس گزارش منابع حدیثی اهل سنت، امام علی(ع) خلیفه اول را نیز برای اقامه نماز بر پیکر فاطمه(س) و شرکت در مراسم تشییع وی با خبر نساخت و در پاسخ به اعتراض آنان گفت که خواست خود فاطمه(س) چنین بوده است. مسلم و قطعی است که دختر پیامبر(ص) با این کار می خواست ناخوشنودی خود را نسبت به کسانی ابراز دارد که حق وی را غصب کرده و به رغم سفارش اکید پیامبر(ص) اهل بیت او را مورد ظلم و ستم قرار دادند. تشییع و دفن شبانه و پنهانی دختر پیامبر(ص) اعتراض خاموش و رسای آن بانوی گرامی به جریان حاکم و توده های همراه آنان بود و حقانیت و مشروعیت دینی آنان را شدیدا به چالش کشید.
  سبب پنهان ساختن و پنهان ماندن قبر فاطمه(س) و اصرار مستمر امامان شیعه(ع) بر آن نیز دقیقا در همین راستا قابل ارزیابی و تحلیل است. قبر بی نشان فاطمه(س) سند جاودنه و خدشه ناپذیری است که از یک سو حقانیت و مظلومیت فاطمه(ع)، علی(ع) و فرزندان آنان و از سوی دیگر ستمگری و عدم مشروعیت جریان مقابل آنان را برای همیشه تاریخ با صدای خاموش و در عین حال بسیار رسا فریاد می کند. با این تفاوت که چنین سندی هرگز در گذر ایام از حافظه تاریخ پاک نمی شود و کارایی خود را از دست نمی دهد.
  توضیح اینکه حادثه دفن شبانه و مخفیانه فاطمه(س) و جلوگیری از شرکت بسیاری از مردم و یاران پیامبر(ص) در آن، ممکن بود و است به گونه ای توجیه شده و دلایل دیگری برای آن تراشیده شود، چنانکه این توجیهات در لابلای برخی منابع و کتابها دیده می شود. همچنین می توانست به مرور زمان از متن کتابها حذف و به فراموشی سپرده و یا به اشکال گوناگون از ورود آن به حوزه معرفت جمعی و آگاهی عمومی مسلمانان جلوگیری شود.

مطالعه و بررسی تاریخ اسلام به خوبی نشان می دهد که چنین اقداماتی صورت گرفته است، اما بی نشان بودن قبر فاطمه(س) را چه می توان کرد؟ مگر می شود به دروغ قبری برای وی ساخت؟ مگر می توان بی نشانی و گم گشتگی قبر او را از بین برد؟! این مسأله همواره می تواند یک مسلمان آگاه را به چون و چرا واداشته و این پرسش را پدید آورد که پس از رحلت پیامبراسلام(ص) چه حادثه ای رخ داد که دختر رسول خدا(ص) به شدت از اغلب اصحاب پیامبر(ص) و توده های همراه آنان رنجیده خاطر و رویگردان شد، به گونه ای که حاضر نشد آنان حتی در تشییع جنازه وی هم شرکت کنند؟ چرا امام علی(ع) همه آثار قبر وی را از بین برد؟ چرا در دوره های بعد قبر وی را برملا نکردند؟ و چراهای دیگری که پاسخ به آنها  بسیاری از حقایق مکتوم تاریخ برملا می سازد.

مسلمانان چرا شب دفن شد صدیقه کبری                          چرا گم شد نشان قبر آن انسیه حورا
  هنوز از رحلت ختم رسل نگذشته ایامی                           نگین خاتم پیغمبران بشکست واویلا



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 93/4/23 :: ساعت 2:9 عصر )
»» چرا حضرت فاطمه زهرا (ص) شبانه دفن شد؟

کارشناسان شبکه های وهابی وصال حق و نور باسرپوش گذاشتن بر علت واقعی دفن شبانه حضرت زهرا (س)، مدعی شدند علت این امر؛ وصیت حضرت فاطمه (س) به اسماء بنت عمیس همسر خلیفه اول بود که ایشان نمى‌خواست اندازه جسدش را نامحرم ببیند و علت دیگری نداشت.

اما دفن شبانه، نماز بدون حضور و اطلاع خلیفه و قبر پنهان، اسرارى است که در درون خود پیام‌ها دارند. درست است که حضرت فاطمه (س) این چنین خواست و این گونه وصیت کرد؛ ولى چه اتفاقى افتاده است که حضرت (س) وصیت تاریخی‌اش را با این در خواست‌ها به پایان مى‌برد؟!
مگر نه این است که خشم و ناراحتی‌اش را نسبت به دشمنانش اظهار مى‌کند و در واقع چندین پرسش را در برابر نگاههاى تیز بین مورخان و آیندگان مى‌گذارد تا  بپرسند: چرا قبر حضرت فاطمه (س) پنهان است؟ و چرا دختر پیامبر (ص) شبانه و پنهانى دفن شد؟ و چرا حضرت علی (ع) بدون اطلاع دیگران بر وى نماز خواند؟ و…

آیا کسى که جانشین پیامبر بود ( آن گونه که خود ادعا کرده‌اند) شایستگى نماز خواندن بر وى را نداشت؟
آری، حضرت فاطمه (س) وصیت کرد که او را شبانه دفن نموده و هیچ یک از کسانى را که بر وى ستم کرده‌اند، خبر نکنند، و این بهترین سند براى شیعه است تا ثابت کنند که صدیقه شهیده،مظلوم از دنیا رفته و از افرادى که بر وى ستم کرده‌اند، هرگز راضى نشده است.
روایات فراوانى در کتاب‌هاى شیعه و سنى بر این مطلب دلالت دارد که به اختصار چند روایت را ذکر مى‌کنیم:

دفن شبانه، در روایات اهل سنت:
محمد بن اسماعیل بخارى در « صحیح البخاری، ج 4، ص 1549، ح3998» مى‌نویسد:
«فاطمه (س) ، شش ماه پس از رسول خدا (ص) زنده بود، زمانى که از دنیا رفت، شوهرش علی (ع) او را شبانه دفن کرد و خلیفه اول را با خبر نساخت».

ابن قتیبه دینورى در «تأویل مختلف الحدیث ج 1، ص 300» مى‌نویسد:
«فاطمه (س) از خلیفه اول میراث پدرش را خواست، خلیفه اول نپذیرفت، قسم خورد که دیگر با او (خلیفه اول) سخن نگوید و وصیت کرد که شبانه دفن شود تا او (خلیفه اول) در دفن وى حاضر نشود».
عبد الرزاق صنعانى در « المصنف، ج 3، ص 521» مى‌نویسد:
«فاطمه (س) دختر پیامبر شبانه به خاک سپرده شد، تا خلیفه اول بر وى نماز نخواند؛ چون بین آن دو اتفاقاتى افتاده بود».
وی در ادامه همان مطلب نیز مى‌گوید:
«از حسن بن محمد نیز همانند این روایت نقل شده است؛ مگر این که در این روایت قید شده است که خود فاطمه (س) این چنین وصیت کرده بود».

و ابن بطال در «شرح صحیح بخارى ج 3، ص 325» مى‌نویسد:
«اکثر علما دفن جنازه را در شب اجازه داده‌اند. علی بن ابوطالب (ع) ، همسرش فاطمه (س) را شبانه دفن کرد تا خلیفه اول به او نماز نخواند؛ چون بین آن دو اتفاقاتى افتاده بود».
ابن أبی‌الحدید به نقل از جاحظ در « شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 157» مى‌نویسد:
«شکایت و ناراحتى فاطمه (س) از دست غاصبین به حدى رسید که وصیت کرد خلیفه اول بر وى نماز نخواند».
وی در همین خصوص در « شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 170» مى‌نویسد:
«مخفى کردن مرگ فاطمه (س) و محل دفن او و نماز نخواندن خلیفه اول و دوم و هر آن چه که سید مرتضى گفته است، مورد تأیید و قبول من است؛‌ زیرا روایات بر اثبات این موارد صحیح‌تر و بیشتر است و همچنین ناراحتى و خشم فاطمه (س) بر شیخین نزد من از اقوال دیگر اعتبار بیشترى دارد».

دفن شبانه در روایات شیعه:
هر چند که سبب وصیت صدیقه طاهره (س) در میان شیعیان، مشخص و اجماعى است؛ اما در عین حال به یک روایت و سخن اشاره مى‌کنیم.
مرحوم شیخ صدوق در علت دفن شبانه آن حضرت در « علل الشرایع، ج‏1، ص185» مى‌نویسد:
«علی بن ابوحمزه از امام صادق (ع) پرسید: چرا فاطمه (س) را شب دفن کردند نه روز؟ حضرت در پاسخ فرمودند: حضرت فاطمه (س) وصیت کرده بود در شب وى را دفن کنند تا خلیفه اول و دوم بر جنازه آن حضرت نماز نخوانند».
مرحوم موسوی عاملی در « مدارک الأحکام فی شرح شرائع الاسلام، ج 8، ص279» مى‌گوید:
«علت مخفى بودن محل دفن فاطمه (س) آن گونه که مخالف و موافق نقل کرده‌اند این است که آن حضرت به امیرمؤمنان (ع) سفارش کرد تا او را شبانه دفن کند تا آنان که او را اذیت کرده‌ و از ارث پدرش محروم کرده بودند بر وى نماز نخوانند».

نتیجه:
با توجه به مدارک موجود و اعتراف بزرگان اهل سنت،‌ دلیل دفن شبانه آن حضرت؛ وصیت ایشان بود و حضرت، نمى‌خواست افرادى که بر او ستم کرده‌اند، بر جنازه‌اش نماز بخوانند و با این کار خشم خود را از غاصبان خلافت جاودانه ساخت



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 93/4/23 :: ساعت 2:7 عصر )
»» فاطمه زهرا (س)، الگوی مهدی موعود است!

امام زمان(عج) می فرمایند: و فِی ابْنَهَ رَسُول الله(ص) لی أُسْوَهُ حَسَنَهً[1]؛ دختر پیامبر خدا(ص) برای من الگوی نیکویی است. امام زمان(ع) در توقیعى به خط مبارک خود، بعد از دعا براى عافیت شیعیان از ضلالت و فتنه ها و درخواست روح یقین و عاقبت به خیرى آنها و تذکر به امورى چند مى فرمایند: و فِی ابْنَهَ رَسُول الله(ص) لی أُسْوَهُ حَسَنَهً؛ دختر پیامبر خدا(ص) برای من الگوی نیکویی است.
در اینکه حضرت مهدى(عج) کدام گفتار یا رفتار حضرت فاطمه(س) را سرمشق خویش ‍قرار داده اند، احتمالات فراوانى بیان شده است که در اینجا به سه مورد آن اشاره مى کنیم:

1- حضرت فاطمه زهرا(س) با هیچ حاکم ظالمى بیعت نکرد. حضرت مهدى(عج) هم بیعت هیچ سلطان ستمگرى را بر گردن ندارد.
2- شأن صدور این نامه این است که برخى از شیعیان امامت ایشان را نپذیرفتند. حضرت در جواب عملکرد آنها فرمودند: اگر مى توانستم و مجاز بودم آنچنان مى کردم که حق بر شما آشکار شود. به گونه اى که هیچ شکى بر شما باقى نماند ولى مقتداى من حضرت زهرا(س) است. ایشان با اینکه حق حکومت از حضرت على(ع) سلب شد، هیچ گاه براى باز گرداندن خلافت، از اسباب غیرعادى استفاده نکردند. من نیز از ایشان پیروى مى کنم و براى احقاق حقم در این دوران راه هاى غیر عادى را نمى پیمایم.
3- حضرت مهدی(ع) در پاسخ نامه فرموده اند: اگر علاقه و اشتیاق ما به هدایت و دستگیرى از شما نبود به سبب ظلم هایى که دیده ایم، از شما مردمان روى گردان مى شدیم.
امام زمان(عج) با اشاره به حضرت فاطمه زهرا(س) مى خواهند بفرمایند: همان طورى که دشمنان به حضرت فاطمه زهرا(س) آزار و اذیت روا داشتند و سکوتى که مسلمانان پیشه کردند، هیچ کدام سبب نشد که ایشان از دعا براى مسلمانان دست بکشند، بلکه دیگران را بر خود مقدم مى داشتند من نیز این ظلم ها و انکارها را تحمل مى کنم و از دل سوزى و دعا و راهنمایى و … براى شما چیزى فرو نمى گذارم.

پی نوشت:
1- الغیبه، طوسى، ص 286، ح 245.

منبع: موعود شناسی و پاسخ به شبهات، علی اصغر رضوانی، انتشارات مسجدمقدس جمکران



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 93/4/23 :: ساعت 2:5 عصر )
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

مرنجان و مرنج
عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 391
>> بازدید دیروز: 651
>> مجموع بازدیدها: 1356947
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
کنج دل🩶
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
دانشجو
(( همیشه با تو ))
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه
سلام
بخور زار
اشک شور
منتظران

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





































































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب