بهائیان به جهت کنترل جمعیت زمین و حمایت از دکتران حاذق، کمک شایان توجهی به بشریت کرده اند. آنان از سویی به حضور نزد دکتران ماهر سفارش می کنند تا از کسی که درس خوانده و دکتر توانایی شده است، حمایت کنند و او از گرسنگی نمیرد، سپس برای کنترل جمعیت نیز دستوری زیبا و شگفت انگیز می دهند:
باب در کتاب بیان می نویسد: استعمال دارو مطلقا حرام است.1
یعنی وقتی دکتر رفتید و او نسخه شما را پیچید، لب به داروهایش نزنید تا اگر خدا خواست، خوب شوید و اگر نخواست بمیرید. اگر زنده ماندید خوشا به حالتان، عمرتان به دنیا بوده است و اگر مُردید، عمرتان سر آمده بوده، ببخشیدا، به جهنم؛ این منطق دیانت بهائی است.
اما منطق اسلام و مسلمان:
برای هر کاری باید به متخصص آن مراجعه کرد، برای ساختمان به مهندس، برای درمان به دکتر و برای امور دینی به مجتهد و عالم آن زمینه.
هر کاری را باید بر اساس دستور کارشناس آن رشته انجام داد.
حتی بنا به نظر مرجع و کارشناسان دینی، اگر پزشکی شما را به جهت ناتوانیتان از روزه و مانند آن منع کرد، باید به تشخیص او احترام گذاشته و چیزی که برایتان ضرر دارد را ترک کنید، چون اسلام ضرر رساندن به بدن را حرام داند نه مانند بهائیان که برخی از آسیب زدن ها را تجویز می کنند، مانند: استمناء و … که پیوسته در این باره در جاهای مناسب خودش سخن گفته ایم که این عمل زشت و شنیع چه آسیبهایی دارد.
اگر پزشکی در زمستان گفت آب برایتان ضرر دارد و مانند آن نباید وضو بگیرید یا غسل کنید چون دین برای تأمین مصالح دنیا و آخرت انسان است نه تنها تأمین مصالح آخرت.
پس منطق اسلام را با منطق اعجاب انگیز بهائیت بسنجید و کلی …
پانوشت:
1. البیان فارسی، ص 323.
معاد از دیدگاه اسلام، یعنى بازگشت همه، پس از فانى شدن دنیا، به سوى خداست؛ سرانجام، همه انسان ها در روزى به نام قیامت، براى حساب آورده مى شوند و از کردار دنیوی همه آنها بازخواست مى گردد.
در آن روز که – به فرموده قرآن – طول آن پنجاه هزار سال است: «فی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسینَ أَلْفَ سَنَهٍ»[معارج/ 4] و این زمین و آسمان ها، به زمین و آسمان دیگرى تبدیل مى گردد، و طرح نوینى در وضع جهان ریخته مى شود: «یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ» [ابراهیم/ 48]، به حساب و کتاب اعمال تمام انسان ها رسیدگى مى گردد. بهشتى ها به بهشت، و دوزخیان به دوزخ روانه مى شوند؛ چنان که آیات بى شمارى از قرآن بر این مطلب صراحت دارند.
معاد که پایان جهان است آغاز حیات جاوید است که مرگ را در آستانه سرای خود ذبح کرده و جاودانگی و خلود را به ارمغان میآورد و نیاز فطری هر موجود حیاتمندی را پاسخ مثبت گفته و مرگ را به حریم خود راه نمیدهد
مهم ترین اثر یاد معاد، اجرای عدل و برپاداری قسط فردی و اجتماعی است. از این رو امیرمؤمنان (علیهالسلام) فرمود: «من تذکّر بُعد السّفر استعدّ» (نهج البلاغه، حکمت 280)؛ کسی که به یاد سفر آخرت باشد خود را آماده محاسبه آن روز خواهد کرد. نیز فرمود: «و اذکر قبرک فإنّ علیه مَمرّک»نهج البلاغه، خطبه 153)؛ به یاد گورت باش؛ زیرا از آنجا به طرف معاد مرور میکنی و برای اصلاح جامعه اسلامی به مالک اشتر فرمود: «و لن تحکم ذلک من نفسک حتّی تُکثر هُمُومَک بذکر المعاد إلی ربّک» (نهج البلاغه، نامه 53)؛ هرگز بر خویشتن تسلّط نمییابی و از خشم نمیرهی تا اندیشههایت را بسیار به یاد بازگشت به سوی پروردگارت نگردانی. مهم ترین اثر فراموشی معاد نیز تبهکاری و ستمگری فردی و اجتماعی است.
یاد قیامت یکی از عوامل مؤثر در وارستگی انسان است؛ کسی که معاد را فراموش نکند پارسا خواهد بود؛ زیرا همه اعمال و رفتارش را تحت مراقبت ویژه قرار میدهد و سعی و تلاش همه جانبه دارد تا آنها را بر خشنودی خداوند استوار ساخته، در مدار شهوات، آرزوهای باطل و هوسهای شیطانی نگردد. خدای سبحان به بنده پارسا وپیامبر برگزیده خویش داوود (علیهالسلام) فرمان میدهد تا براساس حق وعدم پیروی از هوس داوری کند؛ زیرا هوسپرستی زمینه گمراهی است:(یا داوُد إنّا جعلناک خلیفهً فی الأرض فاحکم بینالنّاس بالحقّ و لا تتّبع الهوی فیضلّک عن سبیل اللّه إنّ الّذین یَضلّون عن سبیلاللّه لهم عذاب شدید بما نسوا یوم الحساب) (سوره ص، ایه 26)؛ ای داوود ما تو را در روی زمین مقام خلافت دادیم تا میان خلق خدا به حق حکم کنی و هرگز از هوای نفس پیروی نکنی،که تورا ازراه خدا گمراه میسازد وآنانکه از راه خدا گمراه میشوند چون روز حساب و قیامت را فراموش کردهاند به عذاب سخت معذّب خواهند شد. سرانجام گمراهی، عذاب دردناک و سبب آن، فراموشی روز حساب است.
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به این نکته زیبا توجّه داده و فرموده است: هراسناک ترین چیزی که میترسم دامنگیر شما گردد دو چیز است: پیروی از هوای نفس و آرزوی دراز؛ اما زیان پیروی از هوای نفس آن است که راه حق و حقیقت را میبندد و اما زیان آرزوی طولانی آن است که سبب فراموشی آخرت خواهد شد: «إنّ أخوف ما أخاف علیکم إثنان: إتّباع الهوی و طول الأمل؛ فأمّا إتّباع الهوی فیصدّعن الحقّ و أمّا طول الأمل فیُنسى الآخرِه»(نهج البلاغه، خطبه 42). پس انسان اگر از قید و بند هوا بگریزد، قهراً برنامههای اخروی را با کمک عقل تنظیم میکند.
خداوند سبحان به پیامبران و بندگان برجسته و خاص خود، نعمتی ویژه عطا فرموده و آن یاد قیامت است: (إنّا أخلصناهم بخالصهٍ ذکرَی الدّار وإنّهم عندنا لمن المصطفیْن الأخیار) (سوره ص، آیه 46 و 47)؛ ما آنان را برای یاد سرای آخرت خالص و پاکدل گردانیدیم، یا آنکه ما آنان را از عِباد مُخْلَص قرار دادیم؛ چون دارای وصف خالِص و ویژهاند و آن، یاد معاد است و آنان نزد ما از برگزیدگان خوبان بودند. از این رو پیامبران بسیار آرزوی شتافتن به سرای آخرت داشته، از آن استقبال میکردند؛ برخلاف کافران و گمراهان که شدیداً از آن هراسناک بودند. براین اساس، قرآن چنین میفرماید: (قل إن کانت لکم الدّار الاخره عنداللّه خالصهً من دون النّاس فتمنّوُا الموت إن کنتم صادقین و لن یتمنّوه أبداً بما قدّمت أیدیهم و اللّه علیم بالظّالمین و لتجدنّهم أحرص النّاسِ علی حیوه و من الّذین أشرکوا یودّ أحدهم لو یعمّر ألفَ سنه و ما هو بمُزحزحه من العذاب أن یعمّر و اللّه بصیر بما یعملون) (سوره بقره، آیه 94 – 96) ؛ بگو ای پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) اگر سرای آخرت را خداوند ویژه شما ساخته، نه سایر مردم، باید مشتاق و آرزومند مرگ باشید، اگر در این ادعا راست میگویید، و هرگز آرزوی مرگ نکند. زیرا براثر کردار بد، عذاب سخت آخرت برای خود مهیا کرده اند و خدا به همه ستمکاران داناست و همه شما مخاطبان قرآنی مییابید که آنان (یهود) به زندگی مادی از همه مردم، حریصترند برخی از مشرکان آرزوی هزار سال عمر میکنند و اگر هم آرزویشان به حصول پیوندد عمر هزار سال نیز آنان را از عذاب خدا نرهاند و خدا از کردار ناپسند آنان آگاه است. (آیت الله جوادی آملی، معاد در قرآن، ص 15 – 18)
علی محمد باب در غالب ابواب بیان، آیات قیامت را توجیه می کند؛ از جمله
در باب هفتم از واحد دوم ” فی بیان یوم القیامه” گوید: (ملخّص این باب آنکه مراد از یوم قیامت، ظهور شجره حقیقت است و مشاهده نمی شود که احدی از شیعه یوم قیامت را فهمیده باشد، بلکه همه موهوماً امری را توهم نموده که عند الله حقیقت ندارد و آنچه عند الله و عند عرف اهل حقیقت مقصصود از یوم قیامت است، این است که از وقت ظهور شجره حقیقت در هر زمان به هر اسم الی حین غروب آن قیامت است، مثلاً از یوم بعثت عیسی تا یوم عروج آن قیامت موسی بود به قول خود و هر کس مؤمن نبود جزا داد به قول خود، زیرا که ما شهد الله در آن زمان ما شهد الله فی الانجیل بود و بعد از یوم بعثت رسول الله (ص) تا یوم عروج آن ، قیامت عیسی بد که شجره حقیقت ظاهر شده در هیکل محمد و جزا داد هر کس مؤمن به عیسی بود و عذاب فرمود به قول خود هر کس مؤمن به آن نبود. و از حین ظهور شجره بیان الی ما یغرب، قیامت رسول الله (ص) است که در قرآن خداوند وعده فرموده که آن بعد از دو ساعت و یازده دقیقه از شب پنجم جمادی الأول سنه 1260که سنه 1270 بعثت می شود اول یوم قیامت قرآن بوده و الی غروب شجره حقیقت قیامت قرآن است. زیرا که شیئی تا به مقام کمال نرسد قیامت آن نمی شود و کمال دین اسلام الی ظهور منتهی شد و از اول ظهور تا حین غروب اثمار شجره اسلام، آنچه هست ظاهر می شود و قیامت بیان در ظهور من یظهر الله است…)
حسینعلی بهاء (جانشین سیّد باب و رهبر دوم بهائیان)، در جواب کسی که از وی پرسیده بود: اگر قیامت قیام نموده ، پس بهشت و دوزخ کجاست؟ گفته است: ” الاولی لقائی و الاخری نفسک ایّها المشرک المرتاب” یعنی بهشت دیدار من است و جهنم نفس تو ، ای مشرک شک آورنده. (کتاب مبین – صفحه 289)
“بهشت عبارت از فرح و مسرّت معرفه اللّه و محبّت اللّه است که در نتیجهء ایمان بمظهر ظهور الهی حاصل میگردد تا به این وسیله هر کس بقدر استعداد خود بمنتها درجهء کمال رسد و بعد از موت حیات جاودانی در ملکوت الهی یابد. و دوزخ حرمان از عرفان الهی است که نتیجهاش عدم نیل کمال ملکوتی و محرومیّت از الطاف لایزالی است. و به وضوح تصریح گشته که این مصطلحات غیر از این معنای دیگر ندارد و مفاهیم عامّه از قیام مردگان با جسد عنصری و بهشت و دوزخ و امثال آن صرفاً ضربی از اوهام و تخیّلات است.”
لذا به زعم علی محمد باب و حسینعلی بهاء و پیروان آنها قیامت کبری و حشر عمومی بشر و یوم الحسره به وقوع پیوسته ، لذا شهدای بدر و احد به بهشت موعود رسیده اند و اصحاب امام حسین (ع) ، بهشتشان لقای علی محمد شیرازی و حسینعلی بهاء بود و جهنم آنها محرومیت لقای این بزرگواران بود که به آن واصل نشدند.
حال اگر قیامت چنین باشد که بهائیان می گویند، فریاد و افسوس اولیاء حق از خوف دوزخ و کیفر آخرت بیجا و یاوه بوده است. گذشته از دلایل عقلی و نیز دلالت وجدان و فطرت بر وجود معاد، آیات شریفه قرآن کریم بیش از هر مطلبی پس از توحید، ناظر به مسأله معاد و روز بازگشت است و کمتر آیه ای در قرآن کریم می توان یافت که به تصریح یا به تلویح، اشاره به مبداء و معاد و روز رستاخیز نداشته باشد و عباد را تحریص به تحصیل بهشت و تحذیر از عذاب دوزخ نکرده باشد. از این رو ذکر چند نمونه از این آیات بایسته است:
1- قَالَ اللّهُ هَذَا یَوْمُ یَنفَعُ الصَّادِقِینَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا رَّضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ.(سوره مائده/ 119) ترجمه: خداوند مىگوید: «امروز، روزى است که راستى راستگویان، به آنها سود مىبخشد؛ براى آنها باغهایى از بهشت است که نهرها از زیر (درختان) آن مىگذرد، و تا ابد، جاودانه در آن مىمانند؛ هم خداوند از آنها خشنود است، و هم آنها از خدا خشنودند؛ این، رستگارى بزرگ است!
2- إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ بِآیَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ نَارًا کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَیْرَهَا لِیَذُوقُواْ الْعَذَابَ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَزِیزًا حَکِیمًا(سوره النساء /56) ترجمه: کسانى که به آیات ما کافر شدند، بزودى آنها را در آتشى وارد مىکنیم که هرگاه پوستهاى تنشان (در آن) بریان گردد (و بسوزد)، پوستهاى دیگرى به جاى آن قرار مىدهیم، تا کیفر (الهى) را بچشند. خداوند، توانا و حکیم است (و روى حساب، کیفر مىدهد). 3- بَلَى قَادِرِینَ عَلَى أَن نُّسَوِّیَ بَنَانَهُ ( سوره القیامه/3) ترجمه: آرى قادریم که (حتّى خطوط سر) انگشتان او را موزون و مرتّب کنیم!
4- وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِیَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ. (سوره یس / 78) قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّهٍ وَهُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ(سوره یس / 79) ترجمه: و براى ما مثالى زد و آفرینش خود را فراموش کرد و گفت: «چه کسى این استخوانها را زنده مىکند در حالى که پوسیده است؟!»(سوره یس / 78) بگو: همان کسى آن را زنده مىکند که نخستین بار آن را آفرید؛ و او به هر مخلوقى داناست! (سوره یس / 79)
با توجه به اینکه بهائیان ازتفسیر و تأویل کلمات الهیّه نهی شده اند، بنابراین آنان در برابر آیات فوق الذکر، نمی توانند پاسخ منطقی داشته باشند. لذا قیام مردگان با جسد عنصری و بهشت و دوزخ و امثال آن اوهام و تخیّلات نیست. در مورد نهی از تأویل کلمات الهیّه در صفحه340 گنجینه حدود و احکام و با دو تفاوت جزئی در صفحه 453 جلد 3 امر و خلق آمده: ” کلمه الهیّه را تأویل مکنید و از ظاهر آن محجوب ممانید چه که احدی بر تأویل مطّلع نه الّا اللّه و نفوسی که از ظاهر کلمات غافلند ومدعی عرفان معانی باطنیّه ، قسم باسم اعظم که آن نفوس کاذب بوده و خواهند بود طوبی از برای نفوسی که ظاهر را عامل و باطن را آمل اند “
همچنین از قول عبدالبهاء آمده: ” از جمله وصایای حتمیّه و نصایح صریحه اسم اعظم این است که ابواب تأویل را مسدود نمائید …” (ص 341 گنجینه حدود و احکام ) این گوشه ای از بیانات باب و بهاء سر سلسله بابیگری و بهائیگری بود!
حال کمی بیندیشید، قیامتی که در همه ادیان به زندگی پس از مرگ و رسیدگی به اعمال انسانها تعبیر شده است، قیامتی که به حساب ظالم رسیدگی میشود و به نیکوکاران پاداش داده میشود، آیا این همان قیامت است پس به تعبیر باب و بهاء دیگر خبری از جهنم و آتش جهنم و زقوم جهنمی نیست و افراد ظالم فقد از ایمان بیبهرهاند و دیگر عذابی ندارند؟ هر کس هر کاری که دلش خواست بکند، هیچ حساب و کتابی نیست. مظلوم ظلم را قبول کند و ظالم ظلم کند بدون آنکه امیدی به روز حساب و کتابی داشته باشد. پس به همین خاطر است که ایام رفع قلم را وضع کرده اند، یعنی ایامی که هر کاری انجام دهید هیچ چیز بر شما نوشته نمی شود.
خود این ایام رفع قلم، تناقضی در گفتار و نوشتار بهائیان است، زیار اگر حساب و کتابی و قیامتی نیست، رفع قلم یعنی چه؟ اگر هست پس آنچه در نبودن قیامت می گویید چه معنایی دارد؟
آیا با این حرفها عدل خداوند زیر سوال نمیرود. هیچ مظلومی نمیتواند حق خود را از ظالم بگیرد و هیچ عابدی در مقابل عبادت خود جزاء نبیند ، شما چگونه حکم میکنید ؟؟؟
کی از کسانی که ادعای مهدویّت داشت و شهرت فراوان به دست آورد، عبداللّه مهدی بنیان گذار سلسله فاطمیان (عبیدیان) شمال آفریقا است.
ابوعبداللّه شیعی در شمار پیروان عبیداللّه مهدی جای داشت. به سود وی تبلیغ می کرد و همواره مردم را به نزدیک بودن ظهور مهدی بشارت می داد. او معمولاً چنان ادعا می کرد که مهدی از مغرب (تونس) ظهور خواهد کرد.
روز 25 ذیالقعده در تقویم آفرینش هستی از مهمترین رویدادهایی است که به وقوع پیوسته است، چرا که در این روز سر آغازی برای حیات بشر و آغازی برای تولد زمین است که با گسترده شدن نخستین قطعه خاکی زمین از زیر قبلهگاه عالم، پیام توحید در سرتاسر جهان مخابره شد.
«دحو الارض» واژهای آشنا در فرهنگ دینی ماست که با رخداد آن در ماه با فضیلت ذیالقعده میتواند پیامآور سرازیر شدن درهای رحمت و برکت در سایه بندگی و عبودیت انسانها باشد، چرا که خداوند کعبه را نخستین بیت و نقطه جغرافیا برای اجرای سیاست جغرافیایی خود تعیین کرده است «إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ».
به همین منظور پای سخن چند نفر از کارشناسان مینشینیم تا با ابعاد بیشتر این واقعه عظیم آشنا شویم:
*هدف دحوالارض با ظهور حضرت حجت(عج) عینیت مییابد.
حجتالاسلام محمدصابر جعفری با بیان اینکه گسترده شدن زمین از زیر خانه کعبه با هدف آفرینش ارتباط تنگاتنگی دارد، اظهار میدارد: همان گونه که آغاز حیات زمین از خانه خدا بوده است، حیات واقعی بشر نیز با ظهور حضرت حجت(عج) اتفاق میافتد.
وی با اشاره به اینکه حیات واقعی کره زمین هنگامی است که شاخصهای انسانهای متعالی مبتنی بر بندگی حقیقی پروردگار تبلور یابد، میافزاید: در شرایطی که انسانها آسمانی شوند، زمین تمام هستی خود را به ساکنانش عرضه میکند و نقطه عطف حیات زمین با ظهور امام مهدی(عج) از سرزمین مکه، در جوار کعبه و پشت مقام ابراهیم(ع) عینیت مییابد.
*دحو الارض نخستین رحمت الهی بر زمین خاکی است.
محمدرضا شهیدیپاک استادیار دانشگاه آزاد اسلامی تهران درباره نظریه علمی راجع به حادثه دحو الارض این گونه میگوید: مطابق با نظریه اشتقاق «واگنر» و بر اساس تئوری او زمین از یک نقطه نخستین شروع به جدا شدن کرده و به تدریج خشکیها و آبهای کنونی شکل گرفتهاند.
وی ادامه میدهد: با استفاده از نظریه واگنر و با عنایت به تاریخ جغرافیای سیاسی مکه و خانه کعبه، تعبیر دیگر این است که زمین از زیر خانه خدا پهن شده است و آغاز شکلگیری و نخستین رحمت متعین خدا روی زمین خاکی و پیدایش وضعیت جغرافیایی زمین از آن جاست.
آری! خانه کعبه آغاز و انجام راه تمام انبیای الهی از آدم تا خاتم شد و خداوند مرکز زمین را مرکز توحید و بندگی خود خوانده است، امری که سالهای زیادی به اندازه حیات زمین تا به امروز پا برجاست و این خود دلیلی است بر حقانیت باری تعالی.
*دحوالارض میتواند روز ظهور امام زمان(عج) باشد/روزه دحو الارض معادل 70 سال روزه است
عذرا حسینی با بیان اینکه طبق روایات شب «دحو الارض» رحمت الهی بر بندگان سرازیر میشود، ابراز میدارد: در قرآن کریم ذکر شده که ملائکه به اذن پروردگار در این شب به زمین نازل میشوند و در حقیقت شب نزول رحمت خداوند است، با این وجود در برخی روایات نیز روز 25 ذیالقعده-در صورتی که روز جمعه باشد- روز ظهور حضرت ولیعصر(عج) بیان شده است.
وی با اشاره به اینکه روزه «دحو الارض» از جمله چهار روز سفارش شده است که از ثواب زیادی برخوردار است، به طوری که فضیلت روزه در چنین روزی معادل با 70 سال و در برخی روایات کیفر تمام گناهان است، میافزاید: این امر که خانه کعبه نخستین نقطهای بوده که از زیر آب بیرون آمده، نشان از عظمت جایگاه خانه خدا دارد.
خدا نیز این گونه از این حادثه بزرگ یاد میکند: «وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذَلِکَ دَحَاهَا» و پس از آن زمین را با غلتانیدن گسترد… و مشخص میکند که گسترش زمین و گردش آن در فضا، بعد از آفرینش آسمانها بوده است.
در شبى سرد غلامى از غلامانش آن حضرت را در مسیر مسجد دید در حالیکه جبّه و لباس و عمامه اى از خز بر سر داشت و با خوشبوترین عطرخود را زینت داده بود. عرضه داشت: مولاى من در این ساعت با این وضع و شکل کجا مى روى؟ فرمود: مسافر مسجد جدّم رسول خدایم، تا برنامه ازدواج با حورالعین را براى خود فراهم آورم... چه نیکوست که تمام مسلمانان براى رفتن به مسجد جهت انجام نماز جماعت علاوه بر نیّت خالص، از بهترین لبس و خوشبوتریت عطر استفاده کنند، تا در برخورد با یکدیگر غرق در نشاط و انبساط گشته، و محلّ عبادت هم بطور دائم از بهداشت و طهارت برخوردار باشد.
مام صادق علیه السّلام مى فرماید: مرد هرزه اى در مدینه بود که مردم از اطوار و افعال و حرکات و اداهاى او مى خندیدند. روزى در حالى که حضرت علىّ بن الحسین با دو نفر از خادمانش در حرکت بود، به دنبال آن جناب آمد و قصد کرد کارى خنده دار انجام دهد; در برابر دیدگان مردم عباى حضرت را از گردن آن جناب کشید، سپس دور شد; دوباره آمد عبا را برداشت و فرار کرد; آنگاه بازگشت و عبا را به طرف آنجناب انداخت. حضرت بدون آنکه به وى التفات کند، فرمودند: این شخص کیست؟ عرضه داشتند: دلقکى است که مردم مدینه را مى خنداند، حضرت فرمودند: به او بگوئید: براى خداوند روزى است که در آن روز اهل باطل غرق در خسارتند.
قالَ رَسُولُ اللّه علیه و آله: ثَمَنُ الْجَنَّةِ لا إلهَ إلاَّالّهُ. رسول خدا فرمود قیامت بهشت «لا إله إلاّ اللّه» است.
آنکس که به حقیقت لا إله إلاّ اللّه مى گوید راستى قیمت این گفتار و این اظهارش بهشت است، چرا بهشت است، چار که لا إله إلاّ اللّه نفى حکومت طاغوت، شیطان، هواى نفس، غرائز و شهوات باطل در زندگى است .لا إله إلاّ اللّه، نماز، روزه، حجّ، زکات، خمس، امر به معروف و نهى از منکر و جهاد و تولّى و تبرّى است، گوینده اى که ملتزم به لوازم لا إله إلاّ اللّه است البتّه ثمن گفتارش بهشت است، به همین خاطر در روایت دیگر نبىّ اسلام فرمود: لَیْسَ شَىْءٌ إلاّ وَلَهُ شَىْءٌ یَعْدِلُهُ إلاَّاللّهُ عَزَّوَجَلَّ، فَإنَّهُ لا یَعْدِلُهُ شَىْءٌ; وَ لاإلهَ اللّهُ، فَإنَّهُ لا یَعدِلُها شَىْءٌ; وَ دَمْعَةٌ مِنْ خَوْفِ اللّهِ، فَإنَّهُ لَیْسَ لَها مِثْقالٌ، فَإنْ سالَتْ عَلى وَجْهِهِ لَمْ یَرْهَقْهُ قَتَرٌ وَلاذِلَّةٌ بَعْدَها أبَداً:
قرآن، نبوّت، امامت، ایماه به انبیا، اعتقاد به ملائکه، اعمال صالحه، اخلاق حسنه، عقاید حقّه، همه و همه از لوازم لا إله إلاّ اللّه و از شئون حضرت اللّه است، گفتارى که گوینده اش ملتزم به لوازم گفتار است ثمنى چونبهشت دارد، ورنه شمر و عمر سعد و معاویه و یزید و خولى و سنان هم به زبان لا إله إلاّ اللّه مى گفتند!
در مسئله التزام به لوازم توحید است که رسول خدا فرمود: خَیْرُ الْعِبادَةِ قَوْلُ لا إلهَ إلاَّ اللّهُ:
بهترین عبادت گفتن لا إله إلاّ اللّه است.
در قسمتى از یک روایت مفصّل آمده، رسول خدا به مردم فرمود: اى گروه مردم هر کس با اقرار به توحید و کلمه مخلصانه بدون آنکه چیزى به ان مخلوط کند خدا راملاقات نماید اهل بهشت است. امام علىّ بن ابیطالب حضرت امیر المؤمنین بپا خاست و عرضه داشت: پدر و مادرم فدایت، چگونه این کلمه را مخلصانه بگوید و چیزى به آن مخلوط نکند، براى ما بیان کن تا حدّ آن را بشناسیم؟ رسول خدا فرمود: آرى براى دنیا خواهى و حرص بر جمع آورى مال و خوشنود بودن به امور مادّى و گناه و معصیت و بردگى و بندگى پول این کلمه را نگوید. و متأسفانه مردمى چنین اند که گفتارشان گفتار نیکان ولى کردارشان کردار ستمگران و تبهکاران است; با زبان شهادت به توحید مى دهند امّا هر فسق و فجورى را مرتکب مى شوند; پس هر کس خداى عزّ و جلّ را دیدار کند و در او این خصلت ها نباشد و قولش لا إله إلاّ اللّه است بهشت براى اوست، و هرگاه دنیا را بگیرد و آخرت را ترک کند اهل دوزخ است!
ار یاعتقاد و عمل باید با گفتار هماهنگ باشد ورنه آن گفتار پشیزى ارزش معنوى ندارد; باید گفت و سر خود را از پى گفتار روانه کرد. آرى این گفتن، گفتن است. به قول عارف بزرگ سیف فرغانى:
چون هر چه یر اوست به دل ترک آن کنى *** بر فرق جانِ تو نهد از حبّ خویش تاج
در نصرت خرد که هوا دشمن وى است *** با نفس خود جدل کن و با طبع خود لجاج
گر در مَصاف آن دو مخالف شوى شهید *** بیمار به دَم چو مسیحا کنى علاج
چون نفس تند گشت به سختیش رام کن *** سردى دهد طبیب چو گرمى کند مزاج
با او موافقت مکن اندر خلاف عقل *** محتاج نیست شب که سیاهش کنى به زاج
مردانه گنده پیر جهان را طلاق ده *** کز عشق بست با دل تو عقد ازدواج
هستىّ تو چو زَیْت بسوزد گرت فتد *** بر دل شعاع عشق چو مصباح در زُجاج
مر فقر را امین نبود هیچ جاه جوى *** چون تخت شه نشین نشود هیچ پیل عاج
گر در رهش زنى قدمى بر جبین گل *** از خاک ره چو قطره شبنم فتد عَجاج
خود کام را چنین سخن از طبع هست دور *** محموم رابود عمل اندر دهان اُجاج
گر دوستى حق طلبى ترک خلق کن *** در یک مکان دو ضد نکند با هم امتزاج
عَنْ أبى عَبْدِ اللّهِ علیه السّلام قالَ،: مَنْ قالَ: لا اِلهَ إلاَّ اللّهُ، مُخْلِصاً دَخَلَ الْجَنَّةَ، وَ إخْلاصُهُ بِها أنْ یَحْجُزَهُ لا اِلهَ إلاَّ اللّهُ عَمّا حرَّمَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ.
امام ششم در سفر نیشابور در حدیث مشهور سلسلة الذّهب از قول پدارنش از قول رسول خدا، از قول حضرت حقّ فرمود:
لا اِلهَ إلاَّ اللّهُ حِصْنى، فَمَنْ دَخَلَ حِصْنى أمِنَ مِنْ عَذابى. فَلَمّا مَرَّتِ الرّاحِلَةُ نادى: بِشُرُوطِها، وَ أنَا مِنْ شُرُوطِها:
یعنى اقرار به امامت من و اینکه رهبر مفترض الطاعه من هستم نه حاکمان بنى عبّاس; لا إله إلاّ اللّه در جنب ولایت ما صحیح است نه در جنب حکومت بنى عبّاس که در آنجا کلمه حقّ است ولى از آن اراده باطل مى شود!
اسلام که مجموعهاى از باورهاى صحیح و کردارهاى پسندیده و اخلاق حسنه و احکام استوار و اوامر و نواهى است، از ابتداى آفرینش، دین خدا بوده و تا پایان خلقت نیز دین خدا خواهد بود.
قواعد و قوانین این دین در هر عصرى به تناسب نیازهاى انسان به وسیله وحى به قلب مبارک پیامبران تجلّى کرده و آن بزرگواران براى هدایت مردم ارائه مىکردند.
دین، در عصر رسالت پیامبر صلى الله علیه و آله در غدیر خم، هنگامى که امیرالمؤمنین على علیه السلام به امارت مؤمنان و ولایت مردمان و رهبرى و حکومت برگزیده شده از نظر ارائه قوانین و بیان حلال و حرام وتبیین حقایق، به قلّه کمال رسید و مردم را تا صبح قیامت از نیاز به پیامبرى دیگر و کتابى غیر قرآن و آیینى جز اسلام بىنیاز ساخت و آنان را در کنار حقیقتى قرار داد و به واقعیتى هدایت کرد که تا قیامت مىتواند پاسخگوى هر نوع احتیاج آنان به قوانین مادى و معنوى باشد.
[الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً]
امروز [با نصبِ على بن ابىطالب به ولایت، امامت، حکومت و فرمانروایى بر امت] دینتان را براى شما کامل، و نعمتم را بر شما تمام کردم، و اسلام را برایتان به عنوان دین پسندیدم.
امام باقر علیه السلام مىفرماید:
وَکَانَتِ الفَریضَةُ تَنْزلُ بَعدَ الفَریضَةِ الأُخْرى وَکَانَتِ الوَلایَةُ آخِرَ الفَرائِضِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزّوَجَلَّ:
الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی...
و [در طول بعثت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله] واجبى پس از واجبى دیگر نازل مىشد و ولایت و رهبرى امّت آخرین واجب الهى بود که [بعد از نزول این واجب] خداوند آیه: امروز [با نصبِ على بن ابىطالب به ولایت، امامت، حکومت و فرمانروایى بر امت] دینتان را براى شما کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم... را نازل کرد.
امام صادق علیه السلام در روایتى مىفرماید:
جبرئیل خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله آمد و گفت: اى محمد! خدایت سلام مىفرستد و به تو مىگوید: به امتّت بگو: امروز دینتان را به ولایت و رهبرى على بن ابى طالب کامل نمودم و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را براى شما به عنوان دین پسندیدم و پس از این، واجبى را نازل نمىکنم، پیش از این نماز و زکات و روزه و حج را به عنوان واجب نازل کردم و ولایت و رهبرى واجب پنجم و نهایى است و آن چهار واجب را جز با پایبندى به ولایت و رهبرى على بن ابى طالب نمىپذیرم.
تذکّر این حقیقت لازم است که همه فرمودههاى پیامبر صلى الله علیه و آله و امامان علیهم السلام که به عنوان روایت و حدیث در کتابهاى با ارزش و معتبر از طریق راویان مورد اعتماد نقل شده تفسیر و توضیحى بر واجبات الهى و آیات قرآنى است که به تناسب زمان و نیازمندىهاى انسان از آن منابع علم و دانش و خاندان بصیرت و بینش، صادر شده است.
اسلام که به معناى عقاید حقه و اخلاق حسنه و کردار پسندیده است و باطن و جانش به معناى تسلیم بىچون و چراى انسان نسبت به همه اوامر و خواستههاى خداست، هنگامى که به صورت اعتقاد و باور و اخلاق و عمل در همه جوانب حیات مادى و معنوى انسان تجلى کند، انسان را در دایره مسلمانى به معناى حقیقىاش قرار مىدهد و به سبب آن سعادت دنیا و آخرت آدمى تأمین مىگردد.
حالت بسیار پر ارزش تسلیم در برابر همه خواستههاى حق، حالتى است که همه پیامبران و اولیاى الهى از حضرت حق در کمال تضرع و زارى درخواست داشتند.
ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام پس از ساختن کعبه دست به دعا برداشته، به محضر دوست عرضه داشتند:
[رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ...].
پروردگارا! ما را [با همه وجود] تسلیم خود قرار ده، و نیز از دودمان ما امتى که تسلیم تو باشند پدید آر...
یعقوب علیه السلام به هنگام وصیت به همه فرزندانش خطاب کرد:
[... فَلا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ].
... پس شما باید جز در حالى که مسلمان باشید، نمیرید.
یوسف بزرگوار علیه السلام از حضرت رب الأرباب چنین درخواست کرد:
[... تَوَفَّنِی مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ].
... در حالى که تسلیم [فرمانهاى تو] باشم جانم را بگیر، و به شایستگان مُلحقم کن.
«کجاست آن کس که انتظارش کشیده می شود که بیاید تا عیب و کجی عالم را به راستی و درستی باز گرداند».
اشاره
وقتی ابرهای تیره، خورشید را پوشانده و دشت و صحرا از دست بوسی آفتاب محروم گردیده و سبزه و گل از دوری مهر عالم تاب پژمرده است، چاره چیست؟ زمانی که عصاره آفرینش، خلاصه خوبی ها و آینه زیبایی ها رخ در نقاب غیبت کشیده و جهانیان از فیض حضور او بی نصیب مانده اند، چه می توان کرد؟ این جاست که انتظار شکل می گیرد. انتظار، سهم چشمانی است که رو به آفتاب زیسته اند، سهم دستانی که شبانگاهان در وسعت نیایش به جانب آسمان ریشه دوانیده اند، سهم دل هایی که در بی نهایتی سرخ جاودانه تپیده اند و سهم گام هایی که همچون جنون گردباد، واژگون رقصیده اند تا تنهایی خاک را با آسمان در میان نهاده باشند.
مفهوم انتظار
بشر در زندگی فردی و اجتماعی خود، مرهون انتظار است و اگر از انتظار بیرون آید و امیدی به آینده نداشته باشد، زندگی برایش مفهومی نخواهد داشت و بی هدف و بی مقصد می شود. لذا حرکت و انتظار در کنار هم هستند و از یکدیگر جدا نمی شوند و انتظار، علت حرکت و تحرک بخش است. انتظار در لغت به معنای چشم داشت و چشم به راه بودن و نوعی امید به آینده داشتن است؛ آینده ای خوب یابد. زشت یا زیبا. نتیجه ای که از معنای لغوی انتظار به دست می آید این است که کسی که عمل زشت و ناهنجاری انجام داده، منتظر کیفر آن است و کسی که کار خیر و عمل شایسته ای انجام داده، منتظر است تا روزی فرا رسد و او پاداش کار خیر و عمل شایسته خود را دریافت کند. انتظار تنها یک حالت روحی و درونی نیست، بلکه از درون به بیرون سرایت می کند و حرکت را می آفریند. انتظار به «منتظر» شکل می دهد و برای کارها و تلاش های او جهت خاصی ایجاد می کند.
فضیلت انتظار
بر اساس روایات متعددی که عالمان شیعه و سنی از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و اهل بیت علیه السلام نقل کرده اند، فضیلت، پاداش و ارزش انتظار، شگفت انگیز است. رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «برترین اعمال امت من، انتظار فرج است». شخصی از امام صادق علیه السلام پرسید: چه می گویید درباره کسی که دارای ولایت امامان است و انتظار ظهور حکومت حق را می کشد و در این حال از دنیا می رود؟ امام در پاسخ فرمود: «او همانند کسی است که با رهبر این انقلاب و در خیمه اوست». سپس کمی سکوت کرد و فرمود: «نیز مانند کسی است که با پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم در مبارزاتش همراه بوده است». تعابیری همچون «شمشیر زنی در راه خدا»، «زیر پرچم قائم بودن» و «شهید شدن در رکاب پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم » که در فضیلت انتظار موعود(عج) وارد شده، بسیار پرمعنا و روشنگر این واقعیت است که نوعی رابطه و تشابه میان انتظار و جهاد دیده می شود.
انتظار صحیح
از آن دسته از آیات قرآن که ریشه اندیشه انتظار هستند، چنین برداشت می شود که ظهور حضرت مهدی(عج) حلقه ای است از حلقه های مبارزه اهل حق و اهل باطل که به پیروزی نهایی اهل حق می انجامد. سهیم بودن یک فرد در این سعادت وابسته به این است که عملاً در گروه اهل حق باشد. در روایات اسلامی سخن از گروهی زبده است که به محض ظهور امام(عج)، به آن حضرت می پیوندند. روشن است که این گروه، همان لحظه آفریده نمی شوند. بنابراین، در عین رواج ظلم و فساد، زمینه هایی عالی وجود دارد که چنین گروه زبده ای را پرورش می دهد. این امر نشان دهنده این است که در زمان غیبت، حق و حقیقت به طور کامل از بین نمی رود. پس اهل حقیقت اگر از نظر کمیت قابل توجه نباشند، از نظر کیفیت ارزنده ترین اهل ایمان به شمار می آیند.
انتظار ویرانگر
برداشت گروهی از مردم از مهدویت و قیام و انقلاب مهدی موعود(عج) این است که صرفا ماهیت انفجاری دارد و فقط از گسترش و رواج ظلم ها، تبعیض ها، اختناق ها، حق کشی ها و تباهی ها سرچشمه می گیرد. زمانی که حق و حقیقت هیچ طرفداری نداشته باشد و باطل یکه تاز میدان شود و جز نیروی باطل نیروی دیگری حکومت نکند، این انفجار رخ می دهد و دست غیب برای نجات از آستین بیرون آید. لذا هر اصلاحی محکوم است؛ زیرا هر اصلاح، یک نقطه روشن است و تا در اجتماع نقطه روشنی هست، دست غیب ظاهر نمی شود. از سوی دیگر، چون گناه و ظلم و فساد زمینه ظهور حضرت است، پس بهترین کمک به تسریع ظهور و بهترین شکل انتظار، ترویج و اشاعه فساد می باشد. این نوع برداشت و انتظار از ظهور که به نوعی تعطیل شدن حدود و مقررات اسلامی می انجامد، نوعی «اباحیگری» است و به هیچ وجه با موازین اسلامی و قرآنی سازگاری ندارد.
انتظار فرج در قرآن
مسئله مهمی که همیشه در طول تاریخ پرافتخار اسلام مایه امید مسلمانان و به ویژه شیعیان منتظر بوده، وعده های تخلف ناپذیر الهی در مورد آینده اسلام و پیروزی نهایی مؤمنان، مستضعفان و محرومان است. از نظر اسلام، قرآن و مسلمانان، مسئله انتظار و امید به آینده و حاکمیت مطلق حق در تمام جهان در آخرالزمان، یکی از مسائل حیاتی اسلام است و قرآن کریم با قاطعیت هر چه تمام تر این مسئله را به عنوان یک وعده تخلف ناپذیر الهی مطرح کرده و در کمال صراحت، پیروزی نهایی ایمان اسلامی و آینده درخشان آیین پاک محمدی را به مسلمانان نوید داده، جای هیچ گونه شک و تردید و ابهامی برای کسی باقی نگذاشته است. حکومت واحد جهانی بر اساس توحید، اجرای برنامه های عالی اسلام، از بین رفتن بیم و هراس مردم و پرستش خدا در سراسر جهان، از ارکان اساسی برنامه موعود قرآن است.
انتظار و زندگی شیعیان
انتظار در طول تاریخ حیات پرافتخار شیعه، اگر نگوییم یگانه عامل، مهم ترین عاملی است که شیعیان را در برابر تمام حکومت های جور و ستم و دستگاه های ظلم و فساد حفظ کرده و آنها را در جریان زمان، با همه محرومیت ها، رنج ها و شکنجه ها و حبس و تبعیدها در برابر تمام صدمات و لطماتی که از ناحیه زمامداران ستمکار بر آنان وارد شده، از زوال و انقراض نگه داشته است. تاریخ پرفراز و نشیب اسلام، هیچ دسته و گروهی را نشان نمی دهد که به اندازه شیعه، از دست دوست و دشمن آن همه آسیب دیده باشد، اما همچنان با قامتی برافراشته، چون کوهی سر به فلک کشیده ثابت و استوار بماند و روز به روز به رشد و ترقی خود ادامه دهد.
فلسفه انتظار
فلسفه انتظار، دمیدن روح امیدواری و پایداری است. انتظار و عقیده به ظهور مصلح، شیعه را در جریان زمان برای مقاومت پرورش داد و جامعه شیعی را از زوال نگاه داشت و تا امروز این عقیده عامل بقای شیعه و پایداری اوست. شیعیان که با وضعیت اسفبار حکومت بنی امیه و بنی عباس روبه رو شده بودند، اگر منتظر و آینده بین نبودند و اعتقاد به پیروزی حق و عدالت نداشتند، هرگز مقاومت نمی کردند و از دگرگون شدن اوضاع ناامید می شدند. اما بشارت های قرآن کریم و وعده های پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم و اهل بیت علیهم السلام ، سبب شد تا این عقیده، ریشه همه حرکت ها و نهضت های شیعه علیه باطل شود و این همان فلسفه ای است که در ادیان گذشته نیز مایه امیدواری پیروان آنها و مشوق آنان به استقامت و پایداری بوده است. در حقیقت، انتظار، فلسفه محکم و استواری است که مورد توجه تمام ادیان بوده است و همه به آن عقیده داشته و دارند.
پیشینه تاریخی انتظار
ایمان به ظهور مصلح جهانی، جزئی از عشق به آگاهی، زیبایی و نیکی است که بدون چنان ظهوری، این عشق به ناکامی می گراید و به شکست محکوم می شود. علاقه انسان به پیشرفت و تکامل، دانایی و زیبایی، و نیکی و عدالت، علاقه ای است اصیل، همیشگی و جاودانی و انتظار ظهور یک مصلح بزرگ جهانی، آخرین نقطه اوج این علاقه است. عمومیت این اعتقاد در همه مذاهب نیز نشانه دیگری بر اصالت و واقعیت آن شمرده می شود؛ زیرا چیزی که حاصل شرایط خاص و محدودی باشد، نمی تواند این چنین عمومی شود. تنها مسائل فطری چنین عمومیتی دارند و اینها همه نشانه آن است که این نغمه، از زبان عواطف و سرشت آدمی، در جان او سر داده شده که سرانجام مصلحی بزرگ، جهان را زیر پرچم صلح و عدالت قرار خواهد داد.
ویژگی های انتظار
انتظار، امری فطری است و انتظار موعود جهانی، انتظاری است که از ابتدای عالم آغاز شده است؛ از زمان های بسیار دور، انبیا و اولیا نوید ظهور او را داده اند و در زمان های نزدیک تر، همه امامان ما آرزوی روزگار دولت او را داشته اند. انتظار موعود عدالت گستر، انتظار حکومت عدل جهانی و تحقق همه خوبی هاست. انتظاری است که تنها با فراهم شدن زمینه های شکوفایی آن، خواهد شکفت و آن زمانی است که همه انسان ها در طلب منجی و مصلح آخرالزمان باشند تا بیاید و عدالت و معنویت، برابری و برادری، عمران و آبادی زمین و امنیت و صلح و عصر شکوفایی عقل و دانش بشری را برای انسان ها به ارمغان آورد و بساط استعمار و بردگی آنها را برچیند و هرگونه ستم و ستمگری را نفی کند و اجتماع را از انواع فسادهای اخلاقی رهایی بخشد.
انتظار فرج در روایات اسلامی
در روایات اسلامی، دل بستن به آینده بهتر و زندگی مرفه تر که شامل عنصر خوش بینی به جریان کلی نظام طبیعت و سیر تکاملی تاریخ و اطمینان به آینده روشن تر و طرد عنصر بدبینی به پایان کار بشر است، «انتظار فرج» خوانده می شود. اصل انتظار فرج، از یک اصل کلی اسلامی و آیات کریمه قرآن مجید مایه می گیرد و آن اصل، حرمت یأس و ناامیدی از لطف و مرحمت خداوند است. مسلمانان بر اثر نویدهای قرآن کریم و پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم و جانشینان معصوم آن حضرت، عقیده دارند که در پایان روزگار، خداوند مردی را از دودمان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بر می انگیزاند و دین اسلام را به دست او آشکار می سازد. این موعود بر اساس صحیح ترین و استوارترین مصادر اسلامی و بشارت های انبیای الهی، دوازدهمین جانشین رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و از فرزندان پاک و معصوم علی علیه السلام و زهرا علیهاالسلام و هم نام و هم کنیه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم است.
آثار انتظار
انتظار مصلح جهانی به آن معنا که افراد در سکون و بی تفاوتی به سر برند تا اصلاحگری جهانی قیام کند و فساد و تباهی را از میان بردارد، نگاهی سطحی و به دور از اندیشه و دقت است؛ چرا که روحیه انتظار نه تنها سکون و سردی را به دنبال ندارد، بلکه بهترین عامل حرکت و پویایی است. انتظار فرج، یکی از عقاید انسان ساز و انقلاب آفرین و از مهم ترین منابع الهام و شوق دهی برای زمینه سازی جهت ایجاد تحول و تکامل و سوق دادن انسان ها به سوی حکومت عدل و ایمان است. در پرتو انتظار، آدمی از خود محوری رهایی می یابد و خود را جزئی از جامعه اسلامی می بیند. بنابراین می کوشد تا جامعه را در حد توان خود به صلاح و درستی نزدیک کند. چنین جامعه ای در جهت ترویج فضیلت برآمده و زمینه رشد باورهای دینی و بینش عمیق مهدوی را در افراد پدید می آورد.
مقام و منزلت منتظران
وقتی آن دسته از روایات را که پاداش منتظران را بیان می کند، بررسی می کنیم، به جاست که به حال منتظران غبطه خورده و آرزو کنیم که در شمار منتظران حقیقی حضرت مهدی(عج) درآییم. امام صادق علیه السلام در فضیلت منتظران فرموده اند: «خوشا به حال شیعیان قائم ما؛ آنها که در دوران غیبت او، ظهورش را انتظار دارند و در ایام ظهورش سر به فرمان او می آورند. آنها دوستان خدایند که هیچ ترس و اندوهی برای ایشان نخواهد بود». رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نیز در وصف آنان فرمود: «خوشا به حال کسی که قائم اهل بیت را درک کند و حال آنکه پیش از قیامش به او اقتدا کرده باشد. با دوستان او دوستی کند، از دشمنان او بیزاری جوید و امامان پیش از او را نیز دوست داشته باشد. آنان صاحبان دوستی من و گرامی ترینِ امت نزد من هستند».
وظایف منتظران
با توجه به مجموع آیات و روایات، دعاها و زیارت هایی که درباره مسئله انتظار وارد شده است و با دقت و تأمل در مفهوم واقعی انتظار، این معنا به خوبی روشن می شود که منتظر راستین ظهور حضرت مهدی(عج)، بار سنگین و مسئولیت خطیری به عهده دارد؛ چرا که هم باید خود را بسازد، هم دیگران را توجیه و ارشاد کند و هم ابزار و امکانات ظهور را فراهم آورد.
الف) خودسازی
نخستین وظیفه انسان منتظر، خودسازی و تربیت و آمادگی برای ظهور امام غایب است. قرآن کریم یاوران حضرت مهدی(عج) و منتظران واقعی آن حضرت را، بندگان صالح و شایسته خدا و افراد پرهیزکاری می داند که به خدا ایمان دارند و کارهای نیک و شایسته انجام می دهند.
روایات اسلامی نیز آنها را کسانی معرفی می کند که خدا را آن گونه که باید بشناسند، شناخته اند، پرهیزکارانه عمل می کنند، به ولایت امامان معصوم علیهم السلام معترف اند و به امامت امام غائب از انظار عقیده دارند. همچنین، خود را به اخلاق نیکو متخلق می سازند، به آداب و عقاید دینی تمسک می جویند، بر ایمان و یقین خود می افزایند و تسلیم دستورات دین و فرمان خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می شوند.
ب) دگرسازی
بر اساس آموزه های اسلام و دستورات پیشوایان دین، تلاش برای فراهم آوردن انگیزه ها و وسایلی که موجب شناخت معارف اسلامی و پراکندن آنها می شود، بزرگ ترین خدمت انسانی و عالی ترین عمل اجتماعی، والاترین گام اصلاحی و مهم ترین تکلیف واجب الهی است که هر انسان هوشیار و بیدار که توانایی کشیدن بار آن را به دوش دارد، باید بدون آنکه در آن کار سستی روا بدارد، بدان بپردازد.
ج) زمینه سازی
یکی دیگر از ابعاد انتظار، آمادگی و زمینه سازی و تهیه ابزار و آلات جنگی مورد نیاز برای قیام شکوهمند امام غایب است. انسان منتظر که میان دو قطب «یأس و امید» ایستاده، پیوسته در حال حرکت و پویایی است و نمی تواند آرام بگیرد. از این رو، منتظران واقعی نیز مانند جهادگرانی که در جبهه جنگ و میدان نبرد در انتظار فرمان حمله به سر می برند، در حال آماده باش کامل اند. امام باقر علیه السلام در روایتی، پاداش فراوانی برای این آمادگی ذکر کرده اند.
د) شناخت امام
پیمودن جاده انتظار، بدون شناخت امام منتظر ممکن نیست. استقامت و پایداری در وادی انتظار، به درک صحیح از پیشوای موعود بستگی دارد. امام صادق علیه السلام برای گرفتار نشدن در گروه باطل گرایان در زمان غیبت، شیعیان را به تداوم خواندن دعای «اللهمّ عرفنی نفسک...» توصیه کرده است. امام باقر علیه السلام نیز می فرماید: «کسی که بمیرد در حالی که امام خود را شناخته باشد، جلو افتادن یا تأخیر امر (ظهور) به او زیان نمی رساند و کسی که بمیرد و حال آنکه امام خود را شناخته است، مانند کسی است که در خیمه امام و همراه او بوده است».
ه) وحدت و همدلی
به جز وظایفی که تک تک افراد منتظر بر عهده دارند، جمعیت منتظران نیز باید طرح و برنامه ای داشته باشند که در راستای اهداف امام و حجت الهی باشد. اجتماع منتظر باید تلاش و حرکت خود را در مسیر رضایت رهبر موعود قرار دهد؛ چنان که امام عصر(عج) نیز به این یکدلی و وحدت اشاره فرموده اند. تلاش در راه پیروی از امامان و دوستی با ائمه و بیزاری از دشمنان آنان، بی تفاوت نبودن در مقابل بدعت ها و انحراف ها در دین و فراموش نشدن سنت های نیکو و تعاون و همکاری در سطح جامعه و پی گیری حال نیازمندان، از جمله وظایف منتظران شمرده می شود.
انتظار و بهداشت روان
در قله هرم اعتقادی شیعه، عقیده به مهدویت و انتظار برای ظهور و حکومت جهانی حضرت مهدی(عج) قرار دارد. بنابراین، رابطه انتظار و بهداشت روان، بر رابطه دین و باورهای دینی با بهداشت روان مبتنی است. باورهای دینی از راه تغذیه روحی، معنابخشی به زندگی، اتصال به منابع قدرت، تخلیه هیجانی و...، زمینه های آرامش و بهداشت روانی را فراهم می کند. انتظار افزون بر اینکه از ابتلا به بیماری های روانی جلوگیری می کند، زمینه رشد و ارتقای توانمندی های فردی را در ایفای نقش های اجتماعی، روانی و جسمی فراهم می سازد. آمادگی برای ظهور و اشتیاق به وصال، شرایط روانی خاصی به وجود می آورد که در جلوگیری از بیماری ها و بالا بردن توانمندی در مقابله با اضطراب ها نقش مؤثری دارد.
انتظار و صهیونیسم
یهودیان در سراسر تاریخ محنت بار خود، هرگونه خواری و شکنجه را به این امید بر خود هموار کرده اند که روزی «مسیحا» بیاید و آنان را از گرداب ذلت و درد و رنج رهانیده، فرمانروای جهان گرداند. هم اکنون صهیونیست های اشغالگر فلسطین با اندیشه تشکیل دولت غاصب اسرائیل پای در این سرزمین مقدس نهاده اند تا مثلاً زمینه های ظهور مسیحا را فراهم سازند. البته هنوز هم اقلیتی ناچیز از یهودیان بر اثر دل بستگی شدید به امیدهای قدیم، تشکیل دولت صهیونیستی را ادامه آرمان مسیحا دانسته و پیوسته با تشکیل دولت صهیونیستی اسرائیل پیش از ظهور مسیحا مخالفت می کنند. اما بیشتر یهودیان، صهیونیسم را از جان و دل پذیرفته، آن را رهگشای عصر مسیحا می دانند.
انتظار در مسیحیت
از نظر مسیحیان، حضرت عیسی علیه السلام قربانی گناهان مردم شد. تا جایی که تاریخ نشان می دهد، این باور زیربنای مسیحیت بوده است و مسیحیان در تبلیغات خود این مسئله را مطرح می کنند. پس از عروج حضرت مسیح علیه السلام ، مسیحیان یقین داشتند که او به زودی می آید. بر اثر علاقه شدید به بازگشت حضرت عیسی علیه السلام ، مردم دچار توهمات شدند و تاریخ هایی را برای این رویداد پیش گویی کردند که همچون پیش گویی های مشابه در ادیان دیگر غلط از آب درآمد. فرقه های مختلفی در باب ظهور حضرت عیسی علیه السلام پدید آمد که پایه آنها بر اساس این توهمات گذاشته شده بود.
ما مردم مسلمان، براى حفظ کیان اسلام در میدان حیات، و براى بدست آوردن حسنات، و آراسته شدن به مکارم اخلاق، و به چنگ آوردن فضائل انسانى و زدودن رذائل، و استیفاى حقوق طبیعى، ناچار بمبارزه و جاد، در میدانهاى گوناگون هستیم، که از میان آنها سه نوع مبارزه بنیاد سعادت و سلامت را در حیات ما تشکیل میدهد:
1- مبارزه با دشمنان متجاوز در میدان رزم.
2- مبارزه با هواى نفس و اثار آن که عبارت از معاصى است.
3 جهاد و کوشش براى پیاده کردن برنامههاى مثبت و اعمال شایسته. «1» ما براى بدست آوردن پیروزى در این سه میدان به دو برنامه اساسى و زیربنائى نیازمندیم، که بدون آن دو برنامه فتح و پیروزى میسر نیست.
1- آگاهى نسبت به کیفیت مبارزه
2- تحصیل نیرو و آمادگى جسمى و روحى
اما آگاهى و بینش در این مرز، تنها از راه فهم قرآن، نهج البلاغه، صحیفه، و سنت پیامبر میسر است، و این آگاهى را یا باید از طریق مطالعه یا معاشرت با دانشمندان مسئول کسب کرد.
اما بدست آوردن نیروى جسمى و روحى، از طریق حفظ بهداشت، قرار گرفتن در کانال بعضى از عبادات بخصوص روزه میسر است. «2» زیرا روزه علاوه بر ایجاد سلامتى و نیرو در جسم، روان را نیز بخاطر انجام فرمان حق و خوددارى از آلودگیها پاک کرده، و قوت دل، و اراده قوى، و پاکى جان به انسان مىبخشد، و از همینجاست که میتوان پیوند روزه را به سه نوع مبارزه یک امر حتمى دانست و ما ناچاریم این پیوند را تجزیه و تحلیل کرده و رابطه روزه را با هر سه برنامه توضیح دهیم.
میدان جنگ
مسلمانان براى مبارزه با دشمنان متجاوز و استعمارگر که ملت اسلام در تمام دورهها با آنان روبرو هستند، و براى حفظ شخصیت مادى و معنوى خود بناچار باید بجنگند، جنگ بخاطر بپا داشتن حق، و برپا بودن حکومت قرآن، و حفظ حقوق ملت اسلام، در این مرحله علاوه بر فهم قواعد جنگ، و دانستن تاکتیکهاى مخصوص به مبارزه و بینش نسبت به کیفیت جهاد و ساختن و بدست گرفتن اسلحه، توان جسمى و دل پرقوت، و ارادهاى قوى، و تحملى فوقالعاده، و استقامتى مهم، و شجاعتى فوقالعاده لازم است، و این واقعیات که در میدان جنگ از داشتن ابزار جنگى مهمتر است، فقط در سایه تمرینهاى طاقتفرسائى قابل بدست آوردن است.
میدان جنگ همراه با گرسنگى، تشنگى، کمخوابى، کمخوراکى، گرماى شدید، سرماى سخت، و دشواریهاى دیگرى است، که اگر جنگجو پیش از شرکت در میدان مبارزه اینگونه تمرینها ننموده باشد، بدون شک به هنگام دچار شدن بیکى از این بلاها فرار را بر قرار ترجیح داده و کیان خویش و یک ملت را در برابر سیل خطرها رها کرده، تن بذلت و اسارت میدهد و روزگار تیرهاى را براى ملت بجاى میگذارد.
اینجاست که باید گفت: روزه فرمان قاطعیست که آمادگى کاملى براى مبارزه با دشمن در میدان جنگ به انسان میبخشد، زیرا در کلاس سىروزهاش براى انسان استقامت و پایدارى در برابر گرسنگى، تشنگى، سرما، گرما، بیخوابى، و تحمل سختیها را به ارمغان آورده، و آدمى را در سایه چتر فرمان حق به تمرینهاى لازم وامیدارد، تمرینهائیکه به سلامت جسم، و قوت روح، و ازدیاد نیروى اراده، و توان بخشیدن به حالات مثبت نفسى کمک میکند.
روزهداران در ایام رمضان که در دل گرماى تابستان بود، براى مقابله با دشمنان اسلام در اطراف مدینه، به کندن خندق مشغول بودند، و در عین تشنگى و گرسنگى، و گرماى آتشزاى عربستن از کار خود گله نداشتند، راستى اگر به تمرینهاى سخت برنخواسته بودند، و با قرار گرفتن در مدار بعضى عبادات، مخصوصا روزه تحصیل قوت و توان نکرده بودند کجا دست بآن مقدمات طاقتفرسا میزدند، و چگونه در جنگ خندق بر دشمن خطرناک که چند برابر آنان سرباز داشت پیروز میشدند.
ارتش آزادىبخش اسلام در راه حرکت به سوى تبوک، دچار انواع سختیها شدند، تا جائیکه مدتى از زمان را هر ده نفر با یک خرما سد جوع میکردند، به حرکت خویش ادامه دادند، خود را به میدان تبوک رساندند از معرکه نگریختند، اینان اگر بوسیله اجراى دستور الهى که عبارت از روزه بود به تمرین برنخاسته بودند، و تحمل رنجها و سختىها را در خویش با کمک روزه نیافریده بودند، بدین پایه استقامت نمیکردند.
یاران سرور آزادگان در حادثه کربلا «دچار هولناکترین مصائب شدند گرما و گرسنگى و تشنگى آن چند روزه جزئى از حادثه سخت آن ایام بود با هجوم آنهمه بلا، تا حصول پیروزى، و چشیدن شربت شیرین و خوشگوار شهادت ایستادگى کردند، درحالات آنان میخوانیم که قائم اللیل و صائم النهار بودند.
تنپروران به هنگام جنگ، اگر عیش و نوش خویش را در خطر ببینند، از طریق فرار، یا جاسوسى بنفع دشمن، یا تسلیم شدن در برابر مخالفین صفحه تاریخ را سیاه کره و از خویش لکههاى ننگ بجا میگذارند.
اینجاست که نمیتوان پیوند روزه را با مسئله مبارزه و جنگ با دشمن انکار کرد، بعکس باید گفت در میان علل پیروزى روزه در مرز نقش مهمى قرار داشته، و سهم بسزائى را در غلبه بر دشمن بر عهده دارد.
میدان غرائز و شهوات
در این میدان که انسان براى پیشگیرى از بروز انواع مفاسد و گناهان، ناچار به دست زدن به مبارزهاى سنگین و سختتر از مبارزه با دشمنان بیرونى است، نمیتوان آثار و منافع روزه را از نظر دور داشت.
انسان، مخصوصا جوان در مرز طغیان غرائز على الخصوص غریزه شهوت است، و در این زمان است که امیال گوناگون، و خواستههاى برخاسته از غریزه جنسى همچون یک ارتش او را بمحاصره میکشند.
اسلام با سرکوب کردن غرائز سخت مخالف است، آنچه اسلام در این زمینه دارد عبارت از پرورش شهوات و مؤدب نمودن غرائز بآداب الهى است.
مبارزه با شهوات بخاطر تعدیل شهوات است نه بخاطر نابودى آن، و بدون شک بخش مهمى از برنامه تعدیل را روزه بعهده دارد.
غریزه جنسى در بین غرائز و خواستهها، دهانهاى گستردهتر از دهانه جهنم، و حفرههائى بزرگتر از طبقات دوزخ دارد، دوزخیکه بنا به قول قرآن با بلعیدن مستحقین عذاب اعلام عدم سیرى میکند.
انسان در میدان طغیان غرائز و شهوات، از هیچ گناهى سیر نمیشود، و در برابر هیچ فرآوردهاى قانع نمیگردد. زیادهطلبى و فزونخواهى دامنش را به پلیدى هر پولى آلوده میکند، و حرص و طمع وسائل سقوطش را فراهم میآورد. عشق به مقام او را در مرز انواع بیدادگریها میبرد، و شهوت جنسى وسائل بدبختى و ذلتش را آماده کرده، و چهبسا که آبرویش را بر باد داده، و نظام گرم خانهاش را رو بسردى برده و کشتى زندگیش را به لجنزار گناه فرونشانده، و از وجودش جز منبع گندى باقى نمیگذارد:
چنانچه برنامهاى براى پیشگیرى از طغیان غرائز مخصوصا غریزه جنسى در میان نباشد، سراسر زوایاى حیات پر از فساد گشته، و گور انسان با دست خودش کنده خواهد شد، و طلیعه این حادثه تلخ هم تاکنون در جامعه غرب و ودفروشان و تقلیدچیان شرق آشکار گشته.
جامعه غربى که از چشمه وجود فروید، در کایم، داروین، و یهودیان دیگرى که تئورىهاى پوک و ویرانکننده شرف و غیرت را در لباس علم ارائه کردهاند، سیراب میشود، در برابر هیچیک از آلودگیها، از قبیل زنا بانواعش، ربا، مشروبخوارى، دزدى، همجنسبازى، قمار، قتل، غارت، پیمانشکنى و ... نیروى خود نگهدارى ندارد، بهمین خاطر طبق پیشگوئیهاى قرآن طولى نمیکشد که با تمدنش از درون منفجر شده و فاجعه عظیمى ببار خواهد آورد.
ولى هنوز در بین بسیارى از مسلمانان، آنان که آراسته به حقایق مکتب اللّهاند، و فرمانبر قواعد و اوامر الهى، پاکانى یافت میشوند که با فراهم بودن انواع وسائل گناه و طغیان، و آنچه تحریک شهوت میکند، و با لذت جنسى و جسمى سر و کار دارد، دست به هیچ گناهى نزده، بلکه وجودشان براى بسیارى از مردم مانع در افتادن آنان به گندناب سقوط، و لجنزار گناه است.
اینان کسانى هستند، که با پیروى از دستورات سعادتآفرین اسلام مخصوصا روزه با شرایط و قیوداتى که قرآن و سنت در کنارش بیان میدارد، غرائز و شهوات را در زیر فرمان خدا برده، و با تکیه بر اراده استوارشان که ریشه از ایمان به خدا و روز جزا میگیرد، در برابر معاصى از خویشتندارى برخوردارند.
آرى روزه عامل مهمى است که در فرونشاندن طغیانهاى نفسى سخت مؤثر است، و چنانچه قرآن مجید میفرماید، اجراى روزه در انسان ایجاد نیروى خود نگهدارى کرده، و بىتردید مردمیکه به کسب این نیرو برخاسته، براحتى میتوانند با عوامل گناه مبارزه کرده و در این میدان صد در صد پیروز شوند، و خویش را از تسلط فساد و پلیدى حفظ کنند. یکبار دیگر در آیه بنگرید که خداى عزیز میفرماید: روزه بر شما واجب است، چنانچه بر پیشینیان واجب بوده و اجراى این فرمان در نفس شما نیروى خویشتندارى و خود نگهدارى میآفریند. لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ*.
میدان عمل
میتوان گفت: آبادى دنیا بسته به برنامههاى مثبتى است که از انسان سرمیزند. و هرچه میدان عمل، و فعالیت و کار، در گردونههاى نقشههاى سازنده، بیشتر باشد، بهره فراوانترى نصیب انسان میگردد.
پیامبر بزرگ (ص) از تنبل و تنپرور، و عافیت طلب سخت بیزار بود، و اجازه نمیداد، به مردمیکه نیروى فعالیت دارند کمک مالى شود، او با دستورات ریشهدارش ریشه تکدى را نابود کرد، و مسلمانان را بخاطر بدست آوردن اقتصاد مستقل تشویق بکار فرمود.
اسلام از اقتصاد وابسته سخت نفرت دارد، اسلام کشور مصرف کننده را ذلیل میداند، و مملکت مونتاژکننده را بىقدر و قیمت میشناسد.
اسلام از استراحت زیاد مردم، و پرخورى و پرخوابى و تمام عوامل سازنده تنبلى بیزار است، و بیکاران را دشمن ملک و ملت شناخته و خودش دشمن بزرگ بیکاران است.
اسلام از انسان دو نوع کار میخواهد، و دو شکل فعالیت توقع دارد، و سلامت و سعادت جامعه را در پرتو اجراى هر دو برنامه میداند:
1- کوشش براى آبادى دنیا
2- فعالیت براى عمران جهان دیگر
از قسمت اول تعبیر بفعالیت مادى و اقتصادى میکند، و از بخش دوم بکوشش عبادى نسبت به مردمیکه تمام همت خویش را صرف برنامههاى مادى میکنند بغض دارد، بخاطر اینکه این دسته آخرت خویش را به باد میدهند، و در برابر مردمیکه از فعالیت اقتصادى دست کشیده، یکپارچه به عبادت مشغولند اظهار عداوت میکند، زیرا این دسته به سهم دنیاى خویش ضربه میزنند.
اسلام اصولا فعالیت مادى و معنوى منطبق بر اصول الهى را عبادت میداند، و براى کمترین کوشش انسان در هر دو میدان اجر و ثواب قائل است.
بدون شک زنده نگاهداشتن اراده قلب، و با نشاط نگاهداشتن جسم و اعضاء و جوارحش احتیاج به تمرین و جهاد و مبازه با عوامل سستى و تنبلى دارد، و بدون ریاضت و زحمت، و مبارزه و جنگ با موانعه، انسان بر غلطک عمل مثبت چه در جهت مادى، چه در زاویه معنوى قرار نمیگیرد.
به حقیقت در این میدان روزه بهترین نیرو به انسان بخشیده، و توان آدمى را براى فعالیت قوت میدهد.
بازیافت سلامتى بدن در سایه روزه، چشیدن سختى گرسنگى و تشنگى، تحمل گرماى شدید و سرماى طاقتفرسا، نگهدارى اعضاء و جوارح از گناه بهنگام روزه داشتن، جدا ماده سستى و تنبلى را در انسان کشته و از آدمى یک عنصر فعال و ارزنده میسازد. و براى اینکه بدایند ریاضت موافق با قانون چه اثرات مطلوبى در وجود انسان بجا میگذارد، بقسمتى از نامه 44 نهج البلاغه، که خطاب على علیه السلام باستاندارش عثمان بن حنیف انصارى است اشاره میشود هان اى پسر حنیف مرا نیافریدهاند که خود را بغذاى چرب و نرم عادت دهم، و بخاطر آن از نیکبختى باز مانم اینگونه برنامه کار چهار پا و حیوانى است که اندیشهاش جز علف چیزى نیست، و برنامه گاو خرها شده است که خاک و خاشاک را براى پر کردن شکم بهم میزند، شکنبه را از علف پر میکند، و نسبت به آنچه برایش در نظر دارند که عبادت از بار کشیدن است، غافل است.
من براى بیکارى و تن پرورى و سستى و بهدر دادن عمر آفریده نشدهام، ممکن است کسى در بین شما بگوید: اگر خوراک و پوشاک پسر ابوطالب این است، اینگونه خوراک که جز ضعف و سستى حاصلى ندارد، مگر دو لقمه نان جوین خشک، چند عدد خرما، مقدارى نمک، یا اندکى سرکه چه اندازه نیرو میدهد ولى به تو بگویم: که درخت جنگلى و بیابانى با اینکه کم آب میخورد، و کسى بآن رسیدگى نمیکند چوبش سختتر و استوارتر است، اما درختهاى ناز پرورده پوششش نازکتر و بنیانش سستتر است ولى گیاهان دشتى شعله آتشش افروختهتر و خاموشیش دیرتر است. «3»
آرى باعتقاد مولاى پرهیزکاران، و سرور خویشتنداران، و بزرگ نیرومندان، انسان تمرین دیده و رنج تشنگى و گرسنگى چشیده، و روى خاک بیابان و سنگلاخ خفته، با آدم ناز پرورده، و در دریاى عیش و نوش و شکمچرانى و شهوتپرستى غرق شده خط مشترکى نداشته، و بىتردید تمرین دیده و در میدان عمل پیروز است، و تنپرور سست مغلوب و ورشکسته،.
سعدى در گلستان میگوید: دو درویش خراسانى را به جرم جاسوسى بزندان بردند، پى از یکهفته بیگناهى هر دو ثابت شد، چون در زندان را گشودند آنرا که فربه بده مرده یافتند، و دیگرى را که لاغر بود زنده دیدند سبب پرسیدند، درویش لاغر و نحیف گفت: دوست من آدمى بود پرخور، تحمل گرسنگى و تشنگى نداشت مرد، ولى من انسانى هستم ریاضت دیده، و رنج گرسنگى و تشنگى برده، نبود غذا و نرسیدن آب چندان به من اثر نکرد بهمین خاطر با مرگ به مبارزه بودم تا این ساعت که مرا آزاد میکنید.
خلاصه در بدست آوردن فضائل انسانى، پیاده کردن برنامههاى مادى و معنوى، و قرار گرفتن در میدان عمل و عبادت نیروى مقاومت در برابر حوادث و موانع لازم است، و قسمتى از این نیرو را بنا بحکم قرآن باید از راه روزه بدست آورد، وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخاشِعِینَ «4». از روزه و نماز کمک بخواهید، و کمک خواستن از این دو فرمان باور نکردنى است مگر براى آنانکه دلى پر از خشوع در گرو عشق حق دارند.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- این تقسیم از روایت مشهورى که، کتب مهم روایتى از قول رهبر اسلام نقل کردهاند استفاده شده، آنجا که پیامبر بزرگ فرموده: پایدارى در سه جا براى مسلمان ضرورى است: در برابر مصیبت، در مقابل گناه، بهنگام روبرو شدن با عبادت، آرى اگر این سه نوع مبارزه نبود، امر باستقامت و صبر مفهومى نداشت چون صبر در قرآن و روایت اکثر در برابر جنگ و جهاد استعمال شده.
(2)- صوموا تصحوا
(3)- نهج البلاغه ابن میثم ج 5 ص 100
(4)- البقره 40