امام صادق علیه السلام مى فرماید:
دو نفر وارد مسجد شدند، یکى عابد و دیگرى فاسق، پس از مدتى از مسجد خارج گشتند در حالى که فاسق صدیق شده بود و عابد فاسق و این به خاطر این بود که عابد در مسجد به عبادتش نازید و فاسق در مسجد بر فسقش پشیمان شد و به راه توبه رفت
از دیگر اوصاف قرآن که بیانگر جنبه هدایتگرى آن است «هدى» است که به طور مکرر در قرآن آمده است، واژه هدى مصدر و به معناى هدایت است و در اطلاق به قرآن معنى فاعلى میدهد، البته این نظر دانشمندان علوم قرآن استولى به نظر میرسد که لزومى ندارد هدى را به معناى هادى بگیریم، بلکه میتوان آن را به همان معناى مصدرى به قرار اطلاق نمود و اراده مبالغه و تاکید کرد، همانگونه که کلماتى مانند: نور و رحمت و شفاء و بلاغ و بصائر را به قرآن اطلاق مینمائیم.
اکنون نمونههائى از آیات مربوطه را میآوریم و به تدبر در مضامین آنها مینشینیم:
فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ وَ هُدىً وَ بُشْرى لِلْمُؤْمِنِینَ
زیرا او قرآن را به فرمان خدا بر قلب تو نازل کرده است، در حالى که تصدیق کننده کتاب هاى پیش از خود و هدایت وبشارت براى مؤمنان است.
هذَا بَیَانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدًى وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِینَ
این [قرآن] براى مردم، بیانگر [حوادث و واقعیات] و براى پرهیزکاران، سراسر هدایت و اندرز است.
وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِینَ
و این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر هر چیزى و هدایت و رحمت ومژده اى براى تسلیم شدگان [به فرمان هاى خدا] ست
ابن سیرین مردى بزّاز بود ، مى گوید : در بازار شام در مغازه خود براى فروش پارچه نشسته بودم ، زنى جوان وارد مغازه شد در حالى که حجاب کامل اسلامى را رعایت کرده بود !
از من درخواست چند نوع پارچه کرد ، آنچه مى خواست به او عرضه کردم ، گفت : پسر سیرین ! اینبار پارچه سنگین است و مرا طاقت حمل آن به منزل نیست ، شما اینبار را به خانه من بیاور و در آنجا قیمتش را از من بستان .
من بى خبر از نقشه شومى که او براى من کشیده ، بار پارچه را به دوش گذاشته و به دنبال او روان شدم ، چون وارد دالان خانه گشتم درب را قفل زد و حجاب از روى و موى برداشت و در برابر من کمال طنازى و عشوه گرى آغاز نمود ، تازه بیدار شدم که به دام خطرناکى گرفتار آمدهام ، بدون این که خود را ببازم ، همراهش به اطاق رفتم ، او را خام کردم ، سپس محل قضاى حاجت را از او پرسیدم ، گفت : گوشه حیات است ، به محل قضاى حاجت رفتم ، در آنجا از افتادن به خطر زنا به حضرت دوست نالیدم ، آن گاه تمام هیکل و لباسم را به نجاست آلوده کردم و با همان منظره نفرت آور بیرون آمدم .
چون زن جوان مرا به این حال دید سخت عصبانى شد و انواع ناسزاها را نثار من کرد .
سپس درب خانه را گشود و مرا از خانه بیرون کرد ، به منزل خود رفتم ، لباسهایم را عوض کردم و بدن را از آلودگى شستم ، عنایت خدا به خاطر ورعى که به خرج دادم هم چنان که به خاطر ورع یوسف ، شامل حال یوسف شد شامل حالم شد و از آن پس در غیب به روى دلم باز شد و علم تعبیر خواب به من مرحمت شده و بخشیده شد .
پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله فرمود : خداوند نزد ملائکه به آدم کم خور مباهات مى کند و مى فرماید : به بنده ام بنگرید طعام و نوشیدنى در اختیارش گذاشتم و او به خاطر من ترک کرد ، اى ملائکه من ! شاهد باشید ، لقمه اى را ترک نمى کند مگر این که به خاطر آن درجه اى در بهشت به او مرحمت مى کنم
موسى علیهالسلام از جانب حضرت حق به چهار چیز وصیت شد که بر تمام مردم واجب است به این چهار حقیقت توجّه کنند :
1ـ تا نمى دانى خداوند تو را آمرزیده به عیوب مردم کار نداشته باش بلکه در فکر وسیله آمرزش خویش باش.
2ـ تا نمى دانى گنجهاى خزائن من تمام شده از براى روزى غصه مخور که آنچه مقدر توست به آن مى رسى .
3 ـ تا نمى دانى سلطنت و حکومت من خاتمه پیدا کرده به کسى امیدوار مباش .
4 ـ تا خبر مرگ شیطان این دشمن خطرناک به تو نرسیده از مکر او ایمن مباش .
به حضرت وحى شد :
مرا دوست داشته باش و مردم را نیز به محبت من آراسته کن .
عرضه داشت : تو مى دانى که تو را از همه بیشتر دوست دارم ، اما بندگانت را چگونه به محبتت بخوانم ؛ پاسخ آمد نعمتهایى را که به آنها داده ام به یاد آنان آر تا قدردان نعمت شوند و از این طریق به من علاقه مند گردند ؛ زیرا دلها به احسان صید مى شود
نقش تعیین کننده نور در پرورش و رشد گیاهان و جانوران امرى واضح است، و همچنین نور سبب میشود که انسان اشیاء را از یکدیگر تشخیص دهد و راه را از چاه بشناسد، با توجه به همین خواص نور است که قرآن خود را به عنوان نور معرفى میکند.
فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنا وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ
پس به خدا و پیامبرش و نورى که نازل کردیم، ایمان آورید و خدا به آنچه انجام مى دهید، آگاه است.
یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِیناً
اى مردم! یقیناً از سوى پروردگارتان براى شما برهان [و دلیلى چون پیامبر و معجزاتش] آمد؛ و نور روشنگرى [مانند قرآن] به سوى شما نازل کردیم.
در جاى دیگرى مسلمانان واقعى صدر اسلام را به خاطر پیروى از این نور، و این مشعلى فروزان را فرا راه خود قرار دادند، مورد ستایش و تمجید خود نموده و آنان را گروه پیروز بر موانع و مشکلات راه سعادت معرفى میکند، اشاره به این که استفاده از روشنائى قرآن رمز رسیدن به فلاح و پیروزى است.
فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ
پس کسانى که به او ایمان آوردند و او را [در برابر دشمنان] حمایت کردند و یاریش دادند و از نورى که بر او نازل شده پیروى نمودند، فقط آنان رستگارانند
امام صادق علیه السلام فرمود:
راه و روش عیسى در تبلیغ دین گردش در شهرها بود، در یکى از گردشهایش بیرون شد در حالى که مرد کوتاه قدى از یارانش به همراهش بود.
چون عیسى به دریا رسید، از روى یقین نام خدا را برد و روى آب به راه افتاد، چون آن مرد عیسى را این چنین دید او هم با یقین کامل نام حضرت حق را به زبان جارى کرد و دنبال عیسى به روى آب به راه افتاد تا به عیسى رسید.
در این حال عجب و خودبینى او را گرفت، با خود گفت: این عیسى روح اللّه است که به روى آب راه مىرود و من همانند او، پس او را بر من چه برترى است؟ امام فرمود: به محض این اندیشه به زیر آب رفت، در آن حال عیسى را به عنوان کمک صدا زد، آن حضرت وى را از آب بیرون آورده سپس به او فرمود: چه گفتى؟ در پاسخ عیسى، اندیشهاش را بیان کرد و این که آلودگى عجب گریبانش را گرفت، عیسى فرمود: خود را به جایى واداشتى جز آنجا که خدایت واداشته و بدین جهت مورد خشم خدا شدى، از آنچه که گفتى به درگاه حضرت حق توبه کن. سپس امام صادق علیه السلام فرمود: آن مرد توبه کرد و به مقامى که خدا به او داده بود بازگشت
میلاد آفتاب
زمان در تب و تاب است. زمین در انتظار هدیه ای آسمانی است. ملکوتیان در تدارک شور و شعف و شادمانی هستند. لحظاتی پر از احساس و شادی رقم می خورد و اندک اندک لحظه موعود فرا می رسد. یازدهم شعبان سال 33 هجری قمری[1] از راه می آید. خانه امام حسین(ع) غرق نور و شادی می شود و لبخند مهر و شوق بر لبان لیلا نقش می بندد؛ چرا که فرزندی زیبا شبیه پیامبر خانه آنها را روشن ساخته است.
وقت نام گذاری این کودک آسمانی است. آن قدر علاقه پدر به مولای متقیان علی بن ابی طالب(ع) زیاد است که می گوید: «اگر صد فرزند هم می داشتم، دلم می خواست همه را علی بنامم.» [2] تو فرزند بزرگ این خانواده پر نوری ، و تو را پدر «علی اکبر» می نامد.
نیایَش از بهترین انسان هاست. نسبش از ابراهیم خلیل الله است تا به رسول خاتم؛ همه از پاکان و صالحان. از خاندان وحی و مهبط ملائک است. مادرش نیز لیلا، از قبیله ثقیف[3] از خانواده ای نجیب و شریف است.
روزی مردی نصرانی وارد مسجد النبی شد. مسلمانان به او گفتند بیرون برو که تو مردی نصرانی هستی، ولی او گفت: دیشب در عالم خواب پیامبر اعظم(ص) را دیدم و به دست ایشان مسلمان شدم. اکنون آمده ام اسلام خود را بر یکی از نزدیکان پیامبر عرضه دارم و بیعت خود را تجدید کنم. مردم او را به امام حسین(ع) راهنمایی کردند. وقتی خدمت امام رسید، خود را به پای ایشان اندخت تا قدم های مبارکش را ببوسد. سپس جلسه ای در محضر امام حسین(ع) تشکیل شد و آن مرد خواب خود را برای ایشان بازگفت. آن گاه حضرت، فرزند خود علی اکبر را که نقابی بر صورت مبارک داشت، فراخواند و سپس نقاب را از روی فرزند برداشت. وقتی چشم آن مرد به جمال علی اکبر افتاد، بی هوش گردید. امام حسین(ع) دستور داد آب به صورتش پاشیدند تا به هوش آمد. آن گاه امام رو به او کرد و فرمود: آیا پسرم علی اکبر شبیه به جدم رسول الله است؟ آن مرد گفت: آری، به خدا قسم شبیه به پیامبر است. سپس امام حسین(ع) به او فرمود: اگر تو نیز فرزندی مانند فرزند من داشته باشی و خاری به بدن او اصابت کند و خراشی بردارد، چه می کنی؟ آن مرد گفت: ای آقا و مولایم! فوراً می میرم. در این زمان امام حسین(ع) فرمود: به تو خبر می دهم که این فرزندم را می بینم که در برابر چشمم، با شمشیرها قطعه قطعه می شود و پاره پاره می گردد. [4]
در میانه راه وقتی امام بر روی اسب به خوابی کوتاه فرو رفت و برخاست، فرمود: «انّا لله و انّا الیه راجعون و الحمدلله رب العالمین».
علی اکبر پرسید: «جان من به فدایتان پدرجان! چرا استرجاع فرمودید و چرا خدای را سپاس گفتید؟»
امام نگاهش را به نگاه علی اکبر دوخت و فرمود: «لحظه ای خواب مرا در ربود و سواری را دیدم که پیام مرگمان را با خود داشت. می گفت این قوم روانند و مرگ نیز در پی ایشان. دریافتیم که جانمان بشارت رحیل می دهد».
علی اکبر مژگان سیاهش را فروافکند. با نگاه به دست های پدر بوسه زد و گفت: «پدرجان! خدا هماره نگاهبانتان باد! مگر نه ما برحقیم؟!»
پدر فرمود: «چرا پسرم! قسم به آنکه جانمان در ید قدرت اوست و بازگشتمان به سوی او، ما حقیقت محضیم».
پسر عرضه داشت: «پس چه باک از مرگ، پدر جان».
از این کلام با صلابت پسر، لبخندی شیرین بر لب های پدر نشست. نه؛ تمام صورت پدر خندید، حتی چشم هایش و فرمود: «خداوند برترین پاداش پدر به فرزند را به تو عنایت کند ای روشنای چشم من!»[5]
پدرت می فرمود: «تجلی وجود جدم را آن قدر در تو ـ ای پسرم ـ آشکارا می بینم که هرگاه دلم برای او تنگ می شود، به تو می نگرم. [6]حال که از پدر اذن می خواهی تا به میدان بروی، لحظه ای درنگ نمی کنم و اذن میدان به تو می دهم. اکنون که رضای خداوند در نبرد ما و کشته شدن ماست، نمی خواهم بیندیشم که چه قدر به تو دلبسته ام».[7]
عازم میدان بودی و می خواستی وداع کنی. اهل بیت از خیمه ها بیرون آمدند و گرد تو جمع شدند. چه طور می توانستند با تو وداع کند. در حالی که پیامبر را در خاطر ه ها زنده می کردی. راضی نمی شدند تا تو به میدان بروی. چاره این وداع به دست حسین(ع) بود، آن گاه که فرمود: «علی را رها کنید. به درستی که او، غرق در خدا و کشته راه خداست». [8]
از اسب به زمین افتادی و پدرت را صدا زدی و حسین با شتاب خود را به بالین تو رساند. آن گاه که پیکرت را قطعه قطعه و غرق در خون دید، بی اختیار بر زمین نشست و صورت بر صورت تو نهاد و به طور غیر منتظره و با صدای بلند گریه نمود و تا مدتی چهره بر چهره ات گذاشته بود.[9]
چهر عالمتاب بنهادش به چهرشد
جهان تار از قران ماه و مهر
سرنهادش بر سر زانوی ناز
گفت کای بالیده سرو سرفراز
این بیابان جای خواب ناز نیست
کایمن از صیاد تیرانداز نیست
تو سفر کردی و آسودی ز غم
من در این وادی گرفتار الم[10]
در زیارت نامه ات می خوانیم: «سلام بر تو ای صدیق و شهید بزرگوار و سید پیشتاز که با سعادت زیستی و با شهادت درگذشتی و از دست رفتی و از دنیا جز عمل صالح بهره ای نگرفتی و در زندگی جز به سودای پر سود آخرت نپرداختی»، [11] و چگونه این چنین نباشد آن جوانی که شبیه ترین مردم به پیامبر و تربیت یافته دو سید جوانان اهل بهشت است.
و عصاره خلقت، حضرت ولی عصر(عج) نیز این گونه زائر توست: «سلام بر تو ای علی اکبر، اول فدایی از بهترین نسل ابراهیم خلیل. [12] شهادت می دهم که تو از هر کس اولی به خدا و رسولش هستی، و خداوند ما را به زیارت تو و رفاقت جد و پدر و عمو و برادر و مادر مظلومه ات، موفق بدارد. من از دشمنان و کشندگان تو بیزارم و از خداوند می خواهم با تو در نعیم ابدی بوده و همیشه از دشمنانت دور باشم. سلام و رحمت خدا بر تو باد». [13]
آیینه رسول خاتم
نوزاد را در آغوش گرفت. پارچه سفید را از صورتش کنار زد و پیشانی روشنش را بوسید. به چشم های سیاه و کوچکی که بی هدف همه جا را نگاه می کرد، خیره شد. دست های سفید و مشت شده نوزاد را در دستش گرفت. این نگاه ها، این چهره، این چشم ها، این لب و دهان کوچک، برایش آشنا بود. اصلاً زینب با آنها بزرگ شده بود. نوزاد را در آغوش فشرد. چه قدر او را دوست می داشت. گویا آمده بود تا تمام خاطرات کودکی اش را برایش زنده کند. دلش برای آن روزها می تپید. لحظه هایی که با برادر از خانه تا مسجد می دویدند و بعد جدشان او را از زمین بلند می کرد، می بوسیدش و روی شانه هایش می گذاشت. این نوزد آینه بود، آینه ای برای آن روزها. بوییدش، دست هایش را بوسید، نوزاد خندید. دست ها و پاهایش را تکان داد، و بعد گریه کرد. گرسنه اش بود. او را در آغوشش فشرد و بعد به مادر سپرد. در دلش گفت: آمنه شده ای لیلا، برایم آینه آورده ای که در آن جدم را ببینم و روزهای خوش زندگی ام زنده شود. و بعد زمزمه کرد: السلام علیک یا رسول الله. کودک در آغوش مادر آرام بود و شیر می خورد.
[1]. نک: ابراهیم بابایی آملی، جوانان بنی هاشم، قم، مؤسسه فرهنگی انتشارات طوبای محبت، زمستان 1383، چ 1، ص 16.
[2]. بحارالانوار، ج 44، ص 212.
[3]. حاج شیخ عباس قمی، منتهی الامال، قم، انتشارات هجرت، چ 15، ج 1، ص 568.
[4]. جوانان بنی هاشم؛ به نقل از: شفاء الصدور، ج 2، ص 350.
[5]. نک: سید مهدی شجاعی ، پدر، عشق و پسر، تهران، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانا ن، 1384، چ 10، ص 32.
[6]. همان، ص 569.
[7]. سید بن طاووس در کتاب اللهوف علی قتلی الطفوف می گوید: وقتی علی اکبر به سوی پدر آمد و اجازه جنگ خواست، امام حسین(ع) بدون درنگ اذنش داد.
[8]. جوانان بنی هاشم، ص 51.
[9]. منتهی الآمال، ج 1، ص571.
[10]. همان.
[11]. منتهی الآمال، ج 1، ص 572.
[12]. بحارالانوار ، ج 98، ص 269(زیارت ناحیه مقدسه).
[13]. همان.
موعود در آیین زرتشت[25]
برخلاف دیگر ادیان، که معمولاً منتظر یک موعود نجات بخش اند، زرتشتیان منتظر سه موعود هستند که هر یک از آن ها به فاصلة هزار سال از دیگری ظهور خواهد کرد. در این جا لازم است قبل از پرداختن به مسألة سه موعود، اشاره ای گذرا به بحث ادوار جهانی یا سال کیهانی در آیین زرتشت داشته باشیم، که افسانة ظهور این موعودهای سه گانه در چنین چارچوبی جای داده شده است. البته باید یاد آور شویم که متن های زرتشتی دربارة این که (( سال کیهانی)) از چند هزاره تشکیل می شود هم سخن نیستند. پاره ای می گویند از نُه هزاره، و برخی این دورة جهانی را به مناسبت دوازده برج سال طبیعی و دوازده نشان منطقة البروج، متشکل از دوازده هزاره می دانند. قراینی نیز حکایت می کند رقم اصلی شش هزار سال بوده و به تدریج، به نُه هزار سال و دوازده هزار سال افزایش یافته است.[26]
امیل بنونیست (Emil Benveniste) در این باره می نویسد: (( نُه هزار سالْ عقیدة زروانیان و دوازده هزار سالْ اعتقاد مزدیسنان غیر زروانی است.))[27] امّا (( نیبرگ Nyber)) عقیده دارد که عمر جهان بنابر رأی زروانیان دوازده هزار، و بنابر اعتقاد مزدیسنان غیر زروانی نُه هزار سال است.[28] با این همه، سال کیهانی کامل، چنان که مشروحاً در فصل اول بندهش مندرج است، دوازده هزار سال است، که خود به چهار دوره یا عهد سه هزار ساله تقسیم می شود.[29]
در سه هزارة اول، اهورا مزدا عالم فروهر، یعنی عالم روحانی را بیافرید، که عصر مینوی جهان بوده است. در سه هزارة دوم از روی صور عالم روحانی، جهان جسمانی خلقت یافت. در این دوره، امور جهان و زندگی مردمانْ فارغ از گزند و آسیب بود و به همین جهت، عصر طلایی تاریخ دینی مزدیسنان نامیده می شود. سه هزارة سوم، دوران شهریاری شهریاران و خلقت بشر و طغیان و تسلط اهریمن است. زرتشت درست در آغاز هزارة اول از دوران چهارم زاده شد؛ یعنی هنگامی که بنا بر سنت دوران واپسین از چهار دورة عمر جهان بود.[30]
به موجب روایات زرتشتی و بنا به یشت نوزدهم، در آخرالزمان از زرتشت سه پسر متولد می شود که با نام عمومی سوشیانس خوانده می شوند. این نام به خصوص برای تعیین آخرین موعود تخصیص یافته و او آخرین مخلوق اهورا مزدا خواهد بود. کلمة (( سوشیانس)) که از ریشة (( سو Sav,Su)) به معنی سود و سودمند است، در اوستا (( سئوشیانت Saoshyant)) آمده و در پهلوی به اشکال گوناگونی چون: سوشیانت، سوشیانس، سوشانس، سوسیوش، سیوسوش آمده است.[31] در فروردین یشت، بند 129، در معنی سوشیانت چنین آمده است: (( او را از این جهت سوشیانت خوانند، برای آن که او به کلیة جهان مادی سود خواهد بخشید.))[32]
این کلمه چندین بار در گاتاها برای شخص زرتشت به کار رفته و پیامبر خود را سوشیانت خوانده؛ یعنی کسی که از وجودش سود و نفع بر می خیزد و سود رساننده است. (یسنا، 45/11، 48/9، 53/2) همچنین چندبار دیگر در سرودها، این واژه به صورت جمع آمده و زرتشت، خود و یارانش را (( سود رسانندگان)) معرفی کرده است. (یسنا، 34/13، 46/3، 48/12)[33] در سایر قسمت های اوستا نیز غالباً سوشیانس ها به صورت جمع آمده و منظور از آن ها، پیشوایان و جانشینان زرتشت است که در تبلیغ کردن دین کوشا هستند و مردم را به راه راست هدایت می کنند.[34] در یسنا (24/5) از سوشیانس ها با عنوان نوکنندگان جهان و مردانی که هنوز متولد نشده اند یاد می شود:
ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین با فروهرهای همة پاکان؛ آن پاکانی که مرده اند و آن پاکانی که زنده اند و آن مردانی که هنوز زاییده نشده، سوشیانت های نو کننده اند.[35]
امّا عمدة مطالب دربارة سوشیانس ها در یشتهای سیزدهم و به ویژه نوزدهم آمده است. در یشت 19، بند 88 به بعد، دربارة ظهور سوشیانس در آخرالزمان و نو شدن گیتی و سپری شدن جهان چنین آمده است:
فرّکیانی نیرومند مزدا آفریده را ما می ستاییم؛ (آن فرّ) بسیار ستودة زبردست، پرهیزگار، کارگر چست را که برتر از سایر آفریدگان است؛ که به سوشیانت پیروزمند و به سایر دوستانش تعلق خواهد داشت.[36] در هنگامی که گیتی را نوسازد؛ (یک گیتی) پیر نشدنی، نمردنی، نگندیدنی، نپوسیدنی، جاودانِ زنده، جاودانِ بالنده و کامروا. در آن هنگامی که مردگان دگر باره برخیزند و به زندگانْ بی مرگی روی کند. پس آن گاه او (سوشیانت) به در آید و جهان را به آرزوی خود تازه کند.
پس جهانی که فرمانبردار راستی است فنا ناپذیر گردد. دروغ دگرباره به همان جایی رانده شود که از آن جا از برای آسیب رساندن به راستی پرستان و نژاد و هستیِ وی آمده بود. تباهکار نابود خواهد گردید؛ فریفتار رانده خواهد شد.[37]
براساس روایات پهلوی، نطفة زرتشت در دریاچة هامون، [کیانسیه یا کَسَه اُیه (Kasaoya)] قرار دارد. در آخرین هزاره از عمر جهان (هزارة دوازدهم) سه دوشیزه از این نطفه بارور می شوند و سه موعود مزدیسنان را می زایند. در یشت سیزدهم، بند 62 آمده است:
فروهرهای نیک توانای پاک مقدسین را می ستاییم که نُه و نود و نهصد و نه هزار و نُه بار دَه هزار (یعنی 99999) از آنان نطفة سپنتمان زرتشت مقدس را پاسبانی می کنند.[38]
امّا در یشت سیزدهم، بندهای 128 و 129 مهم و قابل توجه هستند. دربند 128 مجموعاً از نُه پارسا ـ که شش تن از آن ها یاران سوشیانس[39] و سه تن دیگر موعودهای آینده اند ـ یاد شده و فروشی شان ستوده شده است. این سه تن در اصل همان سه پسر آیندة زرتشت یا موعودهای نجات بخش هستند که در هزارة آخر عمر جهان به فاصلة هزار سال از همدیگر ظهور خواهند کرد. این سه تن عبارتند از:[40]
1. اوخشْیَت اِرتَه (Ukhsyat ereta)، یعنی پرورانندة قانون مقدس (نیرو دهنده و روا کنندة قانونِ دین و دادِ زرتشت).[41] امروزه این نام را اوشیدر یا هوشیدر گویند، و در کتب پهلوی به صورت خورشیتدر یا اوشیتر آمده است. گاه کلمة بامی را به آن افزوده، هوشیدر بامی می گویند که به معنی هوشیدر درخشان است.
2. اوخْشْیَت نِمَه (Ukhsyat nemah)، یا اوخشیَت نِمَنگه، یعنی پرورانندة نماز و نیایش. امروزه آن را اوشیدر ماه یا هوشیدر ماه می گویند، ولی در کتب پهلوی به صورت خورشیتماه و اوشیتر ماه ضبط شده است.
3. اَستْوَتْ اِرِتَه (Astvat ereta)، یعنی کسی که مظهر و پیکر قانون مقدس است. در خود اوستا نیز به معنی لفظی این کلمه اشاره شده و در بند 129، یشت سیزدهم،
می خوانیم:
کسی که سوشیانت پیروزگر نامیده خواهد شد و اَستوَت اِرِتَه نامیده خواهد شد. از این جهت سوشیانت، برای این که او به سراسر جهان مادی سود خواهد بخشید؛ از این جهت استوت ارته، برای این که او آنچه را جسم و جانی است، پیکر فنا ناپذیر خواهد بخشید، از برای مقاومت کردن بر ضد دروغ جنس دو پا (بشر)، از برای مقاومت کردن در ستیزه ای که از طرف پاکدینان برانگیخته شده باشد.[42]
و این استوَت اِرته همان سوشیانس، یعنی سومین و آخرین موعود در آیین مزدیسناست. چنان که اشارت رفت، این سه برادر از پشت و نطفة زرتشتْ پیامبر ایران هستند. بنابر سنت نطفة زرتشت را ایزد نریوسنگ برگرفت و به فرشتة آب (ناهید) سپرد، که آن را در دریاچة کیانسیه (هامون) حفظ کرد.
در آغاز هزارة یازدهم، دوشیزه ای از خاندان بهروزِ خداپرست و پرهیزگار در آن دریاچه آبتنی می کند و از آن نطفه آبستن می شود. پس از سپری شدن نُه ماه، هوشیدر پا به عرصة دنیا خواهد گذاشت. این پسر در سی سالگی از طرف اهورا مزدا برانگیخته می شود و دین در پرتو ظهورِ وی جان می گیرد. از جملة علامات ظهور وی این است که خورشید دَه شبانه روز، غیر متحرک در آسمان خواهد ماند و به هفت کشور روی زمین خواهد تابید. آن که دلش با خدا نیست، با دیدن این شگفتی، از هول و هراس جان خواهد باخت و زمین از ناپاکان تهی خواهد گشت.
در آغاز هزارة دوازدهم، دگرباره دوشیزه ای از خاندان بهروز در دریاچة هامون تن خود را می شوید و از نطفة زرتشت بارور می شود، و از او هوشیدر ماه زاده خواهد شد و در سی سالگی به رسالت خواهد رسید. در هنگام ظهور وی، خورشید بیست شبانه روز میان آسمان می ایستد. در دورانِ شهریاری روحانی هوشیدر ماه، ضحاک از کوه دماوند زنجیر گسیخته، و به ستمگری و بیداد می پردازد. به فرمان اهورا مزدا، یلِ نامور، گرشاسب، از دشت زابلستان به پا می خیزد و آن ناپاک را هلاک می کند.
در پایان هزارة دوازدهم، باز از خاندان بهروز، دوشیزه ای در آب هامون شست وشو
می کند و بارور می شود و از او سوشیانس، آخرین آفریدة اهورا مزدا، متولد می شود. در سی سالگی، مزدیسنا امانت رسالت را به وی واگذار می کند. به واسطة نشانة متوقف شدن خورشید در وسط آسمان، به عالمیان ظهور سوشیانس و نو کنندة جهان بشارت داده خواهد شد. از ظهور وی، اهریمن و دیوِ دروغ نیست و نابود گردد. یاران آن موعود که از جاودانان هستند، قیام می کنند و همراه وی خواهند بود تا مردگان برخیزند و جهان معنوی روی نماید.[43]
موعود در آیین مانی
اعتقاد به موعود در عقاید مانوی نیز خودنمایی می کند. در انجیل زنده[44] که از متون مقدس مانویان و منسوب به مانی است، مانی خود را فارقلیط، یعنی همان کس که مسیح مژدة آمدنش را داده بود، می داند. در زبور مانوی که یکی دیگر از آثار ادبی دینی مانویان است و به پیروی از زبور داوود سروده شده، مانی همان فارقلیط معرفی شده است:
او را بزرگ می داریم
فارقلیط، مانی را
پسر و روح القدس را؛ آنان را می ستاییم با راستی.[45]
البته در جایی دیگر نوید موعود دیگری به جز مانی داده شده است:
ای فارقلیط! تو از عیسی نازل شده ای،
با صلح آمدی ای خورشید نوینِ جان های آدمیان!
با صلح فرازآمدی، ای خداوندگار ما، مانی!
بمای[46] تو را بستاییم و موعود نوین تو را.[47]
در قطعة شمارة 9 اسناد مکشوفة تورفان Turun (کلکسیون لنینگراد) پرسش هایی دربارة آخرالزمان و علامات آن مطرح می شود. این اسناد، سال ها پس از زمان مانی نوشته شده است، ولی از آن ها چنین بر می آید که پیروان مانی به ظهور وی در آخرالزمان معتقد بوده اند. قسمت هایی از کتاب شاپورگان[48] مانی وجود دارد که در آن ها اشاره به ظهور مانی نمی شود، امّا از قراین چنین به دست می آید که انتظار ظهور عیسی را دارند. در شاپورگان ترجمة (( مولر muller)) نام (( خردیشهر ایزد))[49] آمده که در آخرالزمان باید ظهور کند. جکسون عقیده دارد که بی شک عیسی به این لقب نامیده شده است.[50] در نیایشی دربارة آمدن دوبارة عیسی چنین می خوانیم:
به من بگو ای شهریار، آریامان![51]
نشانم ده ای گرامی ترین پسر!
دربارة زمان آمدنت، هنگامی که سرانجام می آیی.
ای منجی بزرگ، ای آموزگار من! بگو دربارة آن زمان و نشانه های آن.[52]
به هر حال، وقایعی که با ظهور مصادف می شود، عبارت از علامات شگفت انگیزی است که در آسمان پدید می آید و بر آمدنِ (( خردیشهر ایزد)) دلالت می کند، و دانش را پیش از تکمیل فرشگرد به دنیا می آورد. فرشتگانی از شرق و غرب به فرمان او فرستاده می شوند و به همة اهل دنیا پیام می فرستند. امّا اشخاص شرور، او را انکار می کنند و کاذب می شمارند. از طرف دیگر، پنج تن از نگهبانان پیروزگر آسمان ها و زمین ها با پرهیزگاران و دیوان فروتن به پرستش او سر فرود می آورند.[53]
منابع و مآخذ
1. آیین بودا، هانس ولفگانگ شومان، ترجمة ع. پاشایی.
2. آیین گنوسی و مانوی، ویراستة میرچاالیاده، ترجمة ابوالقاسم اسماعیل پور، انتشارات فکر روز، 1373.
3. ادیان و مکتب های فلسفی هند، داریوش شایگان، انتشارات امیرکبیر، 1356.
4. اساطیر هند، ورونیکا ایونس، ترجمة باجلان فرخی، انتشارات اساطیر، 1373.
5. اسطورة آفرینش در آیین مانی، ابوالقاسم اسماعیل پور، انتشارات فکر روز، 1375.
6. اسطورة بازگشت جاودانه، میرچا الیاده، بهمن سرکاراتی، نشر قطره، 1378.
7. انتظار مسیحا در آیین یهود، جولیوس کرینستون، ترجمة حسین توفیقی، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1377.
8. او خواهد آمد، داوود الهامی، علی اکبر مهدی پور.
9. ایران در زمان ساسانیان، آرتور کریستین سن، ترجمة رشید یاسمی، انتشارات دنیای کتاب، چاپ نهم، 1374.
10. بندهش، فرنبغ دادَگی، گزارنده مهرداد بهار، انتشارات توس، 1369.
11. بندهش هندی، تصحیح و ترجمه، رقیه بهزادی، مؤسسة مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1368.
12. پیام آور گذشته ها، اریک فون دانیکن، بدون نام مترجم، بی تا.
13. تاریخ ادیان، هاشم رضی، انتشارات کاوه، ج 4 و 5، 1345.
14. تاریخ کیش زرتشت، مری بویس، ترجمة همایون صنعتی زاده، انتشارات توس، 1374.
15. دانشنامة مزدیسنا، دکتر جهانگیر اوشیدری، نشر مرکز، 1371.
16. دایرةالمعارف فارسی، به سرپرستی غلامحسین مصاحب.
17. در جستجوی افسانه های قدیمی، اریک فون دانیکن، ترجمة شیرین رادان، انتشارات فردوسی، 1372.
18. دین ایرانی بر پایة متن های معتبر یونانی، امیل بنونیست، ترجمة دکتر بهمن سرکاراتی، نشر قطره 1377.
19. دین و اسطوره در امریکای وسطا، مهران کندری، مؤسسة مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1372.
20. دین های ایران باستان، هـ .س. نیبرگ، ترجمة دکتر نجم آبادی، مرکز ایرانی مطالعة فرهنگ ها، 1359.
21. رسالة سوشیانس، استاد پورداوود، انتشارات فروهر، چاپ دوم، 1374.
22. زبور مانوی، سی. آر.سی. آلبری، ترجمة ابوالقاسم اسماعیل پور، انتشارات فکر روز، 1375.
23. زندوهومن یسن، صادق هدایت، بی تا.
24. فرهنگ نام های اوستا، هاشم رضی، ج 2، انتشارات فروهر، 1346.
25. فرهنگ و تمدن امریکای جنوبی، مهران کندری، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1371.
26. فرهنگ و تمدن امریکای میانه، همان، 1369.
27. کتاب مقدس، ترجمة انجمن کتاب مقدس.
28. گنجینه ای از تلمود، ا.کهن، راب، ترجمة امیر فریدون گرگانی، چاپ زیبا، 1350.
29. مقالات تقی زاده، زیر نظر ایرج افشار، ج 9 (مانی و دین او)، انتشارات شکوفان، 1356.
30. مقالة (( گونه شناسی اندیشة موعود در ادیان مختلف))، علی موحدیان عطار، فصلنامة هفت آسمان، ش 12-13.
31. مقالة (( موعود در آیین زرتشت))، نگارنده، همان، شمارة 3-4.
32. مهابهارت، جلالی نائینی، ناشر کتابخانة طهوری، 1359.
33. نجات بخشی در ادیان، محمدتقی راشد محصل، مؤسسة مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1369.
34. وندیداد، ترجمه و یادداشت ها، هاشم رضی، ج 1 و 4، انتشارات فکر روز، 1376.
35. ویسپرد، گزارش پورداوود، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1357.
36. یسنا، همو، انتشارات دانشگاه تهران، ج 1، چاپ سوم، 1356.
37. یشتها، همو، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ سوم، 1356.
پی نوشت ها
-----------------------------------
[1] . یوتوپیا UtoPia : نام کتابی که سرتامس مور به لاتینی (1516) نوشته است. این کتاب در شرح کشوری خیالی و آرمانی است که در آن نظام کاملی برای سعادت نوع بشر حکمفرما است، و از هرگونه شر و بدی از قبیل فقر و بدبختی عاری است. شهرت کتاب به حدی بود که کلمة یوتوپیا، اسم عامی برای کلیة کشورهای خیالی فلاسفة اجتماعی شد. ر.ک: دایرة المعارف فارسی.
[2] . مارکو کرالیه ویچ marko kralyevic کسی است که به خاطر دلیری هایش در نیمة دوم سدة چهاردهم میلادی در بین اهالی یوگسلاوی پر آوازه شد. وی به تدریج شخصیتی تاریخی و اسطوره ای پیدا کرد و سرودهای حماسی بسیاری را به خود اختصاص داد. در وجود تاریخی او هیچ تردیدی وجود ندارد و حتی تاریخ مرگ او نیز دقیقاً سال 1394 بوده است. ر.ک: میرچا الیاده، اسطورة بازگشت جاودانه، بهمن سرکاراتی، ص 54.
[3] . ر.ک: داود الهامی، او خواهد آمد، ص 87-88.
[4] . ر.ک: مهران کندری، دین و اسطوره در امریکای وسطا، ص 118 همو، فرهنگ و تمدن امریکای میانه، ص 212-218. این تذکر لازم است که اسطورة زندگی این شخصیت چنان در قلب و روح سرخپوستان جایگزین شد که باعث شکست قوم آزتک شد. پیشگویی های وی نتایج هولناکِ تاریخی در برداشت. زیرا در سال 1519 ـ یعنی همان سالی که پیشگویی کرده بود باز می گردد ـ (( ارناندو کورتس H.cortez)) (مردی سفیدپوست و ریش دار) پای به سرزمین آزتک گذاشت و شیرازة تمدن آنان را از هم گسست.
همچنین ر.ک: هاشم رضی، تاریخ ادیان، ج 5، ص 678-680 و ص 734.
[5] . اریک فون دانیکن، در جستجوی افسانه های قدیمی، ترجمة شیرین رادان، ص 101؛ مهران کندری، فرهنگ و تمدن امریکای جنوبی، ص 250-252.
[6] . The Encyclo Pedia o Reliion,v.13,P.471 نقل از: علی موحدیان عطار، مقالة گونه شناسی اندیشه موعود در ادیان مختلف، مجلة هفت آسمان، شماره 12- 13، ص 128.
[7] . هاشم رضی، تاریخ ادیان، ج 4، ص 201 و ج 5، ص 679.
[8] . اریک فون دانیکن، پیام آور گذشته ها، ص 244.
[9] . ر.ک: اشعیا، 1:11-10 و 65: 9-13 و 18-20؛ دانیال، 12: 1-5 و 10-13؛ حبقوق، 2: 3-5.
[10] . مزامیر72: 2-18؛ و ر.ک: مزامیر 37: 9-12، 17-18 و 96: 10-13.
[11] . (( از آغاز خلقت عالم، پادشاه ماشیح به دنیا آمد؛ زیرا (لزوم وجود او) حتی پیش از آن که جهان آفریده شود به ذهن (خداوند) خطور کرده بود.)) ر.ک: گنجینه ای از تلمود، ص 352. به اعتقاد مسیحیان نیز، عیسی مسیح آخرین نجات بخش است و در مورد آفرینش وی به چنین اندیشه ای برمی خوریم آن جا که عیسی(ع) با یهودیان به گفت وگو می پردازد، ظاهراً به وجود خویش در آغاز آفرینش اشاره می کند: یهودیان بدو (=عیسی) گفتند: (( هنوز پنجاه سال نداری و ابراهیم را دیده ای؟ عیسی بدیشان گفت: آمین، آمین، به شما می گویم که پیش از آن که ابراهیم پیدا شود من هستم.)) انجیل یوحنا، 8: 56 و57.
به نقل از : محمدتقی راشد محصّل، نجات بخشی در ادیان، ص 115.
[12] . تصور تلمود پیرامون شخصیت مسیحا به طور خلاصه چنین است: یک انسان که نهالی از خاندان سلطنتی داوود است، و قداست او تنها به سبب موهبت های طبیعی وی خواهد بود. امّت های مشرک به دست او نابود خواهند شد و بنی اسرائیل قدرت جهانی خواهند یافت. مادر او زنی از قبیلة (( دان)) خواهد بود و در شهر (( بیت لحم)) زاده خواهد شد. خدا پیش از آفرینش، نام او را در خاطر خود آفریده است. نام های او عبارتند از: بن داوود، داوود، مِناحِم بن حزقیا، صِمَح، شالوم، حَدرَک، شیلو، حنینا... و نام های بسیاری دیگر که در (( ترگومیم))، (( تلمودیم)) و (( میدراشیم)) آمده است.
انتظار مسیحا در آیین یهود، ص 65 و 66. برای آگاهی بیشتر ر.ک: گنجینه ای از تلمود، ص 3-352.
[13] . اعمال رسولان، 2: 31 و 32.
[14] . رساله به عبرانیان، 28:9.
[15] . انجیل یوحنا، 17:14.
[16] . انجیل یوحنا، 16: 8-14. کتاب مقدس، ترجمة انجمن کتاب مقدس.
[17] . بنا به (( پورانه ها Puranas)) هر دورة جهانی (مهایوگه Maha Yua) به چهار عصر تقسیم شده که عبارتند از: 1. کریتایوگه Krita Yua یا ستیا یوگه Satya 2. ترتایوگه Treta 3. دواپارایوگه DvaPara 4. کالی یوگه Kali. این چهار عصر را می توان با اعصار چهارگانة طلا، نقره، مفرغ و آهن مذکور در اساطیر یونانی مقابله کرد.
برای آگاهی بیش تر دربارة ادوار جهانی ر.ک: داریوش شایگان، ادیان و مکتب های فلسفی هند، 1: 281-284؛ جلالی نائینی، مهابهارت، 1: 20-22، 139، 353 به بعد؛ 3: 55، 126-127، 257، 305؛ ورنیکا ایونس، اساطیر هند، ترجمة باجلان فرخی، ص 39-43.
[18] . در ویشنو پورانه Visnu Purana,Iv,23 آمده است: (( فساد بر همه چیز حکمفرما خواهد شد، دولت و ثروت تنها معیار ارزش و مقام، شهوت یگانه پیوند میان زن و مرد، دروغ تنها راه موفقیت در امور دنیوی محسوب خواهد شد. نظام طبقاتی متلاشی شده و دستورات و احکام ودایی را کسی دیگر رعایت نخواهد کرد... .)) نقل از: ادیان و مکتب های فلسفی هند، 282:1.
[19] . اساطیر هند، ص 41.
[20] . در (( بهگوته پورانه)) آمده: (( در غروب گاه عصر فعلی، آن گاه که شهریاران این دیر جمله دزد شده اند، امیر کائنات از برهمن به وجود آمده و او را (( کالکی)) نام خواهند گذارد)). نقل از: ادیان و مکتبهای فلسفی هند، همان، 274:1.
[21] . اساطیر هند، ص 125-126.
[22] . در الهیات بودایی مهایانه ای چهار لایة الوهی قابل شناسایی است. در بالا، (( بودای مطلق)) با دو جنبة شخصی و غیرشخصی قرار دارد، که از آن به عنوان (( درمه کایه Darmakaya)) یاد می کنند. در لایة پایین تر، پنج بودای برتر جای دارند که به منزلة تجلّیات صفات بودای مطلقند. مفهوم (( سم بگه کایه Sambhoakaya)) در الهیات مهایانه ای اشاره به این وجودات ماورایی است. در مرتبة بعد، بودایان خاکی یا (( نرمانه کایه Narmanakaya)) جای دارند که هر کدام به نوعی وابسته به یکی از بودایان برتر است. اینان به نوبت در زمین تجلّی کرده اند یا خواهند کرد. (( شاکیه مونی Shakyamuni)) که همان گُتمه بودای مشهور است، چهارمین از این هاست، و میتریه پس از او خواهد آمد. در پایین این سلسله (( بُدی سَتوه Bodhisattava)) (بوداسف)های برترند که آخرین مرحلة نیروانه شان را به تأخیر انداخته اند تا همة موجودات نجات یابند. ر.ک: هانس ولفگانگ شومان، آیین بودا، ترجمة مع. پاشایی، ص 121.
[23] . در روایات بودایی، زوال و تباهی فزایندة انسان با کاهش تدریجی عمر آدمی مشخص شده است، چنان که مطابق روایتی، در زمان بودای اول به نام (( ویپاسی ViPassi)) که نودویک (( دَور)) پیش ظهور کرد، طول عمر آدم ها هشتاد هزار سال بود و در زمان بودای دوم به نام (( سیکهی Sikhi)) که سی (( دَور)) پیش در جهان پدیدار شد، عمر آدمی هفتاد هزار سال بوده، و الی آخر. بودای هفتم یعنی گتمه، هنگامی ظهور می کند که عمر آدمی به حداقل رسیده است و مردمان فقط صد سال می زیند. آخرین بودا یعنی بوداسف در آینده دوباره ظهور خواهد کرد تا مژدة رهایی همة موجودات را برای همیشه نوید دهد. ر.ک: اسطورة بازگشت جاودانه، ص 124.
[24] . ر.ک: مقالة گونه شناسی اندیشة موعود، ص 118.
[25] . نگارنده در این بخش، از مقالة دیگر خویش تحت عنوان (( موعود در آیین زرتشت)) استفادة بسیاری برده است. خوانندگان محترم می توانند رجوع کنند به: مجلة هفت آسمان، شمارة 4-3، ص 107-122.
[26] . مری بولیس، تاریخ کیش زرتشت، ترجمة صنعتی زاده، ص 391.
[27] . دین ایرانی بر پایة متن های معتبر یونانی، ص 70 به بعد.
[28] . هـ .س. نیبرگ، دین های ایران باستان، ترجمة دکتر نجم آبادی، ص 387. آرتور کریستین سن دربارة این اختلاف
می نویسد: (( به نظر من، اختلاف در عدد سنوات حاکی از اختلافات این دو فرقه نیست؛ سبب این تفاوت آن است که چه زروانیان و چه مزدیسنان گاهی سه هزار سال آغاز جهان را، که کاینات در حال امکانی وجنینی بوده، به حساب می آوردند و گاهی نمی آوردند. در تمام روایات، اعم از زروانی و غیر زروانی، مدت جنگ بین اهریمن و اهورامزدا را نُه هزار سال گفته اند. امّا این که در تواریخ ازنیک (Eznik) و الیزه (Elisee) آمده است که زروان قبل از تولد اهریمن و اهورا مزدا هزار سال قربانی داد، دلیل این است که زروانیان قبل از نُه هزار سال باز به یک مدتی از عمر جهان قائل بوده اند.)) ر.ک: ایران در زمان ساسانیان، ص 221.
[29] . دربارة سالشمار تا زمان تازیان که دوازده هزار سال بود، ر.ک: بندهش، فصل 12، ص 155-156؛ بندهش هندی، فصل 29، ص 120-121.
[30] . ر.ک: هاشم رضی، فرهنگ نام های اوستا، ج 2، ص 771-772.
[31] . پورداود، رسالة سوشیانس، ص 8؛ فرهنگ نامهای اوستا، ج 2، ص 769.
[32] . پورداود، یشتها، 101:2.
[33] . ر.ک: رسالة سوشیانس، ص 7-13؛ فرهنگ نام های اوستا، ج 2، ص 769-770. همچنین دربارة کلمة سوشیانس و وجه اشتقاق آن و کاربرد مفرد و جمع آن در اوستای گاهانی و جدید نگاه کنید به: نجات بخشی در ادیان، ص 4-9.
[34] . ر.ک: یسنا، 12/7، 13/3، 14/1، 20/3، 61/5، 70/4؛ ویسپرد، 5/1، 11/13، 22/1؛ سروش یشت، 17؛ فروردین یشت 38؛ به نقل از: رسالة سوشیانس، ص 10-11.
[35] . پورداود، یسنا، 1: 222-223.
[36] . دوستان سوشیانس جاودان هایی هستند که در روز واپسین، رستاخیز کرده و وی را در کار نو نمودن جهان و تازه ساختن گیتی یاری خواهند کرد؛ مانند کیخسرو، نرسی، طوس، گودرز، پشوتن، اغریرث و گرشاسب.
[37] . ر.ک: یشتها، 2: 349.
[38] . همان، 73:2.
[39] . دربارة این شش تن و اسامی آن ها ر.ک: یشتها، 100:2، حاشیة 1؛ هاشم رضی، وندیداد، ج4، ص 1775-1776؛ مقالة نگارنده، موعود در آیین زرتشت، ص 114.
[40] . ر.ک: رسالة سوشیانس، ص 14-16؛ یشتها، 2: 100-101؛ فرهنگ نام های اوستا، 777:2.
[41] . وندیداد، ج 4، ص 1757.
[42] . یشتها، 2: 101-102.
[43] . یشتها، 101:2؛ وندیداد، ج 4، ص 1757-1758.
[44] . انجیل زنده: این اثر به زبان سریانی نوشته شده و بخشی از آن که از سریانی به یونانی ترجمه شده است، در مجموعة دست نوشته های مکشوف در اکسیرینخوس OxyrhYnchus یونان وجود دارد.
[45] . سی. آر. س آلبری، زبور مانوی، ترجمة اسماعیل پور، مزمور 220.
[46] . بِما Bema: جشنی مانوی همانند عید ایستر که در ماه مارس برگزار می شد. در لغت به معنای (( تخت و اورنگ)) است. در اصل جشن عروج مینویی مانی است. مانویان، مرگ و شهادت مانی را جشن می گرفتند؛ چه معتقد بودند که وی از زندان تن آزاد گردیده و عروج کرده است. در مراسم بما، تمثالی از مانی را در برابر حضار می نهادند و به سرودخوانی و نیایش می پرداختند.
[47] . زبور مانوی، مزمور 227.
[48] . شاپورگان یا شاهپورگان، یکی از کتب مانی است که به زبان پهلوی ساسانی نوشته شده است. این کتاب به نام شاهپور اول، و حاکی از مطالب متعلق به مبدأ و معاد بود. بعضی از قسمت های آن و ترجمة پهلوی انجیل، در ضمن قطعات مکشوف تورفان به دست آمده است. عرب ها، شاپورگان را شبورقان گفته اند. ر.ک: ایران در زمان ساسانیان، ص 284؛ دانشنامة مزدیسنا، ص 342.
[49] . آقای تقی زاده می نویسد: این منجی که به اسم (( دوست)) خوانده می شود، (( پسر خدا)) است و در بعضی روایات، همان انسان ازلی است و گاهی اوهرمزد یا (( خرذی هیشهر)) و گاهی (( عیسای متعالی)) خوانده می شود و مانویان به او (( عیسای منوّر و درخشان)) می گویند. ر.ک: مقالات تقی زاده، ج 9، مانی و دین او، ص 44.
[50] . در آیین مانی از سه عیسی سخن رفته که تشخیص آن ها از یکدیگر گاه بسیار سخت است: 1. عیسای درخشان: ایزدی که در آفرینش سوم پدیدار می شود و گهمُرد را از خواب بیدار می کند. این ایزد همپایة نریسه ایزد و بهمن بزرگ است. 2. عیسای رنجبر: نامی است که مانویان غرب به نفس زنده یا گریوزندگ داده اند. او از ایزدان آفرینش نخست است که از امهر سپندان، پنج فرزند هرمزدبغ، پدید آمده است. این عیسی در واقع، همان نور محبوس در ماده است که رنج می کشد و گویی چون عیسی مسیح به صلیب کشیده شده است. 3. عیسی مسیح: پیامبر و (( فرزند خدا)) که بر انسان های متأخر ظاهر شده و آنان را به راستکاری می خواند. اوست که ظاهراً به صلیب کشیده می شود. امّا مانی با این دیدگاه که عیسی مسیح به جسم خاکی در آمده، سخت دشمنی ورزیده است. زیرا به گمان او، در شأن عیسی مسیحِ مینوی نیست که به کالبد مادی در آید، کالبدی که پلید و دیوی است. ر.ک: اسطورة آفرینش در آیین مانی، ص 83-84، حاشیة 95.
[51] . به معنی (( دوست)) و لقب عیسی است.
[52] . ر.ک: میرچاالیاده، آیین گنوسی و مانوی، ترجمة اسماعیل پور، ص 243.
[53] . صادق هدایت، زند و هومن یسن، پیشگفتار، ص 25-26
اشاره:
اندیشة تشکیل جامعه ای عاری از ظلم و ستم و تبعیض که در آن معیارهای عالی معنوی و انسانی یا به عبارتی دموکراسی واقعی حاکم باشد، از دیرباز در ذهن بشر از جایگاه و اهمیّت خاصی برخوردار بوده و هست. از زمانی که افلاطون در آرای خویش مدینة فاضله را عنوان می کند، تا قرن ها بعد که این اندیشه به صورت (( یوتوپیا))[1] یا شهر آرمانی در آثار نویسندگان و فلاسفه تجلّی می نماید، می توان جلوه های گوناگونی از چنین تفکری را بازیافت.
به عبارتی، می توان به جرأت اذعان نمود بشر از آن هنگام که ابتدایی ترین جوامع را تشکیل داد، همواره در درون خویشْ آرزومند جامعه ای آرمانی و به تبع آنْ شخصیتی بوده که بتواند چنین جامعه ای را تشکیل دهد. این شخص در حقیقت همان منجی موعود است که در ادیان و فرهنگ های اقوام و ملل مختلف با تلقی ها و نگرش های گوناگون و به صورت های متنوعی معرفی شده است. ما در این مقال تلقی های مختلف اندیشة موعود ـ البته به جز آنچه در عقاید اسلامی مطرح می باشد ـ را به اختصار بررسی و تبیین خواهیم کرد.
همانطور که اشاره شد، منجی موعود و نجات بخش در نزد اقوام و ملل مختلف با آیین ها و فرهنگ های کاملاً متفاوت، به اَشکال و صور گوناگون و متنوعی مطرح شده است؛ اما جملگی تقریباً در یک نکته متفق القول هستند که نجات بخشی خواهد آمد و آنان را از یوغ بندگی جبّاران و ستمکاران و حاکمان زورگو رهانیده، جامعه ای پر از عدل و داد به وجود خواهد آورد. هندوها انتظارِ دهمین تجلی ویشنو یا کالکی را دارند؛ بودایی ها ظهور بودای پنجم را منتظرند؛ یهودیان به جز مسیح (ماشیح) نجات دهنده ای نمی شناسند؛ مسیحیان، فارقلیط را می طلبند که عیسی مسیح مژدة آمدنش را داده است؛ و بالاخره مسلمانان که قائل به ظهور حضرت مهدی(ع) هستند.
البته چنین اندیشه ای مختص مکاتب و ادیان مذکور نیست، بلکه چنین روایاتی در اشکال مختلف، از قصص مذهبی گرفته تا اساطیر و افسانه ها، در میان همة اقوام و ملل متمدن و غیرمتمدن جهان و حتی قبایل بدوی وجود داشته و دارد. مثلاً ژرمن ها معتقد بودند که فاتحی از طوایف آنان قیام نماید و نژاد ژرمن را در جهان برتری بخشد. نژاد اسلاو بر این باور بودند که از مشرق زمین، یک نفر برخیزد و تمام قبایل اسلاو را متحد سازد و بر دنیا مسلط گرداند. اهالی یوگسلاوی (صربستان) نیز در سرودهای حماسی خویش از شخصی به نام (( مارکو کرالیه ویچ))[2] نام می برند و انتظار ظهور وی را دارند. ساکنان جزایر انگلستان از دیرباز منتظر ظهور (( آرتور))ند که در جزیرة (( آوالون)) سکونت دارد. بنابر عقیدة ایشانْ وی روزی ظاهر می شود و نژاد (( ساکسون)) را در دنیا غالب می گرداند و سیادت جهان، نصیب آن ها می گردد.[3]
اندیشة موعود در میان قبایل بدوی و تمدن های امریکای میانه نیز به صورت های متنوع و جالبی وجود دارد. بنابر باور اکثر آن ها، شخصیت های اسطوره ای ایشان که بعضاً تا مقام خدایی نیز ارتقا یافته اند، همان گونه که به طور ناگهانی و اسرارآمیزی ناپدید شدند، دوباره روزی مراجعت می کنند و باعث نجات مردم و سامان بخشیدن به اوضاع جامعة خویش خواهند شد. مثلاً در میان سرخپوستان امریکای میانی، آزتک ها از (( کتسال کواتل Quetzal Coatl)) و تولتک ها از (( سه آکاتل توپیلتسین Ce Acatl ToPiltzin)) و مایاها از (( کوکولکان Kukulcan)) در اساطیر خویش یاد می کنند که احتمالاً منشأ هر سه یکی است.
بنابر روایات، سه آکاتل توپیلتسین (ToPiltzin، شاهزادة ما) بزرگ ترین شخصیت اسطوره ای امریکای کهن است که در سال 977 م. به تخت نشست و باعث شکوفایی تولان شد، ولی در مدتی کوتاه به دلایل دینی، دشمنانش وی را طرد کردند و او با پیروانش به ساحل خلیج یوکاتان رفت. چند سالی نزد قوم مایا ماند و در سال 999 به روایتی، هنگام مراجعت مُرد و به روایتی دیگر، غیب شد. چنانکه در افسانه ها آمده، سه آکاتل به هنگام ترک مردمش بر کَلکی از مارهای به هم تابیده سوار شد و رفت و قول داد که روزی از سمت طلوع خورشید باز گردد. تاریخ آن را نیز معین کرد. این تاریخ با سال 1519 (سال ورود اسپانیایی ها) به سرزمین آزتک مطابقت دارد. روایت ها در این مورد بسیار متفاوتند.
بنا به روایتی، سه آکاتل که سرخپوستان وی را پاپا می نامیدند، به هنگام ترک سرزمین و مردمانش، ورود دسته ای از بیگانگان را از جانب مشرق پیشگویی کرد و به آنان گفت که چهارمین یا پنجمین نسل با بیگانگان روبرو خواهند شد، و آن ها سرخپوستان را بردة خویش خواهند کرد، درست همان طور که اکنون آن ها با او چنین رفتاری می کنند و وی به جهت اذیت و آزار مردان اهریمن صفت، مجبور به ترک آنجاست. سپس رو گرداند و رفت. مردم تولا آنچه را وی گفته بود در کتاب های خویش تصویر کردند و منتظر حوادث ماندند. وی از شهرها و تپه ها گذشت و بر هر یک نامی نهاد. بسیاری از مردم نیز به دنبالش روان شدند. بعضی گفته اند: تپه ای را گشود؛ به درون آن رفت و ناپدید شد. بعضی دیگر گفته اند: ردای خویش را بر دریا گسترد؛ علامتی روی آن کشید؛ سپس بر روی آن نشست؛ به دریا زد و از نظرها ناپدید گشت.[4]
اینکاها نیز از ایزدی آفریننده موسوم به (( ویراکوچا Virakocha)) نام می برند و معتقدند پس از آن که کار آفرینش به دست وی پایان گرفت، دستورهایی برای مردمش بر جای گذاشت، و قبل از آن که در آسمان ناپدید شود، قول داد که روزی مراجعت خواهد کرد.[5]
در ادبیات متأخر سرخپوستی به چهرة دیگری به نام (( اینکاری Inkarri)) بر
می خوریم که در اساطیرْ بیش تر از او به مثابة (( پسر خورشید)) و (( زنی وحشی)) یاد
می شود؛ امّا او یک خدای سرخپوستی نیست، بلکه خاطره ای کمرنگ از پادشاهی باستانی است که پس از سالیانِ دراز انتظار، زنده می شود تا حقوق از دست رفتة سرخپوستان را باز پس گیرد.[6]
بومیان جزیرة (( هاوایی Hawai)) نیز در افسانه های خود از پهلوانی اسطوره ای به نام (( رواو Rou)) یاد می کنند. وی بنابر افسانه ها، روزی به طور ناگهانی سوار بر زورقی شد و در دل دریا گم شد؛ اما پیش از آن که برود، وعده داد که دوباره روزی سوار بر یک پرندة غول آسا باز خواهد گشت.[7]
ساکنان جزایر (( ملانئید melaneid))، واقع در جنوب اقیانوس آرام، در این باره
افسانه ای دارند مبنی بر این که در زمان های دور، پادشاه یک سرزمین ناشناس ـ که امریکا نام داشت ـ به دیدار آن ها آمده بود. نام این خدا (( جان فرام John rum)) بود، که به آن ها قول داد در روزی از روزها، با پنجاه هزار تن از پیروان آسمانی اش از دهانة آتشفشان (( مازور masur)) بیرون آید و زندگی فقیرانة بومیان را بهبود بخشد و برای آن ها خوشبختی به ارمغان آورد. ولی بومیان می گویند این خدا فقط در صورتی نزد آن ها باز خواهد گشت که آن ها سنّت ها را زنده نگاه داشته و خدایان را پرستش کنند.[8]
گذشته از این ها، چنین معتقداتی را می توان در اساطیر کهن مصر باستان، چین و افسانه های یونانی بازشناخت.
موعود در آیین یهود
در عهد عتیق، کتاب مقدس یهودیان، اشارات مکرّری به نجات بخش آخر زمان شده است.[9] کسی که خواهد آمد تا جهان مطلوبی را که همه خواستار آنند و سودایش را در سر می پرورانند، از نو بسازد. جهانی روشن و عاری از پلیدی ها که در آن آدمی به همة آرزوها و امیال پاک انسانی برسد و کامیاب شود. در زبور داوود که تحت عنوان مزامیر در عهد عتیق آمده، تقریباً در هر بخش از آن، اشاره به ظهور منجی آخرالزمان، و نوید پیروزی صالحان بر شریران، و بالاخره تشکیل حکومت واحد جهانی و تبدیل ادیان و مذاهب گوناگون به دینی واحد و جهان شمول موجود است:
و او قوم ترا به عدالت داوری خواهد نمود و مساکین ترا به انصاف. آن گاه کوه ها برای قوم، سلامتی را بار خواهند آورد، وتلها نیز در عدالت، مساکین قوم را دادرسی خواهد کرد، و فرزندان فقیر را نجات خواهد داد، و ظالمان را زبون خواهد ساخت ... . در زمان او، صالحان خواهند شکفت و وفور سلامتی خواهد بود، مادامی که ماه نیست نگردد. و او حکمرانی خواهد کرد از دریا تا دریا، و از نهر تا اقصای جهان. به حضور وی، صحرانشینان گردن خواهند نهاد و دشمنانِ او خاک را خواهند لیسید... جمیع سلاطین او را تعظیم خواهند کرد و جمیع امّت ها او را بندگی خواهند نمود... بر مسکین و فقیر کَرَم خواهد فرمود، و جان های مساکین را نجات خواهد بخشید... نام او تا ابد الآباد باقی خواهد ماند؛ اسم او پیش آفتاب دوام خواهد کرد؛ آدمیان در او برای یکدیگر برکت خواهند خواست، و جمیع امّت های زمین او را خوشحال خواهند خواند.[10]
یهودیان معتقدند نجات دهندة آخرالزمان، مسیح (=ماشیح) به معنای مسح شدة خداوند است که جهان مطلوب و درخشان آینده را می سازد. اکثر اندیشمندان یهود بر این باورند که ظهور مسیح و فعالیت او برای بهبود وضع جهان و برقراری صلح و آرامش میان همة اقوام و تأمین خواست ها و نیازهای بشری، بخشی از نقشه های خداوند در آغاز آفرینش بوده است. براساس همین عقیده، لزوم وجود نجات بخش که کسی جز مسیح نیست، پیش از آفرینش کاینات به ذهن خداوند خطور کرده است.[11]
به اعتقاد همة یهودیان، نجات دهنده (مسیح) انسانی است همانند دیگران؛ امّا برخوردار از جلوه و جبروت خدایی. او جهان را با نور خویش که جلوه ای از نور خداست روشن خواهد کرد. برخی ماشیح را همان داوود می دانند. (هوشع 3: 5) برخی دیگر، او را از خانوادة داوود می شمارند. (مزامیر 18: 49-50)[12] گروهی نیز می گویند که خداوند در پایان جهان، داوود دیگری را برای نجات مردم می فرستد. (ارمیاه، 9:30)
در این زمینه، اندیشمندان آرای متفاوتی اظهار کرده اند که گاه، یکدیگر را نقض
می کنند؛ امّا آنچه روشن است این که مسیح از خاندان داوود است که در پایان جهان برای نوساختن جهان و نجات بشر ظهور خواهد کرد.
موعود در آیین مسیحیان
بنابر اعتقاد مسیحیانْ نجات دهنده، فارقلیط به معنای تسلّی دهنده و شفیع و مددکار است؛ امّا در عهد جدید، مراد از آخرین نجات دهنده همان عیسی مسیح است که بار دیگر زنده خواهد شد و جهانِ سراسر فساد و تباهی را نجات خواهد داد:
دربارة قیامت مسیح پیش دیده گفت که: نفس او در عالم اموات گذاشته نشود و جسد او فساد را نبیند. پس همان عیسی را خدا برخیزاند و همة ما شاهد بر آن هستیم.[13]
همچنین مسیح نیز چون یک بار قربانی شد تا گناهان بسیاری را رفع نماید، بار دیگر بدون گناه برای کسانی که منتظر او می باشند، ظاهر خواهد شد به جهت نجات.[14]
البته ذکر این نکتة مهم در این جا الزامی است که در عهد جدید به جز عیسی مسیح، به موعود نجات بخش دیگری نیز اشاره شده است که عیسی مسیح، وعدة آمدنش را
می دهد. وی (( تسلی دهندة)) دیگری است که مسیح از خدا (پدر) برای امّتش درخواست می کند و خدا او را اعطا می کند تا همیشه با ایشان باشد. جهان او را نمی بیند و
نمی شناسد، ولی آنان که به مسیح ایمان دارند، وی را باز می شناسند:
و من از پدر سؤال می کنم و تسلّی دهنده ای دیگر به شما عطا خواهد کرد تا همیشه با شما باشد؛ یعنی روح راستی که جهان نمی تواند او را قبول کند. زیرا که او را نمی بیند و نمی شناسد؛ امّا شما او را می شناسید، زیرا که با شما می ماند و در شما خواهد بود.[15]
او آن مسیحایی نیست که امّت موسی و یهودیانْ انتظارش را داشته و دارند. او بعد از عیسی مسیح و پس از رفتن وی خواهد آمد. او هدایتگر به همة راستی هاست و جهان را به عدالت و داوری ملزم خواهد نمود. از خود چیزی نمی گوید، بلکه از مسیح خبر می دهد و او از خدا (پدر):
و من به شما راست می گویم که رفتن من برای شما مفید است؛ زیرا اگر نروم تسلّی دهنده نزد شما نخواهد آمد، امّا اگر بروم او را نزد شما می فرستم. و چون او آید جهان را بر... عدالت و داوری ملزم خواهد نمود... ولیکن چون او، یعنی روح راستی، آید شما را به جمیع راستی هدایت خواهد کرد؛ زیرا که او از خود تکلّم نمی کند، بلکه به آنچه شنیده است سخن خواهد گفت و از امور آینده به شما خبر خواهد داد. او مرا جلال خواهد داد؛ زیرا آنچه آنِ من است خواهد گرفت و به شما خبر خواهد داد... .[16]
موعود در آیین هندو
در آیین هندو، موعود نجات بخش موسوم به (( کالکی kalki)) در پایان آخرین دورة زمانی از ادوار چهارگانة جهانی، یعنی (( کالی یوگه))[17] ظهور خواهد کرد. بنابر تفکر هندویی، جهان از چهار دورة رو به انحطاط تشکیل شده است. در چهارمین دوره، یعنی عصر کالی، فساد و تباهی سراسر جهان را فرا می گیرد. زندگانی اجتماعی و معنوی به نازل ترین حدّ خود نزول می کند و موجبات زوال نهایی را فراهم می سازد.[18]
در این عصر (کالی یوگه یا دورة انحطاط) که بنابر باورهای هندویی از نیمه شب بین 17 و 18 ماه فوریه سال 3102 قبل از میلاد مسیح شروع گردیده، و ما اکنون در آن به سر می بریم، فقط به یک چهارم دَرْمه (دین یا نظم کیهانی) عمل می شود و سه چهارمش به فراموشی سپرده شده است.
مردمان این دوره گناهکار، ستیزه جو و چون گدایان، بداقبال و سزاوار اقبالی نیستند. چیزهای بی ارزش را ارج می نهند، آزمندانه می خورند و در شهرهایی زندگی می کنند که پر از دزدان است.[19]
در پایان چنین دوران سیاهی، آخرین و دهمین تجلّی (اوتارة) (( ویشنو Vishnu)) موسوم به کالکی،[20] سوار بر اسبی سفید و به هیأت انسان ظهور خواهد کرد. وی سراسر جهان را سواره و با شمشیری آخته و رخشان در می نوردد تا بدی و فساد را نابود کند. با نابود کردن جهان، شرایط برای آفرینشی نو مهیا می شود تا در مهایوگای آتی، دیگر بار عدالت و فضیلت ارزش یابند.[21]
موعود در آیین بودا
در آیین بودا، اندیشة منجی موعود با مفهوم (( میْتْرِیه Maitreya)) (واژه ای سنسکریت به معنای مهربان) تبیین می گردد. در الهیات بودایی، او را بودای پنجم[22] و آخرین بودا از بودایان زمینی می دانند که هنوز نیامده است، امّا خواهد آمد تا همة انسان ها را نجات دهد. در نمادنگاریِ بودایی، او را به هیأت مردی نشسته که آمادة برخاستن است، نمایش می دهند تا نمادی باشد از آمادگی وی برای قیام!
روایات بودایی دربارة شخصیت و چگونگی ظهور آخرین بودا یا منجی موعود یعنی کسی که خواهد آمد تا همگان را مژدة رهایی داده و آن ها را از چرخة آهنین رجعت های مداوم به عالم نجات دهد) همداستان نیستند. در سنّت مهایانه که یکی از دو سنّت یا مذهب اصلی بودایی است، توجه بیش تری به شخصیت میتریه شده است. در روایات مهایانه ای، شاکیه مونی ـ که همان (( گُتمه autama)) بودای مشهور است ـ چهارمین بودا و میتریه که پس از او خواهد آمد، به عنوان بودای پنجم معرفی شده است. در حالی که در برخی روایات بودایی، گُتمه بودای هفتم است و بوداسف (Bodhesattava) در آینده و به عنوان آخرین بودا ظهور خواهد کرد.
دربارة زندگی و سرنوشت مقدّر میتریه نیز به عنوان آخرین بودا اختلاف وجود دارد. در (( کانون پالی)) (منبع اصلی اطلاعات ما از آیین بودای اولیه) اهمیّت چندانی به وی
نداده اند؛ تنها در یک سوره (سورة چکّه وتّی سیهه ناده) از این مجموعه نام او را برده اند. امّا از آثار غیر کانونی (غیر مقدس) دو اثر به این آموزه اختصاص یافته است.
در (( مهاوَنسه Mahavansa)) که به تاریخ سریلانکا می پردازد، روز شمار حوادث مربوط به قیام میتریه به وضوح چنین گفته شده است:
پس از آن که شاکیه مونی به پری نیروانه (نیروانة بزرگ) رسید، جهان پای به سراشیبی اجتماعی و کیهان شناختی نهاد؛ پنج هزار سال پس از آخرین بودا، آفتاب آموزه های بودایی افول می کند و طول عمر آدمیان به ده سال فرو می کاهد. در این زمان، چرخه وارو می گردد: زندگی متحوّل شده، به طوری که متوسط عمر مردم به هشتاد هزار سال می رسد.[23] با این عمرهای طولانی و زمینة مناسب برای تعالیم بودا، یک (( چکره ورتین Cakravartin)) یا (راهنما) خواهد آمد. او برای مردم رفاه و بهروزی می آورد و آموزه های بودا را ترویج می کند. آن گاه که چنین فضایی بهشت گون فراهم آمد، میتریه از آسمان (( توشیته Tushita)) نزول می کند، بوداییِ خویش را به کمال می رساند، و درمه را به فرهیختگان می آموزد. (( مَها کشیپه MahakashyaPa))، از مریدان برجستة بودا، از خلسه ای که پس از پری نیروانة معلم خویش بدان فرو رفته بود، بیرون می آید تا بار دیگر بودا را خدمت کند و آموزه های آن روشنی یافته را بشنود.[24]
26