»» ولادت امام حسین (ع) از دیدگاه مورخین و محدثین1
چکیده :
فلسفه عزاداری و تذکر برای امام حسین (ع) که به توصیه ائمه اطهار سال به سال باید تجدید شود به خاطر آن است که یک درس تاریخ بسیار بزرگ بگیرد ، و برای این که این درس را مورد استفاده خودش قرار دهد ، اول باید آن درس را بفهمد و برای خود حل کند و در این تحقیق امیدوارم با عنایت امام حسین (ع) این درس را بفهم .
پیشگفتار
کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست
که تر کنی سر انگشت و صفحه بشماری
مهمترین حادثه در حیات سومین اختر ولایت جانبازی و فداکاری و شهادت وی و فرزندان و یاران عزیزش در دشت کربلا است . حادثه ای که عقل ها را تکان داد و تمام حادثه ها را در برابر خود به دست فراموشی سپرده پیوسته در صفحات تاریخ باقی و پایدار است . حادثه ای که پیام های عظیم و فراوانی به ما آموزش می دهد که قلم از نوشتن آن عاجز و زبان از گفتن قاصر می شود ، ولی وظیفه ما این است ، آنچه در توان داریم ، به اشاعه فرهنگ عاشورا بپردازیم. همانطور که ایران عزیز ما ، شاخصه اش عاشورا است . روزی که همه مردم ، سیاه پوش ، با چهره غم زده و چشمان اشکبار به خیابان ها و میدان ها می آیند و با صدای زنجیر و سنج و طبل و شیپور عاشورا را فریاد می کنند . .. در روز عاشورای سال 61 هجری است اسلامی ساکت و رخوت زد و منزوی بودند ، آنها خود سپاه ستم بودند و بر روی امام حسین (ع) و یاران و خانواده او تیغ کشیدند . بر پیکر شهیدان اسب تازیدند ، سر های شهیدان را بر نیزه زدند و در شهرها گرداندند . نه حسرتی خوردند و نه اندوهی ، حتی شادمانی هم کردند . دعبل خزاعی (1) عمق و اوج این فاجعه را به روشنی و تلخی به تصویر کرده است :
راس بن بنت محمد و وصیه
یا للرجال علی قناه یرفع
والمسلمون بمنظر و بسمع
لا جازع من ذا و لا متخشع
سر پیامبر (ص) و جانشین او ، ای مردم بر نیزه بلند است .
و مسلمانان می بینند و می شنوند ، اما کسی ناله ای نمی کند و افسوس نمی خورد . و در یک کلام ، من فقط جمع آوری کننده ، مطالب از کتابهای مختلف هستم و امیداورم مورد قبول آن امام رئوف قرار گیرد .
ولادت امام حسین (ع)
در ولادت امام حسین (ع) کلمات علماء و محدثین و مورخین شیعه و سی دچار اختلاف گردیده که در چه روزی و در چه ماهی و در چه سالی بوده است ؟ سوم شعبان ، یا پنجم آن ، یا پنجم جمادی الاولی سال چهارم هجرت یا آخر ربیع الاول سال سوم چنانچه آن را شیخ طوسی « در تذهیب » و شهید در « دروس » و بهائی در « توضیح المقاصد اختیار کرده اند و موافق روایتی است که ثقه الاسلام کلینی عطر الله مرقد از امام ششم (ع) روایت کرده است که فرمود : میان حسن و حسین یک طهر بود و فاصله ولادت آن شش ماه و ده روز است ، و منظورش اقل طهر است که ده روز است ولادت امام مجتبی نیمه ماه رمضان سال بدر ( دوم هجرت ) است ؛ ونیز روایت شده که میان حسن و حسین (ع) یک طهر نبود و مدت حمل امام حسین (ع) همان شش ماه بود و در مناقب ابن آشوب از کتاب انوار است که خدای تعالی پیغمبر خود را به حمل و ولادت امام حسین (ع) تهینت فرمود و به قتل او تعزیت ، و فاطمه آن را دانست و ناگوارش آمد و این آیه نازل گشت « مادرش او را به ناگواری آبستن داشته و ناگوارش فرو گذاشته ، و آبستنی و شیر خوارگی اش سی ماه بوده است .»(2) آبستنی زنان نه ماه است و نوزادی شش ماه نزاده است که زیست کند جز عیسی و حسین.(3) صدوق (ره ) به سند خود از صفیه دختر عبدالمطلب رضوان الله علیها روایت کرده است که : چون حسین (ع) از شکم مادر به زمین آمد و من متولی آن بودم ، پیغمبر (ص) فرمود : ای عمه ، فرزندم را نزدم آور ، عرض کردم: هنوز پاکیزه اش نکردم فرمود : تو او را پاکیزه کنی ؟ خدای تعالی او را نظیف و پاک کرده است . در روایت دیگر است که او را به پیغمبر دادم و او زبان را در کامش نهاد و حسین زبان رسول خدا را به مکیدن گرفت و من حس می کردم که از رسول خدا (ص) جز شیر و عسل به وی نمی خوراند . شیخ طوسی در « مصباح » آورده که به قاسم بن ابی العلاء همدانی وکیل امام دهم نامه رسید که : مولای ما حسین بن علی (ع) روز پنجشنبه سوم شعبان بزاد ، آن روز را روزه دار و این دعا را بخوان : بار خدایا ، من از تو خواهش دارم به حق ان که در این روز زاده است ، و در ضمن این دعا است که فطرس به گهواره اش پناهنده شد و ما پس از وی به قبرش پناهنده شده ایم .(4) سید در « لهوف » گفته : در آسمان ، فرشته ای نماند جز آنکه نزد پیغمبر فرود آمد و همه به وی درود گفتند و درباره ی حسین (ع) او را تسلیت دادند و ثواب آنچه عطا شود و به گزارش دادند و تربیت حسین (ع) را به او نمودند و پیغمبر می فرمود : بار خدایا واگذار کسی که او را وانهد و بکش آن که او را بکشد و او را به مرادش برساند . (5)و در کتاب شیعه در اسلام نوشته « علامه فقید سید محمد حسن طباطبائی » درباره ولادت امام سوم چنین می فرماید : امام حسین (سید الشهداء ) فرزند دوم علی (ع) از فاطمه (س) دختر پیغمبر اکرم (س) که در سال چهارم متولد شده است . آن حضرت پس از شهادت برادر بزرگوار خود امام حسن مجتبی (ع) به امر خدا و طبق وصیت وی ، به امامت رسید .(6) صبحگاه روز سوم شعبان سال چهارم هجرت ، دومین فرزند علی و فاطمه (س) در مدینه در خانه علی (ع) کنار مسجد النبی دیده به جهان گشود و خانه زهرای اطهر(س) به نور جمال این نو گل باغ نبوت و ولایت و چراغ فروزان آسمان رسالت و امامت ، معطر و روشن شد . پیامبر (ص) به خانه فاطمه (س) آمد و فرمود : نوزاد را نزدش ببرید « اسما که افتخار کنیزی در خانه ی فاطمه (س) را داشت (7) نوزداش را به پارچه ای سفید پیچید و به حضور رسول خدا (ص) برد . پیامبر (ص) او را در آغوش گرفت و کام او را با آب دهان مبارکش برداشت . و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت . روز اول یا هفتمین روز بود که جبرئیل از طرف خدا بر پیامبر (ص) نازل شد و پس از سلام عرض کرد : « این کودک را به نام پسر کوچک هارون ( برادر موسی (ع) « شبیر» که به عربی حسین است بگذار ، زیرا علی (ع) نسبت به تو همچون هارون نسبت به موسی (ع) است ، با این فرق که بعد از تو پیامبری نخواهد آمد . »
به این ترتیب نام حسین برای این فرزند دوم علی (ع) و فاطمه (س) گذاشته شد . طبق بعضی از روایات ، مدت حمل امام حسین (ع) شش ماه بود . روز هفتم ولادتش فاطمه الزهرا (س) گوسفندی را برای فرزندش به عنوان«عتیقه» کشت و سر آن حضرت را تراشید و هم وزن موی سرش نقره صدقه داد .(8) از سلمان نقل شده رسول خدا (ص) فرمود:« هارون برادر موسی» (ع) دو فرزندش را شبر و شبیر نام نهاد و من دو فرزندم را حسن و حسین( که عربی شبر و شبیر است ) نهادم . » (9)
نجات فطرس ( فرشته)
در خرائج راوندی نقل شده ، هنگامی که امام حسین (ع) متولد شد ، خداوند به جبرئیل فرمانداد با گروه بسیار از فرشتگان به حضور پیامبر (ص) آیند و تبریک بگویند ، جبرئیل در حین فرود از آسمان به زمین فرشته ای به نام « فطرس» را دید در جزیره ای افتاده ، علتش این بوده که خداوند او را مامور کاری ساخته و او در آن کار ، کندی کرده و در نتیجه به کیفر شکسته شدن گرفتار شده بود ، فطرس به جبرئیل عرض کرد به کجا می روید ؟ جبرئیل گفت : به سوی محمد (ص) فطرس عرض کرد : مرا نیز با خود حمل کن و نزد آن حضرت ببر شاید برایم دعا کند. جبرئیل خواسته او را پذیرفت و با هم همراه فرشتگان دیگر به حضور پیامبر (ص) رسیدند و تبریک گفتند ، جبرئیل ماجرای فطرس را به عرض رساند ، پیامبر (ص) فرمود: « به او بگو پیکرش را به این نوزاد حسین (ع) بمالد . » فطرس همین کار را کرد و همان دم ، خداوند فطرس را تندرست کرده به حال اول برگرداند ، سپس فطرس همراه جبرئیل به سوی آسمان پر گشود . (10)در روایت دیگر آمده : پیامبر (ص) از درگاه خدا خواست تا به خاطر حسین (ع) فطرس را آزاد کند ، خداوند دعایش را مستجاب کرد ، فطرس به مرکز سکونت خود بازگشت و بین فرشتگان افتخار می کرد و می گفت من مثلی و انا عتاقه الحسین بن علی وفاطمه وجده احمد کیست مثل من؟ من آزاد شده حسین(ع)فرزند علی(ع)وفاطمه(س)وجد حسن(ع)حضرت احمد(ص) هستم.(11) علامه مجلسی می نویسد:ام سلمه(یکی از همسران پیامبر(ص)گفت:لباس بهشتی برای حسین(ع)آوردند پیامبر(ص) به او پوشانید وفرمود: « این لباس ، هدیه ای است که پروردگارم به حسین (ع) اهدا نموده که تار پودش را ، پر جبرئیل و فرشتگان تشکیل می دهد و به حسینم می پوشانم و او را به این لباس می آرایم که بسیار دوستش دارم . »(12)آورده اند که : حسین ( ع) از فاطمه و زن دیگر شیر نخورده و همیشه او را نزد پیغمبر (ص) می آوردند و ابهام خود را در دهانش می نهاد و آن را برای کفایت دو سه روز می مکید و گوشت حسین (ع) از گوشت و خوان پیغمبر روئید . (13)ابن شهر آشوب روایت کرده که « هنگام ولادت امام حسین (ع) فاطمه (س) مریض شد و شیر در پستان مبارکش خشک گردید ، رسول خدا (ص) مرضعی طلب کرد یافت نشد ، پس خود آن حضرت تشریف آورد به حجره فاطمه (س) و انگشت ابهام خویش را در دهان حسین می گذاشت و او می مکید ! بعضی گفته اند که زبان مبارک را در دهان حسین(ع) می گذاشت و او را زقه می داد ، چنان که مرغ جوجه ی خود را زقه می دهد تا چهل شبانه روز ، رزق حسین (ع) را حق تعالی از زبان پیغمبر (ص) گردانیده بود ، پس رویید گوشت حسین (ع) از گوشت پیغمبر (ص) و روایات به این مضمون بسیار است.» (14)و در علل الشرایع روایت شده که « حال امام حسین (ع) در شیر خوردن بدین منوال بود تا آنکه رویید گوشت او از گوشت پیغمبر (ص) و شیر نیاشامید از فاطمه (س) و نه از غیر فاطمه. » (15) شیخ کلینی در کافی از حضرت صادق (ع) روایت کرده که « حسین (ع) از فاطمه (س) و از زنی دیگر شیر نیاشامید ، او را به خدمت پیغمبر (ص) می بردند ، حضرت ابهام مبارک را در دهان او می گذاشت و او می مکید و این مکیدن او را دو روز سه روز کافی بود . پس گوشت و خون حسین(ع) از گوشت و خون حضرت رسول (ص) پیدا شد و هیچ فرزندی جز عیسی بن مریم (ع) و حسین بن علی (ع) شش ماهه از مادر متولد نشد که بماند ، و در بعضی روایات به جای عیسی ، یحیی نام برده شد .
تاکید پیامبر (ص) بر مقام والای امام حسن (ع) و امام حسین (ع)
1-علاقه شدید پیامبر (ص) به امام حسن و امام حسین (ع)
اسامه بن زید می گوید : شبی به خاطر نیازی به در خانه پیامبر (ص) رفتم ، در را زدم ، پیامبر (ص) از خانه بیرن آمد ، چیزی در دست و آغوشش دیدم و لی ندانستم چیست ؟ پس از رفع نیاز ، پرسیدم آن چیست ؟ ناگهان حسن و حسین (ع) را در آغوشش یافتم و شنیدم سه بار فرمود هذا ابنای و ابنا ابنتی ، اللهم انک تعلم انی احبهما فاحبهما این دو ، پسران من و پسران دخترم هستند ، خدایا تو می دانی که این دو را دوست دارم ، پس این دو را دوست بدار. (16)در روایت دیگر می خوانیم پیامبر (ص) دست حسن و حسین (ع) را گرفته بود و فرمود : « کسی که مرا و این دو را و پدر ورمادر این دو را دوست بدارد ، در روز قیامت در درجه من همراه من است .» (17)انس بن مالک می گوید :« حالکم قطر ، اجازه حضور به محضر پیامبر (ص) یافت ، پیامبر (ص) به او اجازه داد و آن روز آن حضرت در خانه ام سلمه ( یکی از همسران پیامبر (ص) ) بود ، پیامبر (ص) به امه سلمه فرمود : در را ببند ، کسی وارد نشود ، در این لحظه که ام سلمه می خواست در را ببندد ، حسین (ع) در را گشود و وارد شد و به دوش رسول خدا (ص) می پرید ، پیامبر (ص) او را می بویید و می بوسید .حاکم قطر به پیامبر (ص) عرض کرد :« آیا این کودک را دوست داری ؛ فرمود «آری ، امتم او را می کشند و اگر بخواهی مکان شهادتش را نشان می دهم ...) (18)
2- زیبایی حسین (ع)
طاووس یمانی نقل می کند : وقتی که امام حسین (ع) در مکان تاریکی می نشست ، مردم به وسیله شعاع پیشانی و گلویش ، او را می دیدند چرا که رسول خدا (ص) بسیاری از اوقات پیشانی و گلوی او را می بوسید . (19)
3- رسول خدا (ص) معلم امام حسین (ع)
امام حسین (ع) هنوز زبان باز نکرده بود ، رسول خدا (ص) برای انجام نماز مستحبی ایستاد ، حسین (ع) در کنارش بود ، رسول خدا (ص) گفت « الله اکبر » ولی حسین (ع) نتوانست بگوید ، این کار شش بار تکرار شد بار هفتم وقتی که رسول خدا (ص) گفت « الله اکبر » حسین (ع) زبان گشود و گفت : « الله اکبر » امام صادق (ع) فرمود : از این رو گفتن هفت تکبیر در آغاز نماز سنت ( مستحبی ) گردید . (20)به این ترتیب نخستین کلام حسین (ع) هنگام گشودن زبان « الله اکبر » بود و تا آخر پای « الله اکبر » ایستاد و خون پاکش را برای اعلای کلمه « الله اکبر » ایثار کرد و در ضمن این درس را از این حدیث می آموزیم که کودکان را در همان آغاز با نا مخدا آموزش دهیم و نسبت به کودکان مهربانی کنیم ، چرا که مهربانی نقش مهمی در پرورش سالم روحی و جسمی کودک دارد . چنانکه سعدی می گوید :
درس معلم ار بود زمزمه مجتبی
جمله به مکتب آورد طفل گریز پای او
4- بزرگان اهل بهشت
رسول خدا (ص) فرمود : « ما خاندان عبدالمطلب بزرگان اهل به بهشت هستیم ( یعنی ) من و علی و جعفر دو پسر ابوطالب و حمزه پسر عبدالمطلب و حسن و حسین ( علیهما السلام ) و در نقل دیگر ، نام حضرت مهدی (ع) نیز آمده است . (21)
5-امام حسن و حسین ( علیهما السلام ) فرزندان پیامبرند
طبق روایات بسیار ، حسن و حسین (علیهماالسلام ) به عنوان پسران پیامبر (ص) خوانده شده اند و معمولاً نسل هر کسی از ناحیه پسر ادامه می یابد ؛ ولی نسل پیامبر اسلام (ص) از ناحیه ی دخترش فاطمه استمرار یافت .در این باره به این روایت توجه کنید : جابر انصاری می گوید : « من و عباس ( عموی پیامبر ) در حضور پیامبر (ص) نشسته بودیم ، ناگهان علی (ع) آمد و سلام کرد ، پیامبر (ص) جواب سلامش را داد و برخاست او را در آغوش گرفت و بین دو چشمش را بوسید و در جانب راست او را نشاند.» عباس به پیامبر (ص) عرض کرد :« آیا علی (ع) را دوست داری ؟ فرمود : ای عمو سوگند به خدا علی محبویترین مخلوقات نزد من است ، خداوند نسل هر پیامبری را از صلب خودش قرار داد و نسل مرا از صلب این شخص .»(22)
6-سلام خدا بر پدر دو دسته گل خوشبو
روزی پیامبر (ص) به علی (ع) فرمود : « سلام خدا بر تو ای پدر دو دسته گل خوشبو ، در مورد این دو دسته گل خودم ( حسن و حسین ) در دنیا به تو سفارش می کنم . »(23)
7-دو گوشواره عرش خدا
پیامبر (ص) فرمود : در روز قیامت ، عرش خدا به تمام زینت ها آراسته می شود ، امام حسن (ع) بر بالای یکی از منبرها و امام حسین (ع) بر بالای منبر دیگر قرار می گیرد ، خداوند عرش را با وجود این دو بزرگواران تزیین می نماید ، همچانکه دو گوشواره زن را زینت می بخشد .(24) و در تعبیر دیگر رسول خدا (ص) با صراحت فرمود : حسن و حسین (ع) دو گوشواره عرش خدایند .(25) با توجه به اینکه عرض از تمام آسمان ها و زمین و هر چه در جهان هستی غیر از خدا هست بزرگتر می باشد و مرکز مدیریت همه جهان هستی است .
8- حسن و حسین ( علیهما السلام ) بهتر از همه
پیامبر (ص) فرمود « حسن و حسین بهتر از همه انسان های روی زمین بعد از من و بعد از علی و مادرشان هستند و مادرشان بهترین زنان زمین است . (26)
9- حسن و حسین علیهما السلام دو عروه الوثقی دین
رسول خدا (ص) فرمود : هر کس که بخواهد به عروه الوثقی ( دستگیره محکم دین ) تمسک کند آن گونه که خداوند در قران ( آیه 256 سوره بقره ) فرمود(27): ولایت و دوستی علی و حسن و حسین (ع) را بپذیرید ، چرا که خداوند بزرگ حسن و حسین (ع) را بر فراز عرش ، دوست دارد . (28)
10- عالیترین پیوند معنوی پیامبر (ص) با حسین (ع)
پیامبر ( ص ) فرمود : « حسین منی و انا من حسین احب الله من احب حسینا»حسین از من است و من نیز از حسینم کسی که حسین را دوست بدارد خداوند او را دوست می دارد . (29)نیز فرمود : « در جانب راست عرش خدا نوشته شده : « ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه » حسین چراغ روشنی بخش هدایت و کشتی نجات است . (30)
پیشگویی و اندوه پیامبر (ص) از شهادت حسین (ع)
ابن عباس می گوید : روزی پیامبر (ص) در محلی نشسته بود ، در این هنگام امام حسن مجتبی (ع) نزد پیامبر (ص) آمد ، پیامبر (ص) تا او را دید ، بی اختیار سر شک اشک از دیدگانش جاری شد و حسن (ع) را روی زانوی راستش نشاند . سپس فاطمه (س) آمد ، حضرت تا او را دید ، اشکش جاری شد ، فرمود : دخترم پیش بیا ، او آمد در مقابل آن حضرت نشست سپس علی (ع) آمد ، پیامبر (ص) تا او را دید ، اشک در چشمش حلقه زد ، فرمود : برادرم ! پیش بیا ، حضرت علی (ع) پیش آمد و آن حضرت را در طرف راستش نشاند . بعضی از اصحاب از رسول خدا (ص) پرسیدند : چرا شما هر یک از آنها را دیدید گریستید ؟ حضرت در پاسخ فرمود : « سوگند به خدایی که مرا برگزید و از همه جهانیان برتری بخشید ، و من و اینها گرامیترین خلق خدا هستیم و هیچ کسی برایم محبوبتر از اینها نیست ، سپس ماجرای شهادت هر یک را شرح داد تا به حسین (ع) رسید فرمود : اما حسین از من است ، او فرزند و پسر من و بهترین خلق بعد از برادرش حسن است ، او امام مسلمانان و خلیفه پروردگار جهان و پناه بی پناهان و دادرس مظلومان و مایه رحمت خدا بر همه ی خلایق است .»او سرور جوانان اهل بهشت و باب نجات امت می باشد ، امر او امر من و اطاعت او ، اطاعت از من است ، کسی که از او پیروی کند از من پیروی نموده و کسی که از فرمان او سر پیچی نماید ، از من نیست ، من وقتی که او را دیدم به یاد مصایبی افتادم که بعد از من به او وارد می شود . ... گویی او را می بینم که تیری به بدنش می رسد و از پشت اسبش بر زمین می افتد ، سپس همچون گوسفند او را مظلومانه ذبح می کنند . در این هنگام رسول خدا (ص ) گریه کرد و همه حاضران صدا به گریه بلند کردند . سپس فرمود : خدایا ، از آنچه که بعد از من ، نسبت به اهل بیتم روا می دارند به تو شکایت می کنم ، آنگاه حضرت برخاست و به خانه اش رفت.(31)
مقام حسین (ع) در بهشت
انس بن مالک می گوید : روزی مردی نزد رسول خدا (ص) آمد و درباره ی علی (ع) سوالی کرد ، حضرت فرمود : آیا از علی می پرسی ، روز قیامت ، حضرت علی (ع) ، سوار بر شتری از شترهای بهشتی شده که پاها او از زبرجد سبز و چشمان او از یاقوت سرخ و کوهان او از مشک خوشبو است ، پرچم حمد در دست اوست که آن پرچم ، چهل قسمت می باشد و بین زمین و آسمان را پر کرده است . حمزه (سید الشهدا) در طرف راست آن ، جعفر طیار در طرف چپ آن ، حضرت فاطمه پشت سر آن ، حسن و حسین در دو طرف آن ( بین حمزه و جعفر ) قرار دارند ، منادی حق فریاد می زند کجایند علاقه مندان به این گروه ، کجایند دشمنانشان ؟ این علی (ع) فرزند ابوطالب است که نامه عملش را به دست راست گرفته تا به بهشت روانه گردد . (32)ابوهریره می گوید : پیامبر (ص) را دیدم حسن و حسین ( علیهماالسلام ) را بر شانه های خود نشاند ، و نزد ما می آید وقتی به ما رسید فرمود : « هر کس این دو را دوست بدارد ، مرا دوست داشته و هر کس با آن دشمنی کند با من دشمنی کرده است .» (33)درباره سیمای امام حسین (ع) نقل می کند که او در ظاهر و باطن شبیه ترین مردم به رسول خدا (ص) بود .
و پیامبر (ص) در گفتاری فرمد : » این حسین است او را بشناسید ، سوگند به کسی که جانم در دست قدرت او است حسین اهل بهشت است و دوستان او و دوستان او نیز در بهشتند . (34)
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 93/3/10 :: ساعت 1:24 عصر )
»» میلاد امام حسین علیه السلام
اشاره
امام حسین علیه السلام ، دومین ثمره پیوند آسمانی علی علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام در سوم شعبان سال چهارم هجری در مدینه دیده به جهان گشود. آن حضرت، هفت ساله بود که جدّش، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از دنیا رفت. پس از آن، سی سال در کنار پدرش زندگی کرد. پس از حضور ده ساله در کنار برادر بزرگوار خود و به دنبال شهادت آن حضرت، به مدت ده سال امامت امت اسلامی را عهده دار شد و سرانجام در محرم سال 61 هجری در سرزمین کربلا به شهادت رسید.
خاندان تابناک
امام حسین علیه السلام در شریف ترین و اصیل ترین خانواده ها به دنیا آمد. مادرش، فاطمه زهرا علیهاالسلام در پاک دامنی و تقوا یگانه بود و پدرش، علی علیه السلام ، نماد فضیلت، شهامت و مردانگی به شمار می آمد. روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ، حسین علیه السلام را بر شانه خود گذاشت و در برابر مردم فرمود: «این حسین بن علی، بهترین مردان امت من است. جدّش، محمد رسول خدا صلی الله علیه و آله ، بزرگ پیامبران است و جدّ مادری اش، خدیجه دختر خُوَیلد، پیشی گیرنده زنان جهان به سوی ایمان به خدا و رسول خداست و مادر او فاطمه زهرا علیهاالسلام ، دختر محمد صلی الله علیه و آله وسلم بهترین و سرور زنان جهان است.» امام حسین علیه السلام نیز می فرمود: «در میان همگان کیست که جدی مانند من یا معلمی همچون علی داشته باشد؟ من فرزند دو ماه تابناکم. مادرم، فاطمه زهرا علیهاالسلام و پدرم، درهم کوبنده کفر در بدر و حُنین بود».
حسین علیه السلام در زمان پیامبر(ص)
امام حسین علیه السلام تا هفت سالگی در مهد نبوت تربیت شد. پیامبراسلام، او را در آغوش خویش با آموزه های آسمانی اسلام پرورش داد و زیرنظر خود تربیت کرد. میزان علاقه پیامبر به حسین علیه السلام به اندازه ای بود که کوچک ترین ناراحتی او را تحمل نمی کرد. روزی از در خانه فاطمه علیهاالسلام می گذشت. وقتی صدای گریه حسین علیه السلام را شنید، وارد خانه شد و به دخترش فرمود: «مگر نمی دانی که گریه حسین علیه السلام مرا اندوهگین می سازد.» سپس نوزاد را بوسید و گفت: «خدایا! من این نوزاد را دوست دارم. تو نیز او را دوست بدار».
پیشوای سوم در دوران خلافت پدر
در دوران خلافت پنج ساله امیرمؤمنان علی علیه السلام ، امام حسین علیه السلام در صحنه های سیاسی و نظامی مهم زمان در کنار آن حضرت قرار داشت. ایشان در جنگ جمل، فرماندهی جناح چپ سپاه علوی را عهده دار بود و در جنگ صفین نیز افزون بر حضور در میدان نبرد، با سخنرانی های پرشور، در تشویق یاران حضرت علی علیه السلام برای شرکت در جنگ نقشی فعال داشت.
حسین علیه السلام در دوران امامت برادر
امام حسین علیه السلام ، پس از شهادت پدر بزرگوارش، ده سال در کنار برادر و رهبرش، امام حسن مجتبی علیه السلام قرار گرفت. در زمان حرکت نیروهای امام حسن علیه السلام به سمت شام برای نبرد با معاویه، همراه آن حضرت در صحنه های نظامی حضور داشت و زمانی که معاویه به امام حسن علیه السلام پیشنهاد صلح کرد، ایشان با امام حسین علیه السلام و عبدالله بن جعفر درباره این پیشنهاد به گفت وگو پرداخت.
امام حسین علیه السلام در دوران حکومت معاویه
امام حسین علیه السلام در دوران ده ساله امامت خویش، به دنبال هر جنایت معاویه، او را با نامه های متعدد یا سخنرانی های کوبنده مورد انتقاد قرار می داد. یکی از مهم ترین موارد مخالفت امام با معاویه، موضوع ولی عهدی یزید بود. امام با آگاهی از فعالیت های دامنه دار معاویه در این زمینه، در برابر او موضع گیری تندی کرد.
در اواخر دوران حکومت معاویه که فشار بر شیعیان به اوج رسیده بود، آن حضرت به حج رفت و در سرزمین مِنی، در سخنرانی افشاگرانه ای فرمود: «دیدید که این مرد زورگو و ستمگر با ما و شیعیان ما چه کرد؟ من در اینجا مطالبی را با شما در میان می گذارم ... وقتی به شهرها و میان قبایل خود برگشتید، با افراد مورد اعتماد در میان بگذارید و آنان را به رهبری ما دعوت کنید؛ زیرا می ترسم این موضوع به دست فراموشی سپرده شود و حق نابود گردد.» سپس به بیان فضیلت ها و پیشینه درخشان پدرش و خاندان امامت پرداخت و جنایت های معاویه را برشمرد.
درودی برتر
روزی کنیز امام حسین علیه السلام بر آن حضرت وارد شد و شاخه گلی به عنوان شادباش به آن حضرت تقدیم کرد. حسین بن علی علیه السلام به او فرمود: «در راه خدا آزاد هستی.» از حضرت پرسیدند: شاخه گلی بی قدر و قیمت تقدیم شما کرد و در برابر، آزادش کردید؟ حضرت فرمود: «خداوند ما را این گونه ادب کرده است آنجا که فرمود: و هنگامی که به شما درود گویند، شما درودی نیکوتر از آن یا همانندش را پاسخ دهید. شادباش نیکوتر از شادباش او، آزاد کردن او از بندِ کنیزی بود».
سیمای حسین علیه السلام در کلام معصومان علیهم السلام و بزرگان
سیمای حسین علیه السلام در کلام رسول مهر
امام حسین فرمود: من بر رسول خدا وارد شدم. حضرت فرمود: «آفرین بر تو ای اباعبداللّه! ای زینت آسمان ها و زمین.» شخصی که آنجا حضور داشت، عرض کرد: یارسول اللّه! چگونه کسی جز شما می تواند زینت آسمان ها و زمین باشد؟ پیامبر فرمود: «سوگند به آن کسی که مرا نبّی به حق مبعوث کرد، مقام حسین بن علی علیه السلام در آسمان، والاتر از مقام او در زمین است. به درستی که بر عرش الهی نوشته شده است: حسین علیه السلام ، چراغ هدایت و کشتی نجات است».
سیمای حسین علیه السلام در کلام امام باقر علیه السلام
حضرت امام محمدباقر علیه السلام فرمود: «شیعیان ما را امر کنید به زیارت قبر حسین علیه السلام بروند؛ زیرا زیارت قبر امام حسین علیه السلام ، روزی را فزونی می بخشد، عمر را افزایش می دهد و از رویدادهای خطرناک جلوگیری می کند. زیارت قبر امام حسین علیه السلام بر هر مؤمنی که به امامت حسین علیه السلام اقرار دارد، لازم است».
سیمای حسین علیه السلام در کلام امام زمان علیه السلام
در بخشی از زیارت ناحیه مقدسه که انتساب آن به امام زمان علیه السلام مشهور است، می خوانیم: «تو ای حسین! برای رسول خدا6، فرزند؛ برای قرآن، سند و برای امت، بازو و توان بودی. در طاعت خدا، سپاس گزار و در مورد عهد و پیمان، حافظ و مراقب بودی. رکوع و سجودت، طولانی بود و در دنیا، زاهد و پارسا بودی».
شخصیت حسین علیه السلام از نگاه گاندی
از گاندی، مصلح بزرگ هند نقل شده است که: «من برای مردم هند چیز تازه ای نیاوردم. فقط نتیجه ای که از مطالعات و تحقیقاتم درباره تاریخ زندگی قهرمانان کربلا به دست آورده بودم، ارمغان ملت هند کردم. اگر بخواهیم هند را نجات دهیم، واجب است همان راهی را بپیماییم که حسین بن علی علیه السلام پیمود».
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 93/3/10 :: ساعت 1:22 عصر )
»» توصیه هاى مهم به کارگزاران حکومت
عبدالرحمن بن سلیمان مى گوید : حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمود : امیرالمومنین (علیه السلام) شخصى کوفى را براى گرفتن زکات به بیابان کوفه فرستاده ، فرمود : اى بنده خدا ! از خدا بترس و دنیایت را بر آخرتت ترجیح مده .
در آنچه تو را بر آن امین قرار داده ام نگهدار باش و حق خدا را پاس دار تا به خطه فلان عشیره برسى ; چون بر آنان وارد شوى ، در محدوده آنان جاى گیر بدون اینکه در همسایگى خانه هاشان منزل کنى ، آنگاه با آرامش و وقار به سوى آنان برو تا اینکه در میانشان قرارگیرى ، به آنان سلام گفته ، مى گویى :
اى بندگان خدا ! ولىّ خدا مرا به سوى شما گسیل داشته که حق خداوند را از شما پس گیرم ، آیا در اموال شما براى خداوند حقى هست تا به ولى او پرداخت کنید ؟ اگر کسى از آنان گفت : نه ، بدو باز مگوى .
اگر توانگرى به تو گفت : آرى ، با او برو ، بى آنکه او را بترسانى ، جز به نیکى به او وعده مده تا اینکه به انعام و احشام او برسى و در میان آنها مرو مگر با رخصت او چرا که اکثر آنها مال اوست و به او بگو اى بنده خدا ! به من رخصت مى دهى که میان آنها بروم ؟ اگر گفت : آرى ، همچون افراد خشن و مسلط بر او در میان انعام و احشام نرو ، آنها را دو بخش کن سپس او را بگذار که هر یک را خواست برگزیند هر کدام را که برگزید متعرض آن مشو ، باقى مانده را باز دو بخش کن ، همچنین ادامه ده تا حق خداوند بر جاى ماند آنگاه آن را دریافت کن . اگر از تو خواست که تقسیم را به هم بزنى ، بپذیر و همه را با هم مخلوط کن و آنچه را پیش از این کردى از سر بگیر تا اینکه حق خداوند از انعام و احشام او را دریافت دارى ، چون دریافت کردى ، جز فرد خیرخواه ، مسلمان ، دلسوز ، امانتدار ، نگاهدارنده که با آنها درشتى نکند ، وکیل خود مکن .
پس از این هر چه از هر یک از عشایر نزد تو گرد آید ، بى درنگ براى من ارسال کن بنابراین در جایى قرار ده که خدا فرمان داده است .
اگر فرستاده تو آنها را آورد به او سفارش کن که بچه ناقه را از آن مخفى نکند و بین آنها جدایى نیندازد و شیرش را به تمام ندوشد که به بچه اش زیانى نرسد و با سوار شدن خسته نکند و با تساوى سوار شود و از کنار هر آبى که مى گذرد آنها را بر سر آب ببرد و به هنگام استراحت و به هنگامى که مایه مشقت آنهاست ، آنها را از علفزار به جاده هموار مراند و به نرمى آنها را بکار گیرد تا به خواست خدا به سوى ما فربه بیایند نه خسته و نه کوفته که پس از آن طبق کتاب خدا و سنت رسول (صلى الله علیه وآله) تقسیم شوند .
این رفتار اجر تو را عظیم تر مى کند و به صلاح تو نزدیکتر است . خداوند به آنها و به تو و به کوشش و دلسوزى تو براى آن کسى که تو را فرستاده و کسى که به حاجت او فرستادى ، نگاه مى کند .
رسول خدا (صلى الله علیه وآله) فرمود : خداوند به کارگزارى که براى امامش به فرمانبردارى و دلسوزى کوشش کند نظر نمى افکند مگر آنکه در محضر قرب الهى با ما باشد.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 93/3/10 :: ساعت 8:57 صبح )
»» حرف های تامل برانگیز زنان تن فروش تهران
حوالی میدان اعدام؛ در کوچه پس کوچه های تنگ خیام هیچ کس از جمع شدن تن فروشان و معتادان زن در یک ساختمان آجری خبر ندارد. زنانی که شب های خود را شاید در خوابگاه های انبار گندم و آزادی، محله ای در حول و حوش مولوی تهران، به صبح برسانند، اما صبح ها برای جان و جلا گرفتن سری به خانه آجری کوچه نخست می زنند. حمام می روند، آرایش می کنند، سیگار می کشند، گپ می زنند، معاینه می شوند و حتی پای کامپیوتر می نشینند.
بی هویت بودن این خانه ادعایی است که روانشناس و مسئول مرکز میخک دارد؛ ادعایی که اگرچه در میان پرس و جوی آدرس از این و آنِ محل، در میان زنان درست از کار در می آید؛ اما در اشاره دست پسر جوان به خانه کوچک بی نشان، محلی از اعراب ندارد: "دنبال چه می گردی؟ اینجاست."
این خانه قرار نیست محله جمشید، شهر نوی زمان های گذشته و ساکنان محله غم را جلوی چشم بیاورد؛ اما برای شاهدی از دهه 60 ؛ تصویر، تصویر ناشناخته و مبهمی است از زنانی که به نام تن فروش شناخته می شوند. مجبور است از در خانه به بیرون سرک بکشد تا آنجا را پیدا کنم. درست پشت در ورودی کاغذ بزرگی زده شده که کنترل HIV و شعار زندگی کردن با ایدز را فریاد می زند. تا چشم کار می کند پله های تاریک پایین رونده و بالا رونده ای است که دیوار های کنارش از هشدار های استفاده از وسایل پیشگیری از بارداری، ایدز و بیماری های مقاربتی پوشیده شده است.
از پله های این خانه، زنان معمولی محل هم بالا می روند؛ به این بهانه که اینجا جای خاصی برای آدم های خاصی نیست و مردم محل باید وجود این خانه در این کوچه را تاب بیاورند. اما حکایت زیر زمین، حکایتی دیگر است؛ حمام، انباری، کمد، کامیپوتر، فضایی که با یک پلاستیک سرتاسری آویزان شده از سقف به زمین از باقی زیر زمین جدا شده و نام اتاق سیگار گرفته و صندلی های غرق دودی در آن جا خوش کرده است. میز وسط بیشتر شبیه سالن زیبایی است جایی که دور آن می نشینند و آرایش می کنند. در جواب سلامت، سلام های بلندی می شنوی و یک خوش آمدی. به همین سادگی وارد جمع زنانی می شوی که در خیابان آنها را به دیده تحقیر می نگری و از آنها دوری می کنی؛ زنان آسیب دیده از اعتیاد، از خانواده های گسسته، از زنان روسپی خیابان گرد و از معتادان به شیشه و الکل.
میاییم، می گوییم و می خندیم
تعدادشان زیاد نیست. می توانی با انگشتان دست بشماری. اینها تنها معدودی از 600 عضو این خانه اند. دور نشسته اند از دو نفری که در نشئگی مصرف شیشه اند؛ با یک نان بربری به دست و یک لیوان خالی و از دنیای اطرافشان چیزی نمی فهمند نه حتی حضور غریبه ای که آنها را رصد می کند. دور میز بزرگ وسط اما در جواب کنجکاوی هایت جواب هایی می دهند: "شما بیاوریدش ما خودمان کمکش می کنیم."
این پاسخ شیرین در مقابل سئوالی است که از نحوه انتقال زنان آسیب دیده به این مرکز پرسیده می شود: "الان دیگه نمی شه یقه معتاد رو بگیری، بگویی ترک کن. باید خود معتاد تمایل داشته باشه که تو این مسیر بره. شما اگر صد بار هم ببریدش کمپ، دوباره می یاد بیرون و می زنه. مگه این که واقعا خسته شده باشد. من خسته بودم."
دندان های ریخته شده فک بالایش حتی پشت خروارها رژ لب هم پنهان نمی شود: "35 سالمه و سه تا بچه دارم. 16 سال مشروب خوردم و از 18 سالگی هم که وارد دانشگاه شدم مواد مصرف کردم. الان 3 سالی می شود که گذاشتم کنار؛ اینجا هم کاری نداریم، روزها میاییم، دور هم می شینیم و می گوییم و می خندیم."
می گوید جلسه دارد و برای رفتن آماده می شود؛ در جواب کنجکاوی من می گوید: "دیگر کجایش به تو ربطی ندارد."
دختر جوان سرخ پوشی را همراهش راه می اندازد. به نظر معتاد هم نمی آید:"از شهرستان برای خریدن جنس به تهران، کیش و قشم می روم؛ شوهر و یک بچه 5 ساله هم دارم. اینجا هم همراه عمه ام آمده ام. کار خاصی ندارم." روانشناس مرکز اما از رابطه جنسی او با مردان زیادی به واسطه عمه اش می گوید و این که خانواده اش از این ارتباط ها بی اطلاع هستند.
یک مقدار هروئین کشیدم؛ از 19 سالگی تا 40 سالگی
مسئول سابق خوابگاه آزادی هم زنی 52 ساله است که سفیدی موها و افتادگی صورت و دندان هایش خیلی بیشتر روی سنش گذاشته است: "اعتیادم چیز زیاد مهمی نبود. از 8 سالگی مشروب می خوردم و یک مقدار هم هروئین کشیدم؛ از 19 سالگی شروع کردم تا 40 سالگی. هروئین رو در کمپ ترک کردم؛ 2 سال و 6 ماه و 5 روز تو ترک بودم که لغزش کردم به سمت شیشه و برای اولین بار شیشه زدم. بعد از آن، هم می خوردم و هم می کشیدم. مصرفم را روزی یک گرم کرده بودم. دیگر می خواستم بمیرم؛ آخرسر هم خودکشی کردم. یک روز 2 گرم شیشه را خوردم و 3 گرم هم کشیدم؛ اما نمردم. الان 2 -3 سال است که پاک شده ام."
اینجا را تمیز کن، بخواب
او کسی است که شیرین را به این مرکز آورده است: "در خوابگاه آزادی ما امکانات زیادی نداشتیم. من بچه ها را به اینجا آوردم چون از نظر تست سرطان، هپاتیت و HIV خدمات به ما می دهند. در خوابگاه آزادی کمی هم از نظر هزینه تحت فشار بودیم و نمی توانستیم آذوقه خودمان را تامین کنیم؛ برای خوابیدن باید آنجا را نوبتی نظافت می کردیم و اگر هم این نبود باید شبی هزار یا دو هزار تومان برای ماندن پول می دادیم. حتی از نظر پوشاک و لوازم بهداشتی مثلا شامپو هم در مضیقه بودیم و در همان زمان هم بچه ها از خانه میخک لوازم مورد نیازشان مثلا شامپو را تامین می کردند. کمپ ها هم رایگان نیستند؛ علاوه بر این که همه جور آدمی را آنجا می آورند، از آگاهی می آورند، مظنون به قتل، متهم می آورند و… در خوابگاه آزادی آن زمان حدود 30 نفر می خوابیدند. مردها اما خوابگاه خودشان را دارند؛ یه جایی توی جاده کرجه"
خیلی زیاد نمی کشیدم؛ حواسم بود
سارا دختر لیسانس کامپیوتر یکی دیگر از افرادی است با ظاهر امروزی و مرتبش پشت لپ تاپ نشسته و خودش را در حال کار نشان می دهد: "شیشه می کشیدم. الان هم 3 ماه است که پاک شده ام. این دومین بار است که ترک می کنم. اول های دوران کارشناسی ام بود که دوستم شیشه رو بهم تعارف کرد. گفت سر حال می یای. اون موقع هم کار می کردم هم درس می خوندم؛ خسته بودم. کشیدم؛ خوشم اومد. الان قیمت ندارم اما اون زمانی که من می خریدم، خوبش گرمی 30 تومان بود؛ آشغالش هم گرمی 20 تومان بود."
تمایل زیادی به حرف زدن دارد و این ویژگی او را در میان زنان کلافه میخک متمایز می کند. 27ساله است و برخلاف بقیه هنوز سرحال است: "خیلی زیاد نمی کشیدم؛ حواسم بود. ولی خوب بابام فهمید و 206 ام رو از من گرفت؛ البته اون خودش هم معتاد بود. می گفت تو باید دندون هایت بریزد تا آدم شوی. راست هم می گفت؛ وضعمان خوب بود و من همیشه جنس خوب کشیدم و تپل هم می خوردم. هیچ وقت دنبال مواد نمی رفتم؛ مواد رو برایم دم خونه آوردن و کشیدم. ولی باز با این حال دو بار فرار کردم. جنس داشتم اما از اونجایی که اعتیاد داشتم؛ همیشه نگران بودم که این جنس آیا فردا هم هست یا نه؟ یک بار هم رفتم کمپ برای ترک؛ ولی دوباره دچار لغزش شدم. "
گشت سیار در سوراخ سنبه های شهر
جمع شدن زنان آسیب دیده برای یک گپ دوستانه با هم سلکان، گرفتن وسایل پیشگیری از بارداری رایگان و درمان بیماریهای مقاربتی کار گشت سیار است. همه کارکنان این خانه، زن هستند؛ حتی گشت سیاری که با پای پیاده خیابان ها و پارک های اطراف را به دنبال زنان آسیب دیده می گردد. مبصر این مرکز همین مامور گشت است؛ گشتی که بدون ماشین در سوراخ سنبه های این شهر بزرگ و در حوالی میدان شوش و مولوی دنبال زنانی چون خودش می گردد و آب مقطر و سرنگ بین تزریقی ها پخش می کند. پدهای الکلی و آب های مقطری که به گفته روانشناس این مرکز صرف تمیز کردن زخم های بدنشان می شود.
او می گوید: "گشت سیار هم یکی از همین بچه هاست. 10 ساله که پاک است. از زمانی که باردار شد دیگر مواد نزد. یکی از وظایف ما این است که برای اینها کار درست کنیم، اما خوب این کار بسیار سختی است. چه کسی حاضر می شود به اینها کار بدهد. دو نفر از پرسنل ما از همین آدم ها هستند، بعد از پاک شدنشان ما آنها را به کار گرفتیم و به عنوان پرسنل خودمان به آنها حقوق می دهیم. حتی در پروتکل ما وجود یک نفر مبتلا به HIV مثبت هم دیده شده است. اما واقعیت این است که با این کار ما هم مدام در معرض خطر قرار می گیریم. محیط کاری ما به اندازه کافی پرخطر هست؛ با این وضعیت ما دچار مشکل خواهیم شد."
اینجا از متادون خبری نیست
گلدان های اینجا هم به جای گل های مصنوعی با کاندوم های رنگی تزئین شده اند. چیزی که مرکز میخک را به عنوان مرکز حمایت از زنان آسیب دیده اجتماع از خانه مشابهش خانه خورشید جدا می کند نه تنها متادونی است که در آنجا هست و در اینجا اثری از آن دیده نمی شود؛ بلکه وجود زنانی است که در اینجا از طبقه مرفه تری هستند. مسئول مرکز از عضویت زنان با سواد در این مرکز می گوید و از اعتیاد زن جوانی که کارشناس ارشد یکی از دانشگاه های صنعتی معتبر است. مثال می آورد: "خیلی از اینها درآمدهای خوبی هم دارند. کسی را داریم که سن کمی دارد و مهندس هم هست. او به واسطه زنی در ساختمان های نیمه ساخته لواسان کار می کند و گاهی 500 هزار تومان در روز از برقراری ارتباط جنسی با کارگران افغانی درآمد دارد."
این کارشناس ارشد روانشناسی که خودش نیز دختر کم سن و سالی است؛ جذب زنان پاک شده و متمایل به ترک در این مرکز را تمایز دیگر این مرکز می داند: "بیشتر کسانی که به این مرکز می آیند تن فروش هستند؛ و بیشترین دغدغه ما ارائه خدمات پیشگیری از باداری، ابتلا به HIV و بیماریهای مقاربتی است. ما تلاش می کنیم که آنها را متقاعد کنیم تا کاندوم را از ما بگیرند و استفاده کنند. اما این که چقدر این خدمات موثر است و نتیجه دارد نمی دانیم. البته در این مدت که من اینجا هستم تنها 6 مورد ابتلا به HIV داشته ایم و آنها را هم ارجاع دادیم."
همه چیز باز هم به پایه های معروف خانواده برمی گردد. پایه های زندگی این زنان اما از پای بست ویران است. دختران فروخته شده دیروز و زنان بی سرپناه امروز نه تنها جایی برای زندگی ندارند که حتی جای فامیل پدر نیز در شناسنامه شان خالی است. روانشناس مرکز می گوید: "این ها معمولا خانواده های آشفته ای دارند. چه پدر و مادر و چه همسرشان. زنان احساساتی و وابسته تر هستند، زمانی که همسرشان مصرف کننده مواد می شود به علت وابستگی زیادی که دارند؛ و در برخی موارد حتی می خواهند عشقشان را به او ثابت کنند، معتاد می شوند و پاک شدن آنها خیلی به ندرت اتفاق می افتد."
آنها به فکر بچه دار شدن و فروختن بچه هستند
در لابه لای دفاتر این مرکز که با حمایت انجمن سلامت خانواده ایران (انجمن تنظیم خانواده سابق) و اتحادیه اروپا اداره می شود؛ عضویت بالغ بر هزار زن مستند است. هزار زنی که تنها 600 نفر از آنها به تعبیر مسئول مرکز مددجوی فعال (زنان آسیب دیده) محسوب می شوند. مددجویانی که روزانه به طور میانگین 20 نفری از آنها به این مرکز سر می زنند.
به گفته مسئول مرکز خانه میخک هر روز هفته از صبح تا ساعت 3 بعد از ظهر تمام تلاشش را برای ارائه خدمات پزشکی، مامایی، روانشناسی و جنسی می کند. " تمام سعی ما این است که به آنها استفاده از کاندوم در رابطه های جنسی را آموزش دهیم و از باردار شدن آنها جلوگیری کنیم. البته آنها چندان برای باردار نشدن و استفاده از وسایل پیشگیری رغبتی نشان نمی دهند چون بیشتر آنها به فکر بچه دار شدن و فروختن بچه هستند."
او می گوید: "دختری 23 ساله معتاد به شیشه به اجبار خواهرش به این مرکز آمده بود، HIV مثبت هم بود؛ اما خودش معتقد بود که سالم است و در عین واحد با چندین مرد خانواده دار رابطه جنسی داشت. اینقدر میزان رابطه این دختر بالا بود که در طول مشاوره فقط تمام تلاشم این بود که سبد کاندوم را در کیفش خالی کنم. اما او به هیچ عنوان قبول نمی کرد که باید در رابطه های جنسی اش از کاندوم استفاده کند؛ در میان مشاوره هم فرار کرد."
امتناع از استفاده از وسایل پیشگیری در حالی است که مامای شاغل در خانه میخک از ابتلای اکثر آنها به بیماریهای مقاربتی و دستگاه تناسلی می گوید: "اکثر آنها برای درمان زگیل تناسلی تحت درمان هستند. ما به آنها نسخه دارویی می دهیم و چون با داروخانه ی نزدیک به اینجا هم قرار داد داریم می توانند به طور رایگان داروها را دریافت کنند. به آنها کاندوم های مردانه و زنانه نیز تحویل می دهیم. خیلی از طرف های رابطه این افراد تمایلی به استفاده از کاندوم ندارند و ما به این دلیل نحوه گذاشتن کاندوم زنانه را به زنان آموزش می دهیم؛ البته آنها از این داروها و کاندوم ها استفاده نمی کنند؛ در اولین فرصت آنها را می فروشند و خرج مواد می کنند."
میخک؛ یکی از دو پروژه انجمن سلامت خانواده ایران است؛ جایی که زنان گذشته از مرز نابودی درمان می شوند؛ اما در مرکز کاج، آسیب دیده ها جوان های زیر 25 سال هستند. جوان هایی که قبل از رسیدن به سی سالگی حتی دندانی هم برای از دست دادن ندارند.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/3/7 :: ساعت 1:55 عصر )
»» معناى سلام در نماز
در پایان هر نمازى سه سلام قرار داده شده، سلام بر پیامبر، سلام بر عباد شایسته که عبارت از انبیا و امامان علیهم السلام و اولیا و شایستگان اند و سلام بر همه اهل اسلام از تمام ملائکه و عباد حقیقى حق.
در هر سه سلام، آنچه قابل توجه است، جنبه حضورى سلام شوندگان است.
«السلام علیک ایها النبى و رحمة اللّه وبرکاته، السلام علینا و على عباد اللّه الصالحین، السلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته».
در سلام اول «علیک» و در سلام دوم «علینا» و در سلام سوم «علیکم» دلالت بر این دارند که نمازگزار واقعى، با رعایت شرایط ایمان و عمل و عبادت و اخلاق داراى مقام قرب معنوى نسبت به رسول اکرم صلى الله علیه و آله و عباد صالح و همه ملائکة اللّه و شایستگان از جن و انس شده و اکنون به خاطر رعایت آن شرایط در حضور همه آنان راه پیدا کرده و از باب ادب باید به آن بزرگواران سلام حضورى دهد و همین حضور و سلام، در حقیقت همان حصار امن الهى است و هر که وارد در این حصار شود از بلاى دنیا و عذاب آخرت در امان است.
به فرموده حضرت صادق علیه السلام در متن روایت: معناى سلام در دنباله هر نماز عبارت از امان است.
یعنى هر کس تمام اوامر حق و سنت پیامبر صلى الله علیه و آله را از سر خضوع و خشوع ادا کرده، تحصیل امنیت کرده و در این وادى از بلاى دنیا و عذاب آخرت مأمون خواهد بود.
در قرآن مجید آمده:
[الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ].
کسانى که ایمان آوردند و ایمانشان را به ستمى [چون شرک] نیامیختند، ایمنى [از عذاب] براى آنان است و آنان راه یافتگانند.
[إِنَّ الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی آیاتِنا لا یَخْفَوْنَ عَلَیْنا أَ فَمَنْ یُلْقى فِی النَّارِ خَیْرٌ أَمْ مَنْ یَأْتِی آمِناً یَوْمَ الْقِیامَةِ اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ].
مسلماً کسانى که معانى و مفاهیم آیات ما را از جایگاه واقعى اش تغییر مى دهند [و به تفسیر و تأویلى نادرست متوسل مىشوند] بر ما پوشیده نیستند. آیا کسى را که در آتش مى افکنند، بهتر است یا کسى که روز قیامت در حال ایمنى مى آید؟ هر چه مى خواهید انجام دهید، بى تردید او به آنچه انجام مى دهید، بیناست.
بارى امروز که در دنیا هستید به اختیار خود هر چه مىخواهید انجام دهید که خداوند به تمام اعمال شما آگاه است.
[لا یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَکْبَرُ وَ تَتَلَقَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ هذا یَوْمُکُمُ الَّذِی کُنْتُمْتُوعَدُونَ].
[در آن روز] آن بزرگ ترین ترس و واهمه آنان را اندوهگین نمى کند و فرشتگان [با درود و سلام] به استقبالشان آیند [و گویند:] این است روز شما که شما را به آن وعده مى دادند.
[مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ].
آنان که کارهاى خیر و نیک [به آخرت] بیاورند، پاداشى بهتر از آن دارند و آنان در آن روز از هول و هراسى بزرگ ایمن اند.
در هر صورت سلام نماز هم مانند رکوع و سجود و تشهّدش باید داراى حقیقت و صدق باشد، به سلام و امنیت حقیقى کسى مى رسد که داراى ایمان و به طور حتم عمل صالح و اخلاق حسنه باشد، در غیر این صورت سلام، لفظ خشکى خواهد بود که نمازگزار با زبانش ادا مى کند و قلب و روح و اعضا و جوارحش در آن شرکت ندارند و بر این سلام جوابى واجب نیست.
بیایید در مسیرى قرار بگیریم که اولًا تحصیل قرب حضور کنیم و ثانیاً سلام ما از طرف ملائکه و انبیا و عباد صالح بى جواب نماند.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/3/7 :: ساعت 1:25 عصر )
»» خبری شریف در فضیلت روز اول شعبان مشتمل بر فوائد کثیره
روز اوّل:روزه این روز فضیلت بسیار دارد،از امام صادق علیه السّلام روایت شده:هرکه روز اول شعبان را روزه بگیرد،بىتردى بهشت بر او واجب مىشود،و سیّد ابن طاووس از حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله ثواب بسیارى روایت کرده براى کسىکه سه روز اوّل این ماه را روزه بدارد،و در شبهاى آن،دو رکعت نماز بجاى آورد،با این ترتیب که در هر رکعت سوره«حمد»یک بار، و سوره «قل هو اللّه احد» یازده بار خوانده شود،بدانکه در تفسیر امام علیه السّلام[تفسیر امام حسن عسگرى]روایتى در فضیلت ماه شعبان و روز اول آن ذکر شده،که فواید بسیارى در آن درج شده است،و شیخ ما ثقة الاسلام نورى(نورّ اللّه مقرده)آن روایت را ترجمه کرده و در پایان کتاب«کلمه طیّبه»آورده،ولى چون آن روایت طولانى است،و مقام را گنجایش نوشتن تمام آن نیست، خلاصه آن را در اینجا ذکر مىکنم:حاصل روایت این که حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام در روز اول شعبان به جماعتى برخورد که در مسجد نشسته بودند،و درباره قدر و امثال آن گفتگو مىکردند تا آنکه لجاجت و جدالشان،و فریاد و صدایشان سخت بلند شد،حضرت ایستاد و بر آنها سلام کرد،پاسخ سلام را دادند،و به احترام حضرت از جاى برخاستند و درخواست کردند کنا آنان بنشیند،ایشان توجّهى به دعوت آنان نکردند و در همان حالت ایستاده فرمودند:اى گروهى که سخن مىگویید در مسئلهاى که سودى نمىرساند،آیا ندانستید که خداى تعالى را بندگانى است،که آنان را از هراس ساکت نموده بىآنکه لال باشند، یا از سخن گفتن عاجز باشند،اینان هرگاه عظمت خدا را به خاطر مىآورند،زبانهایشان شکسته و دلهایشهان از جا کنده مىشود، و عقولشان از سر مىرود،و دچار بهت و حیرت مىگردند،این همه به خاطر بلنداى عزت و شوکت و بزرگداشت خداست! هرگاه از این حالت به خود آیند با کردارهاى پاکیزه به سوى خدا رو مىکنند و وجود خود را در شمار ستمکاران و خطاکاران به حساب مىآورند،درحالىکه از تقصیر و کوتاهى پا کند،اینان براى خدا به کردار اندک راضى نمىشوند،و عمل زیاد را براى او بسیار نمىشمارند،پیوسته به کار شایسته و عمل نیک مشغولند،اینان چنانند که هرگاه به ایشان بنگرى،ترسان و هراسان و در بیم و اضطراب به عبادت ایستادهاند،اى گروه تازهکاران شما کجا و ایشان کجا،آیا ندانستید که داناترین مردم به«قدر» ساکتترین ایشانند در سخن از آن،و نادانترین مردم به«قدر»سخنگوترین آنانند نسبت به آن،اى تازهکارها امروز غرّه شعبان کریم است]به آغاز پیشانى گویند غره]،پرودگار آن را شعبان نامیده به خاطر انشعاب یافتن و پراکنده شدن خیرات در آن،همانا پروردگار شما در شعبان درهاى حسنات را باز کرده،و قصرها و خیراتش را به شما جلوه داد به قیمتى ارزان و کارهایى آسان،پس در مقام خرید برآیید،ابلیس دور از رحمت خدا شاخههاى شرور و بلاهاى خود را براى شما آراسته و شما پیوسته در گمراهى و سرکشى مىکوشید و به شاخههاى ابلیس تمسّک مىجویید،و از شاخههاى خیرات که درهایش براى شما باز شده روى مىگردانید،و این غرّه ماه شعبان است،و شاخههاى خیراتش عبارت است از: نماز،روزه،زکات،امر به معروف،نهى از منکر،نیکى به پدر و مادر و خویشان و همسایگان،ایجاد صلح و صفا بین مردم،صدقه دادن به فقرا و مساکین،در چیزى که مسئولیّتش از شما برداشته شده،به خود زحمت و مشقّت مىدهید و آن مسأله قضا و قدر است،و خود را در سختى مىاندازید در چیزىکه از ژرفاندیشى و تحقیق در آن نهى شدهاید،و آن کشف اسرار الهى است،که هرکه از آنها تفتیش کند از تباهشدگان است.بدانید که اگر شما بر آنچه پرودگار براى مطیعان از بندگانش در امروز آماده نموده آگاه شوید،هرآینه خود را از آنچه بدان پرداختید[بحث در قضاوقدر]بازخواهید داشت، و در آنچه به آن فرمان دادند وارد خواهید شد.گفتند:یا امیر المؤمنین آنچه را خدا در این روز براى مطیعان خود مهیّا نموده چیست؟حضرت داستان آن لشگرى را که رسول خدا صلى اللّه علیه و آله براى جهاد با کافران فرستاده بود،و سپاه دشمن به هنگام شب بر آنها شبیخون زندن نقل کرد و فرمود:شبى تاریک و فرورفته در سیاهى بود،مسلمانان در خواب،و کسى از آنان جز زید بن حارث و عبد اللّه بن رواحه و قتاده بن نعمان و قیس بن عاصم منقرى بیدار نبود،هریک از آنان در جانبى از لشگر مشغول نماز و خواندن دعا بود،دشمنان با شبیخون خویش در آن شب تاریخ،مسلمانان را آماج تیرهاى خود ساختند و مسلمانان به خاطر سیاهى شب،از دیدن دشمنان عاجز بودند،و راهى براى حفظ خویش نداشند،به این خاطر نزدیک بود هلاک شوند،ناگهان از دهان این چند نفر انوارى درخشید،که اردوگاه را روشن ساخت،و باعث قوّت دل و دلیرى مسلمانان شد،پس شمشیر کشیده و همه دشمنان را کشته و زخمى و اسیر نمودند،پس از بازگشت از جهاد داستان خود را براى رسول خدا صلى اللّه علیه و آله نقل کردند،حضرت فرمود:این انوار به خاطر اعمال برادران شما در آغاز ماه شعبان است،پس حضرت یکیک آن اعمال را نقل کردند تا آنکه فرمودند:چون روز اوّل شعبان مىرسد،ابلیس سپاه خویش را در اطراف زمین و کرانههاى آن پراکنده مىکند و به ایشان مىگوید:امروز در کشاندن بعضى از بندگان خدا به سوى خود بکوشید،و خدا(عزّ و جلّ)فرشتگان را در اطراف و آفاق زمین پراکنده مىکند و به آنان مىفرماید:بندگانم را به راستى و درستى نگاه دارید،و آنان را ارشاد کنید،همه بندگانم سعاتمند مىشوند،جز آنکه از قبول حق امتناع ورزد و به راه سرکشى رود، که او در شمار حزب ابلیس و سپاهیان او محسوب مىشود.چون روز اوّل ماه شعبان شود،خدا(عزّ و جلّ)به باز شدن درهاى بهشت امر مىکند،پس باز مىشوند،و به درخت طوبى[درختى است در بهشت]فرمان مىدهد تا شاخههاى خود را دنیا نزدیک کند،آنگاه منادى پروردگار(عزّ و جلّ)ندا سر مىدهد:اى بندگان خدا این شاخههاى درخت طوبى است، پس به آن درآویزید،که شما را به سوى بهشت برافروزد،و این شاخههاى دخت زقّوم است[درختى است از درختان دوزخ که در سوره مبارکه واقعه از آن یاد شده است]از آن دورى کنید تا شما را به جانب دوزخ نبرد. رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرمود:سوگند به آنکه مرا به راستى مبعوث به رسالت نمود،هرکه در این روز درى از خیر و نیکى را فراگیرد،به تحقیق به شاخهاى از شاخههاى درخت طوبى در آویخته که او را به سوى بهشت مىکشاند،و هرکه در امروز درى از شرّ و بدى را فراگیرد،به یقین به شاخهاى از شاخههاى زقّوم درآویخته که او را کشاننده به سوى آتش است،سپس رسول خدا صلى اللّه علیه و آله اعمالى که هریک باعث درآویخته شدن به شاخهاى از شاخههاى طوبى است به این صورت بیان فرمودند:امروز هرکس براى خدا نماز مستحبى بجا آورد،و هرکه در این روز روزه بدارد،و هرکه میان زنى با همسرش،یا پدرى با فرزندش،یا خویشاوندان،یا زن و شوهر بیگانهاى صلح دهد،و کسىکه تخفیف دهد پریشانى را،از طلبى که از او دارد،یا از طلبش از عهده مدیون بکاهد،و کسىکه در حساب خود نظر کند،و قرض کهنهاى را بر عهده خود ببیند،که طلبکارش از به دست آوردنش مأیوس شده،پس آن را به صاحبش برگداند،و کسىکه یتیمى را سرپرستى نماید،و کسىکه سفیهى را از ضربهزدن به آبرو و عرض مؤمنى بازدارد،و کسىکه قرآن یا بخشى از آن را بخواند،و کسىکه خدا را یاد کند،و نعمتهایش را بر شمارد،و اقدام به شکر نماید،و کسىکه از بیمارى عیادت کند،و کسىکه به پدر و مادر یا یکى از آنها نیکى ورزد،و آنکه پیش از رسیدن روز اوّل شعبان پدر و مادر خویش را به خشم آورده بود و در این روز خشنودشان ساخت،و هرکه جنازهاى را تشییع کند،و هرکه در این روز مصیبتزدهاى را تسلّى بخشد،و هرکس در این روز چیزى از ابواب خیر را بجا آورد از آویختگان به درخت طوبى است.سپس رسول خدا(ص)فرمودند:سوگند به آنکه مرا به راستى به رسالت برانگیخت هرکس در این روز درى از شرّ و گناه را فرا گیرد،به تحقیق به شاخهاى از شاخههاى درخت زقّوم درآویخته،و آن شاخه کشاننده اوست به سوى آتش،آنگاه اعمالى که هریک باعث درآویخته شدن به شاخهاى از شاخههاى زقّوم است را به این صورت بیان فرمودند:سوگند به آنکه مرا به راستى به پیامبرى فرستاد،هرکس در این روز نسبت به نماز واجب خود کوتاهى کند،و آن را تباه نماید،و هرکس فقیرى درمانده نز او آید،که بدى حالش را مىداند،و بدون اینکه ضررى متوجه وى گردد،قدرت بر تغییر حال او را دارد،و کس دیگرى هم نیست که به جاى او،مشکل فقیر را حل کند،پس فقیر را به حال خود خود واگذارد،و دست او را نگیرد،تا از بین رفته و هلاک گردد،و کسىکه خطاکارى از او عذرخواهى کند،پس عذر او را نپذیرد، علاوه بر این بیش از اندازهاى که بدى کرده،او را عقوبت نماید،و کسىکه جدایى اندازد میان شوهرى با همسرش،یا پدرى با فرزندش،یا برادرى با برادرش،یا خویشى با خویشش،یا میان دو همسایه،یا میان دو رفیق،یا دو خواهر،و کسىکه بر انسان تنگدستى سخت بگیرد،درحالىکه تنگدستى او را مىداند،پس بر خشم و بلاى او یفزاید،و کسىکه مدیون باشد و آن را بر صاحبش انکار کند،و بر او ستم ورزد تا دین او را باطل نماید،و آنکه بر یتیمى جفا کند،و به او آزار رساند،و مال او را تباه کند،و کسىکه به آبرو و عرض برادر مؤمنى هجوم برد و مردم را هم بر آن وا دارد،و کسىکه آوازهخوانى کند،به صورتى که مردم را در آن آوازهخوانى بر انجام گناه تحریک کند. و کسىکه کارهاى زشت و قبیح خود را در جنگها،و انواع ستم خود را بر بندگان خدا بر شمارد،و به آن اعمال افتخار نماید، و کسىکه همسایهاش بیمار شده،و به جهت سبک شمردن ش.ن او،از او عیادت نکرده،و آنکه همسایهاش مرده و به خاطر خوار بودن آن مرده در نظرش جنازهاش را تشییع نکرده،و آنکه از تسلیت مصیبتزده اعراض کند،و به وى از روى حقارت و پستى جفا کند،و کسىکه عاق کند پدر و مادر خود،یا یکى از آن دو را،و کسىکه پیش از شعبان ایشان را عاق کرده بود،و در شعبان ایشان را خشنود نساخت،و حال آنکه قدرت بر آن را داشت و همچنین هرکس کارى از سایر اقسام شهر را انجام دهد،آویخته به شاخهاى از شاخههاى زقّوم است،و سوگند به آنکه مرا به راستى به پیامبرى برگزید که در آویختگان به شاخههاى درخت طوبى با آن شاخهها به سوى بهشت بلند مىشوند. آنگاه رسول خدا صلى اللّه علیه و آله اندکى نظر خود را به جانب آسمان بلند کرد،و مىخندید و مسرور بود،سپس نظر مبارک را به سوى زمین به زیر انداخت،پس پیشانى مبارک را درهم کشید و روى مبارک عبوس گشت،آنگاه رو به اصحاب خود کرد و فرمود:سوگند به آنکه محمّد را به راستى به پیامبرى برگزید به تحقیق دیدم درخت طوبى را که بلند مىشد، و بلند مىکرد آنان را که به او درآویخته بودند به سوى بهشت،و دیدم از ایشان را که درآویخته بودند به یک شاخه از آن،و بعضى به دو شاخه،یا به چند شاخه،برحسب پاىبندیشان بر طاعات. و هرآینه زید به حارثه را مىبینم که در آویخته به بیشتر شاخههاى آن و آن شاخهها بلند مىکنند او را به اعلا علیّین[بالاترین مرتبه]بهشت،از این جهت خندیدم و خوشحال شدم،آنگاه به سوى زمین نگاه کردم و سوگند به آنکه مرا به راستى به پیامبرى برانگیخت درخت زقّوم را دیدم که به پایین مىرفت شاخههاى آن،و درآویختگان به خود را به سوى دوزخ پایین مىبرد. و دیم گروهى از ایشان را درآویخته به شاخهاى،و گروهى به دو شاخه یا چند شاخه بر حسب پافشاریشان بر گناهان. و هرآینه بعضى از منافقان را مىبینم،که به بیشتر شاخههاى آن درآویختهاند،و آن شاخهها او را به اسفل درکات[پایینترین مهلکهها]فرو مىبرند،از این جهت روى دهم کشیدم،و پیشانىام گرفت.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/3/7 :: ساعت 1:20 عصر )
»» روایات باب خیانت
پیامبر اکرم میفرماید:
«اربع لا تدخل بیتا واحد منهن الاحزب و لم یعمر بالبرک: الخیان، و السرق، و شرب الخمر و الزنا:» «2»
چهار چیز است که یکى از آنها به خانهاى وارد نشود مگر این که آن خانه به نابودى کشیده شود وادى برکت را نبیند: خیانت، دزدى، شرابخوارى، و زنا.
«لیس منا من خان مسلما فى اهله و ماله:»
از ما نیست کسى که نسبت به زن و مال مسلمانى خیانت کند.
«لیس منا من خان بالامان:»
از ما نیست کسى که در امانت خیانت کند.
از امیرمؤمنان روایت شده:
«ایاک و الخیان فانها شر معصى و ان الخائن لمغرب بالنار على خیانه:»
از خیانت کردن بپرهیز که خیانت بدترین گناه است، و خائن به سبب خیانتش به آتش عذاب میشود.
«الخیان دلیل على قل الورع و عدم الدّیان:»
خیانت نشانى از کمبود پارسائى و نبود دیندارى است.
«شر الناس من لا یعتقد الامان و لا یجتنب الخیان:»
بدترین مردم کسى است که به امانتدارى اعتقاد نداشته باشد، و از خیانت بپرهیزد.
ابو ثمامه میگوید به محضر حضرت باقر (ع) رسیدم و گفتم: فدایت گردم، قصد دارم مجاور مکه شوم و به مرجت «طائفهاى که به غلط معتقدند با بودن ایمان در قلب معصیت هیچ زیانى به انسان نمیرساند» بدهکارم، نظر شما چیست آیا بدهى خود را به آنان بپردازم، یا بخاطر خباثتشان از پرداخت آن خوددارى کنم، حضرت فرمود بدهى خود را بپرداز و هشیار آن که بدهى و قرضى به عهده است باشد دیدار کنى، زیرا مؤمن خیانت نمیکند. «3»
از حضرت صادق (ع) روایت شده است:
«بنى الانسان على خصال فهما بنى علیه فانه لا یبنى على الخیان و الکذب:» «4»
انسان بر خصلتهائى بنا شده است، اما به هر خصلتى ساخته شود، بر خیانت و دروغ ساخته نمیشود.
از رسول خدا روایت شده است:
«افشاء سراخیک خیان فاجتنب ذلک:»
فاش کردن راز برادرت خیانت است، بنابراین از این عمل دورى کن.
از حضرت باقر (ع) در گفتار خداوند متعال:
لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِکُمْ این توضیح نقل شده است:
«فخیان الله و الرسول معصیتهما و اما خیان الامان فکل انسان مأمون على ما افترض الله عزوجل علیه:»
خیانت به خدا و پیامبر نافرمانى از آنان است، و اما خیانت در امانت، هر انسانى امانتدار فرائضى است که خداوند عزوجل بر او لازم و واجب نموده است.
از حضرت جواد (ع) روایت شده است:
«کفى بالمرء خیان ان یکون امیناً للخون:»
در خیانت کارى مرد همین بس که امانتدار خیانتکاران باشد.
از امیرالمؤمنان (ع) روایت شده:
«ان اعظم الخیان خیان الام و افظع الغش غش الائم:»
بزرگترین خیانت، خیانت به امت است، «خیانت به دین و عقل و فرهنگ و اقتصاد و سیاست مربوط به آنان» و زشتترین دغل، دغلکارى با پیشوایان و راهنمایان بر حق است.
از حضرت صادق (ع) روایت شده:
«شر الرّجال التجار الخون:»
بدترین مردمان، بازرگانان خیانتکارند.
از آنجا که خائن ظالم و ستمکار به ملت، به صاحبان امانت، به اهل سرو راز، و به قوانین اسلام و به آیات قرآن و به سنت رسول اکرم است، بر اساس آیات و روایات، نباید کسى مدافع و مددکار او در امور باطل، و در خیانت و ظلم و ستمش باشد، بلکه واجب است از مظلوم در برابر او حمایت کرد، و وى را از شر خیانت و ظلم او نجات داد.
قرآن میفرماید:
وَ لا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ:
و به کسانى که [به آیات خدا، پیامبر و مردم مؤمن] ستم کردهاند، تمایل و اطمینان نداشته باشید و تکیه مکنید که آتش [دوزخ] به شما خواهد رسید و در آن حال شما را جز خدا هیچ سرپرستى نیست، سپس یارى نمى شوید.
خداوند از قول موسى سومین پیامبر اولوالعزمش که چون همه انبیا روش و کردار و اخلاقش براى همگان سرمشق است نقل میکند که در برابر فرعون و پیروانش و دستگاه حکومتش گفت:
رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِلْمُجْرِمِینَ
پروردگارا! به خاطر قدرت و نیرویى که به من عطا کردى، هرگز پشتیبان مجرمان نخواهم شد.
در این زمینه روایاتى از رسول خدا نقل شده است:
«اذا کان یوم القیام نادى مناد: این الظلم و اعوانهم؟ من لاق لهم دوا، او ربط لهم کیا، او مدلهم مد قلم، فاحشروهم معهم:»
چون در روز قیامت فرا رسد، ندادهندهاى ندا کند: ستمکاران و کمککاران به آنان کجایند؟ همان کسانى که لیق دوات آنان را تأمین کرده، یا سرِ کیسهاى را براى آنان بسته، یا به نفع آنان قلمى در مرکب برده، روى این حساب اینان را نیز با ستمگران محشور نمائید.
«من مشى مع ظالم لیعینه و هو یعلم انه ظالم فقد خرج من الاسلام:»
کسى که با ستمگر همراهى کند، تا به او کمک دهد، در حالى که بداند او ستگر است، از اسلام خارج شده است.
«من علق سوطابین یدى سلطان جائر جعل الله ذلک السوط یوم القیام ثعبانا من النار طوله سبعون ذراعا، یسلط علیه فى نار جهنم و بئس المصیر:»
هر کس در حضور پادشاه ستمگرى تازیانه آویزد «تا به حکم او بر کسى بزند» خداوند روز قیامت آن تازیانه را اژدهائى آتشین میگرداند که در ازاى آن هفتاد زراع است، و آن را در آتش دوزخ بر وى مسلّط نماید و آتش دوزخ عاقبت و سرنوشته بدى است.
هنگامى که از حضرت صادق علیه السلام از یارى دادن به ستمگر در صورت تنگدستى و فشار زندگى پرسیدند حضرت فرمود:
«ما احب انى عقدت لهم عقد، او و کیت لهم و کاء و ان لى ما بین لا بتیها لا و لا حد بقلم، ان اعوان الظلم یوم القیام فى سرادق من النار حتى یحکم الله بین العباد:»
دوست ندارم حتى براى ستمگران گرهى به بندم، یا سر مشکى را محکم نمایم، گرچه از شر تا غرب جهان را به من ببخشند، و حتى قلمى را براى آنان در مرکب فرو کنم، کمکدهندگان به ستمگران روز قیامت در چادرى از آتش هستند، تا زمانى که خداوند در میان بندگان داورى نماید.
به این روایت بسیار مهم که در رابطه با عاملى از عمّال بنى امیه از حضرت صادق (ع) در جلد پنجم اصول کافى این کتاب با ارزش نقل شده با کمال دقت توجه کنید.
على بن محمد بن بندار از ابراهیم بن اسحاق از عبدالله بن حماد از على بن ابى حمزه روایت میکنند که على بن ابى حمزه میگوید دوستى داشتم که از نویسندگان دفاتر بنى امیه بود، به من گفت: از حضرت صادق براى من اجازه بگیر تا خدمت آن جناب مشرف شوم، من براى او اذن حضور گرفتم، هنگامى که به محضر امام رسید سلام کرد و نشست، سپس گفت: فدایت گردم من در دیوان بنى امیه به شغل کتابت مشغول بودم، و از این راه ثروت انبوهى به دست آوردهام، فعلًا از چنین درآمدى چشم پوشیدهام.
امام صادق فرمود:
«لولا ان بنیامى وجدوا من یکتب لهم و یجبى لهم الفیىء، و یشهد جماعتهم لما سلبونا حقنا:»
اگر بنى امیه کسى را براى کتابت امورشان نمییافتند و مأمورى را براى جمع کردن مالیات پیدا نمیکردند، و کسى نبود که به سودشان بجنگد، و در جماعتشان حاضر شود و خلاصه احدى را در هیچ زمینهاى براى کمک گرفتن از او نمییافتند، قدرت بر سلب حق ما اهل بیت را نداشتند.
اگر همه مردم از آنان جدائى میکردند، و ترکشان مینمودند، و آنچه را داشتند با همان رهایشان میساختند، چیزى جز اندک مالى که در ا ختیارشان بود نداشتند، و قطعاً با نبود نیرو و مال و ثروت هیچ کارى در میان این امت از دستشان برنمیآمد.
کاتب بنیامیه به آن حضرت گفت: از آنچه در آن افتادهام راه نجاتى هست؟ حضرت فرمود:
اگر تو را براى رسیدن به ساحل نجات راهنمائى کنم میپذیرى؟ عرضه داشت آرى میپذیرم، فرمود از آنچه از طریق حقوق گرفته شده از آنان در اختیار دارى جدا شو، چنانچه صاحب اموال را میشناسى به آنان برگردان، و اگر نمیشناسى همه آنها را در راه خدا صدقه بده، من در صورت انجام این کار بهشت را براى تو ضمانت میکنم.
على بن ابیحمزه میگوید جوان کاتب مدتى طولانى سر به زیر انداخت، سپس به حضرت گفت: فدایت شوم انجام میدهم.
او پس از تصمیم قطعى به توبه با ما به کوفه بازگشت، چیزى از مال و ثروت در اختیار نداشت مگر آن که نسبت به آن به طرح حضرت صادق عمل کرد، تا جائى که پیراهن بدنش را که از آن مال به دست آورده بود از خود دور کرد!
از شیعیان براى او کمک گرفتم، هر کس به اندازه وسعش پولى در اختیارم گذاشت، برایش لباس خریدم و هزینه زندگیاش را تأمین میکردم، چند ماهى از این جریان نگذشته بود که بیمار شد، ما شیعه به حکم وظیفه از او عیادت میکردیم، روزى در حالى که جان به گلویش رسیده، و آماده سفر آخرت میشد نزدش رفتم، دو دیده گشود و به من گفت اى على بن ابى حمزه به خدا سوگندامام صادق نسبت به من به عهدى که بسته بود وفا کرد، این حقیقت را گفت و جان داد، من با کمک دوستان شیعه همه امورش را از غسل و کفن و دفن انجام دادیم، از کوفه به مدینه رفتم به محضر حضرت صادق رسیدم، امام وقتى به من نظر کرد فرمود: على بن ابى حمزه و الله ما به پیمانمان نسبت به دوستت وفا کردیم عرض کردم فدایت شوم درست میفرمائى، به خدا سوگند هنگام مرگش این وفاى به پیمانى که با او داشتید به من اعلام کرد.
از حضرت رضا (ع) روایت فوق العادهاى به این مضمون نقل شده است:
«الدخول فى اعمالهم، و العون لهم، و السعى فى حوائجهم عدیل الکفر، و النظر الیهم على العمد من الکبائر التى یستحق به النار:»
وارد شدن در کارهاى پادشاهان و سردمداران ستمکار و کمک کردن به آنان، و کوشش در راه عملى شدن خواسته هایشان، مساوى با کفر است، و نگاه کردن به آنان از روى عمد، از گناهان کبیرهاى است که نگاه کنند به سبب آن سزاوار آتش میشود.
آرى اگر در همه ممالک مردم به این حقایقى که از اهل بیت در سایه آیات قرآن رسیده عمل کنند و از هر نوع کمکى به خائنان و ستمگران دریغ ورزند، و در ادارات و نهادهاى تشکیل شده به وسیله آنان وارد نشوند، قدرتى براى آنان نخواهد ماند، و راه ستم و بیدادگرى بر ملتها به روى آنان بسته خواهد شد، و حکومت در هر کشورى به دست صالحان خواهد افتاد و مردم لذت عدل و انصاف را خواهید چشید.
افسوس که بسیارى از مردم جهان در مسئله رزق و روزى از ایمانى که آنان رادر فضاى اعتماد به حق قرار دهد برخوردار نیستند، و حاضرند براى شکم و ارضاء هوا و هوس و به دست آوردن لذتهاى نامشروع با هر خائن و ظالم و جنایت کارى بسازند!
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/3/7 :: ساعت 1:18 عصر )
»» به وقت سه گناه
قالَ رَسُول اللّهِ صلى الله علیه و آله فى حدیث مَجىءِ ابْلیسَ الى موسىَ بنِ عِمْرانَ: فَقالَ لَهُ مُوسى: فَأخْبِرنى بِالذَّنْبِ الَّذى اذا أذْنَبَهُ ابْنُ آدَمَ اسْتَحْوذْتَ عَلَیْهِ، قالَ: اذا أعْجَبَتْهُ نَفْسُهُ، وَاسْتَکْثَرَ عَمَلَهُ، وَصَغُرَ فى عَیْنِهِ ذَنْبُهُ.
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله در روایت آمدن ابلیس نزد موسى و سؤال موسى از او که در وقت چه گناهى بر فرزند آدم تسلّط پیدا مىکنى فرمودند: ابلیس به موسى گفت: به وقت سه گناه:
1- عجب.
2- زیاد دیدن عمل.
3- کوچک دیدن گناه.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/3/7 :: ساعت 9:39 صبح )
»» آغاز بعثت رسول اکرم (ص)
علی بن ابراهیم قمی می گوید: چون محمّد (ص) به سی و هفت سالگی رسید، در خواب دید کسی بسوی او می آید و به او خطاب می کند: یا رسول اللّه! زمانی گذشت و محمد(ص) این راز با به کسی فاش نکرد. در برخی از روزهایی نیز که به چوپانی گوسفندان ابوطالب در دره کوهها مشغول بود کسی را دید که به وی می گوید: یا رسول اللّه! محمد (ص) از او پرسید: تو کیستی؟ او گفت: من جبرئیلم و خدا مرا فرستاده است تا تو را به پیامبری خود برگزیند. جبرئیل وضو و نماز را به محمّد (ص) آموخت. محمد(ص) وقتی چهل سالش تمام شد در حال نماز بود که علی(ع) بر او وارد شد و از وی پرسید: این چیست؟ محمد(ص) گفت: این نماز است که خداوند مرا به انجام آن امر کرده است. علی(ع) با او نماز خواند. خدیجه(س) نیز سومین فرد بود. به هنگام نماز، علی(ع) در سمت راست محمد(ص) و خدیجه (س) در پشت سر او، قرار می گرفتند. آنگاه ابوطالب(ع) فرزندش جعفر را دستور داد که در سمت چپ محمد(ص)، به نماز ایستد. وقتی که محمد(ص) پیامبری خود را اعلام کرد، زیدبن حارثه که آزاد شده محمد(ص) بود اسلام آورد و به این جمع نمازگزار پیوست و با این جمع بنیان اسلام بسته شد.(1)
در تفسیر امام آمده است: محمد(ص) هر روز به حراء می رفت و آثار رحمت خدا را می نگریست و در ملکوت آسمانها و زمین می اندیشید و خدا را به گونه شایسته عبادت می کرد تا به سن چهل سالگی رسید و خداوند قلب بزرگ او را برترین و عظیم ترین و منقادترین و خاشع ترین قلبها یافت، درهای آسمان را به روی وی گشود و فرشتگان را بر وی نازل فرمود و او را مشمول رحمت خود قرار داد. در همین وقت بود که محمّد (ص) دید جبرئیل در هاله ای از نور بروی نازل شد و بازوی او را گرفت، حرکتی به او داده و گفت: ای محمّد! بخوان. چه بخوانم؟ گفت: ای محمّد! «اقرأ باسم ربّک الّذی خلق. خلق الانسان من علقٍ. اقرأ و ربّک الاکرم. الّذی علّم بالقلم. علّم الانسان ما لم یعلم؛(2) بخوان، بنام پروردگارت، پروردگاری که انسان را از خون بسته آفرید، بخوان بنام پروردگارت، پروردگاری که عطای او برتر از همه عطاهاست، پروردگاری که بوسیله قلم آموخت و آموخت آنچه را که انسان نمی دانست.»
آنگاه جبرئیل آنچه را که باید، به او وحی کرد و بسوی پروردگارش بازگشت. محمّد(ص) از کوه فرود آمد، در حالی که از فرط عظمت و جلال و شکوه خداوند از خود بیخود شده و در تبی شدید می سوخت. بیم او از تکذیب قریش و اینکه او را دیوانه خطاب کنند، مزید بر علت بود. با آنکه او از خردمندترین آدمیان و بزرگوارترین خوبان عالم بشمار می آمد. روح مقدسش از وسوسه های شیطان و کارهای دیوانگان، بیگانه بود و چون خدا خواست که دلی شجاع و سینه ای گشاده به وی عطا کند، اراده فرمود تا به هرجا که گذر کند، سنگ و درخت به او خطاب کنند: السلام علیک یا رسول اللّه. (سلام بر تو ای رسول خدا).(3)
در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید آمده است: که یکی از اصحاب امام باقر(ع) مفهوم آیه: «الّا من ارتضی من رسولٍ فانّه یسلک من بین یدیه و من خلفه رصداً»(4) را از امام (ع) پرسید، حضرت در پاسخ فرمود: خداوند، نسبت به تمام پیامبرانش ، فرشته ای را مأمور می کرد که کارهای آنان را ثبت کند و تبلیغ رسالت الهی را به آنان القاء نماید. در مورد محمّد(ص) نیز پس از دوره شیرخوارگی، فرشته با عظمتی را مأمور کرد تا او را به نیکیها و مکارم اخلاق راهنمائی کند و از بدیها و رذائل اخلاقی باز دارد و این همان فرشته ایست که به هنگام جوانی محمّد (ص) و قبل از آن که به پیامبری مبعوث شود، وی را با خطاب «رسول اللّه» سلام می کرد و محمّد(ص) گمان می برد که این سنگ و درخت است که به او سلام می کنند و او هرچه می نگریست، چیزی را نمی دید.(5)
طبری نیز در تاریخ خود آورده است: قبل از آنکه جبرئیل بر پیامبر(ص) نازل شود و رسالت الهی را به وی ابلاغ کند، او به مواردی بر می خورد که نشانه آن بود که خداوند اراده کرده است او را مورد اکرام و فضل خود قرار دهد و از این رو هرجا که
می رفت، سنگ و درخت او را سلام می کردند. او هر وقت که از خانه بیرون می آمد بطرف صحرا می رفت و در آنجا که آثاری از خانه نبود، به سنگ و درختی برنمی خورد، مگر اینکه به او سلام می کردند و هرچه او به جلو و عقب و چپ و راست خود می نگریست ، هیچ کس را نمی دید.(6)
یعقوبی می گوید: جبرئیل در برابر محمّد(ص) ظاهر می شد و با او سخن می گفت و یا از آسمان و کوه و درخت او را ندا می داد، و اول مرتبه به او گفت: پروردگارت تو را امر می کند که از بت ها دوری کن. محمّد(ص) ماجرا را برای خدیجه نقل می کرد و خدیجه به او می گفت: در این باره با کسی سخن مگو که قسم بخدا! امید من آن است که خداوند، امر خیری را، برای تو اراده کرده است.(7)
روزی که محمّد(ص) به پیامبری مبعوث شد چهل سال تمام داشت. در آن وقت بیست سال از پادشاهی کسری پرویز، فرزند هرمز، فرزند انوشیروان گذشته بود.(8) یعقوبی می نویسد: بعثت محمد(ص) در ماه ربیع الاول بود. برخی گفته اند که در ماه رمضان اتفاق افتاد و مصادف با ماه شباط (از ماه های ایرانیان) بود. جبرئیل در شب شنبه و شب یکشنبه، بروی فرود آمد و سپس روز دوشنبه با پیام رسالت بر وی نازل شد.(9) ابن سعد گفته است: فرشته در روز دوشنبه هفدهم رمضان در حرا، بر پیامبر فرود آمد.(10)
طبری گفته است: ابلاغ رسالت به محمّد(ص)، در روز دوشنبه بوده و هیچیک از محققان در آن اختلاف ندارند؛ اختلاف در آن است که در کدام دوشنبه بوده است.
برخی گفته اند قرآن در هیجدهم رمضان، به پیامبر(ص) نازل شد. گروهی دیگر می گویند که وقوع این امر در بیست و چهارم آن ماه بوده است. بعضی دیگر آنرا در هفدهم رمضان دانسته اند و به این استدلال می کنند: «و ما انزلنا علی عبدنا یوم الفرقان یوم التقی الجمعان»(11) زیرا برخورد دو جمع و دو گروه مسلمانان و مشرکان، در بدر، صبح هفدهم رمضان بوده است.(12)
امّا این آیه، دلالت ندارد بر اینکه بعثت پیامبر(ص)، مصادف با این روز بوده است، زیرا:
اولاً ـ مقصود آیه، از آنچه که بر پیامبر(ص) نازل شده، دلالت های حق و نشانه های پیروزی است و منظور نزول قرآن و یا مبدأ نزول آن نیست.
ثانیاً ـ مبدأ نزول قرآن، بعنوان یک کتاب آسمانی، پس از بعثت محمّد (ص) بوده است. او در بیست و هفتم رجب به پیامبری مبعوث شده و قرآن در ماه رمضان، در شب قدر بروی نازل شد و احتمالاً پس از گذشت سه سال از بعثت بوده است.
ثالثاً ـ منظور از روز «فرقان» (که در آیه مورد بحث آمد) روزی است که بین حق و باطل فرق و جدایی، حاصل شده و حق بر باطل غالب آمده و در حیات مسلمانان روزی حساس بوده است، روزی که شیطان از اینکه مورد اطاعت قرار گیرد، برای همیشه ناامید شده است.(13)
مسعودی می گوید: اولین قسمت از قرآن که بر محمّد (ص) نازل شد «اقرأ باسم ربّک» بود جبرئیل در شب شنبه و شب یکشنبه بر وی نازل شد. روز دوشنبه مجدداً فرود آمد و پیام رسالت را به وی ابلاغ کرد. این واقعه، در حراء اتفاق افتاد و آن اولین جایی است که قرآن در آنجا نازل گردید و پیامبر(ص) به اولین سوره قرآن مخاطب شد که از اوّل سوره تا آیه: «علّم الانسان ما لم یعلم» در اینجا نازل شد و تمامی سوره بعداً نازل آمد.
این حادثه، پنج سال پس از ساختمان کعبه و در اول بیستمین سال پادشاهی کسری پرویز، و در اول دویستمین سال پیمان ربذه اتفاق افتاد(14) و با سال 609 میلادی مصادف بود.(15)
بنابر روایات وارده از ائمه شیعه(ع)، بعثت پیامبر(ص) در روز بیست و هفتم رجب رخ داد و انجام عبادات خاصّ این روز و از جمله روزه گرفتن، مستحب است که شیعیان برای تجلیل از این روز مبارک و میمون، به انجام آن مقیدند، روزی که رحمت به همه آدمیان فرود آمده و درهای برکت به روی ساکنان زمین باز شده است، زیرا روز بعثت پیامبر(ص) رحمة للعالمین است.
امام صادق(ع) فرموده است: در روز بیست و هفتم رجب، محمّد (ص) به مقام نبوت نائل آمد.(16) و گفته است: روزه گرفتن در روز بیست و هفتم رجب را فراموش نکنید، زیرا در آن روز، محمّد (ص) به مقام نبوّت رسیده است.(17)
حضرت امام رضا(ع) نیز فرموده است: خداوند محمّد(ص) را در بیست و هفتم رجب مبعوث کرد، کسی که در این روز، روزه داشته باشد، خداوند اجر شصت ماه روزه را بر وی به حساب می آورد.(18)
در این زمینه روایات بسیاری از طریق ائمه شیعه وارد شده است.(19)
از طریق اهل سنت نیز روایاتی وارد شده که در آنها تصریح شده است، روز بیست و هفتم رجب، روز بعثت محمّد (ص) است.
حافظ در سیره خود از ابوهریره، نقل کرده است: کسی که روز بیست و هفتم رجب را روزه بدارد، خدای متعال اجر شصت ماه روزه را برای او منظور می کند، زیرا این روز، روزی است که جبرئیل بر پیامبر(ص) فرود آمد و پیام رسالت را به او ابلاغ کرد و این اولین روز فرود آمدن جبرئیل است.(20)
بیهقی در «شعب الایمان» از سلمان فارسی نقل کرده است که او گفته است: در ماه رجب یک روز و یک شب وجود دارد که اگر کسی در آنروز، روزه بگیرد و در آن شب عبادت کند، همانند کسی است که یکصد سال، روزه گرفته و یکصد سال، به عبادت مشغول باشد؛ آن شب و روز بیست و هفتم رجب است که خداوند در آن روز محمّد (ص) را به پیامبری مبعوث کرد.(21)
صاحب مناقب، از ابن عباس و انس بن مالک، نقل کرده که آن دو گفته اند: خداوند در روز دوشنبه بیست و هفتم رجب به محمّد(ص) وحی کرد و در آنوقت وی چهل ساله بود.(22)
علامه مجلسی گفته است که: روز بعثت محمّد (ص) مورد اختلاف است در این جا پنج گفته موجود است:
1 ـ هفدهم ماه رمضان
2 ـ هیجدهم ماه رمضان
3 ـ بیست و چهارم ماه رمضان
4 ـ دوازدهم ربیع الاول
5 ـ بیست و هفتم ماه رجب. بر این نظر شیعیان اتفاق کرده اند.(23)
علاوه بر پنج قولی که علّامه مجلسی نقل کرده است، دو قول دیگر نیز وجود دارد که «ابن برهان حلبی» آن دو را در سیره خود نقل کرده و عبارتند از هفتم و هشتم ربیع الاوّل. ابن برهان اضافه می کند که: تولد پیامبر(ص) در دوازدهم ربیع الاوّل اتفاق افتاده و با توجه به آنکه بعثت محمّد(ص) را در اول چهل سالگی دانسته اند، وقوع بعثت در هفتم و یا هشتم ربیع الاول با این موضوع نیز تطبیق می کند.(24)
کسانی که بعثت حضرت محمّد (ص) را در ماه رمضان دانسته اند، گویا مبدأ بعثت را با مبدأ نزول قرآن کریم، اشتباه کرده اند و استدلال آنان مبنی بر اینکه قرآن در شب قدر که در ماه رمضان است، نازل شده، این اشتباه آنان را روشن می کند. و می دانیم که بین این دو واقعه (بعثت و نزول قرآن) ارتباطی وجود ندارد.
محمد(ص) در بیست و هفتم ماه رجب به پیامبری مبعوث شد و آغاز نزول قرآن، بعنوان یک کتاب مفصل، در شب قدر، از ماه رمضان و سه سال پس از بعثت بوده است و با توجّه به اینکه مدت نبوت حضرت 23 سال می باشد، قرآن در طول بیست سال بتدریج نازل شده که آغاز آن اول سال چهارم بعثت و پایان آن سال دهم، یعنی سال وفات پیامبر بزرگوار است.
پی نوشت ها:
1. بحارالانوار، ج 18، ص 184 و 194.
2. سوره علق، آیات 1 تا 5.
3. تفسیر الامام: (ص 157) تفسیر امام تفسیری است منسوب به امام حسن عسگری(ع). با توجه به برخی از مطالب نادرست این تفسیر، بعضی از محققان نسبت آنرا به امام بعید دانسته اند. نظر ما اینست که اگر مقصود این باشد که تفسیر عیناً به قلم و انشای خاص امام باشد، چنین امری اصلاً صحیح نیست. ولی اگر منظور این باشد که راوی در مجلس امام حاضر شده و سؤالهایی از تفسیر آیه های قرآن پرسیده و هنگام مراجعت به منزل آنچیزهایی که حفظ کرده و در قلبش بوده ثبت کرده است و چه بسا چیزی زیاد کرده یا نقصان شده باشد به حسب معلوماتش امری بعید بنظر نمی رسد و نمی توان آنرا منکر شد. بنابراین به بسیاری از مطالب این تفسیر که در مقام مقایسه با دیگر گفته های صحیح موافق است می توان اعتماد کرد. و رجوع کنید همچنین به: بحارالانوار، ج 18، ص 206.
4. سوره جن، آیه 27.
5. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 13، ص 207. و رجوع کنید به خطبه قاصعة.
6. طبری، التاریخ، ج 2، ص 295، 294.
7. تاریخ یعقوبی، ج2،ص 17، چاپ دوم نجف.
8. ابن اثیر، الکامل، ج 2، ص 31.
9. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 17 و 18.
10. طبقات ابن سعد، ج 1، ص 129.
11. سوره انفال، آیه 41.
12. تاریخ طبری، ج 2، ص 294.
13. تفسیر شبّر، ص 195.
14. مروج الذهب، ج 2، ص 282.
15. جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلامی، ج 1، ص 43.
16. امالی ابن الشیخ، ص 28 و بحارالانوار، ج 18، ص 189.
17. و 18. کافی، ج 4، ص 139.
19. ر.ک: شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، کتاب الصوم، ابواب الصوم الندوب، الباب: 15.
20. السیرة الحلبیة، ج 1، ص238.
21. منتخب کنزالعمّال، بهامش المسند، ج 3، ص 362.
22. ابن شهر آشوب، المناقب، ج 1، ص 150 و بحارالانوار، ج 18، ص 204.
23. بحارالانوار، ج 18، ص 190.
24. السیرة الحلبیة، ج 1، ص 238.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 93/3/5 :: ساعت 11:11 صبح )
»» بعثت رسول اکرم صلی الله علیه و آله
امین قریش در سن چهل سالگی در غار حرا، سرگرم عبادت و غرق تفکّر درنظام آفرینش بود که وحی آغاز گردید. نخستین آیاتی که بر پیامبر نازل گردید، این آیات بود:
اَقْرَأْ بَسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقْ، خَلَقَ الاِْنْسانَ مِنْ عَلَقْ...
بخوان به نام پروردگاری که جهان را آفرید و انسان را از خون بسته، خلق کرد. بخوان در حالی که پروردگار تو عزیز و گرامی است؛ پروردگاری که به وسیله ی قلم، تعلیم داد و به انسان آن چه نمی دانست، آموخت.
یکتا پرستی
حضرت محمد صلی الله علیه و آله از لحظه ای که از مادر متولد شد، جز خدای یکتا را نپرستید و سرپرستان او مانند عبدالمطلب و ابوطالب، همگی موحد و خداپرست بودند. حتی پیامبر، خود هنگام مذاکره با بحیرا؛ راهب «بصری»، تنفر خود را از بت ها، پنهان نکرد. آن گاه که راهب به او گفت: «تو را سوگند می دهم به حق لات و عزّی، مرا از آن چه می پرسم، پاسخ گو»، رسول گرامی به او پرخاش کرد و گفت: «هرگز مرا به لات و عزّی سوگند مده. در جهان نزد من، چیزی مانند پرستش آن دو، مبغوض نیست». آن گاه راهب گفت: «تو را به خدا سوگند می دهم از آن چه می پرسم، مرا آگاه کن». این بار رسول خدا فرمود: «آن چه می خواهی بپرس».
درست کردار
بی شک، محمد صلی الله علیه و آله از همان دوران کودکی، خوبی ها و خصلت هایی داشت که او را از دیگر کودکان جدا می کرد. در جوانی نیز از آن چه بیشتر قوم او بدان آلوده بودند، برکنار بود. راست گو، درست کردار و امین بود. درونی پاک و روشن و فکری درخشان و ضمیری الهی داشت. آن گرامی، هرسال چند بار درغار حرا به عبادت خدا می پرداخت. امیرمؤمنان، حضرت علی علیه السلام در این باره می فرماید: «پیامبر صلی الله علیه و آله هر سال در کوه حرا اقامت می گزید. من او را می دیدم و جز من، کسی او را نمی دید». حتی روزی که به رسالت برگزیده شد، در غار حرا سرگرم عبادت بود.
دعوت پنهانی
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله ، سه سال تمام به دعوت پنهانی دینش پرداخت. او در این مدت، به جای توجه به عموم، به فرد سازی عنایت داشت. مصلحت زمانه ایجاب می کرد که دعوت خود را آشکار نسازد و با تماس های پنهانی، گروهی را به آیین خود دعوت کند. همین دعوت پنهانی، بعدها توانست جمعی را به آیین توحید، علاقه مند سازد.
خانه ی ارقم، پایگاه اسلام
هنگامی که عدد مسلمانان به سی تن رسید، حفظ عنصر «پنهانی بودن دعوت» دچار مشکل گردید و امنیت کوه های مکه برای پرستش نخستین موحدان، مورد تهدید و تعرض مشرکان قرار گرفت. بنابراین، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، پایگاه تبلیغ پیام و پرستش خدای متعال را به خانه ی ارقم، انتقال داد. عمار یاسر و صهیب سنان از جمله کسانی هستند که در آن خانه، به رسول گرامی اسلام، ایمان آوردند.
برخورد قریش با پیامبر صلی الله علیه و آله در مرحله ی نخست دعوت
سران قریش در مدت سه سال دعوت پنهانی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، به خوش گذرانی عیش و نوش خود، سرگرم بودند. آنان کم و بیش از دعوت پنهانی رسول خدا آگاهی یافته بودند، ولی کوچک ترین واکنشی نشان ندادند و جسارتی نمی کردند؛ زیرا به این مسأله، چندان اهمیت نمی دادند و احساس خطر نمی کردند. البته از دور، ماجرا را پی گیری می کردند و خبرها را به یکدیگر گزارش می دادند و می گفتند: «جوان عبدالمطلب از آسمان، سخن می گوید». پیامبر گرامی نیز بدون شتاب زدگی، در تبلیغ آیین خود می کوشید. او آیین خود را به هر کس که احساس آمادگی می کرد، عرضه می داشت. پیامبر در این سه سال توانست با تماس های خصوصی، هسته ی مرکزی حزب اللّه را تشکیل دهد. سپس به فرمان خدا، روش تبلیغ خود را دگرگون ساخت.
دعوت همگانی
پس از انذار خویشاوندان نزدیک و گسترش خبر نبوّت محمد در سطح مکه، تعرض قریش به رسول اکرم صلی الله علیه و آله آغاز گردید. هنگامی که قریش جدّی بودن خطر این مسأله را برای عقاید پوشالی و منافع مادی خود، دریافتند سیل تهمت ها را روانه ی آن حضرت ساختند. همه ی این حرکت های مزوّرانه که منشأیی جز حسد و دیگر رذایل اخلاقی نداشت، برای کوچک جلوه دادن مکتب پیامبر و درهم کوبیدن شخصیت او، صورت می گرفت. از این هنگام، پیامبر نیز مأموریت یافت آشکارا، مردم را به آیین توحید دعوت کند و از استهزای مشرکان نهراسد. خداوند در این باره فرمود: «مأموریت خود را آشکار ساز و از مشرکان کناره گیر. ما تو را از شرّ دشمن استهزاگر، حفظ می کنیم».
عصر بعثت
جهان عصر بعثت، جهانی تاریک بود. خداوند، پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله را هنگامی فرستاد که از دیرباز، پیامبری نیامده بود. ملت ها در خواب طولانی فرو رفته بودند و سر رشته ی کارها از هم گسیخته بود. جهان در تاریکی جهل و گناه و آتش جنگ فرو رفته بود. چهره ی آن تیره شده و فریب کاری آن آشکار گشته بود. برگ های درخت زندگی بشر به زردی گراییده بود و امیدی به ثمر دادن آن نبود. در این زمان که فروغ هدایت، خاموش گشته و بدبختی، چهره ی زشت خود را نمودار ساخته بود، این فساد، تیره روزی، فتنه، آشوب و ترس، دل های مردم را فرا گرفته بود. از این رو، پناه گاهی جز شمشیر خون آشام نداشتند. در چنین فضایی، خداوند بر مردم منت نهاد و اسوه و الگویی را برای مردم فرستاد تا درس زندگی را به آنان بیاموزد و همگان را به شاهراه حقیقت و سعادت رهنمون شود.
مخالفت قریش و آزار مسلمانان
در آغاز دعوت، رفتار قریش، نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله ، به ظاهر ملایم بود؛ یعنی با بی اعتنایی و انکار و گاهی استهزا همراه می شد. ولی هنگامی که رسول گرامی اسلام، از بت ها بدگویی کرد، کار به خشونت کشید. آنان دوبار برای شکایت به دیدار ابوطالب رفتند و چون نتیجه ای نگرفتند، به آزار پیروان پیامبر پرداختند. آنان نسبت به همه ی پیروان پیامبر ستم روا می داشتند، اما سنگینی این تعرض بیشتر بر دوش افراد ضعیف و اشخاص بی یاور بود.
بعثت از دیدگاه امام خمینی(ره)
بی شک برگزیده شدن پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله به رسالت، حادثه ای عظیم در تاریخ بشر است. به فرموده ی امام خمینی(ره): «حادثه ای بزرگ تر از این حادثه، اتفاق نیافتاده است. حوادث بسیار بزرگ در دنیا اتفاق افتاده است؛ بعثت انبیای بزرگ، اولوالعزم و بسیاری از حوادث بسیار بزرگ، لکن حادثه ای بزرگ تر از بعثت رسول اکرم نشده است و تصور هم ندارد که بشود؛ زیرا که بزرگ تر از رسول اکرم در عالم وجود نیست، غیر از ذات مقدس حق تعالی، و حادثه ای بزرگ تر از بعثت هم نیست». «درباره ی بعثت حضرت به رسالت و نیز برکات آن زبان امثال ما الکن است که سخن بگوید». «همین قدر می دانیم که معارفی که به برکت بعثت حضرت، حاصل شده است، از حد بشریت خارج است. اعجازی است فوق ادراک بشریت».
آمادگی پیامبر اسلام پیش از بعثت
حضرت محمد صلی الله علیه و آله همیشه به ویژه آن گاه که به اوج رشد فکری و عقلی رسیده بود، از وضعیت محیط آلوده ی خویش در رنج بود و از مردم کناره گیری می کرد. او از سی و هفت سالگی، حالت های روحانی داشت و احساس می کرد دریچه ای از غیب به روی او گشوده می شود و آن چه بارها از اعضای خاندانش و نیز دانشمندان اهل کتاب مانند بحیرا، نسطور و دیگران شنیده، در حال رخ دادن است. وی، نور مخصوصی می دید و اسراری بر او فاش می شد و بارها سروش غیبی به گوشش می رسید، ولی کسی را نمی دید. برای مدتی، در خواب صدایی می شنید که او را پیامبر خطاب می کرد. روزی در بیابان های اطراف مکه، شخصی او را رسول اللّه صدا کرد. از او پرسید: کیستی؟ او پاسخ داد: من جبرییلم. خداوند مرا فرستاده است تا تو را به پیامبری برگزیند. هنگامی که محمد صلی الله علیه و آله ، این مسأله را به همسرش، خدیجه خبر داد، او با خوشحالی گفت: امیدوارم چنین باشد.
سیرت محمد صلی الله علیه و آله
بی شک، آن چه محمد صلی الله علیه و آله را یگانه می کرد، سیرت او بود. قرآن، گذرا به این سیرت، اشارتی برجسته می کند که با اندیشه در آن ها و مطالعه ی آن چه تاریخ نگاران در این باب گفته اند، تصویری نسبتا دقیق از سیرت آن حضرت می توان ترسیم کرد. قرآن کریم با صراحت می فرماید: محمد صلی الله علیه و آله الگویی نیک برای مسلمانان است و هر کس خواهان خیر دنیا و آخرت باشد، باید بکوشد او و حرکاتش را نصب العین خود قرار دهد و همواره در پی محمدی شدن باشد.
شجاعت
یکی از ویژگی های آشکار رسول اکرم صلی الله علیه و آله ، شجاعت ایشان بود؛ شجاعت در همه ی عرصه ها، در زمینه ی ابلاغ رسالت، دفاع از آرمان خود و جانبازی در راه تحقق آن. حضرت علی علیه السلام که خود مظهر شجاعت و اسداللّه است، درباره ی شجاعت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله چنین می فرماید: «هنگامی که آتش جنگ تافته می شد و کارزار دشوار می گشت، به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پناه می بردیم و او را سپر خود می کردیم. در آن هنگام او از همه ی ما به دشمن، نزدیک تر بود».
گذشت
رسول اکرم صلی الله علیه و آله هرگز در پی انتقام گرفتن از دشمنان خود نبود. برعکس، پس از دست یافتن بر آن ها و تسلط بر شبه جزیره و فتح مکه، آنان را بخشود و به مقابله به مثل، دست نزد.
ابوسفیان، فرمانده ی مشرکان در جنگ های بدر و احد و احزاب بود. ولی از فکر و ثروت خود برای نابود کردن دعوت محمد صلی الله علیه و آله مایه می گذاشت و در مبارزه با محمد صلی الله علیه و آله اندک تردیدی نداشت. هرجا سخن از توطئه بود، او نیز حضور داشت. همسرش هند نیز از مشوّقان او و دشمنان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بود. هم او بود که وحشی را تشویق کرد تا حمزه سیدالشهداء را در جنگ احد بکشد و در عوض، حکم آزادی خود را دریافت کند. همین هند بود که همراه با چند زن دیگر در جنگ احد شرکت کرد و مشرکان را به مبارزه با محمد صلی الله علیه و آله برمی انگیخت. پس از به شهادت رسیدن حمزه نیز پهلویش را شکافت و جگرش را بیرون کشید. سپس از شدت خشم و کینه، آن را به دندان خایید. امّا پیامبر در برابر این همه کینه توزی چه کرد؟ هنگام فتح مکه، اعلام کرد که هرکس در خانه ی خود بماند، در امان است. هرکس به خانه ی خدا برود، در امان است و هرکس به خانه ی ابوسفیان برود، نیز در امان است.
عبادت
پیامبر اکرم همواره یک دوست و حامی بزرگ داشت. آن که از کودکی در پناه خود، از همه ی گزندها نگاهش داشته، به او شرح صدر داده و او را به سیادت و بزرگی قوم خود رسانده بود. پیامبر صلی الله علیه و آله نیز این دوستی را پاس داشت و همیشه با او راز و نیاز می کرد. مقام نبوت و حفظ آن نیاز به آمادگی داشت و این آمادگی تنها با عبادت به دست می آمد. دوست بزرگ محمد صلی الله علیه و آله به او وحی کرد که: «نصف یا بیش از نیمی از شب را بیدار باش و قرآن را شمرده و روشن بخوان، زیرا ما سخنی سنگین بر تو فرو خواهیم فرستاد. شب زنده داری و عبادت شبانه، گام ها را استوارتر و گفته را نیرومندتر می کند». پیامبر خدا صلی الله علیه و آله این دستورها را به یاد داشت و به آن ها عمل می کرد. اندکی از شب را می خفت و بیشتر آن را به نماز و تلاوت قرآن مجید می پرداخت و با این غذای معنوی، خود را نیرومند می کرد.
خوش رویی
سنگین بودن مسؤولیت رسالت، مانع از خوشرویی حضرت نمی شد و ایشان حتی اگرچه غمگین بودند، آثار آن را ظاهر نمی کرد و همواره خندان بود. ایشان با این رفتار به کسانی که جدی بودن را در اخم و خشونت چهره می دانستند، آموخت که مؤمن باید خندان باشد. وی همیشه با دوستان و اصحاب خود شوخی می کرد. البته این شوخی ها بسیار ظریف و خردمندانه بود و هرگز از مرز عفاف و اخلاق خارج نمی شد. در حقیقت، این خوش رویی و اخلاق والا بود که مردم را شیفته ی حضرت کرد و از آنان، امتی یگانه و مردمی مهربان پدید آورد که باهم برادروار می زیستند؛ مردمی که به تعبیر قرآن کریم، دلسوز و مشفق یکدیگرند، اما در برابر دشمنان، سرسخت و استوار.
پایداری
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در طول دعوت هرگز دچار ضعف و سستی نشد. ایشان چون کوهی استوار به فرمان خدای متعال که به ایشان وحی کرد: «همان گونه که فرمان یافته ای، پایداری کن»، در برابر مشکلات، دشمنان و سختی ها پایداری کرد و رسالت خود را به انجام رساند.
رابطه ی صمیمی
رسول خدا هیچ گاه از یاران خود غافل نمی ماند و رابطه ها را هم چنان زنده و قوی نگاه می داشت. به روایت امام علی علیه السلام : هرگاه، کسی از برادران دینی اش را سه روز نمی یافت و در جمع مسلمانان نمی دید، سراغ او را می گرفت. پس اگر غایب و در سفر بود، برایش دعا می کرد. اگر شاهد و در شهر حاضر بود، به دیدارش می شتافت، و اگر بیمار بود، به عیادتش می رفت. این رفتار، نشان دهنده ی رابطه ای صمیمی تر از برخورد سیاسی یک مسؤول با زیردستان یا رهبر با ملت خویش است. البته «اخوت دینی» نیز همین یک دلی و صفا و محبت را ایجاب می کند.
مردمی زیستن
آن چه رسول اکرم صلی الله علیه و آله را به مردم نزدیک می ساخت و سبب می شد که با او احساس «خودی» کنند، رفتار مردمی و اخلاق فروتنانه و بی تکلف او بود. هرچند آن فرزانه از نظر اندیشه، دانش، عصمت، پاکی و فضایل روحی و معنوی، در سطحی بسیار بالاتر از مردم بود و افراد عادی با افق معنویت و کمال وجودی او بسیار فاصله داشتند، اما معاشرت و برخورد رسول خدا صلی الله علیه و آله به گونه ای بود که هنگام سخن گفتن درسطح مردم سخن می گفت و در معاشرت با توده ی مردم خود را هم افق می ساخت. در روایت آمده است که: با تهی دستان، هم نشین و با بی نوایان، هم غذا می شد. زیدبن ثابت نقل می کند: رسول خدا صلی الله علیه و آله چنان بودکه هرگاه در خدمت او می نشستیم، اگر به سخن گفتن در یاد آخرت می پرداختیم، در همان موضوع، با ما هم صحبت می شد، و اگر به دنیا می پرداختیم، او هم با ما از دنیا، سخن می گفت. اگر از خوردنی و نوشیدنی سخن می گفتیم، آن حضرت نیز درباره ی همان با ما به سخن می پرداخت. این نهایت مردمی زیستن آن بزرگوار بود و خود را تافته ای جدابافته از مردم نمی دانست.
پرهیز از تشریفات
رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در مجلس ها، جای خاصی برای خویش تعیین نمی کرد و در قید و بند صدرنشینی در مجلس نبود. هرجا که بود، می نشست و یاران خود را نیز به همین مسأله، فرمان می داد. روی زمین می نشست و روی زمین غذا می خورد. به همه یکسان نگاه می نگریست تا کسی در نگاه و توجه به مخاطب، احساس تبعیض نکند. ابوذر غفاری نقل می کند: رسول خدا میان اصحاب می نشست و گاهی که فردی غریب و ناشناس می آمد و آن حضرت را نمی شناخت، از جمع می پرسید که پیامبر، کدام یک از شماست؟ به همین دلیل، از رسول خدا درخواست کردیم اجازه دهد که جایگاهی برایش بسازیم تا آن جا بنشیند و افراد غریب، او را بشناسند. با موافقت پیامبر، سکو مانندی از گل برایش بنا کردیم که آن حضرت روی آن می نشست و ما هم در دو طرف پیامبر می نشستیم.
تکلّف گر نباشد، خوش توان زیست تعلق گر نباشد، خوش توان مرد
بیزاری از بت و بت پرستی
همه به سوی بتکده می رفتند، ولی محمد صلی الله علیه و آله با این که از کسی، درسی فرا نگرفته بود، راه کوه حرا را در پیش می گرفت. و آن جا در مقابل قدرت و عظمت آفریدگار جهان، خاکسار می شد و او را می پرستید. محمد صلی الله علیه و آله در پرتو عنایت های خداوند از همان ابتدا، راه خود را تشخیص داد و بی هیچ اضطراب و تردیدی، روش های نادرست قوم خود را نکوهش کرد و بر خلاف آن سنت های غلط، گام برداشت. او نه تنها لحظه ای از عمر شریفش را به بت پرستی نگذراند، بلکه از شنیدن نام آن ها نیز بیزار بود. بدین ترتیب، محمد صلی الله علیه و آله شیفته ی سنن و عادت های قومی نمی شد و با نظارت عامل غیبی به تکامل خود ادامه می داد. به همین دلیل، مردم به او، احترام می گذاشتند و در حل مشکلات به رأی و نظر او، اهمیت زیادی می دادند و از وی، پیروی می کردند.
رسالت جهانی
اسلام از روز نخست، چون چشمه ای صاف و زلال ظاهر شد. آن گاه رفته رفته بر پهنا و ژرفای آن افزوده گشت. سرانجام به دریایی پهناور بدل گشت که همه ی سرزمین ها را آبیاری کرد و انسان ها را سیراب ساخت. آری، آن گاه که شعار توحید، در فضای تاریک مکه، طنین انداخت، نظر پرچم دار این نهضت، تنها اصلاح منطقه ای حجاز و گروه عرب نبود، بلکه رسول اسلام مأمور بود رسالت جهانی خود را از محیط عربستان آغاز کند. شاهد آن نیز جمله ای است که آن حضرت در آغاز دعوت عمومی خویش به نزدیکانش فرمود: «همانا من فرستاده ی خدایم به سوی خصوص شما و به سوی عمومی مردم». هم چنین، آیاتی از قرآن این حقیقت را تأیید می کند. برای نمونه، از سوره ی اعراف، انبیا و انعام به دست می آید که دعوت آن حضرت از روز نخست، برای عموم مردم در همه ی زمان ها و مکان ها آغاز گردیده و طرح ریزی شده است.
تشریع نماز
نخستین چیزی که پس از توحید و یکتاپرستی بر پیامبر اسلام و پیروان او واجب شد، نماز بود. از همین جا، عظمت نماز که اساس ارتباط انسان با خدا و نشانه ی قدردانی از نعمت های بی پایان اوست، آشکار می شود. به همین دلیل، پیشوایان اسلام به ویژه پیامبر گرامی، درباره ی نماز، سفارش های بسیار می کردند و می گفتند: نماز ستون دین است. اگر کسی نماز را سبک بشمارد، در آخرت و سرای جاویدان به دستگیری و شفاعت ما نمی رسد. به هر صورت، خداوند به وسیله ی جبرییل، کیفیت نماز و شرایط آن را اعلام کرد. پس محمد صلی الله علیه و آله آن را به خدیجه و علی علیه السلام یاد داد و نماز دسته جمعی را که نماز جماعت نامیده می شود، برپا کرد.
اخلاق عالی
آموزه های اخلاقی و رفتار پیامبران، بهترین وسیله ای است که بشر را به زندگی ایده آل می رساند. اخلاق برای زندگی فردی و اجتماعی همه ی افراد بشر لازم است، اما برای کسانی که بار مسؤولیت رهبری و هدایت جامعه را به عهده دارند، ضروری تر به نظر می رسد. اخلاق عالی پیامبر اسلام، امواج انقلاب مقدس اسلام را نخست در جامعه ی عرب و سپس در جهان پدید آورد. در سایه ی این رستاخیز عظیم معنوی، پراکندگی به یگانگی، بی پروایی به عفت و پاک دامنی، بی کاری به کار و کوشش، خودخواهی به نوع دوستی و تکبر عرب به تواضع و مهربانی تبدیل گردید و انسان هایی تربیت شدند که تا همیشه، نمونه های اخلاقی به شمار می آیند. اخلاق رسول اکرم صلی الله علیه و آله آن قدر عالی و پرارزش است که خدا، از آن به «خلق عظیم» یاد کرده است.
ابلاغ رسالت اسلام
پیشرفت پرشتاب اسلام، بیش از هر چیز مدیون فعالیت های پی گیر و شبانه روزی پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و یاران وفادارش است. رسول خدا صلی الله علیه و آله برای تبلیغ اسلام از دو نیروی مجهز بهره برد. نخست، گویندگان زبردستی که حقیقت اسلام را دریافته بودند و به آن حضرت، عشق و ایمان داشتند. و دیگر، نامه هایی که آینه ی تمام نمای آموزه های حیات بخش اسلام بود.
پیامبراسلام صلی الله علیه و آله ، با وجود نداشتن وسایل لازم، پیک های خود را به گوشه و کنار جهان فرستاد. اکنون روح پیامبر ما، نگران جامعه ی مسلمانان است که چگونه برای تحقق رسالت اسلام خواهند کوشید و آیا برای عمومی کردن آموزه های اسلام، از وسایل جدید و طرح های نو بهره خواهند گرفت؟ ما برای ابلاغ رسالت جهانی اسلام، باید همه ی نیروهای خود را متمرکز کنیم و از فداکاری های لازم در راه گسترش اسلام، دریغ نورزیم.
شکوفه ی نبوت
مبعث، فصلی بهاری در پهنه ی قرن است که محمّد صلی الله علیه و آله را هم چون گلی زیبا، بر دامن رسالت نهاد وسرزمین بطحا، با فروغ چهره ی این خورشید، تابان شد. تجلّی خدا در زمین، به گونه های مختلف است. 27 رجب، یکی از این جلوه های بی پایان است که شعاعش تا کرانه های ناپیدای زمان، گسترش یافته است. در این روز، شکوفه ی نبوّت گشوده شد، باغ رسالت به بار نشست و دل نورانی «محمّد»، تجلّی گاه نام و کلام خدای سبحان و آیین اسلام گشت. گل نور از غنچه ی امّ القرای، عطر معنویت افشاند و پس از خشک سالی دیرپای مزرعه ی حیات، باران رحمت درکویر اندیشه ها و دل های تشنه، باریدن گرفت. «محمّد آمد. آمد تا کودک بشریت را در آغوش مهر و عطوفت دین قرار دهد. آمد تا زندگی های مسخ شده ی مردم را با فطرت آشتی دهد. آمد تا پیام آسمان را بر زمینیان باز خواند. آمد و با آمدنش، تعصب ها و تفرقه ها رفت. زاده شد تا جهل و جور بمیرد. مبعوث شد تا شرک و بت پرستی رخت بربندد، تا جاهلیت از صحنه ی زندگی ها بگریزد، تا چشم جهان به روی فروغ وحی گشوده شود».
سرچشمه ی نور
بعثت تو، روز سرور است و کلامت، سرچشمه ی نور. جانِ پاکت، به خدا نزدیک است و پلیدی و زشتی از تو، دور. ای آموزگار خوبی ها و نیکی ها ! حیاتت، فروغ زندگی ابدی است و اخلاقت، چراغ حیات. رفتارت، الگوی زیستن است و آن چنان عالی و پسندیده که خدای سبحان، بر آن نشان «خُلقٍ عظیم» کرامت فرمود. آری، در این روز شریف مبعث، حُسن خلقِ تو را یاد می کنیم و از اخلاق تو، که اسوه است، سرمشق می گیریم و درس می آموزیم، تا بدین گونه، این روز شریف و جشن شادی آفرین را بر خویش مبارک سازیم؛ زیرا برکت در نام و یاد توست و زندگی با عشق و محبت به تو مبارک می گردد.
عشق به نماز
بنده ی مخلص خدا بود و نور چشمانش در نماز. آن گاه که به نماز می ایستاد، از خوف خدا، رنگ بر چهره نداشت. در سینه، ناله های سوزناک و آوای حزینی داشت. گاه نماز که می رسید، دیگر کسی را نمی شناخت و به هیچ چیز توجه نداشت، جز به نماز و نیایش با معشوق! آن گرامی به نماز عشق می ورزید و فرا رسیدن وقت نماز را بی صبرانه انتظار می کشید. هنگام نماز که می شد، می گفت: «ای بلال! مرا خوشحال کن». آری، آن رسول، هیچ چیز را بر نماز ترجیح نمی داد و به ابوذر می فرمود: «خداوند، فروغ دیدگانم را در نماز قرار داده است. آن گونه که گرسنه، غذا را دوست می دارد و تشنه آب را، من هم شیفته ی نمازم. با این تفاوت که گرسنه و تشنه، سیر وسیراب می شود، اما من از نماز، سیر نمی شوم».
جلوه ی خدا
قرآن کریم در معرفی رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله ، آن حضرت را با عنوان «مظهر خدا» معرفی کرده است. بدین معنی که سرتاپای آن حضرت در اثر کمال قرب به حق و فنای در ذات اقدس او، نمایان گر نور ربوبی گشته و از خودی و نفسانیت خویش، ذره ای نیز باقی نگذارده است. پس نگاه به او، نگاه به نور خداست. محبت او، محبت خدا، پیروی او، پیروی خدا، بیعت با او، بیعت با خدا و هرگونه رابطه با او، رابطه با خدا خواهد بود. این مقام در حد اعلا تنها در وجود مقدس آن حضرت و خاندان مطهرش، تحقق یافته است و قرآن در این زمینه، چنین می فرماید: «همانا آنان که با تو بیعت کنند، با خدا بیعت می کنند». و نیز «هر کس از پیامبر پیروی کند، از خدا پیروی کرده است».
درس آموز رحمت و مهر
در روز بیست و هفتم ماه مبارک رجب، استاد بزرگ بشریت و اشرف کاینات و برترین انسان کامل، به پیامبری برانگیخته شد. آن هم در چنان محیط خشن و سراسر وحشی گری که سنگدلان جاهلیت، با پنجه های درشت شان، پاره های تن خویش را زنده به گور می کردند و از منش انسانی، هیچ بهره ای نبرده بودند. در چنان روزگاران سیاهی که اندیشه های مردم نادان در حضیض ذلت قرار داشت، باغبانی دانا به عالم وجود، پا نهاد. وی خس و خاشاک را به گل های لطیف و میوه های شیرین، بدل کرد. خارهای دست و پاگیر را با سلاح ایمان و توکل از میان برداشت و به جای آن، درختانی سرسبز کاشت که اینک، در اعماق زمین، ریشه دوانیده و شاخه هایش سر به فلک کشیده است. رسول خدا از بیابان گردانی سنگدل و نادان که به جای پرستش خالق یکتا، با دست خود از خاک و شن و خرما، بت های بی جان و خرد می ساختند و در برابر آن تعظیم می کردند، انسان هایی پدید آورد که تا همیشه ی تاریخ، سرمشق خوبان جهان و مهرجویان زمین خواهند بود.
بعثت از دیدگاه امام علی علیه السلام
از بعثت پیامبر، این راز آفرینش و واسطه ی وجوب و امکان و انسان کامل چه بگوییم که هر چه تلاش کنیم، نمی توانیم واژه ای بیابیم که آن را بشناساند و یا به زبان آشنا ترجمه کند؛ جز از زبان کسی که در دامان محمد صلی الله علیه و آله تربیت یافته و در آغوش او درس جاوادنه بودن را آموخته است. به گفته ی خود رسول اللّه ، جز او و خدایش، کسی او را نشناخته است. آری، علی علیه السلام باید بعثت پیامبر را بیان کند. هم او که کعبه ی آمال عارفان و قبله پارسایان است. علی باید بعثت رسول اللّه صلی الله علیه و آله را توضیح دهد؛ زیرا او آینه ی تمام نمای محمد است و همه ی اشعه ی تابناک علم و عمل و اخلاق و منش پیامبر در وجودش بازتاب یافته است. اینک فراز سخن را به نخستین استاد فصاحت و بلاغت می سپاریم. آن عزیز در این باره می فرماید: «خدا، محمد صلی الله علیه و آله را برانگیخت، در حالی که کسی از عرب، کتابی نخوانده و کسی، ادعای پیامبری نکرده بود. محمد صلی الله علیه و آله مردم را به راه راست فرا خواند و آنان را به آن سوی کشاند و به رستگاری رساند، تا آن که کارشان، استوار و جمعیت شان برقرار گردید». آن حضرت در جای دیگر چنین می فرمایند: «مردم در آن زمان از گروه های مختلف و نژادهای گوناگون تشکیل یافته بودند. گروهی خدا را به آفریده هایش تشبیه می کردند. گروهی دیگر در نام خدا تصرف کردند و نام بت ها را به نام خدایان می بردند. و برخی دیگر از بردن نامش خودداری می ورزیدند، پس خدای متعال به وسیله ی پیامبر گرامی، مردم را از گمراهی درآورد و از کژی و جهالت رهانید و به راستی و درستی رهنمون ساخت»
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 93/3/5 :: ساعت 11:10 صبح )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ
مرنجان و مرنجعزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) استسعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلامسبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلامپیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلامامام حسین علیه السلام در آیینه زیارتپیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»[عناوین آرشیوشده]