ابومحمّد غفارى مىگوید: قرض سنگینى بر عهده داشتم، نزد خود گفتم: راهى براى ادایش جز کمک جستن از سید و مولایم ابوالحسن على بن موسى الرضا علیهما السلام ندارم، هنگام صبح به خانه حضرت آمدم و اذن ورود خواستم، به من اذن داد؛ وقتى وارد شدم به من گفت: اى ابا محمّد! حاجتت را مىدانم، اداى دین تو بر عهده ماست.چون شب شد غذایى براى خوردن آوردند و ما غذا خوردیم، حضرت فرمود: شب را نزد ما بیتوته مىکنى یا مىروى؟ گفتم: سرور من! اگر حاجتم را روا کنى رفتن برایم بهتر است، آن حضرت، مشتى پول برداشت و به من داد.از نزد حضرت رفتم و به چراغ نزدیک شدم، ناگاه دینارهاى سرخ و زرد دیدم، اول دینارى که در دستم قرار گرفت و نقشش را دیدم گویا روى آن نوشته شده بود: اى ابا محمّد! دینارها پنجاه عدد است، بیست و شش دینار براى اداى دین و بیست و چهار دینار دیگر براى هزینه خانواده ات.صبح روز بعد وقتى در دینارها دقت کردم آن دینار را ندیدم و از مجموعه پنجاه دینار هم چیزى کم نشده بود.
منبع - عیون أخبار الرضا: 2/ 218، حدیث 29؛ بحار الأنوار: 49/ 38، باب 3، حدیث 22.
در سوره یوسف چنین مى گوید:
به راستى در سرگذشت آنان عبرتى براى خردمندان است.
ترغیب و تحریض به تفکر و اندیشیدن در پیدایش جهان، در پیدایش بشر، در پیدایش زمین و آسمان؛ نمونه اى است دیگر از راهنمایى قرآن.
قرآن در سوره غاشیه مى گوید:
آیا با تأمل به شتر نمىنگرند که چگونه آفریده شده؟* و به آسمان که چگونه بر افراشته شده؟* و به کوهها که چگونه در جاى خود نصب شده؟* و به زمین که چگونه گسترده شده؟
قرآن بشر را به سوى تحقیق و کاوش دعوت مىکند تا در اسرار و رموز آفرینش و جهان هستى بیندیشد و از حقایق کائنات آگاه گردد.
مذاهب باطل پیروان خود را از بحث و انتقاد ممنوع مىکنند ولى قرآن پیروان خود را به بحث و کاوش دعوت مىکند.
مسیحیت امروز عقل را از کار مىاندازد و بشر را از منطق صحیح دور مىکند.
اگر به یک نفر مسیحى بگویید: چگونه سه تا با یکى مساوى مىگردد؟ مىگوید این فوق عقل است و خداى پدر و خداى پسر و خداى روح القدس در عین آن که سهاند یکى هستند و بدین وسیله پایه منطق و علوم ریاضى را باطل مىسازد.
بزنطى مى گوید: نامهاى از حضرت امام رضا علیه السلام به فرزندش ابوجعفر حضرت امام جواد علیه السلام به این مضمون خواندم: اى اباجعفر! به من خبر رسیده که تو را از درب کوچک بیرون مى برند، این از بخل آنان است که مبادا از تو خیرى به کسى برسد، به حقّى که بر تو دارم از تو مى خواهم که رفت و آمدنت جز از درب بزرگ نباشد.هنگامى که سوار مرکب شدى، باید درهم و دینار با تو باشد، و کسى نباشد که از تو درخواست کند مگر اینکه به او عطا کنى و اگر عموهایت از تو خواستند به آنان نیکى کنى، کمتر از پنجاه دینار مده و اگر خواستى، بیشتر عطا کن و اگر عمههایت از تو درخواست خیر کردند کمتر از بیست و پنج دینار نباشد و اگر خواستى، به آنان بیشتر ببخش. من مى خواهم خدا تو را رفعت و منزلت دهد، بنابراین انفاق کن و از تنگدستى از صاحب عرش مترس.
منبع- عیون أخبار الرضا: 2/ 8، باب 30، حدیث 20؛ بحار الأنوار: 50/ 102، باب 5، حدیث 16.
ریان بن صلت مىگوید: در خراسان بر درب خانه حضرت امام رضا علیه السلام بودم، به معمر گفتم: به خود مىبینى که از سرورم بخواهى پیراهنى از پیراهنهایش را به من بپوشاند و از درهمهایى که به نامش سکّه زدهاند به من ببخشد؟ معمر گفت: بىدرنگ وارد بر حضرت شدم، حضرت سخن را این چنین شروع کرد: اى معمر! ریان نمىخواهد از پیراهنهاى خود به او بپوشانیم و از درهمهاى خویش به او ببخشیم؟! گفتم: سبحان اللّه! این همان سخن او است که تازه در آستانه درب به من گفت!حضرت خندید، سپس فرمود: بىتردید مؤمن کامیاب است، به او بگو نزد من آید. مرا به سراى حضرت برد؛ به آن بزرگوار سلام گفتم، سلامم را پاسخ گفت، دو پیراهن از پیراهنهایش را خواست و به من داد، هنگامى که از پیشگاه مبارکش برخاستم سى درهم در دست من گذاشت.
منبع- قرب الإسناد: 148؛ بحار الأنوار: 49/ 29، باب 3، حدیث 1.
گناه
بیشتر بدبختیهایی که دامنگیر افراد میشود، معلول آلودگی به انواع گناهان است. همان گونه که فرد سالم در اثر رعایت نکردن بهداشت فردی و اجتماعی به انواع بیماری دچار میشود، فرد گنهکار نیز به سبب تخلف از آموزههای انسانساز دین، به انواع بلاها و گرفتاریهای دنیوی و اخروی میافتد. پیشوایان بزرگ ما، در سخنان خود، کیفرها و آثار گناهان را گوشزد کردهاند تا مسلمانان را از سقوط در گرداب هلاکت بازدارند. امام رضا علیهالسلام در یکی از سخنان ارزشمند خود در مورد آثار گناه میفرماید: «هر چه مردم گناهان جدید و تازهای مرتکب میشوند که پیشتر انجام نمیشد، خداوند هم بلاهای جدیدی بر آنان میفرستد و آنها را بدان مبتلا میکند».
نهی از شراب
خداوند در قرآن کریم مردم را از استعمال مشروبات الکلی نهی کرده، نوشیدن آنها را از گناهان کبیره بر میشمارد. در بعضی از سخنان اهلبیت علیهمالسلام نیز شراب کلید تمام بدیها و زشتیها معرفی شده است. امام رضا علیهالسلام فلسفه تحریم شراب را چنین بیان میکند: «خداوند خوردن شراب را ممنوع کرد؛ زیرا مایه فساد و تباهی جوامع انسانی و موجب از بین رفتن عقل آدمی است. شرابخواری، زمینههای انکار خداوند و بسیاری از کارهای زشت و ناپسند را فراهم کرده، انسان را در مقابل گناهان بیباک میکند». امام در ادامه فرمود: «کسی که از شیعیان و پیروان مکتب ماست، باید از نوشیدن آن بپرهیزد؛ زیرا شراب از نوشابههای دشمنان ماست و پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله فرمودند لباس دشمن مرا نپوشید و خوراک آنها را نخورید و راه دشمنان مرا نپیمایید؛ زیرا در این صورت، جزء دشمنان من شمرده میشوید».
پرهیز از تهمت
دین اسلام، حیثیت و آبروی افراد جامعه را بسیار محترم میداند. قرآن کریم نیز انسانها را از افترا زدن به دیگران نهی کرده است. امام رضا علیهالسلام در مذمت این عمل ناپسند اخلاقی که باعث لکه دار شدن حیثیت افراد و منزوی شدن و بیاعتباری اجتماعی آنان میشود، میفرماید:«کسی که به مرد یا زن مؤمنی تهمت زده، نسبتی ناروا یا چیزی که در او نیست به او نسبت دهد، خداوند متعال در روز قیامت او را بر کوهی از آتش نگاه خواهد داشت تا از عهده آنچه به مؤمن نسبت داده بر آید، و روشن است که هیچ گاه از عهده این نسبت بر نخواهد آمد».
نهی از رباخواری
ربا، باعث خارج شدن مال از مسیر اصلی خود که بهبود وضع اقتصادی و اجتماعی مردم است میشود. در این صورت، ثروت هدف اصلی قرار گرفته و موجب بر باد رفتن نتایج تلاشهای بیشتر مردم به نفع گروهی ثروتمند میشود. امام رضا علیهالسلام در بیان آثار شوم رباخواری و ایجاد سلطه اقتصادی میفرماید: «معاملات ربوی، اگرچه به صورت خرید و فروش باشد، موجب نکبت شده و به ضرر هر دو طرف میشود. ربا باعث از بین رفتن روابط پسندیده مردم و اموال آنها میگردد. رواج ربا باعث تعطیلی کارهای خیر شده و قرض دادن به دیگران بدون توقع سود از میان مردم رخت بر میبندد».
همنشین
امام رضا علیهالسلام همانند پدران بزرگوار خود، توجه ویژهای به حفاظت شیعیان از انحرافهای فکری و عملی داشت. آن حضرت روزی به یکی از شاگردان خود به نام ابوهاشم جعفری فرمود: «چرا با عبدالرحمن بن یعقوب همنشینی میکنی؟» گفت: عبدالرحمن دایی من است. حضرت فرمود: «او درباره ذات پروردگار مطالبی میگوید که ساحت مقدسش از این موارد پاک است. یا با او همنشین باش و ما را ترک کن و یا با ما نشست و برخاست کرده، او را از خود دور کن». ابوهاشم گفت: عقاید و گفتار او چه آسیبی به من میزند، در حالی که من بر عقیده حق خود استوار بوده و از عقاید او دوری میکنم؟ حضرت فرمود: «آیا نمیترسی که بلایی به او برسد و تو نیز به بلای او بسوزی؟ شخصی از یاران حضرت موسی علیهالسلام پدرش از یاران فرعون بود. هنگامی که سپاه فرعون به سپاه حضرت موسی علیهالسلام رسید، او نزد پدرش رفت تا او را اندرز دهد، ولی وقتی عذاب بر سپاه فرعون نازل شد، او هم همراه پدرش غرق گردید. حضرت موسی علیهالسلام فرمود: وقتی عذاب الهی فرود آید، از آن کس که نزدیک گنهکار است دفاعی نخواهد شد».
همسایه
یکی از حقوق اجتماعی انسانها در مورد یکدیگر، حق همسایگی است. رعایت این حق بزرگ، در کنار حقوق دیگر، نقش به سزایی در سلامت و امنیت جامعه بشری دارد. به همین علت، دین اسلام که آخرین و کاملترین دین الهی است، سفارش فراوانی درباره همسایگان کرده است. امام رضا علیهالسلام میفرماید: «کسی که همسایه او از شر و بلاهای او در امان نباشد، از مانیست».
آفرینش بهشت و جهنم
اباصلت هروی، صحابه بزرگوار امام رضا علیهالسلام میگوید: روزی در محضر امام بودم. از ایشان پرسیدم که آیا بهشت و جهنم هم اکنون وجود دارد یا اینکه خداوند آن دو را در آینده خلق میکند؟ حضرت فرمود: «آن دو هم اکنون وجود دارند. پیامبر اسلام زمانی که به معراج رفت، وارد بهشت شد و جهنم را نیز دید». پرسیدم: عدهای معتقدند که این دو مقدر شده، ولی هنوز خلق نشده است؟ حضرت فرمود: «آنها که چنین میگویند، از ما نیستند و ما نیز از آنها نیستیم. هر کس خلقت بهشت و جهنم را انار کند، پیامبر و ما را انکار کرده و جزء اهل ولایت ما محسوب نمیشود و برای همیشه در آتش دوزخ باقی خواهد ماند. خداوند در قرآن کریم میفرماید: این جهنمی است که مجرمین آن را انکار میکنند. آنها بین جهنم و آبی داغ و سوزان در رفت و آمد هستند».
لحظات وحشت
یاسر، خادم امام رضا علیهالسلام میگوید: از پیشوای هشتم شنیدم که فرمود: «ترسناکترین لحظات برای آدمی سه جاست که انسان در آن از هر زمانی تنهاتر است. نخست: روزی که از شکم مادر به دنیا میآید و بزرگی آن را مشاهده میکند. دوم: روزی که از دنیا میرود و آخرت و اهل آن را میبیند. سوم: روزی که دوباره زنده میشود و چیزهایی را مشاهده میکند که در دنیا ندیده بود. خداوند در این سه لحظه بر حضرت یحیی علیهالسلام درود و سلام فرستاد و ترس و حشت او را فرو نشاند و فرمود: سلام بر او (یحیی) روزی که زاده شد و روزی که میمیرد و آن روز که دوباره زنده میشود. حضرت عیسی علیهالسلام نیز در این سه جا بر خود درود فرستاد و فرمود: سلام بر من روزی که زاده شدم و روزی که میمیرم و روزی که دوباره زنده میشوم».
خانواده
با توجه به نقش بسیار مهم خانواده در نظام آفرینش، اسلام به مسئله خانه و خانواده اهمیت فراوانی میدهد. نیز در مورد تکریم آن سفارشهای فراوانی نموده، مردم را به ساختن خانوادهای نمونه ترغیب کرده است. وجود مقدس امام رضا علیهالسلام میفرماید: «نزدیکترین شما به من از نظر مقام در روز قیامت، کسی است که در مورد خانواده خود خوش رفتار باشد». حضرت در روایت دیگری میفرماید: «بهترین مردم از نظر ایمان کسی است که درباره خانواده خود نیکوکارتر باشد». خوش رفتاری با خانواده، سختگیریهای بیمورد نکردن، تربیت صحیح فرزندان، تهیه غذای حلال و نیز ایجاد رفاه نسبی و در حد توان، از مصادیق نیکی به خانواده است.
پرسشگری
پرسش، نخستین پله نردبان هدایت و سرآغاز حرکت به آیندهای روشن و رسیدن به قلههای بلند علم و پیشرفت و زندگی بهتر است. اهلبیت علیهمالسلام پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله تأملات علمی و پرسشهای دینی را ارزش میدانستند و نادانی را به شدت مذمت میکردند. قرآن کریم، مردم را به پرسش و پژوهش در امر دین و دنیا ترغیب کرده و میفرماید: «اگر نمیدانید از اهل ذکر بپرسید». امام رضا علیهالسلام در بیان شیوایی از رسول گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله چنین نقل میکند: «علم و دانش گنجینههایی است که کلید آن پرسیدن است. خداوند شما را مورد لطف و رحمت خود قرار بدهد، بپرسید؛ زیرا در پرسش علمی چهار نفر پاداش میبرد؛ سؤال کننده، معلم، شنونده و پاسخ دهنده».
پیام رستگاری
عبدالعظیم حسنی، از شاگردان و یاران امام رضا علیهالسلام میگوید: علی بن موسی الرضا علیهالسلام به من فرمود: «ای عبدالعظیم! سلام مرا به دوستانم برسان و به آنها بگو: راه تسلط شیطان را بر خویش ببندند (وسوسههای شیطانی از خود دور کنند). آنها را از طرف من به راستگویی، امانت داری، سکوت، جدال و دعوا نکردن، و ترک کردن هر آنچه برایشان فایدهای ندارد دستور بده. فرمان مرا به آنان برسان و بگو: به یکدیگر رو آورند و همدیگر را دیدار کنند؛ چرا که این کارها موجب نزدیکی آنان به من میشود. به آنان بگو: به آبروی یکدیگر احترام بگذارند و به رسوا کردن همدیگر مشغول نشوند. به جان خودم سوگند هر کس چنین کند و یکی از دوستان مرا خشمگین نماید از خدا میخواهم که او را در دنیا با شدیدترین عذابها کیفر داده و در آخرت هم از زیان کاران باشد».
ارث زن
امام رضا علیهالسلام در یکی از سخنان خویش، علت تفاوت زنان و مردان را در ارث، تقسیم وظایف اجتماعی متناسب با آن دانسته و میفرماید: «علت اینکه سهم زنان از میراث، نصف سهم مردان میباشد، این است که زن هنگامی که ازدواج میکند، مهریهای میگیرد ولی مرد مهریه را پرداخت میکند. نفقه و مخارج زندگی زن بر عهده مرد است و دختر مجبور نیست از دارایی خود صرف زندگی کند و میتواند تمام میراث خود را پسانداز نماید، ولی زمانی که پسر ازدواج کرد، مخارج همسر و فرزندانش را پرداخت کرده و میراث خود را به مصرف خانواده خود میرساند. بدین جهت است که خداوند سهم مردان را از ارث، بیش از زنان قرار داده و فرموده است: مردان نفقه دهنده زنان هستند، به آنچه خداوند ایشان را در ارث فزونی داده است».
بهترین و بدترین زندگی
علی بن شعیب، یکی از شاگردان امام رضا علیهالسلام میگوید: روزی خدمت امام رضا علیهالسلام رسیدم. حضرت رو به به من کرد و پرسید: «ای علی! چه کسی از نظر زندگی بهترین مردم است؟» گفتم: ای آقای من! شما به این مطلب داناترید. حضرت فرمود: «کسی که دیگران از زندگی او بهرهمند شوند». حضرت دوباره پرسید: «بدترین مردم از نظر زندگی کیست؟» گفتم: شما داناترید. حضرت فرمود: «بدترین مردم از نظر زندگی کسی است که مردم از زندگی او بهرهمند نشوند. ای علی! قدر نعمتهایی را که در دست دارید بدانید و مطمئن نباشید که همیشه برای شما باقی خواهد ماند. اگر از دستتان رفت، چه بسا باز نگردد».
آرزوهای پوچ
مأمون خلیفه عباسی به امام رضا علیهالسلام نامه نوشت و از حضرتش درخواست نصیحت کرد. امام در جواب نامه خلیفه، اشعاری بدین مضمون سرود و برای او فرستاد: «تو اکنون در خانهای (دنیا) هستی که مدت ماندنت محدود است و در همین مدت کوتاه، عمل هر عمل کنندهای مورد قبول است. آیا نمیبینی که مرگ از هر سو این خانه را فرا گرفته است و آرزوهای آدمی را پی در پی به باد فنا میدهد. در این مدت کوتاه، سعی میکنی تا امیال نفسانی و شهوات خود را سیراب کرده و توبه و بازگشت به سوی خدا را به عقب انداخته و وعده آینده میدهی، در حالی که مرگ ناگهان فرا میرسد. اکنون، بیندیش که انسان عاقل چه میکند؟»
امام در کلام دیگران
اعتراف دشمن
اقرار و اعتراف دشمن، بهترین دلیل بر فضل و کمال آدمی است. روزی مأمون خلیفه عباسی از امام رضا علیهالسلام پرسید: ای اباالحسن! در بعضی از روایات آمده که جد شما علی بن ابیطالب علیهالسلام تقسیم کننده بهشت و جهنم است. این کار چگونه ممکن است؟ حضرت فرمودند: «آیا حدیث ابن عباس را از پیامبر صلیاللهعلیهوآله نشنیدهای که فرمود: دوستی علی، ایمان و دشمنی با علی کفر است؟» مأمون گفت: شنیدهام. حضرت فرمود: «پس علی است که بهشت و جهنم را تقسیم میکند(؛ زیرا جایگاه مؤمن بهشت و جایگاه کافر جهنم است)». مأمون وقتی کلام حضرت را شنید گفت: شهادت میدهم که شما وارث علم رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله هستید. همچنین مأمون در جواب اعتراض بنیعباس به ولایتعهدی امام رضا علیهالسلام نوشت: «اکنون کسی در روی زمین، به فضل و عفت و زهد و تقوا و خداشناسی او نمیرسد و هیچ کس همانند او مورد قبول عامه و خاصه نیست».
امام جن و انس
حافظ حسین کربلایی تبریزی، از علمای قرن دهم و از بزرگان اهل سنت درباره وجود مقدس امام رضا علیهالسلام و امامت حضرت میگوید: «علی بن موسی الرضا علیهالسلام ، امام هشتم از ائمه دوازده گانه امامیه است که فضائل و کرامات بسیار زیادی دارد. او تنها امام امامیه (شیعه) نیست، بلکه امام جن و انس است».
عجز زبان
ابونواس، شاعر نامدار عرب که اشعار بسیاری در زمینههای گوناگون از او به یادگار مانده و در عصر امام رضا علیهالسلام میزیسته، سرودهای دارد که در نوع خود میتواند بهترین مدح و ستایش برای وجود مقدس امام رضا علیهالسلام باشد. او میگوید: «به من میگویند که تو در فنون کلام، در میان تمام مردم یگانه دوران هستی، چرا مدح علی بن موسی الرضا را ترک کرده و در ستایش او شعر نمیگویی؟ من در جواب آنها گفتم: من قدرت ستایش امامی را که جبرئیل امین خدمتگزار پدرش بود، نداشتم. نه تنها من قدرت بر مدح او ندارم، بلکه فصیحان و ادیبان عرب نیز از مدح وی عاجز هستند. به همین علت، مدح او شایسته مقام هیچ شاعری نیست».
کلام ماندگار
ایمان مؤمن کامل نیست، مگر اینکه سه خصلت در او باشد؛ خصلتی از پروردگار خود، خصلتی از پیامبر خدا و خصلتی از امام خود. همانند پروردگار خویش رازپوش بوده و اسرار دیگران را مخفی کند؛ همانند پیامبرش با مردم مدارا نماید؛ و مانند امام در سختیها شکیبا باشد.
سکوت یکی از ابواب حکمت است. به راستی که سکوت، دوستی آورده و راهنمای هر خیر است.
اظهار دوستی با مردم، نیمی از عقل است.
خداوند سه چیز را دشمن میدارد: پرحرفی، تلف کردن مال، خواهش کردن زیاد از مردم.
صله رحم کن اگرچه با جرعه آبی باشد. بهترین صله رحم، خودداری کردن از آزار و اذیت خویشان است.
کسی که برای کسب روزی حلال کار میکند، مزدش از مجاهد در راه خدا بیشتر است.
زیارت
زیارت، دیداری است مشتاقانه در پیشگاه آنکه دوستش داریم و بزرگش میشماریم. زیارت، برقرار کردن ارتباط قلبی با حجت خداست، قرار دادن خویشتن خویش در روحانیت اشراق ولی خدا، که واسطه فیض خداست. روز چهارشنبه، به چهار تن از معصومان از جمله امام رضا علیهالسلام تعلق دارد. در قسمتی از زیارت نامه پیشوای هشتم آمده است: «سلام بر تو ای ولی خدا، سلام بر تو ای نور خدا در تاریکیهای زمین، سلام بر تو ای ستون دین، سلام بر تو ای صدیق شهید. گواهی میدهم که تو نماز را به پاداشتی و زکات را پرداختی، امر به معروف و نهی از منکر کردی و تا دم مرگ خدا را پرستیدی. پروردگارا! به واسطه محبت و ولایت ایشان به تو نزدیک میشوم و از هر گروهی غیر از ایشان بیزارم».
اشاره
یازدهم ذی القعده، سالروز میلاد با برکت پیشوای هشتم، خورشید تابان آسمان پرنور ایران، غریب آشنا، نگین خراسان، شهد شیرین مشهد، حضرت امام رضا علیهالسلام است. در این روز دیدگاه رنجور و خسته امام موسی بن جعفر علیهالسلام ، به چهره دلربا و جمال نورانی فرزند نورسیدهاش روشن شد و صبح سپید را از پس پرده شب تاریک نوید داد. در روز جشن و سرور اهل بیت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله ، سر بر آستان باعظمت حضرتش میساییم و ذرات غبار حرم پاکش را توتیای چشمان خود میکنیم.
امام رضا علیهالسلام در یک نگاه
وجود مقدس امام رضا علیهالسلام در سال شهادت جد بزرگوار خود امام صادق علیهالسلام به دنیا آمد. ایشان در دامن پرمهر و محبت پدر و مادر پاک دامن خود، مراحل رشد و شکوفایی جسمی و روحی را پشت سر گذاشت. امام رضا علیهالسلام مدت 35 سال از امامت پدر بزرگوار خود را درک کرد و از محضر نورانی حضرتش بهرهمند شد. آن حضرت از 35 سالگی امامت امت اسلامی را به عهده گرفت و در 55 سالگی به شهادت رسید.
ازدواج
تاریخ ازدواج امام رضا علیهالسلام به درستی معلوم نیست، ولی همسر گرامی حضرت، سبیکه یا خیزران، از زنان با فضیلت عصر خود بود. در عظمت شأن و مقام ایشان همین بس که امام کاظم علیهالسلام به یزید سلیط امر کرد سلام حضرت را به ایشان برساند. نیز امام جواد علیهالسلام تنها فرزند امام رضا علیهالسلام از ایشان متولد شده است.
موقعیت امام در مدینه
امام رضا علیهالسلام ، هفده سال از امامت بیست ساله خود را در شهر مدینه و در کنار اهل بیت خود سپری، و از آنجا امت اسلامی را رهبری و هدایت کرد. حضرت، شاگردان پدر را به دور خود جمع کرده، به تدریس و تکمیل حوزه علمیه جد بزرگوارش امام صادق علیهالسلام پرداخت و در این راستا، گامهای استواری برداشت. موقعیت امام رضا علیهالسلام در مدینه، همه دانشمندان و شخصیتهای سیاسی و اجتماعی حجاز را تحت الشعاع قرار داده بود. ایشان در تمام شئون مادی و معنوی، پناهگاه و مرجعی برای مردم به شمار میآمد. وجود مقدس امام رضا علیهالسلام خود در این باره به مأمون فرمود: «اینکه من در اینجا ولیعهد شدهام، از نظرم هیچ بر موقعیتم نیفزوده است؛ زیرا من در مدینه، در جایگاهی بودم که نامهام به مشرق و مغرب حکومت اسلامی میرفت. در آنجا هیچ کس عزیزتر از من بود و هر کس حاجتی داشت، آن را از من میطلبید و من هم تا حد توان نیازهای نیازمندان را تأمین میکردم».
عصر هارون
امام رضا علیهالسلام پس از شهادت پدر بزرگوار خود، در سال 183 قمری، به امامت رسید. مدت امامت ایشان بیست سال بود که ده سال از آن در دوران هارون الرشید گذشت. این مدت، دوران آزادی نسبی فعالیتهای فرهنگی و علمی امام رضا علیهالسلام به شمار میرود؛ زیرا هارون در این مدت چندان با حضرت کاری نداشت و ایشان آزادانه به فعالیتهای خود ادامه میداد. امام رضا علیهالسلام ، در این دوره توانست شاگردانی را تربیت و علوم و معارف اسلامی را توسعه دهد. مهمترین علت کاهش فشار از طرف هارون، نگرانی وی از عواقب شهادت امام کاظم علیهالسلام بود؛ زیرا اگر چه هارون تلاش فراوانی برای پنهان کردن این جنایت به عمل آورد، اما سرانجام راز این جنایت بزرگ فاش شد و باعث نفرت مردم از هارون گردید. امام رضا علیهالسلام هم از این فرصت استثنایی استفاده کرده، امامت خود را آشکار ساخت.
امام رضا علیهالسلام و امین
با درگذشت هارونالرشید در سال 193 قمری در شهر طوس، فرزندش امین به خلافت رسید و به مدت پنج سال زمام امور کشورهای اسلامی را به دست گرفت. در این دوران، برخوردی میان امام رضا علیهالسلام و مأموران عباسی صورت نگرفته است؛ زیرا دستگاه خلافت عباسی، گرفتار اختلافهای داخلی و نبردهای امین و مأمون عباسی بر سر خلافت بود و فرصتی برای آزار و اذیت علویان به ویژه امام رضا علیهالسلام نداشت. امام، در فاصله سالهای 193 تا 198 قمری که مصادف با حکومت امین بود، از آزادی نسبی برخوردار بود و توانست با استفاده از این فرصت، کارهای ناتمام پدران بزرگوار خود را سر و سامان داده، خدمات علمی و فرهنگی زیادی به امت اسلامی عرضه کند.
عصر مأمون
با استقرار مأمون عباسی بر تخت سلطنت در سال 198 قمری، فصل تازهای از زندگی امام رضا علیهالسلام شروع شد. این بخش از زندگی حضرت، با ناملایمات و سختیهای فراوانی همراه بود و فرصت هر گونه فعالیت آزادانه را از ایشان گرفت. در این دوران پنج ساله، مأمون تصمیم گرفت امام را از مدینه به شهر مرو، مقر حکومت خود آورده، ضمن استفاده از موقعیت علمی و اجتماعیشان ،کارهای حضرت را زیر نظر بگیرد. مأمون ابتدا از امام به صورت محترمانه دعوت کرد تا همراه با بزرگان آل علی علیهالسلام به مرکز خلافت بیایند، ولی امام از قبول دعوت خلیفه خودداری کرد. مأمون اصرار فراوانی نمود و نامههای متعددی میان آن دو رد و بدل شد تا سرانجام حضرت به طرف شهر مرو حرکت کرد.
مسافر ایران
هنگامی که امام رضا علیهالسلام خود را از سفر به خراسان ناگزیر دید، در چند نوبت کنار مرقد پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله حاضر شد و با وداع خویش، نگرانی و ناخرسندی خود را از این سفر آشکار ساخت. بعد از مراسم وداع با جد بزرگوار و اهل بیت خود، کاروان امام به حرکت افتاد. مسیر حرکت امام از مدینه به خراسان به گونهای طراحی شده بود که از هر گونه واکنش احتمالی شیعیان و علویان به دور باشد. بر همین اساس، مأمون دستور داد حضرت را از داخل شهرهای شیعه نشین عبور نداده، احساسات و عواطف آنان را تحریک نکنند. آنان کاروان حامل امام را از شهر مدینه به بصره و از آنجا به شهر اهواز حرکت دادند. کاروان در ادامه مسیر خود، وارد فارس شد و آنجا را به قصد مرو ترک کرد. همچنین کاروانیان پیش از رسیدن به مرو، مدتی در نیشابور استراحت کردند.
نگین نیشابور
امام رضا علیهالسلام در میان استقبال با شکوه و بینظیر مردم نیشابور، وارد این شهر شد و چند روزی در آنجا اقامت گزید. امام رضا علیهالسلام در شهر نیشابور با نمایاندن چهره محبوب خود برای مردم ولایتمدار، در پاسخ به دو تن از علمای بزرگ شهر، حدیث سلسلةُ الذَّهب را چنین روایت فرمود: «من از پدر خود و پدرم از پدران خود و آنها از پیامبر اسلام و ایشان از جبرئیل و او از خداوند متعال شنید که فرمود: کلمه توحید (لا اله الّا اللّه) دژ مستحکم من است. هر کس وارد دژ من شود از عذاب و کیفر الهی در امان است». بعد از خواندن حدیث توحید، شتر امام به راه افتاد، ولی هنوز دیدگان هزاران انسان شیفته به سوی او بود که ناگهان ایستاد و امام سر خود را از کجاوه بیرون آورد و کلمات جاویدان دیگری به زبان جاری ساخت و با صدای بلند فرمود: «کلمه توحید شروطی هم دارد، من از جمله شروط آن هستم». امام رضا علیهالسلام با این بیان، مسئله ولایت را همانند تنهای بر آمده از ریشه درخت توحید معرفی کرد. در آن روز، این حدیث، به دست بیست هزار نفر نوشته شد.
خورشید مرو
کاروان حامل امام رضا علیهالسلام ، شهرها و روستاها را یکی پس از دیگری طی کرده و سرانجام پس از تحمل حدود چهارماه سفر و گذر از مناطق مختلف، در نیمه اول سال 201 قمری وارد شهر مرو، مرکز حکومت مأمون عباسی شد. با ورود امام به این شهر، شور و هیجان وصف ناپذیری مردم را فرا گرفت و شیفتگان مقام ولایت، با شور و احساسات پاک خود مقدم حضرت را گرامی داشتند. عبور مرکب امام از میان انبوه جمعیت که تا خارج شهر به استقبال آمده بودند، شکوهی فراوان و منظرهای شگفتانگیز پدید آورده بود. امام پس از طی مسیر و عبور از میان صفوف به هم فشرده مردم، در منزلی نزدیک مرکز حکومتی که از قبل آماده شده بود مستقر شد.
ولایتعهدی
چند روز پس از استقرار امام رضا علیهالسلام در مرکز حکومت عباسی، مذاکراتی بین حضرت و مأمون آغاز شد. مأمون تظاهر کرد میخواهد خلافت را به حضرت واگذار کند، ولی امام این پیشنهاد را نپذیرفت. مأمون که چیزی جز این از حضرت انتظار نداشت، از موقعیت پیش آمده استفاده کرده، هدف اصلی خود، یعنی واگذاری ولایتعهدی را به حضرت پیشنهاد کرد. امام باز هم نپذیرفت. مأمون از راه تهدید وارد شده و گفت: «باید پیشنهاد مرا بپذیری زیرا چارهای جز این نمیبینم. تو همواره بر خلاف میل من پیش میآیی و خود را از قدرت من در امان میبینی. به خدا سوگند اگر از قبول پیشنهاد ولایتعهدی خودداری کنی، تو را وادار به این کار میکنم و چنانچه باز هم قبول نکنی، به قتلت میرسانم». امام به ناچار پیشنهاد مأمون را پذیرفت و فرمود: «من به شرطی ولایتعهدی تو را میپذیرم که هرگز در امور مملکتی و در هیچ یک از امور دستگاه خلافت همانند عزل، نصب، حکم، قضاوت و فتوا دخالت نکنم».
اهداف شوم مأمون
یکی از ترفندهای سیاسی مأمون در مقابله با نارضایتی عمومی و فرونشاندن شورشها ،دعوت از امام رضا علیهالسلام بود تا از مدینه به خراسان بیاید و او از این راه خلافت خود را مشروعیت بخشد و با خیال آسوده حکومت کند. هدفهایی که مأمون در سیاست احظار امام رضا علیهالسلام به خراسان داشت عبارت است از: 1. زیر نظر داشتن فعالیتهای امام و جدا کردن حضرت از مردم؛ 2. کاشتن بذر شک و بدبینی و شایعات در مورد رهبری اهل بیت و اتهام گرایش به قدرت و سازش با حکومت؛ 3. جلب و جذب جنبشهای علوی؛ 4. داشتن انسانی نیرومند از نظر علمی و معنوی در دستگاه حکومتی خود برای برطرف ساختن مشکلات و تنگناها؛ 5. در دستداشتن امام به عنوان برگ برنده در مقابل علویان دیگری که با دستگاه عباسی مخالفت میکردند؛ 6. احساس خطر مأمون از طرف امام.
مأمون و نگارش عهدنامه
مأمون، عهدنامه ولایتعهدی امام رضا علیهالسلام را به خط و انشای خویش نوشت و امام رضا علیهالسلام نیز به خط شریف خود بر این عهدنامه مطالبی اضافه کرد. در قسمتی از این عهدنامه که از سوی مأمون نوشته شده ، آمده است: «برای رسیدن به انتخاب ولیعهد، شب و روز به پیشگاه خدا مناجات کردم و از او خواستم در انتخاب ولیعهد کسی را الهام فرماید که خشنودی و طاعت خدا در آن باشد. به همین دلیل در افراد خاندان خود و علی بن ابی طالب با دقت نظر کردم و کسی را جز علی بن موسی نیافتم که برای این مقام لایقتر باشد». این عهدنامه در روز دوشنبه، هفتم رمضان سال 201 نوشته شد.
مناظرات علمی
مأمون پس از تحمیل مقام ولایتعهدی به امام رضا علیهالسلام ، جلسات گسترده بحث و مناظره تشکیل میداد و دانشمندان بزرگ را به این جلسات دعوت میکرد. اگرچه منظور از این جلسات در ظاهر اثبات مقام والای امام هشتم در رشتههای گوناگون علوم بود، در زیر پوشش ظاهری اهداف و مقاصد پلیدی دنبال میشد. مأمون میخواست مقام والای امام هشتم را تنها در بعد علمی منحصر کرده و به تدریج آن حضرت را از مسائل سیاسی کنار بزند و شعار جدایی دین از سیاست را عملی سازد. او مایل بود مسئله مناظره امام با علمای بزرگ زمان خود، نقل محافل و مجالس شود و همه علاقهمندان و عاشقان مکتب اهل بیت در جلسات خود به این مسائل بپردازند و از پیروزیهای امام در این مباحث سخن بگویند تا مأمون کارهای سیاسی خود را با خیال راحت دنبال کرده، آن را پوششی بر نقاط ضعف حکومت خود قرار دهد.
قیامها
در عصر امام رضا علیهالسلام ، قیامهای فراوانی از سوی علویان بر ضد دستگاه عباسی شکل گرفت. علت این انقلابها و قیامها، ظلم و فساد بیپایان خلفای عباسی به مردم و علویان بود. افزون بر این که آنان معتقد بودند رهبری جامعه اسلامی حق علویان است و عباسیان غاصبان خلافتاند. برخی از این قیامها عبارت است از:
1. قیام ابوالسرّایا: وی از نوادگان امام حسن مجتبی علیهالسلام است که یکی از گستردهترین انقلابهای عصر خود را رهبری میکرد. مرکز قیام ایشان کوفه بود. در این قیام دویست هزار تن از یاران خلیفه به دست انقلابیون کشته شدند.
2. قیام ابراهیم بن موسی بن جعفر علیهالسلام که در یمن انجام شد.
3. قیام محمدبن سلیمان، از نوادگان امام حسین علیهالسلام که در شهر مدینه قیام مردم را رهبری میکرد.
4. قیام محمد دیباج، فرزند امام صادق علیهالسلام و عموی امام رضا علیهالسلام که در مکه و نواحی حجاز رخ داد.
شاگردان
امام رضا علیهالسلام در مدت بیست ساله امامت خود، شاگردان بسیاری را تربیت کرد و آنها را به سر منزل کمال رساند. در منابع اسلامی، اصحاب و شاگردان حضرت بیش از سیصد نفر ذکر شده که برای نمونه، به چند از آنان اشاره میکنیم:
1. احمدبن محمد بَزَنطی کوفی که از افراد مورد اعتماد و اطمینان، و از راویان احادیث اهل بیت است. وی از محضر امام کاظم علیهالسلام و امام رضا علیهالسلام کسب فیض نمود و کتابی در معارف اسلامی نوشت. بزنطی در سال 221 قمری از دنیا رفت.
2. احمدبن محمد اشعری قمی که از مفاخر و بزرگان فقهای قم بوده، از محضر امام رضا علیهالسلام ، امام جواد علیهالسلام و امام هادی علیهالسلام کسب فیض کرده است.
3. زکریابن آدم که از بزرگان امامیه به شمار میآید. در عظمت علمی او همین بس که امام رضا علیهالسلام به علی بن مسیب فرمود: «هر زمان که به ما دسترسی نداشتی، مسائل و معارف خود را از زکریابن آدم بپرس». قبر پاک زکریا، در قبرستان شیخان شهر مقدس قم است.
آثار
وجود منبع علوم آل محمد صلیاللهعلیهوآله و فیض ربوبی در شهر مدینه، باعث شد تا دانشمندان و بزرگان جهان اسلام از نقاط مختلف برای کسب فیض از محضر امام رضا علیهالسلام به مدینه آمده و از علوم ایشان بهرهمند شوند. ایشان در مدت امامت خود توانست آثار مهمی اعم از تفسیر قرآن، اخلاق، احکام اسلامی، پزشکی و... از خود به یادگار بگذارد. امام رضا علیهالسلام آثاری داشتهاند که برخی از آنها عبارت است از: رسالهای در مورد حلال و حرام و واجب و مستحب که به درخواست مأمون خلیفه عباسی نوشته و برای او فرستاد؛ رسالهای در طب و مسائل مختلف پزشکی که حضرت، خواص دارویی گیاهان و انواع میوهها را بیان فرموده است؛ رسالهای در علل و فلسفه احکام که در جواب پرسشهای محمدبن سنان برای وی نوشت.
اوضاع فرهنگی
عصر امام رضا علیهالسلام از نظر اعتقادی، فکری و فرهنگی، عصر آشفتهای بود. مکتبهای فقهی و کلامی متعددی در متن جامعه حضور داشتند و هر کدام از آنها در ایجاد فساد عقیدتی در میان مردم تلاش میکردند. واقفیه، یکی از گروههای دامنهداری بود که به امامت امام رضا علیهالسلام ، اعتقادی نداشتند. آنها بر این باور بودند که امام کاظم علیهالسلام ، همان مهدی موعود بوده، از نظرها غایب شده است. سران این گروه منحرف، به خاطر مسائل مادی، حاضر شدند با دادن رشوه، مسئله امامت امام رضا علیهالسلام را مسکوت بگذارند. فرقههای غلات، مفوّضه، مُرجئه، جبریون و اهل حدیث، از دیگر فرقههای اسلامی بودند که به ترویج افکار و اندیشههای خود میپرداختند. افزون بر فرقههای اسلامی، یهودیان، مسیحیان، مجوسیان و ستارهپرستان نیز با مطرح کردن شبهههای دینی، سعی میکردند مسلمانان را از دایره اسلام خارج کنند.
مسافر بغداد
پس از سپردن منصب ولایتعهدی به امام رضا علیهالسلام مردم بغداد که مهمترین سنگر و پناهگاه عباسیان بود، دست به آشوب و شورش همگانی زدند. آنان به خارج شدن خلافت از دست عباسیان و سپردن آن به دودمان حضرت زهرا علیهاالسلام معترض بودند و به همین دلیل، مأمون را از خلافت عزل و با ابراهیم بن مهدی معروف به ابنشکله، یکی از لجوجترین دشمنان امام علی علیهالسلام بیعت کردند. وقتی این خبر به گوش خلیفه رسید، برای فرونشاندن شورش و خلاصی از محبوبیت روز افزون امام در خراسان، به حضرت دستور داد تا همراه لشکر به سوی بغداد حرکت کند. مأمون قصد داشت خودش در مرو باقی بماند. امام با درخواست مأمون مخالفت کرد و خلیفه مجبور شد همراه امام به سوی بغداد حرکت کند.
توطئه
مأمون به همراه امام رضا علیهالسلام و فضل بن سهل وزیر ایرانیاش، با لشگر بزرگی از مرو حرکت و در مسیر راه به سرخس رسیدند. در آنجا مأمون برای از بین بردن امام و فضل نقشه کشیده بود. به همین دلیل از آن دو خواست تا همراه او به حمام سرخس بروند. مأمون میخواست نقشه شوم خود را به دست مردان مسلح خود عملی کند. امام رضا علیهالسلام پیشنهاد مأمون را نپذیرفت و از قبول درخواست مکرر خلیفه سرباز زد. امام، حتی فضل بن سهل را نیز از این کار منع کرد، ولی او به حرف حضرت گوش نداد. هنگامی که فضل وارد حمام شد، به دست نوکران مأمون به قتل رسید و امام رضا علیهالسلام از این توطئه مأمون جان سالم به در برد.
هدیه به دوست
معمر بنخلا میگوید: به سوی خراسان میرفتم که در بین راه، ریّان بن صلت به من گفت: دوست دارم وقتی به خراسان رسیدی، سلام مرا به امام رضا علیهالسلام برسانی و از حضرت بخواهی یکی از پیراهنهای خویش را با درهمهایی که به نام ایشان ضرب شده، به من ببخشد. معمر میگوید: همین که به محضر امام شرفیاب شدم، بیمقدمه فرمود: ریّان کجاست؟ آیا دوست دارد با ما ملاقات کند و ما از پیراهن خود او را بپوشانیم و از درهمهای خویش به او بدهیم؟ معمر میگوید: گفتم سبحاناللّه! قسم به خدا که من هنوز سؤالم را مطرح نکرده بودم. امام فرمودند: ای معمر! مؤمن، صاحب توفیق است. برو و به ریان بگو نزد ما بیاید. ریان به محضر امام مشرف شد و یکی از پیراهنهای حضرت را گرفت. وقتی از خانه حضرت خارج میشد، از او پرسیدم: چه چیزی در دست داری؟ گفت: سی درهم.
خبر از سرّ درون
شخصی به نام ابوحامد میگوید: روزی به امام رضا علیهالسلام نامهای نوشته و از حضرت درخواست کردم در حقم دعا کند. حضرت در جواب نامه نوشت: برایت دعا کردم، ولی نماز عصر خود را از وقت خود تأخیر نینداز و زکات اموالت را پرداخت کن. وقتی نامه حضرت را خواندم، به خود آمده گفتم: من در نامه خود در مورد نماز عصر و زکات سؤالی نکرده و کسی جز از خدا از این مطالب آگاه نبود. من همواره نماز عصر را در لحظههای پایانی وقتش میخواندم و زکات اموال خود را هم مرتب نمیدادم.
نماز اول وقت
امام رضا علیهالسلام و عمران صابی یکی از دانشمندان بزرگ عصر مأمون، در حضور خلیفه عباسی درباره توحید بحث میکردند. امام رضا علیهالسلام با استدلال محکم، به شبهههای او پاسخ میداد. هر لحظه بحث و مناظره آن دو اوج میگرفت تا اینکه هنگام نماز ظهر فرا رسید. حضرت همان لحظه از جا برخاست و فرمود: وقت نماز فرا رسیده است. عمران که چنین انتظاری نداشت گفت: ای آقای من! ادامه بحث و پاسخ سؤال مرا قطع نکن، همانا دلم آتش گرفت. حضرت تحت تأثیر احساسات و عواطف او قرار نگرفت و با کمال قاطعیت فرمود: نماز را میخوانیم و دوباره باز میگردیم. حضرت با همراهان خود برخاسته نماز خواندند و سپس به مجلس مناظره بازگشت و به ادامه بحث پرداخت.
احترام به دوستان
یونس بن یعقوب، یکی از شاگردان امام صادق علیهالسلام و امام کاظم علیهالسلام و از اهالی عراق بود که در سفر به مدینه منوره از دنیا رفت. هنگامی که حضرت رضا علیهالسلام از وفات یونس آگاه شد، به پاس سابقه طولانی محبت او به اهلبیت، از او به نیکی یاد کرد و به سرپرست قبرستان بقیع پیام داد تا اجازه دهند یونس را در آنجا به خاک بسپارند. حضرت حنوط و کفن یونس را فرستاد و به شاگردان پدرش اعلام کرد که در تشیع جنازه او شرکت کنند. شخصی به نام علی بن الحسین میگوید: روزی در قبرستان بقیع کنار قبر یونس بن یعقوب رفتم. نگهبان قبرستان از من پرسید: صاحب این قبر کیست که ابوالحسن الرضا علیهالسلام به من سفارش کرده تا چهل روز بر روی قبرش آب بپاشم. گفتم: این قبر یونس بن یعقوب، آزاد کرده امام صادق علیهالسلام است.
جود و بخشش
امام رضا علیهالسلام همانند پدران بزرگوار خود در آشکار و نهان، کمکهای زیادی به مستمندان و نیازمندان مینمود و برای حل مشکلات آنان از هیچ کوششی دریغ نمیکرد. روزی شخصی خدمت امام رضا علیهالسلام رفت و گفت: ای فرزند رسول خدا! به اندازه جوانمردی خویش به من عطا کن و کمکی به من برسان. حضرت فرمودند: ای مرد! چنین توانی ندارم که به اندازه جوانمردی خودم انفاق کنم. او گفت: پس به اندازه جوانمردی من کمک کن. حضرت به غلام خود فرمود: دو هزار دینار به او بده. در قضیهای دیگر، حضرت تمام اموال خود را در روز عرفه بین مردم تقسیم کرد. فضل بن سهل که شاهد ماجرا بود به حضرتش اعتراض کرد و گفت: ای ابالحسن! این کار خسارت بزرگی است. حضرت فرمودند: بلکه این کار غنیمت است؛ هرگز بخشش آنچه را در برابر آن به اجر و کرم الهی میرسم خسارت نمیدانم.
همسفره غلامان
روزی امام رضا علیهالسلام با غلامان خود که بعضی از آنان سیاه پوست بودند، سر یک سفره غذا میخوردند. در این هنگام مردی از شیعیان بلخ وارد شد و حضرت را به آن حال مشاهده کرد. پس رو به حضرت کرد و گفت: ای فرزند رسول خدا! برای شما شایسته نیست با غلامان همغذا شده و بر یک سفره بنشینید. حضرت در جواب او فرمودند: «به درستی که خدای ما یکی است و همه ما از یک پدر و مادر (آدم و حوا) هستیم. پاداش و جزا هم برای اعمال انسانهاست. علاوه بر این که غذا خوردن با غلامان علامت تواضع و فروتنی است». بعد امام دوباره مشغول خوردن غذا شد و به همراه آنان از سفره کنار رفت.
فروتنی
روزی حضرت رضا علیهالسلام وارد حمام عمومی شد و برای شست و شو در جایی نشست. مردی که حضرت را نمیشناخت رو به امام کرد و از ایشان خواست تا پشت او را کیسه بکشد و بر روی او آب بریزد. حضرت شروع به کیسه کشی و نظافت بدن او کرد. شخصی از راه رسید و امام رضا علیهالسلام را در حال شستن بدن مرد دید. با دیدن این منظره، ناراحت شد و به سوی مرد آمده و گفت: آیا این مرد کیسه کش را میشناسی؟ گفت: ایشان علی بن موسی علیهالسلام است. مرد با شنیدن این حرف ناراحت شد و از جای خود برخاست و از حضرت معذرت خواهی کرد، ولی حضرت با کمال مهربانی و فروتنی او را دلداری داد.
پرداخت بدهکاری
یکی از ساکنان مدینه میگوید: امام رضا علیهالسلام به دستور مأمون عباسی از مدینه به سوی خراسان رفت. من چهار هزار درهم از آن حضرت طلب داشتم که فقط من و آن حضرت از آن باخبر بودیم. فردای آن روز امام جواد علیهالسلام کسی را فرستاد که به نزد ایشان بروم. من به خانه حضرت جواد علیهالسلام رفتم. با دیدن من فرمود: پدرم از مدینه رفته است، آیا تو چهار هزار درهم از ایشان طلب داری؟ گفتم: آری ای فرزند رسول خدا. حضرت گوشه جانماز را بلند کرد، دیدم مقداری دینار در آنجاست. حضرت آنها را که قیمت روز آن چهار هزار درهم بود، بابت طلبکاریام به من داد.
نماز باران
در یکی از سالهای ولایتعهدی امام رضا علیهالسلام ، خشکسالی خراسان را فراگرفت. منافقان از این فرصت استفاده کرده، این حادثه را به بدقدمی امام تعبیر کردند. در چنین موقعیتی، مأمون از امام درخواست کرد نماز باران بخواند. حضرت دستور داد مردم سه روز روزه بگیرند و در روز سوم که مصادف با روز دوشنبه بود، به همراه جمعیت زیادی به بیابان رفت. امام رضا علیهالسلام بعد از راز و نیاز، دستان خود را به سوی خالق بینیاز بالا گرفت و فرمود: «بار پروردگارا! تو حق ما اهل بیت را بر مردم بزرگ و با اهمیت شمردهای و همان گونه که دستور دادهای به ما متوسل شده و به فضل و رحمت تو امیدوار هستند و چشم به احسان و نعمت تو دارند. پروردگارا! باران رحمت خود را بر آنان نازل فرما». بعد از دعای امام رضا علیهالسلام به یکباره آسمان دگرگون شد و باران بسیاری بارید و همه جا از رحمت بیپایان الهی سیراب گردید.
رهیافته
عبداللّه بن مغیره عراقی میگوید: من واقفی مذهب و معتقد بودم که بعد از امام کاظم علیهالسلام امامی نیست. در یکی از سالها برای انجام مراسم حج به مکه رفتم. در آنجا در مورد مذهب خود دچار شک و تردید شده، خود را کنار خانه خدا رساندم و به دیوار کعبه چنگ زدم. از خداوند بزرگ خواستم مرا به بهترین دین خود راهنمایی کند. در همانجا به قلبم خطور کرد که بعد از مراسم حج، به محضر امام رضا علیهالسلام رفته و او را زیارت کنم. به قصد مدینه از مکه حرکت کردم و به منزل حضرت رسیدم. به خادم ایشان گفتم به حضرت اطلاع دهد مردی عراقی به در خانه آمده و منتظر اجازه ایشان است. در همین لحظه صدای امام رضا علیهالسلام را شنیدم که دوبار مرا صدا کرد و فرمود: «ای عبداللّه بن مغیره وارد خانه شو». وارد خانه حضرت شدم. هنگامی که حضرت به چهره من نگاه کرد فرمود: «خداوند دعایت را مستجاب کرد و تو را به دین خود هدایت فرمود». در همان لحظه به ولایت و امامت امام رضا علیهالسلام شهادت دادم و بعد از چند روزی به عراق برگشتم.
مقام امامت
حضرت امام رضا علیهالسلام در سخنانی میفرماید: «امام، خورشید تابانی است که جهانی را نورانی کرده و در افقی است که دستها و دیده بدان نمیرسد. امام ماه تابنده، چراغ فروزنده، نور طلوع کننده و ستاره راهنما در تاریکیهای شب است. امام ابری باران زا، آسمانی سایه بخش، زمینی هموار، و چشمهای جوشان است. امام، پدری مهربان، همانند مادری دل سوز و پناه بندههای خداست». امام رضا علیهالسلام در بیان امامت و ولایت حضرت ابراهیم علیهالسلام میفرماید: «حضرت ابراهیم پس از این که به مقام امامت مفتخر شد، از درگاه خداوند آرزو کرد نسل او نیز از این افتخار بهرهمند شوند. خداوند در پاسخ او فرمود: «امامت، عهد و پیمان الهی است که ظالمان و تبهکاران شایسته آن نیستند». خداوند با این بیان، امامت و رهبری هر انسان ظالم و گنهکاری را تا روز قیامت باطل کرده است.
خمس
یکی از دستورهای مالی برای مسلمانان، پرداخت یک پنجم از مازاد درآمد سال است که خمس نامیده میشود. در زمان غیبت امام زمان علیهالسلام ، فقهای جامع شرایط، عهدهدار مصرف خمس هستند. گروهی از مردم خراسان به حضور امام رضا علیهالسلام رسیده و از حضرت خواستند آنها را از پرداخت خمس معاف داشته و خمس اموالشان را به آنان ببخشد. حضرت که میدانست آنان شایسته بخشش نیستند و با نیرنگ میخواهند این وظیفه الهی را ترک کنند، به آنها فرمود: «این چه نیرنگی است که به کار میبرید؟ شما با زبان خود به ما اظهار اخلاص و دوستی میکنید، ولی از حقی که خداوند آن را برای ما قرار داده کوتاهی مینمایید». حضرت در ادامه سخنان خود فرمود: «حلال نمیکنیم، حلال نمیکنیم، حلال نمیکنیم». همچنین آن حضرت در بیان فضیلت و آثار و برکات خمس میفرماید: «خمس، مایه کمک به دین ماست».
زکات
زکات، یکی از واجبات الهی و از منابع اقتصادی حکومت اسلامی است که نقش فراوانی در گسترش عدالت اجتماعی و اقتصادی داشته، میتواند حکومت را برای برطرف سازی شکاف طبقاتی یاری دهد. زکات هزینهای است که افراد دارای شرایط، باید برای برخی از کالاهای زندگی خود پرداخت کنند. پیشوای هشتم امام رضا علیهالسلام در مورد آثار و برکات پرداخت زکات میفرماید: «اگر مردم زکات و حقوق مالی خود را بپردازند، هیچ فقیری پیدا نمیشود. خداوند زکات را برای تأمین زندگی نیازمندان و در امان ماندن اموال ثروتمندان واجب کرد. خداوند کسانی را که از نعمت سلامت برخوردارند، موظف کرد تا برای رفع نیازهای بیچارگان و مبتلایان آماده باشند و به آنان کمک کنند. بدانید که زیاد شدن اموال، ایجاد محبت و مهربانی در میان طبقات مختلف مردم و تأمین آبرومندانه نیازهای درماندگان، از آثار و برکات پرداخت زکات است».
صله رحم
در مجموعه رهنمودهای اسلام، خدمت به خویشاوندان و محبت به آنان اهمیت زیادی دارد. فلسفه پافشاری دین اسلام به صله رحم و نهی از قطع رحم این است که اگر تمام مردم در مورد اطرافیان و اقوام خود احساس وظیفه کنند، هیچ فردی در جامعه انسانی از نگاه محبت و رسیدگی اجتماعی محروم نمیماند و بیشتر معضلات اجتماعی حل میشود. امام رضا علیهالسلام در مورد آثار و فواید صله رحم میفرماید: «کسی که دوست دارد روزگار درازی را در دنیا زندگی کرده و رزق و روزی او زیاد شود، صله رحم کند». در مقابل، قطع رحم باعث کوتاهی عمر و از بین رفتن نعمتها میشود.
حضرت امام رضا(ع) یکی از دوازده فروغ امامت است که معارف معنوی قرآن و عترت را در مواقع مقتضی به اصحاب و شاگردان خویش تعلیم میداد و زمانی در پاسخ به پرسشها پرتو افشانی میفرمود و نیز از طریق مباحث علمی و احتجاجات عقیدتی، کلامی و برهانی افاضه میفرمود، چنین برنامه هایی موجب گردید تا فرهنگ و اندیشه اسلامی، غنی و پربار گردد، باورها و ارزشهای دینی صیانت شود. آن ستاره هشتم هدایت از عمدهترین پایههای دیانت و جوشانترین چشمههای حکمت و یقین به شمار میرود که اسرار نبوت، ودایع رسالت و امامت بعد از پدر بزرگوارش حضرت امام کاظم(ع) به ایشان انتقال یافت. حضرت علی بن موسیالرضا(ع) فرزند پیشوای پاک و پارسایی است که در فرصتهای مقتضی به رغم اختناق، فشارهای سیاسی و توطئههای گوناگون خلفای خلافکار معاصرش، به نشر احکام و معارف الهی پرداخت و میراث گرانقدری از فرهنگ سترگ اهل بیت(ع) را در دسترس علاقهمندان، در اعصار بعد قرار داد.
صبر، شجاعت، عبادت و تقوای امام هفتم و در یک کلام شخصیت ملکوتی آن حضرت در حدّی بوده است که در زمان خود کسی در برتری مقام ورع و معنویت آن وجود بابرکت هیچ گونه تردیدی نداشت. رنجهای طاقت فرسایی که امام موسی کاظم(ع) در راه دفاع از اسلام و مبارزه با باطل متحمل گردید اشتیاق و رسالت ایشان را در جهت گسترش حقطلبی و حراست از اعتقادات آسمانی نشان میدهد.
مقام علمی و شخصیت معنوی امام رضا(ع) نیز مورد تأیید دوستان و دشمنان بوده و میباشد در زمانی که برخی علمای درباری و سیاستمداران منحرف در صدد آن بودند تا در فرهنگ اسلامی خدشه وارد نمایند آن بدر منیر با تعلیمات الهی راه اجداد و نیاکان و پدر پرهیزگارخویش را استمرار بخشید و موازین دینی ناب را از گزند انحراف و زوال رهانید و گامهای ارزنده و مهمی در جهت تنویر افکار افراد جامعه و آشنایی مردم با چهره واقعی حکّام عباسی و نیز عدم مشروعیت آنان برداشت و لحظهای از پرورش شاگردانی پرمایه، ارشاد مردم، دفاع از حریم حق و مقاومت در برابر باطل، غفلت ننمود و سرانجام در این مسیر به شهادت رسید.
مادری نیکوسرشت
مادر آن امام همام کنیزی از شمال آفریقا یا جنوب اروپا بود که به مدینةالنبی انتقال یافت و او را تکتم مرسیه مینامیدند. یاقوت حموی مرسی را از شهرهای جزیره سیسیل میداند(1) ولی برخی گفتهاند این ناحیه همان بندر مارسی واقع در جنوب فرانسه است(2) البته در حریم امام موسی بن جعفر(ع) او را تکتم صدا نمیکردند و مادر امام هفتم وی را که عروسش بود، طاهره نامید و گفتهاند لقبش نجمه بود، هاشم معروف حسنی میگوید: امام رضا(ع) از مادری به نام خیزران زاده شد و اضافه میکند این زن، کنیزی از نوبیه (از نواحی سودان کنونی واقع در شمال آفریقا) به نام اروی ملقّب به شقراء بوده است.(3) و در پارهای منابع این بانو با کنیه امّ البنین(مادر فرزندان) معروف گردید و نامش را به استناد سرودهای تکتم ذکر کردهاند که ترجمهاش چنین است: «برترین مردم از نظر شخصیت، پدر، قبیله، و اجداد همانا علی (حضرت امام رضا(ع)) بزرگوار است. او را تکتم به عنوان هشتمین سمبل دانش و بردباری به عنوان امامی که حجت حق است برایمان به ارمغان آورد.»(4)
امام کاظم(ع) تکتم را از مردی که اهل مغرب( مراکش کنونی واقع در شمال آفریقا) بود، برای مادر ارجمند خویش، حمیده مصفاة، ابتیاع فرمود. در ابتدا آن برده فروش آفریقایی نُه کنیز را به امام هفتم عرضه داشت، امّا، حضرت هیچ کدام را نپذیرفت و فردی جز آنها را خواستار گردید. برده فروش کنیز دیگری را نام برد که در آن زمان دچار بیماری و کسالت بود، امّا از ارائهاش اجتناب نمود، امام کاظم بازگشت و روز دوّم هشام بن حمران را مأمور نمود هشتاد دیناری را که فروشنده به عنوان بهای این کنیز میطلبد، به وی بپردازد او هم چنین کرد و آن فرد بیمار را خواستار گشت، لیکن مرد مزبور خودداری ورزید، مگر به شرط معرفی مردی که روز گذشته همراه با خریدار بوده است، هشام به او گفت: مردی از بنی هاشم است و توضیح بیشتری نداد.
در این هنگام تاجر مغربی به فرستاده امام گفت: این کنیز مریض را از اقصی نقاط مغرب برای خویش ابتیاع نموده است و به زنی از اهل کتاب برخورده و آن بانو از وی خواسته است تا
کنیز را به او بفروشد، امّا در جوابش، خاطرنشان ساخته است: فروشی نیست و به خودم تعلق دارد. آن زن در پاسخش گفته است: این فرد را شایسته تو نمیدانم. بلکه او برای مردی از بهترین انسانهای روی زمین خواهد بود.(5) پسری به دنیا میآورد که مردمان جهان تسلیم او میگردند و آن کنیز باکره بود.(6)
هنگامی که امام هفتم آن کنیز را خریداری نمود، اصحاب خویش را فراخواند و به ایشان فرمود: وی را جز به فرمان خداوند متعال خریداری ننموده است و چون از حضرت چگونگی ماجرا را جویا شدند، فرمودند: در رؤیایی راستین ناگهان جدّم رسول خدا(ص) و پدرم که سلام خداوند بر آنان بود، به سویم آمدند در حالی که قطعه حریری با آن دو، بود و چون آن را گشودند، پیراهنی بود که تصویر این کنیز بر آن نقش گردیده بود. پس گفتند: ای موسی کاظم بهترین مردمان روی زمین پس از تو، از این کنیز برایت خواهد بود، آنگاه فرمان دادند نامش را علی بگذارم و افزودند خداوند توسط او، دادگری و دل سوزی را آشکار میگرداند، پس خوشا به حال آن کسی که وی را تصدیق نماید و وای بر حال آن که با او عداوت ورزد و انکارش نماید.(7) امّا تکتم برترین زنان در عصر خود، در دانش، دیانت، پرهیزکاری و متانت بود.
آنگاه که حمیده مصفاة وی را مالک گردید به علامت تکریمش، هرگز در مقابلش بر زمین ننشست. از نمونههای شگفت انگیزی که حمیده برای فرزندش امام کاظم(ع) بیان داشت، این بود که: من شکی در پاکی او و نسل وی ندارم و این کنیز را به شما بخشیدم. همانا من در عالم رؤیا، رسول اکرم(ص) را مشاهده نمودم که خطاب به من فرمودند: ای حمیده، نجمه را به فرزندش موسی (ع) ببخش که همانا بزودی برایش بهترین مردمان زمین را بدنیا میآورد.(8)
نوید نورانی
شیخ صدوق از یزید بن سلیط روایت کرده است که گفت: همراه جماعتی امام صادق(ع) را در راه مکّه ملاقات کردیم، در آن موقع به امام عرض نمودیم: پدر و مادرم فدایت، شما امامان پاکید و مرگ چیزی است که کسی را از آن گریزی نمیباشد، پس نکتهای بفرمائید تا به واپسین ماندگان خود برسانم، حضرت فرمود: آری اینها فرزندان من هستند و این بزرگ ایشان است، و اشاره فرمود به پسرش موسی کاظم(ع)، و در اوست علم، حلم، فهم، جود ومعرفت به آنچه مردم به آنها نیاز دارند در اموری از دین که دچار اختلاف شدهاند و در اوست حسن خلق و حسن جوار(خوش همسایگی) و او دری است از ابواب خداوند متعال و در او صفتی است بهتر از اینها، عرض کردم: آن خصلت کدام است؟ فرمود خداوند عزّ و جلّ از او بیرون میآورد دادرس و فریادرس این امّت را و نیز نور و فهم و حکم این مردم را، بهتر زائیده شده و بهتر نورسیده. پروردگار توسط او خونها را محفوظ میدارد، نزاع بین افراد را اصلاح میکند، پراکندهها را متحد مینماید، شکسته با او التیام مییابد، برهنه پوشیده میشود و گرسنه سیر میگردد. امور خوفناک امنیت پیدا میکنند، مردمان مطیع فرمانش میگردند، بهترین خلایق باشد در هر حال چه در حال کهولت و چه میان سالی و چه در سنین کودکی و جوانی و قبل از رسیدن به سن بلوغ، عشیرهاش به سبب او، سیادت مییابند. سخنش حکمت و سکوتش علم است برای مردم در آنچه دچار اختلاف گشتهاند.(9) این است پیش بینی حضرت امام صادق(ع) درباره حضرت امام رضا(ع).
زمانی که نجمه به حضرت علی بن موسی الرضا(ع) بارور گشت سنگینی حمل را حس نمیکرد و تسبیح، ذکر خداوند و تهلیل را از او میشنید در حالی که فرزندش در رحم بود. شیخ صدوق که از طریق اسناد معتبر این نکات را به نقل از مادر امام، روایت کرده است اضافه میکند: وی گفته است: چون چنین حالاتی را از درون خود گوش میدادم دچار خوف و هراس گشتم و وقتی از خواب بر میخاستم دیگر صدایی به گوشم نمیرسید (زیرا وی اذکار مورد اشاره را هنگامی که خواب بود از طفل خود میشنید.)(10)
میلادی مبارک
سرانجام روز پنج شنبه یازدهم ربیع الاول سال 153 هجری و پنج سال بعد از شهادت ششمین فروغ امامت در شهر مدینه حضرت امام رضا(ع) دیده به جهان گشود. البته شیخ کلینی زمان این ولادت با سعادت را سال 148 هجری ذکر کرده و این خبر را صحیحتر دانسته است.(11) شیخ مفید نیز با این قول موافق است.(12) علامه مجلسی در بحارالانوار و کفعمی در مصباح منیر چنین نظری دارند امّا ابن شهر آشوب سروی مازندرانی نقل نخست را میپذیرد و میافزاید آن را غیاث بن امید از اهل مدینه شنیده است.
در هر حال امام رضا(ع) در میان سی و چند فرزند حضرت موسی بن جعفر(ع) به عنوان بزرگترین آنها، دانشمندتر، شریفتر، مقدستر و زاهدتر، در این تاریخ مدینه را بوجود مبارک خویش غرق نور و سرور نمود.(13)
با اعتماد به قول کلینی در «کافی» و طبرسی در «اعلام الوری»، ولادت امام رضا(ع) به فاصله کمتر از یک ماه بعد از شهادت امام ششم رخ داده است و مؤید آن خبری میباشد که از امام کاظم(ع) نقل گردیده است که آن حضرت بارها خطاب به فرزندان خویش میفرمود: این برادر شما، علی بن موسی «عالم آل محمد» است. راجع به امور دینی خود، از او بپرسیدو هرچه میگوید به ذهن خویش بسپارید چون من از پدرم جعفر بن محمد(ع) مکرر میشنیدم که میفرمود: عالم آل محمد در صلب توست و او همنام امیرالمؤمنین(ع) است و ای کاش من او را میدیدم.(14)
آن روز که این وجود مبارک بدنیا آمد، نسیمی از نور، زمین را از عطر میلادش روشن ساخت، عرشیان و فرشتگان مقدم مُنورش را گلباران کردند، آسمان شادمان و آیینه بندان و زمین زیر چتر خورشیدی در انتظار در آغوش کشیدن مردی از تبار رسول اکرم(ص) پر تپش شده بود و آن روز خجسته نه تنها مدینه، حجاز که جهان اسلام مواج از شفافی عشق شده و آسمان نورافشان گردید. لحظهها بر قدوم این نوزاد کرنش نمودند. از اوج ملکوت تا سطح زمین، از کوه تا دشت، از بالا تا پایین با تابندگی جذّاب مهتاب و درخشش ستارگان، چراغانی شده بود. نور و سرور در حجاز خیره کننده، دلانگیز و دلپذیر بود، روزی که خورشید هشتم بامداد سعادت و ابتهاج را اعلام داشت، فراز ملکوت لبخند میزد. مردمان نیز شکر گزار بودند چرا که مشیّت الهی بر این تعلق گرفته تا بر جهانیان منّت بگذارد و فروغی درخشان را به گیتی بیاورد. شخصیتی مشعشع و مقدس که نمیتوان او را در قالب الفاظ و مفاهیم محدود وصف کرد.
جوانه های جاوید
وقتی این کودک پا به عرصه وجود نهاد حمیده مصفاة مادر او را ملقب به طاهره نمود.(15) امام هنگامی که متولد گردید، با دو دستش به مادر خویش تکیه نمود و سرخود را به سوی آسمان بالا برد و شهادت به یکتایی خداوند متعال، فرستادهاش و اوصیائش را بر زبان جاری نمود، همانگونه که سنت متداول در فرزندان ائمه است آن حضرت ختنه شده و ناف بریده پای بر گیتی نهاد. پس از آن پدرش بر نجمه وارد گردید و فرمود: ای نجمه گوارایت باد این کرامت و لطفی که از سوی پروردگارت میباشد. آنگاه حضرت، نوزاد را در آغوش گرفت، در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه را زمزمه فرمود و با آب فرات کامش را برداشت و وی را به مادرش برگردانید و فرمود بگیرش که همانا او باقی مانده خداوند بر روی زمین است...(16)
ابن بابویه به سند معتبر از محمد بن زیاد روایت کرده است که وی گفت حضرت امام کاظم(ع) در روزی که حضرت امام رضا(ع) متولد گردید، فرمودند: این فرزند من ختنه کرده و پاک و پاکیزه بدنیا آمد و لیکن ما تیغی بر موضع ختنه ایشان میگردانیم از برای متابعت سنت نبوی. نقش خاتم آن حضرت ماشاء اللّه لاقوة الا باللّه و به روایتی حسبی اللّه بوده است. محدث قمی میگوید این دو نقل با هم منافاتی ندارد زیرا آن حضرت را دو انگشتر بوده است یکی از خودش و دیگری از پدرش به وی به ارث رسید بود چنانچه کلینی از موسی بن عبدالرحمن روایت نموده است.(17) در خصوص فضایل و عبادت مادر امام نقل کردهاند. در ایام شیرخوارگی حضرت، یادآور شد کس دیگری را که شیر دارد مشخص کنند تا او را در این زمینه کمک کند، پرسیدند مگر شیر تو کم است؟ جواب داد، نه از این بابت مشکلی ندارم ولی در اثر اشتغال به شیردادن، از انجام نوافل و ذکرهای مستحبی باز میمانم بدین جهت نیروی کمکی میخواهم تا از این امور بازنمانم.(18)
نام، لقب و کنیه
امام کاظم(ع) فرزندش را علی نامید، ابوعماره میگوید چون به امام هفتم عرض کردم، امام پس از خویش را معرفی کنید، آن حضرت پس از توضیحی در مورد امامت که امری الهی است و امام از سوی خدا و رسولش معرفی میگردد، فرمود: پس از من امر امامت به پسرم علی(ع) میرسد که هم نام امام اول علی بن ابی طالب(ع) و امام چهارم علی بن الحسین (ع) است.(19) آری امام هشتم علی نامیده شد و به رضا ملقب گردید که این عنوان که برایش تعیین گشت فرمانی از جانب پروردگار برپیامبرش حضرت محمد(ص) بود که بر زبان جبرئیل امین جاری گشت و نیز کنیه آن حضرت ابوالحسن گردید.(20) لقب هایی چون صابر، فاضل، وفی، مرضی نیز برای امام هشتم، در منابع معتبر، ذکر کردهاند.(21) رضا در کتب لغت معانی متعددی چون دوست، محب، خشنودی و مانند آن دارد ولی علمای شیعه این لقب را به معنای راضی به رضای خداوند یا مرضی خدا و رسول گفتهاند، عدّهای از مورخان نوشتهاند وقتی مأمون خلیفه عباسی امام رضا(ع) را برای ولایت عهدی خویش برگزید، حضرت را رضای آل محمد نامید.(22)
برخی دیگر ذکر کردهاند چون دوستان و دشمنان نسبت به این مقام سیاسی امام رضا(ع) اظهار خشنودی نمودند و چنین وضعی برای پدران ایشان رخ نداد از این رو تنها آن حضرت به «رضا» معروف گردید.
شیخ صدوق هم بنا به روایتی در عیون اخبار الرضا گفته است: باید یادآور شد داعیان و مبلغان بنی عباس در اواخر حکمرانی امویان مردم را دعوت کردند که به رضا از آل محمد بیعت کنند یعنی این که بدون آن که از کسی نام ببرند، چنین عنوانی را مطرح میکردند زیرا خلافت امویان فاقد مشروعیت است و باید به کسی از خاندان رسول اکرم(ص) که مورد رضایت همه باشد بیعت نمود و چون مأمون خود از بنی عباس بود و این خاندان نیز با حکومت آل علی مخالف بودند، وی حضرت علی بن موسی الرضا را به ولایت عهدی برگزید و همه به این انتخاب رضایت دادند و مصداق «رضا من آل محمد» در حق آن حضرت محقق گردید، البته شیخ صدوق ضمن مطرح نمودن چنین موضوعی، در ادامه، آن را صحیح نمیداند و به روایت دیگری اشاره دارد که در آن آمده است: به حضرت امام محمد تقی(امام جواد(ع)) عرض شد: آیا هر یک از پدران شما رضای خدا و رسولش نمیباشند، چرا از میان همه آنان پدرتان به «رضا» موسوم گردیده است؟ حضرت پاسخ داد: همانا مخالفان اَمرِ امامت به رهبری
حضرتش راضی و خشنود گردیدند همانطور که موافقان امر امامت نیز از این امر اعلام رضایت کردند و برای هیچ کدام از ائمه چنین امری بوجود نیامده است.(23) علامه محقق سید عبدالرزاق مُقرّم پس از ذکر این حدیث خاطر نشان نموده است: این استدلال یا صرفاً برای قانع گردانیدن سؤال کننده است و متناسب با درک و فهم او مطرح شده است یا برای بیان سرّ الهی که در نامگذاری حضرت امام رضا(ع) وجود داشته است و گرنه حدیث صحیفه که از آسمان نازل گردیده گواه این نکته است که القاب ائمه نیز همانند اسامی مبارکشان از جانب خداوند متعال که عصمت را در آن وجودهای مقدس به ودیعت نهاده، انتخاب شده است.(24)
ابن بابویه به سند خود از بزنطی روایت کرده است به خدمت امام تقی (ع) عرض کردم گروهی از مخالفانتان گمان میکنند والد شما را مأمون ملقب به رضا گردانید در هنگامی که آن حضرت را به عنوان ولایت عهدی خود انتخاب کرد. حضرت فرمود: سوگند به خداوند دورغ میگویند بلکه حق تعالی او را به رضا مسمّی گردانید برای آن که پسندیده خداوند در آسمان بود و رسول خدا(ص) و ائمه هدی(ع) در زمین از او خشنود بودند و ایشان را برای امر امامت پسندیدند و نیز به سند معتبر ابن بابویه از سلیمان بن حفص روایت کرده است امام کاظم(ع) پیوسته فرزند خود را رضا مینامید و میفرمود: بخوانید فرزندم را رضا و گفتم به فرزند خود رضا و وقتی آن حضرت را مورد خطاب قرار میداد ابوالحسن مینامید و چون امام موسی بن جعفر را ابوالحسن اوّل مینامند برای امتیاز لقب امام هشتم، آن حضرت را ابوالحسن ثانی گفتهاند.(25) علامه مجلسی در کتاب جلاء العیون در احوال حضرت امام رضا(ع) علاوه بر اسامی، القاب و کنیه هایی که بدانهااشاره کردیم افزوده است به آن حضرت قرة اعین المؤمنین و غیظ الملحدین نیز گفتهاند.(26)
سیمای با صلابت و دوران صباوت
امام هشتم از نظر قیافه و سیمای ظاهری بسیار پرجذبه و زیبا بودند، صورت مبارکشان گندم گون، محاسن و قامتی معتدل داشتند. در چشمان درشت و سیاهشان که از زیر ابروان پر پشتشان نمایان بود، یک جهان جذبه و نفوذ معنوی موج میزد و همچون جدّ بزرگوارشان، رسول اکرم(ص) دو رشته گیسو، چهره جذابشان را در میان داشت. نوشتهاند حضرتشان شبیهترین مردم به خاتم رسولان در عصر خودش بود، وقار، سطوت، متانت و هیبت آن حضرت در اوج بود. در عین حال جامهای ساده و غالباً پیراهنی از پارچههای خشن برتن می نمودند و تنها در مجالس عمومی و در میان مردم جبّهای لطیف بر رویش میپوشیدند، ابن عباد میگوید: امام، تابستانها بر روی حصیری مینشستند و زمستانها بر گلیمی استراحت مینمودند و تنها برای برخی نشستهای جمعی، خویشتن را در مواقعی می آراستند.(27) آن حضرت همچون سایر ائمه طاهرین، از همان سنین کودکی، رشد و کمال عقلی و اخلاق فوق العادهای داشتند. حضرت امام کاظم(ع) در خصوص ایشان اشتیاق فراوانی بروز میدادند و علوم، معارف و رازهای امامت را به فرزندشان تعلیم میدادند و برای آن که شیعیان پس از شهادت امام هفتم حیران نگردند مقام شامخ امامت وی را به اصحاب نزدیک و پیروان خاص و مورد اعتماد خویش گوشزد میفرمودند. مفضّل بن عمرو میگوید: خدمت امام موسی بن جعفر(ع) مشرف شدم در حالی که فرزندشان علی بن موسی الرضا(ع) در دامنشان قرار داشت و او را غرق بوسه میساختند، و زبانشان را میمکیدند و گاهی بر دوش خویش سوار میکردند و زمانی کودک را در آغوش خویش میفشردند و خطاب به او میفرمودند: پدر و مادرم قربانت! چقدر بویت خوش، اخلاقت پاک و برتری و فضیلت تو آشکار است، عرض کردم: فدایت گردم برای این کودک علاقه و ارادتی در قلبم ریشه دوانید که نظیر آن برای احدی جز شما در دلم قرار نگرفته است، حضرت فرمود: ای مفضّل نسبت او با من همچون نسبت من به پدرم میباشد یعنی همانگونه که از میان فرزندان امام صادق(ع) منصب امامت تنها به امام کاظم رسید از بین فرزندان ایشان، او وارث این مقام معنوی و ملکوتی است. عرض کردم آیا پس از شما او صاحب امر و حجت خدا بر روی زمین است، فرمود: آری هر کس از او پیروی کند رستگار گردیده و هر کس از فرمانش سرپیچی نماید کافر میگردد.(28) آری حضرت رضا در پرتو تعالیم پدر بزرگوارش نشو و نما نمود و بالید و علوم و فضایلی را که آن حضرت از پدران خویش به ارث برده بود، دریافت نمود. آن امام همام حدود سی و پنج سال در پرتو درخشندگی پدر پارسایش زیست و از خرمن فیضش خوشهها برچید و با این وصف دوران کودکی، نوجوانی و جوانی ایشان در زمان حیات امام کاظم(ع) بوده و با شهادت پدر رهبری معنوی و سیاسی جامعه را عهدهدار شدند.
ابرهای تیره
در ایامی که امام رضا(ع) همراه پدر بود شاهد محنتها و رنجهای فراوانی گشت که بر امام کاظم(ع) وارد گردید. در این دوران آن حضرت با تألماتی جانکاه مصائب گوناگونی را لمس مینمود و در سنین صباوت و نوجوانی کاملاً احساس میکرد همان جاهلیت امویان و حتی تیرهگیهای قبل از ظهور اسلام توسط عباسیان رشد سرطانی پیدا کرده است و همین ناملایمات، آزارهایی را متوجه خاندان نبیاکرم(ص) ساخت. وضع آشفته و نابهنجار حاکمان چنین روزگاری بر تمامی مردم آشکار بود. بلای خانمان سوز ستم، فساد و تباهی زمامداران خودسر فراگیر شده و اهل بیت عصمت و طهارت (ع) در چنین نابسامانی هایی پناهگاه امت مسلمان و شیعیان به شمار میرفتند، فریاد رس دادخواهان بودند و محور تشکل، انسجام و مقاومت جبهههای حق و حامیان ارزشهای ناب به حساب میآمدند. هنگام ولادت امام رضا(ع) منصور دوانیقی، خلیفه عباسی، در اوج سلطه بود و برای تثبیت پایههای حکومت خویش انسانهای فراوانی را کشت و علما و مشاهیر و اصحاب اهل بیت و علویان را مورد آزار، شکنجه و فشار سیاسی قرار داد. وقتی که امام در ایام نوجوانی مشاهده میکرد انسانهایی با اخلاص، وارسته و مبارز توسط عباسیان به شهادت میرسند قلبش بر اثر این ستمها محزون میگردید. آن حضرت در چنین اوضاع و احوالی حامی پدر بود و دمی نمیآسود و میکوشید حلقههای متعدد مؤمنان و فرزانگان شیعه را به وجود مبارک امام کاظم(ع) متصل نماید و آنان را از حقایق مسلّم آگاه نماید.(29)
نیرنگ کم رنگ
دوران سیاه خلافت غاصبانه منصور عباسی با هلاکت وی به پایان رسید و پس از وی فرزندش محمد معروف به مهدی عباسی روی کار آمد وی نخست با اعلام عفو عمومی تمام زندانیان سیاسی را آزاد کرد و به آزار و کشتار مردم خاتمه داد و مقداری از موجودی بیت المال را بین مردم تقسیم نمود(30) ولی متأسفانه پس از مدتی چهره اصلی خود را نشان داد و به فساد و عیاشی روی آورد و فریاد اعتراض بزرگان و غیور مردان را بلند ساخت.(31) موقعی نگرانی امام هفتم و فرزندش حضرت امام رضا(ع) از این اوضاع شدت یافت که مهدی هرگونه حرکت حق خواهانهای را برای حفظ حکومت خود، در گلوی مؤمنان و مبارزان خاموش میساخت. از آن سوی مهدی میدید که پیروان ائمه از دور و نزدیک به سوی امام کاظم(ع) روی میآورند و وجوه و اموال شرعی خویش را متوجه کانون امامت کردهاند. مهدی چنین وضعی را نیز برای حفظ نشر تشکیلات فرمانروایی بسیار خطرناک یافت و از بیم زوال تاج و تخت، تصمیم به بازداشت امام گرفت تا به تصوّر باطل خویش، حضرت را از این راه با تنگناهایی مواجه سازد و از محبوبیت معنوی، علمی و اجتماعی فروغ هفتم بکاهد. از این روی به فرماندار خود در مدینه نوشت هرچه زودتر امام را به بغداد مرکز حکومت، انتقال دهد و او هم ناگزیر گردید چنین کند و حضرت موسی بن جعفر(ع) تحت فشار حکومت وقت، خانواده و آشنایان خویش را که در شهر پیامبر اقامت داشتند، ترک فرمود و به بغداد عزیمت نمود. چون امام به شهر مذکور رسید مهدی دستور بازداشت ایشان را داد و حضرت را روانه زندان نمود. حضرت امام رضا(ع) از فراق پدر و نیز شرایط سختی که برای آن فروغ فروزان فراهم کرده بودند متأثر گشت اماگویا در اعماق قلب آن نوجوان آرامش خاصی دیده میشد، زیرا پدر به ایشان اطمینان داده بود که در این سفر هیچ گونه خطری او را تهدید نمینماید. به زودی به آغوش خانواده بازخواهد گشت و مدتی طول نکشید که مهدی عباسی بر حسب پارهای ملاحظات سیاسی، امام را آزاد ساخت و با مراجعت ایشان به مدینه موافقت کرد. در همین زمان مهدی عباسی با کوله باری از فساد وزر و وبال به هلاکت رسید.(32)
نسیم و طوفان
با مرگ وی، از روزنه امید، نوری تابیدن گرفت و پرندگان بر پنجره خانه آرامش سرود امنیت و آزادی سر میدادند و چنین نغمه سرایی میکردند: باشد که دیگر شرایط برای پرتو افشانی آفتاب امامت مهیا گردد، بار سنگین ستم از دوش انسانهای مؤمن و شیعیان مخلص فرود آید، پرچم عدالت برافراشته گردد و زمینه برای رشد و تعالی ارزشهای معنوی فراهم شود، درخت دیانت، دلها را قوت بخشد، امّا مردم در ساحل امیدواری در حال دریافت چنین پیامهای نوید بخشی بودند که ناگهان توفانی وحشتناک وزیدن گرفت و امواجی سهمگین بوجود آورد زیرا هادی عباسی که جوانی 25 ساله بود، نگذاشت مؤمنین و پیروان خاندان عترت از برکات دریای امامت بطور کامل مستفیض گردند و چنان کرد که اسلافش نمودند.
حضرت امام رضا(ع) در این دوران نیز با دشواریهای زیادی مواجه گشت و از این که جوانی باده گسار، مخمور، مغرور و دلباخته مقام و مال و منال و تهی از تربیت، معرفت و دانش و مشحون از امیال شهوانی و هوسهای بیهوده، بر جامعه اسلامی حکمرانی مینماید و خود را خلیفه مسلمانان میداند و از سوی دیگر پدرش(امام کاظم (ع)) در خانه به اعتکاف روزگار سپری میکند، متأسف بود. در همین هنگام انسانی معتقد و اصلاح طلب و برخاسته از خاندان عترت یعنی حسین بن علی از نوادگان امام حسن مجتبی(ع) یا صاحب قیام فخ سکوت شبپرستان کور دل را درهم شکستو در این زمینه و نیز قیام پربار وی نباید نقش الهام بخش امام کاظم(ع) را فراموش کرد.(33) پس از این قیام، هادی عباسی نسبت به اولاد علی(ع) سختگیری را افزایش داد، حق آنان را که از بیت المال پرداخت میشد قطع نمود و به تعقیب و دستگیری آنان روی آورد. حضرت امام رضا(ع) در چنین اوضاع مرارت باری بیست بهار را سپری مینمود.(34)
با مرگ هادی عباسی برادرش هارون الرشید مقام خلافت را تصاحب کرد و چون بر اوضاع مسلط گردید دستور اخراج علویان را از سرزمین حجاز صادر کرد. در دوران جوانی امام رضا که مقارن با روزگار خلافت هارون بود نیز هیچ وقت سختیها و مرارتها از آن حضرت جدا نگردید و چون هارون امام کاظم(ع) را بنابر برخی روایات مدت چهارده سال در زندانهای هولناک بغداد محبوس ساخت فشارهای سیاسی بر امام هشتم فزونی گرفت تا آن که سرانجام در 25 رجب سال 183 هجری پدرش در سن 55 سالگی به شهادت رسید. وقتی امام هفتم را از مدینه به عراق انتقال میدادند، آن امام همام خطاب به فرزند بزرگوارش فرمود: تا وقتی من زندهام باید در دهلیزخانه بخوابی، خادم میگوید هر شب رختخواب آن حضرت را در ورودی منزل میگسترانیدم و ایشان بعد از عشاء تشریف میآورد و تا صبح در دهلیز بود و چون فجر طلوع میکرد به خانه خویش میرفت و چهار سال بر این منوال بود. در یکی از شبها دیدم حضرت نیامدند تا آنکه روز بعد فرا رسید و مشاهده کردم امام رضا(ع) نزد بانوی حرم، امّ احمد، رفته و خطاب به وی فرمود: امانتی را که پدرم بتو سپرده است بیاور و تحویلم بده. ام احمد متوجه شد که امام هفتم به شهادت رسیده است پس از آن وی آنها را که ودایع امامت بود و هفتمین امام تحویلش داده بود، به امام علی بن موسی الرضا(ع) سپرد و از این زمان امامت هشتمین فروغ درخشان سپهر ولایت و رهبری آغاز گردید.(35)
پی نوشت :
1. معجم البلدان، یاقوت حموی، ذیل مرسی.
2. معصوم نهم، جواد فاضل، ص 62.
3. الائمة الاثنی عشر، هاشم معروف حسنی، ج 2، ص 359.
4. اعلام الوری، طبرسی، ص182.
5. اثباة الوصیة، مسعودی، ص 168.
6. عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، ج 1، ص 14 ـ 13.
7. الامام الرضا(ع)، علامه سید عبدالرزاق مقرّم، ص 24.
8. کشف الغمه فی معرفة الائمه، علی بن عیسی اربلی، با ترجمه فخرالدین علی بن حسن زواری با عنوان ترجمة المناقب، ج 3، ص 131.
9. منتهی الآمال محدث قمی، ج 2، ص 456 ـ 455.
10. عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 14، مأخذ قبل، ص 459.
11. اصول کافی، کلینی، کتاب الحجة باب الاشارة و النص علی الامام الرضا(ع)، ج 2، ص 489.
12. الارشاد شیخ مفید، ج 2، ص 243.
13. همان، ص 244.
14. اثباة الهداة، شیخ حر عاملی، ج 6، ص 28؛ اعلام الوری، ص 190.
15. بحارالانوار، ج 49، ص 5 ؛ عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 16 ؛ اعلام الوری، ص 313.
16. ترجمة المناقب، ج 3، ص 13.
17. منتهیالآمال، ج 2، ص 460.
18. همان و نیز کتاب حضرت رضا، فضل اللّه کمپانی، ص 13.
19. کافی ج 1، ص 316 ؛ اعلام الوری، ص 305.
20. کفایة الاثر، ابن خراز قمی، ص 306 ؛ الامام الرضا، علامه مقرّم، ص 26.
21. مناقب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 366.
22. تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج 13، ص 5659.
23. علل الشرایع، شیخ صدوق، باب 172، ص 90.
24. الامام الرضا، ص 26.
25. منتهی الآمال، ج 2، ص 456، معصوم نهم و...، ص 120.
26. جلاء العیون، مجلسی، ص 542.
27. عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 187.
28. اثباة الهداة، ج 6، ص 21.
29. کشف الغمه فی معرفة الائمه، ج 3،ص 94.
30. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 405 ـ 402.
31. تاریخ الخلفاء، سیوطی، ص 276 ؛ حیاة امام موسی بن جعفر، ج 1، ص 434.
32. بحارالانوار، ج 48، ص 148، وفیات الاعیان، ابن خلکان، ج 4، ص 393 ؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج 5، ص 72 ؛ تاریخ بغداد، ج 1، ص 394 ؛ احقاق الحق، قاضی نور اللّه شوشتری، ج 4، ص 323.
33. نک: ماهیّت قیام فخ، سید ابوفاضل رضوی اردکانی.
34. پیشوای آزاده، مهدی پیشوایی، ص 68 ـ 67 ؛ مروج الذهب، مسعودی، ج 2، ص 314 ـ 313.
35. عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 108 ؛ اثباة الوصیة، ص 151 ؛ تتمة المنتهی، محدث قمی، ص 176
مطلع بحث
«وَ لَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ. إِنَّ فِی هذَا لَبَلاَغاً لِقَوْمٍ عَابِدِینَ. وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ»(1)
سوره ی انبیا مکی است؛ خداوند و پیامبر (صلی الله علیه و آله) آینده ی اسلام را تبیین کرده اند و حال آن که هنوز اسلام نوپا بود.
سخن ما به صورت فشرده درباره ی حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) حول سه محور است: قرآن، سنت و تاریخ.
محور اول: امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در قرآن کریم
این مسأله در قرآن تحت سه عنوان مطرح است:
عنوان اول
یکی مسأله ی «وراثت ارض» است که در آیه ی مذکور با دقایق و لطایفی مطرح شده است؛ مانند مسأله ی کتابت و وراثت آن هم وراثت ارض. خداوند می فرماید: «... و کُنّا نحنُ الوارثینَ»(2)در حقیقت عاقبت جهان به دست افراد صالح می افتد. درواقع این اشاره به همان عقیده ای است که در بین مسلمان ها رواج دارد مبنی بر این که در آخرالزمان و در پایان جهان و قبل از قیامت، حضرت ظهور می کند. از این کلام که «عباد صالح وارث هستند»، درمی یابیم عابدین باید خودشان را آماده، و این برنامه را تهیه کنند. این برنامه همان برنامه ی پیغمبر (صلی الله علیه و آله) است: «وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ»(3) همان برنامه ی جهانی است. پیغمبر (صلی الله علیه و آله) برای جهان رحمت بود؛ ولی این مأموریت به دست مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و اصحاب صالحش انجام می گیرد. در این زمینه مرحوم طبرسی روایتی نقل کرده است. عن ابوجعفر (علیه السلام): «... هُم اصحابُ المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) »(4).
عنوان دوم
عنوان دوم، غلبه دین است بر همه ی ادیان که تاکنون محقق نشده است. درست است از لحاظ علمی حجت و برهان اسلام قوی تر است؛ اما بالاخره نه آن رحمة للعالمین محقق شده نه تسلط و غلبه ی آشکار و ملموس دین بر همه ی ادیان. در اینجا، سه آیه به یک مضمون آمده است:«هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ»(5)
عنوان سوم
عنوان سوم «استخلاف» است. خدا وعده کرده است:
«وعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ... »(6)
این آیه اشاره به یک حقیقتی است که تا حالا محقق نشده است. اگر فرض می کردیم هیچ روایتی نداشتیم و ما بودیم و این آیات، جای این سخن بود که استخلاف تا حالا محقق نشده است و چون وعده ی خدا است، بی تردید تحقق می یابد. وقتی خدا وعده کرده است این دین را به دست عباد صالح خودش در سراسر جهان نشر بدهد، عاقبت انجام خواهد شد. کلمات استخلاف وارثین اشاره به مسأله ی حکومت هم دارد. استخلاف یعنی همین عباد صالح خدا خلیفه بشوند برای خدا در روی زمین. هر دو آیه ارض دارد؛ یعنی کل زمین. البته کلمه ی «مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)»، با این لفظ در قرآن نیامده، اما در روایات آمده است و بیشتر به امامت و رهبری آن حضرت اشاره دارد. ما نمی دانیم نحوه ی حکومت آن حضرت چگونه است. شاید این گونه باشد که آن حضرت رهبر جهان به شمار آید و کشورها و حکومت های صالح دیگر هم وجود داشته باشند. این ها با هم منافات ندارد؛ همه ی حکومت های دیگر صالح هستند و از آن حضرت دستور می گیرند.
محور دوم: بررسی مسأله در سنت و حدیث
مرحوم طبرسی، در ذیل آیه ی «... کتبنا فی الزبور... »(7)، می گوید: «و یدل علی ذلک ما رواه الخاص و العام عن النبی (صلی الله علیه و آله)»(8). پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود:
لَوْ لمْ یبقَ من الدُّنیا إلا یومٌ واحدٌ لطَوَّل اللهُ ذلک الیوم حتی یبعَثَ رجلاً منْ اهلِ بیتی یملأُ الأرضَ عَدلاً و قِسطاً کَما مُلئَتْ جَوراً و ظُلماً. (9)
بعد می گوید روایات وارده از طریق فریقین در این زمینه فراوان است و این روایت را از سنن بیهقی نقل می کنند. خاطرم می آید در حدود چهل و پنج سال قبل، شاید هم بیشتر، در خدمت مقام آیت الله صدر (رضی الله عنه) بودم و صحبت از کتاب المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به میان آمد. ایشان گفتند در مجلسی بحث شد که آیا روایات راجع به حضرت از طریق اهل سنت هم آمده است یا نه، من گفتم: بله، هست؛ و در این باره کتاب«المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) »را نوشتم. یک نسخه را هم به من هدیه دادند که در آن نوشته ام این را مؤلف به من اهدا کرده است. ایشان روایات مرتبط با حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را از طرُق اهل سنت جمع آوری کرده است. در این زمینه خیلی هم کار انجام شده است. یکی از کارهایی که انصافاً باید از آن تقدیر کرد، کتابی است به نام«منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر» که حضرت آیت الله صافی نوشته اند. بعد از آن هم دائرة المعارف راجع به حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نوشته شده است.
ما در روایات، تواتر معنوی داریم. منتها در روایات شیعه و نیز روایاتی که آیت الله صدر نقل کرده اند، حتی مواردی مانند این که مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از فرزندان حسین (علیه السلام) و از فرزندان سجاد (علیه السلام) است، نیز وجود دارد. این ها را هم یک مقداری از «ینابیع الموده» و جاهای دیگر نقل کرده اند.
البته آیت الله العظمی آقای صافی( دام عزّه) خیلی بیشتر از این ها تحت این عناوین روایت ذکر کرده است. این مطالب در روایات شیعه بیشتر است و روایات زیادی هم از اهل سنت در کتاب هایی که احتمالاً مؤلفش هم شیعه بوده مثل «ینابیع الموده» و موارد دیگر نقل شده است.
همین طور که آیت الله عسکری فرمودند، روایات ما روشن تر است. آن قدر که قضیه در روایات ما روشن است، در روایات اهل سنت نیست؛ ولی در عین حال اگر همین دو کتاب را ملاحظه کنید، درمی یابید جزئیات، [برای مثال حضرت از نسل کیست]، در روایات اهل سنت نیز نقل شده است. این نکته را می خواستم عرض کنم که ما همه جا «مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) »داریم. البته این هدایت همان هدایت واقعی است. منتها در دین یهود از او تعبیر به مسیح کرده اند. همین الآن یهودی ها منتظر حضرت مسیح (علیه السلام) هستند؛ چون حضرت موسی (علیه السلام) را قبول نکردند. یکی از یهودی ها در یکی از روزنامه ها گفته بود آن روز که حضرت مسیح (علیه السلام) ظهور بکند چنین و چنان می کنیم. (10)
مسیح، یعنی مسح شده، یعنی متبرک. از لحاظ محتوا، خیلی با مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تناسب دارد. مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) جنبه ی روح او را بیان می کند، یعنی کسی که خدا او را هدایت کرده است.
مسیح جنبه ی جسم او را باز می گوید؛ یعنی کسی که متبرک شده است. آیه ی «و لقدْ کتَبْنا فی الزَّبور... »(11) هم اشاره به این دارد که مسأله ی مذکور تنها یک مسأله ی اسلامی نیست. این در کتب قبل هم آمده است.
زبور را معمولاً گفته اند، زبور داوود؛ ولی مرحوم طبرسی می گوید: گفته شده مراد مطلق کتاب آسمانی است؛ کما این که «ذکر» را هم به قرآن تفسیر می کنند.
ایشان می گوید: به تورات هم ذکر گفته اند. اگر مراد از ذکر در آیه، قرآن باشد، کلمه «بَعد» معنای زمانی ندارد و مفهوم «علاوه» را می رساند.
یکی از علمای مشهد که در تفسیر تخصص داشت، این طور معنا می کرد: «علاوه بر قرآن در زبور هم گفتیم». این خیلی دور از آبادی نیست. در آیات دیگر هم نکاتی وجود دارد که ما از آن ها صرف نظر می کنیم.
محور سوم: امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در تاریخ
محور سوم، بررسی مسأله در تاریخ است. در تاریخ، مسأله ی مهدویت در همان قرن اول اسلامی یک امر حتمی و مسلم بوده است.
مورد اول
طبری در داستان مربوط به امام حسین (علیه السلام)- هنگامی که از مکه به طرف کوفه می رود- می گوید: عبدالله بن عمروبن عاص پدرش را منع می کرد که با معاویه همکاری بکند، اما قبول نکرد. او جزء محدثین است. حتی می گویند حدیث پیغمبر (صلی الله علیه و آله) را هم در رساله ای به نام «الصادفه» نوشته است. در این سفر، امام حسین (علیه السلام) با فرزدق شاعر برخورد و از او سؤال کرد که «ما وَرائُکَ»(12) و چیزهایی گفت. بعد به عبدالله بن عمروبن عاص برخورد. عبدالله به فرزدق گفت:« هذا هو المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) »(13). اشاره به حضرت امام حسین (علیه السلام) می کند. و می گوید:«هذا هو المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)». فرزدق گفت: خوب اگر مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است، چرا تو با او نمی روی؟ گفت به تو چه. معلوم شد سابقاً بین آن ها اختلاف بوده، لذا با هم فحش کاری کردند و رد شدند.
عبدالله بن عمروعاص از جوان های صحابه است. مسأله ی مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در نظر او و اصحاب مسلم بوده است. منتها مصداقش چه کسی است وقتی می بیند امام حسین (علیه السلام) در برابر حکومت ستمگر یزید که مظهر فساد و جهل و نادانی است قیام کرده به کوفه می رود، می گوید «هذا هو المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)». این نخستین جایی است که از لحاظ تاریخی من دیده ام.
مورد دوم
مورد دیگر داستان مختار است که ادعا می کرد محمد بن حنفیه مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است؛ اگرچه محمد بن حنفیه قبول نداشت و انکار می کرد. اگر حقیقتاً مسأله ی مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شصت و چند سال بعد از هجرت مسلم نبود، چطور او ادعا می کند و هیچ کس هم نمی گوید: مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) یعنی چه، خبری نیست. یک عده قبول کردند، عده ای هم قبول نکردند؛ ولی اصل موضوع را انکار نمی کردند و در این که آیا محمد حنفیه خود مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است یا نه بحث داشتند و یا این که اصلاً در برابر این جریان سکوت کرده بودند.
مورد سوم
مورد سوم، مسأله ی قیام محمد بن عبدالله «نفس زکیّه» در مدینه است که نوع مردم به او گرویدند. در کشور مغرب که خیلی تمایلات اهل بیتی و تشیّع دارند، عالمی می گفت: علت این که ما پیرو «امام مالک» شدیم، این است که وقتی مردم به امام مالک گفتند آیا سراغ «نفس زکیه» برویم یا نرویم؟ گفت: بروید. گفتند ما با بنی امیه بیعت کرده ایم، مالک گفت: چون این بیعت مُکْرَه است، قبول نیست. آن عالم مغربی می گفت: چون او از محمد نفس زکیه حمایت کرد، ما هم گفتیم این با اهل بیت علیهم السلام خوب است، پس از او پیروی می کنیم و تا امروز هم پیرو او هستیم.
در همان موقع، در سال 145 که زمان منصور بود، هم در مدینه و هم در بصره برادرش ابراهیم قیام کرد. در تاریخ دارد که منصور خوابش نمی برد؛ می گفت: رختخواب برای من نیندازید تا ببینیم بالاخره حق با ما است یا با این دو برادر. بعد از کشتن آن ها احساس آرامش کرد و راحت شد.
مردم به این ها گرویدند. اگر مهدویت در اذهان نبود، چرا این قدر به این ها گرویدند. برچه اساسی می گفتند محمد نفس زکیه، مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. در مسند ابی داوود در بابی که راجع به حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است، این طور نقل می کند:
... لو لم یبق من الدنیا إلا یومٌ واحد لَطَوَّلَ اللهُ ذلکَ الیوم حتی یَبعَثَ رجلاً من اهل بیتی یَملاءُ الارض عدلاً و قسطاً کما مُلئتْ جوراً و ظلماً(14).
من شک ندارم این حدیث با تأیید او درست شده، چون اسم او محمد بن عبدالله بن حسن بن حسن بود. بعد از او هم کسانی که با عنوان مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ظهور کردند، بسیار زیادند و شاید بیش از همه در آفریقا بود. خیلی ها در کتب تاریخی شرح حال و قیام این ها را نوشته اند که هرکس قیام می کرده است به عنوان مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به او نگاه می کردند. عبیدالله بن مهدی نخستین خلیفه ی فاطمیین در «مهدیه» (تونس فعلی)، به نام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قیام کرد.
در آفریقا هنوز هم که هنوز است، از مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) صحبت می کنند.
در سومالی مجله ای است به نام «المنتظر».
آخرین کسی هم که قیام کرد و کارش گرفت «مهدی سودانی» بود که بالاخره انگلیسی ها را از سودان بیرون کرد. اسم مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هنوز هم در میان این ها هست.
در منزل وزیر امورخارجه ی سودان که بودیم می گفت: مهدی (علیه السلام) و درباره ی حضرت صحبت می کرد. در هر حال، نام حضرت در میان آن ها زنده است. این ها مسلمان مالکی هستند. مقام مهدویت برای مهدی سودانی که قیام کرده قائلند؛ به خصوص که با استعمار انگلستان جنگید تا این که انگلیسی ها به زحمت بر او غلبه کرده و او را کشتند. مهدی سودانی در نظر آن ها مقدس است و در خارطوم (پایتخت سودان)گنبدش از همه جا دیده می شود.
این مسأله از لحاظ تاریخی از قرن اول شروع شده است. مردم اصل آن را انکار نمی کردند و حتی اگر کسی چنین ادعایی می کرد، به او عقیده پیدا می کردند و او را مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می خواندند. آقای دکتر محمد علوی مالکی، فرزند سید عباس علوی مالکی، در مکه قطب است. به اصطلاح، مرید دارد و صاحب یک تشکیلات عریض و طویل. یک بار به او گفتم: اگر از شما دعوت بکنیم به ایران بیایید، می آیید، گفت: اگر بیایم، می گویند رفته اصحاب مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را جمع کند. هر سال که می رویم صحبت از مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و انتظار می کند. از این قبیل مسائل زیاد است و انسان از لحاظ تاریخی باید یقین بکند. در این زمینه پیامبر (صلی الله علیه و آله) روایاتی دارد و صحابه باور کردند و انتظار هم داشته اند، منتها تطبیقش بر افراد به اشتباه صورت گرفته است.
روایات مهدویت نزد اهل سنت
در مورد روایات، روایات مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را صحاح سِتَّ همه شان ذکر کرده اند و بابی دارند، غیر از بخاری. بخاری می گوید مسیح که نزول می کند با امامشان بیعت می کند. اسم نمی برد. بالاخره این مسأله آن جا هم هست؛ اما بقیه ی صحاح سِت بعضی شان باب دارند و بعضی در همان باب فضائل اهل بیت (علیهم السلام) می گویند. منتها با همین اشتباه کاری ها که «... اسمه اسمی و اسم ابیه اسم ابی... »(15).
نکات پایانی
آنچه در پایان میل داشتم بگویم، سه نکته است.
کشتار و خونریزی؟!
یکی این که در بسیاری از روایات مسأله ی کشتار و خونریزی آمده و ذکر شده که جوی های خون و آسیاهای خون راه می افتد. این ها در یک دوران هایی نقل شده که اصلاً روح حاکم بر دنیا همین چیزها بوده است. در آن دوران، به هرکس بیشتر خونریزی می کرد نشان می دادند که شجاعت اش بیشتر است. عقیده ی من این است که در این ها باید تحقیق بشود که چه مقدار اصل و سندیت دارد. در حدیثی که مورد اتفاق فریقین است می گوید:
[... یملاءُ الارضَ قسطاً و عدلاً کما مُلئتْ ظلماً و جوراً]. (16)
حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) برای برقراری عدل و قسط می آید. در بعضی از جاها کسانی هستند که مقاومت بکنند و حضرت باید با آن ها بجنگد؛ اما نمی شود گفت، اصلاً شعار حضرت آدم کشی و خونریزی است. متأسفانه منبری ها و مداح ها این مسائل را خیلی دنبال می کنند و در ذهن مردم هم همین چیزها است. باید از حضرت به عنوان یک مرد عادل و طرفدار عدل یاد شود. باید او را دادگستر جهان معرفی بکنیم. حضرت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نه به طور اعجاز بلکه به طور طبیعی رهبری جهان را به عهده می گیرد. این هم خودش یک نکته است که آیا کارهای حضرت همه اش معجزه و اعجاز است یا جریانی است که طبع بشر به سمتی پیش می رود که بالاخره از همه ی شعارها، حکومت ها و از همه ی فرماندهان مأیوس می شود و با اضطرار طالب عدل می گردد. بعد ندایی بلند می شود که با وسایل روز به گوش همه می رسد. آن وقت مردم مطالعه می کنند. مبلغین تبلیغ کرده، فلسفه ی قیام و ظهورش را بیان می کنند و در نتیجه مردم به آن حضرت می گروند.
رهبری جهان
نکته ی دیگر، مسأله ی رهبری در جهان است نه سلطنت و حکومت بر جهان. این را هم باید درباره اش مطالعه کرد و مسأله ی خیلی مهمی است. بالاخره جهان به طرف یک قطبی شدن پیش می رود اما نه قطبی که فقط یک کشور و یا یک حکومت باشد. این اصلاً عملی نیست و چیزی نیست که روی آن تکیه کنیم با اختلاف ملت ها و اقوام و ملیت ها و...؛ ولی رهبری می شود واحد باشد. ما باید بگوییم که او رهبر واحد جهان است. بالاخره مردم دنیا می بینند او سخن حق می گوید. البته طبعاً او یک نوع وراثتی هم نسبت به زمین، به عنوان رهبر، حتماً خواهد داشت.
شعارهای مدعیان مهدویت
نکته ی دیگر، این است که در روایات ویژه ی علائم ظهور مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، شعارهای مهدی های ظهور کرده نیز دیده می شود. هرکس که ظهور می کرد، روایت می خواندند. درباره ی «محمد نفس زکیه» گفته شده که «... اسمه اسمی و اسم ابیه اسم ابی... »(17). در «سنن ابی داوود»، به همین صورت آمده است. «بن باز» روحانی وهابی سعودی گفته بود: روایات مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) درست است؛ اما نه آن طوری که شیعیان می گویند بلکه به گونه ی دیگری است. نظر او به همین روایت «ابن داوود» است. در ارشاد مفید ظاهراً در همان باب امام دوازدهم روایتی نقل می کند که پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «... مِنا السّفّاح و المنصور... »(18)من تردید ندارم این روایت از آن هایی است که وقتی بنی عباس روی کار آمدند- برای این که خودشان را به عنوان منجی موردنظر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) جا بزنند- گفته اند. یا در حمایت آن ها گفته شده. خلیفه ی اول آن ها سفاح بود، خلیفه ی دوم منصور و خلیفه سوم مهدی. منصور که اسم پسرش را مهدی گذاشت، متوجه بوده چه می خواهد بکند؛ یعنی آن ها هم یک نوع حکومت مهدویت برای خودشان قائل بودند. از این قبیل مطالب زیاد پیدا می شود.
وقتی ما فهمیدیم منطقه ای در افغانستان به نام طالقان وجود دارد و غیر از طالقان ما طالقانی آن جا است، من مطالعه کردم دیدم یحیی بن زید در آن جا قیام کرده و طرفدارش بوده اند. کسانی که از او حمایت می کردند، طبعاً حدیث هم به نفع او می گفتند که مثلاً از طالقان چند نفر خارج می شوند. انجام این قبیل تحقیقات مسائل را روشن می کند. وقتی خدا در ذیل این آیه می گوید: «و ما ارسَلْناک إلا رحمهً للْعالمین»(19)؛ معنایش این است که همان رحمه للعالمینی که ما به تو وعده کردیم و تو به این عنوان آمدی، با همین عباد صالح تحقق پیدا می کند.
یک چنین مسأله ای در حقیقت نتیجه ی کل ادیان و اسلام است. نتیجه ی کامل اسلام هم به دست آن حضرت ظاهر می شود.
معنویت و امید
یادم می آید در حدود 30 سال قبل در دانشگاه مشهد استادی آمده بود به نام «صلاح الصابی». شاعر و خطیبی زبردست بود. گویا عبدالناصر او را تعقیب می کرد و می خواست بکشد. او به امام موسی صدر (حفظه الله تعالی) پناه برده بود. ایشان او را به دانشگاه مشهد آورد و گفت شما از این استفاده بکنید. چند سال آن جا بود. بعد هم آمد تهران درباره ی تشیع خیلی مطالعه کرد. اشعاری هم درباره حضرت زهرا (علیها السلام) و امام حسین (علیه السلام) و دیگران گفت. شعری را در کنگره ی شیخ توسی گفت که در یادنامه ی شیخ آمده است. ایشان بعد از مطالعات زیاد گفته بود: فرق بین تشیع و تسنن این است که تشیع رشته ی معنویت اسلام و رهبری را قطع نکرده؛ هنوز هم ادامه دارد و هنوز امید دارد. در حالی که برای اهل سنت و عقیده ی عمومی این گونه نیست که هنوز انتظار داشته باشند. انتظار عمومی در اهل سنت نیست و در شیعه هست. او می گفت: این برای شیعه خیلی امتیاز است که خودشان را مرتبط با رسالت و با خدا می بینند و انتظار چنین کسی را دارند آن هم نه فقط بیاید احکام را بگوید یا در ممالک اسلامی حکومت بکند؛ بلکه حکومت جهانی پدید آورد. این یک امید فوق العاده ای است که شیعیان دارند. اهل سنت این را ندارند شما برای این ارزش قائل شوید و قدر آن را بدانید.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
پی نوشت ها :
1. انبیا(21): 105-107(در «زبور» بعد از ذکر (تورات) نوشتیم «بندگان شایسته ام وارث [حکومت] زمین خواهند شد». در این ابلاغ روشنی است برای جمعیت عبادت کنندگان. ما تو را جز برای رحمت جهانیان نفرستادیم).
2. قصص(28): 58. (... و ما وارث آنان بودیم)
3. انبیا(21): 107. (ما تو را جز برای رحمت جهانیان نفرستادیم).
4. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج9، ص 103 و126. (آنان یاران مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هستند).
5. صف(61) :9؛ توبه(9): 33؛ فتح (48): 28. (او کسی است که رسول خود را با هدایت و دین حق فرستاد تا او را بر همه ی ادیان غالب سازد، هرچند مشرکان کراهت داشته باشند).
6. نور(24): 55. (خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند وعده می دهد که قطعاً آنان را حکمران روی زمین خواهد کرد، همان گونه که به پیشینیان آن ها خلافت روی زمین را بخشید؛ و دین و آیینی را که برای آنان پسندیده، پا برجا و ریشه دار خواهد ساخت... ).
7. انبیا(21): 105.
8. طبرسی: مجمع البیان، ج16، ص 171. (مؤید آن روایتی است که شیعه و سنی از پیامبر (صلی الله علیه و آله) روایت کرده اند).
9. شرف الدین، علی الحسینی الاسترآبادی: تأویل الآیات الظاهره، ص 327؛ محمدی ری شهری، محمد: میزان الحکمه، ج1، ص 179، حدیث شماره ی 1172. (اگر از عمر دنیا جز یک روز نمانده باشد، همانا خداوند آن یک روز را چنان طولانی کند تا مردی از اهل بیت من برخیزد که زمین را از عدل و قسط پر سازد، چنان که از جور و ظلم پر شده است).
10. گوینده ی محترم منبعی ذکر نفرموده است.
11. انبیا(21): 105. (در «زبور» بعد از ذکر [تورات] نوشتیم).
12. پشت سرت چیست؟
13. این همان مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است.
14. شرف الدین، علی العینی الاسترآبادی: تأویل الآیات الظاهره، ص 327؛ سنن ابی داوود، ج2، ص 309. (اگر از عمر دنیا جز یک روز نمانده باشد، خدای تعالی آن روز را چنان طولانی کند تا مردی از من یا از اهل بیتم قیام کند که زمین را از عدل و قسط پر سازد؛ چنان که از ظلم و جور پر شده است).
15. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج51، ص 102. (... اسم او اسم من است و اسم پدرش اسم پدر من است... ).
16. همان. (... او زمین را از قسط و عدل پر سازد؛ چنان که از ظلم و جور پر شده است).
17. مجلسی، محمدباقر: بحارالانوار، ج51، ص 102. (... اسم او اسم من است و اسم پدرش اسم پدر من است... ).
18. مجلسی، محمدباقر: بحارالانوار، ج29، ص 453. (... سفاح و منصور از ما هستند... یادآوری: منظور از این دو، سفاح، منصور عباسی نیستند؛ بلکه منظور حضرت امام حسین و حضرت امام علی (علیهما السلام) هستند.)
19. انبیا(21): 107. (ما تو را جز برای رحمت جهانیان نفرستادیم.)
سخنران: آیت الله محمد واعظ زاده خراسانی
تربیت عبارت است از شکوفا سازی استعدادها و جهت دهی آن به سوی کمال مطلوب. تربیت ضروری ترین نیاز انسان در زندگی است. انسان بدون تربیت صحیح ره به جایی نمی برد، نه از باغ زندگی خویش میوه شیرین می چیند و نه کام انسانهای دیگر را از ثمرات درخت وجود خود شیرین می کند;و بالاتر آنکه نه به درک معنای انسانیت نایل می آید و نه به فتح قله های رفیع انسانیت دست می یازد. بدین جهت تربیت عالیترین هدف پیامبران و اساسی ترین پیام کتب و اولین و ضروری ترین وظیفه والدین است. ضرورت و اهمیت تربیت،والدین را بر آن می دارد که به این مسوولیت بزرگ ارجی دو چندان نهند; برای ایفای درست آن خود را به صلاح و آگاهی از روش و فنون تربیت مجهز بسازند و باالگو گرفتن از مربیان موفق در انجام دادن این وظیفه مهم بکوشند. بی شک معصومان علیهم السلام موفق ترین مربیان و سیره قولی و عملی آنهامطمئن ترین الگو برای والدین در امر ظریف و پرپیچ و خم تربیت است. این مقاله بر آن است تا نکاتی از سیره تربیتی امام رضا(ع) در تربیت فرزند رایادآوری کند و گامی، هر چند ناچیز، در ترویج معارف اهل بیت بردارد.
سیره تربیتی امام رضا(ع)، با توجه به سفر آن حضرت به خراسان و دوری از کانون خانواده و نیز تک فرزندی چنانکه برخی از بزرگان قایلند بسیار قابل توجه است; چرا که تربیت فرزند یگانه آن هم از راه دور شیوه ای خاص می طلبد.
1- تدریجی بودن تربیت
تربیت جریانی مستمر و فعالیتی تدریجی است که نه مرزمی شناسد و نه زمان و مکان; بلکه به درازای عمر است و به پهنای ابعادوجودی عالم اکبر، یعنی انسان. درخت تربیت زود ثمر نمی دهد و نباید انتظارداشت یک شبه یا چند ماهه در امر ظریف و پیچیده تربیت معجزه انجام گیرد; بلکه باید از سالها قبل از تولد زمینه تربیت صحیح را فراهم کرد و بعد از تولد،بتدریج با صبر و حوصله، به انجام آن پرداخت. در سیره ائمه اطهار علیهم السلام و دیدگاههای آنان مسایلی چون انتخاب همسر شایسته، لزوم رعایت آداب ازدواج،توجه به مواقع و شرایط انعقاد نطفه، مراقبتهای ایام بارداری و ... حکایت ازاین نکته مهم دارد.
الف) انتخاب همسر صالح و شایسته
صفوان بن یحیی از امام رضا(ع) نقل کرده است که فرمود: هیچ سودی برای مرد بهتر از همسر صالح، که هنگام دیدن وی شوهر خوشحال شود و در غیاب شوهر نگهدار خود و اموالش باشد،نیست.
همچنانکه زن باید صالح و شایسته باشد، مرد نیز باید شایسته باشد. بروالدین است که به کمک دخترانشان، شوهران شایسته و صالحی برای آنان انتخاب کنند. حسین بن بشار واسطی می گوید: خدمت امام رضا(ع) نامه نوشتم که یکی از بستگانم از دخترم خواستگاری کرده است، ولی مرد بد اخلاقی است. [آیا صلاح هست که دخترم را به ازدواج او در آورم؟] حضرت فرمود: اگر بداخلاق است، دخترت را به ازدواج او در نیاور.
ب) رعایت آداب ازدواج
بعد از انتخاب همسر شایسته، در طلیعه ازدواج بایدمهمترین هدف ازدواج، که همان تربیت فرزندان صالح است، مورد توجه باشد ویاد خداوند متعال میهمان قلبهای پاک زن و مرد بوده و آنها باید، ضمن رعایت سایر آداب نکاح، از خداوند فرزند سالم و صالح طلب کنند. در کتاب شریف فقه الرضا، که به حضرت رضا(ع) منسوب است، در مورد اولین برخورد زن و مرد، خطاب به شوهر، چنین آمده است: هنگامی که زن به خانه تو وارد شد، پیشانی اش را بگیر; او را به طرف قبله بنشان و بگو: «خداوندا، او را به امانت گرفته ام و با میثاق تو بر خود حلال کرده ام; پروردگارا، از او فرزند با برکت و سالم روزی ام کن و شیطان را درنطفه ام شریک مساز و سهمی برای او قرار مده.»
ج) مراقبتهای ایام بارداری
بعد از انعقاد نطفه، مراقبتهای ایام بارداری بسیار مهم و ضروری است. توجه به وضعیت روانی همسر، گستراندن بستر آرامش در منزل و خارج آن و نیز تغذیه مناسب و سالم از ضرورتهای این دوره است. علاوه بر غذای سالم و مقوی، استفاده ازبرخی میوه ها و خوراکیها می تواند در آینده کودک و شخصیت و صفاتش مؤثر باشد،بدین جهت، معصومان علیهم السلام بهره گیری از برخی خوردنیها در ایام بارداری توصیه کرده اند. محمد بن سنان از امام رضا(ع) نقل کرده است که آن حضرت فرمود: «همسران باردارتان را کندر دهید; اگر حمل آنها پسر باشد، پاکیزه قلب ودانشمند و شجاع خواهد شد و اگر دختر باشد، خوش اخلاق و زیبا می شود و نزدشوهرش منزلت می یابد.»
ناگفته پیداست که این نوع خوراکیها علت تامه پدیدآمدن این صفات نیست و عوامل دیگر هم مؤثر است.
2- اولین گام
بعد از تولد، کودک قدم به جهانی نو می گذارد. در اولین گام باید آوای توحید را در گوش نوزاد زمزمه کرد، فضای هستی اش را از نسیم خوش توحید و بندگی عطرآگین ساخت و با افشاندن بذر توحید سرزمین وجودش را ازلاله های زیبای ذکر الهی سرشار کرد. امام رضا(ع) فرمود هنگام تولد فرزند درگوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه بگویید.
3- نامگذاری
هر واژه ای حکایت از معنایی می کند. زیبایی و رکیک بودن واژه ها بستگی مستقیم به معنای آنها دارد. گرچه معناامری اعتباری است و در نامگذاری چندان مورد توجه نیست; ولی هنگام به کاربردن آنها معانی ناخودآگاه تداعی می شود. نام نیکو مایه سربلندی و افتخار ونام زشت باعث سرشکستگی و احیانا احساس حقارت است. زیرا نام تا پایان عمر باانسان همراه است و فرد همواره با آثار خوب و بدش مواجه است. ائمه طاهرین علیهم السلام هم خود نامهای نیکو برای فرزندانشان بر می گزیدند و هم دیگران رابدین امر سفارش می کردند. امام هشتم شیعیان نام نیکوی محمد را بر فرزنددلبندش نهاد و از تاثیر این نام نیکو چنین پرده برداشت: «خانه ای که در آن نام محمد باشد، روز و شبشان را با خیر و نیکی به پایان می رسانند.»
4- مراقبت از کودک
نوزاد انسان گلی نو رسیده است که بتدریج به رشد و شکوفایی می رسد. به ثمر نشستن گل به مراقبت دائمی باغبان نیاز دارد. والدین، بویژه مادر، باغبانان دلسوز زندگی اند و گلهای معطر زندگیشان به مراقبت همه جانبه آنان نیاز دارد. مراقبت از سلامت جسمانی، تغذیه مناسب، تامین آرامش و سلامت روانی و تامین نیازهای عاطفی نوزاد در رشد جسمانی، عاطفی و تکامل معنوی اش تاثیر بسزا دارد. به ویژه در نخستین روزهای زندگی که نوزاد، به خاطربیگانگی با محیط جدید و ضعف و ناتوانی، به مراقبت و توجه افزونتر نیازمنداست.
حکیمه خواهر امام رضا(ع) گفته است: وقتی زمان وضع حمل خیزران، مادر حضرت جواد(ع)، رسید، حضرت رضا(ع) مرا صدا زد و فرمود: هنگام وضع حمل، پیش او حاضر باش و همراه او و قابله درون اتاق برو. آنگاه حضرت چراغی در اتاق گذاشت و در آن را بست. هنگام وضع حمل خیزران چراغ خاموش شد و او ناراحت گردید. در این وضیعت بودیم که حضرت جواد(ع) به دنیا آمد در حالی که بر روی او چیز نازکی مانند پارچه بود، نورش تمام اتاق را روشن کرد و ما به آن نگاه می کردیم. آنگاه او را در آغوش گرفتم و آن پرده را از او جدا کردم. در این هنگام امام رضا(ع) آمد، در اتاق را باز کرد، جواد(ع) را گرفت، در گهواره گذاشت و به من فرمود: «یا حکیمه الزمی مهده »; حکیمه مراقب گهواره اش باش ...
5- کودک و سلامتی
از ویژگیهای دین اسلام تاکید بر پرورش همه ابعاد زندگی انسان است. هر چند در تربیت اسلامی پرورش ابعاد معنوی هدف اصلی و نهایی است; اما دستیابی به آن هدف بزرگ در پرتو داشتن جسمی سالم و روانی با نشاط امکان پذیر است. در سیره تربیتی امام رضا(ع)، علاوه بر تاکید بر سایر ابعاد،به رعایت بهداشت، تغذیه سالم و نیز عوامل غیر مادی مؤثر در سلامتی مانند صدقه و عقیقه توجه خاص شده است. آن حضرت، در بخشی از مطالبی که برای مامون نوشت،چنین نگاشت: عقیقه کردن برای پسر و دختر، نامگذاری، تراشیدن موهای سر نوزاددر روز هفتم و معادل وزن موها طلا یا نقره صدقه دادن لازم است.
در سخن دیگری به نقل از پیامبر اکرم(ص) فرمود: فرزندانتان را در روز هفتم ختنه کنید; زیرا ختنه باعث پاکی بیشتر و رشد سریعتر آنان می شود.
علاوه بر اینها، تغذیه سالم و مقوی فرزند مورد توجه حضرت بود. یحیی صنعانی می گوید: در منی بر حضرت رضا(ع) وارد شدم، در حالی که جواد(ع) در دامان حضرت نشسته بود و حضرت به او موز می داد.
6- صحبت با کودک
قدرت درک کودک اندک است و توان فهم معانی کلمات را ندارد. در عین حال سخن گفتن با او نشانه توجه والدین به اوست. کودک این توجه رانوعی اظهار محبت و ابراز عاطفه می داند و با تمام ضعف و نقصان، گاه با لبخندو زمانی با حرکات دست و پا به آن پاسخ می دهد. علاوه بر این، مشاهده چگونه سخن گفتن والدین، به ویژه حرکات لب، زمینه مساعدی برای آموزش سخن گفتن کودک پدیدمی آورد.
کلیم بن عمران می گوید: به امام رضا(ع) گفتم: از خدا بخواه به توفرزندی دهد. حضرت فرمود: من صاحب یک فرزند می شوم و او وارثم خواهد شد.
هنگامی که امام جواد(ع) به دنیا آمد، حضرت رضا(ع) به اصحابش فرمود: فرزندی به دنیا آمد که شبیه موسی بن عمران شکافنده دریاست و مانند عیسی بن مریم مادرش پاک و مطهر است. راوی در ادامه می گوید: و کان طول لیلته یناغیه فی مهده; حضرت در تمام طول شب با او صحبت می کرد.
7- محبت
محبت داروی شفابخش دردها، تسکین دهنده قلبهاست و بهترین راه حل مشکلات و ناسازگاریهای تربیتی است. حبت بجا، در هر مکان و زمان و در هر مقطع و سن، وسیله ای کارآمد و مؤثر است. همگان، در هر سن و موقعیت، به عاطفه و محبت نیازمندند; اما کودکان،نوجوانان و جوانان بیش از دیگران تشنه جام زلال محبتند. رفتار نابجا وناقصشان را محبت اصلاح می کند و ناسازگاری و پرخاشگری نابجایشان را داروی محبت از میان می برد. آری، با محبت می توان بسیاری از گره ها را گشود و راههای ناهموار را هموار کرد. امام رضا(ع) از این شیوه مؤثر تربیتی به شکلهای گوناگون بهره می گرفت. گاهی اوج محبت خود را در قالب جمله زیبای «بابی انت و امی » (پدر و مادرم به فدایت) نشان می داد و زمانی او را در آغوش می گرفت، به سینه خود می فشرد و می بوسید. اباصلت می گوید: هنگامی که جواد(ع) بربستر شهادت پدر وارد شد، حضرت رضا(ع) از بستر برخاست، به سوی او رفت، دست برگردنش انداخت، او را به سینه فشرد، میان دو چشمش را بوسید و با او سخن گفت... محبت کلید حل بسیاری از مشکلات تربیتی است. گاهی والدین در مقابل اصرارزیاد کودکان بر خواستهای غیر معقول یا غیر ممکن، رفتاری تند و نامناسب ابراز می کنند; ولی حتی در چنین موقعیتی رفتار محبت آمیز مناسبتر و مؤثرتراست. امیه بن علی نقل می کند: در سالی که امام رضا(ع) حج به جای آورد و سپس به خراسان رفت، من در مکه همراه امام(ع) بودم و امام جواد(ع) نیز همراهش بود. امام(ع) با خانه کعبه وداع کرد. وقتی طوافش تمام شد، به طرف مقام[ابراهیم] رفت و در آنجا نماز گزارد. جواد(ع) که خردسال بود، بر دوش موفق(غلام حضرت) طواف داده می شد. جواد(ع) به طرف حجر [اسماعیل] رفت، در آنجا نشست و این امر مدتی طول کشید. موفق به او گفت: جانم به فدایت باد، برخیز. او فرمود: برنمی خیزم تا وقتی که خدابخواهد و در چهره اش غم نمایان شد. موفق خدمت امام رضا(ع) آمد و گفت: جانم به فدایت باد، جواد(ع) در حجر نشسته، برنمی خیزد. امام رضا(ع) به طرف جواد(ع) آمد و فرمود: برخیز، ای حبیب من. جواد(ع) فرمود: چگونه برخیزم، درحالی که شما با کعبه چنان وداع می کنید که گویا هرگز به سویش بازنمی گردید! [برای بار سوم] امام رضا(ع) فرمود: برخیز، ای حبیب من. جواد(ع)برخاست.
از این حدیث شریف در می یابیم که امام رضا(ع) در مقابل اصرار جواد(ع)هرگز به او تندی نکرد; بلکه با جملات محبت آمیزی چون «قم یا حبیبی » و صبرو حوصله فرزند خردسالش را قانع کرد.
8- احترام
بی شک هر انسانی در هر مقطع سنی، با توجه به برداشتی که از ارزش ومنزلت خویش دارد، برای خود احترام و شخصیت قایل است. هر انسانی خود رادوست دارد و دوست دارد که مورد احترام دیگران واقع شود. کودک و نوجوان نیزهر چند به رشد اجتماعی و عقلانی کافی نرسیده است; اما برای خود احترام قایل است. بدین جهت رفتار احترام آمیز والدین و مربیان نقش مؤثری در تربیت و رشداو دارد. امام رضا(ع) برای جواد(ع) احترام بسیار قایل بودند و از این شیوه مؤثر در تربیت فرزند بسیار بهره می برد. محمد بن ابی عباد، که به تصویب فضل بن سهل امور نگارش حضرت رضا(ع) را به عهده گرفته بود، می گوید: حضرت رضا(ع)همواره از فرزند بزرگوارش محمد با کنیه [که نزد عرب علامت بزرگداشت و احترام است] نام می برد و می فرمود: ابوجعفر به من چنین نوشت و من به ابوجعفر چنین نوشتم. با آنکه امام جواد(ع) در مدینه به سر می برد و کودکی بیش نبود، حضرت رضا(ع) وی را بسیار احترام می کرد و نامه هایی که از حضرت جواد به وی می رسید،با کمال بلاغت و نیکویی پاسخ می داد ...
9- تشویق
تشویق در تربیت کودک و نوجوان بسیار مؤثر است. تشویق بجا و مناسب در فرزندان ایجاد انگیزه و شوق می کند و آنان را برای انجام کارهای بزرگترآماده می سازد. در واقع تشویق نردبان پیشرفت و موفقیت آنهاست. بدین جهت این شیوه نیز مورد توجه حضرت رضا(ع) بود. زکریا بن آدم می گوید: خدمت امام رضا(ع)بودم که حضرت جواد(ع) را نزد ما آوردند. او، که حدود چهار ساله بود، دستهارا بر زمین نهاد و سرش را به طرف آسمان بلند کرد و به فکر فرو رفت. امام رضا(ع) به او فرمود: جانم به فدایت باد، در چه موضوعی چنین اندیشه می کنی؟ فرمود: در آنچه نسبت به مادرم فاطمه(س) انجام داده اند. به خدا قسم، آنها را از قبر بیرون می آورم،می سوزانم و خاکسترشان را به دریا می ریزم. امام رضا(ع) [در مقابل کار نیکویش]او را به خود نزدیک ساخت، بین دو چشمش را بوسید و فرمود: پدر و مادرم به فدایت باد، تو برای مامت شایستگی داری.»
10- نظارت والدین
زندگی صحنه درس و تجربه است. آنانکه بیشتر عمر خود در کسب تجارب صرف کرده اند، در رویارویی با دشواریها ازتوان فزونتر برخوردارند. کودکان و نوجوانان بهره کمتری از تجربه دارند وبدین سبب به نظارت و کمک والدین نیازمندترند. نظارت مستمر و حساب شده بروضعیت اخلاقی، تحصیلی و رفتاری فرزند یک ضرورت انکارناپذیر در امر تربیت است;البته این نظارت باید منطقی و حتی الامکان غیر مستقیم و بجا باشد. نکته مهم این است که نظارت به مواقع حضور والدین، به ویژه پدر، در کانون خانواده اختصاص ندارد; بلکه حتی وقتی پدر برای مدتی از کانون خانواده فاصله می گیرد وحضور فیزیکی ندارد، باید همچنان از وضعیت فرزندانش آگاه باشد و بر کار آنهانظارت کند. سفارشهای پیش از مسافرت و مکاتبه با فرزند در طول سفر، امری ضروری و کارساز است. حضرت رضا(ع) که به سبب ستم فرمانروایان ناگزیر مدتی دوراز وطن و خاواده به سر برد، به شکلهای گوناگون همچون نامه و پیامهای شفاهی از دور بر وضعیت فرزندش جواد(ع) نظارت می کرد و راهنماییهای لازم را به وی ارائه می دادند. چنانکه پیش از رفتن به خراسان درباره فرزندانش آنچه شایسته می نمود، سفارش کرد. اشاره به دو نمونه از رفتار آن حضرت در این زمینه بسیار سودمند می نماید:
الف) قبل از سفر
ابی محمد وشاء از امام رضا(ع)نقل کرد که حضرت فرمود: هنگامی که خواستم از مدینه به سوی خراسان حرکت کنم، اهل و عیال خود را جمع کردم و از آنها خواستم که با صدای بلند بر من بگریند. سپس دوازده هزار دینار بین آنها تقسیم کردم و گفتم: من هرگز به سوی شما بر نمی گردم. سپس دست جواد(ع) را گرفتم، وارد مسجد پیامبر(ص) شدم، دست اورا بر قبر گذاشتم و از رسول خدا(ص) نگهداری اش را طلب کردم. جواد(ع) [رازکارم را] دریافت و گفت: پدر و مادرم به فدایت، به سوی دشمن می روی؟ حضرت همه وکلاء و خدام خود را سفارش کرد که به سخنان جواد(ع) گوش فرادهند، از اواطاعت کنند، با او مخالفت نورزند و بعد از وفات من به وی بگروند. و آنها راآگاه کردم که او امام بعد از من و جانشین من است ...
ب) بعد از سفر
ابن ابی نصر می گوید امام رضا(ع) در نامه ای به حضرت جواد(ع)چنین نوشته بود: ای اباجعفر، به من اطلاع دادند که خدام، هنگام خروج شما ازخانه، شما را از در کوچک بیرون می برند و این به خاطر بخل آنهاست تا از شمابه کسی خیری نرسد; [فرزندم] به حقی که بر گردن تو دارم، از تو می خواهم که ورود و خروجت فقط از در بزرگ باشد. هنگامی که خواستی از خانه خارج شوی،همراه خود طلا و نقره داشته باش و هر که از تو چیزی خواسته، عطا کن. اگرعموهایت از تو طلب کمک کردند، کمتر از پنجاه دینار عطا نکن و بیشتر از آن به اختیار توست. اگر از عمه هایت کسی از تو کمک خواست، کمتر از بیست و پنج دینارمده و بیشتر از آن به اختیار توست. [فرزندم،] این سفارش من به خاطر رشد ورفعت مقام توست، پس به دیگران انفاق کن و از خدای صاحب عرش، ترس فقر وتنگدستی نداشته باش.
11- خود اتکایی
توجه به استقلال و خوداتکایی از نکات مهم تربیتی است. همگام با رشد جسمانی و افزایش سن، توقعات و انتظارات مردم از کودک افزایش می یابد و او باید خود را برای ایفای نقش در جامعه آماده سازد. از طرفی وابستگی فرزند به والدین، به ویژه پدر، نه مطلوب است و نه همواره ممکن. زیرا امکان پیش آمدن موقعیت ویژه و محروم شدن فرزند از کمک والدین انکارناپذیر است. بنابراین، والدین باید ضمن نظارت صحیح و حساب شده به تدریج زمینه استقلال و خوداتکایی را در فرزندانشان به وجود آورند و باواگذاری مسوولیت بدانان قدرت اداره زندگی را در آنها تقویت کنند. از نکات بسیار زیبای سیره تربیتی امام رضا(ع) توجه به این امر مهم است. آن حضرت به خوبی برای فرزندش جواد(ع) آینده نگری فرمود و چون می دانست فرزندش در نوجوانی مسوولیت بزرگ رهبری جامعه اسلامی را به عهده می گیرد با واگذاردن مسوولیتها به وی قدرت مدیریت و رهبری را در او تقویت کرد. امام هشتم(ع)، هنگامی که درمدینه بود، اداره امور خویش را عملا به فرزندش وا نهاد و حضرت جواد(ع)، بااینکه کودک و نوجوان بود، به خوبی از عهده این امر برآمد. حنان بن سدیرمی گوید: ... پیوسته حضرت جواد(ع) با اینکه کودک و نوجوان بود، اداره امورحضرت رضا(ع) را در مدینه به عهده داشت و به خادمان حضرت امر و نهی می کرد وهیچ یک از خدمتگزاران با وی مخالفت نمی کرد. این سخن بدان معناست که حضرت جواد(ع) به خوبی مدیریت می کرد و آنها با او مخالفت نمی کردند.
12- پرورش بعد عقلانی
تربیت باید همه جانبه باشد. پرورش بعد عقلانی و شکوفاساختن استعداد منطق و استدلال در فرزند یکی از مهمترین ابعاد تربیت است.
منطقی بار آوردن فرزند سبب می شود درست بیندیشد، منطقی تصمیم بگیرد، منطقی رفتار کند و در صورت لزوم، بی هیچ هراسی از دیدگاهها و رفتارهای خود دفاع کند. سیره تربیتی حضرت رضا(ع) از این منظر نیز الگویی کامل برای همه رهروان آن حضرت است. بنان بن نافع نقل می کند که روزی مامون از جایی که حضرت جواد(ع) با کودکان بازی می کرد، می گذشت. کودکان از ترس میدان بازی را ترک کردند و تنها جواد(ع) آنجا ایستاد. مامون از او پرسید: چرا همراه بچه هافرار نکردی؟ فرمود: گناهی مرتکب نشدم تا از ترس بگریزم و جاده هم تنگ نیست تا آن را برایت باز کنم، از هر جا می خواهی عبور کن. مامون [از این پاسخ تعجب کرد و] پرسید: تو کیستی؟ حضرت در جواب فرمود: من محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام هستم
خطبه 221
حضرت على علیه السلام در قسمتى از خطبه 221 براى عبرتگیرى مردم مىفرماید:
اهل گورستان همسایگانى هستند که با هم انس نمىگیرند و دوستانى که به دیدن یک دیگر نمىروند، نسبتهاى آشنایى بینشان کهنه و سببهاى برادرى از آنها بریده شده است.
پس همگى با این که یک جا گرد آمدهاند تنها و بىکسند و با این که دوستان بودند از هم دورند، براى شب بامداد و براى روز شب نمىشناسند، هر یک از شب و روز که در آن کوچ کردهاند برایشان همیشگى است.
سختىهاى آن سرا را سختتر از آنچه مىترسیدند مشاهده کردند و آثار آن جهان را بزرگتر از آنچه تصور مىکردند، دیدند.
پس اگر بعد از مرگ به زبان مىآمدند، نمىتوانستند آنچه را به چشم دیده و دریافتهاند، بیان کنند و اگر چه نشانههاى ایشان ناپدید شده و خبرهاشان قطع گردیده ولى چشمهاى عبرتپذیر آنان را مىنگرد و گوشها خردها از آنها مىشنود که از غیر راههاى گویایى بلکه به زبان حال و عبرت مىگویند:
آن چهرههاى شگفته و شاداب بسیار گرفته و زشت شد و آن بدنهاى نرم و نازک بىجان افتاده و جامههاى کهنه و پاره پاره در برداریم، تنگى گور ما را سخت به رنج افکنده و وحشت و ترس را به ارث بردیم و منزلهاى خاموش به روى ما ویران گردید، اندک نیکوى ما نابود و روهاى خوش آب و رنگ ما زشت و ماندن ما در منزلهاى ترسناک دراز گشت و از اندوه رهایى و از تنگى فراخى نیافتیم.
پس اگر به عقل و اندیشهات حال ایشان را تصور نمایى، یا پوشیده شدگى پرده از جلوى تو برداشته شود، در حالى که گوشهاشان از جانوران زیر زمینى نقصان یافته و کر گشته و چشمشان به خاک سرمه کشیده شده و فرو رفته و زبانها بعد از تند و تیزى در دهانها پاره پاره و دلها بعد از بیدارى در سینههاشان مرده و از حرکت افتاده و در هر عضو ایشان پوسیدگى تازهاى که آن را زشت مىسازد فساد و تباهى کرده و راههاى آسیب رسیدن به آن آسان گردیده، در حالى که اندامشان در برابر آسیب تسلیم و دستهایى نیست که آنها را دفع نماید و نه دلهایى که ناله و فریاد کند. اندوه دلها و خاشاک چشمها را خواهى دید که براى آنها در هر یک از این رسوایى و گرفتارىها حالتى است که به حالت دیگر تبدیل نمىشود و سختى است که برطرف نمىگردد.
و چه بسیار زمین، ابدان ارجمند و صاحب رنگ شگفتآورى را خورده است که در دنیا متنعّم به نعمت و پرورده خوشگذرانى و بزرگوارى بوده، هنگام اندوه به شادى مىگراییده و به جهت بخل ورزیدن به نیکویى زندگانیش و حرص و کارهاى بیهوده و بازیچه، چون مصیبت و اندوهى به او وارد مىگشت. متوجه لذت و خوشى شده خود را از اندوه منصرف مىنمود، پس در حالى که او به دنیا و دنیا به او مىخندید در سایه خوشى زندگانى بسیار غفلتآمیز ناگهان روزگار او را با خار خود لگدکوب کرد و قوایش را در هم شکست و از نزدیک ابزار مرگ به سویش نگاه مىکرد، پس او به اندوهى دچار شد که به آن آشنا نبود و با رنج پنهانى همراز گشت که پیش از این آن را نیافته بود و بر اثر بیمارىها ضعف و سستى بسیار در او به وجود آمد، در این حال هم به بهبودى خود انس و اطمینان کامل داشت و هراسان روآورد به آنچه اطبا او را به آن عادت داده بودند، از قبیل علاج گرمى به سردى و برطرف شدن سردى به گرمى، پس داروى سرد، بیمارى گرمى را خاموش نساخته بلکه به آن مىافزود و داروى گرم، بیمارى سردى را بهبودى نداده، مگر آن را به هیجان آورده سخت مىنمود و با داروى مناسب که با طبایع و اخلاط درآمیخته مزاج معتدل نگشت، مگر آن که آن طبایع هر دردى را کمک کرده مىافزود، تا این که طبیب او سست شد و از کار افتاد و پرستارش فراموش کرد و زن و فرزند و غمخوارش از بیان درد او خسته شدند و در پاسخ پرسش کنندگان حال او، گنگ گردیدند و نزد او از خبر اندوهآورى که پنهان مىنمودند با یک دیگر گفتگو کردند، یکى مىگفت: حال او همین است که هست، دیگرى به خوب شدن او امیدوارشان مىکرد و دیگرى بر مرگ او دلداریشان مىداد، در حالى که پیروى از گذشتگانِ پیش از آن بیمار را به یادشان مىآورد، پس در اثناى این که او با این حال بر بال مفارقت دنیا و دورى دوستان سوار است، ناگاه اندوهى از اندوههایش به او هجوم آورد، پس زیرکىها و اندیشههاى او سرگردان مانده از کار بیفتد و رطوبت زبانش خشک شود و چه بسیار پاسخ پرسش مهمى را دانسته، از بیان آن عاجز و ناتوان است و هر چه بسیار آواز سخنى که دل او را دردناک مىکند مىشنود و خود را کر مىنمایاند و آن آواز یا سخن از بزرگى است که او را احترام مىنموده، یا از خردسالى که به او مهربان بوده.
به تحقیق مرگ را سختىهایى است که دشوارتر است از آن که همه آنهاى بیان شود، یا عقلهاى مردم دنیا آن را درک کرده، بپذیرد! «8»!
الهى قمشهاى آن عاشق فرزانه مىگوید:
هر گل که به باغ دهر خندان شد |
چاک از غم عالمش گریان شد |
|
هر غنچه در این چمن تبسّم کرد |
زود از غم روزگار پژمان شد |
|
تا باد صبا نقاب گل بگشود |
از باد فنا برون ز بستان شد |
|
هر شمع وفا که رخ به مهر افروخت |
بىمهرى دهر دید و گریان شد |
|
از پرده هزار نو عروس آمد |
در حجله ناز و باز پنهان شد |
|
اى بس که عروس دهر شوهر کشت |
این رفت و اسیر غمزهاش آن شد |
|
بر عالم بىوفا چه دل بندى |
پیرى که عروس صد هزاران شد |
|
قالَ النَّبیُّ صلى الله علیه و آله: أبْناءُ الْأرْبَعینَ زَرْعٌ قَدْ دَنى حَصادُهُ أبْناءُ الْخَمْسینَ ما ذا قَدَّمْتُمْ وَما ذا أخَّرْتُمْ، أبْناءُ السِّتّینَ هَلُمُّوا إلَى الْحِسابِ، أبْناءُ السَّبْعینَ عُدُّوا أنْفُسَکُمْ فِى الْمَوْتى «1».
پیغمبر اسلام صلى الله علیه و آله فرمود: اى چهل سالهها! محصولتان رسید، درو کردن نزدیک شده، اى پنجاه سالهها! چه فرستادید و چه کردید، اى شصت سالهها! آماده حساب شوید، اى هفتاد سالهها! خود را جزء مردگان به حساب آورید.
[وَیُبَدِّلُ بِها ما یُقَرِّبُهُ مِنْ رِضَا اللّهِ تَعالى وَعَفْوِهِ وَیَغْسِلُ بِماءِ زَوالِها مَوْضِعَ دَعْوَتِها إلَیْهِ وَتَزْیینَ نَفْسِها إلَیْهِ]
اهل بصیرت و عاشقان حق و دلدادگان به محبوب و صاحبان نظر و عبرت به عکس اهل دنیا، لذّات غلط و ظواهر فریبنده و زر و زیور شیطانى دنیا را با لذات باقیه آخرت و با عوامل قرب به حق و رضا و عفو حضرت معبود معاوضه نمىکنند.
و نیز اهل بصیرت و بینایى، موضع دعوت دنیا را با آب زوال شستشو مىدهند، به این معنا که وقتى به مقتضاى بشریت میل و رغبت آنان به دنیا خارج از اندازه و بیرون از چهار چوب خواسته حق شود، فى الفور به سبب ملاحظه فنا و زوال دنیا آب ندامت و پشیمانى از سیل چشم عبرت بین ریخته و موضع میل به دنیا را که دل است به آب توبه و انابه و توجه به حضرت دوست شستشو داده و نفس را از کدورت و تیرگى که نتیجه میل غلط به دنیاست، به طهارت و نظافت معنوى که محصول توبه و توجه و عبرت است، پاک و نورانى مىکنند.
[وَالْعِبْرَةُ تُورِثُ ثَلاثَةَ أشْیاءَ: الْعِلْمُ بِما یَعْمَلُ، وَالْعَمَلُ بِما یَعْلَمُ وَعِلْمَ ما لَمْ یَعْلَمْ]
ثمره عبرت
امام صادق علیه السلام مىفرماید:
نظر عبرت و بصیرت در حقایق و در عوالم و در امور دین مولد و مورث سه چیز است:
اول: علم و دانایى به افعال و حرکاتى که موجب سعادت دنیا و آخرت است و در حقیقت علم به حلال و حرام و فضایل و رذائل و مادیات و معنویات و علم به راه حق و باطل و عدل و ظلم مىباشد.
دوم: محرک عمل و حرکت بر اساس آن معرفتى که از عبرت به دست آمده است.
سوم: عالم شدن به واقعیاتى است که نمىدانسته و در حقیقت عبرت درمان کننده جهل و نادانى است، فرق میان این قسمت و قسمت اول این است که در اول علم به اعمال است و در سوم علم به اعمال و حقایق علمیه و واقعیتهاى الهیه مىباشد.
[وَالْعِبْرَةُ أصْلُها أوَّلٌ یُخْشى آخِرُهُ وَآخِرٌ قَدْ تَحَقَّقَ الزُّهْدُ فى أوَّلِهِ، وَلا یَصِحُّ الْاعْتِبارُ إلّافِى الصُّدُورِ لِأهْلِ الصَّفاءِ وَالْبَصیرَة، قالَ اللّهُ تَعالى: [فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصارِ] «9» وَقالَ أیْضاً عَزَّ مِنْ قائِلٍ: [فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ] «10». فَمَنْ فَتَحَ اللّهُ عَیْنَ قَلْبِهِ وَبَصَرَ عَیْنِهِ بِالْإعْتِبارِ فَقَدْ أعْطاهُ اللّهُ مَنْزِلَةً رَفیعةً وَزُلْفىً عَظیماً]
ریشه عبرت
عبرت، ریشه و اصلى است اول که آخرش خشیت و آخرى است که اولش زهد است و چشم عبرت بین حاصل نمىشود، مگر براى اهل صفا و بصیرت، خداوند تعالى مىفرماید:
عبرت گیرید اى کسانى که چشم بصیرت دارید و براى شما عقل بینا هست.
و نیز در قرآن فرموده:
آنان که عبرت نمىگیرند چشمهاى ظاهرشان کور نیست، بلکه چشمهاى باطنشان کور است، آن کس که خداوند مهربان چشم دلش را بینا کرد و دیده باطنش را به عبرت گشوده، به طور یقین مرتبه بلند و مقام عظیمى نصیب او شده است.
تاریخ آیینه عبرت
هان! اى دل عبرت بین از دیده نظر کن هان |
ایوان مدائن را آیینه عبرت دان |
|
یک ره زلب دجله منزل به مدائن کن |
وزدیده دوم دجله بر خاک مدائن ران |
|
خود دجله چنان گرید صد دجله خون گویى |
کز گرمى خونابش آتش چکد از مژگان |
|
از آتش حسرت بین بریان جگر دجله |
خود آب شنیدستى کآتش کندش بریان |
|
تا سلسله ایوان بگسست مدائن را |
تا بو که به گوش دل پاسخ شنوى زیوان |
|
دندانه هر قصرى پندى دهدت نونو |
پند سر دندانه بشنو زبُن دندان |
|
گوید که تو از خاکى ما خاک توایم اکنون |
گامى دو سه بر ما نه اشکى دو سه هم بفشان |
|
آرى چه عجب دارى کاندر چمن گیتى |
جغد است پى بلبل نوحه است پى الحان |
|
خون دل شیرین است این مى که دهد زرین |
زآب و گِل پرویز است این خم که دهد دهقان |
|
چندین تن جباران کاین خاک فرو برده است |
این گرسنه چشم آخر هم سیر نشد زیشان |
|
از خون دل طفلان سرخاب رخ آمیزد |
این زال سفید ابرو وین مام سیه پستان |
|
خاقانى از این درگه دریوزه عبرت کن |
تا از در تو زین پس دریوزه کند خاقان |
|
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- حشر (59): 2.
(2)- آل عمران (3): 13.
(3)- نازعات (79): 17- 26.
(4)- الخصال: 1/ 42، حدیث 33؛ وسائل الشیعة: 15/ 197، باب 5، حدیث 20264.
(5)- الأمالى، صدوق: 509، المجلس السادس والسبعون، حدیث 8؛ بحار الأنوار: 68/ 324، باب 80، حدیث 14.
(6)- اگر شما آنچه را مردگان شما دیدند مشاهده مىکردید به شیون مىنشستید و اندیشناک مىشدید و مستمع حق گشته به اطاعت برمىخاستید، ولى آنچه آنان دیدند از دید شما پوشیده است، و به زودى پردهها برداشته مىشود (اى مردم) بینایتان کردند اگر بنگرید، و شنوایتان نمودند اگر بشنوید و هدایتتان کردند اگر هدایت پذیرید، به درستى مىگویم: عبرتها براى شما آشکار است و به چیزى که عامل بازدارنده است نهى شدید و پس از فرشتگان آسمان از جانب خداوند جز انسانِ (واجد شرایط) تبلیغ حق نمىکند. نهج البلاغة: خطبه 20؛ بحار الأنوار: 39/ 244، باب 86، حدیث 33.
(7)- نهج البلاغة: خطبه 83.
(8)- جامع الأخبار: 120؛ بحار الأنوار: 70/ 391، باب 141، حدیث 12؛ منازل الآخره: 117.
(9)- حشر (59): 2.
(10)- حج (22): 46.