عبرت در قرآن
بررسى مسئله عبرت در قرآن مجید ما را به این واقعیّت آشنا مىکند که تمام آیات قرآن، براى اهل دل آیات عبرت و پند است.
قرآن در مواقع گوناگون و مناسبتهاى لازم، داستان زندگى پاکان و ستمپیشگان و عاقبت هر دو طایفه را به بهترین صورت بیان کرده و از مردم مىخواهد، از زندگى پیشینیان و از به کمال رسیدن پاکان و از سرنگون شدن ستمکاران با آن همه قدرت مالى و جسمى و خدمى و حشمى، عبرت بگیرند.
قرآن، وقتى قدرت اقتصادى و سیاسى و اجتماعى ستمپیشگان را که سرنگونى آنان را کسى باور نمىکند بیان مىکند، در پایان داستان نقل شده، عبرتگیرى از وضع آنان را واجب مىداند.
[هُوَ الَّذِی أَخْرَجَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مِنْ دِیارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ ما ظَنَنْتُمْ أَنْ یَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ فَأَتاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ وَ أَیْدِی الْمُؤْمِنِینَ فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصارِ] «1».
اوست که کافرانِ از اهل کتاب را در نخستین بیرون راندن دسته جمعى از خانههایشان بیرون راند. [شما اهل ایمان] رفتنشان را گمان نمىبردید، و خودشان پنداشتند که حصارها و دژهاى استوارشان در برابر خدا [از تبعید و در به درى آنان] جلوگیرى خواهد کرد ولى [اراده کوبنده] خدا از آنجا که گمان نمىکردند به سراغشان آمد و در دلهایشان رعب و ترس افکند به گونهاى که خانههایشان را به دست خود و به دست مؤمنان ویران کردند. پس اى صاحبان بینش و بصیرت! عبرت گیرید.
[قَدْ کانَ لَکُمْ آیَةٌ فِی فِئَتَیْنِ الْتَقَتا فِئَةٌ تُقاتِلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ أُخْرى کافِرَةٌ یَرَوْنَهُمْ مِثْلَیْهِمْ رَأْیَ الْعَیْنِ وَ اللَّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ یَشاءُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصارِ] «2».
تحقیقاً براى شما در دو گروهى که [در جنگ بدر] با هم رو به رو شدند، نشانهاى [از قدرت خدا و حقّانیّت نبوّت پیامبر] بود، گروهى در راه خدا مىجنگیدند، و گروه دیگر کافر بودند که اهل ایمان را به چشم خویش دو برابر مىدیدند [به همین خاطر شکست خوردند] و خدا هر که را بخواهد با یارى خود تأیید مىکند؛ مسلماً در این [واقعیت] عبرتى براى دارندگان بصیرت است.
خداوند در داستان موسى و فرعون، آن مرد الهى و آن قدرت شیطانى مىفرماید:
[اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى* فَقُلْ هَلْ لَکَ إِلى أَنْ تَزَکَّى* وَ أَهْدِیَکَ إِلى رَبِّکَ فَتَخْشى* فَأَراهُ الْآیَةَ الْکُبْرى* فَکَذَّبَ وَ عَصى* ثُمَّ أَدْبَرَ یَسْعى* فَحَشَرَ فَنادى* فَقالَ أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى* فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَکالَ الْآخِرَةِ وَ الْأُولى* إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبْرَةً لِمَنْ یَخْشى] «3».
اى موسى به سوى فرعون برو؛ زیرا که طغیان کرده است.* پس به او بگو:
مىخواهى [از آلودگى شرک و طغیان] پاک و پاکیزه شوى؟* من تو را به سوى پروردگارت راهنمایى مىکنم تا از او بترسى [و از طغیان دست بردارى.]
* پس آن معجزه بزرگتر را به او نشان داد.* ولى [او آن را] تکذیب کرد و سرپیچى نمود.* سپس [به حق] پشت کرد [و براى نابودى موسى] به تلاش برخاست!* پس [قومش را] گرد آورد، و ندا داد* و گفت: من پروردگار بزرگتر شما هستم.* پس خدا هم [به کیفر این ادعاى نابجا] او را به عذاب آخرت و دنیا دچار ساخت.* بىتردید در این سرگذشت براى کسى که [از عذاب خدا] بترسد عبرتى است.
شما به آیات 14 نمل، 184 اعراف، 103 اعراف، 39 یونس، 51 نمل، 40 قصص، 73 صافات، 137 آل عمران، 11 انعام، 86 اعراف، 36 نحل، 69 نمل، 42 روم مراجعه کنید و ببینید خداوند در این آیات به وضع ظالمان، مفسدان، مجرمان، مکذبان و عاقبت آنان اشاره فرموده و مردم را دعوت مىکند از بدبختى این اقوام که روزگارى بر اریکه قدرت تکیه داشتند و تصور نمىکردند با افتضاح و آبرو ریزى دنیا را به سوى جهنم و عذاب ابد ترک کنند عبرت بگیرند و مواظب باشند، دچار آن احوالاتى که آنان بودند نشوند که اینان نیز هم چون آنان گرفتار خواهند شد!
عبرت در روایات
در روایت آمده:
کانَ أکْثَرُ عِبادَةِ أبی ذَرٍّ رَحْمَةُ اللّهِ عَلَیْهِ خصلتین التَّفَکُّرَ وَالْإعْتِبارَ «4».
بیشترین عبادت ابوذر که خدایش رحمت کند، دو خصلت بود: اندیشه و پندگیرى.
کَتَبَ هارونُ إلى مُوسىَ بْنِ جَعْفَرٍ علیهما السلام: عِظْنی وَأوْجِزْ قالَ: فَکَتَبَ إلَیْهِ: ما مِنْ شَیْءٍ تَراهُ عَیْنُکَ إلّاوَفیهِ مَوْعِظَةٌ «5».
هارون به حضرت موسى بن جعفر علیهما السلام نوشت: مرا موعظه کن ولى کوتاه و مختصر، حضرت نوشتند: چیزى را چشمت نمىبیند مگر آن که در آن موعظه و عبرت است.
عبرت در نهج البلاغة
کتاب با عظمت «نهج البلاغة»، جمعآورى سید رضى، گوشه بسیار کوچکى از دریاى بیکران و فضاى لا یتناهاى اندیشه حضرت یعسوب الدین مولى الموحدین، امام عاشقان، چراغ عارفان، سرحلقه آگاهان، مغز بینش و سرحلقه آفرینش امیرالمؤمنین على بن ابى طالب علیه السلام است.
حاج میرزا حبیب اللّه شهیدى خراسانى، آن عارف وارسته، در وصف حضرتش گفته:
روز ازل کآدم و عالم نبود |
جلوهاى از روى على کم نبود |
|
آدم اگر چهره نسودى به خاک |
بر در پیرم على آدم نبود |
|
مرغ گل دریافت بتن جان و دل |
از دم عیسى به جز این دم نبود |
|
نخله مریم نشدى بارور |
سایهاش ار بر سر مریم نبود |
|
اى که نه گر کلک تو دادى نظام |
دفتر ایجاد منظم نبود |
|
کعبه زمیلاد تو این رتبه یافت |
ورنه بدین پایه معظم نبود |
|
در شب معراج که حق با رسول |
گفت سخن غیر تو محرم نبود |
|
کیستى اى آن که همه عالمى |
نام و نشان زآدم و خاتم نبود |
|
گر ننهادى تو بهشتى قدم |
گر شکن زلف تو را خم نبود |
|
فاش بگو کاول و آخر على است |
در دو جهان ظاهر و باطن على است |
|
در کتاب شریف «نهج البلاغة» به هزاران موضوع شگفت درباره حقایق ظاهر و باطن عالم برمىخوریم.
این کتاب اگر سرمشق زندگى جهانیان قرار بگیرد، معیشت، اخلاق، سیاست، خانواده، اجتماع، دنیا و آخرت تمام مردم به تمام معنى آباد مىشود.
«نهج البلاغة»، غذاى مغز، صافى روح، صیقل نفس، چراغ جان، خورشید هدایت، نشانه راه و جامع معارف و علوم عالى الهى و انسانى است.
بخشى از «نهج البلاغة» حاوى مهمترین مواعظ بیدار کننده و بخشى از آن مواعظ راهنمایىهاى حضرت مولا به سوى عوامل عبرت و عبرت آموزى است.
خطبه 20
در خطبه بیستم با تمام محبت و علاقه از مردم مىخواهد از مرگ مردگان و آنچه در ساعت مرگ و پس از مرگ براى آنان اتفاق افتاده جداً عبرت گرفته و اگر مىخواهند بیدار شوند با این زنگ بیدار کننده الهى بیدار شوند، حضرت على علیه السلام این انسان آگاه و این مجسمه فهم و تقوى و این طایر گلشن قدس که در رأس خبرداران و آگاهان و بینایان عالم است از برخورد کسانى که به کام مرگ مىافتند و به آنچه برمىخورند خبر مىدهد و مجموعه آن اخبار را وسیله عبرت براى عبرت گیرندگان قرار مىدهد:
فَإنَّکُمْ لَوْ عایَنْتُمْ ما قَدْ عایَنَ مَنْ ماتَ مِنْکُمْ لَجَزَعْتُمْ وَوَهِلْتُمْ وَسَمِعْتُمْ وَأطَعْتُمْ، ولکِنْ مَحْجُوبٌ عَنْکُمْ ما قَدْ عایَنُوا وَقَریبٌ ما یُطْرَحُ الْحِجابُ، وَلَقَدْ بُصِّرْتُمْ إنْ أبْصَرْتُمْ وَاسْمِعْتُمْ إنْ سَمِعْتُمْ وَهُدیتُمْ إنِ اْهْتَدَیْتُمْ، بِحَقٍّ أقُولُ لَکُمْ لَقَدْ جاهَرَتْکُمُ الْعِبَرُ وَزُجِرْتُمْ بِما فیهِ مُزْدَجَرٌ وَما یُبَلِّغُ عَنِ اللّهِ بَعْدَ رُسُلِ السَّماءِ إلَّاالْبَشَرُ «6».
اگر به چشم ببینید آنچه را که مردگان شما به چشم دیدند، هرآینه غمگین مىشوید و زارى مىنمایید، آن وقت است که تمام اوامر و نواهى خدا و انبیا را مىشنوید و پیروى مىکنید، اما آنچه را رفتگان دیدند از نظر شما پنهان است، به همین خاطر در عمل و اخلاق و عقیده پست هستید.
نزدیک است پرده بین شما و آنچه پس از مرگ است برداشته شود.
عوامل بینایى را به وسیله آیات در اختیارتان گذاشته اگر بینا باشید، آنچه را باید به شما بشنوانند، شنواندهاند اگر شنوا باشید و راه هدایت را به شما نمایاندهاند اگر قبول هدایت کنید.
به شما بگویم که توسط انبیاء، عبرتها بر شما آشکار گردید، از آنچه نهى شده منعتان کردهاند، آن چنان که دیگر جاى عذرى براى شما باقى نیست، از جانب حق تبلیغ نمىکنند پس از رسولان آسمانى جز افراد برجسته بشرى که از جانب حق مأمورند، پس منتظر ملائکه نباشید که براى تبلیغ به شما نازل شوند، به دعوت انبیا گوش فرا دهید و از آنچه براى شما گفتند پیروى نمایید و از حوادث و وقایع به خصوص مرگ آنان که از بین شما رفتند عبرت بگیرید.
خطبه 83
آن گاه در قسمتهایى از خطبه 83 به مسئله مرگ و آنچه بر سر مردم پس از مرگ مىآید اشاره کرده مىفرماید:
مدت عمر و زندگى را از شما پنهان داشته و از آثار گذشتگان براى شما عبرتها باقى گذاشته، از لذت و بهرهاى که از دنیا بردند و از طول مدت و فراخى که قبل از گلوگیر شدن ریسمان مرگ نصیب آنها شده بود.
پیش از رسیدن به آرزوها، مرگ همه آنان را به سرعت گرفت و بین آنان و تمام آرزوهاشان جدایى انداخت، در هنگام تندرستى توشه و زاد براى آخرت برنداشتند و در جوانى و توانایى عبرت نگرفتند.
آیا کسى که در ابتداى جوانى و طراوت شباب و زندگانى است غیر از پیرى و خمیدگى چیز دیگرى را انتظار مىکشد، آیا کسىکه در کمال تندرستى است به غیر بیمارى و سستى چشم براه برنامه دیگرى است، آیا کسى که پا برجا و برقرار است و همه چیزش مهیاست جز فنا و از بین رفتن را انتظار مىکشد.
با این دورى و جدایى از دنیا و همه امورش از قبیل کسب و کار و خانه و تجارتخانه و زن و بچه و دوست و قوم و خویش و انتقال و کوچ کردن و لرزیدن از اضطراب و نگرانى و مصیبت و سختى جان کندن و از بسیارى غم و اندوه آب دهان فرو دادن و به اطراف براى یارى خواستن از خدمتگزاران و خویشان و دوستان را دارند، آیا شیون عزیزان سودى دارد؟!
بیچاره انسان که در گرو گورستان داده شده و در خوابگاه قبر تنها مانده، گزندههاى خاک و مار و مور، پوست تنش را پاره پاره کردهاند و شدت و سختىهاى مرگ، تازگى پوستش را پوسانده و از بین بردهاند، بادهاى سخت آثارش را محو کرده و مصائب دوران نشانههاى او را نابود نموده، نه در میان قبر اثرى از او هست و نه در بین مردم خبر از او باقى مانده!!
جسدها پس از طراوت و تازگى تغییر یافت و استخوانها بعد از آن استحکام پوسید و جانها در گرو بارهاى گران گناه و معصیت بماند، این زمان است که این بیچارگان به تمام اخبارى که انبیا و قرآن نسبت به بعد از مرگ داده بودند یقین حاصل نمودند.
بیچاره و بدبخت انسانى که در غفلت و ضلالت و گمراهى مرد، بعد از آن که در لغزش و خطاى خویش اندک زمانى زیسته بود و در مقابل نعمتهایى که خداوند به او بخشیده بوده عوض و سودى نگرفت و آنچه بر وى واجب بود بجا نیاورد. پس در اواخر سرکشى و پیروى از هواى نفس و هنگام خوشحالى، اندوههاى مرگ او را فرا گرفت و با دردهاى سخت و بیمارىهاى گوناگون که بحران آن در شب است، حیران و سرگردان روز را به شب مىآورد و شب را تا به روز بیدار بود، در حالتى که برادر غمخوار و پدر مهربان و همسرى که از بىصبرى واى واى مىگفت و دختر که از اضطراب و نگرانى به سینه مىزد در اطراف او بودند و آن مرد در بیهوشى جان کندن که او را در خود مشغول مىداشت، در غم و اندوه بسیار و ناله دردناک و جان دادن با سختى و رفتن از دنیا از روى رنج مبتلا بود.
پس در کفنها پیچیده مىشود و در حالت نومیدى به سوى قبر کشیده در حالى که هیچ کارى از دستش بر نمىآید، بعد او را روى تختههاى تابوت مىاندازند، وامانده و از حال رفته، مانند شتر از سفر بازگشته و رنجور که از سختى بیمارى لاغر گردیده، فرزندان و برادران گرد او آمده او را به دوش مىکشند و تا خانه غربت و بىکسى، جایىکه دیگر ملاقات نخواهد شد وى را مىبرند.
چون تشییعکنندگان و مصیبت دیدهها از گورستان بازگردند او را در قبر مىنشانند، از وحشت و ترس سؤال و لغزش در امتحان آهسته سخن مىگوید.
بزرگترین بلیّه در آنجا، آب گرم نازل شده و وارد کردن به دوزخ و هیجان و شدت صداى آتش است، در عذاب سستى نیست تا او را راحتى دهد و نه آسایشى که رنج او را برطرف سازد و نه قوت و طاقتى دارد که از آن مانع گردد و نه مرگى که او را از آن همه سختى برهاند و نه چشم بر هم زدن و خواب اندکى اندوهش را بزداید، بین انواع دردها و عذابهاى پى در پى مبتلاست، ما از این عذابها به خدا پناه مىبریم!!
اى بندگان خدا! کجا هستند کسانى که خداوند به آنان عمر و زندگى داد و به نعمتهایش ایشان را متنعم نمود و آنچه باید بدانند به آنها آموخت، به طورى که فهمیدند و به آنان مهلت داد ولى اینان در بازى و بیهودگى فرصت را از دست دادند، در تندرستى و رفاه بودند اما عطاى حق را فراموش کردند، به آنان مدت زیادى مهلت داد و به ایشان نیکى کرد و از عذاب دردناک ترساندشان و به نعمتهاى ابدى بهشت وعده داد، ولى از خواب غفلت بیدار نشدند.
اى بندگان خدا! از گناهان هلاک کننده و از عیوبى که خدا را به خشم آورد دورى کنید، اى دارندگان دیدههاى بینا و گوشهاى شنوا و تن سالم و مال دنیا! آیا جاى هیچ گریزى یا پناهى یا فرار و بازگشتى از عذاب الهى هست یا نیست؟
چگونه بازگشته، به کجا بازگردید، به چه چیز فریفته مىشوید، بهره هر یک از شما از زمین به اندازه درازى و پهناى قامت اوست، با رخسار خاک آلوده.
اکنون اى بندگان خدا! فرصت را غنیمت شمرید تا وقتى که ریسمان مرگ رهاست و گلوى شما را نگرفته و روح در بدنتان هست، در این زمان که موقع هدایت و رستگارى است و بدنها راحت و اجتماع فراوان و مهلت زندگانى و اراده و اختیار برقرار و موقع توبه و بازگشت و مجال انجام حاجت و نیازمندى باقى است. براى آخرت فکرى کنید و براى زاد و توشه جهت جهان بعد قدمى بردارید، پیش از آن که فرصت از دست برود و جایگاهتان گور شود و ترس از بیرون رفتن جان و رسیدن مرگ و پیش آمدن عذاب به کیفر معاصى، در برابرتان آشکار گردد.
سید رضى مىگوید:
در خبر وارد شده: وقتى امیرالمؤمنین علیه السلام این خطبه را بیان فرمود، بدنها به لزره درآمد و چشمها گریان شد و دلها به اضطراب و نگرانى افتاد! «7»!
عارف بزرگ سید احمد موسوى حایرى مىگوید:
طالب حضرت حق جلّ و علا را شایسته آن است که چون عزم به خوابیدن نماید، محاسبه اعمال و افعال و حرکات و سکنات صادره از خود را از بیدار شدن شب سابق تا آن زمان تماماً و کمالًا نموده و از معاصى و اعمال ناشایسته واقعه از خود، پشیمان شده و توبه حقیقى نموده و تصمیم بگیرد که انشاء اللّه در مابعد عود ننموده، بلکه تلافى و تدارک آن را در ما بعد بنماید و متذکر شود که:
«ألنَّوْمُ أخُ الْمَوْتِ».
خواب برادر مرگ است.
[اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنامِها] «1».
و خداست که روح [مردم] را هنگام مرگشان به طور کامل مىگیرد و روحى را که [صاحبش] نمرده است نیز به هنگام خوابش [مىگیرد].
تجدید عهد به ایمان و شهادتین و عقاید حقه نموده، با طهارت رو به قبله «کما یجعل المیت فى قبره» به نام خدا استراحت نموده و به مقتضاى آیه شریفه در مقام تسلیم روح خود به حضرت دوست جلّ و علا بر آمده بگوید:
این جان عاریت که به حافظ سپرده دوست |
روزى رخش ببینم و تسلیم وى کنم |
|
مشغول توجه به حضرت حق جلّ و علا و تسلیم خود به او شده تا او را خواب برباید و ملتفت آن باشد که چون خواب رود به سراسر وجودش از روح و بدن در قبضه قدرت حضرت حق جل و علا خواهد بود، بحدى که حتى از خود غافل و بىشعور مىشود و اگر اعاده روح به بدن نفرماید، موت حقیقى خواهد بود، چنان که در آیه شریفه مىفرماید:
[فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضى عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْأُخْرى إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى].
و خداست که روح [مردم] را هنگام مرگشان به طور کامل مىگیرد و روحى را که [صاحبش] نمرده است نیز به هنگام خوابش [مىگیرد].
چه بسیار کسانى که خوابیدند و بیدار نشده، تا روز قیامت سر بر نداشتند، پس امید برگشتن به دنیا دوباره نداشته باشد مگر به تفضل جدیدى از حضرت حق جل و علا و در بر گردانیدن روح او را به بدن به لسان حال:
[قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ* لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ].
پروردگارا! مرا [براى جبران گناهان و تقصیرهایى که از من سر زده به دنیا] بازگردان؛* امید است در [برابر] آنچه [از عمر، مال و ثروت در دنیا] واگذاشتهام کار شایستهاى انجام دهم.
لهذا چون از خواب برخیزد، اولًا متذکر نعمت اعاده روح که به منزله حیات تازهاى است از حضرت حق جلّ و علا شده، حمد و شکر الهى بر این نعمت چنان که فرموده و سجده شکرى بر این نعمت چنانکه حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمود ادا نموده، ملتفت آن شود که چندین هزارها این خواهش را از او درخواست نموده و به غیر از:
[کَلَّا إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها].
[به او مىگویند:] این چنین نیست [که مىگویى] بدون تردید این سخنى بىفایده است که او گوینده آن است.
جوابى نشنیدهاند.
کمال مرحمت از حضرت حق جلّ و علا درباره او شده که خواهش او را اجابت فرموده و او را دوباره به دنیا ارجاع فرموده، این حیات تازه را غنیمت شمرده و کمال همت بر آن گمارد که انشاء اللّه تعالى تجارت رابحه نموده که براى دفعه دیگر که به این سفر رود او را مدد حیات ابدى بوده باشد.
و پوشیده مباد بر طالب حق جلّ و علا که علاوه بر این که سایر اشیا و موجودات غیر از حضرت حق جلّ و علا در معرض فنا و زوال هستند و لهذا شایسته مطلوبیت نیست، ممکن بما هو ممکن را هیچ موجودى نافع و مفید نیست جز حضرت حق جلّ و علا، چه هر آنچه به حضرت او جلّ و علا در قبضه قدرت اوست جلّ و علا و لهذا هیچ موجودى غیر از او نه در زمین و نه در آسمان و نه در دنیا و نه در آخرت شایسته مطلوبیت براى شخص عاقل و دانا نیست.
و اگر فرض شود که شخص عاقل چیزى غیر از او طلب نماید، پس بالضرورة والیقین مطلوب بالذات نخواهد بود، بلکه مطلوب بالغیر خواهد بود، مانند مطلوبیت دین و ایمان و آخرت و محبت و معرفت او جل و علا و دوستان او چون پیامبر و ائمه هدى علیهم السلام و عبودیت و طاعت نسبت به او و ایشان علیهم السلام و رضا و تسلیم و سایر اخلاق محموده و ملکات پسندیده که محبوبیت و مطلوبیت و مفید بودن آنها به اعتبار اضافه به حضرت اوست جل و علا نه علاقه بالذات و فى نفسه به آنها.
لهذا شایسته براى عاقل چنان است که صرف نظر و همت طلب از جمیع اشیا غیر از او نموده و به مقتضاى:
[قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ]
بگو: خدا، سپس آنان را رها کن.
همت طلب را منحصر در او نموده و او را بذاته و بنفسه قرار داده بگوید:
ما از تو نداریم به غیر از تو تمنا |
حلوا به کسى ده که محبت نچشیده |
|
دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را.
پس غنیمتى در این حیات تازه جز از طلب او جل و علا منظور نداشته باشد و در تمام آنات و لحظات و حرکات و سکنات نظر به او جل و علا داشته و او را حاضر و ناظر در جمیع اوقات بداند، تا وقت خوابیدن در شب آینده.
و از این بیان معلوم مىشود که قبیحترین قبایح براى چنین کسى صرف همت نمودن است به مشتهیات و مستلذات و امور معاش خود مانند بطن و فرج و غیر ذلک.
و لذا شایسته است بالمره غفلت از امور مزبوره نموده و به هیچ وجه التفات به امورات مذکوره ننماید و اگر از باب ضعف نفس قهراً التفات به امورات مزبوره بشود. چون نه از او و نه از غیر او جز از حضرت حق جلّ و علا کارى برنمىآید، پس امورات خود را تسلیم و تفویض به حضرت او جلّ و علا نماید.
به جد و جهد چو کارى نمىرود از پیش |
به کردگار رها کرده به مصالح خویش |
|
بر بنده بندگیست و روزى و سایر مصالح بر عهده آقاى اوست و اقبح قبایح دست بر داشتن از بندگى و اهتمام او در امور خویش (بالاستقلال و بدون توکل و هماهنگى با دستورهاى الهى در کلیه امور) مىباشد.
پس لازم و واجب بر طالب حق، کمال اهتمام است در اطاعت و بندگى و رفتن به حضور و دربار او جل و علا به کمال شوق و تضرّع و تذلّل و ابتهال و چون توجه به حضرت او به قلب است و حضور و ظهور و جلوهگاه او جلّ جلاله قلب است، بلکه در تمام موجودات مظهرى و مجلایى اتم و اکمل از قلب مؤمن براى او جلّ و علا نیست که:
لا یَسَعُنى أرْضى وَلا سَمائى وَلکِن یَسَعُنى قَلْبُ عَبْدِىَ الْمُؤمِنُ.
زمین و آسمانم، گنجایش تجلى حقیقى مرا ندارد، اما دل بنده مؤمنم داراى چنین گنجایش و وسعتى است.
آسمان بار امانت نتوانست کشید |
قرعه فال به نام من دیوانه زدند |
|
[إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ].
یقیناً ما امانت را [که تکالیف شرعیه سعادت بخش است] بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم و آنها از به عهده گرفتنش [به سبب این که استعدادش را نداشتند] امتناع ورزیدند و از آن ترسیدند و انسان آن را پذیرفت.
کمال اهتمام طالب بعد از توجه به حضرت حق جل و علا که تعبیر از آن به ذکر مىشود، معرفت و نفس است که تعبیر مىشود به تفکر و انفس که:
مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ.
هر کس خود را بشناسد خدا را مىتواند بشناسد.
[وَ فِی أَنْفُسِکُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ].
و [نیز] در وجود شما [نشانههایى است] آیا نمىبینید؟
[سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُ].
به زودى نشانههاى خود را در کرانهها و اطراف جهان و در نفوس خودشان به آنان نشان خواهیم داد تا براى آنان روشن شود که بىتردید او حق است.
لهذا، طالب حق را به غیر از دل و دلبر کارى نیست، بلى من باب المقدمه بر او لازم است تطهیر و تنظیف قلب از ارجاس و انجاس که مقصود اخلاق رذیله بوده باشد، بلکه از ما سواى حق جلا و علا که تعبیر از آن مىشود به تخلیه و آرایش قلب و صیقل دادن آن است به اطاعات و عبادات و صفات حسنه و اخلاق کریمه تا قابلیت ظهور حضرت حق جل و علا را بیابد که تعبیر از آن مىشود به تجلیه و تحلیه.
[إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً].
جز این نیست که همواره خدا مىخواهد هرگونه پلیدى را از شما اهل بیت [که به روایت شیعه و سنى محمّد، على، فاطمه، حسن و حسین علیهمالسلاماند] برطرف نماید و شما را چنان که شایسته است [از همه گناهان و معاصى] پاک و پاکیزه گرداند.
فدایت! اگر عمل کنى همین قدر بس است و اگر عاملى نباشد، درد و غصه در دل باشد بهتر از آن است که عبث اظهار کند و کسى گوش به درد دل او نکند.
قرآن در هدایتش کارى مىکند که بشر به خود آید و خویشتن را مورد پرسش قرار دهد، آیا این کارى که مىکند خوب است یا بد؟ آیا این نظریهاى که مىدهد یا از جایى اتخاذ کرده صحیح است یا غلط؟
کیست که این پرسش را مىکند؟ و مخاطب در آن چه کسى است؟ در حالى که پرسنده و پاسخ دهنده یکى است و دوتا نیست. قرآن فطرت بشر را براى دورى از شرک و دعوت به خداى یگانه مورد سؤال قرار مىدهد.
آیا معبودان متعدد و متفرق بهتر است یا خداى یگانه مقتدر؟.
و براى نمایاندن قدرت خداى بزرگ چنین مىپرسد:
[آیا آن شریکان انتخابى شما بهترند] یا آنکه وقتى درماندهاى او را بخواند اجابت مىکند و آسیب و گرفتاریش را دفع مىنماید، و شما را جانشینان [دیگران در روى] زمین قرار مىدهد؟ آیا با خدا معبودى دیگر هست [که شریک در قدرت و ربوبیت او باشد؟!] اندکى متذکّر و هوشیار مىشوند.* [آیا آن شریکان انتخابى شما بهتراند] یا آنکه شما را در تاریکىهاى خشکى و دریا [به وسیله ستارگان و دیگر نشانهها] راهنمایى مىکند؟! و کیست که پیشاپیش [باران] رحمتش بادها را مژدهرسان مىفرستد؟ آیا با خدا معبودى دیگر هست [که شریک در قدرت و ربوبیت او باشد؟!] خدا برتر است از آنچه براى او شریک قرار مىدهند.* [آیا آن شریکان انتخابى شما بهتراند] یا آنکه مخلوقات را مىآفریند، آن گاه آنان را [پس از مرگشان] بازمىگرداند؟! و کیست آنکه از آسمان و زمین شما را روزى مىدهد؟....
قرآن بىارزشى بتها و قدرت بزرگ حق را چنین وانمود مىکند:
آیا کسى که [همه چیز] مىآفریند، مانند کسى است که [هیچ چیز] یقیناً کسانى که به جاى خدا مىپرستید، هرگز نمىتوانند مگسى بیافرینند.
قرآن گام دیگرى را در راهنمایى برادشته و آن ارجاع بشر به سوى عقلش مىباشد.
قرآن با خردمندان سخن مىگوید و از آنان مىخواهد تا عقل خود را به کار انداخته، سعادتمند شوند و رستگار گردند، قرآن در سوره آل عمران چنین مىگوید:
یقیناً در آفرینش آسمانها و زمین، و آمد و رفت شب و روز، نشانههایى [بر توحید، ربوبیّت و قدرت خدا] براى خردمندان است.
و در سوره بقره چنین مىگوید:
بهترین توشه پرهیزکارى است.
ابوصلت هروى مىگوید: زمانى که حضرت امام رضا علیه السلام سوار بر استرى به رنگ سیاه و سپید وارد نیشابور شد من همراه حضرت بودم، دانشمندان نیشابور براى استقبال از حضرت بیرون آمدند.
هنگامى که حضرت به محلّه مربعه منتقل شد، لگام استرش را گرفته، گفتند: اى پسر رسول خدا! به حق پاک پدرانت حدیثى از آنان- که درود خدا بر همه ایشان باد- براى ما بازگو.حضرت در حالى که ردایى از خز بر تن داشت، سر از محمل بیرون آورده، فرمود: حدیث کرد مرا پدرم موسى بن جعفر علیهما السلام از پدرش جعفر بن محمّد علیهما السلام از پدرش محمّد بن على علیهما السلام از پدرش على بن الحسین علیهما السلام از پدرش حسین علیه السلام سرور جوانان اهل بهشت از امیرالمؤمنین علیه السلام از رسول خدا صلى الله علیه و آله که فرمود: جبرئیل روح الامین از خدا- تقدست اسمائه و جل وجهه- مرا خبر داد: به درستى که من خدایم، معبودى تنها جز من نیست. بندگانم! مرا بپرستید و بدانید که هرکس از شما مرا به شهادت «لا إله إلّااللّه» در حالى که به آن اخلاص ورزد ملاقات کند وارد حصار من شده است و هرکس وارد حصار من گردد از عذابم ایمن است، گفتند: اى پسر رسول خدا! اخلاص شهادت به خدا چیست؟ امام علیه السلام فرمود: طاعت خدا وطاعت رسول خدا صلى الله علیه و آله و ولایت اهل بیت علیهم السلام.
منبع -الأمالى، شیخ طوسى: 588،حدیث1220؛ بحار الأنوار: 49/ 120، باب11، حدیث 1.
این نوشتار بسیار کوتاه، به سیره، رفتار و تعامل حجّت هشتم الهی، حضرت رضاعلیه السلام با قرآن پرداخته و گزارشی ناتمام از سیره قرآنی امام رضاعلیه السلام ارائه می دهد.
گرچه در این گستره، گزارش های حدیثی و تاریخی، بسیار اندک است. ولی همین اندک که خوشبختانه در منابع دست اوّل، به چشم می خورد و به یادگار مانده است، به عنوان بهترین رهیافت، تقدیم به دوست داران قرآن می شود.
تلاوت قرآن همراه با اندیشه
یکی از یاران و راویان حضرت رضاعلیه السلام که نامش ابراهیم بن عباس است، در تبیین رفتار حضرت با قرآن، گزارش جالبی را ارائه می دهد؛ او می گوید:
امام رضاعلیه السلام همه قرآن را در مدّت سه شبانه روز تلاوت می کرد و بارها به یاران خود می فرمود: اگر می خواستم قرآن را در کمتر از این زمان، ختم می کردم ولی روش من چنین است که: هیچ یک از آیه های قرآن را نمی خوانم مگر اینکه در آن تأمّل و اندیشه می کنم که در چه زمینه ای و در چه زمانی نازل شد، و بدین سبب است که قرآن را در سه شبانه روز به پایان می رسانم.(1)
گفتمان با قرآن
باز همو می گوید: تمام سخنان امام رضاعلیه السلام و پاسخ هایی که به اشخاص می داد و مثال هایی که می فرمود، همه آنها، بر گرفته از آیات قرآن بود.(2)
تلاوت قرآن در هنگام سفر
رجاء بن ابی ضحاک، که یکی از کارگزاران حکومت مأمون و مسئول بردن حضرت از مدینه به خراسان بود، در ضمن گزارش بلندی که از چگونگی نماز و عبادت و مسائل جانبی آن ارائه نموده است، در باره قرآن خواندن آن بزرگوار می گوید:
چه بسیار، که در نیمه های شب از رختخواب خویش حرکت می کرد و به تلاوت قرآن می پرداخت، هرگاه به آیه ای می رسید که در آن نامی از بهشت و یا جهنّم، برده شده بود، آن حضرت می گریست و از خداوند بهشت طلب می نمود و از آتش جهنّم به خدا پناه می برد.(3)
راز جاودانی قرآن
وقتی در نزد حضرت امام رضاعلیه السلام از جایگاه والای قرآن، سخن به میان آمد، آن بزرگوار در پاسداشت برهان و معجزه بودن این کتاب فرمود: «قرآن، ریسمان و رشته مستحکم و دستگیره نیرومند و راه روشن و تعالی بخش خدا است که انسان را به سمت و سوی بهشت رهنمون می شود و از گرفتار شدن به آتش جهنّم نجات می بخشد. این کتاب آسمانی در گستره زمان هرگز کهنگی نخواهد پذیرفت و تلاوت او بر زبان ها دشوار و خسته کننده نیست، راز و رمز این حقیقت آن است که قرآن فقط برای زمان خاصّی و امّت ویژه ای قرار داده نشده، بلکه این کتاب عالی ترین دلیل است برای هر انسانی، و هیچ گاه باطل و کاستی در آموزه هایش راه پیدا نمی کند. بدین سبب که از نزد پروردگار حکیم و ستودنی نازل شده است.(4)
پی نوشت ها:
1. لو أَرَدْتُ أَنْ أَخْتِمَهُ أَقَلَّ مِنْ ثلاثٍ لختمتُهُ، لکن ما مَرَرْتُ بِآیَةٍ الاَّ فَکَرْتُ فیها... (عیون اخبارالرضا(ع)، ج 2، ص 420، چاپ اختر شمال، 1373 ش؛ بحارالانوار، ج 92، ص 204، چاپ مکتبة الاسلامیة، تهران؛ مسند الرضا، ج 1، ص 40؛ المناقب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 360، انتشارات علاّمه، قم.)
2. کانَ کَلامُهُ کُلُّهُ و جوابُه و تمثّله، اِنتِزاعاتٍ مِنَ القرآنِ (همان).
3. کانَ یُکْثِرُ بِالّلیلِ فی فراشه مِنْ تلاوةِ القرآن، فاذا مَرَّ بِآیةٍ فیها ذِکر جنّة او نارٍ، بَکی ، وَ سَأَلَ اللهَ الجنَّة و تَعوّذ باللهِ من النّار. (عیون اخبارالرضا(ع)، ج 2، ص 428، بحارالانوار، ج 92، ص 180 و ج 49، ص 90؛ کشف الغمّه، علی بن عیسی اربلی، ج 2، ص 316، چاپ مکتبة بنی هاشم؛ انوارالبهیه، ص 104.)
4. هو حبلُ الله المتین، و عروته الوثقی و طریقته المُثلی و لایخلقُ علی الأزمنِة و لایغثَ علی الألسنة لأنّه لم یُجعَل لزمانٍ دون زمانٍ بل جُعل دلیل البرهان والحجّة علی کلّ انسانٍ، لایأتیه الباطل من بین یدیه و من خلفه تنزیل مِن لَدُن حکیم حمید. (مسند الرضا(ع)، ج 1، ص 309).
عوامل بازدارنده از یاد خدا، بسیار است، ولی مهمترین آنها، اموال و اولاد است که آیه 9 سوره منافقون به آنها اشاره نموده است.
سوره منافقون آیه 9: یآ أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لَاتُلْهِکمْ أَمْوَالُکمْ وَلَا أَوْلاَدُکمْ عن ذِکرِ اللَّهِ وَمَن یفْعَلْ ذَلِک فَأُوْلَئِک هُمُ الْخَاسِرُونَ
ای کسانی که ایمان آوردهاید! اموال و اولادتان، شما را از یاد خدا غافل نسازد و کسانی که چنین کنند، آنان همان زیانکارانند.
چون یکی از عوامل نفاق، علاقه زیاد به دنیاست، این آیه به م?منان هشدار میدهد که اموال و اولاد، شما را غافل نکند. (تفسیر نمونه)
عوامل غفلت از یاد خدا
* عوامل بازدارنده از یاد خدا، بسیار است، ولی مهمترین آنها، اموال و اولاد است که این آیه به آنها اشاره نموده است. «لاتلهکم اموالکم و اولادکم عن ذکر اللّه»
* شراب و قمار نیز مانع یاد خداست. «یصدّکم عن ذکر اللّه» (مائده، 91)
* تجارت و داد و ستد نیز میتواند از موانع باشد؛ بنابر این، قرآن از کسانی که داد و ستد، آنان را از یاد خدا باز نداشته، ستایش کرده است. «رجال لاتلهیهم تجارة و لابیع عن ذکر اللّه» (نور، 37)
* تکاثر و فزونطلبی از عوامل بازدارنده است. «الهاکم التکاثر» (تکاثر، 1)
* آرزوهای طولانی نیز مانع یاد خداست. «یلههم الامل» (حجر، 3)
قرآن، مال و فرزند را مایه فتنه و آزمایش دانسته: «واعلموا انّما اموالکم و اولادکم فتنة» (انفال، 28) و میفرماید: «و ما اموالکم و لا اولادکم بالّتی تقرّبکم عندنا زلفی» (سبأ 37) مال و فرزند، عامل قرب شما به خداوند نیستند.
* رفاهزدگی از عوامل دیگر غفلت است. «متّعتهم و آبائهم حتی نسوا الذّکر» (فرقان، 18)
* البته علاقه به دنیا، آنگاه خطرناک است که انسان، دنیا را مقدمه آخرت نبیند و هدفش در تمام کارها، دنیا باشد. «فاعرض عن من تولّی عن ذکرنا و لم یرد الاّ الحیاة الدنیا» (نجم، 29) از کسی که از یاد ما اعراض کرده و جز زندگی دنیا ارادهای ندارد، دوری کن.
* روشن است که غفلت از یاد خدا، سبب همنشینی با شیطان شده: «و من یعشُ عن ذکر الرّحمن نقیض له شیطانا فهو له قرین» (زخرف، 36) و انسان را به عذاب شدید و فزایندهای گرفتار میسازد. «و من یعرض عن ذکر ربّه یسلکه عذاباً صَعَداً» (جنّ، 17)
تجارت و داد و ستد نیز میتواند از موانع باشد؛ بنابر این، قرآن از کسانی که داد و ستد، آنان را از یاد خدا باز نداشته، ستایش کرده است. «رجال لاتلهیهم تجارة و لابیع عن ذکر اللّه» (نور، 37)
* آنچه خطرناک است، غفلت از یاد خداست، نام بردن از اموال و اولاد، به خاطر آن است که این دو، قویترین عامل غفلت هستند.
* «ذکر اللّه» شامل همهگونه ذکر و یاد خدا میشود، اما بارزترین ذکر خدا، نماز است؛ که باید مراقب بود رسیدگی به اموال و اولاد، انسان را از نماز بازندارد.
* شاید دلیل مانع بودن مال و فرزند، جلوههای ظاهری آنهاست که انسان را از خدا غافل میسازد. «المال و البنون زینة الحیاة الدنیا» (کهف، 46)
روشن است که غفلت از یاد خدا، سبب همنشینی با شیطان شده: «و من یعشُ عن ذکر الرّحمن نقیض له شیطانا فهو له قرین» (زخرف، 36) و انسان را به عذاب شدید و فزایندهای گرفتار میسازد.
قرآن، مال و فرزند را مایه فتنه و آزمایش دانسته: «واعلموا انّما اموالکم و اولادکم فتنة» (انفال، 28) و میفرماید: «و ما اموالکم و لا اولادکم بالّتی تقرّبکم عندنا زلفی» (سبأ 37) مال و فرزند، عامل قرب شما به خداوند نیستند.
* برای آن که م?منان را موعظه کنید و آنان بپذیرند، به آنان شخصیت دهید. «یا ایها الّذین آمنوا...»
* لازمه ایمان، برتری دادن یاد خدا بر مال و فرزند است. «یا ایها الّذین آمنوا لاتلهکم اموالکم...»
* مال و فرزند، کم یا زیادش، میتواند مانع یاد خدا باشد. «اموالکم... اولادکم»
* خسارت واقعی، غفلت از یاد خدا است. «فاولئک هم الخاسرون» (از دست دادن مال و فرزند، خسارت جزئی است؛ ولی غفلت از خالق، خسارت کلی است)
امام صادق علیه السلام در این باب- که یکى از مهمترین مباحث تربیتى و اخلاقى است- از رسول اکرم صلى الله علیه و آله حکایت مىکند که آن حضرت درباره بیدارانى که براى رشد و کمال خود از هر چیزى عبرت و درس مىگیرند، فرمود:
آن که دنیا و ظواهر فریباى مادى و این اشیا و عناصر زر و زیور از دست رفتنى را به دیده عبرت و پندگیرى مىنگرد، مانند کسى است که دنیا و مظاهرش را در خواب ببیند، چنانچه در خواب توجه و رغبتى به دنیا نیست و براى خواب بیننده چیزى قابل لمس نمىباشد و خواب بیننده غیر خیال و تخیل و سراب چیزى نمىبیند، نظر کننده به عبرت هم به همان گونه با دنیا و مظاهر زیبایش رابطه دارد، اما نه رابطه حقیقى، بلکه ربطش ربط اعتبارى است و دنیا را فقط براى ساختن آخرت مىخواهد و بس، چون با نظر عبرت نظر مىکند عاشق دنیا نمىشود، وخویش را که خلیفه خداست با دنیا معامله نمىنماید، معاملهاش معامله آن گروه مغرور و بدبختى نیست که از معامله خود در پایان راه جز حساب سخت و عذاب شدید حاصلى نمىبرند، بلکه معاملهاش با دنیا معامله انبیا و اولیاست که در پایان راه به مقام قرب و نقطه وصل و مرحله رضایت دوست مىرسند.
پندگیرى و عبرت گرفتن، بارقه و جرقهاى است الهى که از جهان ملکوت بر دنیاى تاریک جان زده مىشود و چراغ وجود آدمى را آن چنان روشن مىنماید که در سایه آن روشنایى دل انسان به حقایق راه پیدا کرده و پاى همت و اراده براى رسیدن به مقامات ملکوتى قدرت مىگیرد.
تمام وسایل و عوامل عبرتگیرى و پند اندوزى از قبیل عقل، چشم، گوش، فطرت، وجدان، علم، حوادث، مصائب زندگى گذشتگان به انسان مرحمت شده است.
انسان، به حقیقت اگر اهل پند باشد، تمام اوضاع و احوال عالم و کلیه حوادث و اوراق بىعدد تاریخ زندگى مردمان و ذره ذره عناصر و اشىء براى او درس و عامل عبرت است.
بیداران، عارفان، حکیمان، عاشقان حق، اهل بصیرت، اهل دل، تمام عمر پر قیمت خود را در این جهان به عبرتآموزى و پندگیرى سپرى کردند و هر حادثه و هر مسئله و هر برنامه وهر ورق تاریخ را به دیده عبرت نگریستند و از طریق عبرتگیرى و درسآموزى، دریا دریا به شخصیّت الهى و انسانى خود افزودند و از این طریق به بزرگى و کرامت و به اصالت و عظمت و به حقیقت و واقعیّت رسیدند.
عبرتگیرندگان، زندگان و بىتفاوتان در برابر اوضاع و احوال جهان و گردش خلقت و حیات بشرى، مردگانند.
جهان و هر چه در آن است، براى بیدار دلان موعظه و پند و عبرت و نصیحت است.
چه بسا خفتگانى که اگر خواب غفلتشان ادامه مىیافت، دست به جنایات غیر قابل جبران مىزدند، ولى در برخورد به یک حادثه، با یک واقعیّت عبرت گرفته و از خواب سنگین غفلت بیدار شدند و منشأ آثار مهم علمى و تربیتى گشتند.
چه بسا افراد ساده، گمنام و معمولى که با درسگرفتن از واقعیتها و عبرتگیرى از حوادث به عالىترین مقامات راه یافتند و خود براى دیگران منبع عبرت و درس شدند، در این زمینه به گوشهاى از زندگى مردمى معمولى که بر اثر عبرت گرفتن و پند آموزى به عالىترین درجات رسیدند توجه کنید.
حیات عبرتآموز اویس قرن
خواجه کائنات درباره این شترچران یمنى که مردى گمنام و شخصى ساده بود، ولى بر اثر درسگرفتن از اسلام، خیمه زندگى به بارگاه قدس کشیده، فرمود:
اویس از بهترین تابعین است به احسان و عطوفت.
خواجه انبیا گاه گاهى رو به سوى یمن مىکرد و مىفرمود:
إنّی لَأجِدُ نفَسَ الرَّحْمنِ مِنْ جَانِبِ الْیَمَنْ «1»!
به حقیقت که بوى رحمان از جانب یمن به مشام جانم مىرسد.
و باز آن سرور کائنات مىفرمود:
آه که مرا چه اشتیاق فراوانى به دیدار آن عزیز الهى است.
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویى |
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویى |
|
به کسى جمال خود را ننمودهاى و ببینم |
همه جا به هر زبانى بود از تو گفتگویى |
|
غم و رنج و درد و محنت همه مستعد قتلم |
تو ببُر سر از تن من ببر از میانه گویى |
|
همه موسم تفرج به چمن روند و صحرا |
تو قدم به چشم من نه بنشین کنار جویى |
|
رسول عزیز اسلام صلى الله علیه و آله فرمود:
در امت من مردى است که به عدد موى گوسپندان ربیعه و مضر در قیامت شفاعت کند و گویند در عرب هیچ قبیلهاى به اندازه آن دو قبیله گوسپند نداشت، صحابه گفتند: این کیست؟ فرمود: عبد من عبید اللّه، گفتند: ما همه بندگان خداییم نام او چیست؟ فرمود: اویس، گفتند: او کجاست؟ گفت: به قرن، گفتند:
او تو را دیده است؟ گفت: به دیده ظاهر ندیده، گفتند: عجب چنین عاشق تو و او به خدمت تو نشتافته؟ فرمود: او را به دو حالت چنین مقامى است: یکى غلبه حال، دوم تعظیم شریعت من، او را مادرى پیر است که همانند فرزندش ایمان آورده، از چشم علیل و از دست و پاى سست است، اویس به وقت روز شتر چرانى مىکند و مزد آن، بر خود و مادر خرج کند، سپس به امیرالمؤمنین فرمود: على جان! تو او را خواهى دید، از من او را سلام برسان و بگو بر امت من دعا کن «2».
هرم بن حیان مىگوید: چون حدیث رسول درباره شفاعت اویس شنیدم، آرزوى دیدار او کردم، به کوفه شدم و وى را طلب کردم تا او را در کنار فرات باز یافتم، وضو مىگرفت و جامه مىشست، وى را از صفتى که درباره او شنیدم شناختم، سلام کردم جواب داد و در من نگریست، خواستم دستش را بگیرم دست نداد، گفتم: رَحِمَکَ اللّهُ یا اوَیْسُ وَغَفَرَ لَکَ «3». چگونهاى؟ آن گاه گریستم، اویس نیز بگریست و گفت: حَیّاکَ اللّهُ یا هَرَمَ بْنَ حَیّانَ «4».
چگونهاى اى برادر من و تو را که به من راه نمود؟ گفتم: اى اویس! نام من و پدر من چون دانستى و مرا به چه شناختى که مرا هرگز ندیدهاى؟!
گفت: اى هرم! علیم و خبیر به من خبر داده است که روح من روح تو را شناخت که روح مؤمنان با یکدیگر آشناست، اگر چه همدیگر را ندیده باشند.
گفتم: اى اویس! آیتى از قرآن بر من بخوان که علاقه دارم از زبان تو آیهاى بشنوم، دستم گرفت و گفت: أعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ «5». سپس زار زار بگریست و گفت: چنین گوید خداى تعالى:
[وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ] «6».
و جن و انس را جز براى این که مرا بپرستند نیافریدیم.
[وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبِینَ] «7».
و ما آسمان و زمین و آنچه را میان آن دو قرار دارد به بازى نیافریدهایم.
[ما خَلَقْناهُما إِلَّا بِالْحَقِّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ] «8».
ما آن دو را جز به درستى و راستى به وجود نیاوردهایم، ولى بیشترشان [به حقایق] معرفت و آگاهى ندارند.
آن گاه یک بانگ کرد، پنداشتم که عقل او زایل شد، پس گفت: اى پسر حیان! چه تو را اینجا آورد؟ گفتم: تا با تو انس گیرم و به تو بیاسایم، گفت: من هرگز ندانستم که کسى که خداى را بشناخت، به هیچ چیز دیگر انس تواند گرفت و به کسى دیگر تواند آسود «9».
گفتم: مرا وصیتى کن، گفت: مرگ را زیر بالین دار، چون که نخفتى و پیش چشمدار که برخیزى و در خُردى گناه منگر، در بزرگى آن نگر که در وى عاصى شوى که اگر گناه خرد دارى خداوند را خرد داشته باشى و اگر بزرگ دارى خداوند را بزرگ داشته باشى.
گفتم: اویس مرا دیگر وصیتى کن، گفت: اى پسر حیان! پدرت بمرد، آدم و حوا بمرد، نوح و ابراهیم خلیل بمردند، موسى بن عمران و داود خلیفه خداى بمردند، محمد رسول اللّه بمرد، سپس گفت: من و تو از جمله مردگانیم، آن گاه صلوات فرستاد و دعایى سبک کرد و گفت: وصیت این است که کتاب خداى و راه صلاح فرا پیشگیرى و یک ساعت از یاد مرگ غافل نباشى و چون به نزدیک قوم و خویش رسى، ایشان را پند ده و نصیحت از خلق خداى باز مگیر.
از سخنان اوست:
عَلَیْکَ بِقَلْبِکَ. بر تو باد بر دل.
به این معنى که دایم دل حاضر دارى تا غیر در او راه نیابد که دل اگر به راه سلامت رود، همه اعضا و جوارح به دنبال آن به راه سلامت روند و اگر دل را مرضى حاکم گردد، همه موجودیّت انسان را به مرض کشد.
دوستان چند کنم ناله زبیمارى دل |
کس گرفتار مبادا به گرفتارى دل |
|
مدت هجر زحد مىگذرد صبر کجاست |
که در این واقعه صعب کند یارى دل «10» |
|
عاشق اصفهانى در این زمینه مىگوید:
فرصتى کو که کنم فکر پرستارى دل |
آخر عمر من و اول بیمارى دل |
|
عندلیبى به چمن بود و زغم مىنالید |
گفتمش چیست غمت گفت پرستارى دل |
|
کس به فریاد نیارد چو تو مظلومان را |
هست پیدا که تویى دلبرم از زارى دل |
|
و هم سخن اویس است که فرمود:
طَلَبْتُ الرَّفْعَةَ فَوَجَدْتُهُ فِى التَّواضُعِ، وَطَلَبْتُ الرّیاسَةَ فَوَجَدْتُهُ فی نَصیحَةِ الْخَلْقِ، وَطَلَبْتُ الْمُرُوَّةَ فَوَجَدْتُهُ فِى الصِّدْقِ، وَطَلَبْتُ الْفَخْرَ فَوَجَدْتُهُ فِى الْفَقْرِ، وَطَلَبْتُ النِّسْبَةَ فَوَجَدْتُهُ فى التَّقْوى وَطَلَبْتُ الشَّرَفَ فَوَجَدْتُهُ فِى الْقَناعَةِ وَطَلَبْتُ الرّاحَةَ فَوَجَدْتُهُ فِى الزُّهْدِ وَطَلَبْتُ الْإسْتِغْناءَ فَوَجَدْتُهُ فى التَّوَکُّلِ «11».
در طلب بزرگى و شخصیّت شدم، آن را در تواضع یافتم، در جستجوى ریاست شدم، آن را در نصیحت مردم یافتم، جوانمردى خواستم، آن را در راستى ظاهر و باطن پیدا کردم، در طلب فخر و افتخار برآمدم، آن را در اندک مال حلال خود یافتم، در جستجوى نسب برآمدم آن را در پرهیزکارى دیدم، در مقام شرف برآمدم آن را در قناعت یافتم، به جستجوى راحتى برخاستم آن را در زهد دیدم، در مقام بىنیازى برآمدم، آن را در اعتماد به حضرت رب العزه یافتم.
این چنین چهرههاى پاک و گوهرهاى تابناک بر فراز این خاک بسیارند که مردم باید از زندگى آنان درس گرفته و از حال و وضع آنان عبرت گیرند.
و در مقابل چهرههایى در اوراق تاریخ و بر ورق آفرینش ثبت است که از رذالت و دنائت و پستى و خیانت و ستم و جنایت عجیب موجودات خطرناکى بودند که هم آنان نیز براى مردم روزگار پند و عبرتند.
شناخت نیکان و درس گرفتن از نیکى آنان و شناخت آلودگان و عبرت گرفتن از بدبختى آنان درس بزرگى است که انسان را در این دو کلاس راه رشد و کمال، تا رسیدن به مقام قرب و وصال باز است.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- مجموعة ورام: 1/ 154؛ کشف الغمة: 1/ 261.
(2)-/ رجال الکشى: 99.
(3)-/ خدا تو را بیامرزد اى اویس.
(4)-/ خدا تو را زنده بدارد اى حرم بن حیان و بیامرزد تو را.
(5)-/ پناه مىبرم به خداوند از شر شیطان رانده شده.
(6)- ذاریات (51): 56.
(7)- انبیاء (21): 16.
(8)- دخان (44): 39.
(9)-/ شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحدید: 10/ 43.
(10)- عبدالرحمان جامى.
(11)- مستدرک الوسائل: 12/ 173، باب 101، حدیث 13810، با کمى اختلاف.
سلیمان بن جعفر جعفرى مىگوید: براى کارى با حضرت امام رضا علیه السلام بودم، خواستم به خانهام برگردم که به من فرمود: با من بیا و امشب نزد من بیتوته کن.با حضرت حرکت کردم، هنگام غروب آفتاب وارد خانه اش شد، به غلامانش نظر انداخت که با گِل در حال ساختن طویله براى چهارپایان یا چیز دیگر بودند؛ ناگهان سیاه چهره اى را دید که جزء غلامانش نبود، فرمود: این مردى که با شماست کیست؟ گفتند: به ما کمک مى کند و ما هم چیزى به او مىدهیم، حضرت فرمود: با او در مورد مزدش توافق کردهاید؟ گفتند: به چیزى که به او مى دهیم راضى است، حضرت با تازیانه به سراغ آنان رفته، آنان را زد و به شدت از این کار به خشم آمد. گفتم: فدایت شوم چرا این گونه خود را ناراحت مىکنید؟ فرمود: مکرر آنان را از اینکه کسى بدون توافق بر سر مزد با آنان کار کند نهى کرده ام! بدان که اگر کسى بدون تعیین مزد برایت کار کند اگر سه برابر به مزدش بیفزایى گمان مىبرد که از مزدش کاستهاى ولى اگر مزدش را مشخص کنى بعد به او بپردازى، وفاداریت را سپاس مىگوید و اگر حبّه اى اضافه به او بدهى حق شناسى مى کند و به نظرش مى آید که به او اضافه دادهاى.
منبع- الکافى: 5/ 288، حدیث 1؛ بحار الأنوار: 49/ 106، باب 7، حدیث 34.
امروزه انسان در معرض آماج حملات روحی و روانی قرار دارد و نگرانیهای فراوانی او را احاطه کرده، وحشتِ تنهایی در همه حال انسان را تنها نمی گذارد. او به شدّت نیازمند انیس و مونس است که در کنار او آرامش یابد. نگرانی شدید او از تنهایی و بی کسی، در همه حوادث دوران زندگی، روح و روان او را میآزارد. قرآن کریم مونسی است که در شرایط عادی و نیز در بحران ها و سختی های زندگی می تواند بهترین همدم انسان باشد؛ امام سجّاد(ع) میفرماید: «لَوْ مَاتَ مَنْ بَینَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لَمَا اسْتَوْحَشْتُ بَعْدَ أَنْ یکُونَ الْقُرْآنُ مَعِی؛[1] اگر همه مردم ما بین مشرق و مغرب بمیرند و هیچ موجودی بر روی زمین زنده نماند و من تنها باشم، وقتی قرآن با من باشد، هرگز از تنهایی وحشت نمی کنم».
رسول خدا(ص) درمان همه مشکلات را در قرآن می داند ومی فرماید:هر گاه کارها چون شب ظلمانی برایتان مشتبه و تاریک گردید به قرآن پناه ببرید؛ چون او شفیعی است که شفاعتش پذیرفته و شاهدی است که تصدیق شده است. هرکس او را رهبر خویش گرداند، وی را به بهشت رهنمون می سازد و هرکس بدان پشت پا زند، به جهنّم سوقش می دهد. قرآن روشن ترین راهنما به سوی بهترین راههاست.[2]
آری، قرآن بهترین مونس انسان در تنهایی ها و نگرانیهای زندگی است که جلوهای از علم و حکمت پروردگار و نشانگر عظمت خداوند متعال است. انس با قرآن، همراه شدن با گنجینه بی پایان و در اختیار داشتن برنامه جامع و کامل یک زندگی سعادتمندانه است که همه در پی آنند، ولی نمی دانند که در کنارشان قرار دارد و به قول معروف: یار در خانه و ما گرد جهان میگردیم.
چنانچه ما مسلمانان با قرآن مأنوس نشویم و به آن عمل نکنیم، مورد شکایت و عتاب رسول خدا(ص) قرار خواهیم گرفت که فرمود: «یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً؛[3] پروردگارا! قوم من قرآن را رها کرد»
آداب انس با قرآن
1.رعایت حقّ تلاوت
یکی از مهمترین شیوههای انس با قرآن رعایت حقّ تلاوت است که در قرآن فرموده:کسانی که کتاب آسمانی به آنها داده ایم آن را چنانکه شایسته آن است می خوانند، آنها به پیامبر اسلام ایمان می آورند و کسانی که به او کافر شوند، زیانکارند.[4]
2.رعایت حرمت قرآن
پیامبر(ص) فرمود: یا حملة القرآن! تحبّبوا إلی اللَّه بتوقیر کتابه، یزدکم حبّا و یحببکم إلی خلقه[5]
ای حاملان قرآن! با نگاهداشتن حرمت قرآن، خود را محبوب خدا سازید، که در این صورت، بیشتر شما را دوست خواهد داشت و محبوب مردمانتان خواهد ساخت. پیامبر(ص) فرمود: «قرآن از همه چیز، جز خدا، برتر است؛ پس هرکه قرآن را پاس دارد خدا را پاس داشته است و هرکه قرآن را پاس ندارد، احترام خدا را سبک شمرده است.[6]
نمونهای از تکریم ظاهر قرآن را می خوانیم: امام خمینی بهطور معمول در حسینیّه جماران روی صندلی می نشست، ولی یک روز وقتی وارد حسینیّه شد، با اینکه صندلی در جای خود بود، روی زمین نشست؛ زیرا آن روز نفرات ممتاز مسابقات قرآن آمده بودند و قرار بود در آن جلسه چند آیه از قرآن تلاوت شود.[7] روزی دیگر امام خمینی طبق معمول روی صندلی نشسته بود، که قرآنی آوردند و روی زمین گذاردند، امام وقتی متوجّه شد، بی درنگ آن را برداشت، روی میزی که در کنارش بود، گذاشت و فرمود: «قرآن را روی زمین نگذارید.[8]
3.رعایت ترتیل
خداوند در قرآن فرموده است: «وَ رَتِّلِ الْقُرآنَ تَرتیلاً»[9] و قرآن را با دقّت و تأمّل بخوان! ترتیل در قرآن، خارج کردن کلمه از دهان با سهولت و به شیوه درست است، که از آداب قرائت است.
4.با صوت زیبا خواندن
پیامبر(ص) فرمود: «لِکُلِّ شَی ءٍ حِلْیةٌ وَ حِلْیةُ الْقُرْآنِ الصَّوْتُ الْحَسَن»[10] هرچیزی زینت و آرایشی دارد و زینت قرآن هم با صوت زیبا خواندن است.
اهل بیت (ع)خود نیز چنین بودند و قرآن را با صوت زیبا می خواندند. نوفلی گوید: در نزد حضرت امام هادی (ع) از صدا و آهنگ خوش گفت وگو کردم، فرمود: امام سجّاد(ع) قرآن تلاوت می کرد و گاهی مردم از صدای زیبای او بیهوش می شدند، و اگر امام اندکی از صدای زیبای خود را ظاهر کند مردم طاقت شنیدن آن صوت زیبا را ندارند. گفتم: آیا پیامبربا مردم نماز نمی خواند و صدای خود را به تلاوت قرآن بلند نمی ساخت [پس چرا مردم بیهوش نمی شدند]؟ فرمود: رسول خدا(ص) به اندازة طاقت مردمی که پشت سر او بودند صدای خود را آشکار می ساخت.[11]
5.مداومت بر انس
حضرت صادق(ع) فرمود: «فردی سوره ای از قرآن را فراموش می کند، روز قیامت همان سوره در درجه ای از درجات بر او مشرّف می شود و می گوید: السّلام علیک. او در پاسخ می گوید: و علیک السّلام، تو کیستی؟ می گوید: فلان سوره ای هستم که مرا واگذاشتی و ترکم نمودی، اگر نگاهم می داشتی تو را به این درجه می رساندم». آنگاه امام صادق(ع) فرمود: «بر شما باد به قرآن تا آن را فرا گیرید که بعضی از مردم آن را می آموزند تا گفته شود: فلانی قاری است. و برخی آن را می آموزند و هدفشان تنها صداست که گفته شود: فلانی خوش صوت است، در اینها خیری نیست؛ امّا برخی هم قرآن را می آموزند و شبانه روز بر این کار مداومت دارند و برایشان فرقی نمی کند که کسی این را بداند یا نداند.[12]
مهم ترین شرط انس با قرآن
گاهی ممکن است این سوال پیش بیاید که چگونه برخی انسانها که انس با قرآن دارند، از آن بهره نمی برند و در عمل، انس با قرآن را نشان نمی دهند؟ امام محمّدباقر(ع) در پاسخ این پرسش، انسگیرندگان با قرآن را سه گروه معرّفی می فرماید که دو گروه اوّل هرگز از انس با قرآن بهره مند نمی شوند مگر بهره اندک مادی، ولی گروه سوم بهره واقعی و معنوی را از قرآن خواهند برد. آن حضرت می فرماید:قاریان قرآن سه دسته اند؛ 1.شخصی که تلاوت و انس با قرآن را ابزاری برای کسب سرمایه مادّی و یا کسب موقعیّت در نزد حاکمان و یا مایه فخر و مباهات در میان مردم قرار دهد. 2. شخصی که با تلاوت و انس با قرآن، آداب ظاهری را رعایت کرده، ولی حدود و شرایط و دستورهای واقعی آن را اهمیّت نداده و ضایع میکند (انس صوری با قرآن دارد). 3. کسی که قرآن را بخواند و دوای آن را بر دردهای دل و دین خود قرار دهد. او با قرآن شب زندهداری میکند، عطش معرفت و معنویاش را با قرآن فرو می نشاند. در مساجد با قرآن قیام می کند، برای قرآن از بسترش جدا میشود. پس دفع بلا، نابودی دشمنان، نزول باران رحمت از آسمان و پیروزی بر مخالفان همه را خداوند به خاطر عظمت و جایگاه رفیع این گروه سوم انجام می دهد. امام باقر(ع) در پایان با نهایت تأسّف فرمود: «به خدا سوگند، قاریان از نوع سوم خیلی کمیاب است، کمیابتر از کبریت احم.[13]
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش***ولی دام تزویر مکن چون دگران «قرآن» را
پیامبر اکرم (ص) برخی از تلاوت کنندگان قرآن را به شدّت نکوهش می کند و می فرماید: رُبَّ تَالِ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ یلْعَنُهُ؛[14] بسا قاریان قرآن که قرآن آنان را لعن می کند.
همان طوری که برخی افراد با پیامبر(ص) بودند، ولی از محضر آن حضرت بهره نبردند، عدّه ای هم ممکن است در ظاهر با قرآن باشند، امّا از معارف بلند آن سودی نبرند و از قرآن به عنوان ابزاری برای رسیدن به مطامع دنیوی خویش استفاده کنند.
در این زمینه روایات هشدار دهنده فراوانی از اهل بیت(ع) به ما رسیده است که توجّه قاریان، عالمان و اصحاب قرآن را میطلبد که چگونه از این سرمایه معنوی بهره ببرند و این فرصت طلایی را به ثمن بخس نفروشند. البتّه انس حقیقی با قرآن هرگز پشیمانی ندارد؛ زیرا در آن صورت تمام وجود انسان و حرکات و سکناتش وحیانی و الهی خواهد شد، وگرنه قرائت صوری که قرائت و انس نیست.
مراحل انس با قرآن
در اینجا ما از مرحله پایین انس با قرآن آغاز میکنیم و بهسوی کاملترین مرحله انس پیش میرویم که انشاء الله به همه مراحل زیر توفیق یابیم:
1.نگهداری در خانه
امام صادق(ع) فرمود: «إنَّهُ لَیعْجِبُنِی أَنْ یکُونَ فِی الْبَیتِ مُصْحَفٌ یطْرُدُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ الشَّیاطِین»[15] من خوش دارم قرآنی در خانه باشد و خداوند شیاطین را به واسطه آن از خانه دفع کند. البتّه در مورد کسانی این مرحله مناسب است که بیش از این نمی توانند استفاده کنند؛ وگرنه قرار دادن قرآن در خانه، بدون بهره برداری معنوی از محتوای آن، مورد نکوهش است و روز قیامت شکایت قرآن را در پی خواهد داشت.
2.نگاه به خطوط قرآن
انس با قرآن مراتبی دارد و کمترین مرحله انس با قرآن، نگاه کردن روزانه به قرآن است که همین نگاه کردن بدون خواندن، جزو عبادات مستحبّی محسوب شده و ثواب دارد. پیامبر(ص) دراین باره فرمود: «النَّظَرَ فِی الْمُصْحَفِ مِنْ غَیرِ قِرَاءَةٍ عِبَادَة؛[16] نگاه کردن به خطوط قرآن بدون خواندن آن عبادت است».
3.سکوت هنگام قرائت
خداوند متعال از دیگر مراحل انس با قرآن را رعایتِ سکوت، هنگام قرائت آن بیان میکند و دستور میدهد که: «وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْءَانُ فَاسْتَمِعُواْ لَهُ وَ أَنصِتُواْ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُون»[17]؛هنگامی که قرآن خوانده شود، گوش فرا دهید و خاموش باشید شاید مشمول رحمت خدا شوید!
4.استماع تلاوت قرآن
از مراحل مهم انس با قرآن گوش دادن به تلاوت قاری است که برکات مادّی و معنوی فراوانی به همراه دارد که ما تنها به نقل یک روایت بسنده میکنیم؛ حضرت علی بن الحسین(ع) فرمود:هرکس تنها یک حرف از قرآن را گوش کند هرچند آن را قرائت نکند، خداوند برای او یک حسنه می نویسد و یک گناه از او محو می کند و یک درجه بالایش میبرد.[18]
5.تلاوت با نگاه و بدون تلفّظ
امام سجّاد(ع) در روایتی می فرماید: «مَنْ قَرَأَ نَظَراً مِنْ غَیرِ صَوْتٍ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِکُلِّ حَرْفٍ حَسَنَةً وَ مَحَا عَنْهُ سَیئَةً وَ رَفَعَ لَهُ دَرَجَةً»؛[19] هرکس با نگاه و بدون صوت و تلفّظ، قرآن بخواند، خداوند برایش در برابر هر حرفی حسنه ایی می نویسد و گناهی را از او محو می کند و درجه او را بالا برد.
6.قرائت از روی مصحف
قرائت قرآن مرحلهای از مراحل انس با قرآن است، امّا کامل نیست. قرائت ممکن است از روی مصحف باشد و ممکن است از حفظ خوانده شود. رسول خدا (ص) فرمود:
لَیسَ شَی ءٌ أَشَدَّ عَلَی الشَّیطَانِ مِنْ قِرَاءَةِ الْمُصْحَفِ نَظَرا؛[20] هیچ چیزی بر شیطان دشوارتر از قرائت قرآن از روی آن نیست.
امام صادق(ع) هم فرمود:هرکه قرآن را از روی آن بخواند، از دیدگان خود بهره مند شود و سبب سبک شدن عذاب پدر و مادرش گردد اگر چه آن دو کافر باشند.[21]
7.تلاوت قرآن
تلاوت قرآن، متابعت از قرآن در قرائت و دنبال کردن معانی و پیروی در عمل است؛ پس هر تلاوتی، قرائت میباشد، امّا هر قرائتی تلاوت نیست؛ اصولاً تلاوت در مواردی بهکار میرود که مطالب قرائتشده، وجوبِ پیروی را در پی آورد. خداوند می فرماید:الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ أُولئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ؛[22]کسانی که به آنان کتاب دادیم آن را به حق تلاوت مینمایند؛ چرا که به آن ایمان دارند.
رسول خدا(ص) هم در معنای تلاوت در این آیه فرمود: «حقّ تلاوت، یعنی پیرویِ راستین در عمل و تبعیّت راستین از فرامین قرآن».
تلاوت قرآن از آثار مادّی و معنوی برخوردار است که برخی از آنها را آیه زیر یاد آور شده است: کسانی که کتاب الهی را تلاوت می کنند و نماز را برپا می دارند و از آنچه به آنان روزی داده ایم پنهان و آشکار انفاق می کنند، تجارتی (پرسود و) بی زیان و خالی از کساد را امید دارند *آنها این اعمال صالح را انجام می دهند تا خداوند اجر و پاداش کامل به آنها دهد و از فضلش بر آنها بیفزاید که او آمرزنده و شکرگزار است.[23]
8.تدبّر در آیات
از مراحل بالای انس با قرآن تدبّر در آیات قرآن است، که قرآن آن را از جمله وظایف انسان بهشمار آورده است.(نساء/82،ص/19،محمد/24) در تلاوت آیات قرآن هرگز نباید بدون تدبّر و تأمّل رد شد؛ زیرا با تدبّر در آیات قرآن، آنها خودشان را نمایان می کنند. تدبّر در آیات هرگز معطّل شدن و توقّف بی حرکت و تفکّر نیست؛ تدبّر در آیات قرآن در واقع تفسیر آیات به آیات دیگر است، تطبیق آیات با یکدیگر و توأم با حرکت فکری است، در أثر تدبّر در آیات همسویی و هماهنگی معانی و معارف آنها نمایان می شود؛ آنگاه انسان می تواند به معانی اصیل و ناب آیات قرآن دست یابد، البتّه لازم است تدبّر در آیات قرآن با فکر خالص و با ذهن خالی و دلی پاک و همراه با تعقّل، انجام گیرد. از آیات ظاهر میشود که تدبّر در آیات از طریق قلب پاک و عقل ناب به عمل می آید.[24]
9.حفظ قرآن
حفظ قرآن از مراحل انس با قرآن است. امام صادق(ع) فرمود: الْحَافِظُ لِلْقُرْآنِ الْعَامِلُ بِهِ مَعَ السَّفَرَةِ الْکِرَامِ الْبَرَرَة؛[25]
کسی که قرآن را حفظ و از بر نماید و عامل بهدستورهای آن باشد، (در آخرت) با فرشتگان نیکوکار و ارجمندی که واسطه میان خداوند و پیامبران هستند محشور می گردد. بر اساس این روایت قاریان، تالیان، حافظان و حاملان قرآن توصیه به عمل شدهاند و با حفظ قرآن بدون عمل، انس با قرآن معنا ندارد.
10.عمل به آیات
این مرتبه، کاملترین مرتبه انس با کلام خداست که در آیات و روایت بیشترین تأکید روی آن شده است. متون دینی ما در این زمینه روایات زیبا و قابل تأمّلی را بهصورت انبوه آورده است. ما این بخش را با کلام امام صادق(ع) مزیّن میکنیم و بحث مفصّل را به مجال دیگری وا میگذاریم؛ امام صادق(ع) در سخن گهرباری به لزوم عمل به آیات قرآن پرداخته، فرمود:
عَلَیکُمْ بِالْقُرْآنِ فَمَا وَجَدْتُمْ آیةً نَجَا بِهَا مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ فَاعْمَلُوا بِهِ وَ مَا وَجَدْتُمُوهُ مِمَّا هَلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ فَاجْتَنِبُوهُ؛[26] بر شما باد انس با قرآن، پس هنگام تلاوت هر آیه ای یافتید که کسانی پیش از شما با عمل به آن نجات یافتهاند، شما هم به آن عمل کنید و هر آیه ای را مشاهده کردید که بیانگر عوامل هلاکت و نابودی پیشینیان است، شما هم از آن عوامل پرهیز کنید.
برخی ازبرکات انس با قرآن
انس با کلام الهی آثار و برکات مادّی و معنوی فراوانی به همراه دارد که در اینجا بخشی از آنها را با توجّه به کلام وحی و روایات مرور می کنیم:
1.افزایش ایمان
مؤمنانی که از تلاوت آیات وحی لذّت می برند طبق وعده خداوند نورانیّت می یابند و ایمانشان کامل میشود:مؤمنان، تنها کسانی هستند که هرگاه نام خدا برده شود، دل هاشان ترسان می گردد و هنگامی که آیات او بر آنها خوانده می شود، ایمانشان فزونتر می گردد و تنها بر پروردگارشان توکّل دارند.[27]
2.نورانیّت فضای زندگی
رسول خدا(ص) فرمود:خانه های خود را با تلاوت قرآن، نورانی کنید و خانههایتان را چون قبرستان قرار ندهید؛ همانطور که یهود و نصارا چنان کردند که در معابد و کنیسه ها نماز می گذاردند و خانه های خویش را تعطیل نمودند؛ چون هرگاه در خانه ای قرآن زیاد تلاوت شود، خیرش زیاد می گردد و آن خانواده بهره مند می شود و برای اهل آسمان نور می دهند همچنان که ستارگان آسمان برای اهل زمین، نور افشانی می کنند.[28]
3.بصیرت و آگاهی
شخصی که بصیر نباشد و راه و چاه را در پیچ و خم حوادث تشخیص ندهد، هرگز نمی تواند به سر منزل مقصود برسد. برای همین، زندگی با آیات قرآن برای همه انسان ها آگاهی بخش و بصیرت افزاست و مانند چراغ راه، روشنی بخش است. خداوند میفرماید:
قُلْ إِنَّما أَتَّبِعُ ما یوحی إِلَی مِنْ رَبِّی هذا بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ؛[29] بگو: من تنها از چیزی پیروی می کنم که بر من وحی می شود. این وسیله بینایی از طرف پروردگارتان و مایه هدایت و رحمت است برای جمعیّتی که ایمان می آورند.
همچنین درآیه20 سوره جاثیه، قرآن، بهترین وسیله بصیرت معرّفی شده است: هذا بَصائِرُ لِلنَّاسِ وَ هُدی وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ یوقِنُون؛این قرآن وسایل بینایی و بصیرت و مایه هدایت و رحمت است برای مردمی که به آن یقین دارند.
آشکار شدن طرح، نقشه و روش گنهکاران،[30] تذکّر و یادآوری وظایف اهل ایمان،[31] زمینه ساز تزکیه و تعلیم انسان،[32] تقویت تفکّر و تعقّل و اندیشه،[33] آراستن انسان ها به لباس زیبای تقوا،[34] شفا بخشیدن به امراض روحی و بیماری های نفسانی اهل ایمان،(فصلت/44) موعظه و عبرت برای پروا پیشگان،(نور/34)هدایت مردم از تاریکی ها به سوی نوراز دیگر برکات انس با قرآن کریم در عرصه زندگی است.
پی نوشت ها:
[1] کافی (ط - الإسلامیة)، ج 2، ص 602.
[2] حلّی، عدة الداعی، ص 286.
[3] فرقان، 30.
[4] بقره، 121.
[5] طیّب، أطیب البیان، ج 1، ص 39.
[6] جامع الأخبار، ص 40
[7] در سایه آفتاب، ص 114.
[8] همان، ص 115.
[9] مزّمّل، 4.
[10] کلینی، کافی، ج 2، بَابُ تَرْتِیلِ الْقُرْآنِ بِالصَّوْتِ الْحَسَن، ص 615.
[11] طباطبائی، سنن النبی، ترجمه محمّدهادی فقهی، ج 1، ص 10.
[12] حلّی، عدة الداعی، ص 291.
[13] جامع الأخبار، ص 48.کبریت احمر اصطلاحی بین کیمیاگرهاست، آن چیزی که به وسیله آن اکسیر می سازند که می تواند طلا را مس کند. به چنین اکسیری کبریت احمر می گویند که بسیار کمیاب است. دهخدا می گوید: «کبریت احمر یا گوگرد سرخ گوهری است و معدن آن بدان سوی بلاد تبّت در وادی النمل است».
[14] کلینی، کافی، ج 2، بَابُ قِرَاءَةِ الْقُرْآنِ فِی الْمُصْحَف، ص 613.
[15] کلینی، کافی، ج 2، بَابُ قِرَاءَةِ الْقُرْآنِ فِی الْمُصْحَف، ص 613.
[16] کشّی، اختیار معرفة الرجال، ج 2، ص 616.
[17] اعراف، 204.
[18] صدوق، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 103.
[19] صدوق، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 103.
[20] صدوق، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 103.
[21] کلینی، کافی، ج 2، بَابُ قِرَاءَةِ الْقُرْآنِ فِی الْمُصْحَف، ص 613.
[22] بقره/21
[23] فاطر/30
[24] آملی، تفسیر المحیط الأعظم و البحر الخضم، ج 1، ص 134.
[25] صدوق، امالی، ص 59.
[26] عاملی، وسائل الشیعه، ج 4، ص.
[27] انفال/2
[28] کلینی، کافی، ج 2، ص 610 و حلّی، عدة الداعی، ص 286.
[29] اعراف/203
[30] انعام/55
[31] نور/1
[32] جمعه/2
[33] بقره/219
[34] بقره/187
امام رضا علیه السلام درباره آداب بهداشتی سفر و گردشگری، رعایت برخی نکات پزشکی را باعث سلامت بدن و درامان ماندن از بیماری ها برشمرده اند.
بیشترین و ضروری ترین ماده ای که انسان در سفر مصرف می کند آب است و آب مناسب نوشیدن برای مسافر از اهمیت ویژه ای برخوردار است، زیرا آب قابل شرب موجب دفع آسیب ها و صدمات از مسافر است.
امام رضا (ع) در توصیه ای پزشکی به کسانی که قصد سفر دارند می فرمایند: برای مسافر ضروری است که کمی از خاک وطن خود با خویش داشته باشد و در هر منزلی که وارد می شود کمی از آن خاک را با آب های نوشیدنی آن جا بیامیزد (و خوب آن را به هم زده، بعد صبر کند تا ذرات گل و خاک آن کاملا رسوب کرده و صاف شود) سپس از آبی که با خاک وطنش آمیخته است و به آن عادت داشته بنوشد.
امام رضا (ع) در مورد طریقه صحیح مصرف آب، دستورالعمل های مفید و راهگشایی ارائه کرده اند. آن حضرت می فرماید: آبهای شور و آبهای سنگین موجب یبوست میشود و آب برف و آب یخ برای غالب مزاجها مضر و خطرناک است.
بهترین و شایسته ترین آبها برای نوشیدن، خواه برای شهروندان ساکن، خواه برای مسافران، آبی است که چشمه آن از سمت مشرق، سبک، شفاف و زلال باشد و محل پیدایش و خروج آن از طرف طلوع خورشید باشد.
بر اساس این ویژگی ها، آبی که مجرایش از کوهای خاکی و شنی بگذرد، بهترین و سالم ترین آب هاست، زیرا این گونه آب ها در فصل زمستان گرم و در تابستان سرد می باشند و موجبات نرم کردن شکم را فراهم می سازند. چنین آب هایی برای مزاج های گرم نیز سودمند است.
سالم ترین و بهترین آن ها آبی است که از محل خود بجوشد و مجرای آن شکاف تپه ها و کوههای خاکی باشد.
و اما آب های چاه، مشروط بر اینکه جریان داشته و حبس شده نباشد، سبک، شیرین، صاف و زلال و برای بدن ها بسیار سودمند است.
امام رضا (ع) می فرماید: بدانکه حرکت شدید در هوای بسیار گرم برای بدن های لاغر مضر است، بویژه هنگامی که شکم از غذا خالی باشد
اما آب مرداب ها و آب دره ها گرم و غلیظ اند، به خصوص در تابستان، چون راکد است و آفتاب دائم بر آن می تابد و مصرف طولانی آن موجب تشدید صفرا و بزرگی طحال می شود.
امام رضا (ع) همچنین در باره شرایط بهداشتی سفر می فرماید:
بدانکه مسافر، اگر می تواند از مسافرت در ایام گرما دوری کند و اگر به سفر می رود با شکمی پر از غذا و شکم خالی نباشد، بلکه در حالت اعتدال باشد و از غذاهای سرد مثل قریص (گوشت با سرکه و سبزیجات و دانه های پخته) تناول کند و از سرکه، روغن زیتون، آبغوره و خوراکی های سرد دیگر استفاده کند.
امام رضا (ع) همچنین می فرماید: بدانکه حرکت شدید در هوای بسیار گرم برای بدن های لاغر مضر است، بویژه هنگامی که شکم از غذا خالی باشد، ولی برای افراد چاق مفید است.
امام رضا(ع) در مسیر طولانی سفر به ایران، همواره مراقب رعایت بهداشت و اخلاق بودند. آن حضرت (ع) مسیری بسیار طولانی را از مدینه طی کردند تا به ایران رسیدند که این سفر حدود یک سال طول کشید.
ضحاک بن ابی رجا یکی از راویان نقل می کند «من در طول سفر طولانی اباالحسن علی بن موسی الرضا(ع) همراه ایشان بودم و جالب بود که در طول این سفر یک بار هم اتفاق نیفتاد و من ندیدم که آن حضرت آب دهان بر زمین بیندازند.»
این روایت تاریخی ضحاک ابن ابی رجاء باید برای ما درس آموز باشد که آن حضرت در این سفر طولانی حتی آب دهان بر زمین نینداختند و مراعات بهداشت و اخلاق را می کردند.
آداب سفر در روایات و احادیث
1- گفتن بسمالله به هنگام آغاز سفر
2- افتتاح سفر با دادن صدقه و خواندن آیهالکرسی
3- کمک به همسفران و کوتاهی نکردن در خدمت به دیگران
4- انتخاب همسفری که در خرج کردن مانند وی باشد
5- خوش اخلاقی، حلم و بردباری
6- برداشتن توشه خوب و فراوان بخصوص در سفر مکه
7- دعوت از همراهان بر سر سفره
8- شوخی و مزاح با دیگران
9- اهمیت دادن به نماز اول وقت
10- غسل پیش از سفرهای زیارتی
11- ترک کلام بیهوده و مجادله در راه
12- داشتن وضو
13- لباس پاک، نو و سفید در سفر زیارتی
14- عطر زدن و خوشبو بودن
15- آوردن هدیه و سوغاتی برای خانواده مخصوصا در سفر حج
16- رفیق و همراه بودن در تصمیمگیریها جز در مورد گناه و نافرمانی خدا
در دستورات دینی ما آمده است که مسافر قبل از سفر باید اعمال زیر را انجام دهد:
1- پاک کردن بدن از اخلاط فاسد با فصد یا آشامیدن مسهل، چون حرکت سفر باعث تحریک اخلاط فاسد شده و باعث بروز بیماری در طی مسافرت می شود. اگر فرد با تن ناپاکیزه سفر کند، احتمال ابتلا به تب افزایش می یابد و اگر تب نکند دچار جوش و دمل پوستی، آماس و سرماخوردگی می شود.
2- عادت دادن بدن به حرکات سفر و سختی های آن از جمله بی خوابی، تشنگی، گرسنگی، صبر بر جماع و اغذیه مسافرت تا به طور ناگهانی، تغییر فاحش در بدن فرد ایجاد نشود. اگر حرکت سفر در تابستان است، فرد باید خود را به گرما، راه رفتن در هوای گرم و آشامیدن آب گرم عادت دهد و اگر در زمستان است، خود را به سرما عادت دهد تا بدنش از هیچ کدام از اینها متضرر نشود.
3- کمتر خوردن خوراک هایی که در شهر خود به آن عادت دارد.
4- به همراه داشتن داروهایی که قبل از سفر به آن نیاز دارد.