چکیده
امروزه، وخامت زیست محیطی تا حدی است که حیات انسان و سایر موجودات بر کره خاکی را به مخاطره انداخته است. به همین دلیل، مبانی نظری تعیین کننده تعامل انسان با طبیعت، از جمله اخلاق، مورد توجه علاقمندان به محیط زیست می باشد و تبیین نظریه اخلاق زیست محیطی مناسب، از ضروریات حفاظت و بهره برداری از محیط زیست محسوب می گردد. اخلاق زیست محیطی رایج، بر طیفی از مبانی ارزشی ذاتی قرار دارند که انسان محوری و زیست بوم محوری، دو سر آن را تشکیل می دهند اما، در سال های اخیر تعامل مناسب انسان با محیط زیست طبیعی و راه حل بحران های زیست محیطی در بازگشت به مبانی دینی و معنوی جستجو می شود. در مقاله حاضر سعی شده است تا دیدگاه های اخلاق زیست محیطی با توجه به دو پرسش اساسی اخلاق درباره "کانون ارزش ذاتی" و "معیار عمل اخلاقی" تشریح شوند و نشان داده شود که چرا تبیین اخلاق زیست محیطی مبتنی بر دیدگاه خدا محوری، دیدگاهی جامع تر برای حفاظت از محیط زیست می باشد. در ادامه نیز، با ارائه رهیافت خود بوم شناسی، تلاش شده است تا رهیافتی در اخلاق زیست محیطی بر مبنای خدامحوری ارائه گردد که با الهام از انسان شناسی اسلام و با تأکید بر بعد روحانی نفس انسان، تعامل مناسب انسان و محیط زیست را بر مبنای خودشناسی و صیانت نفس بنا می نهد.
سرآغاز
امروزه، محیط زیست طبیعی مورد تهدید است زیرا، انسان با کمک فناوری، قادر است تا در سطح کره، به تخریب محیط زیست اقدام کند. بروز بحران های زیست محیطی موجب طرح این پرسش شده است که آیا محیط زیست می تواند ادامه رفتار فعلی انسان ها را دوام بیاورد؟ هر روز بر این آگاهی افزوده می شود که نمی توان همانند گذشته به مصرف منابع جهان ادامه داد و نشانه های تنگناهای زیست محیطی در همه جا آشکار شده است. اگر چه ارائه آمار و اطلاعات پیرامون وضعیت محیط زیست لازم است اما، بیش از این که به اطلاعات علمی درباره خسارات وارد شده به زمین نیاز باشد، به توافقی درباره چگونگی رفتار نسبت به این سیاره نیاز است. در این شرایط، انسان باید به این پرسش سخت پاسخ گوید که هنگامی که افراد خواهان به حداکثر رساندن سود خود هستند چگونه می توان از بهره برداری بیش از حد و تخریب منابع طبیعی جلوگیری کرد؟. در واقع چالش موجود، چگونه زندگی کردن بر روی زمین نیست بلکه، قبولاندن این چگونگی به افراد است. در این راستا، می توان به بیانه هشدار دانشمندان به بشریت در سال 1992، اشاره کرد که در آن بیش از 1000دانشمند از 72 کشور و از جمله 105برنده جایزه نوبل، با انتشار نامه ای اعلام نمودند که برای توجه به زمین، اخلاق و شیوه نگرش جدیدی لازم است. این اخلاق می باید حرکت عظیمی را برانگیزد و رهبران، حکومت ها و انسان های بی میل را وادارد که تغییرات لازمه را ایجاد کنند. با درک اهمیت اخلاق در حفاظت از محیط زیست، افراد مختلف سعی کرده اند تا نظریه ها و رهیافت هایی پیرامون اخلاقی زیست محیطی ارائه دهند. از بین آنها می توان به لئوپولد(1)، رولستون(2)، تیلور(3)، کلیکات(4)، ریگان(5) و نائس(6)، اشاره کرد. این افراد با بیان ضرورت بسط جایگاه اخلاقی به سایر موجودات، هر کدام به نوعی از اخلاق زیست محیطی معتقدند که در آن، برخی از گونه ها و یا اجزای زیست بوم و یا کل زیست بوم، از جایگاه اخلاقی برخوردار است. برای مثال، ریگان، آن نوع اخلاق زیست محیطی را پیشنهاد می دهد که می توان آن را موضعی قوی در حمایت از حیوانات دانست، در مقابل، لئوپولد با ارائه اخلاق زمین، معتقد به نوعی اخلاق زیست بوم محور است که در آن، رفتاری با محیط زیست درست است که به حفظ انسجام، ثبات و زیبایی زمین کمک کند. اگر چه تلاش های انجام شده در ارائه نظریه ها و رهیافت های اخلاق زیست محیطی، در جای خود با ارزش اند اما، جهان همچنان نیازمند نظریه ای جامع در این رابطه است.
روش و اهداف
مقاله حاضر با روش توصیفی- تحلیلی با این هدف تهیه شده است که با طرح ضرورت اخلاق زیست محیطی، مهمترین دیدگاه های موجود در این رابطه معرفی شوند و ضمن طرح اهمیت ادیان در تبیین اخلاق زیست محیطی، رهیافتی مناسب برای این منظور از دید اسلامی ارائه گردد.
چرا اخلاق زیست محیطی لازم است؟
واقعیت این است که در تعاریف متداول توسعه، ابعاد معنوی و اخلاقی چندان مورد توجه قرار نمی گیرد و پرسش این است که آیا با دخالت های مدیریتی می توان از عهده مسایل زیست محیطی ناشی از توسعه برآمد، یا این که نقشی نیز باید برای میراث معنوی از طریق ایجاد اخلاقی زیست محیطی در دنیای سکولار کنونی جست؟. واقعیت این است که از ریشه های تاریخی بحران های زیست محیطی، دیدگاه های فلسفی، مذهبی و اخلاقی ما نسبت به آنها یعنی ارزش ها، بایدها و نبایدها و خوبی ها و زشتی ها، کمتر سخنی به میان می آید. در حالی که، بدون پرداختن صحیح به این مباحث در فراگیرترین شکل فلسفی و اخلاقی آنها، هر چه از تباه شدن محیط زیست و ضرورت حفظ آن گفته شود، راه به جایی نخواهیم برد. اهمیت درک و شناخت اخلاق تا حدی است که اغلب دانشمندان و بسیاری از متخصصان محیط زیست، حفاظت محیط زیست را یک موضوع مهم اخلاقی می دانند اما، در زمینه نوع اخلاقی که بتواند با تشریح حوادث و فجایع زیست محیطی، به ورای پراگماتیسم رود و درک و احساس جدیدی را از جایگاه مخلوقات در جهان ارائه دهد، کمبود وجود دارد. اخلاق به طور سنتی، به تعریف روابط بین افراد و روابط بین افراد جامعه پرداخته است و بنا بر نظر برخی صاحب نظران، اخلاقی که رابطه دو جانبه بین انسان و زمین، حیوانات و گیاهان را تنظیم کند، تاکنون وجود نداشته است. از نظر آنان، گسترش اخلاق به این جزء سوم، یعنی رابطه انسان با محیط زیست، یک فرصت انقلابی و ضرورتی زیست محیطی است. امروزه، این نیاز بیشتر احساس می شود که علائق انسان در مقابل علائق سایر موجودات، متعادل شود زیرا نکته مهم، چکونگی حفاظت از جمعیت غیر انسانی در برابر آسیب های انسانی است. از این رو، به اخلاق به عنوان مبنایی برای پاسخگویی به این قبیل دغدغه ها توجه می شود.
تغییرات ایجاد شده در طبیعت به وسیله فعالیت های انسا نها، به تردید و ضرورت ارزیابی مواضع اخلاقی نسبت به طبیعت منجر شده است و به دنبال آن، اخلاق زیست محیطی با تعریف مجدد باید و نبایدها در ارتباط با محیط زیست و ارزیابی موقعیت بشر نسبت به آن مواجه شده است. در واقع، به دلیل نبود توافق پیرامون راه هایی که باید برای اصلاح یا تغییر شکل تعامل مشکل ساز انسان با محیط زیست، دنبال شوند، پیشنهادهای گوناگون و اغلب متضادی در این باره ارائه شده اند. این پیشنهاد ها بیشتر در قالب الگوهای هنجاری برای رفتار اجتماعی یا اخلاق، مفهوم سازی شده اند.
از دلایل دیگر ضرورت اخلاق زیست محیطی، تاثیری است که جهان بینی و راهنمایی های اخلاقی، بر رفتارهای فردی و جمعی دارند. باورهای زیست محیطی یا جهان بینی، به عنوان نظامی از گرایش ها و باورها درباره رابطه بین انسان و محیط زیست، تعیین کننده رفتارهای حفاظتی یا چارچوب های مرجعی هستند که هنگام تعامل با محیط زیست از آنها استفاده می شود. در این رابطه می توان گفت که طرز فکر ما اولین چیزی است که وارد محیط می شود و با شکل دهی چگونگی ارزش گذاری اجزای مختلف زیست بوم، چگونگی رفتار ما با آن را تعیین می کند. لذا، نوع رفتار ما با محیط زیست تا حد زیادی به چگونگی درک ما از رابطه خود با آن وابسته است. این که ما چگونه برای محیط زیست ارزش قائلیم، تعیین کننده است است که نقش و عملکرد خود را بر زمین چگونه می بینیم و برای به اشتراک گذاردن این منابع با دیگران، چگونه رفتار می کنیم.
مبانی اخلاق زیست محیطی
به طور کلی، اخلاق راهنمای عمل انسان است. انسان ها همواره با این پرسش روبرو بوده اند که چه رفتاری درست است؟ چه رفتاری ناشایست است و معیار درستی یا اشتباه بودن یک عمل چیست؟ اخلاق را نیز می توان مطالعه فلسفی رفتار درست و اشتباه و قوانین و اصولی دانست که باید رفتار را راهنمایی کند. اخلاق با تعیین معیارها برای تمییز رفتار درست از نادرست، و با مشخص کردن محدوده رفتار درست از طریق اعمال بایدها و نبایدها، آزادی لجام گسیخته انسان را مردود می داند و رعایت اصول آن، ضامن حفظ یکپارچگی اجتماع است.
پذیرش خالی نبودن طبیعت از ارزش را می توان سرآغاز اخلاق دانست. اخلاق زیست محیطی براین ایده استوار است که اخلاق باید به شکلی گسترش باید تا روابط انسان ها و طبیعت را نیز شامل شود. عده ای بر این باورند که بررسی روابط با محیط زیست در قالب مسایل اخلاقی، به عصر حاضرمربوط می شود و شروع حمایت از اخلاق زیست محیطی را می توان از دهه 1960میلادی دانست که با رشد پذیرش جنبش زیست محیطی، همراه بوده است. اخلاق زیست محیطی، شاخه ای از فلسفه کاربردی و از حیطه های اساسی اخلاق زیستی (7) محسوب می شود که می باید قادر باشد تا میان مجموعه پیچیده ای از واقعیات سرگردان تجربی، ایدئولوژی ها و ارزش های انسانی، داوری کند. سعی اخلاق زیست محیطی، ارائه دلایل نظام بندی و جامعی برای این منظور است که چرا باید روابط اخلاقی بین انسان ها و محیط زیست طبیعی وجود داشته باشد و می توان آن را، مطالعه رفتار درست و اشتباه در درون یک محیط زیست مشخص، تعریف نمود. بنابراین، نقش اصلی زیست محیطی، ایجاد موانع درونی اخلاقی در آحاد جامعه برای رفتار نسبت به طبیعت است.
در نظام ها و نظریات اخلاقی دو پرسش مهم وجود دارد. آنها عبارتند از: 1) چه چیزی به طور ذاتی ارزشمند است؟؛ 2)عمل درست (8) یا نادرست(9) از نظر اخلاقی چه نوع عملی است و معیار فعل اخلاقی چیست؟ در اخلاق سنتی، فقط انسان از جایگاه اخلاقی برخوردار است. لذا، طرح اخلاق در مباحث زیست محیطی نیازمند بررسی مجدد ارزش های انسانی در مقابل ارزش های جهان طبیعت و اجزای آن است. مباحث فلسفی پیرامون "جایگاه اخلاقی"محیط زیست، اختصاصاً شامل این موضوع است که آیا امکان دارد ارزش ذاتی در موجودات غیر انسانی موجود باشد؟ و آیا وجود ارزش ذاتی برای توجیه حفاظت از محیط زیست طبیعی، ضروری است؟. نظریه ارزشی مورد استفاده در اخلاق زیست محیطی، بین دو نوع "ارزش ذاتی" و "ارزش ابزاری" برای تمام موجودات منفرد زنده، توده زنده (10)، جمعیت ها، گونه ها، زیست بوم ها و حتی چشم اندازی های (11)بدون ادراک، تمایز قائل می شود. ارزش ذاتی معمولاً در مقابل ارزش ابزاری، معنا می یابد. ارزش ابزاری به این مفهوم است که ارزش یک شیء به ارزشی که برای اشیاء دیگر دارد وابسته است و الا هیچ گونه ارزشی نخواهد داشت. در حالی که، ارزش ذاتی به این مفهوم است که یک شیء بدون این که برای شیء دیگری ارزشمند باشد یا نباشد، فی نفسه دارای ارزش است. برای مثال، آنهایی که معتقدند طبیعت دارای ارزش ذاتی است، بر این موضوع تاکید دارند که بدون حضور انسان و یا بهره برداری انسان از طبیعت، باز هم طبیعت به خودی خود دارای ارزش است. در این رابطه اخلاق زیست محیطی در غرب، به دو دسته اخلاق انسان محور(12) و اخلاق مبتنی بر احساس و آگاهی(13)، قابل تقسیم است و طی چهار تا پنج دهه اخیر، مباحث عمیقی بین ذهن گرایان ارزشی(14) و عین گرایان طرفدار طبیعت(15) به وجود آمده است. اولی، معتقد است که ارزش ها به یک ارزیاب نیاز دارند در حالی که دومی معتقد به ارزش ذاتی طبیعت است. در همین رابطه، برخی دیگر بین سه جهت گیری ارزشی به عنوان مبنای گرایش های زیست محیطی، تفکیکی قائل شده اند. این سه عبارتند از:
الف) جهت گیری ارزش خودخواهانه(16) که در آن مشکلات زیست محیطی می تواند به فرد آسیب برساند.
ب) جهت گیری ارزشی نوع دوستی اجتماعی(17) که در آن مشکلات زیست محیطی می تواند به دیگر افراد آسیب برساند.
ج) جهت گیری ارزشی زیست محور یا زیست بوم محور(18) که در آن طبیعت مستقل از منافع انسان دارای ارزش ذاتی است. از آنجا که جهت گیری ارزشی الف و ب، دوری از تخریب محیط زیست را به خاطر منافع انسان مهم می دانند، پس این دو، یکسان و انسان محور هستند. به این ترتیب، در فلسفه زیست محیطی معاصر، اصلی ترین منبع تفکیک اخلاق زیست محیطی ناشی از دو دیدگاه انسان محور و غیر انسان محور(19) و غیر انسان محور (20) می باشد. در اخلاق انسان محور، فقط انسان ها دارای جایگاه اخلاقی هستند و تخریب محیط زیست تا آنجا مهم است که منافع انسانی را تحت تاثیر قرار دهد. در حالی که، دیدگاه غیر انسان محور با رد این نظر، جایگاه اخلاقی را به سایر موجودات زنده یا زیست بوم به عنوان یک کلیت، تعمیم می دهد و معتقد است که تاثیرات بر محیط زیست، موضوعی است که صرف نظر از پیامدهای آن برای انسان ها، دارای اهمیت است.
سپس، پرسش دوم، یعنی پرسش درباره عمل درست یا نادرست از منظر اخلاق مطرح می شود. هر نظریه اخلاق به نحوی به این پرسش پاسخ گفته اند. این پاسخ ها در بسیاری موارد هم متضادند که ناشی از مبانی هستی شناسی، شناخت شناسی و ارزش شناسی آنها است. اما اخلاق زیست محیطی، حداقل در غرب نوین، را می توان در قالب سه نظریه اخلاق هنجاری مورد بررسی قرار دارد که به اندازه کافی تنوع دارند تا مباحث مرتبط با معیار عمل اخلاقی را پوشش دهند. این نظریه ها عبارتند از: الف) فایده گرایی(21). در این نظریه که مشهورترین شکل اخلاق نتیجه گرا است، نتیجه مطلوب برای یک عمل، رسیدن به حداکثر شادی برای اکثریت افراد است و معیار اصلی برای ارزشیابی درستی یک کار، مجموع یا متوسط منفعت برای یک جمعیت است. ب)وظیفه گرایی(22). در این نظریه، ارزش اخلاق یک عمل به نتایج ربطی ندارد بلکه، به نوع عمل وابسته است. به این معنا که عملی درست است که براساس اصول اخلاقی درست انجام شده باشد. ج)فضیلت گرایی(23). در این نظریه، معیار عمل اخلاقی، فضایل و رذایل هستند و در آن، بیشتر به فاعل فعل و ویژگی های شخصیتی و منش او توجه می شود. در این نظریه، اگر فاعل در انجام یک رفتار از انگیزه شایسته برخودار باشد و آن رفتار را صرفاً به دلیل ارزش و فضیلت بودن آن انجام داده باشد، عملی فضیلت مند و اخلاقی را انجام داده است و غیر این صورت، آن رفتار اخلاقی نیست.
رهیافت های متداول اخلاقی زیست محیطی
با توجه به دو پرسش اساسی یعنی، "کانون ارزش ذاتی" و "معیار عمل اخلاق"، طیفی از رهیافت ها"(24) در اخلاق زیست محیطی قابل شناسایی است. رایج ترین این رهیافت ها عبارتند از حفاظت گرایی(25)،صیانت گرایی(26)، بوم شناسی اجتماع(27)، حقوق حیوانات(28)، اخلاق زمین(29)، بوم شناسی ژرفانگر(30)، اکوفمینیسم (31)، نیکداری(32)، توسعه پایدار (33) و پایداری(34).
حفاظت گرایی و صیانت گرایی نمود اخلاق زیست محیطی منبع گرا(35) است که طبیعت را به عنوان منبعی وسیع برای استفاده انسان ها در نظر می گیرد. در حفاظت گرایی، اجزاء مختلف محیط زیست به این دلیل باید حفظ شوند که ارزش اقتصادی دارند، اما صیانت گرایی، ارزش گذاری اقتصادی صرف طبیعت را رد می کند و بر صیانت از طبیعت برای اطمینان از تنوع گونه ای، زیبایی نظام های طبیعی، و استفاده حال یا آینده انسان از طبیعت تاکید دارد. بوم شناسی اجتماع بر این باور است که تمام مشکلات زیست محیطی، از مشکلات اجتماعی ناشی می شوند و بدون عزم جدی برای حل آنها، مشکلات بوم شناختی نیز نمی توانند به روشنی درک شده و یا برطرف شوند. در حقوق حیوانات، حقوق و وظایف به حیوانات یا سلسله زیستی، بسط می یابد و علت آن را برخورداری حیوانات از هوشیاری یا خودآگاهی و ظرفیت استدلال می دانند به طوری که برخی مدافعان این رهیافت معتقدند حقوق اخلاقی حیوانات به هیچ وجه از حقوق انسانی کمتر نیست. در اخلاق زمین، نقش انسان از یک فاتح به یک عضو ساده آن تغییر می کند که مستلزم قائل شدن حرمت برای سایر اعضاء و احترام برای کل اجتماع (زمین) است. کار اخلاق زمین گستر محدوده مرزهای اجتماعی به نحوی است تا خاک، آب، گیاهان، جانوران یا به طور کلی، زمین را در بر گیرد. از نظر اخلاق زمین چیزی از نظر اخلاقی صحیح است که به انسجام، ثبات و زیبایی اجتماع زیستی کمک کند. در بوم شناسی ژرفانگر، تلاش های موجود برای حفاظت از محیط زیست به دو جنبش بوم شناسی سطحی نگر و بوم شناسی ژرفانگر قابل تقسیم است به جنبش اول، به دنبال مبارزه علیه آلودگی و اتلاف منابع یا هدف افزایش سلامتی و ثروت کشورهای توسعه یافته است. بوم شناسی ژرفانگر ادعا دارد که از بوم شناسی سطحی نگر مفیدتر است و حرکت به سمت بوم شناسی ژرفانگر را یک وظیفه اخلاقی می داند. شعار بوم شناسی ژرفانگر ساده، در ابزار اما ارزشمند در نتایج (36)،است. بوم شناسی ژرفانگر به دنبال تکامل نفس(37) از طریق وحدت با بقیه اشیاء است و رسیدن به آن را از طریق یگانگی فرد یا سایر افراد، گونه ها، زیست بوم ها و چشم اندازها(38) ممکن می داند و معتقد است تکامل نفس، در نهایت کمال خود، به معنای تجربه هویت یابی(39) در تنوع است که در مقابل بیگانگی(40) قرار می گیرد. اکوفمینیسم، پیوندهای بین فمینیسم و بوم شناسی را مد نظر دارد و عمل سلطه(41) را در روابط مرد با زن و انسان با طبیعت مورد نقد قرار می دهد و معتقد است که هر دو نوع سلطه باید از بین برود. در این رهیافت، ستم مرد به زن و انسان به طبیعت، از یکدیگر قابل تفکیک نبوده و باید همزمان مورد بررسی قرار گیرند و هر نظام اخلاق زیست محیطی که سلطه همزمان و متقابل بر زن و طبیعت را نادیده بگیرد، در بهترین حالت ناقص و در بدترین حالت، نامناسب است. در نیکداری، بر پیشکاری(42) انسان نسبت به سایر مخلوقات خداوند و حفاظت از آنها تاکید می شود. این رهیافت تاکید دارد که ما صاحب زمین نیستیم و سلطه انسان بر زمین، هیچ گاه مطلق نبوده است بلکه، مراقبت از مخلوقات به انسان واگذار شده است. ما فقط پیشکار هستیم و از ما خواسته شده است با مخلوقات، همان طور که خداوند خواسته است به طور مقدس و خرمندانه رفتار کنیم و هنگامی که نتوانیم چنین کنیم، زمین زیان می بیند. اگر چه معمولاً مفاهیم پایداری و توسعه پایدار به عنوان رهیافت های اخلاقی در نظر گرفته نمی شوند اما،این، مفاهیم می توانند بر حسب اخلاق تشریح شوند. پایداری تلاش های بین رشته ای بین المللی برای آمیختن اهداف اقتصادی و زیست محیطی است که باید چیزی را در برگیرد که انصاف (عدالت) بین نسلی(43) نامیده می شود. توسعه پایدار نیز فرایند تغییری است که در آن، بهره برداری از منابع، هدایت سرمایه گذاری ها و سوگیری توسعه فناورانه بالقوه نسل فعلی و نسل آینده برای برآورده کردن نیازها و آرمان های انسانی، عمل می کنند. توسعه پایدار، انسان محور است. این موضوع را می توان از درک مدرن از توسعه پایدار نتیجه گرفت که دیدگاهی ابزاری به طبیعت دارد و معتقد به جدایی هستی شناسی بین انسان و طبیعت است. دلیل دگر، تاکید توسعه پایدار بر انسان به عنوان هدف توسعه و توجه به ابعاد زیست محیطی به دلیل تامین منافع انسان های فعلی و نسل آینده است. اما پایداری، به طور گستره تری به ماورای ریشه های انسان محوری توسعه پایدار می رود، تا حدی که به یک نظریه زیست بوم محور، نزدیک می شود که بی شباهت به اخلاق نیکداری نیست. با توجه به موارد مطرح شده پیرامون رهیافت های اخلاقی زیست محیطی، می توان آنها را بر مبنای چگونگی پاسخ به دو پرسش اساسی اخلاقی، براساس ذیل خلاصه کرد.
انسان محورــ حفاظت گرایی ــ صیانت گرایی ـــ بوم شناسی اجتماع؛ توسعه پایدار
زیست محورـــ حقوق حیوانات؛ اخلاق زمین
زیست بوم محورـــ بوم شناسی ژرفانگرـــ اکوفمینیسم ـــ نیکداری؛ پایداری
پی نوشتها:
*استادیار ترویج و آموزش کشاورزی دانشگاه علوم کشاورزی و منابع طبیعی گرگان
**دانشیار ترویج و آموزش کشاورزی دانشگاه شیراز
***استاد حقوق و فلسفه اسلامی دانشگاه شهید بهشتی
1. Aldo Leopold
2. Holmes Rolston
3. Paul Taylor
4. Baerd Callicott
5. Tom Regan
6. Arne Naess
7.اخلاق زیستی (Bioethics) ازدو حیطه اساسی اخلاق زیست محیطی و اخلاق پزشکی (Medical Ethics)تشکیل شده است.
8. Right
9. Wrong
10. Biomass
11. Landscapes
12. Anthropocentric Ethics
13. Sentience Based Erthics
14. Volue Subjectivists
15. Nathue objectivists
16. Egoistic value orientation
17. Social-Altruistic value orientation
18. Biocentric of Ecocentric value orientation
19. Anthropocentric view
20. Non Anthropocentric view
21. Utilitarianism
22. Deontology
23. Virtue-oriented
24.رهیافت را می توان شیوه در یک عمل نظام دانست که تجسم فلسفه آن نظام است.
25. Conservationism
26. Preservationism
27. Social Ecology
28. Animal Right
29. Land Ethic
30. Deep Ecology
31. Ecofeminism
32. Stewardship
33. Sustainable Development
34. Sustainability
35. Resourcism
36. Simple in Means, Rich in Ends
37. Self Realization
38. Landscapes
39. Identification
40. Asienation
41. Dominance
42. Steward
43. Intergeneration Equity
مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ به این معناست که در آن روز مالکیت و فرمانروائى فقط و فقط ویژه اوست و تمام مالکیتها و فرمانروائىهاى اعتبارى و مجازى که در دنیا به خاطر مصالح زندگى در اختیار این و آن بوده از میان مىرود و هیچ اثرى از آنها باقى نمىماند و کوس لمن الملک را احدى جز خود او با جمله نورانى لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ «1» پاسخ نمىدهد.
مالکیت و فرمانروائى او علاوه بر قیامت و روز جزا بر همه این جهان فعلى و عرصه هستى و کشور آفرینش نیز مسلّم و ثابت است، چنان که در قرآن مجید به این حقیقت در بسیارى از آیات توجه مىدهد:
أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ: «2»
آیا ندانستى که فرمانروائى و مالکیت آسمانها و زمین ویژه اوست.
وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما: «3»
مالکیت و فرمانروائى آسمانها و زمین و آنچه میان آنهاست فقط براى خداست.
وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ: «4»
فرمانروائى و مالکیت آسمانها و زمین فقط ویژه اوست و بازگشت هر کس و هر چیزى به سوى خداست.
حضرت رضا (ع) در روایت پر ارزشى مىفرماید: مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ «اقرار له بالبعث و الحساب و المجازاة و ایجاب ملک الآخرة له کایجاب ملک الدنیا ...» «5» مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ اعتراف و اقرار در پیشگاه حضرت اوست به برپا شدن قیامت، و تحقق حساب و کیفر و مسلّم بودن مالکیت و فرمانروائى در آخرت براى او چون مالکیت و فرمانروائى براى او در دنیا.
چیزى که هست در این دنیا به خاطر برپائى امور معیشت و قوام خیمه زندگى، و تحقق نظم و انضباط، و حدود و محدودیت بر اساس مصالح حیات، از جانب خود او اجازه داده شده که انسانها بر پایه کوشش و فعالیت مشروع و از طریق کسب معقول، یا از راه صلح و هبه، یا به سبب ارث و میراث، یا نقل و انتقال صحیح مالک اشیاء گردند، یا در صحنه سیاست با رعایت عدالت فرمانرواى امور شوند، ولى این مالکیتها و فرمانروائىهمه و همه مجازى است و صورتى اعتبارى دارند، و جهت ذاتى پیدا نمىکنند، و به همین سبب این مالکیت و فرمانروائى قابل نقل و انتقال به دیگران است و یا با مرگ انسان براى همیشه سفرهاش برچیده مىشود، ولى در روز جزا از این مالکیتهاى مجازى و اعتبارى و فرمانروائىهاى غیر ذاتى هیچ اثرى نخواهد بود، و براى احدى نسبت به اشیاء و اشخاص ادعاى مالکیت و فرمانروائى وجود نخواهد داشت.
به عبارت دیگر در این دنیا مردمان ادعاى مالکیت دارند، و والیان و قاضیان دعوى حکومت و حکمرانى مىکنند، و شاهان لاف فرمانروائى مىزنند ولى در روز جزا ملکیت مالکان، و حکومت والیان، و حکم قاضیان، و فرمانروائى پادشاهان، و امر و نهى حاکمان منقطع و زایل مىگردد.
در دنیاست که ملک و ملکى به مردم دادهاند، و هر کس به خیال و پندار خود براى خود ملک و ملکى قایل است ولى در روز جزا مالکان هر ملک و ملکى از مالکیت معزولاند، و ادعایشان بر مالکیت و فرمانروائى بر باد است و فقط پرچم لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ در اهتزاز است.
مالکیت و فرمانروائىهاى غیر خدا ابتدا و انتها دارد، و براى آن قابلیت فراگیرى نسبت به همه کس و همه چیز نیست، و هر لحظه در معرض طوفان بنیان بر کن فنا و زوال است، ولى مالکیت و فرمانروائى حضرت حق ازلى و ابدى و جاوید و همیشگى است، و نقل و انتقال و زوال و فنائى در آن راه ندارد.
اهل معرفت به خاطر درک این حقیقت از ادعاى مالکیت و فرمانروائى مجازى هم پرهیز دارند، آنان با تماشاى مالکیت حق از کلمات چون مال من، منال من، ملک من، ملک من، علم من، ثروت من که روزمره بر زبان جاهلان جارى است فرارى هستند، و حاضر نیستند زبان پاک خود را به اینگونه جملات که پوچ و پوک و خلاف حقیقت است آلوده سازند.
آنان مىگویند مال و منال و علم و حکومت و ملک و ملک همه و همه عطا شدهى مالک و مولا و سید و سرور من است:
رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ وَ عَلَّمْتَنِی مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ .... «6»
پروردگارا بىتردید بخشى از حکومت و فرمانروائى را تو به من عطا کردى، و قسمتى از دانش و تفسیر خوابها را تو به من آموختى.
عَبْداً مَمْلُوکاً لا یَقْدِرُ عَلى شَیْءٍ: «7»
بندهاى مملوک و با همه وجود در تصرف مولا، که بر چیزى تسلط و قدرت ندارد.
«العبد و ما فى یده کان لمولاه:»
بنده و آنچه در دست اوست براى مولاى اوست.
وجود مبارک او مالکى است که در ذات و صفات از همه موجودات بىنیاز است، و همه موجودات که ذاتا مملوک او هستند نیازمند به اویند، بر این اساس براى هیچ موجودى مالکیت و فرمانروائى حقیقى وجود ندارد، و آن را که دست ملکى و ملکى نیست ادعاى مالکیت و پادشاهى و ملکیت و فرمانروائىاش پوچ و باطل است.
آن حضرت او را مالک حقیقى شناسد از ما سواى او احساس بىنیازى کند، و مملکت دل و جان و روح و جسم را به عبادت و بندگى او آباد سازد، و در هر حادثه و مهمى که پیش آید روى نیاز به درگاه بىنیاز که مالک هستى و متصرف در همه امور است ساید، و جز به او التجا و تضرع نکند.
اى عزیز روى توجه به بارگاه آن پادشاه کن، که شاهان را در کویش به گدائى افتخار است، و گدایان راهش را از منصب شاهى عار، آن که در همه حال التجا به حضرت ذوالجلال کند، جناب حق هیبت او را بر دل پادشاهان اندازد و همه از روى عقیده کمر خدمتش بر میان بندند.
چون انسان با تکیه بر معرفت و بصیرت به این حقیقت آگاه شد که مالک حقیقى خداست و دست مالکیت او در هر چیزى تصرف حکیمانه دارد، و هر چرخى در عالم غیب و شهود به اراده او مىچرخد، و هر چیزى به خواست او به وجود مىآید و بخواست او ادامه حیات مىدهد، و به خواست او خیمه حیاتش برچیده مىشود، باید و بلکه واجب و لازم است سوداى منیت و انانیت از سر بنهد، و بساط هوا و هوس بر باد دهد، و دامن از تعلق به دو جهان برچیند، و از پادشاهان و اربابان و خواجگان ابداً پروا ننماید و در همه امور و شئون و خواستهها روى نیاز به درگاه مالک حقیقى کند تا ذوق گدائى از پیشگاه او، و اتصال به حضرتش و نشستن به مقام قربش را دریابد.
مالک عادل
وجود مقدس او که مالک آسمانها و زمین و دنیا و آخرت، و همه امور است، و مالکیت او در روز جزا با باطل شدن همه مالکیتها و ملکیتهاى مجازى ظهور مىکند و همه شئون آن روز را در سیطره مىگیرد:
وَ لَهُ الْمُلْکُ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ: «8»
روزى که در صور دمیده مىشود فرمانروائى و مالکیت و حاکمیت مطلق فقط ویژه اوست، داناى نهان و آشکار، و تنها او حکیم و خبیر على الاطلاق است.
الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ .... «9»
آن روز حاکمیت و فرمانروائى ویژه خداست، میان همه مردم داورى مىکند.
ولى آن روز فقط و فقط به عدل و انصاف و بودن این که به کسى از ناحیه قدرت و پادشاهى او ستم شود داورى مىکند، آنان که به حقیقت شایسته نجات و قرار گرفتن در بهشت و رضواناند بر اساس داورى عادلانه و منصفانه او در بهشت قرار مىگیرند و در آنجا از فضل و احسان حضرتش که مافوق عدالت است بهرهمند مىگردند، و غیر آنان که راه کفر و انکار پیمودند باز به داورى عادلانه او در آتش قرار مىگیرند.
فَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ: «10»
پس آنان که باطنشان به ایمان زینت یافت، و ظاهرشان به اعمال شایسته آراسته شد در بهشتهاى پرنعمت و جاوید قرار دارند.
وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَأُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ: «11»
و آنان که باطنشان را به کفر آلوده کردند، و به تکذیب و انکار آیات ما برخاستند، براى آنان عذابى خوارکننده است.
آرى او قدرتمند و سلطان و مالک و فرمانروائى نیست که مالکیت و سلطنتش آمیخته با ستم باشد، سند استوار عدالت پیشگى او به ویژه در روز جزا که اغلب مردم از آن در هراساند این آیه شریفه است:
وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً ... «12»
و براى قیامت ترازوهاى عدالت را مىنهیم و به هیچ کس هیچ ستمى نمىشود.
توجه به مفهوم و معناى مالک یوم الدین راه رشتهاى از تربیت الهى و دینى را به روى انسان مىگشاید، و وى را وادار مىکند که نسبت به اعمال و رفتار و اخلاق خود، که روزى در دادگاههاى قیامت محاسبه مىشود، و متناسب با هریک پاداش یا کیفر لازم داده مى شود مراقبت و مواظبت نماید، و نهایتاً همه حرکات باطن و ظاهرش را با خواستههاى حق و قوانین شرع هماهنگ نماید.
اعتقاد و ایمان به قیامت یکى از پرقدرتترین وسایل اصلاح درون و برون، و از مهمترین عوامل باز دارنده در برابر هواها و هوسها و شهوات حرام، و خواستههاى شیطانى است.
میان آنان که اعتقاد و ایمان به قیامت دارند در همه اطوار و شئون زندگى و در اخلاق و اعمال و در نوع برخورد با دیگران، و کسانى که منکر این حقیقت هستند فرقهاى اصولى وجود دارد.
معتقد به قیامت بر اساس آیه شریفه
فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ: «13»
تلاش مىکند که هیچ عبادتى در پیشگاه حق از او فوت نشود، و هیچ خدمتى به خلق خدا گرچه اندک باشد از دستش نرود، او مىکوشد که بدن و جان و مالش را در بندگى خدا و خدمت به بندگانش هزینه کند، تا در قیامت به پاداش عظیم کوششهاى مثبت خود در رابطه با خدا و بندگان خدا برسد.
ولى کسى که بر اثر جهل و غفلت، یا کبر و غرور منکر قیامت است محرک درونى براى انجام عبادت و خدمت به خلق ندارد، به همین خاطر همه عمرش با محروم نمودن خویش از بندگى خدا، و خدمت به بندگان خدا چون حیوانات که تمام همتشان شکم و شهوت است زندگى مىکند، و به اندازه یک دیوار کهنه و خشتى که سایهاش براى گرمازدگان مفید است، و خود دیوار براى تکیه دادن خستگان سودمند است، منفعت و سودى براى کسى ندارد.
کسى در سایه لطفت نیاسود
به عالم کار دیوارى نکردى مؤمن به قیامت بر پایه آیه کریمه وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ «14»
سعى مىکند در هیچ زمینهاى آیات حق او و بعثت پیامبران را و امامت امامان را تکذیب نکند، و به انکار حقایق برنخیزد، و حقى از حقوق الهى را پایمال ننماید، و ذرهاى به کسى ستم نورزد، و حقوق مالى و خانوادگى و اجتماعى مردم را مورد تجاوز قرار ندهد.
ولى کسى که منکر روز قیامت است، چون در درونش باز دارندهاى وجود ندارد، از انکار حقایق، و تجاوز به حقوق مردم در هر زمینهاى که باشد امتناع نمىکند، و چون گرگى درنده و شیطانى سرکش در میان مردم زندگى مىکند، و هر لحظه با اعمال خلافش و اخلاق حیوانىاش مزاحم دیگران است.
شیخ شوشترى و قیامت
فردى که اهل دل بود، و با یاد خدا و قیامت مىزیست براى این فقیر حکایت کرد که: روز بیست و یکم ماه رمضان در نجف اشرف از آیت بزرگ حق شیخ جعفر شوشترى که علاوه بر مهارت در فقه و اصول و آراسته بودن به قوّه اجتهاد خطیبى کمنظیر و اثر گذار در مستمع بود دعوت شد تا در صحن مطهر امیرالمؤمنین (ع) ایراد سخن کند.
اغلب علما و فقها و اهالى نجف و مناطق اطراف نجف براى بهرهگیرى از سخنرانى مذهبى آن مرد صالح و پاک در صحن مطهر حضور یافتند.
شیخ بر عرصه منبر قرار گرفت، و برخلاف عادت همیشگى که سخنرانى را با خطبهاى غراء شروع مىکرد روى به شنوندگان نمود و گفت:
اى مردم صاحب این قبر کیست؟ پاسخ دادند على بن ابى طالب امیر المؤمنین (ع) است، فرمود: على چگونه انسانى بود؟ گفتند انسانى جامع، کامل، پیشواى خلق، امام امت و خلیفه رسول بزرگوار اسلام است، چون از مردم نسبت به فضایل امیرمؤمنان اقرار گرفت، با فریادى آمیخته با سوز دل گفت: اى مردم به حق على بن ابى طالب سوگند برپا شدن قیامت و وقوع محشر و رسیدگى به اعمال و پاداش و کیفر یقینى و قطعى است، و در برپا شدن آن روز هیچ شک و تردیدى وجود ندارد، سپس از منبر به زیرآمد و در کنارى نشست، مردم اطراف او گرد آمدند و به او گفتند: شیخ مگر ما مؤمن به قیامت نیستیم که حتمى بودن قیامت را با سوگند به حق على (ع) میخواهى به ما بقبولانى؟!
شیخ پاسخ داد اگر مؤمن به قیامت هستید چرا در معاملات خود با مردم و در رفتار و کردار و اعمال و اخلاقتان خلاف واجبات و دستورات و خواستههاى حق عمل میکنید، و حقوق خانواده و جامعه و مردم را رعایت نمینمائید، و خود را از فساد و گناه حفظ نمیکنید؟ آن که به قیامت ایمان دارد و نسبت به محشر و دادگاههایش در حال یقین است در همه اطوارش با شما تفاوت دارد!!
شما اگر به حقیقت معتقد به قیامت بودید، و به محشر ایمان داشتید در فضائى از مراقبت و محاسبه نفس، و توجه دقیق به اعمال و اخلاق خود زندگى مىکردید!!
شیخ انصارى و قیامت
شیخ از بزرگترین فقهاى شیعه و در رأس علماى بزرگ علم اصول، و مؤسس قواعدى بسیار مهم از دانش و علمى است که در راه اجتهاد به کار گرفته مىشود.
او در مقامى از علم و عمل، و بینش و بصیرت، و زهد کرامت قرار گرفت که در زمان خودش همتائى براى او نبود، و شخصیتهاى با ارزشى چون سیدعلى شوشترى، ملاحسین قلىهمدانى، میرزاى شیرازى صاحب فتواى معروف تحریم تنباکو، سیدجمالالدین اسدآبادى، شهید راه قرآن حاج شیخ فضلالله نورى براى بهرهگیرى از دانش سرشار او در کلاس درسش زانوى ادب به زمین مىزدند.
زهد شیخ و دقت او در هزینه کردن درهم و دینار نسبت به زندگىاش شخصیاش مادرش را به تکاپو انداخت، تا شاید بتواند گشایشى در زندگى به دست شیخ ایجاد کند.
روزى میرزاى شیرازى را که سخت مورد توجه شیخ و از اعظم شاگردان او بود، بىخبر شیخ به خانه خواست، و از سختى معیشت، و زهد فوقالعاده فرزندش، و بىاعتنائى او به مال دنیا شکایت کرد، و از خواست با توجه به مال فراوانى که به عنوان سهم امام از مناطق شیعهنشین کشورهاى مختلف به دست شیخ مىرسد گشایشى در زندگى ایجاد کند تا او و زن و فرزندان شیخ از مضیقه و تنگى معیشت درآیند، و از سختى روزگار و این محدودیت شدید نجات یابند.
میرزا به مادر شیخ وعده داد، که در هنگام ملاقات با شیخ این مشکل را حل کند، و آنان را از این سختى و مضیقه برهاند.
میرزاى شیرازى میان نماز مغرب و عشا در صحن مطهر امیرمؤمنان در حالى که جمعیت کثیرى در نماز شیخ حاضر بودند، مسئله را با شیخ در میان گذاشت، و نگرانى و ناراحتى مادر شیخ را براى شیخ بازگو کرد.
شیخ به میرزا گفت: با این که مادرم از من نگران و رنجیدهخاطر است ولى شما در عدالت من شک نکنید و نمازتان را با اقتداى به من به پایان برید، تا پس از نماز با مشورت با یکدیگر مسئله را حل کنیم.
پس از پایان نماز دست میرزا را گرفت و به حرم مطهر امیرمؤمنان برد، و در کنار ضریح به میرزا گفت: آنچه از پول و طلا و نقره و درهم و دینار از اطراف و اکناف ممالک به من مىرسد سهمین مبارک و متعلق به امام زمان (ع) و خلاصه بیتالمال است، به شرطى که شما فرداى قیامت در محضر امیرمؤمنان، اضافهتر از این را که فعلًا براى زندگى هزینه مىکنم مسئولیتش را به عهدهبگیرى و خود پاسخگو باشى در زندگى شخصىام هزینهکنم، تا مادر و زن و فرزندم در فراخى و گشایش قرار گیرند، میرزا پس از اندکى تأمل در پاسخ شیخ گفت: من توان و قدرت به عهده گرفتن بیش از آنچه را هزینه مىکنى ندارم، خود دانى و زندگى شخصى است!! «15»
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- سوره مؤمن «غافر» 16.
(2)- بقره، 107.
(3)- مائده، 18.
(4)- نور، 42.
(5)- نورالثقلین، ج 1، ص 16، حدیث 81.
(6)- یوسف 101.
(7)- نحل 75.
(8)- انعام 73.
(9)- حج 56.
(10)- حج 56.
(11)- حج 57.
(12)- انبیاء 47.
(13)- زلزال، 7.
(14)- زلزال 8.
(15)- زندگانى و شخصیت شیخ انصارى.
ثقل به دو فتحه هر شی ء نفیس و گران قیمت است که باید در حفظ آن اهتمام شود. به همین معنی است در حدیث «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی» یعنی: همانا من بین شما دو چیز گرانبها را باقی می گذارم. کتاب خدای و عترت خود را (قاموس، فیروز آبادی، 470 و سایر کتب لغت) در حدیثی دیگر آمده است: «ان لکل نبی اهلا و ثقلا و هولاء (یعنی علیا و فاطمة و الحسن و الحسین) أهل بیتی و ثقلی» یعنی: هر پیغمبری را اهلی و کالای نفیس و گرانبهایی است و اینان (علی و فاطمه و حسن و حسین) اهل بیت من و کالای گرانبهای منند . باز در حدیثی روایت شده که: «من کان له من انبیائه ثقل فعلی و فاطمة و الحسن و الحسین ثقلی» یعنی هر که را از پیامبرانش کالای گرانبهایی در دست است پس علی و فاطمه و حسن و حسین نیز متاع گرانبهای منند، که در این دو حدیث نیز ثقل به معنی شی ء نفیس گرانبها است که باید در حفظ آن اهتمام شود (مجمع البحرین، طریحی، 427) . بعضی هم احتمال داده اند ثقل در این حدیث به معنی شی ء سنگین وزن است. اشاره به آن است که عمل به قرآن و متابعت اهل بیت وظیفه ای سخت و دشوار است (الصواعق المحرقه، ابن حجر میثمی، 90) .
حدیث ثقلین، که چون قرآن و اهل بیت در آن ثقلین خوانده شده اند به این نام معروف شده، حدیثی است صحیح که نزد علمای همه مذاهب اسلامی معتبر است و شیعیان آن را از دلایل امامت و خلافت بلافصل امیر المؤمنین علی بن ابی طالب (ع) می شمارند.
این حدیث را مسلم در صحیح و ترمذی در صحیح و ابن حنبل در مسند و ثعلبی نیشابوری در تفسیر و ابن مغازلی شافعی در مناقب و سمعانی در فضائل الصحابه و ابن حجر میثمی در صواعق و سایر علمای اهل سنت، همچنین محدثین شیعه به هشتاد و دو طریق با عبارات و صور گوناگون از رسول الله (ص) روایت کرده اند، (اعیان الشیعه، 1/370) ذیلا بعضی از این روایات نقل می شود:
1) مسلم بن حجاج نیشابوری (م 261 ق) در صحیح کتاب فضائل الصحابه، باب فضائل علی بن ابی طالب به روایت از زید بن حیان حدیثی آورده است که ترجمه آن چنین است: «همراه با حصین بن سبره و عمر بن مسلم نزد زید بن ارقم رفتیم. بعد از این که در کنار او نشستیم حصین گفت: ای زید! ترا خیر بسیار نصیب شده است. پیغمبر را دیده ای و حدیث او را شنیده ای و همراه با آن حضرت جهاد کرده ای. ای زید! تو خیر بسیار دیده ای. برای ما شمه ای از آن چه از رسول الله (ص) شنیده ای باز گوی. زید گفت: ای برادرزاده! به خدا سوگند که سال من بزرگ و عهدم با رسول الله (ص) کهن شده و بسیاری از آنچه از او شنیده بودم فراموش کرده ام. پس آن چه برای شما می گویم بپذیرید و آن چه را نمی گویم مرا به گفتن آن مجبور نسازید. پس گفت: روزی پیغمبر خدای بین ما برای خواندن خطبه برخاست. ما در مکانی بین مکه و مدینه بودیم که «خم» خوانده می شود. پس حمد خدای و ثنای او را به جای آورد و به وعظ و ذکر پرداخت. سپس گفت: اما بعد، بدانید ای مردم که من هم بشرم و به زودی فرستاده خدای پیش من می آید و دعوت او را اجابت می کنم. من بین شما دو چیز گرانبها از خود بر جای می گذارم. نخستین آنها کتاب خداست که در آن هدایت و نور است. کتاب خدا را محکم در دست بگیرید و آن را رها نکنید پس درباره قرآن سفارش بسیار نمود و بدان تشویق و ترغیب فرمود سپس گفت: و اهل بیت من. درباره اهل بیت من همواره خدای را به یاد داشته باشید (این جمله را سه بار فرمود) حصین از زید پرسید: اهل بیت او چه کسانی هستند؟ مگر زنان او اهل بیت او نیستند؟ گفت: زنان او اهل خانه او بودند اما اهل بیت رسول الله (ص) کسانی هستند که بعد از او صدقه برایشان حرام است حصین گفت: آنان چه کسانند؟ گفت آل علی و آل عقیل و آل جعفر و آل عباس. حصین گفت: آیا صدقه بر همه ایشان حرام است؟ گفت: آری. مسلم به اسناد دیگری از زید بن ارقم روایت کرده است که از او پرسیدند: آیا زنان پیغمبر هم اهل بیت او هستند؟ گفت نه به خدا قسم زن تا مدتی از زمان با مرد است. بعد او را طلاق می دهد و نزد پدر و مادر خود بر می گردد. اهل بیت او اصل و جماعت او هستند که صدقه بر ایشان حرام است.
حدیث فوق را احمد بن محمد بن حنبل در المسند (4/366) احمد بن حسین بیهقی در سنن (2/148) و عبدالله بن عبدالرحمن دارمی در سنن (2/431) علی متقی در کنز العمال فی سنن الاحوال و الافعال (1/45) احمد بن محمد طحاوی در مشکل الآثار (4/368) و سایر محدثین نیز روایت کرده اند. آنچه در این مقاله مورد استناد است قسمت اول حدیث، یعنی برابر بودن و تلازم اهل بیت با قرآن و پیوستگی جاودانی این دو با یکدیگر است.
2) محمد بن عیسی ترمذی (م 279 ق) در صحیح (2/308 ق) به روایت از ابو سعید و اعمش، آن دو از حبیب بن ابی ثابت و از زید بن ارقم حدیث ثقلین را چنین آورده است: «قال رسول الله صلی الله علیه (و آله) و سلم: انی تارک فیکم ما ان تمسکتم لن تضلوا بعدی: احدهما اعظم من الآخر. کتاب الله حبل ممدود من السماء الی الارض و عترتی اهل بیتی و لن یفترقا حتی یردا علی الحوض فانظروا کیف تخلفونی فیهما» یعنی رسول الله (ص) فرمود: من چیزی بین شما بر جای می نهم که اگر بدان چنگ زنید، بعد از من هرگز گمراه نخواهید شد. یکی از آن دو از دیگری عظیم تر است: کتاب خدا رشته ای است که از آسمان به زمین کشیده شده است. و دیگری عترت که اهل بیت منند. این دو هرگز از هم جدا نمی گردند تا بر سر حوض (کوثر) نزد من وارد شوند. پس بنگرید بعد از من با ایشان چگونه رفتار می کنید این حدیث را عزالدین ابن اثیر در اشد الغابه (2/12) و سیوطی در الدر المنثور در تفسیر آیه مودت (شوری، 23) نیز روایت کرده اند.
3) همچنین ترمذی در صحیح (2/308) از جابر بن عبدالله انصاری روایت کرده است که «رأیت رسول الله صلی الله علیه (و آله) و سلم فی حجته یوم عرفه و هو علی ناقیه القصوی یخطب فسمعته یقول: ایها الناس انی قد ترکت فیکم ما ان اخذتم به لن تضلوا کتاب الله و عترتی اهل بیتی» یعنی رسول الله را در حجة الوداع، در روز عرفه دیدم که بر ناقه قصوای خود سوار بود و خطبه می خواند. از او شنیدم که می گفت ایها الناس! همانا من چیزی را بین شما بر جای می گذارم که اگر نگاه دارید و بدان عمل کنید هرگز گمراه نخواهید شد. آن کتاب خدا و عترت من یعنی اهل بیت من است این حدیث را متقی هندی نیز در کنز العمال (1/48) از ابن ابی شبیه و خطیب بغدادی روایت کرده است.
4) محمد بن عبدالله معروف به حاکم نیشابوری (م 405 ق) در کتاب، المستدرک علی الصحیحین (3/109) به اسناد خود از ابو الطفیل و از زید بن ارقم چنین حدیث کرده است: «لما رجع رسول الله (ص) من حجة الوداع و نزل غدیر خم امر بدوحات فقمن فقال: کانی قد دعیت فاجبت . انی قد ترکت فیکم الثقلین احدهما اکبر من الآخر. کتاب الله تعالی و عترتی فانظروا کیف تخلفونی فیهما فانهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض. ثم قال: ان الله عز و جل مولای و انا مولی کل مؤمن. ثم اخذ بید علی فقال: من کنت مولاه فهذا ولیه اللهم و آل من والاه و عاد من عاداه» یعنی چون رسول الله (ص) از حجة الوداع بازگشت و در «غدیر خم» فرود آمد دستور داد زیر درختها را از خار و خاشاک پاک کردند... سپس فرمود: گویا که مرا فرا خوانده اند و من اجابت کرده ام. همانا من بین شما دو شی ء گرانبها بر جای گذاشته ام که یکی از آنها از دیگری بزرگتر است، کتاب خدای تعالی و عترت من. پس بنگرید که بعد از من با آن دو چگونه رفتار می کنید، کتاب خدا و عترت من از هم جدا نمی شوند تا در کنار حوض (کوثر) نزد من بیایند. سپس گفت: همانا خدای عز و جل مولای من است و من مولای همه مؤمنانم. پس دست علی را گرفت و فرمود: هر که را من مولای اویم پس علی هم ولی و سرور اوست. خدایا دوست بدار هر که او را دوست دارد و دشمن بدار هر که با او دشمنی کند. حاکم نیشابوری تمام این حدیث را مفصلا نقل کرده و آن را صحیح شمرده است. این حدیث را نسائی، احمد بن علی (م 303 ق) در کتاب خصائص امیر المؤمنین علی بن ابی طالب (93) آورده و اضافه کرده است: «به زید گفتم آیا تو خود این سخن را از رسول الله (ص) شنیدی؟ گفت: در آن درختستان هیچ کس نبود مگر آن که رسول الله (ص) را به چشم خود دیده و سخنش را به گوش خود شنیده است» همین حدیث را متقی در کنز العمال (1/48) از زید بن ارقم و ابو سعید خدری روایت کرده است،
5) حاکم در روایت دیگری (المستدرک، 3/109) از سلمة بن کهیل از پدرش از ابوالطفیل از وائله از زید بن ارقم چنین حدیث کرده است: «نزل رسول الله (ص) بین مکه و المدینة عند شجرات خمس دوحات عظام فکنس الناس ما تحت الشجرات. ثم راح رسول الله (ص) عشیة فصلی ثم قام خطیبا فحمد الله و اثنی علیه و ذکر و وعظ فقال ما شاء الله ان یقول (ثم قال) ایها الناس. انی تارک فیکم امرین لن تضلوا ان اتبعتموهما و هما کتاب الله و اهل بیتی عترتی (ثم قال) اتعلمون انی اولی بالمؤمنین من انفسهم؟ (ثلاث مرآت) قالوا نعم. فقال رسول الله (ص): من کنت مولاه فعلی مولاه» یعنی رسول الله (ص) بین مکه و مدینه نزدیک پنج درخت بزرگ پر شاخ و برگ فرود آمد. پس مردم زیر درختها را جارو کردند. سپس رسول الله (ص) شامگاهان به آن جا رسید و بعد از نماز برای ایراد خطبه برخاست. ابتدا حمد و ثنای الهی را به جای آورد و سخنانی در ذکر و وعظ بیان کرد و آنچه را خدای می خواست که او بگوید گفت. سپس فرمود: ایها الناس، من دو امر را بین شما باقی می گذارم که اگر از آن دو پیروی کنید هرگز گمراه نمی شوید: کتاب خدا و عترت و اهل بیت من. (سپس گفت) آیا می دانید که من بر مؤمنان از جانهای خودشان اولی ترم؟ (سه بار) گفتند: آری. پس رسول الله (ص) فرمود: هر که را من مولی و سرورم علی هم مولی و سرور اوست. حاکم نیشابوری (به روایت سید مرتضی فیروزآبادی در کتاب فضائل الخمسة فی الصحاح الستة 2/46) و ابن حجر هیثمی (الصواعق المحرقه، 89) این حدیث را صحیح شمرده اند.
6) حاکم نیشابوری (المستدرک، 3/148) از مسلم بن صبیح از زید بن ارقم چنین حدیث کرده است: «قال رسول الله صلی آله علیه و آله و سلم: انی تارک فیکم الثقلین، کتاب الله و اهل بیتی. و انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض» یعنی همانا من بین شما دو شی ء (یادگار) گرانبها از خود بر جای می گذارم، کتاب خدا و اهل بیت خود را و همانا این دو هرگز از هم جدا نمی گردند تا در کنار حوض بر من وارد شوند حاکم این حدیث را صحیح دانسته است.
7) ابن حنبل در مسند (3/17) حدیث ثقلین را از ابو سعید خدری، از رسول الله (ص) را چنین روایت کرده است: «انی اوشک ان ان ادعی فاجیب و انی تارک فیکم الثقلین. کتاب الله عز و جل و عترتی کتاب الله حبل ممدود من السماء الی الارض و عترتی اهل بیتی. و ان اللطیف اخبرنی انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض فانظروا بم تخلفونی فیهما؟» یعنی نزدیک شده است که مرا فرا خوانند و من اجابت کنم. و همانا من دو شی ء گرانبها را بین شما باقی می گذارم، کتاب خدای عز و جل و عترت خود را. کتاب خدا رشته ای است که از آسمان به زمین کشیده شده و عترت من اهل بیت منند. همانا خدای مهربان مرا خبر داده که این دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا در کنار حوض نزد من بیایند. پس بنگرید بعد از من با این دو چگونه رفتار می کنید. این حدیث را با جزئی اختلاف، ابن حنبل در موارد دیگری از مسند (3/14 به بعد، 4/371، 5/181) فخر رازی در تفسیر کبیر ذیل آیه «و اعتصموا بحبل الله و لا تفرقوا» (آل عمران، 103) متقی در کنز العمال (1/47 به بعد) هیثمی در مجمع الزوائد (9/163) و ابن سعد در طبقات (2، قسم 2، ج 2) روایت کرده اند،
8) حافظ ابو نعیم احمد بن عبدالله اصفهانی (م 430 ق) در حلیة الاولیاء (1/355) از حذیفة بن اسید غفاری از رسول الله (ص) چنین حدیث کرده است: «ایها الناس انی فرطکم و انکم واردون علی الحوض. فانی سائلکم حین تردون علی عن الثقلین فانظروا کیف تخلفونی فیهما. الثقل الاکبر کتاب الله. سبب طرفه بید الله و طرفه بایدیکم. فاستمسکوا به لا تضلوا و لا تبدلوا . و عترتی اهل بیتی. فانه قد نبأنی اللطیف الخبیر انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض» یعنی ایها الناس همانا من پیشگام و پیشاهنگ شمایم. و شما همه در کنار حوض نزد من خواهید آمد. وقتی بر من وارد شدید از شما درباره ثقلین پرسش خواهم کرد. بنگرید بعد از من با ایشان چگونه رفتار می کنید ثقل (وزنه) بزرگ کتاب خدا است. ریسمانی است که یک طرفش در دست خداست و طرف دیگرش در دستهای شماست. پس بدان چنگ بزنید تا گمراه نگردید و دگرگون نشوید. و عترت من که اهل بیت منند زیرا خدای مهربان دانا مرا خبر داده است که این دو گوهر گرانبها از هم جدا نشوند تا در کنار حوض بر من وارد گردند. این حدیث را به الفاظ مختلف ابو نعیم در حلیة الاولیاء (9/46) ابن اثیر در اسد الغابة (3/147) متقی در کنز العمال (1/47 و 96) نور الدین هیثمی در مجمع الزوائد (9/163) ابن حجر در صواعق (75) ... و سایر محدثین اهل سنت روایت کرده اند.
اما محدثین شیعه چنان که اشاره شد در تواتر آن اجماع دارند و آنرا به هشتاد و دو سند از طریق ائمه اطهار (ع) از رسول الله (ص) روایت کرده اند و این حدیث را از دلائل استوار و روشن خلافت و امامت بلافصل امیر المؤمنین (ع) می دانند و گویند اگر شیعیان برای اثبات خلافت آن حضرت حجتی جز همین حدیث نداشتند ایشان را بسنده بود (فضائل الخمسه، 2/53، اعیان الشیعه، 1/370) . حدیث ثقلین حدیثی است صحیح بلکه متواتر سند آن محکم و دلالت آن واضح و غیر قابل انکار است. بزرگان صحابه مانند علی بن ابی طالب (ع) و ابوذر غفاری و جابر بن عبدالله انصاری و زید بن ثابت و حذیفة بن اسید غفاری و زید بن ارقم و ابو سعید خدری و عبدالله بن حنطب و ابو هریره دوسی و جمع کثیر دیگر (فیض القدیر، تألیف مناوی، 3/14) که تعدادشان از بیست افزون است (صواعق، 136) آن را روایت کرده اند. کمتر حدیثی در صحاح و مسانید به این قوت و اعتبار وجود دارد. دلالت آن نیز واضح و در اعلی مراتب قوت است . این حدیث در حجة الوداع بر زبان رسول الله (ص) جاری شده و در الفاظ مختلف آن آمده است که: من مقبوض یعنی در شرف مرگم من مانند شما بشرم و به زودی دعوت حق را لبیک خواهم گفت من دو ودیعه گرانبها از خود باقی می گذارم من دو خلیفه بین شما باقی می گذارم قرآن و اهل بیت همیشه با همند. چیزی را بر ایشان مقدم ندارید تا هلاک نشوید چیزی به آن دو میاموزید که هر دو از شما عالمترند... اینها همه قوانین قطعی است که پیغمبر وفات خود را نزدیک می دیده و وصیت می کرده و قرآن و اهل بیت را به جانشینی خود منصوب می داشته است.
اما بین اهل بیت و عترت تنها فردی که صلاحیت خلافت رسول الله (ص) داشته علی (ع) بوده است خود رسول الله (ص) این حقیقت را ضمن حدیث ثقلین با صراحت روشن کرد. یعنی دست علی را گرفت و فرمود هر که را من مولی و سرورم و هر که را من از جان او به او نزدیکترم پس علی نیز باید که مولای او و ولی او و سرور او باشد. بنابراین به استناد حدیث ثقلین شکی در تقدم علی بر اهل بیت و سایر مسلمانان و تعیین او برای خلافت و امامت بلافصل باقی نمی ماند. ابن حجر، احمد بن محمد هیثمی (م 947 ق) در کتاب خود الصواعق المحرقة فی الرد علی اهل البدع و الزندقه که در رد بر شیعه نوشته است بعد از بیان مطالب مشروحی درباره حدیث ثقلین و وجوب تمسک به اهل بیت تا قیام قیامت و این که آنان همسنگ کتاب خدا و امان برای اهل زمینند (اهل بیت) گوید: «... پس شایسته ترین کس از اهل بیت که باید بود تمسک نمود پیشوا و عالم اهل بیت بود و علی بن ابی طالب کرم الله وجهه است که علمش از همه بیشتر و مدرکات و دریافتهای او از همه دقیق تر بود.» از این رو ابوبکر می گفت: «علی عترت رسول الله یعنی همان کس است که تمسک بدو را مؤکدا دستور فرموده است» (صواعق، 90) به علاوه حدیث ثقلین که اهل بیت (علی و فاطمه و حسن و حسین) را به طور لا ینفک و همسنگ و همتای قرآن و واجب الاطاعه مقرر فرموده و تصریح نموده است.
که پیروان ایشان هرگز گمراه نمی گردند نزد علمای شیعه دلیل قاطعی بر عصمت ایشان است.
مرحوم میر حامد حسین کنتوری نیشابوری کلیه روایات حدیث ثقلین و ادله معصوم بودن اهل بیت را به استناد همین حدیث در مجلد دوازدهم از منهج دوم عبقات الانوار جمع آوری کرده است.
نمونه معارف
یکی از راه های شناخت یک امر، آشنایی با آثار و نشانه های آن و اندیشیدن درباره آنهاست. خدای حکیم نیز در قرآن کریم مردم را به تفکر در نشانه هایش بر روی زمین و آسمان ها فرامی خواند و می فرماید: «به زودی برای مردم نشانه های خود را در اطراف زمین و درون جانشان می نمایانیم تا بر آنان آشکار شود که او حق است». امام صادق علیه السلام در تبیین معارف الهی به یاران خود، بر این نکته مهم بسیار تأکید می کرد و رساله توحید مُفَضَّل، نمونه بارز و روشن این مسئله است.
شخصیت کم نظیر
مفضّل، یکی از یاران و شاگردان خاص امام صادق علیه السلام بود و در نزد دیگر امامان نیز جایگاه والا و منزلت سترگی داشت. او نماینده امام صادق علیه السلام و امام کاظم علیه السلام در میان مردم کوفه بود و نیز از طرف امام ششم وظیفه داشت با اموالی که از طرف آن حضرت در اختیارش گذاشته شده بود، اختلافات مردم را برطرف کند و روابط آنان را اصلاح نماید. صادق آل محمد صلی الله علیه و آله درباره او فرمود: «ای مفضّل! به خدا سوگند تو را و دوستدار تو را دوست دارم. ای مفضّل! اگر همه یاران من آنچه را تو می دانی می دانستند، هیچ گاه میان دو کس از آنان مشکلی پیش نمی آمد». یونس بن یعقوب می گوید: امام صادق علیه السلام هنگام مرگ فرزندش اسماعیل به من دستور داد این خبر را به مفضل برسانم. سپس امام فرمود: «به مفضّل سلام برسان و به او بگو: مصیبت مرگ اسماعیل بر ما وارد شد و صبر کردیم. تو نیز مانند ما در این مصیبت صابر باش».
مردی آگاه
یکی از یاران امام صادق علیه السلام به نام فیض به حضرت عرض کرد: «جانم فدای شما باد. من هر گاه در میان دانشمندان کوفه می نشینم، در میانشان اختلاف عقیده می بینم که گاه درشک می افتم؛ ولی هنگامی که به مفضّل روی می آورم، مرا چنان آگاه می کند که راحت می شوم و دلم آرام می گیرد». امام صادق علیه السلام فرمود: «آری ای فیض! حقیقت همان است که می گویی». هشام نیز می گوید: در روزی گرم و سوزان، در زمینی که امام صادق علیه السلام در آن مشغول کار بودند و عرق از سینه مبارکشان سرازیر بود، به خدمت آن حضرت مشرف شدم تا درباره مفضل بپرسم. پیش از آنکه من حرفی بزنم امام علیه السلام فرمود: «مفضل مرد خوبی بود». آن حضرت این عبارت را چند بار تکرار کرد. یکی از یاران امام کاظم علیه السلام هم می گوید: به خدمت حضرت شرفیاب شدم. در این هنگام، فرزند بزرگوارش، علی بن موسی علیه السلام نیز در نزد او بود. امام کاظم علیه السلام به من فرمود: «ای محمد! مفضل انیس و همدم و راحتی بخش من بود». هنگامی که خبر وفات مفضل را به امام کاظم علیه السلام دادند، آن حضرت فرمود: «خدا او را رحمت کند».
مقام وال
بسیاری از دانشمندان اسلامی در کتاب های خود به مقام شامخ مفضل از یاران امام صادق علیه السلام اشاره کرده اند. کلینی در کتاب پُر اَرج اصول کافی از مفضل روایت نقل می کند. شیخ صدوق که تصمیم گرفته بود در کتاب های خود به ویژه کتاب مَن لاَیَحْضُرُه الفقیه فقط به احادیث معتبر و روایاتی که بین او و خدا حجّت است، بپردازد، بارها به احادیث مفضّل استناد می کند. شیخ مفید، دانشمند بزرگ قرن چهارم درباره او می گوید: «مفضل از فقیهان صالح و مورد اطمینان بوده است». شیخ عباس قمی نیز درباره وی می نویسد: «هر کس به توحید مفضل که امام صادق علیه السلام برای او فرموده رجوع کند، خواهد دانست که مفضل نزد آن حضرت، مرتبه و منزلتی والا داشته و شایسته پذیرش علوم ایشان بوده است».
رساله ای شریف
بزرگان دین و عالمان اسلامی، از گذشته تاکنون به مطالعه و اندیشه در کتاب توحید مفضل بسیار سفارش کرده اند. دانشمند بزرگ، سید بن طاووس می فرماید: «از جمله آداب مسافر آن است که کتاب توحید مفضل را که درباره شناخت حکمت ها، تدبیرها و اسرار نهفته در آفرینش این جهان است و مفضل آن را از امام صادق علیه السلام نقل کرده، به همراه داشته باشد».
سید بن طاووس همچنین خطاب به فرزندش می گوید: در نهج البلاغه و اسرار آن و در توحید مفضل که امام صادق علیه السلام درباره آفرینش خدای عز و جل بر او املا فرموده، بنگر و اندیشه کن».
محدث معاصر، شیخ عباس قمی می گوید: «توحید مفضل، رساله بسیار شریفی است». علامه مجلسی، حدیث توحید مفضل را به طور کامل در جلد سوم بحارالانوار آورده و شرح داده و به فارسی ترجمه کرده است. علامه مجلسی انگیزه خود را از ترجمه این کتاب، نیاز همگان در تقویت یقین و ایمان به آن معرفی می کند.
همگام با قرآن
قرآن کریم، مردم را به اندیشیدن درباره اشیا و موجودات اطراف خود فرا می خواند. امام صادق علیه السلام نیز که قرآن ناطق است، مردم را به تفکر در دشت و دریا، حیوان و انسان و پرندگان فرامی خواند. نظم و تدبیر، حکمت و اندازه گیری و هماهنگی در موجودات، شگفت انگیز است. امام صادق علیه السلام در سخنان خود به مفضل بارها چنین می فرماید: «ای مفضل!... اندیشه کن و عبرت بگیر». آری شایسته است در همین امور عادی اندیشیده شود. دانستن کافی نیست؛ باید در دانسته ها اندیشید. این گونه است که امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: «هیچ عبادتی مانند اندیشیدن در آفرینش خدا نیست». یا امام صادق علیه السلام فرمود: «برترین عبادت، اندیشیدن مداوم درباره خدا و قدرت اوست».
مباحث توحید مفضل
امام صادق علیه السلام مباحث توحیدی را برای مفضل کوفی در چهار روز املا فرمود. مجلس اول درباره شگفتی های آفرینش انسان، مجلس دوم شگفتی های آفرینش حیوان، مجلس سوم درباره شگفتی های آفرینش طبیعت و مجلس چهارم درباره ناملایمات و بلاها. آن حضرت با احاطه کامل به فلسفه و اسرار آفرینش، در القای این درس ها به صورت فیلسوفی الهی، دانشمندی کلامی، پزشکی ماهر، تحلیلگری شیمی دان، تشریح کننده ای متخصص، کارشناس کشاورزی و درختکاری و به یک سخن، عالم و آگاه از همه پدیده های میان آسمان و زمین جلوه گر شده است.
آفرینش ماهی
امام صادق علیه السلام در مباحث اعتقادی خود به مفضل، درباره حکمت آفرینش ماهی چنین فرمود: «نیک بنگر. در آفرینش آن دست و پا نهاده نشده؛ زیرا به راه رفتن نیازی ندارد و جایگاه آن آب است. نیز برای آن، شُش آفریده نشده؛ چون در میان آب نمی تواند نفس بکشد. در مقابل دست وپا، باله هایی سخت و قوی به آن داده شده است و چنان که قایقران با پارو زدن به پیش می رود، ماهی نیز با حرکت دادن این باله ها آب را به کنار زند و پیش رود. دیدگان ماهی، کم سو هستند و آب مانع دید دقیق او می شود. درنتیجه، این نقص با اعطای حس بویایی قوی جبران شده است. او از فاصله ای بسیار دور غذای خود را بو می کند.... ماهی آب را با دهان می گیرد و از سوراخ های گوش خارج می کند تا مانند حیوانات دیگر از مزایای هوا سود برد». این سخن امام صادق علیه السلام به روشنی بیانگر استفاده ماهی از اکسیژن است؛ حقیقتی که قرن ها پس از سخن امام کشف شده است.
گریه کودکان
پیشوای ششم به مفضل فرمود: «ای مفضل! از منافع گریه کودکان نیز آگاه باش. بدان که در مغز کودکان رطوبتی است که اگر در آن بماند، بیماری ها و نارسایی های سخت و ناگوار مانند نابینایی به او رساند. گریه، آن رطوبت را از سر کودکان سرازیر می کند و بدین وسیله، تن درستی بدن و چشم آنها را فراهم می کند. پدر و مادر از این راز آگاه نیستند و مانع آن می شوند که کودک از گریه اش سود برد. اینان همواره در سختی می افتند و می کوشند او را ساکت کنند و با فراهم آوردن خواسته هایش، او را از گریه باز دارند، ولی نمی دانند که گریه کردن به سود اوست و سرانجام نیکی پیدا می کند. چه بسا در اشیا، منافعی باشد که معتقدانِ به اهمال و بی تدبیری در کارِ عالَم، از آن غافل اند و اگر می دانستند، هیچ گاه نمی گفتند فلان چیز بی ثمر است؛ زیرا آنان از اسباب و علل آگاه نیستند. به راستی هر چه را منکران نمی دانند، عارفان می بینند. چه بسیار است چیزهایی که دانش اندک آفریده ها از آن کوتاه و خالق آفرینش باعلم بی پایانش از آن آگاه است».
قطره ای از کوثر علم
خدای عز و جل به وسیله آنچه به مردم داده و به ایشان شناساند، بر آنان اقامه حجت کرده است.
هیچ بنده ای نیست مگر آنکه خدا را بر او حجت است؛ چه در گناهی که مرتکب شده و چه در نعمتی که در شکرش کوتاهی کرده است.
اگر یک حدیث بفهمی، بهتر از آن است که هزار حدیث را نفهمیده نقل کنی.
هر کس چهل حدیث از احادیث ما را درباره حلال و حرام حفظ کند، خداوند در روز قیامت او را دانشمند و عالم برانگیزد و عذابش نکند.
پنج ویژگی است که در هر کس یکی از آنها نباشد، خیر و بهره زیادی در او نیست: وفاداری، تدبیر، شرم و حیا، خوش خویی و آزادگی که چهار ویژگی دیگر را هم با خود دارد.
آزاده در همه حال آزاده است. اگر بلا و سختی به او رسد، شکیبایی ورزد و اگر مصیبت ها بر سرش فرو ریزد، او را نشکند، هر چند به اسیری افتد و مقهور شود و آسایش را از دست نهاده به سختی و تنگ دستی افتد؛ چنان که یوسف صدیق امین علیه السلام ، به بندگی گرفته شد و مقهور و اسیر گشت، اما این همه به آزادگی او آسیب نرساند.
مؤمن در دین خود نیرومند است... و در فهم دین حریص.
حیا و پاک دامنی از ایمان است و زشتگویی و بدزبانی و دریدگی از نفاق و دو رویی.
کسی که حیا ندارد، ایمان ندارد.
دست نیاز به سوی مردم دراز کردن، عزت را می گیرد و حیا را می برد.
چه زشت است برای مؤمن که میل و خواهشی خوار کننده داشته باشد.
آزمند از دو ویژگی محروم شده است و در نتیجه دو خصلت دیگر را با خود دارد: از قناعت محروم است و در نتیجه آسایش را از دست می دهد، و از رضایت و خرسندی محروم است و در نتیجه یقین را از کف خواهد داد.
دو کس هرگز سیر نمی شوند؛ حریص دانش و حریص مال دنیا.
امام صادق علیه السلام به ابوبصیر فرمود: آیا اندوهگین نمی شوی؟ آیا غم، دلت را نمی گیرد؟ آیا دردمند نمی شوی؟ عرض کرد: به خدا سوگند، چرا این گونه می شوم. فرمود: «هرگاه چنین حالت هایی به تو دست داد، مرگ و تنهایی قبر را به یادآور و آن زمانی را که چشم هایت آب گشته، برگونه هایت جاری شود و بندهایت از هم بگسلد و گوشت بدنت خوراک کرم ها شود و پیکرت پوسیده گردد و از دنیا جدا شوی. اینها تو را به کار و عمل برمی انگیزد و از حرص زیاد به دنیا باز می دارد». [1]
پی نوشت :
[1] - رجوع شود به مقاله: « طلوع دانایی (ولادت امام جعفر صادق علیه السلام) »
جهانی بودن رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله
مقدمه:
عمومی بودن و جهانی بودن رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله امری مسلم است آن گونه که در آیات قرآنی با اتکاء به آن بر وحدانیت و ربوبیت خداوند متعال استدلال شده است مقاله حاضر به بررسی یک آیه در این زمینه پرداخته است.
(معنای آیه: "و ما ارسلناک الا کافه للناس..."و تقریر برهانی که با بیان عمومیت رسالت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بر توحید و نفی آلهه و شرکاء متضمن است)استقلال ندارند، و حتی در کارهایشان که اثر آن صفات است، مستقل نیستند، و با این حال دیگر آن استقلال در تدبیر که برای ارباب خود ادعا می کنند کجا است!پس وجود واجبی باکمال بی منتهایش مانع از آن است که یکی از مخلوقاتش در یکی از صفاتش با او شریک شود.
مگر آنکه بگویند: خدای تعالی آن آلهه را در بعضی از شؤون خدایی یعنی در تدبیرخلق شرکت داده نه اینکه خودشان صلاحیت ذاتی داشته باشند، و اینهم با حکمت خدای تعالی منافات دارد.
و به همین جهت در جمله"بل هو الله العزیز الحکیم"به این جواب پاسخ داده، و به این حجت اشاره فرموده، چون عزت خدا عبارت است از منیع بودن جانب او، از اینکه متجاوزی به حریم کمال او تجاوز کند، بی انتها است، و به هیچ حدی محدود نیست، و این عزت مانع از آن است که کسی یا چیزی شریک در صفات کمال او از قبیل ربوبیت و الوهیت ذاتی، بشود.پس کلمه"عزیز"شرکت شریک را که ناشی از صلاحیت ذاتی او باشد نفی می کند، و اما اینکه کسی بدون صلاحیت ذاتی، بلکه به تملیک خدا شریک خدا شود، این هم از آنجایی که مستلزم اراده گزافی است، منافی با حکمت خدا است، و کلمه"حکیم"آن را نفی می کند.
با این بیان روشن شد که آیه شریفه متضمن برهان و حجتی قاطع است.پس سزاواراست که در آن دقت بیشتری بفرمایید.
"و ما ارسلناک الا کافة للناس بشیرا و نذیرا و لکن اکثر الناس لا یعلمون"راغب در مفردات می گوید: کلمه"کف"به معنای دست آدمی یعنی آن عضوی است که با آن دفع می کند و می گیرد، و"کففته"معنایش این است که من مچ او را گرفتم، و هم به این معنا است که من با دست خود او را دفع کردم، و متعارف شده که دفع را به هر وسیله که باشد، هر چند با غیرکف باشد کف می گویند حتی به کسی هم که نابینا شده مکفوف می گویند، و در قرآن کریم آمده که: "و ما ارسلناک الا کافة للناس"یعنی من تو را نفرستاده ام مگر برای اینکه جلوگیرمردم از گناه باشی، که البته در این آیه حرف"تاء"در آخر"کافة" تای مبالغه است، نظیرتایی که در آخر کلمات راویة، و علامة، و نسابة، در می آید (1).
مؤید گفتار وی این است که در آیه شریفه رسول خدا(ص)رابه دو صفت بشیر و نذیر توصیف فرموده، و در نتیجه این دو کلمه دو حالند، که صفت"کافة"را بیان می کنند.
و چه بسا گفته (2) شده که: تقدیر آیه"و ما ارسلناک الا ارسالة کافة للناس"بوده یعنی ماتو را ارسال نکردیم مگر ارسالی که برای کافه مردم باشد، ولی این تفسیر خالی از بعد نیست، و بیهوده خود را به زحمت افکندن است.
و اما اینکه کافه به معنای همگی و حال از کلمه"ناس"باشد، و معنا این باشد که ما تو را نفرستادیم مگر برای همگی مردم، صحیح نیست، چون علمای ادب جایز نمی دانندحال از صاحب حال آنهم صاحب حالی که مجرور است مقدم بیفتد.
و بدان که منطوق آیه هر چند در باره مساله نبوت است، و در حقیقت از آیات قبل که راجع به توحید بود منتقل به مساله نبوت شده است، و لیکن مدلول آن حجتی دیگر بر مساله توحید است، چون رسالت از لوازم ربوبیت است، که شانش تدبیر امور مردم در طریق سعادتشان، و مسیرشان به سوی غایات وجودشان می باشد.
پس عمومیت رسالت خاتم المرسلین، که رسول اوست، نه رسول غیر از او خود دلیل است بر اینکه ربوبیت نیز منحصر در اوست، چون اگر غیر از او ربی دیگر بود، او هم به مقتضای ربوبیتش رسولی می فرستاد، و دیگر رسالت رسول خدا(ص)
عمومی و برای همه نمی بود، و مردم با بودن او محتاج به رسول دیگر می شدند که از ناحیه آن رب دیگر بیاید، و این همان معنایی است که علی(ع) - به طوری که روایت شده بدان اشاره نموده، و فرموده: "اگر برای پروردگار تو شریکی می بود، رسولان آن شریک نیزبرای رساندن پیامهایش نزد شما می آمدند".
مؤید این معنا جمله ای است که در ذیل آیه آمده، و فرموده: "و لکن اکثر الناس لایعلمون"، چون اگر معنای آیه تنها همان بود که راغب در معنای کلمه"کافة"گفت چیزی نبود که اکثر مردم آن را نفهمند، ولی دلالت انحصار رسالت در رسول خدا(ص)
بر انحصار ربوبیت در خدای عز اسمه، چیزی است که اکثر مردم آن را نمی فهمند.
بنابر این مفاد آیه این می شود: مشرکین نمی توانند شریکی برای خدا نشان دهند، درحالی که ما تو را نفرستادیم مگر بازدارنده جمیع مردم، در حالی که بشیر و نذیر باشی و اگر برای مشرکین خدایانی دیگر بود، ما نمی توانستیم تو را به سوی همه مردم بفرستیم، با اینکه عده ای بسیار از ایشان بندگان خدایی دیگرند - و خدا داناتر است - .
"و یقولون متی هذا الوعد ان کنتم صادقین"
پی نوشت ها:
............................................
(1)مفردات راغب، ماده"کف".
(2)تفسیر کشاف، ج 3، ص 583.
در روایت است جوانى در آستانه مرگ قرار گرفت، در حالى که زبانش از گفتن «لااله الاالله» بسته شد، اطرافیانش نزد پیامبر آمدند و حضرت را از مشکلى که براى جوان پیش آمده بود خبر دادند، آن پیشواى رحمت کنار جوان آمد و شهادت به توحید را به او تلقین کرد، او دچار اضطراب مىشد، و از گفتن باز مىماند!
حضرت پرسید آیا نماز نخوانده، روزه نگرفته، زکات نپرداخته؟ گفتند: همه این امور را انجام داده است، فرمود آیا عاق پدر و مادر است؟ پاسخ دادند آرى! حضرت فرمود مادرش را بیاورید. مادرش که پیره زالى کور چشم بود آمد، حضرت فرمود: آیا از او گذشت نمىکنى؟ گفت: نه زیرا به من در حدى لطمه وارد نموده که چشمم از دست رفته!! حضرت فرمود: هیزم و آتش بیاورید، پیرزن گفت آتش براى چه مىخواهى؟ حضرت فرمود: مىخواهم او را در برابر تو به کیفر کارى با تو کرده بسوزانم!
پیرزن دو بار گفت: از او گذشتم، از او گذشتم، آیا من او را نه ماه در رحمم براى سوختن به آتش حمل کردم، آیا او را دو سال براى سوزانده شدن به آتش شیر دادم، یا رسول الله پس مهر مادرى کجاست؟
مادر با مهر اندکى که در دل نسبت به فرزند داشت، مهرى که جلوهاى ناچیز از مهر و رحمت حضرت رب است از جوانش گذشت و به همین سبب زبان فرزندش در آستانه ورود به جهان آخرت به گفتن «لااله الاالله» باز شد، مهر و رحمت بىنهایت حق که چشمه نامحدود همه مهرهاست کجا اجازه مىدهد مؤمنى که شصت سال یا هفتاد سال یا کمتر یا بیشتر خدا را بندگى کرده، و اگر مرتکب گناهى شده به آغوش توبه درآمده به آتش قیامت بسوزد و از پاداش اعمالش محروم شود؟!! «1» در این زمینه بیش از پیش به عمق گفتار حضرت رضا (ع) در ضمن دعایش به پیشگاه حق پىمىبریم:
«رحمن الدنیا و الآخرة و رحیم هما:» «2»
در اینجا مناسب است توجه همگان و به ویژه اهل خدا را به این نکته ظریف جلب کنم که چون بر اساس آیات قرآن مهر و رحمت حق بىنهایت و نسبت به کل شیئى فراگیر و نیز بر خشمش که در حقیقت عذاب اوست سبقت و پیشى دارد، باید به هنگام دعا از حضرتش مناسب با رحمتش از او درخواست حاجت کنند و در این زمینه به آیات و دعاهائى که از اهل بیت رسیده و در آنها به همه تعلیم دادهاند که از خدا چه بخواهید توجه و دقت کنند، زیرا از رحمت بىنهایت، اندک خواستن اسائه ادب به حضرت رحمن و رحیم است، و با ادب دعا تناسب ندارد.
براى نمونه به برخى عناوین خواستههائى که از پیشگاه رحمن و رحیم به وسیله عارفان عاشقش درخواست شده اشاره مىکنم.
پروردگارا ما را در زمره صالحان و شایستگان درآور، «3» پروردگارا از عالم بالا براى ما سفرهاى پر از نعمت نازل کن، «4» پروردگارا به ما خیر و خوبى دنیا و آخرت عنایت کن، «5» پروردگارا بر ما صبر و استقامت فرو ریز و قدمهایمان را در صراط مستقیمت و جهاد در راهت ثابت و استوار بدار، و بر کافران پیروز کن، «6» پروردگارا قلوب ما را پس از این که هدایتمان نمودى از انحراف و ضلالت، و میل به سوى باطل حفظ فرما، «7» پروردگارا گناهان ما را بیامرز، و زشتىهاى ما را بپوشان، و جان ما را در حالى که همراه با نیکان باشیم بگیر. «8» اعضا و جوارحم را براى به کار گرفتن در خدمتت نیروبخش، و دلم را براى عزیمت به سوى حضرتت قوى و محکم گردان، و کوشش در به دست آوردن خشیت از عظمتت را به من عطا فرما، و دوام در پیوستن به خدمتت را به من عنایت نما، تا با جسم و جان در میدانهاى پیشتازان به سویت به حرکت آیم، و در گروه شتابندگان به سویت بشتابم. و به سوى بارگاه قربت در زمره مشتاقان غرق شوق گردم، و همانند نزدیک شدن مخلصان به تو نزدیک شوم، چون ترس یقین کنندگان از تو بیم ورزم، و در جوار رحمتت با مؤمنان گردآیم. «9»
انوار معرفتت را براى ما کامل کن، و شیرینى عفو و گذشتت و لذت آمرزشت را به ما بچشان، و قلوب ما را روز لقاءت به وسیله تماشاى جلال و جمالت با دیده باطن شاد فرما، و عشق دنیا را چنانکه از دل شایستگان برگزیدهات و نیکان ویژه حرمیت بیرون بردى از دل ما بیرون بر، به مهربانیت اى مهربانترین مهربانان. «10» خدایا دورى گزیدن از خانه غرور را که خانه دنیاست روزى من کن و دل دادن به خانه جاودان را رزق من قرار ده، و پیش از فرا رسیدن مرگ استعداد براى آن را نصیب من فرما. «11» خدا فروتنى فروتنان واقعى را از تو درخواست دارم، و نیز اخلاص اهل یقین، و همراهى با نیکان، و شایستگى درک حقایق ایمانى، و بهره از هر نیکى و خوبى و سلامت از هر گناه، و مستوجب شدن به رحمتت و موجبات آمرزشت و رسیدن به بهشت و نجات از آتش را از تو خواهانم. «12» خدایا عقل کامل و مغز وزین و دل پاک و عمل بسیار و ادب شایان به من عنایت فرما. «13»
گوشهاى از روایات باب رحمت
پیامبر در روایاتى مىفرماید:
«ان الله تعالى خلق مأة رحمة فرحمة بین خلقه یتراحمون بها و ادخر لاولیائه تسعة و تسعین:» «14»
بىتردید خدا، صد رحمت به وجود آورد، یک رحمتش میان آفریدههاى اوست که به سبب آن به یکدیگر مهر مىورزند، و نود و نه رحمت را براى دوستان و اولیائش ذخیره کرد.
«ما خلق الله من شیئ الا و قد خلق له ما یغلبه و خلق رحمة تغلب غضبه:» «15»
خدا چیزى را نیافرید مگر این که در برابرش چیزى را آفرید که بر آن چیره باشد، و رحمتش را به وجود آورد که بر خشمش (که عذاب اوست) غلبه دارد.
«اطلبو الخیر دهرکم کله و تعرضوا لنفحات الله فان لله نفحات من رحمته یصیب بها من یشاء من عباده:» «16»
در همه روزگارتان خواهان خیر باشید، و خود را در معرض نسیمهاى الهى قرار دهید، براى خدا نسیمهائى از رحمتش مىباشد که به هر کس از بندگانش بخواهد مىرساند.
مردى به رسول خدا گفت:
«احب ان یرحمنى ربى قال: ارحم نفسک و ارحم خلق الله یرحمک الله:» «17»
دوست دارم خدا به من رحم کند، حضرت فرمود به خودت و به خلق خدا رحم کن تا خدا رحمتش را نصیب تو نماید.
حضرت سجاد فرمود:
«لا یهلک المؤمن بین ثلاث خصال: شهادة ان لا اله الا الله و شفاعة رسول الله و سعة رحمة الله عزوجل:» «18»
مؤمن میان سه خصلت دچار هلاکت نمىشود: شهادت به وحدانیت خدا، اتصال به شفاعت رسول حق، و رحمت فراگیر خداى عزوجل.
از رسول خدا روایت شده: چون گنهکاران مؤمن را به دوزخ برند، آتش بر آنان سرد شود تا هنگامى که بیرون آیند، آنگاه خطاب الله بر فرشتگان آید که ایشان را به فضل و رحمت من به بهشت برید که دریاى مرحمت و امتنان من بىکران، و فضل و احسانم بىپایان است.
و از اهل بیت روایت شده: چون روز قیامت رسد، حق تعالى همه اهل ایمان را یک جا گرد آورد و خطاب نماید من از حقوقى که بر عهده شما دارم گذشتم، شما هر حقى که در ذمه یکدیگر دارید بگذرید تا به بهشت درآئید.
و نیز از رسول رحمت روایت است، چون روز قیامت شود بندهاى از اهل ایمان را حاضر کنند، خطاب آید: نعمت مرا سر بار معصیت ساختى و چندان که نعمت را بر تو افزودم تو بیشتر عصیان ورزیدى، عبد از شرمسارى معصیت سر در پیش افکند، خطاب عزت رسد که: اى بنده من سر بردار، همان ساعت که معصیت کردى من تو را آمرزیدم و قلم عفو بر سر آن کشیدم!!
و بندهاى دیگر را نزدیک آرند، آن بیچاره به خاطر بسیارى معصیت سر به زیر افکند و از شرمسارى به گریه آید، خطاب الهى در رسد که: اى بنده من آن روز که گناه مىکردى و مىخندیدى تو را شرمسار نساختم، امروز که خجالت مىکشى و گناه نمىکنى و زارى مىنمائى چگونه تو را عذاب کنم، گناهت بخشیدم و رخصت دخول بهشت دادم!! «19» غرق گنه ناامید مشو زدربار ما
که عفو کردن بود در همه دم کار ما بنده شرمنده تو خالق بخشنده من بیا بهشتت دهم مرو تو در نار ما جدر دل شبخیز و ریز قطره اشکى جزچشم که دوست دارم کند گریه گنهکار ما توبه شکستى بیا هر آنچه هستى بیا جامیدوارى بجو زنام غفار ما جاهل دلى درباره رحمن رحیم گفته: رحمان است به روزى دادن جانداران و رحیم است به آمرزش سیئآت مؤمنان. در روزى و رزق اعتماد به رحمانى او کن نه بر کسب خود، ولى کسب را مگذار تا کاهل نشوى، و در آمرزش گناهان بر رحیمى او اعتماد ورز نه بر عمل خود، اما عمل را ترک مکن تا غافل نشوى.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- تفسیر کبیر ج 1، ص 235.
(2)- نورالثقلین ج 1، ص 12، حدیث 55.
(3)- مائده 84.
(4)- مائده 114.
(5)- بقره 201.
(6)- بقره 250.
(7)- آل عمران 8.
(8)- آل عمران 193.
(9)- بخشى از دعاى کمیل.
(10)- بخشى از مناجات زاهدان مفاتیح الجنان ص 215.
(11)- از دعائى زین العابدینع مفاتیح، ص 389.
(12)- از دعاهاى امیرالمؤمنین، مفاتیح ص 392.
(13)- از دعاهاى زینالعابدین در زهنگام زیارت امیرالمؤمنین.
(14)- تفسیر معین ص 1.
(15)- تفسیر معین ص 1.
(16)- کنزالعمال حدیث 31325.
(17)- کنز العمال، حدیث 44154.
(18)- بحار، ج 78، ص 159.
(19)- تفسیر فاتحة الکتاب یکى از دانشمندان پس از عصر فیض کاشانى، ص 70.
قال على علیه السلام:
احْبِسْ لِسانَکَ قَبْلَ ان یُطیلَ حَبْسَکَ وَیُردى نَفْسَکَ، فَلا شَىْءَ اوْلى بِطُولِ سِجْنٍ مِنْ لِسانٍ یَعْدِلُ عَنِ الصَّوابِ وَیَتَسَرَّعُ الىَ الْجَوابِ .
«پیش از آن که زبانت تو را به زندان طولانى و هلاکت درافکند، او را زندانى کن؛ زیرا هیچ چیز به اندزه زبانى که از جاده صواب منحرف مىشود و به جواب دادن مىشتابد، سزاوار زندان طولانى نیست».
شهید شیخ فضل الله نوری فرمود: روزى چند تن از دوستانم مرا به صرف نهار در اطراف امام زاده داود واقع در دل کوههاى مشرف به تهران و پشت به مازندران دعوت کردند.
دعوتشان را پذیرفتم و به آن منطقه رفتم، چند خیمه برپا بود، خیمهاى به عنوان آشپزخانه، خیمهاى براى پذیرائى از میهمانان و خیمهاى براى استراحت خادمان و خدمتگزاران.
در خیمه اى که ویژه ضیافت و پذیرائى از میهمانان بود قرار گرفتم. هنگامى که سفره غذا آماده شد، و میهمانان مهیاى صرف غذا گشتند؛ ناگهان اسبهاى قافله سر به چموشى برداشتند و با خیزش و پرش طناب خیمهها را از جا کنده و خیمهها را به چند متر آن طرفتر از جاى خود کشیده و خوابانیدند، و در نتیجه سفره غذا در فضاى آزاد قرار گرفت.
ناگهان کلاغى قوى از هوا به سوى سفره سرازیر شد و یک قرص نان به منقار گرفت و به پرواز درآمد، من که در این حادثه شعاع حکمت مىدیدم به یکى از اطرافیانم گفتم با اسبى تیزرو کلاغ را دنبال کن و ببین این قرص نان را کجا مىبرد.
پس از ساعتى با مردى که آثار زحمت و کار و کوشش از جبینش پیدا بود بازگشت و به آن مرد گفت: داستان خود را براى شیخ بیان کن.
مرد لب به سخن گشود و گفت: سه روز پیش از محل زندگىام که پشت این کوههاست جنسى را براى فروش در نزدیکى تهران با مرکب راهوارم حمل مىکردم، راهزنى در برابرم قرار گرفت، دست و پایم را بست، مرکبم را با بار برد، من دست و پا بسته در میان این کوه بدون این که بتوانم بنداز دست و پایم برگیرم تک و تنها ماندم، در این سه روز روزى یک بار کلاغى برایم قرص نانى مىآورد، و من با آن قرص نان سدّ جوع مىکنم!!
شیخ دستور داد مرکبى به او بدهند، و او را با پرداخت درهم و دینارى که بتواند مال به غارت رفتهاش را جبران کند دلشاد و مسرور نمایند.
مرد را با مرکبى ورزیده و کیسهاى پر از درهم و دینار به سوى خانهاش فرستادند و خودشان از جلوه رحمانیت حق که روزىبخش به همه موجودات زنده است و این مرد را در عین بسته بودن دست و پایش به وسیله کلاغى روزى مىرسانید شگفتزده شدند!
آرى حضرت رب به همه مخلوقات و به ویژه انسان با ربوبیتش که همراه با رحمت است توجه و نظر دارد، چنانکه از حضرت صادق (ع) روایت شده است:
«الرحمن بجمیع خلقه:» «1»
راهى عجیب براى نجات از حادثه
ذوالنون مصرى مىگوید: در خانه بودم که ناگهان اضطربى سخت قلبم را فرا گرفت، به صورتى که نمىتوانستم خود را حفظ کنم، و درونم را به آغوش امنیت قرار دهم، از خانه درآمدم و قدم زنان به حرکتم ادامه دادم تا نزدیک شط نیل رسیدم، عقرب قوى و بزرگى را دیدم که در آن ناحیه به سرعت مىدوید، او را دنبال کردم تا به کنار نیل رسید، در آنجا چشمم به قورباغهاى افتاد که کنار وادى متوقف است، عقرب به پشت قورباغه پرید و قورباغه وارد آب شد و شناکنان حرکت کرد، به قایقى سوار شدم و دنبال قورباغه رفتم، قورباغه به طرف دیگر رود رسید، عقرب از پشت او فرود آمد و به سرعت شروع به دویدن کرد، او را دنبال نمودم، جوانى را زیر درختى در حال خواب دیدم که افعى خطرناک زهردارى قصد گزیدن او را دارد، عقرب به روى افعى پرید و او را گزید، افعى هم به عقرب نیش زد و هر دو از بین رفتند و آن جوان در خواب رفته از خطر هر دو به سلامت ماند، «2» آرى به فرموده امام صادق (ع).
«الرحمن بجمیع خلقه:»
مؤمن و رحمت خدا
در روایت است جوانى در آستانه مرگ قرار گرفت، در حالى که زبانش از گفتن «لاالهالاالله» بسته شد، اطرافیانش نزد پیامبر آمدند و حضرت را از مشکلى که براى جوان پیش آمده بود خبر دادند، آن پیشواى رحمت کنار جوان آمد و شهادت به توحید را به او تلقین کرد، او دچار اضطراب مىشد، و از گفتن باز مىماند!
حضرت پرسید آیا نماز نخوانده، روزه نگرفته، زکات نپرداخته؟ گفتند: همه این امور را انجام داده است، فرمود آیا عاق پدر و مادر است؟ پاسخ دادند آرى! حضرت فرمود مادرش را بیاورید. مادرش که پیره زالى کور چشم بود آمد، حضرت فرمود: آیا از او گذشت نمىکنى؟ گفت: نه زیرا به من در حدى لطمه وارد نموده که چشمم از دست رفته!! حضرت فرمود: هیزم و آتش بیاورید، پیرزن گفت آتش براى چه مىخواهى؟ حضرت فرمود: مىخواهم او را در برابر تو به کیفر کارى با تو کرده بسوزانم!
پیرزن دو بار گفت: از او گذشتم، از او گذشتم، آیا من او را نه ماه در رحمم براى سوختن به آتش حمل کردم، آیا او را دو سال براى سوزانده شدن به آتش شیر دادم، یا رسول الله پس مهر مادرى کجاست؟
مادر با مهر اندکى که در دل نسبت به فرزند داشت، مهرى که جلوهاى ناچیز از مهر و رحمت حضرت رب است از جوانش گذشت و به همین سبب زبان فرزندش در آستانه ورود به جهان آخرت به گفتن «لاالهالاالله» باز شد، مهر و رحمت بىنهایت حق که چشمه نامحدود همه مهرهاست کجا اجازه مىدهد مؤمنى که شصت سال یا هفتاد سال یا کمتر یا بیشتر خدا را بندگى کرده، و اگر مرتکب گناهى شده به آغوش توبه درآمده به آتش قیامت بسوزد و از پاداش اعمالش محروم شود؟!! «3» در این زمینه بیش از پیش به عمق گفتار حضرت رضا (ع) در ضمن دعایش به پیشگاه حق پىمىبریم:
«رحمن الدنیا و الآخرة و رحیمهما:» «4»
در اینجا مناسب است توجه همگان و به ویژه اهل خدا را به این نکته ظریف جلب کنم که چون بر اساس آیات قرآن مهر و رحمت حق بىنهایت و نسبت به کل شیئى فراگیر و نیز بر خشمش که در حقیقت عذاب اوست سبقت و پیشى دارد، باید به هنگام دعا از حضرتش مناسب با رحمتش از او درخواست حاجت کنند و در این زمینه به آیات و دعاهائى که از اهل بیت رسیده و در آنها به همه تعلیم دادهاند که از خدا چه بخواهید توجه و دقت کنند، زیرا از رحمت بىنهایت، اندک خواستن اسائه ادب به حضرت رحمن و رحیم است، و با ادب دعا تناسب ندارد.
براى نمونه به برخى عناوین خواستههائى که از پیشگاه رحمن و رحیم به وسیله عارفان عاشقش درخواست شده اشاره مىکنم.
پروردگارا ما را در زمره صالحان و شایستگان درآور، «5» پروردگارا از عالم بالا براى ما سفرهاى پر از نعمت نازل کن، «6» پروردگارا به ما خیر و خوبى دنیا و آخرت عنایت کن، «7» پروردگارا بر ما صبر و استقامت فرو ریز و قدمهایمان را در صراط مستقیمت و جهاد در راهت ثابت و استوار بدار، و بر کافران پیروز کن، «8» پروردگارا قلوب ما را پس از این که هدایتمان نمودى از انحراف و ضلالت، و میل به سوى باطل حفظ فرما، «9» پروردگارا گناهان ما را بیامرز، و زشتىهاى ما را بپوشان، و جان ما را در حالى که همراه با نیکان باشیم بگیر. «10» اعضا و جوارحم را براى به کار گرفتن در خدمتت نیروبخش، و دلم را براى عزیمت به سوى حضرتت قوى و محکم گردان، و کوشش در به دست آوردن خشیت از عظمتت را به من عطا فرما، و دوام در پیوستن به خدمتت را به من عنایت نما، تا با جسم و جان در میدانهاى پیشتازان به سویت به حرکت آیم، و در گروه شتابندگان به سویت بشتابم. و به سوى بارگاه قربت در زمره مشتاقان غرق شوق گردم، و همانند نزدیک شدن مخلصان به تو نزدیک شوم، چون ترس یقین کنندگان از تو بیم ورزم، و در جوار رحمتت با مؤمنان گردآیم. «11»
انوار معرفتت را براى ما کامل کن، و شیرینى عفو و گذشتت و لذت آمرزشت را به ما بچشان، و قلوب ما را روز لقاءت به وسیله تماشاى جلال و جمالت با دیده باطن شاد فرما، و عشق دنیا را چنانکه از دل شایستگان برگزیدهات و نیکان ویژه حرمیت بیرون بردى از دل ما بیرون بر، به مهربانیت اى مهربانترین مهربانان. «12» خدایا دورى گزیدن از خانه غرور را که خانه دنیاست روزى من کن و دل دادن به خانه جاودان را رزق من قرار ده، و پیش از فرا رسیدن مرگ استعداد براى آن را نصیب من فرما. «13» خدا فروتنى فروتنان واقعى را از تو درخواست دارم، و نیز اخلاص اهل یقین، و همراهى با نیکان، و شایستگى درک حقایق ایمانى، و بهره از هر نیکى و خوبى و سلامت از هر گناه، و مستوجب شدن به رحمتت و موجبات آمرزشت و رسیدن به بهشت و نجات از آتش را از تو خواهانم. «14» خدایا عقل کامل و مغز وزین و دل پاک و عمل بسیار و ادب شایان به من عنایت فرما. «15»
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- نورالثقلین ج 1، ص 16، حدیث 75.
(2)- تفسیر کبیر ج 1، ص 233.
(3)- تفسیر کبیر ج 1، ص 235.
(4)- نورالثقلین ج 1، ص 12، حدیث 55.
(5)- مائده 84.
(6)- مائده 114.
(7)- بقره 201.
(8)- بقره 250.
(9)- آل عمران 8.
(10)- آل عمران 193.
(1)- بخشى از دعاى کمیل. (12)- بخشى از مناجات زاهدان مفاتیح الجنان ص 215.
(13)- از دعائى زین العابدینع مفاتیح، ص 389.
(14)- از دعاهاى امیرالمؤمنین، مفاتیح ص 392.
(15)- از دعاهاى زینالعابدین در زهنگام زیارت امیرالمؤمنین.
علی رغم ادله مسلم و قطعی فراوانی که در بخش گذشته به آن اشاره شد؛ ادله ای که بر قطعی بلکه ضروری بودن استحباب زیارت قبر نبی اعظم (ص) به اجماع جمیع مذاهب اسلامی تأکید می کنند، ابن تیمیه(متوفای728 ق) تنها فردی بود که به مخالفت با این حکم پرداخت و شدّ رحال و سفر کردن به قصد زیارت پیامبر اکرم (ص) را حرام اعلام کرد و آن را از مصادیق سفر معصیت شمرد که مسافر نباید نمازش را قصر کند و به طور کامل باید آن را انجام دهد. اگر چه این فتوای ابن تیمیه، تنها فتوای شاذ و بر خلاف اجماع او نبود و اصولاً وی در بسیاری از افکار و عقاید مسیری بر خلاف اجماع علمای اسلامی طی کرد و در همان زمان، دانشمندان هم عصر با وی به مخالفت شدید و علنی با افکار تند و انحرافی او پرداختند و کتابهای فراوانی در پاسخگویی به افکار و اندیشه های نادرست وی به رشته تحریر درآمد، لیکن پس از چند قرن، فتاوای ابن تیمیه، توسط محمدابن عبدالوهاب(متوفای1115ق) نبش قبر شد و با حاکمیت یافتن وهابیه بر برخی سرزمینهای اسلامی، این فتوا در میان عالمان وهابی رواج یافت و دنبال شد.24 در این قسمت، نخست به نقل برخی از کلمات ابن تیمیه و مریدان او می پردازیم و سپس مستند آنها را می بینیم و در گام سوم مستند آنها را نقد و بررسی می کنیم.
ابن تیمیه معتقد است: تمامی احادیثی که از پیامبر (ص) درباره زیارت قبرش وارد شده، ضعیف بلکه جعلی است.25 محمدابن عبدالوهاب نیز گوید: «تسن زیارة النبی الا انه لایشد الرحل الا لزیارة المسجد و الصلاة فیه.»26 عبدالعزیز بن باز نیز با بیانی شبیه به سخنان بالا معتقد است:
الاحادیث الواردة فی زیارة قبر النبی (ص) خاصة فکلها ضعیفه بل قیل: انها موضوعة... فلا یجوز للمسلم ان یسافر الی المدینة المنوّرة للصلاة فی المسجد النبوی بل یستحب... و لایجوز له ان یسافر الی المدینة من اجل زیارة قبر النبی (ص) او قبور اخری. 27
وهابیه گذشته از آنکه روایات وارد در باب زیارت قبر پیامبر (ص) را ضعیف و جعلی شمرده اند، برای حرمت سفر به قصد زیارت آن حضرت به یک روایت تمسک کرده اند. بن باز در این باره گوید:
لایجوز له(مسلم) ان یسافر الی المدینة من اجل زیارة قبر النبی (ص) او قبور اخری، لماثبت عن ابی هریرة قال: لاتشد الرحال الاّ ثلاثة مساجد: المسجد الحرام و مسجدی هذا و المسجد الاقصی، رواه الامام احمد و البخاری و مسلم و ابوداود و النسائی و ابن ماجه. 28
اینکه روایات وارد در باب زیارت قبر نبی اعظم (ص) را ضعیف و مجعول بدانند، نادرست و غیر قابل پذیرش است؛ چرا که در قسمت اول، در بررسی ادله استحباب زیارت قبر پیامبر اکرم (ص) گذشت که این روایات اولاً: در حد متواتر در جوامع روایی شیعه و سنی نقل شده است. ثانیاً: بر اساس تتبع برخی از بزرگان اهل سنت، برخی از روایات وارد در این باب از نظر سند بی اشکال است. ثالثاً: زیارت پیامبر به اجماع علمای اسلامی ثابت شده است و ادله فراوان دیگری نیز مثل سیره و قرآن کریم آن را اثبات یا تأیید می کند.
اما روایت «لا تشدّ الحال» اگر چه در صحاح و سنن معتبر نقل شده است، با چشم پوشی و غمض عین از راوی آن که ابوهریره است، سخن مهم و اصلی درباره مدلول این روایت است و اینکه آیا آن چنان که ابن تیمیه و وهابیان می پندارند، دلالت بر حرمت سفر به قصد زیارت پیامبر (ص) می کند یا نه. این روایت حاوی یک جمله استثناییه است و کلید فهم آن مبتنی بر دو مطلب است: یکی تعیین مستثنی منه و دیگری معنای «لا» در عبارت «لا تشدّ».
اما در مورد مستثنی منه یک احتمال آن است که «مکان من الامکنة» باشد؛ یعنی «لاتشدّ الرحال الی مکان من الامکنة الاّ ثلاثة مساجد.» این احتمال که اخذ به عموم است و گسترده شمردن دایره مستثنی منه می باشد، قطعاً نادرست و غیر ممکن است. زیرا لازمه اش آن است که تمامی مسافرتها، مگر مسافرت به سوی سه مسجد حرام باشد. در حالی که بسیاری از مسافرتها حلال و مباح، مستحب، بلکه واجب است. سفر برای جهاد، آموزش علم و دانش دینی، زیارت والدین و غیره نه تنها حرام نیست، بلکه در مواردی واجب و مورد تشویق کتاب و سنت است. بنابراین سفر به غیر از این سه مسجد نه تنها حرام نیست، بلکه حتی نمی توان نهی را حمل بر کراهت یا ارشاد کرد و گفت سفر کردن به مکانهای دیگری غیر از این سه مسجد، کراهت دارد یا بهتر است انجام نشود، زیرا سفر به بسیاری از مکانها، واجب، یا مستحب و یا حداقل مباح است.
احتمال دوم آن است که مستثنی منه «مسجد من المساجد» باشد؛ یعنی «لا تشد الرحال الی مسجد من المساجد الا الی ثلاثة مساجد.» طبق این احتمال معنای روایت این می شود که به سمت هیچ مسجدی جز این سه مسجد بار سفر بسته نمی شود. بنابراین احتمال، شد رحال برای زیارت قبر پیامبر (ص) حرمتی نخواهد داشت، زیرا قبر پیامبر مسجد نیست. با توجه به بطلان احتمال اول، این احتمال درست است، چرا که اولاً احتمال سومی در میان نیست. ثانیاً با ظاهر استثناء سازگاری و تناسب دارد. ولی طبق این احتمال هم نمی توان «لا تشد» را حمل بر نهی تحریمی کرد و گفت شد رحال برای غیر این مسجد، از مساجد دیگر حرام است، چون خود پیامبر (ص) به مسجد قبا می رفته اند؛ بلکه این نهی از این روست که این شد رحال زحمتی بی فایده است، زیرا ثواب مساجد یکسان است و از نظر فضیلت تفاوتی ندارند که انسان بخواهد رنج سفر را بر خود هموار سازد. بنابراین نهی ارشادی خواهد بود.
به هر حال طبق احتمال دوم که احتمال صحیح و متعین برای روایت است، شد رحال به مساجد دیگر مورد نهی قرار گرفته است، ولی شدّ رحال برای زیارت قبر پیامبر (ص) متعلق نهی نیست.
غزالی می گوید:
«مسافرت عبادی مستحب است، از جمله مسافرت به جهت زیارت قبور انبیا، صحابه، تابعین و سایر علما و اولیا.» وی در ادامه با اشاره به روایت «لا تشدّ الرحال» گوید: این موضوع با حدیث پیامبر (ص): «لاتشدّ الرحال الاّ الی ثلاثة مساجد» منافات و تعارض ندارد، زیرا حدیث مربوط به مساجد است و مساجد از آنجا که همه در فضیلت یکسان اند، ترجیحی در سفر به سوی آنها نیست، مگر این سه مسجد که به جهت خصوصیتی که دارند سفر به خاطر آنها اشکال ندارد و این مسئله غیر از سفر برای زیارت قبور اولیای الهی است.29
چنان که گذشت، زیارت پیامبر اکرم (ص) از عبادات مستحب و مؤکد است و رسیدن به ثواب و فضیلت آن، در گرو قصد قربت و نیت پاک و بی شائبه است. این از جهت بعد فردی و عبادی این عبادتِ با ارزش است. ولی این عبادت، همچون بسیاری از عبادات اسلامی مثل حج، نمازجمعه، نماز عیدین، نماز جماعت وغیره، پیوندی عمیق با سیاست و امور اجتماعی دارد که این بُعد آن را می توان در روایات و کلمات عده ای از فقها به خوبی مشاهده کرد و بدین وسیله ابعاد فقه سیاسی این عبادت بزرگ را ترسیم نمود. بعد سیاسی ـ اجتماعی زیارت پیامبر گرامی را می توان در موارد ذیل بررسی کرد:
در روایت معتبر وارد است:
محمدبن علی بن الحسین بن بابویه عن حفص بن البختری و هشام بن سالم و معاویة بن عمار و غیرهم عن ابی عبداللهC قال: لو انّ الناس ترکوا الحج لکان علی الوالی ان یجبرهم علی ذلک و علی المقام عنده، ولو ترکوا زیارة النبی (ص) لکان علی الوالی ان یجبرهم علی ذلک و علی المقام عنده فإن لم یکن لهم اموال انفق علیهم من بیت مال المسلمین.
این روایت را علاوه بر صدوق، مرحوم شیخ و کلینی نیز نقل کرده اند و از نظر سند، صحیحه یا موثقه است و جای خدشه ای ندارد.30 در این روایت سه وظیفه مهم و اساسی برای نظام اسلامی و امام المسلمین، درباره زیارت پیامبر (ص) ترسیم شده است:
1. اجبار و فرستادن و گسیل کردن مردم به سوی زیارت پیامبر (ص)، در صورتی که قبر آن حضرت به اندازه کافی زائر نداشته باشد و مردم داوطلبانه به زیارت آن حضرت نروند یا امکانات مادی و لازم را برای درک زیارت آن حضرت نداشته باشند.
2. اگر اطراف قبر آن حضرت خالی از سکنه شده و از جانب دشمنان و بدخواهان در مورد آن بیم می رود، بر نظام و حاکم اسلامی است که عده ای را وادار کند در آنجا دائماً یا علی البدل بمانند و از قبر حضرت حراست کنند و آنجا را پر رونق و پر فروغ نگه دارند.
3. در صورتی که مردم از خود ثروت و اندوخته لازم را برای این هدف مقدس و بزرگ نداشته باشند، یکی از مصارف مجاز و مشروع از اموال عمومی و بیت المال، همین است که دولت اسلامی هزینه لازم این سفر را برای عده ای تأمین کند. این بحث از محورهای مهم سیاسی زیارت پیامبراکرم (ص) است که نیازمند مباحث مفصل بیشتری است و باید در جای خود، به ویژه از بعد فقهی و اینکه چگونه فقها بر طبق مضمون این روایت فتوا داده اند، مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد چنان که صاحب جواهر گوید: «یجبر الامام الناس علیه لو ترکوها.»31 ولی این مطلب اجمالاً پیوند عمیق و ناگسستنی زیارت پیامبر (ص) را به عنوان یک امر عبادی با سیاست و وظایف حکومت اسلامی به خوبی آشکار می کند.
از امور دیگری که ابعاد سیاسی، زیارت پیامبر گرامی اسلام (ص) را به خوبی هویدا می کند، وظیفه امیر الحاج در این زمینه است. شهید اول در شرح وظایف پانزده گانه امیر الحاج می نویسد: «و ان یسیر بهم الی زیارة النبی و الائمة(ع) و یمهلهم بالمدینة بقدر اداء مناسک الزیارات و التودیع و قضاء حاجاتهم.»32
یکی از وظایف امام المسلمین یا کسی که از طرف او برای ولایت و امارت حج منصوب شده آن است که حجاج را به سمت مدینه و زیارت پیامبر اکرم (ص) و ائمه بقیع(ع) راهنمایی کند و گسیل دهد؛ به اندازه ای که مردم در مدینه موفق به زیارت و وداع و انجام نیازهای دیگر خود گردند.
مطلب یاد شده اختصاص به فقه اهل بیت(ع) ندارد. فقهای اهل سنت نیز این فتوا و وظیفه را در شرح وظایف متصدی ولایة الحج و امیر الحاج بیان کرده اند. قاضی ابی یعلی حنبلی(متوفای 458ق) در کتاب الاحکام السلطانیة، ده وظیفه برای این ولایت برشمرده است و در ادامه آخرین وظیفه گوید:
فاذا عاد بهم سار علی طریق المدینة قبر رسولالله (ص) رعایة لحرمته و قیاماً بحقوق طاعته و ان لم یکن ذلک من فروض الحج فهو من مندوبات الشرع المستحبة و عادات الحجیج المستحسنة، روی عمر انَّ النبی (ص) قال: «من زار قبری وجبت له شفاعتی». 33
در این عبارت پر مغز و جالب، قاضی ابی یعلی ضمن اشاره به وظایف نظام اسلامی و امیر الحاج در ارتباط با زیارت پیامبراعظم (ص)، و مستحب دانستن زیارت آن حضرت و استناد به روایت، به حکمت و فلسفه این زیارت نیز اشاره می کند که حرکت دادن حجاج به زیارت پیامبر (ص) در حقیقت رعایت حرمت رسول خدا و قیام به ادای حقوقی است که آن حضرت بر امت اسلامی دارد.
طبق آنچه در این مقاله به طور فشرده مورد بررسی و تحقیق قرار گرفت، موارد ذیل قابل نتیجه گیری است:
1. زیارت قبر پیامبر گرامی اسلام (ص) از مستحبات مؤکد و دارای فضیلت بسیار است و مستند این حکم فقهی، ادله قطعی و روشن از کتاب و سنت و اجماع و عقل و سیره است.
2. استحباب زیارت خاتم النبی (ص) اختصاص به پیروان اهل بیت(ع) و مذهب شیعه ندارد، بلکه اجماع مذاهب اسلامی و روایات فریقین بر آن قائم است و از اموری است که از ضروریات دین شمرده شده است.
3. فتوایی که بعضی از منحرفان به پیروی از ابن تیمیه، مبنی بر حرمت بار سفر بستن و شدّ رحال به قصد زیارت قبر رسول مکرم اسلام، ارائه کرده اند، فاقد مستند معتبر است و از نظر علمای شیعه و سنی هیچ وجاهت علمی ندارد، بلکه در مواردی فتوا به ترک واجب و انکار ضروری دین است که موجب ارتداد می شود.
4. زیارت پیامبر (ص) در حقیقت نعمت و موهبتی است که مسلمانان در پرتو جمع گشتن در اطراف این کانون نور، می توانند از آن الهام بگیرند و با تمسک به وحدت و اتحاد و چنگ زدن به آموزه های وحیانی آن امام هدایت و رحمت، به سعادت دنیوی و اخروی نائل شوند و دشمنان خود را از صحنه بیرون کنند.
5. به جهت فلسفه مهمی که در زیارت نبی اعظم (ص) وجود دارد، از نظر فقه سیاسی اسلامی، حکومت اسلامی موظف است همواره کانون قبر آن حضرت را روشن و پر رونق نگه دارد و مردم را وادار به زیارت ایشان کند، اگر چه با هزینه کردن از بیت المال باشد به علاوه از مأموریتهای سیاسی ـ مذهبی امیر الحاج و امام المسلمین یا منصوب از طرف او آن است که حجاج را به سوی مدینة النبی (ص) سیر دهد تا با سفر به قصد زیارت قبر مطهر آن رسول رحمت، دین خویش را به آن معلم بزرگ بشری ادا نمایند.
1. نساء: 64.
2. ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج، ص349ـ352.
3. همان، ج1، ص352ـ 368؛ صدرالمتألهین، الاسفار الاربعة، ج9، الباب التاسع، ص78ـ 119؛ ابن سینا، المبدأ و المعاد، المقالة الثالثة، ص91.
4. مفاتیح الجنان.
5. سنن ابی داود، ج1، کتاب الحج، باب زیارةالقبور، ص47ـ 48؛ جعفر سبحانی، آیین وهابیت، ص116.
6. ر.ک: سمهودی، وفاء الوفاء، ج4، ص1361؛ آیین وهابیت، ص166ـ167.
7. عبدالرحمن جزیری، الفقه علی المذاهب الأربعة، ج1، ص205ـ206؛ سیدکاظم طباطبایی یزدی، العروة الوثقی، ج1، ص689 ـ693 .
8. الفقه علی المذاهب الاربعة، ج1، ص600.
9. همان، ص457ـ 458.
10. وسائل الشیعة، ج10، ابواب المزار، باب 2، ج11، ص255.
11. کامل الزیارات، ص6 ـ 15.
12. وسائل الشیعة، ج10، ص260ـ263.
13. ر.ک: مفاتیح الجنان، در فضیلت زیارت حضرت رسول (ص).
14. ر.ک: علامه امینی، الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب، ج5، ص86 ـ 108؛ آیین وهابیت، ص115ـ122.
15. شرائع الاسلام، ج2، ص278.
16. تذکرة الفقها، ج8، ص449ـ450.
17. جواهر الکلام، ج20، ص79 ـ80.
18. شفاء السقام فی زیارة خیر الانام، ص48؛ الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب، ج5، ص112ـ113.
19. الفقه علی المذهب الاربعة، ج1، ص594 .
20. المصادر الفقهیة، ج11، ص594.
21. ر.ک: الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب، ج5، ص109ـ 125.
22. شعراء: 3.
23. الفقه علی المذاهب الاربعة، ج1، ص597 ـ 598.
24. برای آگاهی بیشتر ر.ک: الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب، ج5، ص86 ـ 93؛ آیین وهابیت، ص25 ـ 35؛ علی اصغر رضوانی، شیعه شناسی و پاسخ به شبهات، ج2، ص293ـ300.
25. منهاج السنة، ج2، ص441؛ التوسل و الوسیلة، ص72 و ص156؛ شیعه شناسی و پاسخ به شبهات، ج2، ص 293 ـ 294.
26. الهدیة السنیة، رساله دوم؛ آیین وهابیت، ص122.
27. فتاوی تتعلق باحکام الحج و العمرة و الزیارة، ص182 ـ 185.
28. همان، ص 185 ـ 186.
29. ر.ک: عبدالملک سعدی، البدعة، ص60 ؛ آیین وهابیت، ص122ـ126؛ شیعه شناسی و پاسخ به شبهات، ج2، ص306 ـ 307؛ احیاء العلوم، ج2، کتاب آداب السفر، ص247.
30. وسائل الشیعة، ج 8، باب5، ابواب وجوب الحج و شرائطه، ج2.
31. جواهر الکلام، ج2، ص79 ـ 80.
32. الدروس الشرعیة، ج1، ص495 ـ 496.
33. الاحکام السلطانیة، ص 108 ـ 111.
زیارت نبی اعظم (ص) در منابع اسلامی چه حکم و جایگاهی دارد؟ هدف اصلی نگارش این مقاله پاسخ علمی به پرسش بالاست. پس از تحقیق و بررسی منابع فریقین می توان نتیجه گرفت: مستحبات زیارت پیامبر (ص) که با ادله قطعی ثابت است، اختصاص به شیعیان ندارد و از اجماعیات اسلامی بلکه از ضروریات دین محسوب می شود و فتوای بعضی منحرفان به پیروی از ابن تیمیه مبنی بر حرمت شدّ رحال به قصد زیارت قبر پیامبر (ص) فاقد وجاهت علمی است. زیارت پیامبر (ص) موهبتی است که مسلمانان در پرتو اجتماع در اطراف این کانون نور می توانند به وحدت برسند.
زیارت قبر نبی اعظم (ص) در طول تاریخ، در منابع اسلامی و نزد مسلمانان چه حکم و جایگاه و منزلتی داشته است؟ جست وجو و یافتن پاسخ علمی برای پرسش بالا، هدف اصلی از نگارش این مقاله است؛ پرسشی که پاسخگویی منصفانه به آن می تواند یکی از محورهای وحدت میان مسلمانان(با تمامی گستره و تفاوتی که از نظر زبان، نژاد، رنگ، ملیت و قومیت، عقاید و مذاهب، آداب و رسوم و فرهنگ و غیره در میان آنها حاکم است) باشد. در این عصر که جهانیان به تدریج احیای مجدد اسلام و تمدن و ارزشهای اسلامی و بازگشت مسلمانان به خویشتن خویش را مشاهده می کنند، زیارت پیامبر رحمت6، این نقطه نورانی و حقیقت ناب، می تواند مسلمین را در حول و محور پیامبر خویش گرد آورد و آنها را در رسیدن به اهداف عالی دین و سعادت دنیوی رهنمون باشد.
زیارت نبی اعظم (ص) از زاویه های گوناگون و ابعاد متفاوت قابل بررسی است و آنچه در این نوشتار بیشتر مورد توجه و اهتمام است، بررسی این موضوع از بعد فقهی و به شیوه بررسی و تحقیق مباحث فقهی است. این مقاله در قسمت اول به مستندات استحباب زیارت پیامبر (ص) می پردازد. قسمت دوم مقاله به نظریه ابن تیمیه و پیروان او اشاره دارد که سفر برای زیارت پیامبر (ص) را حرام دانسته اند. قسمت سوم مقاله نیز از ابعاد فقهی ـ سیاسی زیارت پیامبر (ص) و وظیفه حکومت اسلامی در این زمینه بحث می کند.
«ولو انهم اذ ظلموا انفسهم جاؤک فاستغفروالله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله تواباً رحیماً».1 به حکم این آیه هرگاه مسلمانان بر نفس خویش ستم کنند و مرتکب گناه شوند، اگر به حضور رسول اکرم (ص) برسند و در حضور ایشان از خداوند متعال طلب غفران و آمرزش کنند و رسول الهی6 نیز برای آنان از درگاه حضرت حق، آمرزش آنان را طلب نماید، پروردگار سبحان را تواب و رحیم می یابند. نکته مهم درباره این آیه کریمه، عبارت: «جاؤک» و آمدن نزد پیامبر خداست. حال آیا رسیدن به حضور رسول خدا، اختصاص به حیات ظاهری و مادی آن حضرت دارد یا آیه بیانگر یک حکم عام و کلی در تمامی زمانهاست و اختصاص به حیات مادی پیامبر (ص) ندارد؟
در پاسخ باید گفت: با توجه به ثبوت حیات برای انبیا و اولیای الهی و شهیدان پس از مرگ مادی که با ادله نقلی مسلم در جای خود به اثبات رسیده است2 و با توجه به ثبوت حیات برزخی و عدم فنای نفس انسانی پس از مرگ که در معارف نقلی و عقلی به اثبات می رسد،3 به حضور پیامبر رسیدن، اختصاص به حیات دنیوی ایشان ندارد و پس از مرگ ظاهری نیز آمدن به حضور پیامبر و استغفار نزد آن حضرت صادق است و واقعیت دارد. چنین نیست که این آیه شریفه تنها قضیه خارجیه ای باشد که اختصاص به چند سال از عمر دنیوی پیامبر رحمت6 داشته باشد، بلکه متکفل یک قضیه حقیقیه و حکم عام و کلی برای تمامی اعصار و ازمان، الی یوم القیامه خواهد بود. هم از این روست که در اذن دخول حرمهای شریف گفته می شود: «و اعلم ان رسولک و خلفائکC احیاءٌ عندک یرزقون، یرون مقامی و یسمعون کلامی... .»4 لذا طبق روایاتی که حتی در صحاح اهل سنت نقل شده، پیامبر فرموده است:
ما من احدٍ یسلم علی إلا رد الله علی روحی، حتی أرد علیه السلام؛
هر کس بر من سلام کند، خداوند سلام او را به من می رساند و من نیز پاسخ سلام او را خواهم داد.5
شاهد بر این حقیقت که رسیدن به حضور پیامبر اعظم (ص) امری عام و گسترده به گستردگی زمان است، تلقی مسلمانان در طول تاریخ از این حقیقت است که مسلمانان به زیارت قبر پیامبر (ص) می رفتند و با تلاوت این آیه شریفه، در کنار مضجع شریف آن حضرت، به استغفار می پرداختند.6 هم اینک نیز تمامی فرق مسلمانان و پیروان مذاهب مختلف هر وقت در جوار مضجع شریف آن حضرت قرار می گیرند، بر آن حضرت سلام می کنند و ایشان را همچون حال حیات مادی زیارت می کنند؛ همچنان که تمامی مذاهب اعم از شیعه و حنبلی و حنفی و مالکی و شافعی در تشهد پایانی هر نماز، آن وجود شریف را مورد خطاب قرار می دهند و با توجه به آن حضرت (ص) می گویند: «السلام علیک ایها النبی و رحمةالله و برکاته.»7 و بدیهی است که اظهار سلام و تحیت در صورتی است که فرد مقابل حضور داشته و به گونه ای آن را بشنود. لذا در زیارتنامه شیعه و سنی خطاب به پیامبر گرامی اسلام همین آیه « ولو أنهم اذ ظلموا» قرائت می شود و طبق آن از حضرت درخواست شفاعت می گردد. چنان که جزیری در زیارتنامه ای که نقل کرده این آیه را آورده است و بالاتر آنکه وی همچون روایات و منابع مذهب اهل بیت، پس از ذکر اعمال زیارت پیامبر و رفتن به روضه شریفه می گوید: «ثم یأتی المنبر فیضع یده علی الرّمانة التی کان6 یضع یده علیها اذا خطب لتناله برکة الرسول.»8 تمامی این ادله و قرائن و شواهد با صرف نظر از ادله عمومی و قطعی و مورد اتفاق مذاهب اسلامی، درباره زیارت قبور و استحباب آن است.9 همه این موارد نیز دلیل دیگری است بر اینکه حیات پس از مرگ دنیوی ادامه دارد و زوال و فنایی برای انسان نیست.
چکیده گفتار آن است که آیه مبارکه «ولو انهم اذ ظلموا انفسهم جاؤک فاستغفروالله و استغفر لهم الرسول» بیانگر قضیه و حکم عام و کلی است و نشان دهنده فضیلت و ارزشمندی و استحباب زیارت پیامبراعظم (ص) در تمامی اعصار است. اصولاً بر طبق تفسیر اهل بیتC از آیات شریفه قرآنی، همان طور که در قرآن کریم اطاعت و فرمان برداری از رسول خدا (ص)، اطاعت از خداوند سبحان شمرده شده است، و همان طور که بیعت با پیامبر (ص) بیعت با خداوند محسوب می شود، زیارت آن حضرت نیز در حکم زیارت الله است. چنان که صدوق(ره) در کتاب توحید، به سند خویش از عبدالسلام بن صالح هروی نقل می کند:
قلت لعلی بن موسی الرضاC: یا ابن الرسول (ص) ما تقول فی الحدیث الذی یرویه اهل الحدیث: ان المؤمنین فیه یرون ربهم فی منازلهم فی الجنة؟ فقال: یا ابا الصلت، ان الله فضل نبیه محمد(ص) علی جمیع خلقه من النبیین و الملائکة و جعل طاعته طاعته و متابعته متابعته و زیارته فی الدنیا و الآخرة زیارته. فقال: «من یطع الرسول فقد اطاع الله» و قال: «ان الذین یبایعونک انما یبایعون الله» و قال رسول الله6: «من زارنی فی حیاتی او بعد موتی فقد زارالله» و درجة النبی (ص) ارفع الدرجات فمن زاره الی درجة فی الجنة من منزله فقد زارالله تبارک و تعالی الحدیث.10
برای کسی که مختصر آشنایی با متون روایی و احادیث فریقین دارد، به خوبی آشکار و روشن است که روایات مرتبط با زیارت رسولالله (ص) و فضیلت و اهمیت آن، بسیار زیاد، بلکه در حد متواتر است. در جوامع روایی شیعه، احادیث مرتبط باموضوع زیارت پیامبر (ص) به قدری فراوان و گسترده است که استقصا و استقرای آنها خود در حد یک کتاب خواهد بود. مرحوم ابن قولویه قمی در کتاب نفیس و ارزشمند کامل الزیارات، در چندین باب، دهها روایت در این زمینه نقل می کند11 که بسیاری از آنها قریب المضمون هستند و در آنها پیامبراکرم (ص) فرموده اند: «من زارنی فی حیاتی أو بعد موتی کان فی جواری یوم القیامة» و نیز اینکه زیارت پیامبر، موجب شفاعت آن حضرت و شهادت و گواهی ایشان خواهد بود و فضیلت آن به اندازه حج پذیرفته شده با رسولالله (ص) و زیارت ایشان به منزله زیارت الله در عرش است.
مرحوم شیخ حر عاملی، در کتاب پر قیمت وسائل الشیعة، در شش باب از ابواب مزار، دهها روایت در فضیلت زیارت پیامبر (ص) و کیفیت آن، به ویژه پس از مناسک حج نقل کرده است. مرحوم صاحب وسائل برای ابواب المزار، چنین عنوان زده است: «باب تأکد استجاب زیارة قبر رسولالله (ص) و اجبار الوالی الناس علیها و وجوبها کل سنة».12 وی در این باب بر سه نکته تأکید ورزیده است؛ استحباب مؤکد بودن زیارت قبر پیامبر (ص)، وادار کردن مردم توسط والی و حکومت برای زیارت پیامبر (ص)، و وجوب زیارت آن حضرت در هر سال. البته منظور وی از وجوب، چنان که در پایان باب تذکر داده، وجوب کفایی است.
اینکه مرحوم صاحب وسائل در این باب، سخن از اجبار مردم توسط والی برای رفتن به زیارت پیامبر (ص) را مطرح کرده است، گرچه صریحاً در روایات این باب ذکر نشده، ولی در ابواب وجوب الحج باب پنج، روایتی نقل شده است که امام المسلمین مردم را برای حج و زیارت پیامبر وادار می کند، چرا که در روایات ترک زیارت پیامبر (ص) جفای بر آن حضرت شمرده شده است. عده ای از فقها مثل شهید اول فرموده اند: اگر مردم زیارت آن حضرت را ترک کنند، بر امام المسلمین است که ایشان را به رفتن به زیارت آن حضرت مجبور کنند، زیرا ترک زیارت آن حضرت موجب جفای محرم است.13
روایاتی که در جوامع روایی شیعه در استحباب و فضیلت زیارت نبی گرامی اسلام (ص) نقل شده است، به همان مضمون یا قریب به آن نیز در بسیاری از منابع روایی اهل سنت منقول است. این روایات به قدری گسترده و فراوان است که در حد استفاضه بلکه تواتر خواهد بود و از این رو نیازمند بحث سندی و دقت در رجال آنها نیست. مرحوم علامه امینی در کتاب الغدیر از بیش از چهل منبع روایی اهل سنت، این روایات را نقل کرده است که تنها به فشرده ای از آن در اینجا اکتفا می کنیم.
1. روایت: «من زار قبری وجبت له شفاعتی» در چهل و یک منبع نقل شده است.
2. روایت: «من جائنی زائراً لا تعمله الّا زیارتی کان حقاً علی أن اکون له شفیعاً یوم القیامة»، از شانزده منبع نقل شده است.
3 . روایت: «من حج فزار قبری بعد وفاتی کان کمن زارنی فی حیاتی»، از بیست و پنج منبع نقل شده است.
4 . روایت: «من حج البیت و لم یزرنی فقد جفانی» از نه منبع نقل شده است.
5 . روایت: «من زارنی بعد موتی فکأنما زارنی فی حیاتی» از سیزده منبع نقل شده است.
6 . روایت: «من زارنی بالمدینة محتسباً کنت له شفیعاً» و با الفاظی مشابه در بیست و یک منبع نقل شده است.
7 . روایت: «من زارنی میتاً فکأنما زارنی حیاً و من زار قبری وجبت له شفاعتی یوم القیامة و ما من احد من امتی له سعة ثم لم یزرنی فلیس له عذر»، در شش منبع ذکر شده است.
علاوه بر این هفت روایت، پانزده روایت دیگر، یعنی در مجموع بیست و دو روایت درباره زیارت پیامبر اکرم (ص) و فضیلت و ارزش آن در منابع اهل سنت نقل شده است. این روایات را عده ای از علمای اهل سنت در پاسخ به امثال ابن تیمیه که به حرمت شد رحال و سفر برای زیارت پیامبر اعظم (ص) فتوا داده اند، گردآوری کرده اند و اسناد آنها را بررسی نموده اند؛ عالمانی همچون تقی الدین سبکی شافعی(متوفای751ق) در کتاب شفاءالسقام فی زیارة خیر الانام و سمهودی(متوفای911ق) در کتاب وفاء الوفاء.14
نتیجه آنکه زیارت پیامبر اکرم (ص) به عنوان یک اصل مسلم در روایات متواتر شیعه و سنی مورد تأکید قرار گرفته است و یکی از مهم ترین محورهای وحدت امت اسلامی و سرچشمه نورانی برای بهره گیری مسلمانان از تعالیم نورانی پیامبر اعظم (ص) و رسیدن به سعادت دنیا و آخرت و کسب مکارم اخلاق و ساختن مدینه فاضله محسوب می شود.
از نظر فقهای مذهب اهل بیت(ع)، استحباب زیارت نبی اکرم (ص) مورد اتفاق و از مسلماتی است که جای مناقشه و شبهه ندارد. محقق حلی در شرائع الاسلام گوید:«یستحب زیارة نبی (ص) للحاج مستحباً مؤکداً.»15 علامه حلی نیز در تذکرة الفقهاء گوید:
تستحب زیارة الرسول (ص) قال رسول الله: من زار قبری بعد موتی(کان) کمن هاجر الی فی حیاتی فان لم تستطیعوا فابعثوا الی بالسلام یبلغنی.»16
مرحوم صاحب جواهر، پس از نقل کلام محقق حلی که در بالا به آن اشاره شد، در شرح آن گوید:« اجماعاً و ضرورة من الدین و لذا یجبر الامام الناس علیها لو ترکوها.»17 به عقیده صاحب جواهر، مسئله زیارت نبی اعظم (ص) آن چنان روشن و آشکار است که نه تنها از اجماعیات بلکه از ضروریات دینی است که منکر آن، حکم منکر ضروری دین را دارد، یعنی در حد ارتداد است. و از جهت همین جایگاه رفیع است که والی مسلمانان موظف است مردم را به زیارت آن حضرت وادار کند.
اما از نظر دیگر مذاهب اسلامی نیز مسئله زیارت رسول خدا (ص) و استحباب آن، موضوعی کاملاً روشن و مورد اتفاق همگان بوده است. تقی الدین سبکی شافعی در کتاب شفاء السقام فی زیارة خیر الانام، پس از ذکر احادیث این موضوع، بابی را برای ذکر نص علمای مذاهب اربعه اهل سنت قرار داده است و پس از ذکر اجماعی بودن استحباب زیارت حضرت رسول (ص) می گوید:
لاحاجة الی تتبع کلام الاصحاب فی ذلک مع العلم باجماعهم و اجماع سایر العلماء علیه و الحنفیة قالوا: ان زیارة قبر النبی (ص) من افضل المندوبات و المستحبات بل یقرب من درجة الواجبات.18
عبدالرحمن جزیری نیز گوید:«لاریب فی ان زیارة قبر المصطفی علیه الصلاة و السلام من اعظم القرب و اجلها شأناً.»19 در کافی ابن قدامه حنبلی گفته شده است: «و یستحب زیاره قبر النبی (ص) ...لما روی ان النبی (ص) قال: من زارنی او زار قبری کنت له شفیعاً او شهیداً.»20
مرحوم علامه امینی در تتبعی کامل، بیش از چهل سخن از اعلام مذاهب اربعه را گرد آورده است که همگی آنها بر استحباب و اهمیت زیارت قبر نبی گرامی اسلام (ص) تأکید ورزیده اند و عده ای از آنها نیز ادعای اتفاق کرده اند. قاضی عیاض مالکی(متوفای544ق) در شفا گوید: «و زیارة قبره 6 سنة مجمع علیه». ابن هبیرة(متوفای 560ق) در کتاب اتفاق الائمة گوید: «اتفق مالک و الشافعی و ابوحنیفه و احمدبن حنبل رحمه الله تعالی علی أن زیارة النبی (ص) مستحبه.»21
از آنچه در این قسمت گذشت، به خوبی می توان نتیجه گرفت که استحباب زیارت پیامبر اعظم (ص) اصل مسلمی در میان تمامی مذاهب اسلامی بوده است که بر اساس مبانی صحیح فقهی و مدارک و ادله متخذ از کتاب و سنت، مورد پذیرش فقهای بزرگ مذاهب قرار گرفته است تا آنجا که این مسئله از یک مطلب اجماعی فراتر رفته و می تواند به عنوان یکی از ضروریات اسلامی تلقی شود.
ارزش و فضیلت و اهمیت زیارت پیامبر رحمت، حضرت محمدبن عبدالله6، از اموری است که با استفاده از موارد ذیل می توان از مستقلات و غیر مستقلات احکام عقلی آن را دانست و آن را به اثبات رسانید.
1) زیارت پیامبر (ص) از مصادیق زیارت قبور است که ادله شرعی کافی بر استحباب آن اقامه شده است و به حکم عقل، آن کبرای کلی بر این صغری و مصداق خاص قابل تطبیق و نتیجه گیری است.
2) وجوب تعظیم و شکر و سپاس از کسی که برای آدمی زحمت کشیده و برای او کار و تلاشی انجام داده است، از امور فطری آدمیان بلکه از غرائز حیوانی است. اینکه عقل و فطرت آدمی به لزوم رعایت حرمت استاد و مربی و پدر و مادر حکم می کند، بر اساس همین مبناست. هر چه کاری که برای آدمی انجام شده است، دارای اهمیت بیشتری باشد، این لزوم احترام و سپاس بالاتر خواهد بود. بر اساس همین مطلب است که متکلمان به قاعده وجوب شکر منعم در مباحث توحید و خداشناسی تمسک کرده اند. از همین جهت است که در روایات وارد است:«من علمنی حرفاً فقد صیرنی عبداً.» عقل ناسپاسی کسانی را که برای انسان کاری انجام داده و از این رو حقی بر گردن آدمی پیدا کرده اند جفا و ستم و از مصادیق آشکار ظلم تلقی می کند و آن را قبیح می شمرد. کسی که احترام معلم را نگه ندارد، به پدر و مادر جفا کند و شأن و حرمت مربی را نگه ندارد، عقل آن کار را به عنوان ظلم، سرزنش و نکوهش می کند.
طبق این مقدمه، در باب تعلیم و تزکیه و تربیت، کدام معلم و مربی بالاتر از پیامبر رحمت اسلام (ص) که در راه تربیت و بسط و گسترش مکارم اخلاق و شریعت الهی و عقاید حق، از هیچ کوششی فرو گذار نکرد، تا آنجا که قرآن می فرماید:«لعّلک باخع نفسک الا یکونوا مؤمنین».22 آیا عقل به تعظیم و تکریم این شخصیت نورانی و این پدر مهربان و این معلم بشریت حکم نمی کند؟ بی شک جفا و بی احترامی به ذات مقدس نبوی6 از نظر عقل گناهی نابخشودنی است و رعایت احترام او برای مسلمین بلکه برای جمیع ابنای بشر فرض عقلی است. بی گمان به زیارت او رفتن و مضجع شریف او را تکریم کردن و بدین وسیله آثار وحیانی او را زنده و با طراوت نگه داشتن، از مصادیق بارز این تعظیم است و او را فراموش کردن و آثار و یاد او را از دلها زدودن از مصادیق جفای بر آن حضرت خواهد بود. از این رو در روایات زیارت نیز گذشت که پیامبر (ص) فرموده اند: کسی که حج انجام دهد و مرا زیارت نکند، بر من جفا کرده است؛ یعنی ترک زیارت آن حضرت، از مصادیق پایمال کردن حق و ستم به ساحت مقدس ایشان شمرده شده است.
3) زیارت رسول اکرم (ص) و مشاهده آثار نبوت و وحی از بهترین مصادیق تذکر و موعظه است و باعث می شود. انسان با زیارت قبر نورانی آن رادمرد الهی، در مسیر پذیرش حق و پایداری و استواری در آن از هیچ کوششی دریغ نکند و در مسیر آن بدون هراس از سرزنش سرزنش گران و «لومه لائم» تمامی زحمات را به جان بخرد تا به سعادت و دوری از شیطان و هوای نفس نائل شود. از این رو چنین زیارتی از مهم ترین راهها برای قرب الی الله شمرده می شود. جزیری در الفقه علی المذاهب الاربعة در همین زمینه گوید:
و مما لاخفاء فیه ان زیارة قبر المصطفی6 تفعل فی نفوس اولی الالباب اکثر مما تفعله ایّ عبادة اخری فالذی یقف علی قبر المصطفی ذاکراً مالاقاه6 فی سبیل الدعوة الی الله و اخراج الناس من ظلمات الشرک الی نور الهدایة و مابثّه من مکارم الاخلاق فی العالم اجمع و ما محاه من فساد عام شامل و ما جاء به من شریعة مبنیة علی جلب المصالح للمجتمع الانسانی و درء المفاسد عنه لابد ان یمتلیء قلبه حبّاً لذالک الرسول الذی جاهد فی الله حق جهاده و لابد ان یحبب الیه العمل بکل ما جاء به و لابد ان یستحیی من معصیة الله و رسوله و ذلک هو الفوز العظیم.23
از سیره های عقلایی که همواره در تاریخ بشریت وجود داشته و با عمر بشر گره خورده است، نکوداشت و بزرگداشت کسانی است که در حوزه ای از حوزه های مختلف، خدمتی برای بشریت انجام داده اند. عقلا فراموشی انسانهای خدوم و کسانی را که در راه بشریت کاری انجام داده اند گناهی نابخشودنی می شمرند. هیچ ملت و قومی را نمی توان شناخت که در برابر بزرگان و نقش آفرینان خویش در عرصه های علمی، فرهنگی، سیاسی، نظامی، ورزشی، هنری و غیره، احساس دین نکنند و به نام و یاد آنها بی اعتنا باشند. این رویه ای بوده که همواره وجود داشته و اکنون نیز به وفور شاهد آنیم. بی تردید این سیره ای است که در مرئی و مسمع شارع بوده و نه تنها از آن ردع نکرده، بلکه با مشوقهای گوناگون و در قالب موارد و مصادیق مختلف، به آن ترغیب و تشویق کرده است. از مصادیق بارز آن، گرامیداشت نام شهیدان راه حق و اولیا و انبیای الهی و در صدر همه آنها خاتم النبی (ص) می باشد. از مصادیق بارز و روشن این تعظیم که در میان عقلا نیز رواج دارد، به زیارت قبور آنها رفتن و ادای احترام به پاس زحمات بی شائبه آنان است.
چنان که در بحث از آیه «و لوانهم اذ ظلموا انفسهم» اشاره شد، سیره مسلمانان از همان اوان رحلت حضرت ختمی مرتبت6 آن بوده است که با اشتیاق به زیارت او می شتافته اند و به او ادای احترام و سلام داشته اند. این سیره مستمره و جاریه ای بوده است که در طول تاریخ حاجیان و معتمران بیت الله الحرام، به زیارت مکه مکرمه اکتفا نمی کرده اند، و بر خود فرض می دانسته اند که زیارت قبر نبی اکرم (ص) را نیز فراموش نکنند و بدین وسیله آثار نبوت و رسالت را زنده نگه دارند. در طول تاریخ این سیره که در حضور اهل بیت(ع) و صحابه تابعین و فقهای مذاهب مختلف بوده، هرگز نقل نشده است که مسلمانان را از این کار منع کنند و آنها را نهی نمایند، بلکه این شعله ای بوده که در طول تاریخ همواره فروزان تر شده و گرمابخش محفل مسلمین گشته است.