چون امام (ع) وفات یافت و به سوی قبرستان بقیع برده شد، ابو هریره عجلی این ابیات را سرود:
اقول و قدر احوا به یحملونه
علی کاهل من حاملیه و عاتق (1)
ا تدرون ماذا تحملون الی الثری!
ثبیرا ثوی من راس علیاء شاهق (2)
غداة حثا الحاثون فوق ضریحه
ترابا و اولی کان فوق المفارق (3)
شیخ کلینی و دیگران از ابو ایوب جوزی نقل می کنند که گفت: ابو جعفر منصور شبانه به سراغ من فرستاد. پس نزد او رفتم. منصور بر صندلی نشسته و روبه رویش شمعی قرار داشت و در دستش نامه ای بود. چون به او سلام گفتم نامه را به سویم افکند در حالی که می گریست گفت: این نامه محمد بن سلیمان، والی مدینه، است که در آن ما را خبر داده که جعفر بن محمد به درود حیات گفته است. آنگاه سه مرتبه گفت: «انا لله و انا الیه راجعون ». دیگر مانند جعفر کجاست؟آنگاه به من گفت: بنویس. من در جای کتابت نشستم منصور گفت: بنویس اگر جعفر به کسی بعد از خود وصیت کرد او را پیش آر و گردنش را به شمشیر بزن. در پاسخ او نوشتند: جعفر بن محمد به پنج نفر وصیت کرده است: ابو جعفر منصور، محمد بن سلیمان، عبد الله و موسی از فرزندانش و حمیدة. منصور با دیدن نام این افراد گفت: هیچ راهی برای کشتن اینها وجود ندارد.
ابن شهر آشوب در مناقب از داود بن کثیر رقی، نقل کرده است که گفت: یکی از اعراب نزد ابو حمزه ثمالی آمد. ابو حمزه از او پرسید: چه خبری دارد؟گفت: جعفر صادق (ع) از دنیا رفت. ابو حمزه فریاد بلندی کشید و بی هوش افتاد. چون به حال آمد پرسید: آیا به کسی وصیت کرده است؟پاسخ داد: آری به عبد الله و موسی، فرزندانش، و به ابو جعفر منصور وصیت کرده است. پس ابو حمزه خندید و گفت: سپاس خدایی را که ما را به هدایت رهنمون شد و بیان کرد برای ما از کبیر و راهنمایی کرد ما را بر صغیر و امری عظیم را پوشیده داشت. چون از منظور وی پرسش کردند گفت: مقصود بیان کرد عیوب کبیر (بزرگ) را و بر صغیر (کوچک) دلالت کرد و صغیر (موسی) را به اوصیا اضافه کرد و او را از جمله آنان دانست و امر امامت را با وصیت به منصور نهان داشت برای آنکه اگر منصور از وصی پرسش کند به او گفته می شود وصی امام، تو هستی. عبد الله، اگر چه بزرگ ترین فرزند امام صادق (ع) بود، اما عیبی جسمانی داشت او افطح بود حال آنکه امام نباید نقصی و عیبی داشته باشد. معذلک وی نسبت به احکام دین هم آگاهی نداشت.
مسعودی در مروج الذهب نویسد: در سال 148 هجری ده سال از خلافت منصور گذشته بود که ابو عبد الله جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب وفات یافت وی در قبرستان بقیع و در کنار پدر و جدش به خاک سپرده شد. به هنگام وفات 65 سال داشت و گفته شده که او را مسموم کرده بودند. در این قسمت از بقیع بر قبور آنان سنگ مرمری است که بر روی آن نوشته شده:
«بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله مبید الامم و محیی الرمم هذا قبر فاطمه بنت رسول الله (ص) و سیدة نساء العالمین و قبر الحسن بن علی بن ابی طالب و علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب و محمد بن علی و جعفر بن محمد علیهم السلام ».
در تذکرة الخواص حکایت نوشته روی این مرمر از واقدی نقل شده است.
پی نوشتها:
1 - می گویم و حال آنکه او را می بردند بر دوشهای کسانی که او را گرفته بودند.
2 - آیا می دانید چه چیزی را به سوی خاک می برید!
3 - صبحگاهی خاک پاشندگان بر بالای ضریحش خاک ریزند حالی که و بهتر آن است که خاک بر سر ریزند
جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام، ششمین امام شیعیان، و پنجمین امام از نسل امیر المؤمنین (ع) کنیه او ابو عبد الله و لقب مشهورش «صادق » است. لقبهای دیگری نیز دارد، از آن جمله صابر، طاهر، و فاضل. اما چون فقیهان و محدثان معاصر او که شیعه وی هم نبوده اند، حضرتش را به درستی حدیث و راستگویی در نقل روایت بدین لقب ستوده اند، لقب صادق شهرت یافته است و گرنه امامی را که منصوب از طرف خدا و منصوص از جانب امامان پیش از اوست، راستگو گفتن آفتاب را به روشن وصف کردن است. که:
مدح تعریف است و تخریق حجاب فارغ است از شرح و تعریف آفتاب مادح خورشید مداح خود است که دو چشمم روشن و نامر مد است (1)
ابن حجر عسقلانی او را چنین وصف می کند: الهاشمی العلوی، ابو عبد الله المدنی الصادق (2) و هم او نویسد ابن حبان گوید در فقه و علم و فضیلت از سادات اهل یت بود. (3)
ولادت او ماه ربیع الاول سال هشتاد و سوم از هجرت رسول خدا (ص) ، و در هفدهم آن ماه بوده است. ولی بعض مورخان و تذکره نویسان ولادت حضرتش را در سال هشتادم از هجرت نوشته اند (4) و در ماه شوال سال صد و چهل و هشت هجری به دیدار پروردگار شتافت. (5) مدت زندگانی او شصت و پنج سال بوده است. (6)
ابن قتیبه نویسد: جعفر بن محمد، کنیه او ابو عبد الله است و جعفریه بدو منسوب اند به سال یکصد و چهل و شش در مدینه درگذشت. (7)
از آغاز ولادت تا هنگام رحلت این امام بزرگوار، ده تن از امویان به نامهای: عبد الملک پسر مروان، ولید پسر عبد الملک (ولید اول) ، سلیمان پسر عبد الملک، عمر پسر عبد العزیز، یزید پسر عبد الملک (یزید دوم) ، هشام پسر عبد الملک، ولید پسر یزید (ولید دوم) ، یزید پسر ولید (یزید سوم) ، ابراهیم پسر ولید و مروان پسر محمد، و دو تن از عباسیان ابو العباس، عبد الله پسر محمد معروف به سفاح و ابو جعفر پسر محمد معروف به منصور بر حوزه اسلامی حکومت داشته اند. آغاز امامت امام صادق (ع) با حکومت هشام پسر عبد الملک و پایان آن، با دوازدهمین سال از حکومت ابو جعفر منصور (المنصور بالله) مشهور به دوانیقی مصادف بوده است. مدفن آن امام بزرگوار قبرستان بقیع است، آنجا که پدر و جد او به خاک سپرده شده اند.
نام مادر او فاطمه یا قریبه دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر است و ام فروه کنیت داشته است.
مادر ام فروه اسماء دختر عبد الرحمان بن ابی بکر است.
امام صادق در باره مادرش فرموده است: مادرم مؤمن، متقی و نیکوکار بود و خدا نیکوکاران را دوست می دارد. (8)
کلینی به اسناد خود از عبد الاعلی آورده است: ام فروه را دیدم متنکروار گرد کعبه طواف می کرد و حجر الاسود را به دست چپ سود. مردی از طواف کنندگان بدو گفت: در سنت خطا کردی. ام فروه پاسخ داد ما از دانش تو بی نیازیم (9) و از این پاسخ می توان آشنایی او را به مسائل فقهی دریافت.
چنان که مشهور است فرزندان آن حضرت ده تن بوده اند، هفت پسر به نامهای اسماعیل، عبد الله، موسی، اسحاق، محمد، عباس و علی و سه دختر به نامهای ام فروه، اسماء و فاطمه.
پی نوشتها:
1. مثنوی، دفتر پنجم، بیت 9-8.
2. تهذیب التهذیب، ج 2، ص 103.
3. همان، ص 104.
4. کشف الغمه، ج 2، ص 155.
5. کشف الغمه، ج 2، ص 166.
6. ارشاد، ج 2، ص 174.
7. المعارف، ص 215.
8. اصول کافی، ج 1، ص 472.
9. فروع کافی، ج 4، ص 428 کتاب حج
از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمایشات فراوانی درباره شکر نقل شده است که در این نوشته می خواهیم به تعدادی از آن کلمات که درباره خود شکر کردن است بپردازیم و انتظار داریم که از دریای وسیع علوم حضرت صادق علیه السلام درّ ناشناخته ای را برای بهره برداری در زندگی خود بیابیم.
اهمیت شکرگزاری
حقیقت این است که شکرگزاری، به همین سادگی که بیان می کنیم نیست. به عبارت دیگر، شکرگزاری یک کار عبادی مهم است که باید اهمیت و روش درست آن را آموخت. درباره اهمیت شکرگزاری همین بس که مایه ثابت ماندن نعمتهای موجود ما و مایه زیاد شدن آنها می گردد و در مقابل، کفران نعمت یکی از شکلهای کافر بودن است.(1)
ارتباط شکرگزاری با افزایش نعمت به حدی زنده و سریع است که اولیای دین فرموده اند: "هیچگاه نمی شود که بنده در یاد خود شکر نعمتی را که خدا به او داده است به جا بیاورد مگر اینکه نعمتش افزوده می گردد قبل از اینکه شکرش به مرحله زبان هم برسد."(2)
از امام صادق علیه السلام نقل شده است که کفر در کتاب خدا بر پنج وجه است که یکی از انواع آن کفران نعمت است(3)
شکر و صبر دو روی یک سکه
گاهی واقعی ترین مسائل برای ما عجیب می نمایند. یکی از حقایق عالم این است که از دید الهی، شکر در خوشی ها و صبر در سختی ها معادل یکدیگرند. امام صادق علیه السلام از جدّ خود رسول خدا صلی الله علیه و آله اینگونه روایت می کنند: «آنکه غذا می خورد و شاکر است همان اجر کسی را دارد که روزه (مستحبی) گرفته و بر گرسنگی صبر می کند و آنکه در رفاه است و بهر عافیت خود شاکر است همان اجر کسی را دارد که گرفتاری پیدا کرده است اما صبر می کند و آنکه اهل بخشش است و (بخاطر این توفیق الهی) شاکر است همان اجر کسی را دارد که محروم است و قناعت می ورزد.»(4)
نباید ذکر شریف "حمد" را کوچک بشماریم بلکه باید به مغز آن نیز توجه کنیم که همانا توجه قلبی به صاحب نعمت است. کلید شناخت حمد واقعی را در این روایت از حضرت صادق علیه السلام می یابیم که فرمودند: «هر کس که خدایش نعمتی به او داده و آن نعمت را با قلبش بشناسد، شکرش را به جا آورده است.»
سخنی درباره شناخت شکر واقعی
در اینجا به مرور مطالبی که تا کنون درباره شکر آموختیم می پردازیم:
1- شکر، خودش توفیقی است که خدا به بندگان می دهد تا یاد شکرگزاری بیفتند.
2- نتیجه شکرگزاری افزایش و دوام نعمت است.
3- نتیجه شکرگزاری بسیار سریع عاید انسان می شود.
4- شکرگزاری در حال رفاه و آرامش همان اجر صبر در حال گرفتاری و مشکلات را دارد.
آنگاه که ناشکری خود را شکر حساب می کنیم
از مطالب بالا می آموزیم که شکر یک کار مهم و حسابی است که ثمرات مهمی هم در زندگی دارد. بنابراین اگر این ثمرات را در زندگی مشاهده نمی کنیم، بدون شک باید در نحوه شکرگزاری خود شک کنیم. به عبارت دیگر، ممکن است خیال کنیم که شاکر خدا هستیم اما از دید خدا جزو شاکران محسوب نگردیم.
شکری که زبانی است اما لقلقه زبان نیست
اما در میان ما کمتر کسی است که هر روز زبانش به شکر الهی گویا نباشد، پس چه می شود که جزو شاکران نیستیم. مگر ذکر "الحمد لله ربّ العالمین" نشانه شکرگزاری نیست؟
در پاسخ باید گفت که شکر یک مغز و جانمایه دارد که اگر در درون ذکر "الحمد لله" جای نگرفته باشد، این ذکر را از اثر می- اندازد. آنچه جانمایه شکر است، توجه قلبی به این است که این نعمت از جانب خداست.
از امام صادق علیه السلام می آموزیم که ذکر "الحمد لله" وسیله خوبی برای شکرگزاری هر نعمت کوچک و بزرگی است(5) بنابراین نباید ذکر شریف "حمد" را کوچک بشماریم بلکه باید به مغز آن نیز توجه کنیم که همانا توجه قلبی به صاحب نعمت است. کلید شناخت حمد واقعی را در این روایت از حضرت صادق علیه السلام می یابیم که فرمودند: «هر کس که خدایش نعمتی به او داده و آن نعمت را با قلبش بشناسد، شکرش را به جا آورده است.»(6)
چند راه شکرگزاری که ار پیشوای ششم می آموزیم
یک – هنگام استفاده از هر نعمتی توجه کنیم که خدا آن را به ما داده است و نیز "الحمد لله" بگوییم.(7)
دو – از کسی که به ما خوبی می کند و نعمت خدا به واسطه او به ما برسد، تشکر کنیم. (8)
سه – وقتی شخص معلول یا مشکلداری را می بینیم، با یاد سلامتی و آسایش خود خدا را حمد کنیم (البته به شکلی که آن شخص نشنود و رنجیده خاطر نگردد). (9)
چهار – وقتی نعمتی به ما می رسد یا یاد نعمتی می افتیم سجده شکر کنیم و اگر موقعیتمان مناسب نیست، صورت را بر دست گذاشته، "الحمد لله" بگوییم.(10)
شکرهای بدعت گونه
شکر یک عمل دینی مهم است که در درون دین کامل می شود اما هم اکنون برخی از مکتبهای فکری این جزء را از دین گُزیده کرده اند و تحت عنوان "قانون شکرگزاری" معرفی می کنند. مثلاً جملاتی را به مخاطبین خود آموزش می دهند که هر روز بگویند و شامل مضامین شکرگزاری است.
نکته مهم آن است که اولاً این قانون را از دین گرفته اند و به عنوان جزئی از مکتب خود معرفی می کنند اما در حقیقت با این کار شکر را از کارکرد اصلی خود که یک عبادت الهی است خارج می کنند و به آن به عنوان ابزاری برای جلب منفعتهای بیشتر نظر می کنند. شاهد آنکه در بسیاری از این مکاتب، به احکام الهی و انجام دادن فرایض دینی اهمیت داده نمی شود. توجه به حلالها و حرامهای الهی اصل مهمی تلقی نمی شود، اما بر تکرار اذکاری با کلمات تشکر و شکر تأکید می شود.
شکر یک کار مهم و حسابی است که ثمرات مهمی در زندگی دارد. اگر این ثمرات را در زندگی مشاهده نمی کنیم، بدون شک باید در نحوه شکرگزاری خود شک کنیم. یعنی ممکن است خیال کنیم که شاکر خدا هستیم اما از دید خدا جزو شاکران محسوب نگردیم.
بنابراین نباید فریفته این ظاهرهای زیبا از این گروه ها شویم، هر چند در ظاهر تأثیراتی هم ببینیم زیرا تأثیرات ممکن است بر مبنای باطل باشد و اگر کسی به حلالها و حرامهای الهی بی اهمیتی کند اما اتفاقات خوشایندی در زندگی اش بیفتد، نه تنها باید خوشحال نباشد و آن را نشانه خوبی نداند، بلکه باید بر بدعاقبتی و مکر الهی ترسان باشد.(11)
نعمت اصلی، شکر اصلی
نعمت دین و شناخت راه خدا و هدایت به راه جانشینان معصوم رسول خدا صلی الله علیه و آله بزرگترین نعمت خداست، به حدی که اصل نعمت و نعمت اصلی همان است. شکر دیندار بودن، بیان کردن آن است.(12)
پینوشت:
1- قَالَ أَمِیرُ الْمُوْمِنِینَ علیه السلام مَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَى عَبْدٍ نِعْمَةً فَشَکَرَهَا بِقَلْبِهِ إِلَّا اسْتَوْجَبَ الْمَزِیدَ فِیهَا قَبْلَ أَنْ یُظْهِرَ شُکْرَهَا عَلَى لِسَانِهِ (بحارالانوار، جلد 68، باب شکر)
2- عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ الْکُفْرُ فِی کِتَابِ اللَّهِ عَلَى خَمْسَةِ أَوْجُهٍ فَمِنْهَا کُفْرُ النِّعَمِ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ یَحْکِی قَوْلَ سُلَیْمَانَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ الْآیَةَ وَ قَالَ اللَّهُ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ قَالَ فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لِی وَ لا تَکْفُرُونِ(بحارالانوار، جلد 68، باب شکر)
3- و سپس این آیه را تلاوت کردند که گفته سلیمان علیه السلام است:" هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ"
4- عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله الطَّاعِمُ الشَّاکِرُ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ کَأَجْرِ الصَّائِمِ الْمُحْتَسِبِ وَ الْمُعَافَى الشَّاکِرُ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ کَأَجْرِ الْمُبْتَلَى الصَّابِرِ وَ الْمُعْطَى الشَّاکِرُ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ کَأَجْرِ الْمَحْرُومِ الْقَانِعِ (کافی، جلد دوم، باب شکر)
5- عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ لِی مَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَى عَبْدٍ بِنِعْمَةٍ صَغُرَتْ أَوْ کَبُرَتْ فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ إِلَّا أَدَّى شُکْرَهَا (کافی، جلد دوم، باب شکر)
6- عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ مَنْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ بِنِعْمَةٍ فَعَرَفَهَا بِقَلْبِهِ فَقَدْ أَدَّى شُکْرَهَا (کافی، جلد دوم، باب شکر)
7- عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ مَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَى عَبْدٍ مِنْ نِعْمَةٍ فَعَرَفَهَا بِقَلْبِهِ وَ حَمِدَ اللَّهَ ظَاهِراً بِلِسَانِهِ فَتَمَّ کَلَامُهُ حَتَّى یُوْمَرَ لَهُ بِالْمَزِیدِ(کافی، جلد دوم، باب شکر)
8- عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ مَکْتُوبٌ فِی التَّوْرَاةِ اشْکُرْ مَنْ أَنْعَمَ عَلَیْکَ وَ أَنْعِمْ عَلَى مَنْ شَکَرَکَ فَإِنَّهُ لَا زَوَالَ لِلنَّعْمَاءِ إِذَا شُکِرَتْ وَ لَا بَقَاءَ لَهَا إِذَا کُفِرَتْ الشُّکْرُ زِیَادَةٌ فِی النِّعَمِ وَ أَمَانٌ مِنَ الْغِیَرِ(کافی، جلد دوم، باب شکر)
9- عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِذَا رَأَیْتُمْ أَهْلَ الْبَلَاءِ فَاحْمَدُوا اللَّهَ وَ لَا تُسْمِعُوهُمْ فَإِنَّ ذَلِکَ یَحْزُنُهُمْ(کافی، جلد دوم، باب شکر)
10- عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ إِذَا ذَکَرَ أَحَدُکُمْ نِعْمَةَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلْیَضَعْ خَدَّهُ عَلَى التُّرَابِ شُکْراً لِلَّهِ فَإِنْ کَانَ رَاکِباً فَلْیَنْزِلْ فَلْیَضَعْ خَدَّهُ عَلَى التُّرَابِ وَ إِنْ لَمْ یَکُنْ یَقْدِرُ عَلَى النُّزُولِ لِلشُّهْرَةِ فَلْیَضَعْ خَدَّهُ عَلَى قَرَبُوسِهِ وَ إِنْ لَمْ یَقْدِرْ فَلْیَضَعْ خَدَّهُ عَلَى کَفِّهِ ثُمَّ لْیَحْمَدِ اللَّهَ عَلَى مَا أَنْعَمَ عَلَیْهِ (کافی، جلد دوم، باب شکر)
11- یَا ابْنَ آدَمَ إِذَا رَأَیْتَ رَبَّکَ سُبْحَانَهُ یُتَابِعُ عَلَیْکَ نِعَمَهُ وَ أَنْتَ تَعْصِیهِ فَاحْذَرْهُ (نهج البلاغه، حکمت 25)
12- سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ قَالَ الَّذِی أَنْعَمَ عَلَیْکَ بِمَا فَضَّلَکَ وَ أَعْطَاکَ وَ أَحْسَنَ إِلَیْکَ ثُمَّ قَالَ فَحَدَّثَ بِدِینِهِ وَ مَا أَعْطَاهُ اللَّهُ وَ مَا أَنْعَمَ بِهِ عَلَیْهِ (کافی، جلد دوم، باب شکر)
از زیبائىهاى اسلام این است که داراى دو نوع عبادت است، عبادت در خلوت و عبادت در میان مردم و با مردم.
عبادت در خلوت که از بهترین عبادات، و داراى پاداشى عظیم و غیر قابل تصور است عبادت نیمه شب و تهجد در سحر و عبادت دور از انظار مردم است، عبادتى که جز خدا کسى آن را نمىبیند.
عبادت در میان مردم و با مردم مانند نماز جماعت، نماز جمعه و مناسک حج و پیکار در راه خدا، که آنها را هم چون عبادتهاى در خلوت میتوان خالصانه انجام داد.
اجتماع مردم هر محل و منطقهاى در مسجد آن محل و منطقه مطلوب خدا و پیامبر و امامان است.
این اجتماع داراى آثار و برکات فراوانى است، برادران ایمانى و مؤمنان مشفق هر صبح و ظهر و مغرب در خانه خدا به زیارت یکدیگر نائل مىگردند و از احوال همدیگر خبر مىشوند و درد یکدیگر را به درمان میرسانند و مشکل یکدیگر را حل مىکنند و کاستىها و نواقص محل و منطقه را برطرف مىنمایند و در یک صف واحد براى پیشانى سائیدن به پیشگاه حق وتواضع دسته جمعى و عبادت عاشقانه به امامت امامى عادل و باتقوا شرکت مىکنند.
چنین جماعتى که یار و ناصر یکدیگرند و در صف واحد در عبادت و بندگى حق هستند مورد عنایت و نظر خدا، و عامل جذب رحمت حضرت ارحم الراحمین است.
روایات از طرفى به اجتماع و جمع شدن تشویق مىکنند، و از طرف دیگر به تشکیل جماعت براى عبادت ترغیب مىنمایند، به بخشى از هر دو دسته روایات براى آگاهى به ارزش اجتماع و جماعت اشاره مىشود:
از رسول خدا روایت شده است:
«ایها الناس علیکم بالجماعة و ایاکم و الفرقة:» «1»
اى مردم شما را به اجتماع و با هم بودن سفارش مىکنم و از تفرقه و دور افتادن از یکدیگر بر حزر مىدارم.
«ید الله مع الجماعة، فاذا اشتذ الشاذ منهم اختطفه الشیطان کما یختطف الذئب الشاة الشاذة من الغنم:» «2»
قدرت خدا با جماعت است، هر گاه یکى از آنان از جماعت جدا شود و تنها و فرد بماند شیطان او را مىرباید، چنان که گرگ گوسپند تنها مانده از گله را مىرباید.
«الجماعة رحمة و الفرقة عذاب:» «3»
جماعت مهر و رحمت و تفرقه عذاب است.
درباره نماز جماعت و حاضر شدن در آن و امتناع از حضور در نماز جماعت روایاتى از پیامبر و اهلبیت نقل شده است:
پیامبر فرمود:
«من صلى الخمس فى جماعة فظنوا به خیراً:» «4»
کسى که نماز پنجگانه را در جماعت بخواند به او گمان خیر برید.
حضرت صادق فرموده:
«ان اناسا کانوا على عهد رسول الله فابطئوا عن الصلاة فى المسجد فقال رسول الله لیوشک قوم یدعون للصلاة فى المسجد ان نامر بحطب فیوضع على ابوابهم فتوقد علیهم نار فتحرق علیهم بیوتهم.» «5»
گروهى از مردم در زمان رسول خدا بودند که براى حضور در نماز جماعت در مسجد کُندى مىکردند، پیامبر فرمود قومى که نماز در مسجد را ترک کرده و جماعت را واگذاشتهاند نزدیک است فرمان دهم هیزم درب خانههایشان بگذارند و آتش برافروزند و خانههایشان را به آتش بکشند!!
«رفع الى امیرالمؤمنین (ع) بالکوفة ان قوماً جیران المسجد لا یشهدون الصلاة جماعة فى المسجد فقال: لیحضرّن معنا صلاتنا جماعة او لیتحولن ولا یجاورونا و لا نجاورهم:» «6»
در کوفه به امیرالمومنین گزارش رسید که گروهى همسایه مسجدند ولى در نماز جماعت حاضر نمىشوند، حضرت فرمود: باید با ما در نماز جماعتمان حاضر شوند یا تغییر مکان دهند که همسایه ما نباشند و ما هم همسایه آنان نباشیم.
حسنت به اتفاق ملاحت جهاد گرفت
آرى به اتفاق جهان میتوان گرفت
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- کنز العمال، 1031.
(2)- کنز العمال، ص 207.
(3)- کنز العمال، 20242.
(4)- وسائل، ج 5، ص 371.
(5)- تهذیب، ج 3، ص 25.
(6)- تنبیه الخواطر، ص 331
امام صادق علیه السلام در عصر و زمانی واقع شد که علاوه بر حوادث سیاسی، یک سلسله حوادث اجتماعی و پیچیدگیها و ابهامهای فکری و روحی پیدا شده بود، لازمتر این بود که امام صادق جهاد خود را در این جبهه آغاز کند. مقتضیات زمان امام صادق علیه السلام که در نیمه اول قرن دوم می زیست با زمان سید الشهداء علیه السلام که در حدود نیمه قرن اول بود خیلی فرق داشت.
در حدود نیمه قرن اول در داخل کشور اسلامی برای مردانی که می خواستند به اسلام خدمت کنند یک جبهه بیشتر وجود نداشت و آن جبهه مبارزه با دستگاه فاسد خلافت بود، سایر جبهه ها هنوز به وجود نیامده بود و یا اگر به وجود آمده بود اهمیتی پیدا نکرده بود، حوادث عالم اسلام همه مربوط به دستگاه خلافت بود و مردم از لحاظ روحی و فکری هنوز به بساطت و سادگی صدر اول زندگی می کردند. اما بعدها و در زمانهای بعد تدریجا به علل مختلف جبهه های دیگر به وجود آمد، جبهه های علمی و فکری. یک نهضت علمی و فکری و فرهنگی عظیم در میان مسلمین آغاز شد. نحله ها و مذهبها در اصول دین و فروع دین پیدا شدند. به قول یکی از مورخین، مسلمانان در این وقت از میدان جنگ و لشکر کشی متوجه فتح دروازه های علم و فرهنگ شدند. علوم اسلامی در حال تدوین بود. در این زمان یعنی در زمان امام صادق علیه السلام از یک طرف زد و خورد امویها و عباسیها فترتی به وجود آورد و مانع بیان حقایق را تا حدی از بین برد، و از طرف دیگر در میان مسلمانان یک شور و هیجان برای فهمیدن و تحقیق پیدا شد، لازم بود شخصی مثل امام صادق علیه السلام این جبهه را رهبری کند و بساط تعلیم و ارشاد خود را بگستراند و به حل معضلات علمی در معارف و احکام و اخلاق بپردازد. در زمانهای قبل همچو زمینه ها نبود، همچو استعداد و قابلیت و شور و هیجانی در مردم نبود.
در تاریخ زندگی امام صادق علیه السلام یک جا می بینیم زنادقه و دهریینی از قبیل ابن ابی العوجا و ابو شاکر دیصانی و حتی ابن مقفع می آیند و با آن حضرت محاجه می کنند و جوابهای کافی می گیرند. احتجاجات بسیار مفصل و طولانی از آن حضرت در این زمینه ها باقی است که به راستی اعجاب آور است. توحید مفضل که رساله ای است طولانی در این زمینه، در اثر یک مباحثه بین مفضل از اصحاب آن حضرت و بین یک نفر دهری مسلک و رجوع کردن مفضل به امام صادق علیه السلام پدید آمد.
در جای دیگر می بینیم که اکابر معتزله از قبیل عمرو بن عبید و واصل بن عطا که مردمان مفکری بودند می آمدند و در مسائل الهی یا مسائل اجتماعی سؤال و جواب می کردند و می رفتند.
در جای دیگر فقهای بزرگ آن عصر را می بینیم که یا شاگردان آن حضرتند و یا بعضی از آنها می آمدند و از آن حضرت سؤالاتی می کردند. ابو حنیفه و مالک معاصر امام صادق اند و هر دو از محضر امام علیه السلام استفاده کرده اند. شافعی و احمد بن حنبل شاگردان شاگردان آن حضرتند. مالک در مدینه بود و مکرر به حضور امام علیه السلام می آمد و خود او می گوید وقتی که به حضورش می رسیدم و به من احترام می کرد خیلی خرسند می شدم و خدا را شکر می کردم که او به من محبت دارد. مالک درباره امام صادق می گوید: «کان من عظماء العباد و اکابر الزهاد و الذین یخشون الله عز و جل، و کان کثیر الحدیث، طیب المجالسة، کثیر الفوائد.» یعنی از بزرگان و اکابر عباد و زهاد بود و از کسانی بود که خوف و خشیت الهی در دلش قرار داشت. او مردی بود که حدیث پیغمبر را زیاد می دانست، خوش محضر بود، مجلسش پر فایده بود. و باز مالک می گوید: «ما رات عین و لا سمعت اذن و لا خطر علی قلب بشر افضل من جعفر بن محمد.» یعنی چشمی ندیده و گوشی نشنیده و به دلی خطور نکرده کسی از جعفر بن محمد فاضلتر باشد. ابو حنیفه می گفت: «ما رایت افقه من جعفر بن محمد» از جعفر بن محمد فقیه تر و داناتر ندیدم. می گوید وقتی که جعفر بن محمد به امر منصور به عراق آمد منصور به من گفت که سخت ترین مسائل را برای سؤال از او تهیه کنم. من چهل مساله اینچنین تهیه کردم و رفتم به مجلسش. منصور مرا معرفی کرد، امام فرمود او را می شناسم، پیش ما آمده است. بعد به امر منصور مسائل را طرح کردم. در جواب هر یک فرمود عقیده شما علمای عراق این است، عقیده فقهای مدینه این است، و خودش گاه با ما موافقت می کرد و گاه با اهل مدینه، گاهی هم نظر سومی می داد.
در جای دیگر متصوفه را می بینیم که به حضور آن حضرت رفت و آمد و سؤال و جواب می کردند که نمونه مختصری از آن را قبلا عرض کردم.
زمان امام صادق علیه السلام زمانی بود که برخورد افکار و آراء و جنگ عقاید شروع شده بود و ضرورت ایجاب می کرد که امام کوشش خود را در این صحنه و این جبهه قرار دهد. همیشه باید در این گونه امور به اثر کار توجه داشت. سید الشهداء علیه السلام دانست که شهادتش اثر مفید دارد، قیام کرد و شهید شد و اثرش هنوز هم باقی است. امام صادق علیه السلام فرصت را برای تعلیم و تاسیس کانون علمی مناسب دید، به این کار همت گماشت. بغداد که کانون جنبش علمی اسلامی صدر اسلام است در زمان امام صادق علیه السلام بنا شد. ظاهرا ایشان آخر عمر سفری به بغداد آمده است. اثر امام صادق علیه السلام است که می بینیم شیعه، در مقدم سایر فرق، در علوم اسلامی پیشقدم و مؤسس شد و یا لا اقل دوش به دوش دیگران حرکت کرد و در همه رشته ها از ادب و تفسیر و فقه و کلام و فلسفه و عرفان و نجوم و ریاضی و تاریخ و جغرافی کتابها نوشت و رجال بزرگ بیرون داد، عالی ترین و نفیس ترین آثار علمی را به جهان تحویل داد. اگر امروز می بینیم اصلاح طلبانی به رسمیت مذهب شیعه - بعد از هزار سال - اقرار و اعتراف می کنند به خاطر این است که شیعه یک مکتب واقعی اسلامی است و آثار شیعی در هر رشته نشان می دهد که دیگر نمی توان اتهامات سیاسی به آن بست. این آثار مولود ایمان و عقیده است، سیاست نمی تواند اینچنین فقه یا اخلاق یا فلسفه و عرفان یا تفسیر و حدیثی به وجود آورد. رسمیت امروز شیعه معلول طرز کار و عمل آن روز امام صادق سلام الله علیه است.
مقصود این است که ائمه اطهار در هر زمانی مصلحت اسلام و مسلمین را در نظر می گرفتند و چون دوره ها و زمانها و مقتضیات زمان و مکان تغییر می کرد خواه و ناخواه همان طور رفتار می کردند که مصالح اسلامی اقتضا می کرد و در هر زمان جبهه ای مخصوص و شکلی نو از جهاد به وجود می آمد و آنها با بصیرت کامل آن جبهه ها را تشخیص می دادند.
این تعارضها نه تنها تعارض واقعی نیست، بلکه بهترین درس آموزنده است برای کسانی که روح و عقل و فکر مستقیمی داشته باشند، جبهه شناس باشند و بتوانند مقتضیات هر عصر و زمانی را درک کنند که چگونه مصالح اسلامی اقتضا می کند که یک وقت مثل زمان سید الشهداء علیه السلام نهضت آنها شکل قیام به سیف به خود بگیرد و یک زمان مثل زمان امام صادق علیه السلام شکل تعلیم و ارشاد و توسعه تعلیمات عمومی و تقویت مغزها و فکرها پیدا کند و یک وقت شکل دیگر. ان فی ذلک لذکری لمن کان له قلب او القی السمع و هو شهید(1).
1 - ق/37.
همه ما برای گذران زندگی، مجبوریم کار کنیم و از سنی خاص، وارد محیط کاری می شویم ، محیط هایی که افراد مختلف با روحیات مختلف، مجموعه همکاران ما را تشکیل می دهند.
در یک دسته بندی کلی، می توان افراد را با توجه به خصوصیات رفتاریشان به سه دسته تقسیم کرد :
1- عده ای که ، با صداقت کامل کار می کنند و برای همه خیر و خوبی می خواهند، معمولا در امور دیگران دخالتی ندارند و اگر کمکی از آنان خواسته شود، دریغ نمی کنند.
2- عده ای که ،کارشان را انجام می دهند، اما در امور دیگران هم کنجکاوی کرده و إعمال نظر و دخالت می کنند، گاهی ناخواسته باعث رنجش دیگران می شوند .
3- عده ای هستند که تعدادشان از بقیه خیلی کمتر است اما مخل آرامش و تمرکز دیگران می شوند ، این دسته ، افراد بد خواهی هستند که تحمل پیشرفت دیگران را ندارند ، اینان افرادی فرصت طلبند، که با به دست گرفتن لغزش ها و نقطه ضعف افراد ، با غلو و بزرگنمایی و همچینین آمیختن ادعاهای کذب، به وجهه کاری دیگران آسیب می زنند.
در عرف به این افراد "زیر آب زن" گفته می شود ، که در این مقاله راجع به آن ها صحبت می کنیم .
این آدم ها در ظاهر ، با همه خوب هستند، در صحبت کردن ، سعی می کنند مؤدبانه ترین کلمات را انتخاب کنند. یک لبخند مصنوعی، همیشه گوشه لب دارند، اما در موقعیت های مختلف که پای منفعتشان در میان باشد ، وجهه واقعی خود را نشان می دهند.
این آدم ها پیوند های عمیق عاطفی را با هر تلاشی از هم می پاشند . زحمات دیگران را کتمان می کنند ، برای دریافت یک پست بالاتر حاضرند، هر تهمت و شایعه ای را ،در مورد رقیبان اشاعه دهند.
اما در میان این سخن چینی ها و بد خواهی ها، یادمان باشد ، هر عمل ما یک عکس العمل به دنبال دارد .
خداوند متعال می فرماید: «مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً یَکُنْ لَهُ نَصیبٌ مِنْها وَ مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً سَیِّئَةً یَکُنْ لَهُ کِفْلٌ مِنْها وَ کانَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ مُقیت» (سوره نساء آیه 85 ) ؛ هر کس وساطت پسندیده ای ( در هر امر خیری در نزد خدا یا مخلوق ) انجام دهد او را بهره ای از آن ( پاداشی در دنیا یا آخرت ) خواهد بود ، و هر کس وساطت ناروایی ( در هر امر باطلی یا در حق شخص ناشایسته ای ) انجام دهد او را نیز نصیبی از ( گناه و وبال ) آن خواهد بود ، و خداوند همواره بر هر چیزی توانا و نگهبان است.
خداوند متعال ،در این آیه شریفه ،به ما هشدار می دهد که : متوجه باشیم ، خیر خواهی یا بد خواهی ما برای دیگران و هر اقدامی در این زمینه ، مستقیما در زندگی ما بازتاب خواهد داشت.
قابل توجه زیر آب زن های حرفه ای
متأسفانه عده ای، برای پیشرفت خود راهی بهتر از تخریب دیگران سراغ ندارند ، با حربه هایی چون پرونده سازی ها ، مستند سازی های کذب و تهمت و بدگویی از همکاران ، در صدد تثبیت موقعیت خود هستند.
مدیری از توانا تر بودن نیروی زیر دستش آنقدر احساس خطر می کند که با پرونده سازی ها و به قاضی رفتن های یک طرفه ، باعث بیکار یا تنزل مقام آن نیرو شود.
زیر آب زنی ها محدود به اداره ها نیست ، در خانواده ها هم صادق است. وقتی فرزندی ، عروس یا دامادی، به خاطر شایستگی هایش ، نزد دیگران عزیز می شود، این قبیل افراد با بدگویی ها ، غیبت و تهمت ، در اصطلاح "زیر آب آن ها را می زنند".
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود : هر که از برادر خود نزد سلطانى بدگویی کند، خداوند متعال همه اعمال او را بر باد دهد و اگر به شخصى که از او بدگویی کرده است ناراحتى یا گزندى رسیده باشد، خداى متعال بدگویی کننده را با (هامان) در یک درجه از آتش قرار دهد. (کنز العمّال : 7545)
سخن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هشداری به همه ماست که به خاطر این دنیای بی ارزش ، به خاطر داشتن توجه دیگران ، به خاطر پست و مقام ، بدخواه همدیگر نباشیم . این دل هایی که ما می شکنیم ، این ظلم ها همه و همه در نهایت به خود ما باز می گردد و علاوه بر دنیا در آخرت هم عواقب سوء آن گریبانگیرمان خواهد شد .
امام على علیه السلام فرمود: بدترین تلاش، جدایى انداختن میان دو یار همدم است. (غرر الحکم : 4412)
امام صادق علیه السلام ـ به نقل از پدرانش : پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود : بدترین مردم، شخص «مثلِّث» است. عرض شد : اى رسول خدا! مثلّث یعنى چه؟ فرمود : کسى که از برادر خود نزد سلطان بدگویی کند و در نتیجه، هم خودش را به هلاکت افکند، هم برادرش را و هم آن سلطان را. (میزان الحکمه حدیث شماره 20729)
امام على علیه السلام فرمود: پیامبر خدا صلى الله علیه و آله به اصحابش فرمود : آیا شما را از بدترین افرادتان آگاه نکنم؟ عرض کردند : چرا اى رسول خدا، فرمود : کسانى که سخن چینى مى کنند، آنان که میان دوستان جدایى مى افکنند، کسانى که براى افراد پاک و بى گناه عیب مى تراشند.(میزان الحکمه حدیث شماره 20742)
نتیجه :
بد خواستن برای دیگران، به وسیله سخن چینی ، تهمت و عیب جویی، سلاح آدم های حقیر است، که نمی توانند پیشرفت و موفقیت دیگران را ببینند. همانطور که در روایات دیدیم، این اقدامات عواقب سوئی دارد که در دنیا و آخرت گریبانگیر اهلش می شود
ابن عباس به نقل صدوق از رسول خدا روایت مىکند:
خدا را فرشتهاى است به نام سخائیل که در کنار هر نمازى از خداوند براى نمازگزاران برات مىگیرد.
هنگامى که مؤمنان شب را به پایان مىبرند و برمىخیزند و وضو مىگیرند و نماز صبح را به جاى مىآورند براى آنان از خدا براتى مىگیرد که در آن نوشته شده:
«انا الله الباقى، عبادى و امائى فى حرزى جعلتکم، و فىحفظى وتحت کنفى صیرتکم و عزتى لاخذلتکم وانتم مغفور لکم ذنوبکم الى الظهر:»
من خداى پایندهام، بندگانم و کنیزانم شما را در حصار استوارم قرار دادم، و در حفظ و حراستم بردم، به عزتم سوگند شما را وا نمىگذارم، گناهانتان تا ظهر مورد مغفرت است.
چون ظهر شود و به وضو و نماز برخیزند برائت دوم را از خدا براى آنان مىگیرد که در آن نوشته شده:
«انا الله القادر، عبادى و امائى بدلت سیاتکم حسنات وغفرت لکم السئیات و احللتکم برضاى عنکم دارالجلال:»
من خداى توانایم، بندگانم و کنیزانم، زشتىهایتان را به خوبىها تبدیل کردم، گناهانتان را آمرزیدم و به خاطر خوشنودىام از شما، شما را به خانه جلال وارد نمودم.
و چون به وضو و نماز عصر اقدام کننده برائت سوم را از خدا براى آنان مىگیرد که در آن نوشته شده:
«انا الله الجلیل جل ذکرى، وعظم سلطانى، عبیدى و امائى حرکت ابدانکم على النار، و اسکنتکم مساکن الابرار، و دفعت عنکم برحمتى شر الاشرار:»
من خداى بزرگم، و ذکرم بزرگ است، و سلطنتم عظیم است، بندگانم و کنیزانم، بدنهایتان را بر آتش دوزخ حرام کردم، و شما را در مسکنهاى نیکان مسکن دادم، و به رحمتم شر اشرار را از شما دفع کردم.
و چون وقت مغرب شود و به وضو و نماز برخیزند برائت چهارم را براى آنان مىگیرد که در آن نوشته شده:
«انا الله الجبار الکبیر المتعال عبیدى و امائى صعد ملائکتى من عندکم بالرضا و حق على ان ارضیکم واعطیکم یوم القیامة منیتکم:»
من خداى جبران کننده بزرگ و برترم، بندگانم و کنیزانم فرشتگانم از نزد شما با خوشنودى رضا صعود کردند، بر عهده من است که شما را خوشنود کنم، و روز قیامت همه خواستههاى شما را به شما عطا کنم.
و هنگامى که وقت عشا برسد و به وضو و نماز اقدام کنند برائت پنجم را از خدا براى آنان مىگیرد که بر آن نوشته شده:
«انى انا الله لا اله غیرى ولا رب سواى عبادى وامائى فى بیوتکم تطهرتم، والى بیوتى مشیتم وفى ذکرى خضتم و حقى عرفتم و فرائضى ادیتم اشهدک یا سخائیل و سائر ملائکتى انى قد رضیت عنهم.»
منحصراً خداى بر حق بر منم، معبودى جز من نیست، پروردگارى غیر من وجود ندارد، بندگانم و کنیزانم در خانههایتان وضو گرفتید، و به سوى خانههایم مساجد رفتید و در یادم افتادید، و حقم را شناختید و واجباتم را ادا کردیداى سخائیل و دیگر فرشتگان شاهد باشید از همه اینان راضى و خوشنود شدم. «1» حضرت صادق (ع) مىفرماید:
«یؤتى بشیخ یوم القیامة فیدفع الیه کتابه ظاهره مما یلى الناس لا یرى الا مساوى فیطول ذلک علیه فیقول: یا رب أتامرنى الى النار فیقول الجبار جل جلاله یا شیخ انا استحیى ان اعذبک و قد کنت تصلى فى دار الدنیا، اذهبوا بعبدى الى الجنة:» «2»
پیرمردى را در قیامت مىآورند، پروندهاش را به دستش مىدهند، ظاهر پرونده امورى است که مردم آن را دنبال مىکنند و جز گناهان و بدىها در آن دیده نمىشود، کار بر او طولانى مىشود، مىگوید خدا مرا به رفتن به دوزخ فرمان مىدهى؟ خداى جبار مىگوید: پیرمرد من حیا مىکنم تو را عذاب کنم در حالى که در دنیا نماز مىخواندى، فرشتگانم بنده مرا به بهشت ببرید.
عبدالعظیم حسنى از حضرت عسگرى روایت مىکند که خدا با موسىبنعمران سخن گفت، موسى پرسید معبودا پاداش کسى که نمازهایش را به وقت معینش مىخواند چیست؟ حضرت حق فرمود:
«اعطیته سؤله و ابیحه جنتى:» «3»
خواستههایش را به او عطا مىکنم، و بهشتم را براى او حلال و مباح مىنمایم.
حضرت باقر (ع) مىفرماید:
مردى ثقفى به محضر پیامبر آمد و از آن حضرت از پاداشى که براى خواندن نمازش مقرر شده پرسید، حضرت فرمود:
«اذا قمت الى الصلاة وتوجهت و قرأت ام الکتاب و ما تیسر من السور ثم رکعت فاتممت رکوعها وسجودها وتشهدت وسلمت غفر کل ذنب فیما بینک وبین الصلاة التى قدمتها الى الصلاه المؤخره فهذا لک فى صلاتک:» «4»
هنگامى که براى نماز برخاستى، و روى به قبله آوردى و سوره فاتحه و به دنبالش هر سورهاى که میسر بود خواندى، آنگاه به رکوع و سجود در آمدى و آن را تمام کردى و تشهد و سلام را به جاى آوردى هر گناهى که میان تو و نماز ادا شده تا نماز بعدى قرار دارد آمرزیده مىشود، این است پاداش تو به خاطر نمازى که خواندى.
حضرت صادق (ع) مىفرماید:
«یؤتى بعبد یوم القیامة لیست له حسنة فیقال له: اذکروا تذکر هل لک من حسنة قال فیتذکر فیقول: یا رب ما بى حسنة الا ان فلاناً عبدک المؤمن مّریى فطلبت منه ماء فاعطانى ماء فتوضات به و صلیت لک قال: فیقول الرب تبارک و تعالى: قد غفرت لک ادخلوا عبدى الجنة:» «5»
شخصى را در قیامت مىآورند که براى او حسنهاى نیست، به او مىگویند یاد کن یا به خاطر آر که آیا حسنهاى براى تو هست؟ پس به خاطر مىآورد و مىگوید پروردگارم براى من حسنهاى نیست مگر این که فلان بنده مؤمنت روزى بر من گذشت، من از او درخواست آب کردم، او هم به من آب داد، من با آن آب وضو گرفتم و براى تو نماز خواندم، خدا مىفرماید تو را آمرزیدم، اى فرشتگان بندهام را وارد بهشت کنید.
«عن النبى (علیهما السلام) قال: ان احب الاعمال الى الله عزوجل الصلاة والبر والجهاد:» «6»
از رسول خدا روایت شده: یقیناً محبوبترین اعمال به سوى خدا، نماز و نیکى و جهاد است.
حضرت رضا (ع) از پدرانش از رسول خدا روایت مىکند که پیامبر فرمود:
«من ادى فریضة فله عند الله دعوة مستجابة:» «7»
کسى که واجبى را انجام دهد، براى او نزد خدا دعاى مستجاب مقرر است.
حضرت صادق (ع) فرمود:
«اما والله انکم لعلى دین الله و ملائکته فاعینونا على ذلک بورع و اجتهاد، علیکم بالصلاة و العبادة، علیکم بالورع:» «8»
آگاه باشید به خدا سوگند شما شیعه بر دین خدا و فرشتگانش هستید، پس ما را بر حفظ این دین به پاکدامنى و کوشش مثبت کمک کنید، بر شما باد به نماز و عبادت، بر شما باد به پاکدامنى.
حضرت رضا (ع) از پدرانش از امیرالمؤمنین (ع) روایت مىکند که حضرت فرمود:
«اوصیکم بالصلاة و حفظها فانها خیرالعمل و هى عمود دینکم:» «9»
شما را به نماز و مواظبت و حفظ آن سفارش مىکنم، زیرا نماز بهترین عمل و ستون و پایه دین شماست.
از رسول خدا روایت شده:
«حبب الى من دنیاکم: النساء و الطیب و جعل قرة عینى فى الصلاه:» «10»
از دنیاى شما سه چیز محبوب من است: زنان، بوى خوش، و دل خوشىام را در نماز قرار دادهاند.
در توضیح این روایت گفته شده که مراد پیامبر این است که سه لذت مشروع محبوب من است، ازدواج، بوى خوش، نماز یا نماز نمازگزار ازدواج کرده و نماز نمازگزارى که عطر استعمال نموده نمازى افضل از نماز دیگران است.
ادریس قمى مىگوید از حضرت صادق (ع) پرسیدم:
الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ* که در قرآن آمده چیست؟ حضرت فرمود:
«هىالصلاة فحافظوا علیها:» «11»
الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ* نماز است، بر نماز محافظت کنید.
پیامبر فرمود:
«اول ما ینظر فىعمل العبد فى یوم القیامة فى صلاته فان قبلت نظر فى غیرها و ان لم تقبل لم ینظر فى عمله بشیئى:» «12»
به اول چیزى که از اعمال عبد در قیامت نظر مىشود نماز اوست، اگر پذیرفته شود به دیگر اعمالش نظر مىشود، اگر پذیرفته نشود به چیزى از عملش نمىنگرند.
از حضرت صادق (ع) روایت شده:
«صلاة فریضة خیر من عشرین حجة و حجة خیر من بیت مملو ذهباً یتصدق منه حتى یفنى او حتى لا یبقى منه شیئى:» «31»
یک نماز واجب از بیست حج بهتر است و یک حج بهتر است از خانهاى که پر از طلا باشد، از آن صدقه دهند تا پایان یابد یا چیزى از آن نماند.
از حضرت باقر (ع) روایت شده:
«لا تتهاون بصلاتک فان النبى (علیهما السلام) قال عند موته: لیس منى من استخف بصلاته، لیس منى من شرب مسکراً لا یرد على الحوض لا و الله:» «41»
نمازت را سبک مشمار، زیرا رسول خدا هنگام مرگش فرمود: هر کس نماز را سبک بشمارد از من نیست، هر کس شراب بنوشد از من نیست، به خدا قسم کنار حوض کوثر بر من وارد نمىشود.
حضرت صادق (ع) فرمود:
«ان شفاعتنا لا تنال مستخفا بالصلاة:» «51»
بىتردید شفاعت ما به کسى که نماز را سبک بشمارد نمىرسد.
از پیامبر اسلام روایت شده است:
«لا تضیّعو صلاتکم فان من ضیع صلاته حشر مع قارون و هامان و کان حقا علىالله ان یدخله النار مع المنافقین:» «16»
نمازتان را ضایع مکنید، زیرا کسى که نمازش را ضایع کند با قارون و هامان محشور مىشود، و بر خداست که او را با منافقان وارد دوزخ کند.
حضرت صادق (ع) مىفرماید:
«اول ما یحاسب به العبد الصلاة فان قبلت قبل سائر عمله و اذا ردت رد علیه سائر عمله:» «17»
اول چیزى که عبد را به آن محاسبه مىکنند نماز است، اگر پذیرفته شود دیگر اعمال او پذیرفته مىشود، و اگر مردود گردد دیگر اعمالش نیز مردود خواهد شد.
«عن ابىعبدالله (ع) قال: ان تارک الصلاة کافر:» «18»
از حضرت صادق (ع) روایت است: بىتردید بىنماز کافر است.
حضرت صادق از پدرش امام باقر از جابر از رسول خدا روایت مىکند:
«ما بین الکفر و الایمان الا ترک الصلاة:» «19»
میان کفر و ایمان جز ترک نماز چیزى نیست.
روایت بسیار مهمى از رسول خدا دربارهبىنماز نقل شده که دانستنش براى همه لازم است:
هر کس نماز را ترک کند خداى متعال او را به پانزده عقوبت مبتلا کند، شش عقوبت در دنیا، و سه عقوبت نزدیک مرگ، و سه عقوبت در قبر و سه عقوبت در قیامت:
اما شش عقوبت در دنیا:
اما سه عقوبت نزدیک مرگ:
اما سه عقوبت در قبر:
اما سه عقوبت در قیامت:
در کتاب پر ارزش اسرار نماز علامه شیخ عبدالحسین تهرانى این روایات از مصادر عصمت و طهارت نقل شده است:
«الصلاة نورالمؤمن، الصلاة نور، افضل الاعمال بعد الایمان الصلاة، الصلاة کفارات للخطاء، الصلاة معراج امتى، علم الایمان الصلاة:» «20»
نماز نور مؤمن است، نماز نور است، برترین عمل پس از ایمان نماز است، نماز کفاره گناهان است، نماز معراج امت من است، نشانه ایمان نماز است.
براى این که به بخشى از معانى و حقایق و اسرار نماز واقف شوید در جلد اول این تفسیر به شرح و توضیح سوره مبارکه حمد که از ارکان نماز است مراجعه کنید.
من علاقه داشتم بیش از این به روایات نماز و نکات بسیار مهمى که در آن روایت است بپردازم، ولى به نظرم رسید که شرح و توضیح نماز اثرى در چند جلد نیاز دارد، به این خاطر به همین مقدار که اشاره شد و براى درک عظمت نماز کافى است قناعت مىکنم.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- امالى صدوق، 41- 42. بحار، ج 82، ص 203.
(2)- خصال، ج 2، ص 115.
(3)- بحار، ج 82، ص 204، ح 5.
(4)- امالى صدوق، 125.
(5)- خصال، ج 1، ص 15.
(6)- بحار، ج 82، ص 206، ح 10.
(7)- عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 28.
(8)- امالى طوسى، ج 1، ص 31.
(9)- بحار، ج 82، ص 209، ح 20.
(10)- بحار، ج 82، ص 211.
(11)- تفسیر عیاشى ج 2، ص 327.
(12)- بحارج 82، ص 227، ج 53.
(13)- کافى ج 3، ص 265.- تهذیب، ج 1، ص 203
(14)- وسائل ج 3، ص 15.
(51)- بحار ج 82، ص 235، ج 63.
(16)- وسائل ج 3، ص 19.
(17)- وسائل ج 3، ص 22.
(18)- وسائل ج 3، ص 29.
(19)- وسائل ج 3، ص 29.
(20)- اسرار الصلاه تهرانى، 24- 29
استناد به آیات الهی در سخنان امام علی علیه السلام
پیشوای متقیان افزون بر آمیخته نمودن کلمات خود با آیاتی نورانی قرآن، در شرایط و موقعیت های مختلف برای روشن نمودن یک امر و اِسکات مخاطب، به آیات قرآن استناد می نمود. این قرآن ناطق در برخورد با مسائل و رویدادهای مختلف زندگی، حتی ساده ترین موضوعات، به آیات قرآن استشهاد می کرد. او همواره با قرآن بود و قرآن نیز همیشه با او بود و جدایی میان این دو وجود نداشت. او در تمام شئون زندگی از قرآن کمک می گرفت و کتاب خدا را شاهد اعمال و اقوال خود قرار می داد. امام علیه السلام در اثبات حق و محاجّه با طرف مقابل، بهترین راه را استناد به آیات قرآن می دانست. به روایتی در این باره توجه نمایید:
هنگامی که امام علیه السلام به قصد شرکت در جنگ نهروان حرکت کردند، شخصی به ایشان رو کرد و گفت: اماما این ساعت، وقت خوبی نیست، اگر در این ساعت حرکت کنی تو و یارانت سختی فراوان خواهید دید. ولی اگر در سه ساعت از روز رفته حرکت کنید، پیروزی در انتظار شماست و به خیر و صواب دست خواهید یافت. حضرت علیه السلام در پاسخ به او فرمود: پیامبر صلی الله علیه و آله نیز چنین چیزی که تو ادعا می کنی، نفرموده است. کسی که تو را در این گفتار تصدیق نماید، قرآن را تکذیب کرده است؛ زیرا خداوند در قرآن می فرماید: ( إِنَّ اللهَ عِندَهُ عِلمُ السّاعَةِ وَ یُنَزِّلُ الغَیثَ وَ یَعلَمُ ما فِی الأَرحامِ)؛ )(47)؛ همانا علم ساعت ( قیامت) نزد خداست و او باران را فرو بارد و آنچه را که در رَحِم هاست می داند.(48)
امام علیه السلام حتی در بستر بیماری، کتاب خدا را فراموش نمی کند و با یادآوری و قرائت آیات قرآن، اطرافیان را آگاه می سازد. در روایات آمده است:
روزی امام علیه السلام بیمار شدند، گروهی از مردم به عیادت ایشان رفتند و جویای حال مولای خود شدند و گفتند: کیفَ نَجِدُک یا أمیرمؤمنان؟ امام علیه السلام در پاسخ فرمودند: شر و بدی به من رسیده است. حاضرین بسیار تعجب کردند و گفتند: سبحان الله، این سخن از شخصیتی چون شما بسیار بعید است. امام علیه السلام بلافاصله با قرائت آیه ای از قرآن، پاسخ آن ها را داد. ایشان به آیه ی مبارک ( وَ نَبلُوکُم بِالشَّرِّ وَ الخَیرِ فِتنَةً وَ إِلَینا تَرجَعُونَ)(49) استناد نمودند و در تفسیر این کلام الهی فرمودند: منظور از خیر در آیه، صحت و سلامت و توانگری و مراد از شر، مریضی و تنگ دستی است. بنابراین، بیماری که گریبان گیر من شده است، مصداق شری می باشد که خداوند به منظور آزمایش بندگان فرو می فرستد.(50)
بدین ترتیب، امام علیه السلام در برخورد با مسائل مختلف زندگی مانند نماز،(51) دعا و استغفار و شکر، (52) در جنگ ها، بیماری ها و سایر امور به آیات قرآن استناد می نمود و در تصدیق گفتار خود از آیات الهی بهره می جست. حتی روایت شده است که امیرالمؤمنین علیه السلام در بازار حرکت می کرد، گمراهان و ضعیفان را راهنمایی و یاری می نمود. نزد بقالان و فروشندگان می رفت، قرآن را بر آن ها می گشود و این آیه را تلاوت می کرد:
(تِلکَ الدّارُ الآخِرَةُ نَجعَلُها لِلَّذینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوّاً فِی الأَرضِ وَ لا فَساداً وَ العاقِبَةُ لِلمُتَّقیِنَ)(53) و می فرمود: این آیه درباره ی والیان و حاکمان عادل و متواضع نازل شده است.(54)
اینک نمونه ی روشن دیگری را بنگرید که حضرت با استناد صریح به آیه ی قرآن، در میدان جنگ به روشن گری می پردازد و مخاطب را مجاب می نماید:
مردی در روز جمل خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام رسید و عرضه داشت: یا علی علیه السلام، چه شده است که با اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و کسانی که بر یگانگی خدا و رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله گواهی داده اند، می جنگید؟ اینان با ما الله اکبر و لا اله الا الله می گویند و با ما نماز می گزارند، پس چرا با آنها بجنگیم؟ علی علیه السلام فرمود: « علی ما أَنزَلَ الله عزّوجّل فی کتابِه»، بر اساس آنچه خداوند در کتابش نازل فرموده است. مرد گفت: یا امیرالمؤمنین من بر تمام آیات قرآن که خداوند در کتاب خود نازل فرموده آگاهی ندارم، مرا از این آیه آگاه ساز. علی علیه السلام فرمود: آیه ای که در سوره ی بقره می باشد. گفت: یا امیرالمؤمنین من بر تمام آیات این سوره آگاهی ندارم، مرا از آن آیه آگاه ساز. در این جا علی علیه السلام فرمود: آیه ای در قرآن است که قتال با این گروه را مباح نموده است و به تلاوت این آیه پرداخت.
(تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ وَ آتَیْنَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّنَاتِ وَ أَیَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَ ...)(55)
این پیامبران را برخی بر بعضی برتری و فضیلت دادیم، بعضی با خدا سخن گفته و برخی رفعت مقام یافته و عیسی پسر مریم را معجزات آشکار دادیم و او را به روح القدس نیرو بخشیدیم و اگر خدا می خواست، پس از فرستادن پیامبران و معجزات آشکار، مردم با دیگر خصومت و قتال نمی کردند...(56)
و بدین سان، امام علیه السلام به ما می آموزد که راه یافتن به حق و قرار گرفتن در صراط مستقیم و دوری از کجی و انحراف، تمسک به قرآن و سنجش قول و فعل آدمی با کتاب خداست. اگر کلام و رفتار آدمی در تمام جوانب زندگی از آیات و مقاصد قرآنی به دور باشد، ارزشی ندارد و اگر موافق و همسو با قرآن مجید باشد، ارزشی والا پیدا می کند. افزون بر آن، امام علیه السلام به ما می آموزد که راه نجات و سعادت آدمی، ارتباط همیشگی با کلام خداوند و به یاد داشتن معارف بلند این کتاب آسمانی است و این امر تنها محدود در مشکلات و مبهمات امور زندگی نیست، بلکه باید در سرتاسر زندگی آدمی مصداق داشته باشد. سیره ی آن پیشوای بزرگ چنین بوده است که خود، نه تنها در برخورد با مشکلات یا سؤال های مهم و بزرگ، بلکه در تمامی امور مربوط به دین و دنیا به قرآن مراجعه می نمودند و به آیات نورانی آن استشهاد می کردند. امام علیه السلام با توجه به احاطه ی کاملی که بر مفاهیم و تفاسیر آیات قرآن داشتند، در برخورد با مسائل مختلف با قرائت و تبیین آیات، راه حق و استوار را از راه ضلالت باز می شناساندند. حضرت علیه السلام منتظر این نمی ماند که مسئله ای دشوار یا معضلی بزرگ روی دهد و به قرآن مراجعه کند، بلکه این قرآن ناطق در تمام مسائلی که پاسخ آن ها به نوعی در کتاب خدا وجود داشت، از قرآن مدد می جست و به آیات نورانی آن استشهاد می نمود و این سودمندترین درس است که می توان از سیره ی علوی به چنگ آورد.
گفتنی است موارد استشهاد و استناد آن حضرت علیه السلام به قرآن، تنها در نهج البلاغه 121 مورد می باشد.(57)
قضاوت های امام علی علیه السلام بر اساس آیات قرآن
امام علیه السلام در امر قضاوت و داوری از کتاب خدا کمک می گرفت و به آیات الهی استشهاد می نمود. وصی رسول صلی الله علیه و آله به برکت دعای پیامبر صلی الله علیه و آله در امر قضاوت و داوری فردی توانا و آگاه بود و با داوری های به موقع خود، حیرت و شگفتی همگان را موجب می شد. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله جانشین خود را آگاه ترین فرد در امر قضاوت معرفی کرده و به او وعده ی موفقیت در این کار را داده است. امام علیه السلام خود در این باره چنین می فرماید:
بَعثَنی رسولُ الله إلی الیمنِ، فقلت: یا رسولَ الله إنّک تَبعثُنی إلی قومٍ هم أسنُّ منّی لأقضی بینهم، قال صلی الله علیه و آله: اذهب فإنّ الله تعالی سیُثَبّتُ لسانَک و یَهدی قلبَک؛(58)
پیامبر صلی الله علیه و آله مرا برای امر قضاوت به سوی یمن فرستاد، عرض کردم: ای رسول خدا مرا به سوی قومی می فرستی که از نظر سن از من بزرگ ترند. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: برو که خداوند زبانت را استوار و قلبت را هدایت خواهد کرد.
امام باقر علیه السلام نیز در بیان دانش علی علیه السلام در امر قضاوت می فرماید: « کسی نیست که قضاوت و داوری کند و در آن حق را آشکار نماید، جز این که کلید این داوری اش، قضاوت های علی علیه السلام است. »(59)
نمونه های فراوانی از قضاوت های علی علیه السلام در کتاب های حدیث و تاریخ جمع آوری شده است و نویسندگان مختلف ابوابی از آثار خود را به این موضوع اختصاص داده اند.(60) این قضاوت ها در امور مختلف، مانند علوم جغرافی، طبیعی، کلیات فقه، احکام سیاست و ... می باشد. نکته ی مهم این است که امام علیه السلام در داوری های خود، مانند سایر مسائل به قرآن روی می آوردند و برای حل معضلات و مشکلات دینی و اجتماعی مردم روزگار خود، به آیات الهی استشهاد می نمودند. مطالعه ی آرا و فتاوی حضرت علیه السلام که در پاسخ به سؤال های مراجعان و رفع ابهام های آن ها مطرح شده، بسیار جالب و خواندنی و بیانگر وسعت علم و دانش علی علیه السلام و احاطه ی او بر معارف قرآن و دین است.
علاّمه مجلسی در بحارالانوار قبل از آن که نمونه هایی از قضاوت های آن حضرت را بیان کند، می نویسد:
این ها نمونه هایی از قضاوت ها و داوری های شگفت آن حضرت است که هیچ کس قبل از او چنین داوری هایی نکرده است و عامه و خاصه جز از علی علیه السلام از کس دیگر، آن ها را سراغ ندارد.
اینک نمونه هایی را برمی شماریم که امام علیه السلام در آن ها با استفاده از آیات قرآن و استشهاد بر معانی و معارف کتاب خدا به داوری پرداخته اند:
1.روایت شده است فردی را به نام « قدامة بن مظعون » که شراب خورده بود، نزد عمر آوردند تا عمر حد را درباره ی او اجرا نماید. در این حال قدامه گفت: هیچ حدی بر من جاری نیست؛ زیرا من از کسانی هستم که آیه ای از قرآن شامل حال آن ها می گردد و این آیه ی شریفه را تلاوت نمود: ( لَیْسَ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِیمَا طَعِمُوا إِذَا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا )(61)عمر پس از شنیدن سخنان او منصرف شد و حد را درباره ی او جاری نکرد. خبر به علی علیه السلام رسید: نزد عمر آمد و بدو فرمود: چرا حد را درباره ی قدامه اجرا نکردی؟ عمر پاسخ داد: قدامه آیه ای از قرآن برایم تلاوت نمود که شامل حال او می شود، من نیز از کار خود منصرف گردیدم.(62) این جاست که علی علیه السلام با هوشیاری تمام به روشن گری می پردازد و دیگران را از سوء استفاده از آیات به نفع خود باز می دارد.
او می فرماید: « قدامه هرگز از کسانی نیست که آیه ی قرآن شامل حال او گردد. بلکه آن گروه که مصداق این آیه شریفه هستند، جز آنچه خداوند برایشان حلال گردانیده است، نمی خورند و نمی آشامند. کسانی که ایمان آورده اند و اعمال صالح انجام می دهند، هیچ حرام الهی را حلال نمی کنند. کسی که آنچه خدا حرام کرده است، بنوشد هشتاد ضربه شلاق بر او جاری می شود. قدامه نیز اگر از گفته ی خود توبه کند، باید که حد بر او جاری شود و اگر توبه نکند باید کشته شود، چون او از دین خارج شده است» در این جا عمر به خود آمد و دانست که بدون آگاهی بر معنا و مصداق آیه به داوری پرداخته و علی علیه السلام با احاطه بر مفهوم و مصداق آیه، به قضاوتی نیکو انجام داده است.(63)
2.قضاوت دیگر حضرت علیه السلام درباره ی مردی است که هنگام مرگ، سهمی از مال خود را ( برای صدقه ) وصیت نمود ولی مقدار آن را تعیین نکرد. پس از مرگ او در بین ورثه اش در مقدار آن اختلاف پیش آمد. امام علیه السلام به داوری پرداخت و مقدار مال را یک هشتم تعیین نمود. حضرت علیه السلام این داوری بر اساس آیه ی : ( إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَ الْمَسَاکِینِ وَ الْعَامِلِینَ عَلَیْهَا وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِی الرِّقَابِ وَ الْغَارِمِینَ وَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ )(64) انجام داد. او پس از تلاوت این آیه فرمود: « این ها هشت گروهند که به هر گروه، سهمی از صدقات تعلق می گیرد. »(65)
3.ماجرای دیگر، ماجرای معروفی است که در اغلب کتاب های تفسیر و حدیث به چشم می خورد، محدثان و مورخان آورده اند:
زنی پس از شش ماه حمل، فرزندی به دنیا آورد، چون خبر به عمر بن خطاّب رسید، آهنگ رجم نمود.( به پندار این که چون زن پس از شش ماه ارتباط با همسر باردار شده است، پیشتر باردار بوده و لذا زنا کرده است ). علی علیه السلام از تصمیم عمر آگاه شد و او را از رجم بازداشت و با توجه به آیات شریفه ی قرآن به داوری پرداخت و موجبات تعجب و حیرت خلیفه ی وقت را فراهم نمود. حضرت با تلاوت آیه ی: ( وَ الْوَالِدَاتُ یُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَیْنِ کَامِلَیْنِ ...)(66) و آیه ی : (وَ حَمْلُهُ وَ فِصَالُهُ ثَلاَثُونَ شَهْراً ...)(67) توضیح داد که مدت حمل، شش ماه و مدت شیردهی 24 ماه است و بدین سان زن را از مجازات رهانید.(68)
پینوشتها:
1.طریحی، تفسیر غریب القرآن، مقدمه
2.قیسی، المشکل من غریب القرآن، ص 51
3.المفردات فی غریب القرآن، ص 6
4.الاتقان، ج2، ص 1209
5.المشکل من غریب القرآن، ص 52-55
6.همان، ص 56
7.یوسف، آیه ی 49
8.نبأ، آیه ی 14
9.بحارالانوار، ج89، ص 61
10.توبه، آیه ی 77
11.تفسیر نور الثقلین، ج2، ص 246
12.حاقه، آیه ی 20
13.کهف، آیه ی 110
14.نورالثقلین، ج3، ص 315 و ج4، ص 242
15.همان، ج2، ص 535 و ج4، ص 392
16.نحل، آیه 97
17.نهج البلاغه، حکمت 229
18.همان
19.جامع البیان، ج14، ص 172
20.نور الثقلین، ج2، ص 208
21.حج، آیه ی 25
22.نهج البلاغه، حکمت 231
23.کهف، آیه ی 103
24.نورالثقلین، ج3، ص 312
25.همان، ج1، ص 138
26.ابراهیم، آیه ی 28
27.همان، ج3، ص 312
28.حجر، آیات 75-76
29.همان، ص 23
30.مجمع البیان، ج1، ص 112
31.نورالثقلین، ج1، ص 11
32.بقره، آیات 1 و 2
33.همان، ص 27 و 28
34.سید جواد مصطفوی، رابطه نهج البلاغه با قرآن، ص 34
35.همان، ص 47-71
36.این کلام امام آمیخته با الفاظ هفدهمین آیه از سوره بقره است.
37.نورالثقلین، ج5، ص 27
38.نهج البلاغه، خطبه ی 86
39.همان، خطبه 223
40.همان، نامه ی 28
41.نور، آیه ی 37
42.همان، خطبه ی 199
43.همان، خطبه ی 62
44.نساء، آیه ی 86
45.همان، نامه ی 53
46.یوسف، آیه ی 53
47.لقمان، آیه ی 34
48.نورالثقلین، ج4، ص 219 و نهج البلاغه، خطبه ی 79
49.انبیاء، آیه ی 35
50.تستری، همان، ص 203
51.نورالثقلین، ج4، ص 192
52.شریف رضی، خصائص الائمه علیهم اسلام، ( خصائص امیرالمؤمنین علیه السلام)، ص 103
53.قصص، آیه ی 83
54.نورالثقلین، ج4، ص 144
55.بقره، آیه ی 253
56.نور الثقلین، ج1، ص 254
57.رابطه ی نهج البلاغه با قرآن، ص 210
58.مسند احمد بن حنبل، ج1، ص 141 و کنز العمال، ج13، ص 125
59.قضاء امیرالمؤمنین علیه السلام ، ص 1
60.ر.ک: بحارالانوار، ج40؛ وسائل الشیعه، ج17؛ مسند محمد بن قیس بجلی؛ فی قضایا امیرالمؤمنین، عجایب احکام و قضایا علی علیه السلام؛ قضاء امیرالمؤمنین، خصایص الامة و ...
61.مائده، آیه ی 93
62.بحارالانوار، ج40، ص 266
63.همان
64.توبه ، آیه ی 60
65.بحارالانوار، ج4، ص 265
66.بقره، آیه ی 233
67.احقاف، آیه ی 15
68.بحارالانوار، ج40، ص 252
تفسیر واژه ای
قبل از پرداختن به نقشی که علی علیه السلام در تفسیر واژه ای قرآن داشته است، لازم است به معنا و مفهوم و اهمیت این دانش بپردازیم.
تعریف مفردات
علم مفردات، دانشی است که درباره ی تک واژه های (مفردات) قرآنی از نظر ریشه و اشتقاق لغوی و دلالت بر معنای مطلوب، مناسبات، نحوه تلفظ و نوع کاربرد آن در قرآن، بحث و گفت و گو می کند و یکی از مهم ترین شاخه های آن « غریب القرآن » است.
غریب در لغت، کلام دشوار و دیرفهم را گویند. هم چنان که فرد غریب در میان مردم کسی است که از وطن خود دور افتاده باشد.(1)
لغت و الفاظ قرآن دو قسم است: یک قسم، آن دسته از الفاظی است که عوام و خواص عرب، هر دو معنای آن ها را می فهمند، و قسم دیگر آن الفاظی است که فهم و شناخت آن ها نیاز به آگاهی و تبحّر بر زبان عرب دارد و تنها آگاهان و عالمان بر زبان، آن را در می یابند که به این دسته از الفاظ، غریب القرآن گویند. پس علم غریب القرآن، دانشی است که در آن کلمات مشکل و دشوار قرآن تفسیر می شود و این کار بر اساس آنچه در روایات و زبان عرب آمده است، انجام می گیرد.(2)
اهمیت و جایگاه این دانش
نخستین دانشی که در میان علوم قرآنی باید بدان پرداخته شود، علوم لفظی است که در این میان، بررسی الفاظ مفرد یا تک واژه ها از اهمیت خاصی برخوردار است.
دریافت معانی واژه های قرآن، نخستین مرحله در درک و فهم معانی قرآن می باشد. الفاظ قرآن، جوهره و زبده ی کلام عرب است؛ فقها و حکما در احکام خود از الفاظ و تعابیر قرآن یاری می گیرند و شعرا و بلغا در آثار خود بدان تکیه می کنند.(3)
اولین گام در جهت تفسیر و فهم آیات الهی، آگاهی بر لغات قرآن و شناخت معانی واژه های دشوار کتاب خداست. از این رو، در کتاب های تفسیر، شناخت لغات عرب از آداب و شروط تفسیر قرآن معرفی شده است. سیوطی بابی را تحت همین عنوان، در کتاب خود می آورد و می نویسد:
شناخت این فن برای مفسر، امری ضروری است. کسی که خواستار کشف معانی قرآن می باشد، به علم لغت نیازمند است. مجاهد می گوید: شایسته نیست کسی که به خدا و روز واپسین ایمان دارد، درباره ی قرآن سخن گوید، در حالی که به لغات عرب آگاهی ندارد؛ زیرا قرآن به زبان عربی نازل شده است.(4)
صحابیان و تفسیر واژه های قرآن
خداوند تعالی قرآن را به زبان عربی بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل کرده است و صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله که عرب اصیل و زبانشان فصیح بود، معنای اغلب لغات قرآن را در می یافتند و درباره ی الفاظی که معنای آنها را نمی فهمیدند، توقف می کردند و چیزی نمی گفتند. البته فهم صحابه از واژه ها و معانی قرآن یکسان نبود. آنان واژه های غامض و غریب قرآن را نمی فهمیدند و برای درک معانی آن ها به پیامبر صلی الله علیه و آله مراجعه می نمودند. پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله، علمای صحابه عهده دار تفسیر واژه های غریب و دشوار قرآن برای مردم بودند. به ویژه با افزایش فتوحات اسلامی و اختلاط عرب با بیگانگان، زمینه ی غرابت الفاظ فزونی یافت و نیاز به تفسیر واژه ها بیشتر شد.(5)
در بین صحابیان، عبدالله بن عباس در تفسیر غریب القرآن جایگاه خاصی دارد و در این فن مشهور می باشد.
امام علی بن ابی طالب علیه السلام پیشگام در تفسیر واژه ای
با تتبع در سخنان بازمانده از امام علیه السلام، اعم از خطبه ها، نامه ها، کلمات قصار و روایات تفسیری ایشان، نخستین نشانه های توجه به آیات و شرح مفردات قرآنی به طور آشکار به چشم می خورد. تنها در آن قسمت از سخنان علی علیه السلام که در نهج البلاغه گرد آمده است، حدود یک صد و سی مورد استشهاد و استناد به آیات قرآنی مشاهده می کنیم که در شماری از آن ها، مفردات قرآنی به سبک بدیعی شرح و تفسیر شده است. سیوطی در باب شروط و آداب تفسیر، اطلاع بر دانش های مختلفی را مقدمه ی تفسیر قرآن ذکر می کند و اشاره می نماید که علی علیه السلام بر آن ها احاطه کامل داشت که از جمله این علوم، علم لغت می باشد. در برخی از کتب، نام علی علیه السلام ، ابن عباس و ابن مسعود به عنوان افرادی که در این فن مشهور می باشند، به چشم می خورد. اینان از فصاحت و بیان، بهره ی وافری داشتند و اقوال آن ها مصدر و مرجعی برای مفسرین دیگر به شمار می آمد.(6) البته در این میان، علی علیه السلام جایگاه ویژه ای دارد و به عنوان معلم و مربّی سایرین محسوب می شود.
او نخستین فرد از صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله است که در سخنان خود اقدام به شرح و تفسیر مفردات قرآن با شیوه ی خاص خود نموده و این روش به فرزندان و وارثان آن حضرت نیز منتقل گردیده است. در میان اصحاب و شاگردان آن حضرت گویا عبدالله بن عباس در تفسیر و شرح مفردات قرآن بیشترین بهره ی ممکن را از آن بزرگوار برده است. او با اتّکا بر تعلیمات مربی و معلم بزرگ خود، مکتب تفسیری بنیاد نهاد و به گونه ای منظم و با استفاده از اشعار عرب و راهنمایی های امام علیه السلام به تفسیر واژه های قرآن پرداخت. سیوطی کتاب ابن عباس به روایت « علی بن ابی طلحه » را به طور کامل در الاتقان آورده است.
ابن عباس که در میان اصحاب در دانش و فهم قرآنی و به ویژه تفسیر غریب القرآن شهره می باشد، در سخنان مختلف، دانش خود را در مقایسه با دانش علی علیه السلام چون قطره ای در کنار دریا می داند و خود را شاگرد علی علیه السلام معرفی می کند. او در زمینه ی دانش های مختلف و به ویژه تفسیر و تبیین الفاظ و واژه های قرآن، از محضر امام علیه السلام بهره های فراوانی برده است. اگر او در این زمینه شهرت و نامی دارد، مرهون علی علیه السلام و تعلیمات ارزنده ی اوست و همه را در محضر استادی فرزانه و پیشوایی دانشمند فرا گرفته است.
بدین ترتیب، علی علیه السلام پس از پیامبر صلی الله علیه و آله، نخستین کسی است که به تفسیر و شرح مفردات قرآن توجه داشته و در تفسیر و تبیین آیات قرآن، ابتدا به شرح واژه های آن ها می پرداخته است تا فهم آیه را برای مردم آسان سازد و آن ها را از کج فهمی های رایج رهایی بخشد، چرا که فهم دقیق معنای واژگان دشوار، در درک مفهوم آیات قرآنی اهمیت بسیار دارد. به روایتی در همین رابطه توجه نمایید:
مردی خدمت حضرت علیه السلام رسید و آیه ی مبارک: ( ثُمَّ یَأْتِی مِنْ بَعْدِ ذلِکَ عَامٌ فِیهِ یُغَاثُ النَّاسُ وَ فِیهِ یَعْصِرُونَ ) (7)را تلاوت نمود و برداشت خود را از آیه برای امام بیان نمود. او « یعصرون » را به گرفتن شراب معنا می کرد و تصور می نمود مفهوم آیه این است که مردم در آن سال شراب تهیه می کردند. امام علیه السلام او را از اشتباه خود آگاه نمود و برای آن مرد توضیح داد که مراد از « یعصرون » در آیه « یمطرون » است که در جای دیگر قرآن نیز بدان اشاره شده است و آن آیه ی: ( وَ أَنْزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ مَاءً ثَجَّاجاً )(8) می باشد.(9)
بدین ترتیب، امام علیه السلام با بیان معنای دقیق واژه ی « یعصرون » و تفسیر آن به « یمطرون » و با استفاده از آیه ای دیگر، آن مرد را متوجه اشتباه خود کرد و با توضیح معنای واژه، او را در فهم درست آیه یاری نمود.
نمونه هایی از تفسیر واژه ای امام علی بن ابی طالب علیه السلام
1.تفسیر واژه ی « لقاء » به « بعث »: ذیل آیه ی:( فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقاً فِی قُلُوبِهِمْ إِلَى یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ بِمَا أَخْلَفُوا اللَّهَ مَا وَعَدُوهُ وَ بِمَا کَانُوا یَکْذِبُونَ)(10) روایت شده است که معنای آیه برای مردی روشن نبود. او برای فهم این فراز از آیه: ( إلی یَومِ یَلقَونَهُ بِما أَخلَفُوا اللهَ ما وَعَدُوهُ ) به حضرت علی علیه السلام مراجعه نمود؛ حضرت علیه السلام در پاسخ به سؤال او فرمود: منظور از « لقاء » در آیه، رؤیت نمی باشد. بلکه « لقاء » در این آیه و تمام آیات قرآن « بعث » معنا می شود.(11)
گفتنی است امام علیه السلام در آیات دیگری از قرآن نیز واژه ی « لقا » را به بعث تفسیر می کنند. به عنوان نمونه آیات: ( إِنِّی ظَنَنْتُ أَنِّی مُلاَقٍ حِسَابِیَهْ)(12)، ( بَل هُم بِلِقاءِ رَبِّهِم کافِرونَ )، ( فَمَنْ کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً )(13) و دیگر موارد که حضرت به تفسیر واژه ی « لقاء » می پردازد.(14)
2.تفسیر واژه ی « کفر » به « براءة ». امام علیه السلام در موارد متعدد در تفسیر آیاتی که در آن ها واژه ی « کفر » به کار رفته است، این واژه را به « برائت » معنا می کند. حضرت علیه السلام آیه ی : ( یَکفُرُ بَعضُکَم بِبَعضٍ وَ یَلعَنُ بَعضُکَم بَعضاً ) را این گونه تفسیر می کند: « یَتبَرّأ بعضُهم ببعضٍ » هم چنین آن حضرت علیه السلام معنای « کفرنابکم » را « تبرّأنا منکم » می داند.(15)
3.تفسیر « حیاة طیّبة » به « قناعت ». از امام علیه السلام درباره ی: ( فَلَنُحیِیَنَّهُ حَیاةً طَیَّبَةً )(16) سؤال شد، امام فرمود: « آن قناعت است. »(17)
حضرت علیه السلام هم چنین قناعت را می ستاید و می فرماید: « کَفی بالقناعةِ ملکاً، و بحسن الخُلقِ نعیماً؛ قناعت دولت مندی را بس و خوی نیک نعمتی بُوَد در دسترس.»(18)
این تفسیر امام از « حیات طیبه » تفسیری است بس نیکو و پسندیده. به راستی مگر زندگی پاک جز در سایه ی قناعت به دست می آید؟ از روزگاران کهن، مفسران بسیاری مصداق « حیاة طیبة » را قناعت دانسته اند، واحدی می نویسد:
کسی که «حیاة طیبة» را قناعت دانسته است، گزینش نیکو کرده است؛ چرا که زندگی جز با قناعت پاکیزه نمی شود و شخص آزمند هماره در رنج و دردسر به سر می برد.(19)
4.تفسیر واژه ی « قائل » به « لعنت ». امام علیه السلام آیه ی: ( قاتَلَهُمُ اللهُ أَنّی یُؤفَکُونَ ) را این گونه معنا می کند: « لَعَنَهم الله أنّی یُؤفکون ».(20)
5.تفسیر واژه ی « عدل » به « انصاف » و « احسان » به « تفضّل ». امام علیه السلام درباره ی آیه ی: ( إنَّ اللهَ یَأمُرُ بِالعَدلِ وَ الإحسانِ )(21) فرمود: « عدل، انصاف است و احسان، نیکویی کردن».(22)
مصداق یابی آیات
روشن کردن مصداق یا مصادیق آیات قرآن و بیان افراد یا اشیائی که آیات الهی بر آن ها صدق می کند، از مسائلی است که در تفسیر قرآن اهمیت ویژه ای دارد. آگاهی از مصادیق آیات قرآن، مقصود خداوند و هدف او از نزول آیه را به خوبی نشان می دهد. البته بیان این که آیات الهی درباره ی چه چیز یا چه کسانی مصداق دارد، به عهده ی معصوم و فرد آگاه بر تفسیر و تأویل آیات قرآن است. امام علیه السلام در این زمینه نیز فردی آگاه و توانا بوده و در مقام های مختلف به بیان مصادیق آیات قرآن پرداخته است. به ویژه در مواردی که مردم دچار کج فهمی و یا سوء استفاده از آیات الهی بوده اند، این روشنگری را به نحو احسن انجام داده است. بر اساس روایات تفسیری امام علیه السلام، مصداق یابی های حضرت از آیات قرآن گاه در معرفی چهره های منفی و خطرناک و زمانی نیز در نمایاندن شخصیت نیکان و صالحان بوده است. گاه نیز امام علیه السلام در پاسخ به سؤال سائلی که از فهم و معنای آیه می پرسد، ابتدا مصداق یا مصادیق آیه را روشن می کند تا بدین گونه بفهماند شناخت تفسیر آیه، مستلزم آگاهی بر این مطلب است که کلام الهی بر چه شخص یا اشخاصی دلالت دارد.
به عنوان نمونه، در روایتی نقل شده است که « ابن الکواء » درباره ی تفسیر آیه ی: ( قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالاً )(23) سوال کرد. امام علی علیه السلام در پاسخ فرمود: « مصداق آیه، کفار اهل کتاب (یهود و نصاری) است که در ادیان خود بدعت نهادند. »(24)
و در مقامی دیگر همین گروه را مصداق « اصحاب مشئمه » در آیه ی شریفه می داند.(25)
هم چنین امام علیه السلام در پاسخ به سؤال ابن الکواء درباره ی آیه ی: ( أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَةَ اللَّهِ کُفْراً )(26) فرمود:« منظور آیه، فاجرترین گروه قریش، یعنی بنی امیه و بنی مغیره است که نعمت الهی را تبدیل به کفر نمودند و پیامبرشان را در روز بدر تکذیب کردند.»(27)
روش آن حضرت این گونه بود که گاهی نیز در تفسیر آیه، ابتدا به مصداق یابی آیه می پرداختند و افراد یا اشیائی که کلام خداوند بر آن ها دلالت دارد را معرفی می کردند. به عنوان مثال حضرت در تفسیر آیه ی : (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ * وَ إِنَّهَا لَبِسَبِیلٍ مُقِیمٍ)(28)فرموده اند:
کان رسولُ الله المتوسّمَ و أنا من بعدِه و الأئمّةُ من ذریّتی المُتَوسّمینَ؛(29)
رسول خدا صلی الله علیه و آله هوشمند و با درایت است، من و ائمه اطهار علیهم السلام نیز مصداق هوشمندان ( و متوسمین ) در آیه هستیم.
حروف مقطعه
دانشمندان و قرآن پژوهان درباره ی حروف آغازین بعضی سوره ها اختلاف نظر دارند.
برخی از آنان بر این عقیده اند که این حروف از متشابهاتی است که خداوند عالم آن ها را مخصوص خود دانسته و تأویل آن را جز او نمی داند. عامه هم از علی علیه السلام نقل کرده اند که:
لکلِّ کتابٍ صفوةٌ و صفوةُ هذا الکتابِ حروفُ التَهَجّی؛
هر کتابی دارای گزیده ای شاخص و مرموز است و ( الفاظ ) شاخص و گلچین قرآن، حروف مقطعه می باشد.(30)
هم چنین از آن حضرت علیه السلام درباره ی فایده ی حروف هجاء در قرآن سؤال شد، امام علیه السلام در پاسخ فرمودند: « هیچ حرفی در قرآن نیست مگر آن که نامی از نام های خدای - عزوجل - می باشد. »(31)
روایت دیگری ذیل آیه ی نخستین سوره ی بقره از امام علی علیه السلام نقل شده است که شرحی است درباره ی حروف مقطعه؛ مضمون این روایت چنین است:
قریش و یهود قرآن را تکذیب کردند و گفتند: قرآن سحری است که محمد صلی الله علیه و آله از خود ساخته و پرداخته و به خدا نسبت داده است! خداوند هم در پاسخ به آن ها فرمود: ( الم * ذلِکَ الکِتابُ )(32) یعنی ای محمد صلی الله علیه و آله این کتابی که بر تو فرستادیم، از حروف مقطعه مانند: الف، لام و میم تشکیل شده که حروف تهجّی و به زبان خود شماست. پس اگر راست می گویید شما هم مثل آن را بیاورید و در این راه از همفکران خود نیز مدد
جویید. سپس فرمود: آن ها نمی توانند چنین کتابی بیاورند. خداوند در آغاز سوره ی بقره می فرماید: « الم » این همان کتابی است که آن را با حروف تهجّی آغاز نموده ام. کتابی است که به موسی خبر آن را دادم و او به انبیای پس از خود و آنان به بنی اسرائیل خبر دادند که این کتاب بر محمد صلی الله علیه و آله نازل خواهد شد؛ کتابی که هیچ شکی در آن وجود ندارد.(33)
آمیختگی کلام امام علی بن ابی طالب علیه السلام با آیات الهی
آیات قرآن و یا الفاظ و عبارت های قرآنی، بسان خورشیدی فروزان در لابه لای سخنان گهربار امام علیه السلام می درخشد و زیبایی و فصاحت بی نظیری را به کلمات امام علیه السلام می بخشد. حضرت در سخنان خود معارف و معانی بلند اخلاقی، اجتماعی و سیاسی را می نمایاند و در راستای هدایت انسان ها، بلندترین و فصیح ترین مواعظ و کلمات بشری را از خود به یادگار می نهد و در همه ی این موارد، سخن را به گونه ای بس دلپذیر و تنبّه آفرین، با آیات الهی آذین می بندد. سجع کلمات امام علیه السلام سجع حاکم بر آیات قرآن، فصاحت و بلاغت بی نظیر خطبه ها، بسان کتاب خدا و آهنگ و فضای سخنان و مفاهیم بلند کلمات آن حضرت، الهام گرفته از قرآن مجید است:
بسیاری از شارحان نهج البلاغه، جمله ی معروف « کلامه دون کلام الخالق و فوق کلام المخلوق » را درباره ی کلمات آن حضرت بیان می کنند. برخی دیگر، به کتاب شریف نهج البلاغه، لقب « اخ القرآن » داده اند. کلمه ی « اخ » که در اصل لغت به معنای برادر است، در مواردی به معنای مصاحب، همزاد و مانند به کار می رود و پیداست که اخوت نهج البلاغه با قرآن با توجه به همین معانی مجازی است؛ یعنی کسانی که می گویند نهج البلاغه « اخ القرآن » است، مقصودشان این است که این کتاب راهی پیموده است که قرآن آن را پیموده و به خوبی از قرآن متابعت کرده است.(34)
طبق عقاید شیعه، بعد از کلمات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله سخنی شبیه تر به قرآن از کلام امیرمؤمنان علی علیه السلام یافت نمی شود؛ زیرا آن حضرت داناترین و فصیح ترین افراد امت و رهبر و خلیفه ی بر حق ایشان و اولین شاگرد مکتب قرآن است. از این رو میان کلمات و سخنان آن حضرت علیه السلام و آیات قرآن رابطه ای نزدیک به چشم می خورد و سخنان آن بزرگوار، هم در ظاهر و هم در مضمون و محتوا برگرفته از قرآن مجید است.
دکتر سید جواد مصطفوی در کتاب رابطه ی نهج البلاغه با قرآن به این مطلب اشاره می کند و بیش از سی مورد از مطالب و موضوعاتی را بیان می دارد که در قرآن و نهج البلاغه به طور مساوی و با یک مضمون بیان شده است. در بسیاری از این نمونه ها، سخنان و کلمات آن حضرت علیه السلام آمیخته با الفاظ و آیات قرآنی است و در نمونه های دیگر، مضامین و مفاهیم سخنان امام علیه السلام دقیقاً منطبق و همسو با معانی آیات الهی است.(35)
به عنوان نمونه، امام علی علیه السلام پس از وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره ی خلافت ابوبکر و مردمی که گرد او جمع شدند، سخن می گوید و حال آن ها را به وسیله ی آیات قرآن توصیف می کند و خطاب بدان ها می فرماید:
کما اِجتَمع أهلُ العِجلِ علی العِجلِ هاهنا فُتِنتُم، و مَثلُکم کمثلِ الّذی استَوقَد ناراً فلمّا أضاءَت ما حولَه ذهبَ الله بنورِهم و تَرکَهم فی ظلماتٍ لا یُبصرون صمُّ بُکم عُمی فهم لا یرجعون.(36)
امام علیه السلام برای توصیف و تبیین آن هایی که از گرد امام بر حق خود کنار رفته اند و وصی بر حق پیامبر صلی الله علیه و آله را فراموش کرده اند، از آیات قرآن استمداد می گیرد و به وسیله ی الفاظ و تعبیرات قرآن و با توصیفی زیبا و گویا، چگونگی آن ها را ترسیم می نماید.(37) در نهج البلاغه آن حضرت علیه السلام نیز نمونه های فراوانی از آمیختگی سخنان علوی با کلام الهی به چشم می خورد که در ذیل به مواردی چند اشاره می شود:
1.در یکی از خطبه های آن حضرت علیه السلام می خوانیم:
فإنَّ اللهَ سبحانه لم یَخلُقکم عَبثاً، و لم یَترُککم سُدیً، فلم یَدَعَکم فی جهالةٍ و لا عمی قد سَمّی آثارَکم، و عَلِمَ أعمالَکم، و کتبَ آجالَکم، و أنزَل علیکم الکتابَ تبیاناً لکلِّ شیءٍ؛
خدای سبحان شما را بیهوده نیافریده و رها نگذاشته و در نادانی و کورتان نداشته؛ زیرا، به شما گفته است چه بایدتان کرد و آموخته است که چه خدمتی تان باید آورد و نبشته است که طومار زندگی تان را کی خواهد سِپَرد و قرآن را که بیان دارنده ی هر چیز است بر شما فرو فرستاد.(38)
2.در مقامی دیگر، آن حضرت این گونه الفاظ و عبارت های قرآنی را در کلام خود به کار می گیرد:
یا أیّها الإنسانُ، ما جَرّأک علی ذَنبِک و ما غَرّک بربِّک و ما آنسکَ بهلکةِ نفسِک...؛(39)
ای انسان! تو را بر گناه چه چیز گستاخ کرده است؟ و بر پروردگارت چنین دلیر؟ چرا به کشتن خود ناپژمانی...؟
همان گونه که ظاهر عبارت ها نشان می دهد، حضرت علیه السلام برای بیان مقصود خود از تعبیرات قرآنی استفاده نموده است. در خطبه 86 از آیات و تعبیرات سوره ی مبارکه ی « اعلی » و در خطبه ی اخیر، از آیات سوره ی « انفطار » بهره گرفته و الفاظ و عبارت های زیبای خود را با آیاتی قرآنی درآمیخته و زینتی دو چندان بدان بخشیده است.
3.آن پیشوای فصاحت و بلاغت، در یکی از نامه های خود که سید رضی - رضی الله عنه - آن را از نیکوترین نامه های امام می شمارد، به نمایاندن چهره ی ناپاکان و دشمنان ستم پیشه و جدا ساختن آن ها از پاکان می پردازد و در کلمات و سخنان خود، به روشنی از آیات الهی استفاده می کند و آن ها را در لابه لای کلام خود جای می دهد.(40)
4. امام علیه السلام اصحاب خود را این گونه وصیت می نماید:
تَعاهدوا أمرَ الصلاةِ و حافِظوا علیها و استَکثِروا منها و تَقرَّبوا بها، فإِنّها کانت علی المؤمنین کتاباً موقوةً. ألا تسمَعون إلی جوابِ أهلِ النّارِ حین سُئِلوا: ( ما سَلَکَکُم فِی سَقَرَ * قالُوا لَم نَکُ مِنَ المُصَلِّینَ).. و قد عَرفَ حقَّها رجال من المؤمنین الذین لا تشغَلهم عنها زینةُ متاعٍ و لا قرةُ عینٍ من ولدٍ و لا مالٍ یقول الله سبحانه: ( رِجالٌ لا تُلهِیهِم تِجارَةٌ وَ لا بَیعٌ عَن ذِکرَ اللهِ وَ إقامِ الصَّلاةِ وَ إیتاءِ الزَّکاةِ)(41)؛ کار- برپایی نماز را بر عهده گیرید و نگاهداشت آن را بپذیرید و آن را بسیار به جای آرید و با نماز، خود را به خدا نزدیک دارید که نماز نوشته شده است بر مؤمنان - و باید گزارده شود - به وقت آن آیا گوش فرا نمی دهید به پاسخ دوزخیان که چون آنان پرسیده شوند: « چه چیز شما را در آتش سوزان در آورد، گفتند از نمازگزاران نبودیم »:...همانا کسانی از مؤمنان حق آن را شناختند که زیور دنیا از نمازشان به فکر دیگر کار نیفکند و نه آنچه موجب روشنی چشم بود از مال و فرزند. خدای سبحان فرماید: مردانی که باز نمی دارد آنان را بازرگانی و نه خرید و فروش از یا خدا و برپا داشتن نماز، پرداخت زکات و ... (42)
5. امام علیه السلام در یکی از کلمات قصار خود این گونه می فرماید:
إذا حُیِّیتَ بتحیّةٍ فحی بأحسنَ منها، و إذا أُسدِیَت إلیک یدُ فکافِئها بما یَربی علیها و الفضلُ مع ذلک للبادئ؛(43)
چون تو را درودی گویند، درودی گوی از آن بهتر و چون به تو احسانی کنند، افزون تر از آن پاداش ده و فضیلت او راست که نخست به کار برخاست.
در یکی از آیات قرآن نیز به این مطلب، با الفاظی مشابه اشاره شده است. خداوند می فرماید:
( وَ إذا حُیِّیتُم بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحسَنَ مِنها أَو رُدُّوها إنَّ الله َ کانَ عَلی کُلِّ شَیءٍ حَسِیباً )؛(44)(
هر گاه کسی شما را ستایش کند شما نیز به ستایشی مثل آن یا بهتر پاسخ دهید که خدا به حساب هر نیک و بد کاملاً خواهد رسید.
6. علی علیه السلام طی نامه ای به مالک اشتر می فرماید:
و أَمرَه أن یُکسِر نفسَه عند الشّهواتِ، و یَزعمها عند الجمحات، فإنّ النّفس أمّارةٌ بالسّوءِ إلّا ما رَحِمَ اللهُ(45)؛
و او را می فرماید تا نفس خود را از پیروی آرزوها باز دارد و هنگام سرکشی ها به فرمانش آرد تا همانا نفس به بدی وا می دارد، جز که خدا رحمت آرد.
قرآن کریم از زبان حضرت یوسف نقل می کند:
( إِنَّ النَّفسَ لَأَمّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلّا ما رَحِمَ رَبِّی)(46)؛
نفس امّاره انسان را به کارهای زشت و ناروا سخت روا می دارد جز آن که خدای من به لطف خود، بنده را نگه دارد.
برترین مربی و شایسته ترین شاگرد
پیشوای متقین علی علیه السلام در محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله برترین معلم و مربّی جهان، بیشترین تعلیم ها را فرا گرفت و با واسطه ی پیامبر صلی الله علیه و آله از سرچشمه ی علم الهی بهره می برد. امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید:
إنّ اللهَ عَلّمَ رسولَه الحلالَ و الحرامَ و التنزیلَ و التأویل. فَعَلَّم رسولُ الله علمَه کلَّه علیّاً(23)؛
خداوند حلال و حرام و تنزیل و تأویل را به فرستاده ی خود آموخت و او نیز دانش آن را تماماً به علی تعلیم داد.
همین امام معصوم در جای دیگر می فرماید:
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام هزار باب از علم آموخت که از هر بابی، هزار باب دیگر می گشود.(24)
بدین ترتیب، تمام دانش و اطلاعات از جانب خداوند به رسولش القا شده و آن حضرت نیز آن ها را به علی علیه السلام تعلیم نموده است و علی علیه السلام به امامان تعلیم نموده است تا همه از علم الهی بهره برند. بنابراین، منشأ دانش بی انتهای علی علیه السلام تعلیمات الهی و سخنان رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده است. وقتی معلم و مربی، کامل ترین انسان و در اوج عرفان و یقین و دانش جای دارد و شاگرد نیز در کمال فطانت و قدرت فراگیری و معنویت، باید این شاگرد برجسته به بلندای قله ی کمال دست یازد و به بالاترین مدارج دانش دین و کتاب الهی صعود نماید.
همان گونه که اشاره شد، در سایه ی مصاحبت همیشگی علی علیه السلام با پیامبر صلی الله علیه و آله و توجه خاص رسول خدا صلی الله علیه و آله به پسر عم و داماد خود، وی به جایگاه ویژه ای از کمال و دانش دست یافت.
حضرت علی علیه السلام را در محضر رسول الله صلی الله علیه و آله جایگاهی ویژه بود. امام علیه السلام را با پیامبر خلوتهایی بود که هیچ کس از آنچه در آنها می گذشت آگاه نبود. علی علیه السلام از معانی قرآن و کلام رسول الله صلی الله علیه و آله فراوان سؤال می کرد و هرگاه نمی پرسید، پیامبر صلی الله علیه و آله در تعلیم و تربیت وی لب به سخن می گشود و هیچ کس از صحابیان این جایگاه را در منظر رسول الله صلی الله علیه و آله نداشت.(25) کلامی بلند از زبان این پیشوای راستین در این باره نقل شده است:
کنتُ إذا سألتُ رسولَ الله صلی الله علیه و آله أنبَأنی، و إذا سکتّ ابتدأنی؛(26)
هنگامی که از پیامبر صلی الله علیه و آله سؤال می کردم، پاسخم را می داد و چون پرسشم تمام می شد و ساکت می شدم، ایشان شروع به سخن گفتن می فرمود. در برخی مجالس چون بر آن حضرت صلی الله علیه و آله وارد می شدم، با من به تنهایی به بحث و گفت و گو می نشست.(27)
افزون بر این، روایات فراوانی وجود دارد و در آن ها از قول علی علیه السلام نقل شده است که: نهانی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فلان ... أمرنی رسول الله صلی الله علیه و آله فلان... و یا روایاتی که با عبارت « فیما أوصی به رسول الله صلی الله علیه و آله علیاً » وارد شده است، همگی بیانگر آن است که پیامبر صلی الله علیه و آله رهنمودها و توصیه های مختلفی در مسائل دین و دنیا به امام علیه السلام داشته است.
در موارد زیادی علی علیه السلام از سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و چگونگی برخورد او با مسائل مختلف سخن می گوید و یا در سخنان خود به قول و فعل پیامبر صلی الله علیه و آله استناد می کند که همه ی اینها بیانگر ارتباط و پیوستگی علی علیه السلام با مربی و مراد خود و تعلیمات هدایت گر این معلم آسمانی به امام علیه السلام است. این امر، موجب شده است، علی علیه السلام در زمینه ی دانش دینی و قرآنی به جایگاه ویژه ای دست یابد و پس از رحلت رسول الله صلی الله علیه و آله در پاسخ به مردم و تبیین آیات قرآنی، از این گنجینه ی دانش به خوبی استفاده نماید.
به عنوان نمونه امام علیه السلام هنگامی که لباس نو می خرد و می پوشد: این گونه دعا می خواند: « الحمد الله الذی رَزَقنی من الرّیاشِ ما أتَجمّلُ به فی الناسِ، و أُواری به عَورتی؛ سپاس خدای را که به من پوشش و لباس عطا فرمود تا بدان وسیله در میان مردم آراسته گردم و خود را بپوشانم. » پس از آن می فرماید: « هکذا سمعتُ رسول الله صلی الله علیه و آله یقول؛ از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که چنین می فرمود ».(28)
امام علیه السلام در وضو گرفتن به کیفیت وضوی پیامبر تأسّی می نمود و بسان رسول خدا صلی الله علیه و آله وضو می گرفت و می فرمود: « هذا وضوءُ رسولِ الله، من سَرّه أن یَنظرَ إلی وضوءِ النّبی فَلیَنظر إلی هذا؛ این طریق وضو ساختن رسول خدا صلی الله علیه و آله است، هرکس او را خوش آید که وضوی پیامبر صلی الله علیه و آله را ببیند، به وضو گرفتن من درنگرد.»(29)
داماد و پسر عم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، حتی در نوشیدن و آداب آن، لباس پوشیدن و زینت کردن، کیفیت دعا کردن، شب زنده داری و عبادت، صدقه دادن و مجالست و همنشینی با دیگران، تعالیم و دستورهای صریحی از پیامبر صلی الله علیه و آله داشت و سیره ی نبوی را در این امور برای دیگر اصحاب توضیح می داد.(30) بر طبق گواهی اخبار و روایات شیعه و سُنّی، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به گونه ای منظم احادیثی را بر علی علیه السلام املا می کرده است و او نیز آن ها را به طور دقیق یادداشت می کرده و همه ی حقایق، به ویژه تفسیر قرآن را، از زبان پیامبر صلی الله علیه و آله می نگاشته است و همه ی این احادیث را به صورت مکتوب - حتی پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله – همیشه به همراه داشته است. صحیفه ی جامعه ی علی بن ابی طالب علیه السلام به عنوان نخستین مجموعه ی تألیف یافته در تاریخ اسلام، نمونه ای از این تلاش می باشد.
اینک به شواهد روایی اشاره می شود که در آن ها حضرت علیه السلام برای راهنمایی دیگران، از وصایا و سخنان رسول خدا صلی الله علیه و آله یاری می گیرد و پاسخ آن ها را به نیکی می دهد: در مقامی امام علیه السلام می فرماید: « سوگند به خداوند که محمد صلی الله علیه و آله را به حق مبعوث نمود، پاسخ هر سؤال و درمان هر گرفتاری و مشکلی در قرآن وجود دارد و من نیز بدان ها آگاهی دارم.» در این جا مردی بر می خیزد و از دزدی هایی که هر شب در خانه ی او اتفاق می افتد، شکایت می کند و از امام علیه السلام می خواهد تا اگر راه چاره ای در آیات قرآن وجود دارد، او را راهنمایی نماید. امام علیه السلام در پاسخ می فرماید: « برای امان از دزدی و سرقت، هنگام خواب آیه ی شریفه ی : ( قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَیّاً مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى وَ لاَ تَجْهَرْ بِصَلاَتِکَ وَ لاَ تُخَافِتْ بِهَا وَ ابْتَغِ بَیْنَ ذلِکَ سَبِیلاً * وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیراً )(31)را تلاوت نما.»(32)
در روایتی دیگر، ذیل آیه ی شریفه به نقل از پیامبر صلی الله علیه و آله می خوانیم: « فی وصیّةِ النبیِّ لعلِّیٍ: یا علیُّ، أمانُ لأمّتی مِنَ السّرقِ « قل ادعوا الرّحمن أیّاً ما تدعوا...»إلی آخر السورة.»(33)
با قرار دادن این دو روایت در کنار یک دیگر، به خوبی روشن می شود که علی علیه السلام در رفع مشکل و پاسخ به سوال سائل، از وصیت و کلام نورانی پیامبر صلی الله علیه و آله کمک می گیرد و به راهنمایی او می پردازد.
در روایت دیگری نقل شده است که علی علیه السلام در هنگام وقوع جنگ، مسلمین را به برپایی نماز توصیه می فرمود و آن ها را به مراقبت و محافظت از این فریضه ی الهی فرمان می داد و با استناد به آیه ی شریفه ی: ( وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاَةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْهَا )(34) و اشاره به سیره ی نبوی، می فرمود: « پیامبر نیز پس از نازل شدن این آیه، خاندان خود را به برپایی نماز سفارش می فرمود و در راه اقامه و برپا شدن نماز صبر می نمود.»(35)
هم چنین در مقامی دیگر آن حضرت علیه السلام در پاسخ به سؤال فردی که از رام نبودن چارپای خود شکایت دارد، به او توصیه می نماید در گوش چارپا، آیه ی شریفه ی: ( وَ لَهُ أَسلَمَ مَن فِی السَّمواتِ وَ الأرضِ طَوعاً وَ کَرهاً وَ إِلیهِ یُرجَعُونَ) را بخواند. در روایتی دیگر می خوانیم که امام علیه السلام این مطلب را از تعالیم و وصایای رسول خدا صلی الله علیه و آله آموخته است.(36)
امام علی علیه السلام در محضر برترین مفسّر قرآن
به گواهی اخبار و روایات متعدد، پیامبر رحمت، حضرت محمد صلی الله علیه و آله پس از نزول وحی، آیات قرآن را بر علی علیه السلام می خواند و او را از محتوای آیات آگاه می نمود و تأویل و تنزیل آن ها را به حضرتش می آموخت. حتی زمانی که فرشته ی وحی بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل می شد و علی علیه السلام نزد پیامبر حضور نداشت، رسول خدا صل الله علیه و آله آیاتی که در آن فاصله نازل شده بود بر امام علیه السلام می خواند و می فرمود: « یا علی؛ در غیبت تو، چنین و چنان نازل شد و تأویل و تفسیر آن نیز چنین است.»(37) لذا علی علیه السلام در فهم و تفسیر آیات، تحت تعلیم و آموزش مستقیم پیامبر صلی الله علیه و آله به سر می برد و چند و چون تفسیرها و تأویل های کتاب خدا را از محضر مربی و مراد خود، برترین مفسر قرآن، می آموخت. اینک به نمونه ای در این باره اشاره می شود:
علی علیه السلام می فرماید:
ألا أُخبرکم بأفضل آیةٍ فی کتابِ الله تعالی حَدَّثنا بها رسولُ الله: (وَ مَا أَصَابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُو عَنْ کَثِیرٍ )(38)و سَأُفَسِّرها لک یا علیّ؛ آیا به برترین آیه ای که رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره ی آن با ما سخن گفت، شما را آگاه سازم؟ آن آیه ی: ( مَا أَصَابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِمَا...) می باشد که پیامبر فرمود: یا علی آیه را برایت تفسیر می کنم.(39)
در ادامه روایت، علی علیه السلام از چگونگی تفسیر آیه به وسیله ی رسول خدا صلی الله علیه و آله، اصحاب را آگاه می سازد و می فرماید: رسول الله صلی الله علیه و آله این آیت مبارک را برای من این گونه تفسیر فرمود:
منظور از : (مَا أَصَابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ ) بیماری، عقوبت یا بلاهای دنیوی است که به واسطه ی آنچه انجام می دهید، گریبان گیر شما می شود؛ زیرا خداوند تعالی، بزرگوارتر از آن است که آنچه در دنیا بر بندگان عفو کرده، عقوبت آن را در آخرت تکرار کند. خداوند بردبارتر از آن است که از عفو خود صرف نظر کند و بندگان را عقوبت نماید.(40)
در همین باره در یک از خطبه های نهج البلاغه می خوانیم که امام علیه السلام مشغول ایراد خطبه بودند که مردی برخاست و گفت: ما را از فتنه خبر ده، آیا درباره ی آن از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسیده ای؟ امام علیه السلام در پاسخ فرمود: « چون خدا این آیت را فرستاد: (أالم * َحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لاَ یُفْتَنُونَ ) دانستم تا رسول خدا صلی الله علیه و آله در میان ماست، فتنه نتواند برخاست. پرسیدم: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله ، این فتنه ای که خدا تو را از آن خبر داده چیست؟ فرمود: ای علی! امت من پس از من به زودی دچار فتنه گردند. مردم به مال های خود فریفته شوند و به دین خویش بر خدا منت نهند. رحمت پروردگار آرزو کنند و از سطوت او ایمن زیند. حرام خدا را حلال شمارند، با شبهت های دروغ وهوس هایی که به غفلت در سر دارند. « می » را « نبیذ » گویند و حلال پندارند. حرام را « هدیّت » خوانند و ربا را معاملت دانند. گفتم: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله، آن زمان آن مردم را در چه پایه نشانم؟ از دین برگشتگان یا فریفتگان؟ فرمود: فریفتگان».(41)
هم چنان که می بینیم، امام علی علیه السلام پس از نزول آیه ی فوق برای درک و فهم بیشتر مقصود خداوند، به حضور مربی و مراد خود، رسول خدا صلی الله علیه و آله می رود و تفسیر و معنای فتنه را که در آیه بدان اشاره شده است از حضرت رسول صلی الله علیه و آله می پرسد و او نیز به توضیح و تبیین مطلب می پردازد. در آثار روایی، روایت دیگری به چشم می خورد که نشان گر آن است که امام علیه السلام در محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله تفسیر بسیاری از آیات را آموخته است:
امام محمد باقر علیه السلام فرمودند:
علی علیه السلام تفسیر آیه ی : (لکِنِ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِهَا غُرَفٌ )(42) را از رسول الله صلی الله علیه و آله پرسید و فرمود: این خانه ها و غرفه ها از چه بنا شده است؟ حضرت رسول صلی الله علیه و آله در پاسخ به علی علیه السلام فرمود: این غرفه ها را خداوند برای اولیا خود از درّ و یاقوت و زبرجد بنا نموده است. سقف این خانه ها را نقره است و هر خانه، هزار درب طلا دارد و فرشته ای نگهبان، و ...(43)
بدین سان، علی علیه السلام در سایه ی توفیقات الهی، بیش از همه از برکات و فیوضات درک محضر رسول خدا بهره برده و به تربیت و رشدی منحصر به فرد، دست یافته است. این امر، بر آگاهی و فهم قرآنی امام علیه السلام تأثیر فراوان داشته و موجب شده تا سنّت پیامبر، یکی از منابع مهم تفسیری امام علی علیه السلام به شمار آید.
مصحف امام علی بن ابی طالب یا تفسیر آن بزرگوار
قبل از پرداختن به چگونگی و ویژگی های مصحف امام علیه السلام، لازم است به یکی از عوامل بسیار مهم در حفظ و صیانت قرآن از تحریف اشاره نماییم. علی علیه السلام در این مرحله از تاریخ قرآن، نقش مهم و اساسی داشته است و به عنوان صحابی پیشگام رسول خدا صلی الله علیه و آله در این زمینه به شمار می آید. دانش پژوهان قرآنی از این مرحله به نام جمع قرآن یاد می کنند که اکنون به ابعاد آن پرداخته می شود:
جمع قرآن و علی علیه السلام
قرآن بر رسول خدا نازل می شد و آن حضرت با توجه به علاقه و اشتباق فراوان به نزول آیات قرآن، آنها را حفظ و بر صحابی ارجمند خود می خواند. علاقه ی فراوان رسول خدا صلی الله علیه و آله و یاران او به حفظ و قرائت آیات الهی، عامل مهمی در صیانت قرآن از هرگونه تصحیف و تحریف به شمار می آید. دکتر صبحی صالح در این باره می نویسد:
پیامبر صلی الله علیه و آله، خود سید حفّاظ بود و آیات قرآن را در سینه حفظ و نگه داری می نمود و در این زمینه اهتمام فراوانی مبذول می داشت. علاوه بر پیامبر صلی الله علیه و آله، تعدادی از صحابه مانند: خلفای اربعه، ابن مسعود، حذیفه، عایشه و ... قرآن را حفظ می کردند و به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرضه می داشتند. نگه داری قرآن در حافظه ها، یکی از مهم ترین عوامل حفظ و صیانت قرآن بوده است. عامل دوم، نگارش وحی بر روی نوشت افزارهای موجود بوده است. پیامبر صلی الله علیه و آله در کار نوشتن آیات سعی فراوانی داشت و به تعدادی از صحابه، مانند علی علیه السلام فرمان می داد تا آیات قرآن را بنگارند.(44)
دکتر صبحی صالح جمع قرآن را به دو معنای ذکر شده - یعنی حفظ در سینه ها و نوشتن بر روی نوشت افزارها - می داند و معتقد است این کار در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله انجام می شده است.
بر اساس روایات و اخبار فراوان، علی علیه السلام در هر دو مرحله، پیشگام بوده است. او در حفظ و قرائت قرآن بیش از همه ی صحابه اهتمام داشته و تحت نظارت رسول خدا صلی الله علیه و آله، با علاقه فراوان به این کار می پرداخته است. افزون بر آن، امام علیه السلام به عنوان کاتب وحی در زمینه ی نگارش آیات الهی نیز بیش از دیگران کوشش می کرده است. او دارای خط خوشی در نگارش کوفی بوده و آیات قرآن را با خط خود می نگاشته است.(45)
پیش تر به نقل از امام علیه السلام آوردیم که آن بزرگوار فرمودند: « چون آیات الهی نازل می شد، پیامبر مرا می خواند و آن ها را بر من املا می کرد تا من با خط خود، آیات قرآن را می نگاشتم و...»
امام علیه السلام پس از رحلت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بنا به وصیت حضرتش به جمع و گردآوری قرآن پرداخت. او خود در این باره می فرماید:
رسول خدا صلی الله علیه و آله به من سفارش و وصیت فرمود که پس از دفن او جز برای نماز جمعه از خانه خارج نشوم تا آن گاه که کتاب خدا را جمع آوری نمایم؛ زیرا قرآن در آن زمان روی چوبه های نخل و استخوان های شانه ی شتر نوشته شده بود.(46)
پیشوای متقیان، پس از آن خود را ملازم خانه ساخت و مشغول جمع و تألیف آیات قرآن گردید و از خانه جز برای نماز بیرون نیامد تا این که تمام آیات را یک جا جمع نمود و تنزیل و تأویل و ناسخ و منسوخ آن ها را نیز با خط خود نگاشت.(47) بنابراین، نخستین کسی که پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله، مشغول گردآوری قرآن شد و کتاب خدا را طبق ترتیب نزول جمع نمود، علی بن ابی طالب علیه السلام بود.(48)
ویژگی های مصحف امام علی علیه السلام
پرداختن به چگونگی جمع قرآن به وسیله ی علی علیه السلام و مصحف آن امام بزرگوار، نیازمند، پژوهشی گسترده می باشد و گفت و گو در این باره نیز مجال وسیعی می طلبد و ما بخشی را که در ارتباط با این بحث است، بر می گزینیم. در آثار روایی و تفسیری شیعه و سنی، ویژگی هایی برای مصحف علی علیه السلام بیان شده است که در این جا بدان می پردازیم:
1.مصحف امام علیه السلام نخستین تألیف در تاریخ اسلام می باشد. اگر مصحف امام علیه السلام تنها مشتمل بر آیات قرآن بود، به عنوان نخستین تألیف از آن یاد نمی شد. بنابراین، می توان گفت این مصحف علاوه بر نص قرآن، شامل تفسیر و تأویل آیات نیز بوده است و از این رو، به عنوان نخستین تألیف یا صحیفه ی مکتوب، معرفی شده است.
2.این مصحف مشتمل بر شروح و تفاسیری بر آیات مبهم و بیان اسباب نزول آیات بوده است. در آن مکی بر مدنی و منسوخ بر ناسخ مقدم شده است. در این مصحف، به مکانی و زمانی که آیات قرآن در آن نازل شده و یا مناسبتی که نزول آیات را موجب گردیده نیز اشاره شده است. قرائت موجود در مصحف نیز، قرائت رسول خدا صلی الله علیه و آله می باشد.
این مصحف جنبه های عام و همیشگی آیات را در بردارد. به گونه ای که این جوانب محدود در زمان و مکان یا شخص خاصی نمی شود. این معنا همان تأویل است که در مصحف علی علیه السلام مشاهده می شود. تنزیل مناسبتی است که مربوط به زمان نزول آیه می شود و مصحف امام علیه السلام مشتمل بر همه ی این دقایق است که حضرت علی علیه السلام آن ها را از شخص پیامبر صلی الله علیه و آله فرا گرفته بود و بدون آن که ذره ای از آن ها را فراموش کند، در مصحف خود گرد آورده بود.(50)
3.در این مصحف محکم و متشابه، اسامی اهل حق و باطل و انحرافات برخی مهاجران و انصار ذکر شده است.(51)
در برخی روایات دیگر آمده است که امام علیه السلام اسامی منافقان را از رسول خدا صلی الله علیه و آله آموخته بود. بعید نیست که پیامبر صلی الله علیه و آله چهره ی یک عده از منافقان را در مجالس خصوصی به برخی خواص اصحابش مانند امیرمؤمنان علیه السلام معرفی نموده باشد و امام علیه السلام نیز آن ها را در مصحف خود ذکر کرده باشد.(52)
آیة الله خویی پس از آن که روایات مختلفی را درباره ی مصحف علی علیه السلام می آورد، بر این نکته تصریح می کند که آن مصحف افزونی هایی داشته و آن افزونی ها، تفسیر و تأویل آیات بوده است که علی علیه السلام آن ها را به املا رسول الله صلی الله علیه و آله ثبت و ضبط می نموده است. به دیگر سخن، هر آنچه بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل می شده، قرآنی نبوده است؛ بخش هایی قرآنی و جلوه ی اعجاز الهی و برخی توضیحات و تفسیرها و تأویل های آیات بوده است. بنابراین، آنچه در آن مصحف به وسیله ی حضرت جمع آوری شده، وَحیانی بوده و همه آن ها قرآنی نبوده است. او در توضیح این مطلب، می نویسد:
قرآن علی علیه السلام مشتمل بر اضافاتی است که جزء قرآن نبوده است. این اضافات یا تفسیر آیات بوده و به عنوان تأویل و بیان آنچه بازگشت کلام خدا بر آن است، و یا شرح و توضیح آیات، به عنوان تنزیل از سوی خداوند. تنزیل در این جا تنها به معنای آن چیزی نیست که به صورت قرآن نازل شده است؛ زیرا تنزیل در مواردی در قرآن و روایات به معنای خود قرآن است ولی گاهی هم در معنای اصلی و مصدری خود ( فرو فرستادن ) استعمال می گردد، گر چه به عنوان آیات قرآن نباشد. زیرا آنچه از سوی خداوند نازل می گردد، مستلزم آن نیست که قرآن باشد. ممکن است سخنی از طرف خدا نازل شود که غیر از آیات قرآنی بوده باشد. بنابراین، اضافات تنزیلی که طبق روایات، در قرآن علی علیه السلام وجود دارد، شاید از این گونه سخنان بوده که در شرح و تبیین آیات قرآن از طرف خدا نازل گردیده است، بدون این که جنبه ی قرآنی داشته باشد. روایات مربوط نیز تنزیل بودن برخی اضافات قرآن علی علیه السلام را می رساند، نه قرآن بودن آن ها را. (53)
علامه سید جعفر مرتضی عاملی پس از نقل گزارش های بسیاری درباره ی چگونگی مصحف علی علیه السلام می نویسد: « بدین سان، روشن شد که مصحف علی علیه السلام با قرآن موجود هیچ گونه تفاوتی نداشته است و تفاوت های یاد شده، تنها در چینش سوره ها و ترتیب نزول آن ها و هم چنین تفسیر و تأویل آیات بوده و نه جز آن.»(54)
بدین ترتیب، مصحف علی علیه السلام عملاً تفسیر قرآن بوده است، تفسیر عظیم و بی نظیر و نخستین تفسیر تدوین یافته ی قرآن کریم. آری، علی علیه السلام نخستین کسی است که تفسیر قرآن را با تلقی از وحی و تعلیمات پیامبر صلی الله علیه و آله نگاشت و حقایق و دانش های فراوانی در آن جای داد. اما دریغ که مردم آن روزگار، قدر آن گوهر ارزشمند و گنجینه ی علم و معرفت را ندانستند و از آن بهره ی لازم را نبردند. علاوه بر مصحف آن بزرگوار، انبوه نقل های تفسیری ارزشمند امام علیه السلام در متون حدیثی و تفسیری پراکنده است و این همه، نمونه های روشن تفسیر علوی و نشانِ دانش انبوه آن حضرت می باشد.
تفسیر به رأی
روشی که در تفسیر قرآن در میان برخی مفسران دیده می شود، روش تفسیر به رأی است که در آن، نظر و اندیشه ی مفسر محور استنباط قرار می گیرد. مفسر در این روش، به اجتهاد خود در تفسیر قرآن اعتماد می نماید و از روایات منقول از صحابه یا تابعین در تفسیر استفاده نمی کند. در این نوع که تفسیر مذموم و باطل به شمار می آید، قرآن بدون علم و آگاهی و از روی هوا و نادانی به قواعد زبان و مقاصد قرآن تفسیر می شود و در تبیین آیات الهی، بدعت و روشی نادرست و مخالف احکام شرع گذاشته می شود. چنین تفسیری است که در روایات شدیداً نهی شده است.(55)
رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز چنین تفسیری را شدیداً نهی کرده و می فرماید:
من قال فی القرآن برأیهِ فَلیتبَّوأ مَقعَدَه من النّار؛(56)
کسی که قرآن را به رأی و نظر خود تفسیر کند. جایگاهش آتش جهنم است.
پیشوای آگاه، علی علیه السلام در این باره نیز با آگاهی تمام سخن می گوید و تفسیر به رأی را مذمت می نماید. وی به مخاطب خود می فرماید:
بر تو باد که از تفسیر به رأی در قرآن دوری کنی و مفهوم و تفسیر آیات را از آگاهان و دانایان به کتاب خدا بپرسی. ظاهر برخی آیات قرآن شبیه سخنان بشر می باشد، در حالی که آن کلام خداست و تأویلی و معنای آن هیچ شباهتی به سخنان انسانی ندارد؛ هم چنان که احدی از مخلوقات خدا و افعال آن ها شباهتی به ذات مقدس الهی ندارد. کلمات و آیات خداوندی نیز قابل سنجش با سخنان بشری نمی باشد. بنابراین هرگز آیات الهی و کلمات خداوند را به کلام بشر تشبیه نکن و میان این دو، مقایسه قرار مده که گمراه و هلاک خواهی شد.(57)
امام علیه السلام در این روایت با اشاره به این مطلب که تأویل و تفسیر آیات الهی کار هر کسی نیست، می فرماید: « سخنان خداوند نباید با کلام بشری مقایسه شود و با همان روشی که سخنان انسان ها مورد بررسی قرار می گیرد تفسیر شود. فهم و درک سخنان خداوند با درک سخنان انسانی تفاوت دارد و برای تفسیر آن باید از اعمال نظر و تحمیل پندارهای شخصی پرهیز نمود که این کار، هلاکت و ضلالت به دنبال خواهد داشت.»
وی در مقامی دیگر، تفسیر به رأی را پیروی از خواست ها و تحمیل پندارها و هواها بر قرآن می داند و می فرماید:
و آخر قد یَسَمّی عالماً و لیس به، فاقتبس جهائل من جهّال، و أضالیل من ضلّال، و نصب للنّاس شرکاً من حبائل غرورِ و قول زورِ قد أحمَلَ الکتابَ علی آرائهِ، و عَطف الحقَّ علی أهوائِه؛
و دیگری که دانشمندش دانند و بهره ای از دانش نبرده، ترّهاتی چند از نادانان و مایه های جهلی از گمراهان به دست آورده، دام هایی از فریب و دروغ گسترده، کتاب خدا را به رأی خویش تفسیر نماید و حق را چنان که دلخواه اوست تعبیر کند.(58)
پینوشتها:
1.مهدوی راد، « تاریخ تفسیر و تطور آن »، میراث جاویدان، شماره 14، ص 20
2.نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، خطبه 1، ص 7
3.همان، خطبه ی 194
4.مجادله، آیه ی 19
5.ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج1، ص 266
6.همان، ج1، ص 267
7.میراث جاویدان، ص 23
8.تکاثر، آیه ی 1-3
9.فیض الاسلام، نهج البلاغه، خطبه ی 212
10.ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج11، ص 153
11.حضیّر جعفر، تفسیر القرآن بالقرآن عند العلامة الطباطبایی، ص 67
12.المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی، ج1، ص 11
13.نهج البلاغه، خطبه ی 133
14.میراث جاویدان، ص 19
15.مدیرشانه چی، علم الحدیث و درایة الحدیث، ص 24
16.نهج البلاغه، خطبه ی 192
17.کافی، ترجمه و شرح سید جواد مصطفوی، ج1، ص 82
18.اربلی، کشف الغمة، ج1، ص 184
19.همان، ص 184 و بحارالانوار، ج 38
20.بحارالانوار، ج40، ص 151
21.نهج البلاغه، خطبه ی 192
22.شرح نهج البلاغه، ج3، ص 210
23.بحارالانوار، ج40، ص 208
24.همان، ص 132
25.کتاب سلیم بن قیس هلالی، ص 63
26.متقی هندی، کنز العمال، ج13، ص 128
27.کافی، ج1، ص 82
28.مسند احمد بن حنبل، ج1، ص 254
29.همان، ص 182 و 230
30.ر.ک: همان، ص 126، 138-139، 149، 217 و 235
31.اسراء، آیه ی 110-111
32.نورالثقلین، ج3، ص 233
33.همان
34.طه، آیه ی 132
35.نور الثقلین، ص 409
36.همان، ج1، ص 360
37.بحارالانوار، ج89، ص 79
38.شوری، آیه ی 30
39.مسند احمد بن حنبل، ج1، ص 137
40.همان
41.عنکبوت، آیه ی 3
42.نهج البلاغه، خطبه 156
43.زمره، آیه ی 20
44.نورالثقلین، ج5، ص 217
45.صبحی صالح، مباحث فی علوم القرآن، ص 65 و 66
46.حجتی، پژوهشی در تاریخ قرآن کریم، ص 204 و 409
47.همان، ص 216 و سیوطی، الاتقان، ج1، ص 183
48.همان
49.التمهید فی علوم القرآن، ج1، ص 225
50.همان، ص 225-229
51.مرتضی عاملی، حقایق هامة حول القرآن الکریم، ص 157-161
52.سید ابوالقاسم خوئی، البیان، ج1، ص 318-321
53.همان
54.حقایق هامه حول القرآن الکریم، ص 157-161
55.التفسیر و المفسرون، ج1، ص 264 و صابونی، التّبیان فی علوم القرآن، ص 155
56.طبری، جامع البیان، ج1، ص 34
57.بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج1، ص 3 و نورالثقلین، ج3، ص 351
58.نهج البلاغه، خطبه ی 87