ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 87/9/30 :: ساعت 11:52 صبح )
»» آثار منفى جنبش ملى گرایى2
3ـ پیروى از غرب
این پیروى واقعیتى تلخ و حالتى بیمارگونه است که از دو عامل نشأت مى گیرد: یکى اختلال میزان نیروها میان تابع و متبوع به طورى که تابع ضعیف تر و متبوع قوى تر است و رابطه تبعیت از همین جا ناشى مى شود, همان گونه که از تفکرى نشأت مى گیرد که تابع را به پیروى یا هم سویى مى خواند. این دو عامل در ملى گرایى وجود دارند.
از آن چه گذشت روشن گردید که ملى گرایى سبب انحطاط در توان و نیروهاى جامعه و به هدر رفتن امکانات آن مى گردد, و این چیزى است که به ضعف امت در برابر استعمار مى انجامد که خود نخستین عامل تبعیت است, همان سان که ملى گرایى از آن جا که عنصرى از عناصر غرب گرایى منادى دعوت به پیروى از غرب است. پس غرب گرایى یک معنا بیش ندارد و آن این که مسلمانان از غرب دنبال روى کنند و از ویژگى هاى تمدن آن متابعت کنند, این عامل دوم تبعیت است.
ملى گرایى ابزار غرب بوده است براى براندازى خلافت عثمانى و از بین بردن وحدت مسلمانان و برانگیختن دشمنى و جنگ میان آنان و منحرف کردن آنان از خط اسلام, و استوار کردن پایه هاى سلطه و سیطره بر آنان. این منشاء مصیبت هایى است که مسلمانان در قرن بیستم ـ و در صدر همه آنها قضیه فلسطین ـ با آن مواجه شدند. البته نمى توان از حرکتى که براساس تفکرى غربى استوار است و در دامان مؤسسات استعمارى نشو و نما یافته و در سایه گمراه سازى و هیمنه غربى عمل مى کند انتظارى غیر از این داشت. ما چه انتظارى مى توانیم داشته باشیم از جنبش ملى گرایى اى که لورنس مؤسس آن است که مى گوید: (من به تفکر ملى گرایى عربى ایمانى عمیق داشتم و پیش از حضورم در حجاز اطمینان داشتم که این تفکرى است که ترکیه را به فروپاشى خواهد کشاند)24 و نیز مى گوید: (من قصد داشتم امتى جدید تشکیل دهم و به بیست میلیون نفر از سامى ها بنیان هایى را عرضه کنم تا رؤیاهاى خود را در گرایشات ملى, بر آن ها پایه گذارى کنند, همه سرزمین هاى امپراتورى عثمانى در نظر من با مرگ یک نفر انگلیسى برابرى نمى کند.)25
پس ما چه انتظارى از وحدت عربى اى داریم که انتونى ایدن ـ وزیر خارجه بریتانیا در سال 1941 ـ به آن دعوت مى کند, و جامعه عربى بر پایه آن استوار مى گردد؟
4ـ ملى گراییِ ویران گر
خطاى آشکارى که ملى گرایان جهان سوم مرتکب شدند این بود که به استعمار روى آوردند و از آن خواستند تا ملیت هاى آنان را تقویت کند و طبیعى بود که به هیچ چیزى دست نیابند, نه فقط از آن رو که استعمار چنین چیزى را براى آنان نمى خواهد بلکه به این دلیل که بناى هویت خودى به واسطه غیر, ممکن نیست.
و چه درست مى گوید اقبال در خطابش به ملى گرایان مسلمان که:
فى قدیم الدهر کنتم امة
لهف نفسى کیف صرتم امما
کل من اهمل ذاتیته
فهو اولى الناس طرّا بالقضا
لن یرى فى الدهر قومیته
کل من قلّد عیش الغربا26
ییعنى: در روزگاران گذشته شما امّتى واحد بودید امّا چه شد که به چند امّت متفرق شدید. هر کس هویت خویش را فراموش کند در معرض نابودى قرار مى گیرد و هر کس از مرام بیگانگان پیروى کند هرگز در جهان ملیّت خود را نخواهد یافت.
به همین سبب یعنى از بین رفتن شعور ملّیِ حقیقى و به سبب تبعیت, ملیت هایِ جهان سوم در دست یابى به رهبرى هاى مخلص و منزه ناکام بوده اند و پیوسته گرفتار رهبران دست نشانده, سرسپرده بیگانه و خائن بوده اند; براى مثال آیا این (عبدالحمید ثانى) نبود که تلاش هاى (هرتزل) را براى گشودن راه فلسطین در مقابل 22 میلیون لیره انگلیسى رد کرد و اسکادرانى کامل را براى دفاع از دولت دست نشانده ایجاد کرد و وامى به مبلغ صد میلیون فرانک براى صرف در امر تسلیحات گرفت در حالى که دولت عثمانى در نابسامان ترین شرایط اقتصادى به سر مى برد. آیا این سلطان مسلمان ترک با همه قصور و تقصیرى که داشت بهتر از داعیان عربیت و مدعیان ملى گرایى عربى نبود که سرزمین هاى شان را با ذلّت تسلیم غرب کردند و به جاى مشارکت در آزادسازى فلسطین در نابود سازى آن سهیم شدند؟
آیا امام خمینى(رض) براى عزّت ایران و عرب بهتر از مدعیان ملى گرایى نبوده است؟
آیا میرزا محمد تقى شیرازى رهبر انقلاب دهه بیست در عراق براى عربیت بهتر و مفیدتر از ملک فیصل و پدرش رهبر انقلاب عربى یعنى شریف حسین نبوده است در حالى که میرزا, ایرانى و فارس بوده است؟ آیا شیخ مهدى خالصى, که عرب و عراقى بود و در ایّام تبعیدش در ایران به نفوذ بیگانه در ایران اعتراض کرده است, براى ملیّت فارس و کشور ایران بهتر از رضا شاه پهلوى نبود؟
5ـ تفکر مادى
پیش از این یاد کردیم که ملى گرایى جزئى از بافت تمدن مادى است و طبیعى است که آثار این تمدن بر چهره اندیشه ملى گرایى نمایان باشد. در دنیاى اسلام ملى گرایى دو مرحله از تفکر مادى را پشت سر گذاشته است, پیش از جنگ جهانى دوم ملى گرایى از مادیّت تفکر غربى تغذیه مى کرد و پس از این جنگ, ملى گرایان سوسیالیسم را به عنوان مکتبى اقتصادى پذیرفتند و در آن از تجربه مارکسیسم کمک گرفتند. این امر ملى گرایى را در جهان اسلام به مرحله اى وارد کرد که ریشه عمیق ترى در تفکر مادى داشت.
از شواهد جنبه مادى اندیشه ملى گرایى در جهان اسلام سخن دکتر (احمد زکى ابو شادى) است:
انِ العروبة والکنانة ملتین
دینٌ یوحـده الوفـی العابد
عربیت و کنانه دو ملت هستند که شخص وفادار و متعبد به هر یک از آن ها آن را دین منحصر و واحد خود مى داند.
ییکى از ملى گرایان سوریه در مقاله اى آورده است: (…تنها راه تحکیم تمدن عرب و پایه گذارى جامعه عربى آفریدن انسان عرب جدید سوسیالیست است که بر این باور است که خدا و ادیان و تیول دارى و سرمایه دارى و رفاه طلبى و همه ارزش هایى که بر جامعه گذشته حاکم بوده است چیزى جز پیکره هاى مومیایى شده اى در لابه لاى تاریخ نیستند.)27
على ناصر الدین مى گوید: (ملى گرایى نسبت به ما ملى گرایان عرب یک دین است که بهشت و دوزخ خود را دارد اما در همین دنیا)28. عمر فاخورى مى نویسد: (عرب رشد نخواهد کرد مگر آن که عربیت یا اصل عربى به منزله دینى شود که بر آن تأکید و اهتمام ورزند همان سان که مسلمانان بر قرآن کریم و مسیحیان بر انجیل مسیح تأکید و اهتمام مى ورزند.)29
6ـ تحریف اندیشه اسلامى
ییکى از نتایج ملى گرایى در زندگى مسلمانان این بوده است که ملى گرایان افکار خویش را بر اسلام تحمیل کرده و سبب تحریف اندیشه اسلامى شده اند. از بارزترین نمودهاى این تحریف پیوند دادن اسلام با عربیت براساس تفکر ملى گرایانه است که مى گوید عقاید و فرهنگ ملل مظاهر و تجلیات ملى است که از ویژگى هاى تاریخى و فکرى آن ملت ها نشأت مى گیرد. در پرتو چنین نظرى اسلام نیز مظهرى از مظاهر ملیّت عربى است بلکه طبق تفسیر (میشل عفلق) زاییده انسان عرب است30, نه مولود آسمان. به این بیان که امت عرب رسالتى همیشگى دارد که در مراحل تاریخى مختلف به اَشکال مختلف و در حال تکامل ظاهر مى گردد, و همه این اَشکال مقدس هستند; یعنى جاهلیت رسالت امت عرب, در مرحله پیش از اسلام است, و پس از آن, اسلام رسالت امت عرب شده است. و اکنون رسالت عرب در تفکر ملى گرایى سوسیالیستى تجلى یافته است, این تفسیر مطابق با پندار ملى گرایى معاصر است که براى جاهلیت و اسلام ارزشى یکسان قایل است و مى پندارد که مشرکانِ (قریش براى تحقق اسلام به همان اندازه ضرورت دارند که مؤمنان به اسلام, و کسانى که با پیامبر محاربه کردند هم سان کسانى که او را تأیید و
ییارى نمودند, در پیروزى اسلام سهیم بودند.)31
7ـ تحریف تاریخ اسلام
تاریخ اسلام تحت تأثیر ملى گرایى واقع شده و به سبب آن مشوّه گردیده است. از سویى ملى گرایان کوشیده اند تا چهره اى مثبت از دوران پیش از اسلام ارائه دهند و ثابت کنند که امت عرب و غیر عرب به سبب اسلام موجودیت و هویت نیافته است بلکه در دوران جاهلیت چنین شده است. از سویى دیگر تلاش کرده اند تا از میراث و حوادث تاریخ اسلامى ـ هم چون فتوحات اسلامى ـ تفسیرهایى ملى گرایانه ارائه دهند. و اصل ملیت آنان را به مواضعى انحرافى کشانده است هم چون مدح دوران اموى به اعتبار این که عصر احیاى ملیت عرب در اسلام بوده است, و ایراد فشار و تحریم بر مذهب شیعه به اعتبار این که علیه آن عصر شوریده است.
8ـ معارضه با جنبش هاى اسلامى
به سبب تناقض هاى ملى گرایى با اسلام, جنبش هاى اسلامى در جهان اسلام با فشارهاى شدید و وضعیتى دردآور از سوى ملى گرایان رو به رو شده اند, ملى گرایانى که در اثر پیروى از غرب و مرام سکولاریستى خویش و دشمنى شان با اسلام به معارضه و مبارزه با جنبش هاى اسلامى برانگیخته شده اند.
این بارزترین آثار منفى ملى گرایى در قلمرو جهان اسلام است که ما به شکلى گذرا, با تکیه بر وضوح آن ها در ذهن خواننده مسلمان که خود شاهد عینى آن است, بیان کردیم.
در پایان به اظهار نظر چند تن از اندیش مندان مسلمان و غیر مسلمان اشاره مى کنیم:
ـ برتراند راسل: (… دنیاى جدید ما کاملاً سست شده است, و تنها زشتى ها فعال هستند و به طور گسترده رو سوى نابودى دارند … براى همه کسانى که مست نیستند خطر آشکار است, و ملى گرایى نیروى اصلى است که تمدن ما را به سوى نابودى مى کشاند.)32
ـ آرنولد توین بى: (تحفه هاى تمدن غربى مستى و ملى گرایى است….)33
ـ اقبال لاهورى: وى ملى گرایى را به (نوعى وحشى گرى)34 توصیف کرده است.
ـ ابوالاعلى مودودى: (دو شیطان بر ملل غربى مسلط شده اند, دو شیطان نیرومندى که این ملت ها را به جایى مى برند که موجب هلاکت است: یکى قطع نسل است و دیگرى شیطان ملى گرایى.)35
ـ تولستوى: (من مکرر تصریح کرده ام که عاطفه میهن پرستى در زمان ما عاطفه اى غیر طبیعى و بلکه غیر صحیح و زیان بار است, و همین احساس, علت بیش تر بیمارى هاى اجتماعى ماست… بنابراین نباید آموخته شود, کارى که اکنون صورت مى گیرد, بلکه باید منع گردد و ریشه هاى آن با همه وسایل ممکن که به نظر صاحبان خرد و اندیشه مى رسد, خشکانیده شود.)36
پاورقیها:
14. لویس اشنایدر, العالم فى القرن العشرین, ترجمه سعید عبود سامرایى, ص208.
10. جان هرمان راندال, تکوین العقل الحدیث, ج2, ص411.
13. همان, ص23.
15. همان, ص129.
1. براى توضیح بیش تر, ر.ک: شهید سید محمد باقر صدر, الفتاوى الواضحه, ص706ـ714; مقدمات فى التفسیر الموضوعى, ص120ـ 148.
11. دکتر على محمد نقوى, همان, ص24.
17. همان, ص21.
12. همان, ص22.
18. دکتر على محمد نقوى, همان, ص65.
19. لویس اشنایدر, همان, ص34.
16. تقى الدین نبهانى, نظام العالم, ص20.
2. اسراء(17) آیه 22.
20. دکتر على محمد نقوى, همان, ص78.
26. محمد حسن اعظمى, فلسفه اقبال, ص109.
25. همان, ص238.
22. عباس محمود عقاد, ردود و حدود, ص139.
23. همان, ص140.
28. محمد مبارک, المجتمع الاسلامى المعاصر, ص115.
27. دکتر صلاح الدین منجد, اعمدة النکبة, ص28.
29. همان, ص115.
21. ماکیور, تکوین الدولة, ص522.
24. نجاح عطا الطایى, الفکر القومى, ص91.
34. همان, ص204.
31. همان, ج1, ص10.
33. نجاح عطا الطایى, همان, ص23.
35. همان, ص204.
32. برتراند راسل, التربیة والنظام الاجتماعى, ص138.
30. حزب بعث عراق, المنهاج الثقافى المرکزى, ج2, ص16.
3. شهید سید محمد باقر صدر, همان, ص78.
36. تولستوى, الافات الاجتماعیه وعلاجها, ص215.
4. به نقل از: صدرالدین قپانچى, المذهب السیاسى فى الاسلام, ص125.
5. محمد جواد مغنیه, الاسلام والعقل, ص210.
6. صمدى حنبلى, الانسان العقائدى, ص183.
7. دکتر محمد عبداللّه العربى, نظام الحکم فى الاسلام, ص57.
8. ابوالحسن ندوى, ماذا خسر العالم بانحطاط المسلمین, ص228.
9 . دکتر على محمد نقوى, الاسلام والقومیه, ص78.
منابع:
- فلسفه اقبال,محمد حسن اعظمى,safhe=109
- اعمدة النکبة,دکتر صلاح الدین منجد,safhe=28
- المجتمع الاسلامى المعاصر,محمد مبارک,safhe=115
- المنهاج الثقافى المرکزى,حزب بعث عراق,jeld=2,safhe=116
- التربیة والنظام الاجتماعى,برتراند راسل,safhe=138
- الافات الاجتماعیه وعلاجها,تولستوى,safhe=215
- الفتاوى الواضحه,safhe=714-706
- مقدمات فى التفسیر الموضوعى,safhe=148-120
- المذهب السیاسى فى الاسلام,صدرالدین قپانچى,safhe=125
- الاسلام والعقل,محمد جواد مغنیه,safhe=210
- الانسان العقائدى,صمدى حنبلى,safhe=183
- نظام الحکم فى الاسلام,دکتر محمد عبداللّه العربى,safhe=57
- ماذا خسر العالم بانحطاط المسلمین,ابوالحسن ندوى,safhe=228
- الاسلام والقومیه,دکتر على محمد نقوى,safhe=78
- تکوین العقل الحدیث,جان هرمان راندال,jeld=2,safhe=411
- الاسلام والقومیه,دکتر على محمد نقوى
- العالم فى القرن العشرین,لویس اشنایدر، ترجمه سعید عبود سامرایى,safhe=208
- نظام العالم,تقى الدین نبهانى,safhe=20
- تکوین الدولة,ماکیور,safhe=522
- ردود و حدود,عباس محمود عقاد,safhe=139
- الفکر القومى,نجاح عطا الطایى,safhe=91
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 87/9/30 :: ساعت 11:51 صبح )
»» آثار منفى جنبش ملى گرایى
آدمى زمانى مى پنداشت که بر اکسیر حیات دست یافته است, این تصور هنگامى بود که جمعیت ها به سوى تبلورِ ملى شتافته, در عرصه داعیه هاى ملى گرایى به رقابت پرداختند. هر جمعى, حتى به بهاى نفى امت هاى دیگر و مجد و عظمت آنان در تاریخ و فرهنگ و علوم, مدعیِ شکوه و مجدِ ملیتِ خویش بود. به تدریج جهان به سوى کشمکش و تعارض میان ملت ها پیش رفت, و جنگ جهانى اول و در پى آن, جنگ جهانى دوم, که در تاریخ بشر بى نظیر بود, واقع شد. بى دلیل نیست که در عصرِ ملى گرایى بمب هاى هسته اى و هیدروژنى اختراع مى شوند که کره خاکى را به فروپاشى و نابودى تهدید مى کنند, این ملى گرایى است که بشریت را در دو دوره پى در پى به فروپاشى و تجزیه کشانده و این خود به نزاع منجر گردیده و نزاع نیز به اختراع سلاح ها و وسایل تخریب انجامیده است. ملى گرایى به فروپاشى جامعه بشرى مى انجامد همان گونه که آن بمب ها به نابودى اجسام منجر مى شود, و این دو در فروپاشى و تفرقه و شدت نابود سازى همسان اند.
به منظور بیان تفصیلى آثار منفیِ جنبش ملى گرایى, باید این آثار را در دو بخش عام, که شامل کل بشریت است, و خاص که مربوط به جهان اسلام است, بررسى کنیم.
آثار منفى جنبش ملى گرایى در عرصه جهانى
این آثار را مى توانیم ضمن موضوعات ذیل بررسى کنیم:
1ـ ملى گرایى الگویى سرزمینى
ییکى از نتایج عصر نهضت این بود که اروپا از دین به عنوان برترین الگو سرپیچید و به جاى آن به مجموعه اى از ارزش هاى محدود و نسبى, ایمان آورد. در پیشاپیش آن الگوها, ملى گرایى بود که بازگشت گرایى نهضت اروپایى آن را تبلور ساخت, زیرا این نهضت انسان را به پرستش بت هاى روزگار طفولیت این تمدن بازگرداند و حال آن که آدمى این مرحله ابتدایى را به برکت تلاش هاى انبیا(ع) پشت سر نهاده بود و به رشد خویش در توحید نایل آمده بود.
شایسته است در این جا به طرح مسئله الگوهاى برتر بپردازیم. چنین پنداشته شده که این مسئله قضیه اى انتزاعى است و رابطه اى با واقعیتِ خارجى زندگى ندارد, حال آن که چنین نیست. به یقین, ایمان به الگوهایى معین در زندگى بر حیات روحى و عقلى و اخلاقى و در نتیجه حیات اجتماعى آدمى تأثیر دارد, زیرا ویژگى هاى آن الگوها بر فرد مؤمن به آن ها باز مى تابد و او را سلباً و ایجاباً هم رنگ خود مى سازد. از این جا است که آدمى با مسئله الگوها هم چون بحران سرنوشت در حیات خود مواجه بوده است, همان گونه که ادیان آسمانى هم آهنگ با این واقعیت پیروزى را از آن توحید در مقابل شرک دانسته اند, چرا که در این زمینه میان الگوها تفاوت وجود دارد, الگویى که شایسته است آدمى از آن پیروى کند و حاوى ویژگى هاى الگوى حقیقى لازم براى انسان است, و الگوهاى پوچ و ساختگى که خاصیت آن ها به تأخیر انداختن حرکت آدمى به سوى تکامل و خلاقیت است.
خاستگاه اصلى در این امر در احساس نیاز به سوى (مطلق) و پیروى از آن هم چون نیازى فطرى و طبیعى است, و از ویژگى هایِ مطلق, به حرکت درآوردن آدمى و شکوفا کردن نیروها و توان هاى خلاّقِ او است. انسان نمى تواند با قرار دادن (نسبى) به جاى (مطلق) بر آن نیاز فایق آید, زیرا (نسبى) ساخته وجود انسان است و در نتیجه حاوى ویژگى هاى آدمى با همه نواقص آن است, پس چیزى جز تکرار محدودیت و امراض آدمى و در نتیجه سبب جمود موجود انسانى نیست. براساس این اندیشه در مى یابیم که ملى گرایى الگویى برگرفته از انسان است و مبتلا به همه نواقص و ویژگى هاى منفیِ او است. از این رو مى بینیم که ملى گرایى آمیخته با خود خواهى آدمى و تعصب و تکبر و غرور و محدودیت او است و این ها همه شرور و رذایلى هستند که انسانِ غربى به حکم دورى اش از مطلق به تقدیس آن ها پرداخته است.1
خلاصه این که ملى گرایى سبب حرمان آدمى از دست آوردهاى ارتباط با مطلق گردیده است و به جاى آن او را با بحران هاى ناشى از ارتباط با محدود گرفتار ساخته است از این رو است که خداى تعالى فرموده است: (لا تجعل مع اللّه الها آخر فتقعد مذموماً مخذولاً)2
شهید سید محمد باقر صدر مى گوید: (… هر الگوى محدود و نسبى هرگاه در مرحله اى مورد توجه آدمى قرار گیرد و انسان از آن براى خود مطلقى بسازد و بر این اساس مرتبط با آن گردد در مرحله رشد ذهنى تبدیل به قیدى بر ذهن مى گردد همان ذهنى که آن را آفریده است و این مقتضاى محدود و نسبى بودن آن [الگو] است.)3
برتراند راسل مى نویسد: (حبّ وطن به تنهایى نمى تواند الگوى برتر باشد, زیرا فاقدِ قوه نوآورى و ابداع است.)4
2ـ ملى گرایى و اخلاق
از آن جا که ملى گرایى الگویى محدود و نسبى است, به جریانى مقابل اخلاق بدل مى شود, زیرا اخلاق جز در چهارچوب الگوهاى مطلق زاده نمى شود. از بحث هاى قبل هم روشن شد که ملى گرایى آمیزه اى از ویژگى هاى پست بشرى هم چون خود محورى, تعصب, کبر و غرور است و هنگامى که الگوهاى آدمى در حدود قلمروهاى جغرافیایى او محدود گردد, به آن جا مى رسد که اخلاق را با مفهومى نژادپرستانه مطرح مى کند و در این صورت, فضیلت همان است که مصلحت میهنى و ملى مى طلبد و رذیلت آن است که با این مصلحت متعارض باشد, هرچند آن مصلحت و راه هاى تحقق آن نامشروع باشد. فولیز مى گوید: (هیچ کس عظمت کشور خود را آرزو نمى کند مگر آن که آرزوى شکست و انحطاط دیگران را دارد).5 برتراند راسل مى نویسد: (احساس ملى همراه با عنصر پنهان یا آشکار دشمنى نسبت به غیر است).6 و یکى از مستشرقان هلندى اظهار مى دارد که: (ملى گرایى به خدایى [بدل شده است] که همه اصول حق و عدل و خیر را به قربان گاه خود مى برد.)7
و استاد (جود) درباره مجد و شرف ملى چنین شرح مى دهد:(مجد و عظمت ملى تنها به این معنا است که ملت از چنان توانى برخوردار باشد که بتواند به وسیله آن امیال و خواسته هاى خود را در صورت نیاز بر دیگران تحمیل کند… پس شرف به قول (مستر بلدون), عبارت است از: نیرویى که ملت را به عظمت و افتخار برساند و انظار را به سوى آن جلب کند و افکار را به خود مشغول سازد, و معلوم است که چنین نیرویى که ملت را به این مرتبه از شرف برساند تنها بر بمب هاى آتشین و مخرب و ویران کننده و بر وفادارى جوانان و میهن دوستى آنان توقف دارد; جوانانى که علاقه مند به فرو ریختن آن بمب ها بر سر مردم و سرزمین هاى دیگرند… پس به عقیده من چنین ملتى به همان میزانى که از شرف برخوردار است! باید وحشى و تربیت نشده تلقى شود….)8
والتر لاکور مى گوید: (از ویژگى هاى اصلى ملى گرایى خودخواهى و کم انگارى شأن دیگران, و فقدان روحیه انتقادپذیرى و عدم احساس مسئولیت و عدم رعایت جانب انصاف است. از این رو ملى گرایى به تدریج واقع بینى را از دست مى دهد و پندار خیالى را بر جامعه حاکم مى کند.)9
جان هرمان راندال مى گوید: (فاشیست هاى ایتالیایى نخستین کسانى بودند که از نو به صراحت به خود محورى مقدس براى دولت ملى مباهات مى کردند.)10
3ـ ملى گرایى جنبشى مادى
ملى گرایى مذهبى وضعى است که الگوهاى خود را از ضروریات محیطى مى گیرد, و از این رو با تفکر مادى هم آهنگى کامل دارد و حامل ویژگى هاى آن در عرصه هاى سیاسى, اجتماعى و فرهنگى است. و از نشانه هاى مادى بودن آن تناقضش با اخلاق و ارائه تفسیرى عرفى از زندگى اجتماعى است.
4ـ ملى گرایى منشأ جنگ ها
نویسندگان و اندیش مندان متفق اند که ملى گرایى در وراى جنگ هاى دو قرن نوزدهم و بیستم قرار دارد. در قرن نوزدهم ملى گرایى موجب بروز معرکه ها و ایجاد مستعمره ها گردید سپس منشأ توسعه طلبى و تعارض منافع میان دولت هاى مختلف, به تعبیر یکى از مورخان جامعه شناس, شد.11
فرانسیس کوکر, اندیشه مند غربى, مى گوید: (بسیارى از ملى گرایان در قرن نوزدهم در پى احساسات ملى گرایانه افراطى به این باور رسیدند که ملت هاى پیشرفته که از تاریخ و میراث عظیمى برخوردارند و داراى برترى هاى نژادى و ملى و میهنى هستند, سزاوار نیست که توانایى ها و قدرت خود را در داخل مرزهاشان محصور کنند, زیرا وظیفه ملى و میهنى تنها منحصر به دفاع از حاکمیت کشور و حفظ استقلال آن نیست, بلکه یک رسالت جهانى وجود دارد که بر آن ها بسط نفوذ سیاسى و گسترش تمدن ملى شان را بر همه کشورهاى عقب مانده ایجاب مى کند, هر چند این امر مستلزم به کارگیرى زور و خشونت باشد, و این مقتضاى مصلحت است.)12
دکتر (هات), یکى از پیشگامان ملى گرایى در قرن نوزدهم, چنین مى گوید: (اکتفا به حفظ حاکمیت کشور همه چیز نیست, زیرا روى گردانى از رقابت اقتصادى ـ سیاسى جهانى به معناى عدم ایفاى کامل وظیفه در پاسدارى از عظمت و شکوه تاریخى کشور است. پس عدم اقدام به توسعه طلبى به معناى در معرض آسیب قراردادن غرور ملى و نهایتاً مرگ در معرکه تنازع بقا میان کشورها است, و البته اقتدار و خطرپذیرى و روحیه تهاجمى داشتن ضامن استمرار و حفظ غرور ملى ما است.)13
ملى گرایى در قرن بیستم به اوج خود رسید و در اثر آن جهان ـ غیر از جنگ هاى منطقه اى و محدود ـ در دو جنگ جهانى فرو رفت, در این باره (لویس ل.اشنایدر) مى گوید: (شدت رقابت میان دولت هاى ملى روز به روز فزونى یافته و تحت تأثیر وجود مصالح انفعالى مغایر با گذشته, موجود بشرى به فراموش کردن این مطلب گراییده است که همه آدمیان در اصل یکسان هستند و واقعیت این است که ضرورت هاى تکامل ملى غلبه هر دولت را بر دولت دیگر ضرورى ساخته است و این احساس, صلح و آرامش را از همه دولت ها گرفته است.)14
و نیز مى گوید: (خون میلیون ها انسانى که بر زمین ریخته شد و ثروت هاى عظیم ملت هایى که به غارت رفت و فجایع انسانى که واقع شد همه و همه جهان را در کارش به شگفت فرو برد و این هنگامى بود که ملت آلمان احساس ها و ویژگى هاى انسانى خود را از دست داد.)15
5ـ تعمیم غیر منطقى
از آثار سوء ملى گرایى این است که آدمى را به استبداد و تعمیم غیرمنطقى سوق مى دهد; تعمیمى که حاوى سه نوع خطا است: یکى خطا در تعمیم دادن صفات مثبتى که براى این یا آن ملت ادعا مى شود بر همه افراد آن, حال آن که ملت جمعیت بسیارى است که افراد متنوعى را در برمى گیرد که خوب و بد, با هوش و کودن همه را با هم دارد.
دوم: خطاى در تعمیم دادن ادعاى ویژگى هاى مثبت به نحوى که فرد هر صفت مثبتى را به ملیت خویش نسبت مى دهد و هر صفت منفى اى را از آن دور مى پندارد, حال آن که هر ملتى و هر امتى داراى برخى صفات مثبت و پاره اى صفات منفى است. و غیر از معصومان تاریخ نمونه اى از انسان منزه از هرگونه نقص را یاد نمى آورد.
خطاى سوم در تعمیم دادن ویژگى هاى مثبت بر گستره تاریخ ملى است, به طورى که در روش هاى تعلیم و تربیتى در نظام هاى ملى گرا تأکید بر ارائه تصویرى از تاریخ ملى است که آن را الگوى آرمان ها و اقتدار و ابتکار معرفى کند.
این به آن معنا نیست که ملى گرایان منکر نسبیت ملیت هاشان هستند یا آن که مدعى ویژگى هاى مطلق براى آن ها در بُعد نظرى باشند, زیرا نسبیت واقعیتى بشرى است که قابل انکار نیست, لیکن احساس متعصبانه ملى گرایى باعث مى شود که آدمى به ملیت خویش آن گونه بنگرد که گویا استثنایى در عرصه حیات بشرى است و حالتى مطلق دارد.
شعارهاى (آلمان برتر از همه است), (ایتالیا از همه برتر است) و شعارهایى از این دست که بسیارى از ملى گرایان اروپایى تا همین اواخر سر مى دادند, چیزى غیر از تعبیرهایى عملى از همان مطلق پندارى ملیت ها نبوده است, درست همانند حقیقت مطلق الهى که از آن به (یداللّه فوق ایدیهم) یا (کلمة اللّه هى العلیا) تعبیر مى شود.
6ـ انحطاط اندیشه
احساس ملى و میهنى, احساسى انفعالى است که منشأ آن عاطفه توجیه نشده است, از این رو در بحران ها و جنگ هاى ملى و میهنى به شدت بروز مى یابد و در زمان هاى صلح فروکش مى کند وضعیف مى شود, و تأکید بر این بُعد در آدمى به غلبه دادن عاطفه بر عقل مى انجامد.
تقى الدین نبهانى مى گوید: (هر گاه اندیشه منحط گردد میان مردمان علقه وطنى نمایان مى شود و این به حکم هم زیستى آنان در سرزمینى واحد و پیوند آنان به آن سرزمین است, پس غریزه بقا آنان را به دفاع از خویش برمى انگیزد و این ضعیف ترین پیوند ها و منحط ترین آن ها است و در چرنده و پرنده نیز, همانند آدمى, موجود است. این علقه همواره نمودى عاطفى دارد و مستلزم حالت خصومت با اجنبى است که با مهاجمه با او یا استیلاى بر آن همراه است. و در حالت مصونیت کشور از دشمنى و هجوم اجنبى دیگر خاصیتى ندارد و نقش آن هنگام دفع اجنبى و پس از اخراج او از کشور پایان مى پذیرد, از این رو است که این علقه, علقه اى انحطاط پذیر است. هنگامى که اندیشه محدود و مضیّق باشد علقه ملى میان مردمان, هم چون علقه اى خانوادگى اما در شکلى گسترده تر, نمایان مى گردد. این از آن رو است که غریزه بقا در آدمى ریشه دار است, و این در انسان گرفتار انحطاط فکرى حس برترى طلبى و سلطه جویى را پدید مى آورد….)16
وى علقه ملى ـ میهنى را به سه دلیل فاسد مى داند: (نخست این که علقه اى منحط و بى فایده است, زیرا انسان را در حال سیر در راه تعالى, به انسان وابسته مى سازد و دوم این که رابطه اى عاطفى است که از غریزه بقا با دفاع از خویش ناشى مى شود و رابطه عاطفى در معرض تغییر و تبدیل است و شایسته دلبستگى نیست….)17
(هربرت لوتى) (1744ـ1804) هم مى گوید: (ملى گرایى مذهبى است که بر قسمى از جزمیات تکیه دارد که فاقد توجیه علمى و عقلى است و کسى جز پیروان آن به اصالتش اعتقاد ندارد.)18
لویس ل. اشنایدر مى گوید: (در طى قرن نوزدهم تردید در عقل به تدریج بر آدمیان غالب شد و احساس گرایى (رومانتیسم) در برابر گرایش عقلى در اندیشه نمایان گردید, و با ملى گرایى در آمیخت و احساس گرایانِ ملى گرا به جاى روى کرد به عقل و اندیشه به دل و روح و خون گراییدند و از آن وحى و الهام گرفتند…. و اعتقاد پیدا کردند که نیروى خرد در برابر این نیروهاى زیست شناختى هم چون غرایز, ناتوان است… و این اندیشه جمعیت هاى بسیارى از مردمان را به خود متمایل ساخت که بعدها به قائدان و ساحران و غوغا سالارانى تبدیل شدند که به خون مى اندیشیدند… قرن بیستم بهترین گواه بر این دورى جستن از عقل و گرایش به خرافات و افسانه ها است و مى توان این دگرگونى را به بهترین وجه شناخت آن گاه که به استفاده از شیوه هاى روان شناختى براى توصیف انحطاط عقلى و فکرى روى آوریم.)19
در واقع ملى گرایى تبلور یکى از مبارزه جویى هایى است که نهضت اروپایى در برابر عقل و خردگرایى مطرح کرده است و نقش منفى آن در این روى کرد با تلاش هاى علمى و فلسفى مختلف کامل مى گردد; تلاش هایى که هدفش وابسته کردن آدمى به هویت و موجودیت مادى آن است و بازگرداندن وجود معنوى اش به تجاهل نسبت به برخى اجزاى آن هم چون روح, و تفسیر برخى دیگر از اجزاى این وجود معنوى بر مبنایى مادى همان گونه که نسبت به عقل چنین کردند.
7ـ فساد ملى گرایى در عرصه علمى
نظام هاى ملى گرا تمایل دارند که به کودکان و دانش آموزان در مراحل مختلف تحصیل تلقین کنند که به عظیم ترین ملت تعلق دارند. ادعاى مجد و عظمت هم معمولاً مستلزم مبالغه در بزرگ شمارى خویش با تحقیر دیگران است, چیزى که به بروز منازعاتى فرهنگى میان ملیت ها در عرصه تاریخ علمى و فکرى انجامیده است.
ویل دورانت مى گوید: (ملى گرایى در قرن نوزدهم ظهور کرد و وجدان مورخان را فاسد گردانید.)20
روبرت م. ماکیور درباره آثار منفى ملى گرایى در عرصه علمى چنین مى گوید: (این پیشرفت [پیشرفت علمى] بهترین و سریع ترین است در صورتى که آدمیان درکى ژرف تر از خویش داشته باشند وخود را عالم, مهندس, مخترع, فن آور و همراه با همه مردمان در جریان پیشرفتى واحد و فعال در راه مصلحتى واحد ببینند, نه آن که خود را با وصف بریتانیایى, فرانسوى, ژاپنى, آلمانى و امریکایى و مانند آن بیابند. انسان ها, با چنین درک عمیقى, اعضاى یک نظام جهانى خواهند شد که تابع قانون است و درک و احساس آنان نسبت به امنیت در سایه این نظام نیرومندتر از درک و شعورشان نسبت به آن در سایه هویت هاى ملى خاص است, هویت هایى که اکنون موجب تفرق آدمیان گردیده و نمى تواند امنیت و صلح مورد نیاز انسان را فراهم سازد.)21
ییکى از نتایج منفیِ جنبش ملى گرایى در عرصه علمى همان چیزى است که برتراند راسلِ فیلسوف و ریاضى دان را بر آن داشته است تا به ایجاد جامعه اى جهانى دعوت کند, جامعه اى که (درهایش را به روى همه ملیت ها و همه ادیان و تمامیِ آراى سیاسى, جز آن ها که منکر همکارى جهانى هستند, مى گشاید… و هر زن و مردى که آمادگى علمى دارد مى تواند به آن وارد شود, بنابراین رنگ زرد یا تیره یا سیاه او مانع ورود او نمى شود.)22
در نظر ایشان جریان ملى گرایى به تاریخ علوم زیان وارد کرده است و مى گوید: (ملت هاى بزرگ همگى, با درجات متفاوت, تاریخ را ساخته و به تغییر و تعدیل آن پرداخته اند.)23
8 ـ بیمارى نژادپرستى
از بحث هاى گذشته روشن شد که نژاد پرستى با ملى گرایى ملازمه دارد, و تفکیک میان این دو ممکن نیست, این امرى است که مورد تأیید جنبش ملى گرایى در جهان, به ویژه در مرحله جدید آن است که شاهد ظهور نازیسم در آلمان و سیاست جدایى و تبعیض نژادى در امریکا و در جنوب آفریقا بوده است. علاوه بر این که استعمار, که از بارزترین نشانه هاى تاریخ جدید است, پدیده اى نژادپرستانه تلقى مى شود که ناشى از جنبش ملى گرایى در جهان بوده است. درست است که دشمنى و مخاصمه پدیده اى کهن در تاریخ بشرى است و استعمار در واقع یکى از اَشکال آن است, لیکن مخاصمه صورت هاى مختلفى دارد: گاهى مستند به انگیزه هاى دینى است و زمانى برخاسته از عوامل اجتماعى یا اقتصادى است, و گاه ناشى از اسباب ملى گرایى نژاد پرستانه است. استعمار هم پدیده اى مخاصمه آمیز بر پایه این نوع اخیر است. این چیزى است که از فقره (ملى گرایى منبع جنگ ها) در این مقاله به روشنى نمایان مى گردد. و اگر جنگ جهانى دوم با شکست آلمان نازى پایان نمى یافت نژاد پرستى به افتخارى براى ملى گرایان بدل مى شد. اما هزیمت آلمان, نژاد پرستى را به ننگى تبدیل کرد که همه از آن تبرى مى جوین
د و آن را از خویش دفع مى کنند, در نتیجه ملى گراهاى هر قومى به کوشش درآمده اند تا اثبات کنند که حرکت آنان حرکتى انسانى و مغایر با نژاد پرستى است. و این گرایش بیشتر در ملى گرایى هاى جدید, همچون ملى گرایى عربى, مورد تأکید است. هر کس به مطالعه ادبیات این حرکت ملى گراى عربى بپردازد خواهد دید که گرایش ها و شخصیت هاى مختلفِ آن بر این امر تأکید فراوان دارند که ملى گرایى عربى حرکتى انسانى و باز است و تعصب و نژاد پرستى را نمى شناسد. اما حقیقت این است که ملى گرایى از آن جا که بر حس خود برتر بینى و تأکید بر آن استوار است و کم انگارى و تحقیر شأن ملل دیگر را به دنبال دارد, به شکلى ضرورى به احساس برترى طلبى نژادى مى انجامد, البته این احساس در ملى گرایى هاى جدید و ضعیفى که در عین نیرومندى پنهان است, ملى گرایى هاى که, به منظور مقاومت در برابر ملى گرایى هاى دیگر مخالف با آنان در صورت دفاع از اخلاق و انسانیت, به تأکید بر جنبه انسانى مى پردازند. اما هرگاه جریان هاى ملى گرا خود را برخوردار از وسایل تعدى و استیلاى بر دیگران ببینند, این احساس به فعل بدل خواهد شد. از همین رو است که برخى از جنبش هاى ملى گرا
رفتارى دوگانه دارند; یعنى آن گاه که با ملت هاى بزرگ استعمارى روبه رو مى شوند به اخلاق و انسانیت متوسل مى شوند, ولى در روابط خود با ملت هاى کوچک تر به احساس برترى طلبى نژادى, آن هم به شکلى شگفت انگیز, که حاکى از روابط میان وحوشِ جنگل است, روى مى آورند. و این از نشانه هاى انحطاط احساس ملى گرایى است که از حس و انفعال و نه از عقل و تفکر, سرچشمه مى گیرد.
در پرتو نگرش اسلامى مى توان ملى گرایى را به دو نوع تقسیم کرد: ملى گرایى مثبت و آن, نوعى است که بر پایه اى جهانى استوار است و تارهاى آن در قالبى جهانى و گسترده تنیده شده است به طورى که نسبت به آن جزئى از یک کل را تشکیل مى دهد. دیگرى ملى گراییِ منفى است که به دور از این قالب شکل مى گیرد و براساس تمرّد از آن قالب استوار شده است. فرق میان این دو آن است که هرگاه نگرش به انسان از ویژگى هاى اصلى او نشأت بگیرد و به ویژگى هاى ثانوى و عارضى منتهى شود, آدمى را نخست در قالب انسانى قرار مى دهد و از آن قالب به قالب محلى و ملى مى آید, و چنین نگرشى مبنایى براى ملى گرایى مثبت مى شود, زیرا به انسان, به لحاظ اصل, نگرشى جهانى دارد. و اما هرگاه نگرش به شکل معکوس باشد و از ویژگى هاى ثانوى و عارضى آدمى آغاز گردد و انسان را نخست در قالبى محلى و ملى قرار دهد و از آن دریچه به قالب انسانى و ویژگى هاى اصلى او بنگرد, چنین نگرشى مبناى ملى گرایى منفى است. این از خصیصه هاى حقوق طبیعى است که حکم مى کند ابتدا به اشیا نگریسته شود و از بداهت طبیعى آن ها و تکیه بر آن به غایت طبیعى آن ها پى برد. پس ملى گرایى در صورتى مثبت
خواهد بود که هم آهنگ و هم راه با حقوق طبیعى باشد, و در صورت تخلف از آن به پدیده اى منفى بدل مى شود. ملى گرایى جدید از نوع دوم است.
پس از آن که نگرش جهانى مسیحیت, در پى تحول مؤثر در شخصیت انسان اروپایى, تضعیف شد ملى گرایى به جاى آن نمایان گردید و تناقض میان آن دو شدت یافت آن گاه که ملى گرایى جانشین به ایجاد مبنایى مادى براى خود کوشید که نقطه مقابل مبناى الهى مسیحیت بود, و چون مسیحیت در آن زمان در سیر قهقرایى و انحطاط به سر مى برد و جامعه به آن به دیده کراهت و اجتناب مى نگریست ملى گرایى توانست عرصه اجتماعى را به سوى خود جلب کند و به شکلِ جاى گزینى در نظام اجتماعى و شایسته حیات به جاى کلیسا ظاهر شود.
به این ترتیب اروپا به خداى کلیسا پشت کرد و از ملى گرایى به عنوان معبودى تازه استقبال کرد, و طبیعى بود که این خدایى نژاد پرست باشد که اروپا را بر غیر آن ترجیح مى دهد, و این ترجیح از آن رو است که اروپا چون مبتکر این حرکت است برترى دارد و دیگر این که این ملى گرایى ریشه در نژاد پرستى دارد. و براى آن که نژاد پرستى توأم با تفکر مادى است. به همین سبب اروپا با سرعت برق آسایى از ملى گرایى به سوى نژاد پرستى رفت و هر انسانى حامل ریشه نژادى خاصى گردید که مدعى ویژگى هاى کمال است و قداست هاى گوناگونى را براى آن نژاد قائل است و در پیش گاه آن نذرها و قربانى هایى تقدیم مى کند به طورى که تصور مى رود انسان قرن نوزدهم و بیستم به پرستش بت و توتم ها بازگشته است!
دوم ـ آثار منفى جنبش ملى گرایى در دنیاى اسلام
علاوه بر آثار منفى کلى ناشى از ملى گرایى دنیاى اسلام شاهد آثار منفى ویژه اى بوده است که جریان ملى گرایى در زندگى مسلمانان به بار آورده است. این آثار را مى توان در موارد زیر خلاصه کرد:
1ـ دوگانگى تمدن
پیش از عصر استعمار جهان اسلام در انسجام و یک پارچگى به سر مى برد و به عقاید خویش اعتماد داشت. درست است که مظاهر انحراف از اسلام بر حیات دنیاى اسلام حاکم بود اما این عرصه از اندیشه رقیب و مزاحم اسلام خالى بود و مسلمان بر این باور بود که راه درست تنها در دین او متجلّى است و در صورت دور شدن از آن خود را گناه کار مى دید. تا آن که موج غرب گرایى پدید آمد موجى که تفکّرى را در عرض اسلام پیش روى مسلمان مى نمایاند و هجمه هاى تشکیک و شبهه انگیزى پیرامون تحقق پذیرى اسلام و توانایى اش در اداره زندگى معاصر تدارک مى دید. موج غرب گرایى به دلایل و عوامل متعدّدى ـ که اکنون مجال ذکر آن ها نیست ـ در ارائه غرب به عنوان الگویى به جاى اسلام و برانگیختن تردیدها و شبهه ها در ذهن فرد مسلمان درباره دین و عقیده اش, تا اندازه اى به موفقیت دست یافت و ملى گرایى یکى از عناصرى بود که مسلمان تحت تأثیر الگوى غربى به آن ایمان آورد.
این الگو گاهى به عنوان مبنا و مفهوم تازه حیات مورد ارزیابى قرار مى گیرد و گاهى به عنوان تجربه اى که برپایى آن در جامعه اسلامى مورد نظر است, جامعه اى که الگوها و ارزش ها و مفاهیمى مغایر با آن الگو دارد, آن چه اکنون براى ما داراى اهمیّت است مطالعه اى از نوع دوم است. امّا با قطع نظر از ارزیابى عینى مفاهیم و اندیشه هاى غرب در زندگى, ما عقیده داریم که روند انتقال این مفاهیم و افکار به جامعه اسلامى که به ارزش ها و الگوها و مفاهیم انسانى و اجتماعى مخالف ایمان دارد و تلاش براى اجراى آن الگو در این جامعه حاوى خطرى بزرگ نسبت به بناى اجتماعى, روحى و فرهنگى براى فرد و جامعه است.
به یقین اسلام على رغم شرایط و اوضاع و احوال تاریخى و اجتماعى و سیاسى هم چنان نیرویى معنوى, فرهنگى و اجتماعى جاودان و مؤثر در زندگى انسان مسلمان است, و ارزش هاى اسلامى بر احساس و شعور و عاطفه او حاکم است و مسلمان به اسلام به عنوان مبناى حیات اجتماعى و فرهنگى خویش مى نگرد.
در پرتوى این حقیقت درمى یابیم که شأن روند غرب گرایى ایجاد نیرویى مخالف است که علیه نیروى اسلامى در جامعه عمل مى کند و اگر این روند با وسایل سیاسى, تبلیغاتى, نظامى و حقوقى تحمیل گردد به اختلال توازن در زندگى روحى و فرهنگى و اجتماعى خواهد انجامید در نتیجه نخبگانى ظهور خواهند کرد که مؤید غرب گرایى هستند و نخبگانى دیگر به تأیید اسلام مى پردازند و دسته اى دیگر به اختلاط این دو مى کوشند و در سطح مردمِ عوام مفاهیم و نظرات در هم مى آمیزد و روشى دوگانه برون مى آید که به لحاظ نظرى به ارزش هاى اسلام گرایش دارد و در عمل تابع مفاهیم غربى است و در اضطراب روحى و فکرى شدید به سر مى برد. طبیعى است که این نمودها موجب بروز ضعف در حیات امّت و کاستى توانایى هاى آن مى شود. به همین سبب ساختار اجتماعى توان و کارآیى خود را از دست مى دهد, چرا که میان دو گرایش معکوس توزیع مى شود و برایند نیروهاى آن ها صفر مى گردد. ملى گرایى یکى از ارکان جریان غرب گرایى است و نقش منفى خود را در این حوزه ایفا مى کند.
2ـ پراکندگى ملّى
پس از سقوط دولت عثمانى مسلمانان به ملیّت هاى متعدّدى تقسیم شدند و شعار وحدت ملى به جاى شعار وحدت اسلامى ظاهر شد. در آن هنگام ملى گرایان ترویج مى کردند که ملیّت بهتر از دین مى تواند قالبى وحدت آفرین را متجلى سازد, زیرا دین جامعه واحد را به مسلمان و مسیحى تقسیم مى کند سپس هر یک از این دو قسم را به مذاهب متعدّدى منقسم مى سازد. این سخن, مغالطه اى آشکار است, چون اسلام دایره اى بشرى و جغرافیایى دارد که به مراتب از دایره شمول هر ملیّتى از ملیّت هاى مسلمانان گسترده تر است. بر تعدّد مذهبى مى توان به وسایلى متعدد غالب آمد به ویژه آن که این تعدد جز در سایه شرایط تاریخى و سیاسى عارضى سبب انقسام و نزاع نگردیده است. در اکثر جوامع اسلامى اهل کتاب اقلیتى ناچیز را تشکیل مى دهند و معقول نیست که به خاطر این اقلیت وحدت اسلامى در جامعه اسلامى تعطیل شود.
البته مشکل ناشى از ملى گرایى تنها در ضعف نیروى اسلامى و تقسیم آن به تعدادى ملیّت تجلى نمى یابد بلکه در هر کشور اسلامى نیز که ملیّت هاى متعددى وجود دارند متجلى مى گردد براى مثال در عراق ملیّت هاى عرب, کُرد و ترکمن حضور دارند و در ایران شش ملیّتِ اصلى زندگى مى کنند, شمال آفریقا بین عرب و بربر تقسیم مى شود, در ترکیه کردها در کنار ترک ها به سر مى برند و به این ترتیب در هر یک از این کشورها مشکل ملیّت وجود دارد, زیرا اقلیت هاى ملى به حکومت مرکزى به دیده شکلى از حکومت امپراتورى مى نگرند, و آیا حکومت ملى عربى در کشورى که از سه ملیّت تشکیل مى شود یا حکومت ملى ـ فارسى در روزگار رژیم شاهنشاهى, در کشورى که از شش ملیت تشکیل مى شود معنایى جز این دارد؟ امرى که با ظهور قالب وحدت آفرین جدید دفع گردیده است قالب میهنى است امّا حقیقت آن است که با الگوى جدید به عوامل تجزیه و پراکندگى افزوده شده است. پس علاوه بر این که انقسامات موجود حاصل ضرب تعداد ملیت ها در تعداد کشورها است فرد متحیر گردیده است که کدام جهت استحقاق وفادارى او را دارد: میهنى یا ملى؟ همان گونه که این وضع ده ها مشکل سرزمینى را میان مسلمانان پدیدآورده است.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 87/9/30 :: ساعت 11:50 صبح )
»» آثار فرهنگی، اجتماعی و تربیتی نماز جماعت
«أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی»1
براستی چرا نماز از میان اعمال و عبادات دین به عنوان یاد خداوند و عمود دین معرفی و توصیه شده است و اندازه ثواب این فریضه بهنگام برپایی با جماعت خارج از تصور انسان است.
حضرت پیامبر(ص) فرمودند: «اگر تعداد نمازگزاران صفوف جماعت از 10 نفر فراتر رود، پاداش هر رکعت آن، آنقدر زیاد میگردد که حتی اگر تمام آسمانها کاغذ شود و تمام دریاها مرکّب، و همه درختان قلم گردند و همه فرشتگان مأمور نوشتن آن، نمیتوان پاداش آن را ثبت نمود و پاداش آن فقط در خور محاسبه ذات بیکران الهی است.»2
در حدیثی دیگر حضرت فرمودند: «هر کس مقیّد به حضور در نماز جماعت تحت هر شرایطی باشد از پل صراط همچون برق عبور میکند و به بهشت نائل میگردد.»3
مقاله حاضر به بررسی مختصری در مورد آثار فرهنگی، اجتماعی و تربیتی نماز جماعت میپردازد.
لکن در این میان نباید از مکان نماز جماعت (مسجد) غفلت کرد.
واژه «صلاة» در لغت به معنای دعاست از آنجا که نماز شامل دعا نیز میباشد این واژه از معنی لغوی خود به اعمالی که نماز خوانده میشود، نامگذاری شد. بنابراین انسان نمازگزار روزانه 3 یا 5 نوبت به درگاه خالق خود دعا میکند. به این معنا که خدا را به یاری خود میطلبد و از او انتظار امید به زندگی شایسته را دارد.
این نوع ارتباط معنوی به اعتقاد روانشناسان به (درونی شدن) منجر میشود. که در این صورت انسان موحّد کسی را جز خدای سبحان امید و پشتوانه خود نمیداند و این احساس مایه انگیزش او در تمام عرصهها خواهد بود. با توجه به اینکه خالق هستی (رب العالمین) است و تمامی فرهنگ از جانب او به بشر رسیده است، شیوه دعا کردن را به بنده خود آموزش داده که چگونه با خدای خود سخن بگوید و چه چیزی را از او مسئلت نماید. آنچه در منابع روایی به عنوان عمود دین از نماز یاد شده، در واقع میتوان گفت، به منزله شاهرگ حیات طیّبه است که بنده نمازگزار به دست خود مقدمات آن را فراهم کرده و بنایی محکم و رو به آسمان، به طرف بالا پیش میبرد. تا در هنگام نیاز، بر آن تکیه زده و کمر راست کند.
پس بنابراین، این ستون هرچه بیشتر و محکمتر بنا شود بهرهوری آن نیز افزون خواهد بود.
حال که دانستیم نماز دعا و نیایش به سوی معبود و ستون دین است، سزاوار است که این ستون در مکانهای مقدس مسجد توسط افراد صالح و پرهیزگار برپا شده و حفظ و حراست گردد.
با مرور آیات و روایات در مورد نماز به این نکته مهم پیمیبریم که نماز سررشته ارتباط بنده با خالق بوده و جذابیت این رشته بسان آهنربا نمازگزاران متعهد را در اوقات معین روزانه سه یا پنج بار به سوی مکانهای برگزاری نماز جماعت به قصد احیاء ستونهای جدید و بسیار میکشاند.
قطع نظر از احیاء ستونهای جدید و افزون، استحکام بنای عظیم دین و آئین نیز افزون گردیده و سالیان دراز نسلهای آینده در زیر سایه آرامش بخش آن به حیات طیّبه خود ادامه خواهند داد. در این رابطه قرآن کریم میفرماید:
«إِنَّمَا یَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَأَقَامَ الصَّلاَةَ وَآتَی الزَّکَاةَ وَلَمْ یَخْشَ إِلاَّ اللّهَ فَعَسَی أُوْلَـئِکَ أَن یَکُونُواْ مِنَ الْمُهْتَدِینَ».4
واژه «انّما» که در عربی به معنای حصر است، تعمیر مساجد منحصر به افراد نمازگزار شده میفرماید: «منحصرا تعمیر مساجد خدا به دست کسانی است که به خدا و روز قیامت ایمان آورده و نماز (پنجگانه) بپا دارند و زکاة مال خود بدهند و از غیر خدا نترسند آنها امیدوار باشند که از هدایت یافتگان راه خدا هستند.»
علی علیه السّلام :
ذِکرُ الله سَجیَّةُ کلِّ محسِنٍ، و شیمةُ کلّ مؤمن (غرر الحکم، ج1، ص364، ح15)
به یاد خدا بودن روش هر نیکوکار و شیوه هر مؤمن است.
آثار فرهنگی در نماز جماعت چگونه تحصیل میشود؟
همانطور که مسجد در صدر اسلام محل پذیرش افراد مختلف و محل اجتماعات سیاسی، فرهنگی، اجتماعی بود، امروز نیز پذیرای مربیان و متربیان جهت تعلیم و تربیت و مکان اوج سالکان راستین است.
در اینجا ذکر این نکته لازم است و آن اینکه حضور فیزیکی امام جماعت عملاً در میان همه اقشار مختلف مردم مسلمان و نمازگزار یا ممکن نیست و یا به صورت ملاقات با بخش کوچکی از مردم امکانپذیر است. اما به برکت حضور در نماز جماعت ارتباط معنوی و صمیمانه مردم با امام جماعت میسّر میگردد و مردم به عنوان پیام رسانان دین از وجود ائمه جماعات بهرهمند میگردند. و متقابلاً آنها نیز درصدد بالابردن سطح فرهنگ و آگاهی اسلامی مردم نمازگزار تلاش میکنند. و به یاری یکدیگر یک فضای سالم و پاکیزه برای رشد ارکان اسلامی و ارزشی مهیّا مینمایند.
همانطور که میدانیم تربیت، ارکان حیات اجتماعی انسان است، و لذا توجه به ابعاد مختلف تربیتی، توجه به شخصیت والای انسان است. در اصول تربیتی، محیط زیست یکی از عوامل تأثیرگذار بوده و میتواند کفه ترازوی تربیت را به نفع خود سنگین نماید. بنابراین مساجد و مکانهای برگزاری نماز جماعت به عنوان یکی از محورهای تربیتی قابل توجه میباشد.
به هنگام اوقات نماز یومیه، با ندای مؤذن بندگان صالح، وقتشناس و وظیفه شناس به سوی میعادگاه روانه میشوند حضور به موقع و منظّم نمازگزاران اثر تربیتی مطلوب در ارج نهادن به ندای «حیّ علی خیر العمل» دارد و نشانگر نیاز انسانها به اعمال نیک میباشد که در سایه انجام عمل خیر به آرامش درونی میرسند و با عطر معنویت که از وجود افراد صالح و متقی تراوش میکند، روح خود را نیز معطر مینماید.
انجام اعمال عبادی نماز جماعت به صورت یک دست و منظم، بیانگر این حقیقت است که اگر افراد مسلمان اراده بکنند میتوانند در تمام امور زندگی نظم و انضباط داشته و با بهره گرفتن از قابلیتهای نهان و آشکار خود، حلاّل مشکلات خود و دیگران باشند.
به عبارت دیگر هم اکنون که جماعت مؤمن نمازگزار اراده کرده و به دلخواه و به صورت اختیاری همه با هم، در کنار هم برای احیاء شعائر اسلامی قدم پیش گذاشته و مصمم به انجام آن هستند، به همان نسبت خواهند توانست در سایر امور دینی پیش گام بوده و با بهرهگیری از نیروی ایمان و استعدادهای موجود، قلّههای کمال را تسخیر کنند. و هرگاه این رفتارها به صورت مدام و مستمر صورت بگیرد (حضور در جماعت) از خلاقیتها و صفات خدا پسندانه افراد صالح بهره برده و متأثر شده، در نتیجه به اصلاح و خودسازی پرداخته و این شکوفایی را به جامعه نیز سرایت خواهند داد. در علم روانشناسی این مرحله از رفتار به رمز خویشتن یابی معروف است، مساجد و سایر مکانهای نماز جماعت علاوه بر محل نیایش بودن، منابع اشاعه فرهنگ اسلامی و محل به نمایش گذاشتن قدرت و اقتدار امت اسلامی نیز میباشد. و روزانه سه یا 5 بار افراد مؤمن در خدمت خالق خود بوده و برای جان نثاری و اطاعت از سایر اوامر مولا اعلان آمادگی میکند و نفس این عمل هشداری است برای دشمنان اسلام، و گام نخستین برای حرکت احیاء عدالت اجتماعی و ظلم ستیزی.
علاوه بر مطالب ذکر شده اجتماع مسلمین در نماز جماعت بسان دژ محکم و سنگر مقاومت و مقرّ فرماندهی و محل تصمیم گیریهای مهم سیاسی، فرهنگی و اجتماعی میباشد. و در برابر توطئهگران و بدخواهان دین، اعلام موضع کرده و آرامش نسبی آنها را به هم میریزد.
امام راحل(ره) در این رابطه فرمودند: «شما ملت برای اسلام قیام کردید و برای اسلام این همه زحمت کشیدید و دارید میکشید. مراکزی که مراکز بسط حقیقت اسلام است،... فقه اسلام است و آن مساجد است، اینها را خالی نگذارید این یک توطئه است که میخواهند مسجدها را کم کم خالی کنند. مساجد باید مرکز تربیت صحیح باشد...»5
اکنون که سخن از مسجد به میان آمده اشارهای هم به محراب مسجد داشته باشیم. همانطور که در مقرّ فرماندهی، فرمانده ارشد در مکان مخصوص قرار میگیرد و خط و رمز را مشخص مینماید و دیگران از او پیروی میکنند، در مسجد نیز محراب مسجد از یک چنین جایگاهی برخوردار است و امام جماعت به عنوان مربّی و رهبر در محل محراب به انجام اعمال عبادی نماز مشغول شده وسایر نمازگزاران از وی پیروی کرده و دنباله رو وی میباشند.
محراب مسجد همانطور که از نامش پیداست محل جنگ با شیطان است. در اینجا لازم است به نکتهای ظریف اشاره کنیم و آن اینکه از نظر روانشناسی ممارست دائمی انسان با هر چیزی اثر پذیری را به دنبال خواهد داشت و انسان را قرین خود خواهد کرد.
بنابراین مشاهده روزانه (محراب عبادت) با توجه به فلسفه وجودی محراب، به تدریج توجه افراد نمازگزار را از دشمن درون به دشمن بیرونی معطوف خواهد کرد.
به عبارت دیگر اکنون که شیطان درونی به چشم مشاهده نمیشود شیطان بیرون که همانا دشمنان دین اسلام هستند مظهر شیطانند. و قابل موضعگیری، پس اولین گام، مبارزه با شیطان و ظلم ستیزی در نماز جماعت برداشته خواهد شد.
هرگاه این احساس و طرز تفکر در جمع نمازگزاران به وجود بیاید، بدون آنکه در این باره با یکدیگر به گفتگو بپردازند همگان نسبت به دشمن خویش اظهار تنفّر میکنند و مانند هیزمی هستند که مهیّای روشن کردن است و این احساس زمانی به اوج میرسد که خطیب علی علیه السّلام :
ذِکرُ الله دَواءُ اعلالِ النّفوس (غرر الحکم، ج1، ص363، ح11)
یاد خدا دوای بیماریهای نفوس است.
جمعه یا جماعت، طی خطابهای مردم را نسبت به دشمنان دین آگاه کرده و یا در آنها
انگیزههای نفرت را بیدار کند. و لذا دیده میشود غالب تظاهرات و اظهار تنفّر، نسبت به دشمنان و توطئه گران بعد از نمازهای جماعت و جمعه صورت میگیرد.
در تاریخ فلسطین آمده است که غالب راهپیماییهای مردمی به رهبری روحانیت بعد از نمازهای جماعت شکل میگرفت و همراه با پیروزی بود.»
روانشناسان معقتدند هرگاه افرادی عصبانی باشند و در عین عصبانیت اگر با اسباب و ابزاری که از عوامل تحریک کننده است روبرو شوند عصبانیت آنها شدت خواهد یافت. پس بنابراین نظریه حضور نمازگزاران متنفر از شیطان و مظاهر شیطانی در کنار محراب عبادت، انگیزه ظلم ستیزی را تقویت میکند و فرهنگ ظلم ستیزی به دست فراموشی سپرده نمیشود. و بلکه همواره افراد مسلمان در حال آماده باش روحی وفیزیکی قرار میگیرند و از دشمن خود غافل نمیباشند. چنانچه در شکلگیری و تداوم انقلاب اسلامی ما این تفکر و احساس نقش کلیدی به همراه داشت.
در واقعه کربلا روز عاشورا امام حسین(ع) و انصار باوفایش بعد از انجام نماز ظهر، لباس شجاعت و شهامت بر تن کرده و بر علیه ظلم بنیامیه وارد میدان نبرد شدند و دلیرانه در رکاب امام، جام شهادت را نوشیدند.
سربازان دلیر ایران زمین نیز غالبا بعد از نماز جمعه و جماعت عازم جبهههای نبرد میشدند. و طبق آنچه که راویان جنگ نقل میکردند، حملههای بسیاری، بعد از نماز صورت میگرفت.
فرهنگ همکاری و تعاون
همکاری و تعاون که از عوامل وحدت آفرین و استحکامبخش جامعه هستند غالبا در نماز جماعت بیش از سایر اجتماعات به چشم میخورد. مراعات حقوق دیگران و یاری آنها، رسیدگی به مشکلات برادران دینی در نماز جماعت مطرح شده و به همت مردم کارهای مفید و مهم صورت میگیرد.
به عنوان مثال در اجتماع جمعه و جماعت از مردم خواسته میشود که برای رفع خشک سالی در نماز استسقاء حاضر بشوند. و مردم با انگیزه «تعاونوا علی البرّ» سه روز به خاطر همنوعان خود روزه گرفته و نماز میخوانند. اینگونه اعمال نه تنها مشکلات مؤمنین را از سر راه برمیدارد، بلکه از عوامل پیوند اجتماع و مردم نیز هست، افراد نمازگزار با حضور خود در صفوف نماز به «اعتصموا بحبل الله» جامه عمل میپوشانند.
امام صادق(ع) میفرمایند: «به هم بپیوندید و با هم نیکی کنید و به هم مهربانی کنید و برادران خوشرفتاری باشید، چنانکه خدای عزّوجل به شما فرموده»6 از فرمایشات امام استفاده میشود که تعاون و نیکی مهربانی به همراه داشته و موجب جلب سایر مؤمنین به جمع نمازگزاران میگردد. امروز در جوامع غیر مسلمان عامل اصلی از هم گسیختگی ملتها و دولتها عدم وجود عاطفه و تعاون و دلسوزیست.
رسول مکرّم اسلام میفرمایند: «مَنْ اَصْبَحَ لا یَهتمّ بامورِ المسلمین فلیسَ بِمُسلم؛7 هر کس صبح کند و اهتمامی به کار مسلمانان ندارد، پس مسلمان نیست.» هرگاه مؤمنین در سه وعده حضور به امور برادران خود همت بگمارند دیگر تنش روانی در جامعه وجود نخواهد داشت. خداوند سبحان دعایی را قرین اجابت کرده که در جمع مسلمین دعا شده باشد که نوعی تعاون به شمار میرود.
فرهنگ ایثار و انفاق
از دیگر برکات نماز جماعت اشاعه فرهنگ ایثار و انفاق است، که گاهی در حدّ اعلا و ممتاز مشاهده میشود.
جمع نمازگزارانی که در حال نماز از خدای مهربان هدایت و نعمت را مسئلت مینمایند «صراط الذین انعمت علیهم...» به تبع این درخواست خود نیز گامی در جهت نعمت بودن برای سایر برادران خود برمیدارد. اعلام نیاز بعد از نماز و به دنبال آن اقدام عمل افراد، از شاخصههای فرهنگ جمع نمازگزار است زمانی که آیات «اهدنا الصراط» خوانده میشود همگان هدایت را برای همنوعان خود میخواهند، در واقع با دعای خود به دیگران احسان میکنند. در برخی از آیات نماز و انفاق قرین هم آمدهاند:
«وَالَّذِینَ صَبَرُواْ ابْتِغَاء وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَأَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ»8
و هم در طلب رضای خدا راه صبر پیش میگیرند و نماز بپا میدارند و از آنچه نصیبشان کردیم پنهان و آشکار انفاق میکنند» «الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ * أُوْلَـئِکَ هُمُ الْمُوءْمِنُونَ حَقًّا لَّهُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَمَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ»9 و نماز را با حضور قلب بپا میدارند و از هرچه روزی آنها کردیم (علم و جاه و مال) انفاق میکنند. آنها براستی و حقیقت اهل ایمانند و نزد خدا مراتب بلند و آمرزش و روزی نیکو (علم و ادب) مخصوص آنهاست.
بطور طبیعی اطلاع رسانی در مورد نیاز و مشکلات مردم محروم در حالت عادی امکانپذیر نیست و در صورت اقدام به اطلاع رسانی تنها بخش کوچکی از جامعه مطلع میشوند. اما حضور در جماعت این کار را سهل و ساده و به صورت مطلوب امکانپذیر مینماید. و اقشار مختلف مردم از هر گوشه و کنار شهر در اسرع وقت به ندای هل من ناصر برادران محروم خود لبیک میگویند و این رفتار و اعمال انسانی احساس عاطفی را رشد میدهد.
آثار اجتماعی ـ تعهد
میان ادیان و مکاتب، اسلام بیشترین توجه را برای مراعات و حقوق انسانها قائل شده و به عنوان حق الناس در جایگاه عدالت اجتماعی آن را مطرح کرده است. هنگام برپایی نماز جماعت مؤمنین ملزم به مراعات آداب و احکام علی علیه السّلام :
ذِکرُ اللّه یُنیرُ البَصائر، و یونِسُ الضّمائر (غرر الحکم، ج1، ص363، ح9)
یاد خدا بینشها را روشن و باطنها را مونس است.
نماز از جمله غصبی نبودن مکان نماز هستند، به این معنا که هرگاه مؤمن سجاده خود را قبل از سایرین در محل نماز گسترده باشد دیگران حق ندارند آن را برداشته و خود در آن محل به نماز بایستند. همین تعهد در وجود جمع نمازگزار ملکه شده و در سایر امور آنها نیز سرایت داده میشود و ناخودآگاه تبدیل به یک رفتار اجتماعی میگردد.
تعهّد به حضور مستمرّ و منظم در نماز
جماعت نیز تمرینی است برای سایر تعهدات ملی و مذهبی، به برکت این اخلاق پسندیده محیط کاری و زندگی از یک امنیت و آرامش مطلوب برخوردار میشود و از سوی دیگر به تنش زدایی کمک چشمگیری میکند. احساس مسئولیت قطعا انسان را به تعهد وادار میکند و سبب حل بسیاری از مشکلات اجتماعی میگردد. به عنوان مثال در محیط کاری پاسخ به موقع به نیاز ارباب رجوع، احساس عاطفی و صمیمی آنها را به دنبال خواهد داشت، که هرگاه این نوع برخورد در همه محیطهای کاری و زندگی اجرا شود، جامعه از یک امنیت نسبی برخوردار خواهد شد و اعتماد همگان را جلب خواهد کرد و مشارکت و همکاری را نیز به دنبال خواهد داشت.
همدردی و...
با تجدید حضور در نماز جماعت پیوند عاطفی و معنوی نیز تجدید میگردد. حضور معنوی که عامل گسترش مشترکات معنوی میباشد، جمع نمازگزار را به همسویی و همفکری فرا میخواند و این احساس در آنها به وجود میآید که بنیآدم اعضای یکدیگرند و بنابراین نباید از درد و رنج هموطنان خود غافل بشوند. و همین احساس از قوه به فعل تبدیل شده و افراد مؤمن را به سراغ دردمندان میفرستد و با حضور فیزیکی و معنوی باعث تسکین آلام آنها میگردد.
در جبهه عمل نیز این رفتار به سایر مؤمنین انتقال داده میشود و عزم همگان برای رفع گرفتاریها و احیاء آرامش روانی در جامعه فراهم میگردد. همدردی و همدلی با مؤمنین در مکتب انسان ساز اسلام سرآغاز خردمندی است، بعد از ایمان به خدا، و در منابع روائی بدان توصیه شده است.
یکی از علل شاد کردن قلب مؤمن که در روایات به آن توجّه شده است این است که فرد مسلمان با انگیزه شاد کردن دل مسلمانی، با حضور سبز خود بار سنگین درد و رنج را از دوش برادر خود برگرفته و خود را با او شریک میداند و عامل امیدواری برای آنهاست و از سوی دیگر احساس همبستگی، مودّت، همکاری بین اقشار مردم مسلمان زنده و با طراوت پابرجا میماند و آثار مطلوب آن در پرورش و تربیت نسل آینده متجلّی میگردد.
بیشک شکوه و عظمت همدردی در نمازهای جماعت بیش از سایر اجتماعات خواهد بود و به علت حضور مستمر مردم بدین سان پایههای بهداشت روانی در جامعه متزلزل نخواهد شد و جامعه از ابتلا به بیماری دردناک (بیتفاوتی) نجات پیدا خواهد کرد. به قول روانشناسان در اثر ممارست فکری و عمل مردم در سه وعده نماز جماعت به درونی شدن این افکار و رفتار منجر خواهد شد. و یک زندگی ایده آل را برای نسل امروز و آینده تدارک خواهد دید. احساس همدردی و همفکری زمانی پدیدار میگردد که برادری از درد و رنج برادرش مطلع شود و آن را درک کند.
این احساس در اجتماع جماعت نمازگزار به راحتی قابل رؤیت و لمس میباشد. که مؤمنان در کنار هم قرار گرفته ضمن عبادت از حال یکدیگر نیز باخبر میشوند و با هم تشریک مساعی مینمایند و در صورت عدم حضور دوستی، سراغ او را میگیرند. و چه بسا در پی او به تکلّف نیز میافتند. اسلام همدردی با سایر بندگان را امری ضروری تلقی میکند و آن را عامل ثبات و آرامش جامعه میداند. زمانی که سپاه معاویه به یکی از شهرهای بلاد اسلامی حمله میکردند و خلخال از پای زن یهودی درآوردند، مولای متقیان فرمودند: اگر مسلمانی از این غصه بمیرد جای سرزنش نیست. همدردی و همدلی در پایداری ارزشهای اسلامی نقش خوبی را ایفا میکنند و یک حالت عرفان در دلها به وجود میآورد که همگان را به سوی معنویت سوق میدهد.
الکسیس کارل میگوید: «احساس عرفانی جنبش است که از اعماق فطرت ما سرچشمه گرفته است و یک غریزه اصلی است، انسان همانطور که به آب نیاز دارد، به خدا [ومعنویّت [نیز محتاج است، اما آنچه که این احساس را پدید آورده یا بیزار کرده نقش اساسی را دارد.»10
امام صادق(ع) فرمودند: مؤمن برادر مؤمن است، چشم و راهنمای اوست به او خیانت نکند و به او ستم نکند و او را گول نزند و با او وعده خلاف نکند.11
در موردی دیگر امام چنین میفرماید: «مؤمن برادر مؤمن است چون یک تنند و اگر یکی را دردی رسد، در دیگر پارههای تن دریافت میشود، و روحشان از یک روح است و براستی روح مؤمن به روح خدا پیوستهتر است از پیوستن پرتو آفتاب بدان.»12
با توجه به توصیههای امام بر همه مؤمنان لازم است که در هر حال از احوال یکدیگر باخبر بشوند و تا عضوی از اعضاء پیکر اسلامی آرام نگیرد آنها نیز آرامش نداشته باشند.
دوستیها
از آنجا که انسان موجود اجتماعی است در روابط اجتماعی ناگزیر از انتخاب دوست میباشد. میتوان گفت یکی از ارکان (وحدت) معاشرتها و دوستیهای صحیح و سالم در مکانهای نمازجمعه و جماعت است که در اثر آشنایی و دیدارهای روزانه به شکل احسن انتخاب دوست میسّر میباشد. و حتی ادامه دوستی این گونه افراد میتواند در روز قیامت هم به صورت شفاعت چهره بنمایاند. «این گروه میتوانند در چارچوب اذن الهی درباره افراد خاصی که روابط معنوی آنان با خدا برقرار بوده و پیوند روحی آنها با شفیعان الهی نگسسته باشد، درخواست آمرزش گناه وطلب مغفرت بنمایند. لازم به ذکر است شفاعت مخصوص افرادی است که خداپسندانه وارد صحنه قیامت گردند و از گناهانی که سلب شایستگی شفاعت را میکنند برحذر باشند.»13
دوستانی که در نماز جماعت انتخاب میشوند براساس تولی و تبرّی است و از اعتیاد و قاچاق و... سر درنمیآورد، دوستانی که با معیارهای دینی برگزیده شدهاند همواره موجب زینت و سرافرازی انسان بودهاند نمونههای بارز این گونه دوستیها را در دفاع مقدس به وضوح مشاهده کردهایم که چگونه تا پای جان دوستان زخمی خود را از صحنه نبرد خارج میکردند. و نکته مقابل این نوع دوستی، دوستی افراد غیر صالح و غیر منفی است که غالبا به هنگام گرفتاری نه تنها از دوست خود حمایت نمیکنند، بلکه او را لو میدهند و یا تنها رها میکنند!
قرآن میفرماید: «وَیَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَی یَدَیْهِ یَقُولُ یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلا
14 یَا وَیْلَتَی لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلانًا خَلِیلا * لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءنِی وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِلإِنسَانِ خَذُولا»15
به خاطر بیاور روزی که ظالم دست خویش را از شدت حسرت به دندان میگزد و میگوید: ای کاش من با رسول حق راه دوستی و اطاعت پیش میگرفتم. ای وای بر من کاش فلان را دوست خود انتخاب نکرده بودم او مرا از یاد حق گمراه ساخت، بعد از آنکه آگاهی به سراغ من آمده بود و شیطان همیشه مخذول کننده انسان بوده است. بنابر فرموده مفسران، این کار شاید به خاطر این باشد که این گونه اشخاص هنگامی که به گذشته خویش مینگرند خود را مقصّر میدانند و تصمیم بر انتقام از خویشتن میگیرند و لذا پشت دست خود را گاز میگیرند.
حضرت علی(ع) میفرمایند: «همنشینی با دوست عاقل روح را زنده میکند».16
و نیز میفرمایند: «با دانشمندان و حکما مجالست و همنشینی کردن عقلها را زندگی میبخشد و نفوس را از بیماریهای اخلاقی شفا میبخشد.»17
در منابع روایی آمده است که انسان با هر چیزی که مونس شده و آن را دوست داشته باشد روز قیامت با همان محشور میشود.
نقش تربیتی
تربیت زمینه ساز شکوفایی و تقویت رفتارها و اخلاق و آداب صحیح برای زندگی بهتر است .
سالیان متمادی علمای تربیتی با تلاش خود سعی در پیدا کردن راهحلهای مناسب برای تربیت بودهاند، اما علی رغم زحمات انجام شده هنوز هم بشر نتوانسته است به یک تربیت ایدهآل دست یابد، یک فرد مسلمان برای تربیت به ابزار و لوازمی نیاز دارد که خمیر مایه آن از منابع اسلامی دریافت میشود مگر نه این است که ما معتقدیم اصول اولیه تربیت توسط انبیاء الهی به دست بشر رسیده است بنابراین قبل از آنکه سراغ کتب و علوم جامعهشناسی، روانشناسی و تربیتی برویم بهتر است به منابع اسلامی و در رأس آنها به کتاب خدا رجوع کنیم. خداوند در کلام خود میفرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ»18 ای اهل ایمان (با رسول با ادب سخن بگویید) فوق صوت پیامبر صدا بلند نکنید که اعمال نیکتان (در اثر بیادبی) محو و باطل شود و شما فهم نکنید.
در این آیه شریفه اشاره به حفظ حرمت مربی شده که متربی ملزم به رعایت آن میباشد. به این معنا که هرگاه انسانهای هدایت نیافته و تربیت نشده به دیده عظمت و بزرگ به مربی خود ننگرند. در سخنان تربیتی او راهکارهای تربیتی پیدا نخواهند کرد. و از نظر عمل خداوند سبحان در آداب نماز سلسله مراتب را به اینگونه مشخص کرده است که شخص نمازگزار ابتدا با تکبیرةالاحرام وارد نماز میشود و در رکعت دوم شهادت به رسالت پیامبر خدا میدهد و در پایان نماز با درود به صالحان نماز را به پایان میرساند.
نکته تربیتی این جاست که جمع نمازگزاران به جماعت، طبق یک تربیت اسلامی که ریشه آن در خانوادهها بنا نهاده شده احترام به امام جماعت، افراد مسن و سایر افراد مؤمن را به فراخور حال و موقعیت معنوی و... رعایت میکنند. امور تربیتی غالبا با روان سر و کار دارند تا با جسم و آنچه از تربیت در رابطه با جسم بکار گرفته میشود اکتسابی است از این رو حضور در جمع تربیت شده میتواند راه سهل و آسان کسب آداب و اخلاق مقبول جامعه اسلامی را در اختیار جمع نمازگزار قرار میدهد.
علمای تربیتی نیز به این مطلب اذعان دارند که اجرای مناسک دینی به منزله یادآوری و بازخوانی عقاید دینی است «و تقید و التزام به قواعد و قوانین اخلاقی، نوعی در قید شدن است و انسانهای خویشتندار بهتر میتوانند این قید را بر خویشتن تحمیل کنند. مناسک دین نوعی تمرین برای خویشتن داری و تحمل قیود است و میتواند مقاومت در برابر جاذبههای نفسانی را افزایش دهد و موانع زیست اخلاقی را کم کند.»19
از دیگر نکات تربیتی نماز جماعت میتوان به وقتشناسی اشاره کرد. حاضر شدن منظم و مستمر بر سر نماز جماعت نوعی نظم در زندگی و سایر امور دینی آنها به وجود میآورد به ویژه نظم در انجام فریضه نماز هر چند در غیر نماز جماعت بکند.
خلاصه اینکه نماز جماعت مکان مقدسی است برای عروج به درجات عالی انسانی و رشتهای است برای پیوند دلها و تفکرها در جهت استحکام اتحاد و همبستگی و منبعی است برای تقسیم مهربانیها و صفا و صمیمیتها.
پاورقیها:
15 . همان.
17 . همان.
10 . نماز و زندگی، ص124.
1 . طه / 14.
18 . حجرات / 2.
11 . اصول کافی، ج3، ص255.
13 . تفسیر نمونه، ذیل آیه شفاعت.
14 . فرقان / 28 ـ 27.
16 . مروارید غلطان (سخنان ائمه«ع») ص64.
12 . همان.
19 . تربیت اسلامی، ویژه تربیت اخلاق، ص101.
2 . پرستش آگاهانه، ص158.
3 . همان، ص159.
4 . توبه/ 18.
5 . نماز و زندگی، هشتمین اجلاس سراسری نماز (مقالات) ص112.
6 . اصول کافی، ج3، ص269.
7 . همان، ص251.
8 . رعد / 22.
9 . انفال/ 4 ـ 3.
منابع:
- اصول کافی,jeld=3,safhe=269
- پرستش آگاهانه,safhe=158
- نماز و زندگی، هشتمین اجلاس سراسری نماز (مقالات),safhe=112
- نماز و زندگی,safhe=124
- مروارید غلطان,safhe=64
- اصول کافی,jeld=3,safhe=255
- تربیت اسلامی، ویژه تربیت اخلاق,safhe=101
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 87/9/30 :: ساعت 11:49 صبح )
»» آثار فردی و اجتماعی عدالت مهدوی 2
عدالت در فرهنگ
دانستن، شناخت و رشد علمی و فرهنگی حقی همگانی است؛ ولی در نظامها و حکومتهای دنیا امکانات آموزشی به طور یکسان برای همه اقشار فراهم نیست و همیشه اینگونه بوده که عدهای خاص امکان رشد و تعالی آموزش دارند و البته این عادلانه نیست. از آثار عدالت مهدوی آن است که همه طبقات، از هر نژاد و ملیتی و بدون هیچگونه تبعیض، میتوانند در زمینههای فرهنگی فعال بوده و مدارج علمی را طبق قابلیت و استعداد خود بپیمایند.
در نظام دادگستر امام مهدی (عج)، با توجه به اینکه علم و دانش رشد فزایندهای دارد، آنها که در جوامع مختلف از این موهبت الهی محروم بودهاند میتوانند از علم و دانش بهره فراوان گیرند؛ برای مثال زنان که در جوامع گوناگون محرومیتهای بسیاری را چشیدهاند و از جمله در ساحت علم و فرهنگ مورد بیمهری قرار گرفتهاند، در دولت مهدی به جایگاه والایی از دانش دست مییابند.
در روایتی درباره روزگار مهدی (عج) آمده است:
((و تؤتون الحکمة فی زمانه حتی ان المراة لتقضی فی بیتها بکتاب الله و سنة رسول الله)).20
در دوران او، شما از حکمت برخوردار میشوید؛ تا آنجا که زن در خانه خود، برابر کتاب خدا و روش پیامبر (ص) قضاوت میکند.
بعضی روایت بالا را اینگونه ترجمه کردهاند که دانش بعضی از زنان در عصر حاکمیت مهدی(ع) به اندازهای است که در درون منزل با استنباط شخصی (همچون مجتهد علوم دینی) به انجام تکالیف شرعی میپردازند. در این صورت، اوج رشد و تعالی فرهنگی و آموزشی زنان معلوم میشود. و اگر به معنی قضاوت هم باشد، باز هم حکایت از همان تعالی و ترقی است؛ زیرا که امر قضاوت از امور بسیار مهم بوده و نیاز به دانش بسیاری دارد.
عدالت در اقتصاد
یکی از مصادیق ظلم آشکار، نابرابری و عدم تعادل طبقات مختلف مردم در مسائل اقتصادی است که در جای جای جهان پهناور و حتی در کشورهای مدعی حقوق بشر دیده میشود. آنچه میتواند به این بیسامانی، سامان دهد و غبار محرومیت را در این عرصه از چهره عالم انسانی بزداید همانا اجرای عدالت اقتصادی است.
امام صادق(ع) میفرماید:
ان الله لم یترک شیئا من صنوف الاموال الاّ و قد قسّمه و اعطی کل ذی حق حقه الخاصة والعامة والفقراء والمساکین و کل صنف من صنوف الناس فقال: لو عدل فی الناس لاستغنوا... .21
خداوند همه ثروتها (از انواع منابع درآمد) را میان مردم تقسیم کرده است و به هر کس حقش را داده است، کارگزاران و توده مردم و بینوایان و تهیدستان و هر گروهی از گروههای مردم. سپس امام فرمود: اگر عدالت برقرار شده بود، همه مردم بینیاز شده بودند.
بنابراین از نظر تعالیم اسلامی، اگر حاکمیت درست و اسلامی باشد، برنامههای حکومت به درستی تنظیم شده و مجریان آن نیز در جای خود به کار گمارده شوند، محرومیت و نیازمندی در جامعه نمیماند؛ زیرا حکومت حق و کارگزاران لایق آن به دنبال اجرای اصول عدالت خواهند بود و با چنین اقدامی همه مردم، به رفاه و بینیازی خواهند رسید.
پیامبر اکرم (ص) میفرماید:
... یتنعّم امتی فی زمانه نعیما لم یتنعمّوا مثله قطّ البرّ والفاجر یرسل السماء علیهم مدراراً ولاتدّخر الارض شیئاً من نباتها.22
در زمان او ]مهدی (عج)[ مردم به نعمتهایی دست مییابند که در هیچ زمانی دست نیافته باشند؛ چه نیکوکار و چه بدکار. آسمان پیوسته بر آنان ببارد و زمین چیزی از روییدنیهای خود را ذخیره نکند.
عدالت اقتصادی به عوامل گوناگونی بستگی دارد که از مهمترین آنها عدالت در بخش تولید و توزیع است. از آثار عدالت در دولت مهدی (عج)، این است که امکانات تولید در اختیار همگان است و هر کسی میتواند از زمین و انرژی و امکانات طبیعی برای تولید بهره بگیرد. از این رو افراد زیادی به اشتغال و کار سالم روی میآورند و هر کسی به اندازه همت و توان خود امکان رشد و پیشرفت دارد. البته این همه در راستای رفع نیازهای واقعی جامعه است؛ یعنی تولید در مسیر مطالبات و نیازهای اجتماع است. بنابراین هم تولیدکنندگان بهرهمند میشوند و هم جامعه به رشد و رفاه اقتصادی میرسد.
از سوی دیگر، از عوامل مهم ظلمهای اقتصادی بیعدالتی در عرصه توزیع است. تقسیم ثروت ملی به صورت نابرابر و اختلاف فراوان و غیرمنطقی میان درآمدها و واسطهگریهای بیجا، شکاف طبقاتی گستردهای را باعث شده است. بنابراین اثر عدالت مهدوی در عرصه اقتصادی، تقسیم اموال عمومی به شکل مساوی در میان مردم است.
پیامبر اکرم (ص) میفرماید:
ابشرکم بالمهدی یبعث فی امتی... یرضی عنه ساکن السماء و ساکن الارض یقسم المال صحاحاً. فقال له رجل: و ما صحاحاً؟ قال: السویة بین الناس.23
به مهدی بشارتتان میدهم. او در میان امت من برانگیخته میشود... ساکنان آسمان و زمین از او خشنود خواهند بود. او اموال را به درستی تقسیم میکند. مردی پرسید: مقصود چیست؟ فرمود: به شکل مساوی میان مردم تقسیم میکند.
در روایتی دیگر از امام باقر(ع) آمده است:
((... فانه یقسّم بالسویّة و یعدل فی خلق الرحمان، البرّ منهم والفاجر...)) .24
آن حضرت (اموال را) برابر تقسیم میکند و میان همه مردم به نیکوکار و بدکار به عدالت رفتار مینماید.
از روایت بالا معلوم میشود که در مواردی که برابری میان مردم از مظاهر عدالت است، اموال به تساوی تقسیم میشود؛ نه اینکه در همه موارد به همگان یکسان پرداخت شود. در واقع، برابری میان مردم با هدف تأمین ضروریات و امکانات اولیه زندگی است و برای همه افراد و اقشار از یک حد منطقی و رفاهی معقول برخوردار باشند.
و نیز از آن بزرگوار روایت شده است:
((... و یسوّی بین الناس حتی لاتری محتاجاً الی الزکوة.))25
او ]امام مهدی (عج)[ میان مردم به مساوات رفتار میکند تا آنجا که نیازمند زکات دیده نشود.
و از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمودند:
ان قائمنا اذا قام اشرقت الارض بنور ربها... و یطلب الرجل منکم من یصله بماله و یأخذ منه زکاته فلایجد احداً یقبل منه ذلک و استغنی الناس بما رزقهم الله من فضله.26
هنگام قیام قائم ما، زمین با نور خدایی روشن گردد و... شما به جستوجوی اشخاصی برمیآیید که مال یا زکات بگیرند و کسی را نمییابید که از شما بپذیرد و مردمان همه به فضل الهی بینیاز گردند.
بنابراین از آثار عدالت اقتصادی در جامعه مهدوی، برخورداری همه افراد جامعه از یک زندگی مادی مطلوب و آبرومند است؛ به گونهای که افراد نیازی به درخواست مال نداشته باشند و این سطح از زندگی در کنار رشد عقلانی و اخلاقی و ریشهکنی رذایلی همچون حرص و آزمندی از دل و جان انسانها میتواند حیات طیبه و پاکی را فراهم کند که در ساحت آن، رشد و تعالی معنوی و روحی مردم بهتر و منطقیتر قابل دسترسی باشد. از دیگر آثار عدالت اقتصادی در روزگار مهدی (عج)، عمران و آبادانی زمین است. در دوران حاکمیت حکومتهای غیر الهی، آبادی تنها برای بخشهایی است که به گونهای با دستگاه حاکم در ارتباط بوده و یا از جایگاه ویژه اجتماعی برخوردار باشند. مناطقی از کشورها که طبقه محروم جامعه را در خود جای داده است، مورد بیمهری حاکمان قرار گرفته و گاهی به شکلی غیرقابل سکونت در میآید. ولی عدالت مهدوی در عرصه اقتصادی به آبادانی شهرها و روستاها و حتی زمینهای بایر میانجامد؛ زیرا اولاً این از سیاستهای حکومت مهدی است که در روایات به آن تصریح شده است27 ثانیاً لازمه عدالت گسترده و جریان یافته در بخشهای اجتماعی، همین است که جای ویرانی باقی نماند و همگان ـ در هر طبقه اجتماعی که باشند ـ از مواهب الهی بهرهمند گردند.
عدالت در قضاوت
در جوامع مختلف بشری، امر قضاوت جایگاه ویژهای دارد و هیچ مجموعه کوچک یا بزرگی از انسانها نیست که به دستگاه قضاوت و دادگستری نیازمند نباشد. شاهرگ حیات این دستگاه اجرای عدالت در آن است. اساساً دادگستری برای گسترش عدل و داد تأسیس شده است و بدون آن، هیچ جایگاهی برای آن نیست. ولی متأسفانه باید گفت که در همین دادگستریها و مراکز قضایی، ستمهای فراوانی به انسانها شده و حق افراد زیادی پایمال گردیده است.
در عصر حاکمیت مهدی (عج) که عدالت در همه زوایای زندگی اجتماعی جریان مییابد، این عدالت به دستگاههای قضایی هم نفوذ کرده و جریان دادرسی را بر اساس حق و عدل تنظیم میکند. اینجا از مهمترین مراکزی است که عدالت در آن پیاده میشود و امام مهدی (عج) با دقت و وسواس بر اجرای داد نظارت دارد.
از روایات استفاده میشود که امام مهدی (عج) در قضاوت مانند جد بزرگوارش امیرالمؤمنین(ع) عمل میکند و بر گرفتن بی کم و کاست حقوق مردم اصرار دارد؛ حتی اگر حق کسی زیر دندان دیگری باشد، از زیر دندان آن غاصب بیرون کشیده و به صاحب حق باز میگرداند.28
در زمان حکومت آن دادگستر جهان، چنان عدالت مهدوی همگانی میگردد که مردگان آرزو میکنند که به زندگی بازگردند و از برکات عدالت او بهرهمند شوند.29
این دقت و گستردگی عدالت به دلیل آن است که سیستم قضایی امام مهدی (ع)، دستگاهی بسیار گسترده و مجهز و برخوردار از ابزارهای فراطبیعی است. در سیستم قضایی اسلام قضاوت براساس بینات و شواهد بوده است و از رسول خدا (ص) روایت شده که فرمود:
((من در میان شما بر پایه سوگندها و بینهها قضاوت مینمایم)).30
رهآورد اینگونه داوری عدالت ظاهری است؛ ولی در روایات مربوط به دوران حاکمیت مهدی(عج) آمده است که آن حضرت به شیوه حضرت داوود(ع) قضاوت میکند که او براساس الهامات الهی و علم لدنی داوری میکرد و نه بر پایه شاهد و گواه.
امام صادق (ع) فرمود:
دنیا به پایان نخواهد رسید تا آن که مردی از خاندان من ظهور نماید. وی به شیوه داوود (ع) حکم خواهد نمود؛ بینه نخواهد خواست و به هر کس حقش را اعطا خواهد نمود.31
و در روایتی دیگر فرمود:
زمانی که قائم آل محمد (ص) قیام کند، در میان مردم به مانند داوود(ع) حکم خواهد نمود و به بینه نیازی نخواهد داشت؛ چرا که خدای تعالی امور را به وی الهام میفرماید. وی بر پایه دانش خود داوری میکند و هر قوم را به آنچه مخفی و پنهان نمودهاند آگاه سازد.32
رهآورد چنین داوری عدالت واقعی است و حتی اگر مظلومی نتواند برای اثبات حق خود به شاهد و گواهی دست یابد، به سبب اینگونه قضاوت، به حق خود خواهد رسید.
البته این از ویژگیهای عصر مهدی(عج) است و با مجموعه حکومتی و فضای حاکم بر آن سازگاری دارد و اینکه پیامبر(ص) به علم شخصی خود قضاوت نمیکرد و منتظر شهود و گواهان میشد؛ شاید بدان دلیل بود که این امر پس از او سنت و شیوه قضایی قرار گیرد؛ یعنی قاضیان براساس شهود و گواه قضاوت کنند و نه براساس اطلاع و علم شخصی، تا نظام قضایی اسلام یک جریان روشن و مشخصی داشته باشد و دچار هرج و مرج و اختلال نگردد. اما در زمان مهدی (عج) که زمان حکومت معصوم (ع) است، داوری براساس علم و اطلاع شخصی به عدالت نزدیکتر و بلکه عین عدالت است؛ چرا که تکیه بر گفتار گواهان تنها به عدالت ظاهری خواهد انجامید.
جای این سؤال باقی است که در هستة مرکزی حکومت، چنین قضاوتی توسط شخص حضرت انجام میگیرد و امکان پذیر است؛ ولی در دیگر نقاط عالم چگونه ممکن است که قاضیان منصوب از سوی حضرت اینگونه عمل کنند و به عدالت واقعی دست یابند؟
در پاسخ باید گفت: چنانکه گفتیم، امکانات دولت مهدوی و سیستم اطلاعاتی زمان حضرت به گونهای است که سیستم قضایی مهدی (عج) را یاری میکند. به روایت زیر توجه کنید:
امام صادق (ع) فرمود:
وقتی قائم ما قیام کند در هر یک از مناطق جهان فردی را برگزیده ارسال میدارد و به وی میگوید: پیمان تو به دست توست و اگر با مطلبی رو به روی شدی که آن را نفهمیدی و قضاوت را در موردش ندانستی به دست خود نگاه کرده و به آنچه در آن است عمل نما.33
و اینگونه اطلاعرسانی و خبرگیری از مرکزیت قضایی ممکن است به اعجاز و یا به سبب پیشرفت وسایل ارتباطی در روزگار مهدی(عج) باشد.
سخن آخر
همانگونه که در ابتدای مقاله گفته شد عدالت مهدی(ع) دامنهای به گستردگی حیات مادی و معنوی انسان دارد و ما تنها به برخی حوزههای فردی و اجتماعی عدالت پرداختیم و اکنون حُسن ختام گفتار را سخنی از امام صادق(ع) قرار میدهیم که در تفسیر آیه شریفه اعلموا ان الله یحیی الارض بعد موتها... فرمودند: یعنی خداوند زمینی را به عدالت قائم(ع) در هنگام ظهورش زنده میکند پس از آنکه به سبب ستم پیشوایان گمراهی مرده باشد.34
پاورقیها:
1 . نساء، 58.
19 . انفال، 39 ((با ایشان جنگ کنید تا هیچ فتنهای باقی نماند و دین، همهاش برای خدا باشد)).
15. بحارالانوار، ج 51، ص 84.
17. توبه، 33.
13. کافی، ج 5، ص 55. ((بوسیله امر به معروف و نهی از منکر همة واجبات اقامه میشود)).
12. بقره، 129؛ ((کتاب و حکمت را به ایشان تعلیم دهد و آنها را تزکیه کند)).
10. کمالالدین، ج 2، ص 372.
11. کافی، ج 1، ص 25.
14. منتخب الاثر، ص 474.
16. لقمان، 13، ((و آن گاه که لقمان به فرزندش گفت ـ در حالی که او را پند میداد ـ فرزندم برای خدا شریک قرار مده، زیرا که شرک ظلم بزرگی است)).
18 . بحارالانوار، ج 51، ص 60 ، ح 58 .
24 . همان، ص 29.
20. بحارالانوار، ج 52 ، ص 352 .
25 . همان، ج 52، ص 390.
27. الامام المهدی، ص 271.
22 . بحارالانوار، ج 51، ص 88.
23 . بحارالانوار، ج 51، ص 81.
26 . بحار، ج 52، ص 337.
28. منتخب الاثر، ج 2، ص 332. (به نقل از عقدالدرر، ص 36)
29. همان، ص 65، ح 367.
21 . کافی، ج 1، ص 542.
2 . انعام، 152.
3 . التحقیق فی کلمات القرآن، ج 8، صص 55-59.
30 . کافی، ج 7، ص 414.
33 . نعمانی، الغیبة، باب 21.
34. نعمانی، الغیبة، ص 24.
31 . بحارالانوار، ج 52، ص 338.
32 . همان، ص 339.
4 . در مقام بعثت و رسالت قرآن فرموده: و اُمرت لاعدل بینکم ]الشوری، 15[ و در مقام هدایت الهی فرموده: ان الله یامر بالعدل والاحسان ]النحل، 90[. در مقام حکم کردن میان مردم: واذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل ]النساء ، 58[ و در مقام عقود و عهود. ولیکتب بینکم کاتب بالعدل ]البقره، 282[ و در مقام شهادت: اثنان ذوا عدل منکم ]المائده، 106[ و در مقام اصلاح: فاصلحوا بینهما بالعدل ]الحجرات، 9[. التحقیق فی کلمات القرآن، ج 8، ص 58.
5 . عوالی اللئالی، ج 4، ص 102.
6. مفاتیح الجنان، دعای افتتاح.
7. مکیال المکارم، موسوی اصفهانی، ص 118.
8. مفاتیح الجنان، زیارت صاحبالامر.
9. امام باقر (ع) فرمود: ((به خدا سوگند، عدالت را به درون خانههای مردم میبرد، آنچنان که سرما و گرما به خانهها نفوذ میکند)). (بحارالانوار، ج52، ص 362).
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 87/9/30 :: ساعت 11:46 صبح )
»» آثار فردی و اجتماعی عدالت مهدوی 1
عدالت گستری اصلحترین رسالت قیام و انقلاب مهدی (ع) است. آثار عدالت مهدوی محدود به عرصهای حاضر نخواهد بود. بلکه در حوزههای مختلف فردی و اجتماعی آشکار خواد شد و این تفسیر ((یملاء الله به الارض قسط و عدلاَ)) است ره آورد قیام آن حضرت این است که هم فرد را در روابط گوناگون خود میسازد و هم جامعه را در بخشهای مختلف اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و قضائی سامان میبخشد. در این مقاله تلاش کردهایم که جریان عدالت مهدوی و چگونگی آن را در عرصههای گوناگون فردی و اجتماعی مورد بررسی قرار دهیم.
پیش از پرداختن به اصل موضوع، لازم است معنی و مفهوم عدل به درستی آشکار شود
در معنی عدل گفتهاند:
هو توسّط بینالافراط و التفریط بحیث لاتکون فیه زیادة ولانقیصة ...
ثم ان العدالة اما فی الرأی والافکار اذا کان مصوناً عن الانحراف والضعف والحدّة و یطابق الحق والصّواب [کما فی قوله تعالی]: واذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل 1.
و اما فی الصفات النفسانیة بان تکون الاخلاق الباطنیة معتدلة لیس فیها افراط و لاتفریط... و اما فی الاعمال و هو فی الاقوال و فی الوظائف الانفرادیة و فی الاعمال الاجتماعیة.... [کما فی قوله تعالی]: واذا قلتم فاعدلوا و لو کان ذا قربی 2.
... و لیعلم انَّ موضوع العداله من اهم الموضوعات.... و الیها یرجع کل عمل حسن و خُلق مطلوب و رأی صائب ... و هو المطلوب فی کل مورد و فی کل مقام.3
عدالت میانه زیادهروی و کوتاهی است و به معنی آن است که در امور، زیادی و کمی نباشد... عدالت یا در اندیشه و افکار است؛ به این معنی که از انحراف و سستی به دور بوده و مطابق حق و راستی باشد؛ همانگونه که خداوند در قرآن دستور داده است:
((و آنگاه که میان مردم حکم میکنید، به عدالت داوری کنید...))
یا در صفات انسانی است؛ یعنی اخلاق درونی میانه باشد و هیچ تندروی و کندروی در آن نباشد... و یا در حوزه اعمال است که شامل گفتار و تکالیف فردی و کارهای اجتماعی میشود.
... [چنانکه خدای متعال در قرآن فرموده:] ((و آنگاه که سخن میگویید، به عدالت بگویید، اگرچه خویشاوند باشد)).
... و باید دانست که موضوع عدالت از مهمترین موضوعات است... و هر کار نیک و خلق و خوی پسندیده و فکر درست به آن بازمیگردد... و عدالت همان چیزی است که در هر مورد و هر جایی خواسته شده است.4
با این بیان جامع، روشن است که عدالت مفهومی بسیار گسترده دارد و در همه امور عالم تشریعی جاری است. طبق بعضی روایات، مثل آنچه به پیامبر نسبت داده شده که ((بالعدل قامت السموات والارض))5 استفاده میشود که عدالت در امور تکوین و خلق نیز امری عام و همگانی است.
با این مقدمه، به بحث درباره عدالت مهدوی و آثار فردی و اجتماعی آن خواهیم پرداخت.
امام مهدی، امام عدل
آخرین حجت الهی، عصاره تمام انبیا و اولیا است و وجود بیمثال او چشمه همه خوبیها و زیباییهاست. اما در صدها روایت، سخن از عدالتگستری او مطرح شده و از آن بزرگوار به عنوان مظهر و تجلی کامل عدالت یاد گردیده است.
در کتاب مکیالالمکارم آمده است:
عدل آشکارترین صفات نیک امام است. برای همین (آن بزرگوار) در دعای شبهای ماه رمضان ((عدل)) نامیده شده است؛ (( اللهم و صلّ علی ولی امرک القائم المؤمّل والعدل المنتظر6؛ خداوندا، به ولی امر خود که قیامکننده آرمانی و عدل مورد انتظار است درود فرست)).7
و در زیارت حضرت(ع)، اینگونه با او نجوا میکنیم:
((السلام علی القائم المنتظر والعدل المشتهر.8
سلام بر قیام کننده مورد انتظار و عدالت آشکار)).
بنابراین عدالت گستری مهمترین رسالت آن سفیر موعود است و دیگر ارزشها در همین بستر و جریان زنده خواهد شد. آری، دوران او، روزگار پر شدن زمین و زمان از عدل و داد است.
دامنه عدالت او همهجا، حتی زوایای ناپیدای جامعه را خواهد گرفت؛ همچون سرما و گرما به درون خانههای مردم نفوذ خواهد کرد و روابط آنها را در کوچکترین نهاد اجتماعی هم تحت تأثیر خود قرار خواهد داد.9
تراز تمدن مهدوی، عدل است که در پرتو آن، دیگر ارزشها حاکم خواهد شد و به سبب جریان عدالت، در همه عرصههای جامعه، بساط هرگونه ظلم و ستم برچیده میشود.
یطهرالله به الارض من کل جور و یقدّسها من کل ظلم... فاذا خرج وضع میزان العدل بین النّاس فلایظلم احد احداً.
خداوند به وسیله او زمین را از هرگونه ستم پاک خواهد کرد و از هر گونه ستم، قداست میبخشد... آنگاه که او قیام کند، ترازوی عدالت در میان مردم نهد، پس در روزگار او هیچ کس به دیگری ستم روا ندارد.10
عدالت مهدوی، عدالتی فراگیر
وقتی سخن از عدالت مطرح میشود، ذهنها بیشتر به سوی عدالت قضایی یا اقتصادی میرود. به گمان افراد، مقصود از عدالت آن است که در محاکم قضایی به حق داوری شود و حق هر صاحب حقی به او داده شود. نیز، در عرصه اقتصاد، همه افراد جامعه از مواهب مادی بهرهمند باشند و در این عرصه، ستمی بر افراد نرود. حال آنکه براساس آنچه در معنی عدالت گذشت، عدالت به معنی آن است که در همه عرصهها حق و انصاف رعایت گردد. به همین دلیل، جامعهای را جامعه عادل میدانیم که در همه حوزههای فردی و اجتماعی آن، عدالت حاکم باشد. بنابراین ما هم در روابط فردی و هم در روابط اجتماعی، عدالت باید خود را نشان دهد. همچنین در حوزههای گوناگون اجتماع، مثل سیاست، فرهنگ، اقتصاد، عدالت نیز حکمفرما باشد.
اینکه در روایات اسلامی، امام مهدی(ع) به عنوان پرکننده زمین از عدالت معرفی شده است، میتواند به همین معنی باشد که او عدالت را در همه عرصههای فردی و اجتماعی جاری خواهد ساخت. در واقع، ارزشهای دینی و آمال و آرزوهای انبیا و اولیا در پرتو عدالت مهدوی به اجرا درآمده و عالمگیر خواهد شد.
در این مقاله، به بررسی اجمالی آثار فردی و اجتماعی عدالت مهدوی میپردازیم.
آثار فردی عدالت مهدوی
آدمی در زندگی فردی خود، بریده و جدای از اجتماع نیست و همهجا به نوعی با دیگران در ارتباط است. ولی منظور از بررسی آثار فردی عدالت مهدوی مفهومی است که در برابر آثار اجتماعی مطرح میشود. در آثار اجتماعی، به بررسی عدالت مهدوی و نقش آن در حوزههای مختلف اقتصاد، سیاست و فرهنگ خواهیم پرداخت؛ اما در بخش آثار فردی، به آثار اجرایی عدالت در دیگر شئون زندگی انسان میپردازیم.
رابطه انسان با خود
آدمی پیش از هر کس و هر چیزی باید تکلیف خود را با ((خود)) روشن کند و با تشخیص قابلیتها و استعدادهای خود، آنها را در مسیر رشد و تعالی خود به کار گیرد. این مستلزم معرفتی درست و عملی صحیح و معروف است. در جوامع مختلف بشری، انسانها به دلیل ناآگاهی و به دنبال آن، عمل و اقدام نادرست، استعدادهای الهی و انسانی خود را از بین برده و یا در مسیر نادرست به کار گرفتهاند. امام مهدی (عج) در حکومت عدل خود، این انحرافها و کجیها را راست خواهد کرد. آری، در سایه تربیت مهدوی، فطرتها بیدار میگردد و نیازهای حقیقی و واقعی انسانها مجال بروز پیدا میکند. آدمها به دنبال پاسخگویی به ندای فطرت الهی خواهند بود و آرزوهای دروغین و خواهشهای پوچ کمرنگ میشود. این چنین است که شاهراههای سعادت و بهروزی به روی بشر گشوده میشود.
این نقطه آغاز اصلاح است که همه بدانند برای چه آمدهاند و به کجا میروند و در این قرارگاه موقت چه وظیفهای دارند. این شروع خردورزی و تعقل است و مرحله نخست یافتن نفس:
امام باقر(ع): وقتی قائم ما قیام کند، خداوند دست خود را بر سر بندگان نهد و به سبب آن، عقلهای ایشان را کامل کند و اخلاق ایشان را به تکامل رساند.11
پیش از این زیاد خواندهایم و شنیدهایم که بالاترین معرفتها معرفت نفس است و این مهم در دوران مهدی (عج) و در سایه عدالت او قابل دسترسی برای همگان است. آن روز زمینه و بستر آگاهیبخشی و تزکیه مردم به گونهای است که همگان به این معرفت و آگاهی خواهند رسید و کلید گنج سعادت را به کف خواهند آورد.
رابطة انسان با دیگران
آدمی گرچه تنها به دنیا میآید و تنها از دنیا میرود، در این دنیا بیگمان در ارتباط با دیگران زندگی میکند. بنابراین بزرگترین فصل کتاب زندگی او ((رابطه با دیگران)) است و در همین بخش است که ممکن است ارزشهای زیادی را خلق کند و پاس بدارد و یا چهرهای زشت و ناپسند از اجتماع انسانها به نمایش گذارد.
آدمی در رابطه با دیگران است که تصمیم میگیرد، حرف میزند و اقدام میکند. داد و ستد او و واکنش و موضعگیری او در برابر دیگران بخش زیادی از روابط او را تشکیل میدهد. اگر این بخش از زندگی آدمی مسیری درست و پسندیده یابد، بسیاری از ارزشهای الهی و انسانی به تحقق پیوسته است. صداقت، امانتداری، ایثار، سخاوت، گذشت، حسن ظن و اعتماد به دیگران، تعاون، نصیحت و خیرخواهی و دهها فضیلت دیگر در همین عرصه خود را نشان میدهد. با آمدن این فضیلتها به عرصه روابط اجتماعی، جایی برای نفاق، خیانت، تنگنظری و خودخواهی، انتقام، بددلی و بدگمانی، خودمحوری و سوء نیت نمیماند.
عدالت واقعی و راستین آن است که به همه اینها در روابط انسانی پایان دهد؛ وگرنه در حکومتی که مردم آن ارتباطی ناسالم و ناشایست داشته باشند، چگونه انتظار برقراری عدالت و دادگری در حوزههای مختلف میرود؟
مهدی (عج) که مظهر عدالت الهی است، مردم را چنان به قرآن و سنت پیامبر میخواند و تعالیم آن دو را در میان جامعه نشر میدهد که انسانها به تزکیه الهی و معرفت خدایی دست مییابند و آن هدفی که در آیات قرآن برای رسالت انبیا مطرح شد که (یعلمهم الکتاب والحکمة و یزکیهم(12 تحقق مییابد و عملی میشود.
در سایه عدالت مهدوی، امر به معروف و نهی از منکر زنده میشود و مهدی(ع) و یاوران او پیشرو مردم در این فریضه الهی خواهند بود و به دلیل زنده شدن این ارزش قرآنی، همه ارزشها و فضیلتها جان میگیرد. ((بها تقام الفرائض13)).
در حیات مهدوی، جایی برای کینه و دشمنی در قلوب مردم نمیماند و وقتی کینه از دلها رفت، بهانهای برای خیانت، خودخواهی، انتقام، بدگمانی و... نخواهد بود و اخلاق مردم اخلاق محمدی و علوی خواهد شد.
امام علی (ع) میفرماید:
((ولو قد قائم قائمنا... لذهبت الشحناء من قلوب العباد)).
((چون قائم ما قیام کند کینه از دلها بیرون رود)).14
با رشد تربیت و تکامل عقل، کینهها به محبت و دوستی تبدیل میشود و روابط اجتماعی براساس انسان دوستی شکل میگیرد. در نتیجه، اخلاق نیکو در جامعه بشری گسترش مییابد.
همچنین در سایه حکومت عدل مهدی (عج)، خداوند بینیازی را در دل مردمان قرار میدهد و حرص و آزمندی از وجود انسانها رخت میبندد.
پیامبر (ص) در وصف روزگار مهدی (ع) فرمود:
((و یجعل الله الغنی فی قلوب هذه الامة)).
((خداوند بینیازی و غنا را در دلهای این امت پدید آورد)).15
حرص و آز ریشه بسیاری از تجاوزها و ستمهای مالی و غیرمالی است. عدالت مهدوی در عرصه تربیت، انسانها را از این رذیلت پاک ساخته و به گوهر غنا و بینیازی میآراید و بدینسان راه را برای بسیاری از خوبیها و صفات نیک میگشاید.
بنابراین عدالت مهدوی در عرصه روابط فرد با دیگران، ضامن اخلاق و ارزشهای اخلاقی است و این از مهمترین و ارزشمندترین آثار عدالت است.
رابطه انسان با خدا
انسانها فطرتی خداجو دارند، چون بر این اساس آفریده شدهاند؛ ولی بر اثر تربیتهای نادرست و بسترهای نامناسب اجتماعی، انحراف و کجی در پرستش و عبودیت آنها راه پیدا کرده است که البته این کژراهی مادر همه انحرافها و بیراهههاست. در حکومت عدلگستر امام عصر، دین حق، به عنوان تنها راه سعادت، آشکارا بر همگان عرضه میشود و با مظاهر شرک و بتپرستی و کفر برخورد میشود؛ چرا که هیچ ظلمی از شرک بالاتر نیست.
و اذقال لقمان لابنه و هو یعظه یا بنیّ لاتشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم16
بنابراین برای اینکه عدالت و راستی و درستی در عرصههای مختلف زندگی بشر اجرا گردد، لازم است ریشههای شرک و کفر سوزانده شود؛ چرا که بدون آن، عدالت معنا و مفهومی ندارد. عدالت به معنی راه و رسم صحیح و پسندیده است و توحید و یگانهپرستی در عبادت، راه روشن و درست بندگی است. به همین جهت، سرلوحه برنامههای جهانی مهدوی، کفرستیزی و شرکزدایی است؛ به گونهای که جامعه بشری جامعهای یگانهپرست و مسلمان گردد.
ابوبصیر میگوید از امام صادق (ع) درباره این آیه شریفه پرسیدم که میفرماید:
هوالذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون17
((او کسی است که پیامبرش را با هدایت و دین درست فرستاد تا آن را بر همه ادیان پیروز گرداند؛ هرچند مشرکان خوش نداشته باشند)).
آن حضرت در پاسخ فرمود:
والله ما انزل تأویلها بعد قلت جعلت فداک و متی ینزل؟ قال: حتی یقوم القائم ان شاءالله فاذا خرج القائم لم یبق کافر و مشرک الا کره خروجه... . 18
به خدا سوگند، هنوز تأویل این آیه نازل نشده است. گفتم فدایت شوم، پس کی نازل میشود؟ فرمود: زمانی که به خواست خدا قائم(ع) قیام کند. پس در آن هنگام، هیچ کافر و مشرکی نمیماند، مگر اینکه از قیام او ناخشنود است... .
امام باقر (ع) نیز در توضیح این آیه فرمود:
(وقاتلوهم حتی لاتکون فتنه و یکون الدین کله لله(19.
تأویل این آیه هنوز نیامده است و هرگاه ]قائم ما قیام کند، آن کس که زمان او را دریابد، تأویل این آیه را خواهد دید و هر آینه در آن زمان[ دین محمد (ص) به هر کجا که شب میرسد، خواهد رسید؛ به گونهای که بر سطح زمین، اثری از شرک نخواهد ماند، همانگونه که خداوند فرموده ]و وعده نموده[ است.
آثار اجتماعی عدالت مهدوی
در دنیای امروز، اجتماع و روابط اجتماعی از پیچیدگی خاصی برخوردار است. وقتی از اجتماع سخن گفته میشود، عرصههای گوناگونی در نظر است که باید در همه آنها برنامهای سالم برای تعامل اجتماعی تدوین گردد. بشر در طول قرون گذشته، در حوزههای گوناگون اجتماع؛ مانند سیاست، حکومت و فرهنگ به ویژه اقتصاد، شاهد نابسامانی و آشفتگی و بیعدالتی بوده است و همواره در پی راهی بوده تا به این بخشها سازمان و نظامی عادلانه ببخشد؛ ولی تقریباً هیچگاه و در هیچ ملت و دولتی توفیق چندانی حاصل نشده است؛ اگرچه بعضی از شهرها و یا دولتها با تلاش فراوان به سهمی از عدالت در بعضی از عرصهها دسته یافته باشند.
با این توصیف، همگان در انتظارند که مهدی موعود(ع) و عدالت منتظر از راه برسد و همه حوزههای اجتماع را به عدالت و دادگری هدایت کند و به معنی واقعی کلمه، عدالت را جهانی کند. این امیدی بجا و آرزویی بحق است که براساس برنامههای دولت امام مهدی (عج) قابل دسترسی است.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 87/9/30 :: ساعت 11:45 صبح )
»» آثار روانی ـ اجتماعی خداباوری3
پاورقیها:
14. Gognitive.
12. James , william.
10. C. G. Jung.
1. Consequences.
19. Attitude.
11. Fromm , Erich.
18. Knowledge.
17. Faith.
16. Behavioral.
15. Affective.
13. Belief.
28. نورمن. ال. گیسلر، فلسفه دین، ترجمه حمیدرضا آیةاللهی، ص 21 ـ 19.
24. God.
25ـ یکی احساس است و دیگری علم، یکی فردی است و غیر قابل انتقال و دیگری قابل جمعی شدن و انتقال پذیر، یکی استدلال گریز است و دیگری استدلال پذیر، یکی درونزاد ناخودآگاه است و دیگری اکتسابی خودآگاه.
29. Schleiermacher.
2. Psychosocial.
27. Loyalty.
26. transcendental.
22. مثلاً اگر فرض شود که همه براهین فلسفی برای اثبات وجود خدا، خدشهپذیر باشند، باز هم به خداوند باور داریم، چون یک نیاز اساسی به امری متعالی را با تمام وجود خود احساس میکنیم.
23. باور دینی (Religious Belief) به موضوعات دین تعلق میگیرد ولی باور غیر دینی (Unreligious) میتواند به هرامری تعلق بگیرد. مثل باور به سحر یا باور به «4=2×2».
20. ر.ک. ملکیان، مصطفی؛ ایمان، ص 158.
21. مثلاً راجع به معاد، نمیتوانیم شناخت مستقیم داشته باشیم: اما اگر راجع به وحی شناخت مستقیم داشته باشیم، کفایت میکند که معاد را نیز باور داشته باشیم.
36. ر.ک. توشیهیکو، ایزروتسو، خدا و انسان در قرآن، ترجمه احمد آرام، ص 13.
30. Sartre.
37. ر.ک. منبع سابق، ص 46).
34. Endofenous.
3. Belief in God.
39. «احسب الناس ان یقولوا آمنا و هم لایفتنون؟» (عنکبوت / 2).
31. ویلیام هورد رن، درسهایی از الهیات پروتستان، ترجمه میکائیلیان، ص1.
38. و این مفهوم نسبی، مفهوم اساسی خدا (تجربه درونی از امر متعالی، احساس نیاز به آن وسر سپردگی تام به آن) را نیز شامل است.
33. ر.ک. مدرک سابق، ص 122.
32. ر.ک. ویلیام جیمز، دین و روان، ترجمه مهدی قائنی، ص 16.
35. معنای اساسی آن است که در همه جا یکسان است و در واقع معنی درونی و اولیه واژه است و معنای نسبی، معنائی است که تحت تأثیر میدان معنی شناختیای واقع شده است که در آن بکار رفته است. مثلاً معنی اساسی «کتاب» آن چیزی است که در همه دنیا و با هر فرهنگی، همان مفهوم را از این واژه میفهمند، اما همین واژه را اگر در میدان معنی شناختی علوم اسلامی بکار ببریم، قرآن مراد و فهم میشود و اگر در میدان معنی شناختی کلام مسیحیت بکار ببریم، کتاب مقدس فهمیده میشود و این چیزی است که معنی نسبی نام گرفته است.
44. کافی، ج2.
43. «انفقوا مما رزقناکم» (بقره / 254).
47. معانی الاخبار، ص 180 به نقل از میزان الحکمه.
40. «من آمن بالله و الیوم الاخر و عمل صالحا فلهم اجرهم» (بقره / 62).
46. بحارالانوار، ج 50، ص 208.
42. «کلو من طیبات ما رزقناکم» (طه / 81).
45. «وقالت الاعراب آمنا، قل لم تؤمیوا ولکن قولوا اسلمنا و لما یدخل الایمان فی قلوبکم» (هجرات / 14).
4. بحث در این موضوع، به معنای پذیرفتن بینش پراگماتیستی محض و نفی بینش رآلیستی در باب خداوند نیست، بلکه نگارنده از آنجا که اعتقاد رآلیستی خود را در این باب موافق با طبیعت انسان و نیازهای وجودی او میداند، نتیجه میگیرد که آثار عملی فراوانی نیز بر آن مترتب است.
49. همان، 6 ـ 54.
48ـ ملکیان، مصطفی، ایمان، ص 158.
41. «استعینوا بالصبر و الصلاة» (بقره / 45).
52. یا الیهالذین آمنوا، آمنوا (نساء، 136).
5. آنچه در باب اهمیت مسأله ذکر شد، قطعا بدین معنی نخواهد بود که این نوشتار توان بدست دادن چنین نتایجی را خواهد داشت؛ بلکه مراد طرح مسأله است تا پس از نقض و ابرامهای مکرر، این موضوع به عنوان یکی از مسائل پژوهشگران روانشناسی شناخته شود.
57. فاولئک یدخلون الجنة (نساء، 124)؛ اعدالله لهم جنات تجری من تحتها الانهار (توبه، 98)؛ لهم جنات نعیم (لقمان،8).
50. (یونس، 99).
55.لاخوف علیهم و لا هم یحزنون (یونس، 62).
54. اذا تلیت علیهم آیاته، زادتهم ایمانا (انفال، 2)؛ (توبه، 124)، (احراب، 23).
51. (حدید، 8) فما لهم لایؤمنون (انشقاق، 20).
56.فلهم اجرهم عند ربهم (بقره، 62) فیوفیهم اجورهم (آل عمران، 57).
59. فان حزب الله هم الغالبون (مائده، 56).
58.و انی لغفار لمن تاب و آمن و ... (طه، 82).
53.خداوند در مورد عدهای میفرماید: «هم للکفر یومئذ اقرب منهم للایمان. (آل عمران، 167).
61. الله ولی الذین آمنوا (بقره، 257).
62. لنکفرن عنهم سیئاتهم (عنکبوت، 7).
66ـ منصور و دادستان، دیدگاه پیاژه، ص 39.
63. لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلاً (نساء، 141).
64. علامات المؤمن خمس: ... الورع فی الخلوة، و الصدق فی العله، و الصبر عند المصیبه، و الحلم عند الغضب، و الصدق عند الخوف. (بحارالانوار، ج 67، ص 293).
60. لقد خلنهم فی الصالحین (عنکبوت، 9).
6. Ontological.
68. پیر بادن، روانشناسی شخصیت، ترجمه محمود ایروانی، صص 176ـ 173.
69. Secord.
65ـ دادستان، جزوه درسی روان درمانگری.
67. منظور ادراک حسی است.
79. Defense mechanismes.
78ـ ر.ک. منصور و دادستان، دیدگاه پیاژه، ص 131.
72. William W.lambert et al , 1964 , Social Psychology, P.50.
74. Robert, A.Baron, et al, 1988, Social Psychology, P.81.
77. Unconscious.
73. Affect - Behavior - cognition.
76. Preconscious.
70. Backman.
7. Epistemological.
71. Gardell K.Jacobson et al , 1987 , social Psychology , p.188.
75. Conscious.
81. Somnambulism, sleep _ walking.
84 ـ البته برای تحقق آثار مورد نظر، شرایط و موانعی متصور است. ر.ک. مجید محمدی، آسیب شناسی دینی.
85. تست ارزش سنج آلپورت، توسط آقای مصطفی عسکریان استاندارد شده و قرابتی با بحثما دارد ولی باز بر هدف ما منطبق نیست؛ کتاب طرح پرسشنامه و سنجش نگرش تألیف ا.ان. اینهایم، ترجمه مرضیه کریمنیا، نیز میکوشد گامی در مسیر سنجش نگرشها بر دارد و به نگرشهای ناخودآگاه نیز توجه داشته و تکنیکهای فرافکن را پیشنهاد کرده است. و نیز ر.ک. به: ادواردز و کیلپاتریک؛ فنون ساخت مقیاس برای نگرشها، ترجمه مسعود جان بزرگی.
82. Day _ dream.
8. Psychological.
83. Self _ talk.
80. Slips of tongue.
9. Freud. sigmund.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 87/9/30 :: ساعت 11:44 صبح )
»» آثار روانی ـ اجتماعی خداباوری 2
توضیحات:
1. مؤلفههای هر نگرش (چه فرعی باشد و چه اساسی) با یکدیگر تعامل دارند.
2. مؤلفههای هر نگرش با یکدیگر تناسب سطح دارند.
3. بعضی نگرشها بسیار عمیق و اساسی و بعضی بسیار فرعی هستند (نگرش عمیق، مثل نگرش هر فرد نسبت به شغل، دخل و خرج خودش و نگرش فرعی مثل نگرش شما نسبت به رنگ کاشی گلخانه همسایه)
4. نگرشهای اساسی و تعامل مؤلفههای آنها، بسیار برجسته و در زندگی فرد به راحتی قابل تشخیص هستند (مثل نگرش قرآنی به خداوند)
5. هر نگرش اساسی، بر نگرش فرعیتر، تأثیر مستقیم دارد. (فلش از مرکز به پیرامون)
6. هر قدر فاصله نگرشهای فرعی با نگرش اساسی بیشتر باشد، اثر پذیری آن کمتر خواهد بود.
7. نگرشهای کاملاً فرعی، ممکن است آنقدر کم رنگ باشند که اصلاً مورد توجه فرد نباشند.
8. در هر سطح، نگرشهای بسیار متعددی وجود دارد لکن چون نشان دادن آن مستلزم نمایش سه بعدی است از آن صرف نظر کرده و هر نگرش را نمایانگر نگرشهای هم سطح و در هم تنیده، فرض میکنیم.
تحلیل روانشناختی از آثار84 روانی ـ اجتماعی
خداباوری
گفتیم سه اصطلاح خداباوری، ایمان به خدا، و نگرش اسلامی در باب خدا، از نظر مصداق منطبق بر یکریگر هستند و نیز در شکل شماره 3 گذشت که نگرشهای اساسی و مهم، بر نگرشهای فرعیتر اثر گذاشته و نقش تعیین کنندهای دارند. به تعبیر دیگر، باورها، ردهبندی دارند، باورهای رده اول تعیین کننده باورهای رده دوم هستند. مثلاً نگرش فرد به خدا، بر بسیاری از نگرشهای رده بعد، مثل نگرش او نسبت به معنی زندگی، هدف زندگی، امکانات روانشناختی زندگی، فراز و نشیبهای زندگی، تأثیر مستقیم و جدی دارد و اینها به نوبه خود نگرشهای او را نسبت به شغل، ازدواج، تحصیل و... شکل میدهند و نگرش او در باب محل زندگی، الگوهای زندگی، محرومیتها و برخورداریها، منافع و مضار نیز از اینها جهت گرفته و خود را به نگرشهای فرد در باب فقر و غنی، ضعیف و قوی، خوب و بد، درست و نادرست، فرد و جامعه، و... جهت میدهند تا بالاخره رفتارهای فردی، اجتماعی، اخلاقی، مناسبتهای بین فردی، مناسبتهای قومی، دوستگزینی و دشمن گزینی، پرخاشگری و محبت، و... همه و همه به نحوی، از آن نگرشهای اولیه و اساسی تأثیر پذیرفتهاند. شکل شماره 4، بیانگر این تأثیر و تأثر است.
اکنون با توجه به کیفیت اثرگذاری ضمیر ناخودآگاه بر ضمیر خودآگاه، به این نکته بسیار مهم میرسیم که اگر راهها و مکانیزمهای برنامه دادن به ضمیر ناخودآگاه یک فرد را شناختیم و توانستیم از آن راهها وارد شده و ناخودآگاه او را تحت تأثیر قرار دهیم، گویا آن فرد به طور کلی در اختیار ما است. بویژه اگر برنامهای که به ناخودآگاه فرد داده میشود با نیازهای وجودی او هماهنگ باشد و بالاحض، اگر در صورت هشیار شدن نسبت به آنها، ضمیر خود آگاه نیز بر آن برنامه تأکید کند و آن را مخالف و منافی نگرشهای خود نداند. جالب اینکه خداباوری مورد نظر قرآن از این ویژگی برخوردارست، یعنی هم بر اساس نظر بسیاری از اندیشمندان علوم انسانی، یکی از نیازهای وجودی انسان است و هم برای شکل دادن به نگرشهای رده بعدی، از همه راههای ورود به نا خودآگاه (که از آنها سخن خواهیم گفت) به بهترین وجه استفاده میکند و هم برنامههایش به گونهای است که در صورتلزوم، ضمیر خودآگاه نیزبهتأییدوکمکآنها میشتابد.
مکانیزمهای ورود به ناهشیار:
برای ورود به ناهشیار، چهار راه اساسی متصور است که سه راه آن، طبیعی است و راه چهارم، مصنوعی و نسبتا جدید است. راه اول، برنامهریزیهای دوران کودکی است، بچهها، هنوز قوه استدلال و تفکر استقرائی ندارند، نمیتوانند مطالب را با یکدیگر مقایسه کنند و خوب و بد آنها را بفهمند، استدلال و عملکردشان، اصولاً قیاسی است؛ یعنی اگر بزرگترها گفتند فلان کار خوب است آن را خوب میدانند. لذا دوران کودکی، دوران بسیار با ارزشی است برای درست هدایت کردن باورهای کودکان.
راه دوم، زمان وارد شدن هیجانات شدید مثبت و منفی است. حوادث بزرگی مثل شادیها و ناراحتیهای ناگهانی و شدید، معمولاً درصد زیادی از هشیاری فرد را از بین میبرند و به همان نسبت که هشیاری کم میشود، راه ناهشیار باز میشود و تلقین پذیری فرد زیاد میشود. مثلاً به هنگام مرگ ناگهانی بزرگ خانواده، در لحظاتی که غم و اندوه و افسردگی به اوج رسیده، به طور واضح، افراد خانواده به هر دوست و عزیزی که میرسند، اظهار مصیبت زدگی میکنند؛ هر قدر این مصیبت شدیدتر باشد، افراد تأثیر پذیرترند و اگر از این موقعیتهای کلیدی و نقاط عطف زندگی، استفاده صحیح و مطلوبی بشود برای هدایت افراد و گروهها و جوامع، تأثیری بسیار شگرف و عظیم خواهد داشت.
راه سوم عبارت است از تلقین به نفس در حالت هشیاری. بهترین راه تلقین به نفس، این است که انسان جملات و مفاهیم خوب و سازنده مثبت را در زمانی مناسب و آرام و همراه با توجه، با صدای بلند برای خودش بیان کند؛ تفکرات مثبت و سازندهاش را برجسته کند، مفاهیم را همیشه به صورت مثبت بیان کند، امیدها و اطمینانهای خودش را تقویت کند. این مسیری است که آثار و نتایج بسیار ارزشمند آن، مجرب بسیاری از افراد بوده است و اگر افراد و گروهها، برنامه مناسبی در این جهت داشته باشند، فراوان بهره خواهند برد.
راه چهارم هیپنوتیزم است و راهی است مصنوعی که در واقع به همان موارد قبلی بازگشت میکند.
با نگاهی گذرا و سریع بر فرهنگ یک جامعه که خداباوری قرآنی دارد، متوجه خواهیم شد که چنین جامعهای از هر سه طریق، بهترین و کاملترین استفاده را در جهت هدایت و استکمال افراد و اجتماع میکند.
برای دوران کودکی و تلقینپذیری، دستورات و القائات فراوانی داده میشود. مثلاً در دوران جنینی، مادر دعا و قرآن میخواند. به هنگام تولد، در گوش کودکان اذان و اقامه گفته میشود، مهمتر از همه الگوی صحیح خانواده است که بر اساس خداباوری شکل میگیرد و کودک در ابتدای زندگی، چشم و گوش خود را بر یک جامعه کوچک خداباور باز میکند و الگو میگیرد و شخصیت خود را شکل میدهد. در این جمع کوچک، به نیازهای کودک توجه کامل میشود، عزت نفس و بزرگ منشی به او القاء میشود. در هفت سال اول، برای والدین سید است و امیر؛ به علم آموزیاش چنان اهمیت داده شده که به نقش روی سنگ تشبیه شده است و ... .
از طریق دوم نیز به بهترین وجه استفاده شده و هیجانات شدید مثبت و منفی، به سوی اهداف سالم و صحیح فرد و جامعه خداباور، سوق داده شده است. به هنگام فوت بستگان، فرد عزادار را تنها نمیگذارند، او را تا مدتها در حلقه محبت خود دارند، زحمت روزانه زندگی را از دوش آنان بر داشته و با آنان همدردی میکنند. افراد، حتی المقدور شخصا مراجعه کرده و به فرد عزادار تسلیت میگویند، برای او عزت و طول عمر مسألت میکنند. همه، همراه با تسلیتگویی از روال زودگذر زندگی دنیوی و باقی بودن زندگی اخروی یاد میکنند. کارهای نیک و صفات پسندیده فرد متوفی را به زبان میآورند. مراسم خاکسپاری با تشییع جنازه عمومی و نماز میت و ادای احترام به بازماندگان همراه میشود. موقعیت بیماری نیز مصداق دیگری از این نوع است. فرد بیمار، مورد عیادت مکرر واقع میشود. محبتهای دیگران را دریافت میدارد. رنج بیماری به عنوان کفاره گناهان تلقی میشود. در فرهنگ خداباوران، همانگونه که مار از پوست خودش خارج میشود، بیمار هم از گناهان خود خارج شده و احساس آرامش روانی میکند و برای بهتر ساختن خود و یا جبران خطاهای گذشته فرصتی دوباره مییابد. به بیمار توصیه میشودکه ارتباط بیشتری با خدا داشته باشد. از او خواسته میشود که به عیادت کنندگان دعا کند و وعده استجابت دعا به او داده شده است. موقعیتهای ترسآور مثل زلزله، آتشفشان، سیل، طوفان و ... و مراسم شادی و هیجانات مثبت مثل ازدواج، تولد فرزند، خرید خانه، و زیارت بیت الله الحرام و موقعیتهای بزرگ زندگی، هر کدام به نوبه خود، همین زمینهها را فراهم کرده و باعث تلقینات و جهت دهیهای مثبت به زندگی میشوند. اگر بخواهیم به همه مصادیق بپردازیم، از حوصله مقاله، بسی فراتر خواهد بود.
طریق سوم نیز به بهترین وجه مورد توجه واقع شده است. سرتا پای زندگی به هنگام خواب و بیداری، فعالیت و استراحت، خوبی و بدی، خوشی و ناخوشی پر است از تلقینات خداباورانه که به طور مستقیم و غیر مستقیم بر زندگی فردی و اجتماعی خداباوران اثر میگذارد. نمازهای یومیه (فریضه و نافله)، مقدمات و مؤخرات آنها، روزههای واجب و مستحب، دعاهای زمانبندی شده با مضامین بلند و مناسب با موقعیتهای زمانی و مکانی خاص، مراسم خاص مذهبی در اعیاد و وفیات مذهبی، شروع هر کار با بسم الله، پایان دادن هر کار با الحمدلله، رفتارهای مطلوب بین فردی، تجلیات اجتماعی بعضی از قوانین و مقررات خداباورانه مثل اجتناب از دروغ و غیبت، تهمت و افتراء، سوءظن و... تجلیات عینی بعضی توصیههای خداباورانه در نهادهای مختلف مثل؛ آموزش و پرورش، رادیو تلویزیون، مطبوعات و حتی معماری خاص و تفریحات و ورزشهای ویژه و... اینها، همه و همه پر است از القائات جهتدار و جهت دهنده زندگی. به طور اجمال میتوان گفت اگر در جامعهای نه به طور کامل بلکه فقط قدری بیش از پنجاه درصد آداب و سنن خداباورانه رعایت و اعمال شود، از تمام در و دیوار خانه و کوچه و بازار و همه افراد و امکنه و ازمنه، بوی خداباوری به مشام خواهد رسید و القائات خداباورانه، همچون بارانی زلال بر گلستان روان خداباوران باریده و گلبوتههای عشق و امید را بارور میسازند و غنچههای نو رسیده رابه چنان خودشکوفایی بلندی معطر میسازند که عطر و رایحه آن، خود بهترین دلیل است بر طهارت و زلالی آن باران.
اکنون با این توضیحات، به خوبی میتوان پذیرفت فردی که خداباور است و در یک خانواده و جامعه خداباور زندگی میکند، در بسیاری از فرایندهای روانشناسی اجتماعی، تحت تأثیر این نگرش است. این نگرش، حتی ادراک حسیاش را تحت تأثیر خود دارد. کسی که دارای مرتبه بالایی از این نگرش است، اگر پیش او از برادر مؤمنش غیبت کنند، او نمیشنود. همانند حضرت امیر(ع) که به هنگام نماز بسیاری از محرکات محیطی را ادراک نمیکند ولی آنگاه که صدای سائل بلند میشود، ایشان هم میشنوند و هم ترتیب اثر میدهند. بسیاری از رزمندگان اسلام در جبهههای نبرد مجروح و مورد جراحی واقع میشوند ولی به گونهای احساس راحتی و آرامش میکردند که اطرافیان را تحت تأثیر خود قرار میدادند، نگرش قرانی داشتن در باب خدا، وقتی ادراک حسی را اینگونه تحت تأثیر قرار میدهد، تأثیر آن بر دیگر فرایندها سهل است. پیشداوری فرد را کاملاً جهت میدهد، فرد بر اساس معیارهای هماهنگ با نگرش قرآنیاش پیشداوری میکند. تبعیض نژادی را روا نمیدارد، افراد را بر اساس فقیر و غنی ارزشگذاری نمیکند، تمام نگرشهای ردههای بعدی او، تحت تأثیر همان نگرش اساسی و عمیق است. اصولاً شخصیت چنین فردی در چنین جامعهای با شخصیت افراد در جوامع دیگر، کاملاً متفاوت است. تعاملهای میان فردیاش، عشق و محبت و صمیمیت او، پرخاشگری و غضب او، همه و همه، جویبارهای کوچکی است که از همان رودخانه پرجوش و خروش خداباوریاش منفک شده و جریان پیدا میکنند. اگر این خداباوری بر نهادهای اجتماعی و فرهنگی و سیاسی حاکم باشد، افکار عمومی زلال است، مخفی کاریهای بین رئیس و مرئوس، امیر و رعیت وجود ندارد. انگیزشهای فردی و اجتماعی هماهنگی دارد و ... در این باب میتوان به نمونههای الگویی و خوبی که در شکل داستان انبیاء در قرآن برای ما گزارش میشود، توجه کنیم و درس بیاموزیم.
محدودیتهای حاکم بر تحقیق
محدودیت روش شناختی:
برای اینکه آثار روانی اجتماعی خداباوری را بدست آورده و تبیین نماییم لازم است ابتدا آن آثار را تشخیص داده و آنگاه آنها را به خداباوری منتسب نماییم. به تعبیر دیگر، لازم است خداباوری را با مقیاسهای کمی سنجیده و آثار آن را به صورت عینی و کمی شده از همدیگر متمایز نماییم. گفته شد که منظور از خدا، معنی اساسی آن نیست. (چه اینکه اگر معنی اساسی هم مورد نظر بود، باز بدون مشکل نبودیم، چون خداباوری به معنی اساسی را همه افراد، هرچند به صورت ناخودآگاه، دارند و متغیری که در همه جا موجود است، نمیشود آثار خاصی را به آن نسبت داد)، بلکه معنی نسبی خدا (یعنی خدا در میدانهای معنی شناختی قرآن) مورد نظر است. دو گروه نمونه گواه و آزمایش لازم است و در انتخاب هر دو گروه مشکل داریم؛ چون نه جامعهای که کاملاً خالی از خداباوری باشد، داریم تا گروه شاهد را از آن انتخاب نمائیم و نه جامعهای که خداباوری قرآنی را به طور کامل داشته باشد تا گروه نمونه آزمایش را از آن انتخاب کنیم. جوامع و گروههای پیرامون ما، همه سهمی از خداباوری را دارند، پس لازم است ابزاری داشته باشیم که مراتب خداباوری را از هم تفکیک نمائیم و چنین ابزاری هم نداریم.85 چه، در این نوشتار، خداباوری و ایمان به خدا و نگرش قرآنی در باب خدا، به یک معنا است و لذا نیازمند ابزاری هستیم که:
1) مؤلفههای مختلف نگرش (شناختی، عاطفی، رفتاری) را بسنجد.
2) از طریق غیر مستقیم به نگرشهای افراد وارد شود.
چون اولاً: بسیاری از باورها، یا مراتب خاصی از آنها، حتی برای خود فرد نیز به صورت ناخودآگاه است؛ فردی ممکن است مثلاً پول باوریاش قویتر از خداباوریاش باشد، ولی خود او به این نکته، هشیار نباشد، بلکه مجموع اوضاع واحوال فردی و اجتماعی، چنین نگرشی را به صورت ناخودآگاه برای او ایجاد کرده است. ثانیا: اگر فردی نسبت به باورها و نگرشهایش کاملاً هشیار هم باشد، کمتر افرادی پیدا میشوند که چنین موضوع خطیری را که از نظر جامعه، ارزش مهمی تلقی میشود، با صراحت و به طور کامل و صحیح پاسخ دهند. لذا ابزار ما باید به طور غیرمستقیم به سنجش آن سه مؤلفه بپردازد.
همه اینها گذشته از محدودیتهای مالی و نیروی انسانی است که هر تحقیقی کم و بیش با آن مواجه است.
نتیجهگیری
یکی از اهداف مقاله حاضر، دعوت به تحقیق بیشتر در باب موضوع خداباوری بود و امیدوارم، در حد توان، توانسته باشم به این هدف نزدیک شوم. هدف دیگر این بود که نهادهای فرهنگی اجتماعی را به استفاده بیشتر از قانونمندیهای روانشناختی در جهت خداباورشدن جامعه دعوت کنیم. هدف سوم این بود که حتی المقدور به اثبات فرضیههای تحقیق بپردازیم؛ و تحقیق دو فرضیه داشت، در راستای اثبات فرضیه دوم، نمونههائی از خداباوران و نمونههایی از کارهای خداباورانه را یادآور شدیم و آثار آن را بر جسته ساختیم و در راستای اثبات فرضیه اول، به بحث تحلیلی از معنای نگرش و ایمان و مقایسه آنها و تحلیل روانشناختی آثار روانی اجتماعی خداباوری پرداختیم. به نظر میرسد در حد یک کار نظری (غیر زمینهیابی)، کاری باشد که این نتیجه را به خوبی بدست داده و اثبات این فرضیه را به دنبال دارد.
از نتایج مهم دیگر اینکه اگر در تطبیق ایمان و نگرش بر صواب باشیم، آنگاه از بسیاری مطالعات انجام شده در باب نگرش، مثل مکانیزمهای ایجاد و تکوین نگرش و تغییر نگرش و ... میتوانیم برای پیشبرد اهداف ایمانی، استفاده کنیم.
پیشنهادات پژوهشی
پژوهشهایی که در این راستا ضروری است، به ویژه برای روانشناسانی که تعلق خاطر به فرهنگ دینی دارند، عبارتند از:
1. مطالعات روانشناختی و تحلیل عقلی در باب دین، دینباوری و خداباوری و کاربردی کردن قواعد روانشناختی؛ به عنوان مثال، استفاده از مباحثی مثل ایجاد نگرش، تغییر نگرش، و ... درجهت ایجاد و تقویت ایمان افراد و جوامع دینی، میتواند بسیار مؤثر باشد. ترجمه بعضی آثار نیز قدمی بسیار مثبت تلقی میشود مثل:
1 - Psychology of Religion, David M.Wolfe.
2 - In the Image of God - a Psychoanalysts View , Stanley A.Leavy.
2. برای ساختن تست ایمان سنج اقدام کنیم؛ تستی که دارای ویژگیهای زیر باشد:
الف ـ سه بعد دینی افراد (شناخت، عاطفه، رفتار) را به طور جداگانه مورد سنجش قرار دهد.
ب ـ به طور مستقیم به حیطههای روانی افراد وارد نشود، بلکه اولاً بیشتر از روش فرافکن استفاده کند تا موارد ناهشیار را نیز سنجش کند و ثانیا، افراد بصورت هشیار در پاسخ دادن مقاومت نکنند.
ج ـ نمراتی که از سنجش ابعاد سه گانه هر فرد بدست میآید، نسبت به یکدیگر نرم شده و هماهنگ باشند؛ به عبارت دیگر، طیف عددی هر سه بعد روی یک خطکش مثلاً 100 نمرهای مدرج شده باشد و بتوانیم حدس بزنیم کسی که در دو بعد نمره 50 آورده است، به احتمال قوی در بعد سوم هم نمره 50 خواهد آورد، و در رتبه ایمانی متوسط قرار دارد.
د ـ بتواند بسنجد که ممکن است کسی در بعضی ابعاد، نمره بالا و در بعضی دیگر، نمره خیلی پایین داشته باشد؟ یا خیر؟
در ساختن چنین تستی، با مشکل روش شناختی مواجه نیستیم ولی تلاش و هزینهای بسیار لازم دارد.
3. لازم است با استفاده از تستهای ارزش سنج و فرافکن موجود و تست ایمان سنج، تحقیقات زمینهیابی در مسأله خداباوری صورت پذیرد و با زبان روانشناسی تجربی و آمار در اختیار مجامع علمی قرار گیرد تا راهشگای عملی افراد و جوامع قرار گیرد.
4. هنجاریابی بعضی تستهای موجود و استفاده از آنها در تحقیقات زمینهیابی در جوامعی با فرهنگ دینی همانند کاری که آقای مصطفی عسکریان در باب تست ارزش سنج آلپورت انجام داده است.
فهرست منابع
ـ قرآن مجید
ـ بحارالانوار، ج69
ـ کافی ج2
ـ محمدی ری شهری، میزان الحکمه، 1362
ـ حکیمی، الحیاة، 1367
ـ منصور و دادستان، دیدگاه پیاژه، چاپ سوم، 1373
ـ دادستان، روان درمانگری (جزوه درسی)
ـ جیمز، ویلیام، ترجمه مهدی قائنی، دین و روان، 1367
ـ فرانکل، ویکتور، ترجمه صالحیان و میلانی، انسان در جستجوی معنی، 1373
ـ انکینسون و همکاران، ترجمه براهنی و همکاران، زمینه روانشناسی، ج2 ـ 1368
ـ فرام، اریک، ترجمه مجید کشاورز، سیمای راستین انسان
ـ فرام، اریک، ترجمه اکبر تبریزی، بنام زندگی، 1369
ـ فرام، اریک، ترجمه روانکاوی و دین
ـ پیربادن، ترجمه محمود ایروانی، روانشناسی شخصیت، 1374
ـ بر نگیه، ترجمه منصور و دادستان، گفتگوهای آزاد با ژان پیاژه، 1375
ـ حسینی، ابوالقاسم، اصول بهداشت روانی، 1374
ـ فرام، اریک، ترجمه عزت الله فولادوند، گریز از آزادی، 1370
ـ روحالامینی، محمود، مبانی انسانشناسی، 1368
ـ برنجکار، رضا، مبانی خداشناسی، 1371
ـ ملکیان، مصطفی، ایمان (جزوه درسی)
ـ رایت، رابین، ترجمه علی اندیشه، شیعیان و مبارزه در راه خدا، 1372
ـ الیاده، میرچا، ترجمه بهاء الدین خرمشاهی و همکاران، فرهنگ و دین، 1374
ـ یونگ، ترجمه محمد علی امیری، روانشناسی ضمیر ناخودآگاه، 1372
ـ قائمی، علی، نگرش و رفتار دینی، 1372
ـ گیدنز، آنتونی، ترجمه منوچهر صبوری، جامعه شناسی، 1374
ـ نوری، حسین، منطق خداشناسی، نشر فرهنگ اسلامی، 1362
ـ مطهری، جهانبینی توحیدی، انتشارات صدرا، چاپ سوم، 1374
ـ مجتهد شبستری، محمد، هرمنوتیک، کتاب و سنت، نشر طرح نو، چاپ اول، 1375
ـ علی زمانی، امیر عباس، زبان دین، مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی، دفتر تبلیغات، چاپ اول، 1375
ـ گیسلر، نورمن، ال، ترجمه حمید رضا آیةاللهی، فلسفه دین، 1375
ـ خرمشاهی، بهاء الدین، خدا در فلسفه، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1370
ـ نصری، عبدالله، خدا در اندیشه بشر، دانشگاه علامه طباطبایی، چاپ اول، 1370
ـ هوزدرن، ویلیام، ترجمه میکائیلیان، درسهایی از الهیات پروتستان
ـ ایزوتسو، توشیهیکو، ترجمه احمد آرام، خدا و انسان در قرآن، دفتر نشر فرهنگ اسلامی
ـ محمدی، مجید، آسیبشناسی دینی، نشر فکر، 1373
ـ نصر، حسین، ترجمه مرتضی اسعدی، جوان مسلمان و دنیای متجدد، 1373
ـ کاکایی، قاسم، خدامحوری (اکازیونالیزم)، 1374
ـ مصباح، محمد تقی، معارف قرآن، خداشناسی، موسسه در راه حق، 1367
- Sears, Peplau, Taylor, 1991, Socoal Psychology.
- Kay ,Deaux, et al, Social Psychology.
- Cardell K.Jacobson et al, 1987, Social Psychology.
- Robert S.Felkman, 1985, Social Psychology.
- Leo Schneiderman, Ph, D 1988, The Psychology Of Social Change.
- Paul Kline, 1993, The handbok; of Pcychological testing.
- William W. Lambert, et al, 1964, Social Psychology.
- Leslie A.Zebrowitz, 1992, social Perception.
- Bassam Tibi, translated by Clare Krojzl, 1991, Islam and The Cultural Accommodation of Social Change.
- William, Reace Garretl, 1989, Social Consequences of Religious Belief.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 87/9/30 :: ساعت 11:43 صبح )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ
مرنجان و مرنجعزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) استسعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلامسبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلامپیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلامامام حسین علیه السلام در آیینه زیارتپیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»[عناوین آرشیوشده]