سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانشمندان امّت من، مانند پیامبران بنی اسرائیل اند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» فضائل لقمه حلال

 

 



1. لقمه حلال، سرچشمه اخلاق حمیده است

چون حق تعالی بنیه بشریت را محتاج به لقمه ـ که قیام بدو باشد ـ گردانید تا بعید را قریب گرداند و به قوّه جذب روح انسانی مرکب گردد تا از مقام خود ترقی یابد و به عالم حق واصل گردد؛ واجب آمد بیان کردن آدابی که هر که محافظت آن آداب کند، این لقمه سفلی ظلمانی ممد قوای روح علوی نورانی گردد که منشأ اخلاق حمیده و آداب مرضیه می تواند شد که «قَدْ أفْلَحَ مَنْ زَکّاها» اشارت بدان است و بر ترک آن آداب، غذای قوای حیوانی که مثمر اخلاق ذمیمه و منتج احوال کریمه است، می گردد که «قَدْ خابَ مَنْ دَسّاها» عبارت از آن است؛ تا طلاّب حق به محافظت آن قیام نمایند و به مراعات آن به سرچشمه زندگانی که مثمر حیات جاودانی است، رسند؛ ان شاءاللّه تعالی.

2. لقمه حلال، ضرورتی برای راه دین است

هرچه راه دین را بدان حاجت بود، هم از جمله دین بود و راه دین را به طعام خوردن حاجت است که مقصود همه سالکان، دیدار حق تعالی است و تخم آن علم و عمل است و مواظبت بر علم و عمل، بی سلامت تن ممکن نیست و سلامت تن بی طعام و شراب ممکن نیست؛ بلکه طعام خوردن، ضرورت راه دین است، پس از جمله دین باشد و برای این گفت حق تعالی: «کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحا.» میان خوردن [حلال] و عمل صالح جمع کرد.

3. حلال خوردن از جمله عبادات است

هر که طعام برای آن خورد تا وی را قوّت علم و عمل باشد و قدرت راه رفتن راه آخرت، طعام خوردن وی عبادت بود؛ چنان که رسول صلی الله علیه و آله گفت که «مؤمن را بر همه چیزی ثواب بود تا لقمه ای که در دهان خود نهد یا در دهان اهل خود» و این برای آن گفت که مقصود مؤمن از این همه، راه آخرت بود و نشان آنکه طعام خوردن از راه دین بود، آن باشد که به شره طعام نخورد و از حلال خورد و به قدر حاجت خورد و آداب خوردن نگاه دارد.

4. لقمه حلال، از دو هزار رکعت نماز مستحبی، محبوب تر است

[پیامبر صلی الله علیه و آله ] فرموده است: ترک یک لقمه حرام در نزد خداوند محبوب تر از دو هزار رکعت نماز مستحبّی است و ترک یک ششم درهم حرام در پیشگاه خداوند برابر هفتاد حجّ مقبول است.

5. لقمه حلال، کلید خزانه الهی است

یحیی معاذ گفت: طاعت، خزانه حق تعالی است و کلید وی دعاست و دندانه های وی لقمه حلال است.

6. لقمه حلال از شرایط قبولی روزه است

بدان که سزاوار روزه دار آن است که... شکم خود را باز دارد از لقمه های حرام و شبهه ناک و همچین سزاوار آن است که در هنگام افطار از حلال، این قدر چیزی بخورد که کَلّ بر معده او نباشد؛ زیرا سرّ امر روزه داشتن آن است که قوّه شهویه، مقهور و ضعیف شود و تسلّط شیطان لعین کمتر گردد تا نفس قدسی از درجه بهیّمیت ترقّی نموده، مشتبه به ملائکه گردد و در آن آثار تجرّد و روحانیت حاصل شود.

7. لقمه حلال، رهایی از وسوسه شیطان است

بیدار باشید ای مردمان! چیزی که خورید، حلال خورید و پاک و گرد خیانت و محرّمات مگردید تا از وساوس شیطان و هواجسِ نفس برهید.

8. لقمه حلال باعث کاهش دوستی دنیاست

مصطفی صلی الله علیه و آله گفت: هر که چهل روز حلال خورد، چنان که هیچ حرام نخورد و راه به خود ندهد، ربّ العالمین دل وی روشن گرداند و چشمه های حکمت ازو بگشاید و دوستی دنیا از دل وی ببرد. هر آفت که در راه دین است و هر فتنه که خاست، از دوستی دنیا خاست؛ «حُبُّ الدّنیا رأسُ کلِّ خَطیئةٍ» و این دوستی دنیا از حرام خوردن پدید آید؛ پس هر که پرهیزگار شود و درِ محرّمات بر خود ببندد، این دوستی دنیا از دل وی بکاهد و گفتار و کردار وی پاک شود و دعای وی به اجابت مقرون گردد.

9. لقمه حلال، منشأ گفتار و کردار پاک است

یکی از بزرگان طریقت گفت: گفتار پاک که به خداوند پاک رسد، آن است که از حلق پاک برآید و حلق پاک آن است که جز غذای پاک به خود راه ندهد.

بیدار باشید ای مردمان! چیزی که خورید، حلال خورید و پاک و گرد خیانت و محرّمات مگردید تا... گفت و کرد شما پاک شود و دل روشن.

پیام های متن

1. خوردن لقمه حلال، اخلاق نیک و پسندیده را در انسان تقویت می کند.

2. غذا خوردن، ضرورتی در راه دینداری است؛ پس باید از حلال ها باشد.

3. حلال خوردن از جمله عبادات است.

4. خوردن لقمه حلال از شرایط قبولی بسیاری از عبادات ـ به ویژه روزه ـ است.

5. کسی که لقمه حلال می خورد، از وسوسه های شیطانی در امان است.

6. خوردن لقمه حلال، سرمنشأ گفتار و کردار پاک است و دوستی دنیا را کاهش می دهد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 94/7/27 :: ساعت 9:58 صبح )
»» آثار و نتایج صبر

 



صبر و رسیدن به مقام های والا
نقش صبر، در دست یابی به درجات رفیع، چنان پررنگ و مهم است که جز با بهره مندی از این ویژگی مهم و ارزشمند، رسیدن به قرب الهی ممکن نیست. خداوند در آیه 35 سوره فصلت، به این حقیقت مهم اشاره می فرماید:
و ما یُلَقّیها إلاَّ الَّذینَ صَبَرُوا و ما یُلَقّیها إلاّ ذو حَظٍّ عَظیم.
و به این مقام نمی رسند جز کسانی که شکیبا بوده و از بهره ای بزرگ بهره مند باشند.
حضرت عیسی بن مریم علیه السلام نیز به حواریّون خود فرمود: «همانا شما به آنچه دوست دارید، نمی رسید، مگر آنکه بر آنچه کراهت دارید، صبر کنید».
پیام متن:
بدون صبر ورزیدن، نمی توان به مقام های بالای معنوی دست یافت.


نعمت هم نشینی با پیامبران به سبب صبر در زندگی
امام صادق علیه السلام می فرماید: «روزی خداوند به حضرت داوود علیه السلام وحی کرد که نزد زنی به نام خلاّده دختر اوس برود و به او بشارت بدهد که او اهل بهشت و هم نشین تو در بهشت خواهد بود.
حضرت داوود علیه السلام به خانه خلاّده رفت و درِ خانه اش را کوبید. خلاّده بیرون آمد و عرض کرد: چه شده است که تو را اینجا می بینم؟ داوود علیه السلام فرمود: «خدای تعالی به من وحی کرد که تو هم نشین من در بهشت خواهی بود.» خلاّده گفت: ای پیامبر خدا! سخن شما را تکذیب نمی کنم، ولی به خدا سوگند، در وجود خود چنین سعادتی نمی بینم. حضرت داوود (علیه السلام) فرمود: از درونت خبر بده که در آن چه می گذرد؟ خلاّده گفت: هرگز به هیچ دردی مبتلا نشدم و هیچ گزند و گرسنگی به من نرسید، مگر اینکه در برابرش صبر کردم و از خداوند نخواستم که آن را از من برطرف سازد تا آنکه او اگر خواست، آن را از من دور کند و عافیت و گشایش دهد و به جای آن، خدا را بر آن درد و گرفتاری، شکر و سپاس گفتم. حضرت داود علیه السلام فرمود: «فَبِهذا بَلَغْتِ ما بَلَغْتِ؛ پس بدین سبب، به این مقام رسیده ای.» سپس امام صادق علیه السلام فرمود: «و هذا دینُ اللّهِ ارْتَضاهُ لِلصّالِحینَ؛ این همان دین خداست که برای بندگان صالح و نیکوکار خود برگزیده است».
پیام متن:
از نتایج صبر، هم نشینی با پیامبران است.


صبر و اجر بی حساب
خداوند متعال، در آیات فراوانی از قرآن کریم، به صابران مژده پاداش داده است. برخی از این آیات عبارتند از: «آیه 11 سوره هود، آیه 90 سوره یوسف، آیه 96 سوره نحل، آیه 111 سوره مؤمنون و آیه 75 سوره فرقان.» افزون بر این آیه ها، خداوند در آیه 10 سوره زُمر، اجر صابران را بی حساب و غیرقابل شمارش معرفی می کند و می فرماید: «اِنَّما یُوَفَّی الصّابرونَ اَجرَهم بِغَیرِ حساب؛ همانا پاداش صابران، بی حساب به ایشان اعطا می شود».
علی علیه السلام در حدیثی، پاداش صابران را بالاترین پاداش ها معرفی می کند: «ثوابُ الصَّبر أعلی الثَّوابِ؛ پاداش بردباری، بالاترین پاداش هاست».
درباره آیت اللّه العظمی گلپایگانی رحمه الله نوشته اند که روزی یکی از فرزندان ایشان از دنیا رفت. یکی از عالمان که برای عرض تسلیت خدمت ایشان رسیده بود، عرض کرد: ان شاء اللّه خداوند، محبت این فرزند را از قلب شما بیرون کند تا صبر بر این مصیبت، برای شما آسان تر شود. آیت اللّه گلپایگانی رحمه الله ، در پاسخ ایشان فرمود: «اتّفاقاً از خدا می خواهم، محبت او را در دلم بیشتر کند تا در غمِ از دست دادنش، بیشتر صبر کنم و اجر بیشتری شامل حالم گردد».
پیام متن:
صبر در برابر گرفتاری ها، پاداشی بی حساب برای آدمی به ارمغان می آورد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 94/7/13 :: ساعت 3:5 عصر )
»» راه شناخت روشنی برای مردمان آخر الزمان

 


با نام بردن از امام دوازدهم با مجموعه ای از صفات، راه شناخت روشنی برای آیندگان به ویژه مردمان آخر الزمان گشوده اند. کسانی که در تشخیص امام عصر (عج الله تعالی فرجه) به گمراهی رفتند، با وجود این کلمات صریح رسول خدا در خطبه ی غدیر، راهی برای توجیه ندارند.

شما از روز ازل در نگاه عالمیان، خاص بوده اید و در نگاه رحمت عالمیان نیز.
شما که طلایه دار پایان طلایی تاریخ زمینیان هستید، باید از آغاز مسیر وصایت، برای این امت معارفه می شدید که شدید.
خطبه ی غدیر، مردی را به طور خاص معرفی می کند که روزگاری مرکز استغاثه و تمنای همه ی عالم است و آن روزگار، اکنون است و آن مردِ بی بدیل، شما.
آقای عصر ما! غدیر، نقطه ی عطف رسالت پیامبر خاتم (صلی الله و علیه وآله)، خود، نقطه ی عطفی دارد که از نگاه و توجه ما کمی دور مانده؛ به این نگاه قاصر ما، گوشه نگاهی کن.
سیمایی که پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) در روز غدیر خم و در فرازی مفصل از خطبه ی تاریخی خود از امام عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) ارائه فرمودند، ابعاد و زوایای مختلفی دارد.
می شود ویژگی هایی را که حضرت از امام دوازدهم برشمرده اند، در چند محور دسته بندی نمود. معمولاً دسته بندی موارد متعدد، بررسی آن ها را ساده تر و روشن تر می کند.
أَلا إِنَّه خِیَرَة الله وَ مخْتاره: او نیکو و برگزیده ی خداوند است.
بیان این ویژگی، تأکید دیگری است بر منصوص بودنِ مقام امامت و خلافت. کسی جز خدای متعال که پیامبر را مبعوث می کند، حق انتخاب و اختیار امام و وصی او را ندارد
اول- در دو مورد، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) اعلام می کنند که امام مهدی (علیه السلام)، آخرین امام است. پس با نام بردن از امام دوازدهم با مجموعه ای از صفات، راه شناخت روشنی برای آیندگان به ویژه مردمان آخر الزمان گشوده اند. کسانی که در تشخیص امام عصر (عج الله تعالی فرجه) به گمراهی رفتند، با وجود این کلمات صریح رسول خدا صلی الله و علیه و آله در خطبه ی غدیر، راهی برای توجیه ندارند.
- خاتَمَ الْأَئِمَةِ مِنَّا: همانا آخرین امام از ماست
- أَلا إِنَّه الْباقی حجَّةً وَلاحجَّةَ بَعْدَه: آگاه باشید! که اوست حجّت پایدار و پس از او حجّتی نخواهد بود.
دوم- در بیانِ چند ویژگی، سخن از جایگاه و منصب امام عصر علیه السلام در عالم هستی به میان آمده است. در حقیقت این دسته از خصوصیات، میان همه ی ائمه (علیهم السلام) مشترک است چرا که اشاره به مقامات منصب امامت است.
- أَلا إِنَّه النّاصِر لِدینِ الله: اوست یاور دین خدا.
- أَلا إِنَّه خِیَرَة الله وَ مخْتاره: او نیکو و برگزیده ی خداوند است.
بیان این ویژگی، تأکید دیگری است بر منصوص بودنِ مقام امامت و خلافت. کسی جز خدای متعال که پیامبر را مبعوث می کند، حق انتخاب و اختیار امام و وصی او را ندارد.
- أَلا إِنَّه الْمخْبِر عَنْ رَبِّهِ عَزَّوَجَلَّ: او از سوی پروردگارش سخن می گوید
- الْمشَیِّد لاِمْرِ آیاتِهِ: آیات و نشانه های او را برپا می کند
- أَلا إِنَّه الْمفَوَّض إِلَیْهِ: هموست که [اختیار امور جهانیان و آیین آنان ] به او واگذار شده است.
- أَلا وَ إِنَّه وَلِی الله فی أَرْضِهِ: آگاه باشید که او ولی خدا در زمین است.
- وَحَکَمه فی خَلْقِهِ: داور او در میان مردم است.
- وَأَمینه فی سِرِّهِ وَ علانِیَتِهِ: و امانتدار امور آشکار و نهان است.
سوم- بخش دیگری از صفات امام عصر (علیه السلام) را که در خطبه ی غدیر اشاره شده، می توان از ملزومات دسته ی سوم یعنی از ملزومات جایگاه امامت و وصایت دانست. کسی که از سوی خدا در این موقعیت حساس در عالم هستی قرار گرفته است، اگرچه از جنس همین مردمان است، اما باید از امکانات خاصی برخوردار باشد تا وظیفه ی هدایتگری و رهبری را به انجام برساند.
ویژگی های دسته ی سوم، بیانگر این خصوصیات و امکانات ویژه ی امامت است:
شکست های ظاهریِ جبهه ی حق، در دوران او دیگر معنا ندارد. چیرگی موقت اهل باطل، به خط پایان می رسد. برای ظالمان، دیگر وقتِ تقاص است. همه ی این ها حکایت از آخرالزمان و امام آخر دارد
- الْمَهْدِی: هدایت شده (از سوی خدا).
- أَلا إِنَّه الْغَرّاف مِنْ بَحْرٍ عَمیقٍ: از دریایی ژرف پیمانه هایی افزون گیرد.
- أَلا إِنَّه وارِث کلِّ عِلْمٍ : او وارث دانش هاست.
- وَالْمحیط بِکلِّ فَهْمٍ: و حاکم بر ادراک هاست.
- أَلا إِنَّه قَدْ بَشَّرَ بِهِ مَنْ سَلَفَ مِنَ الْقرونِ بَیْنَ یَدَیْهِ: آگاه باشید! که تمامی گذشتگان ظهور او را بشارت داده اند.
- وَلا حَقَّ إِلاّ مَعَه وَلانورَ إِلاّعِنْدَه: درستی و راستی و نور و روشنایی تنها نزد اوست.
چهارم- از میان بیست و چند ویژگیِ بیان شده، 9 ویژگی حکایت از برپایی قسط و عدل دارد با قدرتی بی منازع و بی همتا. به گونه ای که یاور جبهه ی مظلومانِ با خدا، و دشمن جبهه ی ظالمانِ بی خداست.
- الْقائِمَ: قیام کننده.
- أَلا إِنَّه الظّاهِر عَلَی الدِّینِ: اوست غلبه کننده بر همه ادیان.
- أَلا إِنَّه الْمنْتَقِم مِنَ الظّالِمینَ: اوست انتقام گیرنده از ستمکاران.
- أَلا إِنَّه فاتِح الْحصونِ وَهادِمها: اوست فاتح دژها و منهدم کننده ی آنها.
- أَلا إِنَّه غالِب کلِّ قَبیلَةٍ مِنْ أَهْلِ الشِّرْکِ وَهادیها: اوست چیره بر تمامی قبایل مشرکان و راهنمای آنان.
- أَلاإِنَّه الْمدْرِک بِکلِّ ثارٍ لاِوْلِیاءِالله: او خونخواه تمام اولیای خداست.
- أَلا إِنَّه الرَّشید السَّدید: اوست بالیده و استوار.
- أَلا إِنَّه لاغالِبَ لَه وَلامَنْصورَ عَلَیْهِ: کسی بر او پیروز نخواهد شد و ستیزنده ی او یاری نخواهد گشت.
کلید واژه های "قبایل شرک"، "ظالم" و "اولیای خدا" و "دین خدا"، تأکیدی است بر این حقیقت که در دوران ظهورِ آخرین حجت خدا، دیگر سرمایه و قدرت مادی، معیار جبهه بندی جهان نیست؛ بلکه معیار عقیده و ایمان، محور قرار می گیرد.
اکثر خصوصیات دسته ی چهارم، مؤید و مکمل دسته ی اول اند. در این دسته، صفاتی را می خوانیم که تنها متعلق به یک نفر است و او هم کسی است که همه ی ناتمام ها را تمام می کند و همه ی بایدها را به تمامی محقق می کند. شکست های ظاهریِ جبهه ی حق، در دوران او دیگر معنا ندارد. چیرگی موقت اهل باطل، به خط پایان می رسد. برای ظالمان، دیگر وقتِ تقاص است. همه ی این ها حکایت از آخرالزمان و امام آخر دارد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 94/7/13 :: ساعت 3:4 عصر )
»» حدیث غدیر، ولایت یا محبت؟

 

 
 مقدمه:

پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله در طول دوران رسالت، پیوسته به موضوع جانشینی بعد از خود اشاره کرده و به صورت مکرر آن را امری مربوط به خدا دانسته است.

صرف نظر از کتب تفسیر و تاریخ و حدیث شیعه که بر انتصابی بودن امام از سوی خداوند تصریح و تاکید دارند، این مطلب را می توان به روشنی از کتب اهل سنت نیز اثبات نمود.

طبری می نویسد: پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله پس از گذشت 3 سال از آغاز بعثت، از سوی خداوند مامور شد که دعوت خویش را آشکار سازد، و آیه «و انذر عشیرتک الاقربین » (1) در این مورد نازل شد. پیامبر، سران بنی هاشم را جمع کرد و فرمود: «من خیر دنیا و آخرت را برای شما آورده ام. خداوند به من امر کرده است که شما را به آن دعوت کنم. کدام یک از شما مرا در نشر این آیین یاری می کند تا برادر و وصی و جانشین من در میان شما باشد؟» حضرت سه مرتبه این سخن را تکرار نمود و در هر بار تنها علی علیه السلام آمادگی خود را اعلان کرد. در این موقع پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «ان هذا اخی و وصیی و خلیفتی فیکم; (2) او برادر و وصی و جانشین من در میان شماست.»

طبری در جای دیگری از تاریخش نقل می کند: وقتی آن حضرت برای تبلیغ اسلام با سران قبیله بنی عامر تماس گرفت، یکی از آنان حمایت خود را از وی اعلام نمود و افزود: هرگاه خداوند تو را بر مخالفان پیروز ساخت، آیا موضوع زمامداری مسلمانان پس از شما به ما واگذار می گردد؟ پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «الامر الی الله، یضعه حیث یشاء; موضوع خلافت، مربوط به خدا است [و از اختیار من بیرون است]، خدا هر فردی را انتخاب کند، امامت به او محول می گردد.» (3)

پیامبر اسلام با این گونه سخنان صریح و بسیار روشن خود زمینه سازی نموده و اذهان را آماده می کرد تا آخرین پیام الهی را درباره رهبری امت اسلامی که سرنوشت اسلام و مسلمین را رقم خواهد زد ابلاغ نماید و پیوسته به مساله مهم ولایت و رهبری بعد از خود اشاره نموده و علی علیه السلام را به عنوان بهترین فرد معرفی می کردند. تا اینکه وعده موعود فرا رسید و برای ابلاغ آخرین فرمان خداوند و اتمام رسالت خویش در هنگام برگشت از سفر حج در مکانی به نام غدیر خم، در بزرگترین اجتماع مسلمین در دوران پیامبری خویش به پا خواست و به فرمان خداوند، امام علی علیه السلام و یازده معصوم از فرزندان او را به عنوام امام و رهبر مسلمین با جملاتی چون «من کنت مولاه فهذا علی مولاه » که برگرفته از ولایت خداوند است، منصوب کرد.

متاسفانه بعد از رحلت پیامبر عظیم الشان اسلام صلی الله علیه وآله تهاجم بس گسترده ای علیه ولایت امام علی علیه السلام آغاز گردید و بزرگترین هجمه ها علیه روایت غدیر بود، اما از آنجا که نتوانستند این پیام بزرگ و پرفروغ آسمانی را نادیده بگیرند، پیوسته به تفسیرهای ناصواب و به دور از منطق همچون تفسیر لفظ «مولا» به معنی نصرت و محبت و دوستی دست زدند تا شاید بتوانند این حدیث نورانی را تحریف کرده و کارهای توجیه ناپذیر خویش را توجیه کنند.

هم اکنون به بیان شواهدی می پردازیم که به روشنی ثابت می کند که مقصود از «مولی » در حدیث غدیر، همان امامت و رهبری است.

شواهد

1 - فرازهای حدیث شریف غدیر

رسول خداصلی الله علیه وآله در روز غدیر خم فرمود:

الف - خدایی جز الله نیست، زیرا او به من اعلام فرموده است که اگر آنچه در حق علی بر من نازل نموده ابلاغ نکنم رسالت او را نرسانده ام، و برای من حفظ از شر مردم را ضمانت نموده است و خدا کفایت کننده و کریم است.

خداوند به من چنین وحی کرده است: «بسم الله الرحمن الرحیم ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت درباره علی بر تو نازل شده; یعنی خلافت علی بن ابی طالب را ابلاغ کن و اگر انجام ندهی، رسالت او را نرسانده ای، و خداوند تو را از مردم حفظ می کند.» (4)

ای مردم! من در رساندن آنچه خداوند بر من نازل کرده کوتاهی نکرده ام و من سبب نزول این آیه را برای شما بیان می کنم: جبرئیل سه مرتبه بر من نازل شد و از طرف خداوند سلام که او سلام است مرا مامور کرد که در این محل بپاخیزم و بر هر سفید و سیاهی اعلام کنم که: «ان علی بن ابی طالب اخی و وصیی و خلیفتی علی امتی والامام من بعدی; علی بن ابی طالب برادر من و وصی من و جانشین من بر امتم و امام بعد از من است.» نسبت او به من همانند هارون به موسی است جز این که پیامبری بعد از من نیست. و او صاحب اختیار شما بعد از خدا و رسولش می باشد و خداوند در این مورد آیه ای از کتابش بر من نازل کرده است که: «صاحب اختیار شما، خدا و رسولش هستند و کسانی که ایمان آورده و نماز را بپا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند.» (5) و علی بن ابی طالب است که نماز را بپا داشته و در حال رکوع زکات داده و در هر حال خداوند عزوجل را قصد می کند. (6)

ب - ای مردم! از او (علی علیه السلام) به سوی دیگری گمراه نشوید، و از او روی بر مگردانید و از ولایت او سرباز نزنید. اوست که به حق هدایت نموده و به آن عمل می کند، و باطل را ابطال نموده و از آن نهی می نماید، و در راه خدا سرزنش ملامت کننده ای او را مانع نمی شود.

ای مردم! او را فضیلت دهید که خدا او را فضیلت داده است، و او را قبول کنید که خداوند او را منصوب نموده است.

«معاشر الناس! انه امام من الله، ولن یتوب الله علی احد انکر ولایته و لن یغفر الله له ...;

ای مردم! او از طرف خداوند امام است و هر کس ولایت او را انکار کند خداوند هرگز توبه اش را نمی پذیرد و او را نمی بخشد. حتمی است بر خداوند که با کسی که با او مخالفت نماید چنین کند و او را به عذابی شدید تا ابدیت و تا آخر روزگار معذب نماید. پس بپرهیزید از این که با او مخالفت کنید و گرفتار آتشی شوید که آتشگیره آن مردم و سنگ ها هستند و برای کافران آماده شده است.» (7)

ج - «الا ان جبرئیل خبرنی عن الله تعالی بذلک و یقول «من عادی علیا و لم یتوله فعلیه لعنتی; بدانید که جبرئیل از جانب خداوند این خبر را برای من آورده است و می گوید: «هرکس با علی دشمنی کند و ولایت او را نپذیرد لعنت و غضب من بر او باد.»

د - «معاشر الناس ... من کنت مولاه فهذا علی مولاه، و هو علی بن ابی طالب اخی و وصیی و مولاته من الله عزوجل انزلها علی; ای مردم هر کس من صاحب اختیار اویم این علی صاحب اختیار اوست واو علی بن ابی طالب، برادر و جانشین من است و ولایت او از جانب خداوند متعال است که بر من نازل کرده است.»

ه - «الا وقد بلغت، الا و قد اسمعت، الا و قد اوضحت، الا و ان الله عزوجل قال و انا قلت عن الله عزوجل، الا انه لا امیر المؤمنین غیر اخی هذا; بدانید من پیام خدا را رساندم، و وظیفه خود را ادا کردم، بدانید که من شنوانیدم، بدانید که من (مساله ولایت و امامت را) توضیح دادم و روشن نمودم، بدانید که خداوند فرموده است و من از جانب خداوند عز وجل می گویم، بدانید که امیرالمؤمنین جز این برادرم علی نیست.»

و - «معاشر الناس! هذا علی اخی، و وصیی و واعی علمی، و خلیفتی فی امتی... انه خلیفة رسول الله و امیرالمؤمنین، والامام الهادی من الله...;

ای مردم! این علی برادر من، وصی من، جامع علم من و جانشینم در میان امتم می باشد... او خلیفه رسول خدا، امیرالمؤمنین و امام هدایت کننده از طرف خداوند است.»

ز - «معاشر الناس! انما اکمل الله عزوجل دینکم بامامته فمن لم یاتم به و بمن یقوم مقامه من ولدی من صلبه الی یوم القیامة، والعرض علی الله عزوجل، فاولئک الذین حبطت اعمالهم، و فی النار هم خالدون، لایخفف عنهم العذاب ولا هم ینظرون;

ای مردم! خداوند دین شما را با امامت او کامل نمود، پس هر کس به او و کسانی که جانشین او از فرزندان من و از نسل او هستند (8) تا روز قیامت و روز رفتن به پیشگاه خداوند اقتدا نکند، چنین کسانی اعمالشان در دنیا و آخرت از بین رفته و در آتش دائمی خواهند بود، عذاب از آنان تخفیف نمی یابد و به آنان مهلت داده نمی شود.» (9)

2 - اقرار علمای اهل سنت

جمعی از علمای اهل سنت با نقل روایات متعدد، مقصود از آیه شریفه (تبلیغ) و حکم موجود در آن را، معرفی ولایت علی علیه السلام ذکر می کنند.

الف) عن ابی سعید الخدری قال: نزلت هذه الآیة: «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک » علی رسول الله صلی الله علیه وآله یوم غدیر خم فی علی بن ابی طالب;

از ابی سعید خدری روایت شده که گفت: آیه شریفه «یا ایها الرسول بلغ...» در روز غدیر خم بر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در مورد علی بن ابی طالب نازل شده است.»

ب) عن ابن عباس فی قوله (تعالی): «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته، والله یعصمک من الناس ان الله لا یهدی القوم الکافرین » قال: نزلت فی علی علیه السلام، امر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ان یبلغ فیه فاخذ رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بید علی علیه السلام فقال: من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه; (10)

از ابن عباس در مورد آیه شریفه «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک...» روایت شده است که گفت: در مورد علی علیه السلام نازل شد. [خداوند در این آیه ]به پیامبرش فرمان داد که در مورد علی علیه السلام تبلیغ نماید. پس پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود: هر کس که من آقا و مولایش هستم، پس علی آقا و مولای اوست; خداوندا دوستان او را دوست بدار و دشمنان او را دشمن بدار.

این آیه دلیل بسیار روشنی است بر این که مقصود از «مولا» جز امامت و رهبری چیز دیگری نیست.

3 - اقرارگیری از مردم

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در آغاز سخن، از مردم بر سه اصل مهم اسلامی اقرار گرفت و فرمود: «الستم تشهدون ان لا اله الا الله و ان محمدا عبده و رسوله و ان الجنة حق و النار حق؟»

هدف از این اقراگیری چیست؟ آیا جز این است که می خواهد ذهن مردم را آماده کند، تا مقام و موقعیتی را که بعدا برای علی علیه السلام ثابت می کند، بسان اصول پیشین تلقی نمایند و بدانند که اقرار به ولایت و خلافت وی، در ردیف اصول سه گانه ای است که همگی به آن اقرار و اعتراف دارند؟ اگر مقصود از مولی، دوست و ناصر باشد، در این صورت رابطه جمله ها به هم خورده و کلام، بلاغت و استواری خود را از دست می دهد، زیرا:

یک: علی علیه السلام منهای ولایت، یک فرد مسلمان برجسته بود که در جامعه آن روز پرورش یافته بود و لزوم دوستی با افراد با ایمان، تا چه رسد نسبت به مؤمنی مانند علی علیه السلام، چیز مخفی و پنهانی نبود که پیامبر آن را در اجتماع بزرگ اعلام بفرماید.

دو: این مساله این قدر هم اهمیت نداشت که در ردیف اصول سه گانه قرار گیرد.

4 - بیعت ابوبکر و عمر

طبق نقل علماء، مفسران و مورخان بزرگ اهل سنت، عمر و ابوبکر اولین کسانی بودند که بعد از خطبه پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله در غدیر خم برای معرفی امام علی علیه السلام به عنوان وصی و امام بعد از خود، با علی علیه السلام به عنوان امیرالمؤمنین و امام المسلمین با بیان جملاتی چون «بخ بخ یا علی اصبحت مولای و مولی کل مؤمن و مؤمنة » یا «هنیئا لک یا ابن ابی طالب اصبحت و امسیت مولی کل مؤمن و مؤمنة »; (11) «ای علی بر تو مبارک باد که امروز مولای من و مولای هر مرد و زن مؤمن گشتی » یا «گوارا باد بر تو [این ولایت و امامت] ای پسر ابی طالب که امروز مولای من و مولای هر مرد و زنی گشتی » بیعت کردند.

5 - شان نزول آیه اکمال دین

جمع زیادی از مفسرین و مورخین اهل سنت در کتاب های خود نقل کرده اند که بعد از اعلان ولایت و امامت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در روز غدیر خم و بیعت مسلمین با آن حضرت به عنوان امام و وصی بعد از پیامبرصلی الله علیه وآله، آیه شریفه «اکمال » (مائده/3) نازل شد.

وقتی که آیه «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا» بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شد، حضرت فرمود: «الله اکبر علی اکمال الدین و اتمام النعمة و رضا الرب برسالتی و ولایة علی بن ابی طالب من بعدی (ثم قال) من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله; (12)

الله اکبر بر تکمیل شدن دین و اتمام نعمت پروردگار و خشنودی خداوند از رسالت من و ولایت علی بعد از من. هر کس من مولای او هستم، علی مولای اوست. خداوندا، آن کسی که او را دوست دارد دوست بدار، و آن کس که او را دشمن دارد، دشمن بدار، و هر کس او را یاری کند، یاری کن و هر کس او را خوار کند خوار گردان.»

آیا کمال دین و اتمام نعمت پروردگار به امامت و رهبری است یا به دوستی و محبت؟!

6 - تاج گذاری

پیامبرصلی الله علیه وآله در مراسم غدیر خم عمامه خود را که «سحاب » نام داشت، به عنوان تاج افتخار بر سر امیرالمؤمنین علیه السلام قرار دادند و انتهای عمامه را بر دوش آن حضرت آویزان نمودند و فرمودند: «عمامه تاج عرب است.» خود امیرالمؤمنین علیه السلام در این باره فرمود:

«عممنی رسول الله صلی الله علیه وآله یوم غدیر خم بعمامة فدل طرفها علی منکبی و قال: ان الله ایدنی یوم بدر و حنین بملائکة معتمین بهذه العمامة; (13)

رسول خداصلی الله علیه وآله در روز غدیر خم عمامه ای بر سرم بستند و یک طرفش را بر دوشم آویختند و فرمودند: خداوند در روز بدر و حنین، مرا به وسیله ملائکه ای که چنین عمامه ای بر سر داشتند یاری نمود.»

7 - معجزه و امضای الهی

حارث فهری به همراه دوازده نفر از اصحابش نزد پیامبرصلی الله علیه وآله آمده و گفت:

«ای محمد! سه سؤال از تو دارم: آیا شهادت به یگانگی خداوند و پیامبری خودت را از جانب پروردگارت آورده ای یا از پیش خود گفتی؟ آیا نماز و زکات و حج و جهاد را از جانب پروردگار آورده ای یا از پیش خود گفتی؟ آیا درباره علی بن ابی طالب که گفتی «من کنت مولاه فعلی مولاه....» از جانب پروردگارت گفتی یا از پیش خود گفتی؟

حضرت در جواب هر سه سؤال فرمودند:

«خداوند به من وحی کرده است و واسطه بین من و خدا جبرئیل است و من اعلان کننده پیام خدا هستم و بدون اجازه پروردگارم خبری اعلان نمی کنم.»

حارث گفت: «خدایا، اگر آنچه محمد می گوید حق و از جانب توست، سنگی از آسمان بر ما ببار یا عذاب دردناکی بر ما بفرست.»

و در روایت دیگر چنین است:

«خدایا، اگر محمد در آنچه می گوید صادق و راستگو است، شعله ای از آتش بر ما بفرست.»

همین که سخن حارث تمام شد و به راه افتاد، خداوند سنگی را از آسمان بر او فرستاد که از مغزش وارد شد و از دبرش خارج گردید و همانجا او را هلاک کرد.

بعد از این جریان آیه «سال سائل بعذاب واقع، للکافرین لیس له دافع » (14) نازل شد. پیامبر به اصحابشان فرمودند: آیا دیدید و شنیدید؟ گفتند: آری. (15)

و با این معجزه، بر همگان مسلم شد که «غدیر» از منبع وحی سرچشمه گرفته و یک فرمان الهی است.

8 - شرایط بیان حدیث

هرگاه مقصود از بیان حدیث غدیر، مراتب دوستی علی علیه السلام بود، دیگر لازم نبود که پیامبر اکرم در هوای گرم کاروان صدهزار نفری را از رفتن باز بدارد و مردم را در آن هوای گرم روی ریگ ها و سنگ های بیابان بنشاند و خطابه مفصل بخواند.

مگر قرآن با آیه شریفه «انما المؤمنون اخوة » (16) افراد جامعه با ایمان را برادر یکدیگر نخوانده بود؟

قرآن، در آیات زیادی افراد با ایمان را دوست یکدیگر معرفی کرده است. علی علیه السلام نیز عضو همان جامعه با ایمان بود و دیگر نیازی نبود که پیامبر اکرم مستقلا درباره دوستی و مودت علی علیه السلام داد سخن بدهد.

اینکه هدف از حدیث غدیر بیان مراتب دوستی و نصرت علی علیه السلام بوده و مولی به معنی محب و ناصر است، یک نوع اشکالتراشی کودکانه است و از تعصب های کور مایه می گیرد، بلکه به حکم قرائن پیشین و شواهد دیگری که با دقت در سراسر خطبه به دست می آید، کلمه مولی در حدیث غدیر یک معنی بیش ندارد، و آن اولی به تصرف است.

 

پی نوشت ها:

 

1) شعراء/ 214.

2) تاریخ طبری، محمد بن جریر، چاپ بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1879 م، ج 2، ص 64 - 66; مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 159.

3) طبری، همان، ج 2، ص 84; تاریخ ابن اثیر، ج 2، ص 65; سیره علوی، ج 2، ص 3; سیره ابن هشام، ج 2، ص 32.

4) مائده / 67.

5) مائده/ 55.

6) لا اله الا هو - لانه قد اعلمنی انی ان لم ابلغ ما انزل الی فی حق علی فما بلغت رسالته، فقد ضمن لی (تبارک و تعالی) العصمة من الناس و هو الله الکافی الکریم، فاوحی الی:

بسم الله الرحمن الرحیم یا ایها الرسول، بلغ ما انزل الیک من ربک فی علی، «یعنی فی الخلافة لعلی بن ابی طالب » و ان لم تفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس.

معاشر الناس! ما قصرت فی تبلیغ ما انزل الله تعالی الی، و انا ابین لکم سبب هذه الآیة.

ان جبرئیل علیه السلام هبط الی مرارا ثلاثا یامرنی عن السلام ربی و هو السلام ان اقوم فی هذا المشهد، فاعلم کل ابیض و اسود ان علی بن ابی طالب، اخی و وصیی و خلیفتی علی امتی و الامام من بعدی، الذی محله منی محل هارون من موسی، الا انه لا نبی بعدی، و هو ولیکم بعد الله و رسوله و قد انزل الله تبارک تعالی علی بذلک آیة من کتابه:

«انما ولیکم الله و رسوله و الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون » (مائده/ 55)

و علی بن ابی طالب الذی اقام الصلوة و اتی الزکوة و هو راکع یرید الله عز وجل فی کل حال.

7) معاشر الناس! لاتضلوا عنه ولا تنفروا منه، ولا تستنکفوا من ولایته، فهو الذی یهدی الی الحق و یعمل به، ویزهق الباطل و ینهی عنه، ولا تاخذه فی الله لومة لائم.

معاشر الناس فضلوه فقد فضله الله، واقبلوه فقد نصبه الله.

معاشر الناس! انه امام من الله،و لن یتوب الله علی احد انکر ولایته ولن یغفر الله له، حتما علی الله ان یفعل ذلک ممن خالف امره فیه و ان یعذبه عذابا نکرا، ابد الآباد و دهر الدهور.

فاحذروا ان تخالفوه فتصلوا نارا وقودها الناس والحجارة اعدت للکافرین.

8) اشاره به امامت ائمه معصومین علیهم السلام از فرزندان امام علی علیه السلام است.

9) علامه امینی، الغدیر، ج 1، ص 159. - الاحتجاج، ابی منصور احمد بن علی ابن ابی طالب الطبرسی، تحقیق ابراهیم بهادری، و محمدهادی به; با اشراف علامه جعفر سبحانی، (تهران، انتشارات اسوه، التابعة لمنظمة الاوقاف و الشؤون الخیریه، 1413 ه ق)، ج 1، صص 138 - 160.

تفسیر الصافی، محسن فیض کاشانی، (مشهد، دارالمرتضی للنشر بی تا) ج 2، صص 52 - 66.

ر.ک: واقعة الغدیر الکبری، محمد الدشتی و اسرار غدیر، محمدباقر انصاری.

10) تعداد زیادی از علما و مفسران اهل سنت می گویند: آیه تبلیغ در روز غدیر خم برای اعلان ولایت و امامت علی علیه السلام نازل شده است:

جلال الدین عبدالرحمان بن ابی بکر سیوطی، تفسیر الدر المنثور فی التفسیر بالماثور، (بیروت، المکتبة الشعبیه)، ج 2، ص 327، ذیل آیه شریفه; فخرالدین محمد بن عمر بن الحسن، تفسیر مفاتیح الغیب، ج 12، ص 49، ذیل آیه شریفه; رشیدرضا الوهابی مذهبا، تفسیر المنار (بیروت، دار المعرفه، الطبعة الثانیه)، ج 6، ص 463، ذیل آیه شریفه; قاضی محمد بن علی الشوکانی الیمانی، تفسیر فتح القدیر، ج 3، ذیل آیه شریفه; سیدمحمود بن عبدالله الآلوسی البغدادی، تفسیر روح المعانی، ج 2، ذیل آیه شریفه; حافظ بن عساکر الشافعی، تاریخ الدمشق، شرح حال امیرالمؤمنین، ج 2، ص 86، ح 589; شیخ ابی الحسن علی بن احمد الواحدی النیسابوری، اسباب النزول (بیروت، دارالکتب العلمیة، 1400 ه ق)، ص 135; غیاث الدین بن همام الدین الحسینی المشتهر به خوان میر، حبیب السیر، طهران، مطبعة الحیدری، ج 2، ص 12; شیخ سلیمان قندوزی حنفی، ینابیع المودة، بیروت، (مؤسسة الاعلمی للمطبوعات)، ج 1، ص 119، باب 39; حافظ ابی القاسم عبیدالله بن عبدالله بن احمد الحسکانی، شواهد التنزیل، حققه و علق علیه الشیخ محمدباقر المحمودی، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، الطبعة الاولی، 1393، ج 1 ص 187، احادیث شماره 243، 244، 245، 247، 248، 192; حافظ احمد بن عبدالرحمان ابی بکر الفارسی الشیرازی، ما نزل القرآن فی علی علیه السلام، ص 68; بدرالدین محمود الشهیر بابن العینی الحنفی، عمدة القاری فی شرح صحیح البخاری، ج 8، ص 584.

11) حافظ بن عساکر الشافعی، تاریخ الدمشق، شرح حال امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 2، ص 52 - 47 و ص 78 - 76، حادیث شماره 548، 549، 550، 551، 552، 579، 580; فخرالدین محمد بن عمر بن الحسین، التفسیر الکبیر، ج 12، ص 49، ذیل آیه «تبلیغ » (مائده/ 67); اسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقی، البدایة و النهایة، ج 5، ص 212; شیخ سلیمان قندوزی حنفی، ینابیع المودة، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ج 1، ص 28 و 29; صدرالدین الحموینی الشافعی، فرائد السمطین، ج 1، ص 77، باب 13، ح 44 و ص 70، باب 12، ح 38; احمد بن محمد بن حنبل الشیبانی، المسند، ج 4، ص 281; حافظ عبدالرحمان بن علی بن محمد ابی الخرج ابن الجوزی، المناقب; ابی الفرید الموفق بن احمد خطیب خوارزمی، المناقب، ص 94; ابی الحسن علی بن محمد الحلائی المعروف به «ابن المغازلی الشافعی »، المناقب، ص 18 و 24; جلال الدین السیوطی الشافعی، الحاوی للفتاوی، ج 1، ص 122; محب الدین ابو جعفر احمد بن عبدالله الاذرعی، بدیع المعانی، ص 75; ابی القاسم عبیدالله بن عبدالله بن احمد الحسکانی، شواهد التنزیل، ج 1، ص 156، ح 210 و ص 158، ح 213; الخطیب البغدادی، تاریخ بغداد، ج 8، ص 290; ابن حجر العسقلانی، الصواعق المحرقه، ص 26; المتقی الهندی، کنز العمال، ج 6، ص 397; شیخ محمد حبیب الله بن عبدالله الشنقیطی المدنی المالکی، کفایة الطالب لمناقب علی بن ابی طالب، ص 28; جمال الدین محمد الزرندی، درر السمطین فی مناقب السبطین، ص 109; ابی المظفر یوسف بن قزاوغلی بن عبدالله البغدادی شمس الدین الملقب به سبط ابن الجوزی الحنبلی ثم الحنفی، تذکرة الخواص، بیروت، مؤسسه اهل البیت علیهم السلام، 1401 ه ق، ص 37; ابی حامد محمد الغزالی، سر العالمین و کشف ما فی الدارین، ص 21; ابی عبدالله محمد بن عبدالباقی الزرقانی المالکی، شرح المواهب اللدنیة، ج 7، ص 13; محمدرشید رضا، تفسیر المنار، بیروت، دار المعرفة، الطبعة الثانیه، ج 6، ص 465، ذیل آیه شریفه «تبلیغ، مائده/ 71»; ابوالفداء اسماعیل بن کثیر، السیرة النبویة، ج 4، ص 417.

12) حافظ حسکانی، شواهد التنزیل، ج 1، ص 157، حدیث 211; محمد الحموینی، فرائد السمطین، ج 1، ص 74، ذیل آیه شریفه; البدایه و النهایه، ج 7، ص 347 و صفحات بعد از آن; حافظ بن عساکر الشافعی، ترجمة الامام علی بن ابی طالب علیه السلام من مدینة الدمشق، ج 2، ص 85، ح 588; ابن المغازلی الشافعی، المناقب، ص 19; الیعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 35; الخطیب البغدادی، تاریخ بغداد، ج 8، ص 290; ابن الجوزی الحنفی، تذکرة الخواص، ص 37; السیوطی الشافعی، تفسیر درالمنثور، بیروت، المکتبة الشیعیة، ج 2، ص 251، ذیل ایه شریفه; شیخ سلیمان قندوزی، ینابیع المودة، چاپ یک جلدی، ص 115; الخوارزمی الحنفی، المناقب، ص 80; الآلوسی، تفسیر روح المعانی، ج 6، ذیل آیه شریفه; الثعلبی، تفسیر الکشف و البیان، ذیل آیه شریفه; عبدالله الحنفی، ارجح المطالب، ص 568; الخوارزمی الحنفی، المقتل الحسین، قم، منشورات مکتبة المفید، ج 1، ص 47; عبدالله الشافعی، المناقب، ص 106.

13) محمد الجوینی، فرائد السمطین، ج 1، ص 76، باب 12، احادیث شماره 41، 42 و 43.

جوینی در روایتی دیگر نیز در این باره نقل می کند:

عن جعفر بن محمد قال: «حدثنی ابی، عن جدی ان رسول الله صلی الله علیه وآله عمم علی بن ابی طالب صلوات الله علیه و آله عمامته السحاب فارخاها من بین یدیه و من خلفه ثم قال: اقبل، فاقبل ثم قال له: ادبر، فقال: هکذا جاءتنی الملائکة.»

14) معراج / 1.

15) این روایت را بسیاری از علمای اهل سنت در کتاب های خود نقل کرده اند که در ذیل به نمونه هایی از آن ها اشاره می کنیم:

ابی عبدالله محمد بن احمد الانصاری القرطبی، الجامع لاحکام القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1405، ج 18، ص 278، ذیل آیه شریفه; سبط بن الجوزی، تذکرة الخواص، ص 37; شواهد التنزیل، ج 2، ص 286، ح 1030; جمال الدین محمد الزرندی الحنفی، نظم درر السمطین، طهران، مکتبة نینوی الحدیثة، ص 93; ابی السعود محمد بن محمد العمادی، تفسیر ابی السعود، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج 8، ص 29، اول تفسیر سوره معارج; المناوی، فیض القدیر، شرح الجامع الصغیر، بیروت، دارالفکر، الطبعة الثانیه، 1391 ه ق، ج 6، ص 218، در تفسیر حدیث 9000; السیرة الحلبیة، ج 3، ص 337; نور الابصار، ص 78، الشبلنجی; شیخ سلیمان قندوزی، ینابیع المودة، بیروت، مؤسسة الاعلمی المطبوعات، ج 2، ص 99، باب 58.

16) حجرات / 10.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 94/7/13 :: ساعت 2:37 عصر )
»» سیمای امیرالمؤمنین علی(ع) در خطابه غدیر

 

 
 
 
ای علی ای بی نهایت بی کران ای جهان بی کران در تو نهان
ای علی ای آفتاب کوی عشق می دهد کوی ولایت بوی عشق

در آن دوران که اعراب جاهلی شبه جزیره عربستان در تاریکی و ظلمت محض به پرستش بت ها مشغول بودند و جنگ و خون ریزی بین قبایل همه جا را فرا گرفته بود، خداوند کاملترین دین را به دست خاتم رسولان و پیامبر رحمت بر مردم عرضه داشت، بعد از تلاش بی وقفه آن حضرت آرام آرام بین مردم بدوی و صحرا نشین آن روزگار الفت و همدلی و برابری و برادری ایجاد، و مدینه تبدیل به مدینه فاضله گشت، و همه مردم، مهاجر و انصار به عنوان مسلمان گرد پیامبر جمع شدند، و امّت اسلامی را در آن زمان بوجود آوردند، و گرچه عده ای منافق بودند ولی با وجود پیامبر اکرم(ص) جرأت اظهار نیات پلید خویش را نداشتند: ولی بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) همه چیز دگرگون شد و اتفاقاتی رخ داد که پایه و اساس اختلاف در امّت اسلام و در اقلّیت قرار گرفتن اهلبیت عصمت و طهارت(ع) پدید آمد، از مهمترین اتفاقات مسأله رهبری و جانشینی پیامبر اکرم(ص) بود.

امّا از آنجا که پیامبر اکرم(ص) این آینده شوم را می دید از همان آغاز بعثت بارها و بارها علی(ع) را به عنوان شایسته ترین فرد، و منتخب از جانب خداوند برای امر امامت معرّفی نمودند. شاهد این ادّعا احادیث فراوانی است که از آن حضرت در این زمینه رسیده است از جمله: حدیث یوم الدّار(1) حدیث منزلت(2) حدیث معروف ثقلین، و حدیث غدیر که در ضمن خطبه غدیریّه آن حضرت آمده است. آنچه پیش رو دارید نگاهی است گذرا به خطبه غدیر و مطالبی که درباره امیرمؤمنان در آن آمده است:

 

1ـ علی خلیفه بعد از من است

 

بعد از حمد و ثنای الهی فرمود: «خداوند بر من چنین وحی کرده است: «ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده ابلاغ کن و اگر انجام ندهی، رسالت او را نرسانده ای و خداوند تو را از مردم حفظ می کند.»(3)

ای مردم! من در رساندن آن چه خداوند بر من نازل کرده کوتاهی نکرده ام، جبرئیل سه مرتبه بر من نازل شد و از طرف خداوند سلام رساند... و مرا مأمور کرد که در این محل اجتماع بپاخیزم و بر هر سفید و سیاهی اعلام کنم «ان علیّ بن ابی طالب اخی و وصیّی و خلیفتی و الامام من بعدی، الّذی محلّه منّی محل هارون من موسی الّا انه لانبیّ بعدی و هو ولیّکم بعد اللّه و رسوله؛ به راستی علی بن ابی طالب برادر، وصی و جانشین من و امام بعد از من است. کسی که نسبت او به من همانند نسبت هارون به موسی است، جز اینکه پیامبری بعد از من نیست و او صاحب اختیار شما (و سرپرست شما) بعد از خدا و رسولش می باشد.»(4)

جملات فوق با صراحت تمام اعلام می دارد که خلیفه و امام بعد از پیامبر اکرم(ص) امیرمؤمنان علی(ع) است و این جملات صریح هیچ توجیه دیگری غیر از خلافت را نمی پذیرد.

 

2ـ آیه ولایت درباره حضرتعلی(ع) است

 

آنگاه فرمود: خداوند درباره ولایت و امامت علی (ع) (آیاتی نازل نمود و از جمله) در آیه ای از قرآنش می فرماید: «انّما ولیّکم اللّه و رسوله والّذین آمنوا الّذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون؛(5) سرپرست شما فقط خدا و رسول خدا و کسانی هستند که ایمان آورده و نماز را برپا داشته و زکات (صدقه) را در حال رکوع، و علی بن ابی طالب کسی بود که نماز را برپا داشت و صدقه را در حال رکوع (در راه خدا به فقیر) داد. و علی کسی است که در همه حال اراده خدا داشت (و جز رضایت خداوند چیزی نخواست).» و آنگاه در ادامه فرمود: مردم آیه تبلیغ درباره علی(ع) نازل شده است و خدا در آن تهدید کرده اگر ابلاغ نکنم رسالت الهی من ناتمام مانده است.

 

3ـ اطاعت علی واجب و مخالفت او ممنوع است

 

برای تأکید بیشتر مسأله امامت و خلافت فرمود: بدانید ای مردم! «انّ اللّه قد نصبه لکم ولیّاً و اماماً مفترضة طاعته علی المهاجرین و الانصار...و علی البادی والحاضر و علی الاعجمی و العربی و الحرّ و المملوک و الصغیر و الکبیر و علی الابیض و الاسود؛براستی خداوند علی را به عنوان ولی (و سرپرست) شما و امام شما نصب کرده است که اطاعت او بر مهاجر و انصار، بیابانی و شهری، عرب و عجم، آزاده و برده، بزرگ و کوچک، سفید و سیاه واجب است» هرچه بگوید و فرمان دهد واجب الاطاعت است.

«و علی کل موحد ماض حکمه، جائز قوله نافذٌ امره ملعونٌ من خالفه مرحوم من تبعه و من صدّقه فقد غفر اللّه له و لمن سمع منه و اطاع له؛ بر هر خداپرستی حکمش واجب و سخنش لازم و امرش نافذ است. ملعون (و دور از رحمت خدا) است آنکه او را مخالفت کند و مورد رحمت الهی است کسی که او را متابعت و تصدیق نماید. پس خدا ببخشد علی را و کسی را که سخن او را شنید و اطاعت کرد.»(6)

 

4ـ امامت در نسل علی(ع)

 

پیامبر اکرم(ص) در غدیر به بیان امامت امیرمؤمنان (ع) بسنده نکرد در چندین مورد مسأله امامت را در طول زمان، و در نسل علی(ع) بیان و تصریح نمود از جمله فرمود: «ثمّ من بعدی علیٌ ولیّکم و امامکم بامر اللّه ربّکم، ثم الامامة فی ذریتی من ولده الی یوم تلقون اللّه و رسوله لاحلال الّا ما احلّه اللّه و رسوله و هم ولا حرام الّا ما حرّمه اللّه و رسوله و هم؛(7) و بعد از من علی صاحب اختیار شما و امام شما به امر خداوند، پروردگار شماست و سپس امامت در نسل من از فرزندان اوست تا روزی که خدا و رسولش را ملاقات کنید. حلالی نیست مگر آنچه خدا و رسولش و آنان (امامان) حلال کرده باشند و حرامی نیست مگر آنچه خدا و رسولش و آنان حرام کرده باشند...».

 

5 ـ مخالفت با ولایت علی قابل بخشش نیست

 

برای تحکیم پایه های امامت علی(ع) بارها مردم را از مخالف با آن حضرت ترساند و شدیداً تهدید نمود که اگر کسانی مخالف امامت آن حضرت باشند جرمشان قابل بخشش نیست، به این جهت فرمود: «معاشر النّاس فضّلوه فقد فضّله اللّه، و اقبلوه فقد نصبه اللّه، معاشر النّاس انّه امامٌ من اللّه، ولن یتوب اللّه علی احدٍ انکر ولایته ولن یغفر له حتماً علی اللّه ان یفعل ذلک بمن خالف امره فیه، و ان یعذّبه عذاباً نکراً ابد الابد و دهر الدهور...؛ ای مردم خدا علی (ع) را (بر همه) برتری داده است شما هم او را برتری دهید، و روی آورید به علی(ع) به راستی خدا او را نصب نموده است (برای امامت) ای مردم به راستی او امامی است از طرف خدا، هر کس ولایت او را انکارکند خداوند توبه او را نمی پذیرد و او را نمی بخشد و بر خدا است که همین رفتار را با کسی داشته باشد که با فرمان او مخالفت کند و او را دچار عذاب سختی برای همیشه و ابد نماید.»(8) ممکن است برخی افراد در این سخنان روا دارند که چگونه انکار امامت باعث عذاب ابدی می شود، پیامبر اکرم(ص) برای رد این تردید فرمود: «فمن شکّ فی ذلک فقد کفر کفر الجاهلیة الاولی و من شکّ فی شی ءٍ من قولی فقد شکّ فی الکل منه و الشّاک فی ذلک فله النّار؛ هر کس در این باره شک کند، مانند کفر جاهلیت نخستین کافر شده است و هر کس در چیزی از سخن من شک کند در همه آنچه (بر من نازل شده) شک کرده، و شک کننده در این باره جایگاهش در آتش است.

 

6ـ علی برترین مردم بعد از من است

 

در فراز بعدی علاوه بر اثبات فضیلت علی(ع) بر تمام مردم بعد از خود، ولایت تکوینی خود و امامان را به اثبات رسانده لذا فرمود: «معاشر النّاس فضّلوا علیّاً فانّه افضل النّاس بعدی من ذکرٍ و انثی بنا انزل اللّه الرزق و بقی الخلق؛ای مردم! علی را برتری دهید، زیرا او برترین مردم از مرد و زن بعد از من است به (برکت و) وسیله ما خداوند روزی را نازل می کند و (به برکت ماست که هستی دوام دارد) خلقت پایدار است.»(9) این مطلب همان است که در روایات دیگر آمده که اگر لحظه ای هستی از حجّت و امام خالی باشد تمام هستی از هم خواهد پاشید و زمین اهلش را فرو خواهد برد.

 

7ـ علی(ع) و اهلبیت ثقل اصغرند

 

در فراز دیگر باز حدیث ثقلین را گوشزد مردم نموده و دوباره همراهی قرآن و اهلبیت را و عدم جدایی آن دو را از هم گوشزد نموده و فرمود: «معاشر النّاس انّ علیّاً و الطیبین من ولدی هم الثقل الاصغر و القرآن هو الثقل الاکبر و کلّ واحد مبنی ءٌ صاحبه و موافقٌ له، لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض؛ ای مردم! براستی علی و فرزندان پاک من ثقل اصغرند و قرآن ثقل اکبر الهی است این دو از همدیگر خبر داده و همدیگر را تأیید می کنند، هرگز از هم جدا نمی شوند تا در حوض (کوثر) بر من وارد شوند.»(10)

 

8 ـ علی مفسّر قرآن و جامع الکلمات

 

برای همراه بودن قرآن و اهلبیت وجوه مختلفی بیان شده است که برخی از آنها در جملات فوق مورد اشاره قرار گرفت، یکی از وجوه این است که قرآن را باید اهل بیت تفسیر کنند و هر تفسیری که از غیر اهلبیت منشأ گیرد، تفسیر واقعی قرآن نیست، لذا همیشه حضور امامی از اهلبیت در کنار قرآن لازم و ضروری است، لذا پیامبر اکرم(ص) در فراز بعدی خطبه غدیر فرمود: «معاشر النّاس هذا علیّ اخی و وصیّی و داعی علمی و خلیفتی علی امّتی و علی تفسیر کتاب اللّه عزّ و جلّ و الدّاعی الیه و العامل بمایرضاه و المحارب لاعدائه، و الموالی علی طاعته، و الناهی عن معصیته، خلیفة رسول اللّه و امیر المؤمنین...؛(11) ای مردم این علی برادر و وصی و مخزن علم من، و خلیفه من بر امتم است (جانشین من) در تفسیر کتاب خدای عزیز و جلیل و دعوت کننده به آن است و عمل کننده به آنچه که پسند خدا در آن است و مبارزه کننده با دشمنان خدا، و دوستدار مطیعان خدا، و بازدارنده از معصیت، خلیفه خدا و امیرمؤمنان است.»

 

9ـ امامت علی (ع) باعث کمال دین

 

راستی دین بی امامت ناقص، و قرآن بی حجّت نامفهوم، و هستی خالی از امام مهدوم و نابود شدنی خواهد بود، در همین راستا پیامبر اکرم(ص) فرمود: «معاشر النّاس انّما اکمل اللّه عزّ وجلّ دینکم بامامته، فمن لم یأتمّ به و بمن یقوم مقامه من ولدی من صلبه یوم القیامة و العرض علی اللّه عزّ و جلّ فاولئک حبطت اعمالهم و فی النار هم خالدون؛(12) ای مردم همانا خداوند با امامت او دین شما را کامل نمود، پس کسی که او را و کسانی که جانشین او هستند از فرزندان من از نسل او تا روز قیامت و زمان عرضه شدن بر خداوند امام نداند اعمالش نابود شده و در جهنم ابدی خواهد بود.»

 

10 ـ رابطه علی (ع) با پیامبر(ص)

 

عظمت یک فرد در برخورد او با رهبر و پیامبر خویش بخوبی نمایان می شود، علی (ع) در این بخش نیز سرآمد روزگار است چرا که بهترین و بیشترین حمایت را از پیامبر اسلام داشت، و جز در راه رضایت الهی و رسولخدا(ص) قدم برنداشت. خوب است از زبان خود پیامبر بشنویم که فرمود: «معاشر النّاس هذا علیٌّ انصرکم لی واحقکم بی و اقربکم الیّ و اعزّکم علیّ و اللّه عزّ و جلّ و انا عنه راضیان؛ای مردم این علی یاری کننده ترین شما نسبت به من، و سزاوارترین شما نزد من، و نزدیکترین فرد در در پیشگاه من، و عزیزترین شما نزد من می باشد. و خدای عزیز و جلیل و من از او راضی هستیم.» در سطور بعد فرمود: «او یاور دین خدا، دفاع کننده از رسول خدا، پاکیزه و هدایت شده و هدایتگر است، پیامبر شما بهترین پیامبر، وصی شما بهترین وصی و فرزند او برترین اوصیاء هستند.

 

11ـ علی(ع) در قرآن

 

همیشه این بحث مطرح بوده که چند آیه از قرآن درباره علی (ع) است؟ دویست آیه، پانصد، یا بیشتر؟ پیامبر اکرم(ص) به این پرسش این گونه پاسخ می دهد: «و ما نزلت آیة رضیً الّا فیه و ما خاطب اللّه الذین آمنوا الّا بدأ به و لا نزلت آیة مدحٍ فی القرآن الّا فیه، ولاشهداللّه فی الجنّة فی «هل اتی علی الانسان» الّا له و لا انزلها فی سواه و لامدح بها غیره؛ هیچ آیه ای درباره خشنودی (خدا) نازل نشده است مگر درباره اوست، و با مؤمنین در قرآن سخن نگفته جز آنکه به او آغاز نموده، و هیچ آیه مدحی وارد نشده است جز آنکه درباره اوست. و شهادت به پاداش بهشت در سوره هل اتی جز برای او نیست و جز درباره او و در مدح او نازل نشده است در فراز دیگر فرمود: «معاشر النّاس القرآن یعرّفکم ان الائمة من بعده ولده و عرّفتکم انه منی و انا منه حیث یقول اللّه عزّ و جلّ «کلمة باقیة فی عقبه»(13) و قلت: لن تضلّو ما ان تمسّکتم بهما؛(14) ای مردم! قرآن به شما معرّفی می کند که امامان بعد از علی فرزندان اوست و من نیز گفتم به شما که علی از من و من از او هستم، قرآن می گوید: «کلمه باقی مانده است در نسل او» و من نیز گفتم: اگر به قرآن و اهلبیت تمسّک جویید هرگز گمراه نمی شوید.

 

12 ـ فرزندان پیامبر(ص) از نسل علی(ع) است

 

پیامبر(ص) این سنّت خرافی را شکست که فرزند دختر، فرزند انسان شمرده نمی شود چنان که عرب جاهلی چنین بودند که فقط فرزندان پسر را فرزندان خویش می دانستند نه فرزندان دختر را(15) ولی پیامبر اکرم(ص) فرمود: «معاشر النّاس ذریة کل نبیّ من صلبه و ذریتی من صلب علیّ؛(16) ای مردم! نسل هر نبی از صلب خودش بود، ولی ذریه من از نسل علی است.» به همین جهت است که به امامان معصوم (ع) یابن رسول اللّه گفته می شود، و ذریّه رسول خوانده می شوند.

 

13ـ دوستان و دشمنان علی(ع)

 

علی میزان سنجش الهی است، و دوستی و دشمنی او معرّف شخصیّت واقعی افراد. راستی اگر همه به گرد دوستی علی(ع) حلقه می زدند جهنّم و عذابی در کار نبود، امّا چه می شود کرد که افراد شقی و فاسد همیشه در جامعه حضور داشته و دارند، به این جهت پیامبر اکرم(ص) فرمود: «الا انّه لا یبغض علیّاً الّا شقیٌ و لا یتوالی علیّاً الّا تقی و لا یؤمن به الّا مؤمنٌ مخلصٌ(17)

بیدار به راستی دشمن نمی دارد علی را جز شقی و دوست نمی دارد علی را جز انسان با تقوی و ایمان نمی آورد به او جز مؤمن بااخلاص.»

در بخش دیگر فرمود: «الا انّ اعداء علیّ هم اهل الشقاق و النفاق و اخوان الشیاطین الّذین یوحی بعضهم الی بعض زخرف القول غروراً؛ بیدار باشید دشمنان علی اهل شقاوت و نفاقند و برادران شیاطین که بعضی بر بعض دیگر سخنان فریبنده از روی غرور القاء می کنند».

آنگاه فرمود: دوستان علی و اهلبیت کسانی هستند که ایمان دارند به خدا و آخرت (18) و ایمان خویش را به ستم نیالوده اند(19) آن ها بدون حساب وارد بهشت می شوند(20) و...(21).

 

14ـ علی اوّلین وصی و مهدی آخرین آنها

 

اشاره شد که در غدیر فقط امامت علی (ع) مطرح نبوده بلکه امامت تمامی امامان دوازده گانه مطرح و با تأکید زیاد بیان شده است. از جمله فرمود: «انی نبیّ و علیّ وصیی الا انّ خاتم الانبیاء منّا القائم المهدی؛ براستی من پیامبرو علی وصی من است. بیدار باشید که آخرین امامان مهدی قائم از ماست».(22)

 

15ـ گرفتن بیعت برای علی(ع) و امامان

 

حضرت سخنان خویش را ادامه داد تا رسید به جمله معروف «من کنت مولاه فهذا علیٌّ مولاه...؛ هر کس من صاحب اختیار اویم، این علی صاحب اختیار اوست» تا می رسد به اینجا که بدانید که من با خدا بیعت و علی با من بیعت کرده است و من از جانب خدا برای او از شما بیعت می گیرم...

ای مردم! شما بیش از آن هستید که با یک دست و در یک زمان با من دست دهید، و پروردگارم مرا مأمور کرده است «ان آخذ من السنتکم الاقرار بما عقدت لعلیٍّ من امرأةٍ المؤمنین و من جاء بعده من الائمّة...؛ که درباره آنچه برای علی امیرالمؤمنین و امامانی که بعد از او می آیند و از نسل من و اویند منعقد نمودم از زبان شما اقرار بگیرم «فقولوا باجمعکم انا سامعون مطیعون راضون منقادون لما بلّغت عن ربّنا و ربّک فی امر علیٍّ و امر ولده من صلبه من الائمة» سپس همگی چنین بگویید: ما شنیدیم و اطاعت می کنیم و راضی هستیم و سر تسلیم فرود می آوریم درباره آنچه از جانب پروردگار ما و خودت درباره امامت امامان، علی امیرالمؤمنین و امامانی که از صلب او به دنیا می آیند به ما رساندی بر این مطلب با قلبهایمان و با جانمان و با زبانمان و با دستانمان با تو بیعت می کنیم. بر این عقیده زنده ایم و با آن می میریم و با آن محشور می شویم، تغییر نخواهیم داد و تبدیل نمی کنیم و شک نمی کنیم و انکار نمی نماییم و تردید به دل راه نمی دهیم و از این قول بر نمی گردیم و پیمان را نمی شکنیم.»(23)

آنگاه فرمود: «معاشر النّاس فبایعوا اللّه و بایعونی و بایعوا علیّاً امیرالمؤمنین و الحسن و الحسین و الائمة کلمة باقیة؛ای مردم! با خدا بیعت کنید و با من بیعت نمایید و با علی امیرمؤمنان و حسن و حسین و امامان از ایشان به عنوان کلمه باقیه بیعت کنید»(24) و اضافه فرمود: هر کس بیعت را بشکند به ضرر خویش شکسته است و هر کس به آنچه با خدا پیمان بسته وفا کند خداوند به او اجر بزرگی عنایت می فرماید...».

 

16ـ پیشگامان در بیعت

 

پیشگامان هر کار خیر از ارزش و عظمت خاص برخوردار است، و قرآن نیز دستور داده که در انجام کار خیر پیش قدم باشید «سارعوا الی الخیرات»(25) و پیشگامان در اسلام و جهاد را می ستاید «والسابقون السابقون اولئک المقرّبون»(26) منتهی مهم تر از پیشگامی حفظ پیشگامی است، آیا این پیشگامان تا آخر خط ماندند؟ پاسخ این پرسش را تاریخ بخوبی بیان نموده و در آینده به آن اشاره می کنیم، اکنون باید دید سابقان در بیعت چه کسانی بودند.

مردم به سوی پیامبر اکرم(ص) و علی(ع) هجوم آوردند و می گفتند: «آری شنیدیم و طبق فرمان خدا و رسول با قلب و جان و دستمان اطاعت می کنیم» آنگاه به عنوان بیعت با پیامبر(ص) و علی(ع) دست می دادند و به آنها تبریک می گفتند: «فکان اوّل من صافق رسول اللّه (ص) الاوّل و الثانی و الثالث و الرّابع و الخامس و باقی المهاجرین و الانصار و باقی الناس عن آخرهم علی قدر منازلهم؛ پس اوّل کسانی که به پیامبر دست داد اوّلی(ابوبکر)و دوّمی (عمر) و سوّمی (عثمان) و چهارمی و پنجمی بودند، آنگاه مهاجرین و انصار و باقی مردم به ترتیب منزلتشان بیعت نمودند.

 

17ـ پیشگامان ثابت قدم رستگارند

 

انسان ها چهار دسته اند، برخی از اوّل تا آخر خوب و روبراه هستند، گروه دوّم از اوّل تا آخر گمراه و بی راهه می روند، گروه سوم کسانی هستند که از اوّل منحرف و گمراهند، ولی عاقبت هدایت پذیر می شوند، گروه چهارم که از همه بیچاره تر و زیانکارتر است کسانی هستند که از اوّل در مسیر و پیشگامند ولی عاقبت گمراه و منحرف می شوند، و بر صراط مستقیم تا ابد نمی مانند، پیشگامان در بیعت غدیر اگر جزء گروه دوّم نمی باشند، یقیناً مصداق گروه چهارم شدند، همین ها اوّل کسانی بودند که سر از سقیفه درآوردند و پیشگام در بیعت شکنی شدند، لذا پیامبر اکرم(ص) هشدار داد و فرمود: «معاشر النّاس السابقون الی مبایعته و التسلیم علیه بامرة المؤمنین اولئک الفائزون فی جنات النعیم؛ پیشگامان در بیعت با او (علی) و دوستی او و تسلیم شدن به عنوان حاکم مؤمنین (و ماندن بر این بیعت) رستگارند در بهشت نعیم.»(27) و آخرین سخن ما این است که خدایا ما را تا آخرین لحظه بر امامت و ولایت علی و اولادش ثابت قدم بدار.

 

پی نوشت ها:ـــــــــــــــــــــــ

 

1. «هذا اخی و وصیّی و خلیفتی فیکم ؛ این (علی) برادر و خلیفه بعد از من در میان شما است. ر.ک تاریخ ابن اثیر، بیروت دارصادر 1399 هـ،ج 2، ص 63 و بحارالانوار، داراحیاء التراث، ج 38، ص 144.

2. اما ترضی ان تکون بمنزلة هارون من موسی، ای علی راضی نیستی که نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسی باشی؛ رـ ک صحیح بخاری، داراحیاء التراث، ج 5، ص 24.

3. سوره مائده، آیه 67.

4. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، داراحیاء التراث، ج 37، ص 206 و عوالم ج 15، ص 307 و الغدیر، ج 1، ص 12.

5. سوره مائده، آیه 55.

1، بحار، همان، ص 207.

6. همان، ص 207 ـ 208.

7. همان، ص 208.

8. همان، ص 208 - 209.

9. همان، ص 209.

10. همان، ص 209.

11. همان، ص 210.

12. همان، ص 210.

13. سوره زخرف، آیه 28.

14. بحار، ج 37، همان، ص 215.

15. این شعر منسوب به دوران جاهلی است که بنونا بنو ابنائنا....

16. بحارالانوار، همان، ج 37، ص 210.

17. همان.

18. سوره مجادله، آیه 22.

19. سوره انعام، آیه 82.

20. سوره مؤمن، آیه 40.

21. بحار، همان 7 ص 213 با تلخیص.

22. همان، ص 213.

23. همان، ص 218ـ 219.

24. همان، ص 219.

25. سوره آل عمران، آیه 133.

26. سوره واقعه، آیه 11.

27. بحار، همان، ج 37، ص 217.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 94/7/13 :: ساعت 2:36 عصر )
»» گزارشی مختصر از وضعیت کنونی محل غدیر

 


آثاری که می تواند یادآور حادثه عظیم غدیرخم باشد و تاکنون باقی است، وادی و برکه ای است نزدیک شهر «رابغ» و نیز یک مسجد و یک برج شش ضلعی در داخل شهر.
از مکه تا غدیرخم صدو هشتاد و هفت کیلومتر است. در جاده قدیم مکه به مدینه، هفده کیلومتر بعد از دو راهی«جحفه» به مسجد غدیر می رسیم: مسجد غدیر اکنون در شهر رابغ قرار دارد. در خیابان اصلی، در انتهای شهر وقتی از سمت جنوب به شمال(از مکه به مدینه) می رویم، در سمت راست تقاطع یک خیابان فرعی، مسجدی است با بنایی حدود ششصدمتر که با سیمان و بتون ساخته شده است، سقف آن که چندان بلند نیست، حدود3/5 متر ارتفاع دارد و در وسط آن سقف بلندتری با حدود 4/5 متر ارتفاع قرار دارد که مسجد را تأمین می کند . این مسجد از بناهای اول دوره سعودی است وتقریباًچهل سال از تاریخ بنای فعلی آن می گذرد و دارای یک گلدسته کوتاه است که در گوشه جنوب غربی آن قرار دارد. دَرِ مسجد در غیر اوقات نماز بسته است و به نام خاصی نامیده نمی شود. اهالی محل نیز آن را به نام«غدیر» نمی شناسند.
ولی از قراین و شواهد و گفته آن کسانی که سابقه سفر به این محل را دارند، پیداست که نام آن «مسجد غدیر» است. اگر مسجد زایرانی داشته باشد و از خادم آن بخواهند، در را برایشان می گشاید. داخل مسجد به رنگ سفید است و نمایی ساده دارد، با محرابی بدون کاشی و تزئین؛ حتی آیه ای هم بر دیوار مسجد نگاشته نشده و هیچ علامتی که حاکی از حدیث غدیر یا خطبه حضرت رسول (ص) باشد وجود ندارد.
در فاصله حدود ده متری این مسجد، برج سنگی شش ضلعی یی به ارتفاع تقریبی چهار متر، با مساحت تقریبی ده متر مربع قرار دارد که دارای چند پنجره کوچک و روزنه های کوچکی است که آن را به برج دیدبانی و نگهبانی شبیه می سازد. به گفته اهل اطلاع این برج در محل توقف پیامبراکرم(ص) هنگام معرفی حضرت علی(ع) به عنوان جانشین خود، ساخته شده است. سقف این برج فرو ریخته ولی دیوارهای سنگی آن سالم است و روی آن لایه ای از سیمان کشیده شده است. در اطراف برج چند میله گذاشته شده است که با زنجیر به هم وصل شده است. دَرِ ورودی برج مسدود است، در کنار دَرِ برج تابلویی نصب شده است که ظاهراًسابقه تاریخی برج بر روی آن نگاشته شده بود، ولی به مرور زمان از بین رفته و تابلو نیز زنگ زده است.
چندده متر پس از مسجد غدیر، انتهای شهر«رابغ» است. در ادامه خیابان اصلی شهر که در قسمت جلوی مسجد غدیر و برج و در فاصله حدود دویست و پنجاه متری به وادی غدیر می رسد، رودخانه ای است کم عمق و عریض که چند پل کم ارتفاع بر روی آن احداث شده است و عابرین از آن می گذرند. داخل این وادی، نخلستان و درختان کُنار و زمینهای زراعتی است که اغلب آنها سبزی کاری شده است، این وادی از سمت شمال مسجد غدیر قرار دارد، و از سمت شرق به غرب امتداد می یابد و در نهایت به دریای سرخ می رسد و آب باران های موسمی را به دریا هدایت می کند.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 94/7/13 :: ساعت 2:35 عصر )
»» واکاوی دلایل کتمان حدیث غدیر از سوی برخی صحابه2

انکار بی دلیل حدیث طیر، توسط ابن کثیر

 ابن کثیر که از اهالی شام و شاگرد ابن تیمیه است، وقتی در تاریخ معروفش کتاب البدایة والنهایة حدیث الطیر را نقل می کند در چهار صفحه در قطع رحلی، اسامی راویان این حدیث را نقل می کند که نزدیک به یکصد نفر است و همگی آنها این حدیث را از انس نقل کرده اند.

اما جناب ابن کثیر وقتی راهی برای خدشه بر حدیث نمی یابد، در نهایت می گوید: « وبالجملة، ففی القلب من صحة هذا الحدیث نظر وإن کثرت طرقه»[13] یعنی قلبم نمی پذیرد، همین!

این هم گوشه ای از مظلومیت امیر المؤمنین که قبل از زمان خلافتشان به گونه ای و در زمان خلافتشان به گونه ای دیگر و همچنین بعد از شهادت ایشان و قضایایی که معاویه بوجود آورد و دستور حکومتی او مبنی بر سب علنی حضرت در منابر جمعه و جماعات، و هم اینکه می بینیم در منابع و مجامیع روایی چنین مواجهه ای با روایات فضائل می شود و روایاتی که از طرق متعدد نقل شده را به دلایلی واهی و بی پایه تضعیف می کنند و تا جایی که بشود نمی گذارند حق آشکار بشود. فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا. این نمونه هایی است از روش قلبی! و دل بخواهی این شخصیت های طراز اول! در بررسی احادیث پیامبر اکرم. ولی با این حال، مشیت الهی بر این تعلق گرفته که دنیای رسائل و کتب و روایات اسلامی در هم? فرق، باز هم پر است از فضائل امیر المؤمنین علیه السلام. چراغی را که ایزد برفرود، قلبهای تاریک و فکرهای جامد نمی توانند خاموش کنند.یریدُونَ لِیطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کرِهَ الْکافِرُونَ

 

پی نوشت ها:

[1] -امیر المؤمنین علیه السلام چندین بار مُناشَده نموده‏اند، بار اول‏ پس از رحلت رَسُول‏خدا در مسجد پیغمبر بود، بار دیگر پس از مرگ عمر بن الخطاب در مجلس شورا با اصحاب شورا راجع به مقامات و فضائل خود بالأخصّ مقام وصایت و وزارت و خلافت خود احتجاج فرمود، و بار دیگر در زمان عثمان در مسجد رَسُول‏خدا قبل از ظهر در وقتى که بسیارى از مهاجرین و انصار مجتمع بوده و هر یک در فضیلت شخصى سخن مى‏گفت و آنحضرت ساکت بود، گفتند: اى علىّ بن أبى طالب شما هیچ سخنى نگفتید؟ آنحضرت شروع به مُنا شَدَه نمود و مفصّلًا از آیات خدا و وقایع زمان رَسُول‏خدا استناداً به خطب و فرمایشات رَسُول‏خدا فضائل و مناقب خود را بیان فرمود، و اثبات کرد که خلافت اختصاص به آنحضرت داشته و خلفاى پیشین، این مقام را غصب نموده‏اند.

درباره مناشده آنحضرت در زمان عثمان چندین روایت وارد است که هر یک از آنها با دیگرى در متن اختلاف دارد.

مهم‏ترین آنها را علّامة بحرانى در «غایة المرام» در باب پنجاه و چهارم از ص 549 الى ص 553 از سلیم بن قیس کوفى، از سلمان فارسى روایت مى‏کند و تمام این روایت را بدون کم و کاست در اصل کتاب طبع نجف به دو فقره تجزیه نموده قسمت اول را از ص 69 الى ص 73 و قسمت دوم را از ص 79 الى ص 92 روایت نموده است. و نیز در کتاب «علىٌّ و الوصیّة» تحت عنوان حدیث سى و سوم از ص 72 روایت و تا ص 130 درباره آن شرح و تفصیل داده است.

و نیز در «غایة المرام» در باب چهاردهم تحت عنوان حدیث دوازدهم در ص 67 و ص 68 روایت نموده است، و ایضاً در همین کتاب در ص 642 مختصراً ذکر کرده است.

این حدیث که به نام حدیث مُناشَده مشهور شده است بسیارى از علماى شیعه و عامّه با اسناد خود آن را با سند متصل نقل و در کتب خود ثبت نموده‏اند، از جمله حموینى شافعى در «فرائد السمطین» و دیگر خوارزمى حنفى در «مناقب» خود ص 217 و دیگر شیخ سلیمان قندوزى حنفى در «ینابیع المودة» ص 114 و دیگر ابن حجر هیتمى در «الصواعق المحرقة» ص 77 آورده است. و علّامة بحرانى علاوه بر مواردى که در «غایة المرام» اشاره شد در کتاب دیگر خود که به نام «مناقب» معروف است و با تعلیقاتى از علامه شریف عسگرى به نام «علىٌّ و السُّنّة» طبع شده است‏ ذکر نموده است، و در «مناقب» ابن شهرآشوب حدیث مُناشده را تجزیه نموده و به مناسبت هر یک از ابواب و فصول یک جزء از آن را در آن باب ذکر کرده است،

[2] - در روز شورا از جمله مُناشده امیر المؤمنین علیه السلام قضیّة اخوّت بوده است.

انْشُدُکُمُ اللهَ ... هَلْ تَعْلَمُونَ ... انَّ رَسُولَ اللهِ قالَ بَعْدَ ما رَجَعَ مِنَ السَّماءِ لَیْلَةً اسْرِىَ بِهِ: فَلَمّا رَجَعْتُ مِنْ عِنْدِهِ نادى مُنادٍ مِنْ وَراءٍ الْحُجُبِ: نِعْمَ الْابُ ابُوکَ ابْراهیمُ، وَ نِعْمَ اْلاخُ اخُوکَ عَلِىٌّ، وَ اسْتَوْصى بِهِ؟ قالُوا: نَعَمْ حضرت در روز شورا حاضرین را به خدا درباره فضائلى از خود که آنها معترف بودند سوگند داد.

از جمله فرمود: «شما را به خدا سوگند آیا مى‏دانید که حضرت رسُول الله چون از معراج در آن شب برگشت فرمود: چون من از نزد خدا بازگشتم منادى خدا از پشت حجابهائى به من ندا در داد: بَه بَه چه خوب پدرى دارى مانند ابراهیم، و چه خود برادرى مانند على، و حضرت راجع به اخوت من سفارش فرمود؟ همه گفتند: بَلى»- ینابیع المودة» ص 142. و این حدیث را نیز مفصلا ابن جوزى در «تذکره» ص 13 از احمد بن حنبل نقل کرده و تایید نموده است.

 

[3] - این مناشده در بدو خلافت صورى آنحضرت صورت گرفته است. چون در روایت یعلى بن مرة آمده است که: چون أمیر المؤمنین علیه السلام به کوفه وارد شد این احتجاج را نمود، و معلوم است که آنحضرت در سنه 35 وارد کوفه شدند. در ابتداى خلافت آنحضرت چون به ایشان خبر دادند که مردم در آنچه آنحضرت مى‏فرماید که رسول خدا صلى الله علیه و آله او را بر غیر او مقدم داشته است، متهم نموده‏اند و در حقّانیّت خلافت او نزاع کرده‏اند در مجتمع مردم در رحبه کوفه حضور بهمرسانیده و با مردم به حدیث غدیر بر رد آن مخالفان احتجاج و استشهاد کرد. این احتجاج بسیار مهم است و در روایات مستفیضه وارد شده است، و اعلام و اعاظم شیعه و عامه در کتب خود ذکر کرده‏اند و آن را از مسلمیات تاریخ مى‏شمرند.

این خطبه حضرت در حضور جمعى از صحابه و تابعین و اصناف مختلف دیگر مردم بوده است. خطبه آنحضرت مفصل است و در آن از ملاحم و اخبار به غیب نیز ذکر شده است‏؛امام شناسى، علامه سید محمد حسین تهرانی ج‏9، ص: 41

[4] -. ابن ابى الحدید از عثمان بن سعید، از شریک بن عبد الله روایت کرده است که: چون به على علیه السلام گفتند: مردم آنحضرت را در این سخنش که رسول خدا او را بر غیر او مقدم داشته است، متهم کرده و در تفضیلش بر سایر مردم گفتگو دارند، حضرت فرمود: انشد الله من بقى ممن لقى رسول الله صلى الله علیه و آله و سمع مقاله فى یوم غدیر خم الا قام فشهد بما سمع فقام ستة ممن عن یمینه من اصحاب رسول الله صلى الله علیه و آله و ستة ممن على شماله من الصحابة ایضا فشهدوا انهم سمعوا رسول الله صلى الله علیه و آله یقول ذلک الیوم و هو رافع بیدى على علیه السلام: من کنت مولاه فهذا على مولاه. اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله و احب من احبه و ابغض من ابغضه.

 «من با قسم به خداوند از شما مى‏پرسم، از آن کسانیکه باقى مانده‏اند از آن افرادى که رسول خدا را دیده و گفتار او را در روز غدیر خم شنیده‏اند، که برخیزند و به آنچه شنیده‏اند شهادت دهند! در اینحال شش نفر از اصحاب رسول خدا که در طرف راست امیر المؤمنین علیه السلام و شش نفر از اصحاب رسول خدا که در طرف چپ آنحضرت بودند برخاستند و شهادت دادند که رسول خدا صلى الله علیه و آله در حالیکه دو دست على را گرفته بود و بالا برده بود، گفت: هر کس که من مولى و صاحب اختیار او هستم، على این على مولى و صاحب اختیار اوست. بار پروردگارا، تو ولایت آن را داشته باش که او ولایت على را دارد، و دشمن بدار آنکه على را دشمن دارد، و یارى کن آنکه على را یارى کند، و مخذول و منکوب فرما آنکه على را مخذول کند، و دوست بدار آنکه على را دوست دارد، و مبغوض دار آنکه على را مبغوض دارد،شرح نهج البلاغه» طبع دار الإحیاء التراث العربى، ج 1، ص 209، و طبع دار إحیاء الکتب العربیّة، ج 2، ص 288 و ص 289.»

[5] -ابن قتیبه مى‏نویسد:

کان بوجهه برص، وذکر قوم أنّ علیّاً سأله عن قول رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه وآله أللّهم وال من والاه وعاد من عاده. فقال [أنس‏]: کبرت سنّی ونسیتُ، فقال علیّ: إن کنت کاذباً فضربک اللَّه ببیضاء لا تواریها العمامة؛ « المعارف: 580، حلیة الأولیاء: 5/ 27.»

در صورت او پیسى بود. قومى ذکر کرده‏اند که امیرالمؤمنین علیه السلام از وى در مورد حدیث رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله پرسید که [رسول خدا صلى اللَّه علیه وآله‏] فرمودند: خدایا کسى را که ولایت على را بپذیرد تحت سرپرستى خود قرار بده و با دشمن او دشمن باش. انس گفت: سنّ‏ام بالا رفته و فراموش کرده‏ام امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: اگر دروغ مى‏گویى خداوند تو را به لکه سفیدى مبتلا سازد که عمامه هم آن را نپوشاند.

در انساب الاشراف آمده که امیرالمؤمنین علیه السلام به خاطر کتمان حدیث غدیر از سوى انس فرمود:

اللهم من کتم هذه الشهادة وهو یعرفها، فلا تخرجه من الدنیا حتى تجعل به آیة (أی آفة) یعرف بها، قال (أبووائل) فبرص أنس؛ « انساب الاشراف: 2/ 157.»

خدایا کسى را که از این جریان مطلع بود امّا آن را کتمان کرد از دنیا خارج مکن تا آیه (یا آفتى) در او قرار دهى که به آن شناخته شود، پس (ابووائل) مى‏گوید: انس پیسى گرفت [و به واسط این مرض در میان مردم انگشت نما شده بود].

ذهبى بدون اشاره به اصل داستان و نفرین امیرالمؤمنین علیه السلام مى‏نویسد:

کان أنس بن مالک أبرص وبه وضح شدید؛ « سیر اعلام النبلاء: 3/ 405.»

انس بن مالک پیسى گرفت و به واسطه آن سفیدى شدیدى [در پیشانى او] به وجود آمد.

احمد بن حنبل هم به نام کتمان کنندگانِ حدیث غدیر اشاره نمى‏کند و وارد جزئیات نمى‏شود فقط به صورت کلى مى‏گوید:فقام إلّاثلاثة لم یقوموا. فدعا علیهم فأصابتهم دعوته؛ « مسند احمد: 1/ 119 حدیث 949.»پس همه برخاستند جز سه نفر که براى اداى شهادت برنخاستند پس [امیرالمؤمنین علیه السلام‏] بر آنان نفرین کرد و نفرینش آن‏ها را مبتلا ساخت.

برخى هم داستان را بدون ذکر نام انس نقل کرده‏اند. در المعجم الکبیر مى‏نویسد:

کان علی رضی اللَّه عنه دعا على من کتم؛ « المعجم الکبیر: 5/ 171 حدیث 4985، مجمع الزوائد: 9/ 132.» على علیه السلام کسى را که کتمان کرده بود نفرین کرد.

 [6] - اسماعیل بن إسحاق الملائى‏

[7] - ذخائر العقبى 66؛ الریاض النضرة 166/ 2

مشابه این حدیث در ینابیع المودة ص 53 اینگونه نقل می شود: یا عَلِىُّ مَنْ قَتَلَکَ فَقَدْ قَتَلَنِى، وَ مَنْ ابْغَضَکَ فَقَدْ أبْغَضَنِى، وَ مَنْ سَبَّکَ فَقَدْ سَبَّنِى، لِانّکَ مِنّى کَنَفْسِى، روحُکَ مِنْ رُوحِى، وَ طینَتُکَ مِنْ طِینَتى، وَ انَّ اللهَ تَبارَکَ وَ تَعالى، خَلَقَنِى وَ خَلَقَکَ مِنْ نُورِه، وَ اصْطَفَانِى، وَ اصْطَفاکَ، فَاخْتارِنى لِلنُّبُوَّةِ، وَ اْختارَکَ لِلِاْمامَةِ فَمَنْ انْکَرَ إمامَتَکَ فَقَدْ انْکَرَ نُبُوَّتِى یا عَلِىُّ انْتَ وَصِیّى، وَ وَارِثى، وَ ابو وُلْدِى، وَ زَوْجُ ابْنَتِى، امْرُکَ امْرى، وَ نَهْیُکَ نَهْیِى اقْسِمُ بِاللهِ الذَّى بَعَثَنِى‏ بِالنُّبوَّةِ، وَ جعلَنى خَیْرَ الْبَرِیَّةِ، انَّکَ لَحُجَّةُ اللهِ عَلى خَلْقِهِ، وَ أمینِهِ عَلى سِرِّهِ وَ خَلیفَتِهِ عَلى عِبادِهِ.

[8] - أَخْبَرَنَا أَبُو عُمَرَ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ یَحْیَى بْنِ زَکَرِیَّا، قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ قَادِمٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا إِسْرَائِیلُ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ شَرِیکٍ، عَنْ سَهْمِ بْنِ الْحُصَیْنِ الْأَسَدِیِّ، قَالَ: قَدِمْتُ إِلَى مَکَّةَ أَنَا وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَلْقَمَةَ، وَ کَانَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَلْقَمَةَ سَبَّابَةً لِعَلِیٍّ (عَلَیْهِ السَّلَامُ) دَهْراً.

قَالَ: فَقُلْتُ لَهُ: هَلْ لَکَ فِی هَذَا- یَعْنِی أَبَا سَعِیدٍ الْخُدْرِیَّ- نُحْدِثُ بِهِ عَهْداً قَالَ: نَعَمْ، فَأَتَیْنَاهُ فَقَالَ: هَلْ سَمِعْتَ لِعَلِیٍّ مَنْقَبَةً قَالَ: نَعَمْ إِذَا حَدَّثْتُکَ فَسَلْ عَنْهَا الْمُهَاجِرِینَ وَ قُرَیْشاً، إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) قَامَ یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ، فَأَبْلَغَ ثُمَّ قَالَ: یَا أَیُّهَا النَّاسُ، أَ لَسْتُ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ قَالُوا: بَلَى. قَالَهَا ثَلَاثَ مَرَّاتٍ، ثُمَّ قَالَ: ادْنُ یَا عَلِیُّ، فَرَفَعَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) یَدَیْهِ حَتَّى نَظَرْتُ إِلَى بَیَاضِ آبَاطِهِمَا قَالَ: مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ، ثَلَاثَ مَرَّاتٍ.

قَالَ: فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَلْقَمَةَ: أَنْتَ سَمِعْتَ هَذَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) قَالَ أَبُو سَعِیدٍ: نَعَمْ، وَ أَشَارَ إِلَى أُذُنَیْهِ وَ صَدْرِهِ، قَالَ: سَمِعَتْهُ أُذُنَایَ وَ وَعَاهُ قَلْبِی.، الأمالی للشیخ الطوسی: 247 وعنه بحار الأنوار 37/ 142.

[9] - الإصابة 2/ 413.

[10] - المستدرک على الصحیحین 3/ 151.

[11] - تلخیص المستدرک 3/ 151.

[12] - عن مالک بن أنس قال: «أهدی لرسول اللّه صلى اللّه علیه و سلم حجل مشوی، فقال رسول اللّه صلى اللّه علیه و سلم: اللهم ائتنی بأحب خلقک إلیک یأکل معی من هذا الطعام. فقالت عائشة: اللهم اجعله أبی. و قالت حفصة: اللهم اجعله أبی.

قال أنس: فقلت أنا: اللهم اجعله سعد بن عبادة. قال أنس: سمعت حرکة الباب فسلم فإذا علیّ. فقلت: ان رسول اللّه على حاجة. فانصرف. ثم سمعت حرکة الباب فسلم علیّ و سمع رسول اللّه فقال: أنظر من هذا.

فخرجت فإذا علیّ فجئت الى رسول اللّه فأخبرته فقال: ائذن له فأذنت له فدخل- فقال رسول اللّه: الی الی»، و هذا حدیث صحیح لا مریة فیه، و ممن أخرجه: أحمد و الترمذی و النسائی و الطبرانی و الدارقطنی و أبو نعیم و الحاکم و الخطیب ...

[13] - تاریخ ابن کثیر 7/ 351- 354.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 94/7/13 :: ساعت 2:34 عصر )
»» واکاوی دلایل کتمان حدیث غدیر از سوی برخی صحابه1

 سنت منع حدیث؛ سیاستی در جهت اخفاء شخصیت امیر المومنین

امیر المومنین علی علیه السلام در بین سالهای 36 تا 40 هجری قمری که بر مسند خلافت ظاهری قرار می گیرند در فضایی؛ زعامت امور مسلمین را بعهده می گیرند که سالیانی از اجرایی شدن سنت نامیمون منع کتابت حدیث در جامعه مسلمین گذشته است و هدف از این سیاست اخفاء شخصیت والای امیر المؤمنین از جامعه مسلمین بود تا در فضای این سیاست مزورانه مطالب راستین بازگو نشود و حضرت به حقشان نرسند این مظلومیت حتی در دوران خلافت ظاهری حضرت نیز ادامه داشت.

احادیث مناشده نمونه ای از مظلومیت امیر المومنین

در مجامع روایی در بین احادیث مواردی وجود دارد که آن احادیث را با نام "احادیث مناشده" می شناسیم؛"مناشده" در لغت به معنای قسم دادن شخص به چیزی است که قصد دارد آن را کتمان کند یا آن را کتمان کرده است ولی ما از او می خواهیم که آن مطلب را اظهار کند و او را به خدا قسم می دهیم که مثلا آیا تو آنجا نبودی که پیامبر اینچنین فرمود.

علامه امینی نیز در جلد اول الغدیر بابی بنام مناشده باز کرده اند چرا که مناشده حضرت چند مرتبه تکرار شده است[1] یکی از این موارد در شورای شش نفره برای تعیین خلیفه بود[2]؛ از جمله آنها مناشده حضرت در مسجد کوفه بود که حدیث آن بسیار معروف است و به طرق متعدد نقل شده است.[3] چند نفر از اصحاب پیامبر در مسجد کوفه حاضر بودند و حضرت آنها را به خدا قسم داد و فرمود: آیا شما حاضر نبودید که پیامبر دست من را بلند کرد و فرمود: « من کنت مولاه فهذا علی مولاه» عده ای از اصحاب پیامبر برخاستند و شهادت دادند در برخی احادیث نقل شده است فقام اثنی عشر رجل فشهدوا و در برخی اسناد ذکر شده فقام ستة عشر رجل فشهدوا، احمد بن حنبل تعداد شاهدان آن روز را سی نفر ذکر کرده است، و اسامی آنها را علامه امینی در الغدیر لیست کرده و بیست و چهار نفر را اسم برده است[4].

کتمان حدیث غدیر توسط انس بن مالک و زید بن ارقم

نکته جالب اینجاست که دو نفر این مناشده حضرت را کتمان می کنند و اقرار نمی کنند یکی جناب زید بن ارقم و دیگری انس بن مالک است، حضرت به انس بن مالک می فرمایند مگر تو آنجا نبودی؟ انس بن مالک پیری و فراموشی را بهانه می کند، توجه به این نکته ضروری است که انس در این جریان حداکثر 45 سال داشته است؛ زیرا براساس آن چه نقل شده، انس در سن هشت سالگی به خانه رسول خدا صلی اللَّه علیه وآله آمد و خادم ایشان شد. پیامبر ده سال در مدینه حیات داشتند.

پس سنّ انس هنگام رحلت رسول خدا هجده سال بوده است.امیرالمؤمنین علیه السلام بعد از 25 سال امور را به دست گرفتند، پس در خلافت ظاهری امیرالمؤمنین انس 43 ساله بوده است. بنابراین روشن است که ادّعای پیری به عنوان عذری برای عدم شهادت به حدیث غدیر، دروغی مضحک بوده، و به همین جهت امیرالمؤمنین علیه السلام او را نفرین کردند.[5]

نگاهی به رساله طرق حدیث غدیر تالیف شمس الدین ذهبی

مرحوم والد، علامه محقق سید عبد العزیز طباطبایی (ره)، در ایام حیات پر بار علمی خود رساله ای از شمس الدین ذهبی که از عالمان طراز اول و متعصبین اهل سنت است یافتند که برای چند قرن مفقود بوده است و اثری حائز اهمیت است، این رساله را ذهبی راجع به طرق حدیث غدیر تألیف کرده است.

می دانیم که در فرهنگ اسلامی ما چنانچه حدیثی مهم تلقی شود محدثین رساله و کتابی پیرامون آن و طرق روایت آن تألیف می کردند بعنوان مثال در مورد طرق حدیث رد الشمس، یا حدیث طیر، یا حدیث انا مدینة العلم و این نوع احادیث رساله های مختلفی وجود دارد، ذهبی با اینکه با شیعه عناد دارد و در کتابهایی مانند سیر اعلام النبلاء و تاریخ الاسلام تا جایی که توانسته است احادیث ما را تضعیف کرده است، اما به حدیث غدیر توجه کرده و رساله ای در مورد این حدیث تألیف کرده است و این رساله با اینکه نامش در فهرست تألیفات وی ذکر می شد اما قرن ها مفقود بود، مرحوم محقق طباطبایی(ره) در بین مجموعه ای از نسخه های خطی کتابخانه دانشگاه تهران این رساله را پیدا می کنند، نام این رساله « رسالة فی طرق حدیث من کنت مولاه فعلی مولاه» می باشد.

جالب اینجاست که شمس الدین ذهبی در اولین عبارتی که کتابش را با آن شروع می کند می گوید: حدیث غدیر، حدیث من کنت مولاه فعلی مولاه «ممّا تواتر» یعنی خود او اقرار و تصریح می کند که حدیث غدیر از احادیث متواتر است «و افاد القطع بأن رسول الله قاله رواه الجمّ الغعفیر و العدد الکثیر..»، اولاً اقرار به تواتر خودش مهم است، چرا که علمای حدیث معیار وملاکی را برای تواتر گفته اند که در هر طبقه باید این تعداد راوی وجود داشته باشد و با در نظر گرفتن این ملاک تعداد احادیث متواتر ما انگشت شمارند مثلاً احادیثی همچون «انما الاعمال بالنیات» و یا این سخن پیامبراکرم که فرمود:«هر که بر من دروغ بندد جایگاه او در آتش است» از احادیث متواتر است اما اگر در این موارد ملاحظه کنید می بینید که یکی از آنها حدود چهل راوی دارد دیگری مثلا چهارده راوی دارد اما حدیث غدیر یکصد وده راوی از صحابه دارد، شمس الدین ذهبی در رساله طرق حدیث غدیر در ابتدا می گوید: این حدیث متواتر است اما در نقل آن تا جایی که می تواند جرح و تعدیل و خدشه می کند و البته برخی از آنها را قبول می کند. البته در اول رساله تصریح می کند که بطرق گوناگونی این حدیث روایت شده است که بعضی قوی وبرخی ضعیف اند.

یک جا بعد از نقل روایت می گوید: «اسناده قوی» و اسناد آن را تقویت می کند یا می گوید: «حسن قوی»، به اسانید مختلف روایت را نقل می کند و آنها را تضعیف یا تقویت می کند. اما ببینیم جایی که سند حدیث را ضعیف شمرده است به چه ملاکی بوده است؟

نقد محقق طباطبایی (ره) بر شمس الدین ذهبی

ذهبی همچنین حدیث مناشده امیر المومنین (ع) را نقل می کند و می نویسد راوی این حدیث ابو اسرائیل ملایی[6] است، بعد می گوید: ابواسرائیل ضعیف است. وی نامش اسماعیل بن خلیفة است که از راویان سنن ترمذی و ابی داود است و بسال 169 از دنیا رفته است، مرحوم محقق طباطبایی در تعلیقات خود وجه ضعف را نشان داده اند و گفته اند که این وجه ضعف به نظر ایشان درست است یا خیر؟!

ایشان می فرمایند: وقتی به سیره ابواسرائیل ملایی نگاه می کنیم می بینیم او نه کذاب بوده و نه خیانتکار، تنها عیب وی این بود که به خلیفه سوم ناسزا می گفته و با او میانه خوبی نداشته است، به همین دلیل او را تضعیف کرده است، ما سؤال می کنیم آیا ناسزا گفتن باعث جرح راوی است؟ اگر چنین است پس چگونه کسانی مانند عبدالله بن علقمه که در طول عمرش سب امیر المؤمنین می کرده (کان سبّابة لعلی دهراً) را توثیق کرده اید؟!

ایشان می گوید من می توانم ده ها نفر را در کتب صحاح اهل سنت بعنوان راوی حدیث بشمارم که توثیق شده اند و از کسانی بوده اند که سب امیر المؤمنین می کرده اند در حالی که نسبت به امیر المؤمنین بالخصوص روایت داریم واز خصائص آن حضرت است که پیامبر فرمودند:« «یا علی من سبَّک فقد سبنی ومن سبنی فقد سبّ اللَّه ومن سبّ اللَّه أکبّه علی منخریه فی النار»[7] در خصوص مناشده هم نکته جالب توجهی که مرحوم محقق طباطبایی نقل کرده اند این است که اگر حضرت در زمان قبل از خلافت خودشان گواهی می گرفتند طبیعی بود افرادی کتمان کنند، ولی وقتی امیرالمؤمنین در زمان خلافت خودشان از کسی گواهی می گیرند، نه تنها شاهد ترسی ندارد، بلکه خوشایندش هم هست که خلیفه را تأیید کند، فکر می کند اینگونه به خلیفه وقت نزدیک تر می شود. چرا باید یک صحابی مانند انس بن مالک یا مانند زید بن ارقم که صحابی معروف رسول الله است و در صحنه های مختلف حضور داشته و در مجلس ابن زیاد هم بود و وقتی سر مقدس امام حسین را آوردند اعتراض کرد و به خاطر جلالت شأنش به او اعتراضی نکردند، اینگونه انکار کلام حضرت کند؟ آیا این چیزی جز مظلومیت حضرت است؟!

نمونه ای از انکار فضائل امیر المومنین

یا در روایت دیگری شمس الدین ذهبی علیرغم اینکه در کتاب طرق حدیث غدیر این حدیث شریف را مطرح می کند اما عباراتی هست مانند این عبارت راوی در حدیث عبدالله بن علقمه از ابو سعید خُدری سؤال می کند که «هل سمعتَ لعلی منقبة؟» در نوع سؤال دقت شود؛ او نمی گوید یکی از فضائل امیر المؤمنین را بگو تا استفاده کنیم، بلکه می گوید: آیا دربار? علی فضیلتی شنیده ای؟ انگار که ایشان هیچ فضائلی ندارند. بعد که ابوسعید خدری می گوید من شاهد بودم که پیامبر دست علی را بالا برد...، راوی می گوید واقعا خودت شنیدی؟ گویا چیز عجیبی شنیده و نمی خواهد بپذیرد. و در ادامه ابوسعید خدری می فرماید: خودم با دو گوشم شنیدم.[8] باید تأکید کند تا مخاطب بپذیرد، گویا که امیر المؤمنین هیچ منقبتی ندارد. بعد هم که جوابش را می دهد دوباره او را قسم می دهد که آیا واقعاً با گوشهای خودت شنیدی؟ در اولین حدیث این رساله ذهبی، راوی از سعد بن ابی وقاص می خواهد در باره حدیث غدیر سئوال کند، ولی می گوید: (إنی أرید أن أسئلک عن شیء وإنی أتهیبّک)!

برخورد ناصواب ذهبی با حدیث مناشده

مسأله مناشده در حدی تعدد روات دارد که ابواسحاق که از روات است می گوید: «حدثنی من لا أحصی: أنّ علیا أنشد الناس فی الرّحبة: من سمع قول رسول اللّه صلّی اللّه علیه و سلّم: من کنت مولاه فعلی مولاه؟ »[9]یعنی آنقدر راویان این قضیه زیادند که از شمار بیرون هستند، حالا می بینید که با این تکرار مناشده و این اقرارها، ذهبی وقتی نتوانست به این روایت خدشه کند، عبارت هایی آورده که دور از شأن یک محدث است.

 کسانی مانند ابن کثیر و ذهبی که عناد دارند و در مذهب خودشان تعصب دارند، وقتی دستش از همه جا برای ایراد و خدشه به روایت کوتاه می شود به دلایل غیر علمی متوسل می شود.

مثلاً در جایی که حاکم نیشابوری صاحب المستدرک علی الصحیحین، که مورد توجه اهل سنت است می گوید: «قال أخبرنی رسول الله أنّ أول من یدخل الجنة أنا وفاطمه والحسن والحسین»[10]، پیامبر فرمود اولین کسی که وارد بهشت می شود من و فاطمه و حسن و حسین هستیم، وقتی مشاهده می کند که اسناد روایت مشکلی ندارد در ذیل حدیث می گوید:: «الحدیث منکر من القول یشهد القلب بوضعه»[11] چون نمی تواند بگوید بر اساس مبانی ما در قواعد علم رجال، این حدیث باطل است، می گوید: «قلب گواهی به بطلان حدیث می دهد»! چه قلبی گواهی می دهد که پیامبر نگفته باشد من و فاطمه و علی و حسنین (ع) اولین کسانی هستیم که وارد بهشت می شویم؟ و اصلاً این اسلوب رد حدیث در کدام بحث علمی رواست؟

حدیث طیر و رفتار ناشایست انس بن مالک با امیر المومنین علیه السلام

 نمونه دیگر حدیث طیر است. حدیث طیر که از احادیث مشهور است و به طرق متعدد روایت شده، به گونه ای که حاکم نیشابوری، رساله ای خاص پیرامون آن تألیف کرده است. اما ببینید با وجود تعدد راوی، چه رفتاری با احادیثی از این قبیل می شود. داستان این است که کسی مرغ بریانی برای پیامبر می آورد و پیامبر دعا می کنند که خداوندا «اللهم ائتنی بأحبّ خلقک إلیک وإلی رسولک یأکل معی من هذا الطائر» یعنی خداوندا، کسی را که برای تو و من محبوبترین کس است، برسان که با من از این غذا میل کند. یکی دیگر از جاهایی که نقش انس پر رنگ است همین جاست. داستان از این قرار است که انس که خادم پیامبر بوده می بیند که در می زنند، در را باز می کند، می بینید امیر المؤمنین است و او را به داخل راه نمی دهد و می گوید پیامبر بقول ما دستشان بند است. تا سه مرتبه امیر المؤمنین در می زند و انس مانع می شود. تا اینکه پیامبر اکرم متوجه می شوند و به انس می فرمایند: ببین چه کسی پشت در است، و انس مجبور می شود اجازه ورود به امیر المؤمنین بدهد[12].

خود این حدیث نشان می دهد که «احب الخلق الی الله» امیر المؤمنین است، چون تردیدی نیست که دعای پیامبر مستجاب است، پیامبر از حضور امیر المؤمنین خیلی خوشحال می شود و به انس اعتراض می کنند که چرا علی را راه ندادی؟ و انس می گوید من دوست داشتم احب خلق یکی از ما انصار باشد.

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 94/7/13 :: ساعت 2:34 عصر )
»» اسناد حدیث غدیر نزد بزرگان شیعه و اهل سنت‏

 

 

حدیث غدیر را به عنوان آیینه منعکس کننده خلافت و امامت و رهبرى على علیه السلام از روز غدیر راویان و محدثان و مورخان و مفسران و ادیبان و حکیمان و شاعران تا به امروز در مهم‏ترین کتب خود نقل کرده و در محور این حدیث کتبى گران و جاوید نوشته‏اند.

شمار این راویان و بازگوکنندگان و کتب آنان متجاوز از هفتصد نفر است که در مستدرکات و اضافات «الغدیر» علامه امینى آمده است.

مورخان اهل سنت‏

نام وفات‏کتاب‏

حافظ بلاذرى 279 انساب الاشراف‏

حافظ طبرى 310 الولایة فى طرق حدیث الغدیر

حافظ ابن زولاق مصرى 387 تاریخ ابن زولاق‏

حافظ خطیب بغدادى 463 تاریخ بغداد

حافظ ابن عبد البرّ قُرطُبى 463 الاستیعاب‏

ابوالفتح شهرستانى 548 المِلَل والنحل‏

حافظ ابن عساکر دمشقى 571 التاریخ الکبیر

یاقوت حموى 626 معجم الادباء

حافظ ابوالحسن ابن اثیر 630 اسد الغابة

ابن خلّکان 681 وفیات الاعیان‏

زین الدین شافعى 749 تتمة المختصر

حافظ ابن کثیر شامى 774 البدایة و النهایة

ابن خلدون اشبیلى 808 مقدمة التاریخ‏

ابن حجر عسقلانى 852 الاصابة

نورالدین سمهودى 911 جواهر العقدین‏

ابوالعباس قرمانى 1019 اخبار الدول‏

نورالدین حلبى 1044 سیرة الحلبیه‏

ابوالعرفان صبان 1026 اسعاف الراغبین‏

زینى دحلان مکى 1304 فتوحات الاسلامیه‏

شیخ یوسف نبهانى معاصر شرف المؤبّد

محدّثان‏

نام وفات‏کتاب‏

محمد بن مسلم زُهرى 124 اسد الغابة

حافظ ابوهشام 133 مسند احمد

یحیى بن سعید تَیْمى 145 زین الفتى‏

حافظ عبدالملک عرزمى 145 مسند احمد

حافظ ابو عروه ازدى 153 البدایة و النهایة

حافظ شعبة بن حجاج 160 البدایة و النهایة

حافظ ابو یوسف سَبیعى 162 کفایة الطالب‏

حافظ ابو سلمه بصرى 167 مسند احمد

حافظ ابو عبدالرحمن مصرى 174 البدایة و النهایة

حافظ ابو هشام خارفى 199 مسند احمد

حافظ ابو احمد زبیرى 203 مسند احمد

حافظ ابو زکریا قرشى 203 البدایة و النهایة

محمد بن ادریس شافعى 204 نهایة ابن اثیر

حافظ ابو عمرو فزارى 206 مسند احمد

حافظ عبدالرزاق صنعانى 211 البدایة و النهایة

حافظ ابو محمد انماطى 217 الکشف و البیان‏

احمد بن حنبل 241 مسند و مناقب‏

حافظ بخارى 256 تاریخ بخارى‏

حافظ ابن ماجه 273 سنن ابن ماجه‏

حافظ ترمذى 279 صحیح ترمذى‏

حافظ نسایى 303 خصایص و سنن‏

حافظ ابویعلى موصلى 307 مسند الکبیر

حافظ ابوالقاسم بَغَوى 317 معجم الحدیث‏

ابوبِشر دولابى 320 الکنى و الاسماء

حافظ ابو جعفر طحاوى 321 مشکل الآثار

حافظ ابوالقاسم طبرانى 360 معجم الکبیر

حافظ ابن بطّه عُکبرى 387 الابانه‏

حافظ ابوبکر احمد فارسى 407 ما نزل من القرآن فى امیرالمؤمنین‏

حافظ ابوبکر بیهقى 458 سنن الکبرى‏

ابن مغازلى 483 المناقب‏

حافظ ابو سعد سمعانى 562 فضایل الصحابة

حافظ ضیاء الدین مقدسى 643 فصول المختاره‏

حافظ گنجى شافعى 658 کفایة الطالب‏

حافظ نَوَوى 676 ریاض الصالحین‏

حافظ محب الدین طبرى 696 ریاض النضره‏

شیخ الاسلام حموینى 722 فرائد السمطین‏

حافظ ابوالحجاج شافعى 742 تحفة الاشراف‏

حافظ جمال الدین زرندى حدود 750 نظم دُرَر السِّمطین‏

ابن شهاب همدانى 786 مودّة القربى‏

حافظ ابوالحسن هیثمى 807 مجمع الزوائد

ابو عبداللّه وشتانى 827 شرح صحیح مسلم‏

قاضى بدرالدین عینى 855 عمدة القارى‏

ابو عبداللّه سَنوسى 895 شرح صحیح مسلم‏

ابو العباس قسطلانى 926 مواهب‏

متقى هندى 975 کنز العمّال‏

جمال الدین شیرازى 1000 الاربعین‏

قارى هروى 1014 المِرقاة

زین الدین مناوى 1031 فیض القدیر

شهاب الدین خفاجى 1069 نسیم الریاض‏

برهان الدین مصرى 1106 فتوحات وهبیه‏

ابن حمزه حرّانى 1120 البیان و التعریف‏

ابو عبداللّه زرقانى مصرى 1122 شرح مواهب‏

شیخ محمد بیرونى شافعى 1276 اسنى المطالب‏

حافظ ناصر السنة معاصر تشنیف الآذان‏

مفسران، عقاید شناسان و سایر دانشمندان‏

نام وفات‏کتاب‏

قاضى ابوبکر باقلانى 403 التمهید

ابو اسحاق ثعلبى 427 الکشف و البیان‏

ابوالحسن واحدى 468 اسباب النزول‏

ابن سعدون قرطبى 567 التفسیر الکبیر

فخر رازى 606 مفاتیح الغیب‏

قاضى بیضاوى 685 طوالع الأنوار

سعد الدین فرغانى حدود 700 شرح قصیده تائیه‏

قاضى عبدالرحمن ایجى 756 المواقف‏

سعد الدین تفتازانى 792 شرح المقاصد

نجم الدین ابن عجلون 876 بدیع المعانى‏

علاء الدین قوشجى 879 شرح التجرید

شربینى قاهرى 977 السراج المنیر

عبدالحق دهلوى 1052 لمعات‏

حامد عمادى دمشقى 1171 الصلاة الفاخره‏

عبدالعزیز دهلوى 1176 ازالة الخفا

قاضى محمد شوکانى 1250 فتح القدیر

مولوى محمد سالم سده 13 اصول الایمان‏

شیخ محمد عبده مصرى 1323 المنار

آلوسى بغدادى 1324 نثر اللآلى‏

دکتر احمد فرید رفاعى معاصر تعلیقات معجم الادباء

دکتر احمد زکى مصرى معاصر تعلیقات اغانى‏

استاد احمد نسیم مصرى معاصر تعلیقات دیوان مهیار

استاد رافعى مصرى معاصر شرح هاشمیات کمیت‏

استاد محمد شاکر نابلسى معاصر شرح هاشمیات‏

استاد عبدالفتاح مقصود معاصر تقریظ الغدیر

دکتر صفا خلوصى معاصر تقریظ الغدیر

 

اسناد حدیث غدیر نزد بزرگان شیعه‏

و اینک ناقلان حدیث غدیر و نص پیامبر صلى الله علیه و آله بر رهبرى و امامت مولا على از بزرگان شیعه:

ابوعبداللّه محمد بن احمد مفجّع‏

ابوجعفر محمد بن جریر بن رستم‏

شیخ شیعه ابوجعفر الصدوق‏

شریف رضى صاحب «نهج البلاغة»

معلم امت شیخ مفید

شریف مرتضى علم الهدى‏

شیخ عبیداللّه بن عبداللّه‏

شیخ طوسى‏

ابوالفتوح خزاعى رازى‏

شیخ فتّال نیشابورى‏

ابوعلى فضل بن حسن طبرسى‏

ابن شهرآشوب‏

ابو زکریا یحیى بن حسن حلّى‏

رضى الدین على بن طاووس‏

بهاء الدین اربلى‏

عماد الدین طبرى‏

شیخ یوسف بن ابى حاتم شامى‏

قاضى نوراللّه مرعشى‏

مولانا المحقق ملّا محسن فیض کاشانى‏

بحرانى صاحب «الحدائق» «1».

و صدها نفر دیگر از محدثان و مورخان و مفسران و عقایدشناسان شیعه که کتب آنان در این زمینه اگر یک جا جمع شود کتابخانه عظیمى خواهد شد.

براى من تعجب‏آور است که با بودن هزاران راوى در این خبر عظیم و هزاران کتاب موثق و مطمئن و صحیح در این داستان و از همه مهم‏تر با بودن آیاتى در قرآن در امر رهبرى و امامت و به خصوص شرایط الهى آن، چرا گروهى کثیر از امت اسلام به رهبرى و پیشوایى غیر على و فرزندان معصوم او گردن نهاده و از صراط مستقیم حضرت حق منحرف شده‏اند؟!!

اگر پس از درگذشت پیامبر، حکومت و ولایت و رهبرى امت به دست على علیه السلام قرار مى‏گرفت، بدون شک پس از مرگ پیامبر تا به امروز ملّت اسلام این همه دچار بلا و مصیبت نمى‏شدند و احزابى چون سقیفه و حزب اموى و عباسى و عالمان دربارى و دولت‏هاى بى‏دین و بى‏بند و بار بر سر مردم مسلمان مسلّط نمى‏گشتند و پدیده‏اى کثیف به نام استعمار و استثمار به جان و ناموس و فرهنگ ملّت‏ها حاکم نمى‏گشت!!

اگر مى‏گذاشتند حضرت مولى الموحدین که اعلم و اشجع و اتقى و اعدل و اعبد و ازهد امت بود همان طورى که رسول اکرم صلى الله علیه و آله از جانب حق وى را به زمامدارى معرفى کرد زمام امور را به دست مى‏گرفت به حق حق قسم! امروز در کره زمین ملّتى به جز ملت اسلام و فرهنگى به جز فرهنگ قرآن حاکم نبود، اما افسوس که دنیاپرستان براى ریاست چند روزه با کنار زدن على، جهان بشریت را تا ظهور مهدى از فیوضات الهیه و خیر دنیا و آخرت محروم کردند!

 

ترجمه خطبه شقشقیه‏

حضرت على علیه السلام که واجد تمام شرایط رهبرى بود و لیاقت آن وجود مقدس را براى امر امامت خداى بزرگ امضا کرده بود، درد جانگداز غارت حکومت و ولایت را به دست آنان که از اوصاف امامت عارى بودند و عملشان سخت‏ترین ضربه را به پیکر اسلام و وحدت امت تا قیامت زد، در خطبه شقشقیه که علماى اهل سنت و شیعه در معتبرترین کتب خود نقل کرده‏اند بازگو مى‏کند، چه نیکوست که در ترجمه این خطبه دقّت شود. تا بدانید دخالت غیر متخصص در امور الهى و انسانى و به خصوص امر حکومت و ولایت چه بلاى غیر قابل جبرانى است!

به خدا آن کس که جامه خلافت بر اندام ناموزون خود آراسته بود، خوب مى‏دانست که این پیراهن تنها بر اندام من رسا و موزون است.

او خوب مى‏دانست که فلک امامت بى‏محور وجودم نمى‏گردد و این آسیاب تا با دست من نگردد کار نخواهد کرد.

من آن کوه بلندم که نهرهاى فضایل و علوم از آغوشم سیل آسا فرو مى‏ریزند و مرغزار زندگى را که در پناه من دامن گسترده است سرسبز و سیراب مى‏سازد.

من آن کوه بلندم که پرندگان بلندپرواز بر قلّه‏ام نتوانند آشیان گیرند و اوجى بدین عظمت و اعتلا را با بال‏هاى خسته خود بپیمایند.

مع هذا از غوغاى اجتماع کناره گرفتم و دامن از کنار آلوده‏دامنان در کشیدم و در کنج عزلت گاهى مى‏اندیشیدم که یک تنه از جاى برخیزم و با دست تنها حق خویش را از آن قوم ناحق باز گیرم یا بر این عظمت سنگین که کودکان را پیر مى‏سازد و پیران را به ستوه مى‏اندازد و مؤمن را تا دم مرگ رنجور مى‏دارد صبر کنم.

آرى، صبر کردم اما آن چنان که احساس مى‏کردم خار در دیده و استخوان در گلو دارم.

میراث من هم چنان در کف غارتگران ماند، تا او نخستین غارتگر این میراث بود دیده از جهان فروبست ولى در آخرین لحظه حق مرا به دوم واگذاشت.

در اینجا حضرت مولا به شعر اعشى مثل مى‏زند:

این زندگى که اکنون بر پشت شتر مى‏گذرانم با زندگى حیان برادر جابر قابل مقایسه نیست.

یعنى در عهد رسول اکرم صلى الله علیه و آله از اصحاب عموماً عزیزتر و شریف‏تر بودم ولى پس از رحلت رسول الهى «اعشى همدان» شدم که مجبورم با شتربانى و عذاب سفر بسازم.

مایه شگفتى این است که ابوبکر تا زنده بود مى‏گفت:

اقیلوُنى فَلَسْتُ بِخَیْرِکُمْ وَعَلىٌّ فیکُمْ‏ «2».

رها کنید مرا مادامى که على در میان شماست بهتر از شما نیستم.

ولى دم مرگ عروس خلافت را برخلاف شرع در آغوش عمر انداخت.

هنوز خود پستان این شتر را به دهان داشت که عمر را هم در کنار خود نشانید و پستان دیگر را به دهان او گذاشت!!

به دهان مردى ناستوده گوى و درشت خوى.

خلافت را به کسى واگذاشت که پى در پى لغزش مى‏کرد و پى در پى پوزش مى‏خواست.

مردى که هم چون شترى سرکش و نافرمان بود، آن کس که بر این شتر نشسته بود در کار خویش در مى‏ماند؛ زیرا نمى‏دانست با این شتر خیره‏سر که رشته مهار از بینى‏اش گذشته چه روشى به پیش بگیرد.

اگر عنان او را فرو پیچد سوراخ بینى‏اش پاره شود و اگر به حال خویش آزادش بگذارد از پرتگاه فرو افتد.

ملّت بدبخت اسلام به دردهاى بى‏درمانى دچار شده بود!

این دردهاى بى‏درمان انحراف او بود، تلوّن او بود، اشتباه او بود، حرکت عرضى او بود که راه زندگى را بجاى طول از عرض مى‏پیمود، تا سرانجام عمر او هم به سر آمد و روزگار او هم به سر رسید و من در طى این روزها و روزگارها هم چنان بردبار بودم و با شدّت محنت مى‏ساختم.

عمر در انتهاى روزگار خود منبر خلافت را به شورایى سپرد که مرا هم یک تن از اعضاى شورا پنداشت.

چه شوراى شوریده و رسوایى بود.

من که نخستین شخصیت این قوم ابوبکر را شایسته میدان خود نمى‏شمردم در کنار جمعى فرومایه قرار گرفتم ولى باز هم به حوادث تسلیم شدم و با اصحاب شورا در نشیب و فراز همگامى کردم.

یکى به سوى دوست خود خزید و دیگرى داماد خود را به سوى خود کشید و بالأخره پاى هوا و هوس به میان آمد و هماى خلافت بر سر عثمان سایه افکند.

او با غرور و خودپسندى بر پاى خاست و بنى‏امیه نیز به هوایش از جاى جستند و به جان بیت المال افتادند!!

هم چون شترى که علف‏هاى بهارى را آگنده دهان بلع مى‏کند، این قوم دهان از مال خدا و خون بندگان خدا آگنده بودند و همى خواستند جهان را یک باره فرو بلعند، تا عاقبت رشته‏هایش از هم گسیخت و کردار ناهنجارش روز را در چشمش سیاه و روزگار را بر وى تباه ساخت.

در این هنگام ازدحام مردم هم چون یال کفتار به سوى من تکان خورد و از چهار جانب مرا چنان در میان فشردند که دو پهلویم درد گرفت و همى ترسیدم پسران پیغمبر حسن و حسین در زیر پاى مردم لگدمال شوند.

مردم هم چون گله گوسپند در کنارم انبوه شده بودند و بدین ترتیب مرا بر منبر خلافت نشانیدند، اما مقرون با قیام من جمعى بیعت مرا درهم شکستند و جمع دیگر از دین به در رفتند و گروه سوم به نام قرآن به قرآن پشت کردند و با من به لجاج و عناد پرداختند.

آن چنان که گویى گفتار خدا را در ذکر حکیم نشنیده‏اند آنجا که مى‏گوید:

 [تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ‏] «3».

آن سراى [پرارزش‏] آخرت را براى کسانى قرار مى‏دهیم که در زمین هیچ برترى و تسلّط و هیچ فسادى را نمى‏خواهند؛ و سرانجام [نیک‏] براى پرهیزکاران است.

آرى، شنیده‏اند و به خاطر سپرده‏اند، اما دنیا با زیورها و زینت‏هاى فریباى خود در برابرشان به جلوه افتاد و دل هوسناکشان را از کف ربود.

به آن خدا که دانه را بشکافد و هسته وجود بشر را در موج خون بپروراند قسم یاد مى‏کنم، اگر ظلم ظالم و رنج مظلوم در میان نبود و من خویشتن را محکوم نمى‏یافتم که اساس ستم را به هم بشکنم و ستمدیدگان را از بند غم آزاد سازم، هرگز پاى بر این منبر نمى‏نهادم، مهار این شتر را به پشتش رها مى‏ساختم و نوبت خود را به چهارمین غارتگر وامى‏گذاشتم، در این هنگام آشکارا مى‏دیدید که دنیاى شما با همه رنگ و نیرنگ و زیب و زیورش در چشم على از آب بینى گوسفند هم ناچیزتر است‏ «4».

على مرتضى در خطبه شقشقیه آشکارا به تجاوز خلفا اعتراض مى‏کند، آشکارا از انحراف و انحطاطشان سخن مى‏گوید و لغزش جبران ناپذیرشان را با لطایف ادبى از پرده به در مى‏کشد.

آن‏ها که سعى مى‏کنند على را در برابر شیوخ ثلاثه خاضع و راضى جلوه بدهند، حتماً از خطبه شقشقیه شرم خواهند برد و بر آن دست ناپاک که میان ملّت اسلام سنگ تفرقه افکند نفرین خواهند فرستاد.

 

پی نوشت ها:

 

 

______________________________

(1)- به الغدیر: 2/ 34 و «حساس‏ترین فراز تاریخ» مراجعه نمایید.

(2)- بحار الأنوار: 29/ 519؛ شرح نهج البلاغة: 1/ 169.

(3)- قصص (28): 83.

(4)- نهج البلاغة: خطبه 3.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 94/7/13 :: ساعت 1:34 عصر )
»» گوهر ناب غدیر در دریای ولایت

 



اگر پیامبر اکرم صلی ا...علیه و آله علی علیه السلام را پشتوانه و ثقل قرار می دهد، بجا است. رسول اکرم (ص) در روایت ثقلین که نزد شیعه و سنی روایت مسلمی است و میرحامد حسینی (ره) صاحب عقبات از پانصد و دو کتاب از اهل تسنن، روایت را نقل می کند، قرآن و عترت را دو پشتوانه برای مسلمانها قرار داده است: «انِّی تَارِک فِیکمُ الثِّقْلَینِ کتَابَ اللَّهِ وَعِتْرَبَی وَلَنْ یفْتَرقَا، حَتّی یرِدا عَلَی الْحَوْضَ.» «همانا من دو چیز سنگین و گران بها در میان شما برجای نهادم، قرآن و عترت، و این دو تا قیامت از هم جدا نخواهند شد.»«وَ نَزَّلْنَا عَلَیک الْکتَابَ تِبْیاناً لِکلِّ شَی ءٍ»! «کتابی بر تو فرو فرستادیم که بیان کننده همه چیز است.» و در موقع نزول فتنه ها، امر به ارجاع آن شده است.«اذَا الْتَبَسَتْ عَلَیکمُ الْفِتَنُ کقِطَعِ اللَّیلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَیکمْ بِالْقُرآنِ» «وقتی فتنه ها چون قطعه های ظلمانی شب بر شما هجوم آورد، برشما باد به قرآن.» و عترت را تِلْوِ این قرآن قرار داده است و اْتِمام و اکمال آن را به عترت دانسته است:«الْیوْمَ اکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ وَاتْمَمْتَ عَلَیکمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکمُ اْلأِسْلامَ دیناً» این روز- روز نصب امیرالمؤمنین به خلافت- دین شما را کامل و نعمتم را بر شما تمام نمودم و بر آن دین راضی شدم.

علی کیست؟
راستی جواب این سؤال چیست؟ اگر نگوییم ممکن نیست، باید گفت: که کاری است دشوار. جاحظ که یکی از بزرگان اهل تسنن است می گوید: «سخن گفتن درباره علی ممکن نیست. اگر قرار است حق علی ادا شود، گویند غلو است و اگر حق او ادا نشود، درباره علی ظلم است.» خلیل نحوی که یکی از بزرگان اهل تسنن است می گوید: «چه بگویم درباره کسی که دوست و دشمن، فضایل او را انکار نمودند. دوست به واسطه ترس، و دشمن به واسطه حسد. مع الوصف عالم از فضایل او پر شد.» نظیر این گونه کلمات درباره امیرالمؤمنین از غیر شیعه فراوان است و چه بهتر که درباره فضایل امیرالمؤمنین (ع) از زبان قرآن سخن بگوییم:«وَ لَوْ انَّ مَا فِی الارْضِ مِنْ شَجَرَةٍ اقْلَامٌ وَالْبَحْرَ یمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ ابْحُرٍ مَانَفِدَتْ کلِمَاتُ اللّهِ.. .»[1] «اگر درختهای روی زمین قلم گردد، و آب دریاها مرکب گردد تا هفت مرتبه برای نوشتن کلمات خدا، کلمات خداوند متعال را پایانی نیست.»معدن آن کلمات از نظر شیعه، امیرالمؤمنین (ع) است، در دعایی که از ناحیه مقدسه به توسط محمدبن عثمان [2] به ما رسیده است، در دستور است که باید در هر روز از ماه رجب خوانده شود: «فَجَعَلْتَهُمْ مَعادِنَ کلِماتِک...»[3]یعنی: «آنان را معادن کلمات خودت قرار داده ای.»چه خوش سرود است:

کتاب فضل تو راآب بحر کافی نیست

که ترکنی سرانگشت وصفحه بشماری

بهتر از این سروده، شعری است که درباره امیرالمؤمنین (ع) سروده شده است:

تویی آن نقطه بالای فوق ایدیهم

که در وقت تَنَزُّلْ تَحْت بِسْمِ الله رابائی

امیرالمؤمنین (ع) از نظر فضیلت نسبی، پدر چون حضرت ابیطالب (ع) دارد که باید گفت: برای رسول اکرم (ص) بهترین یاور بوده و نظیر او برای اسلام کمتر دیده شده است.[4] مادر امیرالمؤمنین (ع) فاطمه بنت اسد است که باید گفت برای رسول اکرم (ص) مادری به تمام معنی بود. فاطمه زنی است که در مسجد الحرام درد زاییدن گرفت و چون به خانه خدا پناه برد، دیوار خانه شکافته شد و وارد خانه خدا گشت. سه روز در خانه خدا مهمان عالم ملکوت بود و روز چهارم با بچه ای چون پاره ماه از خانه خدا بیرون آمد و می گفت: «ندا آمده است که اسم این بچه از اسم خداوند مشتق شده، نام او را علی بگذارید!»[5]

ایمان امیرالمؤمنین (ع)
ایمان امیرالمؤمنین و مقام شهودی او را نمی توان درک کرد. همین مقدار بس است که بگوییم: عمر هنگام مرگ، شش نفر را حاضر نمود و برای هر کدام عیبی یادآور شد، اما راجع به امیرالمؤمنین گفت: «یا عَلِی لَوْوُزِنَ ایمَانُک بِایمَانِ اهْلِ السَّمَواتِ وَالارْضٍ لَیزیدُ ایمانُک ایمَانَهُمْ.»[6]«ای علی! اگر ایمان همه خلایق را با ایمان تو مقایسه نماییم، ایمان تو بر ایمان آنها برتری دارد.»و این جمله، جمله ای بود که مکرر از زبان رسول اکرم (ص) شنیده می شد.[7]

علم امیرالمؤمنین (ع)
پروردگار عالم در قرآن، علم امیرالمؤمنین را چنین توصیف می کند: «وَ یقُولُ الَّذِینَ کفَرُوا لَسْتُ مُرْسَلًا قُلْ کفَی بِاللّهِ شَهِیداً بَینِی وَ بَینَکمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکتَابِ»[8]: «کفار می گویند تو پیامبر نیستی! در جواب آنان بگو برای رسالتم شاهدی چون خداوند و کسی که علم همه قرآن نزد او است، کفایت می کند.» ما اگر این آیه شریفه را با آیه 40 از سوره نمل مقایسه کنیم، مقام علی امیرالمؤمنین (ع) واضحتر می شود: «قَالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکتَابِ انَا آتِیک بِهِ قَبْلَ انْ یزیدَّالَیک طَرْفُک.. .» «آنکه مقدار بسیار کم از علم قرآن نزدش بود، گفت می آورم آن را تخت بلقیس- به یک چشم بر هم زدن.» امام صادق (ع) می فرماید: «علم او در مقابل علم ما قطره ای بود از دریا[9].» امیرالمؤمنین (ع) در نهج البلاغه، میزان دانش خویش را بازگو می کند: «سَلُونی قَبْلَ انْ تَفْقُدُونی وَاللّهِ لَوْشِئْتُ لَاخْبِرُ کلَّ رَجُلٍ بِمَخْرَجِهِ وَمُولِجِهِ وَجَمیعِ شَأنِهِ لَفَعَلْتُ.»[10] «از من بپرسید هرچه می خواهید قبل از آنکه مرا نیابید. به خدا اگر بخواهم، همه را از هنگام تولد و هنگام مرگ و سرانجام زندگی او در این جهان خبر خواهم داد.» و در خطبه دیگری می فرماید: «سَلُونی قَبْلَ انْ تَفْقُدُونی وَالَّذِی نَفْسی بِیدِهِ مَا سَئَلْتُمُونی عَنْ شَیئٍ فِیمابَینَکمْ وَبَینَ السَّاعَةِ الّا انْ انَبِّئُکمْ بِهِ.»[11]«از من بپرسید هرچه که می خواهید، قبل از آنکه مرا نیابید. به خدا هیچ چیزی نیست از اکنون تا روز قیامت که از من پرسش کنید، مگر آنکه جواب آن را خواهم داد.»

تقوای امیرالمؤمنین (ع)
عمر بن الخطاب در هنگام مرگ شش نفر را برای خلافت انتخاب کرد: عَبْدُالرَّحْمنِ بْنِ عُوف، عثمان، طلحه، زبیر، سعد وقاص و امیرالمؤمنین (ع). آنان در اتاقی گرد آمدند. عبدالرحمن بن عوف، دست امیرالمؤمنین را گرفت و گفت: «بیعت می کنم با تو که خلیفه مسلمان ها باشی، مشروط بر اینکه به کتاب خدا و سنت رسول اکرم و روش ابی بکر و عمر عمل کنی.» امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «خلیفه می شوم، مشروط بر اینکه به کتاب خدا و سنت رسول اکرم و اجتهاد خودم عمل کنم.» این عمل چندین مرتبه تکرار شد تا سرانجام عثمان شرایط خلافت را پذیرفت.[12] از نظر سیاسی، این قضیه بسیار عجیب است. امیرالمؤمنین می توانست با هر شرطی که گفته شد، خلافت را قبول کند و بعداً اگر مصلحت نمی دید، می توانست به آن شرایط عمل نکند. مگر عثمان به شرایط عمل کرد؟ ولی تقوای امیرالمؤمنین مانع بود، در نهج البلاغه می خوانیم:«وَ اللّهِ لَواعْطِیتُ الاقَالِیمَ السَّبْعَهِ وَ مَا تَحْتَ افْلاکهَا عَلَی انْ اعْصِی اللّهَ فِی نَمْلَةٍ أسْلُبُهَا جِلْبَ شَعیرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ» [13]«به خدا سوگند! اگر تمام جهان را به من دهند که پوست جو را به نا حق از دهان مورچه ای بگیرم، من این کار را نخواهم کرد.» به امیرالمؤمنین گفتند: معاویه با پول ما، مردم را به دور خودش گرد آورده است، چرا شما چنین نمی کنید؟ فرمود: «آیا از من می خواهید که با ظلم و گناه، منصب به دست آورم؟»[14] روزی که خلافت را قبول کرد در خطابه ای آتشین فرمود: «بیت المال باید به اهلش تقسیم شود، و برابری اسلامی باید مراعات شود.»[15] مدتی نگذشت که نگرانیها و هیاهوها برخاست. شبی عده ای و از آن جمله طلحه و زبیر خدمت امیرالمؤمنین (ع) آمدند و چون خواستند سخن گویند، امیرالمؤمنین شمع را خاموش کرد و فرمود: «این شمع بیت المال است و چون حرفها شخصی است و برای وضعیت مسلمانها نیست، سوختن شمع بیت المال اشکال دارد.»[16] سرانجام، مقدمه جنگ جمل و به دنباله آن جنگ صفین و جنگ با خوارج تهیه شد. امیرالمؤمنین شخصیتی است که حاضر نیست حسن بن علی، قبل از مسلمانها بهره خود را از بیت المال بگیرد و کسی مثل زینب کبری از گردن بندی به عنوان عاریه مضمونه استفاده کند.[17] این فقط قطره ای از دریای فضایل امیرالمؤمنین (ع) است.

عبادات امیرالمؤمنین (ع)
زندگی امیرالمؤمنین (ع) به تقویت اسلام و مسلمین گذشت، آن حضرت بیش از بیست قطعه زمین را آباد و برای محتاجین وقف کرد. جنگهای امیرالمؤمنین و فداکاریهای او برای اسلام، محتاج گفتن و نوشتن نیست. مطلبی که باید به آن توجه داشت، رابطه او است با خدا در همان جنگها و در حال اشتغال به کارها. در نهج البلاغه می خوانیم:«یتَمَلْمَلُ کتَمَلْمُلِ السّلِیمِ یقُولُ آه مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَ بعْدِ السَّفَرِ وَ وَحْشَةِ الطَّرِیقِ.»[18] امیرالمؤمنین با فغان می گفت: آه ازکمی زاد و دوری سفر و وحشت راه. ابن عباس می گوید: امیرالمؤمنین را در میدان دیدم که به آسمان خیره است. دانستم که منتظر اول وقت است، تا نماز بگذارد. در میانه میدان در کوزه شکسته ای برایش آب آوردند. غضب کرد و فرمود: من شمشیر می زنم تا حکم خدا را احیاء کنم، پس قانون را زیر پا نمی گذارم و از کوزه لب شکسته آب نمی نوشم. در لَیلَة الْهَریر که شب سختی در جنگ صفین بود، سجاده امیرالمؤمنین (ع) در دل شب در میانه میدان انداخته شد و صدای تکبیرهای علی (ع) شنیده می شد! دختر امیرالمؤمنین می فرماید: شب نوزدهم که شب شهادت علی بود، پدرم بعد از افطار تا صبح عبادت کرد. گاهی بیرون می آمد و به آسمان نگاه می کرد و می گفت: «الَّذِینَ یذْکرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِهِمْ وَ یتَفَکرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَواتِ وَ الْارْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَک فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ»[19]. بِابِی انْتَ وَامّی یا امِیرالْمُؤْمِنینَ رُوحِی فِدَاک!

سیاست امیرالمؤمنین (ع)
اگر سیاست به معنی رسیدن به مقصود است از هر راهی که میسر شد، امیرالمؤمنین از این سیاست مبرا است. این همان سیاستی است که امیرالمؤمنین آن را خلاف تقوا تشخیص می داد و می فرمود: «لَوْلَا التَّقَی لکنْتُ ادْهَی الْعَرَبِ.»[20] «اگر تقوا نبود، من سیاستمدارترین فرد عرب بودم.»

ولی اگر سیاست حسن تدبیر و مملکت داری است، امیرالمؤمنین بزرگترین سیاستمدار است. از نود و چهار کشور، عقلا و علما، بزرگان سیاست و کیاست آمدند و پس از دو سال تفکر و تبادل افکار، منشور شورای ملل را نوشتند. بسیاری از بزرگان، دستورالعمل امیرالمؤمنین (ع) را به مالک اشتر با آن منشور شورای ملل مقایسه نموده اند و به اقرار همه، دستورالعمل امیرالمؤمنین بهتر و محکمتر و علمی تر از منشور شورای ملل است. این را نیز نباید از نظر دور داشت که امیرالمؤمنین (ع) دستورالعمل مالک اشتر را بدون فرصت در هنگام حرکت مالک اشتر به مصر نوشته است. نظیر همین دستورالعمل، دستورالعمل دیگری است که امیرالمؤمنین (ع) برای محمد بن ابی بکر نوشته است، و موقعی که محمد بن ابی بکر شهید شد، به دست معاویه افتاد و برای معاویه چنان جالب بود که دستور داد آن را در خزینه ضبط کنند.

شجاعت امیرالمؤمنین (ع)
اگر شجاعت را غلبه بر دشمن معنی می کنیم، امیرالمؤمنین شجاعترین افراد است و حدیث قدسی:«لَاسَیفَ الّا ذُوالْفَقَارِ وَلَافَتی الّا عَلِی» درباره علی (ع) است،[21] و اگر شجاعت را به معنی غلبه بر نفس معنی کنیم، باز امیرالمؤمنین شجاعترین افراد است. مؤید سخن ما گفته آن بزرگوار در نهج البلاغه است که به فرمانروایان خود می نویسد:«ارِقُوا اقْلامَکم وَقَاربُوا بَینَ سُطُورِ کمْ وَ ایاکمْ وَ فُضُولَ الْکلامِ فَانَّ امْوالَ الْمُسْلِمِینَ لایتَحَمَّلُ الضِّرارَ.» یعنی: «قلم های خود را ریز کنید و میان سطرها فاصله نیندازید و قلم فرسایی نکنید و جان کلام را بنویسید، تا به اموال مسلمین ضرر وارد نیاید.» و اگر شجاعت به معنی صبر در بلاها و مقاومت در برابر جزر و مد روزگار است، مظلومی و همچنین شجاعی شجاع تر از علی یافت نمی شود. در نهج البلاغه می فرماید: «فَصَبَرْتُ فِی الْعَینِ قَذَی وَ فِی الْحَلْقِ شَجَی.»[22]«بعد از رسول اکرم، سی سال صبر کردم؛ در حالی که استخوانی در گلو و خاری در چشمم بود.»

زهد امیرالمؤمنین (ع)
زهد از نظر اسلام، یعنی آنکه دلبستگی به چیزی و به کسی جز به خداوند نباشد. حافظ شیرازی زهد را چنین بیان کرده است:

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود

زهر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

امیرالمؤمنین (ع) زاهدترین زاهد در جهان است و شاهد، یک جمله از معاویه است. مردی دنیاپرست و منافق نزد معاویه آمد و گفت: «از نزد والاترین مردمان به سوی تو آمده ام؛ یعنی علی.» معاویه گفت: «خاک برسر تو با کلامی که می گویی! علی کسی است که اگر صاحب دو انبار کاه و طلا باشد، ابتدا انبار طلا را در راه خدا صرف می کند و سپس انبار کاه را.»[23]در زندگی امیرالمؤمنین (ع)، دنیا و رزق و برق مفهومی نداشت. حضرت به عثمان بن حنیف می نویسد: «شنیده ام به مهمانی یی رفته ای که در آن مهمانی فقیران نبوده اند، و تو در آن، غذاهای چرب و نرم خورده ای. من که علی هستم، در همه عمرم به دو لباس و دو قرص نان جوین اکتفا کردم، شما نمی توانید چنین باشید؛ ولکن علی را کمک کنید در ورع، زهد، تقوا و عفت.»[24]

عدالت امیرالمؤمنین (ع)
جرج جرداق مسیحی، کلام رسایی درباره عدالت علی دارد: «قُتِلَ فِی مِحْرابِهِ لِعَدِالَتِهِ»: «علی (ع) کشته عدالت خویش است.»علی، عدالت مجسم است. وقتی می شنود که فرماندارش ابن عباس نسیه می گیرد و از مقامش سوء استفاده می کند و نسیه را به تأخیر می اندازد، نامه عتاب آمیزی به او می نویسد و در آن نامه می گوید: «من راضی نیستم که فرماندارم سوء استفاده کند و نسیه را تأخیر اندازد.» ابن عباس می گوید: باری از درهم و دینار را به خدمت علی (ع) می بردم که در راه دیدم شمشیر علی را می فروشند. چون به خدمتش رسیدم و سبب فروش شمشیر را پرسیدم، فرمود: «شلوار نداشتم و می خواستم از پول آن شلواری تهیه کنم.»[25]

سخاوت امیرالمؤمنین (ع)
آیاتی در قرآن نظیر آیه ولایت و آیه اطعام و آیه ایثار درباره سخاوت امیرالمؤمنین نازل شده است و ما اینجا به یک مطلب تاریخی اشاره می کنیم: غلام امیرالمؤمنین می گوید که حضرت یک روز ظهر که از کندن قناتی فارغ شد، به نماز پرداخت و من بعد از نماز، کدوی پخته ای برای او آوردم. ایشان دستهای مبارک را با آبی که از شن بیرون می آمد، شست و با وقار خاصی آن کدوی پخته را تناول نمود و گاهی پس از حمد خداوند، می فرمود: «لعنت خدا بر آن کسی که برای شکم به جهنم رود.» بعد از خوردن ناهار دوباره به قنات رفت و مشغول کندن شد. کلنگ به سنگی خورد و آب فوران نمود، و چون فوران آب مانع از کندن قنات شد، امیرالمؤمنین از قنات بیرون آمد و چون دید که بعضی از اولادش از فوران آب خوشحال هستند، فرمود: «فرزندانم به این بستان و به این قنات چشمداشتی نداشته باشید!» و دستور داد تا قلم و دوات آوردند و بستان و قنات را برای فقرا وقف نمود.

عفو امیرالمؤمنین (ع)
عفو در معنی واقعی و اسلامی آن گذشته از حق شخصی، در جایی است که منجر به جسارت دشمن نشود. این عفو و گذشت، سرلوحه زندگی امیرالمؤمنین (ع) است. سفارشات علی (ع) درباره ابْنِ مُلْجَم قابل انکار نیست.[26] داستان آن زن که مشک آب به دوشش بود و به امیرالمؤمنین دشنام می گفت و امیر از زن دلجویی فرمود، معروف است.[27] قضیه تصرف مجرای آب توسط لشکر معاویه که برای نرسیدن آب به سپاهیان علی (ع) انجام شد و باز پس گرفتن آب توسط علی (ع) و آزاد گذاشتن آب برای لشکر معاویه، امری مسجل است [28]. به گفته جرداق، علی رحم می کند، و هر که را که از او رحم بطلبد، عفو می کند؛ اگر چه آن شخص عمر و عاص باشد که هنگام جنگ لباس را پس زد و عریان شد و علی (ع) او را عفو کرد.[29]

تواضع امیرالمؤمنین (ع)
امیرالمؤمنین (ع) از انبار عبور می کردند. مردم طبق رسوم ساسانیان که به گفته فردوسی هنگام عبور محل را قبلًا گلاب باران می کردند و مردم در جلوی آنان می دویدند، از جلوی امیرالمؤمنین (ع) دویدند. امیرالمؤمنین فرمودند: «من و شما بنده ای هستیم از بندگان خدا و این اعمال، ذلت است برای شما. انسان فقط برای خداوند، باید خاکسار باشد.»[30] امیرالمؤمنین از نظر غذا، خوراک، لباس، مسکن و دیگر احتیاجات از همه مردم ساده تر زندگی می کرد و می فرمود: «أقْنَعُ مِنْ نَفْسِی بِانْ یقالَ امِیرُالْمُؤْمِنینَ وَ لا اشَارِکهُمْ فِی مَکارِهِ الدَّهْرِ»: «قناعت کنم به اینکه رییس دیگرانم و در مصایب آنان شرکت نداشته باشم؟!»[31]

تسلط امیرالمؤمنین (ع) بر نفس
این بحث درباره امیرالمؤمنین (ع) با آن وارستگی جایز نیست؛ ولی چون در نهج البلاغه اشاره شده است، در خطبه ای به خاندانش می نویسد: «من نمی توانستم بهترین غذا و بهترین لباسها را دارا باشم؟! ولی هَیهَاتَ انْ یعْلِبَنی هَوای وَلَعَلَّ بِالْحِجَازِ اوِ الْیمَامَةِ مَنْ لاطَمَعَ لَهُ فِی الْفَرْضِ وَلَاعَهْدَ لَهُ بِالشَّبَعِ.»«دور است دور، که نفس بتواند بر من مسلط شود- لباس خوب و غذای لذیذ بخورم- در حالی که شاید در دورترین نقاط مملکت اسلامی، حجاز یا یمن، کسی باشد که گرسنه باشد و یا سیری به خود ندیده باشد.»[32] چه خوش گفته است جرج جرداق که: «آبهای عالم، آب حوض، آب استخر، آب دریاچه، آب اقیانوس، قابلیت تلاطم دارد؛ ولی چیزی که متلاطم نشد، دریای وجود علی بود که هیچ کس و هیچ چیز نتوانست آن را متلاطم کند.» راستی چنین است. آیا غریزه میل به غذا توانست علی را متلاطم کند؟ این غریزه ای که انسان را وامی دارد بچه خودش را بخورد، این غریزه ای که شاگردان فروید- فرویدی که همه غرایز را به غریزه جنسی برمی گردانید- رد کردند و گفتند اگر غریزه تمایل به غذا طوفانی شود، همه غرایز را تحت الشعاع قرار خواهد داد.

حمزه می گوید: هنگام شام نزد معاویه بودم، و او شام مخصوصش را جلوی من گذاشت. لقمه در گلویم ماند و بغض راه گلویم را گرفت! پرسیدم: معاویه! این چه غذایی است؟! گفت: غذایی مخصوص است که از مغز گندم و مغز سر حیوانات و روغن بادام و غیره تهیه شده است. گفتم: شبی در دارالاماره خدمت علی بودم. افطار من یک دانه نان و کمی شیر، و غذای امیرالمؤمنین یک نان خشک بود که در آب می زد و تناول می کرد؛ و آرد آن نانها از گندم زمینی بود که امیرالمؤمنین آن را کاشته بود. وقتی خادمه آمد سفره را جمع کند، گله کردم که امیرالمؤمنین پیرمرد شده است، کار او زیاد است، از غذای او مواظبت کنید. خادمه گریه کرد و گفت: ایشان راضی نمی شود که مقداری روغن زیتون به نانها بزنیم تا نرم شود. امیرالمؤمنین فرمودند: حمزه! رییس مسلمانها باید از نظر غذا و مسکن و لباس از همه پایین تر باشد تا روز قیامت بازخواست او کمتر باشد. معاویه گریه کرد و گفت: «اسم کسی به میان آمد که فضایل او قابل انکار نیست.»

غریزه جاه طلبی از همه غرایز قوی تر است. انسان جاه طلب آماده است همه تمایلات خویش را فدای آن کند. از حب به ذات که بگذریم، برای یک انسان عادی، غریزه ریاست طلبی مهمتر، محکمتر، قویتر و طوفانی تر از همه غرایز است. آیا غریزه جاه طلبی توانست امیرالمؤمنین را طوفانی کند؟!

ابن عباس می گوید: در جنگ جمل جمعی از بزرگان آمدند تا خدمت امیرالمؤمنین برسند. در خیمه، علی را دیدم مشغول وصله کردن کفش خویش است. به آن حضرت اعتراض کردم. امیرالمؤمنین کفش را مقابل من انداخت و فرمود: «به حق کسی که جان علی در دست اوست، ریاست لشکر نزد علی، به مقدار این کفش ارزش ندارد؛ جز اینکه حقی را اثبات کنم، یا به واسطه این ریاست، باطلی را از میان بردارم.»[33]

طلحه و زبیر با اصرار زیاد، حکومت بصره و حکومت مصر را از امیرالمؤمنین گرفتند و چون تشکر کردند، امیرالمؤمنین فرمان حکومت آنها را پاره کرد و فرمود: «از این بار سنگین که به دوش شما آمده است، نباید تشکر کنید؛ معلوم می شود از آن قصد سوء استفاده دارید.»

عمرو عاص، عمربن سعد، معاویه، طلحه و زبیرها، همه و همه فدای این غریزه شدند؛ ولی امیرالمؤمنین (ع) در نهج البلاغه، این دنیا و ریاستها را تشبیه به برگی در دهن ملخی، و در جایی پست تر از نعلین کهنه، و در جایی پست تر از آبی که از دماغ بز بیرون آید، معرفی می کند. صعصعه می گوید: «شخصیت امیرالمؤمنین با آن ابهت که در دلها داشت، در میان ما چون ما بود. هرکجا می گفتیم، می نشست. هر چه می گفتیم، می شنید. هر کجا می خواستیم، می آمد!

اگر رسول اکرم (ص) او را پشتوانه و ثقل قرار می دهد، بجا است. رسول اکرم (ص) در روایت ثقلین که نزد شیعه و سنی روایت مسلمی است و میرحامد حسینی (ره) صاحب عقبات از پانصد و دو کتاب از اهل تسنن،[34] روایت را نقل می کند، قرآن و عترت را دو پشتوانه برای مسلمانها قرار داده است: «انِّی تَارِک فِیکمُ الثِّقْلَینِ کتَابَ اللَّهِ وَعِتْرَبَی وَلَنْ یفْتَرقَا، حَتّی یرِدا عَلَی الْحَوْضَ.» «همانا من دو چیز سنگین و گران بها در میان شما برجای نهادم، قرآن و عترت، و این دو تا قیامت از هم جدا نخواهند شد.»«وَ نَزَّلْنَا عَلَیک الْکتَابَ تِبْیاناً لِکلِّ شَی ءٍ»![35] «کتابی بر تو فرو فرستادیم که بیان کننده همه چیز است.» و در موقع نزول فتنه ها، امر به ارجاع آن شده است.«اذَا الْتَبَسَتْ عَلَیکمُ الْفِتَنُ کقِطَعِ اللَّیلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَیکمْ بِالْقُرآنِ» [36]«وقتی فتنه ها چون قطعه های ظلمانی شب بر شما هجوم آورد، برشما باد به قرآن.» و عترت را تِلْوِ این قرآن قرار داده است و اْتِمام و اکمال آن را به عترت دانسته است:«الْیوْمَ اکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ وَاتْمَمْتَ عَلَیکمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکمُ اْلأِسْلامَ دیناً»[37] این روز- روز نصب امیرالمؤمنین به خلافت- دین شما را کامل و نعمتم را بر شما تمام نمودم و بر آن دین راضی شدم.

در خاتمه، مسابقه شعری معاویه و عمر و عاص و یزید را اینجا می آوریم.

معاویه گفت:

خَیرُالْبَریة بَعْدَ احْمَدَ حَیدَرَ

وَالْنَّاسُ ارضٌ وَالْوَصِی سَمَاءُ

عمر و عاص گفت:

کمَلِیحَة شَهِدَتْ لَهَا ضَرَّ ائُها

فَالْحُسْنُ مَا شَهِدَتْ بِهِ الضَّرَّاءُ

یزید گفت:

وَمَنَاقِبُ شَهِدَ الْعَدُوُّبِغَضْلِهَا

وَالْفَضْلُ مَا شَهِدَتْ بِهِ الاعْدَاءُ

...«بهترین مردم بعد از احمد، حیدر است، همه مردم به منزله زمین، و وصی رسول اکرم به منزله آسمان است.»«مثل جمال زیبایی که هوو به آن اقرار کند، پس جمال و خوبی آن است که هوو بگوید.»

«مناقب و فضایل آنست که دشمن به آن شهادت دهد، فضل و منقبت چیزی است که دشمن به آن شهادت دهد.»جرج جرداق در اول کتاب الْامامُ عَلِی صَوْتُ الْعَدَالَة اْلأنسَانِیة اشعاری از یک مسیحی درباره علی (ع) نقل می کند. آن مسیحی در اشعارش می گوید: «اگر به من اعتراض شود که تو باید شعر برای پاپ بگویی، چرا درباره علی شعر گفته ای؟! جواب می دهم که من عاشق فضیلتم و سرچشمه فضیلت را علی دیدم، پس برای او شعر گفتم.»

 

پی نوشت ها:

[1] لقمان( 27، در ذیل این آیه شریفه رسرلخدا( ص) مى‏فرماید: اگر جنگلها قلم شوند و دریا و مرکب و زمین کاغذ و جن و انس نویسنده شوند، نمى‏توانند فضایل على بن ابیطالب( ع) را بشمرند.»« ینابیع الموده، مناقب خوارزمى، بحار ج 38 ص 197، نهج‏الحق چاپ قم ص 231» على را قدر، پیغمبر شناسد که هرکس خویش را بهتر شناسد

[2] نائب دوم از نواب اربعه امام زمان( ع)

[3] مصباح المجتهد شیخ طوسى( ره) نقل از مفاتیح الجنان

[4] در روایت است که ابوطالب مستودع و صایاى انبیاء و امین بر آنها بود، و آنها را به رسول خدا( ص) رد کرد.( الفصول العلیه محدث قمى ره ص 148 به نقل از بحار الانوار 35/ 73 به نقل از اصول کافى ج 1/ 445)

[5] بحارالانوار ج 35 ص 8

[6] انوار العلویه شیخ جعفر نقدى ص 325

[7] رسول خدا( ص) مى‏فرمود: اگر تمامى آسمانها و زمین در یک کفه ترازو و ایمان على( ع) در کفه دیگر قرار گیرد، ایمان على( ع) سنگین‏تر است. ریاض النضره ج 2 ص 226، کنز العمال ج 6 ص 156.

[8] رعد، آیه 43: غلامه حلى ره در نهج الحق ص 189 مى‏نویسد:« جمهور از علما روایت نموده‏اند که آن کسى که علم کتاب نزد اوست على بن ابى‏طالب( ع) مى‏باشد.» و نیز تعلبى در تفسیرش، ینابیع الموده ص 102، سیوطى در اتقان ج 1 ص 13 و...مطلب فوق را تصدیق نموده‏اند.

[9] اصول کافى ج 1 ص 257

[10] مناقب ابن شهر آشوب ج 2 ص 39

[11] مناقب ابن شهر آشوب ج 2 ص 39

[12] انوار العلویه ص 333 و 334

[13] نهج‏ البلاغه فیض الاسلام ره ص 714

[14] اتَاْمُرُونى انْ اطْلَبَ النَّصْرَ بِالْجَورِ، لا وَاللّهِ لا افْعَلُ( مناقب ابن شهر آشوب ج 2 ص 95)

[15] نهج‏ البلاغه شرح ابن ابى الحدید چاپ بیروت ج 2 ص 271- 273، شرح خطبه 90

[16] الامام على( ع) ص 500

[17] مناقب ابن شهر آشوب ج 2 ص 108

[18] مناقب ابن شهر آشوب ج 2 ص 103

[19] آل عمران، آیه 1991، آنان که خدا را یاد مى‏کنند در حال ایستاده و نشسته و خفتن و دایم اندیشه مى‏کنند در آفرینش آسمانها و زمین و مى‏گویند پروردگار، این دستگاه با عظمت را بیهوده نیافریده‏اى، تو پاک و منزهى، ما را به لطف خود از دوزخ نگه‏دار.

[20] الفصول العلیه چاپ انتشارات در راه حق- ص 117

[21] اسدالغابه ج 4 ص 20- سیره النبویه ابن هشام ج 2 ص 100 تاریخ طبرى ج 2 ص 197 کنزالعمال ج 3 ص 154 ینابیع الموده ص 209 و ...

[22] نهج‏ البلاغه از خطبه شقشقیه ص 46

[23] بحارالانوار ج 41/ 144

[24] نهج‏ البلاغه فیض( ره) ص 966« ... وَلْکِنْ اعینُونى بِوَرَعِ وَاْجتِهادِ وَ عِفَّه وَسَدادٍ

[25] مناقب ابن شهر آشوب ج 2 ص 97

[26] منتهى الامال ج 1

[27] عین الحیوة ص 587- بحار الانوار ج 41 ص 52- مناقب شهر آشوب ج 2 ص 115

[28] مناقب شهر آشوب ج 3 ص 168

[29] ترجمه الامال على( ع) ص 44، مناقب ابن شهر آشوب ج 3 ص 178

[30] بحارالانوار ج 41 ص 55

[31] نهج‏ البلاغه فیض الاسلام( ره) ص 971

[32] نهج‏ البلاغه فیض( ره) ص 970

[33] مناقب ابن شهر آشوب ج 2 ص 101 از تاریخ طبرى و بلاذرى

[34] مانند مسند احمد حنبل ج 5 ص 181- صحیح مسلم در کتاب الفضائل ج 4 ص 110، زمخشرى در التاقب ص 213 مخطوط حمد بنى در فرائد- ینابیع الموده ص 82 و ...

[35] نخل، قسمتى از آیه 79

[36] کنز العمال خ 4027، بحار ج 93 ص 17 و ج 77

[37] مائده، قسمتى از آیه 3



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 94/7/13 :: ساعت 1:33 عصر )
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 71
>> بازدید دیروز: 189
>> مجموع بازدیدها: 1331516
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
دانشجو
(( همیشه با تو ))
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه
کنج دل🩶
سلام
بخور زار
اشک شور
منتظران

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





































































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب