اخیرا ایمیلی در تشکیلات داخلی مایکروسافت و گوگل دست به دست میشه و روی اینترنت هم منتشر و در باره اش بحث میشه که ظاهرا توسط یکی از سه بنیانگزار سایت phatbits.com (که بعدا گوگل آنرا خرید) نوشته شده. او که قبلا برای مایکروسافت کار می کرد قبل از راه اندازی کامل Phatbits از مایکروسافت به گوگل میره و دوباره برمی گرده و حالا برای مایکروسافت کار می کنه... خانم Mary Jo Foley در وبلاگش دنباله قضیه را گرفته که ببینه او کیست و در وبلاگش و با تلفن رد پای نویسنده را پیگیری کرده و بالاخره نویسنده هم با ایمیل بهش گفته که او این ایمیل و اطلاعات را روی اینترنت منتشر نکرده (ولی البته منکر محتوای این مطالب نشده)..... خلاصه، اطلاعاتی که ، به نقل از او ، در باره جزییات کار کردن و مقایسه شرایط شغلی در گوگل و مایکروسافت درین ایمیل منتشر شده مورد تایید همه کسانیست که در گوگل یا مایکروسافت شاغل بوده یا هستند (اینرا میشه از روی بیش از یکصد و بیست نظر و کامنت های خوانندگان فهمید)... درینجا یک نمودار مقایسه ای از امتیازات کار کردن در گوگل، یاهو و مایکروسافت هم می بینید.
در هر حال خلاصه ای از این اطلاعات (و نظرات کاربران) چنین است:
- بر خلاف آنچه خیلیلها فکر می کنند (که کار کردن در گوگل راحت و ساده است) تقریبا تمام کارکنان گوگل هر روز از ساعت 10 صبح تا شش غروب در دفاتر کارشان در گوگل هستند و همیشه هفت روز هفته و 24 ساعته ( یعنی 24/7 ) با ایمیل باید گوش به زنگ باشند و بیشتر آنها باقیمانده کارشان را هم از غروب تا آخر شب در خانه انجام می دهند.
- معروف است که گوگل به کارکنانش اجازه میده که روزانه 20 درصد از ساعات کارشون را به هر پروژه شخصی که دوست دارند بپردازند. اما ، در عمل ، اینگونه نیست و بیشتر مدیران و سوپروایزورها چنین امتیازی را به کارکنان و زیردستانشان متذکر نمی شوند و تازه اینگونه پروژه ها باید مورد تایید مدیران هم باشد و گوگل ( ونه کارکنان) صاحب امتیاز و مالک نهایی این پروژه ها است . بعضی از کارکنان اصلا علاقه ای به انجام چنین پروژه هایی ندارند و عده ای هم خیلی سفت و سخت و معتادانه پروژه های شخصی را دنبال می کنند.
- اتاقهای کار کارکنان گوگل ، بر خلاف عرف معمول، خصوصی و جداگانه و دارای دیوار نیستند. اتاقها معمولا شیشه ای و رنگ آمیزی شده و عمومی و شلوغ و خودمانی ( و کنترل شده توسط دوربین) هستند و کسی احساس آرامش فکری یا خلوت نمی کند و حتی بعضی کارکنان در راهروها میز دارند.
- روش استخدامی گوگل اینه که فارغ التحصیلان جوان و بی تجربه دانشگاهها (بویژه دانشگاه استانفورد) را (بعد از حدود ۱۰-۱۲ مصاحبه و تست تلفنی یا حضوری) ، استخدام می کنه و مثل یک مهد کودک از آنها نگهداری می کنه: بهشون غذا و تی شرت و وسایل ورزشی/پزشکی/تفریحی /میهمانی و غیره مجانی میده و این باعث میشه که این جوانها از لحظه شروع بکار در گوگل اصلا لازم نیست به هیچ فروشگاه یا مکان دیگه ای بروند و با دنیای بیرون اصلا سروکار نداشته باشند و نهایتا اینکه چنین سیاستی باعث ایجاد وابستگی شدید فکری-شغلی-زندگی اونها به گوگل شده و نوعی کالت ( CULT ) یعنی گروهک - مستقل از سایر مردم عادی- ایجاد میشه که اونها را یک بعدی بار میاره. و چون صاحبکار (گوگل) تمام نیازهای شخصی شما را تامین می کنه باعث میشه که شما دنباله رو بار بیایید و به گوگل -بعنوان برادر بزرگتر- وابسته بشید، و به فکر جدا شدن و ایجاد زندگی شغلی/شخصی مستقل نیفتید و کنترل زندگی تان را نداشته باشید.
- بهنگام استخدام، گوگل اهمیتی به تجربه و سابقه شغلی قبلی شما نمیده ولی مدرک دانشگاهی (بویژه از دانشگاه استانفورد امریکا - جایی که بنیانگزاران گوگل تحصیل کرده اند) براش خیلی مهمتره... (البته از امسال یک پرسشنامه چند صد صفحه ای آنلاین را باید پر کنید و از ریزترین مسایل و علایق شخصی - مثلا اینکه سگ دوست دارید یا نه؟- را باید پاسخ بدید. ).. البته بعضی از روان شناسانی که این پرسشنامه را مرور کرده اند معتقدند که اینگونه پرسشهای خصوصی الزاما نمی تواند موید این باشد که شما حتما برای آن شغل مناسب یا نامناسب باشید.
- دستمزد و حقوق و بیمه ای که گوگل به کارکنانش میده کمتر از مایکروسافت است.
- یکی از کاربران امریکایی (که برای مایکروسافت کار می کنه) و برای این مطالب کامنت /نظر گذاشته اطلاعات جالبی هم در باره نحوه نگرش جنسیتی و دختر بازی مهندسین نرم افزار شاغل در مایکروسافت ( MSFT ) نوشته:
او میگه که بستگی داره دنبال چه تیپ دخترها/زنهایی باشید: اگر دنبال دخترهای( chicks ) فقط باهوش ( smart chicks ) هستید برید به بخش توسعه/طراحی ( DevDiv - Developer Division ( یعنی محل کار سازندگان Visual Studio, C#, Visual Basic ) ... اگه علاقمند به زنان - هم زیبا و هم باهوش- هستید ( smart and pretty ) برید به قسمت Office division ( یعنی محصولات نرم افزارهای آفیس از قبیل Word, Excel, Powerpoint ) ... دخترها / زنان به اصطلاح خفن تر، زیبا تر و باهوشتر را در دپارتمان Games division ( یعنی سازندگان Xbox / eHome ) می یابید.. خلاصه هرچه که به بخش هایی که بیشتر با مشتری طرفند ( یعنی marketing ) می روید دخترها و زنهای - هم خوشگلتر و هم باهوشتری - می بینید. البه او میگه که دخترهایی که در بخش DevDiv کار می کنند درسته که خوشگلند اما بلد نیستند درست آرایش کنند.
این روزها که تصاویر لبنان در جنگ ۳۳روزه را می بینم، یاد خاطراتم از آن روزها می افتم. در روزهای جنگ ۱۲روز آنجا بودم. دلم تنگ لبنان است ...
باید اسرائیل را نابود کرد ...
روزی که آن اتفاق در قانا افتاد، بیروت بودم. قرار بود شب قبلش به همان مناطق برویم که اگر میرفتم، شاید جنایت قانا را از نزدیک شاهد بودم.اما نمیدانم چه شد که نرفتم. دلم نرفت. نمیدانم چرا ...
فقط گریه می کردم. دیوانه شده بودم. مردم هم دیوانه وار ریخته بودند بیرون. ساختمان دفتر بی خاصیت سازمان ملل در لبنان را ویران کردند. آنجا بودم. عکس گرفتم. خبر فرستادم. اما چه فایده، باز هم بغض گلویم را می فشرد ...
دلم تنگ است. فقط مینویسم. برای دلم ...
وقتی تبلیغات گروه وابسته ۱۴ مارس را در لبنان می دیدم، یاد دوم خردادی ها می افتادم. آدم های خائن، وطن فروش، کثیف اما پرهیاهو و پرمدعا ...
یک جای دیگر هم بغض می کردم. وقتی که آواره ها، زخمی ها، همه می گفتند : جانمان، بچه هامان، همه هستیمان فدای سید حسن نصر الله و مقاومت. "بالروح، بدم، نفدیک نصرالله". این شعار را همه جا میشد شنید. حتی از زبان زخمی های خانواده از دست داده. جانمان، روحمان، فدای توای سید حسن نصرالله ...
به المنار غبطه می خوردم. خیلی خوب و معتقدانه کار می کردند. مردانه، دقیق و اثرگذار برنامه می ساختند. المنار هر شب دعای جوشن صغیر پخش می کرد. سید حسن گفته بود توسل کنید.
حتی یکبار با آنها دعای کمیل خواندیم. لذت قرائت دلربای دعای کمیل با لهجه جوان شیعه لبنانی را هنوز احساس میکنم ...
مردان المنار خیلی به وظیفه خود اعتقاد داشتند. آنها به خوبی مخاطب را توجیه میکردند که انهدام دهها تانک پیشرفته میرکاوا که حتی با آر پی جی هم قابل انهدام نیست یعنی چه.
آنها به خوبی نشان میدادند که جنگ چریکی دهها جوان معتقد حزب الله در مقابل هزاران نظامی چهارمین ارتش قدرتمند جهان یعنی چه.
آنها به خوبی نشان میدادند که انهدام ناو پیشرفته اسرائیل همزمان با کنفرانس خبری زنده سید حسن نصرالله یعنی چه.
یکبار به شوخی گفتم الجزیره از المنار بهتر است. آنچنان برافروخته شدند که تا آخرین روز حتی به شوخی می گفتند: "المنار بس" یعنی فقط المنار. اما شبکه های ما چه؟
سه روز جنوب لبنان بودم. شهر مقاوم صور ...
تقریبا هر روز هواپیماهای اسرائیلی بر فراز این شهر در حال پرواز بودند. برای دقایقی صدای مهیبی شنیده می شد. زود محل صدا را پیدا میکردیم. عامل صدا، دهها موشک حزب الله بود که در چند ثانیه، شاید حدود 1 دقیقه به سوی رژیم صهیونیستی شلیک می شد. اما کاری از هواپیماهای جنگنده اسرائیل بر نمی آمد. نمیدانم چرا.
شاید خداوند پرده ضخیمی بر چشمانشان کشیده بود تا جانبرکفان حزب الله در گزند موشکهای اسرائیل وحشی در امان باشند ... شاید ...
یک روز از آن سه روز که در جنوب لبنان بودم، روز تولدم بود. ۱۰ مرداد. کاش همان روز می مردم و روستای ویران شده "سلعا" را نمی دیدم.
آن روز رفتم به"سلعا". هنوز جنگ ادامه داشت و در زیر ساختمان های ویران شده آن روستا جسد ۸ نفر باقی مانده بود. نمیدانم در نهایت آن اجساد شهدا را پیدا کردند یا نه. من فقط یک عروسک پیدا کردم.
آن عروسک را با خودم آوردم ایران. سیدالحسینی خبرنگار صدا و سیما در سوریه که موقع برگشت از لبنان دیدمش،میگفت این از همان عروسک هایی است که مردم به ضریح حضرت رقیه هدیه می دهند و تولیت حرم آنها را به بچه ها می دهد ...
کاش این عروسک را با خودم نمی آوردم. الان در خانه ماست. اما هر وقت می بینمش،یاد بچه هایی می افتم که در قانا، مظلومانه، بی گناه و معصومانه شهید شدند...
دلم گرفته. شاید هنوز در لبنان جا مانده باشد، شاید ...
طرح سؤال ، دریچه ای است که به سوی شناخت از یکدیگر گشوده می شود. البته مهم این است که به سؤال ها چگونه پاسخ داده شود. نحوه پاسخ دادن به سؤال ها، تصویری از طرف مقابل در ذهن دیگری می سازد. هرچه پاسخ ها واقعی تر و صادقانه تر باشند تصویری هم که ساخته می شود صحیح تر خواهد بود. این امر کمک می کند تا زن و مرد راه بهتری را در زندگی پیدا کنند، این راه می تواند به ازدواج و یا قطع رابطه و عدم ازدواج ختم شود. رسیدن به هر یک از این راه ها در صورتی که عاقلانه و درست باشد به نفع زن و مرد است. البته باید در نظر داشت که هیچ پاسخی درست یا اشتباه نیست.
هدف از طرح پرسش، این است که متوجه شوید در شرایط خاص مورد نظر، چه رفتاری دارید و درباره گذشته و آینده چگونه فکر می کنید. برای خشنود کردن نامزدتان پاسخ هایتان را تغییر ندهید و از پاسخ های زیرکانه ای که بیانگر حقیقت نیستند خودداری کنید. پاسخ های غیرواقعی به منظور پیشگیری از جر و بحث، به نفع هیچ کس نیست.
بهتر است به جای نامزدتان هم پاسخ ندهید و عقیده خاص خود را بیان کنید .مثلاً : اگر از شما می پرسند آیا بچه می خواهی یا نه؟ پاسخ ندهید که نامزدم بچه نمی خواهد.
- سعی کنید خصوصیات و خواسته های خود را کشف کنید. وقتی درباره خودتان به این شناخت دست یافتید، می توانید تصمیم بگیرید که آیا نامزدتان می تواند در رسیدن به خواسته هایتان شریک زندگیتان باشد یا نه.
- پاسخ هایتان باید روشن کند که شما در زندگی مشترک چه انتظاراتی از همدیگر دارید، در ضمن با این پاسخ ها می توانید اولویت ها و رفتارهایی را که حاضر به ترک آن نیستید، نشان دهید. اگر در خانه شلخته هستید و نمی توانید خود را تغییر دهید، بهتر است تا نامزدتان از این خصوصیت شما آگاهی داشته باشد.
- به پاسخ های یکدیگر گوش کنید، اما دخالت نکنید، این تمرین ها برای آن است که درباره همدیگر بیشتر بدانید نه این که همدیگر را تغییر دهید. بهتر است فکر کنید آیا می توانید با نامزدتان همین گونه که هست و بی آن که توقع داشته باشید که تغییر کند، زندگی مشترک تشکیل بدهید؟
یکسان بودن پاسخ ها و پرسش های مطرح شده، کلید خوشبختی در زندگی زناشویی نیست، بلکه برخورد شما با تفاوت ها تعیین کننده است. وقتی شما و نامزدتان در پاسخ به یک پرسش اختلاف عقیده دارید، راهنمایی های پیشنهادی «در شیوه گفتگو درباره تفاوت ها» را به کار بگیرید، زیرا به شما کمک می کند تا اختلاف هایتان را به تدریج حل کنید، وقتی دستتان را برای نامزدتان رو می کنید، آسوده می شود. به او می گویید: «ظاهر و باطن، من این هستم.» خودتان را صادقانه آشکار می کنید، باری از روی دوش خود برمی دارید و به اصطلاح توپ را در زمین بازی نامزدتان می اندازید و به او این امکان را می دهید که بدون هیچ فرض نادرستی تصمیم بگیرد و شما را بپذیرد.
اما وقتی نظر او برای شما قابل قبول نیست چه باید بکنید؟ اگر با پاسخ های نامزدتان موافق نباشید، چه خواهد شد؟ پی بردن به تفاوت ها به معنای اعلام ختم رابطه نیست، هرگز عدم اختلاف نظر، راز موفقیت زندگی مشترک به حساب نمی آید، اختلاف نظر با نامزدتان، فرصتی است تا مهارت های «مدیریت تفاوت ها» را بیاموزید. توجه داشته باشید: مدیریت تفاوت ها و نه مدیریت حل اختلاف . زیرا لزومی ندارد که گفتگو درباره تفاوت ها به اختلاف منجر شود.
طبیعی است که از دست نامزدتان عصبانی و دچار سردرگمی و سرخوردگی بشوید، احتمالاً از دست دوستتان، رئیس و حتی همسایه تان هم دچار همین حالات می شوید. اما با کمی تلاش می توان دیدگاه های متفاوت را بدون این که به مشاجره ختم شود به هم نزدیک کرد، مگر آن که به شدت ستیزه جو باشید.
گذشته شما
توجه به گذشته خود و تأثیر آن بر شکل گیری شخصیت شما و خواسته هایتان در زندگی، نخستین گام های آمادگی برای ازدواج است. اگر باز هم از این مطالب دوست دارید میتوانید از این طریق اقدام کنید.معمولاً زندگی پدر و مادرها سرمشق زندگی ما می شود و اگر از این سرمشق خوشمان بیاید، کم و بیش می دانیم که شریک زندگیمان باید چه خصوصیاتی داشته باشد، اما اگر همان طور که بزرگتر می شویم، از رابطه پدر و مادرمان خوشمان نیاید، می توانیم آن را با الگوی مد نظرمان عوض کنیم.
به دقت به روابط افرادی که شما و نامزدتان در کنار آنها بزرگ شده اید، توجه کنید. ویژگی هایی را که موجب ایجاد روابطی استوار و شاد شده و آنها که سبب تلخی زندگی شده اند به یاد بیاورید، مشخص کنید چه نگرش ها و رفتاری روابط این افراد را تیره و تار می کند. از اشتباهات و موفقیت های دیگران بیاموزید. اما توجه داشته باشید که خودتان را با آنها مقایسه و یا تشبیه نکنید. تصمیم بگیرید تجربیات مثبت را به کار ببندید و از رفتارهای منفی دوری کنید.
اگر از موهبت داشتن پدر و مادری خوشبخت برخوردار هستید، این شانس را دارید که بفهمید ازدواج موفق به چه عواملی نیاز دارد. تک تک پرسش ها را با صدای بلند برای نامزدتان بخوانید و هریک جداگانه بی آنکه حرف یکدیگر را قطع کنید به آنها پاسخ دهید، سپس در این باره صحبت کنید که آیا پاسخ هایتان بر زندگی مشترکتان تأثیر خواهند گذاشت یا نه و تأثیرش چگونه است.
1 - به عقیده شما چه عاملی پدر و مادرتان را در کنار هم نگه داشته است؟
2 - دوست دارید چه ویژگی هایی از زندگی پدر و مادرتان در زندگی شما هم وجود داشته باشد؟
3 - از چه ویژگی های زندگی پدر و مادرتان خوشتان نمی آید؟
4 - پدرتان چه رفتاری با مادرتان داشت؟ مادرتان چه رفتاری با پدرتان داشت؟
5 - آیا شما و نامزدتان می خواهید که همان رفتار پدر و مادرهایتان را نسبت به همدیگر داشته باشید؟
و ...
دو خط موازى زاییـده شدند . پسرکى در کلاس درس آنها را روى کاغذ کشید. آن وقت دو خط موازىچشمشــان به هم افتاد. و در همان یک نگاه قلبشـان تپیـد. و مهر یکدیگر را در سینه جای دادند. خط اولى گفت:ما مى توانیم زندگی خوبی داشته باشیم. و خط دومی از هیجان لــرزید. خط اولی گفت: و خانه اى داشته باشیم در یک صفحه دنج کـاغذ .
من روزها کار میکنم. می توانم بروم خط کنار یک جاده دور افتاده و متروک شوم ،یا خط کنار یک نردبام. خط دومی گفت: من هم می توانم خط کنار یک گلدان چهار گوش گل سرخ شوم ،یا خط یک نیمکت خالی در یک پارک کوچک و خـــلوت.
خط اولی گفت: چه شغل شاعـــرانه اى. و حتمأ زندگی خوشی خواهیــم داشـت.
در همین لحظه معلم فریاد زد: دو خط موازی هرگز به هم نمىرسند و بچه ها تکرار کردند: دو خط موازی هیچ وقت به هم نمی رسند.
دو خط موازی لـرزیدند. به همدیگــر نگـاه کردند. و خط دومی پقی زد زیر گریـه .
خط اولی گفت: نه این امکان ندارد . حتمأ یک راهی پیدا میشود .خط دومی گفت: شنیدی که چه گفتند؟ هیچ راهی وجود ندارد. ما هیچ وقت به هم نمی رسیم. و دوباره زد زیر گریه. خط اولی گفت: نباید نا امید شد. ما از این صفحه کاغذ خارج می شویم و دنیا را زیر پا می گذاریم. بالاخره کسی پیدا میشود که مشکل ما را حل کند. خط دومی آرام گرفت. و اندوهنک از صفحه کاغذ بیرون خزید. از زیردر کلاس گذشتند. و وارد حیاط شدند. و از آن لحظه به بعد سفرهای دو خط موازی شروع شد. آنها از دشتها گذشتند ..... ، از صحراهای سوزان ..... ، از کوههای بلند ..... ، از دره های عمیق .......، از دریاها ....... ،از شهرهای شلوغ.....
سالها گذشت ؛
و آنها دانشمندان زیادی را ملاقات کردند. ریاضیدان به آنها گفت: این محال است.هیچ فرمولی شما را به هم نخواهد رساند. شما همه چیز را خراب میکنید. فیزیکدان گفت: بگذارید از همین الآن نا امیدتان کنم. اگر می شد قوانین طبیعت را نادیده گرفت، دیگر دانشی به نام فیزیک وجود نداشت. پزشک گفت: از من کاری ساخته نیست، دردتان بی درمان است. شیمی دان گفت: شما دو عنصر غیر قابل ترکیب هستید. اگر قرار باشد با یکدیگر ترکیب شوید ، همه مواد خواص خود را از دست خواهند داد. ستاره شناس گفت: شما خودخواه ترین موجودات روی زمین هستید. رسیدن شما به هم مساوی است با نابودی جهان. دنیا کن فیکون می شود . سیـارات از مدار خارج می شوند. کرات با هم تصادم میکنند. نظام دنیا از هم می پاشد . چون شما یک قانون بزرگ را نقض کرده اید. فیلسوف گفت: متاسفم... جمع نقیضین محــال است.
و بالآخره به کودکی رسیدند. کودک فقط سه جمله گفت: شما به هم میرسید. نه در دنیاى واقعیات. آن را در دنیاى دیگری جستجو کنید...... دو خط موازی او را هم ترک کردند. و باز هم به سفرهایشان ادامه دادند. اما حالا یک چیز داشت در وجودشان شکل میگرفت. «آنها کم کم میل به هم رسیدن را از دست میدادند.» خط اولی گفت: این بی معنی است. خط دومی گفت:چی بی معنی است؟ خط اولی گفت:این که به هم برسیم. خط دومی گفت: من هم همینطور فکر میکــنم. و آنها به راهشان ادامه دادند.
یک روز به یک دشت رسیدند. یک نقاش میان سبزه ها ایستاده بودو نقاشی میکرد.خط اولی گفت:بیـا وارد آن بوم نقاشی شویم و از این آوارگی نجات پیــدا کنیم.
خط دومی گفت: شاید ما هیچوقت نباید از آن صفحه کاغذ بیرون می آمدیم. خط اولی گفت:در آن بوم نقاشی حتمأ آرامش خواهیم یافت. و آن دو وارد دشت شـدند.روی دست نقاش رفتند و بعد روی قلمش. نقاش فکری کرد و قلمش را حرکت داد.
و آنها دو ریل قطار شدند که از دشتی می گذشت. و آنجا که خورشید سرخ آرام آرام پایین می رفت ، سر دو خط موازی عاشقانه به هم میرسید.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
استاد علم و اخلاق حاج آقای مرتضی آقا تهرانی تعریف می کند که: وقتی در «مؤسسه اسلامی نیویورک» مشغول فعالیت بودم روزی دختر جوانی آمد که می خواست مسلمان شود؛ گفتم برای پذیرفتن اسلام، ابتدا باید خوب تحقیق کنید بعد اگر به این نتیجه رسیدید که دین اسلام دین حق است می توانید مسلمان شوید. او رفت و شروع به مطالعه کرد. در این بین چندین بار دیگر به من مراجعه کرد و در نهایت با ناراحتی گفت: «اگر مرا مسلمان نکنید من می روم و در وسط سالن داد می زنم و می گویم: من مسلمانم!»
گفتم حالا که در پذیرفتن اسلام مصمم شده اید فردا که روز میلاد است بیایید تا در طی مراسمی تشرف شما انجام شود. روز بعد، در بین مراسم گفتم این خانم می خواهد امروز به دین مبین اسلام مشرف شود. یکی از حضار گفت: «لابد این دختر عاشق یک پسر مسلمان شده و چون دین ما اجازه ازدواج او را نمی دهد می خواهد به صورت صوری مسلمان شود.» گفتم: «از صراحت لهجه شما متشکرم! ولی این طور که شما گفتید نیست زیرا او در مورد حقانیت اسلام، مطالعه گسترده ای داشته است. به عنوان مثال در عقاید اسلامی چیزی به نام «بداء» هست که می دانم هیچ کدام از شما چیزی از آن نمی دانید ولی این دختر خانم می داند، به هر حال او در آن مراسم مشرف به اسلام شد. خانواده وی که مسیحی بودند با دیدن حجاب او، شروع به آزار و اذیت او کردند. این آزار و اذیت ها روز به روز بیشتر می شد به حدی که مجبور شدم با حضرت «آیه الله مظاهری» تماس گرفته و جریان را با ایشان در میان گذارم. ایشان فرمودند: «آیا احتمال خطر جانی وجود دارد؟» گفتم: «بی خطر هم نیست.» فرمودند: «پس شما به ایشان بگویید می تواند روسری خود را بردارد.» ماجرا را به آن خانم ابلاغ کردم و گفتم: «می توانید روسری خود را بردارید.» او پرسید: «آیا این حکم اولیه است یا حکم ثانویه است و به خاطر تقیه صادر شده است؟» گفتم: «نه! حکم ثانویه است و به خاطر تقیه صادر شده است.» گفت: «اگر روسری خود را بر ندارم و به خاطر حفظ حجابم کشته شوم آیا من شهید محسوب می شوم؟» گفتم: «بله!» گفت: «والله روسری خود را بر نمی دارم هر چند در راه حفظ حجابم جانم را از دست بدهم.»
البته بعد از این ماجرا خانواده او نیز با مشاهده رفتار بسیار مؤدبانه دخترشان از این خواسته صرف نظر کردند.
«امیدواریم روزی غدیر جای نوروز را بگیرد و عید بزرگ ما شود.» این جمله روز گذشته از سوی آیت الله خزعلی دبیرکل بنیاد بین المللی غدیر و در پنجمین همایش دبیران اجرایی بنیاد بین المللی غدیر عنوان شد. به گزارش ایسنا وی همچنین به ذکر آمار و ارقام تبریک های عید غدیر و عید نوروز پرداخت و آنها را با هم مقایسه کرد. به گفته خزعلی آمار تبریک عید نوروز یک میلیون و سیصد هزار و آمار تبریک غدیر هفتصد هزار تبریک است. وی افزود؛ اگر یک سوم این تبریک ها برای عید غدیر بود من بسیار خوشحال می شدم. دبیرکل بنیاد بین المللی غدیر همچنین اظهار داشت؛ هم اکنون 110 باغ به نام غدیر نامگذاری شده و ورزشکارانی که قبلاً تنها با زور بازو ورزش می کردند، امروز با نام علی(ع) کار می کنند. وی ادامه داد؛ من اکنون 82 سال دارم و تا آخرین نفس برای حضرت علی(ع) می کوشم تا نظر لطفی به من داشته باشد. خزعلی در ادامه با انتقاد از کسانی که اقدامی در جهت ترویج فرهنگ غدیر انجام نمی دهند، اظهار داشت؛ چرا عده ای سکوت کرده اند و کارهایی را که در راستای ترویج این فرهنگ انجام می شود، تایید نمی کنند. وزیرکشور هم که در این همایش حضور یافته بود از توصیه به همکاران استانداری ها برای تلاش در جهت احیای امر غدیر خبر داد و از اینکه از سرمایه غدیر استفاده نکرده ایم، اظهار تاسف کرد.
توصیه خزعلی برای سهمیه بندی بنزین
با این حال غدیر تنها موضوعی نبود که خزعلی از آن سخن گفت. وی به موضوع سهمیه بندی بنزین هم پرداخت و اظهار داشت؛ سهمیه بندی بنزین باید در دولت های سابق صورت می گرفت، اما دکتر احمدی نژاد رئیس جمهور کشورمان با شجاعت این کار را انجام داد، البته این کار باید در دوره دوم صورت می گرفت و باید در دوره اول اعتماد مردم به این دولت جلب می شد تا مردم دوباره به آقای احمدی نژاد رای دهند. دبیرکل بنیاد بین المللی غدیر به بهانه بحث سهمیه بندی بنزین به دفاع از احمدی نژاد پرداخت و گفت؛ مخالفین آقای احمدی نژاد معتقدند که وی در دور بعدی انتخابات برنده نمی شود و با اقداماتی که انجام داده مردم از او زده شده اند، اما وی کاری کرده که مردم تامین شوند. رئیس جمهور آنچه را که برای ملت لازم می داند انجام می دهد و انجام هم داده است. آیت الله خزعلی در ادامه تصریح کرد؛ این مرد (احمدی نژاد) مطالب انقلاب را زنده کرد. بر همه لازم است با مطالعه لازم مطالب انقلاب را زنده کنند. دبیر کل بنیاد بین المللی غدیر، همچنین گفت؛ اگر وزیری در مال دولت تصرف کند این مرد (احمدی نژاد) سریعاً با او برخورد می کند. چرا نباید این مسائل را ما بیان کنیم. من از کسانی که برخی موارد مثبت را تایید نمی کنند گله مند هستم. سکوت جرم است. کسی که دارد انقلاب را معنا می کند و از ارزش های آن دفاع می کند، باید تایید شود. امیدواریم که کارهای خوبی از سوی سازمان ها و نهادها در خصوص مساله غدیر صورت گیرد. همچنین خزعلی در پاسخ به این پرسش که آیا با خودروی شخصی خود در محل کار حاضر می شود، گفت؛ بنزین ما از چند ماه قبل مصرف شده و ما با اتوبوس یا پیاده سر کارمان حاضر می شویم، البته چون هدف از بین بردن اسراف در مملکت است، ما هم سوار اتوبوس می شویم.
سرعت را رعایت می کنیم
وزیر کشور هم در ارزیابی از طرح سهمیه بندی بنزین گفت؛ باید دوره ای طی شود تا نیازمندی های واقعی مردم را ارزیابی کنیم. هنوز زود است در این مورد ارزیابی کاملی انجام شود. نقایصی در کار است که باید سریعاً شناسایی و برطرف شود. مصطفی پورمحمدی با بیان اینکه تلاش می کنیم تا آنجا که امکان دارد حداقل نیاز مردم تامین شود و مشکلات حمل و نقل را برطرف کنیم، گفت؛ ارزیابی های جامع تر نیازمند گذر زمان است که در این مورد در آینده اطلاع رسانی خواهیم کرد. پورمحمدی درباره این شایعه که قرار است سهمیه بندی ویژه ای انجام شود نیز گفت؛ دولت طرحی برای سهمیه بندی اعلام کرده و به آن پایبند است. حرف های حاشیه ای قابل توجه نیست. اگر مردم به صحبت هایی که به صورت رسمی انجام می شود، توجه کنند، می توانند به راحتی کار کنند. وی ادامه داد؛ مردم باید با مدیریت ششصد لیتر را برای دو فصل شان تنظیم کنند. در ادامه خبرنگاری از وزیر کشور پرسید؛ با سهمیه بندی بنزین شخصاً چه کار می کنید؟ کارت سوخت شما چقدر سهمیه دارد؟ که پورمحمدی پاسخ داد؛ من چند روز پیش از خانمم پرسیدم که وی گفت؛ 240 لیتر بنزین در کارت مان باقی مانده و 160 لیتر مصرف شده است. چند روز پیش هم وقتی به قم رفتیم در اتوبان سرعت ماشین ها کم بود که این خود تحول فرهنگی بزرگی است. خود ما هم سرعت را رعایت می کنیم که در موارد پیش رعایت نمی شد. آن روز بچه ها می گفتند چقدر آهسته می روی
براساس مطالعات دانشمندان نروژی، کودکان دیابتی که زمان زیادی را صرف تماشای تلویزیون می کنند، وقت کمتری برای کنترل قند خونشان دارند.
براساس مطالعهای که بر روی کودکان دیابتی نوع یک صورت گرفت، انجمن متخصصان کودک آکادمی آمریکا اعلام کرد که این کودکان بهتر است در روز بیشتر از ۲ ساعت تلویزیون تماشا نکنند.
بنابراین گزارش، دیابت نوع یک که شیوع کمتری دارد و از آن به عنوان دیابت وابسته به انسولین یاد می شود، با چاقی مرتبط نبوده و به دلیل آنکه بدن قادر به تولید انسولین نیست به وجود می آید. بنابراین افراد مبتلا به دیابت نوع یک برای تنظیم سطح قند خونشان باید به طور مرتب و روزانه انسولین مصرف کنند.
عدم فعالیت و خوردن بیش از حد می تواند باعث افزایش سطح قند خون شود و فعالیتهای فیزیکی و ورزشهای مرتب و روزانه می تواند باعث کاهش این سطح شود.
نتایج این مطالعه نشان می دهد: با تشویق کودکان مبتلا به دیابت نوع یک برای کم کردن ساعات مشاهده تلویزیون، علاوه بر بهبود سطح گلوکز خون می توان باعث پیشرفت سیر بهبودی در آنان شد.