فضایل اخلاقی وکمالات معنوی امام حسن عسگری ( ع ) موجب شده بود که نه تنها شیعیان و پیروان آن حضرت ‚ بلکه عامة مسلمانان و حتی دشمنان نیز بر عظمت و بزرگواری آنحضرت اعتراف نمایند که نمونه ای از گفتار دشمنان آن حضرت سخن احمدبن عبیدالله بود که بیان گردید. امام حسن همچون پدران بزرگوارش عابدترین فرد زمان بود و بیش از همه به اطاعت خداوند می پرداخت. محمد شاکری می گوید : امام به سجده می رفت ومن می خوابیدم و بیدار می شدم و او همچنان در سجده بود. هرگاه امام زندانی می شد ‚عبادت حضرت زندان بانان را تحت تأثیر قرار میداد ‚ به گونه ای که عبادت و رفتار او با زندانابانان موجب شرمندگی آنها می شد که نمونه اش را در جدش امام کاظم نیز دیدیم. صالح بن وصف که از ماموران عباسی بود و مسوولیت نگهبانی از امام را بر عهده داشت ‚ از سوی برخی از عباسیان تحریک می شدکه بر امام سخت گیری کند ‚ او در پاسخ آنان گفت : دو مرد را که از بدترین افراد من بودند ‚ بر او مآمور کردم ‚ اما آن دو در عبادت و نماز خواندن به درجات بالایی رسیده اند. شیخ مفید از محمد بن اسماعیل علوی نقل می کند : امام عسگری نزد علی بن او تامش زندانی گردید. این شخص برخاندان ابیطالب بسیار سختگیر بود. با اینکه به او توصیه شده بود که نسبت به امام سختگیری کند ‚در حالی از امام جدا شدکه بیش از دیگران بینش و آگاهی یافته بود و گفتارش درباره امام نیکو بود. درعلم و دانش نیز مورخان حضرت راداناترین فرد زمان خود معرفی کرده اند و بر این نکته اتفاق نظر دارند که آن حضرت نه تنها در احکام دین متخصص بود ‚ بلکه درتمام علوم و در عرصه های مختلف دانش یگانه عصر خود به شمار می رفت. ((بختیشوع )) پزشک مسیحی ‚ به شاگرد خود ((بطرین ))درباره حضرت چنین می گوید : ((بدان که او داناترین فرد روزگار ماست که بر روی زمین زندگی می ـ کند )) ابن صباغ مالکی در خصوص علم امام حسن چنین می گوید : او برمرکب دانش نشسته ‚غوامض و مشکلاتی را یکایک می گشاید و در این کار رقیبی نمی شناسد وکسی را یاری کشاکش با او نیست. بانظر صائب خود حقایق را آشکار و با اندیشه نیرومند و دشوار یاب خود ‚ دقایق فکر را عیان می سازد. در نهان بااو رازهای پشت پرده سخن می گویند وبه عالم غیب متصل است ‚ نیک نفس اصیل و والا گهر است. و سپس می افزاید : امام حسن عسگری یکتا و یگانه عصر خود بود و کسی را یارای برابری با او نبود.آقای اهل عصر و سرور دهربود.این سخنان شایستهترین شخص را به زیباترین وجه میستاید.در مورد بخشش حضرت عسگری (ع) روایات زیادی نقل شده است.از جمله محمد بن علی بن ابراهیم می گوید : ما تهیدست شده بودیم و روزگار بر ما سخت شده بود. پدرم گفت خوب است نزد این مرد ( امام حسن عسگری ع ) که وصف بخشش و سخاوت او را شنیده ام برویم. به اوگفتیم :او را می شناسی ؟ گفت : نه ‚ او را نمی شناسم و تاکنون ندیده ام مابه سوی خانه امام راه افتادیم ‚ در بین راه پدرم گفت: چقدر خوب است که ایشان به من پانصد درهم عطا کند ‚ دویست درهم برای پوشاک ‚ دویست درهم بر ای خوراک و یکصد درهم برای مخارج دیگر. من هم با خود گفتم : ای کاش ‚ به من نیز سیصد دره ببخشد ‚ با صد درهم مرکبی بخرم و به منطقه جبل بروم ‚ صد درهم برای پوشاک و صد درهم خوراک. هنگامی که به خانه حضرت رسیدیم غلام حضرت بیرون آمدو گفت : علی بن ابراهیم و فرزندش محمد وارد شوند. وارد شدیم و برحضرت سلام کردیم. ایشان پس از پاسخ سلام به پدرم فرمودند : یا علی ‚ چرا تاکنون نزد ما نیامده ای ؟ پدرم عرض کرد : قای من شرم داشتم با این حال شما راملاقات کنم اندکی درنگ کردیم و سپس خارج شدیم ‚ غلام حضرت به دنبال ما آمد وکیسه ای به پدرم داد و گفت این پانصد درهم است. دویست درهم برای خوراک و دویست درهم برای پوشاک و صد درهم برای مخارج دیگر وکیسه ای نیز به من داد وگفت این سیصد درهم است ‚ صد درهم برای خرید مرکب‚ صد درهم برای پوشاک و صد درهم برای خوراک.
کرامات آن حضرت
کرامات زیادی از امام حسن عسگری ( ع ) نقل کرده اند که به برخی از آنها اشاره می کنیم حضرت با گروهی از شیعیان در محخلی زندانی بودند فردی غیر عرب نیز با آنها در زندان بود. حضرت به او اشاره کردند و فرمودند: اگر این مرد نبود‚ شما را آگاه می کردم که چه هنگام رهایی خواهید یافت. این مرد مطالب شمارا به مأموران خلیفه می رساند. ابوهاشم میگوید : ما گرد آن مرد را گرفتیم وکاغذی راکه در آن همه ما را به بدی یاد کرده بود از لباسش بیرون آوردیم.
ابن شهر آشوب نقل می کند :
یعقوب بن اسحاق کندی ـفیلسوف معروف عرب در زمان خود ـ شروع به نوشتن کتابی در تناقضات قرآن ـ به زعم خویش ـ کرده بود وکسی را از نوشتن آن آگاه نکرده بود. روزی برخی از شاگردان اونزد امام حسن عسگری آمده بودند. امام فرمود : آیا در میان شما کسی نیست تا استادتان را از نوشتن مطالبی پیرامون قرآن باز دارد ؟ یکی از آنها گفت : ما شاگردان او هستیم ‚ چگونه می توانیم در این باره غیر آن به او اعتراض کینم ؟ امام فرمود : اگر چیزی بگویم : به او خواهی گفت ؟ آن مرد پاسخ داد آری. امام فرمود : نزد او برو و بعد از انس گرفتن با او به وی بگو : ایا احتمال می دهی که منظور گویندة قرآن از گفتارش معانی دیگری ‚ غیر از آنچه تو پنداشته ای باشد ؟ وی ( اسحاق ) خواهد گفت آری ‚ زیرا او اهل فهم است سپس به او بگو : از کجا مطمئن شده ای که مراد قرآن همان است که تو می گویی ؟ شاید گوینده قرآن منظوری غیر از آنچه تو به آن رسیده ای داشته باشد و تو الفاظ و عبارات را در غیر معانی و مراد او بکار برده ای ؟ آن مرد نزد کندی رفت وپس از مدتی که با او معاشرت کرد ‚ همان سؤال را از وی پرسید کندی در فکر فرو رفت و این امر را از نظر لغوی محتمل و از نظر عقلی ممکن یافت. شاگرد را سوگند داد که این سؤال را از که آموخته ای ‚ این سخن از تو نیست. شاگرد گفت : ابو محمد (ع ) آن را به من گفته است. کندی گفت: اکنون نزد او می روم ‚ چنین امری جز از این خاندان نمی تواند بروز یابد. بعد آنچه در این باره نوشته بود سوزاند.
تأثیر استخوان انبیاء
ابن صباغ از ابوهاشم جعفری نقل می کند : درسامرا قحطی سختی پیش آمده بودمعتمد خلیفه وقت فرمان داد مردم به نماز استسقاء ( طلب باران ) بروند 0 مردم سه روز پی در پی برا ی نماز به مصلی رفتند ودست به دعا برداشتند ‚ ولی باران نیامد. روز چهارم جاثلیق ‚ پیشوای اسقفان مسیحی ‚ همراه مسیحیان و راهبان به صحرا رفتند. یکی از راهبان هر وقت دست خود را به سوی آسمان بلند می کرد بارانی درشت فرو می بارید. روز بعد نیز جاثلیق همراه راهبان به صحرا رفتند و دعا کردند ‚ آنقدر باران آمد که دیگر مردم تقاضای باران نداشتند. این کار موجب شگفتی و نیز شک و تردید عده ای از مردم شد. این وضع بر خلیفه ناگوار آمد ‚ به دنبال امام عسگری فرستاد ‚ آن بزرگوار را از زندان آوردند. خلیفه به امام گفت : امت جدت را دریاب که گمراه شدند. امام فرمود از جاثلیق و راهبان بخواه که فردا به صحرا بروند. خلیفه گفت : مردم باران نمی خواهند چون به قدر کافی باران آمده است. امام فرمود : برای آنکه انشاء الله تعالی شک و شبه را برطرف سازم.
خلیفه دستور داد و پیشوای استقفان همراه راهبان به صحرا رفتند. امام حسن نیز در میان جمعیتی انبوه از مردم به صحرا رفتند. مسیحیان و راهبان برای طلب باران دست به سوی آسمان برداشتند ‚ ابری پدیدار شد و باران شروع به باریدن کرد. امام فرمود دست راهبی معین را بگیرند و آنچه درمیان انگشتان اوست بیرون آورند. دست راهب را گرفتند ‚ درمیان انگشتان اواستخوان سیاه فامی از استخوان های آدمی یافتند. امام استخوان را گرفت ودر پارچه ای پیچید و به راهب فرمود اینک طلب باران کن. راهب دست به آسمان برداشت اما ابر کنار رفت و خورشید نمایان شد. مردم شگفت زده شدند. خلیفه از امام پرسید : این استخوان چیست ؟ امام فرمود : این استخوان پیامبری از پیامبران الهی است که از قبور برخی پیامبران برداشته اند و استخوان پیامبری ظاهر نمی شود مگر آنکه باران می بارد. امام راتحسین کردند و استخوان را آزمودند ‚ دیدند همانطور است که امام فرمود.
ابوهاشم گوید : شخص از امام حسن عسگری پرسید : چرا زن بینوا در ارث یک سهم می برد و مرد دو سهم ؟ امام فرمود : چون جهاد و پرداخت مخارج به عهده زن نیست نیز پرداخت دیه قتل خطایی بر عهدة مردان (عاقله ) است وبر زن چیزی نیست. ابوهاشم میگویدبه خاطرم رسید که قبلا شنیده بودم که ابن ابی الاوجاء از امام صادق (ع ) این سؤال را پرسیده بود و همین جواب را شنیده بود. امام عسگری به من رو کرد و فرمود:آری این سوال ابن ابی الاوجاء است ‚ وقتی سؤال یکی باشد پاسخ ما یکی است. برای امام بعدی همان پیش می آید که برای امام قبلی ‚ اول و آخر ما در علم و منزلت مساوی هستند.
نامة امام عسگری به یکی از علمای شیعه در قم از جمله مکاتبات امام عسگری با اصحاب خود نامه های است که آن بزرگوار به علی بن حسین بن بابویه قمی یکی از بزرگان فقهای شیعه مرقوم فرمودند : این نامه این چنین شروع شده است : بسم الله الرحمن الرحیم ‚الحمد الله رب العالمین والعاقبه للمتقین و الجنه للموحدین و النار للملحدین و لاعدوان الا علی الظالمین و لا اله الاالله احسن الخالقین والصلوه علی خیره خلقه محمد وعترته الطاهرین ...
به نام خداوند بخشنده مهربان ‚ ستایش خدای راکه پروردگار جهانیان است ‚ سرانجام نیکو برای پرهیزگاران و بهشت برای یکتا پرستان و دوزخ و آتش برای کافران خواهدبود و تجاوز جز بر ستمکاران نیست و خدایی جز الله که بهترین آفرینندگان است نمی باشدو درود و رحمت خدا بر بهترین آفرینندگانش ‚ محمد ( ص ) وخاندان پاک او باد.
سپس امام خطاب به ابن بابویه چنین مرقوم فرمودند : اما بعد اوصیک یا شیخی ومعتمدی و فقیهی ‚ابالحسن علی بن الحسین القمی ‚ وفقک الله لمرضاته...
بعداز حمد و ثنای الهی ‚ تو را ای بزرگ مرد و مورد اعتماد و فقیه پیروان ‚ ابوالحسن علی بن حسین قمی ـ که خدایت بر آنچه رضای اوست موفق فرماید و از نسلت فرزندان شایسته برآرد ـ به پرهیزگاری در پیشگاه خدا و برپاداشتن نماز و پرداختن زکات سفارش می کنم. زیرا نماز کسیکه زکات نمی پردازد پذیرفته نمی شود. و به تو سفارش می کنم که از خطای دیگران درگذری ‚ و خشم خویش فروبری و به خویشاوند صله و رسیدگی نمایی ‚ با برادران مواسات کنی و در رفع نیازهای آنان در سختی و آسایش بکوشی و در برابر نادانی و بیخردی افراد بردبار باشی و در دین ژرف نگر و درکارها استوار و با قرآن آشناباش و اخلاق نیکو پیشه ساز و امر به معروف و نهی از منکر کن. از همه بدیها و زشتیها دوری کن و برتو بادکه نماز شب بخوانی ‚ که پیامبر به علی (ع) چنین سفارش فرمود : یا علی ! بر تو باد نماز شب خواندن ‚ بر تو بادنماز شب خواندن ‚ بر تو باد نماز شب خواندن (سه بار تکرار فرمود ) و کسی که نماز شب را سبک بشمارد از ما نیست )) پس توصیه مرا به کار گیرو به شیعیان من نیز دستور بده آنچه به تو فرمان دادم عمل کنند. برتو باد که صبر و شکیبایی ورزی و منتظر فرج باشی که پیامبر ( ص) فرمود : (( برترین اعمال امت من انتظار فرج است ))شیعیان ما پیوسته اندوهگین خواهند بود تا فرزندم که پیامبر بشارت ظهور او را داده است قیام کند و زمین را پس از آنکه از ظلم و بیداد پر شده است سرشار از عدالت و قسط نماید. پس ای بزرگ مرد ‚ استقامت کن وشیعیان مرا به صبر فرمان ده که : (( زمین از آن خداست و به هر کس از بندگانش که بخواهد واگذارد و عاقبت و فرجام نیک از آن متقین خواهد بود. درود و رحمت و برکات خدا بر تو و جمیع شیعیان ما باد. خداوند ما را بس است که بهترین وکیل و مولی و یاور است.
حضرت معصومه سلام الله علیها در خاندانى که سرچشمه علم و تقوا و فضایل اخلاقى بودند، نشو و نما یافت. پس از آن که پدر بزرگوار آن بانوى گرامى به شهادت رسید، فرزند ارجمند آن امام یعنى حضرت رضا علیه السلام عهدهدار امر تعلیم و تربیت خواهران و برادران خود شد و مخارج آنان را نیز متکفل گردید. در اثر توجهات زیاد آن حضرت هر یک از فرزندان امام کاظم علیه السلام به مقامى شامخ دست یافتند و زبانزد عام و خاص گشتند. ابن صباغ مالکى در این باره گوید: "هر یک از فرزندان ابى الحسن موسى معروف به کاظم فضیلتى مشهور دارد."(1) نیز اربلى در این زمینه مىنویسد: "براى هر یک از فرزندان ابى الحسن موسى علیه السلام فضیلت و منقبتى معروف وجود دارد."(2)
آنچه مسلم است این که در میان فرزندان امام کاظم علیه السلام بعد از حضرت رضا علیه السلام، حضرت معصومه سلام الله علیها از نظر علمى و اخلاقى، والا مقامترین آنان است. این حقیقت از اسامى و القاب و تعریفها و توصیفاتى که ائمه اطهار علیهم السلام از وى نمودهاند، هویداست. و با توجه به این حقیقت که ارتباط تنگاتنگ و غیر قابل انفکاکى میان تهذیب نفس و طى مدارج اخلاقى و عرفانى و حصول علوم اصیل الهى و حکمت وجود دارد، مىتوان به رتبه و مقام علمى غیرقابل توصیف حضرت معصومه سلام الله علیها پى برد و به این نکته واقف گشت که ایشان نیز چون حضرت زینب سلام الله علیها عالمه غیر معلمه بود.(3)
آنچه سخن فوق را تایید مىکند، روایت صالح بن عرندس حلى، عالم بزرگوار شیعى قرن نهم در کتاب "کشف اللئالى"(4) است. وى گوید: روزى جمعى از شیعیان به قصد دیدار حضرت موسى بن جعفر علیهالسلام و پرسیدن سوالاتى از ایشان به مدینه منوره مشرف شدند. چون امام کاظم علیه السلام در مسافرت بود، سوالات خود را به حضرت معصومه که در آن هنگام کودکى خردسال بیش نبود، تحویل دادند. فرداى آن روز براى بار دیگر به منزل امام شرف حضور پیدا کردند، لیکن هنوز ایشان از سفر برنگشته بود. چون ناگزیر به بازگشت بودند، مسائل خود را مطالبه نمودند تا در مسافرت بعدى خدمت امام برسند. غافل از این که حضرت معصومه جواب پرسشها را نگاشته است. وقتى پاسخها را ملاحظه کردند، بسیار خوشحال شدند و پس از سپاسگزارى فراوان شهر مدینه را ترک گفتند. از قضاى روزگار در بین راه با امام موسى بن جعفر علیه السلام مواجه شده، ماجراى خویش را باز گفتند. چون امام پاسخ سوالات را مطالعه کرد، سه بار فرمود: "فداها ابوها" (5)؛ پدرش فدایش.
روایات حضرت معصومه سلام الله علیها
فاطمه معصومه سلام الله علیها از جمله راویان گرانقدر و عظیم الشان آل محمد صلی الله علیه و آله است. ایشان از پدر گرامى خویش و اجداد شریف و بزرگان و جمعى از خاندان جلیل القدرش احادیثى نقل کرده که قابل قبول علماى شیعى و سنى است.(6)
متاسفانه نگارنده به بیش از پنج روایت از این بانوى گرامى دست پیدا نکرد:
1 ـ ابوالخیر شمس الدین محمد بن محمد بن جزرى شافعى (م 833) در کتاب "اسنى المطالب فى منافب سیدنا على بن ابى طالب"(7) سخن حضرت فاطمه دختر پیامبر صلی الله علیه و آله را آورده است:
"... آیا فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله را در روز غدیر به فراموشى سپردهاید که فرمود: هر که من مولاى اویم، پس على مولاى اوست... و سخن دیگر رسول خدا صلی الله علیه و آله را؛ تو (اى على!) نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسى علیه السلام هستى؟!" (8)
در سند روایات فوق این اشخاص وجود دارند: بکر بن احمد قصرى، فاطمه دختر امام رضا علیه السلام، فاطمه (معصومه) و زینب و امکلثوم دختران امام کاظم علیه السلام، فاطمه دختر امام صادق علیه السلام، فاطمه دختر امام باقر علیه السلام، فاطمه دختر امام سجاد علیه السلام، فاطمه و سکینه دختران امام حسین علیه السلام، ام کلثوم دختر فاطمه زهرا سلام الله علیها، حضرت فاطمه سلام الله علیها و کسانى که پیش از بکربن احمد در این سلسله هستند.
2 ـ در روایت دیگرى نظیر روایت فوق از لسان مبارک رسول الله صلی الله علیه و آله آمده است: "من کنت مولاه فعلى مولاه"(9) ؛ هر که من مولا و رهبر او هستم، على رهبر و مولاى اوست.
در سند این روایت اشخاص ذیل وجود دارند: فاطمه دختر گرامى امام رضا علیه السلام، زینب و امکلثوم و فاطمه دختران گرامى امام کاظم علیه السلام، فاطمه دختر گرامى امام صادق علیه السلام، فاطمه دختر گرامى امام باقر علیه السلام، فاطمه دختر گرامى امام سجاد علیه السلام، فاطمه و سکینه دختران گرامى امام حسین علیه السلام، امکلثوم دختر گرامى حضرت فاطمه سلام الله علیها و حضرت فاطمه سلام الله علیها.
3 ـ روایت دیگر را ابى محمدبن احمد بن على قمى در کتاب "المسلسلات"(10) خویش این گونه ذکر مىنماید: از محمدبن على بن الحسین از احمد بن زیاد بن جعفر از ابوالقاسم جعفر بن محمد علوى عریضى از ابوعبدالله احمدبن محمد بن خلیل از على بن محمد بن جعفر اهوازى از بکر بن احنف از فاطمه دختر على بن موسى علیه السلام از فاطمه (معصومه) و زینب و امکلثوم دختران موسى بن جعفر علیهالسلام از فاطمه و سکینه دختران حسین بن على علیه السلام از ام کلثوم دختر على علیه السلام از فاطمه زهرا سلام الله علیها دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله که فرمود: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که مىفرمود:
وقتى در شب معراج به آسمان برده شدم، داخل بهشت گردیده، قصرى از مروارید سفید و درخشان مشاهده کردم. درى داشت که بر آن پردهاى آویزان و با تزیین به مروارید و یاقوت درخشندگى پیدا کرده بود. چون سرم را بالا بردم، دیدم بر آن در نوشته شده است: "لااله الاالله، محمد رسول الله، على ولى الله" و بر آن پرده: "خوشا، خوشا به مثل شیعه على" آنگاه داخل قصر شدم. در آنجا قصرى از عقیق سرخ بود و درى از نقره داشت که به وسیله زبرجد سبز درخشان شده بود. بر آن در، پردهاى بود. چون سرم را بالا بردم، دیدم بر آن در نوشته شده است: "محمد رسول خداست. على جانشین مصطفى است." و بر آن پرده: "بشارت ده پیروان على را به حلال زادگى." آنگاه داخل قصر شدم. در آنجا قصرى از زمرد سبز بود. زیباتر از آن مشاهده نکرده بودم. درى از یاقوت سرخ داشت که با تزیین به مروارید رخشان شده بود. بر آن در پردهاى قرار داشت. وقتى سرم را بالا بردم، دیدم بر آن پرده نوشته شده است: "پیروان على، رستگارانند."
به دوستم جبرئیل گفتم: این قصر از آن کیست؟
گفت: محمد! از آنِ پسرعمو و جانشین تو على ابن ابى طالب است. در روز قیامت همه مردم برهنه پا و عریان محشور مىشوند مگر شیعیان على. و همگى به نامهاى مادرانشان فراخوانده مىشوند مگر پیروان على که به نامهاى پدرانشان خوانده مىشوند.
به دوستم جبرئیل گفتم: این براى چیست؟
گفت: زیرا آنان على را دوست داشتند، حلال زادهاند.(11)
4 ـ در روایت سوم از کتاب "امالى" از احمد بن حسین از حسن بن على سکرى از محمد بن زکریاى جوهرى از عباس بن بکار از حسن بن یزید از فاطمه (معصومه) دختر موسى بن جعفر علیه السلام از عمر بن على بن الحسین از فاطمه دختر امام حسین علیه السلام از اسماء دختر عمیس از صفیه دختر عبدالمطلب آمده است:
"وقتى حسین علیه السلام از مادرش متولد شد، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: عمه! فرزندم را نزدم بیاور.
من عرض کردم: اى رسول خدا! او را پس از ولادت پاکیزه نکردهایم. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: عمه! تو مىخواهى او را پاکیزه کنى؟! خداوند تبارک و تعالى او را پاکیزه و از آلودگىها منزه کرده است." (12)
5 ـ حدیث دیگر را محمد غمارى شافعى در کتاب خویش بدین طریق نقل کرده است:
از فاطمه دختر حسین رضوى از فاطمه دختر محمد رضوى از فاطمه دختر ابراهیم رضوى از فاطمه دختر حسن رضوى از فاطمه دختر محمد موسوى از فاطمه دختر عبدالله علوى از فاطمه دختر حسن حسینى از فاطمه دختر ابى هاشم حسینى از فاطمه دختر محمدبن احمدبن موسى مبرقع از فاطمه دختر احمدبن موسى مبرقع از فاطمه دختر موسى مبرقع از فاطمه دختر امام رضا علیه السلام از فاطمه دختر امام موسى بن جعفر علیه السلام از فاطمه دختر امام صادق علیه السلام از فاطمه دختر امام باقر علیه السلام از فاطمه دختر امام سجاد علیه السلام از فاطمه دختر امام حسین علیه السلام از زینب دختر امیرمومنان علیه السلام از فاطمه سلام الله علیها دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله.
در این روایت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به نقل از رسول خدا صلی الله علیه و آله مىفرماید: "آگاه باشید، هر کس با دوستى آل محمد بمیرد، شهید مرده است!"
روایت مزبور به حدیث "فاطمیات" مشهور است. چون جز دو تن از کسانى که در سلسله آن وجود دارند، بقیه "فاطمه" نام دارند.(13)
---------------------------------------------------------------
پىنوشتها:
1 ـ الفصول المهمه، ص 240.
2 ـ کشف الغمه، ج 3، ص 30.
3 ـ توجه به این مطلب که اخلاص در اعمال در طى یک دوره چهل روزه باعث جارى گشتن چشمههاى حکمت از قلب بر زبان مى شود، اذعان و اعتراف به حقیقت فوق را سهل مىنماید. چون حضرت معصومه سلام الله علیها نه تنها چهل روز که در تمامى عمر شریفش مخلصانه عمل مىکرد.
4 ـ کشف اللئالى تاکنون به چاپ نرسیده و به صورت مخطوط در کتابخانه شوشترىهاى نجف اشرف وجود دارد. مرحوم میرجهانى نسخهاى از این کتاب را در کتابخانه شیخ محمدسماوى دیده است. (مهدى پور، کریمه اهل بیت، متن و پاورقى ص 62.)
5 ـ کریمه اهلبیت، ص 64 و 63. (با تصرف)
6 - فاطمه بنت الامام موسى بن جعفر، ص 58 و 57 و اعلام النساء، ص 577.
7 ـ در کتاب اسنى المطالب پارهاى از روایاتى که در شان و منزلت امیرمومنان علیه السلام وارده گشته، گردآورى شده است. در این کتاب تنها احادیثى ذکر شده که در مصادر و کتب معروف و با سندهاى قوى و محکم بیان گردیده است. (امینى، مقدمه اسنى المطالب، ص 32).
8 ـ ص 51 ـ 49. این کتاب توسط محمدهادى امینى تحقیق شده است. نیز بنگرید به الغدیر، ج 1، ص 197.
9 ـ احقاق الحق، ج 6، ص 282، به نقل از مسند فاطمه معصومه، ص 61.
10 ـ ص 108. این کتاب در ضمن مجموعهاى از آثار مولف در یک مجلد به سال 1369 ه" . در تهران به چاپ رسیده است.
11 ـ بحارالانوار، ج 65، ص 77 و 76، فاطمه بنت الامام موسى بن جعفر، ص 60 و 59.
12 ـ فاطمه بنت الامام موسى بن جعفر، ص 61.
13 ـ رازى، محمد شریف، گنجینه دانشمندان، ج 1، ص 17 و 16.
بىشک خلقت فاطمه پاسخ غیرتمندانه دستگاه آفرینش به تحقیر تاریخى زن و پاسخى جاودانه به چگونگى جریان یافتن زنانگى در متن حیات بشرى است.
آفرینش و زندگی فاطمه این نکته را به اثبات رساند که مىتوان احساسات و انعطاف زنانه را با شعور و درایت حماسى پیوند زد؛ مىتوان از محیط خانه منشأ تحولات اجتماعى و تاریخى شد؛ مىتوان در محراب عبادت با ملک همنوا گردید و از آنجا، پاى به مسجد گذاشت و بلاغت را در ادبیات سیاسى و فرهنگى به اوج رساند؛ مىتوان اوج اقتدار زنانه را در خضوع به همسر، پرورش فرزند، خانه دارى هدفمند، توجه به علم و معرفت و حضورمؤثر در مهم ترین عرصه هاى حیات سیاسى و اجتماعى، تعریف کرد و عمر کوتاه زندگى مادى را تا همیشه تاریخ جاودانه ساخت.
امروزه بازشناسى شخصیت فاطمه(س) از آنجهت اهمیت دارد که ادعا مىکنیم جبران تحقیر تاریخى زن و نمایش توانمندى و ارزشمندى آنها، در سلوک مردانه و به خود بستن صفات مذکر نیست و باید اوج اقتدار زن را در بازبینى «هویت زنانه» جست.
شخصیت فاطمه زهرا(س) شخصیتی ممتاز و برجسته
شخصیت زهرای اطهر، در ابعاد سیاسی و اجتماعی و جهادی، شخصیت ممتاز و برجستهای است؛ به طوری که همه زنان مبارز و انقلابی و برجسته و سیاسی عالم میتوانند از زندگی کوتاه و پرمغز او درس بگیرند.
زنی که در بیت انقلاب متولد شد و تمام دوران کودکی را در آغوش پدری گذراند که مشغول یک مبارزه عظیم جهانی و فراموش نشدنی بود. وی در دوران کودکی، سختیهای مبارزه دوران مکه را چشید، به شعب ابیطالب برده شد، گرسنگی و سختی و رعب و انواع شدتهای دوران مبارزه مکه را لمس و بعد که به مدینه هجرت کرد، همسر مردی شد که تمام زندگی اش جهاد فیسبیلالله بود و در تمام قریب به یازده سال زندگی مشترک فاطمه زهرا (س) و امیرالمؤمنین(ع)، هیچ سالی، بلکه هیچ نیم سالی نگذشت که این شوهر، کمر به جهاد فیسبیلالله نبسته و به میدان جنگ نرفته باشد و این زن بزرگ و فداکار، همسری شایسته یک مرد مجاهد و یک سرباز و سردار دائمی میدان جنگ را نکرده باشد .
زندگی فاطمه زهرا(س)، اگر چه کوتاه بود و حدود بیست سال بیشتر طول نکشید، اما این زندگی، از جهت جهاد، مبارزه ، تلاش، کار انقلابی، صبر انقلابی، درس، فراگیری و آموزش، سخنرانی و دفاع از نبوت و امامت و نظام اسلامی، دریای پهناوری از تلاش و مبارزه و کار و در نهایت هم شهادت است.
مقام معنوی این بزرگوار، نسبت به مقام جهادی، انقلابی و اجتماعی او به مراتب بالاتر است. فاطمه زهرا(س) به ظاهر، یک بشر و یک زن، آن هم زنی جوان است؛ اما در معنا، یک حقیقت عظیم و یک نور درخشان الهی و یک بنده صالح و یک انسان ممتاز و برگزیده است.
فاطمه زهرا(س) روح مجرد و خلاصه نبوت و ولایت
درباره فاطمه زهرا (س)هرچه بگوئیم، کم گفتهایم و به حقیقت نمىدانیم که چه باید بگوئیم و چه باید بیندیشیم. به قدرى ابعاد وجود این روح مجرد و این خلاصه نبوت و ولایت براى ما پهناور و بىپایان و درک نشدنى است که متحیر مىمانیم.
ستارگان درخشان عالم بشریت اغلب در زمان حیات خود به وسیله همعصرانشان شناخته نشدهاند؛ مگر عده کمى از برجستگان که انبیا و اولیا باشند؛ آن هم به وسیله عده معدودى. اما فاطمه زهرا (س) چنان است که در زمان خود، نه فقط پدر و همسر و فرزندان و شیعیان خاص، بلکه حتى کسانى که شاید رابطه صمیمانه و گرمى هم با ایشان نداشتند، زبان به مدح آن بزرگوار گشودند.
اگر به کتابهایى که درباره فاطمه زهرا(س) به وسیله محدثین اهل سنت نوشته شده نگاه کنیم، روایات بسیارى را مىبینیم که از زبان پیغمبر( ص) در ستایش صدیقه طاهره صادر شده و یا رفتار پیغمبر با آن بزرگوار را نقل مىکنند .
ام ابیها؛ تسلی بخش پیغمبر(ص)
تا قبل از ازدواج که دخترکى بود، با آن پدر به این عظمت کارى کرد که کنیهاش را ام ابیها – مادر پدر - گذاشتند. در آن زمان، پیامبر رحمت و نور، پدید آورنده دنیاى نو و رهبر و فرمانده عظیم آن انقلاب جهانى انقلابى که باید تا ابد بماند، در حال برافراشتن پرچم اسلام بود.
آن حضرت چه در دوران مکه، چه در دوران شعب ابیطالب و چه آن هنگام که مادرش خدیجه از دنیا رفت و پیغمبر را تنها گذاشت، در کنار و غمخوار پدر بود. دل پیغمبر در مدت کوتاهى با دو حادثه وفات خدیجه و وفات ابی طالب شکست. فاطمه زهرا (س) در آن روزها قد برافراشت و با دستهاى کوچک خود غبار محنت را از چهره پیغمبر زدود.
کلام نور
- نزدیکترین اوقات زن به خدا
عَنْ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ(علیها السلام) قالَتْ: سَأَلَ رَسُولُ اللّهِ(صلى الله علیه وآله وسلم)أَصْحابَهُ عَنِ الْمَرْأَةِ ماهِىَ؟ قالُوا: عَوْرَةٌ، قالَ: فَمَتى تَکُونُ أَدْنى مِنْ رَبِّها؟ فَلَمْ یَدْرُوا.
فَلَمّا سَمِعَتْ فاطِمَةُ(علیها السلام) ذلِکَ قالَتْ: أَدْنى ما تَکُونُ مِنْ رَبِّها أَنْ تَلْزَمَ قَعْرَ بَیْتِها.
فَقالَ رَسُولُ اللّهِ(صلى الله علیه وآله وسلم): إِنَّ فاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنّى.
پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) از اصحابش پرسید: زن چیست؟ گفتند: زن ناموس است.
فرمود: زن چه موقع به خدایش نزدیکتر است؟ اصحاب نتوانستند جواب گویند.
چون این سخن به گوش فاطمه(علیها السلام)رسید، فرمود: نزدیکترین اوقات زن به خداى خود هنگامى است که در کُنج خانه خود باشد.
پس از این جواب، پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)فرمود: حقّا که فاطمه پاره تن من است.
- موقعیت اهل بیت در نزد خدا
« وَاحْمَدُوا الَّذى لِعَظمَتِهِ وَ نُورِهِ یَبْتَغى مَنْ فِى السَّمواتِ وَ الاَْرْضِ إِلَیْهِ الْوَسیلَةَ، وَ نَحْنُ وَسیلَتُهُ فى خَلْقِهِ، وَ نَحْنُ خاصَّتُهُ وَ مَحَلُّ قُدْسِهِ، وَ نَحْنُ حُجَّتُهُ فى غَیْبِهِ، وَ نَحْنُ وَرَثَةُ أَنـْبِیائِهِ.»
خدایى را حمد و سپاس گویید که به خاطر عظمت و نورش، هر که در آسمانها و زمین است به سوى او وسیله مىجوید، و ما وسیله او در میان مخلوقاتش و خاصّان درگاه و جایگاه قدس او و حجّت غیبى و وارث پیامبرانش هستیم.
- بهترین زنان کیستند؟
قالَتْ فاطِمَةُ(علیها السلام) فى وَصْفِ ما هُوَ خَیْرٌ لِلنِّساءِ: خَیْرٌ لَهُنَّ أَنْ لایَرینَ الرِّجالَ، وَ لا یَرَوْ نَهُنَّ.
حضرت در وصف این که بهترین چیز براى زنان چیست، فرموده اند: این که زنان، مردان را نبینند، و مردان هم زنان را نبینند.
مقام صدیقه کبری فاطمه زهرا(س) مقام بسیار بزرگی است، ایشان بر گردن مسلمانان حق بزرگی دارند، ولی متأسفانه آنگونه که مستحق است این حق را ادا نکردهایم، از آن میترسم که محکمهای در دنیا که قاضی آن حضرت صاحب الزمان، ارواحنا له الفداء، و یا در آخرت که قاضی آن خداوند تبارک و تعالی باشد تشکیل شود و ما را مورد سؤال قرار دهند که آیا برای ادای حقتان نسبت به حضرت فاطمه زهرا(س) کاری انجام دادهاید؟ حتی به مقدار اعتراف یک فقیه سنی؟ میترسم که آن زمان جوابی نداشته باشیم.
باید آنچه را که صحیح بخاری دربارة حقوق حضرت فاطمه(س) آورده است را ببینیم و لو غیر عامدانه؟ متعصبترین و نقادترین فقهای اهل سنّت، بخاری را صحیح و معتبر میدانند، در این کتاب از ابی ولید از ابن عیینه، از عمرو بن دینار، از ابن ابی ملیکه از موربن مخرمه روایت شده است که رسول الله(ص) فرمود:
فاطمة بضعة منّی، من اغضبها فقد أغضبنی
فاطمه(س) پارة تن من است، هر آنکس او را غضبناک کند مرا خشمگین کرده است.
میخواهیم در مورد این حدیث بحث و بررسی کنیم، حدیثی که یک فقیه سنی آنرا روایت میکند و در میان فقهای اهل سنّت، سند این حدیث صحیح و از درجة بالایی برخوردار است، چرا که بخاری ـ کسی که در صحت احادیث بسیار محتاط است ـ آن را از امام جعفر صادق(ع) نقل کرده است و از طرفی ذهبی ـ که از نقادترین افراد نسبت به احادیث است ـ این حدیث را صحیح و معتبر دانسته و آن را به گونهای دیگر روایت میکند:
إنّ الرّب یرضی لرضا فاطمة و یغضب لغضب فاطمة.(مستدرک الحاکم، جلد 3، ص 154)
همان خداوند با خوشنودی فاطمه خشنود و با ناراحتی فاطمه ناراحت میشود.
پس در نزد آنها این حدیث از لحاظ سند در حد قطعی الصدور از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است. ما حدیث بخاری را مفّسر و مؤیدی برحدیث ذهبی میدانیم. حال میگوییم این حدیث بر چه چیزی دلالت میکند؟ خشنودی و غضب در انواع مردم از کجا ناشی میشود؟ حیات نباتات به دو عامل بستگی دارد؛ عامل اول قوت جذب و عامل دوم قوت دفع است، این دو قوت در حیات حیوان به صورت دو قوة خشنودی و خشم ظاهر میشود، که هر دو ناشی از طبع و غریزهاند، امّا در حیات انسانی چه؟ معنای حیات انسانی آن است که هریک از ما به درجة انسانیتی برسد که رکن و پشتیبان وجودش، عقلش باشد، «دعامة الإنسان عقله» (علل الشرایع، جلد 1، ص 103.)اینجاست که عقل منشأ تمام خشنودیها و خشمها در وجود انسان میگردد، امّا قبل از آن، منشأ آن دو طبع و غریزه بود.
آیا من به مرحلة انسانیتی که منشأ خشنودی و خشمش، عقل است رسیدهام؟ میگویم: هرگز، اصلاً، هر عاقلی در اولین درجات تعقلش باید بداند که به درجة انسان عاقل نرسیده است، این اعتراف خیلی مهم است.
آیا ما تاکنون نفهمیدهایم که محک انسانیتمان و میزان آن چیست و به چه مقدار است؟ خوشحالی و خشم ما به خاطر حاجات بدنی ما است، هرکدام از ما در وجود خود بنگرد، هنگامی که شخصی که به او اطمینان و اعتقاد دارد او را ترک کند، آیا ناراحت میشود یا نه؟ این ناراحتی خود یک گناه است، به درجة انسانیت نرسیده است، هیچکدام از ما به درجة انسانیت نرسیده است مگر اینکه منشأ خشم و خشنودی او عقلانی باشد نه غریزی.
پس هرگاه در زندگیمان، منشأ خشنودی و خشممان را، حتی برای یک بار از عقل دیدیم، آن موقع است که برای یک بار انسان شدهایم، امّا اگر خشنودی و غضبمان ناشی از بطن و فرج بود مطمئناً از حیوانات خواهیم بود ولی در شکل انسان.
امّا انسان عقلانی کسی است که برای همیشه با خشنودی عقل، خشنود میشود و با خشم عقل، خشمگین میگردد. پس اگر کسی را در روی کرة زمین پیدا کردید که به این درجه از شخصیت رسیده بود مرا خبر کنید تا پیش او بروم و نه تنها دستش را ببوسم، بلکه گرد وغبار گامهایش را نیز ببوسم.
بالاتر از این مرتبه مقامی است که ممکن است انسان به آنجا برسد، و آن زمانی است که ارادة انسان، در ارادة خداوند تبارک و تعالی فانی گردد، دیگر او ارادهای ندارد و ارادة او عین ارادة خداست. و این همان درجهای است که تمام کارهایش «یرضی لرضا الله و یغضب لغضب ربّه» میشود. یعنی اگر فرزندش را کشتند، خشم او به خاطرخشم پروردگار است نه خشم نفسش و اگر فرزندش را زنده کردند بهخاطر رضای خداوند خشنود میگردد، نه رضای نفسش، تصور این درجه بسیار مشکل است چه رسد به تحقق این امر!
این همان مقام عصمت خاتمالانبیاء(ص) است. عصمت آن مخلوقی که نظیرش در میان تمام مخلوقات وجود ندارد، کسی که حب و بغضش در حب و بغض خداوند فانی شده است. چیزی را دوست نمیدارد مگر اینکه خداوند آن را دوست بدارد و از چیزی خشمگین نمیشود مگر اینکه خداوند را از آن چیز خشمگین ببیند.
و این همان بشری است که به مقام «و ماینطق عن الهوی إن هو إلاّ وحی یوحی» (از روی هوا و هوس حرفی را نمیزند و هرچه که میفرماید چیزی جز وحی خداوندی که به او نازل شده نیست. سورة نجم (53) ، آیة 3 و 4.)
رسیده است. و این همان درجهای است که از آن به عصمت خاتمیه تعبیر میشود، عصمتی که غیر از عصمت ابراهیمیه است، عصمت ابراهیمیه نیز با عصمت یونسیه متفاوت است.
عصمت حضرت یونس(ع) هم عصمت است اما:
وذا النّون إذ ذهب مغاضباً فظنّ أن لن نقدر علیه فنادی فی الظّلمات أن لا إله إلا أنت سبحانک إنّی کنت من الظّالمین.(سورة انبیاء (21)، آیة 87.)
و یاد آر حال یونس را هنگامیکه از میان قوم خود غضبناک بیرون رفت و چنین پنداشت که ما هرگز او را در مضیقه و سختی نمیافکنیم آنگاه در آن ظلمتها فریاد کرد که الهی، خدایی به جز ذات یکتای تو نیست تو از شرک و شریک پاک و منزهی و من از ستمکارانم.
او پیامبر خدا و معصوم است . اما خودش را محتاج میبیند که به مقامی بالاتر برسد «سبحانک إنّی کنت من الظّالمین». که آن حضرت، قبل از آنکه وارد شکم ماهی شود به آن مقام نرسیده بود.
همچنین یوسف(ع) نیز پیامبر خدا و معصوم است. و برهانی که خداوند به او نشان داد، همان عصمتش بود:
و لقد همّت به وهمّ بها لولا أن رأی برهان ربّه کذلک لنصرف عنه السّوء و الفحشاء إنّه من عبادنا المخلصین.(سورة یوسف (12)، آیة 24.)
آن زن باز اصرار کرد و اگر لطف خاص خدا وبرهان روشن حق نگهبان یوسف نبود او هم به میل طبیعی اهتمام میکرد اینچنین عمل زشت و فحشا را از او دور کردیم که همانا او از بندگان معصوم ماست.
اما ایشان در یک درجه عصمت داشتند که:
و قال للّذی ظنّ أنّه ناج منهما اذکرنی عند ربّک فأنساه الشّیطان ذکر ربّه فلبث فی السّجن بضع سنین.(سورة یوسف (12)، آیة 42.)
آنگاه یوسف از رفیقی که او را اهل نجات یافت درخواست کرد که مرا نزد پادشاه یاد کن در آن حال شیطان یاد خدا را از نظرش ببرد بدین سبب در زندان چند سال محبوس ماند.
اما تسلیم مطلق نسبت به حب و بغض، خشنودی و غضب خداوند، مقامی خاص است که این مقام مخصوص برترین مخلوقات و خاتم پیامبران و آقای رسولان است، این مقامی است که میتوان گفت: اوست که از خشنودی خدا خشنود و از غضب خدا خشمگین میشود، و از طرفی دیگر خداوند تبارک و تعالی نیز از خشنودی او خشنود و از غضب او خشمگین میشود.
آیا بخاری و ذهبی فهمیدهاند که چه چیزی را روایت کردهاند:
إنّ الرّب یرضی لرضا فاطمة و یغضب لغضب فاطمة.
و آیا فهمیدهاند که اگر پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «همانا فاطمه(س) با خشنودی خدا خشنود و با غضب خدا غضبناک میشود».
این کلام دال بر این مطلب است که منشأ خشنودی و خشم حضرت فاطمه(س) نفس ایشان نیست بلکه منشأ آن خداوند تبارک و تعالی است. معنای این همان درجه عصمت کبری است که رسول الله(ص) دارد. بالاتر از آن، کلام پیامبر اکرم(ص) است که میفرمایند:
إنّ الرّب یرضی لرضا فاطمه و یغضب لغضب فاطمة.
همانا خداوند از خشنودی فاطمه(س) خشنود و از غضب او غضبناک میشود.
این به چه معناست که به درجهای برسد که «لام» خشنودی از طرف فاطمه(س) باشد (یعنی خداوند از خشنودی فاطمه(س) خشنود شود و این مقام بالاتر است از اینکه فاطمه(س) از خشنودی خدا خشنود گردد.)
اینجاست که معنای این سؤال فهمیده میشود که فاطمه(س) را چه کسی میشناسد، این فاطمه(س) چه کسی است؟ و در جواب میگوییم: امام جعفر صادق(ع) کسی است که میداند فاطمه کیست، ایشان میفرمایند:
إنّما سمّیت فاطمة فاطمة لإنّ النّاس فطموا عن معرفتها.(تفسیر فرات، ص 581.)
همانا فاطمه، فاطمه نامیده شد، چرا که مردم از شناخت ایشان ناتوانند.
پس با دلیل ثابت کردیم که از معرفت و درک مقام حضرت فاطمه(س) عاجز هستیم، ما از معرفت آن درجة بالایی که خداوند متعال رضایش را در رضایت او و غضبش را در غضب او گذارده است عاجز هستیم، عاجز هستیم از معرفت این مخلوق ربانی و حورای انسانی، او کیست؟...
امیرمؤمنان حضرت علی(ع) در شب دفن پیکر مبارک حضرت فاطمه(س) میفرمایند:
أمّا حزنی فسرمد و أمّا لیلی فمسهّد.( امالی المفید، ص 281)
حزن و اندوهم همیشگی شد و خواب بر من حرام گشت.
بهتر است بدانیم کسی که این جمله را بیان میکند دنیا و آخرت را شناخته و هر دو آنها را زیر پایش گذاشته است! چرا که اوست که فاطمه(س) را میشناسد. ملاحظه کنید هنگامی که برجنازة حضرت نماز میخواند چه میفرماید. آنچه برای او در کنار پیکر همسرش اتفاق افتاد، هیچ کجا رخ نداده است، نمیتوانیم بیشتر از این بگوییم. از مصباح الأنوار در بحارالانوار حدیثی از ابی عبدالله الحسین(ع) نقل شده است. که حضرت فرمودند:
إنّ أمیرالمؤمنین(ع) غسل فاطمة(س) ثلاثاً و خمساً، و جعل فی الغسلة الخامسة الآخرة شیئاً من الکافور، و أشعرها مئزراً سابغا دون الکفن، و کان هو الذی یلی ذلک منها، و هو یقول: أللّهمّ إنّها أمتک، و بنت رسولک، وصفیّک و خیرتک من خلقک، أللهّمّ لقنها حجتّها، و أعظم برهانها، و أعل درجتها، و اجمع بینها و بین أبیها محمد(ص). فلمّا جنّ اللیل غسّلها علیّ، ووضعها علی السریر، و قال للحسن: أدع لی أباذر فدعاه، فحملا إلی المصلّی، فصلّی علیها ثم صلّی رکعتین، و رفع یدیه إلی السماء فنادی: هذه بنت نبیک فاطمة ، أخرجتها من الظّلمات إلی النور، فأضاءت الارض میلا فی میل!(مقتل حسین خوارزمی، ج1، ص 86 ؛ بحارالأنوار، جلد 43، ص 214)
امیرالمؤمنین(ع)، فاطمه(س) را سه بار و پنج بار غسل دادند، در آخر غسل پنجم مقداری از کافور استفاده کردند و مئزری بر بدن آن حضرت پوشاندند و سپس فرمودند: خدایا، فاطمه از آنف تو و دختر رسول توست، صفی و برگزیدة خلق توست، حجتش را به او نشان ده و مقام او را عالی گردان و بین او و پدرش جمع کن... و آن هنگام که شب شد، علی(ع) او را غسل داد و بر تختی خوابانید و رو به حسن کرد و گفت: اباذر را بیاور، و او آمد. حضرت فاطمه(س) را به سوی محراب حمل کرد و دوباره دو رکعت نماز به جا آورد، سپس دستانش را به سوی آسمان بلند کرد و فرمود: این دختر پیامبرت فاطمه است، او را از ظلمات خارج و به سوی نور هدایت فرما. در آن هنگام منطقهای از زمین نورانی شد.
جمله آخر حضرت به چه معناست؟ ملاحظه بفرمایید، این جمله مجمل بیان شد، ممکن نیست جز برای غیرخدا این جمله گفته شود، میفرماید: خداوندا! فاطمه(س) را از این دنیای تاریکیها گرفتی و به سوی نور، نور آسمانها و زمین فرستادی.
ملاحظه بفرمایید که خداوند متعال دعای امیرالمؤمنین را اجابت فرمود. مثل اینکه خداوند به حضرت فرمود: بله، همانگونه که روح او را از نور پروردگارش خلق کردم او را به سوی نور فرستادم. و هنوز سخنان حضرت امیر(ع) تمام نشده بود که خداوند او را تصدیق نمود و نقطة نوری از بدن طاهر حضرت فاطمه(س) قسمتی از زمین را نورانی کرد.
این چه معنایی میدهد؟ به این معناست که «إنّالله و إنّا إلیه راجعون» برای همه است، ولی فاطمه(س) به نور خدا پیوست، نوری که از آن خلق شده بود.
این مقام فاطمه است... روحش به نور خداوندی پیوست و اینگونه آن جهان از بدن طاهری که از عالم ظلمانی به عالم روحانی شتافت استقبال نمود.
این فاطمه است که به آن مقام رسید. که «إنّ الربّ لیغضب لغضب فاطمة و یرضی لرضاها.» بهتر است که در اینجا به مناسبت اشارهای کنیم به آنچه که بخاری در روایت صحیحهای از عایشه آورده است که او گفت:
فاطمه(س) دختر رسول الله غضبناک شد و [یکی از صحابه] روی برگرداند، بعد از آن طولی نکشید که درگذشت.(صحیح بخاری، ج 4، ص 41.)
و از دیگری روایت کرده است که:
حضرت فاطمه(س) به علی(ع) وصیت کرده بود که او را مخفیانه دفن کند و آنها را از محل دفن او آگاه نسازد.
از این اعترافات میشود به نتیجهای رسید که دو مقدمه دارد. مقدمة اول همان است که اهل سنت میگویند که إنّ الله لیغضب لغضبها و همچنین میگویند که فاطمه(س) از آن صحابه غضبناک شد و از او روی برگرداند و در حالی که از او غضبناک بود درگذشت پس غضب خدا بر او حلال گشت و مقدمة دوم این است که خداوند میفرماید:
و من یحلل علیه غضبی فقد هوی.(سورة طه (20)، آیة 81.)
و هرکس مستوجب خشم من گردید همانا خوار و هلاک خواهد شد.
یتیمان زهرا (سلام الله علیها) به جانب مسجد شتافتند تا پدرشان را از مرگ غم انگیز مادر با خبر کنند. وقتى خبر وفات زهرا (سلام الله علیها) به على (ع) رسید از شدت غم و اندوه بیتاب شد و فرمود اى دختر پیامبر (ص) تو تسلى بخش من بودى بعد از تو از که تسلیتبجویم. (6)
صداى شیون یتیمان زهرا (سلام الله علیها) آواى جانسوز عزا بود که بگوش مردم مدینه رسید. عدهاى ازخواص بنى هاشم به درون خانه رفتند، مردم مدینه نیز بیرون خانه اجتماع کردند و در حالى که بشدت مىگریستند منتظر بودند جنازه زهرا (سلام الله علیها) را از خانه بیرون آورند تا در تشییع جنازه شرکت کنند ناگاه ابوذر از خانه خارج شد و گفت: پراکنده شوید چون تشییع جنازه به تاخیر افتاد. (7)
شبانگاه على (علیه السلام) پیکر پاک فاطمه (سلام الله علیها) را غسل داد. (8) در هنگام غسل وى اسماء نیز با على (ع) همکار داشت. (9)
تنى چند از پاک مردان و رازداران اهل بیت؛ چون سلمان فارسى، مقداد، ابوذر، عمار و حذیفه، عبدالله بن مسعود (10) ، عباس و عقیل همراه حسن و حسین و على (علیهم السلام) بر پیکر دختر پیغمبرنماز گزاردند. (11) شبانه فاطمه (سلام الله علیها) رادفن کردند، على (علیه السلام) او را بخاک سپرد (12) و اجازه نداد تا ابوبکر بر جنازه او حاضر شود (13) على (علیه السلام) جایگاه زهرا (سلام الله علیها) را با زمین یکسان ساخت تا مزارش شناخته نشود. (14) و به روایتى صورت چند قبر بنا کرد تا مزار واقعى مخفى بماند. (15)
سخنان حضرت على (علیه السلام) بر مزار حضرت زهرا(سلام الله علیها)
کلینى عالم و محدث معروف شیعى - متوفاى 328 ه.ق - مىنویسد:
پس از وفات فاطمه (سلام الله علیها)، على (علیه السلام) او را پنهان به خاک سپرد و جاى قبرش را ناپدید کرد، سپس برخاست روبه مزار رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) کرد و گفت:
سلام بر تو یا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ! از من و از دخترت که به دیدار تو آمده و اکنون در کنارت زیر خاک خفتهاست، خداوند چنین خواسته که او زودتر از دیگران به تو ملحق شود.
اى پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ! شکیبائىام از فراق محبوبهات به پایان رسیده، و خویشتن داری ام بخاطر جدایى سرور زنان عالم از دست رفته است. اما چه چاره جز آنکه طبق سنت تو بر مصائب صبر کنم، آنچنان که در مصیبت جدائی ات صبر نمودم. من سرّ تو را در آرامگاهت نهادم و تو بر روى سینه من جاى دادى «همه از خدائیم و به سوى خدا باز خواهیم گشت» همانا امانت به صاحبش رسید و گروگان دریافت گشت و زهرا (سلام الله علیها) از دستم گرفته شد. اى رسول خدا (ص) پس از او آسمان و زمین در منظر نگاهم زشت مىنماید. اندوهم جاودانه شد و شبم در بیخوابى مىگذرد و غمم پیوسته در دل است تا خدا مرا در جوار تو ساکن گرداند.
غصهاى دارم که از شدتش دل به خون نشسته و اندوهى دارم بهت آور، چه زود جمع ما را به پریشانى کشانید و میان ما جدائى افکند تنها بسوى خداوند شکایت مىبرم به همین زودى دخترت از همدست شدن امتت بر ربودن حقش به تو خبر خواهد داد، همه سرگذشت را از او بپرس و گزارش را از او بخواه، چه بسا درد دلهائى که چون آتش در سینهاش مىجوشید و در دنیا راهى براى گفتن و شرح دادن آن نیافت او هم اکنون مىگوید و خداوند هم داورى مىکند و او بهترین داوران است. سلام بر شما سلام وداع کننده که نه خشمگین است و نه دلتنگ اگر مىروم بخاطر دلتنگی ام نیست و اگر بمانم بخاطر بدگمانی ام به خدا از آنچه به صابران وعده داده نباشد.
آه، آه صبر آرام بخش و زیباست و اگر بیم چیرگى ستمکاران نبود براى همیشه چون معتکفان دراینجا مىماندم و چون فرزند مرده شیون سرمىدادم و سیل آسا مىگریستم. خدا گواه است که دخترت پنهان بخاک سپرده مىشود در حالى که حقش غصب شد و از ارثش محروم گشت. با اینکه هنوز روزى چند از وفاتت نگذشته بود و بر خاطرهها از یادت غبار کهنگى ننشسته بود.
اى رسول خدا! دل را به یاد تو آرام میدارم درود خدا بر تو و سلام و رضوان خدا بر فاطه (سلام الله علیها) باد» . (16)
على (علیه السالم) از فراق فاطمه ( علیها السلام) به شدت اندوهگین بود، رنج و اندوه على (ع) در سخنان از دل برآمدهاى که درکنار مزار زهرا (سلام الله علیها) گفته است هویدا است. گاه نیز سوز دل خود را در مرثیههایى که مىسرود و یا زمزمه مىکرد نشان مىداد. در دیوانى که منسوب به امیرالمومنین (ع) است شعرى با نوزده بیت آمده که على (ع) آنرا بر مزار فاطمه زهرا ( علیها السلام) سروده است. (17)
اما ابوالعباس مبرد - متوفاى 285 ه - دو بیت از آن شعرها را با اندکى تفاوت ذکر کرد. و گوید على (ع) به این اشعار تمثل جست.
لکل اجتماع من خلیلین فرقه *** و کل الذى دون الممات قلیل
و ان افتقادى واحدا بعد واحد *** دلیل على ان لایدوم خلیل (18)
جمع هر دو دوستى را عاقبت فراق و پریشانى است و هر چیز جز مرگ ناچیز است و اینکه من دوستى را پس از دوست دیگر از دست مىدهم نشان آن است که هیچ دوستى جاوید نمىماند.
در جستجوى مزار فاطمه ( علیها السلام)
«و لاى الامور تدفن سرا بضعة المصطفى و یعفى ثراها»
پاره تن مصطفى چرا پنهان بخاک سپرده شد و مزارش پنهان ماند؟
بدون هیچ تردیدى پس از دفن شبانه و مخفیانه زهرا (ع) مزارش نیز پنهان داشته شد. اما چرا بایستى درشهر پیامبر (ص) مزار تنها دخترش که به فاصله کوتاهى از او به دیدار خدا شتافت مخفى بماند؟ چرا نباید آنگونه که شایسته مقام اوست انبوه مردم در عزاى او و تشییع جنازهاش شرکت کنند و بر او نماز بگزارند و دفنش نمایند؟ آیا اینها بخاطر اجراى وصیت زهرا (ع) نبود؟ از این رو آن روزها کسى بدرستى جایگاه مزار فاطمه (ع) را نمىدانست و اگر کسى از على (ع) سراغ مزار فاطمه (ع) را مىگرفتبه احتمال قوى پاسخش به سکوت برگزار مىشد.
سکوتى که در آن هزاران نکته اعتراض آمیز نهفته بود زیرا على (ع) سعى و اصرار فراوان در پنهان داشتن مزار زهرا (ع) داشتبدین خاطر جایگاه مزار فاطه را با زمین یکسان کرد آنگاه صورت هفت قبر (19) و یا چهل قبر در بقیع ترتیب داد و هنگامى که مردم به بقیع رفتند صورت چهل قبر را دیدند از این روشناخت مزار فاطمه (ع) بر آنان مشکل افتاد. (20)
طبرى در دلائل الامامه مىنویسد آن روز صبح مىخواستد زنها را ببرند که قبرها رانبش کنند و جنازه زهرا (ع) را از قبر بیرون آوردند و بر آن نماز بخوانند اما با تهدید على (ع) منصرف شدند. (21)
با این وجود در مورد مزار فاطمه زهرا (ع) چهار قول وجود دارد:
1- برخى مزار فاطمه (ع) را در بقیع مىدانند از جمله اربلى در کشف الغمه و سید مرتضى در عیون المعجزات (22) اهل سنت نیز عموما بر این باورند آنان مزارى را که درکنار مزار چهار امام (ع) وجود دارد مزار فاطمه دختر رسول خدا (ص) مىدانند. (23)
2- برخى چون ابن سعد و ابن جوزى گویند فاطمه (سلام الله علیها) رادر خانه عقیل دفن نمودهاند. (24)
3- برخى مزار فاطمه (سلام الله علیها) را در روضه پیامبر (ص) مىدانند.
4- عدهاى گویند فاطمه (ع) را در خانهاش دفن نمودند که قرائن، روایات و اقوال زیادى این قول را تایید مىکند که عبارتنداز:
1- هیچ دلیلى نداشت که على (ع) فاطمه زهرا (ع) را در جوار پیامبر (ص) به خاک نسپارد زیرا خانه فاطمه (ع) درکنار خانه رسول خدا (ص) بود و بنابراین خانه فاطمه فضیلتبیشترى نسبتبه بقیع داشت آنگونه که حتى بعدها ابوبکر و عمر هم هنگام مرگشان وصیت کردند در جوار پیامبر ( صلى الله علیه و آله) دفن شوند. امام حسن مجتبى (ع) هم هنگام شهادت وصیت نمود کنار جدش بخاک سپرده شود که متاسفانه اهل بیت (ع) هنگام اجراى وصیتبا مخالفتبرخى روبرو شدند. (25)
و از این رو حضرت را در کنار جدهاش «فاطمه بنت اسد» بخاک سپردند. (26)
در اینجا روشن مىشود: اول آنکه اهل بیت تاکید داشتند تا در کنار پیامبر (ص) به خاک سپرده شوند و دوم امام حسن ( علیه السلام) کنار مزار فاطمه بنت اسد دفن گردید بنابراین مزارى که در بقیع در کنار مزار چهار امام ( علیهم السلام) قرار دارد مزار فاطمه بنت اسد است نه مزار فاطمه زهراء (ع) !
2- هر چند دفن فاطمه (ع) شبانه صورت گرفت اما با توجه با بافتشهرى مدینه در آن زمان انتقال فاطمه (ع) از خانهاش به بقیع و عبور ازکوچههاى تنگ و از جلوى خانههاى کوچکى که به سبک روستاها غالبا حیاطى هم نداشتند چندان آسان نمىنماید زیرا کافى است تنها در این مسیر چشمى بیدار باشد و یا بیدار شود و همه نقشهها بر باد رود.
3- سخن على (ع) بر مزار فاطمه (ع) که پس از دفن او برخاست و رو به قبر پیامبر (ص) کرد و فرمود «السلام علیک یا رسول الله عنى و عن ابنتک النازلة فى جوارک» (27) یعنى: سلام بر تو اى رسول خدا (ص) ازمن و از دخترت که در جوار تو فرود آمده.
و طبق نقل کلینى: «السلام علیک عنى و عن ابنتک و زائرک و البائنة فى الثرى ببقعتک» (28) یعنى: اى رسول خدا (ص) ! از من و دخترت که به دیدار تو آمده و در کنارت که زیر خاک آرمیده درورد باد.
از هر دو عبارت کافى و نهج البلاغه چنین استفاده مىشود که على (ع) پس ازدفن فاطمه (ع) رو به قبر پیامبر (ص) کرد. بنابراین معلوم مىشود قبر شریف نبوى (ص) در پیش روى او بود، و اگر على (ع) در بقیع بود بایستى رو به سوى قبر حضرت مىکرد نه رو به قبر شریف پیامبر. دیگر اینکه به تصریح ذکر شده که فاطمه (ع) در جوار پیامبر (ص) و در کنار او به خاک سپرده شده است.
4- شیخ صدوق ابن بابویه عالم بزرگ شیعه - متوفاى 389 ه - گوید: برایم ثابتشده که فاطه (ع) رادر خانهاش دفن نمودند، پس از آنکه مسجد را توسعه دادند قبر فاطمه (ع) در مسجد واقع شد. من سالیکه به سفر حج رفتم در مدینه رو به سوى خانه فاطمه (ع) که از اسطوانه روبروى باب جبرئیل تا پشتحظیره مرقد نبوى است نمودم و در آنجا زیارت فاطمه را به جا آوردم. (29)
گروهى دیگر از علماء نظیر علامه حلى و علامه مجلسى معتقدند که فاطمه (ع) را درخانهاش دفن نمودند. (30)
5- شیخ طوسى - متوفاى 460 ق - گوید صحیح آن است که فاطمه (ع) در خانهاش یا روضه پیامبر (ص) دفن گردید، زیرا دیثشریف پیامبر (ص) این مطلب را تایید مىکند که فرمود: «ما بین قبرى و منبرى روضة من ریاض الجنه» بین قبر و منبرم باغى از گلشنهاى بهشت است. (31)
در صورتى که مکان روضه را وسیعتر بدانیم قول شیخ طوسى نیز قابل قبول است و گرنه خانه فاطمه (ع) ما بین قبر ومنبر پیامبر (ص) نبوده استبلکه پایین قبر پیامبر (ص) قرار داشته است.
6- درسال 886 ق بدنبال آتش سوزى درمسجد نبوى در مدینه سمهودى تاریخ نگار و مدینه شناس معروف که ازعلویان مصرى ساکن مدینه بود ماموریت نظارت بر تعمیرات را به عهده گرفت از این رو به مقصوره قدم نهاد تا به کار خویش پردازد در هنگام تعمیر قبرى در زیر کف اطاق حضرت فاطمه ( علیها السلام) پیدا شد که باید قبر فاطمه (ع) دختر پیامبر (ص) باشد. (32)
7- وجود مزار شریف فاطمه (ع) درحجرهاش معروف و مشهور بوده زیرا به عهد سمهودى خدام حرم شریف نبوى (ص) مردم را هنگام زیارت مردم را راهنماى مىکردند تا جلو حجره فاطمه (ع) قدرى از کنار ضریح پیامبر (ص) فاصله گیردند مبادا پا بر مزار فاطمه (ع) نهند. زیرا مىدانستد که بنا بر یکى از اقوال آنجا مزار فاطمه (ع) است. (33)
8- مردى از امام جعفر صادق (ع) مکان مزار فاطمه (ع) را سؤال نمود حضرت فرمود: «در خانهاش دفن شد» . (34)
9- به موجب روایتى که معتبرترین کتب شیعه نظیر اصول کافى، عیون اخبار الرضا، مناقب و دیگر کتابها آن را نقل کردهاند: مردى از حضرت رضا (ع) مکان قبر فاطمه (ع) را پرسید حضرت فرمود فاطمه (ع) را در خانهاش دفن نمودند بعد از آنکه بنى امیه مسجد را توسعه دادند قبر فاطمه (ع) در مسجد واقع شد. (35)
10- مردى بنام ابراهیم بن محمد همدانى نامهاى به امام على النقى نوشت و از حضرت محل دفن فاطمه (ع) را سؤال کرد. امام در پاسخ وى نوشت او را کنار جدم رسول خدا (ص) بخاک سپردند. (36)
بنابراین با توجه به دلائلى که ذکر شد جاى تردید باقى نمىماند که فاطمه زهرا ( علیها السلام) در خانهاش دفن گردید بخصوص که ائمه علیهم السلام نیز این موضوع را با صراحتبیان فرمودهاند و به یقین فرزندان بهتر جاى قبر مادرشان را مىدانند و اهل خانه از درون خانه بهتر خبر دارند اگر فاطمه (سلام الله علیها) دستور ساختن نعش رابه اسماء مىدهد نه براى این است که جسد او را مىخواستند جابجا کنند بلکه بدین جهت است که چند تنى که بر او نماز مىگزارند پیکرش را نبیند و اگر على (ع) صورت قبرهاى در بقیع بنا مىکند بدان خاطر است تا مزارهاى واقعى در آن مقطع خاص زمانى مخفى بماند واگر با کسانى که قصد شکافتن آن قبرهاى غیر واقعى را دارند به مقابله جدى برمىخیزد بدان خاطر است که اگر آن شبه قبرها شکافته شود بر آنان تردیدى نخواهد ماند که فاطمه در خانهاش به خاک سپرده شده و هر چند على (ع) مزار فاطمه را با زمین یکسان قرار داده بود اما کنجاویها راز نهفته را آشکار مىکرد. بعد از گذشت آن دوران خاص دیگر پنهان داشتن مزار دلیل خاص نداشت و از این رو فرزندان فاطمه (ع) یعنى حضرت امام جعفر صادق امام رضا و امام على النقى (که درود خدا بر آنان باد) با صراحت فرمودند که مزار فاطمه (علیها لاسلام) درخانهاش مىباشد و در کنار پیامبر ( صلى الله علیه و آله) بخاک سپرده شده است. اکنون تنها پاسخ به این سوال باقى است که مکان حجره فاطمه زهراء ( علیها السلام) در مسجد نبوى کجاست؟
در پاسخ به این سوال مورخ کبیر اهل سنتشیخ محمود بن محمد النجار در کتابش الدرة الثمینه فى اخبار المدینه چنین مىنویسد: قبر فاطمه رضى الله عنها در خانه اوست که عمر بن عبد العزیز آن را ضمیمه مسجد کرد خانه او امروز داخل مقصوره و پشتحجره پیامبر (ص) است و در آن محرابى قرار دارد. همچنین قبر پیامبر (ص) وسائر حجرات همسرانش در مسجد قرار دارد. (37)
تاریخ وفات
در تاریخ وفات حضرت زهرا (ع) نیز اختلاف است عدهاى از علماء شیعه و سنى وفات فامه زهرا (ع) را 75 روز (38) و عده اى 95 روز بعد از وفات پیامبر (ص) مىدانند. (39)
یکى از مواردى که موجب اختلاف شده این است که در خط کوفى تقطه گذارى وجود نداشته است. واز این رو خمس و سبعون (75 روز) و خمس و تسعون (95 روز) هر دو یکسان نوشته مىشده که در خواندن و قرائت آن اشتباه پیش آمده است.
با توجه به اینکه وفات پیامبر (ص) در روز دوشنبه 28 صفر سال یازدهم هجرى قمرى مطابق 7 خرداد سال 11 ه.ش اتفاق افتاد بنابر گفته اول (75 روز) تاریخ وفات فاطمه (ع) 13 جمادى الاولى سال یازدهم ه.ق مطابق هفدهم مردادماه سال 11 هجرى شمسى و بنابر گفته دوم (95 روز) تاریخ 3 جمادى الاخر سال 11 ه.ق مطابق با ششم شهریور سال 11 هجرى شمى مىباشد البته گفتههاى دیگر در تاریخ وفات حضرت زهرا هست اما فاصله 75 روز یا 95 روز با نظر اهل بیت (ع) هماهنگ است از این رو ما را با دیگر گفتهها کارى نیست. با توجه به قرائنى چند آنچه صحیحتر مىنماید 95 روزاست. (40) .
-------------------------------------------------------------
1. طبقات ج 8 ص 18- سنن بیهقى ج 4 ص 34- ذخائر العقبى ص 53- بحار الانوار ج 43 ص 189.
2. بحار الانوار ج 43 ص 192.
3. سلمى همسر ابى رافع کنیز پیامبر (ص) بود که حضرت وى را آزاد فرموده بود بعدها افتخار خدمتگزارى به فاطمه را یافات و به خاطر تشابه اسمیش به اسماء برخى تاریخ نگاران این جریان را به اسماء نسبت دادهاند ر.ک. به پاورقى ج 43 ص 181 بحار الانوار.
4. مسند الامام احمد بن حنبل ج 6 ص 163- حلیة الاولیاء ج 2 ص 43- ذخائر العقبى ص 43- اسدالغابه ج 5 ص 590- امالى مفید ص 172.
5.شاید هم خود سلمى!.
6. بحار الاوار ج 43 ص 186.
7. بحار الاوار ج 43 ص 192.
8. طبقات ابن سعد ج 8 ص 18.
9. کشف الغمه بحار الانوار ج 3 ص 185 و 189 و 184.
10. تفسیر فرات بن ابراهیم ص 215- رجال کشى ص 4- اختصاص ص 5.
11. بحار الانوار ج 43 ص 183.
12. طبقات ج 8 ص 18.
13. انساب الاشراف.
14. بحار الانوار ج 43 ص 193.
15. دلائل الامامه ص 46.
16. اصول کافى ج 1 ص 458- کشف الغمه - دلائل الامامه ص 47 امالى مفید ص 165- درنهج البلاغه بطور خلاصهتر یاد شده خطبه 194 نهج البلاغه فیض ص 651 شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ج 10 ص 265.
17. بحار الانوار ج 43 ص 216.
18. کامل ابوالعباس مبرد ج 4 ص 30.
19. بحار الانوار ج 43 ص 182.
20. دلائل الامامه ص 46.
21. دلائل الامامه ص 46.
22. کشف الغمه عیون المعجزات ص 47.
23. نگاه کنید به تصاویر شماره 7و8.
24. طبقات ج 8 ص 20 تذکرة الخواص.
25. مقاتل الطالبین ص 48 و 49- کشف الغمه ج 1 ص 586- تاریخ یعقوبى ج 2 ص - 255 شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ج 16. ص 14.
26. کشف الغمه ج 1 ص 586 مناقب ابن شهر آشوب ج 4 ص 44 ارشاد مفید ص 192- فتوح ابن اعثم ج 4، ص 208.
27. نهج البلاغه فیض ص 652- خطبه 195.
28. اصول کافى ج 1 ص 458.
29. من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 341.
30. بحار الانوار ج 43 ص 188- منتقى علامه حلى - مراة العقول ج 1 ص 39.
31. بحار الانوار ج 43 ص 185.
32. مکه مکرمه مدینه منوره ص 160.
33. وفاء الوفاء ج 2 ص 469 و ص 906.
34. قرب الاسناد ص 161- بحار الانوار ج 10 ص 192.
35. دفنت فى بیتها فلما زادت بنو امیة فى المسجد صارت فى المسجد» . اصول کافى ج 1ص 461 عیون اخبار الرضا ج 1 ص 311 مناقب ابن شهر آشوب ج 3 139 مراة العقول ج 5 ص 349- معانى الاخبار ص 268.
36. ریاحین الشریعه ج 2 ص 93.
37. الدرة الثمینه فى اخبار المدینه ص 359 و 360 نگاه کنید به تصویر شماره 9.
38. اصول کافى ج 1 ص 458 الامامه و السیاسه ج 1 س 20 دلائل الامامه ص 45 کشف الغمه.
39. روایتى از امام باقر (ع) .
40. ر.ک به مصباح المتهجد ص 732 مصباح کفعمى ص 511 اقبال سید بن طاوس ص 623- دلائل الامامة ص 45 بحار الانوار ج 43 ص 170 و 180- منتخب التواریخ ص 102 منتهى الامال ص 99.
فاطمه اسوهی عهد و عصر خاصى نیست ما همچنان از چشمهی جوشان او مىنوشیم و بعد از ما نیز نسلهاى آینده بر کنارهی این چشمه زانو خواهند زد شاید از این روست که امام زمان(عج)، فاطمه(س) را اسوهی خویش مىخواند؛ زیرا نیازها و مسایل جامعهی امام عصر(عج) را سیره و سلوک فاطمه(س) پاسخ مىدهد.
به گزارش خبرگزاری قرآنی ایران (ایکنا)، فقه در کنار کلام. تفسیر و حدیث، کوشیده است وظیفه خویش را نسبتبه «کوثر» آفرینش ادا کند. راه حقشناسى از او را ارائه دهد، بخشى از افتخار طرح این الگوى بزرگ بشریت را بر دوش کشد و سیماى او را در آینهی خود منعکس سازد.
بررسى برخى از احکام فقهى مربوط به فاطمه(س) نشان مىدهد که این احکام در شمار پرسابقهترین احکام فقهى قرار داشتهاند به عنوان مثال نماز حضرت زهرا(س) تا آنجا در صدر اسلام شهرت داشت که اهل کوفه به این نام آن را مىشناختند و یا زیارت آن حضرت(ع) آنگونه که صاحب جواهر مىگوید از ضروریات مذهب بلکه از ضروریات دین به شمار مىرود.
1 - آگاهى و شناخت نسبت به فاطمه(س)
آنکه بر قلهی شناخت فاطمه(س) مىایستد و پهندشت اختلافهاى مسلمین را نظاره مىکند، حق را به درستى از باطل تشخیص مىدهد.
کسى که به سرزمین شناخت فاطمه(س) سفر کند، درخت اندیشهاش به بار اسلامشناسى مىنشیند، زمینههاى بحثى که خورشید شناخت فاطمه(س) بر آنها بتابد روشنایى و وضوح مىیابد امامت این نابترین اندیشه کلامى با شناختن سیرهی فاطمه(س) شناخته مىشود. تاریخ، کژیها و درستىهاى آن با تاریخ فاطمه(س) دانسته مىشود و ... ولى دریغا که بسیارى در نیمکرهی تاریک جهل و دور از نور فاطمه(س) رحل اقامت افکندهاند و از مزایاى شناخت او در همه زمینهها بىبهره ماندهاند، شناختن فاطمه(س) و غور در این شناخت یک ضرورت است و وظیفه.
امام صادق(ع) در بیان جایگاه شناخت او فرمود: «کسى که فاطمه را بدرستى بشناسد «شب قدر» را درک کرده است.»
2 - اسوهپذیرى از فاطمه(س)
فاطمه اسوهی همه است، اسوهی عهد و عصر خاصى نیست. هر چه زمان ما را از عصر او دورتر کند، بیشتر به او نیازمند خواهیم شد. ما همچنان از چشمهی جوشان او مىنوشیم بعد از ما نیز نسلهاى آینده بر کنارهی این چشمه زانو خواهند زد. شاید از این روست که امام زمان(عج) همان نجاتدهندهی بشر در آخرالزمان فاطمه(س) را اسوهی خویش مىخواند؛ زیرا نیازها و مسایل جامعهی امام عصر(عج) را سیره و سلوک فاطمه(س) پاسخ مىدهد «وفى ابنة رسول الله(ص) لى اسوة حسنة»
چشمهاى جویندهی ما باید زندگى او را سراپا به نظاره بنشیند، چه آنکه سیرهی این هدیه بزرگ خدا مشعلى است که ما را از شبهاى جهل و گودالهاى انحراف رهایى مىبخشد. فقیهان مستند برخى از فتاوى خود را فعل فاطمه(س) و تأسى به آن حضرت(ع) قرار دادهاند. به عنوان نمونه صاحب جواهر زیارت قبور در شنبه و پنجشنبه را بر پایهی تأسى به فاطمه(س) مستحب مؤکد مىشمرد.
در میان توصیه هاى حضرت حق به پیامبرانش ، بیشترین توصیه اى که به چشم مى خورد ، توصیه به حسنات اخلاقى است ; زیرا ظهور حسنات اخلاقى در افق وجود انسان سبب خوشبختى او در دنیا و آخرت و عامل جذب مردم به پاکى ها و نیکى هاست .
همه ى پیامبران توصیه هاى حضرت حق را با دل و جان پذیرفتند و حقایق سفارش شده را بر صفحه ى نفس ثابت و استوار نمودند و هر عاقل منصفى را به خاطر آراسته بودنشان به حسنات اخلاقى به خود و آیین نجات بخششان جذب کردند .
توصیه هاى حضرت حق به پیامبران گاهى خطاب به همه ى آنان و گاهى به فردى خاص است . بخشى از این توصیه ها در قرآن مجید است ، مانند : توصیه به عفو و گذشت ، دورى جستن از انتقام بى مورد ، فرو خوردن خشم ، نیکى با دیگران ، انفاق ، صدقه ، رعایت حق ایتام و مساکین و مستضعفان ، اصلاح میان مردم ، دعوت به صلح و آشتى و آرامش و اتحاد و وحدت ، پیروى از حق ، حرکت در راه راست ، امر به معروف و نهى از منکر ، مشورت با اهل عقل و درایت ، رعایت حقوق همسایه و دوست و زیردست ، داورى به عدالت ، رعایت ادب ضیافت و میهمانى ، تشویق به کار خیر و برّ و احسان ، رعایت حقوق اسیران و بردگان و پرهیز از ستم و تجاوز .
بخشى از توصیه هاى حق در احادیث قدسى است از این قرار است:
1 ـ ورع
یَا أحمد ! عَلَیکَ بِالوَرَعِ ، فَإنَّ الوَرَعَ رأسُ الدِّینِ وَوَسَطُ الدّینِ وآخَرُ الدِّینِ . إنَّ الوَرَعَ یُقَرِّبُ العَبدَ إلَى اللهِ تَعالَى . . .(1) .
اى احمد ! بر تو باد به ورع و اجتناب از گناه و حفظ خود از فساد ; زیرا ورع سرِ دین و وسط دین و پایان دین است . بى تردید ورع انسان را به خداى بزرگ نزدیک مى کند .
در روایتى دیگر آمده است :
سُئِلَ أمیرُالمُؤمنین (علیه السلام) مَا ثَبَاتُ الإیمانِ ؟ فَقَالَ : الوَرَعُ . فَقِیلَ لَه مَا زَوالُهُ ؟ قَالَ : الطَّمَعُ(2) .
از امیرالمؤمنین (علیه السلام) پرسیدند : مایه ى استوارى و پابرجایى ایمان چیست ؟ فرمود : اجتناب از گناه و پرهیزکارى ، به حضرت گفتند : سبب نابودى ایمان چیست ؟ فرمود : طمع .
حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمود :
عَلَیکُم بِالوَرَعِ وَصِدقِ الحَدِیثِ وَأداءِ الأمانَةِ وَعِفَّةِ البَطنِ وَالفَرْجِ(3) .
بر شما باد به پرهیزکارى و اجتناب از گناه و راستى در گفتار و اداى امانت و پاک نگاه داشتن شکم و شهوت از حرام .
رعایت ورع و اجتناب از گناه در همه ى شؤون زندگى سبب بیرون آمدن از حجاب هایى است که مانع پرواز انسان به سوى مقام قرب و عامل محروم ماندن انسان از دیدن انوار جلال و جمال و علت نرسیدن به مقام کمال و دور ماندن از تحقق آرزوها و آمال واقعى است .
برداشته شدن هر حجابى سبب درک و کشف حقیقتى است که پیش از آن براى انسان نمودار و نمایان و قابل دیدن نبود . حجاب معنوى بدترین و ضخیم ترین پرده اى است که دیده ى باطن عبد را از مشاهده ى جمال حضرت ربّ مانع مى شود .
این حجاب ها از دلبستگى هاى بى مورد و وابستگى هاى بى حکمت و ارتباط هاى خالى از بصیرت به امور فریبنده ى مادى به صورت ، زیبا و به حقیقت ، دیو سیرت به وجود مى آید و هر یک از این حجاب ها سبب روى کردن انسان به گناهى یا گناهانى است که عاقبت و پایان آن گناهان غضب حق و آتش سوزان دوزخ است .
باشد نجات نمى یابد ، زاهدان هم جز با ورع به نجات نمى رسند(4) .
خداى عزیز ورع را مایه ى کمال و سرمایه ى جمال و لباس جلال و سر ایمان و ستون دین و چون کشتى نجات بخش خوانده است ، بر ماست که از این حسنه ى اخلاقى و زیور باطنى استفاده کنیم و توشه اى قابل توجه براى آخرت خود از برکت آن فراهم آوریم .
2 ـ احترام به محتاج و فقیر
خداى مهربان در یکى از توصیه هایش به موسى بن عمران فرمود :
أکرِمِ السائِلَ إذا أتاکَ ، بِرَدّ جَمیل أو إعطَاء یَسِیر(5) .
به درخواست کننده ى نیازمند ، با رد کردنش به صورتى زیبا ـ اگر مالى ندارى ـ یا پرداخت به او ـ گرچه به مالى اندک ـ احترام بگذار و او را گرامى دار .
ثروت و مال در حقیقت امانتى از سوى خدا در اختیار انسان است تا انسان از آن مال احتیاجات و نیازهاى خود را برآورده کند و به اندازه ى مسکن و پوشاک و خوراک و مرکَب و مخارج ضرورى دیگر از آن استفاده نماید و مازاد بر آن را به صورت انفاق ، صدقه ، زکات ، خمس به نیازمندان آبرودار و اقوام فقیر و از کار افتادگان و ایتام تهى دست بپردازد . بخل در پرداخت مال امرى بسیار ناپسند و مذموم و موجب شقاوت و سبب دچار شدن انسان به آتش دوزخ است(6) .
حضرت على (علیه السلام) درباره ى بهترین اموال مى فرماید :
أفضَلُ المالِ مَا وَقى بِه العِرضُ وَقُضِیَت بِهِ الحُقوقُ(7) .
برترین مال ، مالى است که آبروى انسان به آن حفظ شود و به وسیله ى آن حقوق الهى و مردم ادا گردد .
أفضلُ الأموال أحسنُها أثراً عَلَیک(8) .
برترین اموال خوش اثرترین آنها بر تو است .
امام صادق (علیه السلام) فرمود :
المَالُ مَالُ اللهِ ، جَعَلَهُ وَدائِعَ عِندَ خَلْقِهِ ، وَأمَرَهُمْ : أن یَأْکُلُوا مِنهُ قَصْداً وَیَشْرِبُوا مِنهُ قَصْداً وَیَلْبِسُوا مِنهُ قَصداً وَیَنْکِحُوا مِنهُ قَصداً وَیَرْکِبُوا مِنهُ قَصداً ; فَمَن تَعَدّى ذَلِک کَانَ مَا أکَلَهُ حَراماً وَمَا رَکِبَهُ مِنْهُ حَراماً(9) .
مال ، مال خداست ، آن را نزد آفریده هایش به امانت نهاده ، و آنان را فرمان داده : از آن مال در حدّ میانه و بدون افراط و تفریط بخورند و بیاشامند و بپوشند و ازدواج کنند و بر مرکب سوارى بنشینند ; پس کسى که از حد میانه در مصرف مال تجاوز کند ، آنچه از آن مى خورد و بر آن سوار مى شود حرام است .
حضرت على (علیه السلام) درباره ى بدترین اموال مى فرماید :
شرّ الأموَالِ مَا لَم یُغْنِ عَن صاحِبِه(10) .
بدترین اموال ، مالى است که غضب و عذاب خدا را از صاحبش برطرف نکند .
شَرّ المالِ مَا لَم یُنْفِقُ فِى سَبِیلِ اللهِ مِنهُ وَلَم تُؤدّ زَکاتُه(11) .
بدترین مال ، مالى است که از آن در راه خدا انفاق نشود و زکاتش را نپردازند .
حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) سبب دوام و بقاى مال را هزینه کردن آن در راه خدا و رفع نیاز نیازمندان مى داند :
مَن کَثُرَتْ نِعَمُ اللهِ عَلیهِ ، کَثُرَتْ حَوَائِجُ النّاسِ إلَیهِ ; فَمَنْ قَامَ للهِ فِیها بِمَا یَجِبُ فِیهَا عَرَّضَهَا لِلدَّوَامِ وَالبَقَاءِ ، وَمَن لَم یَقُم فِیهَا بِمَا یَجِبُ عَرَّضَهَا لِلزَّوالِ وَالفَنَاءِ(12) .
کسى که نعمت خدا بر او زیاد شود ، نیازمندى هاى مردم به او زیاد مى گردد ; پس کسى که به پرداخت آنچه در مال واجب است برخیزد ، مال را در معرض دوام و بقا قرار داده و کسى که به پرداخت آنچه در مال واجب است اقدام نکند ، آن را در معرض زوال و نابودى گذاشته است .
3 ـ مایه هاى تقرب به خدا
حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمود :
خداى متعال به موسى وحى کرد : بى تردید چیزى عبد را محبوب تر از سه چیز نزد من ، به من نزدیک نمى کند . موسى گفت : آن سه چیز کدام است ؟ فرمود : زهد و بى رغبتى به دنیا ، و اجتناب از گناهان ، و گریه از بیم من . موسى گفت : براى کسى که این سه حقیقت را به کار گیرد چیست ؟ خدا فرمود : حکومت و تفویض هرکارى را در بهشت براى زاهدان قرار مى دهم و همه ى مردم را نسبت به اعمالشان بازرسى مى کنم ، ولى پرونده ى اجتناب کنندگان از گناه را تفتیش نخواهم کرد ، اما گریه کنندگان در رفیق اعلایند و کسى با آنان در این مقام شریک نخواهد بود(13) .
خداى مهربان در وصیتى به موسى (علیه السلام) فرمود :
یَابنَ عِمرانَ ! هَب لِى مِن قَلبِکَ الخُشُوعَ وَمِن بَدنِکَ الخُضُوعَ وَمِن عَینَیکَ الدُّمُوعَ فِى ظُلَمِ اللَّیلِ وَادْعُنى فَإنّکَ تَجِدُنِى قَرِیباً مُجِیباً(14) .
پسر عمران ! براى من در تاریکى هاى شب از دلت خشوع و از بدنت فروتنى و از دو دیده ات اشک بیاور و مرا بخوان که بى تردید مرا نزدیک و اجابت کننده خواهى یافت .
حضرت امام باقر (علیه السلام) مى فرماید : موسى بن عمران از پروردگار درخواست وصیت و سفارش کرد و گفت : پروردگارا ! مرا سفارش و وصیت کن . خطاب رسید : تو را به توحید و عبادت خود سفارش مى کنم . باز گفت : پروردگارا ! مرا سفارش و وصیت کن . سه بار جواب آمد تو را به توحید و عبادت خود سفارش مى کنم . دیگر بار گفت : مرا وصیت کن . پاسخ آمد تو را به رعایت و حفظ حقوق مادرت وصیت مى کنم . گفت : باز هم مرا وصیت کن . خطاب رسید : تو را به رعایت و حفظ حقوق مادرت وصیت مى کنم . موسى گفت : باز هم مرا سفارش و وصیت کن . جواب آمد : تو را به رعایت حقوق پدرت سفارش مى کنم . حضرت باقر (علیه السلام) فرمود : به این خاطر گفته اند نیکى به مادر سه و به پدر یک سوم(15) .
---------------------------------------------------------------------------
1 ـ ارشاد القلوب : 1 / 203 ، الباب الرابع و الخمسون ; بحار الانوار : 74 / 26 ، باب 2 ، حدیث 6 .
2 ـ امالى صدوق : 289 ، المجلس الثامن و الأربعون ، حدیث 11 ; سفینة البحار : 8 / 439 ، فى الورع .
3 ـ امالى طوسى : 222 ، المجلس الثامن ، حدیث 384 ; بحار الانوار : 67 / 306 ، باب 57 ، حدیث 28 .
4 ـ ارشاد القلوب : 1 / 203 ، الباب الرابع والخمسون ; بحار الانوار : 74 / 26 ، باب 2 ، حدیث 6 .
5 ـ کافى : 8 / 45 ، حدیث موسى ( ع ) ، حدیث 8 ; بحار الانوار : 74 / 34 ، باب 2 ، حدیث 7 .
6 ـ سوره ى توبه ( 9 ) : 34 .
7 ـ بحار الانوار : 75 / 7 ، تتمة باب 15 ، حدیث 60 .
8 ـ غرر الحکم : 367 ، خیر الأموال ، حدیث 8288 .
9 ـ مستدرک الوسائل : 13 / 52 ، باب 19 ، حدیث 14720 .
10 ـ غرر الحکم : 369 ، شر الأموال ، حدیث 8353 ; هدایة العلم : 583 .
11 ـ غرر الحکم : 369 ، شر الأموال : حدیث 8354 ; هدایة العلم : 583 .
12 ـ نهج البلاغه : 864 ، حکمت 372 .
13 ـ عن حمزة بن حمران ، عن أبی عبد الله (علیه السلام) ، قال : أوحى الله تعالى إلى موسى أنه : ما یتقرب إلی عبد بشیء أحب إلی من ثلاث خصال ، فقال موسى : وما هی یا رب ؟ قال : الزهد فی الدنیا ، والورع من محارمی ، والبکاء من خشیتی ، فقال موسى : فما لمن صنع ذلک ، فقال : أما الزاهدون فی الدنیا ; فأحکمهم فی الجنة ، وأما الورعون عن محارمی ; فإنی أفتش الناس ولا أفتشهم ، وأما البکاءون من خشیتی ; ففی الرفیق الأعلى لا یشرکهم فیه أحد .
14- قصص الأنبیاء راوندى : 161 ، باب 5 ، حدیث 181 ; بحار الانوار : 13 / 352 ، باب 11 ، حدیث 46 .
15 ـ امالى صدوق: 356، المجلس السابع و الخمسون، حدیث 1; بحار الانوار: 13 / 329، باب 11، حدیث 7.
عن جابر ، عن أبی جعفر (علیه السلام) قال : قال موسى بن عمران (علیه السلام) : یا رب ! أوصنی ، قال : أوصیک بی ، فقال : یا رب ! أوصنی ، قال أوصیک بی ثلاثا ، فقال : یا رب ! أوصنی ، قال : أوصیک بأمک ، قال : یا رب ! أوصنی ، قال أوصیک بأمک ، قال : أوصنی ، قال : أوصیک بأبیک ، قال : فکان یقال لأجل ذلک أن للأم ثلثا البر و للأب الثلث .
حضرت فاطمه هدیه عاشقانه خداوند به عالم وجود است، هدیه ای بس ارزشمند که مانندش نباشد، شخصیت والای آن حضرت و مقام بلند و کم نظیری که در وادی عرفان و عبادت کسب کرده بود او را ممتاز و در جایگاه سرور زنان عالم قرار داد .
آن حضرت در بیت انقلاب متولد شد و تمام دوران کودکی را در آغوش پدری گذراند که مشغول یک مبارزه عظیم جهانی و فراموش نشدنی بود.
وی در دوران کودکی، سختیهای مبارزه دوران مکه را چشید، به شعب ابیطالب برده شد، گرسنگی و سختی و رعب و انواع شدتهای دوران مبارزه مکه را لمس و بعد که به مدینه هجرت کرد، همسر مردی شد که تمام زندگی اش جهاد فیسبیل الله بود .
در تمام قریب به یازده سال زندگی مشترک فاطمه زهرا (س) و امیرالمؤمنین(ع)، هیچ سالی، بلکه هیچ نیم سالی نگذشت که این شوهر، کمر به جهاد فیسبیلالله نبسته و به میدان جنگ نرفته باشد و این زن بزرگ و فداکار، همسری شایسته یک مرد مجاهد و یک سرباز و سردار دائمی میدان جنگ را نکرده باشد .
زندگی فاطمه زهرا (س) اگر چه کوتاه و حدود بیست سال بیشتر طول نکشید، اما این زندگی از جهت جهاد، مبارزه ، تلاش، کار انقلابی، صبر انقلابی، درس، فراگیری و آموزش، سخنرانی و دفاع از نبوت و امامت و نظام اسلامی، دریای پهناوری از تلاش و مبارزه و کار و در نهایت هم شهادت است .
شک نیست که علاقه پیامبر به حضرت فاطمه (س) تنها به دلیل رابطه پدر و فرزندی نبود . هر چند این عاطفه در وجود پیامبر موج می زد ، اما تعابیر و سخنانی که پیامبر به هنگام اظهار علاقه نسبت به دختر خود بیان می کرد، نشان دهنده این بود که در اینجا معیارهای دیگری مطرح است.
بی تردید شخصیت والای حضرت فاطمه و مقام بلند و کم نظیری که در وادی عرفان و عبادت کسب کرده بود، همچنین عفاف و تفوایی که از خود نشان داد ، نقش محوری و اصلی را در این تجلیلها و تکریم ها ایفا کرد ، تا جایی که پیامبر ایشان را " مادر خویش " لقب داده و آن حضرت را " ام ابیها" نامیدند.
سیدة النساء
رسول خدا فرموده است: فاطمه سیده نساء اهل الجنه. (فاطمه بانوی زنان بهشت است.)
از امام صادق (ع) پرسیده شد: آیا این سخن پیامبر، تنها درباره زنان صدر اسلام صادق است؟ ( آیا فاطمه فقط سرور و بانوی زنان زمان خودش بوده است؟)
امام صادق فرمود: نه، فاطمه سرور همه زنهای بهشت است، از اولین تا آخرین.
در روایتی دیگر رسول خدا فرمود: دخترم فاطمه بزرگ تمام زنهای عالم است.
و نیز فرمود: ای علی، خدای تعالی به تمام دنیا نگاهی افکند و مرا بر همه مردهای دنیا برگزید، سپس نگاهی دیگر کرد و تو را بر همه مردان بعد از من اختیار کرد، آن گاه نگاهی افکند و ائمه ای را که از فرزندان تو هستند را بر دیگران برگزید و سرانجام برای چهارمین بار نگاهی افکند و فاطمه را بر تمام زنهای عالم را برگزید.
حضرت فاطمه (س) تنها یک تفکر یا تصور یک حقیقت حیات بخش نیست، بلکه تجسمی عینی و زنده از برکت خداوند بر انسان است، در آستانه 20 جمادی الثانی سالروز ولادت آن حضرت، گروه دین و اندیشه خبرگزاری مهر برخی از فضایل بانوی عترت را منتشر می کند .
حضرت امام صادق (ع) فرمود: فاطمه نزد خدای تعالی 9 اسم دارد: فاطمه، صدیقه، مبارکه، طاهره، زکیه، راضیه، مرضیه، محدثه و زهرا.
فاطمه ؟
رسول خدا فرمود: زیرا او و شیعیانش از آتش جهنم قطع شدهاند. (فاطمه به معنای قطعشده و بریده است.)
و نیز امام صادق (ع) فرمود: زیرا او از هر شر و بدی بریده شده است و نیز چون مردم از رسیدن به معرفت کامل او قطع شده اند.
صدیقه ؟
زیرا او هرگز در زندگی جز راست نگفت و هر آنچه پدر بزرگوارش فرمود، تصدیق کرد.
رسول خدا به امیرالمؤمنین فرمود: یا علی، من به فاطمه سفارشهایی کرده ام که به تو بگوید. او هر چه گفت بپذیر، زیرا او راستگوست، بسیار راستگو.
مبارکه ؟
برکت به معنای خیر فراوان است و از فاطمه نسل فراوانی به عالم اسلام هدیه شده . لذا در بعضی از تفاسیر آمده است که در آیهی « انا اعطیناک الکوثر» ( ای رسول گرامی ما به تو خیر کثیر عطا کردیم) منظور، فاطمه (س) است.
طاهره ؟
امام باقر (ع) فرمود: زیرا او از هر ناپاکی ظاهری و هر گونه ناپاکی دامن، مبری است.
و نیز طبق روایات متعدد، آیه تطهیر( انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا) درباره حضرت فاطمه نازل شده است. پس فاطمه طاهره است زیرا هر گونه رجس و پلیدی و ناپاکی از وجود مقدسش دور است.
زکیه ؟
زکاة هم به معنای رشد و نمو و هم به معنای طهارت است، بنابراین زکیه هم یعنی از فاطمه نسل پرباری پا به عرصه وجود خواهد گذاشت و هم اینکه او وجودی است پاک و طاهر .
راضیه ؟
زندگی کوتاه حضرت فاطمه با غم و اندوه و نیز با تلاش و سختی همراه بود. او زندگی بسیار مشکلی را پشت سر گذاشت ولی هرگز لب به شکایت باز نکرد، بلکه همواره خدای بزرگ را شکر میکرد و راضی بود د.
روایت شده روزی رسول خداحضرت فاطمه را دید که لباس خشنی بر تن داشت و با دستهای مبارکش آسیاب میکرد در حالیکه طفل کوچک خود را هم شیر میداد. رسول خدا گریان شد و فرمود: ای دخترکم، تلخی این دنیا را بچش، برای رسیدن به شیرینی آخرت.
حضرت فاطمه نه تنها لب به شکایت باز نکرد، بلکه عرض کرد: ای رسول خدا، من خدا را برای نعمتهایش سپاسگزارم.
و نیز روزی امیرالمؤمنین از رسول خدا خواست اگر ممکن باشد برای فاطمه مستخدمه ای بگیرد، اما رسول خدا تسبیح فاطمه را به آنها تعلیم فرمود. حضرت زهرا پس از شنیدن این دستور پیغمبر اکرم سه بار فرمود: من از خدا و رسولش راضیم.
مرضیه ؟
تمام کارهای حضرت فاطمه مورد رضایت خدا و رسول بود. رسول خدا هیچ گاه بر فاطمه غضب نکرد، به او خرده نگرفت و برعکس، گاهی میفرمود: فداها ابوها. (پدرش به قربانش) .
این چنین است که رسول خدا رضای فاطمه را رضای خدا میدانست و میفرمود: خدا از غضب فاطمه غضب می کند و از رضایت او راضی میشود.
محدثه ؟
امام صادق (ع) در این مورد فرمود: زیرا ملائکه از آسمان فرود میآمدند و با او سخن میگفتند.
در فرهنگ اسلامى محدثان راستین همواره از حرمت و منزلت ویژه اى برخوردار بوده اند، محدثان و راویان در حفظ و حراست از گنجینه هاى معارف و ارزشهاى دینى و ذخایر گرانمایه مکتب تشیع و رشد و تعالى فرهنگ غنى اسلامى نقش اول را داشته اند و حامل ودایع و امانتهاى گرانقدر الهى و رازدار اسرار آل رسول بوده اند.
زهرا ؟
امام صادق فرمود: زیرا نور آن بانوی مکرمه در یک روز سه بار برای امیرالمؤمنین میدرخشید، و چون در محراب عبادت میایستاد نور درخشنده او برای اهل آسمان می درخشید همانگونه که نور ستارگان برای اهل زمین میدرخشد.
برخی نامهای دیگر حضرت فاطمه (س)
حصان (محفوظ)، حره (آزاده، شریف)، سیده (بانوی محترم)، عذراء (پرده نشین)، حوراء (فرشته، حوریه)، مریم کبری (مریم برتر)، نوریه (تابناک، درخشنده ) و نام آن بانو در آسمان، منصوره (یاریشده) است.
کنیه های حضرت
ام الحسن، ام الحسین، ام المحسن، ام الائمه، ام ابیها.
حضرت فاطمه (س) آن قدر به پدر بزرگوارش محبت می کرد و مادرانه عشق می ورزید که " ام ابیها" (مادر پدرش) لقب گرفت.