آیا در تاریخ بشر از ثبات عقیده اى سراغ گرفته اى ، که هیچ سستى در آن راه نیابد ، و از آتش فشانیها و زلزله ها بر او لرزه نیفتد ، و کدام زلزله اى براى عقیده شدیدتر از اجتماع دشمنان بسیار ، و نیرومند براى تخطئه و تکفیر ، و هرگونه گناهى که از این دو دارند ! مى تواند وجود داشته باشد ، و کدام آتش فشانى براى عقیده سوزنده تر از تهدید به مرگ محتوم و در انتظار و یا خود مرگ مى تواند باشد ؟ و علاوه آیا هیچ پرسیده اى که مبارزه فقط به خاطر ایمان و عقیده ، که سستى و انحراف در آن راه ندارد و در راه سود و نفع نیست و به دور ثروت و مال و جاه طلبى نمى چرخد چگونه مى تواند بود ؟
او یعنى پسر ابوطالب در تمام جوانب حیات فقط به خدا و شئون حق عشق مىورزید ، و در تمام لحظات حیات جز به حضرت دوست اندیشه نکرد ، و سخت ترین حوادث و مصائب کمترین اثرى در عقیده و ایمان او به جا نگذاشت ، و بلکه آن حضرت براى تمام بشریت تا قیامت اسوه ایمان و امیرمؤمنان گشت .
آیا ، از دنیا خواسته اى براى تو از مهر و عاطفه اى سخن گوید ، که از قلبى سرچشمه مى گیرد که مالامال از مهر و شفقت است ، و از زبانى بیرون مى آید که جز صلح و سلامت بر آن جارى نگردد ، و از اینجا است که او قدرت پیروزمندى است که در پاى آن ، فریبندگیهاى زمین شکست مى خورند ، و این در آن دورانى است که سودپرستى و آزمندى ، استثمار و احتکار منافع بر مردم حکومت مى کند، و دشمنان على به خاطر آنها با هم مى جنگند و سپس در برابر صاحب این قلب و زبان پرمهر و محبت و براى نبرد با آن یکى مى شوند و متحد مى گردند .
آیا در قاموس لغات و کلمات معنى عصمت و بى گناهى را دریافته اى ، لغت ها و کلمه اى که مردم آن را به کار مى برند ، مى نویسند و در زندگى خود کم یا زیاد با آن به سر مى برند و هرکسى به حکم تکوین خود ، چیزى از آن بهره مى برد و همه هم زادان آن از قبیل : پاکى دل ، صفاى نیت ، صفاى محض به سوى آن مى خوانند .
و اگر بخواهى که آن را در چیزى محسوس و مادى نشان دهى و به اشک هاى شب و شبنم صبح دم آن را تشبیه کنى ، کار درستى نکرده اى ، زیرا بى گناهى و عصمت پاکى انسان است نه مولود شب و صبح ، بى گناهى محض و عدم آلودگى از قلب سلیم و دل پاک سرچشمه مى گیرد ، قلبى که چنان بر صاحب خود تکیه دارد ، که زمستان بر حرارت خورشید !!
و چنان بر آن بستگى و پیوند دارد که زمین بر آب ، تا آن را زنده و سرسبز و خزم سازد !
آیا بزرگ مردى را شناخته اى که از عوامل محبت و وفا بیش از آنچه دیگران فهمیده اند درک کرده بود .
و این محبت و این وفا در چهارچوب سرشت خالص او و آمیخته با جان و دل او بود ، همه را دوست داشت ، و آن را به خود مى بست .
و در وفا نیز بر خود تکلیف روا نمى داشت و از صمیم دل دریافته بود ، که آزادى قداستى دارد که هستى و جهان خواستار آن است و هیچ چیز را به جاى آن نمى پذیرد ، و در محور آن هر عاطفه و هر فکرى دور مى زنند و بر محور آن محبت و وفا آزاد و بى قید مى گردند ، و از اینجا است که : بدترین برادران آن کسى است که براى او تکلف باید کرد ، و طبعاً بهترین آنها کسى است که چنین نباشد .
آیا از فرمانروائى خبر دارى که خود را از نان سیر خوردن دور نگهدارد ، چه در آنجا یعنى در مملکت او کسانى یافت مى شوند که سیر نمى شوند ، و جامه نرم نپوشد در حالى که در میان افراد ملت هستند ، کسانى که لباس خشن و درشت مى پوشند و درهمى را اندوخته خود نسازد که در بین مردم نیاز و فقر وجود دارد و به فرزندان و یاران خود وصیت کند که غیر این راه و روش را نپیمایند و از برادر خود به خاطر یک دینار که بدون حق از بیت المال طلب مى کرد بازخواست کند و یاوران و پیروان و فرمانداران خود را به خاطر یک گرده نان که به رشوت از ثروتمندى گرفته و خورده اند به محاکمه بکشد و تهدید کند و بیم دهد و به یکى از فرماندهانش پیغام دهد که :
سوگند صادقانه بر خداوند که اگر او به کوچکترین چیزى از مال ملت خیانت ورزد ، چنان بر او سخت گیرد که به اندک مال ، گران بار و بى آبرو گردد و دیگرى را بدین سخن کوتاه و زیبا و نغز مخاطب قرار دهد :
به من خبر رسید که زمین را درو کرده ، و هرچه زیر پایت بود برگرفته اى و آنچه را به دستت رسیده خورده اى ، بایست حساب دهى و وضع خود را به من گزارش کنى .
و بر سومى از کسانى که رشوه مى گرفت و به نام بینوایان جیب و کیسه خود را پر مى کرد ، و به عیاشى و خوشگذرانى مى پرداخت چنین وعده مى دهد :
از خدا بترس ، مال مردم را به خود آنان برگردان و تو اگر این کار را نکنى و خداوند تو را به دست من برساند ، وظیفه اى که در پیشگاه خداوند دارم درباره تو انجام مى دهم و با شمشیرم تو را مى زنم ، شمشیرى که آن را بر کسى نزدم مگر آن که به دوزخ سرنگون شد !!
آیا از میان مردم ، سردار و امیرى را شناخته اى که در زمان و مکان ریاست ، به دست خود آسیاب بچرخاند ، و نانى خشک درست کند که آن را به زانو مى شکند ، و کفش خود را به دست خود وصله مى زند ، و از مال دنیا کم یا زیاد چیزى را اندوخته و پس انداز خود نسازد ، زیرا هدف وى در زندگى آن است که حق بینوایان و ستم دیدگان و بیچارگان را از استثمارگران و احتکارچیان باز ستاند و زندگى سالم و خوشى را براى آنان فراهم آورد .
او در فکر سیر شدن و خوب پوشیدن و آرام خوابیدن نبود ، در حالى که در قلمرو حکومت او ، کسى است که امید قرص نانى ندارد ، شکم هاى گرسنه و جگرهاى تشنه وجود دارند و مى گفت ، و چه سخن ارج دار و نیکوئى است :
آیا فقط به این اکتفا کنم که به من پیشواى مسلمانان بگویند ، ولى در سختى هاى روزگار با توده شریک نباشم ؟!
و البته با این منطق کم ارزش ترین چیزهاى دنیا در نزد او حکومت بر مردم است ، اگر نتواند حقى را برپا داشته و ستم و باطلى را نابود سازد .
آیا در مهد عدالت ، بزرگى را مى شناسى که همیشه بر حق و حقیقت بود ، ولو آن که همه مردم روى زمین بر ضد او متحد مى شدند ، و دشمنان او اگرچه کوه و بیابان را هم پر مى ساختند بر باطل و گمراهى بودند ، که عدالت در او یک مذهب و یک امر اکتسابى نیست ـ گو اینکه بعداً خود روش و مکتبى شد ، و برنامه اى نیست که سیاست دولت آن را تشریح کرده و بوجود آورده باشد ، ولو اینکه این نقطه هم در مد نظر وى بود ، و راهى نیست که به طور عمد آن را بپیماید تا در نزد مردم به مقام صدارت برسد ، ولو اینکه او این راه را رفت و در دلهاى پاکان براى همیشه جا گرفت .
بلکه عدالت در بنیاد و مبادى اخلاقى و ادبى او اصلى است که با اصول دیگرى پیوند دارد ، و طبیعى است که ممکن نیست او خود را بر ضد آن وادارد ، تا آنجا که گوئى این عدالت ماده اى است که در ارکان جسمى و بنیان بدنى او مانند مواد دیگر به کار رفته و وجود او را تشکیل داده اند و در واقع عدالت خونى باشد در خونش و روحى باشد در روحش .
مسیح بر فلک و شاه اولیا به تراب***دلم زآتش این غصه گشته بود کباب
سئوال کردم از این ماجرا زپیر خرد***چو غنچه لب به تبسم گشود وداد جواب
به حکم عقل به میزان عدل سنجیدند***مقام و مرتبه این دو گوهر نایاب
نشست کپه میزان مرتضى به زمین***به آسمان چهارم مسیح شد پرتاب
آیا در مرکز دشمنى ها بزرگى را شناخته اى که سودپرستان که در میان آنها گروهى از نزدیکان و خویشان وى هم بودند ، با وى جنگیدند و آنها که بر وى غلبه یافتند شکست خوردند و او که شکست خورد پیروز گردید ؟!
زیرا مفاهیم انسانیت ، پیروزمندان بر وى را منکوب و رسوا ساخت ، چون که پیروزى آنها با حیله و مکر و توطئه و به خاطر به دست آوردن دنیا با شمشیر ستمکارانه بود ، و او که شکست خورد مقام بلندى یافت ، چون شکست او در روشنائى عقل و قلب ، متضمن جوهر شهادت ، در راه شرافت و فضیلت انسان و حقوِ بشر ، و به خاطر وصول به عدالت و مساوات بود ، و از اینجا است که پیروزى آنان شکست بود و شکست او پیروزى بزرگى براى ارزش هاى انسانى انسان بود .
آیا تاریخ ، درباره جنگوى دلاورى که فوِ العاده شجاع است ، پرسیده اى که رزم جویان بر ضد خود را به خاطر اینکه انسان هستند دوست بدارد ، و تا آنجا در این مهرورزى پیش برود که به یاران خود ، آنها را توصیه کند ، در حالى که او مصلح بزرگ و لایق و صالحى است که مورد مکر و حیله و نیرنگ آنان واقع شده است ، و بگوید : تا آنها شروع نکنند با آنها نجنگید ، و اگر به یراى خدا شکست خوردند ، آن که را پشت کرد نکشید ، و آن که را فرار مى کند تعقیب ننمائید ، و زخمى شدگان را زخم نزنید و کمک کنید و زنان را آزار نرسانید .
سپس ده ها هزار نفرى که جمع شده اند و به ناحق به خون وى تشنه اند ، آب را به روى او ببندند و به او پیغام دهند که آب را تا مرگ وى به روى او خواهند بست و او آنها را از مرکز آب عقب براند و آن را اشغال کند ، و آنگاه همان دشمنان را بر این آب بخواند ، تا از آن بخورند ، همچنان که خود و یارانش و مرغان هو از آن مى خوردند ، و کسى مانع نمى شد !!
و مى فرمود : پاداش مجاهد شهید در راه خدا ، بزرگتر از آن کسى نیست که قدرت یابد و عفو کند ، شاید کسى که عفو مى کند و مى بخشد از فرشتگان باشد !!
و تا آنجا پیش مى رود که بعد از آن که دست جنایتکارى او را مورد سوء قصد قرار داد که زندگى را به سبب آن بدرود گفت ، به عزیزان خود درباره قاتل خود چنین مى گوید : اگر ببخشید به تقوا نزدیکتر است .
جنگجوى شجاعى که عوامل شجاعت عجیب ، و مردانگى بى نظیر او با عوامل و محبت شگفت انگیزش ارتباط دارند .
او از کسانى که علیه او توطئه مى چیدند ، در حالى که قدرت داشت آنها را از بین ببرد ، فقط انتقاد نمود و آنها را توبیخ کرد ، و هنگامى که براى توبیخ نزد آنها رفته بود ، تنها و سر برهنه و بى سلاح بود ، ولى آنها همه غرِ در سلاح بودند ، به طورى که صورت آنها از خلال اسلحه به سختى پیدا بود ، پس با آنان از برادرى انسانى ، و دوستى ها ، سخن مى گوید ، و بر حال آنها گریه مى کند که چرا در این راه گام بر مى دارد ، تا آن که آنان فقط خون وى را خواستار شدند ، او که شمشیر بى نوایان و محرومان است صبر و شکیبائى به خرج داد تا آنان جنگ را شروع کنند ، آنگاه آنان را از جایشان کند ، تکان داد ، درهم کوبید و مانند گردبادى سهمناک که ریگ هاى بیابان را بر هوا مى برد ، صفوفشان را از هم پاشید و پراکنده ساخت .
او فقط کسانى را که یاغى و متجاوز و ستمگر بودند و قصدى جز فساد و بدى و دشمنى نداشتند به خاک افکنده و نابود ساخت ولى در آن حال که پیروز شد ، بر کشته هاى آنها گریه کرد ، در صورتى که آنها کشتگان خودپرستى و هوسرانى بودند وهمین زشتى و پستى بود که آنان را به این راه کج و منحرف کشانده بود .
آیا هیچ رهبر جامعه اى را شناخته اى که همه وسائل قدرت و ثروت در نزد وى گرد آید به طورى که بر دیگران فراهم نباشد ، آنگاه او از همه آنها در حسرت و دورى دائمى باشد ، و با اینکه حسب و نسب والائى دارد ، بگوید : هیچ حسبى چون تواضع نیست و دوستدارانش او را دوست بدارند و او بگوید : آن کس که مرا دوست دارد پوشاک فقر را آماده سازد ، در دوستى او غلو کردند و او گفت : کسى که مرا به طور غلوآمیز دوست بدارد اهل نجات نیست و این را وقتى گفت که نخست خود را مخاطب قرار داده بود : خدایا بر من ببخشاى آنچه را که مردم نمى دانند .
بر گروه دیگرى که او را دوست نداشتند ، همانند نصیحت گوى خوش اخلاقى نصیحت کرد ، پند و اندرز داد ، او را دشنام دادند رفقا و یارانش ناراحت شدند ، و به ناسزاگوئى متقابل پرداختند به آنها گفت : من دوست ندارم که شما ناسزا بگوئید .
بر او بدى کرده و به دشمنى برخاستند و در غیاب او حق وى را ادا نکردند و بر ضد وى توطئه چیدند و او مى گفت : برادر خود را با نیکى کردن عتاب و توبیخ کن و با نیکوکارى وى را باز گردان ، و برادر تو در دورى از تو ، قوى تر از تو بر پیوند با او نباشد ، و در بدى نیرومندتر از تو بر نیکى نباشد .
به او گفتند که با بعضى از تبهکاران ولو براى مدتى کم کنار آید تا حکومتش محفوظ بماند و او گفت : دوست تو کسى است که تو را از زشتى باز دارد و دشمن تو آن باشد که تو را اغفال کند و سپس افزود : راستى را اگر هم بر ضرر تو باشد بر دروغ اگر هم تو را سود رساند ترجیح بده .
به کسى که نیکى کرده بود به جنگش آمد ، و او خود را مخاطب ساخت : کسى که سپاسگزار نباشد تو را از نیکى و احسان باز ندارد .
از نعمت هاى زمین بر او تعریف کردند به گوینده نظرى افکند و گفت : حسن خلق چه نعمت خوبى است .
سپس خواستند او را به پیروزى به هر وسیله اى که مقدور باشد مایل سازند ، چنانکه دیگران مى کنند و او فرمود : کسى که گناه و زشتى بر او غلبه داشته باشد پیروز نگشته و آن کس که با بدى و شر غالب گردد در واقع شکست خورده است .
از زشتى ها و بدیهاى دشمنانش چیزهائى مى دانست که دیگران نمى دانستند ، و او از آنها چشم پوشیده و گفت : بهترین اعمال مردان شریف چشم پوشى از چیزهائى است که مى داند .
دشمنان و پیروان نادانش روزگار را بر او تنگ ساختند و چیزها مى گفتند که در هر قلبى ایجاد بدبینى مى کرد و او در عوض همیشه تکرار مى کرد : در گفتارى اگر بتوانى احتمال نیک بدهى گمان بد مبر !!
آیا آن پیشواى دینى و رهبر مذهبى را شناخته اى که به فرماندارانش درباره مردم چنین توصیه مى کند : مردم یا برادر دینى شما هستند ، یا انسانى نظیر شما مى باشند ، با آنان از گذشت و اغماض خود چنان روا دارید که دوست دارید خداوند از شما عفو و اغماض کند ، و آیا صاحب قدرتى را شناخته اى که به خاطر برقرارى عدل و داد در میان توده ، بر قدرت خود شورید !! و آیا صاحب ثروتى را مى شناسى که از ثورت و مال دست بشوید ، و فقط به قرص نانى اکتفا کند ، که زندگى او را حفظ کند ، و زندگى در نزد وى فقط سود رساندن به برادران انسان اوست ، اما دنیاهاى او باید کسى غیر او را بفریبد .
این است آثار وجودى پاکان و صدیقان ، آن هم مشتى از خروار و قطره اى از اقیانوس ، و وجبى از دو جهان !
اینان به خاطر پاکى و صداقت در بساط حضرت حق راه داشته و مأذون در مجالست با حضرت اویند .
آرى پاکان و صدیقان را اوصافى دیگر و حیثیت و هویتى غیر آن است که دیگران را ، پاکان و صدیقان را قلبى و روحى و نفسى و عملى غیر عموم است .
اینان از هنگام شروع بیدارى و بینائى به تصفیه تمام وجود برخاستند ، و در خانه هستى خود غیرى باقى نگذاشتند ، کمال ذلت را یافتند تا عزیز شدند ، کمال خضوع و خشوع را آوردند تا سرور و امیر گشتند ، به مرگ اختیارى مردند ، تا زنده شدند ، حقیقت بهشت و جهنم را در اعمال یافتند ، تا از جهنم براى ابد آزاد ، و مستعد ورود به بهشت الهى در قیامت شدند .
جلال و جمال و کمال و حقیقتى جز حضرت احدیت نیافتند و آنچه غیر او یافتند ، از شئون حضرت دوست یافتند .
و تا این گونه نمى شدند به بساط خدمت راه نمى یافتند ، و اذن مجالست براى جلوس در مقام قرب نمى یافتند .
سعید الدین سعید فرغانى در شرح تائیه ابن فارض در شرح این بیت که به عنوان مقول قول حق است :
أَتَیْتَ بُیُوتاً لَمْ تَنَلْ مِنْ ظُهُورِها***وَأَبْوابُها عَنْ قَرْعِ مِثْلَکَ سُدَّتْ
مى فرماید :
که راه به بارگاه عشق و وصل حضرت ما ، جز نیستى و فناى حقیقى نیست ، و خانه هاى اسماء و صفات حضرت ما که مراتب وصل حقیقى اند ، با آشیانه هاىوجود مقید مجازى ، و اسماء و صفات مستعار امتیازى تو ، پشتاپشت افتاده اند ، من جهة القدوم و الحدث .
پس تا یک سر موى از هستى مقید تو و اضافت اسماء و صفات از قول و فعل و علم و عمل و غیر آن ، به خودى خودت در تو باقى و ثابت است ، و تو در بند آنى ، که آن را وسیلت وصول به جناب وصل ما سازى ، چنان است که مى خواهى که در خانه هاى مراتب وصل حضرت ما ، از راه پشت بام درآئى ، و هرگز کسى این را میسر نشود ، و از این راه بى راهى بقاى هستى و آگاهى مضاف به تو که پشت و بام این خانه هاست ، هیچکس به این خانه هاى مراتب وصل ما نرسیده است و نتواند رسید .
چه اطراف این بارگاه از باروى عزت :
( إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً ) .
و سد محکم :
( وَلَیْسَ الْبِرُّ بِأَن تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَکِنَّ الْبِرِّ مَنِ اتَّقَى وَأْتُوا الْبُیُوتَ مِن أَبْوَابِهِا ) .
حصنى عظیم منیع دارد ، و باز درهاى آن خانه هاى اسماء و صفات که مراتب وصل مااند و آن درهاى محض فنا و محو آثار و حظوظ است ، بالکلیه از کوفتن چون توئى که هنوز از سر حظوظ خود برنخاسته اى و لذت وصال ما به قیتى از هستى خود مى طلبى چنان بسته است که هرگز به این کوفتن تو گشاده نشود !!
چون نفس از شوائب رذایل و ملکات شیطانى ، و هواجس ابلیسى پاک گردد ، و به حسنات و محامد آراسته شود ، و در تمام شئون حیات جانب صدِ و صداقت پیش گیرد لایق قرب و مأذون در مجالست با حضرت دوست خواهد گشت .
وداعى غم انگیز با یارى عزیز
"السلام علیک من قرین جل قدره موجودا و افجع فقده مفقودا"؛ سلام بر تو اى نزدیکى که وقتى بودى گرامى بودى و حال که در آستانه رفتن هستى، رفتنت فاجعه است و ما را غمگین مىکند همچون کسى که عزیزترین عضو خانوادهاش را از دستبدهد.
"و مرجو آلم فراقه"؛ سلام بر تو اى تکیهگاه امید که در هنگام مفارقت، ما را متالم و رنجور کردى. آن ماه که در جان انسان رسوخ داشت، وقتى از جان فاصله مىگیرد جایش را غم پر مىکند. آن فهمیدنها و صفاى ضمیر دیگر نیست. آن نشاطى را که انسان در ماه مبارک رمضان براى نثار و ایثار دارد در غیر ماه مبارک رمضان ندارد. اگر انسان در این ضیافتحق از خدا، غنا و بىنیازى طلب کند، چیزى او را به خود متوجه و مشغول نمىکند؛ نه از کسى مىترسد و نه از بذل جان دریغ مىکند.
"السلام علیک من الیف آنس مقبلا فسر و اوحش منقضیا فمض"؛ (7) سلام بر تو اى دوستبا الفت که وقتى آمدى، ما را مسرور کردى و وقتى رفتى، ما را گداختى و رفتى، داغ زدى و رفتى! این حرف، حرف یک انسانى است که با باطن روزه این ماه و با باطن لیله قدر در تماس بوده است.
وداع با ماه رقت قلوب و قلت ذنوب
"السلام علیک من مجاور رقت فیه القلوب و قلت فیه الذنوب"؛ سلام بر تو اى همسایه عزیز که در مجاورت و جوار رحمت تو بودیم. تو همسایهاى بودى که در این مدت دلها رقیق مىشد و گناهان کم.
در مناطق ییلاقى و در سرزمینى که سبز و خرم است چشمه معدنى مىجوشد، چون با املاح و رسوبات همراه است، این آب زلال نیست که راه خود را طى کند و راه باز کند و تشنهها را سیراب کرده و به مقصد برسد، بلکه با رسوبات و املاح همراه است. این آب زلال است که وقتى از چشمه مىجوشد راه خود را باز مىکند و راه کسى را هم نمىبندد؛ همه این درختها و گیاهان تشنه سر راه را هم سیراب مىکند تا به دریا برسد، این خاصیت آب زلال است که اصلا به دنبال تشنه مىرود تا سیرابش کند. سرش را به سنگ مىزند و تلاش و کوشش مىکند که خود را به تشنهها برساند اما اگر این آب رسوبى باشد همین که مىجوشد راه خود را مىبندد. بعد از چند سال در آن مزرع، تلى از سنگ پیدا شده و همه آن سرزمینهاى سبز، خشک مىشود و از او چیزى روئیده نمىشود.
این آب وقتى زلال و صاف نباشد جلوى خودش را هم مىبندد؛ افکار و اندیشه در دلها هم همین طور است، اگر زلال باشد از جان مىجوشد، با زبان و قلم منتشر مىشود، به گوش و چشم مىرسد و از آنجا به دلهاى دیگران مىرسد؛ لذا یکى از القاب عالم "ماء معین" است که ریشه اصلى آن درباره حضرت ولى عصر (عج) است که یکى از القاب مبارک آن حضرت "ماء معین" است: "قل ارایتم ان اصبح ماءکم غورا فمن یاتیکم بماء معین". (8)
ماء معین یعنى آب جارى؛ آبى که چشم، آن را مىبیند. علم و عالم را ماء معین مىگویند، چون مانند چشمه زلال است که مىجوشد. حرفى که مىزند، چیزى که مىنویسد، علمى است که از جان او تراوش کرده و به گوش و چشم شخصى رسیده است و او مىفهمد و به دیگرى مىگوید، دیگرى هم مىفهمد و به بعدى مىگوید.
این مانند یک چشمه زلالى است که بالاخره به اصلش مىرسد اما افکار و اندیشه و خیالات باطل مانند همان رسوبات و املاح معدنىاند که همان جا قلب را مىبندند؛ کم کم این قسى مىشود، وقتى که دل بسته شد، نه چیزى از آنجا سرایت مىکند و به دیگران مىرسد و نه حرف دیگران به آنجا مىرسد. نه حرف او در غیر مؤثر است و نه حرف غیر در او مؤثر مىباشد. امام سجاد(ع) فرمود: دلها در این ماه نرم و رقیق و گناهان در این ماه کم مىباشد.
ماه پیروزى بر شیطان
"السلام علیک من ناصر اعان على الشیطان و صاحب سهل سبل الاحسان"؛ سلام بر تو اى رفیقى که کمک کردى تا ما بر شیطان مسلط شدیم. انسان در این ماه بر شیطان مسلط مىشود. به خاطرات شیطانى گوش فرا نمىدهد. تو براى ما مصاحب خوبى بودى که ما توانستیم بر شیطان پیروز شویم.
ما نه تنها در بعد سلبى از دستشیطان نجات پیدا کردیم که کار بد نکردیم، بلکه در بعد اثباتى هم پیروز شدیم.
راههاى خیر را خوب و به آسانى طى کردیم. اگر در غیر ماه مبارک رمضان کار خیر را به سختى انجام مىدادیم، در این ماه به آسانى انجام دادیم، تو باعثشدى که ما راه احسان را با سهولت طى کردیم.
ماه آزادى
"السلام علیک ما اکثر عتقاء الله فیک" سلام بر تو اى ماهى که چقدر بندهها را خدا در این ماه آزاد کرده است. خدا آنها را که گرفتار آتش و رذائل اخلاقى بودند، از دست این بندها آزاد کرد و نعمتى بهتر از آزادى نیست.
امام صادق(ع) فرمود: "من رفض الشهوات فصار حرا"؛ (9) اگر کسى شهوت را ترک کند، آزاد مىشود و نعمتى بالاتر از آزادى و آزادگى و حریت نیست که انسان گرفتار شهوت و غضب و برده هوى نباشد و زمامش را به دست هوسش نسپرد.
"و ما اسعد من رعى حرمتک بک"؛ چقدر سعادتمند شد آن کسى که احترام تو را حفظ کرد و مواظب بود تا در این ماه حرف بد نزند، خیال و گناه بد نکند.
ماه محو کننده گناه
"السلام علیک ما کان امحاک للذنوب و استرک لانواع العیوب"؛ سلام بر تو اى حقیقت ماه مبارک رمضان که تو محوکننده گناه هستى و پوشانندهتر از هر چیزى نسبتبه عیوب انسان. عیب را مىپوشانى و گناه را محو مىکنى.
اول پوشاندن و ستر و بعد مغفرت است. خداى سبحان اول مىپوشاند، که آبروى انسان محفوظ باشد، بعد مىبخشد. این ستار زمینه آن غفار را فراهم مىکند. انسان تا بتواند آبروى دیگران را حفظ کند، خدا هم آبروى او را حفظ مىکند، مؤمن حق ندارد کارى بکند که ذلتآور باشد.
"السلام علیک ما کان اطولک على المجرمین"؛ سلام بر تو اى ماه مبارک رمضان که براى افراد تبهکار خیلى طولانى هستى و رمضان براى او حکم چندین ماه است.
"و اهیبک فى صدور المؤمنین"؛ ماه مبارک رمضان در دلهاى مؤمنان با یک هیبت و ابهت و جلال و هیمنه و شکوه تلقى مىشود.
وداع با ماه بىرقیب
"السلام علیک من شهر لا تنافسه الایام"؛ سلام بر تو اى ماهى که هیچ ماهى با تو مسابقه و رقابت ندارد.
در منافسه وقتى انسان مىدود و مسابقه مىدهد، نفس نفس مىزند تا به مقصد برسد. خداى سبحان هم فرمود براى گرفتن فضائل، منافسه بدهید: "فلیتنافس المتنافسون"؛ شما نفس نفس بزنید تا آن شىء نفیس و ارزنده را بگیرید. هیچ ماه و ایام و لیالى و لحظاتى با تو منافسه نمىکند و رقابت ندارد. تو پیشگامى و همه یازده ماه سال به دنبال تواند. این چنین نیست که انسان بگوید در ماه مبارک رمضان حرفها را مىشنوم و بعدا عمل مىکنم. اگر فعلا عمل نشود بعدا هم عمل نمىشود؛ چون زمانهاى دیگر آن قدرت را ندارد که با ماه مبارک رمضان در کسب توفیق انسان رقابت کنند.
"السلام علیک غیر کریه المصاحبة و لا ذمیم الملابسة"؛ سلام بر تو، در این مدتى که مهمان ما بودى یا ما در خدمتشما بودیم، هیچ رنجى ندیدیم. از مصاحبتبا شما خسته نشدیم. در خدمتشما بودیم و لذت بردیم، ذم، کراهت و مانند آن از شما مشاهده نکردیم. تو مهمان خوبى براى ما بودى.
"السلام علیک کما وفدت علینا بالبرکات و غسلت عنا دنس الخطیئات".
سلام بر تو اى ماه گرامى مبارک رمضان که برکت آوردى، ما را شستشو کردى و رفتى و بعدا اگر آلوده شدیم به دستخود آلوده شدهایم والا تو ما را تطهیر کردى و رفتى. ما احساس سبکى مىکنیم.
مهمان بى زحمت
"السلام علیک غیر مودع بر ما و لا متروک صیامه ساما"؛ سلام بر تو که در هنگام تودیع، ما احساس خستگى نکردیم. انسان وقتى مهمان را با تشریفات پذیرایى مىکند، خود در این مدت خسته مىشود؛ اما ایشان مىفرماید ما خسته نشدیم، ما از روزه گرفتن که پذیرایى تو بود خسته نشدیم و رنجى احساس نکردیم، بلکه براى ما گوارا بود.
"السلام علیک من مطلوب قبل وقته و محزون علیه قبل فوته"؛ سلام بر تو، قبل از اینکه بیایى ما انتظار تو را داشتیم و الان هم هنوز نرفتهاى مقدارى مانده است. ولى همین که مىخواهى بروى ما را غمگین کردهاى.
"السلام علیک کم من سوء صرف بک عنا و کم من خیر افیض بک علینا"؛ سلام بر این مهمان گرانقدرى که به برکت تو، خدا خیلى از بلاها را از ما برداشت و خیلى از برکات را به ما داد. ما در حقیقت مهمان تو بودیم، نه تو مهمان ما.
"السلام علیک و على لیلة القدر التی هی خیر من الف شهر"؛ این زیارتنامه است، این سلام تودیع است، سلام بر تو اى ماه، سلام بر لیلة القدرت، آن شب قدرى که هزار ماه - تقریبا هشتاد سال - بالاتر است.
"السلام علیک ما کان احرصنا بالامس علیک و اشد شوقنا غدا الیک".
سلام بر تو اى ماهى که ما دیروز خیلى حریص بودیم که شما بیایى و فردا هم خیلى مشتاقیم که زیارتتان کنیم؛ این طور نیست که به عنوان یک اداء وظیفه این مراسم تودیع را انجام بدهیم.
"السلام علیک و على فضلک الذى حرمناه و على ماض من برکاتک سلبناه"؛ سلام بر تو و فضیلت تو، سلام بر تو و برکات تو.
"اللهم انا اهل هذا الشهر الذى شرفتنا به و وفقتنا بمنک له حین جهل الاشقیاء وقته و حرموا لشقائهم فضله"؛ خدایا آن توفیق را دادى که ما اهل این ماه باشیم، در حالى که عدهاى از فضیلت این ماه محروم شدند و منشاء حرمان آنها نیز شقاوتشان بود که به سوء اختیار خود آنان فراهم شد. "و انت ولى ما آثرتنا به من معرفته و هدیتنا له من سنته"؛ پروردگارا، تو مولى و سرپرست مایى، در آنچه ما را براى شناخت آن برگزیدهاى و راهنمایى نمودهاى که روش آن را طى نماییم.
"و قد تولینا بتوفیقک صیامه و قیامه على تقصیر و ادینا فیه قلیلا من کثیر". و در پرتو توفیق تو، به روزه و نماز آن با اعتراف به تقصیر نایل آمدیم و اندکى از وظایف بسیار را ادا نمودیم.
"اللهم فلک الحمد اقرارا بالاسائة و اعترافا بالاضاعة و لک من قلوبنا عقد الندم و من السنتنا صدق الاعتذار".
پروردگارا! تو را در حالى ستایش مىکنم که به بد رفتارى خود اقرار و به ضایع نمودن نعمت احکام تو و عمر خویش اعتراف داریم. و براى توست از طرف دلهاى ما پیمان پشیمانى و از ناحیه زبان پوزش طلبى صادقانه.
"فاجرنا على ما اصابنا فیه من التفریط اجرا نستدرک به الفضل المرغوب فیه و نعتاض به من انواع الذخر المحروص علیه".
پس اجر مصیبتبر تفریط در این ماه را چیزى قرار ده تا به وسیله آن، فضیلتى که مورد رغبت است نائل آییم و به جاى آن از انواع ذخایرى که بر آن تشویق شده عوض به دست آوریم.
"و اوجب لنا عذرک على ما قصرنا فیه من حقک".
و از باب: کتب ربکم على نفسه الرحمة. پذیرش پوزش را براى ما مقرر نما تا حق تقصیر شده شما بخشوده گردد.
"و ابلغ باعمارنا ما بین ایدینا من شهر رمضان المقبل فاذا بلغتناه فاعنا على تناول ما انت اهله من العبادة و ادنا الى القیام بما یستحقه من الطاعة" و عمر ما را تا ماه مبارک آینده طولانى بفرما و هنگامى که ما را به آینده آن رساندى ما را کمک فرما تا آنچه در خور شماست عبادت نمائیم و آنچه سزاوار توست طاعت کنیم "و اجر لنا من صالح العمل ما یکون درکا لحقک فى الشهرین من شهور الدهر"؛ و توفیق انجام کار نیک را بطور جارى و مستمر بهره ما فرما تا آنچه حق و شایسته شما است در تمام ماه مبارک رمضان که در مدت عمر ما پیش مىآید جبران شود.
"و اجبر مصیبتنا بشهرنا و بارک لنا فى یوم عیدنا و فطرنا".
پروردگارا، هجران ماه مبارک را که مصیبت ماست جبران فرما و براى ما در روز عید فطر برکت مقرر نما...
و با سپرى شدن این ماه ما را از هر تباهى بیرون بیاور...
و هر پاداشى که به افراد شایسته و واجد شرایط این ماه مرحمت مىکنى، به ما نیز لطف فرما، زیرا فضل تو تمامشدنى نیست، بلکه همواره جوشان است.
و ثواب همه کسانى که تا قیامت در آن ماه روز مىگیرند یا عبادت مىکنند براى ما ثبت فرما... آمین.
(گفتاری از آیت الله جوادى آملى)
-------------------------------------------------------
پىنوشتها:
1 )صحیفه سجادیه، دعاء 45، وداع ماه مبارک رمضان
2 ) همان ماخذ
3)قدید به گوشتهاى مانده ذخیره لانهها مىگویند
4 )دیوان سنائى غزنوى
5)دعاى وداع
6) عنکبوت، 60
7) "مض" آن درد گدازنده را گویند. همچون رنجش از گداختگى آهن سرخ شدهاى که به انسان اصابت کند.
8 ) سوره ملک، آیه 30.
9) امالى، شیخ مفید، مجلس 6، حدیث 14
عید فطر یکى از دو عید بزرگ در سنت اسلامى است که درباره آن احادیث و روایات بیشمار وارد شده است. مسلمانان روزه دار که ماه رمضان را به روزه دارى به پا داشته و از خوردن و آشامیدن و بسیارى از کارهاى مباح دیگر امتناع ورزیده اند، اکنون پس از گذشت ماه رمضان در نخستین روز ماه شوال اجر و پاداش خود را از خداوند مىطلبند، اجر و پاداشى که خود خداوند به آنان وعده داده است.
امیرالمؤمنین على(علیه السلام) در یکى از اعیاد فطر خطبه اى خوانده اند و در آن مؤمنان را بشارت و مبطلان را بیم داده اند.
خطب امیرالمومنین على بن ابى طالب علیه السلام یوم الفطر فقال: أیها الناس! إن یومکم هذا یوم یثاب فیه المحسنون و یخسر فیه المبطلون و هو أشبه بیوم قیامکم، فاذکروا بخروجکم من منازلکم إلى مصلاکم خروجکم من الاجداث إلى ربکم و اذکروا بوقوفکم فى مصلاکم و وقوفکم بین یدى ربکم، و اذکروا برجوعکم إلى منازلکم، رجوعکم إلى منازلکم فى الجنة.
عباد الله! إن أدنى ما للصائمین و الصائمات أن ینادیهم ملک فى آخر یوم من شهر رمضان، أشروا عباد الله فقد غفر لکم ما سلف من ذنوبکم فانظروا کیف تکونون فیما تستأنفون (1)
اى مردم! این روز شما روزى است که نیکوکاران در آن پاداش مىگیرند و زیانکاران و تبهکاران در آن مایوس و نا امید مىگردند و این شباهتى زیاد به روز قیامتتان دارد، پس با خارج شدن از منازل و رهسپار جایگاه نماز عید شدن به یاد آورید خروجتان از قبرها و رفتنتان را به سوى پروردگار، و با ایستادن در جایگاه نماز به یاد آورید ایستادن در برابر پروردگارتان را و با بازگشتبه سوى منازل خود، متذکر شوید بازگشتتان را به سوى منازلتان در بهشتبرین، اى بندگان خدا، کمترین چیزى که به زنان و مردان روزهدار داده مىشود این است که فرشتهاى در آخرین روز ماه رمضان به آنان ندا مىدهد و مىگوید:
«هان!بشارتتان باد، اى بندگان خدا که گناهان گذشتهتان آمرزیده شد، پس به فکر آینده خویش باشید که چگونه بقیه ایام را بگذرانید.»
عارف وارسته ملکى تبریزى درباره عید فطر آورده است: «عید فطر روزى است که خداوند آن را از میان دیگر روزها بر گزیده است و ویژه هدیه بخشیدن و جایزه دادن به بندگان خویش ساخته و آنان را اجازه داده است تا در این روز نزد حضرت او گرد آیند و بر خوان کرم او بنشینند و ادب بندگى بجاى آرند، چشم امید به درگاه او دوزند و از خطاهاى خویش پوزش خواهند، نیازهاى خویش به نزد او آرند و آرزوهاى خویش از او خواهند ونیز آنان را وعده و مژده داده است که هر نیازى به او آرند، بر آوره و بیش از آنچه چشم دارند به آنان ببخشند و از مهربانى و بندهنوازى، بخشایش و کارسازى در حق آنان روا دارد که گمان نیز نمىبرند.» (2)
روز اول ماه شوال را بدین سبب عید فطر خواندهاند که در این روز، امر امساک و صوم از خوردن و آشامیدن برداشته شده و رخصت داده شد که مؤمنان در روز افطار کنند و روزه خود را بشکنند فطر و فطر و فطور به معناى خوردن و آشامیدن، ابتداى خوردن و آشامیدن است و نیز گفته شده است که به معناى آغاز خوردن و آشامیدن است پس از مدتى از نخوردن و نیاشامیدن. ابتداى خوردن و آشامیدن را افطار مىنامند و از این رو است که پس از اتمام روز و هنگامى که مغرب شرعى در روزهاى ماه رمضان، شروع مىشود انسان افطار مىکند یعنى اجازه خوردن پس از امساک از خوردن به او داده مىشود.
عید فطر داراى اعمال و عباداتى است که در روایات معصومین(ع) به آنها پرداخته شده و ادعیه خاصى نیز آمده است.
از سخنان معصومین(ع) چنین مستفاد مىشود که روز عید فطر، روز گرفتن مزد است. و لذا در این روز مستحب است که انسان بسیار دعا کند و به یاد خدا باشد و روز خود را به بطالت و تنبلى نگذراند و خیر دنیا و آخرت را بطلبد.
و در قنوت نماز عید مىخوانیم:
«... أسألک بحق هذا الیوم الذى جعلته للمسلمین عیدا و لمحمد صلى الله علیه و آله ذخرا و شرفا و کرامة و مزیدا أن تصلى على محمد و آل محمد و أن تدخلنى فى کل خیر أدخلت فیه محمدا و آل محمد و أن تخرجنى من کل سوء أخرجت منه محمدا و آل محمد، صلواتک علیه و علیهم اللهم إنى أسألک خیر ما سألک عبادک الصالحون و أعوذ بک مما استعاذ منه عبادک المخلصون»
بارالها! به حق این روزى که آن را براى مسلمانان عید و براى محمد(ص) ذخیره و شرافت و کرامت و فضیلت قرار دادى از تو مىخواهم که بر محمد و آل محمد درود بفرستى و مرا در هر خیرى وارد کنى که محمد و آل محمد را در آن وارد کردى و از هر سوء و بدى خارج سازى که محمد و آل محمد را خارج ساختى، درود و صلوات تو بر او و آنها، خداوندا، از تو مىطلبم آنچه بندگان شایستهات از تو خواستند و به تو پناه مىبرم از آنچه بندگان خالصتبه تو پناه بردند.
در صحیفه سجادیه نیز دعایى از امام سجاد(ع) به مناسبت وداع ماه مبارک رمضان و استقبال عید سعید فطر وارد شده است:
«اللهم صل على محمد و آله و اجبر مصیبتنا بشهرنا و بارک لنا فى یوم عیدنا و فطرنا و اجعله من خیر یوم مر علینا، اجلبه لعفو و أمحاه لذنب و اغفرلنا ما خفى من ذنوبنا و ما علن ... اللهم إنا نتوب الیک فى یوم فطرنا الذى جعلته للمؤمنین عیدا و سرورا و لأهل ملتک مجمعا و محتشدا، من کل ذنب أذنبناه أو سوء أسلفناه أو خاطر شرا أضمرناه توبة من لا ینطوى على رجوع إلَى ذَنْب .»
پروردگارا! بر محمد و آل محمد درود فرست و مصیبت ما را در این ماه جبران کن و روز فطر را بر ما عیدى مبارک و خجسته بگردان و آن را از بهترین روزهایى قرار ده که بر ما گذشته است که در این روز بیشتر ما را مورد عفو قرار دهى و گناهانمان را بشوئى و خداوندا بر ما ببخشایى آنچه در پنهان و آشکارا گناه گردانیم ... خداوندا! در این روز عید فطرمان که براى مؤمنان روز عید و خوشحالى و براى مسلمانان روز اجتماع و گردهمائى قرار دادى از هر گناهى که مرتکب شدهایم و هر کار بدى که کردهایم و هر نیت ناشایستهاى که در ضمیرمان نقش بسته استبه سوى تو باز مىگردیم و توبه مىکنیم، توبهاى که در آن بازگشتبه گناه هرگز نباشد و بازگشتى که در آن هرگز روى آوردن به معصیت نباشد. بارالها! این عید را بر تمام مؤمنان مبارک گردان و در این روز، ما را توفیق بازگشتبه سویت و توبه از گناهان عطا فرما.» (3)
مفهوم عید در فرهنگ اسلامى
واژه عید در اصل از فعل عاد (عود) یعود اشتقاق یافته است. معانى مختلفى براى آن ذکر کردهاند، از جمله: «خوى گرفته»، «هر چه باز آید از اندوه و بیمارى و غم و اندیشه و مانند آن»، «روز فراهم آمدن قوم»، «هر روز که در آن، انجمن یا تذکار فضیلت مند یا حادثه بزرگى باشد»، گویند از آن رو به این نام خوانده شده است که هر سال شادى نوینى باز آرد. (4)
ابن منظور در لسان العرب گفته است که برخى بر آن هستند که اصل واژه عید از «عادة» است، زیرا آنان (قوم)، بر جمع آمدن در آن روز، عادت کردهاند. (5)
چنانکه گفته شده است: القلب یعتاده من حبها عید.
و نیز یزید بن حکم ثقفى در ستایش سلیمان بن عبد الملک گفته است:
امسى باسماء هذا القلب معمودا اذا اقول صحا یعتاده عیدا (6)
به گفته ازهرى: عید در نزد عرب، زمانى است که در آن شادىها و یا اندوهها، باز مىگردد و تکرار مىشود. ابن اعرابى آن را منحصر به شادىها دانسته است. (7)
واژه عید تنها یک بار در قرآن به کار رفته است:
اللهم أنزل علینا مائدة من السماء تکنون لنا عیدا لأولنا و آخرنا و آیة منک (سورة مائده / آیه 114) در تفسیر نمونه ذیل این آیه گفته شده است: «عید در لغت از ماده عود به معنى بازگشت است، و لذا به روزهایى که مشکلات از قوم و جمعیتى بر طرف مىشود و بازگشتبه پیروزیها و راحتىهاى نخستین مىکند عید گفته مىشود، و در اعیاد اسلامى به مناسب اینکه در پرتو اطاعتیک ماه مبارک رمضان و یا انجام فریضه بزرگ حج، صفا و پاکى فطرى نخستین به روح و جان باز مىگردد، و آلودگىها که بر خلاف فطرت است، از میان مىرود، عید گفته شده است و از آنجا که روز نزول مائده روز بازگشتبه پیروزى و پاکى و ایمان به خدا بوده استحضرت مسیح (ع) آن را عید نامیده، و همانطور که در روایات وارد شده نزول مائده در روز یکشنبه بود و شاید یکى از علل احترام روز یکشنبه در نظر مسیحیان نیز همین بوده است، و اگر در روایتى که از على(ع) نقل شده مىخوانیم «و کل یوم لا یعصى الله فیه فهو یوم عید» هر روز که در آن معصیتخدا نشود روز عید است» نیز اشاره به همین موضوع است، زیرا روز ترک گناه، روز پیروزى و پاکى و بازگشتبه فطرت نخستین است.» (8)
در روایات معصومین(ع) نیز بارها به این موضوع اشاره شده است، همچنانکه گذشت امیر المومنین على(ع) هر روزى که در آن معصیت و گناه نشود، روز عید خوانده است.
از سوید بن غفله نقل شده است که گفت: در روز عید بر امیر المؤمنین على(ع) وارد شدم و دیدم که نزد او نان گندم و خطیفه (9) و ملبنة (10) است. پس به آن حضرت عرض کردم روز عید و خطیفه؟!.
پس از آن حضرت فرمود: انما هذا عید من غفرله، این عید کسى است که آمرزیده شده است. (11)
و نیز در یکى از اعیاد، آن حضرت فرمود: «انما هو عید لمن قبل الله صیامه، و شکر قیامه، و کل یوم لا یعصى الله فیه فهو یوم عید»، «امروز تنها عید کسى است که خداوند روزهاش را پذیرفته، عبادتش را سپاس گزارده است، هر روزى که خداوند مورد نافرمانى قرار نگیرد، عید راستین است.»
در روایات اسلامى براى اعیاد به ویژه اعیاد مذهبى از جمله عید فطر، آداب و رسوم خاصى توصیه شده در حدیثى از معصوم(ع) آمده است.
«زینوا أعیادکم بالتکبیر» عیدهاى خودتان را با تکبیر زینت بخشید.
«زینوا العیدین بالتهلیل و التکبیر و التحمید و التقدیس» عید فطر و قربان را با گفتن ذکر لا اله الا الله، الله اکبر، الحمد لله و سبحان الله، زینت بخشید.
نکاتى درباره عید فطر
امیر المؤمنین(ع) در خطبه عید فطر مىفرماید:
«ألا و إن المضمار الیوم و السباق غدا ألا و إن السبقة الجنة و الغایة النار». (12)
دنیا محل مسابقه است و آخرت زمان اجر گرفتن، بهشت جایزه برندگان این مسابقه و جهنم جزاى بازندگان است. در روایتى از فرزند گرامیش چنین آمده است:
«مر الحسن (ع) فى یوم فطر بقوم یلعبون و یضحکون فوقف على رؤوسهم، فقال: إن الله جعل شهر رمضان مضمارا لخلقه، فیستبقون فیه بطاعته إلى مرضاته، فسبق قوم ففازوا، و قصر آخرون فخابوا، فالعجب کل العجب من ضاحک لاعب فی الیوم الذی یثاب فیه المحسنون و یخسر فیه المبطلون و أیم الله لو کشف الغطاء لعلموا أن المحسن مشغول باحسانه و المسىء مشغول بإساءته. ثم مضى». (13)
در این حدیث، امام حسن (ع) انجام اعمال عبادى در ماه مبارک رمضان را، تشبیه به مسابقه بین افراد نمودهاند و عید فطر را زمان اخذ جوایز برندگان آن مىدانند.
لذا حضرت على (ع) در ویژگىهاى عید فطر مىفرمایند:
1- روزى که نیکوکاران ثواب مىبرند.
«هذا یوم یثاب فیه المحسنون».
2- روزى که گنهکاران زیان مىبینند.
«و خسر فیه المبطلون»
3- شبیهترین روز به روز قیامت است.
«أشبه بیوم قیامکم».
چون در قیامت عدهاى که زیان کارند، تاسف مىخورند و غضبناک مىگردند و عدهاى که نیکوکارند رستگار و متنعم به نعمتهاى الهى مىشوند.
4- روز عبرت گرفتن.
«فاذکروا بخروجکم»
وقتى از منازلتان براى خواندن نماز عید خارج مىشوید، به یاد آورید زمانى را که از منزل بدن خود خارج خواهید شد و سوى خداى خود خواهید رفت.
«من الأجداث إلى ربکم»
وقتى در جایگاه نماز خود مىایستید به یاد آورید زمانى را که در محضر عدل الهى مىایستید و از شما حسابرسى مىکنند.
«و اذکروا وقوفکم بین یدى ربکم»
وقتى از نماز به منازلتان بر مىگردید به یاد آورید زمانى را که به منازل خود در بهشتخواهید رفت.
«و اذکروا منازلکم فى الجنة»
5- روز بشارت غفران و بخشش الهى.
«أبشروا عباد الله فقد غفر لکم ما سلف من ذنوبکم».
پىنوشتها:
1 - محمدى رى شهرى، میزان الحکمه، 7/131 – 132.
2 - میرزا جواد آقا ملکى تبریزى، المراقبات فى اعمال السنه، تبریز، 1281 ق ص 167، مجله پاسدار اسلام، ش 101، ص 10.
3- ماهنامه پاسدار اسلام، شماره 101، اردیبهشت ماه 1369 ص 10 - 11، 50.
4 - دهخدا، ذیل عید، زبیدى، تاج العروس، 8/438-439.
5 - ابن منظور، لسان العرب، 3/319.
6 - ابن منظور، همانجا، زبیدى / تاج العروس، 8/438.
7 - ابن منظور، همانجا - زبیدى / 8/839.
8 - تفسیر نمونه، 5/131.
9 - خوراکى از آرد و شیر.
10 - غذا یا حلوایى که با شیر تهیه مىشود.
11 - مجلسى، بحار الانوار، ج 40/ص 73.
12 - من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 516.
13 - تحف العقول، ص 170.
انسان از دوستش و یا با کسى که مدتى مانوس بود، خداحافظى مىکند. آنکه اصلا نمىداند چه وقت ماه مبارک رمضان آمد و چه وقتسپرى شد، چرا آمد و چرا سپرى شد، او وداعى ندارد. اما امام سجاد(ع) آخر ماه مبارک رمضان که شد، در حد ضجه این دعا را مىخواند.
ماه مبارک رمضان یک حقیقت و باطنى دارد که این حقیقت در قیامت ظهور مىکند. ماه مبارک رمضان را امام سجاد(ع) عید اولیاء الله مىداند. در صحیفه سجادیه دعایى است به نام دعاى وداع ماه مبارک رمضان. این وداع براى کسى است که با ماه مبارک رمضان مانوس بوده و ماه مبارک رمضان دوست او مىباشد والا آنکه با این ماه نبوده وداعى ندارد. انسان از دوستش و یا با کسى که مدتى مانوس بود، خداحافظى مىکند. آنکه اصلا نمىداند چه وقت ماه مبارک رمضان آمد و چه وقتسپرى شد، چرا آمد و چرا سپرى شد، او وداعى ندارد. اما امام سجاد(ع) آخر ماه مبارک رمضان که شد، در حد یک ضجه این دعا را مىخواند. در مقدمه این دعا، حضرت سجاد(ع) کلیات نعمتهاى الهى را مىشمارد و اینکه بخششهاى خداى سبحان ابتدایى است، نه از روى استحقاق.
رمضان بهترین بخشش خداوند
بعد از آن مقدمه مىفرماید: یکى از بهترین بخششهاى خداوند سبحان، ماه مبارک رمضان و روزه در این ماه است: "و انت جعلت من صفایا تلک الوظائف و خصائص تلک الفروض شهر رمضان... و قد اقام فینا هذا الشهر مقام حمد و صحبنا صحبة مبرور". (1)
خدایا، نعمتهاى فراوانى به ما دادى؛ یکى از آن برجستهترین نعمتها ماه مبارک رمضان است و یکى از بهترین فضیلتها روزه این ماه است که نصیب ما کردى. و هیچ زمانى به عظمت زمان ماه مبارک رمضان نیست، گذشته از آنکه شب قدر را در آن قرار دادى، این ماه را ظرف نزول قرآن کریم قرار دادى که این فیض در این ماه نازل شده است، اگر کسى با قرآن باشد همراه قرآن بالا مىرود، و این را بر ملت مسلمان منت نهادى، زیرا دیگر ملل در ماه مبارک رمضان روزه نمىگرفتند و این نعمت را مخصوص مسلمین کردى. و این ماه مبارک در بین ما اقامت داشت و جاى حمد و ثنا بود؛ زیرا به همراه خودش رحمت آورد و رفیق بسیار خوبى براى ما بود. ما در صحبتبا او به فضایل و نعمتهایى رسیدیم. دوستى بود که به همراهش رحمت و مغفرت و برکت آورد. اینکه رسول خدا - علیه آلاف التحیة و الثناء - در خطبه شعبانیه فرمود: "قد اقبل الیکم شهر الله بالبرکة و الرحمة و المغفرة"؛ این ماه، برکت و رحمت و مغفرت آورد؛ کسى که رفیق این ماه بود، برکت و رحمت و مغفرت این ماه را هم دریافت مىکند.
رمضان ماه منفعت
"و اربحنا افضل ارباح العالمین"؛"ماه رمضان" برترین سودهاى جهانیان را به ما ارزانى داشت که هیچ تاجرى در هیچ گوشه دنیا نبرده است. هیچ کسى در سراسر عالم به اندازه ما از این ماه مبارک رمضان استفاده نکرد. اگر انسان یک مسافرى است که سفر ابد در پیش دارد، رهتوشه آن سفر ابد را باید همین چند روز تهیه کند و اگر درهاى آسمان به چهره مؤمن باز مىشود و اگر مؤمن مىتواند با وارستگى به باطن عالم راه پیدا کند و اگر بهترین فرصت ماه مبارک رمضان است؛ پس بهترین سود را ماه مبارک رمضان و اهلش دارند.
ماه حسابرسى
از "ابن طاووس" نقل شده است که فرمود: عدهاى اول سالشان اول فروردین است. یک نوجوان اول سال او اول فروردین است که تلاش مىکند لباس نو در بر کند؛ درختها اول سالشان فروردین است که لباسهاى نو و تازه در بر مىکنند؛ اول سال یک کشاورز اول پاییز است که درآمد مزرعه را حساب مىکند؛ یک تاجرى که کارگاه تولیدى دارد، اول سال را در فرصت دیگرى تعیین مىکند؛ اما آنها که اهل سیر و سلوکاند، اول سالشان ماه مبارک رمضان است؛حسابها را از ماه مبارک تا ماه مبارک بررسى مىکنند که ماه مبارک رمضان گذشته، چه درجهاى داشته و امسال چه درجهاى دارند؟ چقدر مطلب فهمیده و چقدر مسایل براى آنها حل شده است؟ چقدر در برابر گناه قدرت تمکین داشته و چقدر در برابر دشمن، قدرت تصمیم دارند؟ ماه مبارک رمضان براى سالکان الى الله، ماه محاسبه است؛ لذا امام سجاد(ع) فرمود: هیچ کس در سراسر جهان به اندازه ما در این ماه استفاده نکرد.
هجران جانکاه
"ثم قد فارقنا عند تمام وقته و انقطاع مدته و وفاء عدده و نحن مودعوه"؛ این ماه بعد از آنکه پایانش فرا رسید، از ما مفارقت و هجرت کرد و ما را تنها گذاشت و ما الان این ماه را وداع مىکنیم.
"وداع من عز فراقه علینا و غمنا"، (2)
چه وداعى؟ وداع تشریفاتى؟ نه، وداع با یک دوست عزیزى که مفارقتش براى ما توانفرساست. آنکه اهل معنا بود خیرش در این ماه بیشتر شد؛ آنکه گرفتار گناه بود گناهش در این ماه کمتر شد. فرمود: ما کسى را وداع مىکنیم که رفتنش براى ما عظیم و سخت است و ما را غمگین کرد؛ این ماهى بود که شب و روزش رحمتبود.
بزرگان فقه ما همچون "مرحوم صاحب جواهر" و "سید محمد کاظم" صاحب "عروة الوثقى" و دیگران (رضوان الله علیهم) در کتابهایشان هست که در فضیلت روزه گرفتن، همین بس که انسان از نظر ترک بسیارى از کارها شبیه فرشته مىشود. همین که انسان از شکم رها شد، یک مقدار به فرشته شدن نزدیک مىشود. گفتهاند شش روز اوایل ماه شوال را به عنوان بدرقه، روزه بگیرید. بعد از عید فطر، که عید فطر روزهاش حرام است، زیرا اگر کسى دوست عزیزى را بخواهد بدرقه کند، چند قدم به همراه او مىرود؛ معناى وداع کردن، به دنبال او چند قدم رفتن است.
"و اوحشنا انصرافه عنا" و از اینکه منصرف شد و از ما فاصله گرفت، ما را به وحشت انداخت. ما یک دوست رئوف و مهربان و پربرکتى را از دست مىدهیم، لذا ما به وحشت افتادیم؛ آخر ماه مبارک رمضان که مىشد احساس غربت مىکردند. سلام بر تو اى عید اولیاء خدا.
"و لزمنا له الذمام المحفوظ و الحرمة المرعیة و الحق المقضى"؛ ما باید حقى که او به عهده ما دارد رعایت کنیم؛
حرمتى که در پیش ما دارد باید ارج بنهیم؛ باید به تعهدى که بین ما و اوست وفا کنیم.
سلام بر تو اى عید اولیاء خدا
"فنحن قائلون السلام علیک یا شهر الله الاکبر و یا عید اولیائه"، آن گاه چون این دوست عزیز از ما مفارقت مىکند، ما در آخر ماه مبارک این چنین مىگوییم: سلام بر تو اى بزرگترین ماه که به خدا انتساب دارى و سلام بر تو اى عید اولیاء الهى. این سلام تودیع است، چون تنها ماهى که اسمش در قرآن کریم است ماه مبارک رمضان است: عارفان هر دمى دو عید کنند عنکبوتان مگس قدید (3) کنند (4)
کار عنکبوت آن است که بتند و با این تارها مگس صید کند و قرمه درست کند. کار عنکبوت آن است که مگس را ذخیره کند، قدید کرده و قرمه درست کند و کارش غیر از ذخیره کردن چیز دیگرى نیست، اما عارف در هر دم و هر نفس دو عید دارد که سعدى گفت: هر نفسى که فرو مىرود ممد حیات است و چون برمىآید مفرح ذات؛ پس در هر نفسى دو نعمت موجود است و بر هر نعمتى شکرى واجب؛ لذا عارف در هر دم دو عید دارد.
على اى حال، بهترین دمى که انسان دارد در ماه مبارک رمضان است که "انفاسکم فیه تسبیح"؛ نفس کشیدن در این ماه "سبوح قدوس" گفتن است؛ لذا امام سجاد(ع) مىفرماید: سلام بر تو اى عید اولیاى الهى. اینکه مىبینیم در آخر ماه مبارک رمضان عید فطر مىگیرند، چون جایزههاى یک ماه را به ما مىدهند؛ در حقیقت محصول ماه مبارک رمضان است. این ضیافة الله، آن لقاء الله را در بر دارد و عظمت از آن ماه شوال نیست، بلکه عظمت از آن ماه مبارک رمضان است که نتیجه یک ماهه را در روز عید مىدهند.
روز عید است و من مانده در این تدبیرم که دهم حاصل سى روزه و ساغر گیرم
"السلام علیک یا اکرم مصحوب من الاوقات و یا خیر شهر فى الایام و الساعات". (5) امام سجاد چندین بار به این ماه سلام مىکند. ماه اگر یک زمانى گذرا بود و باطن و سر و حقیقت و روح و جانى نداشت، این ولى الله که به او سلام نمىگفت. آیا اینها معاذ الله نظیر اشعار خیالى شعراست که بر خطابههاى خیالى حمل شود که مثلا به کوه و یا آثار مخروبه خطاب مىکنند، یا نه این ماه یک حقیقتى دارد.
مىگوید: ما خیلى دوست داشته و داریم، اما هیچ دوستى به عظمت این ماه نبود. یک ماهى که نه هیچ روزى مثل روزهاى او بود و نه هیچ شبى مثل شبهاى او.
ماه چه و چگونه خواستن از خداوند
"السلام علیک من شهر قربت فیه الامال و نشرت فیه الاعمال"؛ سلام بر ماه آرزوهاى مشروع و اعمال مرفوع سلام ما بر تو اى ماهى که آرزوها در این ماه نزدیک شد و ما فهمیدیم که چه بخواهیم، لذا آرزوهاى طولانى نمىطلبیم. و از طول امل آزاد شدیم و بر آمدن آرزوهاى مشروع ما نزدیک شد. در همین دعاى سحر ماه مبارک رمضان، امام سجاد(ع) به ما آموخت که به خدا عرض کنیم: خدایا، آنها که تو را نمىشناسند و عبادت نمىکنند، آنها را روزى مىدهى و این همه مار و عقربها را خدا تامین مىکند، پس حیف است که انسان تمام حاجتها را در محور ماده و مادیات خلاصه کند. آنها که اصلا خدا را نمىشناسند و عبادت نمىکنند، نظیر این همه کفار و منافقین، خداوند آنها را در عالم تامین مىکند، پس آیا صحیح است انسان تلاش و کوشش خود را بر این صرف بکند که از خدا طبیعت و دنیا بطلبد؟
امام مىفرماید: سلام بر این ماه که فهمیدیم در این ماه از خدا چه بخواهیم. آرزوهاى طولانى نداشته باشیم، بلکه چیزى بخواهیم که براى ما بماند.
وقتى این آیه نازل شد: "و کاین من دابة لا تحمل رزقها الله یرزقها"، (6) مهاجرین از مکه به مدینه هجرت کردند.
چون اینها وقتى مىخواستند از مکه به مدینه هجرت کنند، کسى به آنها اجازه نمىداد تا اموالشان را هم منتقل کنند یا بفروشند و مىگفتند: اگر خواستید از مکه به مدینه بروید باید با دستخالى بروید. وقتى این آیه نازل شد که هیچ جنبدهاى، چه اهل پسانداز باشد یا نباشد، نیست که از جایى به جایى حرکتبکند، مگر اینکه خدا روزى او را مىدهد؛ معنایش این است که همه در عالم روزى خدا را مىخورند.
جنبدهها دو قسمتاند: بعضى اهل پسانداز و ذخیرهاند مثل موش و مورچهها؛ بعضى آزادانه زندگى مىکنند، مثل کبوترها، گنجشکها، بلبلها که اینها اهل ذخیره و پسانداز نیستند. در این آیه فرمود: هم آن موش و مورچه را که اهل پساندازند خدا روزى مىدهد، هم کبوتر و بلبل و گنجشک را که اهل ذخیره نیستند؛ اینطور نیست که فقط موشها را خدا تامین کند و بلبلها را تامین نکند، وقتى این آیه نازل شد، مسلمین از مکه به مدینه هجرت کردند. گفتند ما روزىمان را که از جایى به جایى حمل نمىکنیم، بالاخره خداى مکه خداى مدینه هم هست. اگر ما را در مکه اداره مىکند در مدینه هم اداره مىکند. با دستخالى آمدند و در مسجدهاى مدینه ماندند و مهاجر نامیده شدند؛ خدا آنها را تامین کرد.
این چنین نیست که اگر انسان روح بلند نداشته باشد، به او خوش بگذرد و یا اگر روح بلند و عظیم داشت در جهان تلخکام باشد. انسان اگر ذهن و جانش را به چیز درستى مشغول نکند، او آدم را به چیز نادرستى مشغول مىکند؛ تا آدم این نفس و ذهن و مرکز اندیشه را مشغول نکند او آدم را مشغول مىکند؛ فرمود: ما در این ماه فهمیدیم از خدا چه بخواهیم، اعمالمان باز و آرزوهایمان بسته شد. جلو آرزوهایمان را گرفتیم و دستبه کار شدیم.
یکی از کرامات و مناقب امیر المومنین علی بن ابی طالب(ع) واقعه رد شمس است . امام صادق(ع) میفرماید:روزی پیامبر خدا نماز عصر خود را خواند که علی آمد(و در نزد ایشان نشست ) پیامبر برای استراحت سر مبارکشان را بر دامن علی گذاشتند وبه خواب رفتند .هنگامی سر از دامن علی برداشتند که خورشید غروب کرده بود از علی پرسیدند :ای علی نماز عصر را نخوانده ای ؟ گفت : نه یا رسول الله .
پیامبر خدا فرمود : خداوندا علی در کار اطاعت تو بود خورشید را برایش برگردان . در این هنگام خورشید بازگشت . (1)
بی شک چنین واقعه ای نمی تواند در حق افراد عادی صورت بپذیرد امام علی (ع) در بیان این منقبت خود می فرماید :خداوند که خجسته و والاست خورشید را دو بار برای من برگرداند و بجز برای من برای هیچ کس از امت محمد(ص) چنین نکرد .(2)
اسما بنت عمیس که خود شاهد یکی از موارد رد شمس بوده است می گوید : من خورشید را دیدم که چگونه پس از غروب نمودن طلوع کرد تا آنکه علی نماز عصرش را خواند.(3)
چنین واقعه ای در دوران خلافت آن حضرت نیز پیش آمد کرده است جویریه بن مسهر می گوید : همراه امیر مومنان علی بن ابی طالب از جنگ نهروان بر می گشتیم تا آنکه به هنگام نماز عصر به سرزمین بابل رسیدیم. امیر مومنان پیاده شدند ویارانشان نیز پیاده شدند . علی (ع) فرمود : ای مردم این زمینی است که نفرین شده و دو بار مورد عذاب واقع شده وسومی را انتظار می کشد و این یکی از سرزمین های واژگون شده است . ونیز اولین سرزمینی است که در آن بت پرستیده شده است و بر هیچ پیامبرو وصی پیامبری حلال نیست که در آن نماز بخواند . هریک از شما که می خواهد در اینجا نماز بخواند.
مردم پراکنده شده ونماز گزاردند ولی آن حضرت براستر پیامبر خدا سوار شده و به راه افتاد با خود گفتم :سوگند به خدا از امیرمومنان پیروی خواهم کرد و امروز در نمازم از او تقلید خواهم نمود . بنا بر این در پی آن حضرت به راه افتادم هنوز از پل "سوراء" نگذشته بودیم که خورشید غروب کرد . من به تردید افتادم (که چرا علی ع نماز خود را نخواند). ایشان رو به من کرد و فرمود : ای جویریه آیا تردید کردی؟ گفتم : آری ای امیر مومنان . حضرت در جایی پیاده شد و وضو گرفت و آنگاه ایستاد و سخنی گفت که نفهمیدم گویی به زبان عبری بود . آنگاه فرمود : نماز .
سوگند به خدا خورشید را دیدم که با خروش وهیاهویی از بین دو کوه بیرون آمد . آن حضرت نماز عصر را خواند و من هم با ایشان نماز گزاردم وچون از نماز فارغ شدیم شب همانگونه که بود بازگشت.
آنگاه علی(ع) رو به من کرد و فرمود :...من از خداوند به اسم اعظمش درخواست کردم که خورشید را برایم برگرداند.
وقتی جویریه این واقعه را دید گفت :سوگند به پروردگار کعبه که تو وصی پیامبر(ص)هستی .(4)
تحقیقی پیرامون حدیث رد شمس
آنچه گذشت ودهها نمونه دیگر که از طرق مختلف شیعه و سنی نقل شده است فضیلتی سترگ را برای امیرمومنان علی (ع)
رقم زده است. حادثه بسی شگفت است و به واقع،فهم ، دریافت و پذیرش آن جز برای دلدادگان حق و فروتنان در برابر حقیقت ،بسی دشوار.
گرچه آنان که فضیلت ستیزی را محور زندگی خود ساخته و از قبول هر آنچه عنوان فضیلت مولا را داشته سر باز زده اند می کوشند تا با توجیه های نا موجه از عظمت این واقعه بکاهند ولی محققان ومحدثان و مورخانی سخت کوش و حق مدار (از شیعه و سنی ) کوشیده اند تا با گزارش طرق مختلف نقل حادثه و ثبت و ضبط دقیق آن ،از ساحت حق دفاع کنند . در این مجال اندک به یررسی اجمالی گستره نقل و شهرت این حدیث می پردازیم .
گستره نقل و شهرت حدیث رد شمس
حدیث رد شمس به راستی شهره آفاق است و از همان روزگاران وقوع به گستردگی نقل شد و افراد بسیاری به ثبت وضبط آن پرداختند.
1- صحابیان :
جمعی از صحابیان جریان رد شمس را گزارش کرده اند که ده تن از برجسته ترین آنها عبارتند از:
امام علی(ع)، امام حسین(ع)،اسماء بنت عمیس، عبد الله بن عباس ، انس بن مالک ،ابو رافع ،ابوسعید خدری ،جابر بن عبدالله انصاری ،ابوهریره و ام سلمه .
2- مولفان :
بسیاری از محققان و مولفان ، تک نگاری هایی را در این زمینه سامان داده اند و بدین سان در میان آثار مکتوب ، مجموعه ای فخیم و خواندنی را درباره یکی از برجسته ترین فضایل مولا رقم زده اند که برخی از آنان عبارتند از:
ابو بکر وراق ،ابوالحسن شادان فضلی ،حافظ ابو الفتح محمد بن حسین ازدی موصلی ،ابو القاسم حاکم بن حذاء حسکانی نیشابوری حنفی ،ابو عبدالله حسین بن علی بصری بغدادی ، ابو مؤید موفق بن احمد و ...
3- گزارش کنندگان :
بسیاری از عالمان و محدثان اهل سنت حدیث رد شمس را گزارش کرده اند و برخی افزون بر گزارش ،بر صحت و استواری آن نیز تأکید کرده اند . علامه امینی(ره) در کتاب الغدیر چنین می نویسد :
"مجال یاد کرد همه آن متون و طرق و اسناد نیست چرا که خود نیازمند کتابی سترگ است ..."
آن گاه نام چهل و سه تن را یاد می کند .(5)
4- تصدیق کنندگان :
برخی از محدثان علاوه بر نقل این واقعه به تأیید و دفاع از نظریه صحت آن نیز پرداخته اند :
الف - احمد بن صالح طبری مصری که از محدثان قرن سوم و از مشایخ بخاری است درباره این حدیث که یک طریق آن به اسماء میرسد می گوید " بر کسی که درراه دانش گام می زند سزاوار نیست که از حدیث اسماء از پیامبر روی برتابد چون این روایت از مهمترین نشانه های پیامبری است .(6)
ب – ابو جعفر احمد بن محمد طحاوی نیز پس از نقل این حدیث و در مقام دفاع از آن می گوید "همه این احادیث از نشانه های پیامبران است "(7)
ونیز دانشمندانی چون ابن حجر عسقلانی ، جلال الدین سیوطی و ابن حجر هیثمی (8)
رد شمس برای اوصیای دیگر پیامبران
نکته ای که پیرامون این واقعه در خور توجه است این است که گرچه رد شمس در امت اسلام برای هیچ احدی جز علی(ع)واقع نشد ولی در امم پیشین و برای اوصیای دیگر پیامبران به عنوان مؤید وگواه صدق رخ داده است و در واقع اگر این واقعه برای علی(ع) اتفاق نمی افتاد جای تعجب داشت .
در کتاب مناقب آل ابی طالب آمده است " به طرق فراوان ،از ابن عباس نقل شده است که خورشید ، جز برای سلیمان (وصی داود ) ،یوشع (وصی موسی) و علی بن ابی طالب (وصی محمد ) – که درود خدا بر همه آنان باد – برنگشته است.(9)
___________________
1- قرب الاسناد :175/644.
2- الخصال :580/1.
3-المعجم الکبیر :24/152/391.المناقب :987/141.
4- الفقیه :1/203/611.
5- الغدیر :3/185-202.
6- مشکل الاثار :2/11.
7- مشکل الاثار :2/11.
8- فتح الباری :6/221.الدر المنتثره :104/99.کشف اللبس عن حدیث رد الشمس :89 و 108.الصواعق المحرقه :128.
9- المناقب : 2/318.بحار الانوار :41/175/10.
مناقبى که براى هر یک از ائمه ذکر شده در بسیارى از اوقات با یکدیگر اختلاف دارد. البته این بدان معنا نیست که منقبتى که به یک امام مخصوص داشتهایم در امام دیگر موجود نبوده است. بلکه آنان همگى در تمام مناقب و فضایل پسندیده مشترکاند. آنان همه از یک نور و از یک طینتسرشته شدهاند و هر کدام در برخوردارى از صفات پسندیده سرآمد مردم روزگار خویش بودهاند اما از آنجا که مقتضیات هر دوره و بازنمودهاى این صفات در ائمه، بر حسب اختلاف هر عصر و دوره، متفاوت است هر یک مناقب خاص خود را دارند. به عنوان مثال ظهور آثار شجاعت از امیر مؤمنان (ع) و فرزند بزرگوارش امام حسین (ع) همچون ظهور آنان در دیگر ائمه نیست. شجاعت على (ع) با جهاد وى در رکاب پیغمبر (ص) و نبرد او با قاسطین و مارقین و ناکثین در روزگار خلافتش به ظهور رسید و شجاعتحسین (ع) نیز به هنگامى که دستور یافتبا ستمگران به مبارزه برخیزد، آشکار شد. اما دیگر ائمه چون مامور به تقیه و مدارا بودند، بروز جاعتبدانگونه که در آن دو امام (ع) مشاهده شد، لزومى نیافت. اما با این وصف همه آنان در اینکه شجاعترین مردم زمانه خویش بودهاند، مشترکاند. در عوض صفت علم در امام باقر (ع) و امام صادق (ع) بیش از سایر ائمه به چشم مىخورد. زیرا شرایط آنان به گونهاى بود که در واپسین روزگار حکومتى مىزیستند که به نابودى مىگرایید و در همان حال حکومت دیگرى مىرفت تا جایگزین حکومت پیشین شود. اما صفت علم در تمام آنها مشترک است و آنان همگى داناترین مردم روزگار خویش بودهاند. همچنین نشانههاى کرم و بخشش و فراوانى صدقات و آزاد کردن بندگان در برخى از ائمه نسبتبه بعضى دیگر نمود بیشترى دارد چرا که از نظر مالى وسعت معیشت داشتهاند و یا آنکه در زمان آنها تعداد فقرا بسیار بوده است. اما همه آنان در کرم و سخاوت سرآمد دوران خود به حساب مىآمدهاند. در برخى از ائمه نیز صفت عبادت از برجستگى بیشترى برخوردار است و این بدان خاطر بوده که اطلاع مردم از احوال آنان کمتر بوده و یا آنکه آن امام مدت اندکى در دنیا زیسته است. با این حال همه ائمه عابدترین مردم زمانه خویش به شمار مىآمدهاند. همچنین صفتحلم در برخى از ائمه بیش از سایر امامان در نظر جلوه مىکند، چرا که ممکن است آن امام در طول زندگى خویش متحمل انواع آزار و اذیتشده و تحمل آن همه سختى و شکنجه خود به خود سبب بروز حلم بیشترى از سوى امام مىگردد. اما با این وصف همه امامان از حلیمترین مردم روزگار خویش محسوب مىشدهاند. اینک به بازگویى مناقب و فضایل امام صادق (ع) مىپردازیم. مناقب آن حضرت بسیار است که به اقتصار از آنها یاد مىکنیم.
1. علم: عبد العزیز بن اخضر جنابذى در کتاب معالم العترة الطاهره از صالح بن اسود نقل مىکند که گفت: «شنیدم جعفر بن محمد مىگوید: پیش از آن که مرا از دست دهید، هر چه مىخواهید از من بپرسید. زیرا هیچ کس پس از من نمىتواند از علوم و دانشها، چنان که من به شما مىگویم، شما را آگاه کند. »
ابن حجر در الصواعق، مىنویسد: مردم به اندازهاى از علوم امام صادق (ع) نقل کردهاند که سخنانش توشه راه کاروانیان و مسافران و آوازهاش در هر گوشه و کنار زبانزد مردم گشته است. ابن شهر آشوب در مناقب مىگوید: «از آگاهى به علوم امام صادق (ع) به اندازهاى نقل شده که از هیچ کس دیگرى منقول نیست. »وى همچنین مىنویسد: «نوح بن دراج به ابن ابى لیلى گفت: آیا تا کنون به خاطر حرف کسى از سخن یا کار خود دست کشیدهاى؟گفت: خیر مگر حرف یک نفر. پرسید: او کیست؟پاسخ داد: جعفر بن محمد. »
شیخ مفید در ارشاد مىنویسد: علومى که از آن حضرت نقل کردهاند به اندازهاى است که ره توشه کاروانیان شد و نامش در همه جا انتشار یافت. دانشمندان در بین ائمه (ع) بیشترین نقلها را از امام صادق روایت کردهاند. هیچ یک از اهل آثار و راویان اخبار بدان اندازه که از آن حضرت بهره بردهاند از دیگران سود نبردهاند. محدثان نام راویان موثق آن حضرت را جمع کردهاند که شماره آنها، با صرف نظر از اختلاف در عقیده و گفتار، به چهار هزار نفر مىرسد.
این نکته شایان ذکر است که تنها حافظ بن عقده زیدى در کتاب رجال خود نام راویان موثق آن حضرت را جمعآورى کرده و آنها را به چهار هزار نفر رسانده است. همچنین در مقدمههاى پیشین قول محقق را در معتبر نقل کردیم که گفته بود: «علوم فراوان و ارزشمندى از ناحیه جعفر بن محمد نقل شده که عقول را به حیرت وا مىدارد».
تنها یکى از راویان آن حضرت به نام ابان بن تغلب، سى هزار حدیث از امام صادق (ع) نقل کرده است. کشى در رجال به سند خود از امام صادق (ع) نقل کرده است که فرمود: ابان بن تغلب سى هزار حدیث از من روایت کرد. همچنین نجاشى در رجال خویش به نقل از حسن بن على وشا در حدیثى آورده است که گفت: «در این مسجد (مسجد کوفه) محضر نهصد تن از بزرگان حدیث را درک کردم که همگى مىگفتند جعفر بن محمد برایم حدیث کرد.
امام صادق (ع) نیز مىفرمود: سخن من سخن پدرم و سخن او سخن جدم و سخن وى سخن على بن ابى طالب و سخن على سخن رسول خدا (ص) و سخن او گفتار خداوند عز و جل است.
ابن شهر آشوب در مناقب مىنویسد: هیچ کتاب حدیث و حکمت و زهدى و موعظهاى از گفتار امام صادق (ع) خالى و بىبهره نیست. و همه مىگویند جعفر بن محمد چنین گفت و جعفر بن محمد صادق چنین فرمود.
جوانان و نوجوانان در هر جامعه اى گنجینه هاى سرشارى هستند که اگر مربیان و متولیان براى آنان سرمایه گذارى شایسته انجام دهند و این گروه فعال و پرشور را با رفتار حکیمانه ، تکریم شخصیت و احترام به نیازها ، به اهداف مطلوب و ایده آل خود هدایت نمایند ، علاوه بر این که آنان را از خطر انحراف و تردید در هویت و آسیبهاى اجتماعى مصونیت بخشیده اند ، قلبهاى پاک و زلال آنان را به سوى نیکی ها ، زیبایىها و اخلاق پسندیده رهنمون می شوند و جامعه آینده را از نظر سلامت و حفظ ارزشها و فرهنگ ، بیمه نموده اند. امام صادق علیه السلام در مورد سرمایه گذارى معنوى براى نسل نو و حفاظت نوجوانان از گروههاى منحرف و کج اندیش ، مىفرمایند: « نوجوانان خود را با احادیث ما آشنا کنید قبل از این که مرجعه (یکى از گروههاى منحرف) بر شما پیشى گیرند. » (1)
ارتباط با نسل جوان
هدایت و تربیت نسل جوان به لحاظ اهمیتى که دارد امروزه بیش از گذشته مورد توجه اندیشمندان و جوامع مختلف قرار گرفته است. جوان داراى خصوصیات عاطفى ، اجتماعى و جسمانى است. حساسیت ، تنوع خصلتهاى رفتارى ، هیجانهاى درونى ، علاقه شدید به دوستى با همسالان ، عدم کنترل رفتار ، حب ذات ، الگو پذیرى و تقلید ، افتخار به شخصیت و تشخص طلبى و میل به آزادى ، شمهاى از ویژگىهاى اوست.
با توجه به این ویژگىها ، شیوه رفتارى امام صادق علیه السلام با جوانان ، و همچنین سخنان و دستور العملهاى آن حضرت براى جوانان و برخورد با آنان ، بهترین نسخه شفا بخش و راه گشاست. نگاههاى مهربان ، بزرگداشت شخصیت ، توجه به استعداد و صلاحیت آنان ، احترام به نیازهاى فردى و اجتماعى ، رفتار محبت آمیز و حکیمانه و سرشار از عاطفه و خلوص ، موجب جذب جوانان به سوى آن حضرت بود.
آن حضرت به سرعت پذیرش سجایاى اخلاقى در نوجوانان توجه کرده و به ابوجعفر ; مؤمن طاق مىفرماید:
« بر تو باد تربیت نوجوانان ، زیرا آنان زودتر از دیگران خوبىها را مىپذیرند.» (2)
در اینجا به ذکر چند نمونه از شیوه ها و راه کارهاى عملى برخورد و هدایت جوانان در پرتو گفتار و رفتار صادق آل محمد علیه السلام مىپردازیم:
1 - رفتار نیکو و ملایم
نوجوان ، قلبى پاک ، روحى حساس و دلى نازک و عاطفى دارد پس در برخورد با او باید راه نرمى و ملایمت پیش گرفت. نگاه مهربان ، ارزش دادن به شخصیت و رفتار خوش ، بهترین شیوه ارتباط با اوست. محبت ، اظهار علاقه ، صدا کردن با القاب ، عناوین و نامهاى زیبا او را به سوى مبلغ و مربى جذب مىکند و در این حال مى توان ارتباط قلبى و عاطفى با او ایجاد کرد ، سخنانش را شنید ، راهنمایى کرد ، لغزشها را متذکر شد و بالاخره در عالم دوستى که یک ارتباط شدید روحى و عاطفى برقرار است ، مىتوان صفات زیبا را به او القاء نمود ، نیازهاى بسیارى را از او برطرف کرد و او را از آلودگىها بر حذر داشت ، زیرا گرایش جوان به خوبىها و زیبایىها از دیگران بهتر و سریعتر انجام مىپذیرد.
امام صادق علیه السلام فرمود:« هر کس سه خصلت را دارا نباشد از ایمان خود سودى نخواهد برد: اول - بردبارى ، که جهل نادان را برطرف کند. دوم - پارسائى ، که او را از حرام باز دارد و سوم - رفتار نیکو که با مردم مدارا نماید.» (3)
2 - آگاهى دادن در مسائل دینى
یکى از علل دین گریزى برخى جوانان و نوجوانان ، عدم آگاهى به مسائل دینى است ؛ زیرا انسان طبیعتا هر چه را نشناسد به سویش نمىرود و افکار و احساسات و حواس خود را به سوى آن معطوف نمىدارد. اما شناخت و آگاهى از خوبىها و زیبائىها به ویژه اطلاع از منافع آن ، سریعا انسان نفع طلب را جذب کرده و آن را در نزد وی ، دوست داشتنى مىکند. براى همین اگر جوانان با آثار ، برکات ، احکام و معارف دین آشنا شوند ، فاصله شان با حقایق دینى کم خواهد شد.
امام صادق علیه السلام به بشیر دهـّان (روغن فروش) فرمود: « از دوستان ما کسى که در دین خود اندیشه و تفقه نکند ارزش ندارد. اى بشیر! اگر یکى از دوستان ما در دین خود تفقه نکند و به مسائل و احکام آن آشنا نباشد ، به دیگران (مخالفین ما) محتاج مىشود ، هر گاه به آنها نیاز پیدا کرد آنان او را در خط انحراف و گمراهى قرار مىدهند در حالى که خودش نمىداند.»(4)
ضرورت یادگیرى احکام دینى در منظر پیشواى ششم آن قدر مهم است که مىفرماید: « اگر به جوانى از جوانان شیعه برخورد نمایم که در دین تفقه نمىکند او را تأدیب خواهم کرد.» (5)
3 - شناساندن آسیبهاى اجتماعى
آشنا نبودن نسل جدید با آفتهاى اجتماعى ، موجب افت ارزشهاى اخلاقى ، توفیق دشمنان فرهنگى و رواج خلاف و حرام در میان آنان مىباشد. اگر جوانان مسلمان با این آفتها آشنا باشند و از عواقب بد آن در میان افراد جامعه اطلاع یابند ، بنابر فطرت پاکى که خداوند در نهاد ایشان قرار داده از آن آفات فاصله خواهند گرفت و دامن خویش را به چنین آفات اجتماعى ، آلوده نخواهند کرد. صادق آل محمد علیه السلام مواردى از آفتهاى اجتماعى را چنین فهرست کرده است : « به برادر ایمانى خود ستم ننماید ، او را فریب ندهد ، به او خیانت نکند ، او را کوچک نشمارد ، او را دروغگو نخواند ، به او اف نگوید و اگر به او اف بگوید (غرغر کند) دوستی بین آن دو قطع مىشود و اگر به برادر ایمانى اش بگوید تو دشمن من هستى ، یکى از آن دو کافر [باطنى ] مىشود و اگر برادرش را متهم نماید ، ایمان در قلب او ذوب مىشود مانند ذوب شدن نمک در آب.»
4 - ترغیب به دانش افزایى
یک جوان مسلمان باید از علوم روز آگاهى کافى داشته باشد. تخصص در کنار تعهد یک اصل مسلم و تردید ناپذیر در فرهنگ ما است. کسانى در عرصه زندگى به اهداف دلخواه خود مىرسند که با شناخت دانشها و مهارتهاى عصر خود به قله هاى سعادت نائل شده و با تعهد و ایمان خویش ، اعتماد افراد جامعه را به خود جلب کنند. از منظر حضرت صادق علیه السلام ، کسب دانش و مهارت هاى فنى براى یک جوان ضرورى است ، آن حضرت مىفرماید: « هیچ وقت دوست ندارم یکى از جوانان شما (شیعه) را ببینم مگر اینکه در یکى از دو حال ، شب و روز خود را سپرى کند : یا دانا باشد یا یاد گیرنده . » (7)
5 - عادت دادن به حسابرسى
یک تاجر زمانى در کار خود پیشرفت مىکند که در هر شبانه روز به حساب خود رسیدگى کرده و سود و زیان معاملات خویش را بداند در غیر این صورت بعد از مدت کوتاهى سرمایه و هستى خود را از دست خواهد داد. جوانى ، یک سرمایه و فرصت بسیار عالى براى هر شخص است . اگر جوانی به حساب عمر خود رسیدگى نکند و نداند که در مقابل عمر خویش چه چیزى به دست آورده است ، در آینده اى نه چندان دور سرمایه ی معنوى خویش را به باد فنا خواهد داد. اما اگر به حساب روزانه اش برسد و ببیند که در مقابل هر روز از دست رفته ، یک قدم به سوى کمال برداشته ، مسلما خوشحال شده و آن را تکرار می کند و در مقابل انحطاط فکرى و اخلاقى غمگین گشته و سعى در جبران آن داشته باشد ، بدیهى است که رو به سوى رشد و ترقى خواهد نهاد . امام صادق علیه السلام به ابن جندب که جوانی فعال ، پرشور و با ایمان بود مى فرماید: « اى پسر جندب! هر مسلمانى که ما را مىشناسد شایسته است که رفتار و کردار خود را در هر شبانه روز برخود عرضه دارد و حسابگر نفس خویش باشد تا اگر کار نیکى در آنها دید ، بر آن بیفزاید و اگر کار بدى در اعمال خود مشاهده نمود ، از آنها توبه کند ، تا در روز قیامت دچار ذلت و حقارت نشود. » (8)
6 - تعدیل حس دوستخواهى
انسان با انس به دوستانش احساس مسرت و لذت مىکند. او در همنشینى با رفیق شفیق ، نشاط و نیرو مىگیرد و این یک نیاز طبیعى اوست که باید نسبت به آن ارضاء شود. یک جوان در اثر این حس ، به سمت دوستان و همفکران خود کشیده مىشود ، او عاشق رفاقت است و دنبال ارتباط با هم سن و سالان خود مىباشد. از طرف دیگر بر اثر غلبه احساسات و شور و شوق جوانى و نپختگى نگرش عقلانى ، ممکن است در دام دوستان ناباب بیفتد. از این رو در انتخاب یک دوست ممکن است دچار مشکلات گردد . امام جعفر صادق علیه السلام دقیقا روى همین نکته و به جوانان چنین رهنمود مىدهد: « دوستان سه دسته هستند:1- کسى که مانند غذا در هر زمان به او نیاز هست و او دوست عاقل است. 2- کسى که [براى انسان] مانند بیمارى و درد [رنج آور] است، او دوست احمق [و نادان] است و 3- کسى که وجودش براى فرد همانند داروى حیات بخش است ، که او رفیق روشن بین [و اهل تفکر] است.» (9)
7 - ضرورت ازدواج
هر جوانی فطرتاً نیازمند ازدواج است و باید به این نیاز خدادادى و طبیعى خود از طریق مشروع پاسخ دهد . اما بعضى جوانان با بهانه قرار دادن بعضى مشکلات و سختىها از این سنت الهى روى بر تافته و خود را در دام نفس شیطانى گرفتار مىکنند. به آنان باید توجه داده شود که این پیمان مقدس در میان تمام ملتها وجود داشته و محبوب ترین بنیان نزد خداوند متعال است. با ازدواج ، شخصیت و ایمان دو جوان کامل مىشود. صادق آل محمد علیه السلام فرمود: «من تزوج احرز نصف دینه فلیتق الله فى النصف الآخر؛ (13) کسى که ازدواج کند نصف دینش را حفظ کرده است ، پس باید در نصف دیگرش تقواى الهى پیشه کند.» (10)
و در حدیث دیگرى آن حضرت به جوانان چنین پیام داد: « دو رکعت نماز فرد متاهل بر 70 رکعت ، نماز فرد مجرد برترى دارد.» (11)
8 - تشویق به نماز
بر اساس متون دینى ِ ما ، نماز عامل کمال انسان و حافظ او از آلودگىها و صفات مذموم و ناپسند است. همچنین این رفتار معنوى تاثیر بسزایى در بیدار کردن روح نظم و حفظ نظام انسان دارد . نماز ، تسلى بخش و آرامش بخش دلهاى مضطرب در انسانهاى خسته و نگران است. نماز شاخص رهروان راه خدا و بهترین وسیله ارتباط صمیمانه رب العالمین است. « [روز قیامت] اولین چیزى که از بنده محاسبه مىشود نماز است. اگر از او نماز پذیرفته شد ، سایر اعمالش پذیرفته مىشود اما اگر نماز او رد شد سایر اعمال [نیک] او نیز رد خواهد شد.» (12)
آن حضرت در مورد زیانهایى که در اثر دورى از نماز براى انسان رخ مىدهد به ابن جُندب فرمود: « واى بر آنها که از نماز غفلت کنند ، در خلوت بخوابند و خدا و آیاتش را در دوران ضعف دین استهزاء کنند ، آنان کسانى هستند که در آخرت بهره ندارند و خدا در روز قیامت با آنان سخن نخواهد گفت ، آنان را تبرئه نخواهد کرد و عذاب دردناک براى آنهاست.» (13)
پىنوشتها:
1) التهذیب، ج 8، ص 111.
2) الکافى، ج 8، ص 93.
3) بحارالانوار، ج 75، ص 237.
4) منیة المرید، ص 375; اصول کافى ج 1، ص 25.
5) بحار الانوار، ج 1، ص 214.
6) وسائل الشیعه، ج 12، ص 208.
7) امالى طوسى، ص 303.
8) تحف العقول، ص 301.
9) بحارالانوار، ج 75، ص 237.
10) همان، ج 100، ص 219.
11) روضة الواعظین، ج 2، ص 374.
12) من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 208.
13) تحف العقول، ص 302
نام شریف آن بزرگوار فاطمه و مشهورترین لقب آن حضرت، «معصومه» است. پدر بزرگوارش امام هفتم شیعیان حضرت موسى بن جعفر (ع) و مادر مکرمه اش حضرت نجمه خاتون (س) است . آن بانو مادر امام هشتم نیز هست . لذا حضرت معصومه (س) با حضرت رضا (ع) از یک مادر هستند.
ولادت آن حضرت در روز اول ذیقعده سال 173 هجرى قمرى در مدینه منوره واقع شده است. دیرى نپایید که در همان سنین کودکى مواجه با مصیبت شهادت پدر گرامى خود در حبس هارون در شهر بغداد شد. لذا از آن پس تحت مراقبت و تربیت برادر بزرگوارش حضرت على بن موسى الرضا (ع) قرارگرفت.
در سال 200 هجرى قمرى در پى اصرار و تهدید مأمون عباسى سفر تبعید گونه حضرت رضا (ع) به مرو انجام شد و آن حضرت بدون این که کسى از بستگان و اهل بیت خود را همراه ببرند راهى خراسان شدند.
یک سال بعد از هجرت برادر، حضرت معصومه (س) به شوق دیدار برادر و ادای رسالت زینبی و پیام ولایت به همراه عده اى از برادران و برادرزادگان به طرف خراسان حرکت کرد و در هر شهر و محلى مورد استقبال مردم واقع مى شد. این جا بود که آن حضرت نیز همچون عمه بزرگوارشان حضرت زینب(س) پیام مظلومیت و غربت برادر گرامیشان را به مردم مؤمن و مسلمان مى رساندند و مخالفت خود و اهلبیت (ع) را با حکومت حیله گر بنى عباس اظهار مى کرد. بدین جهت تا کاروان حضرت به شهر ساوه رسید عده اى از مخالفان اهلبیت که از پشتیبانى مأموران حکومت برخوردار بودند،سر راه را گرفتند و با همراهان حضرت وارد جنگ شدند، در نتیجه تقریباً همه مردان کاروان به شهادت رسیدند، حتى بنابر نقلى حضرت(س) معصومه را نیز مسموم کردند.
به هر حال ، یا بر اثر اندوه و غم زیاد از این ماتم و یا بر اثر مسمومیت از زهر جفا، حضرت فاطمه معصومه (س)بیمار شدند و چون دیگر امکان ادامه راه به طرف خراسان نبود قصد شهر قم را نمود. پرسید: از این شهر«ساوه» تا «قم» چند فرسنگ است؟ آن چه بود جواب دادند، فرمود: مرا به شهر قم ببرید، زیرا از پدرم شنیدم که مى فرمود: شهر قم مرکز شیعیان ما است. بزرگان شهر قم وقتى از این خبر مسرت بخش مطلع شدند به استقبال آن حضرت شتافتند; و در حالى که «موسى بن خزرج» بزرگ خاندان «اشعرى» زمام ناقه آن حضرت را به دوش مى کشید و عده فراوانى از مردم پیاده و سواره گرداگرد کجاوه حضرت در حرکت بودند، حدوداً در روز 23 ربیع الاول سال 201 هجرى قمرى حضرت وارد شهر مقدس قم شدند. سپس در محلى که امروز «میدان میر» نامیده مى شود شتر آن حضرت در جلو در منزل «موسى بن خزرج» زانو زد و افتخار میزبانى حضرت نصیب او شد.
آن بزرگوار به مدت 17 روز در این شهر زندگى کرد و در این مدت مشغول عبادت و راز و نیاز با پروردگار متعال بود.
محل عبادت آن حضرت در مدرسه ستیه به نام «بیت النور» هم اکنون محل زیارت ارادتمندان آن حضرت است.
سرانجام در روز دهم ربیع الثانى و «بنا بر قولى دوازدهم ربع الثانى» سال 201 هجرى پیش از آن که دیدگان مبارکش به دیدار برادر روشن شود، در دیار غربت و با اندوه فراوان دیده از جهان فروبست و شیعیان را در ماتم خود به سوگ نشاند .مردم قم با تجلیل فراوان پیکر پاکش را به سوى محل فعلى که در آن روز بیرون شهر و به نام «باغ بابلان» معروف بود تشییع نمودند. همین که قبر مهیا شد دراین که چه کسى بدن مطهر آن حضرت را داخل قبر قرار دهد دچار مشکل شدند، که ناگاه دو تن سواره که نقاب به صورت داشتند از جانب قبله پیدا شدند و به سرعت نزدیک آمدند و پس از خواندن نماز یکى از آن دو وارد قبر شد و دیگرى جسد پاک و مطهر آن حضرت را برداشت و به دست او داد تا در دل خاک نهان سازد.
آن دو نفر پس از پایان مراسم بدون آن که با کسى سخن بگویند بر اسب هاى خود سوار و از محل دور شدند.
بنا به گفته بعضی از علما به نظر مى رسد که آن دو بزرگوار، دو حجت پروردگار: حضرت رضا (ع) و امام جواد (ع) باشند چرا که معمولاً مراسم دفن بزرگان دین با حضور اولیا الهی انجام شده است.
پس از دفن حضرت معصومه(س) موسى بن خزرج سایبانى از بوریا بر فراز قبر شریفش قرار داد تا این که حضرت زینب فرزند امام جواد(ع) به سال 256 هجرى قمرى اولین گنبد را بر فراز قبر شریف عمه بزرگوارش بنا کرد و بدین سان تربت پاک آن بانوى بزرگوار اسلام قبله گاه قلوب ارادتمندان به اهلبیت (ع). و دارالشفای دلسوختگان عاشق ولایت وامامت شد.
احادیثی پیرامون حضرت معصومه(س)
قال الصادق علیه السلام: ان للّه حرماً و هو مکه ألا انَّ لرسول اللّه حرماً و هو المدینة ألا وان لامیرالمؤمنین علیه السلام حرماً و هو الکوفه الا و انَّ قم الکوفة الضغیرة ألا ان للجنة ثمانیه ابواب ثلاثه منها الى قم تقبض فیها اموأة من ولدى اسمها فاطمه بنت موسى علیهاالسلام و تدخل بشفاعتها شیعتى الجنة با جمعهم
خداوند حرمى دارد که مکه است پیامبر حرمى دارد و آن مدینه است و حضرت على (ع) حرمى دارد و آن کوفه است و قم کوفه کوچک است که از 8 درب بهشت سه درب آن به قم باز مى شود - زنى از فرزندان من در قم از دنیا مى رود که اسمش فاطمه دختر موسى (ع) است و به شفاعت او همه شیعیان من وارد بهشت مى شوند.
ثواب الأعمال و عیون اخبار الرضا(ع): عن سعد بن سعد قال: سالت اباالحسن الرضا(ع) عن فاطمه بنت موسى بن جعفر (ع) فقال: من زارها فله الجنة؛ امام رضا (ع) فرمود- کسى که حضرت فاطمه معصومه را زیارت کند پاداش او بهشت است .
کامل الزیارة:عن ابن الرضا علیهماالسلام قال: من زار قبر عمتى بقم فله الجنة؛ امام جواد - کسى که عمه ام را در قم زیارت کند پاداش او بهشت است .
امام صادق (ع): من زارها عارفاً بحقّها فله الجنة (بحار ج 48 صفحه 307)
امام صادق (ع) کسى که آن حضرت را زیارت کند در حالى که آگاه و متوجه شأن و منزلت او باشد بهشت پاداش اوست .
امام صادق (ع): «الا انَّ حرمى و حرم ولدى بعدى قم» (بحار ج 60 صفحه 216 )
امام صادق (ع) - آگاه باشید که حرم من و حرم فرزندان بعد از من قم است .
جایگاه حضرت معصومه(س)
لقب «معصومه» را امام رضا(ع) به خواهر خود عطا فرمود:آن حضرت در روایتى فرمود:
«مَنْ زَارَ الْمَعصُومَةَ بِقُمْ کَمَنْ زَارَنى.» (ناسخ التواریخ، ج 3، ص 68، به نقل از کریمه اهل بیت، ص 32)
«هرکس معصومه را در قم زیارت کند،مانند کسى است که مرا زیارت کرده است.»
این لقب، که از سوى امام معصوم به این بانوى بزرگوار داده شده، گویاى جایگاه والاى ایشان است.
امام رضا(ع) در روایتى دیگر مى فرماید:
هرکس نتواند به زیارت من بیاید، برادرم را در رى یا خواهرم را در «قم» زیارت کند که ثواب زیارت مرا در مى یابد. (زبدة التصانیف، ج 6، ص 159، به نقل از کریمه اهل بیت، ص 3 .)
ب دیگر حضرت معصومه(س) «کریمه اهل بیت» است. این لقب نیز بر اساس رؤیاى صادقانه یکى از بزرگان، از سوى اهل بیت به این بانوى گرانقدر داده شده است. ماجراى این رؤیاى صادقانه بدین شرح است :
مرحوم آیت اللّه سیّد محمود مرعشى نجفى، پدر بزرگوار آیت اللّه سید شهاب الدین مرعشى (ره) بسیار علاقه مند بود که محل قبر شریف حضرت صدّیقه طاهره (س) را به دست آورد. ختم مجرّبى انتخاب کرد و چهل شب به آن پرداخت. شب چهلم پس از به پایان رساندن ختم و توسّل بسیار، استراحت کرد. در عالم رؤیا به محضر مقدّس حضرت باقر(ع) و یا امام صادق (ع) مشرّف شد.
امام به ایشان فرمودند: «عَلَیْکَ بِکَرِیمَةِ اَهْل ِ الْبَْیت ِ.» یعنى به دامان کریمه اهل بیت چنگ بزن .
ایشان به گمان اینکه منظور امام (ع) حضرت زهرا(س) است، عرض کرد: «قربانت گردم، من این ختم قرآن را براى دانستن محل دقیق قبر شریف آن حضرت گرفتم تا بهتر به زیارتش مشرّف شوم.»امام فرمود: «منظور من، قبر شریف حضرت معصومه در قم است.» سپس افزود:«به دلیل مصالحى خداوند مى خواهد محل قبر شریف حضرت زهرا(س) پنهان بماند; از این رو قبر حضرت معصومه(س) را تجلّى گاه قبر شریف حضرت زهرا(س) قرار داده است. اگر قرار بود قبر آن حضرت ظاهر باشد و جلال و جبروتى براى آن مقدّر بود، خداوند همان جلال و جبروت را به قبر مطهّر حضرت معصومه(س) داده است.»مرحوم مرعشى نجفى هنگامى که از خواب برخاست، تصمیم گرفت رخت سفر بر بندد و به قصد زیارت حضرت معصومه (س) رهسپار ایران شود. وى بى درنگ آماده سفر شدو همراه خانواده اش نجف اشرف را به قصد زیارت کریمه اهل بیت ترک کرد.(کریمه اهل بیت ، ص 43 )
برخی از کرامات حضرت معصومه(س)
شفاى چشم
یکى از اساتید محترم اخلاق و وعاظ برجسته شهر مقدس قم نقل کردند: سال ها قبل در چشم دختر بچه ام نقطه سفیدى پیدا شد. به چشم پزشک معروف شهر مراجعه کردیم و ایشان اظهار داشتند که باید چشم او عمل شود. على القاعده نوبتى را معین نمودند و ما هم مى بایست به بچه آمادگى روحى مى دادیم، ولى همین که متوجه مسأله گردید، کار او گریه و وحشت و ناراحتى شد و طبعاً یک حالت اضطرابى هم براى خود ما ایجاد کرد.
به هر حال نوبت جراحى و عمل فرا رسید وما بیمار را براى انجام عمل روانه مطب دکتر معالج کردیم . در مسیر از کنار حرم مطهر مى گذشتیم که نگاه دخترم به گنبد و بارگاه نورانى حضرت معصومه افتاد و گفت: بابا برویم حرم، من شفاى چشمم را از حضرت مى گیرم! این جمله براى من حالتى ایجاد کرد که خدا مى داند! او را به حرم بردم. همین که وارد شدیم خودش را سراسیمه به ضریح مطهر رسانید و در حالى که چشم خود را به ضریح مى کشید، مى گفت: یا حضرت معصومه(س) من مى ترسم، مى خواهند چشمم را عمل کنند، شاید کور شوم!و... و اشک مى ریخت.دیدن چنین حالتى از فرزند براى یک پدربه وضوح آشکاراست یعنى چه؟
به هر صورت , پس از زیارت با اصرار او را بغل کردم و در حالى که اشک مى ریخت او را تا وسط صحن بزرگ کنار قبر مرحوم قطب راوندى(ره) بردم و براى اینکه کفش او را بپوشانم او را به زمین گذاشتم. خواستم اشک او را پاک کنم که نگاهم به داخل چشم دختر بچه عزیزم افتاد و دیدم اثرى از لکه سفید در چشم او نیست! با عجله او را به دکتر رسانیدم. ایشان هم تصدیق نمود و گفت دیگر نیازى به عمل نیست و الحمد الله شفا یافته است.
هدیه حضرت
یکى از علماى اعلام که در چند دوره مجلس شوراى اسلامى هم خدمت نموده اند و از سادات جلیل القدر منطقه آذربایجان شرقى مى باشند، چنین نقل مى کنند:
چند سال پیش از زعامت مرحوم آیت الله العظمى بروجردى(ره)، به طلاب و حوزه علمیه قم بسیار سخت مى گذشت، در حدى که خود این جانب که در منطقه خاکفرج مستأجر بودم، به قدرى از بقال محل نسیه جنس برده بودم که دیگر خجالت مى کشیدم از منزل خارج شوم و از مسیر آن مغازه بگذرم. روزى به فکر افتادم که این چه وضعى است؟ تا کى مى شود صبر کرد؟ اما این که چه کنم، به نتیجه اى نمى رسیدم! تا اینکه با خود گفتم به حرم مطهر حضرت معصومه(س) که عمه سادات است و خود من هم که سید هستم، مى روم و کنار ضریح مطهر فریاد مى کشم و حرف هاى دلم را مى زنم، هر چه مى خواهد بشود؟!با عصبانیت عبایم را به سر کشیدم و به طرف حرم مطهر حرکت کردم . از صحن بزرگ وارد شدم و به طرف صحن عتیق رفتم و از دالانى که حد فاصل این دو صحن است چند قدم جلو رفتم که ناگهان خانمى به من نزدیک شد، در حالى که پوشیه به صورت زده بود و بسیار با وقار بود، پاکت نامه اى به من داد و فرمود: آقا سید! این براى شماست، من که به قصد دیگرى به طرف حرم مى رفتم، پاکت نامه را گرفته و بى توجه چند قدمى جلوتر رفتم و آن خانم هم به طرف صحن بزرگ رفت، یک مرتبه با خود گفتم ببینم در نامه چه نوشته است؟ و قصه چیست؟ نامه را بازکردم و دیدم «دو هزار تومان» پول است! با خود گفتم یعنى چه؟ به دنبال خانم رفتم که بپرسم این پول به چه عنوان و به چه جهت است ؟ به صحن ها و درهاى بیرون مراجعه کردم و اثرى ندیدم! ناگهان زبان دلم به من گفت: چه بسا این هدیه حضرت معصومه(س) است، خصوصاً با آن جمله اى که خانم به هنگام دادن پاکت بیان کرد.
این جا بود که انقلابى عجیت در من پدیدار شده و بسیار گریه کردم و به طرف صحن عتیق آمدم و وارد ایوان طلا شدم، ولى وارد رواق مطهر نشدم، با خود گفتم: «تو لیاقت ندارى وارد شوى، همین جا کنار در توقف کن، تو مثل یک درنده مى خواستى حمله کنى، ولى حضرت زودتر یک لقمه غذا جلوى تو انداخت تا آرام شوى!» به هر حال بسیار گریه کردم و با عذر خواهى به منزل برگشتم. این شخصیت بزرگوار که در حال نقل این قضیه نیز بسیار اشک مى ریخت، هنوز شرمنده آن قصه و نیت اولى بود و مبهوت آن کرامات باهره، پس از لحظه اى دوباره ادامه داد، آن مبلغ پول موجب رونق و برکتى در زندگى ما شد که بحمداله هنوز محتاج شخصى نشده ام.
نجات گروه سرگردان
سال هاى قبل از انقلاب تعدادى زائر در فصل زمستان، براى زیارت کریمه اهل بیت عازم قم شدند، این گروه درچند فرسخى قم به دلیل فرا رسیدن شب و برف و بوران شدید راه گم کردند و در بیابان سرگردان شدند. زائران وقتى جان خود را در خطر دیدند دست توسل به دامن حضرت معصومه (سلام الله علیها) گرفتند تا با نشان دادن راه به آن ها نجات شان دهد.
طبق سند موثق، یکى از خدام آستانه مقدسه حضرت معصومه (سلام الله علیها) مرحوم «سید محمد رضوى» مى گوید: آن شب (بدون اطلاع از وجود زائران سرگردان در بیابان) در حرم بودم، هنوز اندکى از خوابم نگذشته بود که در عالم رؤیا دیدم بى بى دو عالم حضرت معصومه (سلام الله علیها)، نزد من آمد و فرمود:«برخیز، چراغ گلدسته را روشن کن!» شتابزده از خواب بیدار شدم و نگاه به ساعت کردم، دیدم تازه اندکى از نیمه شب گذشته و برف سنگینى همه جا را فرا گرفته است و هنوز چهارساعت به اذان صبح باقى مانده (طبق معمول اندکى قبل از اذان صبح چراغ هاى گلدسته ها را روشن مى کردیم.) لذا مجدداً خوابیدم، و دوباره همان خواب تکرار شد، ولى این بار حضرت با تندى به من فرمودند: «برخیز، مگر نگفتم چراغ هاى گلدسته ها را روشن کن!» لذابراى دومین بار شتابزده از خواب برخاستم، و باوجود برف و سرماى شدید که همه جا راگرفته بود، با خود گفتم، چرا امشب چراغ ها را زودتر از معمول باید روشن کنم؟ به سمت گلدسته ها رفتم و چراغ ها را روشن کردم .
آن شب به سرآمد و صبح روز بعد که از حرم عبور مى کردم، شنیدم چند نفر از زائران به هم دیگر مى گویند: «حضرت معصومه (س) به دادمان رسید، چقدر باید از محضر مقدسه اش تشکر و سپاسگزارى نماییم! اگر چراغ هاى گلدسته ها روشن نمى شد ما در آن تاریکى شب و آن بیابان پر از برف جان سالم به در نمى بردیم.»
لذا آن موقع بود که راز خواب خود را دریافتم که چرا حضرت معصومه (سلام الله علیها) به من فرمود: «برخیز و چراغ گلدسته ها را روشن کن»
کراماتى به نقل از آیت الله العظمى اراکى( ره)
حضرت آیت الله العظمى اراکى (ره) نقل مى کردند: دستم باد مى کرد و پوست آن ترک بر مى داشت، به طورى که نمى تواستم وضو بگیرم و ناچار بودم براى نماز تیمم کنم ومعالجات هم بى اثر بود، تا به حضرت معصومه (س) متوسل شدم و به من الهام شد که دستکش به دست کنم، همین کار را کردم، دستم خوب شد.
ایشان فرمودند: آقا حسن احتشام (فرزند مرحوم سید جعفر احتشام که هر دو ازمنبرى هاى قم بودند) نقل مى کردند از آشیخ ابراهیم صاحب الزمانى تبریزى (که مرد با اخلاصى بود)که من شبى در خواب دیدم به حرم مشرف شدم، خواستم وارد شوم، گفتند حرم قرق است براى این که فاطمه زهرا(س) و حضرت معصومه(س) در سر ضریح خلوت کرده اند و کسى را راه نمى دهند. من گفتم: مادرم سیده است، من محرم هستم، به من اجازه دادند، وارد, شدم دیدم که این دو نشسته اند و در بالاى ضریح با هم صحبت مى کنند. از جمله صحبت ها این بود که حضرت معصومه به حضرت زهرا(س) عرض کرد: حاج سید جعفر احتشام براى من مدحى گفته است و ظاهراً آن مدح را براى حضرت مى خواند.
آشیخ ابراهیم این خواب را در جلسه دوره اى اهل منبر که حاج سید جعفر احتشام هم در آن حضور داشت نقل مى کند. حاج احتشام به شیخ ابراهیم مى گوید: ازآن شعرها چیزى یادت هست؟
گفت: بله در آخر آن شعر داشت (دختر موسى بن جعفر) تا این را گفت، حاج احتشام شروع به گریه کرد و از آن پس بکّاء بود و بسیار گریه مى کرد.
حاج سید جعفر احتشام از وعاظ مخلصى بود که موقع روضه خواندن خودش هم گریه مى کرد.
آقاى حسن احتشام فرزند ایشان مى گوید: به پدرم گفتیم شما در آخر شعرتان یک تخلصى داشته باشید مانند سایر شعرا, قبول نکرد تا با اصرار این شعر را گفت:
ای فاطمه به جان عزیز برادرت بر احتشام لطف نما قصر اخضری
ایشان گفت: قصر اخضر را لطف کردند. گفتم چطور؟ گفت: همان جا که آقاى مرعشى (ره) سجاده مى انداختند، آن جا را گچ کارى کردند و سنگ مرمر سبز رنگ، و قبر حاج احتشام در همان قسمت از مسجد بالاسر است (این بود قصر اخضرى که به ایشان عطا شد.)