مقصود فرمانبرداری از خدا و شناخت امام است . [امام صادق علیه السلام می فرماید]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» فضیلت زیارت امام رضا(ع) در کلام پدر

روایتى درباره  فضیلت زیارت امام رضا(ع) در کتاب کامل الزیارات که یکى از معتبرترین کتاب هاى شیعه است آمده که نشان می دهد این عمل مستحب در قیامت چه بهره ى عظیمى به انسان مى رساند .
حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام) فرمود : کسى که قبر فرزندم را زیارت کند براى او نزد خدا هفتاد حج مقبول است . راوى مى گوید : گفتم : هفتاد حج ؟ ! فرمود : آرى ، (بلکه) هفتصد حج . گفتم : هفتصد حج ؟ فرمود : آرى (بلکه) هفتاد هزار حج . گفتم : هفتاد هزار حج ؟ فرمود : چه بسا حجى که پذیرفته نشود (اما این هزاران حجی که گفته می شود، همگی مقبول به حساب می آیند); کسى که او را زیارت کند و یک شب در آن منطقه بخوابد مانند این است که خدا را در عرشش زیارت کرده است . گفتم : مانند کسى است که خدا را در عرشش زیارت کرده است ؟ فرمود : آرى ، هنگامى که قیامت برپا مى شود چهار نفر از اوّلین و چهار نفر از آخرین بر عرش قرار دارند ، اما چهار نفر اوّلین : نوح و ابراهیم و موسى و عیسى است ; اما چهار نفر آخرین : محمد و على و حسن و حسین است ; سپس نخ ترازى کشیده مى شود ـ که خوبان را از بدان جدا مى کند ـ پس زائران قبور ما با ما قرار مى گیرند ، از نظر برترین درجه ، و نزدیک ترینشان به عطا و بخشش ، زائران قبر فرزندم على (بن موسى الرضا) هستند.

ـ کامل الزیارات : 307 ، باب الحادى والمائة ، حدیث 13 .



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 86/10/4 :: ساعت 3:22 عصر )
»» امام شناسی در بیان حضرت رضا (علیه السلام)

امامت مقام انبیا و میراث اوصیا است ، امامت جانشینى خدا ، و رسول ، امیرمؤمنان ، میراث حسن و حسین است .
امامت در اختیار گرفتن امور دین ، نظام و انتظام جامعه مسلمین ، اصلاح امور دنیا و به عزّت رساندن مؤمنین است .
امامت اصل و اساس اسلام است و پایه هاى دین مقدس ، به آن بستگى دارد و فروعات آن به امامت وابسته است .
با راهنمایى امام ، نماز ، زکات ، روزه ، حج و جهاد انجام مى گیرد و صدقات اموال و فىء از مردم اخذ مى شود و در مصارف خود مصرف مى گردد .
امام است که احکام و حدود دین را امضا مى کند ، حقوق اشخاص را مراعات مى نماید ، و کشور اسلام را از دست دشمنان محفوظ نگه مى دارد و مرزها را حفظ مى کند .
امام حلال خداى متعال را حلال و حرام آن را حرام مى کند ، در جامعه اسلامى حدود خداى متعال را جارى مى سازد ، از دین پروردگار دفاع مى نماید ، مردم را با حکمت و دانش به طرف پروردگار دعوت مى کند و آنان را با پندهاى نیکو و حجت هاى بالغه ، راهنمایى مى نماید .
امام مانند ستاره فروزان و آفتاب تابان است ، که روشنایى آن ، همه عالم را فراگرفته ، و خود در جاى بلند است که دست احدى از مردم به آن نمى رسد و دیدگان آن را در نمى یابد .
امام مانند ماه تابان ، نور فروزان ، چراغ درخشان و ستاره راه نما در شب هاى تاریک ، در بیابان ها و دریاها مى باشد .
امام آب گوارا براى تشنگان، و دلیل هدایت، و نجات دهنده از لغزش ها است .
امام مانند آتش در بلندى است که مردم از آن هدایت مى گردند و گرمایى است که به وسیله آن کسب انرژى مى کنند .
امام راهنمایى است که آدمى را از مهلکه ها نجات مى دهد ، پس هر کس امام را ترک گوید در هلاکت مى افتد .
امام ابر بارنده ، باران ریزنده ، آفتاب درخشنده و آسمان سایه افکنده ، زمین پهن شده ، چشمه جوشنده و باغ سرسبز و خرم است .
امام مونس ، رفیق ، پدر مهربان ، برادر همزاد و مهربان تر از مادر نسبت به فرزند کوچک است .
امام پناه بندگان ، در هنگام رسیدن به مصیبت هاى بزرگ مى باشد . امام امین خدا در میان مخلوقات ، حجت پروردگار در میان بندگان و جانشین خداى متعال در دنیاست .
امام دعوت کننده مردم به طرف خدا ، و مدافع حریم حضرت حق است .
امام از گناهان پاک ، و از هرعیب و نقصى منزه است ; امام از علم مخصوص برخوردار و به حلم بردبارى موصوف است ، امام نظام دین و عزت مسلمین بوده و کافران و منافقان را هلاک مى سازد .
امام یگانه روزگار است که هیچ کس با او قرین نیست و عالمى با وى برابرى ندارد . مانند کسى نیست و کسى را نمى توان به جاى او گذاشت . امام فضل دانش را بدون کسب و تعلیم فرا مى گیرد ، و خداى متعال وهّاب علم را به آنان عطا مى کند .
پس چه کسى مى تواند امام را بشناسد و یا بتواند امام را انتخاب کند ، چه قدر مردم از مطلب دورند ؟
عقول مردم در این وادى سرگردان ، و اندیشه آنان از درک حقایق ناکام است .
خردها در این موضوع حیران ، و چشم ها کور ، بزرگان در این وادى کوچک ، حکما و دانایان سرگردان ، بردباران از درک آن قاصر و سخنگویان از سخن گفتن عاجزند .
خردمندان به جهل خود اعتراف کرده ، و شعراء زبانشان بند آمده ، و ادیبان از فهم آن ناتوان شده ، و بلیغان زبان بند گردیده اند .
اینان قدرت ندارند مقام آنها را وصف کرده ، یا فضیلتى از فضایل امام را بیان کنند ، و به عجز و ناتوانى و تقصیر خود ، در این موضوع اعتراف دارند . چگونه مى توانند امام را با صفات او وصف کرده و یا او را به حقیقتاً تعریف نمایند .
علما و دانایان قدرت ندارند امر امام را درک کنند ، و کسى نیست که بتواند جاى امام را بگیرد و جامعه را از وجود او بى نیاز کند . مردم نخواهند توانست حقیقت وجودى امام را بشناسند .
امام مانند ستاره است ، که کسى نمى تواند بر آن دست یابد و یا حقیقتاً او را وصف کند ، پس مردم از کجا قدرت دارند امام را انتخاب نمایند ، و کجا عقل آنها به این موضوع خواهد رسید ، و در کجا مانند این یافت مى گردد؟!
آیا گمان مى کنید این فضایل و خصوصیات در غیر آل رسول (صلى الله علیه وآله) پیدا مى شود ؟ به خداى متعال سوگند ! نفس آنها خودشان را تکذیب کرده ، و اباطیل ، آنان را به آرزوهاى دور و دراز کشانده .
مردم به جایگاه بلند و گذرگاه سختى بالا رفته اند ، که از آن مقام بلند قدم هایشان خواهد لغزید ، و بر زمین افکنده خواهد شد .
در انتخاب امام به عقل ناقص خود مناضله کردند ، و به رأى باطل خویش به مبارزه برخاستند ، و چیزى جز دورى از حق را به دست نیاوردند ، خداى متعال آنان را بکشد که دروغ و افترا بستند .
آنان مقام مشکلى را براى خود اتخاذ کرده ، و سخنان دروغ گفته و افترا بستند از طریق حق و صراط مستقیم منحرف شدند و در حیرت و سرگردانى فرورفتند ، و از روى بصیرت و بینش ، امام را ترک کردند .
شیطان کارهاى آنها را در نظرشان زیبا جلوه داد ، و آنان را از راه حق بازداشت ; در حالى که آنها راه درست را تشخیص داده بودند و حق را از ناحق تمیز مى داند .
آنها از امامى که خداى متعال و پیغمبرش اختیار کرده بودند ، اعراض نموده و از امامى که خود انتخاب کرده بودند متابعت نمودند ; در صورتى که قرآن ، آنان را مخاطب قرار داده و فرمود: ( وَرَبُّکَ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ وَیَخْتَارُ مَا کَانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ سُبْحَانَ اللهَ وَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ )(1) .
و نیز فرمود: ( وَمَا کَانَ لِمُؤْمِن وَلاَ مُؤْمِنَة إِذَا قَضَى اللهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ(2) .
و همچنین فرموده:  ( مَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ * أَفَلاَ تَذَکَّرُونَ * أَمْ لَکُمْ سُلْطَانٌ مُبِینٌ * فَأْتُوا بِکِتَابِکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ )(3) .
و نیز فرمود: ( أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوب أَقْفَالُهَا )(4) .
یا این که فرموده: ( وَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَیَفْقَهُونَ )(5) .
یا این که: ( قَالُوا سَمِعْنَا وَهُمْ لاَیَسْمَعُونَ * إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لاَیَعْقِلُونَ * وَلَوْ عَلِمَ اللهُ فِیهِمْ خَیْراً لاََسْمَعَهُمْ وَلَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَهُمْ مُعْرِضُونَ )(6) .
یا این که:  ( قَالُوا سَمِعْنَا وَعَصَیْنَا )(7) .
امامت فضل خداى متعال است که به هر کس بخواهد عطا کند ، و پروردگار داراى فضل بزرگى است . آنان چگونه مى توانند ، امام را انتخاب کنند ، در صورتى که امام عالم است و نادانى در آن راه ندارد ، و نگهبانى است که از زیردستان حمایت کرده و آنها را تنها نمى گذارد .
امام معدن قداست ، پاکى و مرکز عبادت ، زهد و علم است . امام به دعوت مخصوص پیغمبر معرفى شده ، و از ذریه پاک حضرت زهراى بتول مى باشد . در نسب آن هیچ غل و غشى وجود ندارد ، و هیچ صاحب حسبى از نظر شرافت و برترى به آن نمى رسد .
امام از خاندان قریش ، نسل هاشم و از عترت رسول الله است و با رضایت خداى متعال برگزیده مى شود .
امام شریف ترینِ اشراف ، و فردى از خاندان عبدمناف است ، علمش همواره در تکامل ، و حلمش کامل مى باشد . در امر امامت متبحر ، در سیاست ماهر و عالم است .
اطاعتش بر بندگان واجب ، و همواره به امر خداى متعال قیام و اقدام مى کند ، بندگان خدا را نصیحت کرده ، و دین خدا را حفظ مى نماید .
پیامبران و پیشوایان (علیهم السلام) همواره موفق به توفیقات الهى هستند ، و از علوم خفیه پروردگار ، حکمت و دانش او برخوردار مى گردند ، و دیگران از این موهبت محروم مى باشند ، علم و دانش آنان ، از اهل زمانشان بالاتر است . خداى متعال مى فرماید :  ( أَفَمَن یَهْدِى إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمْ مَن لاَ یَهِدِّى إِلاَّ أَن یُهْدَى فَمَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ )(8) .
و همچنین فرمود: ( وَمَن یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِىَ خَیْراً کَثِیراً )(9) .
خداى متعال درباره طالوت فرمود: ( إِنَّ اللهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْکُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِى الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللهُ یُؤْتِى مُلْکَهُ مَن یَشَاءُ وَاللهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ )(10) .
و به پیامبر خود فرمود: ( وَأَنْزَلَ اللهُ عَلَیْکَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ وَکَانَ فَضْلُ اللهِ عَلَیْکَ عَظِیماً )(11) .
و درباره ائمه اهل بیت فرمود: ( أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنَا آلَ إِبرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَآتَیْنَاهُم مُلْکاً عَظِیماً * فَمِنْهُم مَنْ آمَنَ بِهِ وَمِنْهُم مَن صَدَّ عَنْهُ وَکَفَى بِجَهَنَّمَ سَعِیراً )(12) .
هرگاه خداى متعال بنده اى را براى امور بندگانش انتخاب کرد ، به او شرح صدر عطا مى کند ، و دل او را از علم و حکمت سیراب مى گرداند ، و از علوم خود به او الهام مى نماید ، پس از این ، از پاسخ سئوالات باز نمى ماند و در طریق ثواب ، حیران و سرگردان نمى باشد .
امام معصوم ، مؤید ، موفق و مسدد است ، از خطا و لغرش مأمون و از اشتباه و خطا مصون مى باشد ، خداى متعال او را چنین خلق کرده که تا براى بندگانش حجت باشد ، و شاهد در میان مردم گردد ، و این فضیلتى است که خداى متعال صاحب فضل بزرگ است . آیا مردم توانایى دارند چنین امامى را با این صفات اختیار کنند ؟ و یا کسى را که اختیار کرده اند ; داراى این صفت مى باشد ؟ تا او را بر دیگران مقدم دارند ؟
به خدا سوگند ! از حق تجاوز کردند ، و کتاب خداى متعال را پشت سرافکندند . گویا نمى دانند چه کارى مرتکب شده اند ، هدایت و شفاء در کتاب خداى متعال است ; لکن مردم آن را کنار گذاشتند و از هوى و هوس خود پیروى کردند .
خداى متعال آنان را مذمت و سرزنش کرده و از خود دور نموده و فرمود: ( وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَیْرِ هُدىً مِنَ اللهَ إِنَّ اللهَ لاَ یَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ )(13) .
و نیز فرمود: ( فَتَعْساً لَهُمْ وَأَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ )(14) .
و فرمود: ( کَبُرَ مَقْتاً عِندَ اللهَ وَعِندَ الَّذِینَ آمَنُوا کَذلِکَ یَطْبَعُ اللهُ عَلَى کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّر جَبَّار )(15) .
با مطالعه در عناوین روایات بسیار مهم کافى ، درباره ائمه معصومین ، متوجه این حقایق مى شویم :
وجوب پیروى از ائمه ، امامان شهداى حق بر خلقند ، ائمه هادیان راه حقند ، والیان ، حاکمان و گنجینه هاى علوم الهى اند ، خلفاى خدا در زمین ، ابواب دانش و رحمتند ، نور الهى در بین خلقند ، ارمکان زمین اند ، محسود حاسدان اند ، آیات حق در قرآنند ، بودن با آنان واجب است ، اهل ذکرند ، راسخین در علمند ، علم در سینه آنان ثابت است ، وارث کتاب و برگزیدگان حضرت معبودند ، قرآن مردم را به واسطه آنان هدایت مى کند ، نعمت ذکر شده در کتابند ، محل عرض اعمالند ، معدن علم ، شجره نبوت و مختلف الملائکه اند ، وارث علومند ، عالم به تمام زبان ها و داراى علوم کتاب آسمانیند ، تمام علوم قرآن نزد آنهاست ، صاحب اسم اعظمند ، داراى علوم انبیا ، رسل و فرشتگانند ، آگاه به غیبند .
آرى ! واقعیات و حقایقى که در سطور گذشته از آیات و روایات خواندید ،همه درامام معصوم تجلى دارد ، سرچشمه ولایت مطلقه در وجود  مقدس آنان است ، ولایتى که از پیامبر به آنان رسیده ، و از حضرت حق به پیامبر ; پس در حقیقت ولایت امام معصوم ، همان ولایت پیامبر و ولایت پیامبر ولایت خداست ، که آیین حق ، نظام هستى و حیات انسانى مردمان ، در سایه این ولایت قابل حفظ است .
در حقیقت ائمه معصومین (علیهم السلام) بودند که بدون اندک تمایل شخصى ، و با گذشت و فداکارى ، نگهبانى دین را در قلمرو احکام و وظایف به عهده گرفته و تا نفس هاى آخر با انحراف و شیوع بدعت هاى ویرانگر ، مبارزه کردند .
در شرایطى که اجتماع دورانشان مساعد و آماده پذیرش بوده است ، مأموریت خود را در سطح اجتماع انجام داده اند ، و در هر زمانى که شرایط اجتماعى با اجراى مأموریت آنان مساعد نبوده ، به تربیت افرادى مى پرداختند که بتوانند در صورت امکان ، نگهبانى دین را عهده بگیرند ، و آن را انجام دهند .
در سرگذشت زندگى هر یک از ائمه معصومین (علیهم السلام) ، تربیت شدگانى دیده مى شوند ، که به اصطلاح ، هر یک از آنان ، شایسته منصب پیشتازى در سازندگى هاى انسانى بوده اند(16) .
آرى ! با توجه ائمه طاهرین به این معنى که بشر به طور ضرورى ، جهت اداره امور حیات ، در همه زمینه ها ، به طور صحیح احتیاج به حکومت دارد ، و به ارشاد معنوى نیازمند است ، و این که دین خدا باید تا قیامت از انحراف و بدعت ها مصون بماند ، با نور فرهنگ پاک الهى خود ، انسان هایى تربیت کردند ، تا اهداف آنان را تعقیب نمایند .
آنان فقه و فرهنگى از خود به جاى گذاشتند که از آن تعبیر به فرهنگ اهل بیت و مدرسه ائمه معصومین مى شود ، تا از برکت آن فقه ، فرهنگ و مدرسه ، شخصیت هاى فقهى ، فرهنگى و علمى با عنایت خدا به وجود آیند ; تا در هر عصرى بدعت مبدعان ، شرک مشرکان ، کفر کافران و اباطیل باطلان ، حکومت ستمگران ، ظلم ظالمان ، استعمار و استثمار شیطان صفتان را در هم شکنند . آئین حق را از انحراف حفظ کنند ، خفتگان را بیدار نمایند و همراه با جهاد نفس ، جهاد با زبان ، جهاد با قلم و مال از چراغ پرفروغ حق نگهدارى کرده ، و نفوس مستعده را با فقه ، علم ، درایت ، بینش و بصیرت خود تربیت و به رشدکمال برسانند .
ائمه معصومین با کمک آیات قرآن مجید ، و روایات بسیار مهمى که از خود به جاى گذاشتند ، که معتبرترین کتب حدیث آنها را با سلسله سند صحیح نقل کرده اند ، این گونه شخصیت هاى فقهى ، علمى ، بصیر و دانا را با تمام وجود تأیید کرده ، و موجودیت آنان را در عصرى جهت حکومت بر امت و ارشاد معنوى آنان ،تقنین قوانین لازم بر اساس اجتهاد ، به عنوان نایب عام و جانشین امام ، و در یک کلمه فقیه جامع الشرایط ، به رسمیت شناخته ، و همراه با بیان یک سلسله شرایط ، که در روایات آمده و در فصل بعد به قسمتى از آن اشاره مى شود ، آنان را به امت شناسانده و ولایت ، امارت و حکومتشان را همچون ولایت و حکومت خود و رسول الله دانسته ، پیروى از آنان را بر همگان واجب کرده و ردّ آنان را در هر زمینه اى رد خود دانسته اند .
این همان معنایى است که در کتب فقهى استدلالى ، از آن تعبیر به « ولایت فقیه » شده است که در عصر غیبت ، چونان زمان پیامبران و امامان باید محور حیات و حرکت و رشد و کمال امت و مصونیت وى از هر خطرى باشد .

پی نوشت:
1 - « و پروردگارت آنچه را بخواهد مى آفریند و [آنچه را بخواهد ]بر مى گزیند ، براى آنان [در برابر اراده او در قلمرو تکوین و تشریع] اختیارى نیست ; منزّه است خدا و برتر است از آنچه براى او شریک مى گیرند » [قصص (28) : 68] .
2 - « و هیچ مرد و زن مؤمنى را نرسد هنگامى که خدا و پیامبرش کارى را حکم کنند براى آنان در کار خودشان اختیار باشد » [احزاب (33) : 36] .
3 - « شما را چه شده ، چگونه حکم مى کنید؟ * پس آیا متذکّر [حقایق] نمى شوید ؟ * یا شما [بر این ادعاى خود] دلیل روشنى دارید ؟ * پس اگر راستگویید ، کتابتان را [که این سخنان را با تکیه بر آن مى گویید به میان] آورید » [صافات (37) : 154 ـ 157]
4 - « آیا در قرآن نمى اندیشند [تاحقایق را بفهمند] یا بر دل هایشان قفل هایى قرار دارد » [محمد (47) : 24] .
5 - « بر دل هایشان مهر تیره بختى زده شده پس [به همین سبب] آنان [منافع جهاد در راه خدا و بهره هاى آخرتى آن را] نمى فهمند » [توبه (9) : 87] .
6 - « گفتند : شنیدیم در حالى که [از روى حقیقت ]نمى شنوند . * قطعاً بدترین جُنبندگان نزد خدا ، کرانِ [از شنیدن حق] و لالانِ [از گفتن حق] هستند که [کلام حق را] نمى اندیشند ! * اگر خدا [نسبت به پذیرفتن هدایت ، شایستگى و ]خیرى در آنان مى دید ، یقیناً ایشان را شنوای [حقایق و معارف ]مى کرد ، و اگر [با لجبازى و عنادى که فعلاً دارند ]آنان را شنوا کند ، باز اعراض کنان روى [از حق ]مى گردانند » [انفال (8) : 21 ـ 23] .
7 - « گفتند : شنیدیم و [در باطن گفتند :] نافرمانى کردیم » [بقره (2) : 93] .
8 - « پس آیا کسى که به سوى حق هدایت مى کند ، براى پیروى شدن شایسته تر است یا کسى که هدایت نمى یابد مگر آنکه هدایتش کنند ؟ شما را چه شده ؟ چگونه [بدون بصیرت و دانش ]داورى مى کنید ؟ » [یونس (10) : 35] .
9 - « و آنکه به او حکمت داده شود ،بى تردید او را خیر فراوانى داده اند » [بقره (2) : 269] .
10 - « خدا او را بر شما برگزیده و وى را در دانش و نیروى جسمى فزونى داده ; و خدا زمامداریش را به هر کس که بخواهد عطا مى کند ; و خدا بسیار عطا کننده و داناست » [بقره (2) : 247] .
11 - « و خدا کتاب و حکمت را بر تو نازل کرد ، و آنچه را نمى دانستى به تو آموخت ; و همواره فضل خدا بر تو بزرگ است » [نساء (4) : 113] .
12 - « بلکه آنان به مردم [که در حقیقتْ پیامبر و اهل بیت اویند] به خاطر آنچه خدا از فضلش به آنان عطا کرده ، حسد مىورزند . تحقیقاً ما به خاندان ابراهیم کتاب و حکمت دادیم ، و به آنان فرمانروایى بزرگى بخشیدیم . * پس برخى از آنان [که اهل کتاب اند ]به او [که پیامبر اسلام و والاترین فرد از خاندان ابراهیم است] ایمان آورند ، و گروهى از او روى گردانیده اند ، و دوزخ که آتشى سوزان و برافروخته است ، براى آنان کافى است » [نساء (4) : 53 ـ 54] .
13 - « و گمراه تر از کسى که بدون هدایتى از سوى خدا از هواهاى نفسانى خود پیروى کند ، کیست ؟ مسلماً خدا مردم ستمکار را هدایت نمى کند » [قصص (28) : 50] .
14 - « و بر کافران هلاکت و نابودى باد و [خدا ]اعمالشان را باطل و تباه ساخت » [محمّد (47) : 8] .
15 - « [این عمل زشتشان] نزد خدا و نزد اهل ایمان مایه دشمنى بزرگ است ; این گونه خدا بر دل هر گردنکش زورگویى ، مُهر [تیره بختى] مى نهد » [غافر (40) : 35] .
16 - شرح نهج البلاغه : 2/280 .



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 86/10/4 :: ساعت 3:21 عصر )
»» عنایت حضرت امام رضا (علیه السلام)

با اهل معنایى که از عبادت عاشقانه و خدمت خالصانه به ویژه خدمت جانانه به مادرش که از پا افتاده بود بهره کافى داشت ، آشنا شدم .
گاه گاهى براى بهره معنوى به زیارتش مى رفتم و علاوه بر این که از معنویتش سود مى بردم ، از دانش و بینش سرشارش نیز بهره مند مى شدم .
روزى در حالى که در اوج حال معنوى بود و در فضایى نورانى و عرفانى قرار داشت ، برایم نقل کرد :
با عالمى وارسته و دانشمندى بصیر و عارفى خبیر که در امور روحى و نفسى فراوان کار کرده بود ، آشنا شدم و به رفت و آمد با او توفیق پیدا کردم .
آن عالم فرزانه در ایام تابستان به زیارت امام رضا (علیه السلام) در مشهد مقدس مشرف شد ، پس از بازگشت از مشهد به زیارتش رفتم تا از ره آوردهاى معنوى سفر برایم بگوید .
داستان سفر را چنین شروع کرد : چند سالى بود که به زیارت امام رضا (علیه السلام)موفق نشده بودم ، دل تنگى عجیبى مرا گرفته بود ، خانواده ام هم اصرار داشتند آنان را به مشهد ببرم ، از آنجا که در میان میوها به هلو علاقه فراوانى داشتم به آنان وعده دادم چون فصل رسیدن هلو برسد آنان را به مشهد که باغات اطرافش هلوهاى ناب دارد ببرم !
در ایام رسیدن هلو اهل و عیالم را به مشهد بردم ، در خانه اى آنان را مستقر کردم و پس از استقرار جهت استراحت و سپس زیارت در رختخواب آرام گرفتم .
چون خوابم برد ، خواب دیدم وارد صحن مسجد گوهر شاد شدم و به قصد زیارت به سوى کفشدارى که هنگام ورود در جانب راست مسجد است رفتم ، کفش خود را به کفشدارى دادم و آماده رفتن به حرم شدم ، ناگهان چشمم به در بزرگى افتاد که چهره اى نورانى و با ادب کنار آن در ایستاده بود ، به او گفتم : این در به کجا باز مى شود ، گفت : به سالنى که در آن مجالس معنوى برگزار مى شود و درباره نفس و روح و باطن انسان سخن به میان مى آید و اکنون جلسه اى برپاست که وجود مبارک امام رضا (علیه السلام) در آن حضور دارند و بحثى معنوى در میان است ، به دربان گفتم : من هم از این دانش اندک بهره اى دارم ، برایم اجازه ورود به این مجلس بخواه ، دربان با کمال ادب پذیرفت به درون مجلس رفت و پس از چند لحظه برگشت و گفت : امام رضا (علیه السلام) فرمودند : اول شکم از هلو سیر کن ، سپس به زیارت ما بیا ! !
آرى ; قصد زیارتم با قصد هلو خوردن مخلوط بود و مولایم به هدایت من عنایت فرمود که از آن به بعد نیت زیارتم را از هوا و هوس خالص گردانم .

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 86/10/4 :: ساعت 3:21 عصر )
»» نوشتاری ارزشمند پیرامون امام رضا(ع) 2

چنانکه مشاهده مى‏شود این تدبیر به‏قدرى پیچیده و عمیق است که یقیناهیچ‏کس‏جز مامون نمى‏توانست آن را بخوبى هدایت کند و بدین جهت‏بود که دوستان و نزدیکان مامون از ابعاد و جوانب آن بى‏خبر بودند. از برخى گزارشهاى تاریخى چنین برمى‏آید که حتى «فضل‏بن سهل» وزیر و فرمانده کل و مقربترین فرد دستگاه خلافت نیز از حقیقت و محتواى این سیاست، بى‏خبر بوده است. مامون ‏حتى‏ براى ‏اینکه هیچ‏گونه ضربه‏اى ‏بر هدفهاى وى از این حرکت پیچیده وارد نیاید داستانهاى جعلى براى ‏علت ‏و انگیزه‏این اقدام مى‏ساخت و به این و آن مى‏گفت.
حقا باید گفت‏سیاست مامون از پختگى و عمق بى‏نظیرى برخوردار بود. اما آن سوى دیگر این صحنه نبرد، امام على‏ابن موسى‏الرضا ، علیه‏السلام،است و همین است که على‏رغم زیرکى شیطنت‏آمیز مامون تدبیر پخته و همه جانبه او را به حرکتى بى‏اثر و بازیچه‏اى کودکانه بدل مى‏کند، مامون با قبول آن همه زحمت و با وجود سرمایه‏گذارى عظیمى که در این راه کرد از این عمل نه تنها طرفى بر نبست‏بلکه سیاست او به سیاستى بر ضد او بدل شد. تیرى که با آن، اعتبار و حیثیت و مدعاهاى امام على‏بن موسى‏الرضا ، علیه‏السلام، را هدف گرفته شده بود خود او را آماج قرار داد، به طورى‏که بعد از گذشت مدتى کوتاه ناگزیر شد همه تدابیر گذشته خود را کان‏لم‏یکن شمرده، بالاخره همان شیوه‏اى را در برابر امام در پیش بگیرد که همه گذشتگانش درپیش‏گرفته‏بودندیعنى «قتل» و مامون که در آرزوى چهره قداست مآب خلیفه‏اى موجه و مقدس و خردمند، این همه تلاش کرده بود سرانجام در همان مزبله‏اى که همه خلفاى پیش از او در آن سقوط کرده بودند، یعنى فساد و فحشا و عیش و عشرت توام با ظلم و کبر فرو غلطید. دریده شدن پرده ریا مامون را در زندگى پانزده ساله او پس از حادثه ولیعهدى در دهها نمونه مى‏توان مشاهده کرد که از جمله آن به خدمت گرفتن قاضى القضاتى فاسق و فاجر و عیاش همچون یحیى‏بن اکثم و همنشینى و مجالست با عموى خواننده و خنیاگرش ابراهیم‏بن‏مهدى‏وآراستن بساط عیش و نوش و پرده‏درى در دارالخلافه او در بغداد است.
اکنون به تشریح سیاستها و تدابیر امام على بن موسى الرضا، علیه السلام، در این حادثه مى‏پردازیم:
1. هنگامى که امام را از مدینه به خراسان دعوت کردند آن حضرت فضاى مدینه را از کراهت و نارضایى خود پر کرد، به طورى که همه کس در پیرامون امام یقین کردند که مامون با نیت‏سوء حضرت‏را از وطن خود دور مى‏کند، امام بد بینى خود به مامون را با هر زبان ممکن به همه گوشها رساند، در وداع با حرم پیغمبر، در وداع با خانواده‏اش، در هنگام خروج از مدینه، در طواف کعبه که براى وداع انجام مى‏داد، با گفتار و رفتار با زبان دعا و زبان اشک، بر همه ثابت کرد که این سفر، سفر مرگ اوست، همه کسانى‏که باید طبق انتظار مامون نسبت‏به اوخوش‏بین و نسبت‏به امام به خاطر پذیرش پیشنهاد او بدبین مى‏شدند در اولین لحظات این سفر دلشان از کینه مامون که امام عزیزشان را این‏طور ظالمانه از آنان جدا مى‏کرد و به قتلگاه مى‏برد لبریز شد.
2. هنگامى که در مرو پیشنهاد ولایتعهدى آن حضرت مطرح شد حضرت بشدت استنکاف کردند و تا وقتى مامون صریحا آن حضرت را تهدید به قتل نکرد، آن را نپذیرفتند. این مطلب همه‏جا پیچید که على‏بن موسى‏الرضا ،علیه‏السلام، ولیعهدى و پیش از آن خلافت را که مامون به او با اصرار پیشنهاد کرده بود نپذیرفته است، دست‏اندرکاران امور که به ظرافت تدبیر مامون واقف نبودند ناشیانه عدم قبول امام را همه‏جا منتشر کردند حتى فضل‏بن سهل در جمعى از کارگزاران و ماموران حکومت گفت من هرگز خلافت را چنین خوار ندیده‏ام امیرالمؤمنین آن را به على‏بن موسى‏الرضا ، علیه‏السلام، تقدیم مى‏کند و على‏بن موسى دست رد به سینه او مى‏زند.
خود امام در هر فرصتى، اجبارى بودن این منصب را به گوش این و آن مى‏رساندوهمواره مى‏گفت من تهدید به قتل شدم تا ولیعهدى را قبول کردم. طبیعى بود که این سخن همچون عجیب‏ترین پدیده سیاسى، دهان به دهان و شهر به شهر پراکنده شود و همه آفاق اسلام در آن روز یا بعدها بفهمند که در همان زمان که کسى مثل مامون فقط به دلیل آنکه از ولیعهدى برادرش امین عزل شده است‏به جنگى چند ساله دست مى‏زند و هزاران نفر از جمله برادرش امین را به خاطر آن به قتل مى‏رساند و سر برادرش را از روى خشم شهر به شهر مى‏گرداند کسى مثل‏على‏بن‏موسى‏الرضا،علیه‏السلام، پیدا مى‏شودکه به ولیعهدى با بى‏اعتنایى نگاه مى‏کند و آن را جز با کراهت و در صورت تهدید به قتل نمى‏پذیرد.
مقایسه‏اى که از این رهگذر میان امام‏على‏بن‏موسى‏الرضا،علیه‏السلام، و مامون عباسى در ذهنها نقش مى‏بست درست عکس آن چیزى را نتیجه مى‏داد که مامون به خاطر آن سرمایه‏گذارى کرده بود.
3. با اینهمه على‏بن موسى‏الرضا، علیه‏السلام،فقط بدین‏شرط ولیعهدى را پذیرفت که در هیچ یک از شؤون حکومت دخالت نکند و به جنگ و صلح و عزل و نصب و تدبیر امور نپردازد و مامون که فکر مى‏کرد فعلا در شروع کار این شرط قابل تحمل است و بعدا بتدریج مى‏توان امام را به صحنه فعالیتهاى خلافتى کشانید، این شرط را از آن حضرت قبول کرد، روشن است که با تحقق این شرط، نقشه مامون نقش برآب مى‏شد و بیشتر هدفهاى او برآورده نمى‏گشت.
امام در همان حال که نام ولیعهد داشت و قهرا از امکانات دستگاه خلافت‏نیز برخوردار بود چهره‏اى به خود مى‏گرفت که گویى با دستگاه خلافت، مخالف و به آن معترض است، نه امرى نه نهى نه تصدى مسؤولیتى، نه قبول شغلى، نه دفاعى از حکومت و طبعا نه هیچ‏گونه توجیهى براى کارهاى آن دستگاه.
روشن است که عضوى در دستگاه حکومت که چنین با اختیار و اراده خود، از همه مسؤولیتها کناره مى‏گیرد، نمى‏تواند نسبت‏به آن دستگاه صمیمى و طرفدار باشد، مامون بخوبى این نقیصه را حس مى‏کرد و لذا پس از آنکه کار ولیعهدى انجام گرفت‏بارها درصدد برآمد امام را بر خلاف تعهد قبلى با لطائف‏الحیل به مشاغل خلافتى بکشاند و سیاست مبارزه منفى امام را نقض کند، اما هر دفعه امام هوشیارانه نقشه او را خنثى مى‏کرد.
یک نمونه همان است که معمربن خلاد از خود امام هشتم نقل مى‏کند که مامون به امام مى‏گوید : اگر ممکن است‏به کسانى که از او حرف شنوى دارند در باب مناطقى که اوضاع آن پریشان است، چیزى بنویس و امام استنکاف مى‏کند و قرار قبلى که همان عدم دخالت مطلق است را به یادش مى‏آورد و نمونه بسیار مهم و جالب دیگر ماجراى نماز عید است که مامون به این بهانه«که مردم قدر تو را بشناسند و دلهاى آنان آرام گیرد»، امام را به امامت نماز عید دعوت مى‏کند، امام استنکاف مى‏کند و پس از اینکه مامون اصرار را به نهایت مى‏رساند امام به این شرط قبول مى‏کند که نماز را به شیوه پیغمبر و على‏بن ابى‏طالب به جا آورد و آنگاه امام از این فرصت چنان بهره‏اى مى‏گیرد که مامون را از اصرار خود پشیمان مى‏سازد و امام را از نیمه‏راه نماز برمى‏گرداند، یعنى بناچار ضربه‏اى دیگر بر ظاهر ریاکارانه خود وارد مى‏سازد .
4. اما بهره‏بردارى اصلى امام از این ماجرا بسى از اینها مهمتر است: امام با قبول ولیعهدى، دست‏به حرکتى مى‏زند که در تاریخ زندگى ائمه پس از پایان خلافت اهل بیت در سال چهلم هجرى تا آن‏روز و تا آخر دوران خلافت‏بى‏نظیر بوده است و آن برملا کردن داعیه امامت‏شیعى در سطح عظیم اسلام و دریدن پرده غلیظ تقیه و رساندن پیام تشیع به گوش همه مسلمانهاست . تریبون عظیم خلافت در اختیار امام قرار گرفت و امام در آن سخنانى را که در طول یکصد و پنجاه سال جز در خفا و با تقیه جز به خاصان و یاران نزدیک گفته نشده بود به صداى بلند فریاد کرد و با استفاده از امکانات معمولى آن زمان که جز در اختیار خلفا و نزدیکان درجه یک آنها قرار نمى‏گرفت آن را به گوش همه رساند، مناظرات امام در مجمع علما و در محضر مامون که در آن قویترین استدلالهاى امامت را بیان فرموده است; نامه جوامع‏الشریعه که در آن همه رئوس مطالب عقیدتى و فقهى شیعى را براى فضل‏بن سهل نوشته است، حدیث معروف امامت که در مرو براى عبدالعزیزبن مسلم بیان کرده است; قصائد فراوانى که در مدح آن حضرت به مناسبت ولایتعهدى سروده شده وبرخى از آن مانند قصیده دعبل و ابونواس همیشه در شمار قصائد برجسته عربى به شمار رفته است نمایشگر این موفقیت عظیم امام ،علیه‏السلام، است . در آن سال در مدینه و شاید دربسیارى ‏از آفاق اسلامى ‏هنگامى‏ که خبر ولایتعهدى ‏على ‏بن ‏موسى ‏الرضا، علیه‏السلام، رسید در خطبه فضائل اهل بیت‏بر زبان رانده شده بود و اهل بیت پیغمبر که نود سال علنا بر منبرها دشنام داده شده بودند و سالهاى متمادى دیگر کسى جرات بر زبان آوردن فضائل آنها را نداشت، اکنون همه جا به عظمت و نیکى یاد مى‏شدند، دوستان آنان از این حادثه روحیه و قوت‏قلب گرفتند، بى‏خبرها و بى‏تفاوتها با آنان آشنا شدند و به آن، گرایش یافتند و دشمنان سوگند خورده احساس ضعف و شکست کردند، محدثان و متذکران شیعه معارفى را که تاآن روز جز در خلوت نمى‏شد به زبان آورد، در جلسات درسى بزرگ و مجامع عمومى بر زبان راندند.
5. در حالى‏که مامون امام را جدا از مردم مى‏پسندید و این جدایى را در نهایت وسیله‏اى براى قطع رابطه معنوى و عاطفى میان امام و مردم مى‏خواست، امام در هر فرصتى خود را در معرض ارتباط با مردم قرار مى‏داد. با اینکه مامون آگاهانه مسیر حرکت امام از مدینه تا مرو را طورى انتخاب کرده بود که شهرهاى معروف به محبت اهل بیت مانند کوفه و قم در سر راه قرار نگیرند، امام در همان مسیر تعیین‏شده، از هر فرصتى براى ایجاد رابطه جدیدى میان خود و مردم استفاده کرد، در اهواز آیات امامت را نشان داد، در بصره خود را در معرض محبت دلهایى که با او نامهربان بودند قرار داد، در نیشابور حدیث‏سلسلةالذهب را براى همیشه به یادگار گذاشت و علاوه بر آن نشانه‏ها و معجزه‏هاى دیگرى نیز آشکار ساخت و در جاى‏جاى این سفر طولانى فرصت ارشاد مردم را مغتنم شمرد. در مرو هم که سرمنزل اصلى و اقامتگاه دستگاه خلافت‏بود هرگاه فرصتى دست‏داد حصارهاى‏دستگاه حکومت را براى حضور در انبوه‏ جمعیت‏ مردم ‏شکافت .
6. نه‏تنهاسرجنبانان تشیع از سوى امام‏به‏سکوت‏وسازش‏تشویق نشدند بلکه قرائن حاکى‏از آن است که وضع جدید امام موجب دلگرمى آنان شد و شورشگرانى که بیشترین دورانهاى عمرخودرا در کوههاى صعب‏العبور و آبادیهاى دور دست و با سختى و دشوارى مى‏گذراندند با حمایت امام على بن موسى الرضا،علیه‏السلام، حتى مورداحترام‏و تجلیل کارگزاران حکومت‏در شهرهاى‏مختلف‏نیز قرار گرفتند. هر ناسازگار و تند زبانى چون دعبل که هرگز به هیچ خلیفه و وزیروامیرى روى‏خوش نشان‏نداده ودر دستگاه‏آنان رحل اقامت نیفکنده بوده‏و هیچ‏کس‏از سرجنبانان خلافت از تیزى زبان او مصون نمانده بود و به همین دلیل همیشه مورد تعقیب و تفتیش دستگاههاى دولتى به‏سر مى‏برد و سالیان دراز، دار خود را بر دوش ‏خود حمل ‏مى‏کردو میان ‏شهرها و آبادیهاسرگردان ‏و فرارى ‏مى‏گذرانید، توانست‏ به حضور امام و مقتداى محبوب خود برسد و معروفترین و شیواترین‏قصیده‏خود را که ادعانامه نهضت‏نبوى ضد دستگاههاى‏ خلافت اموى ‏و عباسى ‏است ‏براى آن حضرت بسراید و شعر او در زمانى کوتاه به همه اقطار عالم اسلام برسد، به طورى که در بازگشت از محضر امام آن را از زبان رئیس راهزنان میان راه مى‏شنود.
اکنون ‏بار دیگر نگاهى بر وضع کلى صحنه این نبرد پنهانى که مامون آن را به ابتکار خود آراسته و امام‏على بن موسى‏الرضا، علیه‏السلام، را با انگیزه‏هایى که اشاره شد به آن میدان کشانده بود مى‏افکنیم:
یک‏سال پس از اعلام ولیعهدى وضعیت چنین است:
مامون‏چه‏درمتن‏فرمان‏ولایتعهدى‏و چه در گفته‏ها و اظهارات دیگر او را به فضل و تقوى و نسب رفیع و مقام علمى‏منیع ستوده‏است و او اکنون در چشم آن مردمى که برخى از او فقط نامى شنیده و حتى به همین اندازه هم او را نشناخته و شاید گروهى بغض او را همواره در دل پرورانده بودند به عنوان یک چهره در خور تعظیم و تجلیل و یک انسان شایسته خلافت که از خلیفه به سال علم و تقوى و خویشى با پیغمبر، بزرگتر و شایسته‏تر است‏شناخته‏اند. مامون نه تنها با حضور او نتوانسته معارضان شیعى خود را به خود خوشبین و دست و زبان تند آنان را ازخود و خلافت‏خود منصرف سازد بلکه حتى على‏بن موسى،علیه‏السلام، مایه ایمان و اطمینان و تقویت روحیه آنان نیز شده است در مدینه ، مکه و دیگر اقطار مهم اسلامى نه فقط نام على‏بن موسى ،علیه‏السلام، به تهمت‏حرص‏به‏دنیا و عشق‏به‏مقام‏و منصب از رونق نیفتاده بلکه حشمت ظاهرى بر عزت معنوى او افزوده شده و زبان ستایشگران پس از دهها سال به فضل و رتبه معنوى پدران مظلوم و معصوم او گشوده شده است.
کوتاه سخن آنکه مامون در این قمار بزرگ نه تنها چیزى به دست نیاورده که بسیارى چیزها را از دست داده و در انتظار است که بقیه را نیز از دست‏بدهد.
اینجا بود که ‏مامون‏احساس شکست و خسران کرد و درصدد برآمد که خطاى فاحش خود را جبران کند و خود را محتاج آن دید که پس از اینهمه سرمایه‏گذارى سرانجام براى مقابله با دشمنان آشتى‏ناپذیر دستگاههاى خلافت‏یعنى ائمه اهل بیت ،علیهم‏السلام، به همان شیوه‏اى متوسل شود که همیشه گذشتگان ظالم و فاجر او متوسل شده بودند یعنى قتل.
بدیهى است قتل امام هشتم پس از چنان موقعیت ممتاز به‏آسانى میسر نبود. قرائن نشان مى‏دهد که مامون پیش از اقدام قطعى خود براى به شهادت رساندن امام به کارهاى دیگرى دست‏زده‏است‏که شاید بتواند این آخرین علاج را آسانتر به‏کار برد، به گمان زیاد اینکه ناگهان در مرو شایع شد که على‏بن موسى ، علیه‏السلام، همه مردم را بردگان خود مى‏دانند، جز با دست‏اندرکارى عمال مامون ممکن نبود.
هنگامى که اباصلت این خبر را براى امام آورد حضرت فرمود: «بارالها اى پدیدآورنده آسمانها و زمین تو شاهدى که نه من و نه هیچ‏یک از پدرانم هرگز چنین سخنى نگفته‏ایم و این یکى از همان ستمهایى است که از سوى اینان به ما مى‏شود.»
تشکیل مجالس مناظره با هر آن کسى که کمتر امیدى به غلبه او بر امام مى‏رفت نیز از جمله همین تدابیر است. هنگامى‏ که‏امام مناظره‏کنندگان ادیان و مذاهب مختلف را در بحث عمومى خود منکوب کرد و آوازه دانش و حجت قاطعش در همه‏جا پیچید مامون درصدد برآمد که هر متکلم و اهل مجادله‏اى را به مجلس مناظره با امام بکشاند، شاید یک نفر دراین بین بتواند امام را مجاب کند.
البته چنانکه مى‏دانیم هرچه تشکیل مناظرات ادامه مى‏یافت قدرت علمى امام‏آشکارترمى‏شد ومامون از تاثیر این وسیله نومیدتر.
بنابر روایات یک یا دو بار توطئه قتل امام را به وسیله نوکران و ایادى خود ریخت و یکبار هم حضرت را در سرخس‏به زندان‏افکندامااین شیوه‏ها هم نتیجه‏اى جز جلب اعتقاد همان دست‏اندرکاران به رتبه معنوى امام، به بار نیاورد، و مامون درمانده‏تر و خشمگین‏تر شد، در آخر چاره‏اى جز آن نیافت که به دست‏خود و بدون هیچ واسطه‏اى امام را مسموم کند و همین کار را کرد و در ماه صفر دویست و سه هجرى یعنى قریب دو سال پس از آوردن آن حضرت از مدینه به خراسان و یک سال و اندى پس از صدور فرمان ولیعهدى به نام آن حضرت، دست‏خود را به جنایت‏بزرگ و فراموش نشدنى قتل امام آلود.
مهمترین‏چیزى‏که‏درزندگى ائمه ، علیهم‏السلام، به‏طور شایسته مورد توجه قرار نگرفته، عنصر «مبارزه حاد سیاسى» است.
در تمام دوران صدو چهل ساله میان حادثه عاشورا و ولایتعهدى‏امام هشتم ، علیه‏السلام،جریان‏وابسته به امامان اهل بیت‏یعنى شیعیان‏همیشه بزرگترین و خطرناکترین دشمن دستگاههاى خلافت‏به حساب مى‏آمد.
مامون‏ازدعوت‏امام‏هشتم به‏خراسان چند مقصود عمده را تعقیب مى‏کرد: اولین و مهمترین آنها، تبدیل صحنه مبارزات حاد انقلابى شیعیان به عرصه‏فعالیت‏سیاسى‏آرام‏و بى‏خطر بود .
سوم، اینکه‏مامون‏با این کار، امام را که‏همواره یک‏کانون‏معارضه‏ومبارزه بود درکنترل دستگاههاى خود قرار مى‏داد.
دوم، تخطئه مدعاى تشیع مبنى بر غاصبانه بودن خلافتهاى اموى و عباسى و مشروعیت دادن به این خلافتهابود، مامون با این کار به همه شیعیان مزورانه ثابت مى‏کرد که ادعاى‏غاصبانه‏ونامشروع بودن خلافتهاى مسلطکه همواره‏جزءاصول‏اعتقادى شیعه به حساب مى‏آمده است‏یک حرف بى‏پایه و ناشى‏ازضعف و عقده‏هاى حقارت بوده است.
هنگامى که امام را از مدینه به خراسان دعوت کردند آن حضرت فضاى مدینه را از کراهت و نارضایى خود پر کرد، به طورى که همه کس در پیرامون امام یقین کردند که مامون با نیت‏سوء حضرت‏را از وطن خود دور مى‏کند.
هنگامى که در مرو پیشنهاد ولایتعهدى آن حضرت‏مطرح شد حضرت بشدت استنکاف کردند و تا وقتى مامون صریحا آن حضرت را تهدید به قتل نکرد، آن را نپذیرفتند.
امام در همان حال که نام ولیعهد داشت و قهرا از امکانات دستگاه خلافت نیز برخوردار بود چهره‏اى به خود مى‏گرفت که گویى با دستگاه خلافت، مخالف و به آن معترض است.
کوتاه سخن آنکه مامون در این قمار بزرگ نه تنها چیزى به دست نیاورده که بسیارى چیزها را از دست داده و در انتظار است که بقیه را نیز از دست‏بدهد.
قرائن نشان مى‏دهد که مامون پیش از اقدام قطعى خود براى به شهادت رساندن امام به کارهاى دیگرى دست‏زده‏است‏که شاید بتواند این آخرین علاج را آسانتر به‏کار برد.
تشکیل مجالس مناظره با هر آن کسى که کمتر امیدى به غلبه او بر امام مى‏رفت نیز از جمله همین تدابیر است.

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 86/10/4 :: ساعت 3:20 عصر )
»» نوشتاری ارزشمند پیرامون امام رضا(ع) 1

باید اعتراف کنیم که زندگى ائمه ، علیهم‏السلام، بدرستى شناخته‏نشده و ارج و منزلت جهاد مرارت‏بار آنان حتى بر شیعیانشان نیز پوشیده مانده است. على‏رغم هزاران کتاب کوچک و بزرگ و قدیم و جدید درباره زندگى ائمه ، علیهم‏السلام، امروز همچنان غبارى از ابهام و اجمال، بخش عظیمى از زندگى این بزرگواران را فرا گرفته وحیات سیاسى برجسته‏ترین چهره‏هاى خاندان نبوت که دو قرن و نیم از حساسترین دورانهاى تاریخ اسلام را دربرمى‏گیرد با غرض‏ورزى یا بى‏اعتنایى و یا کج‏فهمى بسیارى از پژوهندگان و نویسندگان روبرو شده است. این است که ما از یک تاریخچه مدون و مضبوط درباره زندگى پرحادثه و پرماجراى آن پیشوایان، تهیدستیم .
زندگى امام هشتم ،علیه‏السلام، که قریب بیست‏سال از این دوره تعیین کننده و مهم را فراگرفته از جمله برجسته‏ترین بخشهاى آن است که بجاست درباره آن تامل و تحقیق لازم به کار رود .
مهمترین چیزى که در زندگى ائمه ، علیهم‏السلام، به‏طور شایسته مورد توجه قرار نگرفته، عنصر «مبارزه حاد سیاسى» است. از آغاز نیمه دوم قرن اول هجرى که خلافت اسلامى به‏طور آشکار با پیرایه‏هاى سلطنت آمیخته شد و امامت اسلامى به حکومت جابرانه پادشاهى بدل گشت، ائمه اهل بیت ،علیهم‏السلام، مبارزه سیاسى خود را به‏شیوه‏اى متناسب با اوضاع و شرایط، شدت بخشیدند.
این‏مبارزه‏بزرگترین‏هدفش تشکیل نظام اسلامى و تاسیس حکومتى بر پایه امامت‏بود. بى‏شک تبیین و تفسیر دین با دیدگاه مخصوص اهل بیت وحى، و رفع تحریف‏ها و کج‏فهمى‏ها از معارف اسلامى‏و احکام‏دینى نیز هدف مهمى براى جهاد اهل بیت‏به حساب مى‏آمد. اما طبق قرائن حتمى، جهاد اهل بیت‏به این هدفها محدود نمى‏شد و بزرگترین هدف آن، چیزى جز تشکیل حکومت علوى و تاسیس نظام عادلانه اسلامى نبود. بیشترین‏دشواریهاى‏زندگى‏مرارت‏بار و پر از ایثار ائمه و یاران آنان به خاطر داشتن این هدف بود و ائمه ، علیهم‏السلام، از دوران امام سجاد ، علیه‏السلام، وبعدازحادثه عاشورا به زمینه‏سازى دراز مدت براى این مقصود پرداختند.
در تمام دوران صدو چهل ساله میان حادثه عاشورا و ولایتعهدى‏امام هشتم ،علیه‏السلام، جریان وابسته به امامان اهل بیت‏یعنى شیعیان همیشه بزرگترین و خطرناکترین دشمن دستگاههاى خلافت‏به حساب مى‏آمد. در این مدت بارها زمینه‏هاى آماده‏اى پیش آمد و مبارزات تشیع که باید آن را نهضت علوى نام داد به پیروزیهاى بزرگى نزدیک گردید.
اما، در هر بار موانعى برسر راه پیروزى نهایى پدید مى‏آمد و غالبا بزرگترین ضربه از ناحیه تهاجم بر محور و مرکز اصلى این نهضت، یعنى‏شخص‏امام‏در هر زمان و به زندان افکندن یا به شهادت رساندن آن حضرت وارد مى‏گشت و هنگامى‏که‏نوبت‏به امام بعد مى‏رسید اختناق و فشار و سختگیرى به حدى بود که براى آماده کردن زمینه به زمان طولانى دیگرى نیاز بود .
ائمه ،علیهم‏السلام، در میان طوفان سخت این حوادث هوشمندانه و شجاعانه تشیع را همچون جریانى کوچک اما عمیق و تند و پایدار از لابه‏لاى گذرگاههاى دشوار و خطرناک گذراندند . و خلفاى اموى و عباسى در هیچ زمان نتوانستند با نابود کردن امام، جریان امامت را نابود کنند و این خنجر برنده همواره در پهلوى دستگاه خلافت، فرو رفته ماند و به صورت تهدیدى همیشگى آسایش ‏را از آنان‏ سلب ‏کرد. هنگامى‏ که حضرت ‏موسى‏بن‏جعفر، علیه‏السلام، پس از سالها حبس در زندان هارونى مسموم و شهید شد در قلمرو وسیع سلطنت عباسى اختناقى کامل حکمفرمابود .در آن فضاى گرفته که به گفته یکى از یاران ‏امام‏على‏بن موسى، علیه‏السلام، «از شمشیر هارون خون مى‏چکید».
بزرگترین هنر امام معصوم و بزرگوار ما آن بود که توانست درخت تشیع را از گزند طوفان حادثه سلامت‏بدارد و از پراکندگى و دلسردى یاران پدر بزرگوارش مانع شود و با شیوه تقیه‏آمیز و شگفت‏آورى جان خود را که محور و روح جمعیت‏شیعیان بود حفظ کرد و در دوران قدرت مقتدرترین خلفاى بنى‏عباس و در دوران استقرار و ثبات کامل آن رژیم مبارزات عمیق امامت را ادامه داد. تاریخ نتوانسته است ترسیم روشنى از دوران ده‏ساله زندگى امام هشتم در زمان هارون و بعد از او در دوران پنج‏ساله ‏جنگهاى ‏داخلى ‏میان‏ خراسان و بغداد به ما ارائه کند. اما به تدبر مى‏توان فهمید که امام هشتم در این دوران همان مبارزه دراز مدت اهل بیت ،علیهم‏السلام، را که در همه اعصار بعد از عاشورا استمرار داشته با همان جهت‏گیرى و همان اهداف ادامه مى‏داده است. هنگامى که مامون در سال صد و نود و هشت از جنگ قدرت با امین فراغت‏یافت و لافت‏بى‏منازع را به چنگ آورد یکى از اولین تدابیر او حل مشکل علویان و مبارزات تشیع بود، او براى این منظور، تجربه همه خلفاى سلف خود را پیش چشم داشت.
تجربه‏اى که نمایشگر قدرت ، وسعت و عمق روزافزون آن نهضت و ناتوانى دستگاههاى قدرت از ریشه‏کن کردن و حتى متوقف و محدود کردن آن بود. او مى‏دید که سطوت و حشمت هارونى حتى با به‏بندکشیدن طولانى و بالاخره مسموم کردن امام هفتم در زندان هم نتوانست از شورشها و مبارزات سیاسى، نظامى، تبلیغاتى و فکرى شیعیان مانع شود. او اینک در حالى که از اقتدار پدر و پیشینیان خود نیز برخوردار نبود و بعلاوه بر اثر جنگهاى داخلى میان بنى عباس، سلطنت عباسى را در تهدید مشکلات بزرگى مشاهده مى‏کرد بى‏شک لازم بود به خطر نهضت علویان به چشم جدى‏ترى بنگرد. شاید مامون در ارزیابى خطر شیعیان براى دستگاه خود واقع‏بینانه فکر مى‏کرد. گمان زیاد بر این است که فاصله پانزده ساله بعد از شهادت امام هفتم تا آن روز و بویژه فرصت پنج‏ساله جنگهاى داخلى، جریان تشیع را از آمادگى‏بیشترى‏براى‏برافراشتن‏پرچم حکومت‏علوى‏برخوردار ساخته بود.
مامون این خطر را زیرکانه حدس زد و درصدد مقابله با آن برآمد و به دنبال همین ارزیابى و تشخیص بود که ماجراى دعوت امام هشتم از مدینه به خراسان و پیشنهاد الزامى ولیعهدى به آن حضرت پیش آمد و این حادثه که در همه دوران طولانى امامت کم‏نظیر و یا در نوع خود بى‏نظیر بود تحقق یافت.
اکنون جاى آن است که باختصار، حادثه ولیعهدى را مورد مطالعه قرار دهیم.
در این حادثه امام هشتم على‏بن موسى‏الرضا ،علیه‏السلام، در برابر یک تجربه تاریخى عظیم قرار گرفت و در معرض یک نبرد پنهان سیاسى که پیروزى یا ناکامى آن مى‏توانست‏سرنوشت تشیع را رقم بزند، واقع شد.
دراین نبرد رقیب که ابتکار عمل را به دست داشت و با همه امکانات به میدان آمده بود مامون بود. مامون با هوشى سرشار و تدبیرى قوى و فهم ودرایتى‏بى‏سابقه‏قدم در میدانى نهاد که اگر پیروز مى‏شد و مى‏توانست آنچنان که برنامه‏ریزى کرده بود کار را به انجام برساند، یقینا به هدفى دست مى‏یافت که از سال چهل هجرى یعنى از شهادت على‏بن ابى‏طالب ،علیه‏السلام، هیچ یک از خلفاى ‏اموى و عباسى با وجود تلاش خود نتوانسته بودند به آن دست‏یابند، یعنى مى‏توانست درخت تشیع را ریشه‏ کن کند و جریان معارضى راکه همواره همچون خارى در چشم سردمداران خلافتهاى طاغوتى فرو رفته بود به کلى نابود سازد.
اما امام هشتم با تدبیرى الهى بر مامون‏فائق آمد و او را در میدان نبرد سیاسى که خود به وجود آورده بود به‏طور کامل شکست داد و نه فقط تشیع، ضعیف یا ریشه‏کن نشد بلکه حتى‏سال‏دویست و یک هجرى، یعنى سال ولایتعهدى آن حضرت، یکى از پربرکت‏ترین‏سالهاى‏تاریخ‏تشیع شد و نفس تازه‏اى در مبارزات علویان دمیده شد; و این همه به برکت تدبیر الهى امام هشتم و شیوه حکیمانه‏اى بود که ‏آن ‏امام ‏معصوم ‏دراین آزمایش بزرگ از خویشتن نشان داد.
براى اینکه پرتوى بر سیماى این حادثه عجیب افکنده شود به تشریح کوتاهى ‏از تدبیر مامون ‏و تدبیر امام در این حادثه مى‏پردازیم.
مامون‏ازدعوت‏امام‏هشتم‏به‏خراسان چند مقصود عمده را تعقیب مى‏کرد: اولین و مهمترین آنها، تبدیل صحنه مبارزات حاد انقلابى شیعیان به عرصه‏فعالیت‏سیاسى‏آرام‏و بى‏خطر بود . همان‏طور که گفتم شیعیان در پوشش‏تقیه،مبارزاتى خستگى‏ناپذیر و تمام نشدنى داشتند، این مبارزات که با دو ویژگى همراه بود، تاثیر توصیف‏ناپذیرى‏در برهم زدن بساط خلافت داشت، آن دو ویژگى، یکى مظلومیت‏بود و دیگرى قداست.
شیعیان با اتکاء به این دو عامل نفوذ، اندیشه شیعى را که همان تفسیر و تبیین اسلام از دیدگاه ائمه اهل‏بیت است، به زوایاى دل و ذهن مخاطبان‏خودمى‏رساندندوهرکسى‏را که از اندک آمادگى برخوردار بود، به آن طرز فکر متمایل و یا مؤمن مى‏ساختند و چنین بود که دائره تشیع، روز به روز در دنیاى اسلام گسترش‏مى‏یافت و همان مظلومیت و قداست‏بودکه با پشتوانه تفکر شیعى اینجاو آنجا در همه دورانها قیامهاى مسلحانه وحرکات‏شورشگرانه‏را بر ضددستگاههاى‏خلافت‏سازماندهى مى‏کرد.
مامون مى‏خواست‏یکباره آن خفا و استتار را از این جمع مبارز بگیرد و امام را از میدان مبارزه انقلابى به میدان‏سیاست‏بکشاندو به این وسیله کارایى‏نهضت‏تشیع‏راکه بر اثر همان استتار و اختفا روز به روز افزایش یافته بود به صفر برساند. با این کار مامون آن دو ویژگى مؤثر و نافذ را نیز از گروه علویان مى‏گرفت زیرا جمعى‏که‏رهبرشان‏فردممتازدستگاه خلافت و ولیعهد پادشاه مطلق‏العنان وقت‏و متصرف در امور کشور است نه مظلوم است و نه آن چنان مقدس.
این تدبیر مى‏توانست فکر شیعى را هم در ردیف بقیه عقاید و افکارى که درجامعه طرفدارانى داشت قرار دهد و آن‏راازحد یک تفکر مخالف دستگاه که اگرچه از نظر دستگاهها ممنوع و مبغوض‏است‏ازنظر مردم بخصوص ضعفا پرجاذبه و استفهام برانگیز است‏خارج سازد.
دوم، تخطئه مدعاى تشیع مبنى بر غاصبانه بودن خلافتهاى اموى و عباسى و مشروعیت دادن به این خلافتها بود، مامون با این کار به همه شیعیان‏مزورانه‏ثابت‏مى‏کردکه‏ادعاى غاصبانه‏و نامشروع بودن خلافتهاى مسلط که‏ همواره ‏جزء اصول اعتقادى شیعه به حساب مى‏آمده است‏یک حرف بى‏پایه و ناشى از ضعف و عقده‏هاى حقارت بوده است، چه اگر خلافتهاى دیگران نامشروع و جابرانه بود خلافت مامون ‏هم‏که جانشین ‏آنهاست‏ مى‏باید نامشروع و غاصبانه باشد و چون على‏بن‏موسى الرضا، علیه‏السلام، با ورود در این دستگاه و قبول جانشینى مامون او را قانونى و مشروع دانسته پس باید بقیه‏ خلفا هم از مشروعیت ‏برخوردار بوده‏ باشند و این، نقض همه ادعاهاى شیعیان است، با این کار نه فقط مامون از على‏بن موسى‏الرضا ، علیه‏السلام، بر مشروعیت‏ حکومت‏خود و گذشتگان اعتراف مى‏گرفت ‏بلکه یکى از ارکان اعتقادى تشیع یعنى ظالمانه بودن پایه حکومتهاى قبلى را نیز درهم مى‏کوبید.
علاوه بر این ادعاى دیگر شیعیان مبنى بر زهد و پارسایى و بى‏اعتنایى ائمه به‏دنیا نیز با این کار نقض مى‏شد که‏آن‏حضرات‏فقط در شرایطى که به دنیا دسترسى نداشته‏اند نسبت‏به آن زهد مى‏ورزیدند و اکنون که درهاى بهشت دنیا به روى آنان باز شدبه‏سوى آن شتافتند ومثل دیگران خود را از آن متنعم کردند.
سوم، اینکه‏مامون‏با این کار، امام را که‏همواره‏یک‏کانون‏معارضه‏ومبارزه بود درکنترل دستگاههاى خود قرار مى‏داد. به جز خود آن حضرت، همه سران و گردنکشان و سلحشوران علوى را نیز در سیطره خود درمى‏آورد و این موفقیتى بود که هرگز هیچ یک از اسلاف مامون چه بنى‏امیه و چه بنى‏عباس بر آن دست نیافته بودند.
چهارم، اینکه امام را که یک عنصر مردمى و قبله امیدها و مرجع سؤالها و شکوه‏ها بود در محاصره ماموران حکومت‏قرار مى‏داد و رفته رفته رنگ مردمى بودن را از او مى‏زدود و میان او و مردم و سپس میان او و عواطف و محبتهاى مردم فاصله مى‏افکند.
پنجم، این بود که با این‏کار براى خود وجهه و حیثیتى معنوى کسب مى‏کرد. طبیعى بود که در دنیاى آن روز همه او را بر اینکه فرزندى از پیغمبر و شخصیتى مقدس و معنوى را به ولیعهدى خود برگزیده و برادران و فرزندان خود را از این امتیاز محروم ساخته است، ستایش کنند و همیشه چنین است که نزدیکى دینداران به دنیاطلبان از آبروى دینداران مى‏کاهد و بر آبروى دنیاطلبان مى‏افزاید.
ششم، آنکه در پندار مامون، امام با این‏کار به یک توجیه‏گر دستگاه خلافت‏بدل مى‏گشت، بدیهى است‏شخصى در حد علمى و تقوایى امام باآن‏حیثیت‏وحرمت‏بى‏نظیرى که وى به عنوان فرزند پیامبر در چشم همگان داشت اگر نقش توجیه حوادث را در دستگاه حکومت‏بر عهده مى‏گرفت هیچ نغمه مخالفى نمى‏توانست‏خدشه‏اى بر حیثیت آن دستگاه وارد سازد، این خود در حکم حصار منیعى بود که مى‏توانست همه خطاها و زشتى‏هاى دستگاه خلافت را از چشمها پوشیده بدارد .
به جز اینها هدفهاى دیگرى نیز براى مامون متصور بود.


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 86/10/4 :: ساعت 3:11 عصر )
»» غزوه بنی قریظه

«بنی قریظه» نام یکی از قبایل یهودی مدینه و نیز نام یکی از غزوه‌های پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بود. گفته می‌شود که آنان در روزگار «عادیا بن سموئل » یهودی شدند، سپس در کوهی به نام « قریظه » اقامت کردند. بنا بر نظر برخی دیگر از مورخین، « قریظه » نام جد اعلای آنها بود.
پیامبر اکرم پس از هجرت به مدینه، با یهودیان بنی قریظه پیمان صلح و عدم تجاوز بست، ولی آنان بارها عهد و پیمان خود را شکستند و سرانجام با حمله احزاب به مدینه در سال پنجم هجری قمری، کعب بن اسد، رییس بنی قریظه، به وسوسه‌ یحیی بن اخطب، از بزرگان بنی نضیر ، پیمان خود را با پیامبر و مسلمانان شکست و به قریش و هم پیمانان آنها پیوست.
پیامبر خدا سعد بن عباده(1)، رئیس خزرج، را با دو تن دیگر از مسلمانان نزد بنی قریظه فرستاد تا درباره این مسئله تحقیق کنند. رئیس بنی قریظه پیمان خود با مسلمانان را انکار کرد و زبان به دشنام گشود.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به فرمان خداوند مأمور شد کار بنی‌قریظه را، که ستون پنجم کفار بود، یکسره کند.
موذن اذان گفت و پیامبر نماز ظهر را با مسلمانان اقامه کرد؛ آن‌گاه به مؤذن دستور داد که چنین بگوید:« آنان که پیرو محمد صلی الله علیه و آله هستند، باید نماز عصر را در محله بنی‌قریظه بخوانند » .
سپس پرچم را به دست علی علیه السلام داد و مسلمانان روانه محله بنی قریظه شدند. پس از محاصره یک ماهه قلعه‌ بنی‌قریظه، پیامبر فرمود:« بنی قریظه باید بدون هیچ قید و شرط تسلیم مسلمانان شوند.» (زیرا که هیچ بعید نبود آنها نیز مانند بنی نضیر هنگامی که از تیررس مسلمانان خارج شدند، باز با تحریک اعراب بت‌پرست، اسلام و مسلمانان را با خطرات بزرگی روبرو سازند و باعث شوند خون عده زیادی ریخته شود.(
بالاخره بنی قریظه تصمیم گرفتند بدون قید و شرط تسلیم مسلمانان شوند و بی‌چون‌و‌چرا آنچه را که سعد بن معاذ (2) درباره آنها حکم کند بپذیرند.
سعد بن معاذ که بر اثر تیری که به دستش خورده بود، در خیمه‌ای بستری بود، به محضر رسول خدا رسید و نظر داد که سربازان بنی قریظه اعدام شوند، اموالشان تقسیم شود و زنان و فرزندانشان اسیر شوند(3).
 ____________________________________________________________

1 - سعد بن دلیم ابن حارثه خارجی، ملقب به ابوثابت، از صحابه مهم پیامبر بود. او رئیس قبیله خزرج و از امرا و بزرگان مدینه در دوره جاهلیت و همچنین اسلام به شمار می‌رفت. سعد به دلیل داشتن مهارت در کتابت، تیر اندازی و شنا به «کامل» مشهور بود. در بیعت عقبه رئیس انصار بود و در جنگ احد و جنگ خندق و جنگ‌های دیگر در سپاه اسلام شرکت داشت. پس از رحلت پیامبر، او ذلت انصار را پیش بینی کرد، لذا به شام رفت و در سال 15 هجری در زمان خلافت عمر در همان جا در گذشت.
مشهور است که او به امر عمر به قتل رسید و شایع شد که توسط طایفه جن کشته شده است.
پسر او، قیس بن سعد، از یاوران مخلص امام علی و امام حسن علیهماالسلام شد.
2 - کنیه سعد بن معاذ، ابوعمرو بود سعد حدود 32 سال قبل از هجرت، در طایفه «بنی عبد الاشهل» از قبیله اوس در شهر مدینه در خانواده ای بزرگ به دنیا آمد. پدرش قبل از اسلام از دنیا رفت ولی مادرش تا زمان نبوت پیامبر اسلام زنده ماند و مسلمان شد.
سعد مردی مدبر و شجاع و شخصیتی بانفوذ در میان قبیله خود بود. از این رو در همان دوران جوانی به مقام
ریاست قبیله اوس برگزیده شد.
مسلمان‌شدن سعد تاثیر شگرفی در گسترش آیین پیامبر در مدینه داشت؛ به گونه ای که با تدبیر وی در یک روز تمامی مردم بنی الاسهل مسلمان شدند. او از آن هنگام تا زمان شهادت در راه گسترش و ترویج اسلام لحظه‌ای از پا ننشست، تردیدی به دل راه نداد و در تمامی صحنه‌ها حضور یافت.
پس از نبرد بدر، در جنگ احد، غزوه بنی قینقاع، سریه قتل کعب بن الاشرف، غزوه بنی نضیر شرکت کرد. آخرین صحنه رزم وی، میدان جنگ خندق در یوم الاحزاب بود که بازویش آسیب دید و به مقام جانبازی نایل آمد.
مورخان نوشته اند که در جنگ خندق تیری نیز به رگ اکحل (رگ حیاتی) سعد اصابت کرد و او از شدت خونریزی بی‌حال شد و بر زمین افتاد. پس از پراکنده شدن لشگر احزاب، پیامبر خدا به فرمان خداوند، یهودیان بنی قریظه را که عهد شکسته و با مشرکان مکه در جنگ احزاب همکاری کرده بودند، محاصره نمود. آنان مدتی بعد به قضاوت و حکم سعد بن معاذ تن دادند.
سعد که در بستر بیماری بود، خود را به آنجا رساند و درباره بنی‌قریظه چنین داوری کرد:«مردان بالغ آنان کشته شوند، زنانشان اسیر و اموالشان میان مهاجران فقیر مدینه تقسیم گردند.» حکم سعد مورد تائید پیامبر اکرم قرار گرفت و اجرا شد.
سعد بن معاذ پس از این داوری بر اثر جراحت همان تیر، در سال پنجم هجرت در مدینه دار فانی را وداع گفت. پیامبر در مراسم غسل و کفن و تشییع جنازه وی شرکت کرد و تجلیل فراوانی از او به عمل آورد. وی در هنگام شهادت حدود 37 سال داشت. (الاستیعاب،‌ ج 2‌،‌ ص 27؛ الاصابه،‌ ج 2، ص 27؛ اسدالغابه، ‌ج 2،‌ ص 273؛ الطبقات، ‌ج 3، ص 420؛ قاموس الرجال،‌ ص 65؛ اعیان الشیعه، ج 7، ص 230؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 13، ص 272 ).
3- المغازی واقدی، ج2، ص496 ؛ سیره ابن هشام، ج3، ص244 ؛ فروغ ابدیت، ج2 .



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 86/10/4 :: ساعت 3:8 عصر )
»» تولد زمین درکلام امیر المؤمنین(ع)

حضرت علی (ع) در خطبه 90 نهج البلاغه به بیاناتی زیبا و تعابیری دقیق ، داستان زمین و آنچه بر آن گذشته را چنین بیان می فرماید :
خداوند زمین را در امواج شدید و با صولت و در دریاهاى پر آب فرو برد، در حالى که موجهاى عظیم آن دریاها به هم مى خوردند، و امواج بلند آن که در حال تدافع یکدیگر بودند به هم مى کوفتند و همانند شتران نر در موقع هیجان و مستى کف بهوجود مى آوردند. پس سرکشى آب به خاطر سنگینى زمین حالت فروتنى گرفت، و چون زمین به سینه خود به روى آب قرار گرفت اضطراب و هیجان آب فرو نشست و چون با شانه خود مانند حیوانى که در خاک بغلتد بر روى آب درغلتید آب آرام گرفت. آب پس از هیجان و اضطراب امواجش آرام و مغلوب شد، و در دهنه خوارى مطیع و اسیر گشت. زمینِ گسترده شده در میان آن آب پرموج ساکن شد، و آب را از نخوت و کبر و از باد دماغ و سرکشى و تجاوز بازداشت، و دهان آن را که پر موج بود بست، و آب از آن همه هیجان و هیبت و جست و خیز به جاى خود نشست.
پس از آنکه هیجان آب از زیر اطراف زمین ساکن شد، و کوههاى بلندسرکشیده را که بر دوش زمین قرار داشت بر روى خود حمل نمود، خداوند آبهاى چشمه ها را از بالاى بینى هاى زمین (قله کوهها) به جریان انداخت، و در پهن دشت ها و رودخانه ها سرازیر ساخت، و حرکات زمین را با کوههاى لنگر انداخته، و به وسیله صخره هاى بزرگ سر به فلک برداشته تعدیل نمود. زمین به علّت نفوذ کوهها در پهنه آن، و به خاطر فرو رفتن ریشه کوهها در اعماق آن، و سوار شدن آن صخره هاى بزرگ بر گردن و طبقات زیـرین آن آرامش و استقرار یافت.
خداوند میان زمین و جوّ را فراخ نمود، و هوا را براى تنفس ساکنان آن مهیّا فرمود، و تمام نیازمندیهاى اهل زمین را از دل زمین بیرون آورد. سپس بلندیهاى زمین را که بى گیاه بود و آب چشمه ها به آن نمى رسید، و جویبارها وسیله اى براى رساندن خود به آن زمین هاى مرتفع نمى یافتند رها نساخت، بلکه ابرهایى آفرید تا عرصه هاى مرده آن بلندیها را احیا کنند، و گیاهش را برویانند. ابرها را پس از پراکندگى قطعاتش و جدایى پاره هایش به هم الفت و التیام داد، تا چون آب درون ابر به جنبشى سخت برآمد، و در حواشى آن برق بدرخشید، و درخشش برق در میان قطعات ابر سپید و انبوه خاموش نشد، خداوند آن ابر پرباران را در حالى که قطعاتش به هم پیوسته بود فروفرستاد، در حالى که به زمین نزدیک شدند، و بادها بارانهاى آن را پى در پى همچون دوشیدن شیر از سینه حیوانات دوشیدند و به شدت به زمین ریختند. زمانى که ابرها سینه خود را به زمین ساییدند، و آنچه از باران داشتند بر زمین پاشیدند، خداوند در زمین هاى خشک گیاه، و در دامن کوهها سبزه رویاند، در این وقت زمین با آرایش مرغزارهاى خود به شادى نشست، و از پرده لطیفى از شکوفه هاى خوشبو و زیبا که بر خود پوشیده بود، و از نظم دقیق شکوفه ها و بوته هاى باطراوت که چهره آن را مى آراست به نشاط و بهجت برخاست، و خداوند آن نباتات و گلها را توشه آدمیان و روزى چهارپایان قرار داد. و نیز راههاى فراخ در اطراف زمین باز کرد، و براى روندگان نشانه هایى نهاد تا به هر جا که بخواهند آمد و شد کنند.
هنگامى که زمین را براى زندگى آماده کرد، و فرمان خود را جارى ساخت، آدم(ع( را از میان مخلوق خود اختیارکرد، و او را اولین نوع از آفرینش انسان قرارداد.


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 86/10/4 :: ساعت 3:7 عصر )
»» روز دحو الارض (تولد زمین) و اعمال آن

بیست و پنجم ماه ذی القعده روز دحوالارض است. دحوالارض را چنین معرفی می کنند "روزی که زمین از زیر کعبه کشیده و گسترانیده شد" .

گر چه این مطلب یعنی کشیده شدن و گسترانده شدن زمین در وحله اول عجیب به نظر میرسد اما تعریف واضح تر این موضوع این است که گفته شود :

پس از آنکه تمام سطح کره زمین به مدت طولانی در زیر آب فرو رفته و خداوند خواست تا آن را از زیر آب بیرون آورد که صحنه زندگی موجودات مهیا گردد ، اولین نقطه ای که از زیر آب سر بیرون آورد همان مکان مقدس کعبه و بیت الحرام بود . این واقعه نشان دهنده اهمیت این نقطه و مرکزیت آن برای همه عالمیان است . 

در واقع دحوالارض روز شروع حیات بخشی خداوند به جهان خاکی است که توجه به آن در روایات و تعیین اعمال خاص همچون روزه ، عبادت ، دعا و غسل واهتمام به آن از سوی معصومین (ع) نشانگر عنایت حضرت حق به این روز با برکت است .

تعبیر به اینکه "در روز دحو الارض رحمت خدا منتشر گردیده و از براى عبادت و اجتماع به ذکر خدا در این روز، اجر بسیار است" و امثال آن ، مومنین را بر انجام مستحبات مخصوص این روز ترغیب می نماید . درباره روزه این روز آمده است :

روزه این روز همانند روزه هفتاد سال است .

روزه این روز کفاره گناهان هفتاد سال است .

برای روزه دار این روز هرکه و هرچه در میان آسمان و زمین است استغفار می کند و ...

از دیگر اعمال این روز شریف دو رکعت نماز است که در آن حمد و پنج مرتبه سوره "والشمس" خوانده می شود و پس از نماز نیز دعایی است که در مفاتیح آمده است . و همچنین دعای "اللهم داحی الکعبه ..." از دعاهای مخصوص این روز است . 

 روایت است که « امام رضا » علیه السلام فرموده اند: درشب بیست و پنجم ماه ذى القعده حضرت ابراهیم (ع) و حضرت عیسى (ع)متولد شده اند. و نیز در این روز رسول خدا صلى الله علیه و آله ، به قصد حجة الوداع از مدینه به همراه یکصد و چهار هزار یا یکصد و بیست و چهار هزار نفر  از راه شجره به مکه عزیمت نمودند که حضرت فاطمه (ع ) و تمامى زوجات آن حضرت نیز ایشان را همراهی می کردند .  

و نیز در روایتی است که در این روز قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قیام خواهد نمود .



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 86/10/4 :: ساعت 3:7 عصر )
»» اتهام شرک و کفر رایج‌ترین سخن وهابیان!

پاسخ علمی آیةاللّه سبحانی به ادعای گستاخانه دکتر سلمان العوده

سوال: ا‌خیراً دکتر سلمان العوده در مقاله‌ای که به بهانه عید سعید فطر در روزنامه الجزیره منتشر کرد‚ در تعریضی به عید سعید غدیر‚ این عید بزرگ الهی را‚ هم‌‌ردیف اعیاد دیگرمذاهب و ادیان در زمره عید کافران معرفی نمود‚ حضرت‌عالی در این مورد چه نظری دارید؟

روزنامه الجزیره درعربستان در شماره 12799‚ مقاله‌ای از دکتر سلمان العوده به نام عید سعید فطر منتشر نمود که در آن‚ این جمله‌ها آمده بود: عیدهای ملت‌های کافر‚ مربوط به امور دنیوی آنهاست‚ مثلا‌ روزی که دولتی پدید می‌آید‚ یا دولتی سقوط می‌کند‚ یا حاکمی منصوب می‌گردد یا پادشاهی تاجگذاری می‌کند‚ و گاهی مربوط به فصول سال است‚ مانند اول بهار و نظیر آن. یهود نیز برای خود اعیادی دارند و مسیحیان نیز اعیادی دارند‚ و یکی از اعیاد آنان‚ عید روز پنجشنبه‌ای است که در آن‚ مائده‌ای از آسمان برای عیسی مسیح و حواریین او فرود‌ آمده است‚ و هم‌چنین دیگر عیدها و شیعیان نیز اعیادی دارند‚ مانند عید غدیر که فکر می‌کنند! پیامبر صلی‌اللّه‌علیه‌وآله علی علیه‌السلا‌م را در آن روز برای خلا‌فت نصب فرمود. (1)

 

نقد و تحلیل :

سلمان‌بن فهدالعوده از وهابیان متعصب دیرینه است که اخیرا از مواضع تند خود توبه کرده و رویکرد ملا‌یمی به خود گرفته و در مقالا‌ت و خطبه‌های خود تکفیر و خشونت را نکوهش کرده است‚ و چنین وانمود کرده است که از این به بعد به ترویج خشونت نمی‌پردازد و به وحدت کلمه کمک خواهد کرد‚ ولی متا›سفانه در این مقاله‚ عهد را شکسته و پیمان را نادیده گرفته است و به مواضع پیشین خود بازگشته و به مفهوم العودة که نام فامیل او است‚ تحقق بخشیده است. ما نظر ایشان را به چند نکته جلب می‌کنیم:

1 - او می‌گوید: ملت‌های کافر‚ روزهایی را عید می‌گیرند‚ مانند تا›سیس دولت یا سقوط آن‚ ایشان با این جمله‚ به اکثریت ملت و دولت عربستان اهانت کرده و آنان را کافر شمرده است‚ زیرا همین دولت و ملت سال 1419 قمری را به عنوان یکصدمین سالگرد تا›سیس دولت سعودی جشن گرفتند و از همه جای جهان‚ شخصیت‌ها را به ریاض دعوت کردند و به این دولت تبریک گفتند. آیا ملک فهد که در را›س این دعوت بود و مشایخ و علمایی که در آن مراسم حضور داشتند‚ همه کافر بودند؟

2 - می‌گوید: یکی از اعیاد مسیحیان‚ عید پنجشنبه آخر سال است که در آن مائده آسمانی بر مسیح و حواریان نازل شده است. بسیار جای تا›سف است که در ام‌القری‚ و مرکز نزول وحی الهی‚ عید گرفتن چنین روزی‚ را چون عید کافران شمرده می‌شود‚ در حالی که قرآن‚ این عید را نتیجه دعا و درخواست حضرت مسیح از خداوند بزرگ می‌داند و می‌فرماید: قال عیسی بن مریم اللهم ربّنا انزل علینا مائدة من السماء تکون عیدا لا‌ولنا و آخرنا و آیة منک وارزقنا و انت خیر الرازقین‚ مائده/ 114. عیسی فرزند مریم گفت: بارالها پروردگارا از آسمان خوانی برای ما فرود آورد تا عیدی برای اول و آخر ما باشد و نشانه‌ای از جانب تو‚ و ما را روزی ده که تو بهترین روزی دهندگانی.

البته مسیحیان‚ هرچند از نظر قرآن‚ امت کافر هستند‚ ولی این سبب نمی‌شود همه اعمال آنان را حتی عیدی را که حضرت عیسی‌بن مریم برای آنان تا روز قیامت به رسمیت شناخته است‚ انکار کنیم.

3 - او‚ عید غدیر را در ردیف عیدهای کافران شمرده و عملا‌ یک چهارم مسلمانان را که شیعیان باشند‚ کافر خوانده است. با این کار‚ عهد و پیمان خود را شکسته است. فرض کنید عید غدیر‚ عید اسلا‌می نبوده و بدعتی بیش نباشد‚ ولی آیا با یک بدعت گروهی از دایره اسلا‌م خارج شده و از امت‌های کافر به شمار می‌آیند؟!اصولا‌ ارزان‌ترین و رایج‌ترین کلمه در میان وهابیان‚ اتهام شرک و کفر و بدعت و خروج از دین است. تو گویی ملا‌ک شرک و توحید و کفر و ایمان در دست آنان است که خود را موحد و مومن و دیگران را مشرک و کافر بخوانند. وی اگر از تاریخچه غدیر آگاه بود‚ و از گفتار پیامبر در آن روز‚ اطلا‌ع صحیحی داشت‚ شاید این جمله را نمی‌گفت. حدیث غدیر را 120 صحابی و 84 تابعی و 360 عالم سنی نقل کرده‌اند و خداوند‚ در آن روز برای علی‌بن‌ابی‌طالب علیه‌السلا‌م مقام و منصبی را عطا فرمود که سرانجام پیامبر به یاران خود فرمودند: همگی برخیزید و با علی به عنوان امیر مومنان سلا‌م بگویید و بیعت کنید. فرمودند: سلموا علی علی بامرة المومنین.حتی در میان صحابه پیامبر صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‚ شیخین‚ علی علیه‌السلا‌م را با این جمله مورد خطاب قرار دادند: بخّ بخّ لک یا ابالحسن لقد اصبحت مولا‌ی و مولی کل مومن و مومنة. مبارک باد! ای ابالحسن تو سرور من و سرور هر مرد و زن با ایمان شده‌‌ای!

تبریک گویی صحابه را در آن روز‚ شصت تن از علمای اهل‌سنت‚ نقل کرده‌اند. و امام صادق علیه‌السلا‌م از پدران و نیاکان خود نقل کرده است که رسول خدا صلی‌اللّه‌علیه‌وآله فرمود: روز غدیر از بهترین اعیاد امت من است‚ و آن روزی است که خدا به من فرمان داد تا برادرم علی را به عنوان پیشوای امت نصب کنم تا پس از من به وسیله او رهبری شوند و آن روزی است که خدا دین خود را تکمیل کرد و نعمت خود را بر امت من به پایان رساند و اسلا‌م را به عنوان یک دین برای آنان برگزید. (2(شایسته گفتار است که طارق بن شهاب از اهل کتاب‚ به عمر بن خطاب گفت: اگر آیه الیوم اکملت لکم دینکم برای ما نازل می‌شد‚ روز نزول آن را عید می‌گرفتیم. این سخن را گفت و عمربن خطاب و کسانی که در آن مجلس بودند‚ به او اعتراض نکردند. (3(خوشبختانه در هر روزگاری که فشار اموی‌ها و عباسی‌ها از بین می‌رفت‚ امت اسلا‌می‚ آن روز را عید می‌گرفتند و در لا‌بلا‌ی تاریخ‚ به این مطلب‚ اشاراتی هست:

1 - ابن خلکان در ترجمه المستعلی ابن المستنصر عباسی می‌گوید: روز عید غدیر خم روز هیجدهم ذی‌الحجه از سال 487 مردم با او بیعت کردند.

2 - او در ترجمه المستنصر باللّه می‌گوید: وی در شب پنجشنبه‚ در هیجدهم ذی‌الحجه سال 487 درگذشت‚ آنگاه اضافه می‌کند: و آن همان شب عید غدیر خم است. (4(

3 - مسعودی پس از ذکر حدیث غدیر می‌نویسد: فرزندان علی و شیعیان این روز را بزرگ می‌شمارند. (5)

4 - ثعالبی پس از ذکر شب غدیر می‌گوید: این همان شبی است که در روز آن‚ رسول خدا صلی‌اللّه‌علیه‌وآله در غدیر خم بر روی جهازهای شتر سخنرانی کرد.

در هر حال‚ در روز غدیر به اتفاق امت‚ حادثه مهمی اتفاق افتاده زیرا پیامبر خدا صلی‌اللّه‌علیه‌وآله در آن روز کاروان‌های حج را متوقف نمود و سخنان تاریخی خود را بیان کرد. آیا تجدید این خاطره که به امر خدا انجام گرفته است‚ عین توحید است یا شرک‚ و حفظ سنت است یا محو سنت؟! کسی نمی‌گوید که در روز غدیر باید فطره داد یا نماز عید را خواند‚ هر چه هست‚ یک نوع اظهار شادمانی برای این مقام و موقعیتی است که به یکی از بزرگ‌ترین یاران پیامبر اعطا شد. به راستی باید گفت: اصولاً‌ هیچ نوع معیاری برای خطیبان حرمین شریفین و نویسندگان این دو منطقه وجود ندارد و نباید هم باشد زیرا از دم‚ خمار دلا‌رهای نفتی هستند و فکر می‌کنند در پیشگاه خدا حسابی نخواهند داشت! وسیعلمون من اصحاب الصراط السوی و من اهتدی.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 86/10/4 :: ساعت 3:6 عصر )
»» جایگاه علمی امام جواد علیه السلام

امام جواد (ع) چون اجداد طاهرش خزانه دار علمی الهی وگنجینه دار رازها ورمزهای آفرینش بود .
امام جواد(ع) با سنی کم با شرکت در مناظره ها و مباحثه های عالمان و دانشمندان بزرگ عصر خویش ، علم لدنی که همانا مختص به انبیاء و معصومین است را فرا روی مردمان عصر خود و اعصار دیگر به تصویر کشیدند . حضرت به مناسبتی به این نکته اشاره و مرز و سرچشمه علم خویش را با دیگران مشخص می نمایاند. هنگامی که حضرت موضوع حیف و میل شبانی را به او گوشزد می کرد ،در پاسخ به پرسش شبان که عرض کرد، از کجا به این موضوع پی بردی ، حضرت می فرمایند: " نحن خزان علمه وعیبة حکمته واوصیاء انبیائه و عباد مکرمون " ، " همانا ما خزانه داران علم الهی و گنجینه داران حکمت خداوندی و جانشینان انبیاء و بندگان گرام او هستیم ."  مدینه المعاجز ، ص 535

 شکار در حرم الهی

بنا به نقل شیخ مفید از ریان بن شبیب : وقتی مامون خواست دخترش ام الفضل را به همسری امام جواد (ع) درآورد ، عباسیان به چنین تحلیلی که این مسئله موجب می شود که حکومت به دست علویان افتد ،با تصمیم مامون به مخالفت برخاستند .
از اینرو به نزد مامون رفته و اظهار داشتند : تو را به خداوند سوگند می دهیم که از تصمیم خود در تزویج ام الفضل با محمد بن علی منصرف شو و بار دیگر قدرت را از عباسیان به علویان منتقل نکن . در گذشته ولایتعهدی علی بن موسی الرضا (ع) همه را نگران خود ساخت ، اکنون برای نامزدی ام الفضل یکی از عباسیان را انتخاب کن .
مامون در جواب عباسیان گفت : اختلاف شما با علویان ریشه در نحوه برخورد شما با آنان دارد. اگر شما با آنان منصفانه برخورد می کردید ، همانگونه که آنها بر شما برتری و شایستگی دارند ، برتری می یافتند.
پیشینیان من ،مشی بد رفتاری با علویان را در پیش گرفتند و قطع رحم کردند و من از این رویه به خدا پناه می برم ، هرگز از این که علی بن موسی (ع) را ولیعهد خویش کردم ،پشیمان نیستم . از وی خواستم که به جای من خلافت کند قبول نکرد ، قضای هتمی خدا جای خود را گرفت " و کان امر الله معذورا" .(چنین تحلیلی از شهادت حضرت رضا (ع) بیانگر نهایت حیله گری و تزویر مامون حتی در برابر عباسیان است. ) اینکه میگویید چرا ابو جعفر را به دامادی خویش برگزیده ام ؟ به فضل و دانش وی باز می گردد، که با وجود سنی کم از همه برتر است . امید است زمینه ای فراهم آید تا دیگران نیز چون من به درجه فضل و برتری وی آگاهی یابند.
بزرگان عباسی ، دگر باره به سن حضرت (ع) خرده گرفتند و گفتند درست است که رفتار این جوان و فضل وکمال وی تو را به اعجاب وا داشته است ، ولی با مسائل فقهی آشنائی ندارد . مدتی صبرکن تا به معلوماتی دست یابد سپس نیت خود را عملی ساز . 
مامون در جواب گفت : وای بر شما ، من به جایگاه و منزلت این نوجوان بیش از شما دانایم ، او از اهل بیتی است که علم ودانش آنان از سرچشمه الهامات الهی نشات می گیرد.
پدران آنان در دین و دانش و ادب بی نیاز از رعیتی بودند که علمشان به درجه کمال رسیده است . اگر قبول ندارید ، امتحانش کنید تا درجه فضل و علم او بر شما آشکار گردد . گفتند: قبول است ،وی را می آزماییم . 
عباسیان با کسب اجازه از مامون ، اجازه خواستند تا فردی را برای مناظره با حضرت جواد (ع) معرفی کنند وجلسه را ترک کردند .
عباسیان با یکدیگر به شور نشستند و در نتیجه قاضی نامی و مشهور ، یحیی بن اکثم را دعوت و با وعده دادن پول فراوان به وی در صورت پیروزی بر امام جواد (ع) ، در روزی معین در مجلسی با حضور مامون شرکت جستند . 
در این مجلس هر یک در جای خود قرار گرفتند و مامون دستور داد تا تشکی و دو متکا را برای امام جواد (ع) گسترداند و خود در کنار او ایستاد. و یحیی بن اکثم روبروی امام قرار گرفت . 
یحیی بن اکثم رو به مامون کرد و گفت : یا امیرالمؤمنین اجازه می دهید تا از ابو جعفر سؤال کنم ؟ مامون گفت : از خودش اجازه بگیر .
یحیی بن اکثم رو به حضرت (ع) کرد و گفت : فدایت شوم اجازه می فرمایی مسئله ای بپرسم ؟ حضرت (ع) فرمود :بپرس یحیی بن اکثم گفت : خداوند ما را فدایت سازد اگر فردی در حال احرام شکاری را بکشد ، حکم آن چیست ؟
امام جواد (ع) فرمود : شکارچی در حل کشته است یا در حرم ؟
عالم به حرمت آن بوده یا جاهل ؟
از روی عمد کشته یا اشتباه ؟
آزاده بوده است یا غلام ؟
صغیر بوده است یا کبیر؟
این اولین صید بوده است یا بیشتر ؟
آن صید از پرندگان بوده است یا غیر آنها ؟
کوچک بوده است یا بزرگ ؟
شخص محرم بر این عمل اصرار دارد یا پشیمان شده است ؟
شب این عمل را انجام داده است یا روز ؟
احرام عمره بوده است یا احرام حج ؟
یحیی بن اکثم پس از شنیدن فروع باز شده از پرسش خود از سوی امام جواد (ع) زبانش به لکنت افتاد و نشانه های عجز و ناتوانی به سیمایش آشکار شد .
مامون پس از بیان مطالب از سوی امام جواد (ع) گفت :خدا را به خاطر تشخیص خویش حمد و سپاس می کنم سپس رو به عباسیان کرد و گفت : اکنون بر آنچه در فکر آن بودید آگاهی یافتید . 
پس از مراسم عقد و خطبه خوانی مامون به حضرت (ع) گفت :در صورت تمایل پاسخ مسائل محرم را بیان کنید تا همه بهره مند شویم .
حضرت (ع) فرمودند : " محرم اگر صیدی را در غیر حرم بکشد و آن از پرندگان بزرگ باشد ، یک گوسفند کفاره باید قربانی کند و اگر صید در حرم باشد با ید دو گوسفند قربانی کند ". " اگر جوجه ای در حل بکشد قربانی ، یک بره از شیر گرفته است؛ ولی قیمت آن جوجه بر او واجب نیست.اما اگر جوجه ای در حرم بکشد کفاره اش یک گوسفند و قیمت جوجه می باشد ".
اگر صید از حیوانات وحشی چون الاغ وحشی باشد باید یک گاو قربانی و اگر صید شترمرغ باشد یک شتر قربانی کند .
کفاره کشتن صید بر فرد عالم و جاهل مساوی است . در صورتی که محرم عمداً صید را بکشد گناه کرده ولی چنانچه به اشتباه صید را شکار نموده چیزی بر او نیست.
کفاره فرد حر برخودش واجب و کفاره غلام بر مولای او واجب است .
برصغیر کفاره نیست ولی کبیر کفاره بر او واجب است .
شخصی که از شکار پشیمان شود پس از کفاره عقاب اخروی ندارد ولی آنکه بر کشتن صید اصرار ورزد عذاب اخروی گریبانگیر او می شود .
الارشاد ،ص 319 - موسوعة الامام الجواد (ع)، ج2، ص 408 .
حلال و حرام شدن زن
مامون پس از شنیدن پاسخهای حضرت (ع) در خصوص مسئله شکار و تشویق وی در مقابل حضار رو به امام جواد (ع) کرد و گفت:
احسنت ،یا ابا جعفر خداوند به تو خیر عطا کند ، اگر صلاح می دانید شما نیز از یحیی بن اکثم سؤالی بپرسید .
امام (ع) رو به یحیی بن اکثم کرد و فرمود : پرسش نمایم ؟
یحیی گفت : فدایت شوم اختیار با شماست . اگر توانائی پاسخگویی داشتم پاسخ می دهم و اگر نه پاسخ آنرا از شما خواهم آموخت .
امام فرمودند :چه می گویی در باره این مسئله : در اول روز نگاه مردی به زنی حرام بود ،چون آفتاب بالا آمد همان زن بر او حلال شد ، ظهر که شد بر او حرام گردید ، به موقع عصر بر او حلال شد ، چون آفتاب غروب کرد ،حرام گشت ، در زمان عشاء حلال شد ، در نیمه شب حرام گردید ، و چون فجر طلوع کرد بر او حلال شد .
این چگونه می شود و علت حلال و حرام شدن چیست ؟ یحیی بن اکثم در تحیر گفت : به خدا سوگند من پاسخ این مسئله را نمی دانم، پاسخ آن را بفرمائید تا بیاموزم .
حضرت جواد (ع) فرمودند : این زن کنیزی است و آن مرد اجنبی و نامحرم - به جهت نامحرم بودن - نگاه وی در صبح بر آن زن حرام بود .آفتاب که بالا آمد کنیز را خریداری کرد . و بر آن مرد حلال شد .
ظهر کنیز را آزاد کرد ،بر او حرام شد . عصر وی را به تزویج خود درآورد ،حلال شد . موقع غروب به سبب ظهار - مسئله ای که مرد به زن خود بگوید پشت تو نظیر پشت مادر من است - بر او حرام شد .زمان عشاء کفاره ظهار را داد ،حلال شد . نصف شب آن زن را طلاق داد حرام شد در طلوع فجر رجوع کرد آن زن بر او حلال شد .
در این هنگام مامون رو به حاضران مجلس کرد و گفت : آیا در میان شما کسی یافت می شود که این مسئله را چنین پاسخ دهد ؟ 
همه گفتند نه والله ،امیرالمؤمنین به رای خود آگاهتر است .آنگاه مامون گفت : وای بر شما ، اهل بیت در میان مردم از نظر فضل و کمال بی همتا و ممتازند و کمی سن مانع فضیلت آنها بر سایر مردم نمی شود. تحف العقول ،ص454 - بحارالانوار ،ج10، ص 385 - وسائل الشیعة ،ج22،ص265 - موسوعة الامام الجواد(ع) ،ج2 ، ص406 .
 حد سارق
زرقان دوست صمیمی بن ابی داود نقل می کند که : روزی بن ابی داود در حالی که اندوه و حزن بر چهره اش نمایان بود از نزد معتصم باز می گشت . از وی علت حزنش را جویا شدم ، که او گفت : امروز آرزو کردم که کاش بیست سال قبل مرده بودم . به او گفتم به چه دلیل ؟ گفت : به خاطر اینکه امروز ابی جعفر محمد بن علی بن موسی (ع) نزد امیرالمؤمنین خود را تثبیت کرد . 
گفتم : چگونه ؟ گفت : دزدی به سرقتش اعتراف کرده بود و خلیفه هم برای روشن شدن مسئله و اجرای حد بروی ،فقها را در مجلس جمع کرد و محمد بن علی را نیز دعوت نمود .
از ما سؤال کرد :از کجا دست دزد واجب است قطع شود ؟ من گفتم : از مچ دست .
خلیفه گفت : به چه دلیل ؟ گفتم : برای اینکه دست همان انگشتان و کف دست تا مچ است و بدین خاطر از خداوند سبحان در باره تیمم می فرمایند " فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق وامسحوا برؤسکم و ارجلکم الی الکعبین. " مائده / 6 
در خصوص این فتوی برخی از فقها در مجلس با من همراه شدند .برخی نیز گفتند :قطع دست از آرنج واجب است .
خلیفه از آنان علتش را پرسید . گفتند : چون خداوند در قرآن می فرماید : " وایدیکم الی المرافق " واین دلالت دست از نوک انگشتان تا مرفق و آرنج است .
ابن ابی داود ادامه داد : سپس خلیفه رو به امام جواد (ع) کرد و گفت : ای ابا جعفر نظر تو در باره این موضوع چیست ؟ ابا جعفر گفت : ای خلیفه این جماعت در این باره نظر دادند . مامون گفت : رای آنها را نادیده بگیر ، رای خود را بیان کن .
او گفت : ای خلیفه مرا معاف کن .خلیفه گفت : تورا به خدا سوگند می دهم که نظر و رای خود را بیان کنی .
ابا جعفر گفت: حال که سوگند دادی ، می گویم . تمام اقوال بیان شده ، اشتباه است . در دین وسنت واجب است دست از نقطه پیوند استخوانها ، انگشتان قطع و کف دست به حال خود باقی بماند. خلیفه گفت : دلیلش چیست ؟ 
اباجعفر گفت : این سخن رسول اکرم (ص) که فرمود : سجده بر هفت عضو واجب است . پیشانی ، دو دست ، دو زانو و دو پا ، پس اگر دستش از مچ و یا آرنج بریده شود برای دزد دستی باقی نمی ماند تا با آن سجده کند و خدای متعال می فرمایند " و ان المساجد لله" جن/ 18 " مسجدها از آن خداوند است " یعنی اعضای هفت گانه سجده و مسجد از خدایند و آنچه از آن خداست قطع نمی شود .
ابن ابی داود گوید :معتصم از این حکم خوشش آمد و آن را پذیرفت و دستور داد تا دست دزد را از مفصل انگشتان دست قطع کنند نه کف دست. ابن ابی داود می گوید : در آن لحظه گویی برای من قیامتی برپا شد و آرزو کردم کاش زنده نبودم .
ابن ابی داود می گوید: پس از سه روز به نزد معتصم رفتم و به او گفتم :همانا خیرخواهی برای امیرالمؤمنین بر من واجب است . هرچند که بدانم به سبب آن بر آتش داخل شوم.
خلیفه گفت : این خیر خواهی چیست ؟ گفتم : وقتی امیرالمؤمنین فقها رعیت و دانشمندان آنها را برای امری از امور دین در مجلس خویش گرد هم می آورد،از آنها در باره حکمی پرسش می کند و آنان نیز آنچه می دانند بر زبان می رانند ، در حالی که در مجلس خلیفه ، خاندان او ، فرماندهان ، وزراء و کاتبان حضور دارند. سخنان مجلس خلیفه به گوش مردم می رسد و آنان پی می برند که خلیفه به خاطر فتوی و قول مردی که عده ای از این امت به امامت وی قائل هستند و ادعا می کنند ،که او " امام جواد (ع) " به مقام خلافت سزاوارتر است ، قول و فتوای همه را کنار می زند ،حکم او را بر حکم فقها ترجیح می دهد ، این چه عواقبی را در پی خواهد داشت ؟ 
بن ابی داود گفت : در این لحظه رنگ خلیفه به خاطر آنچه به وی تذکر داده بودم تغییر کرد و گفت : خداوند به خاطر این خیر خواهی به تو جزای خیر عطا کند . چهار روز پس از این واقعه حضرت به شهادت رسید ... 
تفسیرالعیاشی ،ج1،ص319 - موسوعه الامام الجواد (ع) ،ج2،ص 410 - بحار الانوار ،ج 50 ، ص 5 -7



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 86/10/4 :: ساعت 3:5 عصر )
<   <<   31   32   33   34   35   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

مرنجان و مرنج
عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 228
>> بازدید دیروز: 250
>> مجموع بازدیدها: 1375203
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
کنج دل🩶
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
دانشجو
(( همیشه با تو ))
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه
سلام
بخور زار
اشک شور
منتظران

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





































































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب