هر که ما اهل بیت را دوست بدارد و محبّتما در دلش تحقّق یابد، چشمه های حکمت بر زبانش جاریمی شود. [امام صادق علیه السلام]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» نگاهی به سیره‏ی تبلیغی امام جواد علیه‏السلام

زندگانی سراسر افتخار پیامبر اسلام و ائمه‏ی هدی ـ صلوات اللّه علیهم اجمعین ـ از زوایای مختلف قابل بررسی است. روش تبلیغی معصومان علیهم‏السلام نیز مانند دیگر ابعاد زندگی‏شان اسوه و الگو به شمار می‏آید.
وقتی از این زاویه زندگی این بزرگان را مورد مطالعه قرار می‏دهیم، خود را با وظیفه‏یی سنگین رو به رو می‏یابیم؛ زیرا این نورهای پاک لحظه‏یی از عمل به تکلیف و ابلاغ رسالت الهی غافل نبودند. در سیره‏ی تبلیغی امام جواد علیه‏السلام ، موارد زیر مهم و در خور تأمل می‏نماید:

1. تبلیغ از راه مناظره

بارزترین نوع تبلیغ امام جواد علیه‏السلام مناظره است. مناظره‏های آن حضرت ـ که از نخستین روزهای امامتش آغاز شد ـ وی را در تثبیت جایگاه ولایت و امامت، هدایت حق‏جویان و آشکار ساختن سستی گفتار ستمگران یاری داد. آن حضرت به دو جهت در عرصه‏ی مناظره‏های علمی گام نهاد.
بارزترین نوع تبلیغ امام جواد علیه‏السلام مناظره است. مناظره‏های آن حضرت ـ که از نخستین روزهای امامتش آغاز شد ـ وی را در تثبیت جایگاه ولایت و امامت، هدایت حق‏جویان و آشکار ساختن سستی گفتار ستمگران یاری داد.
نخست نیاز شیعیان که با توجه به سن اندک آن حضرت در پی کشف جایگاه معنوی‏اش بودند و دوم خواست مأمون و معتصم که اندیشه‏ی خوار ساختن امام و اثبات الهی نبودن آگاهی‏های وی در سر می‏پروراندند.
خلفا می‏کوشیدند با برپا ساختن مجالس مناظره امامان شیعه را رو در روی برخی از دانشمندان بنام زمان قرار دهند تا شاید از پاسخ پرسشی باز مانند و جایگاه معنوی‏شان مورد تردید واقع شود.

اهداف امام علیه‏السلام در مناظره‏ها

الف) اثبات امامت خود

امام جواد علیه‏السلام در این مناظره‏ها پیش از هر چیز در پی اثبات حقّانیت خود بود. بر اساس گفته‏ی مورخان امام ـ با آن که هفت سال بیش نداشت ـ در یکی از محافل به سی پرسش پاسخ داد.
پرورش دانش پژوهان روشن‏بین نیز در شمار روش‏های تبلیغی امام نهم علیه‏السلام جای دارد. آن حضرت ضمن پاس‏داری از حوزه‏یی که امام صادق علیه‏السلام بنیان نهاده بود، دویست و هفتاد شاگرد تربیت کرد که گروهی از آنان نیز از شاگردان امام هشتم شمرده می‏شدند.

ب) رسوا ساختن دروغ پردازان

امام علیه‏السلام در مناظره چنان رفتار می‏کرد که نادرستی فضائل ساختگی خلفا آشکار شود.
در یکی از مجلس‏ها مأمون از یحیی بن اکثم خواست پرسشی مطرح کند. یحیی عرض کرد: یابن رسول اللّه، بر اساس روایت‏ها جبرئیل به پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله عرض کرد: یا محمّد، خداوند سلامت می‏رساند و می‏فرماید از ابوبکر بپرس آیا از ما خشنود است؟ زیرا من از وی راضی‏ام؛ در این باره چه می‏فرمایید؟
امام علیه‏السلام فرمود: فضل ابوبکر را انکار نمی‏کنم، ولی آن که این خبر را روایت کرده باید به خبری که رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در حجّة الوداع فرمود توجه کند. حضرت صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود:
لَقدْ کَثُرَتِ الکَذابَةُ عَلَیَّ ... .
دروغ گویان بر من بسیار شده‏اند و نسبت دروغ بر من فزونی یافته است. پس هر که بر من دروغ بندد، خداوند نشیمن‏گاهش را از آتش پر می‏سازد. چنانچه حدیثی برایتان آوردند، آن را به کتاب خدا و سنت من عرضه کنید؛ هر چه با آن موافق بود بپذیرید و آنچه مخالف بود رها سازید، خداوند می‏فرماید:
«وَلَقَدْ خَلَقْنا الاِْنْسانَ وَنَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ اَقْرَبُ اِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرید.»
به تحقیق ما انسان را آفریدیم و می‏دانیم آنچه نفس به او وسوسه می‏کند و ما از رگ گردن به وی نزدیک‏تریم.
روایتی که شما ذکر کردید، نشان می‏دهد خشنودی یا ناخشنودی ابوبکر بر حضرت حق پوشیده بود و این نزد عقل محال و ممتنع است.»

2. تبلیغ عملی علیه حکومت مأمون

مأمون امام علیه‏السلام را بسیار احترام می‏نهاد و دخترش ام الفضل را، به رغم مخالفت‏های گوناگون به عقد وی درآورد. این برخوردها هرگز امام را به دستگاه خلافت خوش‏بین نساخت. او خلیفه را ستمگر می‏شمرد و اندیشه‏ی مخالفت با آن را در سر می‏پروراند. بنابر این، در نخستین فرصت به بهانه‏ی حج سمت مدینه رهسپار شد و در آن دیار اقامت گزید. حسین مکاری می‏گوید: هنگامی که حضرت محمّد تقی علیه‏السلام نزد خلیفه جایگاهی والا داشت، وارد بغداد شدم و به دیدار وی شتافتم. چنان می‏اندیشیدم که حضرت دیگر به مدینه باز نخواهد گشت. چون این امر را به خاطر آوردم، امام علیه‏السلام سر فرو افکند. اندکی بعد سربلند کرد و در حالی که رنگ مبارکش زرد شده بود، فرمود: حسین، نان جو و نمک نیم‏کوب در حرم رسول اللّه صلی‏الله‏علیه‏و‏آله از آنچه مشاهده می‏کنی برایم بهتر است.
خلفا می‏کوشیدند با برپا ساختن مجالس مناظره امامان شیعه را رو در روی برخی از دانشمندان بنام زمان قرار دهند تا شاید از پاسخ پرسشی باز مانند و جایگاه معنوی‏شان مورد تردید واقع شود.

3. پدید آوردن حوزه‏ی علمی

پرورش دانش پژوهان روشن‏بین نیز در شمار روش‏های تبلیغی امام نهم علیه‏السلام جای دارد. آن حضرت ضمن پاس‏داری از حوزه‏یی که امام صادق علیه‏السلام بنیان نهاده بود، دویست و هفتاد شاگرد تربیت کرد که گروهی از آنان نیز از شاگردان امام هشتم شمرده می‏شدند.

4. اعزام نماینده

امام نهم علیه‏السلام برای خنثا ساختن تبلیغات شوم بنی عباس و ارائه‏ی اسلام راستین به مردم، نمایندگانی به مناطق مختلف گسیل می‏کرد. این نمایندگان، کارگزاران امام علیه‏السلام شمرده می‏شدند و در مراکزی چون اهواز، همدان، سیستان، بُست، ری، بصره، واسط، بغداد، کوفه و قم زمینه‏ی اتحاد شیعیان و پیوند آن‏ها با معصوم را فراهم می‏آوردند.
امام علیه‏السلام همچنین به پیروانش اجازه می‏داد درون دستگاه حکومت نفوذ کنند و پست‏های حساس را در دست گیرند. «محمد بن اسماعیل بن بزیع» و «احمد بن حمزه قمی» از این فرصت بهره بردند و با رسیدن به موقعیت‏های ممتاز حکومتی در مسیر خدمت به دین و دین‏داران گام برداشتند.
«حسین بن عبداللّه نیشابوری» حاکم «بست» و «سیستان» و «حکم بن علیا اسدی» حاکم «بحرین» نیز از یاران حضرت شمرده می‏شدند و خمس دارایی‏شان را نزد وی گسیل می‏کردند.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 86/10/4 :: ساعت 3:5 عصر )
»» جنگ سرد جدید و اسلام شیعی

سقوط طالبان در اکتبر سال 2001 و سقوط صدام و حکومت بعثی عراق در مارس 2003، توازن قدرت را در منطقه خاورمیانه بر هم زده و آرایش جدیدی در ساختار ژئوپولیتیکی منطقه به وجود آورد.تا پیش از سقوط صدام، منازعه منطقه‌ای بین مدعیان قدرت سه ضلع اصلی داشت: ایران، عراق و عربستان (به نمایندگی از کشورهای عربی با حکومت های سنی.(اگرچه رژیم صهیونیستی همیشه کوشیده است تا در منازعات بین قدرت های اصلی منطقه نقش کلیدی بازی کند، اما به سبب دوری جغرافیایی از کانون اصلی تحولات (منطقه خلیج فارس) و عدم مشروعیت لازم، نتوانسته است به این مهم دست پیدا کند.

حمله صدام به کویت در آغاز دهه 1990 میلادی، پس از یک دوره جنگ هشت ساله با ایران برای تغییر جغرافیای سیاسی، نظامی و استراتژیک منطقه که به شکست انجامید، آغاز دوره تازه ای از رویارویی ها بود. تا پیش از آن توازن منطقه ای بین کشورهای عربی (به نمایندگی عراق و عربستان) و ایران به صورت یک معادله پیچیده مطرح بود. اما حمله کویت این معادله را پیچیده تر کرد و سبب شکاف بین اضلاع متحد این مثلث قدرت (جبهه ی اعراب) گردید. که تا سقوط صدام در سال 2003 ادامه یافت.مفهوم فضای حیاتی (Vital Space)، که نخستین بار در سال 1899 توسط «فردریش راتزل» مطرح گردید، دولت را به مثابه ی شکل گسترش حیات در پهنه های جغرافیایی به تصویر می کشد. فضای حیاتی، فضایی است که برای زندگی هر ارگانیسم ضروری است و دولت ها نیز به مثابه یک ارگانیسم، احتیاج به یک مکان مشخص سرزمینی (چه از لحاظ فیزیکی و چه از لحاظ فرهنگی، اقتصادی و سیاسی) دارند و از این رو، این فضا با ورود به عرصه فرهنگ، آن هم در تمدن های بزرگی چون ایران بسیار بزرگ تر از فضای سرزمینی تحت تصرف فیزیکی است. سقوط صدام در سال 2003 کفه معادله قدرت را به سمت ضلع دیگر، یعنی ایران سنگین کرده و دامنه نفوذ آن را بر مردم منطقه بیش از پیش کرد. امروزه دامنه نفوذ ایران از لبنان تا مناطق اشغالی فلسطین، از عراق تا سوریه و کشورهای حاشیه خلیج فارس تعریف می گردد و همه منطقه خاورمیانه جزئی از «فضای حیاتی»1 ایران قلمداد می شود.پس از سقوط صدام برای اولین بار در طول تاریخ مدرن جهان عرب، شاهد ظهور یک حکومت شیعه ی عرب در یک کشور عربی (که از دهه 1950 به بعد تحت شدیدترین تدابیر امنیتی حکومتی های سنی آن بوده است)، هستیم که این به هیچ وجه نه برای اعراب سنی و حکومت های آنان و نه برای رژیم صهیونیستی و امریکا خوشایند نیست.

سابقه ظهور جنبش های شیعی و به ویژه انقلاب ایران در تاریخ این مذهب، به خوبی در پیش روی آنان است و آنها خود به خوبی از «قدرت انفجاری تشیع» خبر دارند و از همین رو در صدد ناکام گذاشتن پروسه به قدرت رسیدن شیعیان و تشکیل هلال شیعی هستند، که نخستین بار پس از سقوط عراق توسط شاه اردن بکار برده شد.

به راه انداختن نسل کشی شیعیان در عراق و صرف هزینه های میلیاردی توسط امریکا و اعراب سنی خود بزرگترین مدعای این بحث است.از این رو به هم خوردن توازن قدرت در جغرافیای سیاسی منطقه به نفع ایران، با توجه به معادلات جهانی، می تواند برای برخی از کشورها خطر جدی باشد (چنانکه ذکر آن رفت) و برای برخی دیگر فرصت.جبهه ی تهدید، متشکل از سه ضلع امریکا، اسرائیل و اعراب است و جبهه ی فرصت متشکل از سه ضلع روسیه، چین و ایران.در جبهه ی تهدید، ضلع اصلی امریکاست. سابقه دشمنی ایدئولوژیک ایران و امریکا و تاریخ منازعات این دو کشور؛ مجالی بیش از این می طلبد، اما آنچه مسلم است، این است که امریکا و متحد اصلی او در خاورمیانه (اسرائیل)، به هیچ قیمتی حاضر نیستند، افزایش فضای حیاتی ایران و نفوذ بیش از پیش آن را در منطقه ببینند، از این رو با گشودن دو جبهه ی همزمان سعی در خنثی سازی اقدامات ایران دارند: اول، با فرایند دستکاری (Manipulation) افکار عمومی از طریق رسانه های جمعی و شانتاژهای خبری در بحث انرژی هسته ای ایران و به یاری طلبیدن سرسپردگان خود در اروپا (نظیر سارکوزی) و دوم، رایزنی های گسترده با کشورهای عرب منطقه ی خلیج فارس که اصلی ترین آنها عربستان سعودی است. تردیدی نیست که قدرت گرفتن ایران، باعث به حاشیه رفتن هرچه بیشتر آنان خواهد بود، لذا امریکا با مطرح نمودن خطر ایران برای اعراب و ساختن یک «لولو»ی تمام عیار هم از جنبه نظامی و مهم تر از همه، جنبه ی مذهبی، سعی در همراه سازی اعراب با خود داشته و دارد.

بررسی اعتقادی فرقه وهابیت در این مختصر نمی گنجد، اما نگاهی گذرا به عقاید سلفی های بنیادگرای وهابی و دشمنی دیرینه ی آنان با تشیع، که آن را فتنه ای برای از بین بردن امت واحده اسلامی می دانند، خود بهترین عامل برای همراه نمودن اعراب سنی مذهب منطقه با امریکاست.اما در جبهه ی فرصت، کشورهای چین و روسیه اگرچه مدتهاست به اقتصاد آزاد گرویده اند و در فرایند جهانی شدن اقتصادی ذوب شده اند، اما به سبب داشتن صبغه ی ایدئولوژیکی چپ، دشمنی با امریکا را به طور جدی در لایه های پنهان ذهن خود باز تولید کرده اند. روسیه که خود پایگاه تاریخی چپ بوده و قریب به هشت دهه مبارزه ایدئولوژیک را با اردوگاه امریکایی لیبرال تجربه کرده؛ هم اکنون آزرده از زخم کهنه شکست، بیش از پیش منافع خود را در برابر امریکا در معرض خطر می بیند. نگاهی گذرا به منازعه جدید روسیه و امریکا به سر طرح استقرار سامانه دفاع ضد موشکی در لهستان و جمهوری چک، خود شاهدی است بر این مدعا. اگرچه امریکا هدف از استقرار این سامانه را مقابله با تهدید کشورهایی همچون ایران و کره شمالی (باقیماندگان محور شرارت) اعلام کرده است، اما مقامات کرملین، بر این باور پای می فشارند، که این اقدام در مجاورت مرزهای روسیه، کنترل و تسلط بر سیستم های موشکی روسیه و ایجاد دیوار جدید برلین است و هشدار داده اند، که این اقدام امریکا به دور تازه ای از مسابقه تسلیحاتی می انجامد و توازن استراتژیک در جهان را بر هم خواهد زد.علی ای حال؛ با وجود پیشنهاد مسکو به واشنگتن بر سر استفاده مشترک از پایگاه راداری «قبله» در آذربایجان (که از سال 1991 تاکنون مورد استفاده روسیه بوده و تا سال 2012 در دست روسیه خواهد ماند)، واشنگتن هم چنان به استقرار طرح خود در اروپا پافشاری می کند، و این باعث نزدیکتر شدن مسکو به تهران و پکن شده است.

حضور پوتین در تهران، که برای اولین بار در 60 سال اخیر صورت می پذیرد، می تواند عمق این اختلاف استراتژیک را بیش از پیش نمایان کند.کشور کمونیستی چین نیز که هم اکنون یکی از مدعیان قدرت جهانی در عرصه اقتصادی و تکنولوژیکی و نظامی است، با داشتن تجربه اختلافات درونی با تایوان که آن را به امریکا منتسب می کند، در این معادله به دنبال دستیابی به جایگاه درخوری است که بر اساس منافع خویش تعریف می کند و این منافع، طبیعتاً آن را به روسیه و ایران نزدیک می کند.از این رو اگر در تحلیل این مناسبات سخن از یک «جنگ سرد جدید» به میان آوریم، سخن به گزاف نگفته ایم، چراکه به وجود آمدن یک قطب منطقه ای قدرت بین این سه کشور، که هر سه، دشمنی تاریخی دیرینه ای با غرب و به طور خاص امریکا دارند، مناسبات را به این سو سوق می دهد، و این خطری جدی برای امریکا و فرصتی طلایی برای جمهوری اسلامی ایران است. لذا جمهوری اسلامی بایستی از این امکان تاریخی حداکثر استفاده را برده و خود را به محور اصلی مبدل می سازد و پروسه جهانی کردن الگوی حکومتی تشیع و انقلاب خود را در دستور کار قرار دهد، چرا که با فروپاشی اردوگاه سوسیالیستی و فراروایت مارکسیستی حکومت و روشن شدن بیش از پیش ضعف های دورنی سیستم لیبرال، دنیای امروز تشنه ی روایتی است مبتنی بر حقانیت که مذهب تشیع و سیستم حکومتی آن می تواند به خوبی پاسخگوی این نیاز باشد. از این رو، جنگ سرد جدید، حول محور دو قطب سرمایه داری و اسلام شیعی است و بایستی از کلیه ظرفیت های موجود در این پروسه استفاده نمود تا دنیا را به سمت «حکومت صالحان بر زمین» سوق داد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 86/10/4 :: ساعت 3:4 عصر )
»» بانمازصبح ازافسردگی پیشگیری کنیم

افسردگى (DEPRESSION) حالتى احساسى است که مشخصه‏اش اندوه، بى‏احساسى (APATHY) ،بدبینى (PESSIMISM) و احساس تنهایى است. این بیمارى که امروزه از شیوع بالایى در میان مراجعه کنندگان به کلینیک‏هاى روانپزشکى برخوردار است، داراى تظاهرات متنوع و زیادى بوده که از مهمترین آنها مى‏توان به اختلالات خواب اشاره نمود. تحقیقات نشان مى‏دهد 75 درصد از بیماران افسرده مشکلى در خواب (چه به صورت بى خوابى و چه پرخوابى) دارند و همچنین علایم این بیماران در هنگام صبح تشدید مى‏شود. نکته جالب و قابل توجه و مورد بحث ما این است که در این بیماران چگالى (REM حرکت‏ سریع چشم) در نیمه اول خواب و همچنین کل زمان REM افزایش یافته و فاصله میان به خواب رفتن تا شروع اولین دوره REM یعنى ( LATENCY - REM) کم شده و مرحله 4 خواب نیز کاهش مى‏یابد. (1)پس به عبارت ساده‏تر مى‏توان گفت، افراد افسرده زمان بیشترى را در مرحله خواب REM به سر مى‏برند. یعنى به میزان بیشترى نسبت ‏به سایرین خواب مى‏بینند.

یک روش درمانى جدید براى بیماران افسرده، بیدار نگه داشتن آن‏ها براى کاهش میزان REM است، که بهترین شکل آن نماز صبح است. (2) زمان نماز صبح که مورد تاکید قرآن و همچنین بسیارى از روایات بوده، سبب کاهش قابل توجه میزان خواب REM در اشخاص مى‏شود. زیرا شخص نمازگزار که خود را ملزم به اقامه نماز صبح مى‏داند و باید صبحگاه بیدار شود، پس در حقیقت جلوى ورود به مرحله قابل توجهى از REM را مى‏گیرد.از این جهت ‏بیدارى صبحگاهى براى نماز خود به تنهایى مى‏تواند یک عامل مهم بدون عارضه در پیشگیرى از افسردگى مطرح باشد که بر تمام روش‌هاى درمانى دارویى و غیر دارویى ارجح است، چرا که پیشگیرى بر درمان مقدم است .حال ببینیم، این موضوع چه ارتباطى با نماز صبح دارد، یعنى نماز صبح چه اثر درمانى مى‏تواند در این بیماران داشته باشد؟ به طور متوسط 20 - 15 دقیقه طول مى‏کشد تا یک فرد معمولى به خواب رود. پس در عرض 45 دقیقه وارد مراحل 3 و 4 خواب شده که این مراحل عمیقترین مراحل خواب‏اند. یعنى بیشترین تحریک براى بیدار کردن فرد در این مراحل لازم است. حدود 45 دقیقه پس از مرحله ‏4 است که نخستین دوره حرکات سریع چشم (REM) فرا مى‏رسد. هر چه از شب مى‏گذرد، دوره‏هاى REM طولانى‏تر و مراحل 3 و 4 کوتاه‏تر مى‏شود. بنابراین در اواخر شب، خواب شخص سبک‏تر شده و رؤیاى بیشترى مى‏بیند (یعنى خواب REM اش بیشتر مى‏شود). پس قسمت اعظم خواب REM در ساعات نزدیک صبح به وقوع مى‏پیوندد. و از طرفى دیدیم که یکى از مشکلات مهم بیماران افسرده، افزایش یافتن طول خواب REM و خواب دیدن زیاد است. از این جهت ‏یک مبناى مهم در تولید داروهاى ضد افسردگى ایجاد داروهایى است که کاهش دهنده مرحله REM خواب باشند (از جمله داروهاى ضد افسردگى سه حلقه‏اى.(

 لازم به ذکر است آثار روحى و روانى ایمان به خدا و اقامه نماز بسیار زیاد است و نکات علمى بسیار شگرفى در اسرار سحر که مورد تاکید فراوان اسلام نیز بوده، نهفته است که انسان با دانستن آنها از تمام وجود زمزمه مى‏کند.علاوه بر این یک روش درمانى جدید براى بیماران افسرده، بیدار نگه داشتن آن‏ها براى کاهش میزان REM است، که بهترین شکل آن نماز صبح است. (2) زمان نماز صبح که مورد تاکید قرآن و همچنین بسیارى از روایات بوده، سبب کاهش قابل توجه میزان خواب REM در اشخاص مى‏شود. زیرا شخص نمازگزار که خود را ملزم به اقامه نماز صبح مى‏داند و باید صبحگاه بیدار شود، پس در حقیقت جلوى ورود به مرحله قابل توجهى از REM را مى‏گیرد. از این جهت ‏بیدارى صبحگاهى براى نماز خود به تنهایى مى‏تواند یک عامل مهم بدون عارضه در پیشگیرى از افسردگى مطرح باشد که بر تمام روش‌هاى درمانى دارویى و غیر دارویى ارجح است، چرا که پیشگیرى بر درمان مقدم است . لازم به ذکر است آثار روحى و روانى ایمان به خدا و اقامه نماز بسیار زیاد است و نکات علمى بسیار شگرفى در اسرار سحر که مورد تاکید فراوان اسلام نیز بوده، نهفته است که انسان با دانستن آنها از تمام وجود زمزمه مى‏کند؛" اقم الصلوة لدلوک الشمس الى غسق الیل و قرءان الفجر ان قرءان الفجر کان مشهودا" (3) ؛ نماز را از زوال آفتاب تا نهایت تاریکى شب برپا دار و (نیز) نماز صبح را، زیرا نماز صبح همواره (مقرون با) حضور (فرشتگان) است .



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 86/10/4 :: ساعت 3:3 عصر )
»» اندرزهای امام باقر علیه‌السلام به یکی از اصحابش

حضرت باقر العلوم (ع) در اندرزی به «جابر بن یزید جعفى» از اصحاب مکرمش می‌فرماید:مبادا در کارها امروز و فردا کنى که‏ این دریایى ‏است که نابودشوندگان در آن غرق خواهند شد.

 اندرزهاى حکیمانه امام باقر علیه‌السلام به یکى از اصحابش به‏ نام «جابر بن یزید جعفى»:
بدان که تو دوست و یار ما محسوب نخواهى شد تا چنان شوى که اگر تمام ‏همشهریانت گرد آیند و یک زبان گویند که تو مرد بدى هستى مایه اندوه تو نگردد و اگر همه گویند تو مرد نیکى هستى موجبات شادى تو فراهم نشود.
تو را به پنج چیز سفارش مى‏کنم:
- اگر مورد ستم واقع شدى تو ستم‏ مکن،
- اگر به تو خیانت شود تو خیانت مکن،
- اگر به تو دروغ گویند تو دروغ ‏مگو،
- اگر تو را ستودند شاد مشو،
- اگر نکوهشت کردند بى‌تابى مکن و در باره ‏آنچه در خصوص تو مى‏گویند بیندیش اگر آنچه درباره‏ات مى‏گویند در خودت‏ دیدى بدان که سقوط تو از چشم بیناى خداوند عزو جل در هنگامى که براى ‏کار درستى خشم کردى مصیبتى بزرگتر است برایت از این که بیم دارى از چشم مردم بیفتى و اگر بر خلاف واقع گفته‏اند این خود ثوابى است که بى‏رنج‏ آن را به دست آورده‏اى.

- واى بر تو به راستى تو یکى از دزدان گناهان هستى هر آنگاه که بر تو شهوتى ‏یا ارتکاب گناهى رخ دهد و تو شتابان به سوى آن روى و به جهل خویش در انجام آن بکوشى گویى که در برابر چشم خدا نیستى و یا خداوند در کمین تو ننشسته است.

- امّا همواره خودت را به قرآن عرضه کن که اگر به راه قرآن مى‏روى و آنچه را که او نخواسته تو نیز نمى‏خواهى و آنچه را که خواسته، مى‏خواهى و از آنچه برحذر داشته مى‏ترسى پس استوار باش و مژده‏ات باد که هر چه درباره تو گویند، تو را زیان نرساند و اگر از قرآن جدایى پس چرا بر خود مى‏بالی!

- به راستى مؤمن ‏سرسختانه مشغول جهاد با نفس است تا بر هوا و هوس نفس خویش غلبه‏ کند.یک بار نفس را از کژى به راستى آرد و با خواهش او براى خدا مخالف ‏شود و بار دیگر هم نفس او را به زمین زند و پیرو خواهش او گردد و خدایش ‏دست گیرد و از جا بلند کند و از لغزشش بگذرد و متذکر شود و از خداى ‏بترسد توبه کند و معرفت و بنیائى‏اش افزون شود چرا که ترسش از او بیشتر شده است و خداوند در این باره مى‏فرماید: إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ(1) ؛ به راستى چون ایمان آورندگان را از شیطان وسوسه‏هایى به دل رسد، هماندم خدا را به یاد آرند و بى‌درنگ بصیرت یابند.

- اى جابر! روزىِ اندک را از سوى خدا براى خویشتن بسیار بدان که از عهده ‏شکرش باید به درآیى و طاعت افزون خود را براى خود اندک انگار تا بدین‏ وسیله نفس را خوار دارى و خود را سزاوار گذشت گردانى.

- شرّ موجود را از خود به وسیله دانش حاضر دفع کن و علم حاضر خود را با عمل خالصانه به ‏کار بند و در عمل خالص از غفلت بزرگ به نیک بیدارى و هشیار بودن کناره‏گیر و نیک بیدارى را با ترس صحیح از خداوند تحصیل کن و از آرایش‌هاى ‏نهانى به زندگى موجود دنیوى بر حذر باش و زیاده‌روی‌هاى هوا به راهنمایى ‏عقل محدود کن و هنگام غلبه هوا از علم راهنمایى و مدد جو و اعمال ‏خالصانه‏ات را براى روز قیامت ذخیره نگهدار و با انتخاب قناعت از زیاد حرص ورزیدن خوددارى نما.

- با کوتاه کردن آرزو، شیرینى زهد را به سوى‏ خدا جلب کن و طناب‌هاى آز را به سردى یأس و ناامیدى ببر.
و با خودشناسى ‏راه خودبینى را ببند و با تفویض صحیح امور به خداوند، به آسودگى برس و با فزون یاد کردن خداوند در خلوت‌ها به رقّت قلب دست یاب و با دوام اندوه، دل‏ را نورانى کن و با ترس راست و صادقانه، خود را از ابلیس حفظ کن.

- مبادا به ‏امیدوارى دروغین دل خوش کنى که این تو را در هراسى راست خواهد انداخت.
امام باقر علیه السلام فرمود: "سخن پاک را از هر کس که مى‏گوید، فراگیرید اگر چه خود بدان عمل ‏نمى‏کند، زیرا خداوند مى‏فرماید: « الَّذِینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللهُ ؛ بندگانى که سخنان را مى‏شنوند و از بهترین آن پیروى مى‏کنند. آنانند کسانى که خدا هدایتشان کرده است.»

- مبادا در کارها امروز و فردا کنى که‏ این دریایى ‏است که نابودشوندگان در آن غرق خواهند شد.

- مبادا غفلت کنى که این مایه سنگدلى است و از آنچه در آن عذر و بهانه‏اى برایت نباشد بپرهیز که پشیمان‌ها به دین پناه مى‏آورند و به پشیمانى بسیار و استغفار فراوان از گناهان گذشته‏ات باز گرد و با دعاى ‏خالصانه و راز و نیازهاى شبانه از رحمت و گذشت الهى برخوردار شو، و با بسیارى شکر، نعمت‌هاى بیشترى به سوى خود جلب کن و با کشتن آز و طمع‏ در پى بقاى عزت و سرفرازى باش و این آز را با عزّت ناامیدى از میان بر و این عزّت ناامیدى را با بلند همتى به دست آر و کوتاه کردن آرزو را از دنیا توشه بردار.

- از هر فرصتى براى رسیدن به مقصود خویش سود جو و مبادا به ‏چیزى که بدان اطمینان ندارى، اعتماد کنى.

- هیچ ‏ثروتى همانند بى‌نیازى دل و هیچ شناختى همچون خودشناسى نیست و هیچ‏ نعمتى مانند عافیت و هیچ عافیتى مثل یار شدن توفیق نیست و هیچ شرفى ‏همسنگ بلند همتى نیست و هیچ زهدى همگون با کوته آرزویى نیست و هیچ ‏عدالتى همانند انصاف و هیچ ستمى همچون موافقت با هوا و هوس و هیچ اطاعتى به مانند انجام فرایض نیست و هیچ مصیبتى همچون بى‏خردى و هیچ گناهى همانند کوچک شمردن گناهت و خشنودى از حالتى که در آن هستی، نیست و هیچ فضیلتى همچون جهاد و هیچ جهادى همانند جهاد با هوا و هوس و هیچ نیرویى همچون نیروى جلوگیری از خشم ‏نیست و هیچ ذلّتى همچون ذلّت آز نیست و مبادا با وجود فرصت، بهره‌ورى را از دست دهى که این عرصه‏اى است که به اهل خود زیان مى‏رساند.

- اى جوینده بهشت! چقدر خواب تو دراز و مرکبت کُند و همتت سُست‏ است.
پس واى خدایا از این طالب و مطلوب! واى گریزنده از دوزخ! چه ‏شتابان به سوى آتش روانه‏اى و چه زود خود را در آن فرو مى‏افکنى.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 86/10/4 :: ساعت 3:3 عصر )
»» امام باقر(ع) پایه‏گذار انقلاب فرهنگی

اشاره:
در میان امامان دوازده‏گانه خاندان نبوّت(ع)، امام باقر(ع) از ویژگیهای خاصّی برخوردار است. مادرش فاطمه دختر امام حسن(ع) بود، از این رو او را وارث عظمت پیامبر(ص) از ناحیه پدر و مادر می‏دانند. در یکی از احادیث معتبر، معروف به «حدیث‏لوح»، خداوند در شأن او می‏فرماید: «وَاِبْنُهُ شِبْهُ جَدِّهِ الْمـَحْمُودِ مُحَمَّدٌ، الْباقِرُ عِلْمِی، وَ الْمَعْدِنُ لِحِکْمَتِی؛ و پسر امام سجّاد همانند جدّ پسندیده‏اش پیامبر(ص) است، یعنی محمّد باقر(ع)که شکافنده علم من، و کانون حکمت من می‏باشد.»1
و امام صادق(ع) در شأنش فرمود: «اِنَّ لاَبِی مَناقِبٌ لَیْسَتْ لاَحَدٍ مِنْ آبائِی؛ همانا برای پدرم (امام باقر) فضایل و کمالاتی هست که هیچ یک از پدرانم دارای آن مناقب نیستند.»2 بر همین اساس حضرت امام خمینی ـ قُدّس سِرُّه ـ در وصیت‏نامه الهی سیاسی خود، از امام باقر(ع) باعظمت مخصوص یاد کرده و می‏فرماید: «ما مفتخریم باقرالعلوم که بالاترین شخصیّت تاریخ است، کسی که جز خداوند تعالی و رسول(ص) و ائمّه معصومین(ع) مقام او را درک نکرده و نتوانند درک کرد، از ماست.»3
با این اشاره، در این گفتار، به توضیح راز گفتار فوق می‏پردازیم، به امید آن که درسهای سازنده‏ای از مکتب امام باقر(ع) بیاموزیم.

عصر امام باقر (ع)
با روی کار آمدن معاویه و سپس حاکمان جبّار و فضیلت‏کش بنی‏امیّه، اسلام ناب محمّدی در انزوای کامل قرار گرفته بود و همه ابعاد زندگی مسلمانان در تاریکیِ جهل، تعصّب، خفقان فریب، زر و زور و انواع انحرافها و آلودگیها و نامردمی‏ها فرو رفته بود. بنی‏امیّه به قدری افکار مردم را مسموم کرده بودند و با تهاجم فرهنگی خود، عقلها و اندیشه‏ها را ربوده بودند، که یزید و سردمداران شرک و نفاق، امام حسین(ع) جگر گوشه رسول خدا(ص) و یارانش را با آن وضع فجیع کشتند، و همه ارزشهای اسلامی را تار و مار کردند، در عین حال به حکومت ننگین خود ادامه دادند، شراب نوشیدند، خوش رقصی کردند و به نام اسلام، تعالیم محمّد(ص) و علی(ع) را زیر پای ناپاک خود قرار دادند، شرایطی به وجود آوردند که یاد کردن از نام حسین(ع) قدغن بود، و می‏خواستند آثاری از خاندان نبوّت باقی نماند.
پس از ماجرای جان‏سوز کربلا، مظلومیّت امام سجّاد(ع) به جایی رسید که در مدینه تنها چهار نفر نزد ایشان می‏آمدند، با این‏که سزاوار بود هزاران نفر در مجلس درسش شرکت نمایند و از فیوضات وجودش بهره‏مند گردند. امام صادق(ع) در این باره فرمود: «اِرْتَدَّ النّاسُ بَعْدَ الْحُسَیْنِ اِلاّ اَرْبَعَةً؛ اَبُو خالِدِ الْکابُلی، و یحیی بن امّ الطّویل وَ جُبَیْرُ بنِ مُطْعَمِ وَ جابِرِ بْنِ عَبْدِاللهِ الاَنْصارِی، ثُمّ اِنَّ النّاسَ لُحِقُوا و کُثِروُا؛ بعد از شهادت امام حسین(ع) همه مردم (از راه و خطّ حسین ـ علیه السّلام ـ) مرتد شدند، جز چهار نفر که عبارتند از: ابوخالد کابلی، یحیی بن امّ‏طویل، جبیر بن مطعم و جابر بن عبداللّه انصاری، سپس کم کم مردم به این افراد پیوستند، و جمعیّتشان زیاد شد.»4
توضیح این که: پس از شهادت امام حسین(ع) بر اثر خفقان و دیکتاتوری‏های بی‏رحمانه حاکمان جبّار اموی، غالب مردم به خاطر ترس، جهل، دنیاپرستی و علل دیگر از خاندان نبوّت بریده بودند، بعضی به دشمنان پیوستند، برخی به بی‏تفاوتی رو آوردند، و عدّه‏ای سرگردان بودند و حتّی بعضی دهان به اعتراض گشودند که مثلاً چرا حسین بن علی(ع) با افراد اندک خود قیام کرد؟ و این قیام چه نتیجه‏ای داشت؟! جهل و تیره دلی آنان به جایی رسیده بود که از خون پشه می‏پرسیدند که آیا پاک است یا نجس، ولی در مورد خون شهیدان کربلا نمی‏پرسیدند که چرا ریخته شد و چه کسی ریخت؟ چنان که روایت شده: شخصی از اهالی کوفه از «ابن عمرو» (یکی از دانشمندان آن عصر) در مورد خون پشه پرسید، او به حاضران گفت: «به مرد کوفی بنگرید که از من در مورد خون پشه می‏پرسد با این که پسر رسول خدا امام حسین(ع) را
شخصی از اهالی کوفه از «ابن عمرو» (یکی از دانشمندان آن عصر) در مورد خون پشه پرسید، او به حاضران گفت: «به مرد کوفی بنگرید که از من در مورد خون پشه می‏پرسد با این که پسر رسول خدا امام حسین(ع) را کشتند، از آن نمی‏پرسد.»
کشتند، از آن نمی‏پرسد.»5
به این ترتیب می‏بینیم که اکثر مردم در عمل از دین و خاندان پیامبر(ص) روی برگرداندند و تنها چهار نفر در محضر امام سجّاد(ع) باقی ماندند. پس قبل از هر چیز سزاوار بود که یک انقلاب عمیق و گسترده فرهنگی صورت گیرد، و آحاد مردم بین اسلام محمّد(ص) و علی(ع) با اسلام حاکمان جبّار اموی، فرق بگذارند، تا پس از این انقلاب فرهنگی بتوان اسلام ناب را از زیر ابرهای تیره و تار بیرون آورد و آن ابرها را کنار زد تا نور ولایت امامان راستین، چون خورشید، در آسمان اسلام ناب همه جا را روشن کند، و چنین کار مهمّی جز با انقلاب فرهنگی فراگیر، راه دیگری نداشت.

زمینه‏سازی و پایه‏گذاری انقلاب فرهنگی
امام سجّاد(ع) در فرصتهایی که به دست آورد، توانست با بهره‏گیری از پیام خون شهیدان کربلا، زمینه‏های چنین انقلاب فرهنگی را به وجود آورد، ولی به دنبال این زمینه‏ها، نیاز به قیام و نهضت فرهنگی بزرگ‏مردی از خاندان نبوّت بود، تا با پشتوانه آن زمینه‏ها، و تشکیل حوزه علمیّه، و تربیت شاگردان، پرده‏ها را بشکافد و علوم ناب اسلام را آشکار کند، و در معرض افکار جهانیان قرار دهد، آن بزرگمرد امام باقر(ع) بود، که خداوند او را برای پایه‏گذاری چنین انقلابی، ذخیره نموده بود. او خود در ایّام کودکی (در حدود چهار سالگی) در کربلا حضور داشت، همه صحنه‏ها را دیده بود، با اسیران از کربلا به کوفه و از آن جا به شام ره سپرده بود، خطبه‏های پدرش امام سجّاد(ع) و عمّه‏هایش زینب، ام‏کلثوم و فاطمه بنت الحسین(ع) را شنیده بود، و به خوبی دریافته بود که تاریخ اسلام به قهقرا برگشته، باید به یاری شهیدان کربلا شتافت و به آرمانهای آنها که آشکار نمودن اسلام آنهاست، جامه عمل پوشانید.
بر همین اساس، بارها پیامبر اسلام(ص) از او به عنوان «باقرالعلوم» (شکافنده علم‏ها) یاد کرده بود، و جابر بن عبداللّه انصاری صحابی معروف رسول خدا(ص)، سخن پیامبر(ص) را به طور مکرّر برای مردم می‏خواند، تا بیدار شوند، و چون هاله‏ای به گرد باقرالعلوم حلقه زنند، و آب زلال اسلام را از سرچشمه حقیقی آن به دست آورند. پیامبر(ص) به جابر فرموده بود: «اِنَّکَ سَتُدْرِکُ رَجُلاً مِنّی اِسْمُهُ اِسْمی، وَ شَمائلُهُ شَمائلی، یَبْقَرُ الْعِلْمَ بَقْرا؛ ای جابر، تو به مردی از خاندان من می‏رسی که همنام و همشکل من است، علم را می‏شکافد، و درهای دانش را می‏گشاید، و آن دانش را تفسیر و توضیح می‏دهد.»6
خداوند عمر طولانی به جابر داد، تا آن وقت که امام باقر(ع) را در دوران کودکی در محضر پدرش امام سجّاد(ع) مشاهده کرد، نزد او آمد و گفت: «بِاَبِی اَنْتَ و اُمّی، اَبُوکَ رَسُولُ اللّهِ یُقْرِئُکَ السَّلام وَ یَقُولُ ذلِکَ؛ پدر و مادرم فدایت، پدرت رسول خدا(ص) به تو سلام رسانید و چنین فرمود... .»7
جابربن عبداللّه انصاری به طور مکرّر با امام باقر(ع) ملاقات می‏کرد، و سخن پیامبر(ع !) و ابلاغ سلام آن حضرت را یادآوری می‏نمود، و جمله «باقرالعُلوم» را تکرار می‏کرد، تا به سرزبانها بیفتد و قلوب همه مردم برای پذیرش گفتار او و انقلاب فرهنگی او آماده گردد.
روزی نزد امام باقر(ع) آمد و گفت: «یا باقِرُ اُشْهِدُ بِاللّهِ اَنَّکَ قَدْ اوُتیتَ الْحُکْمَ صَبِیّا؛ ای شکافنده علوم، خدا را گواه می‏گیرم که در خردسالی به تو حکمت و علم (امامت) داده شده است.»
زمانی دیگر نزد امام باقر(ع) آمد و گفت: «یا باقِرُ اَنْتَ الْباقِرُ حقّا، اَنْتَ الّذی تَبْقَرُ الْعِلْمَ بَقْرا؛ ای باقر! تو به راستی شکافنده علم هستی، تو اعماق علم را با شکاف عمیق، می‏شکافی و اسرار و پنهانیهای علم را آشکار می‏سازی.»8
اینها همه خبر از آینده می‏داد، و یک نوع زمینه‏سازی قلبها، و جلب توجّه مردم به سوی امام باقر(ع) بود، تا او و موقعیّت و شخصیّت ملکوتی و علمی او را بشناسند، و خود را برای پذیرش انقلاب فرهنگی‏اش آماده سازند.

نموداری ازانقلاب‏فرهنگی‏امام‏باقر(ع)
امام باقر(ع) از فرصتی که بر اثر رویارویی بنی‏عبّاس با بنی‏امیّه پیش آمده بود استفاده کرد و به تشکیل حوزه علمیّه، و تربیت شاگرد پرداخت، و بدین سان، کاری عمیق و فرهنگی را پایه‏گذاری نمود که بعدها فرزندش امام صادق(ع) با حدود چهار هزار شاگرد آن را توسعه داد.9 امام باقر(ع) شاگردان برجسته‏ای مانند: محمّد بن مسلم، زُراره، ابوبصیر، جابر بن یزید جُعفی، ابان بن تغلب، حُمران بن اعین، سَدیر صیرفی، ابوصباح کنانی، عبدالله بن ابی یعفور و... تربیت کرد، که هر کدام فقیهی بزرگ و محدّثی سترگ، و عارفی دل آگاه و مرجعی ربّانی شدند، و نقش به‏سزایی در گسترش اسلام ناب و فرهنگ تشیّع داشتند. جابر جُعفی می‏گوید: «هیجده سال در خدمت سرور انسانها حضرت محمّد بن علی(ع) (امام باقر) بودم، و از خرمن پرفیض او خوشه‏چینی می‏کردم، هنگام خداحافظی و وداع ـ برای مراجعت از مدینه به کوفه ـ تقاضا کردم باز مرا بهره‏مند سازد، فرمود: پس از هیجده سال (بس نیست) عرض کردم: «آری شما دریایی هستید که آبش تمام نمی‏شود و به قعر آن نمی‏توان رسید.» فرمود: «بَلِّغْ شِیعَتِی عَنِّی السَّلامُ وَاعْلَمْهُمْ اَنَّهُ لاقَرابَةَ بَیْنَنا وَ بَیْنَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ، وَ لایَتَقَرَّبُ اِلَیْهِ اِلاّ بِالطّاعَةِ لَه. یا جابِرُ مَنْ اَطاعَ اللّهَ وَ اَحَبَّنا فَهُوَ وَلِیُّنا، وَ مَنْ عَصَی اللّه لَمْ یَنْفَعْهُ حُبُّنا؛ سلام مرا به شیعیانم برسان، و به آنها اعلام کن که بین ما و خداوند خویشاوندی نیست، و به پیشگاه خدا کسی جز در پرتو اطاعت و عمل، نزدیک نگردد. ای جابر کسی که خدا را اطاعت کند و ما را دوست بدارد،او دوست ما خواهد بود، و کسی که نافرمانی خدا کند، دوستی ما به حال او سودی نخواهد بخشید.»
نقل شده: جابر هفتاد هزار حدیث، از امام باقر(ع) آموخت.10
یکی از شاگردان برجسته امام باقر(ع) ابان بن تَغْلب است که امام باقر(ع) به او فرمود: «اِجْلِسْ فِی مَسْجِدِ الْمَدینَةِ وَ اَفْتِ النّاسَ فَاِنّی اُحِبُّ اَنْ یُری فِی شِیعَیتی مِثْلُکَ؛ در مسجد مدینه بنشین، و برای مردم فتوا بده، چرا که من دوست دارم در میان شیعیانم فردی مثل تو دیده شود.»11
نهضت فکری و حوزه علمی و مجالس تدریس امام باقر(ع) در مدینه در سطحی بود که دانشمندان بزرگ آن عصر، در برابرش، بسیار خاضع و کوچک به نظر می‏رسیدند، یکی از آنها «حَکَم بن عُتَیْبَه» بود، که یکی از دانشمندان به نام «عطا» می‏گوید: «رَأیْتُ الْحَکَمَ عِنْدَهُ کَاَنَّهُ عُصْفُورٌ مَغْلوُبٌ؛ حکم بن عتیبه را در محضر امام باقر(ع) همانند گنجشگ شکست خورده دیدم.»12
عبدالله بن عطا مکّی، یکی از دانشمندان برجسته اهل تسنّن در عصر امام باقر(ع) می‏گوید: «من حکم بن عُتیبه را با آن جلالت و شکوهی که در میان قوم خود داشت، در محضر امام باقر(ع) همانند کودکی دیدم که در برابر امام زانوی ادب بر زمین زده و شیفته و مجذوب کلام و شخصیّتش شده است.»13
آثار علمی، اخلاقی، سیاسی و اجتماعی درخشانی که از حوزه علمیّه امام باقر(ع) نشأت گرفته بود، آن چنان چشمگیر و عمیق بود، که همگان اعتراف داشتند که رسول خدا(ص) درست فرمود که امام باقر(ع) شکافنده علوم و گشاینده درهای دانش است.
امام باقر(ع) در حق‏گویی و روشن ساختن مسائل، بسیار صریح و قاطع بود، در مسائل اصولی هرگز پرده پوشی و مسامحه نمی‏کرد، گرچه قاطعیّت او موجب رنجش و خشم طاغوتهای عصرش می‏گردید و سرانجام به دستور هشام بن عبدالملک (دهمین خلیفه اموی) مسموم شده و به شهادت رسید. امام باقر(ع) با صراحت می‏فرمود: «نَحْنُ خَزَنَةُ عِلْمِ اللّهِ، وَ نَحْنُ وُلاة اَمْرِ اللّهِ وَ بِنا فُتِحَ الاِسْلامُ وَ بِنا یُخْتمُهُ؛ کانون علم خدا، ما هستیم، رهبران و مجریان امر خدا، ما می‏باشیم، اسلام به وسیله ما آغاز گردید، و به وسیله ما پایان می‏یابد.»14


پاورقیها:
1 ) شیخ محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج1، ص528.
 
13 ) اعلام الوری، ص263.
 
12 ) سید محسن امین، اعیان الشّیعه، ج1، ص651.
 
10 ) محدّث قمی، سفینة البحار، ج1، ص142
 
14 ) همان، ص262.
 
11 ) همان، ص7.
 
2 ) علامه مجلسی، بحارالانوار، ج46، ص228.
 
3 ) وصیتنامه الهی سیاسی امام خمینی(ره)، ص3.
 
4 ) علامه علیاری تبریزی، بهجة‏الآمال، ج2، ص484؛ آیة الله العظمی خویی، معجم رجال الحدیث، ج2، ص99؛ محدّث قمی، سفینة البحار، ج1، ص368.
 
5 ) علاّمه مجلسی، بحارالانوار، ج43، ص262.
 
6 ) شیخ محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج1، ص469.
 
7 ) همان.
 
8 ) شیخ صدوق، علل الشّرایع، ج2، ص233؛ علاّمه مجلسی، بحارالانوار، ج46، ص225.
 
9 ) ابوعمرو، محمدبن‏عمربن‏عبدالعزیزکِشّی،رجال‏کشیّ،ص125.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 86/10/4 :: ساعت 3:2 عصر )
»» آیا فرج نزدیک است؟

روشندلى در تلویزیون مى‏گفت که ان‏شاءالله فرج نزدیک است . سؤال من این است که آیا جدیدا حضرت با کسى تماس داشته است که این را مى‏گوید؟ و در ضمن من از شنیدن این مژده خیلى خوشحال شدم .
1 - براساس روایات معصومین، علیهم‏السلام، تعیین وقت‏براى ظهور جایز نیست و باید هرکه را که ادعا مى‏کند زمان ظهور را مى‏داند، تکذیب کرد . چنانکه امام صادق، علیه‏السلام، در پاسخ کسى که مى‏پرسد:
فدایت‏شوم، درمورد این امرى که ما درانتظار آنیم مرا آگاه کنید، که چه زمانى واقع مى‏شود؟ مى‏فرمایند:
آنان که [براى این امر] تعیین وقت مى‏کنند دروغ مى‏گویند و آنها که [در این امر] شتاب مى‏کنند نابود مى‏شوند و کسانى که تسلیم مى‏شوند، نجات مى‏یابند .
فلسفه این حکم نیز روشن است; شما تصور کنید اگر هر از چندگاهى زمانى براى ظهور تعیین شود و ظهور به وقوع نپیوندد چه پیش خواهد آمد؟ آیا مردم رفته رفته ناامید نمى‏شوند و اعتقاد خود را نسبت‏به اصل اندیشه مهدویت و ظهور منجى ازدست نمى‏دهند؟
2 - اگرچه ما از تعیین زمان براى ظهور نهى شده‏ایم اما این بدان معنا نیست که با موضوع ظهور به‏عنوان واقعه‏اى دور از دسترس که در آینده‏اى دور و نامعلوم به وقوع مى‏پیوندد برخورد کنیم، بلکه باید همواره خود را در چندقدمى ظهور ببینیم و امیدوار باشیم که در زمان حیات خود، ظهور حضرت حجت، علیه‏السلام، را درک کنیم .
چنانکه در بخشى از دعاى عهد مى‏خوانیم:
بار خدایا! اندوه و دلتنگى این امت را با حضور ولى خود برطرف ساز و در ظهور او شتاب کن . دیگران ظهور او را دور مى‏بینند ولى ما آن را نزدیک مى‏بینیم .
3 - چنانکه از بسیارى از بزرگان نیز نقل شده توجه به شرایط عمومى جهان، بحرانهاى فراگیرى که گریبانگیر بشر در عصر کنونى شده، گسترش بى‏حد و حصر ظلم و ستمگرى در جهان و به‏علاوه بشارتهایى که به برخى از اهل معنا داده شده همه و همه دلالت‏بر نزدیکى ظهور مى‏کند . که امیدواریم شیعیان منتظر با دعاى خالصانه و استغاثه به درگاه پروردگار آمادگى خود را براى ظهور آن حضرت اعلام و زمینه ظهور را فراهم کنند . (1)



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( پنج شنبه 86/9/22 :: ساعت 11:12 صبح )
»» فلسفه تعدّد ازدواج‏هاى پیامبر اعظم(ص)

معاندین اسلام از قدیم و ندیم خواسته‏اند با طرح تعدّد ازدواج‏هاى پیامبر اسلام (ص) آن را دستاویز شدیدترین حملات مغرضانه، و تهمت‏هاى ناروا قرار دهند، و از آن با آب و تاب و رنگ و لعاب افسانه‏ها بسازند، و به پندار خود با این گونه ترفندها و شگردها، به اسلام ضربه بزنند، و گاهى بى شرمى را به جایى رسانده‏اند که آن حضرت را داراى حرم سرا با زن‏هاى متعدد دانسته و وانمود کنند که آن بزرگوار به امور جنسى اهمیت بسیار مى‏داد، و بخشى از زندگیش در این راستا خلاصه مى‏شد.
 و با القاء چنین شبهه‏اى حریم پاک‏ترین و زاهدترین و کامل‏ترین انسان‏ها را لکه دار سازند، با این که خانه‏هاى محقر گلین، و غالباً اجاره‏اى و غیر قابل سکونت، به هیچ وجه به شیوه حرم سرایى این سازگار نخواهد بود، در اینجا با تبیین و تشریح گوشه هایى از فلسفه تعدد ازدواج‏هاى پیامبر(ص) نظر شما را به بى اساسى این شبهه و مغرضانه بودن آن از سوى دشمنان جلب مى‏کنیم.

ازدواج در بیست و پنج سالگى با بیوه‏اى چهل ساله

پیامبر اکرم (ص) در میان قوم خود و مردم جزیرة العرب، زیباترین، با وقارترین، پاک‏ترین و خوش قامت‏ترین انسان‏ها بود، چنان که پدرش عبدالله و مادرش آمنه، از نظر جمال و کمال زبانزد همه مردم بودند. آن حضرت پانزده سال قبل از هجرت در حالى که بیست و پنج سال از عمرش گذشته بود، با بانویى بیوه به نام خدیجه (س) که بنا به مشهور قبلاً دو شوهر کرده، و از دنیا رفته بودند، و چهل سال از عمرش مى‏گذشت ازدواج کرد، و با توجه به این که حضرت خدیجه (س) در سال دهم بعثت در شصت و پنج سالگى از دنیا رفت، پیامبر (ص) بیست و پنج سال با او زندگى کرد، و تا او بود با هیچ زنى ازدواج نکرد.(1)
تاریخ نویسانى مانند: کلبى، واقدى، ابن سعد، یعقوبى، سبط بن جوزى و... بر این مطلب اتفاق نظر دارند.(2)
توضیح این که آن حضرت در عنفوان جوانى (از پانزده سالگى تا بیست و پنج سالگى) ازدواج نکرد، و از 25 سالگى با یک زن بیوه، حضرت خدیجه (س) زندگى را ادامه داد، بنابراین تا پنجاه سالگى تنها یک زن داشت. با توجه به این که از نظر کمال و جمال‏و قبیله در سطحى بود، که مى‏توانست بازیباترین و ثروتمندترین دوشیزگان ازدواج نماید. حتى مشرکان به ویژه از قبیله قریش عالى‏ترین پیشنهادها را که جنبه مادى از زرق و برق دنیا داشت توسط ابوطالب عموى پیامبر (ص) به پیامبر(ص) نمودند، مشروط به این که پیامبر(ص) دست از مبارزه با بت‏پرستى و... بردارد، اما پیامبر(ص) در عنفوان جوانى در برابر این پیشنهادها فرمود:
«اى عمو! اگر مشرکان خورشید را در کف راستم و ماه را در کف چپم بگذارند که دست از کارم بردارم دست بر نخواهم برداشت، تا این که خداوند آن را پیروز سازد، یا در این راه کشته شوم.»(3)
به راستى کسى که تا این اندازه در راه پیشرفت اسلام، آرمانى فکر کند، آیا مى‏توان به ساحت مقدس چنین کسى نسبت داشتن حرم سرا، و توجه به امور شهوانى و جنسى داد؟!

تعدّد همسران پیامبر(ص)
قبل از آن که به پاسخ شبهه مذکور بپردازیم، شایسته است به طور خلاصه به تعدد ازدواج‏هاى پیامبر (ص) اشاره کنیم. چنان که گفتیم آن حضرت در 25 سالگى با زنى چهل ساله به نام خدیجه(س) ازدواج کرد، و زندگى این دو تا 25 سال ادامه یافت، و پیامبر (ص) در پنجاه سالگى با وفات خدیجه (س) روبرو شد، بنابراین تا این هنگام اصلاً ازدواج با زنى دیگر نکرد. پس از وفات خدیجه (س) که در سال دهم بعثت رخ داد، با این که مى‏توانست در عصر خدیجه (س) و بعد از او تا یک سال ازدواج کند، و هیچ مانعى سر راه آن حضرت براى ازدواج مجدّد نبود. آیا به راستى شخصى که با وجود امکانات، سى پنج سال از شادمانى عمرش را (از 15 تا 50 سالگى) این گونه بگذراند، مى‏توان به ساحت اقدس او نسبت نارواى شهوت خواهى را روا داشت، زهى بى‏انصافى.
پیامبر (ص) یک سال بعد از رحلت خدیجه (س) در سال یازدهم بعثت با زن بیوه‏اى به نام سوده دختر ذمعه ازدواج کرد، این زن شوهرى به نام سکران بن عمر داشت که در صدر اسلام، مسلمان شده بود، و بر اثر فشار مشرکان، همراه عده‏اى به حبشه هجرت کرد، ولى در حبشه مسیحى شد، سپس در همانجا از دنیا رفت، سوده بى سرپرست ماند، شرایط به گونه‏اى بود که بى سرپرستى این زن آبرومند مهاجر، به شخصیت و کرامت او لطمه مى‏زد، پیامبر(ص) براى جبران این چالش با او ازدواج کرد، و در حقیقت سرپرستى او را بر عهده گرفت، پس از مدتى پیامبر (ص) با عایشه دختر ابوبکر، که وصلت با او یک نوع رابطه خویشاوندى با قبیله تیم مى‏شد، و همین موجب پیشرفت اسلام مى‏گردید، ازدواج نمود، و در میان همسران پیامبر(ص) تنها بانویى که دوشیزه بود(4)عایشه بود، قابل توجه این که او وقتى که همسر پیامبر(ص) شد بسیار کم سن و سال بود، و سال‏ها گذشت تا توانست یک همسر واقعى براى پیامبر(ص) باشد، این نشان مى‏دهد که ازدواج‏هاى پیامبر انگیزهاى دیگرى، و بیشتر جنبه سیاسى داشته است.
پیامبر (ص) در راستاى تثبیت اسلام در شرایطى قرار داشت که لازم بود از تمام وسایل براى شکستن اتحاد و نا مقدس دشمنان استفاده کند، که یکى از آنها ایجاد رابطه خویشاوندى از طریق ازدواج با قبایل طوایف مختلف بود، زیرا محکم‏ترین رابطه در میان عرب جاهلى، رابطه خویشاوندى به حساب مى‏آمد، و داماد قبیله را همواره از خود مى‏دانستند، و دفاع از او را لازم، و تنها گذاشتن او را گناه مى‏شمردند. رسوبات این تعصب حتى سال‏ها بعد از اسلام ادامه داشت، تا آنجا که در سال 61 هجرى در ماجراى کربلا، شمربن ذى الجوشن که با امّ‏البنین مادر حضرت ابوالفضل(ع) خویشاوندى داشت، در روز تاسوعا براى حضرت عباس و برادران مادریش، امان نامه آورد، که از طرف آن حضرت به شدّت رد شد.(5)
پیامبر (ص) تا در مکه بود همین دو همسر (عایشه و سوده) را داشت، با توجه به این که از هیچ کدام از آنها داراى فرزند نشد. پس از آن که آن حضرت به مدینه هجرت کرد، تا سال چهارم با زنى ازدواج نکرد، در سال چهارم یک حادثه‏اى که بیشتر جنبه عاطفى و رعایت حریم کرامت زن بود، باعث گردید که پیامبر(ص) با زن بیوه‏اى به نام ام سلمه که داراى چند یتیم بود ازدواج کرد. ماجرا چنین بود که ام سلمه (هند دختر امیه مخزومى) دختر عاتکه عمّه پیامبر(ص) بود، او که دختر عمه پیامبر (ص) بود با ابوسلمة بن عبدالاسد ازدواج کرد، ابوسلمه در جنگ احد که در رکاب پیامبر(ص) با دشمن مى‏جنگید به سختى مجروح شد، و پس از گذشت هشت ماه از جنگ احد، بر اثر همان جراحات به شهادت رسید، روزى پیامبر(ص) به عنوان تسلیت به ام سلمه و بچه‏هایش، به خاطر شهادت شوهرش ابوسلمه، به خانه ام سلمه آمد، و او را دلدارى داده و به او تسلیت گفت. و در حق او چنین دعا کرد: «خدایا اندوه ام سلمه را برطرف ساز، و مصیبت او را (در مورد از دست دادن شوهرش) به برتر از آن عوض بده.»
وقتى که عدّه ام سلمه (چهار ماه و ده روز) تمام شد، عده‏اى از او خواستگارى کردند، جواب منفى داد، تا این که رسول خدا (ص) از او خواستگارى کرد، او که مایل به رسول خدا (ص) بود، گفت: «من یک زن سالمند هستم، به علاوه چند یتیم دارم...» پیامبر(ص) در مورد سن و سال او فرمود: سن من بیشتر از تو است، و در مورد یتیمان، از آنها سرپرستى مى‏کنم، غصه آنها را نخور. سرانجام ام سلمه با پیامبر (ص) ازدواج کرد، و همسر پیامبر(ص) گردید(6) بنابراین ازدواج پیامبر(ص) با ام سلمه، جنبه عاطفى و سرپرستى، و حفظ کرامت و شخصیت دختر عمه‏اش ام سلمه را داشت.
یکى از ازدواج‏هاى پیامبر(ص) ازدواج با حفصه دختر عمربن خطاب بود، که در سال سوم یا چهارم هجرت رخ داد، او قبلاً همسر خنیس بن خدانه، هم سوگند و هم پیمان با آل خطّاب بود، با حفصه دختر عمر ازدواج کرد، او از مسلمانان صدر اسلام بود، و همراه مهاجران به حبشه هجرت کرد، سپس همراه همسرش پس از هجرت رسول خدا (ص) به مدینه، هجرت به مدینه کرد، و در جنگ بدر حضور داشت، و در جنگ احد که در سال سوم هجرت رخ داد از مجاهدان پر تلاش بود، مجروح شد، سپس بر اثر همین جراحت جنگى به شهادت رسید.(7)
پیامبر (ص) با این زن بیوه نیز ازدواج کرد، ازدواج آن حضرت با حفصه، به عمر بن خطاب آرامش داد، و موجب پیوستگى پیامبر(ص) به دودمان عدى شد، که از نظر سیاسى نقش مهمى در پیشرفت اسلام، و نابودى موانع سر راه آن حضرت گردید.
طبق نقل بعضى خنیس شوهر حفصه در سال سوم هجرت در مدینه از دنیا رفت، پس از اتمام عدّه حفصه، عمر ازدواج او را به ابوبکر پیشنهاد کرد، ابوبکر جواب منفى داد، سپس به عثمان پیشنهاد کرد، عثمان نیز جواب مثبت نداد، عمر به عنوان شکایت به مجضر پیامبر (ص) آمد، پیامبر(ص) براى آرامش عمر (و جذب او و دودمانش) به او فرمود: «شخصى بهتر از عثمان با حفصه ازدواج مى‏کند.» آنگاه دستور داد تا حفصه را برایش خواستگارى نمودند(8)بنابراین ازدواج پیامبر (ص) با حفصه نیز جنبه سیاسى عاطفى داشت، و با پیشنهاد و درخواست خود عمر، و براى آرامش او انجام پذیرفت.
یکى دیگر از ازدواج‏هاى پیامبر(ص) که آن هم جنبه عاطفى و سیاسى داشت، ازدواج آن حضرت با ام حبیبه دختر ابوسفیان بود. توضیح این که ام حبیبه که نامش رمله بود، با این که دختر ابوسفیان و خواهر معاویه بود، در همان سال‏هاى اول بعثت، اسلام را پذیرفت، و با شوهرش عبیدالله که او نیز مسلمان شده بود، بر اثر فشار و آزار مشرکان، همراه گروهى به حبشه هجرت نموده و به پادشاه حبشه به نام نجاشى پناهنده شدند. ولى پس از مدتى شوهرش عبیدالله در حبشه به مسیحیت گروید و مسیحى شد، سرانجام در همان حبشه از دنیا رفت، ام حبیبه بى سرپرست ماند، پیامبر(ص) از بى سرپرستى و رنج‏هاى ام حبیبه در راه اسلام، آگاه شد، و دریافت که او نیاز به سرپرست مهربان دارد، تا چالش رنج‏هاى او جبران گردد، نامه‏اى براى نجاشى شاه حبشه نوشت، و از او خواست که ام حبیبه را برایش خواستگارى کند.
نجاشى که پادشاه عادل بود و در باطن مسلمان شده بود، به نامه پیامبر(ص) احترام کرد، و ام حبیبه را براى پیامبر(ص) خواستگارى نمود. ام حبیبه با کمال میل پاسخ مثبت داد، و خالدبن سعید یکى از مسلمانان را وکیل نمود که او را به عقد ازدواج پیامبر (ص) در آورد، عقد اجرا شد، و نجاشى در مراسم عقد به مسلمانان مهاجر ولیمه داد. وقتى این خبر به ابوسفیان رسید گفت: «محمد(ص) دامادى است که او را رد نمى‏کنند.»
جالب این که ام حبیبه به قدرى شیفته اسلام و پیامبر(ص) بود، وقتى که به مدینه به محضر رسول خدا (ص) آمد و به او پیوست، پس از مدتى در ماجراى صلح حُدیبیّه (که در سال ششم هجرت رخ داد) ابوسفیان براى تمدید صلح، به مدینه به خانه پیامبر(ص) آمد، خواست بر روى تشک پیامبر(ص) بنشیند، ام حبیبه از او جلوگیرى کرد، و گفت: «تو مشرک و نجس هستى و نمى‏توانى در این مسند بنشینى، زیرا این مسند جایگاه پاک‏ترین افراد است»(9)
آیا به راستى رواست چنین بانویى رها شود و بر گرامتش ضربه برسد، با این که او افتخار مى‏کرد که به چنین موقعیتى رسیده و همسر پیامبر (ص) شده است، به علاوه این ازدواج مى‏توانست زمینه‏اى براى جذب خاندان ابوسفیان به اسلام گردد، و دست‏کم آزار و کارشکنى این خاندان را نسبت به آن حضرت و آیین اسلام کاهش دهد.
یکى دیگر از ازدواج‏هاى پیامبر(ص) با جُویْریه بود، توضیح این که در سال ششم هجرت به پیامبر(ص) خبر رسید حارث بن ابى ضرار (پدر جویریه) رییس قبیله بنى مصطلق در صدد جمع آورى اسلحه و سرباز، براى یورش به مدینه است، پیامبر اکرم (ص) با یاران خود به سوى آن قبیله براى جلوگیرى از گزند آنها حرکت کرد، و در کنار چاه مریسیع به جنگ با آنها پرداخت، آنها با دادن ده نفر کشته و مقدارى غنائم جنگى و چند اسیر، عقب نشینى کردند.
در میان اسیران بانویى به نام جویریه دختر حارث به عنوان کنیز، سهمیه یکى از رزمندگان به نام ثابت بن قیس شد. ثابت با جویریه مکاتبه کرد، یعنى قراردادى بست که اگر فلان مبلغ پول به اقساط بپردازد، قیس او را آزاد خواهد کرد. او مقدارى از مبلغ مورد مکاتبه را پرداخت، و از دادن بقیه درمانده شد، به محضر پیامبر مهربان (ص) رسید، و از او تقاضاى کمک براى آزادى کامل خود کرد. حضرت به او قول مساعد داد که هم با دادن بقیه بدهکارى او، وى را آزاد سازد، و پس از آزادى، با او ازدواج کند، او خوشحال شد، و همین پیشنهاد تحقق یافت. مسلمانان وقتى که دیدند جویریه همسر پیامبر(ص) شده به احترام او هر کس سهمیه خود از اسیران طایفه او را آزاد نموده، و در نتیجه صد نفر دودمان بنى مصطلق آزاد شدند، پدر جویریه که براى آزادسازى دخترش به مدینه رهسپار مى‏شد، پس از دیدن معجزه‏اى (که یک خبر غیبى بود) به اسلام گروید، و به طفیل او و دخترش گروهى از طایفه بنى مصطلق مسلمان شدند.(10)
چنانکه ملاحظه مى‏کنید این ازدواج نیز پربرکت براى مسلمین و دودمان بنى مصطلق بود، همین وصلت باعث گرایش جمعى به اسلام، و رفع و دفع شورش گروهى به اسلام گردید. هم جنبه عاطفى و سیاسى داشت و هم جنبه نظامى و آتش بس و صلح. یکى دیگر از ازدواج‏هاى پیامبر(ص) ازدواج با ماریه قبطیه (به عنوان ملک یمین و کنیز) بود، توضیح این که پیامبر اعظم (ص) در سال هفتم هجرت براى شاهان و رؤساى کشورها نامه نوشت و آنها را دعوت به اسلام نمود، یکى از این نامه‏ها را براى مقوقس رئیس قبطیان که مسیحى بود و در اسکندریه مصر سکونت داشت نوشت، او به نامه پیامبر(ص) و نامه رسان آن حضرت، حاطب بن ابى بلْتعه احترام شایان کرد، ولى براى حفظ سلطنتش، اسلام را نپذیرفت، و به جاى آن هدایاى بسیار نفیس از جمله سه کنیز که یکى از آنها ماریه قبطیه بود به محضر پیامبر(ص) فرستاد، پیامبر(ص) هدایاى او را پذیرفت.(11)
پیامبر(ص) با ماریه که با برادرش مسلمان شده بود، و افتخار ازدواج با آن حضرت را داشت، ازدواج کرد، و با این ازدواج شخصیت او را بالا برد، و از کنیزى، به عنوان همسر رسول خدا(ص) ارتقاء یافت و در ماه ذیحجه سال هشتم هجرت از آن پسرى به نام ابراهیم شد، ولى ابراهیم یک سال و دو ماه یا یک سال و شش ماه بیشتر عمر نکرد، و در سال دهم هجرت از دنیا رفت.(12) بنابراین ازدواج با ماریه نیز به عنوان کنیز بود، موجب حفظ کرامت ماریه مى‏شد، که از دیار مصر به مدینه آمده بود، و نیاز شدید به پناهگاه مطمئن و آرام بخشى داشت.
یکى از ازدواج‏هاى پیامبر(ص) با میمونه دختر حارث بن حزن هلالى، خواهر ام الفضل همسر عباس عموى پیامبر(ص) بود. توضیح این که میمونه بیوه‏اى بود که قبلاً دو شوهر کرده بود، و آخرین بانویى بود که در سال هفتم هجرت در حالى که آن حضرت حدود 59 سال داشت، همسر پیامبر(ص) گردید. او در مکه مى‏زیست، و عباس عموى پیامبر(ص) عقد او را براى پیامبر(ص) اجرا نمود. میمونه و خواهرانش از زنان با ایمان بودند، پیامبر(ص) آنها را اهل بهشت معرفى کرد. میمونه از محبان حضرت على (ع) بود و روایاتى در شأن آن حضرت، از پیامبر(ص) نقل کرده است.(13)
از قرائن و شواهد استفاده مى‏شود که میمونه پس از مرگ شوهران سابقش، بى سرپرست بود، و نیاز به پناهگاهى داشت، عباس عموى پیامبر(ص) او را که خواهر همسرش بود، به عقد ازدواج پیامبر(ص) درآورد، تا زندگیش سروسامان یابد. یکى از همسران پیامبر(ص) که در قرآن در شأن او آیه‏اى نازل شد، ام شریک است، این بانو که در صفاء مى‏زیست، بعد از شوهرش ابوعکر مسلمان شد، ابوعکر به مدینه هجرت کرد، ولى از دنیا رفت، او که تنها مانده بود، و مشرکان فهمیده بودند که ام شریک نیز مسلمان شده، بسیار او را مورد آزار و شکنجه قرار دادند که داستان طولانى است، سرانجام خود را که بیوه‏اى بى سرپرست بود، و نیاز شدید به پناهگاه داشت، به مدینه رسانید، و خدمت پیامبر(ص) رسید و عرض کرد: «من مدتى است که شوهر ندارم، اینک به محضرت آمده‏ام تا خود را به تو ببخشم.»
پیامبر(ص) فرمود: «فعلاً صبر کن تا از طرف خداوند دستورى برسد» طولى نکشید که آیه 50 سوره احزاب نازل شد، که بخشى از آن چنین است: «و امْرأةً مؤمنةً انْ وهبتْ نفسها للنّبىّ انْ اراد النّبىُّ انْ یستنْکحها خالصةً من دون المؤمنین ؛ هرگاه زن با ایمانى خود را به پیامبر(ص) ببخشد (و مهرى براى خود قائل نشود) چنانچه پیامبر(ص) بخواهد، مى‏تواند با او ازدواج کند، اما چنین ازدواجى تنها براى تو (اى پیامبر) مجاز است، نه سایر مؤمنان.»
در پایان آیه مى‏فرماید: «لکیْلا یکون علیک حرج ؛ این براى آن است که (در راه رسالت) مشکلى براى تو (اى پیامبر) نبوده باشد. و بتوانى مسؤولیت‏هاى خود را ادا کنى.» «و دستت براى تأمین نیاز نیازمندان، و جواب شادآفرین به آنها باز باشد، و در این جهت محدودیتى نداشته باشى. البته این موضوع از مختصات پیامبر(ص) است.»
بدون شک این گونه زنان مى‏خواستند به افتخار معنوى همسرى پیامبر(ص) برسند، و این موضوع تنها براى پیامبر(ص) مجاز شد، که بیشتر جنبه عاطفى و حفظ کرامت زن را داشته است.
یکى دیگر از ازدواج‏هاى پیامبر(ص) ازدواج با زینب دختر جحش، دختر عمه پیامبر(ص) است، که در قرآن به آن اشاره شده است، او بانویى با جمال و با کمالى بود، همراه پیامبر(ص) از مکه به مدینه هجرت نمود. روزى خواهرش را نزد رسول خدا (ص) فرستاد و توسط او به پیامبر(ص) پیشنهاد ازدواج کرد، ولى پیامبر(ص) زیدبن حازثه غلام آزاد شده خود را براى ازدواج با او پیشنهاد کرد. زینب نخست تمایل به ازدواج با زید را نداشت، ولى پس از نزول آیه 36 احزاب که بیانگر اطاعت از پیامبر(ص) است، زینب پیشنهاد پیامبر (ص) را پذیرفت، پیامبر(ص) او را به عقد ازدواج زیدبن حارثه درآورد. ولى طولى نکشید که زینب که از خاندان قریش بود، با زید که سابقه بردگى داشت، نتوانست زندگى کند، و ناسازگارى بین آنها آشکار گردید. و زید خواهان طلاق او شد، چنان که آیه شریفه «فلمّا قضى زیدٌ منها وطراً؛(14)هنگامى که زید به طور کامل از زینب، کامیاب و سیر شد و بى نیاز گردید.» به این مطلب دلالت دارد.سرانجام زید، زینب را طلاق داد. پس از آن که عده او گذشت، پیامبر(ص) با او ازدواج کرد. قرآن فلسفه ازدواج پیامبر (ص) با زینب را چنین بیان مى‏کند: «زوّجنا کها لکیلا یکون على المؤمنین حرج فى ازواج ادعیائهم...؛(15) او را به همسرى تو در آوردیم تا مشکل براى مؤمنان در ازدواج با همسران پسر خوانده هایشان هنگامى که طلاق گیرند نباشد.»
بنابراین با توجه به اینکه زید پسر خوانده پیامبر(ص) بود، و مردم خیال مى‏کردند که پسر خوانده در احکام مانند پسر حقیقى است، و نمى‏توان با زن طلاق داده او ازدواج کرد. پیامبر(ص) براى شکستن این سنّت خیالى جاهلى، با زینب ازدواج کرد، تا سنت‏شکنى کرده باشد.
در عین حال یهودیان به پیامبر(ص) تهمت زدند که خود مى‏گوید ازدواج زن پسر حرام است، ولى خودش با زینب زن پسر خوانده‏اش ازدواج نموده است، در رد آنها آیه 4 و 5 سوره احزاب نازل گردید، که ترجمه‏اش این است: «خداوند فرزند خوانده‏هاى شما را فرزند حقیقى شما قرار نداده است، این سخن شما است که به دهان خود مى‏گویید (سخنى بى پایه و باطل) اما خداوند حق را مى‏گوید و به سوى حق هدایت مى‏کند، آنها را به نام پدرانشان بخوانید، که این کار نزد خدا عادلانه‏تر است...»
ازدواج‏هاى دیگرى نیز پیامبر(ص) داشته که خداوند به خاطر مصالح و امورى به او چنین اجازه‏اى داده بود، و هیچ کدام به خاطر مسایل جنسى و امور شهوانى نبوده است، بلکه جنبه انسانى، فرهنگى، عاطفى، سیاسى، شکستن سنت‏هاى باطل، و سرپرستى ایتام و ضعیف نوازى و امورى از این قبیل بوده است. حتى در بعضى از تواریخ مى‏خوانیم که پیامبر(ص) با زنان متعددى ازدواج کرد، و جز مراسم عقد، و یا صرف خواستگارى چیزى انجام نشد، و این امور به خاطر آن بود که زنان بى نوا با همین اندازه با پیامبر(ص) احساس افتخار و شخصیت کنند، و روحیه عزّتمندى خود را حفظ نمایند.

نتیجه و جمع بندى
از مجموع مطالب یاد شده چنین نتیجه مى‏گیریم که ازدواج‏هاى متعدد پیامبر(ص) بر اثر یکى یا چندى از شرایط و مصالح زیر بوده است.
1- پیامبر (ص) در 25 سالگى با بیوه‏اى 40 ساله ازدواج نمود، و تا آخر عمر او یعنى 25 سال تنها همسرش بود، و پس از پنجاه سالگى که دوران کهولت را مى‏گذراند، با زنان متعدد ازدواج نموده است، و این خود حاکى است که جنبه‏هاى دیگر غیر از امود جنسى مد نظر آن حضرت بوده است.
2- در میان همسرانش تنها یکى از آنها (عایشه) باکره بوده است، و ازدواج با او جنبه سیاسى داشته است.
3- ازدواج او با همسرانى مانند ام حبیبه دختر ابوسفیان، یا حفصه دختر عمر، به خاطر تقویت اسلام، و حمایت قبیله آنها از آن حضرت، و ایجاد اختلاف در بین صفوف دشمنان و تضعیف آنها بوده است.
4- بعضى از ازدواج‏هاى آن حضرت جنبه ترحّم و حفظ کرامت و شخصیت زنان بوده است.
5- و بعضى دیگر به عنوان سرپرستى زن‏هایى که شوهرشان به شهادت رسیده، و بچه‏هایى داشتند، جهت سرپرستى آنها و یتیمانشان بوده است.
6- بعضى افتخار ازدواج با آن حضرت را داشتند، و وضع آنها به گونه‏اى بود، که جواب منفى آن حضرت در آنها عقده حقارت ایجاد مى‏کرد، و از زندگى فلج مى‏نمود، خداوند این محدودیت را از او برداشته بود، و با اجازه به او، موجب رفع مشکلات زنان بى نوا مى‏شد.
7- بعضى از این ازدواج‏ها به خاطر شکستن سنت‏هاى جاهلى بوده است.
8- و بعضى صرفاً در مراسم عفد یا خوستگارى متوقف شده، و همین موجب آثار مثبت براى آن زنان شده است.
9- بعضى از ازدواج‏هاى آن حضرت براى رفع یک سلسله مشکلات و گره گشایى اقتصادى فرهنگى و اخلاقى و سیاسى بوده است، محیط عصر پیامبر(ص)، و سایه افکندن بعضى خرافات جاهلى نیز مى‏طلبید که پیامبر(ص) با سرپنجه تدبیر از جمله ازدواج، به تبدیل محیط جاهلى بپردازد.
10- بعضى از ازدواج‏ها، براى کاستن عداوت، و طرح دوستى با اقوام، یا گسترش اسلام و جذب دشمنان بود، چنانکه در ازدواج با جویریه از طایفه بنى مصطلق رخ داد، با توجه به این که در آن عصر، ازدواج‏ها بسیار ساده و خودمانى، و دور از هرگونه تشریفات و دست اندازها انجام مى‏شد، و تعدد زن براى افراد یک امر عادى بود، به طورى که گاهى همسر اول به خواستگارى همسر دوم مى‏رفت.

پى‏نوشت‏ها: -
1. کشف الغمه، ج 2، بحارالانوار، ج 16، ص 19.
2. شیخ محمد هادى الیوسفى ؛ موسوعة التاریخ الاسلامى، چاپ مؤسسه الهادى، ج 1، ص 333 و 334.
3. سیره ابن هشام، ج 1، ص 285، تاریخ طبرى، ج 2، ص 65، کامل ابن اثیر، ج 1، ص 489.
4. اقتباس از بحارالانوار، ج 22، ص 191.
5. مقتل ابن نما، ص 28.
6. شیخ ذبیح الله محلاتى، ریاحین الشریعه، ج 2، ص 284 و 285 ؛ اسدالغابه، ج 5، ص 218 و 589.
7. سیره ابن هشام، ج 1، ص 274 (پاورقى).
8. اسدالغابه، ج 5، ص 25، اصابه، ج 4، ص 264، بحار، ج 22، ص 202.
9. اسدالغابه، ج 5، ص 420، ج 1، ص 325.
10. اقتباس از احمدى میانجى، مکاتیب الرسول، ج 1، ص 100 و 101.
11. منتهى الآمال، ج 1، ص 80.
12. ریاحین الشریعه، ج 2، ص 324.
13و14. احزاب، آیه 37.


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( پنج شنبه 86/9/22 :: ساعت 11:10 صبح )
»» آیا می توان نماز را به فارسی خواند؟

استاد نقل می کند:سال یکهزار و سیصد و سی و دو شمسی بود، من و عده‏ای از جوانان پر شور آن روزگار، پس از تبادل نظر و بحث و مشاجره، به این نتیجه رسیده بودیم که چه دلیلی دارد نماز را به عربی بخوانیم؟ چرا نماز را به زبان فارسی نخوانیم؟ عاقبت تصمیم گرفتیم نماز را به فارسی بخوانیم و همین کار را هم کردیم.
 والدین کم کم از این موضوع آگاهی یافتند و به فکر چاره افتادند. آن‏ها، پس از تبادل نظر با یکدیگر، تصمیم گرفتند با نصیحت ما را از این کار باز دارند و اگر مؤثر نبود، راهی دیگر برگزینند. چون پند دادن آن‏ها مؤثر نیفتاد؛ ما را نزد یکی از روحانیان آن زمان بردند. آن روحانی وقتی فهمید ما به زبان فارسی نماز می‏خوانیم، به شیوه‏ای اهانت‏آمیز نجس و کافرمان خواند. این عمل او ما را در کارمان راسخ‏تر و مصرتر ساخت. عاقبت یکی از پدران، والدین دیگر افراد را به این فکر انداخت که ما را به محضر حضرت آیت اللّه حاج آقا رحیم ارباب ببرند و این فکر مورد تأیید قرار گرفت. آن‏ها نزد حضرت ارباب شتافتند و موضوع را با وی در میان نهادند. او دستور داد در وقتی معیّن ما را خدمتش رهنمون شوند. در روز موعود ما را که تقریباً پانزده نفر بودیم، به محضر مبارک ایشان بردند. در همان لحظه اول، چهره نورانی و خندان وی ما را مجذوب ساخت؛ آن بزرگمرد را غیر از دیگران یافتیم و دانستیم که با شخصیتی استثنایی روبه رو هستیم. آقا در آغاز دستور پذیرایی از همه ما را صادر فرمود. سپس به والدین ما فرمود: شما که به فارسی نماز نمی‏خوانید، فعلاً تشریف ببرید و ما را با فرزندانتان تنها بگذارید. وقتی آن‏ها رفتند، به ما فرمود: بهتر است شما یکی یکی خودتان را معرفی کنید و بگویید در چه سطح تحصیلی و چه رشته‏ای درس می‏خوانید. آنگاه، به تناسب رشته و کلاس ما، پرسش‏های علمی مطرح کرد و از درس‏هایی مانند جبر و مثلثات و فیزیک و شیمی و علوم طبیعی مسائلی پرسید که پاسخ اغلب آن‏ها از توان ما بیرون بود. هر کس از عهده پاسخ بر نمی‏آمد، با اظهار لطف وی و پاسخ درست پرسش رو به رو می‏شد. پس از آن که همه ما را خلع سلاح کرد، فرمود: والدین شما نگران شده‏اند که شما نمازتان را به فارسی می‏خوانید، آن‏ها نمی‏دانند من کسانی را می‏شناسم که - نعوذبالله - اصلاً نماز نمی‏خوانند. شما جوانان پاک اعتقادی هستید که هم اهل دین هستید و هم اهل همت. من در جوانی می‏خواستم مثل شما نماز را به فارسی بخوانم؛ ولی مشکلاتی پیش آمد که نتوانستم. اکنون شما به خواسته دوران جوانی‏ام جامه عمل پوشانیده‏اید، آفرین به همت شما. در آن روزگار، نخستین مشکل من ترجمه صحیح سوره حمد بود که لابد شما آن را حلّ کرده‏اید. اکنون یکی از شما که از دیگران مسلطتر است، بگوید بسم اللّه الرحمن الرحیم را چگونه ترجمه کرده است. یکی از ما به عادت دانش‏آموزان دستش را بالا گرفت و برای پاسخ دادن داوطلب شد. آقا با لبخند فرمود: خوب شد طرف مباحثه ما یک نفر است؛ زیرا من از عهده پانزده جوان نیرومند بر نمی‏آمدم. بعد به آن جوان فرمود: خوب بفرمایید بسم اللّه را چگونه ترجمه کردید؟ آن جوان گفت: طبق عادت جاری به نام خداوند بخشنده مهربان. حضرت ارباب لبخند زد و فرمود: گمان نکنم ترجمه درست بسم اللّه چنین باشد. در مورد «بسم» ترجمه «به نام» عیبی ندارد. اما «اللّه» قابل ترجمه نیست؛ زیرا اسم علم(خاص)خدا است و اسم خاص را نمی‏توان ترجمه کرد؛ مثلاً اگر اسم کسی «حسن» باشد، نمی‏توان به آن گفت «زیبام». ترجمه «حسن» زیبا است؛ امّا اگر به آقای حسن بگوییم آقای زیبا، خوشش نمی‏آید. کلمه اللّه اسم خاصی است که مسلمانان بر ذات خداوند متعال اطلاق می‏کنند. نمی‏توان« اللّه» را ترجمه کرد، باید همان را به کار برد. خوب «رحمن» را چگونه ترجمه کرده‏اید؟ رفیق ما پاسخ داد: بخشنده. حضرت ارباب فرمود: این ترجمه بد نیست، ولی کامل نیست؛ زیرا «رحمن» یکی از صفات خدا است که شمول رحمت و بخشندگی او را می‏رساند و این شمول در کلمه بخشنده نیست؛ «رحمن» یعنی خدایی که در این دنیا هم بر مؤمن و هم بر کافر رحم می‏کند و همه را در کنف لطف و بخشندگی خود قرار می‏دهد و نعمت رزق و سلامت جسم و مانند آن عطا می‏فرماید. در هر حال، ترجمه بخشنده برای «رحمن» در حد کمال ترجمه نیست. خوب، رحیم را چطور ترجمه کرده‏اید؟ رفیق ما جواب داد: «مهربان». حضرت آیت اللّه ارباب فرمود: اگر مقصودتان از رحیم من بودم - چون نام وی رحیم بود - بدم نمی‏آمد «مهربان» ترجمه کنید؛ امّا چون رحیم کلمه‏ای قرآنی و نام پروردگار است، باید درست معنا شود. اگر آن را «بخشاینده» ترجمه کرده بودید، راهی به دهی می‏برد؛ زیرا رحیم یعنی خدایی که در آن دنیا گناهان مؤمنان را عفو می‏کند. پس آنچه در ترجمه »بسم الله« آورده‏اید، بد نیست؛ ولی کامل نیست و اشتباهاتی دارد. من هم در دوران جوانی چنین قصدی داشتم؛ امّا به همین مشکلات برخوردم و از خواندن نماز فارسی منصرف شدم. تازه این فقط آیه اول سوره حمد بود، اگر به دیگر آیات بپردازیم، موضوع خیلی پیچیده‏تر می‏شود. امّا من معتقدم شما اگر باز هم بر این امر اصرار دارید، دست از نماز خواندن به فارسی برندارید؛ زیرا خواندنش از نخواندن نماز به طور کلی بهتر است.در این‏جا، همگی شرمنده و منفعل و شکست خورده از وی عذرخواهی کردیم و قول دادیم، ضمن خواندن نماز به عربی، نمازهای گذشته را اعاده کنیم. ایشان فرمود: من نگفتم به عربی نماز بخوانید، هر طور دلتان می‏خواهد بخوانید. من فقط مشکلات این کار را برای شما شرح دادم. ما همه عاجزانه از وی طلب بخشایش و از کار خود اظهار پیشمانی کردیم. حضرت آیت اللّه ارباب، با تعارف میوه و شیرینی، مجلس را به پایان برد. ما همگی دست مبارکش را بوسیدیم و در حالی که ما را بدرقه می‏کرد، خدا حافظی کردیم. بعد نمازها را اعاده کردیم و از کار جاهلانه خود دست برداشتیم. بنده از آن به بعد گاه به حضور آن جناب می‏رسیدم و از خرمن علم و فضیلت وی خوشه‏ها بر می‏چیدم. وقتی در دوره دکترای‏زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران به تحصیل مشغول بودم، گاه نامه‏ها و پیغام‏های استاد فقید مرحوم بدیع الزمان فروزانفر را برای وی می‏بردم و پاسخ‏های کتبی و شفاهی حضرت آیت اللّه را به آن استاد فقید می‏رساندم. و این افتخاری برای بنده بود. گاه ورقه‏های استفتایی که به محضر آن حضرت رسیده بود، روی هم انباشته می‏شد. آن جناب دستور می‏داد آن‏ها را بخوانم و پاسخ را طبق نظر وی بنویسم. پس از خواندن پاسخ، اگر اشتباهی نداشت، آن را مهر می‏کرد. در این مرحله با بزرگواری‏های بسیار آن حضرت رو به رو بودم که اکنون مجال بیان آن‏ها نیست. خدایش بیامرزد و در دریای رحمت خویش غرقه سازد؛   «انّه کریمٌ رحیم»

ارباب معرفت، ص 109.2
به نقل از استاد دکتر محمد جواد شریعت. 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( پنج شنبه 86/9/22 :: ساعت 11:8 صبح )
»» دیگر نشانه های ظهور

خروج دابة الارض
دابة به معنای جنبنده و ارض به معنای زمین است. برخلاف آنجه بعضی می پندارند دابه تنها به جنبندگان غیر انسان اطلاق نمی شود بلکه مفهموم وسیعی دارد که انسانها را هم در بر می گیرد.
اما تفسیر این کلمه را می توان در دو قسمت خلاصه کرد:
1-   گروهی آن را یک موجود جاندار و جنبنده ی غیر عادی از جنس غیر انسان با شکلی عجیب دانسته اند و برای آن عجایبی ذکر کرده اند که شبیه خرق عادت (معجزه) انباست. این جنبنده درآخر الزمان ظاهر می شود و از کفر و ایمان سخن می گوید و منافقین را رسوا می کند بر آنها علامت می گذارد ( آنها را مشخص می کند).
2-    جمعی دیگر به پیروی از روایات متعدد که در این زمینه وارد شده او را یک انسان می د انند که فوق العاده و متحرک و فعال است و یکی از کارهای اصلی اش جدا کردن صفوف مسلمین از منافقین و علامت گذاری آنان است. حتی از پاره ای از روایات برداشت می شود که عصای موسی (ع) و خاتم سلیمان (ع) با اوست. می انیم عصای حضرت موسی رمز قدرت و اعجاب و خاتم حضرت سلیمان رمز حکومت و سلطه ی الهی است. به این ترتیب او (دابة الارض) یک انسان قدرتمند و افشاگر است.
در حدیثی از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است که در توصیف دابة الارض چنین می فرمایند:
«لا یدرکها طالبٌ  و لا یفوتُها هارب فتسم المؤمنُ بین عینیه...»
  او بقدری نیرو مند است که هیچ کس به او نمی رسد و کسی از دست او نمی تواند فرار کند در پیشانی مؤمن علامت می گذارد و می نویسد مؤمن و در پیشانی کافر علامت می گذارد و می نویسد کافر!! او با عصای موسی و انگشتر سلیمان است.
از امام صادق (ع) چنین نقل می کنند: «علی (ع) در مسجد خوابیده بود، پیامبر (ص) آن جا آمد و علی (ع) را بیدار کرد و فرمود : « قم یا دابة الارض»! (برخیز ای جنبنده ی الهی !) کسی از یاران عرض کرد ای رسول خدا آیا ما حق داریم یکدیگر را به چنین اسمی بنامیم؟ پیامبر فرمود: نه این  نام مخصوص اوست  اوست دابة الارض که خداوند در قرآن فرموده : « و اذا وقع القول علیهم اخرجنالهم دابة الارض...» سپس فرمود: ای علی! در آخر  الزمان خداوند تو را در بهترین صورت زنده می کند و وسیله ای در دست توست که دشمنان را باآن علامت می نهی. 1
مرحوم ابوالفتوح رازی در تفسیر خود ذیل آیه ی فوق می نویسد: بر طبق اخباری که از طریق ما نقل شده، دابة الارض کنایه از حضرت مهدی صاحب الزمان (ع) است.
 
 منابع
1- بحارالانوار- علامه مجلسی
2- منتهی الآمال- شیخ عباس قمی
3- نشانه های پایان- علی فاطمیان


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( پنج شنبه 86/9/22 :: ساعت 11:7 صبح )
»» در مکتب جوانمردى

روزى پیامبر اکرم، صلّى?اللّه?علیه?وآله، در حلقه اصحاب نشسته بودند که خبر آوردند مردى و زنى در خانه?اى خلوت به فساد مشغولند، نبى مرسل، صلّى?اللّه?علیه?وآله، مردى را طلبید تا پس از تفحص ماجرا را گزارش کند. بسیارى اعلام آمادگى کردند و رسول اکرم، صلّى?اللَّه?علیه?وآله، از آن میان، على، علیه?السلام، را مأمور فرمود.
 آن حضرت با چشمان بسته گرد خانه چرخید و بازگشت و اعلام نمود: »یا رسول الله! من هیچ ندیدم« نبى اکرم، صلّى?اللَّه?علیه?وآله، فرمود: »همانا که تو جوانمرد این امتى«در میان چندین میلیون مرد وزنى که در جاى جاى این سرزمین فراخ زندگى مى?کنند »مردى« و »جوانمردى« آشناترین کلماتى هستند که آنها مفهومش را درک مى?کنند و در حسرت و یاد صاحبانش آه مى?کشند و قصه?ها از رسم جوانمردى در خاطر دارند. اگر از تک تک این زنان و مردان بخواهید سر حلقه جوانمردان را نام ببرند بى?هیچ تأمّلى خواهند گفت »على، مولا على«
این مردم از گذشته?هاى دور با صفت جوانمردى آشنایند و آن را فارق میان مرد و نامرد مى?شناسند بى آنکه جنسیت و مرد بودن یا زن بودن را در آن وارد کنند. چرا که مردى و جوانمردى مخصوص همه زنان و مردانى است که در خویش مى?میرند، تا در نام دوست حیات یابند. در هواى خود مى?میرند تا با نام مهر و عشق »جوانمردى« را پاس دارند. و این ویژگى همه مردم این دیار است سرزمینى که با عنوان دیار جوانمردان مى?شناسیمش. گزنفون مورخ معروف یونانى مى?نویسد:
ایرانیان بیش از هر کشورى به مصالح عمومى خود توجه دارند و در حسن اخلاق و عدالت نمونه?اند و نوعدوستى را به فرزندان خود تعلیم مى?دهند. به دانش?آموزان قناعت و اعتدال و نیز تسلط بر نفس را تلقین مى?کنند و آنان را از هتک ناموس و دزدى و دروغ و دروغگویى و دورویى و تهمت بر حذر مى?دارند. ولى اسپارتها بر عکس فرزندان خود را به اصرار به شرارت، زعارت و جنایت عادت مى?دهند.
فردوسى در سراسر شاهنامه، پهلوان و اخلاق پهلوانى را به عنوان یکى از ارکان اصلى حماسه خود در کنار موبدان و مردان روشن روان مى?آورد و در همه این موارد آنگاه که پهلوانان را براى مشورت و رایزنى مى?خواند؛ نه جسم تنومند که خرد روان و اندیشه روشن آنان را در نظر دارد. همان خصوصیاتى که مردان را زیبنده لقب و صفت پهلوانى مى?کند.
ورزش ایران با این سابقه در بستر فرهنگ و اخلاق ایران اسلامى پرورش یافت و جوانمردى و فتوت روح حاکم بر قالب و صورت ورزش مردم این سرزمین شد.
تربیت راد مردى و پهلوانى نتیجه قدیمى?ترین تربیت سنتى و اجتماعى ایرانیان بود و پهلوانان نمونه?هاى زیبا و کامل شهامت اخلاقى، دلیرى، سلحشورى و مرادنگى. تربیتى که عبد قوى پرورش مى?داد تا معصیت نکند.
تأسى به مقام شامخ ولایت و پیروى از انسان کامل، نقطه اوج ورزش پهلوانى است. همانکه روح مذهب فتوت و جوانمردى است. به عبارت دیگر اگر فتوت و جوانمردى را روح سنت پهلوانى و ورزش سنتى بدانیم؛ ولایت را اساس و جانمایه فتوت باید دانست.
با گسترش مذهب تشیع در ایران، شیعیان چون حضرت امیر را پیشواى جوانمردان مى?دانستند ورزش در زورخانه?ها با نام على، این پیشواى جوانمردان، عجین شد.
شیخ شهاب الدین سهروردى مى?نویسد:
فتوت از یکى از دو برج طلوع مى?کند یا از برج نبوت یا از برج ولایت. گرچه على، علیه?السلام، نبى نبود اما ولىّ بود. از زمانى که حلقه نبوت بسته شد تا روزى که صور اسرافیل دمیده شود هرگز کسى در فتوت چون على نبوده و نخواهد بود.


پى?نوشت:
1. کاظمینى، کاظم، نقش پهلوانى و عیّارى در تاریخ اجتماعى ایران، ص87 - 86.


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( پنج شنبه 86/9/22 :: ساعت 11:6 صبح )
<   <<   31   32   33   34   35   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

مرنجان و مرنج
عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 245
>> بازدید دیروز: 250
>> مجموع بازدیدها: 1375220
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
کنج دل🩶
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
دانشجو
(( همیشه با تو ))
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه
سلام
بخور زار
اشک شور
منتظران

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





































































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب