همین مساله مؤید این است که [دولت] اسرائیل می خواهد تصوبر مسجدالاقصی را از اذهان مردم پاک کند تا بتواند آن را تخریب و معبد خود را پنهانی بنا کند. اگر کسی شکایت یا اعتراضی داشته باشد، به طور زنده تصوبر قبه الصخره را نشان خواهد داد و اظهار خواهند داشت که اتفاقی نیفتاده است.
عجب توطئه ای! هنگامی که از برخی از اعراب، مسلمانان و حتی برخی از فلسطینی ها پرسش کردم دریافتم که آن ها نیز قادر به تمایز بین این دو مکان مقدس نیستد. جای تاسف است که اسرائیلی ها تا چه حد در پیشبرد توطئه شان توفیق داشته اند.
دلم مىگیرد وقتى حال و روز گروه دوم را مىبینم و سرمایههاى جبران نشدنى عمر و جوانیشان را که ساده و مفت از دست مىدهند . اینها بهترین فصل زندگى را که من آنرا «فصل آموختن» مىشناسم از دست مىدهند . مخاطب این نوشتار این گروهند .
«فصل آموختن» ، مثل بهار، مثل جوانى، مثل شب مهتابى در چشم برهم زدنى مىگذرد . بىصدا و بىآنکه کسى متوجه آن شود . شکى ندارم که تا آخر عمر مىتوان آموخت و باید هم آموخت اما «فصل آموختن» درست وقتى که روزهاى جوانى را به شب مىرسانیم مىگذرد . همان وقت که بسیارى از شبها و روزهایمان در میان سایتها مىگذرد، همان ماههایى که در هواى قبولى در کنکور سپرى مىشود به سادگى و آرام از کنار ما مىگذرد، همان ماهها و سالها که سر در پى بازیهاى اجتماعى و سیاسى نامعلوم و گم سنگ این و آن را به سینه مىزنیم . وقتى هم که این فصل گذشت دیگر برنمىگردد .
این فصل از دوران کودکى شروع مىشود تا بیست و دو یا سه سالگى که به اوج خود مىرسد و از آن پس ...
از آن پس سیلاب اشتغالات، گفتاریهاى تمام نشدنى جهان جهنده و بىقرار قرین و همراه با دغدغه آب و نان مجالى باقى نمىگذارد به قول معروف فرصتى براى سر خاراندن هم نیست تا چه رسد به آموختن و به جایى رسیدن . به زبان شاعرانه:
عهد جوانى گذشت در غم بود و نبود
نوبت پیرى رسید صد غم دیگر فزود
بسیارى از آمادگیهاى جسمى و ذهنى و توانائیها از قله رو به فرود و کاهش و کاستى مىآورد تا منتشر شدن در کویر کند ذهنى بىحوصلگى و خستگى . به این مىماند که دانهاى تا وقتبه برگ و بار نشستن فرصتى براى اندوختن قوه و توان داشته باشد، دانه وجود آدمى تا به برگ و بار نشستنى فرصتى کوتاه دارد . بعد از آن «فصل میوه دادن» مىرسد . مثل تابستان که فصل میوه بیشتر درختهاست . این فصل که سرآمد باقى فصل تجربههاست، فصل صیقل دادن به آموختههاست، فصل خدمت و دستگیرى و خلق آثار ماندگار . بدا بحال کشتىگیرى که بىآموختن در صحن کشتى روبرو با حریف شده باشد .
بسیارى از ما و برو بچههاى ما این فصل را مفت و مجانى از دست مىدهند شاید از همین روست که میوه و ثمر درست و حسابى از ما به یادگار نمىماند، چیز قابل توجهى متولد نمىشود، همه چیز نیمه کاره و ناقص به قول بزرگان اهل ادب به مقام «ثمر دادن» نمىرسیم . میوه کال و ناقص هم تنها به درد کود شدن مىخورد .
شاید یکى از بزرگترین شادیهاى استعمارگران این باشد که امکان استفاده از «فصل آموختن» را از ساکنان شرق و بویژه شرق اسلامى گرفتهاند . در واقع آنها «ماتم ما را به شادى نشستهاند» .
چه دیر به یاد انتخاب رشته تحصیلى، انتخاب شغل و آموختن فن زندگى کردن و زنده بودن مىافتیم .
چه دیر سر در پى جستن «معنى بودن و نحوه بودن» مىگذاریم و وحشتناکتر از آن چه دیر به یاد «مرگ» و چگونه مردن مىافتیم .
سالهایى که به «سرگرمى و بازى» ، «تفریح و تفنن» ، از این شاخه به آن شاخه پریدن، براى چیزهاى حقیر و کمبنیه سوت و هورا کشیدن گذشتند بخشى بزرگ از «فصل آموختن» ما بودند . حتى سالهایى که اداى بزرگترها را درآوردیم، معلم و روزنامهنگار و واعظ و مربى شدیم بىآنکه داد اینهمه را داده باشیم، بىآنکه آموخته باشیم . نمىدانم کسانى که در «فصل آموختن» ما را به میدان مجادلات و بدو بستانها و امثال اینها کشیدند مىدانستند چه سرمایهاى را از کف ما مىربایند؟
هر چه مىخواهد بشود، در همین سالهاى محدود مىشود . آنهایى هم که به قول معروف «چیزى شدند» محصول همین سالها هستند . محصول «فصل آموختن» ، فرقى هم نمىکند، فقها، علماء، موسیقىدانان صاحب نام، خطاطان، صاحب قلم و استادان صاحب نام در فنون که سرى در میان سرها آوردند و ملا و استاد شدند و جماعتبسیارى را به دنبال خودشان براند و شاگرد پروردند و فرهنگ و تمدن و دین مردم را از میان فراز و نشیبهاى تاریخ گذراندند جملگى مرهون همین سالهاى کوتاهى هستند که مفت و مجانى از دست ما مىروند . کمى به عقب بنگرید، سیر و سفر هر یک از رشتههاى علمى و فنى و هنرى را مشاهده کنید، هر یک از اینها پلهاى بزرگى از ایام قدیمند که بر پایههاى مردانى مرد ایستادهاند تا به امروز . فردوسى، سنایى، عطار، نظامى، سعدى، مولوى، حافظ و جامى پایههاى سترگ پل فرهنگ واربند و مردانى دیگر چون اینها . اینها به ما و به فرهنگ و هویت و ادب ما معنى دادهند و آن را و ما را از دیگران متمایز ساختند تا به امروز که به جرات مىگوئیم «هستیم» . فقه و کلام و فلسفه و تاریخ و نجوم و ریاضى هم همین وضع را دارند .
البته مردانى استثنایى هم بودهاند که در ایام میانسالى و پیرى دستبه کارى کارستان زدند اما، استثناء قاعده نمىشود . واى بحال روزى که دلخوش کردن به این اتفاقات و استثنائات بهانهاى براى «فرصتسوزى» بیشتر شود .
به قول هوشنگ ابتهاج:
«گذشت عمر و به دل عشوه مىخریم هنوز
که هست در پس شام سیه صبح سپید»
منم روزى فکر مىکردم «دانشگاه» تنها جاى آموختن است . از شما پنهان نماند در همان سالهاى دانشجویى پى بردم بسیارى از «فرصتسوزىها» دانسته یا نادانسته در همین اماکن رخ مىدهد .
دانشگاه هم مثل سبیارى از جاها اعتبار و پز مىدهد، به آدمى چنین القاء مىکند که دانا و ملاست اما، در میدان عمل و در کنار مردان مرد از قبیله علم و دانایى و عمل است که به قول معروف درمىیابیم: «ول معطلیم» .
مگر نه اینکه براى رسیدن به مقامى شایسته در هر رشتهاى و فنى «شش تا ده سال آموختن جدى» کافى است؟ براى تبدیل شدن به نوازندهاى چیرهدست در تار، براى کسب مقام ممتاز خوشنویسى، براى آموختن کامل فن نوشتن، نقاشى چیرهدستشدن و آموختن بایستههاى فقه و فقاهت .
نمونه افرادى که با صرف همین مقدار از زمان سرآمد شدند کم نیستند .
اگر بپرسیم چرا بسیارى از دانشآموختگان دانشگاهى پس از حداقل 16 سال تحصیل قادر به حضور جدى در میدان مخصوص به خود نیستند؟ چه پاسخى مىدهید؟
استادى داشتم که هر کجا هستیادش بخیر باد . مىگفت:
«در گذشته مردانى مىنشستند گوشه اتاقى و یک دور «کشفالاسرار و عدةالابرار» (1) مىنوشتند و بلند مىشدند حال هر کس بتواند از روى آن بخواند به او مدرک دکترى مىدهند» .
ماحصل گذراندن دو واحد تفسیر و دو واحد فقه و دو واحد تاریخ اسلام و دو واحد فلسفه و دو واحد ادبیات معاصر و امثال اینها چیزى بیشتر از آنچه ملاحظه مىشود نیست .
این از «فصل آموختن» که بیشتر شبیه «فصل از آموختن» (2) است تا خود آموختن اما نکته دوم روش ماست . امان از دست عجله، از دستحرکتیک خط در میان مثل مشق شب بچهها، از مقدمههاى طى نشده، از آموختنهاى ناقص و بالاخره امان از دست قوره نشدههاى مویز شده .
شاید هنوز هم بین رانندگان کامیون و اتوبوس این رسم جارى باشد . در نوجوانى شاگرد پا به رکاب مىشدند و در جوانى با احتیاط پشت کامیون مىنشستند، با گرفتن گواهىنامه کمک راننده مىشدند و وقتى سرى در سرها درمىآوردند دو دانگ کامیون یا اتوبوس را شریک مىشدند تا روزى که خودشان صاحب یک کامیون ششدانگ مىشدند و خود را «سلطان جاده» مىخواندند .
اینها جملگى «آموختن پلکانى» داشتند و نه «پرسشى» و یک خط در میان . مثل همه شاگردهاى کلاس خط و مشق خطاطى، مثل همه کسانى که آنقدر کنار دست استاد مشق آواز و تار و سنتور مىکردند و دست ادب به سینه مىزدند تا از استاد همه شیوهها و فنون را مىآموختند آنهم در «فصل آموختن» و قرین با «ادبى» که ضام آموختهها و نگهبان آن بود .
فکر مىکنید از میان اینهمه جوان تار به دست و گیتار بر دوش که هر روزه در گوشه و کنار شهر در حال رفت و آمد هستند چند نفر دست پایین نوازندهاى مىشود که صداى سازش شنیدنى است؟
بسیارى از اینها چند ساعتى هم کلاس زبان مىروند و ساعاتى را هم به آموختن یک فن ورزش خود را مشغول مىدارند . مشغول آموختن شدن با «آموختنى» فرق مىکند .
آموختن و شاگردى کردن یک «هنر» است و هنر شاگردى، زانو زدن و کار کردن با اکسیر اعظم سپاسگزارى . رمز شکست هم در همین است . ادب نمىکنیم، شرط آموختن بجا نمىآوریم و گاه با ناسپاسى همه استحقاق رشد و کمال را از خودمان دور مىسازیم .
از وقتى که «استاد به خدمتشاگرد رفت» و «شاگرد روزىرسان استاد» همه چیز وارونه شد . مثل همان روزى که مردم روزى رسان را دولت فرض کردند و استخدام شدن در ادارات دولتى را تضمین رزق و روزى خودشان دانستند . تا جایى که گمان کردند سهم و روزى آنها را خدا همان مقدارى قرار داده که در فیش حقوقشان وارد مىشود .
شاید بهمین خاطر است که عموم کارمندان از جرات ریسک و تحرک و خطر کردن کمى برخوردارند .
آنکه نزد استاد با «ادعا» وارد مىشود و مىخواهد یک شبه ره صد ساله برود، به همان روز و روزگارى مىافتد که بسیارى از ما افتادهاند .
تا حلیم، حلیم شود و خوردنى، یک شب تا به سحر تحمل آتش اجاق مىخواهد و ضربه کوبه حلیمپز . به قول شاعر:
بسیار سفر باید تا پخته شود خامى!
شاید راز درهمریختگى بازار و کسب و کار امروز ما و آمیخته شدن اموال و دامههاى حرام و حلال، راز رختبربستن اعتماد و حسن ظن از صاحبان حرفه و فن در کوچه و بازار و بالاخره را آشفتگى و روزمرگى سازمانهاى آموزشى و اجتماعى و سیاسى که در آنها «بیکارى پنهان» بیداد مىکند به همین برمىگردد . به راه نرفتههاى نشسته برجاى استاد . به قورههاى نشدههاى میوز شده، به صاحب منصبانى که در نوبت وصف نایستادند . به معلمان استاد ندیده . وقتى از روى شانس و حادثه و کلک و آشفتگى بازار کسى بر صندلى و جایى تکیه زد آنهم قبل از آنکه اسباب و مقدماتش را فراهم کرده باشد، فساد مىپراکند . بهقول شاعر:
تکیه برجاى بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگى همه آماده کنى
اولین کسى هم که قربانى این وضع مىشود همان شاگرد معلم نویده جویاى نام است .
چه قیمتى سنگینتر از دست رفتن اعتبار و اعتماد؟ .
چه خسارتى مهمتر از دست رفتن سرمایه و شکست؟ و چه مصیبتى بزرگتر از بازخواستخداوند براى بروز آنهمه فساد و ندانم کارى و از بین رفتن اخلاق و ادب؟
هیچ روز و روزگار مردانى را که یک شبه تغییر شغل و پیشه دادند دیدهاید؟ ...
پىنوشت:
1) از تفاسیر مهم و عرفانى قران معروف به تفسیر خواجه عبدالله که در 10 جلد بهچاپ رسیده .
2) جدایى از آموختن .
اسلام، آخرین دین آسمانی اکنون در مقابل این نظریات کفر آمیز ایستاده است. بیشتر یافته های علمی که دانشمندان به آن می بالند در قرآن ذکر شده است ، که ???? سال پیش نازل شده است.
یکی از معجزات علمی که در قرآن آمده است، در مورد سیاه چاله ها می باشد.
خداوند با اشاره به مشخصات خاصی، در آیه زیر به سیاه چاله ها اشاره می کنند.
این مشخصات عبارتند از :
?) آن ها ستارگانی در حال حرکت هستند.
?) آن ها پنهان هستند.
?) آن ها ستارگانی جارو کننده هستند.
اجازه بدهید قبل از اینکه ببینیم اخترفیزیک دان ها در مورد سیاه چاله ها چه می گویند، به این آیه از قرآن کریم اشاره کنیم.
خداوند در قرآن فرموده اند:
فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ (15)الْجَوَارِ الْکُنَّسِ (16)وَاللَّیْلِ إِذَا عَسْعَسَ (17)وَالصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ (18)إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ (19) (تکویر)
??. به راستی سوگند به اختران بازآینده نمی خورم. ??. آن روندگان نهان شونده. ??. و به شب چون تاریک شود. ??. و به سپیده چون بدمد. ??. که این سخن فرستاده ای است بزرگوار(جبرئیل). سوره تکویر
به خوبی امروزه مشخص شده است که ستارگان در طول عمر خود دچار تحول می شوند تا آنکه بمیرند. یکی از انواع مرگ ستارگان، تبدیل شدن به سیاه چاله است.
خداوند در قرآن می فرمایند:
وَلا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لا إِلَهَ إِلا هُوَ کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلا وَجْهَهُ لَهُ الْحُکْمُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (88) قصص
با خداوند، معبود دیگری را نخوانید. خدایی نیست جز او، هرچیزی نابود می شود مگر ذات او. فرمان مخصوص اوست، به سوی او بازگردانده می شوید. قصص ??
در طول دوره زندگی ستارگان، آن ها موجودیت خود را تغییر می دهند. این تغییر میلیون ها سال طول می کشد. یکی از آن ها تبدیل شدن به سیاه چاله است که چهره ای ترسناک دارد.
? انواع سیاه چاله ها کدامند؟
دانشمندان سه نوع سیاه چاله را کشف کرده اند:کوچک، متوسط و بزرگ.
?) نوع کوچک یا کم جرم یا نوع اختری یا کهکشانی
این نوع از سیاه چاله ها از ستارگانی تشکیل می شوندکه جرمشان ??? برابر جرم خورشید ما است.
وقتی که انرژی چنین ستاره ای تمام می شود، پوسته خارجی خود را پرتاب می کند و هسته خود را که هنوز ?? برابر خوررشید ما است را نگه می دارد.
دانشمندان عقیده دارند که کهکشان راه شیری ما دارای ده ها هزار از این سیاه چاله ها است بنابراین به آن سیاه چاله کهکشانی می گویند.
?) سیاه چاله های متوسط
?) سیاه چاله های بسیار سنگین
در مرکز کهکشان ها قرار دارند. بعضی از دانشمندان عقیده دارند که بیشتر کهکشان ها که کهکشان ما هم جزوی از آن است، دارای سیاه چاله ای در مرکز خود است.
در ستارگان سنگین دو فرایند مهم پیوسته رخ می دهد. یکی جوش هسته ای است( که هیدروژن را از مرکز ستاره به بیرون می فرستد و دیگری جاذبه (که تمامی هیدروژن را به طرفی که آمده بود می کشد). این دو روند یکدیگر را خنثی می کنند تا اینکه هیدروژن ستاره سوخته شود و در این موقع جاذبه غلبه می کند.
وقتی که جاذبه غلبه کرد، ستاره ناپایدار می شود و منفجر می گردد. وقتی که شروع به منفجر شدن کرد، دیگر متوقف نمی شود و ستاره ( و در نهایت اتم هایش) به داخل خود فرو می ریزند و منجر به تشکیل سیاه چاله می شود.( Hewitt ???)
این تصویر که به کمک اشعه ایکس گرفته شده است نشان دهنده سیاهچاله ای است که در حال بلعیدن ستاره ای می باشد.
سیاهچاله بسیار سنگین سیاهچاله ای است که جرم آن بین ??? تا ???? برابر جرم خورشید است. امروزه این عقیده وجود دارد که اگر همه کهکشان ها سیاهچاله ای از این نوع نداشته باشند، تعداد زیادی از آن ها که کهکشان راه شیری نیز جزئی از آن است، در مرکز خود چنین سیاه چاله ای را دارند. این سیاه چاله ها دارای خصوصیات عجیبی هستند که آن ها را از همنوعان خود متمایز می کند.
? چرا سیاهچاله ها سیاه می باشند؟
یک موشک برای آنکه سطح زمین را ترک کند باید سریعتر از ????? مایل در ساعت ( ? مایل در ثانیه) حرکت کند. به این سرعت، سرعت فرار از زمین می گویند. اگر راکت سرعتی کم تر از این مقدار داشته باشد، توسط جاذبه به زمین بر می گردد. سرعت فرار از یک سیاه چاله بیش از ?????? مایل در ساعت است پس اگر بخواهیم از آن فرار کنیم، باید سرعتی بیش از این مقدار داشته باشیم. سرعت نور ?????? مایل در ساعت است بنابراین نمی تواند از سیاهچاله ها فرار کند پس این سیاهچاله ها به رنگ سیاه هستند.( به عبارت بهتر دیده نمی شوند. )
ستاره شناسان به کمک اشعه ایکس و تلسکوپ های رادیویی توانسته اند سیاه چاله قدیمی را که در اطراف کهکشان راه شیری است کشف کنند. این سیاه چاله که دارای مسیری نامتقارن است در حال بلعیدن ستاره ای می باشد.
اعتقاد بر این است که این سیاه چاله باقی مانده یک ستاره بسیار بزرگ است که میلیاردها سال پیش زندگی می کرده و از خانه خود به بیرون پرتاب شده و سرگردان در حال حرکت می باشد.
بسیاری از ستارگان منظومه شمسی ما در یک صفحه نازکی به نام صفحه کهکشانی هستند. اگرچه خوشه های گردی نیز وجود دارند که هرکدام دارای صدها هزار ستاره قدیمی هستند و به دور مرکز کهکشان در حرکت می باشند و در مسیری می باشند که از صفحه کهکشانی به دور می باشند.
بنابراین زمانی که یک ستاره تمام سوختش به مصرف رسید در خود فرو می ریزد و در نهایت به سیاه چاله ای تبدیل می شود که دارای چگالی بی نهایت و حجم بسیار ناچیز است و میدان مغناطیسی بسیار قوی دارد.
خداوند در قرآن به این حقیقت مرگ ستارگان( که به خاطر پایان سوختشان است اشاره می کنند) در آن جا که می گویند:
وَإِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ (2)
آنگه که ستارگان به سیاهی می گرایند.
? آیا تمامی ستارگان به سیاه چاله تبدیل می شوند؟
تمامی ستارگان به سیاه چاله تبدیل نمی شوند. ستاره ای که جرمش کم تر از ?.? بار بزرگتر از خورشید باشد، به کوتوله سفید تبدیل می شود. ستاره ای که ?.? تا ? برابر خورشید جرم داشته باشد تبدیل به ستاره نوترونی می شود. تنها ستارگانی که جرمشان بیش از ? برابر خورشید باشد به سیاهچاله تبدیل می شوند.
سیاه چاله ها آن قدر جرمشان زیاد است که نور نمی تواند از آن ها عبور کند و چون چیزی سریع تر از نور نمی تواند حرکت کند، هیچ چیز از سیاهچاله نمی تواند بیرون بیاید.
خداوند به این موارد قسم یاد می کنند تا تائید کنند که قرآن از طرف پروردگار نازل شده است. به آیات ?? تا ?? سوره تکویر که در بالا آمده است نگاهی دوباره بیاندازید.
این نوع تاکید که در این آیات به کار رفته است و خداوند با قسم از آن ها یاد کرده، به خاطر اهمیت سیاهچاله ها است که در واقع ستارگان مرده در حال حرکتی می باشند و نوری از خود تولید نمی کنند و هرچه سرراهشان باشد می بلعند. قرآن مجید از آن ها به "پاک کنندگان" یاد می کند که در تطابق کامل با عملکرد آن ها از لحاظ علمی است.
دانشمندی غیر مسلمان که نام سیاهچاله را برای این پدیده گذاشته است، بسیار مناسب این نام را انتخاب کرده است. اگرچه او هرگز قرآن نخوانده است ولی همان نامی را بر آن ها نهاده که قرآن با آن نام آن ها را خوانده است. این نشان دهنده آن است که قرآن تا چه حدی به حقایق علمی که امروزه کشف می شود نزدیک است. این دانشمند این چنین این پدیده را تعریف کرده " آنچنان نیروی جاذبه ای دارند که مانند یک جاروبرقی نامرئی کیهانی هستند و آن چنان مواد اطراف خود را جذب می کنند که حتی نور نیز نمی تواند ازآن بیرون بیاید."
کلمه قرآنی خُنَّسِ در آیه ?? سوره تکویر را در عربی می توان به جاروبرقی ترجمه کرد.
زمانی که سیاه چاله ها از لحاظ علمی تعریف شدند، دقت قرآن مجید در تعریف آن ها تنها در سه کلمه بیشتر مشخص می شود. قرآن سیاه چاله ها را با خصوصیات زیر تعریف می کند:
?) آن ها در حال حرکت می باشند.( همان گونه که علم می گوید).
?) آن ها وقتی شناسایی شدند، دارای حجاب می باشند. ( همان طور که علم می گوید نور نیز نمی تواند از آن ها عبور کند.)
?) آن ها همه چیز را می بلعند.
در صدر اسلام آنگاه که خداوند روزه را بر مسلمانان واجب نمود، حکم روزه و شرایط آن، چنان بود که اگر شبِ ماه رمضان مسلمانى را خواب مىربود، خوردن و آشامیدن بر او حرام مىشد و نیز در تمام ماه مبارک رمضان آمیزش با همسران در روز و شب تحریم شده بود.
روزی از روزهای ماه رمضان آن دوران، مسلمانی از یاران پیامبر خدا صلى الله علیه و آله به نام ابن جبیر که پیرمرد ناتوانى بود، و تمام روز را روزه داشت،
هنگام افطار بعد از یک روز پر مشغله و همراه با کولهباری از خستگی به خانه خود برگشت، هنگام افطار بعد از یک روز پر مشغله و همراه با کولهباری از خستگی به خانه خود برگشت و همچنان که منتظرِ پهن شدن سفره افطار بود و همسرش رفته بود تا برایش غذا حاضر نماید، خوابش برد. وقتى بیدار شد، مطابق حکم خداوند او دیگر اجازهی خوردن نداشت لذا افطار نکرد و با همان حال به رختخواب رفت و شب را به صبح رساند.
ایام، ایام جنگ خندق بود و مسلمانان مشغول حفر گودال به دور شهر بودند، مرد داستان ما، صبح در حالى که روزهی دیروزش را به روزهی امروز چسبانده بود براى کندن خندق به دوستان مجاهد خود پیوست. اما در گرماگرم کار سرو قامت این مرد بزرگ از شدت ضعف و گرسنگى، بر زمین افتاد و بیهوش شده.
همه دور مرد جمع شده بودند و همه سخت نگران حالش بودن. اوضاع چنان بود که پیامبر اکرم وقتی بالاى سرش آمد، دلِ نازک و پر مهر او نیز از دیدن این منظره به درد آمد و تأثّر تمام سینهاش را درنوردید.
آنچه بر سر ابن جبیر آمده بود موجب شد تا خداوند احکام روزه را تغییر دهد و فرمان کند که: أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَةَ الصِّیَامِ الرَّفَثُ إِلَى نِسَآئِکُمْ هُنَّ لِبَاسٌ لَّکُمْ وَ أَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ عَلِمَ اللّهُ أَنَّکُمْ کُنتُمْ تَخْتانُونَ أَنفُسَکُمْ فَتَابَ عَلَیْکُمْ وَ عَفَا عَنکُمْ فَالآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُواْ مَا کَتَبَ اللّهُ لَکُمْ وَ کُلُواْ وَ اشْرَبُواْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّواْ الصِّیَامَ إِلَى الَّلیْلِ وَ لاَ تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنتُمْ عَاکِفُونَ فِی الْمَسَاجِدِ تِلْکَ حُدُودُ اللّهِ فَلاَ تَقْرَبُوهَا کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ آیَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ
همبستری با زنانتان در شب ماه روزه بر شما حلال شد آنها پوشش شمایند و شما پوشش آنهایید خدا میدانست که شما به خویشتن خیانت میورزید، پس توبه شما را بپذیرفت و شما را عفو کرد اکنون با آنها همبستر شوید و آنچه را که خدا بر شما مقرر گردانیده است انجام دهید، و بخورید و بیاشامید تا رشته روشن صبحدم در تاریکی شب آشکار شود و روزه را به شب برسانید و چون در مسجد اعتکاف کنید، با زنان همبستر مشوید اینها حدود فرمان خداست، پیشتر نیایید، خدا آیات خود را اینچنین بیان میکند، باشد که به پرهیزگاری برسند.
و اکنون در کتاب مقدس خداوندگار، قرآن مجید، این آیه، آیهی 187 سورهی بقره میباشد.
در این زمینه روایتى نیز به ما رسیده است - که معاذ بن جبل از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم نقل مى کند - و در آن به بسیارى از موانع دعا اشاره شده است (2) در آن روایت پیامبر اکرم اشاره به باطن اعمال فرموده اند؛ آن هم باطنى که حتى از دید و علم ملائکه حامل اعمال مخفى مى ماند.
ما در این جا این روایت را نقل به معنى نموده و مورد بحث خود را در این مقطع نقل مى نماییم و از ذکر آنچه که فعلا مربوط به مبحث ما نیست صرف نظر مى نماییم .
از جمله موانع قبولى اعمال (به طور مطلق) که قطعاً شامل دعا نیز مىشود، اینها را مىتوان نام برد :
1- غیبت برادران دینى .
2- عملى که بنده به وسیله آن در پى کسب منفعت دنیایى باشد.
3- تکبر بر خلایق .
4- خود بزرگ بینى و عجب .
5- حسد نسبت به آنان که به علم و عمل اشتغال دارند.
6- عدم شفقت و ترحم نسبت به دیگران .
7- عملى که بنده به واسطه آن ، قصد معروف شدن در بین مردم را دارد.
8- عمل را به خاطر خدا به جا نیاورده است .
9- زبان او موجب ایذاء دیگران است .
10- گناهان خود را بر عهده دیگران مى گذارد.
11- با بزرگداشت خود دیگران را تحقیر مى نماید.
12- با پاک جلوه دادن خود، به آلودگى دیگران اشاره مى نماید.
13- به واسطه دنیا مى خواهد آخرت را تاءمین کند.
14- به دیگران فحاشى مى نماید.
15- در حضور دیگران به نجوا مى پردازد.
16- در او نسبت به مردم حالت گزندگى است .
موارد ذکر شده مجموعه اى است از موانع قبولى اعمال ، به خوبى روشن است که این ها موانع دعا هم هستند، زیرا دعا خود عملى است که عبادت بوده و موجب قرب الهى مى گردد و اگر مورد قبول واقع شود، به دنبال خود اجابت هم دارد؛ ولى اگر مردود گردد مضمون آن نیز مقبول نشده و قهرا به اجابت نخواهد رسید.