»» حکایت
نقل است که یکی با بشر مشورت کرد که: دو هزار درم حلال دارم ، می خواهم که به حج بروم .
بشر گفت: تو به تماشا می روی . اگر برای رضای خدای می خواهی کاری انجام دهی وام چند فقیر که از پرداختش عاجز شده اند بپرداز یا به یتیمی و یا به خانواده ی بی بضاعتی بده که راحتیی که به دل ایشان برسد از صد حج با ارزش تر است.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 86/7/9 :: ساعت 8:48 صبح )
»» د نیا طلبان
دنیا طلبان ز حرص مستند همه
موسی کش و فرعون پرستند همه
آن عهد که با خدای بستند همه
از دوستی حرص شکستند همه
منسوب به شیخ ابو سعید ابوالخیر
__._,_
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 86/7/9 :: ساعت 8:45 صبح )
»» «(1)دردواره ها»
درد های من
جامه نیستند
تا زتن در آورم
چامه و چکامه نیستند
تا به رشته ی سخن درآورم
نعره نیستند
تا زنای جان برآورم
دردهای من نگفتنی است
دردهای من نهفتنی است
دردهای من
گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که چین پوستینشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نامهایشان
جلد کهنه ی شناسنامه هایشان
درد می کند
من ولی تمام استخوان بودنم
لحظه های ساده ی سرودنم
درد می کند
انحنای روح من
شانه های خسته ی غرور من
تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است
کتف گریه های بی بهانه ام
بازوان حس شاعرانه ام
زخم خورده است
دردهای پوستی کجا ؟
درد دوستی کجا ؟
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 86/7/9 :: ساعت 8:44 صبح )
»» قلب جغد پیر شکست
جغدی روی کنگره های قدیمی دنیا نشسته بود . زندگی را تماشا می کرد.
رفتن و رد پای آن را و آدم هایی را می دید که به سنگ و ستون به در و
دیوار دل می بندند. جغد اما میدانست که سنگ ها ترک می خورند ستون ها
فرو می ریزند درها می شکنند و دیوارها خراب می شوند. او بارها و بارها
تاج های شکسته غرورهای تکه پاره شده را لابلای خاکروبه های کاخ دنیا
دیده بود. او همیشه آوازهایی درباره ی دنیا و نا پایداری اش می خواند و
فکر می کرد شاید پرده های ضخیم دل آدم ها با این آواز کمی بلرزد
روزی کبوتری از آن حوالی رد می شد . آواز جغد را که شنید گفت:"بهتر
است سکوت کنی و آواز نخوانی . آدم ها آوازت را دوست ندارند می گویند
بد یمنی و بد شگون و جز خبر بد چیزی نداری
قلب جغد پیر شکست و دیگر آواز نخواند.
سکوت او آسمان را افسرده کرد.
آن وقت خدا به جغد گفت :" آواز خوان کنگره های خاکی من
پس چرا دیگر آواز نمی خوانی؟"
جغد گفت :" خدایا آدم هایت مرا و آوازهایم را دوست ندارند."
خدا گفت:" آوازهای تو بوی دل کندن می دهد و آدم ها عاشق دل بستن اند .
دل بستن به هر چیز کوچک و هر چیز بزرگ.
تو مرغ تماشا و اندیشه ای! و آن که می بیند و می اندیشد به هیچ چیز دل نمی بندد
دل نبستن سخت ترین و قشنگ ترین کار دنیا است.
اما تو بخوان و همیشه بخوان که آواز تو حقیقت است و طعم حقیقت تلخ."
جغد به خاطر خدا باز هم بر کنگره های دنیا می خواند.
از کتاب بال هایت را کجا جا گذاشتی- عرفان نظر آهاری
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 86/7/2 :: ساعت 2:37 عصر )
»» مردی که جهان را نجات داد
نه! اشتباه نکنید این فرد نه یک سیاستمدار بود و نه سازمان بینالمللی.
برای اینکه این پست را شروع کنم باید داستان را از اول مرور کنیم و به تاریخ اول سپتامبر سال 1983 برگردیم:
اول سپتامبر سال 1983 بود و جنگ سرد بین ابرقدرتهای جهان -شوروی و آمریکا- با شدت تمام دنبال میشد. یک هواپیمای خطوط هوایی کره از فرودگاه جان اف کندی نیویورک به مقصد سئول کره جنوبی حرکت میکرد.
در نیمه راه ، هواپیمای مسافری به اشتباه وارد حریم هوایی شوروی شد. جتهای روسی به این هواپیما نزدیک شدند. خلبانان جتهای روسی نمیدانستند که هواپیما حاوی مسافرهای عادی است ، آنها به هواپیما اخطار کردند که اگر خودش را معرفی نکند ، به آن شلیک خواهند کرد ولی در نهایت پاسخی دریافت نکردند.
گفته میشود در واقع پرسنل پرواز هواپیما اخطار جنگندههای روسی را دریافت نکرده بودند ، البته تا به امروز تئوریهای زیادی در این مورد وجود دارد. یک ساعت گذشت و جتها همچنان ، هواپیما را همراهی میکردند تا اینکه از مقامات روسی دستور رسید که هواپیما نابود شود. این کار انجام شد و در نتیجه 269 مسافر کشته شدند.
بعد از اینکه همه متوجه فاجعه شدند ، مقامات روسی سعی کردند عمل خود را توجیه کنند ولی رونالد ریگان رییس جمهور وقت آمریکا روسها را بربر دانست و کار آنها را «جنایتی علیه بشر که نباید فراموش شود» تلقی کرد.
تنش بین ابرقدرتهای به حداکثر خود رسیده بود و نظامیان هر دو جبهه در حالت آمادهباش نظامی قرار گرفته بودند.
در یک شب سرد در 26 سپتامبر سال 1983 ، استانیسلاو یوگرافوویچ پتروف - یک سرهنگ دوم نیروهای موشکی استراتژیک- سر کارش بود او به جای همکارش که به علتی نتوانسته بود در محل کار ظاهر شود ، پست میداد و آسمان شوروی را پایش میکرد.
کمی از نیمهشب گذشته بود که پتروف هشداری از یک کامپیوتر گرفت : یک موشک اتمی از سوی آمریکا شلیک شده و مقصدش مسکو است.
پروتکل نظامی از پیش تعریفشده روسها در چنین شرایطی این بود که همه سلاحهای اتمی برای انجام یک ضد حمله به صورت سریع و آنی فعال شوند و پس از آن به مقامات نظامی و سیاسی اطلاع داده شود.
صدای آلارمها در پناهگاهی که پتروف در آن بود به گوش میرسید و نورهای قرمز به نشانه شناسایی موشک اتمی آمریکاییها به وسیله ماهوارههای روسی همه جا روشن بودند.
ولی پتروف حس میکرد هشدار کامپیوترها درست نباشد ، او فکر کرد که اگر آمریکا واقعا قصد حمله به شوروی را داشته باشد از همه موشکهایش استفاده میکند و با پرتاب صرفا یک موشک ، فرصت ضدحمله را به روسها نمیدهد.
لحظاتی بعد استرس در پناهگاه بیشتر شدو همه افسرها در تشویش بودند چرا که کامپیوترها ، موشکهای دوم ، سوم ، چهارم و پنجم را هم شناسایی کرده بودند.
پتروف دو راه پیش رو داشت : به غریزهاش اعتماد کند و همه اخطارهای کامپیوترها را ناشی از اشتباه آنها بداند و یا طبق پروتکل نظامی ، سیستم موشکی شوروی را فعال کند و آغازگر جنگی شود که بیشک موجب مرگ میلیونها نفر میشود.
پتروف کار اول را انجام داد. با گذشت دقایقی معلوم شد که حق با پتروف بوده است. همه اینها ناشی از خطای کامپوتر و نقص در یک قطعه چند دلاری بود. پتروف حالا یک قهرمان بود ، او از جنگ اتمی پیشگیری کرده بود ، افسران دور و برش ، تصمیم شجاعانه او را ستودند.
ولی مقامات کرملین اینگونه فکر نمیکردند ، او به هر حال از پروتکل نظامی تخطی کرده بود ، اگر تصمیم او اشتباه از آب در میآمد ، جان میلیونها نفر از شهروندان شوروی را به خطر میانداخت. بنابراین تصمیم گرفته شد که پتروف به بازنشستگی پیش از موعد برود ، با حقوقی حدود 200 دلار در ماه!
تا سال 1988 به خاطر حفظ اسرار نظامی کسی از تصمیم قهرمانانه پتروف آگاه نشد ، در این زمان یکی از افسران حاضر در آن پناهگاه کتابی در مورد واقعه نوشت و همه چیز را توضیح داد.
قرار است در سال 2008 مستندی با عنوان «مردی که دنیا را نجات داد» ساخته شود.
هیچ کس نمیداند که اگر پتروف ،آن افسر 44 ساله ،آن شب در آن پناهگاه نبود ، چه اتفاقی میافتاد و باز کسی نمی تواند حدس بزند اگر همکار آقای پتروف آن روز در شیفت خودش حاضر میشد چه تصمیمی میگرفت ولی مسلم است که پتروف بیشتر از هر شخص دیگری باعث نجات جان انسانها شده است.
شاید اگر ان تصمیم پتروف نبود ، الان من و شما در پشت مانیتورهایمان در حال نوشتن و خواندن این پست نبودیم.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 86/7/2 :: ساعت 2:33 عصر )
»» دستبدار از طعام مایده جان رسید
آمد ماه صیام، سنجق سلطان رسید دستبدار از طعام مایده جان رسید
جان ز قطعیتبرست، دست طبیعتببست قلب ضلالتشکست لشکر ایمان رسید
لشکر «والعادیات» دستبه یغما نهاد ز آتش «و الموریات» نفس به افغان رسید
البقره راستبود موسى عمران نمود مرده از و زنده شد چونک به قربان رسید
روزه چون قربان ماست زندگى جان ماست تن همه قربان کنیم جان چون به مهمان رسید
صبر چو ابریستخوش، حکمتبارد ازو زانک چنین ماه صبر بود که قرآن رسید
نفس چون محتاج شد روح به معراج شد چون در زندان شکست جان بر جانان رسید
پرده ظلمت درید، دل به فلک بر پرید چون ز ملک بود دل باز بدیشان رسید
زود از این چاه تن دستبزن در رسن برسر چاه آب گو: یوسف کنعان رسید
عیسى چو از خر برست گشت دعایش قبول دستبشو کز فلک، مایده و خوان رسید
دست و دهان را بشو، نه بخور و نى بگو آن سخن و لقمه جو، کان به خموشان رسید
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 86/6/27 :: ساعت 1:23 عصر )
»» شعر
ای کـبوتر از آشیان کرانه کردی
بی سبب چرا ترک آشیانه کردی
یادی از رفـــــــیقان آشنا نکردی
زین مکان که با عاشــقان درآن چمیدی از آن چه دیدی
ناگهان چرا ســــــوی دیگران پریدی
ترک یار نالان و تـــرک خانه کردی
بد گــــــــمان گـــــــــشتم بر تو باری
بـــــی وفــــــــــــا نــــبودی به یاری
در کف بازان شکاری به صد زخم کاری همانا دچاری
از فراقت من می کنم شیون
دلــــــبر من نگارین پر من
کــی بود جانا کز وفا گردی
هــــــمسر من نشینی بر من
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 86/6/27 :: ساعت 1:20 عصر )
»» یک شبی بیدار شو دولت بگیر...
"
هیچ گاه با چشم غیر مسلح به خورشید نگاه نکنید"
این جمله را از دو گروه می توان شنید. یکی پزشکان و دیگری عرفا.
پزشکان آن را برای سلامتی جسم تجویز می کنند و عرفا برای سلامتی روح. اما چه زیباست زمانی که خورشید خود پرده از چشمانمان بردارد و بگوید یک ماه فرصت دارید که به من نگاه کنید و در این یک ماه اگر چشمتان به دیدن من عادت کرد دیگر می توانید برای همیشه حایل را بر دارید.
اما برای من مدتی است که هر سال این زیبایی با تلخی خاصی همراه است.هر سال که می گذرد تنها تفاوتی که حاصل می شود اضافه شدن یک سال به شمار سال هایی است که روزه نگرفته ام.
در یک کلام:
آه از این لطف به انواع عتاب آلوده!
پ.ن.1: قبل از نوشتن پست تک تک کسانی که منو می شناسن و اینارو ممکنه بخونن رو توی ذهنم مرور می کردم. فقط بهشون می گم:
شرمنده!!!
پ.ن.2: بدون شرح 2!
طریق کام بخشی چیست ترک کام خود گفتن کلاه سروری آن است کز این ترک بردوزی
پ.ن.3: ماه رمضان و سفره افطار با صدای م. ر. شجریان لطف بیشتری پیدا می کنه.با شنیدن " ربنا" معروف یاد ابیات آغازی قصاید سعدی می افتم:
کردی هر آنچه حق خداوندی تو بود ما در خور تو هیچ نکردیم "ربنا"
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 86/6/27 :: ساعت 1:18 عصر )
»» دوست دارد یار این آشفتگی
کمی دیر رسیدند.اول خانمش را جایی که ویلچرش جا می شد مستقر کرد, بعد هم آرام به سمت صندلی ها حرکت کرد. هیچ وقت فکر نمی کردم از دیدنش اینقدر خوشحال شوم.بعد از روبوسی کنار من نشست.
-"درسته که می گن توی انگلیس وضع معلولین خیلی خوبه؟"منتظر تاییدم بود.
-"بله,امکانات فوقالعاده است.همه جا مناسب سازی شده ,همه جا بالابر یا درهای اتومات ویژه معلولین یا چراغ قرمزهای مناسب سازی شده (برای افراد ناشنوا) یا...وجود داره ولی... ولی خود معلولین پیگیر کاراشون نیستند یعنی اونا فقط مصرف کننده های خوبی هستند,جنب و جوش ندارند."
همچنان با محبت نگاهم می کرد.لبخندی زد و گفت:
"نفس حرکت کردن خودش قشنگه"
این حرفش منو یاد کلی بیت انداخت مثلآ :
موجیم و وصل ما از خود بریدن است ساحل بهانه ای است، رفتن رسیدن است
پ.ن۱:اگر به من بگن که اگر بخواهی در 2 مراسم افطاری شرکت کنی,اون دو تا چی هستن,بعد از سفره خانواده که برای هر کس زیباترین سفره است (بخصوص اگر دور باشی), سفره افطار 5شنبه باوری ها را انتخاب می کنم. چقدر دوست داشتم مراسم امسالشون رو می بودم و یه کمک کوچکی می کردم.بخصوص من که روزه ...
پ.ن۲: از صمیم قلب برای اون زوج محترم آرزوی خوشوقتی و خوشبختی می کنم و از خدا می خواهم همه خواسته هاشون رو براورده کند,خواسته هایی که اگه براورده بشن همه معلولین کشور هم امکانات خواهند داشت و هم جنب و جوش!
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 86/6/27 :: ساعت 1:16 عصر )
»» گردباد
شاید گردباد نشانهای باشد برای ما که بر گِرد دنیای زندگیمان
که می چرخیم بدانیم هر آنچه را که زمینی ست فانی ست،
باید آنها را از وجود زندگی بَرکَند و آسمانی شد!
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 86/6/27 :: ساعت 1:4 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ
مرنجان و مرنجعزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) استسعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلامسبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلامپیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلامامام حسین علیه السلام در آیینه زیارتپیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»[عناوین آرشیوشده]