سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که عوض را باور کند ، در بخشش جوانمرد بود . [نهج البلاغه]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» خاک مست

ز خاک من اگر گندم برآید
از آن نان گر پزی مستی فزاید
خمیر و نانوا دیوانه گردد
تنورش بیت مستانه سراید
اگر بر گور من آیی زیارت
تو را خر پشته ام رقصان نماید
میا بی­دف به گور من برادر
که در بزم خدا غمگین نشاید
مرا حق از می عشق آفریده است
همان عشقم اگر مرگم بساید
منم مستی و اصل من می عشق
بگو از می بجز مستی چه آید


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 86/6/17 :: ساعت 9:2 صبح )
»» چند بیت شعر


سوختم باران بزن شاید تو خاموشم کنی              شاید امشب سوزش این زخم ها را کم کنی

 آه باران من سراپای وجودم آتش است              پس بزن باران بزن شاید تو خاموشم کنی

ـــــــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــــــــ ـــــ


نگاه کسانی که پرواز را نمی فهمند 

 هر چه بیشتر اوج بگیری ، کوچکتر خواهی شد .

ـــــــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــ
 

هرگز برای عاشق شدن، به دنبال باران و بهار و بابونه نباش. گاهی در انتهای خارهای یک کاکتوس به غنچه ای می رسی که ماه را بر لبانت می نشاند



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 86/6/17 :: ساعت 9:1 صبح )
»» آتش سوزنده

آن آتش سوزنده که عشقش لقب است
در پیکر کفر و دین چو سوزنده تب است
ایمان دگر و کیش محبت دگر است
پیغمبر عشق نی عرب و نی عجم است
ابوسعید ابوالخیر


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 86/6/17 :: ساعت 8:59 صبح )
»» عاشق

عاشق به یقین دان که مسلمان نبود
در مذهب عشق کفر و ایمان نبود
در عشق دل و عقل و تن و جان نبود
هر کس که چنین باشد نادان نبود
 
شیخ ابوسعید ابوالخیر


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 86/6/17 :: ساعت 8:58 صبح )
»» چشمهامونو باز کنیم

My mom only had one eye.  I hated her... she was such an embarrassment.
مادر من فقط یک چشم داشت . من از اون متنفر بودم ... اون همیشه مایه خجالت من بود
 
She cooked for students & teachers to support the family.
اون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می پخت
 
There was this one day during elementary school where my mom came to say hello to me.
یک روز اومده بود  دم در مدرسه که به من سلام کنه و منو با خود به خونه ببره
 
I was so embarrassed.
How could she do this to me?

 خیلی خجالت کشیدم . آخه اون چطور تونست این کار رو بامن بکنه ؟
 
I ignored her, threw her a hateful look and ran out.
 به روی خودم نیاوردم ، فقط با تنفر بهش یه نگاه کردم وفورا  از اونجا دور شدم
 
The next day at school one of my classmates said,
"EEEE, your mom only has one eye!“
روز بعد یکی از همکلاسی ها منو مسخره کرد و گفت  هووو .. مامان تو فقط یک چشم داره
 
I wanted to bury myself.
I also wanted my mom to just disappear.

فقط دلم میخواست یک جوری خودم رو گم و گور کنم .  کاش زمین دهن وا میکرد و منو ..
کاش مادرم
 یه جوری گم و گور میشد...
 
So I confronted her that day and said, " If you"re only gonna make me a laughing stock, why don"t you just die?!!!"
روز بعد بهش گفتم اگه واقعا میخوای منو شاد و خوشحال کنی چرا نمی میری ؟
 
My mom did not respond...
اون هیچ جوابی نداد....
 
I didn"t even stop to think for a second about what I had said, because I was full of anger.
 حتی یک لحظه هم راجع به حرفی که زدم فکر نکردم ، چون خیلی عصبانی بودم .
 
I was oblivious to her feelings.
احساسات اون برای من هیچ اهمیتی نداشت
 
I wanted out of that house, and have nothing to do with her.
دلم میخواست از اون خونه برم و دیگه هیچ کاری با اون نداشته باشم
 
So I studied real hard, got a chance to go to Singapore to study.
 سخت درس خوندم و موفق شدم برای ادامه تحصیل به سنگاپور برم
 
Then, I got married.
I bought a house of my own.
I had kids of my own.

اونجا ازدواج کردم ، واسه خودم خونه خریدم ، زن و بچه و زندگی...
 
I was happy with my life, my kids and the comforts
 از زندگی ، بچه ها و آسایشی که داشتم خوشحال بودم
 
Then one day, my mother came to visit me.
تا اینکه یه روز مادرم اومد به دیدن من
 
She hadn"t seen me in years and she didn"t even meet her grandchildren.
اون سالها منو ندیده بود و همینطور نوه ها شو
 
When she stood by the door, my children laughed at her, and I yelled at her for coming over uninvited.
وقتی ایستاده بود دم در  بچه ها به اون خندیدند و من سرش داد کشیدم که چرا خودش رو
 دعوت کرده که بیاد اینجا  ، اونم  بی خبر
 
I screamed at her, "How dare you come to my house and scare my children!"
GET OUT OF HERE! NOW!!!“

 سرش داد زدم  “: چطور جرات کردی بیای به خونه من و بجه ها رو بترسونی؟!
 
گم شو از اینجا! همین حالا
 
And to this, my mother quietly answered, "Oh, I"m so sorry. I may have gotten the wrong address," and she disappeared out of sight.
اون به آرامی جواب داد : “ اوه  خیلی معذرت میخوام مثل اینکه آدرس رو عوضی
اومدم “ و بعد فورا رفت واز نظر  ناپدید شد .
 
One day, a letter regarding a school reunion came to my house in Singapore .
یک روز یک دعوت نامه اومد در خونه من درسنگاپور برای شرکت درجشن تجدید دیدار
دانش آموزان مدرسه
 
So I lied to my wife that I was going on a business trip.
 ولی من به همسرم به دروغ گفتم که به یک سفر کاری میرم .
 
After the reunion, I went to the old shack just out of curiosity.
بعد از مراسم ، رفتم به اون کلبه قدیمی خودمون ؛ البته فقط از روی کنجکاوی .
 
My neighbors said that she died.
همسایه ها گفتن که اون مرده
 
I did not shed a single tear.
ولی من حتی یک قطره اشک هم نریختم
 
They handed me a letter that she had wanted me to have.
اونا یک نامه به من دادند که اون ازشون خواسته بود که به من بدن
 
"My dearest son,
I think of you all the time. I"m sorry that I came to Singapore and scared your children.

 ای عزیزترین پسر من ، من همیشه به فکر تو بوده ام ، منو ببخش که به خونت تو سنگاپور  اومدم و بچه ها تو ترسوندم ،
 
I was so glad when I heard you were coming for the reunion.
 خیلی خوشحال شدم وقتی شنیدم داری میآی اینجا
 
But I may not be able to even get out of bed to see you.
 ولی من ممکنه که نتونم از جام بلند شم که بیام تورو ببینم
 
I"m sorry that I was a constant embarrassment to you when you were growing up.
وقتی داشتی بزرگ میشدی از اینکه دائم باعث خجالت تو شدم خیلی متاسفم
 
You see........when you were very little, you got into an accident, and lost your eye.
آخه میدونی ... وقتی تو خیلی کوچیک بودی تو یه تصادف یک چشمت رو از
دست دادی
 
As a mother, I couldn"t stand watching you having to grow up with one eye.
به عنوان یک مادر نمی تونستم تحمل کنم و ببینم که تو داری بزرگ میشی با یک چشم
 
So I gave you mine.
بنابراین چشم خودم رو دادم به تو
 
I was so proud of my son who was seeing a whole new world for me, in my place, with that eye.
برای من افتخار بود که پسرم میتونست با اون چشم  به جای من  دنیای جدید رو بطور کامل ببینه
 
With my love to you,
با همه عشق و علاقه من به تو
Your mother.
مادرت


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 86/5/7 :: ساعت 1:13 عصر )
»» چگونه دیگران را برنجانیم!


انتقاد، سریع ترین راه برای رنجاندن آدم ها و ویران کردن دوستی هاست. «من» انسان، آنچنان شکننده است که یک طرد شدگی، مانند یک پتک بر آن عمل می کند. به محض این که مورد انتقاد قرار می گیریم، دست به توجیه می زنیم، سرزنش می کنیم، داد و فریاد راه می اندازیم و اغلب صحنه را ترک می کنیم.

انسان، توانایی قابل ملاحظه ای دارد که خود را همیشه طرف بی گناه هر قضیه ای ببیند. روان شناسان معتقدند که حتی شرورترین جنایتکاران هم خود را ملامت نمی کنند. اگر این امکان برایتان وجود داشته باشد که به بخش ویژه جنایتکاران خطرناک در زندان سری بزنید و با جانیان و تجاوزگران مصاحبه کنید، متوجه می شوید که همه آنها یا بی گناه هستند یا به خاطر یک سوءتفاهم زندانی شده اند.

انتقاد، مخرب و ویرانگر است. وقتی منشی شما کارش را به خوبی انجام نمی دهد، انتقاد او را تنبل تر می کند. اگر کودک شما تختخوابش را خیس می کند، انتقاد باعث خواهد شد که این شب ادراری حالت مزمن پیدا کند. به طور کلی انتقاد، انسان را فلج می کند، خشم می آورد و تحریک می کند.

تمام مطالب عرض شده ، در رابطه با انتقاد به گونه ای ناشیانه است.

اگر می خواهید برای اصلاح طرف مقابل از او انتقاد کنید،این سه عامل را فراموش نکنید:

1 - از تحسین شروع کنید:

اگر شخصی به شما بگوید «عالی به نظر می رسی، بلوزت خیلی قشنگه، جورابت هم به لباست می آید، فقط باید کفشت را واکس بزنی» ، احتمالاً زیاد رنجیده نخواهید شد و احساس خواهید کرد که طرف انتقادگر هم در جبهه شماست. تحسین، مثل شکریست که داروی تلخ را دلپذیر می کند البته منظور، تحسین و تمجید خالصانه است و نه چاپلوسی و تملق.
شما همیشه می توانید در هر کسی، چیزی برای تحسین پیدا کنید.

2 - بنا را بر گوشزد کردن بگذارید:

«من» آدمی به گونه ای است که ترجیح می دهد به جای «گفته شدن» به او «گوشزد» شود. وقتی به کسی گوشزد می کنیم که «می خواهم چیزی بگویم که شرط می بندم خودت می دانی».
در اینجا به جای این که فهم و بصیرت شخص را زیر سؤال ببریم، حافظه اش را هدف قرار داده یم و اغلب مردم از کم حافظه بودن ناراحت و دگرگون نمی شوند.

بنابراین شاید بهتر باشد که برای رساندن مطلب خود از عباراتی از این قبیل استفاده کنید:

«یادم هست که تو قبلاً این کار را خوب انجام می دادی»، «شاید موقتاً فراموش کرده باشی» و یا «شاید تا همین حالا این فکر به نظرت رسیده باشد که...»

3 - خود شما به داشتن مشکل مشابه اعتراف کنید:

دردناکی انتقاد معمولاً به خاطر به وجود آمدن احساسی است که به فرد می گوید: «من بهتر از تو هستم.» اگر شخصی به شما بگوید که «تو همیشه دیر می کنی!» آیا شما بلافاصله در خزانه خاطرات خود به دنبال تعداد دفعاتی که آن شخص برای شام، ناهار، کلاس و سینما و... تأخیر داشته، نمی گردید؟ وقتی شما به مشکلی اعتراف می کنید: «یکی از عیب هایی که من دارم و سعی می کنم برطرفش کنم، تأخیر است. انگار تو هم اغلب دیر به سر قرارهایت می رسی...» حال پذیرفتنش آسان تر می شود.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 86/5/3 :: ساعت 10:36 صبح )
»» نیمرو بخور، ولی لذت ببر

راه‌های رسیدن به یک زندگی خلاق

سال‌های زندگی خلاق باید از قبل پیش‌بینی شود. مهم نیست که چند سال از عمر خود را پشت سرگذاشته‌اید. در جوانی، میان‌سالی و هر سنی که هستید برنامه‌ای برای زندگی خود بریزید. مهم این است که همین حالا دست به کار شوید.

نکته ی مهم این است که باید در برنامه‌ریزی، خود را به عنوان انسانی که در این جهان زندگی می‌کند در نظر بگیرید هر روز عمر را به مفهوم واقعی کلمه زندگی کنید و از گرفتاری‌‌های زندگی ترسی به‌دل راه ندهید.

زندگی کردن در تمام لحظات عمر را یاد بگیرید. به جزییاتی که زندگی شما را هیجان می‌بخشد بهای بیشتری بدهید .
بدانید که خوردن نان و نیمرو هم لذت‌بخش است. باید احساس لذت را در جزیی‌ترین امور زندگی پیدا کنید.

سال‌های عمر شما، علی‌رغم مشکلات، محدودیت‌ها و خطرات که البته وجود دارد می‌تواند پربار و لذت‌بخش باشد. اگر این را باور کنید، خوشبختی در دو قدمی شماست.

افسوس خوردن را فراموش کنید و بدانید که دیگران هم مثل شما شکست‌ها و نا‌کامی‌هایی داشته‌اند.

حال به مهم‌ترین نکاتی که در ایجاد زندگی خلاق، موثر واقع می‌شوند، اشاره می‌کنیم:

اولین گام برای رسیدن به زندگی خلاق، داشتن تصویر ذهنی سالم است. اگر بخشی از زندگی را تلف کرده‌اید خود را به ‌خاطر آن سرزنش نکنید. شما کامل و بی‌عیب و نقص نیستید. برای آن‌که سلامت و شادابی را به زندگی وارد کنید احتیاج به تصویر ذهنی سالم دارید. باید احساس کنید که انسانی ارزشمند هستید. تصویری که هر کس از خود دارد و به عبارتی، آن طور که خود را می‌بیند، روی قضاوتی که از خویشتن و از دنیایش دارد تأثیر می‌گذارد. برای رسیدن به خلاقیت باید فعالیت خود را دو چندان کنید . باید به خود ببالید که می‌توانید به هدف‌هایتان برسید. احساس مثبت داشته باشید و کارهای مفید انجام دهید، همچنین برای قبول کمبودها و شناخت محدودیت‌هایی که دارید تلاش کنید باید واقع‌گرا باشید و با واقع‌بینی خود را آن طور که هستید در نظر بگیرید و با این حال اجازه ندهید که روحیه بدبینی و منفی‌گرایی بر وجود شما مسلط شود. اگر کسی شما را آن‌قدر دوست داشته باشد که از خودگذشتگی نشان دهد و شما را از بحرانی که در آن گیر کرده‌اید نجات دهد باز هم نمی‌تواند به جای شما زندگی کند. نمی‌تواند به جای شما تصمیم بگیرد، نمی‌تواند به طور کامل شریک غم‌ها و شادی‌های شما باشد و از همه این‌ها گذشته نمی‌تواند توانایی موفقیت یا شکست را در شما ثبت کند. از او برای این که خود را قبول داشته باشید یا دست رد به سینه خود بزنید کاری ساخته نیست. تنها تصویر ذهنی شما چنین قدرتی دارد. تنها تصویر ذهنی است که می‌تواند به شما احساس اعتماد و اطمینان ببخشد.

با تقویت روزانه تصویر ذهنی خویش، برای زندگی خلاق آماده می‌شوید و خود را شایسته خوشی‌های زندگی می‌دانید و از آن به سود خود استفاده می‌کنید.
برای این که در خود تفکر و روحیه مثبت به وجود آورید باید طرز تلقی و برداشت خود را نسبت به رویدادهای زندگی تغییر دهید تنها در این صورت است که می‌توانید به کشمکش‌های درونی خود خاتمه دهید و از یک روحیه شاد و پربار بهره‌مند شوید.

اقلیت افراد خلاق، مثبت هستند. آنان کسانی هستند که در میان تردید و نا‌امیدی‌ها، جرقه امید و خوش‌بینی را روشن نگه می‌دارند. اقلیت خلاق به پیشرفت فرهنگ معتقدند.

گام بعدی برای رسیدن به زندگی خلاق داشتن هدف است.

برای لذت بردن از زندگی، هدف داشته باشید. زندگی مجموعه‌ای از هدف‌هاست و مساله، رسیدن به آن‌هاست. آیا با توجه به آنچه در درون شما می‌گذرد می‌توانید به هدف‌هایتان برسید یا نه. اگر خسته و دلسرد هستید از هدف‌هایتان غفلت نکنید. هر روز قدمی به جلو بردارید و این پیشرفت روزانه را احساس کنید و بدانید که وسعت و دامنه هدف مهم نیست، مهم هدفی است که برای خود انتخاب کرده‌اید. در جویبار روان زندگی به حرکت ادامه دهید و برای رسیدن به هدف‌هایتان تلاش کنید. جاری باشید، حرکت کنید، اگر شما به هدف نرسید هدف به شما می‌رسد. مهم سمت حرکت شماست.مهم این است که به پیش می‌روید و این پیشرفت را احساس می‌کنید.

واژه هدف برای بسیاری از افراد، حاوی مفهومی منفی است زیرا اغلب با وسواس و فشار و تنش و رقابت با دیگران همراه بوده است.

برای کامجویی از هدف‌هایتان، آن‌ها را به صورت علایم راهنما بنگرید که به مسیری ویژه اشاره می‌کنند تا تمرکزی دقیق به وجود آورند و شما را به تحرک وادارند. راه رسیدن به هدفتان به خودتان بستگی دارد. می‌توانید در طول راه بسیار جدی و منظم باشید و تمام توجه‌تان را به رسیدن به هدفتان معطوف کنید یا بیاسایید و راحت باشید.

برای توفیق در کارها هیچ‌چیز به اندازه اعتقاد و ایمان به توانستن، موثر نیست. اگر از انجام کاری بترسید و فکر کنید که قادر به انجا آن نیستید تحت هیچ شرایطی آن کار را به نحو مطلوب نمی‌توانید انجام دهید.
اگر ملاحظه می‌کنید که شما در یک کار موفق نمی‌شوید و هستند کسانی که در همان کار به موفقیت‌های کافی دست یافته‌اند، این را بدانید که عیب در شماست. آن که موفق است ایمان دارد که می‌تواند موفق شود و شما هنوز این یقین را به دست نیاورده‌اید.

در مورد هدف‌های کوتاه مدت واقع‌بین باشید. هدف‌هایی قابل دسترس برای خودتان تعیین کنید تا دچار دلسردی نشوید. بهتر است در آغاز کار، گام‌هایی کوچک و مطمئن بردارید تا اعتماد به نفس پیدا کنید. در مورد هدف‌های بلندمدت، گسترده و آرمان‌گرا باشید. بگذارید تخیل‌تان بگسترد و عالی‌ترین را انتخاب کنید. توجه‌تان را بر جوهر هدفتان متمرکز کنید. نگران جزییات نباشید زیرا جزییات ممکن است تغییر کنند. در مورد هدف‌هایتان وسواس به خرج ندهید.
مترصد پیروزی باشید و در هر کاری که می‌کنید تنها به آن بیندیشید. اگر امروز موفق نشدید اگر علی‌رغم همه تلاش‌ها امروز به پیروزی نرسیدید از نو شروع کنید و آن‌قدر مداومت به خرج دهید تا موفق شوید. نیروی خلاق خود را به کار اندازید و در جهت موفقیت گام بردارید.

انعطاف‌پذیر باشید. شاید دریابید که بسیاری از هدف‌هایتان عوض می‌شوند اما در مهم‌ترین هدف‌ها همواره جوهری هست که یکسان بر جا می‌ماند. به یک شیوه خاص اکتفا نکنید، هرگاه احساس کردید روشتان کارساز نیست، شیوه خود را تغییر دهید.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 86/5/3 :: ساعت 10:33 صبح )
»» هرگز تو را نخواهم بخشید!

 

 

بسیاری از افراد تصور می کنند که داشتن روح گذشت و بخشش، دلیل سستی اراده و تزلزل است. مثلاً اگر بدرفتاری پدرشان را نبخشوده اند، کار درستی انجام داده اند؛ زیرا این مشکلی بوده که خود پدر ایجاد کرده و خودش هم چوب اخلاق و رفتارش را می خورد و باید بخورد. حال آنکه این را نمی توان مشکل پدر محسوب کرد، بلکه دقیقاً مشکل خود شخص است! هنگامی که ما فکر " گذشت وعفو" را از سرمان بیرون می کنیم، در واقع مشکلی را برای خود به وجود آورده ایم . بیشتر اوقات، شخصی را که ما "مقصر" قلمداد کرده ایم، آسوده و آرام به زندگی خویش ادامه می دهد و کمترین اعتنایی هم به ما نمی کند، چون در اصل خبر ندارد که در سر ما چه می گذرد و ما چگونه در محکمه ذهنی خویش او را متهم و محکوم ساخته ایم.

اگر روحیه عفو و بخشش نداشته باشیم و به این گفته زیبا توجه نکنیم که: " کسانی را که نسبت به شما تعدی روا می دارند، ببخشایید و از گناه آنان در گذرید" طبعاً در رنج و عذاب و بدخلقی و ناراحتی ، زندگی را سر خواهیم کرد و همواره بهانه ای برای قهر کردن و از  مردم بریدن پیدا خواهیم نمود. داشتن روحیه " گذشت" سبب می شود که ما از نظر روانی، شاد و راحت باشیم و اطرافیان و نزدیکان و آشنایان خود را با چوب ملامت از خویش نرانیم.

لازم به ذکراست که افکار بد جسم را نیز ناتوان و بیمار می کند. علاوه برآن، تا زمانی که دیگران را مسئول و مقصر گرفتاری ها و بدبختی ها و اصولاً غم و غصه خود به شمار آوریم، آشکارا از زیر بار مسئولیتی که در قبال خویش و زندگی خود داریم، شانه خالی خواهیم کرد. دیگران را سرزنش و شماتت کردن، باری از دوش ما بر نخواهد داشت. هنگامی که تصمیم می گیریم دست از مقصر شناختن دیگران برداریم، به طور ناگهانی متوجه می شویم که اوضاع و احوال ، رو به راه و کارها بهتر می شود. ایراد گرفتن و سرزنش کردن ، عذر و بهانه و دستاویزی است برای این که وارد عمل نشویم و از مقابله با حقیقت سرباز زنیم. شخصی  ممکن است بگوید: " من شما را تا حدودی می بخشم، اما خطایی را که مرتکب شده اید، همچنان در ذهن نگاه می دارم تا بعداً سرفرصت به حسابتان برسم." بخشش و گذشت واقعی چنین نیست، بلکه پاک کردن حسابها با خود و دیگران است.

البته درک این نکته از اهمیت خاصی برخوردار است که باید تا آنجا که می توانیم به بهترین وجه زندگی کنیم و بدانیم چگونه می توانیم این مهم را به انجام رسانیم. ما اغلب در راهی که طی می کنیم دچار اشتباهات کوچک و بزرگی می شویم و گاهی اوقات به سبب سوء تفاهمات و اطلاعات غلطی که کسب می کنیم، از مسیر درست زندگی به بیراهه می افتیم و یا دست به کارهای احمقانه  می زنیم ؛ با این حال برای شناخت بهترین راه از هیچ تلاش و کوششی خودداری نخواهیم کرد. والدین تا آنجا که از دستشان بر می آمد، سعی در تربیت ما کردند و براساس اطلاعات و معلوماتی که کسب کرده بودند و نمونه ها و مثالهایی که در اختیار داشتند، وارد قلمرو ناشناخته ای به نام مقام و جایگاه پدری یا مادری شدند. حال اگر بخواهیم به خاطر قصوری که ناخواسته و ندانسته در مورد تربیت ما مرتکب شده اند دائماً آنها را سرزنش و ملامت کنیم، کاری عبث و بی فایده انجام داده ایم.

برخی افراد عادت کرده اند که اهمال های پدر و مادر را هرگز فراموش نکنند و تمام عقب افتادگی ها و بیچارگی هایشان را نتیجه ی کوتاهی آنها بدانند. گویی با زبان بی زبانی چنین می گویند:

" این گناه شماست که من چنین تنها و بدبخت مانده ام  و قدرت هیچ کاری را ندارم و غمگین هستم. پس حالا رنج و عذابی را که در زندگی می کشم تماشا کنید. دیگر چه می خواهید." ملامت کردن دیگران ما را به هیچ جایی نمی رساند. گذشته ها، گذشته است و هر قدر در باره آن فکر و خیال کنیم راه به جایی نخواهیم برد و تغییری درآن به وجود نخواهیم آورد. سرزنش و شماتت، آب و هوا را عوض نخواهد کرد، چنانکه ملامت و عیبجویی از مردم نیز ما را به جایی نمی رساند.

ولی هنگامی که عفو و گذشت را در زندگی بر می گزینیم، اصل عالی و پرشکوهی را در مسیر حیات خود به  جریان می اندازیم. اگر ما عوض شویم، دیگران هم عوض خواهند شد. اگر ما برخورد خود را با دیگران تغییردهیم، آنها هم رفتار خود را با ماعوض خواهند کرد. به هر حال، از همان لحظه ای که تصمیم می گیریم دیدگاه خود را دگرگون سازیم، دیگران نیز واکنش مطلوب و مساعدی را نشان خواهند داد و توقعاتی را که از ایشان داریم تا حد امکان برآورده خواهند ساخت. زمانی که دیگران را می بخشیم سطل زباله ای را که درون آن پر از کینه، حسادت، دلخوری، توهین و بالاخره تمام چیزهایی است که به نوعی باعث ناراحتی ما شده اند، از وجود خود جدا می سازیم و دیگر مجبور به حمل آن در تمام لحظات زندگیمان نیستیم. چون بیشترین کسی که از بوی این سطل زباله در عذاب است، خودمان هستیم. با " بخشودن"، یاد می گیریم که در زمان حال زندگی کنیم و زندگی پر از شادی و سرور و زیبایی را برای خود ترسیم نماییم و متوجه این موضوع باشیم که همه ما مرتکب اشتباه می شویم ، با این حال همه ی ما شایسته مهر و محبت هستیم.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 86/5/3 :: ساعت 10:31 صبح )
»» ببخشم یا نبخشم ،مسأله این است


و من می بینمش

استاده آن سوتر

بغل بگشوده من را سوی خود می خواند، اما

وای از این بغضی که در سینه ست

نگاهم می کند

می خواندم

من در سکوتی سرد می مانم

برایش پاسخی؟؟ هرگز

غروری کور فرمان می دهد، خاموش

و اینک یک سلام و دست مهری تا که بفشارد

دو دست خالی من را

و دستانم، که انگشتان تنهای مرا در خویش، می کاود

نگاهش می دود تا پشت چشمانم

دو پلک بسته ام راه نگاهش را، چه بی رحمانه می بندد

نگاه مهربانش پشت پلک بسته ام، در می زند، اما

نباید چشم بگشایم

که می ترسم، بلزرد قلب من

فرمان دهد، آغوش بگشایم

دوباره باز، می خواند مرا

و می خواهد که پیوندی زنم من

این طناب الفت دیرینه را اکنون

درون سینه ام غوغاست

دلم می خواهد آغوش محبت را به رویش، باز بگشایم

ببخشم، تا رها گردم من از دردی

که هر لحظه مرا رنجور می سازد

دلم پر می کشد تا او

دوباره، حس تاریکی مرا فریاد می آرد

ولی نه

او دلت را سخت آزرده ست

چه باید کرد؟

خدا می بخشد، اما من نمی بخشم!!!؟؟

با که این را می توانم گفت

دلم می خواست من را او بخواند

تا بگویم، دوستش دارم

بگویم، من دعا کردم بیاید بار دیگر

تا ببخشد او، ببخشم من

تا شروع دیگری باشد

ولی اکنون که او برگشته، می خواند مرا

اینک، کلام مهربانی بر زبان من، نمی آید

دلم می خواهد او باور کند، دیگر برایم نیست

اما هست

و می ترسم که از چشمانم، این را او بفهمد

چشم می بندم

نگاهش باز می کوبد، به پشت پلک های بسته ام

اما، نباید چشم بگشایم

دلم می خواهد او باور کند بغض مرا دیگر

و او باید بفهمد، خاطرم را سخت آزرده ست

و نور روشنی، در من به نجوا باز می گوید

ولی آخر تو هم ای خوب، بد کردی

و او را هم، تو آزردی

نمی دانم

ولی حالا که او بخشیده

باید او بفهمد، من نمی بخشم

که من این هدیه را، آسان نخواهم داد

جدالی در درونم می کند غوغا

میان این دو من

آیا کدامین من، در این پیکار خواهد برد؟

چه می شد من رها می گشتم از این کینه ی جانسوز

و می بخشیدم او را

نه

خودم را

که بیش از او، خودم در رنج خواهم بود

که تلخی نبخشیدن

به کام لحظه هایم، زهر می ریزد

و می میراند این اوقات زیبا را

وای صد افسوس

گذشت یک فرصت دیگر

و آن لبخند پرمهرش، چه نابشکفته، می خشکد

زپشت پرده ی اشکم، کنون من رفتنش را باز می بینم

خدایا!

کاش یک بار دگر، من را بخواند او

و آغوش محبت را به رویم، باز بگشاید

سلام و دست و لبخندی

تا که شاید من…

آه از این بازی نازیبای بی فرجام

میان بودن و نابودن یک فرصت دیگر

ببخشم یا نبخشم، مساله اینست



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 86/5/3 :: ساعت 10:30 صبح )
»» "علل فرار کودکان و نوجوانان از خانه"

یکی از عمده ترین نگرانی های والدین، زمانی است که کودک آنها گم شود یا از خانه فرار کند. در این شرایط والدین دامنه ای از احساسات را تجربه خواهند کرد. تنش و فشاری که این وضعیت ایجاد می کند و عکس العملهای مختلفی که والدین، خانواده، دوستان و پلیس به این وضعیت نشان می دهند ممکن است به سطح بحرانی برسد و حتی خود این واکنش ها باعث بحران بیشتری در خانواده شود. 


"انگیزه های خیابانی شدن کودکان و نوجوانان"

  1. برای اجتناب از تجربه هیجانی یا پیامدی که در آینده نزدیک در انتظارشان است.

  2. برای اجتناب از تجربه دردناک و ناخوشایند تکرار شونده در زندگیشان.

  3. برای پیشگیری در از دست دادن فعالیتها، روابط یا دوستی هایی که با ارزش یا مهم تلقی می شوند.

  4. زندگی با افراد دیگری که حمایت کننده، مشوق و فعال هستند.

  5. متوقف کردن آنچه انجام می داده یا درصدد انجام آن بوده اند.

 

مشکلاتی که خطر خیابانی شدن بچه ها را افزایش می دهد .

1.      سوء استفاده یا مورد غفلت قرار گرفتن کودک.

2.      استفاده از الکل یا داروهای روانگردان.

3.      طلاق یا جدایی هایی که به شیوه مناسب انجام نشده است.

4.      رفتار نافرمانی مقابله ای که با تخیلات مربوط به روابط رمانتیک یا رفاقت با گروه همسالان ضد اجتماعی ترکیب شده است.

5.      مرگ در خانواده که برخورد مناسبی با آن نشده است.

 

"روابطی که از خیابانی شدن جلوگیری می کند"

  1. هرگز از کنایه یا نگرش منفی که نشان دهنده بی احترامی به نوجوانان باشد استفاده نکنید.

  2. هرگز صدایتان را بالا نبرید یا فریاد نزنید، به خصوص وقتی که فرزندتان صدایش را بالا می برد، یا فریاد می زند.

  3. وقتی فرزندتان عصبانی است، فریاد می زند و خشمگین است، آرام و ساکت بمانید و تماس چشمی با او داشته باشید، منتظر بمانید تا آرام شود.

  4. وقتی فرزندتان در حال صحبت کردن یا تشریح موضوعی می باشد حتی اگر نظرش مورد تأیید شما نیست، حرف او را قطع نکنید، منتظر بمانید تا صحبتش تمام شود.

  5. با او خودمانی باشید و به سادگی به او بگویید که درکش می کنید و این به معنی موافقت با او و تسلیم شدن در برابر نظریات وی نیست.

  6. هرگز فرزندتان را، دروغگو، دزد، بچه، کم شعور، بی صداقت، خودخواه، غیر دوست داشتنی و احمق خطاب نکنید، این کلمات کمک کننده نیستند، بلکه ممکن است او کلمات منفی شما را تداعی کند و یا حتی با کلمات بدتری جواب شما را بگوید.

  7. به نوجوانان خود بگویید که شما حرفهای او را درک می کنید و اگر منظور او را درک نکردید به او بگویید مطمئن نیستیم منظور شما را درک کرده ام یا نه، از او بخواهید تا دوباره توضیح بدهد.

  8. وقتی مطمئن هستید که منظور فرزندتان را درک کرده اید ولی با او هم عقیده نیستید به او بگوئید من فکر می کنم که منظور شما را درک کرده ام ولی با شما موافق نیستم، فکر می کنم ما می توانیم همدیگر را درک کنیم ولی مجبور نیستم که موافق نظرات یکدیگر باشیم.

  9. به خاطر داشته باشید، شما می توانید با نظر فرزندتان موافق باشید، اما این گفته شما به این معنی نیست که او اجازه انجام هر کاری را دارد.

  10. سعی نکنید عدم توافق خود را با نظرات فرزندتان با بحث کردن توجیه کنید.

  11. وقتی نوجوان شما از ادامه صحبت خودداری کرد از او بپرسید، آیا چیز دیگری هست که بخواهد به شما بگوید.

  12. وقتی عصبانی یا ناراحت هستید به فرزند خود بگوئید "من ناراحت و عصبانی هستم، و نیاز به استراحت و زمانی برای فکر کردن به این موضوع دارم، بعداً با تو صحبت خواهم کرد".

  13. کمک گرفتن از یک متخصص در امر روان شناسی را در نظر داشته باشید.

  14. اگر پدر و مادر هر دو با فرزند خود صحبت می کنید، باید مواظب باشید که فرزندتان فرصت صحبت کردن به اندازه هر دو نفر را داشته باشد، صحبت والدین باید مساوی یا کمتر از صحبت فرزند باشد.

پدر و مادر عزیز!

"فرزندان ما امانت های الهی هستند، در شکوفایی این غنچه های با طراوت بکوشیم."



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 86/5/3 :: ساعت 10:26 صبح )
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

مرنجان و مرنج
عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 1059
>> بازدید دیروز: 133
>> مجموع بازدیدها: 1367244
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
کنج دل🩶
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
دانشجو
(( همیشه با تو ))
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه
سلام
بخور زار
اشک شور
منتظران

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





































































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب