افسردگی، به معنای پژمردگی است. پژمردگی، یکی از بدترین علل رفتاری در تغییر حالات روحی، روانی است .
علائم بیماری
عدم انگیزه، عدم تحرک، انزواطلبی، عدم نشاط ، خیره شدن به نقطه ای مبهم، میل به خودکشی، پریشان حالی، پرخاشگری، عدم تعادل، فراموشی، نشنیدن و یا عدم توجه به صحبت های دیگران، تکرار مکررات و یا میل به شنیدن مجدد خبر و یا توضیح، خواب زیاد و یا کم، علاقه مندی به موسیقی های آرام و غمگین و...
پژمردگی، به طور معمول به دو صورت: ناگهانی و تدریجی غالب می گردد ولی برحسب پژوهش های صورت گرفته بالاترین سطح آمار موجود به تدریجی بودن افسردگی، دلالت می کند.
این بیماری، مختص انسان ها نیست و نباتات و حیوانات را هم در برمی گیرد و لذا این بیماری در شکل و عنوان کلی آن، بر همه موجودات زنده جهان، صدق می کند.
باید توجه داشت که:
در نهاد و سرشت هر موجودی، به دلیل دوری از ذات احدیت، حالتی به نام انتظار وجود دارد که این انتظار به خاطر طولانی بودن مدت آن، نوعی افسردگی را در نهاد موجودات زنده ،نهادینه می کند. چرا که کل موجودات جهان به دلیل هجران و دوری از خالق و صاحب اصلی خویش یعنی پروردگار متعال از یک نوع انتظار و غم درونی رنج می برند.
شما دقت کنید به خودتان و یا دیگرانی که دیده اید و یا حتی بارزترین نمونه آن کودکی شیرخوار که در آسایش کامل به سر می برد بازهم گاه او را در غم بخصوصی مشاهده خواهید کرد و متعجب می شوید چگونه این کودک شیرخوار نیز اینگونه به اندیشه فرو رفته است؟!... و این همان است که بدان اشاره شد یعنی هجران. بنابراین زمینه افسردگی در نهاد همه موجودات جهان وجود دارد.
اما در انسان ها:
بیدار کردن و شدت دادن به این غم درونی به عواملی باز می گردد که به دو دسته اولیه (نهادینه شده) و ثانویه تقسیم می گردد.
عوامل اولیه (نهادینه شده) عبارت اند از:
1 ـ اندیشه زیاد
2 - اندیشه کم
3 ـ بعد جسمانی
4 ـ گناهان و عدم ارتباط با ذات احدیت
عوامل ثانویه:
1ـ افکار منفی و مزاحم
2 ـ داروها ، غذاها و نوشیدنی ها
3 ـ مواد مخدر و مسکر و دخانیات و هوای آلوده
4 ـ آپارتمان نشینی و عدم استفاده از طبیعت و آفتاب
5 ـ عدم تحرک و ورزش
6 ـ زیاد گوش دادن به موسیقی های غمگین
7 ـ داشتن مشکلاتی خاص در زندگی که لاینحل مانده اند
8 ـ استفاده زیاد از تلویزیون
9ـ مطالعه زیاد بیمارگونه بخصوص مطا لب منفی، حادثه ای و داستان های غمگین
10ـ نداشتن مدیریت و برنامه ریزی در امور مختلف زندگی
11ـ تماشای زیاد غروب به جای تماشای طلوع خورشید
12 ـ دوربودن از چیزی یا کسی ، مرگ عزیزان و طلاق
13 ـ نداشتن ارتباط با اجتماع ، اقوام و خانواده
14 ـ احساس حقارت نسبت به دیگران و نقش تربیتی خانواده
15ـ نداشتن و یا کم بودن مطالعه بخصوص مطا لب مثبت، شاد و آموزنده
16ـ حسادت زیاد و وجود افراد منفی و افسرده در اطراف، (موقعیت زمانی و مکانی)
17ـ نرسیدن به آرمان ها
18 ـ رنگ های تیره
19ـ بیماری ها
20 ـ تکنولوژی و موبایل و دستگاه هایی که میدان مغناطیسی ایجاد می کنند.
چه کنم؟
بهترین راه پیشگیری است. چرا که افسردگی، بیماری روحی است و اگر روح گرفتار شود، رهاشدن او بسیار مشکل خواهد بود. |
بنابراین، اگر کوشش شود که هریک از عوامل 20 گانه افسردگی را بشناسیم و از گرفتارشدن به آنها فرار کنیم و یا لااقل کمتر در تیررس آنها باشیم بزرگترین و اولین کمک را به خود خواهیم کرد.
اما اگر گرفتار شده اید قبل از مراجعه به پزشک، این موارد را رعایت کنید:
الف) کوشش در جهت شناخت دقیق و آگاهانه عامل و یا عوامل بروز بیماری از طریق تفکر در تاریخچه زندگی و بررسی این که در طول و عرض زندگی خود در معرض کدام یک و یا چند عامل از عوامل فوق قرار گرفته اید.
ب) نیت در اهتمام جدی و پیگیر در جهت برطرف نمودن عامل یا عوامل.
کوشش آگاهانه ای کنید تا هر آنچه را که در زندگی با آنها روبرو شده اید و یا حتی عواملی را که نگران بروز آنها در آینده بوده و یا هستید را بشناسید و به یاد آورید.
در این مرحله ابتدا این عوامل را پس از یادآوری، به صورت فهرست وار بنویسید تا عناوین آنها از یاد شما نروند.
در پایان درباره هریک از این عوامل، شرح کاملی با ذکر تاریخ و مدت آن عوامل ، بنویسید.
در مرحله بعد، به تجزیه و تحلیل هریک از این عوامل بپردازید و توجه کنید:
اولا:ً در کدام مرحله خود شما مقصر بوده اید و اشتباه کرده اید؟
دوماً :چیزها و اشخاص دیگری را که منصفانه می توان مقصر دانست بشناسید.
حال با شناخت عمیق این عوامل با خود عهد ببندید، دیگر دست به دست آنها ندهید. |
ادامه دارد ...
منبع:روان شناسی افسردگی- کوروش درخشان یگانه
آیا فشار کار و زندگی طاقتتان را تمام کرده است؟ آیا تنها تفریح شما نگاه کردن به ویترین مغازه هاست؟ آنهم وقتی با عجله از پیاده رو می گذرید؟ شما هم به ندرت شام شب را به همراه خانواده به بیرون از منزل می روید؟ ترجیح می دهید نان و پنیر و انگور بخورید تا هزینه بالای یک شام را به رستوران بدهید؟ آیا مثل بسیاری از افراد دیگر از پرداخت هزینه های این چنینی احساس گناه می کنید؟ و یا هنگام تفریح و یا بعد از آن احساس رضایت به شما دست می دهد؟ در مورد آخر به خودتان تبریک بگویید.
برای بسیاری از افراد تماشای فیلم، خرید از فروشگاه، لم دادن روی کاناپه، مطالعه کتاب شعر و داستان، حتی خوردن غذا در رستوران به همراه خانواده باعث ایجاد نشاط می شود. معمولاً خانم ها با مختصر خوش گذرانی احساس گناه کرده از عمل خود پشیمان می شوند.
عده ای از افراد بخصوص کسانی که شاغل هستند و در ضمن از والدین پیر خود هم مراقبت می کنند فرصتی برای رسیدگی به خود ندارند و به شدت از خوش گذرانی احساس گناه می کنند. حتی اگر آنها را مجبور کنید برای مثال به استخر بروند و کمی تفریح کنند، همانطور که به پشت ، روی آب خوابیده اند در فکر رتق و فتق امور خویشند. « اول این کار را انجام می دهم، بعد به مدرسه سارا می روم، بعد عکسها را از عکاسی می گیرم و ...»
(من سه فرزند دارم، مادر هستم، همسر هستم، شاغل هستم و ... پس کی باید خودم باشم؟ تنها تفریح من این است که هنگام خواب از پنجره اتاقم به ستاره ها نگاه کنم و لذت ببرم!)
شاید وقت آن رسیده که کمی فکر کنیم. بعضی از ساعات عمر فقط مال ماست و نباید با هیچ فرد دیگری شریک شویم. چقدر ساعات مفید که دیگران از ما دزدیده اند؟! چقدر ساعات ارزشمند که خودمان به دیگران هدیه کرده ایم؟! |
برای گروهی از مردم هر نوع تفریح و لذت با احساس گناه همراه است. جالب اینجاست که همه ما افراد بالغی هستیم و کسی نمی تواند ما را مجبور کند به شکل خاصی زندگی کنیم.
چرا خودمان خود را مجبور می کنیم طوری زندگی کنیم که دیگران بپسندند نه آن طور که احساس لذت کنیم؟ |
بیشتر ما طوری رفتار می کنیم که گویی در " رژیم لذت از زندگی" بسر می بریم! « نه الان نمی توانم بنشینم دیر شده، نه وقت ندارم خانم X منتظر من است، باشه برای بعد ...»
گاهی به تلویزیون نگاه می کنیم ولی چون کار مهم تری را در پیش داریم احساس گناه می کنیم.
آیا احساس گناه و لذت واقعی با هم سازگارند؟!
بعضی می گویند «مگر بچه شده ام » در واقع لذت بردن و خوشحالی را مخصوص دوران کودکی می دانند و بس.
بعضی می گویند« وقتی کارها تمام شد به تفریح می رویم» اما کارها کی تمام می شود؟!
شاید این عمر هدر رفته برای همه ما تجربه شده است. وقت آن رسیده که منطقی باشیم. اگر فکر می کنید سزاوار یک زندگی شاد و بانشاط هستید، کمی به بدن و روحتان استراحت بدهید و با انرژی بیشتر به زندگی ادامه دهید. به راستی از چه چیز لذت می برید؟! آن را به بدنتان هدیه کنید.
به آسمان نگاه کردم. شب قدر اول بود. بدر ماه آب رفته بود و کوچک شده بود. لکههای ابر هم توی آسمان آرام، آرام راه خودشان را میرفتند و گه گاه روی ماه را میپوشاندند. شمع را برداشتم و به اطراف سرک کشیدم خبری نبود، نشستم، رو به قبله دستهایم را بلند کردم هیچکس را نمیتوانستم زودتر از غریبه دعا کنم. از خدا خواستم غریبه به هر آرزویی که دارد برسد. دعا کردم عاقبت به خیر شود. دعا کردم رستگار شود. صدای خش خشی آمد. از جا پریدم و با شمع که دستی برایش حائل کرده بودم تا خاموش نشود، جلوتر آمدم ولی کسی نبود، هنوز کسی نیامده بود.
از همیشه مطمئنتر بودم. موقعهای دیگر گاهی میشد که نمیدانستم با گریه ی بچهها چه کنم. غریبه خیالم را راحت کرده بود. دو سه سالی بود اطمینان قلبم شده بود. سحر به سحر میآمد، بیآنکه بایستد، بیآنکه بیدار شویم یا بیدارمان کند کارش را میکرد و میرفت از وقتی این ماه شروع شد شادی من هم شروع شد. نه به خاطر اینکه اگر نمیتوانستم غذای بچهها را تهیه کنم غریبه به دادم میرسید. از اینکه زیر این آسمان پرستاره کسی هست که به من و بچههایم فکر میکند خوشحال بودم. کنار شادی، امسال کنجکاویام هم گل کرده بود. پیش خودم فکر کردم من که اینقدر این غریبه را دوست دارم چرا او را نشناسم. از شب اول با خودم قرار گذاشتم اگر آمد از او تشکر کنم و بشناسمش. مردم برای چیزی که به خاطر رختشویی و پخت و پز و کنیزی به من میدهند منت میگذارند، فکر میکنند چون سرپرست ندارم و نیاز دارم باید حتی برای دادن حقم تحقیرم کنند ولی غریبه حتی برای کمک کردن موقعی میآید که خواب باشم... خواب! از بس روزها با زبان روزه کار میکنم ، از اول ماه نتوانستهام بیدار بمانم تا غریبه را ببینم. امروز کمتر کار کردم، زودتر هم آمدم و استراحت کردم تا هم برای شب قدر بیدار بمانم هم... هم غریبه را ببینم. از وقتی شوهرم مرد تنها پشتیبانم بعد از خدا او بود، اگر خدا و دینی هم برایم مانده از صدقه سر همین غریبه است. اگر او نبود معلوم نبود برای سیر کردن این بچهها مجبور به چه کارهایی میشدم. نسیم خنکی وزیدن گرفت. پارچه ی رنگ و رو رفتهای که روی پسرم انداخته بودم کنار رفته بود پوشاندمش و دستی به موهایش کشیدم. یکی دو روز پیش همین پسرم گفت: مامان توی مسجد پیش نماز میگفت ماه رمضان ماه خداست. ما مهمان خدا هستیم که ماه رمضان همیشه غذا داریم نه؟ واقعاً مهمان خدا بودیم. غریبه مثل فرشتهای نازل میشد و نان و خرمایش را میگذاشت و میرفت. فقط چند بار صدای پایش را شنیدم. بار آخری که دویدم دنبالش در پیچ و خم این خرابهها گمش کردم. حتماً میرفت سراغ بقیهی خرابه نشینها، آخر آنها هم مثل ما نان و خرمایشان قطع نمیشد. چشم به راه غریبه بودم که پلکهایم سنگین شد، همانطور که نشسته سرم را به دیوار تکیه دادم.
صدای پایی آمد. همان صدایی که از آخر شب تا حالا منتظرش بودم. آنقدر خوشحال شدم که نفهمیدم چهطور از جا پریدم غریبه از کنار دیوار خرابه به جلوتر آمد، نسیمی وزیدن گرفت. کلههای ابر ماه را پوشاندند شمع را بالاتر آوردم آتش شمع هم در نسیم رقصی کرد و خاموش شد. همه جا تاریک بود.
- سلام غریبه
- سلام! من غریبه نیستم
- درست است تو آشناتر از هر آشنایی. دو سه سال پیش با شوهرم به مسافرتی میرفتیم که نزدیک همین شهر مریض شد و بعد هم ما را تنها گذاشت. توی این بیکسی و تنهایی فقط شما کس و کارم بودهاید.
- کس و کار تو خداست.
- بله بعد از خدا
- دعا کن
- دعا میکنم دعا میکنم که رستگار بشوی، دعا میکنم رئیس حکومت و پیش نماز مسجد و همهی زاهدان مثل تو باشند.
غریبه خم شد چیزی زمین گذاشت و رفت.
ناگهان از خواب پریدم. مردی داشت از خرابه بیرون میرفت. نسیمی وزیدن گرفت. لکههای ابر جلوی ماه را گرفتند. شمع را بلند کردم آتش شمع هم در نسیم رقصی کرد و خاموش شد. سعی کردم شمع را روشن کنم. زبانم... زبانم بند آمده بود. روشن کردم، خاموش شد. روشن کردم، خاموش شد. روشن کردم و دیگر خاموش نشد ولی غریبه رفته بود و گوشهای نان و خرمای همیشگی...
پسرم بیدار بود.
- از کی بیداری ؟
- از وقتی پیش نماز مسجد آمد.
- پیش نماز مسجد؟
- آره شما خواب بودی. پیش نماز مسجد آمد و اینها را گذاشت و رفت.
- چیزی نگفت ؟
- گفت دعا کن
غریبه را ندیدم ولی بالاخره شناختمش. پیش نماز مسجد!
سحر میروم سراغش. سحر خواب ماندم. صدای اذان از دورتر میآمد. بلند شدم و دوان دوان به سمت مسجد آمدم از خرابههای بیرون شهر تا به مسجد برسم عرقم درآمده بود، مسجد شلوغ بود، قلقله بود. از زنی پرسیدم:
- پیش نماز مسجد کیه؟
- پیش نماز؟ پیش نماز را کشتند.
- کشتند؟
زن رفت از هیچ کس نمیشد سؤال کرد همه این سو و آن سو میرفتند. از مسیر رفتنها و آمدنها میشد خانه ی پیش نماز را پیدا کرد. همانجا کنار مسجد همانجا کنار دارالحکومه.
خورشید کم کم از مشرق سرک میکشید که طبیب از خانه پیش نماز بیرون آمد.
- حالش بد است فقط شیر برایش خوب است.
ولولهای افتاد بین جمعیت.
- برویم شیر بیاوریم.
- حکومت چه میشود؟
- تکلیف ما چه میشود؟
بچهها بیدار شده بودند. پسرم آنجا آمده بود و دامنم را میکشید
- چی شده، چی شده؟
- مادرجان غریبهای که...
حرفم را خوردم
- آشنایی که برایمان نان خرما میآورد مریض شده
پسرم بغض کرد باهم برگشتیم خرابه. هرچیزی که ارزشی داشت برداشتم چیزی نشد. موهایم... موهایم را میفروشم فروختم پسرم فهمیده بود شیر برایش خوب است. پول را به پسرم دادم تا شیر بخرد. شیر نایاب شده بود. خیلیها قبلتر از ما شیرها را خریده بودند.
آن روز شب شد ولی شیر پیدا نشد. طبیب میگفت حالش بدتر شده. حال ما هم بدتر شد. آن شب هیچ غریبه و آشنایی خرابه نیامد. فرداهم شیر پیدا نشد. فرداشب هم هیچ غریبه و آشنایی خرابه نیامد. صبح رفتم با هر زحمتی بود کمی شیر پیدا کردم. کاسهی شیر را دست پسرم دادم و با او تا کنارخانهی پیش نماز آمدم. آنجا خیلیها آمده بودند. خیلی از همسایههایمان توی خرابه. خیلیها کاسه ی شیر آورده بودند خیلیها. ولولهای بود.
تو همین ولوله بود که فهمیدم پیش نماز، رئیس حکومت است. یعنی غریبه... نه آشنای همیشگی که هر شب میآمد هم رئیس حکومت بود هم پیش نماز. پسرم خسته شد و خوابش برد کاسهی شیر هنوز دستم بود یک چیزی توی دلم میلرزید و هر لحظه میخواست بیفتد. بغضی به گلویم افتاده بود و هر لحظه میخواست بترکد. چشمهایم را باز کردم. گوشهایم را تیز کردم. صدای شیونی از خانه بلند شد. چیزی که توی دلم میلرزید، افتاد و شکست. کاسهی شیر هم. بغضی که توی گلویم بود، ترکید. دیدی چه شد؟ آخر هم غریبه را ندیدم.
صبر و شکیبایی خصیصه ای قلبی است که می توان با تمرین دقیق آن را به مقدار زیاد گسترش داد. راه مؤثری که من برای عمق بخشیدن به شکیبایی خود پیدا کرده ام ایجاد دوره های تمرین عملی است – زمان هایی که برای تمرین هنر شکیبایی در ذهنم سازماندهی می کنم. زندگی خود به کلاس درس تبدیل می شود و برنامه درسی آن شکیبایی است.
می توانید تمرین را با زمان کوتاه پنج دقیقه ای آغاز کنید و به مرور زمان، ظرفیت شکیبایی تان را بالا ببرید. با گفتن «بسیار خوب، در پنج دقیقه بعدی ، به خودم اجازه نمی دهم چیزی مرا ناراحت کند. شکیبا خواهم بود.» با خودتان کار را شروع کنید. آنچه که خواهید فهمید واقعاً شگفت انگیز است. نیّت شما برای شکیبا بودن، به ویژه اگر بدانید که آن شکیبایی فقط برای مدت کوتاهی است، بی درنگ توان شکیبایی تان را تقویت می کند. شکیبایی یکی از آن خصیصه های ویژه است که در واقع موفقیت از خود آن تغذیه می کند. وقتی که به موفقیت های کوچکی دست می یابید – پنج دقیقه شکیبایی موفقیت آمیز – در واقع این نکته را می بینید که توان شکیبا بودن را حتـّی برای دوره های زمانی طولانی تر دارید. با گذشت زمان، حتی ممکن است به یک شخص شکیبا تبدیل شوید.
من چون فرندان کوچکی در خانه دارم، امکان زیادی برای تمرین هنر شکیبایی برایم فراهم است. برای نمونه، روزی که هر دو دخترم، هنگامی که می خواهم تلفن های مهم بزنم، مرا سؤال پیچ می کنند، به خودم می گویم «اکنون زمان مهمی برای شکیبا بودن است. برای نیم ساعت بعد تا آنجا که امکان دارد شکیبا خواهم بود» (ببینید، من خیلی کار کرده ام که به نیم ساعت شکیبایی رسیده ام!) از شوخی گذشته، تمرین واقعاً مؤثر است – و در خانواده ما مؤثر بوده است. وقتی که خونسردی خود را حفظ می کنم و اجازه نمی دهم ناراحت و عصبانی شوم، می توانم با آرامش، ولی با استواری ، رفتار فرزندانم را بسیار مؤثرتر از زمانی هدایت کنم که عصبانی می شوم. عمل ساده درگیر کردن ذهن خود به شکیبایی ، به من این اجازه را می دهد که بسیار بیشتر از زمانی که عصبانی هستم و تمام وقت به این فکر می کنم که این موضوع قبلاً اتفاق افتاده و خود را قربانی می دانم، در لحظه حاضر باقی بمانم. مهمتر آن که، احساسات صبورانه من اغلب مسری هستند – این احساسات روی بچه ها اثر می گذارند و آنها نیز بعد خود متقاعد می شوند که اذیت کردن بابا کار جالبی نیست.
شکیبا بودن به من این امکان را می دهد که دیدگاه خود را حفظ کنم. من می توانم حتی در گیرودار وضعیتی مشکل به یاد آورم که آنچه جلو رویم قرار دارد - چالش فعلی من - «زندگی یا مرگ» نیست، بلکه فقط مشکل کوچکی است که باید به آن رسیدگی کرد. بدون شکیبایی، همین ماجرا می تواند به یک حادثه بزرگ همراه با فریاد، سرخوردگی، احساسات جریحه دار و فشارخون بالا تبدیل شود.
ناشکیبایی ارزش این همه دردسر را ندارد. شما چه مجبور باشید با فرزندان و یا رئیس تان و چه با یک شخص یا موقعیت سخت سر و کله بزنید – اگر نمی خواهید که «برای چیزهای کم اهمیت حرص بخورید» - برای شروع، بالا بردن سطح شکیبایی راهی عالی است.
با وجود مشکلات کوچک و بزرگ زندگی ، پیدا کردن جایی آرام و به دور از فشار روانی نه تنها روحیه را تقویت می کند بلکه باعث نجات جان می شود . فشار کاری زیاد ممکن است برای قلب مضر بوده و حتی باعث گرفتگی رگ های آن شود . بررسی های جدید نشان داده است که فشار کاری می تواند باعث ترشح هورمون فشارهای روحی در جریان خون شود که باعث کاهش قدرت دفاعی بدن شده ، و ما را در مقابل آلودگی ها از جمله سرماخوردگی و غیره حساس می کند . بیماری هایی نظیر سوزش معده ، گلو درد ، تنگی نفس و سرطان ، بستگی زیاد به فشارهای روحی دارد ، که حتی می تواند با افزایش سن ، کاهش قدرت حافظه شود .
اما آرامش داشته باشید . راههای شناخته شده ای برای کاهش فشارهای روحی وجود دارد. احتیاجی نیست که شما برای کنترل فشارهای عصبی زندگی خود را پشت و رو کنید ، « بسیاری از مردم می گویند اینقدر گرفتار هستند که فرصت فکر کردن به این فشارها را ندارند . اما واقعیت این است که با آموختن کنترل اعصاب و آرام کردن خــــــــــود ، می توانید احساس آرامش بیشتری کنید .
این هفته یکی از این روش ها را امتحان کنید . بعضی از آنها مؤثر از بعضی دیگر هستند . مهم این است که متوجه برخی از این روش ها شوید و وقتی فشار عصبی در حال افزایش است از آن ها استفاده کنید .
هیچ کاری نکنید
حداقل یکبار در روز حدود 5 الی 10 دقیقه فقط آرام بنشینید و هیچ کاری نکنید . به صداهای اطراف ، به احساسات خود ، خستگی در گردن و شانه و بازو و سینه و دیگر مسائل فکر کنید .
برای عده ای از مردم این کار بسیار سختی است .
فقط آرام نشستن ، ضربان قلب را کم می کند و فشار خون را کاهش می دهد که این دو از عوامل اصلی کاهش فشار عصبی است . این کار می تواند دید شما را عوض کرده و احساس کنترل بر روی حوادث را در شما بیشتر کند . یک روانشناس می گوید : « مطالعات نشان داده است که عصبی ترین مواقع وقتی است که نمی توانیم حوادث را کنترل کنیم . هیچ کس نمی تواند گذشته را تغییر دهد . او می گوید تنها چیزی که هر یک از ما قادر به کنترل آن هستیم زمان حاضر است .» وقتی بیماران من این کارها را تمریـــــن می کنند ، احساس کنترل بیشتری روی خود و کاهش فشار عصبی خود دارند .
بلند بخندید
چیزی را که باعث خنده شما می شود دم دست داشته باشید . مثلاً یک مجموعه چیزهای خنده دار ، و یا صدای فرزند و یا دوست که برای شما فرستاده شده باشد . حتی می توانید چند دقیقه در باره برنامه کمدی محبوبتان فکر کنید .
یک محقق می گوید : یکی از عواملی که فشارهای عصبی را کاهش می دهد برنامه های کمدی و شاد در شب هنگام ، پس از یک روز طولانی است . مطالعات نشان می دهد که خنده خوب باعث کاهش هورمون عصبی « کورتیزول » و « اپی نفرین » شده و احساس ایمنی را افزایش می دهد . یک خنده از ته دل اثرات خوب خود را تا 24 ساعت حفظ می کند ، تا در فرصتی دیگر با دوستان تکرار شود .
حتی توجه به خندیدن در لحظات آینده ، بسیاری از افراد را آرام می کند .
در خود فرو رفتن
وقتی با کاری که به آن تمایل ندارید مواجه می شوید یک موزیک آرام ، کلاسیک ، محلی و یا شاد برای خــــــود بگذارید .
شاد فکر کنید
بر روی فرد و یا چیزی که شما در باره آن نظر مساعدی دارید و به آن توجه می کنید به مدت 15 ثانیه و تا 5 دقیقه تمرکــز کنید . یا تصویری از یک تعطیلات خوب را در ذهن بیاورید . به یک جمله که به شما قوت قلب و اعتماد به نفس می دهد فکر کنید .
این توصیه شبیه جمله های کارت های تبریک به نظر می رسد ، ولی در باره شادی فکر کنید . وقتی ما تحت فشار عصبی هستیم یک فکر آرام کننده می تواند اثر روانی خوبی داشته باشد . یک متخصص که اثر شفا بخش بخشش و عفو را مطالعه می کند می گوید : بسیاری از فشارها ی عصبی که ما با آن مواجه هستیم به علت اثرات منفی احساسی اطراف ما ، مانند احساس بد نسبت به دیگران و عصبانیت به وجود می آید .
اندیشیدن راجع به شخصی که شما نسبت به او عصبانی هستید و یا دوستی که احساسات شما را جریحه دار کرده ، می تواند باعث ایجاد جریان هورمون های فشار عصبی در جریان خون شما شود . اما فکر کردن در باره افراد و چیزهایی که شما آنها را دوست دارید دارای اثر عکس است .
به بیرون بروید
از پشت میز خود و یا هر جای دیگری که هستید برخیزید و ده دقیقه قدم بزنید .
بسیاری از افراد این حس را دارند که قدم زدن به آنها آرامش می دهد. حالا دانشمندان به این حقیقت پی برده اند : کسانی که هفته ای سه الی چهار روز پیاده روی می کنند دارای فشار عصبی کمی هستند و شبها بهتر می خوابند .
موقعی که فکر می کنید عصبی هستید پیاده روی در حد 5 تا 10 دقیقه کافی و مفید است . تحقیقات نشان می دهد که 5 دقیقه پیاده روی یا کمتر ، در زمانی که فشار عصبی بالاست بهترین اثر را دارد .
آرام نفس بکشید
تنفس خود را به مدت 5 دقیقه پایین آورده و در حد 6 نفس عمیق شکمی در دقیقه بکشید . به این صورت که برای پنج ثانیه هوا را وارد ریه کرده و در چهار ثانیه بازدم کنید . در زمانی که احساس عصبی بودن به ما دست می دهد سعی می کنیم نفس های کوتاه و سریع بکشیم . چند نفس عمیق کشیدن باعث می شود که شخص شانه هایش را بالا آورده و با این عمل ماهیچه های منقبض شده را به حالت استراحت در می آورد .
محققین دریافته اند که وقتی افراد یوگا تمرین کرده و یا عبادت می کنند ، تنفس آنها آرام تر می شود و به حد 5 ثانیه دم و 5 ثانیه بازدم می رسد ، که خود با میزان دوره ده ثانیه ای که در فشار خون تغییر می کند برابر است . با تنظیم تنفس به ریتم جریان قلب ، نه تنها فرد احساس آرامش می کند ، بلکه این کار موجب بهبود وضع جریان خون قلب در بدن وی می شود .
اگر روز شما پر از لحظات عصبی و نگران کننده است پزشکان پیشنهاد می کنند که یک علامت سفید روی ساعت مچی و یا ساعت روی میز بگذارید . گاه آن علامت را مشاهده کردید دو و یا سه نفس عمیق بکشید . این کار به طور اعجاب آوری سبب آرامش شما می شود .
با آرامش از خواب بیدار شوید
اگر در آغاز روز با اعصاب خسته کارتان را شروع کنید ، احتمال دارد که تمام روز حالت کسل و عصبی داشته باشید . اگر شما مشکلات روز را با خود به رختخواب ببرید ، ممکن است خواب شما را برهم بزند .
قبل از رفتن به رختخواب و بعد از بیدار شدن در صبح پنج دقیقه تمام بدن خود را در حالت آرام قرار دهید . با امتحان انگشتان پا شروع کرده و آنها را آرام کنید . به سمت بالا بروید ( ماهیچه های پا و ران ) همینطور تا به ماهیچه های صورت برسید .
هر که هستید و هر کجا زندگی می کنید، آرامش را به زندگی خویش دعوت کنید و آن را در ذهن خود جایگزین سازید.
اگر کلام و رفتار شما قرین آرامش باشد، بدون شک این ویژگی به دنیای اطراف شما نیزسرایت خواهد کرد. به خاطر داشته باشید برای رسیدن به این وضعیت، لازم است برخی قابلیت های و یژه را در خود پرورش دهید و شرایط خاصی را در زندگی خویش ایجاد نمایید. رعایت نکات زیر مقدماتی است که به شما کمک می کند در این مسیر گام بردارید:
1) یاد بگیرید که گاه مسائل را رها سازید.
بدین معنا که به هر مسئله ای دائما گره نخورید. وقتی همیشه و همه جا در فکر مسائل خود هستید و به مرور آنها می پردازید، در واقع همیشه بار اضافه ای را با خود حمل می کنید که این خود سبب ایجاد اضطراب و استرس درشما می گردد. بیاموزید که با یک ذهن رها و آزاد زندگی کنید. این امر به شما کمک می کند که با هر محرک کوچک و یا مانع جزئی آشفته نشوید.
2) به خود و خدای خود ایمان داشته باشید.
اگر به خود و خدای خود ایمان داشته باشید، به راحتی از عهده مشکلات زندگی برخواهید آمد و ثابت قدم و مطمئن در راه رسیدن به اهداف خود گام خواهید برداشت.
3) مثبت اندیش باشید.
اگر دیدگاه مثبت اندیشی نداشته باشید، همه چیز می تواند بی فایده و بی ثمر باشد. داشتن نگرش مثبت و امید، بهترین سلاح در مقابل ترس و اضطراب است.
4) نسبت به انتظارات و برنامه ریزی های خود واقع بین و منطقی باشید.
توانایی های خود را در موقعیت های خاص بشناسید و نسبت به عدم توانایی ها و ضعف های خود واقع بین باشید. هرچقدر نگرش شما نسبت به مسائل زندگی منطقی تر باشد، به آرامش بیشتری دست خواهید یافت.
5) نسبت به انسان ها، عشق بی قید و شرط خود را نثار کنید.
شما می توانید از دوستان، هم اتاقی ها و هم کلاسی های خود شروع کنید. یاد بگیرید که آنها را بدون قید و شرط دوست بدارید، درمقابل ضعف های آنها صبور باشید وخطاها و اهمال کاری هایشان را ببخشید. هر چقدر نسبت به دیگران بخشش بیشتری داشته باشید احساس شادی و خرسندی بیشتری را تجربه خواهید کرد.
6) معنای فداکاری را لمس کنید.
دست بخشش داشته باشید ولی انتظار بازگشت نداشته باشید. دیگران را به شیوه خودشان خوشحال کنید. به افراد بی پناه ، یتیم و فقیر کمک کنید. برای آنهایی که خواهان یاری شما هستند پشت و پناه باشید و بدون آنکه منتی بر آنها نهید تکیه گاهشان باشید. هرچقدر بیشتر ببخشایید، از الزامات و قید و بندها بیشتر رها خواهید شد.
7) افکار خود را بازسازی کنید.
در افکار و عقاید خویش نسبت به شخص خود، بازنگری کنید. بیاموزید در مقابل خویشتن صبور باشید و ارزشها، استعدادها و مهارت های خود را ارج نهید. خود را بدون هیچ قید و شرطی دوست بدارید. هرگونه ترس و تردید غیرمنطقی که در مورد خود دارید، کنار بگذارید. اگردیدگاه مثبت و سالمی را در مورد خود داشته باشید یاد خواهید گرفت که خود را بدون قید و شرط قبول داشته باشید.
خوشبینی مفرط و ساده اندیشی برخی زوجین ، این تصور را پیش می آورد که با گذشت چند سالی از زندگی و آشنایی اجمالی هر یک با روحیات همسر، در ارکان زندگی هیچ گونه خللی وارد نمی شود و روابط متقابل آنها و میزان تفاهم ، خود به خود درهمان سطح مطلوب اولیه باقی می ماند و در نتیجه یک نوع آرامش که توأم با نگرش سطحی نسبت به مسائل خانواده می باشد، به وجود می آید . چنین موقعیتی خواه ناخواه ، یک نوع رکود و فقر ارتباطی و اخلاقی را فراهم می آورد و در نتیجه روح های آنها از هم بیگانه تر و دورتر می شود و رفته رفته اولین نشانه های بحران در زندگی خانوادگی به چشم می خورد.
زن و مرد، در این موقعیت با اولین ضربه ها بیدار شده و مضطربانه به اندیشه فرو می روند که اینک چه باید کرد؟
آیا برای نجات زندگی ، کاری می توان کرد؟
آیا پایان روزهای خوش زندگی فرا رسیده است ؟
و بالاخره برای نجات از این بحران، از کجا باید شروع کرد؟
توصیه های تربیتی برای بحران زدایی
1- شخصیت همسرتان هرچه باشد، شما هم نیاز به دوباره سنجی معتقدات خود در مورد زندگی دارید.این باورکه شما هم بی عیب و نقص نیستید، یک نوع آمادگی و انعطاف روحی ایجاد می کند که برای دستیابی به تفاهم ضرورت زیادی دارد.
2- مشکلات زندگی همه یک جور نیستند و از لحاظ موضوع ، عمق و پیچیدگی باهم فرق دارند. از این رو زمانی متناسب با هر کدام برای بحران زدایی مورد نیاز است. هرگز عجولانه و شتاب زده با مشکلات ژرف برخورد نکنید، بلکه اعتقاد داشته باشید که مشکلات به تدریج و به مرور زمان ، شکل می گیرند و برهمین اساس، به صورت تدریجی نیز باید حل شوند.
3- بحران ها و مشکلات زندگی ، محک لیاقت و شایستگی شما به شمار می روند. سعی کنید با عبور از این بحران ، لیاقت ، جدیت و توان خود را به اثبات رسانید .
4- اجازه ندهید حوادث و افراد ، شما را نابود کنند . روحیه ی خود را دستخوش ناملایمات نکنید و قدرت خود را از دست ندهید.
5- دوباره سنجی انتظارات و توقعات شما از همسرتان، در برخی موارد سبب کاهش بحران می شود؛ مثلاً می توانید از خود بپرسید این که من معتقدم " همسرم باید چنین و چنان می کرد."، این " بایدها" از کجا نشأت گرفته اند ؟ و چگونه بایدها به قوانین و مقررات زندگی تبدیل شده اند ؟
این عمل در بررسی امکانات همسرتان و ارزیابی قدرت واکنش او به خواسته های شما ، سودمند است.
6- برای تغییر درروحیه ی همسرتان و در نتیجه مشکل زدایی از زندگی ، برخی شرایط حاکم برخانواده را تغییر دهید؛ مثلاً پیشنهاد یک مسافرت شرکت در مجالس بحث و گفتگوی مذهبی ، تشکیل جلسات خانوادگی ، افزودن برخی برنامه های متنوع به زندگی، و در صورت امکان تغییر در شرایط و ساعات کار و بازگشت به منزل و تغییر الگوهای ارتباطی با همسر، از این قبیل موارد محسوب می شود.
7- قوای حیاتی خودتان را درست مثل پولتان صرفه جویی کنید و این حق را نیز برای همسرتان قائل باشید که اوهم انرژی روانی خود را ذخیره کند و با برخوردهای شکننده ، دچارافسردگی و پیری زود رس نشود.
8- یک فلسفه ی زندگی را که مبتنی بر خوشبینی باشد ، اتخاذ کنید. چنین امری به مهارکردن عواطف و حفظ قوای حیاتی شما، کمک خواهد کرد.
9- سازمان عاطفی خود را به گونه ای مرتب و منظم کنید که مانع از انتقال کلیه ی نگرانی ها و افکار منفی مربوط به کارتان ، به محیط منزل و بالعکس گردد.
10- هر وقت در اثنای گفت و گو با همسرتان احساس کردید که به حالت عصبی نزدیک می شوید ، از ادامه ی بحث خود داری نموده ، در زمان مناسب به بیان بقیه ی مطالب خود بپردازید. پیامبر(ص) فرموده اند : وقتی خشمگین شدی ، خاموش باش ( سند احمد ، سند بنی هاشم ، ح 2425)
11- برای حوادثی که شاید هرگز روی ندهد، خودتان و همسرتان را آزار ندهید.
12- از کاه ، کوه نسازید و مسائل را بزرگ نکنید . بدانید که در زندگی افراد خوشبین ، کاه و کوه ، هر دو وجود دارد ولی در زندگی افراد بدبین ، فقط کوه وجود دارد. زیرا آنها از هر کاهی ، کوهی می سازند و در برابر آن اظهار عجز می کنند.
13- همسرتان، از شخصیتی برخوردار است که نه آن چنان پیچیده است که شناخت او غیر ممکن باشد و نه آن چنان ساده است که نیازمند تلاشی از جانب شما نباشد. شناخت همسرتان امری ممکن و ضروری است . با مطالعه ی مستمر در حالات و روحیاتش ، او را بیشتر و بهتر خواهید شناخت و درنتیجه ، زندگی شما هرگز به لبه ی پرتگاه نزدیک نخواهد شد.
14- در برخی از بحران های زناشویی ، هریک از زوجین با مطرح ساختن خاطرات دردناک گذشته و بیان تألمات روحی خود، مشکل را پیچیده تر می کنند. درحالی که ظاهراً قضایای گذشته ربطی به مشکل امروز آنها ندارد. این کیفیت که نوعی " واپس گرایی" در زندگی مشترک است ، احتمال موفقیت را در گفتگوهای زوجین، از بین می برد.
بهترین فرمول در این گونه موارد این است که هر یک از دیگری صادقانه بپرسد: " برای ازاین به بعد ، از من چه انتظاراتی دارید که من انجام دهم؟ " این پرسش ، پیوند مشکل امروز را با گذشته های دور به کنار می نهد و با طرح یک پرسش مشخص ، در پی پاسخ مشخصی بر می آید و در نهایت مشکل به شیوه ی معقولی حل خواهد شد.
15- تعدادی از زوج های جوان به دلیل آسیبی که در الگوهای ارتباطیشان وجود دارد، نمی توانند به تفاهم برسند. ممکن است این آسیب ، در نحوه ی گفت وگو، همکاری ، برخورد با اطرافیان و یا نظایرآن به وجود آمده باشد، به هر حال در روابط آنها خللی ایجاد می کند. در این گونه موارد حضور فرد سومی به عنوان مشاور می تواند در رفع مشکلات ارتباطی آنها مؤثر باشد .
1. برای دستیابی به آرامش بیشتر، میوه و سبزی خام بخورید. ماست ، شیر، تخم مرغ ، دانه های خوراکی، حبوبات ، فندق و بادام نیز مصرف کنید.
2. بیشترین تنش از سر آغاز می شود نه از تن. پس دراندیشه های خویش سخت گیر مباش.
3. بوی خوش موجب افزایش سروتونین در مغز و پدید آورنده آرامش است.
4. نیایشگاه ها آرام ترین مکان ها هستند. بی توجه به باورهای خویش ، به مسجد ، معبد ، کلیسا و ... روی آور، جایی برای نشستن پیدا کن و در آرامش این مکان ها فرو شو.
5. فک به هنگام استرس سفت می شود. برای رهایی از تنش فک ، سقف دهان را با زبان فشار دهید.
6. پره های آسیاب بادی را تصور کنید که می چرخند. با دستان خویش حرکت پره ها را تقلید کنید و با این کار به آرامش دست یابید.
7. کف دستان خود را بر دو جانب چهره خود قرار دهید ، از لب تا چشمان . بینی خود را بیرون بگذارید و دستان خود را به نرمی بر چهره بفشارید تا آرامش فرا رسد.
8. در جستجوی نکته ای باشید که شما را به خنده وادارد. اگر نیفتادید ، تظاهر کنید که یافته اید و بخندید.
9. مشکلات و تشویش های خویش را بنویسید و ببینید که چگونه موقع خواندن آن ، مشکل شما حل یا ناپدید می شود.
10. در انجام کاری که شما را سخت نگران کرده ، با خود قرار بگذارید که آن را در زمانی دیگر انجام دهید. چنین تدبیری شما را از تشویش می رهاند.
11. تمرکز بر یک جنبش ، صدا ، تصور یا یک اندیشه ، بدون استرس و بدون هراس از پراکندگی ، مراقبه است.
12. اگر بتوانید مسائل کوچک زندگی را سهل بگیرید ، در حل مسائل پیچیده موفق می شوید. در این کار آرامش نهفته است.
13. برای رهایی از استرس دو راه وجود دارد : تغییر نگرش شما به مشکل و تغییر مشکل. تغییر نگرش موجب روشن شدگی است.
14. حواس را تربیت کنید . از گوش برای شنیدن بهترین اثر موسیقی ، از چشم برای دیدار برترین زیبایی و.... بهره بگیرید.
15. به هنگام استرس ، به تماشای درختی بلند و زیبا بنشینید .
16. کلام یا صدایی بی معنی اما خوش نوا برگزینید. در مکان های آرام و به هنگام آرامش ، آن کلام یا نوای انتخابی را که راز شماست ، بی صدا بر زبان جاری سازید.به هنگام اضطراب- گه گاه و نه همیشه- چشم های خود را ببندید و کلام راز انگیز را بر زبان جاری سازید.
17. زمانی را به تماشای قالی ها و کاشی کاری های زیبای ایرانی اختصاص دهید؛ این کار را تکرار کنید. از میان این نقش ها، نقشی را که با جان شما سازگارتر است برگزینید و آن را با دقت به خاطر بسپارید. به هنگام استرس چشمان را ببندید ؛ سه بار آرام تنفس کنید و جز بدان نقش ، به چیزی دیگر نیندیشید.
18. نهایتِ داشتن ، داشتن آرامش باطنی و بردباری است .
19. در گذشته زندگی کردن ، شما را از " حال " و توجه به آینده باز می دارد . زمانی که نیاز به شادی دارید اکنون است .
20. بسیاری از ناراحتی های ما ناشی از این است که خود را در کارهای یکنواخت محبوس کرده ایم ، کارهایی که مرتب باید تکرار کرد . به دنبال تنوع و تغییر بگردید تا از کسالت و افسردگی نجات یابید .
شاد باش! دنیا پر از آفتاب است
غالباً در زندگی اتفاق هایی می افتد که واقعاً از اختیار ما خارج است. فعالیت شرکتی که ما در آن کار می کنیم محدودتر می شود و ما را کنار می گذارد، همسرمان از ما جدا می شود، یکی از اعضای خانواده بیمار می شود، یکی از نزدیکانمان می میرد و یا دولت جلو یکی از طرح های ما را می گیرد و ...
در چنین شرایطی است که حس می کنیم کاری از دستمان ساخته نیست و نمی توانیم بهبودی در وضع خود ایجاد کنیم.
وقتی راه تازه ای را امتحان می کنیم تمام توانایی های خود را به کار می گیریم و باز به هدف خود نمی رسیم، غالباً از این که به کوشش تازه ای دست بزنیم می ترسیم. چرا؟
علتش این است که از رنج گریزانیم! هیچ کس دلش نمی خواهد شکست بخورد. اغلب ما پس از چندبار تلاش و تقلا نومید می شویم و دست از کوشش می کشیم! و در این وقت است که شما خود را درمانده می پندارید. اما در اشتباهید. شما قادر به انجام کارهایی هستید که می توانید از همین امروز شروع کنید. توماس ادیسون می گفت: «من دلسرد نمی شوم زیرا هر اشتباهی که می کنم مرا یک قدم به جلو می راند.»
اغلب اوقات اشخاص به این دلیل می گویند قادر به انجام کاری نیستند که در گذشته کارهایی را انجام داده و نتیجه نگرفته اند. اما به خاطر داشته باشید که گذشته شما با آینده تان فرق دارد. کاری که دیروز کرده اید مهم نیست، بلکه کاری که هم اکنون انجام می دهید، دارای اهمیت است.
«جین وبستر» در کتاب «بابالنگ دراز» می نویسد:
«باید برای حال زندگی کرد ؛ نباید به خاطر گذشته ها افسوس خورد و نباید چشم به راه آینده ماند. بلکه باید از همین لحظاتی که داریم حداکثر استفاده را ببریم. بیشتر مردم زندگی نمی کنند بلکه فقط با سرعت می دوند . آنها سعی می کنند به هدفی دست یابند که در افقی دور دست قرار گرفته و در گرما گرم تلاش خود به حدی هیجان زده و خسته می شوند که تمام مناظر زیبای محیط آرامی که در آن عبور می کنند از نظرشان دور می ماند و بعد وقتی به خود می آیند که پیر و فرسوده شده اند و در آن زمان دیگر رسیدن یا نرسیدن برای آدم فرقی نمی کند.
برای این منظور کافی است مطالعه ای بر روی زندگی افراد موفق که در گوشه و کنار ما زندگی می کنند انجام دهید.
بیشتر افراد موفق چندین و چندبار شکست خورده اند ولی با نیروی عظیمی به نام «پشتکار» باز هم دست از تلاش برنداشته اند و موفق شده اند.
یک تصمیم واقعی
خیلی از مردم فکر می کنند افراد ثروتمند و موفقی که در زمینه ای صاحب شهرت شده اند از اول ثروتمند بوده اند اما این یک فکر منفی است. خیلی ها با وجود داشتن ثروت بی شمار، بدون فکر و عمل ، تمام دارایی خود را از دست می دهند. افراد موفق یک تصمیم واقعی گرفته اند.
تصمیم می تواند زندگی همه را تغییر دهد. می تواند رؤیاهای ما را به واقعیت تبدیل کند. امور نامریی را به امور مریی تبدیل کند و این که می تواند ما را به عنوان یک انسان به بیش از آن چیزی که هستیم تبدیل کند.
از تصمیم گیری غلط نباید بترسیم. هر کسی حتی بهترین افراد هم همیشه تصمیم درست نگرفته اند. بلکه گاهی آنها هم تصمیم اشتباه گرفته اند. به علت این که موفقیت نتیجه قضاوت صحیح است و قضاوت درست ناشی از تجربه است و تجربه غالبا چیزی به جز قضاوت غلط نیست.
متأسفانه عده ای وقتی دچار مشکل می شوند دنیا در نظرشان به پایان می رسد و مثلاً تصمیم به خودکشی می گیرند. ولی هیچ شخص یا هیچ مشکلی ارزش آن را ندارد که به خاطرش دست به خودکشی بزنیم. زندگی همیشه ارزش زیستن دارد و همیشه چیزی هست که می توان به خاطرش سپاسگزار بود چون می دانیم خداوند بندگانش را دوست دارد. بنابراین چیزی به نام شکست وجود ندارد اگر دست به کاری بزنید که ظاهراً هیچ نتیجه ای نگرفته اید، دست کم نکته ای می آموزید که در آینده به دردتان خواهد خورد و آن وقت واقعاً موفق خواهید شد.
پس همه چیز به خود ما بستگی دارد. ما یک زندگی ارزشمند و واقعی در اختیار داریم که با هیچ چیز دیگر قابل معاوضه نیست. به ما امتیازات و فرصت هایی اعطا شده است که مسئولیم با توسعه وجود خود بخشی از دینی را که به گردن داریم ادا نماییم.
«آنتونی رابینز» در کتاب «یادداشت های یک دوست» می نویسد:
دوست من «دابلیو میچل» در یک حادثه وحشتناک موتورسیکلت دو سوم بدنش سوخت. هنگامی که در بیمارستان بستری بود تصمیم گرفت به هر قیمتی که شده، راهی برای کمک به اطرافیان خود پیدا کند، صورت او چنان سوخته بود که شناخته نمی شد. معذلک اعتقاد داشت که لبخندش می تواند دنیای دیگران را روشن کند و چنین شد. او معتقد بود که می تواند موجب شادمانی دیگران شود، به درددل مردم گوش کند و به آنان آرامش ببخشد و چنین کرد. چند سال بعد حادثه دیگری برایش اتفاق افتاد. در یک سانحه هوایی از کمر به پایین فلج شد. آیا امید خود را از دست داد؟
خیر. بلکه توجه او به پرستار زیبایی که در بیمارستان خدمت می کرد جلب شد. از خود پرسید:«چگونه می توانم دل او را به دست آورم؟»
دوستانش او را ابله خواندند. شاید در دل خود حرف آنها را تصدیق می کرد، با وجود این هرگز از رؤیاهای خود دست برنداشت. دابلیو میچل آینده خود را در کنار این زن بسیار تابناک می دید. بنابراین از فنون جلب توجه و هوش و شوخ طبعی، روح آزاده ، و شخصیت پویای خود برای جلب توجه او کمک گرفت و سرانجام با وی ازدواج کرد.
بیشتر مردم اگر در شرایط او باشند برای رسیدن به چنین هدفی کمترین تلاشی هم نمی کنند ، اما او بخت خود را آزمود و زندگیش برای همیشه تغییر کرد.
پس تعلل نکنیم و بدانیم که ما بهترین افراد برای داشتن یک زندگی عالی هستیم. بنابراین نباید خود را محدود کنیم. با خودتان دوست شوید، بابت اتفاق هایی که در گذشته رخ داده خود را مجازات نکنید بلکه خود را از مشکلات برگیرید و به راه حل ها فکر کنید. اهداف و آرزوهای خود را در برگه سفیدی بنویسید و برای آنها زمان معین کنید. باور کنید اگر روزی دوبار در جای آرامی بنشینید و چند دقیقه ای به هدفتان فکر کنید حتماً به آنها دست می یابید. لذت، غرور، هیجان ناشی از رسیدن به آرزوها را احساس کنید و در صفحه ذهن خود جزئیات شگفت انگیز آن موفقیت را به چشم ببینید و به گوش بشنوید. لازم نیست تنها به خودتان فکر کنید بلکه کسان دیگری را هم که در زندگیتان نقشی دارند در نظر بگیرید. اگر دلیل کافی برای نیل به هدف های خود داشته باشید واقعاً می توانید هر کاری را در این جهان انجام دهید.
پس به امید آرزوهای شاد برای همه شما
منابع:
?- به سوی کامیابی، آنتونی رابینز، ترجمه: مهدی مجردزاده کرمانی
?- یادداشت های یک دوست، آنتونی رابینز، ترجمه: مهدی مجردزاده کرمانی
هر چقدر پس انداز خود را انباشته کنید، به همان میزان از حساب ذهنتان برداشت خواهید کرد. همه ما پیش از به اجرا در آوردن برنامه های زندگیمان مدت ها آن را در ذهنمان پرورش می دهیم و حتی چه بسا سال ها تصویر کاری را در ذهنمان نگه می داریم تا شرایط موافق پیش آید و آن را عملی سازیم.
اغلب افراد می پرسند: «بعد از آنکه درباره آرزو و هدف مورد نظرم فکر کردم، دیگر چه کار باید بکنم» پاسخ بسیار ساده است. شما باید تمام کارهایی را که برای تحقق آرمان خود لازم می دانید انجام دهید. این را بدانید اعمال ما پاسخ و واکنش اتوماتیک تحرکات عمیق روح و احساس و اعتقادات باطنی ما می باشد.
برای دور کردن ترس و هراس از خود ، حواستان را خوب جمع کنید و فکر خود را بر روی مشکلتان خوب متمرکز نمایید و سعی کنید با شعور روشن خود مشکلتان را حل کنید و چنین تصور کنید که مشکلتان حل شده و از این بابت احساس شادی و شعف می کنید. |
اما برای داشتن یک تصویر ذهنی خوب چندین شرط لازم است که در زیر به آنها اشاره مختصری خواهیم داشت.
تلقین: تمام اعمال و رفتار ما نتیجه افکارمان می باشد، به عبارتی «فکر» پیش از «رفتار» به حرکت در می آید. البته اگر هدف مشخص باشد، راه های رسیدن به آن نیز مشخص خواهد بود. ایمان به هدف و سپردن آن به ذهن باعث می شود که ضمیر ناخودآگاه به راه ها و وسائل نیل به آن هدف توجه بیشتری نشان بدهد. با شناسایی عملکرد روح و ذهن خود به این نتیجه می رسید که خود تنها منجی خویش هستید و سرنوشتتان بستگی به طرز فکر و احساستان دارد و سلامتی، تندرستی را برایتان به ارمغان خواهد آورد. فکر بی نیازی، غنا و ثروت، تلقینات و افکار بد، شادابی و تحرک را از شما می گیرد و با افسردگی و خمودگی مبادله می کند. یک تلقین منفی (مثلاً فقر) به خودی خود قدرت ندارد، اما قدرت واقعی در فکر و احساس شخص قرار دارد. باید ذهن را از باورهای نادرست، ترس و اضطراب، شک و وسواس پاک کرد و شادمانی و موفقیت و امید و آرامش را به سر راه داد.
گذشته را به دست فراموشی بسپارید، همه ما در زندگی شکست هایی داشته ایم و چه بسا سختی ها و ناکامی های زندگی چنان به ما فشار آورده اند که ما را به طور کلی از زندگی ناامید کرده اند. گاهی اوقات صبر بهترین درمان است. به خاطر داشته باشید که بیشتر کارها به زمان احتیاج دارد. گذشت زمان تلخ ترین شکست ها را به یک پیروزی شیرین تبدیل کرده است. اگر به وجود یک عقل کل که تمام کائنات را می گرداند، باور داشته باشیم، این حقیقت بزرگ را از یاد نخواهیم برد که قانون هستی تمام افراد بشر را به نحوی مورد حمایت و پشتیبانی قرار می دهد و بنابراین نباید هیچ هراسی از بابت شکست، ورشکستگی، بیماری و غیره داشته باشیم. ما برای حل مشکلات و مسائل زندگی خود باید کار خود را به قدرت روحی و عقل خویش بسپاریم. بنابراین هر روزی که به مشکلی برخوردید، این جمله را پیش از خواب با خود تکرار کنید و آن را به ضمیر باطن خویش بسپارید: «من در نهایت آرامش به خواب می روم. من این کار را به عقل و خردم می سپارم و خود او جواب را پیدا خواهد کرد.» پس از آن راحت بخوابید. هیچگاه با پیدا شدن کوچکترین مشکلی در زندگی ناامید نشوید. فراموش نکنید که خورشید از پس ابرهای تیره سر از افق بر خواهد آورد و همه جا را تابناک خواهد کرد.
در ضمیر خود شادی و امید را جای دهید.
همیشه این نکته را به خاطر داشته باشید که بانک ضمیر باطن ما سود کلانی بابت سرمایه گذاری به شما خواهد داد. اما شادی، عشق، آرامش، مهربانی، راستگویی و صفات پسندیده سرمایه های شما در این بانک هستند. هرگاه خواستید برای مشکلتان راه حلی بیابید، درباره آن خوب فکر کنید و البته سعی کنید افکارتان مثبت باشد نه منفی. بیشتر ترس و هراس ما در زندگی ناشی از برداشت غیر اصولی و ناصحیح ما از مسائل زندگی است.
گاهی اوقات صبر بهترین درمان است. به خاطر داشته باشید که بیشتر کارها به زمان احتیاج دارد. |
بنابراین برای دور کردن ترس و هراس از خود ، حواستان را خوب جمع کنید و فکر خود را بر روی مشکلتان خوب متمرکز نمایید و سعی کنید با شعور روشن خود مشکلتان را حل کنید و چنین تصور کنید که مشکلتان حل شده و از این بابت احساس شادی و شعف می کنید.
ایده های نو و مثبتی در زندگی داشته باشید
ضمیر باطن انسان پر از طرح ها و نقشه هایی است که آماده است تا به درخواست شخص آن را از اعماق ذهن او به سطح شعور بیاورد. در این فرآیند با وجود هرگونه دگرگونی و تغییرات خارجی، ضمیر باطن به فعالیت خود ادامه می دهد. بنابراین اگر در ضمیر باطن خود ایده ثروت را جای دهید، یقین داشته باشید هرگز محتاج پول نخواهید شد. اگر فکر می کنید که پول ندارید و یا گرفتاری مالی پیدا کرده اید، زمین و زمان را محکوم نکنید و بدانید که تنها خودتان مانع عبور آزادانه افکار و ایده های مثبت در ذهن و ضمیر خود شده اید. باید بدانید که می توانید این موانع ذهنی را از سر راه بردارید و به جنگ مشکلات زندگی بروید.