سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هیچ حرکتی نیست، مگر آنکه در آن نیازمند شناختی هستی . [امام علی علیه السلام]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» با چرائی، جنگ به سوی چگونگی

 

موفقیت،بزرگترین آرزوی بشر(2)


  خود را بشناسید و توانایی‌های خود را ارزیابی کنید.

حضرت علی (ع) فرموده‌اند:

«اگر انسان‌ها خود را بشناسند خدا را شناخته‌اند»

اگر ما انسانها سعی در شناخت ابعاد وجودی خویش کنیم، هم خدا را شناخته‌ایم و هم پی خواهیم برد که خداوند چه نیروها و چه قدرت‌هایی را در درون ما به ودیعه گذارده است. انسان به همان اندازه که خداوند لایتناهی است، می‌تواند لایتناهی باشد.

اگر خود را آن طور که هستیم و باید باشیم نشناسیم، کار و زندگی، آرمان‌ها و هدف‌هایمان در اصطکاک و تضادی بیهوده سپری خواهد شد و در کوران حوادث، دچار مشکلات بی شماری خواهیم گشت. «خود» درونیمان گم می‌شود و لاجرم به بیگانگی از خویش دچار می‌شویم.

بسیار اندک اند کسانی که می‌دانند کالبدشان در تسخیر چگونه شخصیتی است و چه نوع عملکردی را می‌توان از آن انتظار داشت. باید قبول کنیم که مهمترین و اولین وظیفه ی ما در زندگی کشف «وجود واقعی خود» و سپس شکوفا ساختن آن است. زیرا تا انسان‌ها ندانند که در وجودشان چه نیروها و استعدادهایی وجود دارد، نمی‌توانند از آنها در راه رسیدن به رضایت و موفقیت در زندگی استفاده کافی و لازم را به عمل آورند و چه بسا افرادی که به دلیل نشناختن توانایی‌ها و نیروهای درونی خود، حتی با داشتن علم و دانش و تخصص کافی نتوانسته‌اند در زندگی به آنچه که مد‌نظرشان بود برسند.

امیر مومنان می‌فرمایند:

«هر اندازه که علم انسان بیشتر می‌گردد، توجه وی به نفس خویش افزایش می‌یابد و سعی و تلاش وی در جهت نیل به کمال و سعادت فزونی می‌یابد».

پس باید سعی کنیم همراه با کسب علم و دانش، به جستجو و تکاپو در درون خود بپردازیم و نیروهای فراوانی که خداوند در درون ما به ارمغان نهاده را پیدا کنیم و بکار بگیریم.

به یاد داشته باشید که« خودشناسی» در تمام مواردی که ما با یک یا چند انتخاب سر و کار داریم، یا در تمام مواردی که می‌خواهیم درباره ی موضوع مهمی در ارتباط با آینده تصمیم‌گیری کنیم، به کار می‌آید.

آینده ی خود را بر اهدافی واضح، روشن و منطقی پایه‌ریزی کنید

فیلسوف مشهور آلمانی می‌گوید:

«کسی که چرایی برای زندگی کردن داشته باشد، با هر چگونه‌ای خواهد ساخت».

بیشتر مردم با وجود تلاش و فعالیت‌های فراوان در زندگی، هدف روشن و از پیش تعیین شده‌ای را دنبال نمی‌کنند و بی‌آنکه خود بدانند سرگردانند! علت مهمی که بسیاری از افراد در کار و زندگی موفق نمی‌شوند این است که آنها اصولاً هدف‌های واضح و روشنی ندارند. و در واقع به این دلیل به هدف‌های خود نمی‌رسند که اصولاً هدفی ندارند!

خیلی‌ها افکار و رویاهای پراکنده‌ای در سر دارند ولی هدفمند نیستند. هدف، آرمان و مقصود، مهمترین عاملی است که به انسان جهت، معنی و مفهوم می‌بخشد و بسیاری از انسان‌ها از این نعمت محرومند! در نتیجه، هر عاملی که جاذبه داشته باشد، آنها را به سوی خود می‌کشاند. حتی اگر در مسیر تباهی و فساد یا نیستی و نابودی باشد.

«انسان موفق انسانی است که تفاوت بین حرکت و جهت را درک نماید».

افراد بی هدف دو گروه هستند:

گروه اول

کسانی هستند که آنقدر سرگرمی و مشغولیّت یا گرفتاری و مشکلات دارند که فرصت اندیشیدن به هدف‌های خود را ندارند.

گروه دوم

کسانی هستند که فرصت فکر کردن دارند، ولی دچار خلاء و بی‌هدفی شده‌اند. گاهی این خلاء چنان در وجود آنها رخنه می‌کند که مبتلا به سستی، تنبلی و افسردگی می‌شوند. اگر این حالت‌ها پیشرفت کنند، آنها میل و شور و شوق به زندگی که یک امر فطری و طبیعی است را، از دست می‌دهند.

افراد هدف‌دار نیز دو گروه هستند:

گروه اول

کسانی هستند که اهدافی روشن، واضح و نیرومند دارند و همه ی امکانات موجود را در جهت تحقق اهداف خود بکار می‌گیرند. اینان دشمنان قسم خورده ی یک‌نواختی‌اند. دائم در حال تلاش و کوشش هستند تا به مقصود خود برسند. آنها در قاموس خود کلمه‌ای بنام «نمی‌شود» و «نمی‌توانم» را ندارند.

گروه دوم

کسانی هستند که کم و بیش، اهدافی برای خود تعیین می‌کنند ولی به اندازه ی کافی در راه تحقق آن جد و جهد نمی‌کنند. این گروه، با وجود آنکه ذوق و شوق هدفدار بودن را تا حدودی در خود دارند ولی زود خسته و مأیوس می‌شوند و در نتیجه دست از هدف‌های خود برمی‌دارند.

پس نخستین گام پیروزی و موفقیت عبارت است از تعیین هدفی واضح و روشن که تا اعماق وجود انسان راه یابد.

در مقاله ی بعد به بحث «برنامه نویسی ضمیر ناخودآگاه»می پردازیم.

 

ادامه دارد...

منبع:کتاب تکنولوژی و مهندسی فکر

نویسنده:دکتر محمد علی حقیقی



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 86/5/3 :: ساعت 8:59 صبح )
»» آدم موفق چه کسی است؟

موفقیت،بزرگترین آرزوی بشر(1)

 


تعریف موفقیت:

بیشتر دانشمندان و نویسندگان سعی کرده‌اند تعریف جامع و کاملی از موفقیت ارائه دهند تا مورد استفاده همگان قرار گیرد، اما شمار فراوان این تعاریف خود موجب گردیده است که تا به حال توصیف دقیق و مشخصی از این کلمه در دست نباشد و در واقع ندانیم که اصولاً موفقیت چیست و ما دستیابی به چه چیزهایی را موفقیت می‌نامیم.

یکی از دلایل عمده ی تعدد تعاریف موفقیت، برداشت‌های گوناگونی بوده که از این مفهوم شده است. بسا افرادی که به دلیل دستیابی به خواسته‌هایشان، خود را موفق و کامیاب می‌پندارند، امّا این موفقیت‌ از نظر دیگران چندان ارزش و اعتباری ندارد. و یا افرادی هستند که احساس می‌کنند، موفق شده‌اند ولی وقتی واقعاً در آن تفکر می‌کنند، می‌بینند پدیده ی فوق واقعاً، آن موفقیتی که فکر می‌کردند نیست. بنابراین موفقیت امری نسبی بوده و هرگز تعریف واحدی به خود نمی‌پذیرد.

 

«آرامش و اطمینان، بهترین موفقیت است» 

                                                          آلفرد اوستن

در نظر اکثریت مردم فرد موفق کسی است که به آرزوهای خود رسیده و در درون،احساس رضایت خاطر دارد، که این خود حاصل تلاش و کوشش مداوم در زندگی می‌باشد. البته این را هم باید دانست که هیچکس واقعاً موفق نیست، مگر آنکه خوشبخت باشد و خوشبخت کسی است که کاری مفید و با ارزش انجام دهد.

می‌توان گفت موفقیت به مفهوم برخورداری از بسیاری مواهب است، از جمله: رفاه نسبی در زندگی، کسب احترام، بزرگی و عزّت در محیط کار و در عرصه ی اجتماع، رهایی از نگرانی، سرخوردگی و شکست. موفقیت یا کامیابی هدف زندگی است، هر انسانی خواهان موفقیت بوده و طالب بهترین چیزهایی می‌باشد که از روزگار می‌تواند بدست آورد. نخستین و بهترین ایستگاه آن است که از هم اکنون خود را در شمار افراد منتخبی قرار دهید که می‌خواهند از روزگار کام ستانند.

موفقیت، جریان مداومی است که ضمن آن مشتاق و آرزومند توفیق‌های بیشتری هستیم. و در واقع راه موفقیت همیشه در دست ساختن است.

موفقیت پیش رفتن در مسیر است، نه به نقطه ی پایان رسیدن.


موفقیت واقعی چیست؟

کوشیدن، جستن، یافتن و هرگز تسلیم نشدن راز موفقیت واقعی است؛ که اگر به آن دست یابیم با تمام وجود احساس رضایت خواهیم کرد.

در این سلسله مقالات به هفت اقدام اشاره می کنیم که با انجام آنها به موفقیت واقعی می‌توان دست یافت:

در این مقاله به بحث نیروهای درونی می پردازیم.

1- نیروهای درونی خود را آزاد کنید:

امام علی (ع) می‌فرماید:

آیا می‌پنداری که جسم کوچکی هستی،

در حالی که در درون تو جهان بزرگی نهفته است.

لحظاتی با خود خلوت کنید، در چشمه ی صاف و فراوان اندیشه‌ها، غرق شوید و نیروهای عظیم و حیات‌بخش خود را در نظر آورید!

کاوش‌ها و پژوهش‌های عصر حاضر در مورد انسان حاکی از آن است که برخلاف آنچه تصور می‌کنند، انسان‌ها، کم یا بیش دارای منابع و ذخایر بالقوه و خداداد مشابهی هستند و از این لحاظ تفاوت فاحشی بین آنها وجود ندارد.

عده‌ای این استعداد و ذخایر را در وجود خویش کشف می‌کنند و با بکار بستن آن به نتایج عظیم و شگرفی دست می‌یابند و عد‌ه‌ای دیگر از توانایی‌های بالقوه ی خود استفاده نکرده و آنرا با خود به گور  می‌برند. تفاوت انسان‌های موفق جهان با سایر افراد در همین است.

نیروهای آشکار و پنهانی که در درون انسان وجود دارد و متناسب با شرایط محیطی خاص، از طریق نظام عصبی واکنش نشان می‌دهند عبارتند از: شعور و آگاهی، قدرت جسمانی، عشق و علاقه، نبوغ و خلاقیّت، ایمان، پشتکار، خشم، شهوت، کینه، اعتماد به نفس، اراده، شادی و نشاط، غم و اندوه، ضعف و کسالت، اضطراب و نگرانی، حساسیت، کنجکاوی، مهر و محبت و ...

هر یک از این نیروها همانند یک بردار، دارای شدت و جهت معینی هستند که اندازه و جهت آن در افراد مختلف و در حالت‌های گوناگون با یکدیگر تفاوت دارد. این نیروها نیز فعال نیستند و تأثیر چندانی در رفتارها ندارند. فرآیند مجموع این نیروهاست که روحیه و عملکرد انسان را شکل می‌دهد و او را وادار به بازتاب در مقابل عوامل محیطی می‌کند. اگر این نیروها تحت تأثیر محرک‌ها با شرایط ویژه‌ای آزاد و همسو شوند، نیروی عظیمی پدید می‌آید که دارای انرژی خارق‌العاده‌ای است و انسان را بسیار نیرومند می‌کند به طوری که قادر خواهد بود حتی بعضی از کارهای غیرممکن را، ممکن کند. اگر همسو شدن نیروها در جهت مثبت باشد، انرژی بیکران آزاد خواهد شد و انسان را در جهت مثبت به منظور سازندگی حرکت می‌دهد و اگر این نیروها به هر دلیل و تحت هر شرایطی در جهت منفی و مخالف، همسو شوند، آنگاه همین نیروی عظیم در جهت تخریب و نابودی انسان عمل می‌کند. سستی و تنبلی، افسردگی و کسالت روحی، خشم و خشونت، کشتار دسته‌جمعی، قتل عام و بسیاری از رویدادهای دیگر، از همین قبیل است.

«موفقیت همیشه با ذهنیت‌های مثبت ایجاد می‌گردد و زاییده ی آن است.»

                                                                                              شاه آبادی

«وین دایر» در تشریح تصویر یک شخصیت سالم می‌نویسد:

«داشتن انرژی سرشار و قابل ملاحظه، از ویژگی‌های شخصیت سالم است. شور زندگی در وجودش موج می‌زند. عشق و اشتیاق، انرژی پر قلیانی را در او متمرکز می‌کند و او را به چنین تکاپو وا می‌دارد. ساعات کمی را به خواب اختصاص می‌دهد و مفهوم بی‌حوصلگی و کسالت را نمی‌فهمد. مجموعه رویدادهای زندگی‌اش، حاصل احساسات، اندیشه‌ها، تلاش‌ها و فرصت‌هاست، حتی اگر در زندان باشد، فکر خود را بطور بدیهی بکار می‌اندازد تا با استفاده از اوقات، از فلج شدن شور و شوقش نسبت به زندگی جلوگیری کند.»

پس نتیجه می‌گیریم که اگر این نیروها به طور سازنده و مثبت با یکدیگر جمع شوند، چگونه به خدمت انسان در می‌آیند.

حال وقت آن است که ابتدا این نیروها را آزاد کرده، سپس در جهت مثبت بکار گیریم. با این کار، نیروی درونی ما بسیار قدرتمند می‌شود و قادر خواهیم بود اختیار زندگی و سرنوشت خویش را در قلمرو ممکن‌ها بدست گیریم.

امام علی (ع) می‌فرماید: درد تو از توست، ولی تو بدان بصیرت نداری و درمان تو نیز در درون توست، لیکن تو بدان آگاهی نداری.

در دیدگاه حضرت علی (ع) انسان تمامی هستی را در درون خویش دارد ولی بدان آگاهی و شعور ندارد. انسان بالقوه قادر است بر اسرار عالم امکان، آگاهی یافته و نسبت به آنها علم حضوری پیدا کند.در مقاله ی بعد به بحث «خود شناسی وتوانائی های خود» و« برنامه ریزی برای آینده» می پردازیم.

ادامه دارد...

منبع:کتاب تکنولوژی و مهندسی فکر - نویسنده:دکتر محمد علی حقیقی



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 86/5/3 :: ساعت 8:58 صبح )
»» به صورت خود سیلی نزن!

این دنیا نیست که با ما چنین می‌کند، خود ما هستیم که با خود این‌گونه رفتار می‌کنیم.

 بعضی‌ها بگونه‌ای رفتار می‌کنند که انگار حقّی بر فضایی که اشغال کرده‌اند ندارند. بعضی‌ها طوری حرف می‌زنند که انگار قصدشان این است که صدایشان را نشنوید. بعضی‌ها طوری رفتار می‌کنند که انگار حق زندگی کردن و موجودیت داشتن را به خود نمی‌دهند. در همه این موارد فقدان ابراز وجود در منتهای خود است. نداشتن عزّت‌نفس در این اشخاص مشهود است. در برنامه روان‌درمانی وقتی این اشخاص مطمئن‌تر، حرکت کردن و حرف زدن را می‌آموزند بدون استثنا عزّت‌نفس‌شان بیشتر می‌شود.

 امّا در همه مظاهر ابراز وجود نکردن تا این حد مسلّم نیست. زندگی اشخاص پر است از سکوت کردن، تسلیم شدن و بیان ننمودن احساسات و باورهایی که شأن و منزلت انسانی را خدشه‌دار می‌سازد. وقتی خود را ابراز نمی‌کنیم و حرف‌مان را نمی‌زنیم، وقتی در دفاع از ارزش‌هایی که به آن اعتقاد داریم حرف نمی‌زنیم. احساسات خود را جریحه‌دار می‌کنیم.

این دنیا نیست که با ما چنین می‌کند، خود ما هستیم که با خود این‌گونه رفتار می‌کنیم.

مرد جوانی در تاریکی سالن سینما می‌نشیند و به شدت تحت تأثیر نمایش است. داستان فیلم به‌قدری او را تحت تأثیر قرار می‌‌دهد که اشکش سرازیر می‌شود. می‌داند که هفته ی بعد مجدداً به تماشای این فیلم خواهد آمد. در بیرون از سالن به یکی از دوستانش برمی‌خورد که او هم فیلم را دیده است. با هم سلام و احوالپرسی می‌کنند. نگاهی به چهره ی دوستش می‌اندازد می‌خواهد بداند که او تا چه اندازه تحت تأثیر فیلم واقع شده است. امّا از چهره او چیزی معلوم نیست. دوستش می‌پرسد: «نظرت درباره فیلم چیست؟» مرد جوان ناگهان احساس هراس می‌کند. نمی‌خواهد حقیقت را بگوید. از این رو به جای این‌که بگوید: عالیست خیلی از آن خوشم آمد. می‌گوید : «ای بد نبود» این مرد متوجه نیست بی آن‌که بداند بر صورت خود سیلی زده است. خودش نمی‌داند امّا عزّت‌نفس فروکش کرده‌اش این را به خوبی می‌داند.

بعضی‌ها چنان رفتار می‌کنند، که انگار حقّی بر فضایی که تصرف کرده‌اند ندارند.

زنی در یک ضیافت می‌شنود که کسی در زمینه ی تبعیض نژادی حرف زشتی می‌زند. دلش می‌خواهد بگوید: «بسیار توهین‌آمیز است». امّا دلش نمی‌خواهد مخالفتی را برای خودش بخرد. در حالیکه خجالت می‌کشد، چشمانش را متوجه نقطه ی دیگری می‌کند. بعداً در مقام توجیه رفتارش می‌گوید : «مگر چه تفاوتی کرد. مرد احمقی بود.» امّا عزّت‌نفس او می‌داند که خدشه‌دار شده است.

 دانشجوی کالج در جلسه ی سخنرانی یک نویسنده که آثارش را او کاملاً می‌پسندد شرکت می‌کند. بعد از سخنرانی به جمع کسانی که نویسنده را احاطه کرده‌اند تا از او سوالات خود را بپرسند می‌پیوندد. می‌خواهد به این نویسنده بگوید که چقدر از کتاب‌های او لذت می‌برد، چقدر در زندگی او تأثیر گذاشته‌است. امّا سکوت می‌کند. با خود می‌گوید : «چه فایده که این‌ها را بگویم او می‌داند که نویسنده مشهوری است، حرف‌های من تاثیری ایجاد نمی‌کنند. خانم نویسنده به او نگاه می‌کند امّا او هم‌چنان سکوت کرده باقی می‌ماند. ترس بر او غالب می‌شود با خود می‌گوید: «اگر حرف نزنم بهتر است.»

 زنی از شوهرش حرفی می‌شنود که به نظرش می‌رسد درست نیست. احساس می‌کند که باید در مقام مخالفت با او حرفی برند و نظرش را بگوید، امّا نگران است. می‌ترسد خدشه‌ای به ازدواجش وارد شود. می‌ترسد اگر حرفی بزند ، شوهرش حرف او را به حساب مخالفت علیه خود در نظر بگیرد. مادرش قبلاً به او آموخته «زن خوب از شوهرش حمایت می‌کند.» یکبار هم از کشیش شنیده که می‌گفت : «رابطه ی زن با شوهرش باید مانند رابطه مرد با خدا باشد.» هنوز خاطره این گفته‌ها در ذهنش طنین‌انداز است. از این رو سکوت می‌کند و حرفی نمی‌زند.

خیانت در حق خود اغلب در رابطه با کسانی اتفاق می‌افتد که به آن‌ها بیش از دیگران نزدیک هستیم.

شجاعت

اقداماتی که عزّت نفس سالم را حمایت می‌کنند خود، ابراز عزّت‌نفس سالم به حساب می‌آیند. ابراز وجود کردن هم بر عزّت‌نفس می‌افزاید و هم خود ابراز‌گر عزّت‌نفس است.

 اشتباه است اگر به کسی که از خود مطمئن است نگاه کنیم و بگوییم : «برای او ابراز وجود کردن ساده است. زیرا از عزّت‌نفس خوبی برخوردار است.» یکی از راه‌های افزایش عزّت‌نفس خودابرازی در شرایطی است که در انجام آن به این سادگی میسّر نیست. در بسیاری از مواقع ابراز وجود نیازمند شجاعت است.

 پایان

 

منبع : بر گرفته از کتاب روان شناسی عزت نفس

ناتانیل  براندن - با تغییر و تلخیص

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 86/5/3 :: ساعت 8:56 صبح )
»» زندگی مال من است

زندگی مال من است...

 

زندگی من متعلق به دیگران نیست، من برای آن زندگی نمی‌کنم تا مطابق انتظار دیگران رفتار کنم.

 شرط لازم ابراز وجود کردن یعنی آن‌که نقطه نظرهای خود را مهم در نظر بگیرم. متأسفانه این چیزی است که اغلب رعایت نمی‌شود. در کودکی و زمانی که بزرگ می‌شویم ، به ما القاء کردند که آنچه را می‌پنداریم و باور داریم درست نیست. مهمّ خواسته ی دیگران است، مهمّ این است که دیگران چه خواسته‌ای دارند. شاید اگر پای حرف و رای خود می‌ایستادیم ما را به خودخواه بودن متهم می‌ساختند.

 پایبند باقی ماندن به خواسته خود و ابراز نمودن آن نیازمند شجاعت است. امّا برای بسیاری از مردم از خود گذشتن و پایبند خواسته‌های خود قرار نگرفتن ساده‌تر است.

 مرد چهل و هشت ساله‌ای که سال‌های دراز به سختی کار کرده و معیشت زن  و سه فرزندش را تامین نموده، در رویای روزی است که به پنجاه سالگی برسد، کار راحت‌تری اختیار کند، پول کمتری بدست آورد امّا فراغتی را که هرگز نداشته تصاحب کند. او همیشه آرزو داشته که فرصت بیشتری را صرف خواندن، سفر کردن و اندیشیدن بکند و نگران آنچه در کارش می‌گذرد نباشد. وقتی سر میزشام این آرزویش را با افراد خانواده  در میان می‌گذارد، همه به شکلی مخالفت می‌کنند، می‌گویند که سطح زندگی خانواده تحت تأثیر تصمیم اخیر او پایین می‌آید. تحصیل پول کمتر، زندگی خانوادگی او را مختل می‌کند. کسی به خواسته‌های این مرد توجّه نمی‌کند. مرد از خود می‌پرسد : «چگونه می‌توانم در برابر توقّع خانواده‌ام بایستم. آیا وظیفه ی اصلی مرد تامین معیشت خانواده نیست؟» او می‌خواهد در نظر خانواده‌اش مرد خوبی ظاهر شود و اگر این مهمّ به قیمت کنار گذاشتن خواسته هایش صورت پذیرد اشکالی ندارد. این مرد حتی مجبور نیست که به موضوع فکر کند. به خود می‌گوید:«دست کم خودخواه نیستم. خودخواهی چیز خوبی نیست، مگر غیر از این است؟»

 وقتی در جریان رسیدن به خواسته‌های خود به دیوار برخورد می‌کنیم، ابراز وجود کردن است، اگر مقاومت و مداومت نشان دهیم. وقتی مصمم می‌شویم که دانش و مهارت جدیدی بیاموزیم؛ وقتی تصمیم می‌گیریم به فضاهای ناشناخته برویم، ابراز وجود می‌کنیم.

عزّت‌نفس سالم بدین معناست که آستین‌های خود را بالا بزنیم و دست به کار شویم.

ترس از ابراز وجود

در جامعه ی ما و در بسیاری از جوامع دیگر ممکن است اشخاص ترجیح بدهند که به جای ابراز وجود کردن همرنگ جماعت شوند. اگر کسی احساس کند هم رأی و هم رنگ ظاهر شدن با باورهای قبیله‌ای یا خانوادگی جامعه، یا شرکتی که در آن کار می‌کند به سود اوست، در این صورت حتی عزّت‌نفس می‌تواند برایش موضوعی تهدید کننده و هول‌انگیز به نظر برسد.

یک انسان خردمند، زن یا مرد، کسی است که در دو زمینه ی مکمّل یکدیگر رشد کرده باشد: تفرد و رابطه. استقلال از یک‌سو و توانایی برای داشتن صمیمیت و پیوندهای انسانی از سوی دیگر.

اشخاصی که احساس هویّت رشد نکرده دارند اغلب به خود می‌گویند اگر ابراز وجود کنم، ممکن است مخالفت‌هایی را برای خودم بخرم. اگر خودم را دوست بدارم و تایید کنم، ممکن است دیگران را برنجانم. اگر بیش از اندازه شاد و مسرور باشم ممکن است تولید حسادت کنم. اگر روی پای خود بایستم و حرفم را بزنم ممکن است بی‌یار و یاور بمانم. این اشخاص در معرض این احتمالات منجمد می‌شوند و برای از دست دادن عزّت‌نفس‌شان بهای سنگینی می‌پردازند.

 در این کشور روانشناسان این‌گونه هراس‌ها را درک می‌کنند امّا در نظر بسیاری از ما این ذهنیت نشانه ی عدم بلوغ و درایت ناکافی است. ما می‌گوئیم: شجاعت داشته باش و حرفت را بزن.

 ادامه دارد...

 منبع : بر گرفته از کتاب روان شناسی عزت نفس -  با تغیر و تلخیص



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 86/5/3 :: ساعت 8:54 صبح )
»» من حق دارم زندگی کنم

من حق دارم زندگی کنم


چند سال قبل برای جمعی از دانشجویان دانشکده روان‌شناسی سخنرانی می‌کردم. موضوع صحبت من " ابراز وجود " بود.

 

از دانشجویان پرسیدم :« آیا به خود حق زندگی کردن می‌دهند؟». همه دست‌هایشان را به علامت تأیید بلند کردند. بعد خواستم کسی داوطلبانه مرا در نشان دادن موضوعی کمک کند، مرد جوانی به جلو کلاس آمد. به او گفتم :«لطفاً رو به روی کلاس بایست، چند بار پیاپی این جمله را با صدای بلند بگو:« من حق  زندگی کردن دارم.» بعد این عبارت را با صدای آهسته بیان کن. ببین چه احساسی پیدا می‌کنی. در حالی که تو این کار را می‌کنی سایر دانشجویان کلاس باید قضاوت کنند که آیا حرفت را باور می‌کنند یا نمی‌کنند»

 

مرد جوان دست‌هایش را به کمر زد و به طرزی خصمانه گفت : «من حق زندگی کردن دارم». طوری گفت که انگار خودش را برای مبارزه‌ای آماده می‌کرد. با هر تکرار حالت  خشمگینانه‌تری به خود می‌گرفت.

 

به او گفتم :« کسی با تو سر نزاع و یا مخالفت ندارد. می‌توانی جمله‌ات را به شکل غیر تدافعی بیان کنی؟»

 

امّا نمی‌توانست. صدایش نشان می‌داد که حمله‌ای را پیش‌بینی می‌کند . کسی حرفش را باور نکرد.

 

بعد زن جوانی آمد و با صدای ملایم و در حالیکه لبخندی می‌زد، ابتدا از سایر دانشجویان عذرخواهی کرد و گفت: «من حق زندگی کردن دارم». کسی حرف او را هم باور نکرد.

 

کس دیگری آمد . به نظر متکبر و خود‌خواه می‌رسید، حالت بازیگری را داشت که می‌خواهد نقشی ایفا کند.

 

دانشجویی در مقام اعتراض گفت:«آزمون منصفانه‌ای نیست. این دانشجویان خجالتی هستند، عادت ندارند جلو بقیه حرف بزنند». از این دانشجو خواستم به جلو کلاس بیاید و خیلی ساده بگوید: «دو به علاوه دو می‌شود چهار». دانشجو این جمله را به راحتی و با اطمینان ایراد کرد. بعد به او گفتم: «حالا بگو من حق دارم که زندگی کنم». لحن صدایش تغییر کرد به نظر نامطمئن می‌رسید.

 

دانشجویان جملگی خندیدند. دانستند گفتن« دو به علاوه دو می‌شود چهار»، ساده است. امّا ابراز وجود کردن و از حق زندگی کردن حرف زدن کار آنقدرها ساده‌ای نیست.

 

پرسیدم: «جمله من حق زندگی کردن دارم چه مطلبی را به شما القا می‌کند؟» دانشجو گفت :«این عبارت بیشتر حالت روانی دارد. امّا چه معنایی دارد؟ معنایش این است که زندگی من متعلق به من است.» دانشجوی دیگری گفت: «منظور این است که حق دارم کارهای مربوط به خودم را شخصاً انجام دهم و درباره ی آن‌ها تصمیم بگیرم». دانشجوی دیگری اضافه کرد: «منظور این است که پدر و مادرم درباره طرز زندگی من تصمیم‌گیری نکنند». دانشجوی دیگری گفت :«منظور این است که هروقت بخواهم می‌توانم جواب (نه) بدهم». دانشجوی بعدی گفت: «منظور این است که باید به منافعم احترام بگذارم». «منظور این است که آنچه را می‌خواهم مهمّ است.» «منظور این است که می‌توانم هر چه را به نظرم درست می‌رسد بگویم و انجام دهم». «منظور این است که می‌توانم به میل خود رفتار کنم.»

 

این‌ها بخشی از معانی خصوصی بودند که دانشجویان برای عبارت «من حق دارم زندگی کنم» در نظر گرفتند. با این حال نمی‌توانستند این عبارت را محکم و با قاطعیت در حضور سایر دانشجویان ابراز کنند. این‌گونه بود که سخنم را با آنها شروع کردم.

 

ابراز وجود یعنی چه؟

ابراز وجود کردن یعنی احترام گذاشتن به خواسته‌ها، نیازها و ارزش‌های خود.

ابراز وجود کردن به معنای روی پای خود ایستادن، حرف خود را زدن و خود بودن است، بدین معناست که به خود در همه زمینه‌های انسانی احترام بگذاریم.

ابراز وجود کردن سالم مستلزم «نه» گفتن در وقت مناسب خود است، امّا باید به کیفیت این نه گفتن توجّه داشت. زندگی اگر سراسر در «نه» گفتن و نشان دادن رفتارهای منفی خلاصه شود، تلف کردن اوقات گرانبهای عمر است. نشانه ی تاسف و یک تراژدی است. ابراز وجود کردن به معنای صحبت کردن از ارزش‌های خویشتن است. و بدین مفهوم با انسجام و همیّت رابطه دارد.

 

ابراز وجود کردن با اندیشیدن شروع می‌شود، امّا با اندیشیدن تمام نمی‌شود. ابراز وجود کردن به معنای قدم گذاشتن به جهان است. ابراز وجود کردن آرزو داشتن نیست، بلکه تبدیل نمودن این آرزو به حقیقت است.

 

 داشتن ارزش نیز با ابراز وجود کردن تفاوت دارد، امّا نشان دادن این ارزش‌ها و پایبندی به آن‌ها ابزار وجود است. یکی از مشکلات عمده این است که خود را صاحب ارزش می‌دانیم امّا این مالکیت را در عمل نشان نمی‌دهیم.

 

ابراز وجود کردن مستلزم این باور است که برای خود حق وجود داشتن قایل شویم و بدانیم که زندگی ما به خاطر دیگران نیست و قرار نیست که مطابق میل و خواسته ی‌ دیگران ظاهر شویم. برای بسیاری از مردم این یک مسئولیت هول‌انگیز است. بدین معناست که زندگیشان در دست‌های خود آن‌هاست، بدین معناست که روی پدر و مادر و بستگان و دوستان به عنوان حامی و حمایت‌گر حساب نکنیم. بدین معناست که آن‌ها مسئول زندگی خودشان هستند، آن‌ها نیز مسئول حمایت از امنیت خاطر خود هستند. امّا نه ترس از مسئولیت، که تسلیم شدن به آن است که به عزّت نفس لطمه می‌زند. اگر به خاطر حق موجودیت خود بپا نخیزم، اگر به این توجّه نکنم که این حق من است که به خود تعلق داشته باشم چگونه می‌توانم شأن و منزلت خود را تجربه کنم؟ چگونه می‌توانم به عزّت نفس برسم؟

 

ادامه دارد...

 

منبع : بر گرفته از کتاب روان شناسی عزت نفس - با تغیر و تلخیص



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 86/5/3 :: ساعت 8:52 صبح )
»» خانه خود را «خوب» مدیریت کنیم


مدیریت خانه ، هنر است

مدیریت خانه، کارى تمام وقت است. متأسفانه در کشور ما این فعالیت هنوز به صورت علمى شناخته نشده است.

 

مدیریت خانواده کارى مستمر است که از والدین به خانواده و فرزندان تسرى پیدا مى کند. درباره مدیریت خانه سلسله مباحثى مطرح است که به بخشى از آنها اشاره مى شود.

 

الف) اصول مدیریت در خانواده

- برنامه ریزى زندگى براساس اهدافى که شرع، عرف، اخلاق و عقل حکم مى کند.

-  در نظر گرفتن ابعاد مختلف اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى در برنامه ها.

- اجراى اصل فعالیت هر عضو خانواده به اندازه ی توان و استفاده هر عضو به اندازه نیاز.

- احترام به بزرگترها و توجه به کوچکترها.

-  ایجاد محیطى مناسب به منظور دستیابى به همکارى چندجانبه میان افراد خانواده.

- تقسیم عادلانه ی کارها میان افراد خانواده.

- توزیع وظایف خانه میان افراد و آموزش فرزندان براى انجام بهتر کارها به جاى انجام آن کار به وسیله پدر یا مادر.

 

ب) شیوه مدیریت خانواده

طى دو قرن گذشته، علاوه بر شیوه ی مدیریت سنتى، شیوه مدیریت مشارکتى نیز مورد استفاده قرار گرفته که نتایج خوبى داشته است.

وجود قوانین براى ایجاد انضباط در جوامع و گروه هاى انسانى لازم است. ولى در خانواده هایى که قوانین بدون مشارکت اتخاذ مى شود، همیشه اعضاء این قوانین را تحمیلى تلقى مى کنند. اگر مردم و گروه ها در وضع قوانین دخالت داشته باشند، آن را بهتر درک کرده، با انگیزه ی قوى ترى در اجراى آن مى کوشند و با دیده احترام به آن مى نگرند.

در خانواده هاى جدید، کودکان و نوجوانان، حکم انسان صاحب عقل و احساس را دارند. وقتى به افراد خانواده این فرصت داده شود که در تدوین قوانین و خط مشى خانواده مشارکت داشته باشند، آنان احساس بهترى نسبت به خود خواهند داشت.

 

ج) جلسات خانوادگى

به منظور اجراى یک روش مدیریت مشارکتى، لازم است خانواده ها به صورت مرتب جلسات خانوادگى داشته باشند. این جلسه ها یک گردهمایى منظم و برنامه ریزى شده با شرکت همه ی افراد خانواده است تا در آن اعضا:

* حرف ها و دردو دل هاى یکدیگر را بشنوند.

* کارهاى خانه را بین یکدیگر تقسیم کنند.

* شکایات خود را عرضه کنند.

* اختلاف ها را برطرف کنند.

* راه هاى جدیدى براى حل مشکلات خانواده ارائه کنند.

 

د) مقررات شوراى خانواده

مقررات این شورا مى تواند شامل این موارد باشد:

* همه افراد خانواده در شورا حق اظهار نظر دارند.

* همه افراد خانواده در تصمیم گیرى شریک هستند.

* ریاست این شورا باید دوره اى و در اختیار افراد بالغ باشد.

* پدر، مادر و فرزندان بزرگتر، ریاست آن را به ترتیب برعهده دارند.

* شورا باید دستور کار داشته باشد و برنامه هاى آن از قبل نوشته شده باشد.

* جلسات شورا باید به طور مداوم تشکیل شود.

* در مواقع اضطرارى، جلسات فوق العاده تشکیل شود.

* حکم شورا باید براى همه افراد خانواده لازم الاجرا باشد.

 

و) اجزاى برنامه ریزى در خانواده

اساسى ترین موضوع در تشکیل و بقاى یک خانواده، داشتن هدف مشخص است. هدف نقطه اى است که کوشش ها براى رسیدن به آن صورت مى گیرد. هدف هاى یک خانواده در درازمدت، ادامه ی نسل و تعالى اعضاء از لحاظ مادى و معنوى است. خانواده در راه رسیدن به این اهداف اصلى، هدف هاى فرعى و مقطعى دیگرى از قبیل تربیت، آموزش و انتخاب همسر خوب و شغل مناسب براى فرزندان را نیز مدنظر قرار مى دهد.

فعالیت هاى اقتصادى به منظور کسب درآمد کافى براى گذران زندگى فعلى و داشتن پس انداز براى ایام پیرى، از جمله هدف هاى مادى محسوب مى شود. در فرآیند دستیابى به این اهداف ، خانواده باید از اصول خاص که در جامعه داراى ارزش و احترام است، پیروى کند.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 86/5/3 :: ساعت 8:51 صبح )
»» عاشق باشید !


عاشق باشید !

«هر جا قدم مى گذارید بذر عشق بپاشید ، قبل از همه در خانه خودتان. به فرزندان خود، به همسر خود، به همسایه هاى خود، به هموطنان خود و به مردم دنیا عشق بورزید... نگذارید کسى از نزد شما برود، مگر این که خوش تر و امیدوارتر از وقتى باشد که نزد شما مى آید.

«حضور زنده و مجسم محبت خدایى باشید. محبت را در لبخند، در چهره، در چشم ها و در سلام گرم خود به دیگران پیشکش کنید».

                                                                             (مادر ترزا)

یک استاد جامعه شناسى به همراه دانشجویانش به محله هاى فقیرنشین بالتیمور رفت تا در مورد ۲۰۰ نوجوان و زندگى و آینده ی آنها تحقیقى تاریخى انجام دهد. از دانشجویان خواسته شد ارزیابى خود را درباره ی تک تک این نوجوان ها بنویسند. دانشجویان درباره همه آنها یک جمله را تکرار کردند:

«او شانسى براى موفقیت ندارد».

 

۲۵ سال بعد، استاد جامعه شناسى دیگرى به سراغ این تحقیق رفت. او از دانشجویانش خواست دنباله ی این تحقیق را بگیرند و ببینند بر سر آن نوجوان ها چه آمده است. ۲۰ تن از آنها از آن محله اسباب کشى کرده یا مرده بودند. از میان ۱۸۰ نفر باقى مانده، ۱۷۶ نفر به موفقیت هاى غیرعادى دست پیدا کرده و وکیل، پزشک و تاجرهاى معتبرى شده بودند.

 

این جامعه شناس حیرت کرد و تصمیم گرفت درباره ی این موضوع تحقیق بیشترى کند و خوشبختانه توانست همه ی آن افراد را پیدا کند و از تک تک آنها بپرسد:

«دلیل موفقیت شما چیست؟»

و پاسخ همه آنها یکسان بود:

«دلیل موفقیت ما، معلم ماست».

 

آن معلم هنوز زنده بود. استاد جامعه شناسى جست وجو کرد و او را حالا که پیرزنى فرسوده، ولى هنوز هم بسیار هوشمند و زیرک بود، پیدا کرد تا از او فرمول معجزه گرى را که از نوجوان هاى محلات فقیرنشین، انسان هاى شایسته و موفقى ساخته بود، بپرسد.چشم هاى معلم پیر برقى زد و لب هایش به لبخندى عطوفت آمیز از هم گشوده شد. پاسخ اش بسیار ساده بود. او با کمال لطف و تواضع گفت: «من عاشق بچه ها بودم».



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 86/5/3 :: ساعت 8:50 صبح )
»» یک مشت آدم روانی و من !!

گفتگو با پرستاران بیمارستان روانی

خانم پرستار !


به سراغ پرستاران بیمارستان روانی می رویم ، تا با یک نوعی دیگر از شغل های مخاطره آمیز و نوع نگاه اینان به زندگی آشنا شویم   :

 

صدای پشت سر هم زنگ تلفن می‌آید. همه چیز عادی است ، جز صدای فریادهای یک مرد که از طبقه بالا شنیده می‌شود. چند لحظه بعد او را ساکت می‌کنند و دوباره همه چیز عادی می‌شود.

 

باز صدای تلفن ندا خانی - رئیس داخلی یکی از بیمارستان‌های خصوصی اعصاب و روان - بلند می‌شود؛ جایی که تعدادی پرستار خانم ، از صبح‌ تا شبشان را با این نوع بیماران می‌گذرانند.

 

ندا خانی با خنده اصرار می‌کند که سن دقیقش را نگوید. او پرستاری را دوست داشته و به توصیه ی پدرش این کار را انتخاب کرده است، هرچند حالا پدرش کمی نگرانش است و از او می‌‌خواهد که بیمارستانش را عوض کند.

 

او در دوره کارورزی به بخش اعصاب و روان علاقه ی خاصی پیدا کرده است : «دوره‌مان را در یکی از بیمارستان‌های معروف و بزرگ اعصاب و روان می‌گذراندیم. از رئیس بخش اجازه بیمارانی که حال خوبی داشتند - یعنی می‌توانستند در فعالیت‌های جمعی شرکت کنند - را می‌گرفتیم و به حیاط می‌رفتیم، ورزش می‌کردیم، مسابقه دو و لی‌لی می‌گذاشتیم. شاید خاطرات خوب آن روزها بود که من را علاقه‌مند کرد».

 

هلن خسروآبادی (32ساله) برعکس ندا، رشته‌اش را با علاقه انتخاب نکرده بود. حتی 4 سال تحصیل در این رشته هم تاثیری در علاقه ی او به پرستاری نگذاشته بود. ولی گذراندن 2 سال طرح در بیمارستان سوانح و سوختگی همه چیز را عوض کرد؛ «آنجا دیدم واقعا دارم کار مثبتی انجام می‌دهم. از این 10 سالی که کار کرده‌ام، هنوز آن 2 سال برایم چیز دیگری است».

 

علت علاقه هلن به بخش اعصاب و روان، احتیاجات روحی بیماران است. تنها شکایت هلن، کم‌بودن حقوق پرستاران نسبت به شغل سخت و خطرناکشان است. شاید اگر روزی بخواهد شغلش را تغییر بدهد، به همین دلیل باشد.

 

هر 2پرستار به خطرناک‌بودن شغلشان معتقدند:

 بیشتر روز بیماران آرام هستند ولی وقتی «تحریک» بشوند ، به شدت خطرناک هستند چون «مریض در این حالت چندبرابر حالت عادی خودش یا چندبرابر یک آدم عادی در خودش احساس نیرو می‌کند و با این وضع فقط کافی است یک ضربه بزند».

 

این را ندا می‌گوید که از یکی از بیمارانش خاطره تلخی دارد. بیماری را می‌بایست بستری می‌کردند که به شدت پرخاشگر بود. دکتر از پرستارها می‌خواهد قبل از بستری‌کردنش به او آرام‌بخش تزریق کنند ولی او مقاومت می‌کند. با کمک چند نفر از پرسنل دست‌های او را می‌گیرند ولی او چنان سیلی محکمی به یکی از پرسنل‌های جوان بیمارستان می‌زند که پرده گوش او پاره می‌شود.

 

دکترها به او گفته بودند اگر از گوشش مراقبت نکند حتی احتمال عفونت مغزی هم می‌رود. هنوز یک پرسنل قدیمی‌تر، جای دندان‌های بیماری را که به او حمله کرده بود، روی پای خود دارد.

 

خاطره تلخ هلن مربوط به بیماری است که برای خودزنی‌های مکررش بستری شده بود. او یک بار سعی می‌کند با خرده‌های شیشه ساعت دیواری خودش را بکشد. با سر و صدای باقی بیماران ، پرستارها از راه می‌رسن و او را نجات می‌دهند و بیماران ترسیده را آرام می‌کنند؛ «ما هم خیلی ترسیدیم. فکرش را هم نمی‌کردیم از پلاستیک شفاف روی ساعت دیواری برای خودکشی استفاده کند. بعد از آن حادثه، شیشه ی همه ساعت‌ها را برداشتیم».

 

هر بیماری در مدتی که بستری است با بیماران دیگر و پرستاران ایاق می‌شود ولی نسبت به حضور یک پرستار ناشناس غریبگی می‌کند و ممکن است برخورد بدی کند. برای همین هلن از روز اول کاری‌اش خیلی می‌ترسید.

 

اما ترس ندا همان روز ریخت، آن‌ هم با دیدن بیماری که در حیاط بیمارستان به شکل عجیبی راه می‌رفت و آب‌دهانش آویزان بود؛ «به ما نزدیک شد و سلام کرد. من از ترس روی نیمکت میخکوب شده بودم. او هم متوجه ترس ما شده بود. راهش را گرفت و رفت».

 

از نظر آنها هر روز اینجا خاطره است و انگار خاطرات شیرینشان بیشتر و البته مشترک است. آنها از بهبودی بیماران بعد از درمان خیلی خوشحال می‌شوند؛ «بیماری که روز اول با گریه از خانواده‌اش جدا می‌شود و می‌آید، افسرده و ساکت است. بعد از شروع «شوک درمانی» و باقی درمان‌ها، فردایش می‌بینی حالش 100درجه تغییر کرده، با ما صحبت می‌کند و قهقهه می‌زند. این ما را خیلی خوشحال می‌کند.  خوشحال‌تر می‌شویم وقتی که 3-2 روزی نیستیم و سراغمان را می‌گیرند و خود و خانواده‌شان حال ما را جویا می‌شوند».

 

پرستاری از بیماران اعصاب و روان، با وجود همه سختی‌هایش این تفکر را در ندا تقویت کرده است که «نباید زندگی را خیلی سخت گرفت. مسلما باید راه‌حل برای مشکلات پیدا کرد ولی نباید آنها را آن‌قدر بزرگ کرد که به روح و جسم آدم لطمه بزنند».



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 86/5/3 :: ساعت 8:49 صبح )
»» سخن بزرگان

به هر اندازه که زن آرام و مطیع و با عصمت و با عفت است ، به همان اندازۀ قدرت فرمانروایی او شدیدتر و استوارتر است .

میشله



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 86/5/2 :: ساعت 12:37 عصر )
»» بندگا نم

 ...چیزی به اذان صبح نمانده است، او را بیدار کنید، دلم برایش تنگ شده است،امشب با من حرف نزده است...- خداوندا! دو بار او را بیدار کردیم، اما باز هم خوابید... ملائکه ی من! در گوشش بگویید پروردگارت، منتظر توست... پروردگارا! باز هم بیدار نمـیشود! اذان صبح را مـیگویند، هنگام طلوع آفتاب است!...


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 86/4/24 :: ساعت 9:36 صبح )
<   <<   16   17   18   19   20   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

مرنجان و مرنج
عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 12
>> بازدید دیروز: 1239
>> مجموع بازدیدها: 1367436
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
کنج دل🩶
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
دانشجو
(( همیشه با تو ))
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه
سلام
بخور زار
اشک شور
منتظران

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





































































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب