سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش، پرده ای جلوگیر از آفتها است . [امام علی علیه السلام]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» جامعیت وحی محمدی صلی الله علیه و آله به گستره علم آن حضرت2

 

الف) دلایل نقلی:

آیه اول: «و ما یَعلمُ تأویلَهُ الاّ اللّهَ و الراسخونَ فِی العلمِ» (آل عمران: 7)؛ تأویل قرآن را جز خدا و ریشه داران در علم، کسی نمی داند.

مفسّران در مورد مستأنفه یا عاطفه بودن واو در آیه شریفه، اختلاف نظر دارند. به نظر می رسد واو عاطفه است و فقط طبق همین فرض می توان از آیه برای بحث استدلال آورد. «رسوخ» به معنای «ثبات» است(28) و راسخان در علم کسانی هستند که دانش آن ها ثبات داشته، تزلزل و تبدّل در رأی و علم آن ها مطابق با واقع است و با توجه به این که الف و لام در «العلم» برای جنس است، اینان در تمام قلمرو علم، ثبات رأی داشته، در هیچ بخش از دانش تزلزل ندارند؛ یعنی راسخ در مطلق علم هستند.

در روایات متعددی آمده است که راسخان در علم حضرت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و ائمّه اهل بیت علیهم السلام هستند؛ از جمله از برید بن معاویه از صادقین علیهماالسلام نقل شده که درباره «و ما یعلم تَأْوِیْلَهُ اِلاّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلَمِ» فرموده اند:

«رسول خدا بالاترین ریشه داران در علم است. خداوند همه آنچه فرستاده از تأویل وتنزیل به او تعلیم داده است. خداوند چیزی را که علم تأویل آن را به پیامبر نیاموخته باشد، بر وی فرود نیاورده است و همه آن را اوصیای پس از او می دانند.»(29)

و نیز حضرت علی علیه السلام فرموده اند: «کجایند کسانی که پنداشتند آنان ریشه داران در علم هستند نه ما، چه دروغ و ستمی که بر ما می رانند؟ (زیرا) خداوند ما را بالا برده، آن ها را فرو گذاشته، به ما عطا کرده و آنان را محروم گذاشته، ما را (در حوزه عنایت خود) داخل کرده و آنان را بیرون کرده است.»(30)

 

آیه دوّم: «یقولُ الذینَ کفروا لَست مرسلاً قُل کفی بِاللّه شهیدا بینی و بینکم و مَن عِندهُ علمُ الکتابِ»؛(رعد: 43) و کسانی که کافر شده اند، می گویند: تو فرستاده نیستی. بگو: کافی است خدا و آن که نزد او علم کتاب است میان من و شما گواه باشد.

 

مراد از «کتاب» در این آیه، قرآن است(31) و نیز در روایات متعددی آمده است: مراد از «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ» حضرت علی علیه السلام می باشد؛ از جمله در روایت حسن از برید بن معاویه از امام صادق علیه السلام در بیان مقصود از «مَنْ عِنْدَهُ اَمُّ الْکِتابِ» فرموده اند:

«خدا از مَنْ عِنْدَهُ اُمُّ الْکِتابِ ما را قصد کرده و علی پس از پیامبر صلی الله علیه و آله اول ما، افضل ما و بهتر ماست.(32)

آیه سوّم: به گواهی آیات قرآن، خداوند پیامبران خویش را به سلاح علم و دانش مجهّز می کرده است؛ از جمله:

 

«و علّم آدم الاسماءَ کُلَّها ثُمَّ عرضَهم علیَ الملائکةِ فقال اَنبئونی بأسماء هؤلاءِ اِن کُنتم صادقینَ...» (بقره: 2132)؛ و [خدا] همه [معانی [نام ها را به آدم آموخت، پس آن ها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست می گویید، از اسامی این ها به من خبر دهید.

در مورد این «اسماء»، که علم به آن بزرگ ترین موهبت الهی برای حضرت آدم علیه السلام و منشأ فضیلت و افتخار او و شایستگی برای مقام «خَلیْفَةُ الْلهیِ» شد، مفسّران سخن بسیار گفته اند و پرونده این بحث همچنان گشوده است؛ چنان که بسیاری از مفسّران گفته اند: منظور از «اسم» در این جا مسمّی است؛ یعنی خداوند جمیع علوم مربوط به آنچه در زمین و آسمان است و خواص و منافع آن ها، همه را به حضرت آدم علیه السلام تعلیم داد و بدین سان، آدم علیه السلام به تمام اسرار عالم آشنا شد. امام صادق علیه السلام در مورد اسمائی که خدا به حضرت آدم علیه السلام آموخت، فرموده اند:

«منظور تمام زمین ها، کوه ها، درّه ها و بستر رودخانه است.»

سپس حضرت به فرشی که زیر پایش گسترده بود، نظر افکند و فرمود:

«حتی این فرش هم از اموری بود که خدا به آدم تعلیم داد.»(33)

این تعبیر نشان می دهد که حضرت آدم علیه السلام به تمام حقایق عالم آگاه بوده است. علّامه طباطبائی در تفسیر این آیات شریفه، بیان قابل توجهی دارد که حاصلش چنین است:

 

اولاً، تعبیری که در آیه به کار رفته، مشعر بر این است که «اسماء» یا مسمّاهای اسمائی که خدا به حضرت آدم علیه السلام تعلیم داد، یک سلسله موجودات زنده و صاحب شعور و از نظر پنهان بوده اند. البته آگاهی حضرت آدم علیه السلام بر اسماء مثل اطلاع ما از نام های اشیا نبوده است؛ زیرا در این صورت، فرشتگان هم می دانستند و اطلاع از آن ها فضیلتی به حساب نمی آید، بلکه آن علمی همراه با کشفِ حقیقت آن ها بوده است.

ثانیا، این اسماء مفهوم عام و گسترده ای دارد که «کلّها» به آن اشاره می کند.

ثالثا، ذکر ضمیر جمع مذکر دلیل بر این است که تمام آن ها دارای حیات و علم بوده اند و در عین حال، تحت حجاب عالم غیب قرار داشتند. بنابراین، نتیجه می گیریم این ها همان چیزی هستند که در آیه 21 سوره «حجر» آمده اند(34) که می فرماید:

«و اِن مِن شی ءٍ الاّ عندنا خزائنه و ما ننزِّلَه اِلاّ بقدرٍ معلومٍ»؛ خزائن همه چیز نزد ماست و ما جز به مقدار معلومی آن را فرو نمی فرستیم.

 

از این آیات استفاده می شود که خداوند تمام حقایق جهان را به حضرت آدم علیه السلام تعلیم داد. بنابراین، حضرت محمد صلی الله علیه و آله ، که اشرف مخلوقات است و کتابش خاتم کتب الهی می باشد، باید به تمام این حقایق آگاهی کامل داشته باشد. از خود حضرت نقل شده است که فرمود:

«خداوند بهتر از من و گرامی تر از من، نزد خویش خلق نکرده است.»(35)

در حدیث صحیحی از امام صادق علیه السلام نقل شده است:

 

«خدای متعال چیزی به پیامبران عطا نکرده، مگر آن را به حضرت محمّد داده است.»(36)

در مورد حضرات ائمّه اهل بیت علیهم السلام نیز روایات اشاره دارند که علم حضرت آدم علیه السلام را به ارث برده اند؛ از جمله فضیل بن یسار از امام صادق علیه السلام نقل می کند که فرمود:

 

«علمی که با حضرت آدم پایین آمد، نرفت، بلکه به ما ارث رسید و علی علیه السلام عالم این امّت است. عالمی از ما نمی میرد، مگر این که کسی که همانند او یا آنچه خدا بخواهد می داند، جانشین او می شود.»(37)

و نیز 18 روایت در بصائر الدرجات آمده به این مضمون که ائمّه اطهار علیهم السلام علم تمام پیامبران و فرشتگان را می دانند؛ از جمله امام صادق علیه السلام فرموده است:

 

«خداوند دو علم دارد: علمی که مخفی است و کسی غیر از خودش نمی داند، که بداء از آن است، و علمی که به پیامبران و فرشتگان آموخته است، و ما آن را می دانیم.»(38)

و نیز خود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرموده است:

 

«خداوند علم و فهم مرا به ذریه و اوصیای من داده است.»(39)

آیه چهارم: «آتَیْناهُ حُکْمَاً وَ عِلْمَاً» (یوسف: 22)؛ به او حکم و علم دادیم.

 

با توجه به بیان فضل خداوند برای پیامبر خود و برتری او نسبت به دیگران و نکره بودن حکم و علم در آیه، که دلالت بر بزرگی آن دو دارد، گستردگی دانش پیامبر استفاده می شود.

شبیه این تعبیر در مورد چندین پیامبر در آیات دیگر آمده است؛ از جمله: قصص: 14 در مورد حضرت موسی علیه السلام و انبیاء: 79 در مورد حضرت داود و سلیمان علیهماالسلام و انبیاء: 74 در مورد حضرت لوط علیه السلام و یوسف: 22 در مورد حضرت یوسف علیه السلام و نیز در مورد بعضی از دیگر انبیای الهی با تعبیرهای گوناگون دیگر این حقیقت بیان شده است. طبق روایاتی که قبلاً ذکر شد، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و ائمّه اهل بیت علیهم السلام تمام علوم انبیای الهی را دارا هستند؛ آیاتی که نوعی از علوم را برای انبیای الهی ثابت کرده اند، در مورد حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و ائمّه اهل بیت علیهم السلام نیز صدق می کنند.

ب) دلایل عقلی

دلیل اول: رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمّه اطهار علیهم السلام اقتضا دارد علوم گسترده ای داشته باشند. گرچه علم آن ها به برخی امور دنیوی به طور مستقیم مربوط به هدف رسالت و امامت نیست، ولی این هدف (رسالت و امامت) فقط با اعتماد مردم به نبی و امامو اعتقاد به حقّانیت هر آنچه می گویند، حاصل می شود؛ زیرا مشاهده هر نوع اشتباهی از پیامبر و امام موجب شک نسبت به اصل رسالت او می شود و چیزی باقی نمی ماند، مگر آن که علامت سؤال روی آن می نشیند و برای مردم این سؤال ایجاد می شود: آیا این تکالیفی که از سوی خداوند حکایت می کند، وظایف واقعی الهی ماست؟ اگر پیامبر در مجالی اشتباه کرد، به چه دلیل در مجال دیگر اشتباه نخواهد کرد؟ این شک و تردید موجب سلب اعتماد مردم به نبی و در نتیجه، نقض غرض بعثت می شود.(40) و نقض غرض از حکیم قبیح است و محال است از خدای حکیم صورت بگیرد.

گرچه تفکیک مصونیت در امر وحی و حکومت با امور دیگر عقلاً ممکن است، ولی این امر فقط برای انسان های واقع بین و صاحب نظر آسان است و عامّه مردم، که بیش تر مخاطبان انبیای الهی را تشکیل می دهند، نمی توانند این دو مجال را از هم جدا نگاه کرده و خطا در یکی را به دیگری سرایت ندهند. پس عقل حکم می کند برای این که هدف بعثت انبیا حاصل شود، باید از پیامبر اشتباهی سر نزند. و این امر در صورتی ممکن است که نبی و امام به نحوی با منبع علم الهی متصل باشند، تا اگر از اموری مورد سؤال واقع شدند، بتوانند جواب صحیح بدهند؛ چرا که جواب ندادن و اظهار عدم آگاهی نسبت به جوابِ سؤال هایی که از نبی و امام می شود، در پذیرش حرف های دیگر آن ها از سوی مردم مؤثر است. در برخی روایات به این مطلب اشاره شده است؛ مثلاً، از امام صادق علیه السلام در روایت صحیحی نقل شده که پس از بیان وجوب اطاعت ائمّه اطهار علیهم السلام فرمودند:

«مپذیرید که خدای تبارک و تعالی اطاعت اولیای خودش را بر بندگان واجب کند، سپس اخبار آسمان ها و زمین را از ایشان بپوشاند و اصول علم را نسبت به سؤالاتی که از ایشان می شود و مایه قوام دین مردم است، از آن ها قطع کند.»(41)

غالب محققان شیعه نیز معتقدند که پیامبر علاوه بر عصمت از گناه، نباید در هیچ امری اشتباه کند. خواجه نصیر الدین طوسی معتقد است: برای این که نسبت به نبی وثوق پیدا شود و غرض بعثت حاصل گردد، لازم است دارای مقام عصمت و هوش و ذکاوت و قوّت رأی بوده و ابدا سهو نکند،(42) به ویژه حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله که خاتم پیامبران و کتابش حاکم بر کتاب های دیگر الهی است.

 

دلیل دوم: اضافه بر همه آنچه گفته شد، کمال وجودی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمّه اهل بیت علیهم السلام به ویژه حضرت محمد صلی الله علیه و آله که انسان کامل هستند، شایسته است که چیزی از ممکنات خارج از علم آن ها نباشد.

امام خمینی در این زمینه می نویسند: «درک نبی از حقایق ماورای عالم حسّی و مادی نامحدود و تابع شرایط ویژه است، و خداوند حقایق عالم را طبق آنچه هست، بر پیامبر خودش نشان داده است.»(43)

قرآن منبع علم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه اهل بیت علیهم السلام : چنان که برخی از مفسّران و علمای اسلامی گفته اند(44) و از روایات نیز استفاده می شود، منبع اصلی احادیث پیامبراکرم و ائمّه اهل بیت علیهم السلام همان قرآن کریم است که با استنطاق ویژه ای، احکام و معارف آن را استنباط کرده، بیان نموده اند. همان گونه که در بررسی روایات جامعیت ذیل آیه 89 سوره «نحل» گذشت، قسم سوم از اقسام سه گانه آن روایات، که بیش ترین تعداد بود، دلالت داشت بر این که ائمّه اطهار علیهم السلام اگر خبر آسمان ها و زمین را می دانند، آن را از قرآن می فهمند. علاوه بر آن ها، روایات دیگری دلالت دارند که منبع انحصاری علم ائمّه اهل بیت علیهم السلام قرآن است.(45) امام باقر علیه السلام فرموده اند: «وقتی در مورد چیزی سخن گفتم، از من بخواهید که از قرآن جواب دهم.»(46)

 

و در روایت دیگری که از امام صادق علیه السلام سؤال شد: آیا نزد شما از رسول اکرم صلی الله علیه و آله غیر از وحی چیزی وجود دارد یا نه، حضرت فرمودند:

 

«لا وَالذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ اَلْنَسَمَةَ، اِلاَّ اِنْ یُعْطِی عَبْدَاً فَهْمَاً فِی کِتابِهِ»؛(47) نه، قسم به کسی که دانه را شکافت و آدمی را آفرید، مگر این که فهم کتابش به بنده ای داده شود.

علّامه طباطبائی پس از نقل حدیث اخیر می گوید: «این از غرر احادیث است و کم ترین دلالتش این است که آنچه از معارف عجیب صادر از مقام علمی امام علیه السلام که عقل ها را متحیّر می سازد، از قرآن می باشد.»(48)

 

4. باطنی بودن معارف جامع قرآن و اختصاص آن به پیامبر صلی الله علیه و آله و امام علیه السلام

چنان که بیان شد، از ظاهر قرآن کریم با دلالت لفظی، تمام احکام و معارف دین قابل استفاده نیست، چه رسد به معارف جامع مورد نظر. بنابراین، جامعیت قرآن مربوط به باطن قرآن است. بدون شک، یکی از ویژگی های قرآن کریم این است که دارای «ظهر» و «بطن» می باشد؛ یعنی افزون بر معانی که از ظاهر واژگان و معانی لغوی آن استفاده می شود، معانی ژرف تر و پنهان تری نیز در عبارت وحی نهفته است:

حرف قرآن را بدان که ظاهری است زیر ظاهر باطن بس قاهری است
زیر آن باطن یکی بطن سوم که در او گردد خردها جمله گم
بطن چهارم جز نبی خود کس ندید جز خدای بی نظیر و بی ندید
ظاهر قرآن چو شخص آدمی است که نقوشش ظاهر و جانش خفی است.(49)

در خود قرآن کریم واژه «بطن» یا «باطن» درباره قرآن کریم و مفاهیم آن به کار نرفته است و آیه ای به صراحت، از وجود باطن برای قرآن کریم خبر نمی دهد، ولی از برخی آیات(50) با ضمیمه روایات یا مقدّماتی، می توان استفاده کرد که احکام و معارف آن منحصر در آنچه از ظاهر استفاده می شود، نیست؛ زیرا استدلال به این آیات نیاز به بحث و بررسی تفصیلی دارد. در این جا، تنها به بحث روایی پرداخته می شود:

 

1. روایات متعددی در کتب روایی شیعی و اهل سنّت از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و ائمّه اهل بیت علیهم السلام نقل شده اند که به خوبی دلالت دارد بر این که آیات قرآن کریم علاوه بر ظاهر، دارای بطونی است. در ذیل به چند نمونه اشاره می شود: از حضرت علی علیه السلام نقل شده است که حضرت فرمودند:

«از حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم، می فرماید: "آیه ای از قرآن نیست، مگر برای آن ظاهر و باطنی است".»(51)

و نیز امام کاظم علیه السلام از آن حضرت نقل کرده اند که درباره قرآن فرمودند: «لَهُ ظَهْرُ وَ بَطْنٌ»؛(52) برای قرآن، ظاهر و باطنی است.

 

از بعضی روایات دیگر استفاده می شود قرآن کریم بطون متعددی دارد. برای نمونه، جابر جُعفی از امام باقر علیه السلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند: «اِنَّ لِلْقُرآنِ بَطْنا وَ لِلْبَطْنِ بَطْنٌ وَ لَهْ ظَهْر وَ لِلظَّهرِ ظَهْرٌ»؛(53) برای قرآن باطنی است و برای باطن، باطنی دیگر، و قرآن ظاهری دارد و ظاهرش ظاهری دیگر.

گرچه در برخی تفاسیر(54) از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است قرآن هفتاد بطن دارد، اما در کتب روایی معتبر، چنین روایتی یافت نشد.

وجود بطن برای قرآن کریم، مورد اتفاق همه مذاهب و اندیشمندان اسلامی است، گرچه در مراد و معنای آن اختلاف است و در روایات نیز معانی مختلفی برای آن ذکر شده. پس می توان اصل وجود بطن برای قرآن را از مسلّمات فرهنگ اسلامی شمرد. تعدد روایاتی که در منابع روایی شیعه و اهل سنّت در این مورد نقل شده، به قدری است که تواتر معنوی دارد(55) و ما را از بررسی سندی روایات بی نیاز می کند.(56)

2. دسته ای از روایات فهم تمام ظاهر و باطن قرآن را منحصر به ائمّه اهل بیت علیهم السلام می کنند؛ از جمله طبق نقل صحیح، امام صادق علیه السلام فرمودند:

 

«غیر از اوصیا کسی نمی تواند مدعی شود که فهم تمام ظاهر و باطن قرآن را جمع کرده است.»(57)

3. از دسته ای روایات استفاده می شود که قرآن کریم دارای مراتبی است که بعضی از آن ها ویژه اوصیا و انبیاست؛ مثلاً، از امام حسین علیه السلام نقل شده است: «معارف کتاب خداوند به چهار گونه بیان شده است: عبارت و اشاره و لطایف و حقایق. عبارت آن برای مردم، و اشارتش برای خواص، و لطایف آن برای اولیا، و حقایق آن برای انبیاست.»(58)

 

4. در برخی روایت آمده است که اهل بیت علیهم السلام سهم ویژه ای در قرآن دارند؛ از جمله، امام زین العابدین علیه السلام فرموده اند:

 

«نَحْنُ مَخْصُوصُونَ فِی کِتابِ اللّهِ»؛(59) ما ویژگان در مورد کتاب خدا هستیم.

نتیجه: با ضمیمه کردن دلایل دالّ بر جامعیت علم پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و ائمّه اهل بیت علیهم السلام به دلایل مربوط به منبع بودن قرآن برای علم و نیز روایات دالّ بر وجود بطن برای قرآن و اختصاص محتوای آن به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و ائمّه اهل بیت علیهم السلام ، نتیجه می گیریم که جامعیت قرآن کریم که در آیات و روایات به آن اشاره شده، مربوط به باطن قرآن بوده و به گستردگی علوم پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و ائمّه اهل بیت علیهم السلام و ویژه ایشان است. البته نحوه استفاده از این معارف از قرآن کریم توسط آن حضرات چنان اسرارآمیز است که ما هیچ راهی برای فهم آن نداریم، بلکه تعبّدا آن ها را می پذیریم. البته ممکن است بعضی از این علوم بالفعل نباشند و هر وقت که بخواهند، آن را دریابند؛

چنان که امام صادق فرمودند:

«اِنَّ الاْمِامَ اِذا شاءَ اِنْ یَعْلِمَ عَلِمَ»؛(60) امام هر وقت بخواهد بداند، می داند.

بنابراین، جامعیتی که آیات مورد بحث و روایات برای قرآن ثابت می کنند، ویژه پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و ائمّه اهل بیت علیهم السلام است.

··· پی نوشت ها

1 محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمة، ج4، ص 3202، حدیث 1989

2 ابوعلی فضل بن الحسن طبرسی، مجمع البیان، ج 78، ص 65

3 محمد حسین طباطبائی، المیزان، ج 14، ص 277

4 مجموعه مقالات کنگره مبانی فقهی حضرت امام خمینی قدس سره ، جامعیت شریعت، ج 10، ص 99221

5 ر.ک: محمد حسین طباطبائی، پیشین، ج 7، ص 81 و 129 / عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم، ص 224 226 / محمد بن محمد زمخشری، الکشاف فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 21 و 31

6 ر.ک: محمدحسین طباطبائی، پیشین، ج 7، ص 328

7 ر.ک: ابی علی فضل بن الحسن الطبرسی، پیشین، ج2، ص353

8 محمدبن جریرطبری،جامع البیان فی تفسیرالقرآن،ج14،ص 90

9 ر.ک: محی الدین عربی، رحمة من الرحمن فی تفسیر و اشارات القرآن، ج2، ص 77 78 / جلال الدین السیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج 4، نوع 65، ص 33

10 ابوحامد غزالی، جواهر القرآن، ص 8؛ اما غزّالی در احیاء العلوم معتقد است که درقرآن کریم به اصول و کلیات علوم اشاره شده است. ر.ک: همو،احیاءالعلوم،ج1، ص 289

11 محمدحسین طباطبائی، پیشین، ج 12، ص 334

12 ر.ک: عبدعلی جمعه عروسی حویزی، تفسیر نورالثقلین، ج 3، ص 74 77

13 ر.ک: عبدالله جوادی آملی، پیشین، ج 1، ص 226 / محمد صادقی، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن و السنّة، ج 14 ص 448 / محمود رجبی، معرفت، سال دوم، ش 2، مسلسل 6، ص 10 / صادق لاریجانی، انتظار بشر از دین غیر مطبوع، ص 157

14 محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 46، ص 349

15 محمدبن حسن الشیخ الطوسی، التبیان فی تفسیر القرآن / محمودبن محمد بن محمد زمخشری، پیشین، ج 2، ص 481 و 516

16 ر.ک: ابوطاهر یعقوب فیروزآبادی، تنویر المقباس عن تفسیر ابن عباس، ص 229؛ جلال الدین سیوطی نیز شبیه همین مطلب را در الدرالمنثور، ج 4، ص 589 دارد.

17 ر.ک: ابی علی فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 5 - 6، ص 586 / فخرالدین رازی، التفسیر الکبیر او مفاتیح الغیب، ج 2، ص 98 / ابوحیّان الاندلسی، بحرالمحیط فی التفسیر، ج 6، ص 582 / محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج 8، 216 / رشید رضا، المنار، ج 7، ص 395 / محمدبن طاهر بن عاشور، التحریر و التنویر، ج 1، ص 253 / محمدبن عبدالحق ابن عطیه، المحرّر الوجیز، ج 3، ص 452 / ناصرمکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج 11، ص 361 (ولی در ج 10، ص 101 آمده است: هر آنچه مربوط به سعادت بشر است، در قرآن موجود می باشد.) / محمدهادی معرفت، «جامعیّت قرآن کریم نسبت به علوم و معارف بشری»، نامه مفید، ش 6، ص 57

18 ر.ک: محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج 4، احادیث 19495 تا 19501

19 ر.ک: عبدعلی جمعة عروسی حویزی، پیشین، ج3، ص7474، که 19 روایت می باشد.

20 در مورد دروغ نبودن قرآن، ر.ک: هود: 13، و به تصدیق بودن قرآن در بیش از16آیه، اشاره شده است:ازجمله: بقره: 41 و 89 / احقاف: 12.

21 ابی علی فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 6 5، ص 416 و ص 585

22 ر.ک: محمدحسین طباطبائی، پیشین، ج 1، ص 323 334

23 ر.ک: محمدحسین طباطبائی، پیشین، ج 1، ص 323 324

24 حسین بن روح الصفار القمی، بصائر الدرجات، ج 11، ص 63 / عبدعلی جمعه عروسی حویزی، پیشین، ج 1، ص 133 135

25 عبد علی جمعه عروسی حویزی، پیشین، ج 2، ص 262 ح 320

26 همان، ج 3، ص 74 77 / احادیث 172 190 از شماره 176 184 در اصول کافی، ج 1 باب «الردّ الی الکتاب والسنة...» ص 59 60 نیز آمده است.

27 محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 1، کتاب «الحجة»، باب «ان الائمه ورثوا علم النبی و جمیع الانبیاء و الاوصیاء» ح 7، ص 327

28 احمد بن محمد بن علی المقری الفیوصی، المصباح المنیر، ج 1، ص 274

29 محمد بن یعقوب کلینی، پیشین، ج 1، کتاب «الحجة»، باب «انّ الراسخون فی العلم هم الائمه علیه السلام »، حدیث 3

30 نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، خطبه 144

31 ر.ک: محمدحسین طباطبائی، پیشین، ج 11، ص 426

32 محمدبن یعقوب کلینی، پیشین، ج 1 کتاب «الحجة»، باب «ما جمع القرآن کله الاّ الائمه علیه السلام »، حدیث 6 ص 333

33 ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، پیشین، ج 1، ص 76

34 محمد حسین طباطبائی، پیشین، ج 1، ص 118 117

35 محمد محمدی ری شهری، پیشین، ج 4، ص 3202 حدیث 19813

36 محمدباقر مجلسی، مرآة العقول، ج 3، ص 20، ح 5

37 حسین بن روح الصفار قمی، پیشین، ص 116

38 همان، ص109،ح2؛ تمام احادیث باب 21 از جزء 2 قریب به این مضمون هستند.

39 همان، ص 48

40 ر.ک: جعفرسبحانی، الالهیات، ج3، ص20 و173/ همو، منشور جاوید، ج 10، ص 154

41 محمدبن یعقوب، پیشین، ج 1، کتاب «الحجة»، باب «إنّ الائمة یعلمون علم ما هو کان و ما کائن و ما یکون»، ج 4 / در بصائر الدرجات، جزء 3، باب 5 نیز چندین حدیث بر این مضمون آمده است.

42 ر.ک: علامه حلّی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تصحیح حسن حسن زاده آملی، ص 349

43 امام خمینی، مصباح الهدایة، ص 61 71 / شبیه این سخن در کتب دیگری نیز آمده است؛ مانند: سیدحیدر آملی، تفسیر محیط الاعظم، ج 1، ص 32 / صدرالمتألّهین، تفسیر القرآن الکریم، ج 2، ص 342 / عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن، ج 7، ص 245

44 ر.ک: محمّد بن عبدالرحیم النهاوندی، تفسیر القرآن و تبیین الفرقان، ج 1، ص 28 / عبدالله جوادی آملی، کیهان اندیشه، ش 39، سال 7، ص 32؛ در مورد سخنان حضرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ر. ک: جلال الدین السیوطی، معترک الاقران فی اعجاز القرآن، ص 13 که از قول شافعی آمده است: «جمیع آنچه امّت می گوید شرح سنّت و سنّت شرح قرآن است وتمام آنچه نبی به آن حکم کرده از قرآن کریم فهمیده است.»

45 برای حضرات معصوم علیهم السلام منابع علمی دیگری نیز ذکر شده است، ولی به نظر می رسد قرآن طرق رسیدن به آن منابع است. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج 7، مبحث منابع پیامبران/احمد مطهری و غلامرضا کاردان، علم پیامبر و امام در قرآن.

46 عبد علی جمعة عروسی حویزی، پیشین، ج 1، ص 714، حدیث 66

47 محمد بن عبدالرحیم نهاوندی، نفحات الرحمن، ج 1، ص 28

48 محمدحسین طباطبائی، پیشین، ج 3، ص 73

49 جلال الدین مولوی، مثنوی معنوی، دفتر سوم

50 مانند «و ما یعلم تأویله الا اللّه والراسخون فی العلم» (آل عمران: 7) با ضمیمه روایتی از امام صادق علیه السلام که تأویل را به بطن تفسیر فرموده اند. ر. ک: حسین الصفار القمی، پیشین، ص 196، ح 7

51 سید هاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 270، ح 6

52 محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 89، ص 90

53 همان، ج89، ص91؛ ونیزابی نصرمحمّد بن مسعود العیاشی، تفسیر العیاشی، ج 1، ص 12

54 ر.ک: محمدحسین طباطبائی، پیشین، ج 1، ص 7

55 ر.ک: محمد بن حسین صفار قمی، پیشین، ص 216 212 / ابی جعفر بن یعقوب کلینی، پیشین، ج1، کتاب «الحجة» باب «انه لم بجمع القرآن کلّه الّا الائمة علیهم السلام و انّهم یعلمون علمه کلّه»، ح 1 / محمدباقر مجلسی، پیشین، ج 89، کتاب القرآن باب «انّ للقرآن ظهرا و بطنا و ان علم کل شی فی القرآن و ان علم ذلک کلُّه عند الائمه علیهم السلام و لا یعلمه غیرهم الّا بتعلیمهم.»

56 برای اطلاع از بررسی روایات بطن، ر.ک: علی اکبر بابائی، «باطن قرآن»، معرفت، سال هفتم، ش 24، پاییز 1377 / محمدکاظم شاکر، روش های تأویل قرآن، ص 8797 / سید حیدر علوی نژاد، «ظاهر و باطن قرآن در گسترده روایات»، فصلنامه پژوهش های قرآنی، 56، (بهار 1375)

57 محمد بن یعقوب کلینی، پیشین، ج 1، کتاب «الحجة»، باب «انه لم یجمع القرآن کلّه الا الاوصیاء»، ح 2

58 محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 92، ص 173، روایت 18، باب 1؛ این روایت، از امام صادق علیه السلام نیز نقل شده است.

59 حسین بن روح الصفار القمی، پیشین، ج 4، ص 120

60 محمد بن یعقوب کلینی، پیشین، ج 1، کتاب «الحجة» باب «ان الائمه اذا شاؤوا ان یعلموا علموا»، ح 1، ص 38؛ احتمال دیگری در حدیث این است که «علم» مجهول از باب تفعیل باشد. ر.ک: محمد باقر مجلسی، مرآة العقول، ج 3، ص 118



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/10/17 :: ساعت 9:56 صبح )
»» جامعیت وحی محمدی صلی الله علیه و آله به گستره علم آن حضرت1

 

مقدّمه

رسالت هر پیامبری به گرفتن وحی تشریعی اوست که متن پیام و گوهر رسالت او خواهد بود و نزول هر پیامی به قدر ظرفیت وجودی گیرنده آن است. با توجه به این که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله کامل ترین انسان ها و شریعتش آخرین مرحله برنامه الهی برای بشر است، قرآن کریم نسبت به دیگر کتاب های آسمانی از جامعیت برخوردار است. حضرت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله در بیان آنچه خداوند از میان پیامبران، فقط به او داده است، می فرماید:

اُوْتِیْتُ جَوامِعَ الْکَلِمِ؛(1) به من جوامع دانش (گنجینه های معرفت) داده شد.

قرآن کریم در مورد فضیلت برخی انبیا بر برخی دیگر می فرماید:

«تلکَ الرسلُ فضّلنا بعضَهم علی بعضٍ» (بقره: 253)؛ برخی از آن پیامبران را بر برخی دیگر برتری بخشیدیم.

و نیز در مورد برتری قرآن کریم بر کتاب های دیگر می فرماید:

«و اَنزلنا اِلیکَ الکتابَ بالحقِّ مُصدقا لِما بین یَدیهِ من الکتاب و مهیمنا علیهِ» (مائده: 48)؛ و ما این کتاب (قرآن) را بحق به سوی تو فرو فرستادیم، در حالی که تصدیق کننده کتاب های پیشین و حاکم بر آن هاست.

این کتاب الهی متناسب با ویژگی های امّت آخرالزمان می باشد. قرآن در این زمینه می فرماید:

«و لقد اَنزلنا اِلیکم کتابا فیه ذکرُکم افلا تعقلونَ» (انبیاء: 10)؛ در حقیقت، ما کتابی به سوی شما نازل کردیم که شرف شما در آن است. آیا نمی اندیشید؟

گرچه برخی از مفسّران در تفسیر این آیه شریفه بر این باورند که «فیه ذکرکم» یعنی شرف شما در قرآن است اگر به آن عمل کنید،(2) اما چنان که علّامه طباطبائی نیز معتقد است، خدا در این آیه، بر امّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله منّت می گذارد و مراد از «ذکرکم» بیان لایق حال آن ها و آخرین مرحله از معارف حقیقی متعالی است که بشر لیاقت درک آن را دارد و آنچه از دین الهی در جامعه امکان اجرا دارد.(3)

بحث تفصیلی از جامعیت قرآن و پرداختن به تمام جوانب، عوامل و ملاک های آن مجال وسیعی را می طلبد. در این مقال پس از بیان آیات مربوط جامعیت قرآن و دسته بندی و ذکر اقوال اندیشمندان اسلامی، نظر مورد قبول و دلایل و تحلیل آن به اختصار، بیان می گردد. تذکر این نکته ضروری است که علی رغم توجه دانشمندان مسلمان به موضوع جامعیت قرآن از صدر اسلام تاکنون، تمام جوانب این مسأله مورد بحث تفصیلی و دقیق قرار نگرفته و پرونده آن همچنان برای تحقیق باز است. در سال 1378، کتابی به نام جامعیت قرآن از آقای سید محمدعلی ایازی منتشر شده است. هنگام مطالعه معلوم شد تمام محتوای این کتاب همان مطالبی است که در سال 1376 به نام جامعیت دین، در مجموعه مقالات کنگره مبانی فقهی حضرت امام خمینی قدس سره (4) چاپ شده است که نشان می دهد در نظر نویسنده محترم جامعیت دین همان جامعیت قرآن است. در حالی که درستی این مطلب متوقف به این است که ثابت شود: اولاً، تمام دین در قرآن آمده است و تمام محتوای قرآن دین است حال آن که این دو مبنای مهم نه تنها اثبات نشده، بلکه سخنی از آن به میان نیامده است. در صفحه 57 کتاب سؤال می شود قرآن تا چه حد به مسائل دین پرداخته است؟ و در صفحه 58 آمده است: آیا قرآن ارائه اطلاعاتش اعم از مسائل دینی و غیردینی است؟ این قبیل سؤالات نشان می دهد دین و قرآن مساوی هم نیستند. حال چگونه جامعیت این دو یکی می باشد، توضیح داده نشده است.

 

1. آیات دالّ بر جامعیت قرآن

آیاتی که در بحث از جامعیت قرآن کریم مورد استناد قرار گرفته، عبارتند از:

آیه اول. «وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ یَطِیرُ بِجَناحَیْهِ إِلاّ أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْءٍ» (انعام: 38)؛ و هیچ جنبنده ای در زمین و نه هیچ پرنده ای که با دو بال خود پرواز می کند، نیست، مگر آن که آن ها نیز گروه هایی مانند شما هستند. ما هیچ چیز را در کتاب (لوح محفوظ) فرو گذار نکرده ایم.

آیه دوّم. «وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاّ فِی کِتابٍ مُبِینٍ» (انعام: 59)؛ و هیچ تر و خشکی نیست، مگر این که در کتابی روشن ثبت است.

آیه سوّم. «أَ فَغَیْرَ اللّهِ أَبْتَغِی حَکَماً وَ هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ إِلَیْکُمُ الْکِتابَ مُفَصَّلاً» (انعام: 114)؛ پس داوری جز خدا جوییم، با این که اوست که این کتاب را به تفصیل به سوی شما نازل کرده است؟

آیه چهارم. «ما کانَ حدیثا یُفتری و لکن تصدیقَ الّذی بین یدیهِ و تفصیلَ کلِّ شی ءٍ و هُدیً و رحمةً لقومٍ یُؤمنون» (یوسف: 111)؛ سخنی نیست که به دروغ ساخته شده باشد، بلکه تصدیق آنچه (از کتاب هایی) است که پیش از آن بوده و روشنگر هر چیزی است و برای مردمی که ایمان می آورند، رهنمود و رحمت است.

آیه پنجم. «وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً عَلَیْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِکَ شَهِیداً عَلی هوءُلاءِ وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً وَ بُشْری لِلْمُسْلِمِینَ» (نحل: 89)؛ و به یاد آور روزی را که در هر امّتی گواهی از خودشان برایشان برانگیزیم و تو را هم بر این امّت گواه آوریم، و این کتاب را، که روشنگر هر چیزی است و برای مسلمانان رهنمود و رحمت و بشارتگری است، بر تو نازل کردیم.

2. اقوال گوناگون درباره جامعیت قرآن

میان مفسّران قرآن اختلاف است که آیا آیات 38، 59 و 114 سوره «انعام» مربوط به قلمرو بیانات قرآن کریم می باشند یا نه. و این اختلاف در مورد آیات 38 و 59 از این جا ناشی می شود که مراد از «کتاب» در این دو آیه، «قرآن کریم» است یا «لوح محفوظ» و «علم خدا»، که اگر مراد قرآن کریم باشد، هم مضمون با دو آیه 111 سوره «یوسف» و 89 سوره «نحل» خواهند بود.(5)

و اختلاف نظر در مورد آیه 114 سوره «انعام» ناشی از این است که «مفصلاً» را به معنای «روشن و غیر مختلط بودن احکام و معارف» آن بگیریم(6) و یا همانند مرحوم طبرسی به معنای «بیان کننده تمام مایحتاج بشر» بدانیم،(7) که در این صورت، این آیه نیز هم مضمون با آیات 89 سوره «نحل» و 111 سوره «یوسف» می شود.

 

اما نسبت به آیه 89 سوره «نحل» و آیه 111 سوره «یوسف»، اتفاق نظر وجود دارد که در باب قلمرو بیانات قرآن است.

اندیشمندان اسلامی و مفسّران قرآن کریم برداشت ها و تفاسیر گوناگونی از این آیات دارند که می توان آن ها را به چند گروه تقسیم کرد:

الف) یک گروه به نحوی اطلاق آیه را قبول دارند. این گروه نظرات گوناگونی ارائه داده اند؛ از جمله:

1 ظاهر اطلاق آیات مراد است؛ یعنی قرآن کریم تمام احکام و معارف و علوم را دربر دارد.

ابن مسعود می گوید: خداوند در قرآن کریم، همه علوم را نازل کرده و هر چیزی را برای ما بیان نموده است؛ زیرا می فرماید: «نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیانَاً لِکُلِّ شَی ءٍ.»(نحل: 89)(8)

محی الدین عربی و ابو حامد غزّالی و جلال الدین سیوطی نیز معتقدند که قرآن کریم تمام علوم را دربر دارد و علوم اولین و آخرین از آن منشعب می شوند.(9) ابو حامد غزّالی می گوید: تمام علوم در افعال و صفات خداوند داخل بوده، در قرآن شرح ذات و صفات و افعال خداوند آمده است.(10)

 

2 قرآن کریم با اشارات بر همه چیز دلالت دارد. مرحوم علّامه طباطبائی معتقد است: قرآن با دلالت لفظی، امور مربوط به هدایت را مطرح می کند؛ چون کتاب هدایت می باشد و ممکن است با اشارات یا امر دیگری، بر همه چیز دلالت کند.(11)

 

3 قرآن کریم با داشتن باطن، که در روایات متعددی به آن اشاره شده و برخی از آن ها صحیح است،(12) بیانگر همه چیز است و افراد عادی به دلیل تیرگی دل و نداشتن لیاقت لازم، از رسیدن به تمام آن معارف عاجزند(13) و فقط پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و ائمّه اهل بیت علیهم السلام می توانند به تمام آن برسند. آقایان آیة اللّه جوادی آملی، دکتر صادقی و حجج اسلام رجبی و لاریجانی این نظر را پذیرفته اند. برای این نظر، به روایات نیز استشهاد شده است؛ مانند: «حقیقت قرآن را کسی که به آن خطاب شده است، می فهمد.»(14)

 

4 قرآن به اجمال بیانگر همه چیز است و تفصیلش برعهده پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و ائمّه اهل بیت علیهم السلام می باشد.(15)کسانی همچون شیخ طوسی و زمخشری بر این قول هستند.

 

ب) گروه دیگری از مفسّران و دانشمندان اسلامی اطلاق آیات را نپذیرفته، و به نحوی آن را قید زده اند. این گروه نیز نظرات گوناگونی دارند:

1 جامعیت قرآن مربوط به احکام دینی، یعنی حلال و حرام و اوامر و نواهی الهی، است. این دیدگاه به ابن عباس نسبت داده شده است.(16)

2 جامعیت قرآن در بیان امور مربوط به هدایت می باشد. بیش تر مفسّران و صاحب نظران عصر حاضر و برخی از مفسّران پیشین در باب قلمرو احکام و معارف قرآن، این قول را پذیرفته اند؛ مانند امین الاسلام در مجمع البیان، فخر رازی در تفسیر کبیر، سید محمود آلوسی در روح المعانی، ابوحیان اندلسی در بحر المحیط، سید قطب در فی ظلال القرآن، محمد عبده در المنار، ابن عاشور محمد بن طاهر در التحریر و التنویر، آیة الله مکارم شیرازی و آیة الله معرفت. این گروه از دانشمندان با توجه به قلمرو دین و هدف از نزول قرآن کریم، که آن را مربوط به امور هدایتی و دینی می دانند، اطلاق آیات و جامعیت را قید می زنند.(17)

3 جامعیت قرآن در بیان علوم و معارف مورد نیاز پیامبر و امام علیه السلام (نظر مختار): بدون شک، قرآنی که در دست ماست، با دلالت لفظی، تمام امور دینی وهدایتی را شامل نمی شود، تا چه رسد به این که همه چیز را در برداشته باشد؛ مثلاً، در روایات آمده است که 124 هزار پیامبر از سوی خداوند مبعوث شده اند،(18) اما نام و احوال تعداد اندکی از آن ها در قرآن کریم آمده است. قرآن کریم خود بر این مطلب اشاره دارد:

 

«و رُسلاً قَد قَصصناهم عَلیکَ مِن قبلُ و رُسلاً لم نقصصُهم علیک» (نساء: 164)؛ و پیامبرانی که آن ها را بر تو نقل کرده ایم و پیامبرانی را (نیز برانگیختیم) که ماجرای آن ها را بر تو حکایت نکرده ایم.

بنابراین، نمی توان پذیرفت که مراد از «کتاب» و «حدیث» در آیات مورد بحث، همین قرآن کریم با دلالت لفظی باشد و به اطلاق آیه نیز اخذ کرد. پس باید از اطلاق آیات دست برداشت، و یا پذیرفت که باطن قرآن یا قرآن موجود در لوح محفوظ مراد می باشد، و یا مراد بیان اجمالی یا دلالت غیر لفظی است.

به نظر می رسد باید تا حد امکان، تلاش شود ظاهر آیه حفظ گردد و اطلاق آن تقیید نشود، به ویژه با توجه به دلالت روایات متعدّد ائمّه اهل بیت علیهم السلام بر جامعیت قرآن نسبت به همه چیز، که برخی قابل اعتمادند،(19) مگر این که نتوان به هیچ وجه این اطلاق را حفظ کرد و مراد از «حدیث» و «کتاب»، قرآن نازل شده باشد.

بنابراین، برای اتخاذ موضع صحیح در مورد تفسیر آیات مربوط به جامعیت قرآن، مسائل متعددی از جمله مطالب ذیل، باید مورد بحث قرار گیرند: 1 مراد از «حدیث» در آیه 111 سوره «یوسف» و «کتاب» در آیه 89 سوره «نحل»، قرآن نازل شده بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است، یا قرآن موجود در لوح محفوظ و یا علم خداوند؟

2 جامعیت مورد نظر در این آیات کدام است؟

3 احکام و معارف جامع مورد نظر در این آیات، از ظاهر قرآن قابل استفاده است، یا از باطن آن؟

4 دلیل وجود بطن برای قرآن کدام است؟

5 آیا غیر از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و ائمّه اهل بیت علیهم السلام کسی می تواند به معانی بطنی جامع قرآن نایل شود؟

ما دو مسأله اول را مورد بحث و بررسی قرار می دهیم که در ضمن آن، پاسخ سؤالات دیگر نیزروشن می شود.

3. مراد از «حدیث» و «کتاب» در آیات مربوط به جامعیت قرآن

چنان که پیش تر گفته شد، اتفاق نظر هست که مراد از «کتاب» در دو آیه 111 سوره «یوسف» و 89 سوره «نحل» قرآن عربی نازل شده و موجود در دست مسلمانان می باشد. و این اتفاق نظر صحیح است؛ زیرا در آیه 111 سوره «یوسف»، سخن از دروغ نبودن قرآن و تصدیق کتاب های دیگر الهی است که در آیات متعددی، این دو مطلب در مورد قرآن کریم آمده است.(20) در یک آیه، این دو وصف با هم آمده است، که می فرماید:

«و ما کانَ هذا القرآنُ اَن یفتری من دونِ اللّه و لکن تصدیقَ الّذی بین یدیهِ و تَفصیل الکتاب لا ریبَ فیهِ من ربِّ العالمینَ.» (یوسف: 37)

اما در آیه 89 سوره «نحل» نیز خود آیه دلالت دارد بر این که مراد از «کتاب»، قرآن نازل شده است، نه آنچه در «امّ الکتاب» یا «لوح محفوظ» می باشد؛ زیرا می فرماید: «نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ.»

4. جامعیت قرآن به گستره علم حضرت صلی الله علیه و آله

پس از آن که ثابت شد مراد از «حدیث» و «کتاب» در آیات مورد بحث، همین قرآن کریم است، حال سؤال این است که آیا همه چیز در این قرآن، موجود است؟

ظاهر «تَفْصِیلَ کُلِّ شَی ءٍ» و «تِبْیانَاً لِکُلِّ شَی ءٍ» این است که قرآن کریم بیان کننده همه چیز است؛ زیرا «تفصیل» و «تبیان» به معنای «بیان» می باشند.(21) و معنای «کل شی ء» هم روشن است. شواهد و دلایلی نیز وجود دارند براین که نمی توان اطلاق آیات مورد بحث را، به امور معنوی، هدایتی و احکام مقیّد ساخت و این بیان ویژه خود پیامبر است که قرآن بر او نازل شده و ائمّه اهل بیت علیهم السلام نیز می توانند به ایشان برسند. این شواهد و دلایل

دو دسته اند: یکی دلایل و شواهدی که بی واسطه بر جامعیت قرآن دلالت دارند، و دیگری دلایل و شواهدی که با ضمیمه امور دیگر، بر این مسأله دلالت می کنند.

الف. شواهد و دلایل نقلی مستقل

سیاق آیه 89 سوره «نحل»: می فرماید: «وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً عَلَیْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِکَ شَهِیداً عَلی هوءُلاءِ وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً وَ بُشْری لِلْمُسْلِمِینَ.»

از این آیه استفاده می شود که مراد بیان جامع است؛ چون در آیه شریفه سخن از شهادت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به اعمال تمام امت هاست و این شهادت در صورتی ممکن است که آن حضرت به حقیقت تمام اعمال انسان ها آگاهی کامل داشته باشد(22) و این آگاهی فقط با اتصال به منبع الهی میسّر می شود. این که قرآن در ادامه می فرماید: «نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیانَا لِکُلِّ شَی ءٍ»، گویی این بخش از آیه دلیل بر توانایی حضرت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله بر شهادت به اعمال تمام امّت هاست و می خواهد بگوید: به واسطه این کتابی بر که تو نازل شده و بیان هر چیز است، تو می توانی به حقیقت اعمال و نیت همه انسان ها آگاه شده و روز قیامت شهادت بدهی.

مضمون این آیه شریفه در مورد شهادت حضرت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به تمام امت ها، در آیه دیگر نیز آمده است:

«فکیفَ اِذا جئنا مِن کلِّ امّةٍ شهیدا و جئنابِکَ علی هؤلاء شهیداً» (نساء: 41)؛ پس چگونه است حالشان آن گاه که از هر امّتی گواهی آوریم و تو را بر آنان گواه گیریم؟

در آیه دیگر، علاوه بر شهادت حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله بنابه روایاتی که در تفسیر آن آمده، به شهادت ائمّه اهل بیت علیهم السلام نیز اشاره شده است:

«و کذلکَ جعلناکُم امّةً وسطا لِتکونوا شهداءَ علی النّاسِ و یکون الرسولُ علیکم شهیداً» (بقره: 143)؛ بدین گونه، شما را امّت میانه قرار دادیم تا بر مردم گواه باشید و پیامبر بر شما گواه باشد.

علاوه بر این که از خود آیه استفاده می شود مراد از «امّت وسط» تمام امّت پیامبر صلی الله علیه و آله نیستند به علت این که این شهادت نیاز به آگاهی ویژه دارد،(23)روایات نیز دلالت دارند بر این که مراد از «امّت وسط»، ائمّه اهل بیت علیهم السلام هستند. حضرت امام باقر علیه السلام در تفسیر «امة وسطا» فرمود: ما امّت وسط و شاهدان خدا بر مردم هستیم.»(24)

این که در قرآن کریم آمده است:

 

«فسیریَ اللّهُ عملَکم و رسولُه و المؤمنون»؛ (توبه: 105)؛ به زودی خدا و پیامبر او و مؤمنان در کردار شما خواهند نگریست.

بر خلاف آنچه گفته شد دلالت ندارند؛ زیرا: اولاً، در روایت آمده است که امام صادق علیه السلام فرمودند:

«الْمُؤْمِنُونْ هُمْ الْأَئِمَة.»(25)

ممکن است منظور ایشان بیان مصداق انحصاری برای آیه باشد، نه یکی از مصادیق.

 

ثانیا، در این آیه شریفه (توبه: 105) سخنی از شهادت به میان نیامده و خطاب به عده خاصی است، و شاید مراد دیدن افعال منافقان و پی بردن به نفاق آن هاست، ولی آیات شهادت، به ویژه آیه 89 سوره «نحل» مربوط به قیامت و اعمال تمام مردم است.

ثالثا، بر فرض که برخی از مؤمنان بتوانند در قیامت شهادت بدهند، ولی شهادت آن ها بر برخی اعمال بعضی افراد است، نه تمام اعمال همه انسان ها که برای ائمّه اطهار علیهم السلام از آیات شهادت استفاده می شود.

این شهادت گرچه در قیامت صورت می گیرد، ولی تحمّل آن در دنیاست؛ زیرا قرآن کریم در حکایت از حضرت عیسی علیه السلام می فرماید:

«تا وقتی در میانشان بودم، بر آنان گواه بودم. پس چون روح مرا گرفتی، تو خود بر آنان نگهبان بودی، و تو بر هر چیز گواهی.» (مائده: 117)

روایات: روایات متعددی از ائمّه اهل بیت علیهم السلام در مورد قلمرو قرآن کریم و تفسیر آیات مربوط به جامعیت آن در کتب روایی و تفسیری نقل شده که 19 روایت در تفسیر نورالثقلین، ذیل آیه 89 سوره «نحل» آمده است(26) که 9 تای آن ها در اصول کافی نیز آمده و دست کم پنج تا از آن ها صحیح السند بوده و در مجموع، بر جامعیت قرآن دلالت دارند. این روایات را به سه دسته می توان تقسیم کرد:

دسته اول: روایاتی که فقط از آن ها استفاده می شود خبر گذشته و آینده، بیان همه چیز و یا خبر آسمان ها و زمین در قرآن کریم وجود دارد، ولی در هیچ کدام به عالمان آن اشاره نشده است. از میان 19 روایت موجود در نورالثقلین، روایت 175، 176، 187، 190 از این قسمند؛ مثلاً، در روایت 176 با سند صحیح از حضرت امام صادق علیه السلام نقل شده است:

«خداوند بیان همه چیز را در قرآن نازل کرده است. قسم به خدا، چیزی که بندگان به آن نیاز دارند، فروگذار نشده است، تا کسی نگوید: "اگر فلان چیز در قرآن نازل می شد"، مگر اینکه خداوند آن را نازل کرده است.»

دسته دوم: روایاتی که اشاره دارند، همه چیز در کتاب و سنّت آمده است. روایات 178 و 184 که هر دو صحیح السندند از این قسم می باشند. در روایت 184 راوی می گوید: از امام کاظم علیه السلام پرسیدم: آیا واقعا همه چیز در کتاب و سنّت موجود است، یا مردم چنین می گویند؟

حضرت فرمودند: «بله، همه چیز در کتاب خدا و سنّت پیامبرش هست.»

در بحث آینده خواهد آمد که از قراین و دلایل نقلی می توان استفاده کرد که منبع سنّت نیز قرآن است.

دسته سوم: این دسته تعداد بیش تری از روایات را شامل می شود و به نحوی اشاره دارد که بیان همه چیز در قرآن کریم، به ویژه پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و ائمّه اهل بیت علیهم السلام است. روایات 172، 173، 174، 177، 179، 180، 181، 182، 183، 185، 186، 187، 189، از این قسم بوده و روایات 182 و 183 صحیح السند هستند؛ مثلاً، در روایت 177 آمده است: هر چیزی که امّت به آن نیاز دارد خداوند در قرآن کریم فرو فرستاده و برای پیامبرش بیان فرموده است.

از این روایت استفاده می شود که جامعیت قرآن علاوه برنزول، نیاز به بیان هم دارد و این بیان مخصوص پیامبراکرم صلی الله علیه و آله است.

از روایت 183 استفاده می شود ائمّه اهل بیت علیهم السلام نیز به معنای جامع قرآن آشنا هستند. با سند صحیح از امام صادق علیه السلام نقل شده است:

«خبر گذشته و آینده و تفصیل (وقایع) حال در کتاب خداست و ما آن را می دانیم.عقول مردم به این معارف جامع قرآن نمی رسد.»

و در روایت 189 امام صادق علیه السلام می فرماید:

«اگر از آنچه در قرآن است، برای شما خبر دهم، تعجب می کنید.»

و در بخشی از روایت طولانی از امام کاظم علیه السلام در مورد علم پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و انبیای الهی و ائمّه علیهم السلام که در اصول کافی و بصائر الدرجات نقل شده، آمده است:

«خدا در کتابش می فرماید: "و اگر قرآنی بود که کوه ها روان می شد یا زمین بدان قطعه قطعه می گردید یا مردگان به سخن در می آمدند."(رعد: 31) ما وارث آن قرآن هستیم. علاوه بر آنچه خدا برای پیامبران گذشته اجازه فرموده، (علومی که به آن ها داده است) همه این ها را خدا در قرآن برای ما مقرّر فرموده است. همانا خدا می فرماید: "هیچ نهانی در آسمان ها و زمین نیست، جز این که در کتابی آشکار است." (نحل: 75) و باز می فرماید: "پس این کتاب را بر بندگان خود، که آنان را برگزیده بودیم، به میراث دادیم." (فاطر: 32) و ماییم کسانی که خدای عزّوجل انتخابمان کرده و این کتاب را، که بیان همه چیز در آن است، به ارثمان داده است.»(27)

 

ب. دلایل و شواهد غیر مستقل

جامعیت علم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه اهل بیت علیهم السلام : شواهد و دلایل نقلی و عقلی متعددی دلالت دارند بر این که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و ائمّه اهل بیت علیهم السلام از علوم گسترده ای برخوردارند که شامل تمام ممکنات می شود. از جمله آن دلایل عبارتند از:

.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/10/17 :: ساعت 9:55 صبح )
»» حقیقت عقل و قلب‏

در این فصل بسیار مهم و در این حدیث با عظمت سخن از اندیشه و تعقل و فهم و فکر است.

سخن از واقعیتى است که نسبت به تمام واقعیت‏ها و نسبت به خیر دنیا و آخرت انسان و سعادت و سلامت آدمى، در همه شؤون همانند روح براى جسم و چون ریشه براى درخت و به منزله بنیان و پى براى ساختمان است.

عقل و لب و فکر و قلب و مشتقات هر یک و آثار و نتایج این حقایق بلند ملکوتى، بارها در قرآن و روایات و آثار و معارف اسلامى آمده است.

دقت در آیات قرآن و اندیشه در مهم‏ترین آثار الهى، ما را به این معنى رهنمون مى‏شود که فکر کردن و اندیشیدن کار مغز و یافتن و فهمیدن کار قلب است.

قرآن مجید فهم را از کفار سلب ولى تفکر را برایشان اثبات کرده، مى‏فرماید:

[وَ مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بِما لا یَسْمَعُ إِلَّا دُعاءً وَ نِداءً صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ‏].

داستان [دعوت کننده‏] کافران [به ایمان‏]، مانند کسى است که به حیوانى [براى رهاندنش از خطر] بانگ مى‏زند، ولى آن حیوان جز آوا و صدا [آن هم آوا و صدایى که مفهومش را درک نمى‏کند] نمى‏شنود. [کافران، در حقیقت‏] کر و لال و کورند، به همین سبب [درباره حقایق‏] اندیشه نمى‏کنند.

و در مورد دیگر درباره کافرى مى‏فرماید:

[إِنَّهُ فَکَّرَ وَ قَدَّرَ].

او [براى باطل کردن دعوت قرآن‏] اندیشید و [آن را] سنجید.

آرى، آن کافر اندیشید ولى دنبال یافتن حقیقت آن اندیشه نرفت و به آنچه سنجیده بود، توجه نکرده و به درک آن خود را حاضر نگردانید.

در هر صورت دانستن، نتیجه فکر کردن و شناختن و فهمیدن، کار قلب است و این دو عضو بسیار مهم، گسترده‏ترین و برترین نقش را در دستگاه حیات انسان دارند.

در تمام مسائلى که در شرح جملات عالى روایت مطرح مى‏شود، توجه به عقل و قلب و مغز و دل به طور یکسان است و هر دو در زمینه تمام حقایقى که بازگو مى‏شود مورد نظر است؛ زیرا نظام مسئله فکر و نتیجه‏گیرى از آن بدین صورت است: که حواس پنچگانه را باید وادار به رابطه گرفتن با حقایق مادى و معنوى‏ و ظاهرى و باطنى و مکانى و زمانى کرد، سپس حواس یافته‏هاى خود را به مغز داده و مغز براى رساندن انسان به واقعیت‏ها، یافته‏ها را به قلب مى‏دهد و این قلب است که براى درک نهایى، آخرین منزل و مرحله است.

مثلًا، انسان با چشم خویش خرابه‏هاى کاخ‏هاى ستمگران تاریخ را مى‏بیند، مغز دیده را مى‏گیرد، در این صورت واقعیت علمى در دنیاى درون درست مى‏شود، آن گاه قلب این علم را مى‏فهمد، سپس انسان در نتیجه این فهم عبرت گرفته و خویش را از ستم و ستمکارى دور مى‏کند.

دستگاه‏هاى بسیار عظیم و پیچیده‏اى چون:

درّاکه، حافظه، متفکره، متخیّله، متصوره، ممیزه، مدبره، در ارتباط با مغز و قلب هستند که هر یک براى خود دنیاى اسرارآمیزى هستند.

براى قدم گذاشتن در راه رشد و کمال انسان با تمام وجود، نیازمند به کار گرفتن تمام این استعدادهاى خدایى است، با بکارگیرى حواس و دستگاه‏هاى عظیم دماغى و قلبى، مى‏توان به فضاى باعظمت معنى و باطن و حقایق و اسرار ملکوتى قدم گذاشت و در آنجا با رسالت انبیا و امامت ائمه علیهم السلام و آیات آفاقى و انفسى و تشریعى آشنا شد و از طریق این آشنایى، به پاکى جان و دل و پاکى نفس و عمل رسید.

مغز را براى اندیشه در آنچه دستور اندیشه داده شده و قلب را براى فهم محصول مغز بکار بگیرید که تنها راه نجات و به دست آوردن سعادت دنیا و آخرت همین است.

حکیم نکته سنج، نظامى در ترغیب به اندیشه و فهم مى‏گوید:

اى ناظر نقش آفرینش‏

 

بردار خلل زراه بینش‏

کین هفت حصار برکشیده‏

 

بر هزل نباشد آفریده‏

     

هر ذره که هست اگر غبار است‏

 

در پرده مملکت بکار است‏

در راه تو هر که با وجود است‏

 

مشغول پرستش و سجود است‏



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 93/10/16 :: ساعت 7:55 صبح )
»» ابوذر غفارى‏

آن جناب جزء آن چهار نفرى است که خداوند عزیز، پیامبرش را به عشق و محبت آنان‏ امر فرموده است و آن چهار نفر عبارتند از:

امیرالمؤمنین علیه السلام، سلمان، ابوذر، مقداد.

رسول اسلام صلى الله علیه و آله وى را صدّیق امت و در زهد شبیه عیسى بن مریم به حساب آورده است.

ملّا محمد باقر مجلسى رحمه الله مى‏گوید:

پس از معصومین، در میان امّت کسى به جلالت قدر سلمان و ابوذر و مقداد نیست.

امام کاظم حضرت موسى بن جعفر علیهما السلام مى‏فرماید:

در روز قیامت منادى از جانب ربّ العزّه ندا کند: کجایند حواریون و مخلصون محمد بن عبداللّه که بر طریقه او مستقیم بودند و پیمان وى را نشکستند؟ پس سلمان و ابوذر و مقداد برخیزند.

پیغمبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله فرمود:

هر کس مى‏خواهد به زهد عیسى بن مریم نگاه کند. به زهد و تقواى ابوذر نظر کند.

او چندى در شهر شام و اطراف آن به امر به معروف و نهى از منکر و مبارزه جانانه با معاویه و معرفى شخصیت امیرالمؤمنین علیه السلام مشغول بود، تا جائى‏که گروهى به دلالت او به شرف تشیع نایل آمدند.

او بر اثر امر به معروف و نهى از منکر و مبارزه با خلافکارى‏هاى دستگاه سلطنت عثمان به رَبَذه تبعید و در آنجا به داغ فرزندش ذَر که بر اثر گرسنگى و تشنگى مُرد مبتلا و خود او هم از فرط بى‏آبى و گرسنگى به شرف لقاء اللّه مشرف و به دست پاک مالک اشتر نخعى عاشق امیرالمؤمنین علیه السلام با آب زمزم غسل داده شد و سپس دفن گردید، من به زیارت قبر او مشرف و در لحظه تشرّف نور خدا را از آن قبر به جانب عرش در حرکت دیدم!!



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 93/10/16 :: ساعت 7:54 صبح )
»» نگاهی به سیره امام صادق علیه السلام

 

 

1- کار و تلاش و دستگیری از مستمندان

امام صادق(ع) نه تنها دیگران را دعوت به کار و تلاش می کرد، بلکه خود نیز با وجود مجالس درس و مناظرات و... در روزهای داغ تابستان، در مزرعه اش کار می کرد. یکی از یاران حضرت می گوید: آن حضرت را در باغش دیدم، پیراهن زبر و خشن برتن و بیل در دست،باغ را آبیاری می کرد و عرق از سر و صورتش می ریخت، گفتم: اجازه دهید من کار کنم. فرمود: من کسی را دارم که این کارها رابکندولی دوست دارم مرد در راه به دست آوردن روزی حلال از گرمی آفتاب آزار ببیند و خداوند ببیند که من در پی روزی حلال هستم. (1)

حضرت در تجارت نیز چنین بود و بر رضایت خداوند تاکید داشت.لذا وقتی کار پرداز او که با سرمایه امام برای تجارت به مصررفت و با سودی کلان برگشت، امام از او پرسید: این همه سود راچگونه به دست آورده ای؟ او گفت: چون مردم نیازمند کالای مابودند، ماهم به قیمت گزاف فروختیم. امام فرمود: سبحان الله!

علیه مسلمانان هم پیمان شدید که کالایتان را جز در برابر هردینار سرمایه یک دینار سود نفروشید! امام اصل سرمایه را برداشت و سودش را نپذیرفت و فرمود: ای مصادف! چکاچک شمشیرها ازکسب روزی حلال آسانتر است. (2)

حقیقت این است که امام(ع) درنهایت علاقه به کار و تلاش، هرگزفریفته درخشش درهم و دینار نمی شد و می دانست که بهترین کار ازنظر خداوند تقسیم دارایی خود با نیازمندان است، حقیقتی که ماهرگز از عمق جان بدان ایمان عملی نداشته و نداریم. امام خوددرباره باغش می فرمود: وقتی خرماها می رسد، می گویم دیوارها رابشکافند تا مردم وارد شوند و بخورند. همچنین می گویم ده ظرف خرما که بر سرهریک ده نفر بتوانند بنشینند، آماده سازند تاوقتی ده نفر خوردند، ده نفر دیگر بیایند و هریک، یک مد خرمابخورند. آن گاه می خواهم برای تمام همسایگان باغ (پیرمرد، پیرزن،مریض، کودک و هرکس دیگر که توان آمدن به باغ را نداشته،) یک مدخرما ببرند. پس مزد باغبان و کارگران و... را می دهم و باقی مانده محصول را به مدینه آورده بین نیازمندان تقسیم می کنم ودست آخر از محصول چهار هزار دیناری، چهارصد درهم برایم می ماند. (3)

2- ساده زیستی و همرنگی با مردم

امام همانند مردم معمولی لباس می پوشید و در زندگی رعایت اقتصادرا می کرد. می فرمود: بهترین لباس در هرزمان، لباس معمول همان زمان است. لذا (4) گاه لباس نو و گاه لباس وصله دار برتن می کرد. لذا وقتی سفیان ثوری به وی اعتراض می کرد که: پدرت علی لباسی چنین گرانبهای نمی پوشید، فرمود: زمان علی(ع) زمان فقر واکنون زمان غنا و فراوانی است و پوشیدن آن لباس در این زمان،لباس شهرت است و حرام... پس آستین خود را بالا زد و لباس زیر راکه خشن بود، نشان داد و فرمود: لباس زیر را برای خدا و لباس نورا برای شما پوشیده ام. (5)

با این همه حضرت همگام و همسان با مردم بود و اجازه نمی داد،امتیازی برای وی و خانواده اش در نظر گرفته شود. و این ویژگی هنگام بروز بحران های اقتصادی و اجتماعی بیشتر بروز می یافت. ازجمله در سالی که گندم در مدینه نایاب شد، دستور داد گندم های موجود در خانه را بفروشند و از همان، نان مخلوط از آرد جو وگندم که خوراک بقیه مردم بود، تهیه کنند و فرمود: «فان الله یعلم انی واجدان اطعمهم الحنطه علی وجهها ولکنی احب ان یرانی الله قد احسنت تقدیر المعیشه. » (6)

خدا می داند که می توانم به بهترین صورت نان گندم خانواده ام راتهیه کنم; اما دوست دارم خداوند مرا در حال برنامه ریزی صحیح زندگی ببیند.

3- شجاعت

امام صادق(ع) در برابر ستمگران از هر طایفه و رتبه ای به سختی می ایستاد و این شهامت را داشت که سخن حق را به زبان آورد واقدام حق طلبانه را انجام دهد، هرچند با عکس العمل تندی رو به رو شود. لذا وقتی منصور از او پرسید: چرا خداوند مگس را خلق کرد؟ فرمود: تا جباران را خوار کند. و به این ترتیب منصور رامتوجه قدرت الهی کرد. (7) و آن گاه که فرماندار مدینه در حضوربنی هاشم در خطبه های نماز به علی(ع) دشنام داد، امام چنان پاسخی کوبنده داد که فرماندار خطبه را ناتمام گذاشت و به سوی خانه اش راهی شد. (8)

4- همزیستی و مدارا با مسلمانان

امام صادق(ع) شیعیان را به همزیستی با اهل سنت دعوت می کرد تابه این طریق هم شیعیان از جامعه اکثریت منزوی نشوند و هم بتوان احکام و اصول شیعی را با ملاطفت به آنان منتقل کرد. از این روی در مدار حق با مسامحه با آنان رفتار می شد، اما این سهل گرفتن هرگز به معنای زیرپای گذاشتن اصول نبود و آن جا که مسئله اصولی در میان بود، حضرت هرگز تسلیم نمی شد. از جمله در یکی از سفرها،امام صادق(ع) به حیره (میان کوفه و بصره) آمد. در آن جا منصوردوانیقی به خاطر ختنه فرزندش جمعی را به مهمانی دعوت کرده بود.

امام نیز ناگزیر در آن مجلس حاضر شد. وقتی که سفره غذاانداختند، هنگام صرف غذا، یکی از حاضران آب خواست ولی به جای آن، شراب آوردند، وقتی ظرف شراب را به او دادند، امام بی درنگ برخاست و مجلس را ترک کرد و فرمود: رسول خدا(ص) فرمود: «ملعون من جلس علی مائده یشرب علیها الخمر.» (9)

ملعون است کسی که درکنار سفره ای بنشیند که در آن سفره شراب نوشیده شود.

امام حتی در مجالس عمومی خلیفه نیز حاضر نمی شد; زیرا حکومت راغاصب می دانست و حاضر نبود با پای خود بدان جا برود، زیرا بااین کار از ناحق بودن آنان، چشم پوشی می شد و تنها زمانی که اجبار بود به خاطر مصالح اهم به آن جا می رفت; لذا منصور ضمن نامه ای به وی نوشت: چرا تو به اطراف ما مانند سایر مردم نمی آیی؟ امام در پاسخ نوشت: نزد ما چیزی نیست که به خاطر آن ازتو بترسیم و بیاییم، نزد تو در مورد آخرتت چیزی نیست که به آن امیدوار باشیم. تو نعمتی نداری که بیاییم و به خاطر آن به توتبریک بگوییم و آنچه که اکنون داری آن را بلا و عذاب نمی دانی تابیاییم و تسلیت بگوییم. منصور نوشت: بیا تا ما را نصیحت کنی.

امام نیز نوشت: کسی که آخرت را بخواهد، با تو همنشین نمی شود وکسی که دنیا را بخواهد، به خاطر دنیای خود تو را نصیحت نمی کند. (10)

5- علم امام صادق(ع) و اقدامات وی

آنچه به دوره امامت حضرت امام صادق(ع) ویژگی خاصی بخشیده،استفاده از علم بی کران امامت، تربیت دانش طلبان و بنیان گذاری فکری و علمی مذهب تشیع است. در این باره چهار موضوع قابل توجه است:

الف- دانش امام.

ب- ویژگی های عصر آن حضرت که منجر به حرکت علمی و پایه ریزی نهضت علمی شد.

ج- اولویت ها در نهضت علمی.

د- شیوه ها و اهداف و نتایج این نهضت علمی.

الف- دانش امام

شیخ مفید می نویسد: آن قدر مردم از دانش حضرت نقل کرده اند که به تمام شهرها منتشر شده و کران تا کران جهان را فرا گرفته است واز احدی از علمای اهل بیت علیهم السلام این مقدار احادیث نقل نشده است به این اندازه که از آن حضرت نقل شده. اصحاب حدیث،راویان آن حضرت را با اختلاف آرا و مذاهبشان گردآورده و عددشان به چهار هزارتن رسیده و آن قدر نشانه های آشکار بر امامت آن حضرت ظاهر شده که دلها را روشن و زبان مخالفان را از ایرادشبهه لال کرده است. (11)

سید مؤمن شافعی نیز می نویسد: مناقب آن حضرت بسیار است تا آن جاکه شمارشگر حساب ناتوان است از آن. (12)

ابوحنیفه می گفت: من هرگز فقیه تر از جعفربن محمد ندیده ام و اوحتما داناترین امت اسلامی است. (13)

حسن بن زیاد می گوید: از ابوحنیفه پرسیدم: به نظر تو چه کسی درفقه سرآمد است؟ گفت: جعفربن محمد. روزی منصور دوانیقی به من گفت: مردم توجه زیادی به جعفربن محمد پیدا کرده اند و سیل جمعیت به سوی او سرازیر شده است. پرسشهایی دشوار آماده کن و پاسخ هایش را بخواه تا او از چشم مسلمانان بیفتد. من چهل مسئله دشوارآماده کردم. هنگامی که وارد مجلس شدم، دیدم امام در سمت راست منصور نشسته است. سلام کردم و نشستم. منصور از من خواست سوالاتم را بپرسم. من یک یک سؤال می کردم و حضرت در جواب می فرمود: درمورد این مسئله، نظر شما چنین و اهل مدینه چنان است و فتوای خودرا نیز می گفتند که گاه موافق و گاه مخالف ما بود. (14)

ب- ویژگی های عصر آن حضرت

عصر امام صادق(ع) همزمان با دو حکومت مروانی و عباسی بود که انواع تضییق ها و فشارها بر آن حضرت وارد می شد، بارها او رابدون آن که جرمی مرتکب شود، به تبعید می بردند. ازجمله یکبار به همراه پدرش به شام و بار دیگر در عصر عباسی به عراق رفت. یکباردر زمان سفاح به حیره و چند بار در زمان منصور به حیره، کوفه وبغداد رفت.

با این بیان، این تحلیل که حکومت گران به دلیل نزاع های خود،فرصت آزار امام را نداشتند و حضرت در یک فضای آرام به تاسیس نهضت علمی پرداخت، به صورت مطلق پذیرفتنی نیست، بلکه امام باوجود آزارهای موسمی اموی و عباسی از هرنوع فرصتی استفاده می کردتا نهضت علمی خود را به راه اندازد و دلیل عمده رویکرد حضرت،بسته بودن راه های دیگر بود. چنان چه امام از ناچاری عمدا رو به تقیه می آورد. زیرا خلفا در صدد بودند با کوچکترین بهانه ای حضرت را از سر راه خود بردارند. لذا منصور می گفت: «هذا الشجی معترض فی الحلق »; جعفربن محمد مثل استخوانی در گلو است که نه می توان فرو برد و نه می توان بیرون افکند. برهمین اساس خلفا در صددبودند ولو به صورت توطئه، حضرت را گرفتار و در نهایت شهیدکنند. حکایت زیر دلیل این مدعی است:

جعفربن محمد بن اشعث از اهل تسنن و دشمنان اهل بیت علیهم السلام به صفوان بن یحیی گفت: آیا می دانی با این که در میان خاندان ماهیچ نام و اثری از شیعه نبود من چگونه شیعه شدم؟... منصوردوانیقی روزی به پدرم محمدبن اشعث گفت: ای محمد! یک نفر مرددانشمند و با هوش برای من پیدا کن که ماموریت خطیری به اوبتوانم واگذار کنم. پدرم ابن مهاجر (دایی مرا) معرفی کرد.

منصور به او گفت: این پول را بگیر و به مدینه نزد عبدالله بن حسن وجماعتی ازخاندان او از جمله جعفربن محمد (امام صادق(ع »برو و به هریک مقداری پول بده و بگو: من مردی غریب از اهل خراسان هستم که گروهی از شیعیان شما درخراسان این پول راداده اند که به شما بدهم مشروط بر این که چنین و چنان (قیام علیه حکومت) کنید و ما از شما پشتیبانی می کنیم. وقتی پول راگرفتند، بگو: چون من واسطه پول رساندن هستم، با دستخط خود، قبض رسید بنویسید و به من بدهید. ابن مهاجر به مدینه آمد و بعد ازمدتی نزد منصور برگشت. آن موقع پدرم هم نزد منصور بود. منصوربه ابن مهاجر گفت: تعریف کن چه خبر؟ ابن مهاجر گفت: پول ها رابه مدینه بردم و به هریک از خاندان مبلغی دادم و قبض رسید ازدستخط خودشان گرفتم غیر از جعفربن محمد (امام صادق(ع » که من سراغش را گرفتم. او در مسجد مشغول نماز بود. پشت سرش نشستم اوتند نمازش را به پایان برد و بی آن که من سخنی بگویم به من گفت: ای مرد! از خدا بترس و خاندان رسالت را فریب نده که آن ها سابقه نزدیکی با دولت بنی مروان دارند و همه (براثر ظلم) نیازمندند.

من پرسیدم: منظورتان چیست؟ آن حضرت سرش را نزدیک گوشم آورد وآن چه بین من و تو بود، بازگفت. مثل این که او سومین نفر ما بود.

منصور گفت:

«یابن مهاجر اعلم انه لیس من اهل بیت نبوه الا وفیه محدث و ان جعفر بن محمد محدثنا»

ای پسر مهاجر، بدان که هیچ خاندان نبوتی نیست مگر این که درمیان آنها محدثی (فرشته ای از طرف خدا که با او تماس دارد واخبار را به او خبر می دهد.) هست و محدث خاندان ما جعفربن محمد(ع) است.

فرزند محمدبن اشعث می گوید: پدرم گفت: همین (اقرار دشمن) باعث شد که ما به تشیع روی آوریم. (15)

آری این همه نشان از اختناق و فشاری دارد که مانع از هر نوع اقدام علیه حکومت وقت می شد، لذا امام به سوی تنها راه ممکن که همان ادامه مسیر پدر بزرگوارش امام باقر(ع) بود، روی آورد و ازدر دانش و علم وارد شد.

ج اولویت ها در نهضت علمی

حال باید توضیح داد که دراین مسیر حضرت چه چیزی محتوای این نهضت علمی را تعیین می کرد؟

حقیقت این است که جریان نفاق، خطرناک ترین انحرافی است که اززمان پیامبراکرم(ص) شروع شده و در آیات مختلفی بدان اشاره شده است، مانند آیات 7 و 8 سوره منافقین. این حرکت هرچند در زمان پیامبر نتوانست در صحنه اجتماعی بروز یابد، اما از اولین لحظات رحلت، تمام هجمه های منافقان به یکباره بر سر اهل بیت علیهم السلام فرو ریخت. لذا مرحوم علامه طباطبایی می نویسد:

هنگامی که خلافت از اهل بیت علیهم السلام گرفته شد، مردم روی این جریان از آن ها روی گردان شدند و اهل بیت علیهم السلام در ردیف اشخاص عادی بلکه به خاطر سیاست دولت وقت، مطرود از جامعه شناخته شدند و در نتیجه مسلمان ها از اهل بیت علیهم السلام دورافتادند و از تربیت علمی و عملی آنان محروم شدند. البته امویان به این هم بسنده نکردند و با نصب علمای سفارشی خود، کوشیدند ازمطرح شدن ائمه اطهار علیهم السلام از این طریق نیز جلوگیری کنند.چنانچه معاویه رسما اعلام کرد: کسی که علم و دانش قرآن نزداوست، عبدالله بن سلام است و در زمان عبدالملک اعلام شد: کسی جزعطا حق فتوا ندارد و اگر او نبود، عبدالله بن نجیع فتوا دهد،از سوی دیگر مردم از تفسیر قرآن نیز چون علم اهل بیت علیهم السلام محروم ماندند با داستانهای یهود و نصاری آمیخته شد ونوعی فرهنگ التقاطی در گذر ایام شکل گرفت. رفته رفته که قیامهای شیعی اوج گرفت و گاه فضاهای سیاسی به دلایلی باز شد، دونظریه قیام مسلحانه و نهضت فرهنگی در اذهان مطرح شد. چون قیام های مسلحانه به دلیل اقتدار حکام اموی و عباسی عموما باشکست رو به رو می شد، نهضت امام صادق(ع) به سوی حرکتی علمی می توانست سوق پیدا کند تا از این گذر علاوه بر پایان دادن به رکود و سکوت مرگبار فرهنگی، اختلاط و التقاط مذهبی و دینی وفرهنگی نیز زدوده شود. لذا اولویت در نهضت امام بر ترویج وشکوفایی فرهنگ دینی و مذهبی و پاسخگویی به شبهات و رفع التقاطشکل گرفت.

د-شیوه ها و اهداف نهضت علمی و فرهنگی

1- تربیت راویان

از گذر ممنوعیت نقل احادیث در مدت زمان طولانی توسط حکام اموی،احساس نیاز شدید به نقل روایات و سخن پیامبر(ص)،امیرمومنان(ع)، امام(ع) را وامی داشت به تربیت راویان در ابعادمختلف آن روی آورد. لذا اینک از آن امام در هر زمینه ای روایت وجود دارد و این است راز نامیده شدن مذهب به «جعفری ».

آری، راویان با فراگرفتن هزاران حدیث درعلومی چون تفسیر، فقه،تاریخ، مواعظ، اخلاق، کلام، طب، شیمی و... سدی در برابر انحرافات ایجاد کردند. امام صادق(ع) می فرمود: ابان بن تغلب سی هزار حدیث از من روایت کرده است. پس آن ها را از من روایت کنید. (16)

محمدبن مسلم هم شانزده هزار حدیث از حضرت فرا گرفت. (17) و حسن بن علی وشا می گفت: من در مسجد کوفه نه صد شیخ را دیدم که همه می گفتند: جعفربن محمد برایم چنین گفت. (18)

این حجم گسترده از راویان در واقع، کمبود روایت از منبع بی پایان امامت را در طی دوره های مختلف توانست جبران کند و ازاین حیث امام به موفقیت لازم دست یافت.

آری، روایت از این امام منحصر به شیعه نشد و اهل سنت نیزروایات فراوانی در کتب خود آوردند. ابن عقده و شیخ طوسی درکتاب رجال و محقق حلی در المعتبر و دیگران آماری داده اند که مجموعا راویان از امام به چهار هزار نفر می رسند و اکثر اصول اربعماءئه از امام صادق(ع) است و همچنین اصول چهارصدگانه اساسی کتب اربعه شیعه (کافی، من لایحضره الفقیه، التهذیب، الاستبصار)را تشکیل دادند.

2- تربیت مبلغان و مناظره کنندگان

علاوه بر ایجاد خزائن اطلاعات (راویان) که منابع خبری موثق تلقی می شدند، حضرت به ایجاد شبکه ای از شاگردان ویژه همت گمارد تا به دومین هدف خود یعنی زدودن اختلاط و التقاط همت گمارند و شبهات را از چهره دین بزدایند. هشام بن حکم، هشام بن سالم، قیس، مؤمن الطاق، محمدبن نعمان، حمران بن اعین و... از این دست شاگردان مبلغ هستند. برای نمونه، مناظره ای از صدها مناظره را با هم می خوانیم:

هشام بن سالم می گوید: در محضر امام صادق(ع) بودیم که مردی ازشامیان وارد شد و به امر امام نشست. امام پرسید: چه می خواهی؟

گفت: به من گفته اند شما داناترین مردم هستید، می خواهم چند سؤال بکنم. امام پرسید: درباره چه چیز؟

گفت: در قرآن، از حروف مقطعه و از سکون و رفع و نصب و جر آن.

امام فرمود: ای حمران! تو جواب بده. او گفت: من می خواهم باخودتان سخن بگویم. امام فرمود: اگر بر او پیروز شدی، بر من غلبه کرده ای! مرد شامی آن قدر از حمران سؤال کرد و جواب شنیدکه خود خسته شد و درجواب امام که: خوب چه شد؟ گفت: مرد توانایی است. هرچه پرسیدم، جواب داد. آن گاه به توصیه امام حمران سوالی پرسید و مرد شامی در جواب آن درمانده شد. آن گاه خطاب به حضرت گفت: در نحو و ادبیات می خواهم با شما سخن بگویم. حضرت از ابان خواست با او بحث کند و باز آن مرد ناتوان شد. تقاضای مباحثه درفقه کرد که امام زراره بن اعین را به وی معرفی کرد. در علم کلام، مؤمن الطاق، در استطاعت، حمزه بن محمد، در توحید، هشام بن سالم و در امامت، هشام بن حکم را معرفی کردند و او مغلوب همه شد.

امام چنان خندید که دندان هایش معلوم شد. مرد شامی گفت: گویاخواستی به من بفهمانی در میان شیعیانت چنین مردمی هستند. امام پاسخ داد. بلی! و در نهایت او نیز در جرگه شیعیان داخل شد. (19)

3- برخورد با انحرافات ویژه

امام علاوه بر آن دو حرکت اصولی، برای رفع انحرافات ویژه نیزمی کوشید، مانند آنچه از مرام ابوحنیفه در عراق گریبان شیعیان را گرفته بود، یعنی مذهب قیاس.

چون در عراق تعداد زیادی از شیعیان نیز زندگی می کردند و باسنی ها از حیث فرهنگی و اجتماعی تا حدودی در آمیخته بودند، لذااحتمال تاثیر پذیری از قیاس وجود داشت. یعنی یک آفت درونی که می توانست شیعیان را تهدیدکند، لذا امام در محو مبانی مذهب قیاس و استحسان تلاش کرد.

مبارزه با برداشت های جاهلانه و قرائتهای سلیقه ای از دین نیز درمکتب امام جایگاه ویژه ای داشت و حضرت علاوه بر حرکت کلی و مسیراصلی، به صورت موردی با این انحرافات مبارزه می کرد. از جمله آن ها حکایت معروفی است که باهم می خوانیم:

حضرت مردی را دید که قیافه ای جذاب داشت و نزد مردم به تقوامشهور بود. او دو عدد نان از دکان نانوایی دزدید و به سرعت زیرجامه اش مخفی کرد و بعد هم دو عدد انار از میوه فروشی سرقت کردو به راه افتاد. وقتی به مریضی مستمند رسید، آن ها را به اوداد. امام صادق(ع) شگفت زده نزد او رفت و گفت: چه می کنی؟ اوپاسخ داد: دو عدد نان و دو عدد انار برداشتم. پس چهار خطا کردم و خدا می فرماید: (من جاء بالسیئه فلا یجزی الامثلها); هرکس کاربدی بکند کیفر نمی بیند مگر مثل آن را. پس من چهار گناه دارم.

از طرف دیگر چون خدا می فرماید: (من جاء بالحسنه فله عشرامثالها); هرکس یک کار نیک انجام دهد، برایش ده برابر ثواب هست. و من چون آن چهار چیز (دو نان و دو انار) را به فقیردادم، پس چهل حسنه دارم که اگر چهار گناه از آن کم کنم،36حسنه برایم می ماند!

امام در برابر این برداشت و قرائت ناصواب که بر عدم درک واحاطه کامل به مبانی فهم آیات بنا شده بود، پاسخ داد که (انمایتقبل الله من المتقین); خداوند کار نیک را از متقین قبول دارد. یعنی اگر اصل عمل نامشروع شد، ثوابی بر آن نمی تواندمترتب باشد.

آری، دوری از منبع وحی و اخبار اهل بیت رسالت، سبب شد مردانی پای به عرصه گذارند و ادعای فضل کنند که هرگز مبانی فکری قرآن و دین را به خوبی نفهمیده اند و از این روی همواره، خود وپیروانشان را به راه خطا رهنمون می شوند. (20)

پی نوشتها:

1- بحارالانوار، ج 47، ص 56.

2- همان، ص 59; «سبحان الله تحلفون علی قوم الا تبیعونهم الابربح الدینار دینارا... ثم قال: یا مصادف! مجالده السیوف اهون من طلب الحلال.»

3- وسایل الشیعه، ج 16، ص 488.

4- بحارالانوار، ج 47، ص 54.

5- اعیان الشیعه، ج 1، ص 660.

6- همان، ص 59.

7- تهذیب الکمال، ج 5، ص 92، (یا ابا عبدالله لم خلق الله الذباب، فقال: لیذل به الجبابره) 8- وسایل الشیعه، ج 16، ص 423.

9- فروع کافی، ج 6، ص 268.

10- مستدرک الوسایل، ج 2، ص 438.

11- ارشاد مفید، ص 254.

12- منتهی الامال، ج 2، ص 139.

13- الامام الصادق و ابوزهره، ص 224; جامع المسانید، ص 222.

14- منتهی الامال، ج 2، ص 140.

15- اصول کافی، ج 1، ص 475.

16- رجال نجاشی، ج 1، ص 78 و79; معجم رجال الحدیث، ج 1، ش 28.

17- رجال کشی، ج 1، ص 386.

18- همان، ص 138 و139.

19- بحارالانوار، ج 47، ص 408.

20- وسایل الشیعه، ج 2، ص 57



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 93/10/16 :: ساعت 7:53 صبح )
»» شاخصه های سبک زندگی مهدوی

 

غایت و هدف از خلقت رسیدن به مقام بندگی است: «ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون»(1). برای رسیدن به این بندگی، خداوند تبارک و تعالی تمام امکانات را در اختیار انسان قرار داده و می فرماید: «سخر لکم ما فی السموات و ما فی الارض»(2)؛ و حتی کسانی را شایسته بهره وری از نعمتهای مادی و معنوی زمین معرفی می نماید که به مقام عبدالهی نائل گردیده باشند: «و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون» (3).

امام عصر علیه السلام نه تنها عبد صالح خداوند می باشند که به عنوان "اباصالح" یعنی پدر شایستگان و صالحان معرفی می شوند؛ رسیدن به جامعه ایده آل و الهی و بهره گیری کامل از نعمت های دنیوی در گرو رسیدن به این مقام است. بنابراین خانواده به عنوان اولین و موثرترین کانون اجتماعی وظیفه انسان سازی و مصلح پروری را بر عهده دارد.

خانه و خانواده هسته مرکزی اجتماع را تشکیل می دهند و مهمترین پایگاه تربیت و انسان سازی به شمار می روند. بر این اساس اسلام بر تشکیل خانواده بسیار تاکید دارد: «ما بنی فی الاسلام بناء احب الله فی التزویج»(4) محبوبترین بنا نزد خداوند بنای خانواده است. در واقع مقدمه رسیدن به جامعه آرمانی در اسلام ایجاد خانواده ای است که بر اساس معیارها و ارزش های اسلامی تشکیل گردیده. چنین خانواده ای توانایی ایجاد نسل صالح و منتظر را خواهد داشت.

دراین مقاله و مقاله بعد به مهمترین شاخصه های زندگی مهدوی می پردازیم تا به همراه آشنایی با این شاخصه ها و تلاش برای عملی کردن آنها بتوانیم در ایجاد جامعه ای ولایی، معتقد، منتظر و مصون از آسیب ها و خطرات اجتماعی نقش آفرین باشیم.

 

شاخصه های خانواده ایده آل

خانواده اولین و مهمترین کانون در شکل گیری شخصیت انسان می باشد. از ویژگی های بارز آن:

1- کانون آرامش در زندگی: «لتسکنوا الیها»(5)

2- یکی از بارزترین جلوه گاه های مودت و رحمت است: «و جعل بینکم مودة و رحمة»(6)

3- تولیدمثل و بقای نسل: امام صادق علیه السلام می فرمایند: «اگر کلونی بر یکی از دو لنگه در دیدی، آیا می پنداری که آن بیهوده نصب شده؟ بلکه به ضرورت می دانی که آن را ساخته اند تا با لنگه دیگر، کنار هم بیاید و مصلحت (بستن در) را نتیجه دهد و بدین گونه حیوان نر را می بینی که گویی برای جفت ماده اش آماده شده است تا دوام و بقای نسل به هم برساند. پس هلاک و ناکامی و نگون بختی، از آنِ فیلسوف نمایانی که چه سان دلهایشان از این آفرینش شگفت کور است تا آنجا که تدبیر و هدفمندی آن را انکار می کنند».(7)

4- سازندگی فردی و اجتماعی از لحاظ اخلاقی: «هن لباس لکم و انتم لباس لهن»(8)

جامعه ای می تواند زمینه ساز ظهور باشد که از اعتقادات صحیح سیراب شده و افراد آن در پی انجام وظایف و تکالیف خود باشند، در هر سمت و جایگاه اجتماعی که باشند. اساس این جایگاهها خانواده می باشد که در صورت عمل به وظایف اساسی در این نهاد، جامعه ایده آل و آرمانی به وجود خواهد آمد و چنین جامعه ای توانایی یاری امام خود را خواهد داشت

 

برترین الگوی زندگی اسلامی

اما چگونه می توان به چنین خانواده ای دست یافت. به بیان بهتر آیا شاخصه ای برای تشخیص، تشکیل و حفظ چنین خانواده ای وجود دارد؟

قرآن که کتاب انسان سازی است، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را الگو و اسوه معرفی نموده: «و لکم فی رسول الله اسوة حسنة»(9) لذا اگر کسی می خواهد حیات طیبه و پاکی داشته باشد باید ازپیامبر صلی الله و علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام در زندگی خود بهره بگیرد.

در فرازی از زیارت عاشورا می خوانیم: «اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد؛ خدایا زندگی مرا همچون زندگی پیامبر و آلش علیهم السلام قرار بده».

در واقع نوعی سبک زندگی را از خداوند درخواست می نماید که محمد و آل محمد علیهم السلام به عنوان اسوه آن می باشند.

 

محورهای سبک زندگی مهدوی

یکی از ویژگیهای منتظران واقعی آنست که پیوسته در صدد شناخت و معرفی الگوی مناسب برای خود و خانواده می باشند.

با مطالعه در سیره آن ذوات مقدسه، معیار و ملاک اساسی در زندگی فردی و اجتماعی مخصوصا تشکیل خانواده ای دینی و ولایی که در این عصر به زندگی مهدوی معروف شده مشخص می گردد.

زندگی مهدوی بر پایه چهار محور استوار است:

1- عقیده محور

2- تکلیف محور

3- دین محور

4- عزت محور

 

عقیده محوری

دختر و پسر پیش از ازدواج و تشکیل خانواده و پس از آن و قبل از پدر و مادر شدن و در نهایت پس از آن باید اعتقادات صحیح را در خود ایجاد نمایند و این کاری بس دشوار است: «من نصب نفسه للناس اماما فعلیه أن یبدأ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره»(10)؛ آن کس که خود را امام و رهبر قرار می دهد پیش از آموزش و تعلیم دیگران باید به تعلیم خود بپردازد.

شناخت صحیح، دقیق و جامع نسبت به ذات و صفات الهی(خداشناسی)، هدفمندی خلقت و تمام اجزاء هستی(معادشناسی)، جایگاه انسان به عنوان خلیفة الله (نبوت و امام شناسی)، جامعیت دین و برنامه عملی و نیز موانع و دشمنان فرا روی انسان از جمله مسائلی است که باید در سبک زندگی مهدوی به آن پرداخته شود.

اصول دین را باید با تفحص و بررسی باور نمود لذا راهی کوتاه برای رسیدن به این مطلوب قرار داده شده و آن شناخت امام می باشد. شناخت امام خود زمینه ای است برای شناخت خداوند. امام حسین علیه السلام می فرمایند:

«ما خلق العباد الا لیعرفوا ... معرفة اهل کل زمان امامهم الذی یجب علیهم طاعته»(11)؛ ای مردم بندگان را نیافرید مگر اینکه او را بشناسند [و شناخت خدا] اینست که اهل هر زمانی امام خویش را که باید از او فرمان برند بشناسند.

حتی در بیان دیگر روح خداپرستی در انسان به واسطه شناخت امام حاصل می شود. امام باقر علیه السلام فرمودند: «بنا عبد الله و بنا عرف الله و بنا وحّد الله تبارک و تعالی»(12)؛ به سبب ما خداوند عبادت می شود، به سبب ما خداوند شناخته می شود و به سبب ما خداوند به یگانگی پرستش می شود.

پیامبر گرامی اسلام می فرمایند: «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیه»(13). این حدیث اهمیت و فضیلت شناخت خلیفة الله را بیان می نماید و هرکس به این مقام راه یابد حتی اگر در ظاهر از درک مولایش محروم گردد ولی از مقام مومنان زمان ظهور کم نخواهد داشت؛ به طوریکه غیبت امام در نزد ایشان به منزله مشاهده می باشد.(14)

امام سجاد علیه السلام می فرمایند:

ایشان (کسانی که معرفت نسبت به امام پیدا نمودند) به منزله مجاهدانی هستند که در حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله با شمشیر جنگیده اند. آنان به حقیقت در شمار مخلصان و شیعیان راستین ما و دعوت کنندگان به سوی دین خدا در نهان و آشکارند.(15)

 

تکلیف محوری

انسان پس از کسب شناخت صحیح، اعتقاد و ایمان به شناخته هایش در گام بعد وارد مرحله عمل می شود: «الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات»(16)

البته این به آن معنا نیست که فرد بگوید من انگیزه یا شناخت کافی نیافته ام پس تا زمان حصول آن به تکالیف خود عمل نمی نمایم بلکه باید شخص تکالیف شرعی را انجام دهد و به منظور ارتقاء درجه خود نسبت به سایر جنبه ها تلاش جدی نماید.

تکلیف مداری در زندگی اسلامی و به طور اخص در زندگی مهدوی فقط شامل مسئولیت پذیری فردی نمی شود و مسئولیتهای اجتماعی را نیز در بر می گیرد.

مقدمه رسیدن به جامعه آرمانی در اسلام ایجاد خانواده ای است که بر اساس معیارها و ارزشهای اسلامی تشکیل گردیده. چنین خانواده ای توانایی ایجاد نسل صالح و منتظر را خواهد داشت

لذا اولین قدم در جهت مسئولیت پذیری و هدایتگری از خانواده آغاز می شود: «و انذر عشیرتک الاقربین»(17)

در جایی دیگر خداوند می فرماید: «یا ایها الذین آمنوا قوا انفسکم و اهلیکم نارا»(18)

در تفسیر "نور الثقلین" آمده هنگامی که آیه فوق نازل شد فردی از پیامبر صلی الله علیه و آله پرسید که چگونه خانواده خود را از آتش حفظ کنم. حضرت فرمودند: آنها را به آنچه خدا امر کرده است امر کن و از آنچه خدا بازداشته نهی کن. اگر از تو اطاعت کردند [از آتش دوزخ] آنها را حفظ کرده ای و وظیفه خود را انجام داده ای.

در خانواده مهدوی همه باید به مسئولیت خود عمل نمایند در عین حال به اوامر و نواهی خداوند پایبند باشند: «یا ایها الذین آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقوا لعلکم تفلحون»(19)

امام باقر در تفسیر این آیه فرمودند: ای کسانی که ایمان آورده اید بر انجام واجبات و عبادات بردبار باشید، در برابر دشمن شکیبا و خود را برای یاری امام آماده و مجهز نمایید.(20)

 

به سوی جامعه آرمانی مهدوی 

برای ایجاد جامعه ای ولایی و مهدوی لازم است به معیارهای چنین جامعه ای توجه نمود. دو شاخصه عقیده محوری و تکلیف محوری اساس یک زنگی مهدوی را تشکیل می دهند. جامعه ای می تواند زمینه ساز ظهور باشد که از اعتقادات صحیح سیراب شده و افراد آن در پی انجام وظایف و تکالیف خود باشند، در هر سمت و جایگاه اجتماعی که باشند. اساس این جایگاهها خانواده می باشد که در صورت عمل به وظایف اساسی در این نهاد، جامعه ایده آل و آرمانی به وجود خواهد آمد و چنین جامعه ای توانایی یاری امام خود را خواهد داشت.

در واقع، دو شاخصه عقیده محوی و تکلیف محوری، زمینه برخورداری از دو ویژگی دیگر یعنی دین محوری و عزت محوری را در خانواده تقویت می نمایند که در مقاله بعد به آنها می پردازیم.

 

پی نوشت:

1- ذاریات / 56.

2- جاثیه / 13.

3- انبیا / 105.

4- من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 382؛ تحریر الوسیله، امام خمینی(ره)، ج 2، ص 211، کتاب النکاح.

5- روم / 21.

6- همان.

7- بحارالانوار: ج3 ص75، دانش‌نامة عقاید اسلامی: ج4 ص262.

8- بقره / 187.

9- احزاب/ 21.

10- نهج البلاغه، کلمات قصار، 73.

11- علل الشرایع، شیخ صدوق، ج1، ص9، بحار الانوار، علامه مجلسی، ج23، ص83.

12- الکافی، کلینی، کتاب توحید، باب نوادر، ح7.

13-صحیح بخاری، ج5، ص13، صحیح مسلم، ج6، ص21، کمال الدین، شیخ صدوق، ج2، ص409.

14- صارت به الغیبة عندهم بمنزلة المشاهده، شیخ صدوق, کمال‏الدین و تمام النعمة، ج1, ص319, ح2.

15-بحارالانوار، مجلسی، ج52، ص122.

16-عصر / 3.

17-شعرا / 214.

18-تحریم / 6.

19-آل عمران / 200.

20-الغیبه نعمانی، محمد بن ابراهیم بن جعفر، ص 105



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 93/10/16 :: ساعت 7:52 صبح )
»» برتری رسول خدا (ص) بر همه پیامبران

 

دیباچه

آیا پیامبران الهی در یک رتبه و درجه اند یا میان این فرزانگان بی بدیل جهان خلقت، تفاوت وجود دارد؟

با مراجعه به عقل و نقل، می توان گفت: پیغمبران الهی در مقام و منزلتِ واحدی نیستند بلکه جایگاه های گوناگونی در پیشگاه الهی دارند. قرآن مجید در این خصوص می فرماید:

«تلک الرّسل فضّلنا بعضهم علی بعض»1؛ آن پیامبران، برخی را نسبت به برخی برتری دادیم.

نیز می فرماید:

«لقد فضّلنا بعض النّبیّین علی بعض»2؛ مطمئنّاً ما بعضی از پیامبران را بر برخی دیگر برتری دادیم.

در روایات هم به این موضوع تأکید شده است. امام صادق علیه السلام فرمود:

«سادة النّبیّین و المرسلین خمسة... ـ و هم اولوالعزم من الرّسل و علیهم دارت الرّحی ـ نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمّد صلّی اللّه علیه و آله و علی جمیع الأنبیاء؛3 سیّد و سرور پیامبران و مرسلان... ـ که پیامبران اولوالعزم هستند و آسیاب خلقت* به برکت وجودشان می چرخد ـ پنج تن اند: نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمّد (که درود و سلام خدا بر او و آلش و تمامی پیامبران باد).»

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«انّ اللّه تعالی فضّل انبیائه المرسلین علی الملائکة المقرّبین و فضّلنی علی جمیع الأنبیاء و المرسلین...4؛ خدای متعال، پیامبران مرسل خویش را بر فرشتگان مقرّبش برتری داد و مرا بر تمامی پیامبران و مرسلان...»

شاید بتوان از این دو حدیث برداشت کرد که در مجموع، فرستادگان الهی برای انسان، به ترتیب رتبه و مقام، عبارتند از: نبیّ، مرسل و اولوالعزم که در رأس آنان، پیغمبر گرامی اسلام علیه السلام قرار دارد.

آیة اللّه مصباح یزدی در این باره می گوید:

«نبیّ از نظر مصداق (نه از نظر مفهوم) اعم از رسول است؛ یعنی همه پیامبران، دارای مقام نبوّت بوده اند ولی مقام رسالت، اختصاص به گروهی از ایشان داشته است. و به حسب روایتی... تعداد رسولان، سیصد و سیزده نفر می باشد، و طبعاً مقام ایشان بالاتر از مقام سایر انبیا خواهد بود، چنان که خود رسولان هم از نظر مقام و فضیلت، یکسان نبوده اند و بعضی از ایشان به مقام امامت نیز مفتخر گردیده اند.»5

از نظر عقلی، می توان گفت: گستردگیِ حوزه عملیاتی پیامبران، ارتباط مستقیم و تنگاتنگی با سعه وجودی آنان دارد؛ یعنی پیشرفت و تکامل هر پیغمبر در میدان علم و عمل و بهره برداری او از دانش های لدنّی و الهی در قالب وحی و الهام ـ با واسطه یا بی واسطه ـ با دایره و حوزه شریعت و محدوده تبلیغاتی وی تناسب و سنخیت دارد؛ تا جایی که برخی از آن وجودهای مقدّس فقط در حدّ «نبیّ» باقی ماندند و برخی مأمور ارسال پیام های الهی به مردم شده، تحت عنوان «مُرْسَل» مطرح گشتند؛ و برخی صاحب و آورنده شریعت به شمار آمده، حقیقت «اولوالعزم» را تشکیل دادند و برخی به علّت آن که گستره زمان و مکان را درنوردیده و فائق بر تمام کمالات و ویژگی های معنوی در عالم امکان گشتند، شریعتشان شامل جنّ و انس شد و جاودانه باقی ماندند.**

 

شاخص های برتری پیامبر صلی الله علیه و آله

1. بشارتهای انبیای گذشته

 

«بشارت» را می توان بازگویی خبری که سرور و شادی در بردارد، معنا کرد. بدیهی است که تنها در صورتی شنونده از شنیدن خبری مسرور می شود که به حقیقت یا واقعیتِ تازه ای که فاقد آن بوده یا مثل و مانند نداشته، دست پیدا کند. بر پایه بعضی از اخبار، پیغمبران الهی همواره به آمدن حضرت محمّد صلی الله علیه و آله مژده می دادند. امام باقر علیه السلام فرمود:

«لم تزل الأنبیاء تبشّر بمحمّد حتّی بعث اللّه المسیح عیسی بن مریم علیه السلام فبشّر بمحمّد صلی الله علیه و آله ؛6 پیغمبران همواره به آمدن محمّد صلی الله علیه و آله مژده می دادند، تا آن که خداوند حضرت مسیح، عیسی بن مریم علیه السلام را مبعوث کرد. او به رسالت محمّد صلی الله علیه و آله بشارت داد.»

قرآن مجید درباره این مژده حضرت عیسی علیه السلام می فرماید:

«و اذ قال عیسی ابن مریم: یا بنی اسرائیل انّی رسول اللّه الیکم مصدّقاً لما بین یدیّ من التوریة و مبشّراً برسول یأتی من بعدی اسمه احمد...»؛7 و هنگامی که عیسی بن مریم گفت: ای فرزندان اسرائیل! من فرستاده خدا به سوی شما، تصدیق کننده کتابی که پیش از من فرستاده شده، هستم و بشارت دهنده به رسولی که بعد از من می آید و نامش «احمد» است...»

از این که تمامی پیامبران الهی به تشریف فرمایی رسول خدا صلی الله علیه و آله بشارت داده اند، مشخّص می شود که آن حضرت دارای ویژگی یا ویژگی های منحصر به فردی بوده که دیگران فاقد آن بوده اند. بنابراین ایشان از تمامی انبیا و رسولانِ پیشین برتر بوده است.

آیة اللّه جوادی آملی در تفسیر آیه فوق می گوید:

«بشارت در موردی است که پیامبر بعدی مطلب نو و تازه ای برای امّتش یا برای دیگران بیاورد. اگر پیغمبر خاتم در سطح انبیای گذشته... سخن گفته باشد... مجالی برای بشارت نبود... از این که... عیسای مسیح به قومش فرمود: «من... آمدن پیامبری را بشارت می دهم.»، معلوم می شود که رسول اکرم صلی الله علیه و آله از حضرت عیسی علیه السلام ، افضل و قرآن از انجیل، بالاتر... است، پس رسول اکرم صلی الله علیه و آله بر اساس تبشیر حضرت مسیح علیه السلام ، همه مزایای علمی انبیای گذشته را ـ که عیسای مسیح داشت ـ و همه مزایای خاصّه عیسای مسیح را داراست.»8

 

انّی و ان کنتُ ابن آدم صورة و لی فیه معنیً و شاهد بأبوّتی
من به ظاهر گرچه ز آدم زاده ام لیک معناً جدِّ جدّ افتاده ام
بودم آن روز من از طایفه دُردکشان که نه از تاک، نشان بود و نه از تاکْ نشان9

 

شیخ علی نمازی درباره کمالات و افضلیت خاتم پیامبران می گوید:

«از قطعیاتِ روایات متواتره است که تمام کمالات و علوم انبیا و مرسلین برای پیغمبر خاتم صلی الله علیه و آله جمع شده با زیادتی های بسیار»10.

رسول اکرم صلی الله علیه و آله در خطبه غدیریه فرمود:

«ای مردم! هیچ علمی نیست مگر آن که خداوند سبحان آن را در من احصا و ضبط نموده است.»11

علوم انبیای گذشته از جمله آنهاست. لذا رسول خدا صلی الله علیه و آله افضل و اکمل از پیغمبرانِ پیشین است؛ زیرا دانش های آن حضرت منحصر به دانستنی های پیامبرانِ پیشین نبوده است.

 

2. ره آورد آسمانی و نمونه اعلای آن

 

امیر مؤمنان علیه السلام درباره مقام بی بدیل و والای قرآن می فرماید:

«خدای سبحان، کتابی آسمانی بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرو فرستاد و آن، نوری است که خاموشی ندارد، و چراغی است که افروختگی آن زوال ناپذیر است، و دریایی ژرف است که قعر آن به چنگ ادراک آدمی [بشر عادی] نمی افتد، و راهی است که در آن گمراهی نیست، و شعاعی است که روشنی آن تیرگی نگیرد...؛ خداوند آن را فرونشاننده تشنگی علمی دانشمندان و خرّمی دل های فقیهان و راه روشن سالکانِ صالح قرار داد. قرآن کریم دارویی است که پس از آن بیماری نمی ماند...، و پناهگاهی است که قلّه بلند آن مانع دشمن است.»12

حضرت محمّد صلی الله علیه و آله فرمود:

«فضل القرآن علی سائر الکلام کفضل اللّه جلّ جلاله علی خلقه13؛ برتری قرآن نسبت به دیگر سخنان، مانند برتری خداوند ـ جلّ جلاله ـ بر خلق اوست.»

این بیان عرشی به طور آشکار، به فضیلت کلام اللّه مجید بر تمامی گفته ها و سخنان، حتّی گفته ها و سخنان انبیای پیشین که در قالب وحی تجلّی نموده، تأکید کرده است و شاید گرانسنگ ترین تعریف و توصیف از قرآن مجید باشد؛ کتابی که کسی توانایی آوردنش را ندارد، گرچه تمام انس و جن در این زمینه با یکدیگر همکاری کنند؛14 حتّی توانایی آوردن دو سوره مانند قرآن را ندارند.15 بالاتر آنکه، حتّی یک سوره هم نمی توانند بیاورند.16

نظیر این ویژگی ها درباره هیچ کتاب آسمانی دیده نشده است. از این جا می توان به طور قطعی، حکم کرد که قرآن مجید افضل از دیگر کتاب های آسمانی است و آورنده قرآن نیز افضل از انبیای پیشین است.

از سوی دیگر، خداوند می فرماید:

«و انزلنا الیک الکتاب بالحقّ مصدّقاً لما بین یدیه من الکتاب و مهیمناً علیه»17؛ و ما بر تو قرآن فرستادیم که کتب آسمانیِ پیشین را تصدیق کرده، بر آنها سیطره و اشراف دارد.

بنابراین، قرآن مجید در صدر کتاب های آسمانی قرار دارد، آورنده آن هم باید چنین باشد؛ زیرا مقام علمی و شخصیت معنوی هر پیغمبر در کتاب آسمانی او تجلّی می کند، مقام حضرت موسی علیه السلام در حدّ تورات و مقام حضرت مسیح علیه السلام در حدّ انجیل جلوه گر شده است. انبیای پیشین نیز در حدّ کتب و صحف آسمانی خود ظهور کرده اند.

وقتی سیطره و فضیلت قرآن بر همه کتاب های انبیای پیشین ثابت گردد، سیطره و اشراف و فضیلت رسول خاتم صلی الله علیه و آله هم بر سایر اولیای الهی و انبیای عظام ثابت می گردد؛ چون پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله در حدّ قرآن و نمونه اعلای آن است و قرآن، «مُهَیْمِن» است، پس پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله هم «مُهَیْمِن» است.

زمانی می توانیم سیره علمی رسول خدا صلی الله علیه و آله را بشناسیم که حقیقت قرآن را بشناسیم و چون شناخت حقیقت قرآن مقدور همه نیست، حقیقت پیغمبر صلی الله علیه و آله را نیز همگان نمی توانند بشناسند. توضیح این مطلب از این قرار است که قرآن کریم دارای نشئه کثرت، تفصیل، ترکیب و نشئه وحدت، بساطت و اجمال است. خداوند راجع به مرحله عالی آن می فرماید: «و انّه فی امّ الکتاب لدینا لعلیّ حکیم».18؛ قرآنی را که شما تلاوت می کنید، ریشه اش نزد خداست. آنجا مادر و باطنِ همه مراحل بعدی قرآن است. راجع به مرحله نازل آن ـ که مقام لفظ و کثرت باشد ـ می فرماید: «انّا جعلناه قرآناً عربیّاً...»19 پس قرآن گذشته از وجود لفظی در عالم کثرت، دارای وجود نوری و بسیط نیز هست. خدای سبحان پس از معرّفی قرآن می فرماید:

تو ای پیامبر! نزد خدای حکیم و علیم، قرآن را می آموزی؛ «و انّک لتلقّی القرآن من لدن حکیم علیم»20 قرآن پیش خدا، امّ الکتاب است. پس تو امّ الکتاب را فرامی گیری و عین آن می شوی.

تکلیف مرحله نازل قرآن هم معلوم است که پیامبر صلی الله علیه و آله آن را توسّط جبرئیل دریافت کرده است. پس ایشان به تمامی مراحل قرآن آگاه بوده و برای همین است که شناخت پیغمبر صلی الله علیه و آله بدون شناخت قرآن ممکن نیست و کسی تا قرآن، مخصوصاً مرحله امّ الکتاب آن را نشناسد، نمی تواند آن حضرت را بشناسد.21

 

3. خاتمیّت

 

خداوند در قرآن می فرماید:

«ما کان محمّداً ابا احد من رجالکم ولکن رسول اللّه و خاتم النّبیّین و کان اللّه بکلّ شی ء علیماً»؛22 محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نبوده ولی رسول خدا و خاتم پیامبران است. و خداوند به همه چیز داناست.23

در زیارت امیرمؤمنان علیه السلام در روز غدیر آمده است:

«السّلام علی محمّد رسول اللّه خاتم النّبیّین و سیّد المرسلین... الخاتم لما سبق...؛ سلام بر محمّد، رسول خدا، خاتم پیامبران و سرور رسولان... خاتم پیشینیان...»

در این زیارت شریف و صدها روایت به موضوع «خاتمیّت پیامبر صلی الله علیه و آله » اشاره شده است. از جمله، حدیث «منزلت» است که شیعه و سنّی به طور متواتر آن را از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل کرده اند. در حدیث «منزلت»، پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله به امام علی علیه السلام فرمود:

«اما ترضی أنْ تکون منّی بمنزلة هارون من موسی الاّ انّه لا نبیّ بعدی24؛ آیا راضی نیستی که نسبت به من، به منزله هارون به موسی باشی، جز آن که پیامبری پس از من نیست؟»

در دین اسلام، مسئله «خاتمیّت» جزو بدیهیات و ضروریات دینی است و منکر آن کافر شمرده شده است. بیگانگان هم می دانند که این موضوع از جمله باورهای انکارناپذیر مسلمانان است.25

 

جاودانگی و خاتمیّت

 

بایستی میان موضوع «خاتمیّت پیغمبر» اسلام صلی الله علیه و آله و موضوع «جاودانگی دین اسلام» تفکیک گذاشته، در اثبات آن هم دلیل یا دلایل جداگانه عنوان کرد؛ زیرا گرچه با پذیرش جاودانه بودن این دین، احتمال مبعوث شدن پیامبری که شریعت جدیدی آورده، دین اسلام را نسخ کند، نفی می شود، ولی احتمال آمدن پیامبری که مبلّغ و مروّج و رسول همین دین باشد، نفی نمی شود.

در پاسخ به این اشکال، می توان از ظاهر آیه 40 سوره احزاب «... خاتم النّبیّین» و احادیثی که در آنها آمدن «نبیّ» بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله نفی شده، استفاده کرده، گفت: چون دایره نبوّت اعم از دایره رسالت است، با نفی آمدن نبیّ، امکان آمدن رسول (مبلّغ و مروّج) هم نفی می شود.

 

مفهوم خاتمیّت

 

کلمه «خاتم» در آیه 40 سوره احزاب، به فتح و کسرِ حرف «تاء» قرائت شده است.26 اگر به کسر قرائت شود، ترکیب آن با «النّبیّین» این معنا را می دهد که آن حضرت پایان دهنده پیامبران است. و اگر به فتح قرائت شود، بدین معناست که آن حضرت، آخر پیامبر خداست. در معنای اخیر، گویا سلسله انبیا به نامه ای تشبیه شده که مُهر آن به واسطه رسول خدا صلی الله علیه و آله زده شده است.27

آیة اللّه جوادی آملی در این باره می نویسد:

«خاتَم؛ یعنی مُهر، که در پایان نوشته ها قرار می گیرد... انبیا، کتاب حق و کلام حقّند. خدای سبحان با فرستادن آنها برای جوامع بشری پیام می فرستد. پس از پایان گفتار و کلماتش، سلسله نبوّتشان را با فرستادن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ختم، و صحیفه رسالت آنان را با وجود مبارک خاتم المرسلین مُهر کرده است. پس هرگز جا برای نبوّت و رسالت دیگری نیست.»28

 

برتر از همه پیامبران علیهم السلام

 

«همان طور که رسول اکرم صلی الله علیه و آله در قوس نزول، سرسلسله انسان های کامل است؛ چون «اوّل ما خلق اللّه»29 است، در قوس صعود نیز اوج و قلّه غایی رسالت است؛ چون خاتم انبیا است.

از این جمله، نه تنها استفاده می شود که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله واجد همه مزایای مشترک، و مزایای فرد فرد انبیا و بعضی از خصایص ویژه است که انبیای قبلی فاقد آن بوده اند... استفاده می شود که تا روز قیامت احدی بهتر از پیغمبر اسلام نخواهد آمد؛ زیرا... اگر کامل تر از وی یافت می شد، حتماً او به مقام خاتمیّت می رسید نه رسول اکرم صلی الله علیه و آله .»30

 

4. عبودیّت

 

«عبادت»، تنها راه تقرّب به خدای سبحان است. لذا در قرآن کریم، روایات و دعاهای اهل بیت علیهم السلام ، در بیان مقامات گوناگون پیامبران و اولیای الهی، ابتدا سخن از عبادت آنان است. در تشهّد نماز هم پیش از شهادت به رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، عبودیّت و بندگی آن حضرت ذکر می شود؛ زیرا عبادت، نسبت عبد با مولاست ولی رسالت، نحوه ارتباطی عبد با سایر بندگان خداست. بدین سبب که ارتباط انسان با خدا، مقدّم بر ارتباط او با انسان هاست، بندگی رسول خدا صلی الله علیه و آله بر رسالتش فضیلت دارد.31

قرآن کریم وقتی می خواهد تعبیر «عبد» را نسبت به انبیای الهی ـ به غیر از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ـ به کار برد، آن را همراه نام آنان استعمال می کند؛ مثلاً می فرماید:

«و اذکر عبادنا ابراهیم و اسحق و یعقوب...»32، اما در مورد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، تنها به صورت «عبدُه» استعمال می کند. در آیه اوّل سوره فرقان، می فرماید: «تبارک الّذی نزّل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیراً»؛ متبارک است خدایی که فرقان را بر بنده اش نازل کرد...

نیز در ابتدای سوره اسراء می فرماید: «سبحان الّذی اسری بعبده لیلاً...»؛ منزّه است خدایی که بنده اش را در پاسی از شب به معراج برد...

همچنین در آیه اوّل سوره کهف، می فرماید: «الحمد للّه الّذی انزل علی عبده الکتاب» ؛ ستایش از آنِ خدایی است که بر بنده اش کتاب نازل کرد...

در آیات فوق و نظیر آنها، نه پیش از کلمه «عبد» نام مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله برده شده و نه بعد از آن؛ بلکه خداوند آن را به صورت مطلق مطرح فرموده است! و این، گویای انصراف این واژه به کامل ترین فرد آن است که رسول خدا صلی الله علیه و آله باشد. این، خود فضیلت غیر قابل انکار و بسیار والایی برای آن حضرت نسبت به دیگر پیامبران الهی است. خدای سبحان، بنده مطلق در همه عصرها را رسول اکرم صلی الله علیه و آله می داند. از این رو، حضرت آدم علیه السلام و پیامبران بعدی در زیر لوای این عبد مطلق می باشند: «آدم و من دونه تحت لوائی یوم القیامة».33

همه پیامبران و معصومان علیهم السلام تحت لوای عبدِ محض و عبدِ مطلق خداوند؛ یعنی رسول اکرم صلی الله علیه و آله هستند. رسول خدا صلی الله علیه و آله سیّد الأوّلین و الآخرین است؛ چنان که می فرماید: «انا سیّد ولد آدم و لافخر. انا خاتم النّبیّین و امام المتّقین و رسول ربّ العالمین»34

و این سیادتِ مطلق، تنها به برکتِ عبودیّتِ مطلق اوست. و کسی به این مقام نایل می شود که از همه قیدها، رها و آزاد شده باشد.35 وقتی رسول اکرم صلی الله علیه و آله عبد کامل و مطیع محض خدا باشد، چون طاعت خدا، مایه غنا و بی نیازی است (و طاعته غنی)36 رسول خدا صلی الله علیه و آله که مظهر و مرآت آن خدای بی نیاز و غنی است، هم خود غنی خواهد بود و هم مایه بی نیازی دیگران می گردد. برای همین، خداوند می فرماید:

«... اغنیهم اللّه و رسوله...».37

از این که خدای متعال، اِغنای پیامبر صلی الله علیه و آله را در ردیف اِغنای خویش بیان فرموده، فهمیده می شود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مظهر این نام شریف است. خدای متعال هرگاه صفتی را برای پیامبری ثابت می داند، آن را اصالتاً از خود دانسته، انبیا را صُوَر مرآتی و مظاهر خویش می داند، لیکن صفت برجسته «اِغنا» را جز به رسول اکرم صلی الله علیه و آله به کسی اسناد نداده است. البته آن حضرت مظهر و مرآت کلّیه اسمای حُسنای الهی است و اختصاصی به «اِغنا» ندارد.38

 

5. نخستین مسلمان

 

در قرآن، رسول خدا صلی الله علیه و آله خویش را به عنوان نخستین مسلمان معرّفی فرموده است: «... انا اوّل المسلمین» ممکن است تصوّر شود منظور آیه، آن است که آن حضرت در میان امّت خویش، نخستین مسلمان است؛ ولی ظاهراً معنایی فراتر و بسیار گسترده تر، مورد نظر آیه است و آن، تقدّم رُتبی آن حضرت در «اسلام» بر تمامی انسان ها و پیامبران و اولیای الهی است. علاّمه فیض کاشانی در این باره می گوید:

«...انّه اوّل من اجاب فی المیثاق فی عالم الذّر کما ورد عنهم علیهم السلام. فاسلامه متقدم علی اسلام الخلایق کلّهم؛... آن گونه که از ائمه علیهم السلام حکایت شده، آن حضرت نخستین کسی است که در «عالم ذَرّ» به «میثاق الهی» پاسخ گفت. بنابراین، اسلام ایشان بر اسلام تمامی مردم مقدّم است.»39

آیة اللّه جوادی آملی در تفسیر این آیه می گوید:

«منظور از «اوّل المسلمین» اوّلیت ذاتی است که احیاناً از آن به اوّلیت رُتبی یاد می شود. خدای سبحان درباره هیچ پیامبری تعبیر به «اوّل المسلمین» ندارد... تنها کسی که قرآن از او به عنوان «اوّل المسلمین» یاد می کند، رسول اکرم صلی الله علیه و آله است. معلوم می شود این اوّلیت، زمانی و تاریخی نیست؛ زیرا اگر منظور اوّلیتِ زمانی بود، هر پیغمبری نسبت به قوم خویش اوّل المسلمین بود و انبیای پیشین نیز به طریق اولی می توانستند مصداق این اوّلیت باشند. از این که خدای سبحان تنها به پیغمبر اسلام فرمود: «بگو: مأمورم که اوّل المسلمین باشم»، برای آن است که وی اوّل صادر یا اوّل ظاهر است؛ یعنی در رتبه وجودی او هیچ کس قرار ندارد. چنان که آن حضرت در قیامت [هم] اوّل کسی است که محشور می شود.»40

 

6. تجلیل در خطاب

 

خدای سبحان در خطاب به حضرت آدم علیه السلام می فرماید: «یا آدم اسکن انت...» و خطاب به حضرت نوح علیه السلام : «یا نوحُ اِنَّه لیس من اهلک»؛ و خطاب به حضرت ابراهیم علیه السلام : «یا ابراهیم اعرض...» و خطاب به حضرت موسی علیه السلام : «یا موسی، اقبل و لاتخف»؛ و خطاب به حضرت داوود علیه السلام : «یا داوود اِنّا جعلناک» و... اما وقتی می خواهد پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله را خطاب کند، حُرمت خاصّی قائل شده، نام ایشان را نمی برد و با تعبیرات تجلیل آمیزی چون: «یا ایّها النّبی» و «یا ایّها الرّسول» خطاب می فرماید و اگر احیاناً خطاب «یا ایّها المزّمّل» و «یا ایّها المدّثّر» هست، ناظر به نکته لطیف تاریخی است.

خداوند از دیگران هم خواسته که رسول خدا صلی الله علیه و آله را محترمانه صدا زده، مانند سایر مردم فرا نخوانند:41 «لاتجعلوا دعاء الرّسول بینکم کدعاء بعضکم بعضاً»42؛ پیامبر را میان خود مانند دیگران صدا نکنید.

فقط در چهار جای قرآن نام آن حضرت به صراحت ذکر شده است:

1. سوره آل عمران، آیه 144:«و ما محمّد الاّ رسول...»

2. سوره احزاب، آیه 40: «ما کان محمّد ابا احد...»

3. سوره محمّد، آیه 2:«... و آمنوا بما نزّل علی محمّد...»

4. سوره فتح، آیه 29: «محمّد رسول اللّه...»

برخی گفته اند که علّت ذکر نام پیامبر صلی الله علیه و آله در این آیات، آن است که در آیات مزبور از رسالت آن حضرت سخن به میان آمده و لذا می بایست به صراحت نام ایشان برده می شد.43

 

7. آورنده افضل کلمات

 

ارزش و اعتبار هر انسان به میزان علم و هنر وی است. اگر علم و هنر انسان در حدّ نازل باشد، ارزش وجودی او نیز در همان حد است، و اگر در حدّ متوسّط یا عالی باشد، ارزش وجودی او هم در حدّ متوسّط یا عالی است. ارزش «علم» به علوم بستگی دارد؛ نیز علم در درجه ارزشمندی، تابعِ معلوم است و ذاتاً ارزشی ندارد. به دلیل این که معلوم های جهانِ هستی، یکسان نیستند، علوم هم یکسان نخواهند بود. از آنجا که هیچ موجودی به اندازه خداوند در هستی سهم ندارد، پس هیچ علمی به اندازه «خداشناسی» ارزش و اهمیّت ندارد. بر این اساس است که ارزش عالمان خداشناس از غیر آن مشخّص می گردد.44 از آنجا که در رأس این گروه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله قرار دارد، او افضل علما و انبیاست. از این که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: نه من و نه هیچ پیامبری قبل از من، کلمه ای همانند کلمه «لا اله الاّ اللّه» نگفته ایم،45 معلوم می شود که اصل همه معارف، «توحید» است و سایر امور به آن بازمی گردد. کمالاتی که مربوط به عقاید، اخلاق و اعمال صالح است نیز به توحید باز می گردد. رسول خدا صلی الله علیه و آله موحّدِ تام، و کامل ترین انسان است؛ از این رو، ارزش ایشان از لحاظ توحید، از سایرین کامل تر است و ایشان اسوه دیگران می باشد.46

 

8. مانع نزول عذاب

 

یکی از ویژگی های رسول خدا صلی الله علیه و آله آن است که تا وقتی که میان امّت خویش بودند، عذاب بر آنان نازل نمی شد. خداوند عزیز در این باره می فرماید: «و ما کان اللّه لیعذّبهم و انت فیهم»47؛ تا آن زمان که تو در میان مردم هستی، خداوند آنان را عذاب نمی کند.

امیر مؤمنان علیه السلام در این باره فرمود:

«در زمین، دو امان از عذاب الهی بود که یکی از آنها برداشته شد؛ پس دیگری را دریابید و بدان چنگ زنید. امانی که برداشته شده، رسول اللّه صلی الله علیه و آله بود...»48

در تفسیر آیه فوق، نظریات گوناگونی ارائه شده است: سیّد عبدالحسین طیّب می گوید:

«مراد [از کسانی که عذاب الهی از آنان با وجود پیامبر صلی الله علیه و آله نفی شد[ مؤمنان ضعیف الایمان هستند که اسلام آورده اند و احکام اسلام را پذیرفتند، لکن زیر بار ولایت علی علیه السلام نرفتند. حکمت این که عذاب بر اینها در دنیا نازل نشده... برای این است که صورت اسلام باید محفوظ باشد و اگر این «ظاهر مسلمانان» هلاک شوند، کفّار حمله می کنند و یاوران پیغمبر صلی الله علیه و آله کم می شوند و دستگاه اسلام برچیده می شود؛ لذا می فرماید: «و ما کان اللّه لیعذّبهم و انت فیهم»».49

برخی از مفسّران، مراد از عذابِ نفی شده را، عذاب عمومی بر تمامی مسلمانان می دانند. در تفسیر نور می خوانیم:

«منظور از نفی عذاب، برداشته شدن عذاب عمومی از مسلمانان به برکت وجود پیامبر صلی الله علیه و آله است؛ مثل عذاب های اقوام پیشین و گرنه اشخاصی در موارد خاصّی گرفتار عذاب الهی شدند. در احادیث است که خداوند به خاطر وجود برخی افراد پاک و علمای ربّانی، عذاب را از مردم دیگر برمی دارد.»50

در تفسیر المیزان نیز آمده است:

«مراد به عذاب که در آیه نفی شده، عذاب آسمانیِ موجب استیصال است که این امّت را مانند عذابِ سایر اُمم شامل می شود. و خداوند سبحان در این آیه، این چنین عذاب را از این امّت مادام که رسول خدا صلی الله علیه و آله زنده و در میان آنان است و همچنین بعد از درگذشت آن جناب، مادام که امّت استغفار می کنند، نفی کرده است.»51

 

9. شاهد امّت ها و انبیا

 

از جمله ویژگی ها و اسامی پیغمبر صلی الله علیه و آله شاهد بودن آن حضرت نسبت به انبیای الهی است. علاّ مه اربلی در این باره می گوید:

«از جمله اسامی رسول خدا صلی الله علیه و آله «شاهد» است؛ چون آن حضرت در روز قیامت گواهی می دهد که پیغمبران وظیفه تبلیغ خویش را نسبت به امّتهای خود انجام داده اند.»52

خدای متعال در این باره می فرماید:

«فکیف اذا جِئنا من کلّ امّةٍ بشهید و جئنا بک علی هؤلاء شهیداً»؛53 حال آنها چگونه خواهد بود آن روزی که از هر امّتی شاهد و گواه و تو را نیز بر آنان به عنوان گواه می آوریم؟

 

پی نوشت ها:

 

* یا آسیاب شریعت یا آسیاب تکوین و تشریع.

** البته دین جاودان و شریعت پایدار، دین و آیین جهان شمول نبیّ مکرّم اسلام (ص) است و فقط آن حضرت مدارج کمال را در حدّ نهایی آن در عالم امکان طی کرد.

1. بقره / 253.

2. اسراء / 55.

3 و 4. تفسیر صافی، ملاّ محسن فیض کاشانی، دارالمرتضی، مشهد، چ 1، ج 3، ص 198.

5. آموزش عقاید، (دوره کامل سه جلدی)، محمّدتقی مصباح یزدی، شرکت چاپ و نشر بین الملل (وابسته به انتشارات امیر کبیر)، چ 8، 1381، ص 238.

6. تفسیر صافی، ج 5، ص 169.

7. صف / 6 .

8. تفسیر موضوعی قرآن کریم (سیره رسول اکرم (ص) در قرآن)، نشر اسراء،قم،چ1،1376،ج8،ص21.

9. شرح مقدّمه قیصری، سیّد جلال الدّین آشتیانی، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، چ 4، 1375، ص 861.

10. اثبات ولایت، انتشارات نیک معارف، چ 1، 1375، ص 67 .

11. بحارالانوار، ج 37، ص 208.

12. تسنیم، عبداللّه جوادی آملی، اسراء، قم، چ 1، 1378، ج 1، ص 253.

13. بحارالانوار، ج 92، ص 19.

14. ر. ک: اسراء / 88 .

15. ر. ک: هود / 13.

16. ر. ک: یونس / 38.

17. مائده / 48.

18. زخرف / 4.

19. همان / 3.

20. نمل / 6 .

21. ر. ک: تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج 8 ، ص 22، 41، 46 و 50.

22. احزاب / 40.

23. تفسیر صافی، ج 4، ص 193 و 194.

24. برای نمونه، ر. ک: بحارالانوار، ج 37، ص 253 به بعد؛ سنن ابن ماجه، تحقیق: مأمون شیحا، دارالمعرفة، بیروت، چ 1، 1416ق. ج 1، ص 82 ؛ مسند احمد، ج 1، ص 177، 182 و 183.

25. آموزش عقاید، ص 287؛ عقاید تطبیقی، حسین رجبی، دفتر نمایندگی رهبری در امور اهل سنّت بلوچستان، قم، چ 1، 1380، ص 165.

26. ر. ک: تفسیر صافی، ج 4، ص 193.

27. ر. ک: مجمع البیان، طبرسی، دارالمعرفة، بیروت، 1408ق، ج 7 و 8، ص 562.

28. تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج 8، ص 23.

29. شرح فصوص الحکم، قیصری، تحقیق و تعلیق: سیّد جلال الدّین آشتیانی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چ 1، 1375، ص 95.

30. تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج 8، ص 24.

31. ر. ک: تسنیم، ج 1، ص 428.

32. همان، ص 45.

33. بحارالانوار، ج 39، ص 213.

34. همان، ج 9، ص 294.

35. ر. ک: تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج 8، ص 28 ـ 26؛ تسنیم، ج 2، ص 419 و 420.

36. دعای کمیل.

37. توبه / 74.

38. ر. ک: تفسیر موضوعی قرآن کریم،ج8،ص38ـ36.

39. تفسیر صافی، ج 2، ص 177.

40و41.تفسیرموضوعی قرآن کریم،ج8،ص30،57و58.

42. نور / 63 .

43. بحارالانوار، ج 16، ص 400.

44. تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج 8، ص 131ـ129.

45. توحید، شیخ صدوق، تصحیح: سیّد هاشم حسینی طهرانی، جامعه مدرّسین، قم، ص 18.

46. همان ،ص 283.

47. انفال / 33.

48. ر. ک: نهج البلاغه، حکمت 88 .

49. اطیب البیان، ج 6 ، ص 112 و 113.

50. تفسیر نور، محسن قرائتی، ج 4، ص 327 و 328.

51. تفسیر المیزان، بنیاد علمی و فکری علاّ مه طباطبایی، 1363، ج 9، ص 109.

52. کشف الغمّه، اربلی، منشورات شریف رضی، قم،



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 93/10/16 :: ساعت 7:51 صبح )
»» تاسیس شیعه

 

 

 

 در زمان رسول خدا(ص): آنچه بر حسب تحقیقات علمی، به دور از عواطف تقلیدی و احساسات مذهبی به دست آمده، این است که شیعه در زمان رسول خدا (ص) به وجود آمده است و ایشان اوّل کسی هستند که این بذر را نشانده، پرورش داده و در تمام مراحل زندگی شان مواظب آن بوده اند.

 

 

 

 

 

چرا پیامبر(ص)، علی(ع) را منصوب کرد؟

 

 

شیعه از زمان طلوع تاریخ اسلام، در زندگی سیاسی و دینی مسلمانان ظاهر شد، شعار محبّت و دوستی اهل بیت نبوّت(ع) را سرداد و اهداف آنها را هدف و اساس زندگی و عقیدة خود قرار داد. از این رو ایمانی آورد که هیچ گاه شک به آن راه نیافت؛ زیرا اهل بیت(ع) نسبت به دیگران به محلّ و مقام پیامبر(ص) نزدیک تر و شایسته تر بودند. سید عترت طاهره، امام امیرمؤمنین (ع)، وصیّ رسول، باب مدینة علم و خازن حکمت او بود، امامان پاک(ع) بعد از او، اوصیای رسول خدا(ص)، پیشوایان امت و مبلّغ رسالت او بودند. با اینکه ایشان دوران زیادی را گرفتار حوادث سیاسی و اجتماعی بودند، علیه ستمکاران به پاخاستند و تخت مستبدّان را سرنگون کردند و شعار عدالت اجتماعی را فریاد زدند.

 

ما در ابتدا، دربارة تأسیس شیعه و آنچه که به آن مربوط است، مطالبی را ذکر می کنیم.

 

 

آغاز تشیع

دربارة آغاز تشیع و زمان پیدایش آن، اقوال و آرایی است که بعضی از آنها به شرح زیر هستند:

در زمان رسول خدا(ص): آنچه بر حسب تحقیقات علمی، به دور از عواطف تقلیدی و احساسات مذهبی به دست آمده، این است که شیعه در زمان رسول خدا (ص) به وجود آمده است و ایشان اوّل کسی هستند که این بذر را نشانده، پرورش داده و در تمام مراحل زندگی شان مواظب آن بوده اند. آنچه این موضوع را تأیید می کند و دلالت بر آن دارد، روایاتی است که از رسول خدا(ص) رسیده است. در این روایات، سمت «تشیع» بر پیروان امیرمؤمنین (ع) اطلاق شده، آنها را تمجید کرده و به جایگاه آنها در فردوس اعلی بشارت داده شده است. در اینجا بعضی از این روایات را بیان می کنیم:

 

رسول خدا(ص) فرمودند:

ای علی تو و شیعیانت در کنار حوض بر من وارد می شوید. 1

 

ای علی! به زودی تو نزد خدا وارد می شوی در حالی که شیعیان تو راضی و مورد رضایت خدا هستند و دشمنانت معذّب به عذابی سخت خواهند بود. 2

 

علی و شیعة او، آنها در روز قیامت رستگارند.3

 

شیعة علی، آنها رستگارند. 4

 

ای علی، خدا تو و ذریّة تو و فرزندانت و اهل و شیعة تو و دوستان شیعة تو را آمرزید. همانا تو دارای قلب بزرگی هستی.5

 

سیوطی در تفسیر قول خدای متعال که می فرماید:

آنهایی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، آنها بهترین مردمند.

 

می گوید: ابن عساکر از جابر بن عبدالله روایت کرده است که گفت: نزد پیامبر(ص) بودیم؛ پس علی (ع) وارد شد. پیامبر(ص) گفت: سوگند به آن کسی که جانم در دست قدرت اوست، این علی و شیعة او رستگارانند. و این آیه نازل شد: «انّ الّذین آمنوا و عملوا الصّالحات اولئک هم خیر البریّة»؛ پس اصحاب پیامبر(ص) وقتی علی (ع) می آمد، می گفتند: «خیر البریّه» آمد6.

 

ابن مردویه از علی (ع) روایت می کند که:

رسول خدا(ص) به من گفت: «آیا نشنیدی قول خدای متعال را که فرمود: «انّ الّذین آمنوا و عملوا الصّالحات اولئک هم خیر البریّة» تو و شیعة تو، وعده گاه من و وعده گاه شما حوض است؛ وقتی امت ها برای حساب آورده شوند و پیشوای مسروران را دعوت کنند».7

 

این گونه احادیث فراوان در صحاح شش گانه اهل سنّت ذکر شده اند و بر این نکته تصریح دارند که نبی اکرم (ص) نخستین کسی است که تشیع را به پاداشت و آن را ایجاد کرد و به پیروان امام علی (ع)، صفات عالیه نسبت داده، آنان را به منزلت رفیع در بهشت بشارت داد.

 

 

 

تأییدکنندگان این روایات

گروهی از علما ـ از قدما و مؤخّران ـ بر این عقیده اند که تشیع از زمان رسول خدا(ص) تشکیل و اعلام شد. بعضی از گفته های آنها به شرح زیر است:

 

1. شیخ صدوق: ثقة الاسلام شیخ صدوق (ره) تصریح کرده است که: «تشیع برای امام، امیر المؤمنین (ع) در عهد رسول خدا(ص) بود و او شیعه را به بهشت بشارت داد».8

 

2. سعد قمی: وی تأکید کرده است که:

اوّلین گروه در اسلام شیعه است و آن گروه امام علی بن ابی طالب (ع) است که به پیروی از او و اعتقاد به امامت او معروفند9.

 

همچنین قمی تصریح کرده است که:

در پیشاپیش شیعه، نخستین صحابة پیامبر(ص) مثل صحابی مجاهد، عمّار یاسر و انقلابی بزرگ ابوذر غفّاری و مستشار پیامبر(ص) سلمان فارسی و مقداد بن اسود بودند که به اسم شیعه ملقّب شدند.10

 

3. رازی نیز تصریح کرده که: «به این گروه، شیعة علی و یاران علی (ع) می گفتند و پیامبر(ص) دربارة آنها گفته است:

بهشت مشتاق چهار نفر است: سلمان، ابوذر، مقداد و عمّار11.

 

4. شیخ مفید: وی این چهار صحابی رسول خدا(ص) را ارکان چهارگانه نامیده است؛ یعنی ارکان اسلام12.

5. امام کاشف الغطا: شیخ محمّد حسین آل کاشف الغطا گفته است: «اوّل کسی که بذر تشیع را در سرزمین اسلام کاشت، شخص صاحب شریعت اسلامی بود؛ یعنی بذر تشیع، دوش به دوشِ بذر اسلام و پهلو به پهلو و به موازات آن قرار گرفته است»13.

 

6. علّامه مظفّر: علّامه شیخ محمّد حسین مظفّر گفته است:

«دعوت به تشیع در روزی که ناجی بزرگ، محمّد(ص) صدایش را به کلمة «لا اله الّا الله» بلند کرد، شروع شد و آن زمانی بود که آیة «و أنذر عشیرتک الأقربین» نازل شد و پیامبر(ص) بنی هاشم را جمع کرد و آنها را انذار داد و گفت: «کدام یک از شما مرا یاری می کنید تا اینکه او برادر، وارث، وصیّ و خلیفة من در بین شما بعد از من باشد؟» احدی جواب او را نداد مگر علی مرتضی (ع). رسول خدا(ص) به آنها گفت:

 

«این برادر من و وزیر من و وصیّ من و خلیفة من در بین شما بعد از من است؛ از او بشنوید و او را اطاعت کنید.» پس دعوت به تشیع ابوالحسن از سوی صاحب رسالت و هم زمان با دعوت برای شهادتین بود و از آنجاست که ابوذر از شیعیان علی (ع) است».

 

شیخ مظفّر از محمّد کردعلی، مؤلف خطّاط شام، چنین نقل کرده است:

«گروهی از بزرگان صحابه به موالات علی (ع) در زمان رسول خدا(ص) شناخته شده بودند؛ مانند سلمان فارسی که گفت: بیعت کردیم با رسول خدا(ص) بر سفارش به مسلمانان و امامت

علی بن ابی طالب (ع) و پیروی از او».

 

7. سعید خدری: وی گفته است که:

«مردم به پنج چیز مأمور شدند. چهار تا از آن را انجام دادند و یکی را ترک کردند و چون از چهار تا سؤال شد، گفت: نماز، زکات، روزة ماه رمضان و حجّ. گفته شد پس آن یکی چیست که آن را ترک کردند؟ گفت: ولایت علی بن ابی طالب (ع)».14

 

معنی آنچه شیخ مظفّر ارائه کرده، این است که تشیع همان موالات برای امام علی (ع) و اقرار برای او به ولایت عامّه بعد از نبی اکرم(ص) است و اینکه او سزاوارتر از دیگران است و در نزدیکی به رسول خدا (ص)، مقام او اوّلین است.

 

گروه دیگری از بزرگان تأکید و تأیید کرده اند که:

«تشیع و ولایت پذیری ابی الحسن (ع) در زمان رسول خدا (ص) ایجاد شده و رسول اکرم(ص)، علی (ع) را از بعد خودش به عنوان خلیفه و مرجع عام برای امت تعیین کرده است».

 

 

 

سایر دیدگاه ها

گروهی از مؤلفان بر این عقیده اند که تشیع در زمان پیامبر(ص) ایجاد نشده و بعد از آن به وجود آمده است. در زیر، اسامی آنها و دیدگاهشان را می آوریم:

 

1. ابن خلدون: وی معتقد است که:

«شیعه در ایّام شورا پیدا شد و آنجا جماعتی از صحابه که خود را پیرو و شیعة علی(ع) می دانستند و معتقد بودند که او سزاوارتر به خلافت است تا غیر او، چون خلافت به غیر او رسید، ناراحت و متأسّف شدند؛ مانند زبیر، عمّار بن یاسر، مقداد ابن اسود و دیگران و قوم برای سابقه و قدمت آنها در دین کاری جز نجوا و تأسّف و اندوه نکردند».15

 

این رأی مورد اعتماد نیست؛ زیرا همان طور که قبلاً توضیح داده شد، شیعه در زمان رسول خدا(ص) ایجاد شد و پیشوای آن، که از بزرگان صحابه است، با حجّت بالغه با ابو بکر به احتجاج پرداخت و این از محکم ترین اسناد سیاسی ای است که شیعه برای اثبات حقّانیت امام بر خلافت، به آن احتجاج می کند.

 

2. ابن حزم: او بر این عقیده است که، شیعه بعد از قتل عثمان آشکار شد.

او می گوید: «عثمان خلیفه شد و دوازده سال حکومت کرد، تا اینکه مرد و با مرگ او اختلاف پیدا شد و امر شیعیان پا گرفت».16

 

3. عثمان بن عبدالله حنفی: این شخص نیز بر دیدگاه ابن حزم تأکید کرده و گفته است: «جدایی امت در زمان ابوبکر و عمر و عثمان نبود و همانا بعد از کشته شدن عثمان، رافضه آشکار شد».17

 

آنچه ابن حزم و حنفی گفته اند، دلایل علمی ندارد؛ چون ظهور شیعه و ایجاد آن در زمان رسول خدا (ص) بوده و تشکیل دولت شیعه بعد از کشته شدن عثمان و به پیروی از امام علی (ع)، فقط به دلیل خلافت و امر حکومت بود و به دنبال آن عدل و مساواتی شروع شد که مردم مانند آن را ندیده بودند و همان عدالت بود که موجب انتشار تشیع و موالات برای اهل بیت(ع) در همة گروه های اسلامی گردید.

4. ابن ندیم: وی بر این باور است که:

 

«شیعه هنگامی به وجود آمد که طلحه و زبیر با علی (ع) مخالفت کردند و آن را به بهانة خون خواهی عثمان بن عفان رد کردند و علی (ع) آنها را متمرّد دانست و با آنها جنگید. پس هر کس پیروی از علی کرد، او را شیعه نامیدند و علی به آنها می گفت شیعة من و آنان را طبقة اصفیا، اولیا، شرطة الخمیس و اصحاب می نامید».18

 

بر حسب آنچه ما بیان کردیم، ظهور شیعه در زمان رسول خدا(ص) بود و تمرّد طلحه و زبیر و عایشه از حکومت علی(ع)، مطلقاً دخالتی در ایجاد شیعه ندارد.

 

5. طه حسین: متن آنچه دکتر طه حسین بیان کرده، این گونه است:

«شیعه به معنی دقیق کلمه، آنطور که نزد فقها و متکلّمان و مورخّان معروف است، در زمان علی(ع) یافت نمی شد و بعد از مرگ او، به مدّت کمی به وجود آمد. کلمة شیعه در زمان علی (ع)، معنی لغوی قدیمی را که در سوره های قصص و صافات آمده است، داشت:

 

و دخل المدینة علی حین غفلة من أهلها فوجد فیها رجلین یقتتلان هذا من شیعته و هذا من عدوّه فاستغاثه الّذی من شیعته علی الّذی من عدوّه فوکزه موسی فقضی علیه19.

و إنّ من شیعته لإبراهیم.20

 

کلمة شیعه در این دو آیه و آیات دیگر از این دست، به معنای فرقه ای از پیروان و انصار است؛ آنهایی که موافق رأی و روش کسی یا گروهی عمل می کنند. مردی که شیعة موسی بود، فردی از بنی اسرائیل بود و مردی که از دشمنان موسی بود، از مصریان بود.

 

به این طریق مفسّران قدما، که تفسیر را از فقهای اصحاب نبی گرفته اند، این آیه را که «ابراهیم شیعة نوح بوده است»، به معنای پیرو سنّت، راه و رأی او و متدیّن به دین او گرفته اند. همان گونه که دستة دیگر از مفسّران نیز می گویند که شیعة علی(ع) در زمان خلافت او، همان اصحاب او بودند که با او بیعت کردند و پیرو رأی او شدند.

 

با این نظر، شیعه نبودن و بودن مساوی است با کسی که با او جنگیده است یا با او نجنگیده است. لفظ شیعه در زمان علی تنها منحصر به اصحاب او نمی شده است و برای معاویه نیز شیعیانی بوده که آنها افرادی از شام و دیگر شهرها بودند که از او پیروی می کردند».

 

طه حسین در ادامه گفته است:

«به این ترتیب در زمان علی(ع)، لفظ شیعه به معنی معروف نزد فقها و متکلّمان در آن زمان نبوده، بلکه دلالت به معنی قریب آن می کرده است و در آن معنی در قیاس با همة دشمنان استعمال می شده است. نصّی قدیمی نمی شناسم که در آن لفظ شیعه به علی (ع) قبل از وقوع فتنه اضافه شده باشد. بنابراین برای علی(ع) قبل از وقوع فتنه، شیعه ای که نسبت به بقیة امت ظاهر و ممتاز باشند، نبوده است».

او اضافه کرده است:

 

«و به طور کلّی می توان گفت که برای علی (ع) شیعه ای ممتاز از امت، قبل از فتنه وجود نداشته است که فقها و متکلّمان در اثنای حکومت او بشناسند»21.

 

بنا به آنچه طه حسین بیان کرده، بعضی اشکالات وارد است:

اوّلاً، گفتة او که، شیعه به معنی دقیق نزد فقها، متکلّمان و مورّخان در زمان زندگی علی (ع) یافت نمی شود و بعد از وفات او به مدّت کمی پیدا شده است، خالی از تأمّل نیست. حقیقت مطلب این است که شیعه به معنی واقعی در زمان رسول خدا(ص) پیدا شد و بزرگان صحابه، خود را به امامت امیرمؤمنین (ع) معتقد می دانستند. به علاوه آن دسته از احادیث نبوی که در آن به فضیلت شیعیان امام (ع) و منزلت و کرامت آنها نزد خدای متعال اشاره شده، مؤیّد

این حقیقت است.

 

ثانیاً، او بیان کرده که در نصوص قدیمی، قبل از وقوع فتنه، نسبت شیعه به علی (ع) وجود نداشته است. امّا ما تعدادی از نصوص نبوی را که در آن لفظ شیعه به امام علی (ع) اضافه شده و پیروان امام (ع) و صفات کریمه ای از آنها را بیان کرده است، نقل کردیم. فقط می توان گفت که ایشان تحقیقی از مصادر حدیث نکرده است تا از آن مطلع شود.

 

ثالثاً، او ذکر کرده که برای امام (ع) شیعة خاص و متمایزی قبل از فتنه و بعد از آن و در اثنای خلافت ایشان نبوده است و این نیز جای تأمّل دارد. برای امام (ع) شیعیان مشخّصی وجود داشت و آنها از بزرگان اسلام و مشاهیر صحابه مثل صحابی جلیل القدر، عمّار بن یاسر، ابوذر، حجر بن عدی، میثم تمّار، رشید هجری و غیر آنها بودند که سید محسن عاملی در دایرةالمعارف خود ـ اعیان الشیعه ـ اسامی آنها را بیان کرده است و بیشتر آنها با امام علی (ع) در واقعة صفّین بودند؛ از انصار هشتاد و هفت نفر، از آنهایی که در بیعت رضوان حاضر بودند نهصد نفر و مجموع صحابه ای که با او بودند، دو هزار و هشتصد نفر. بنابر آنچه عاملی ذکر کرده، در واقع برای امام (ع) شیعیانی متمایز و معروف به

ولایت او وجود داشته است.

 

6. برنارد لویس: نظر برنارد لویس مستشرق در این باره چنین است:

«تأسیس شیعه بعد از کشته شدن امیرالمؤمنین (ع) و شهادت امام حسین (ع) بوده است و این دو نفر، در پیدایش تشیع انقلابی به رنگ مهدویّت تأثیر داشته اند».

 

این رأی هم موثّق نیست؛ زیرا همان گونه که ما اشاره کردیم، تشیع در زمان رسول خدا(ص) ظاهر شد و انتشار آن در زمان خلافت امیرمؤمنین (ع) بود. مردم عدالت او و بی رغبتی اش به لذّات دنیا و بنای او را در مصلحت عامّه دیدند. احاطة کاملش به جمیع علوم و معارف، او را مبدل به مدرسة درخشانی کرد؛ مملوّ از چیزهایی که انسان با آن ارتقا می یافت. امام علی (ع) به بیشتر مسلمانان ثابت کرد که وارث کمالات و علوم انبیا(ع) است.

مالک اشتر خطاب به مردم می گوید:

 

ای مردم، این [امام علی (ع)] وصی اوصیا و وارث علم انبیا است22.

 

همچنین از مهم ترین اسباب در انتشار تشیع و اشاعة آن در بین مسلمانان، شهادت ریحانة رسول الله (ص)، امام حسین (ع) بود؛ کسی که بر طاغوت زمانش ـ یزید بن معاویه ـ خروج کرد تا با این کار، حکومت قرآن و عدالت اسلام را برقرار کند؛ خیرات خدا را بین فقرا و بدبختان جهان انتشار دهد؛ به تمام عوامل شکست و تخلّف در عالم عربی و اسلامی پایان دهد و در این راه و به خاطر هدف مقدسش، به صورت وحشتناکی ـ که تاریخ نمونة آن را در قساوت به خود ندیده است ـ به شهادت رسید و از ترس آن، وجدان عالمی متزلزل شد و بیشتر مردم با حسرت و اندوه به تشیع و ایمان به مبادی اهل بیت(ع) گردن نهادند.

 

 

 

 

پی نوشت ها:<\/h3>

1. مجمع الزوائد، ج 9، ص 131؛ کنوز الحقائق، ص 188، الاستیعاب، ج 2، ص 457.

2. صواعق المحرقة، ص 93؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 131.

3. کنوز الحقائق، ص 92.

4. همان، ص 82.

5. الصواعق المحرقة، ص 96.

6. الدرّ المنثور.

7. همان.

8. طبقات الشیعة، فضائل الشیعة.

9. المقالات و الفرق،ص 15.

10. فرق الشیعة، ص 15.

11. الزینة ورقة، ص205.

12. الزینة ورقة، ص 205؛ والاختصاص، ص 6.

13. أصل الشیعة و أصولها.

14. زندگی امام صادق(ع)، ج 7، ص 181.

15. العبر.

16. الفصل فی الملل والنحل، ج 2، ص 80.

17. الفرق المتفرقة بین أهل الذیغ والزندقة، ص 6.

18. الفهرست، ص 175.

19. سورة قصص، آیة 15.

20. سورة صافات، آیة 83.

21. الفتنة الکبری، ص 603، ج 2، ص 601.

22. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 151



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 93/10/16 :: ساعت 7:51 صبح )
»» تاریخ تدوین سیره نبوی

سیره پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ـ نخستین بار که نوشته شدـ بخشی از حدیث نبوی بود که محدثان آن را در ابوابی مستقل جمع آوری و مرتب کردند. در میان کتب «صحاح1» که درباره حدیث پیامبر نوشته شده، کتاب هایی درباره جهاد و سیر و یا مغازی همراه با کتب دیگر فقه و ابواب آن می یابیم.

در کنار محدثان، برخی از مورخان نیز به تألیف سیره نبوی پرداخته و سعی خود را در جمع آوری روایات و نقل آن ها مبذول داشتند. البته این مورخان از جمله رجال و راویان حدیث محسوب می شدند که توجه بسیار آن ها به ثبت سیره پیامبر باعث تخصص آن ها در این زمینه شده بود.

* * *

مورخان سیره تنها از یک شهر اسلامی نبودند بلکه در اواخر قرن اول و دوم هجری بسیاری از شهرها در این امر سهیم شده بودند. از مورخان سیره پیامبر در مدینه، أبان بن عثمان (متوفی در 105ق)، عروة بن الزبیر (متوفی در 92ق)، شرحبیل بن سعد (متوفی در 123ق)، عبدالله بن حزم (متوفی در 135ق)، عاصم بن قتاده(متوفی در 120ق)، موسی بن عقبه(متوفی در 141ق)، محمد بن اسحاق (متوفی در 152ق)و واقدی (متوفی در 207ق) را می توان نام برد. در مکه، ابن شهاب زهری (58ـ124ق)، در بصره، کوفه، زیاد البکائی (متوفی در 183ق) و در یمن، وهب بن منبه (متوفی در 110ق) به تألیف سیره پیامبر پرداختند.

اولین بار سیره رسول در کتاب عبدالملک بن هشام به دست ما رسیده که او نیز آن را از سیره ابن اسحاق گرفته است. در حال حاضر چیزی در باره اصل سیره ابن اسحاق نمی دانیم جز این که از آخرین نوشته های او درباره پیامبر بود که به دست شاگردش ابن هشام رسید. این سیره گرچه به سیره ابن هشام معروف شده ولی نمی توان منکر فضل نگارنده اصلی آن، ابن اسحاق شد. زیرا اگر روایت و استادی او نبود سیره رسول صلی الله علیه و آله وسلم که قدیم ترین منبع موثق درباره زندگی پیامبر به شمار می آید، به صورت امروزی آن به دست ما نمی رسید.

* * *

این نکته قابل توجه است که نخستین مورخان و نویسندگان سیره نبوی، از همشهریان پیامبر بودند. نزدیک بودن آنها به پایتخت اسلام ـ بعد از مکه ـ این فرصت رابه آن ها می داد تا احادیثی را که از نزدیکان پیامبر می شنیدند، روایت و نقل کنند. آنها در روایت حدیث پیامبر، همانند راویان حدیث در شهرهای بزرگ اسلامی، از روش ذکر اسناد پیروی می کردند.

برخی از مورخان سیره از یک سو برای اختصار و از سوی دیگر به منظور پیوستن مطالب به یک دیگر، مجبور به حذف اسناد شدند؛ ابن اسحاق و واقدی از جمله این مورخان بودند. این اقدام آن ها مورد شک و انتقاد محدثان قرار گرفت. ابن اسحاق نیز از این حملات شدید در امان نماند ولی عده ای از مورخان حدیث به دفاع از او برخاستند و اتهامات وارده را پاسخ گفتند. از جمله این مورخان، ابن سیدالناس الیعمری [محمد بن محمد 671 ـ 734 ق] مورخ اندلسی و مولف سیره در قرن هشتم هجری را نام می بریم که در کتاب خود «عیون الاثر» به دفاع از ابن اسحاق می پردازد.

در واقع ابن اسحاق ـ با وجود دانش و وسعت معلومات خود در روایت ـ خود را ملزم به قبول شرایط محدثان نمی دید و به همین دلیل مورد سرزنش آن ها قرار گرفت. برخلاف مردان حدیث که «شنیدن» را شرط ضروری نقل حدیث می دانستند، او برخی از روایات را از کتب قدیمی جمع آوری می کرد. چون ابن اسحاق در این امر صادق بود، مورد سرزنش قرار نگرفت اما توجه زیاد به جمع آوری روایات، او را از تحقیق و اصلاح آنچه جمع آوری کرده بود باز می داشت، در حالی که لزوم تحقیق و اصلاح کاملاً ضروری بود؛ مخصوصاً در روایاتی که مربوط می شد به موضوعات علمی و ادبی ـ مانند شعر ـ که در آن ها تخصصی نداشت. ابن اسحاق هر شعری را که مربوط به احادیث سیره نبوی می شد ـ گرچه ساختگی هم بود ـ می پذیرفت. ابن الندیم[محمدبن اسحاق متوفای 380ق [صاحب کتاب «الفهرست» درباره او چنین می گوید: «عده ای اشعاری می سرودند و به او می دادند تا آن ها را در کتاب خود بگنجاند، و او آن ها را می پذیرفت تا جایی که کتاب او حاوی اشعاری شد که نزد راویان شعر باعث رسوایی گردید.»

در واقع شاگرد و تدوین کننده سیره او، ابن هشام عاقل تر و محتاط تر از او بود و شرط امانت را در نقل روایات استاد خود به جا آورد. وی درباره برخی از اشعار روایت شده، چنین می گوید:«این است آنچه که از این قصیده به نظرم درست می آید، و عده ای از شعرشناسان بیشتر ابیات آن را رد می کنند.» در سیره ابن اسحاق ابیاتی به ابن قیس بن الأسلت انصاری نسبت داده شده، ابن هشام درباره این اشعار می گوید: «روایت شده که این ابیات به امیة بن ابی الصلت نیز نسبت داده شده است.»

ابن هشام، مورخ سیره نبوی، تنها به انتقاد از اشعار روایت شده در سیره ـ آنچه که استاد او از انجام آن غافل ماند ـ اکتفا نکرد و چه بسیار در سیره او می بینیم که بعد از ذکر روایت استاد خود ـ برای تصحیح لفظی در عبارات ابن اسحاق، یا برای شرح کلمه ای مبهم، یا نقل روایت دیگری که مخالف روایت اصلی است و یا ذکر شاهدی برای استعمال لغوی ـ توضیحاتی داده است و حتی خود را مجاز می دید تا آنچه را که مناسب گنجاندن در کتاب نمی دانست، از اصل سیره حذف کند. عبارتی که نقل می کنیم نمونه ای از گفتار او است: «مطلبی را این جا حذف کردیم چون در آن فحّاشی کرده است.» عدالت و انصاف این مورخ در واکنش او نسبت به هجوهای زننده، ظاهر می شود که خواه این شعر را یک شاعر مسلمان یا کافر گفته باشد، هردو را به یک چشم می نگرد و از اصل سیره حذف می کند. او به هیچ طرفی تعصب یا تمایل نشان نمی دهد زیرا که خود را متقاعد کرده که در موقعیت یک مورخ ناقد است نه یک مورخ متعصب و طرفدار.

این است سیره رسول همان گونه که ابن هشام از استاد خود ابن اسحاق، که در قرن دوم هجری یگانه دانشمند علم مغازی و سِیَر به شمار می آمده، گرفته است.

* * *

با گذشت زمان و توالی اعصار، مورخان مسلمان به نگارش سیره نبوی و خلق و خوی محمدی پرداخته و جنبه های مختلف شخصیت پیامبر را نمایان ساختند تا مسلمانان آن را مَثَل اعلی و سر مشق خود سازند. آن ها جنبه های متعدد سیره پیامبر را گرفته و شرح و بسط دادند. عده ای جنگ های آن حضرت را به تفصیل شرح دادند، عده ای دیگر درباره خصوصیات اخلاقی پیامبر نوشتند و گروهی از فرزندان و نوادگان او صحبت کردند. برخی او را نمونه یک انسان کامل شمردند و در میان ایشان کسانی بودند که سیره نبوی را محور تمام حوادث تاریخ اسلامی و محور اعمال نخستین سازندگان این تاریخ دانستند.

برخی از مورخان، سیره پیامبر را به طور جداگانه در کتابی مخصوص و مستقل نگاشتند که از آن جمله اند: القاضی عیاض بن موسی [496 ـ 542 ق [در کتاب خود «الشفا فی تعریف حقوق المصطفی»، ابن سیدالناس الیعمری (متوفی در 734ق) در کتاب «عیون الاثر فی فنون المغازی و الشمائل و السیر»، مغلطای بن قلیچ (متوفی در 762ق) در کتاب خود «الزهر الباسم، فی سیرة ابی القاسم»، مقریزی [احمد ابن علی 766ـ845ق [درکتاب «امتاع الاسماع» (در این کتاب وقایعی از زندگی پیامبر نقل شده که در کتب دیگر یافت نمی شوند)، شهاب الدین قسطلانی [احمد بن محمد 851ـ923ق [در کتاب خود «المواهب اللدنیه، فی المنح المحمدیه»، نورالدین الحلبی [علی ابن ابراهیم 975ـ1044ق[ در کتاب «انسان العیون فی سیرة الامین المأمون» (این کتاب برای امکان تشخیص بین آن و سیره ابن هشام به السیرة الحلبیه معروف است.) و مرحوم شیخ محمد الخضری[1872ـ1927]، نویسنده معاصر در کتاب خود «نورالیقین، فی سیرة سیدالمرسلین»2

اما عده ای دیگر سیره رسول را در بخشی از کتاب تاریخ عمومی خود جای دادند که از آن میان، طبری مورّخ[محمد بن جریر224ـ310ق]، ابن جوزی، (متوفی در 597ق)، ابن اثیر[علی بن محمد 555 ـ 630 ق [در کتاب خود «الکامل»، ذهبی مورخ، حافظ و ناقد معروف (متوفی در 748ق) در کتاب مفصل خود «تاریخ الاسلام»، ابن کثیر [اسماعیل بن عمر 700ـ774ق [در کتاب قطور خود «البدایة و النهایة» و الدیاربکری [حسین بن محمد متوفی در 983] در کتاب «الخمیس فی احوال انفس نفیس» را نام می بریم. مثلاً ابن کثیر بیش از دو جلد از کتاب خود را به سیره رسول اختصاص داد و دو جلد بزرگ از کتاب ابن اثیر نیز درباره سیره پیامبر نوشته شده است.

تألیفات این مورخان ـ و عده ای دیگر که هدف ما در این جا ذکر اسامی آن ها نیست ـ که شرح حال رسول صلی الله علیه و آله وسلم را نوشته اند، در مجموع کتابهای سیره پیامبر را تشکیل می دهند.

در این کتب، بسیاری از روایات و حوادث سیره نبوی شبیه هم بوده و تکرار می شوند. زیرا همه از منبع یگانه ای سرچشمه گرفته اند. و علاوه بر سیره ابن هشام که سیره اصلی است، مورخان از منابع دیگر هم استفاده کرده اند. چنان که در کتاب طبری روایات بسیاری دیده می شوند که از ابن اسحاق نقل شده است، گرچه این روایات در سیره ابن هشام نیامده است زیرا ابن هشام ـ چنانچه قبلاً ذکر کردیم ـ بسیاری از روایات ابن اسحاق را اختصار و تهذیب کرده است.

* * *

سیره نبوی مجموعه ای از شرح ها، تلخیص ها و ذیل هایی دارد که در باره آن ها در بخش مختص به خود صحبت می کنیم. ولی در این قسمت لازم است که از ابوالقاسم عبدالرحمن السهیلی (متوفی در مراکش، در 581 ق) ذکری کرده باشیم. او تفسیری بر سیره ابن هشام در کتاب خود «الروض الانفس» نوشته که شرح مفصلی است و سیره ابن هشام، قدیم ترین اثر در تاریخ رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم را تکمیل می کند.

برخی از نویسندگان معاصر گوشه ای از سیره پیامبر را به طور جداگانه تجزیه و تحلیل کرده و به آن جلوه واضحی داده اند که از آن جمله اند: عباس محمود العقاد در کتاب خود «عبقریة محمد»، استاد مورخ محمد جمیل بیهم در کتاب «فلسفه تاریخ محمد»، استاد عبدالرحمن الشرقاوی در کتاب «محمد رسول الحرّیه»، استاد محمد شوکت التونی در کتاب «محمد فی طفولته و صباه» و محمد عزة دروزة [1889 ـ] در کتاب «عصرالنبی و بیئته قبل البعثه»، محمد فرج در کتاب «محمد المحارب»، محمد احمد جادالمولی در کتاب «محمدالمثل الکامل» و امین دویدار در کتاب «صورمن حیاة الرسول».

تألیف این کتب در شرح جنبه هایی از زندگی پیامبر ـ که مؤلفان قبلی به طور مختصر از آن ها یاد کرده ولی امروزه در معرض مطالعات دقیق و عمیق قرار گرفته اند ـ موجب غنای ادبیات معاصر عرب گردید. سیره پیامبر علاوه بر این که از قدیم موضوعی برای مطالعه و تحقیق نزد اعراب گردیده، زمینه ای نیز برای تحقیقات و مطالعات مستشرقان فراهم آورده که برخی از این تحقیقات به زبان عربی برگردانده شده اند، از جمله این مطالعات می توان از تألیفات ولیام مویر، درباره زندگی محمد، کارلایل، مارگلیوث، درمنگهم، اشپرنگر، نولدکه، و ونسینک، درباره محمد و قوم یهود و واکنش محمد صلی الله علیه و آله وسلم نسبت به یهودیان مدینه، ولهاوزن، بارتلمی سنت هیلیر، درباره محمد و قرآن، دینیه با همکاری سلیمان بن ابراهیم جزائری، دیمومبین، گابرییلی، و آندرای، درباره زندگی و عقاید محمد، واشینگتون ایروینگ و بودلی را نام برد.

پی نوشت ها:

1. صحاح سته: مراد شش کتاب «صحیح» در احادیث اهل سنت است که مقبول آنان واقع شده و آن ها عبارتند از: الجامع الصحیح تألیف محمدبن اسماعیل بخاری، صحیح تألیف ابوالحسین مسلم بن حجاج نیشابوری، سنن ابن ماجه، سنن ابن داود، جامع ترمذی، سنن نسائی.(فرهنگ معین)

2. در این جا باید به دو کتاب جدید در باره زندگی نامه پیامبر اشاره کنیم که مؤلفان در تألیف آن ها شیوه تحقیق و جستجو و مقابله روایات و تعمق در بررسی حوادث و مغازی را پیش گرفتند. این دو کتاب یکی کتاب حیاة محمد اثر دکتر محمد حسین هیکل و دیگری کتاب محمد اثر مرحوم استاد محمد رضا است. کتاب علی هامش السیره تألیف دکتر طه حسین نیز سیره پیامبر و حوادث آن را به سبکی ادبی و بسیار زنده و پر تحرک ارائه می دهد.

[این کتاب با عنوان پیرامون سیره نبوی توسط آقای بدرالدین به فارسی ترجمه و منتشر شده است. (اصفهان، 1335ـ1336)



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 93/10/16 :: ساعت 7:50 صبح )
»» رسول اعظم(ص) کامل ترین الگو برای بشریت

شرف و جلال پیمبران بود از جلال محمّدی          سبب وجود جهانیان، همه از کمال محمّدی
نرسد خرد به کمال او نه بشر به کنه جلال او        شرف و صبر و یقین و رضا نَمی از خصال محمّدی

بهترین اسوه

اصل «محاکات» و همرنگ شدن با دیگران مخصوصاً افراد پر نفوذ و با شخصیت و انسانهایی که از صفات کمالی و معنوی والایی برخورداراند یکی از اصول مسلّم روانی است. مطابق این اصل انسان کششی در وجود خود به سوی هماهنگی و همرنگی با دیگران، مخصوصاً با قهرمانان و پاکان، احساس می کند و به همین علّت به سوی اعمال و صفات آنان جذب می شود و تلاش می کند در رفتار و اوصاف، همرنگ آنان گردد. این کشش روانی اگر همراه با محبوبیّت و مجذوبیّت شود در رساندن انسان به صفات عالی انسانی سخت مؤثر است و در مدّت کمی می تواند از مِس وجود انسان عادی طلای ناب بسازد.

قرآن با توجه به این نکته ا ست که در هر بخش انسانهای نمونه را معرّفی نموده است و در هر زمان اسوه هایی را معرّفی نموده است. امّا آن اسوه و الگوی که برای ابد می تواند (همچون دین و شریعت اسلامی) به عنوان الگو مطرح بماند و تمام بشریت را به سوی خود جذب نماید، عصاره هستی ، و برترین انسان در عالم وجود یعنی حضرت محمّد بن عبداللّه(ص)، خاتم پیامبران و جامع کمالات انسانی است، به این جهت قرآن کریم می فرماید:

«ولکم فی رسول اللّه اسوةٌ حسنة لمن کان یرجوا اللّه و الیوم الآخر؛(1) مسلّماً برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی بود، برای آن ها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد می کنند.»

آیه فوق بخوبی نشان می دهد که هر کس در پی سعادت ابدی در تمام جهات و رفتارهاست، پیغمبراکرم(ص) بهترین الگو می تواند باشد. آنچه پیش رو دارید، حرکتی است در این مسیر، که نشان دهد پیامبر اکرم(ص) بهترین الگوی برای تمامی بشریت است در تمام ابعاد.

الف: الگو در اخلاق نیک

اخلاق نیکو از برترین صفات کمالی انسان است چه در سطح جامعه و چه در سطح خانواده، لذا شدیداً احساس نیاز می شود که فردی دارای اخلاق جامع باشد تا مردم به پیروی از او دنیا و آخرت خویش را با نشاط و آرامش تأمین نماید. قرآن کریم در این بخش پیامبر اکرم(ص) را به عنوان الگو معرّفی نموده، می فرماید: «و انّک لعلی خلق عظیم؛(2) و یقیناً تو دارای اخلاق عظیم و برجسته ای هستی.»

علی(ع) درباره اخلاق نیک می فرماید: «پیغمبر سخی ترین مردم از نظر انفاق، شجاعترین مردم، راستگوترین مردم، وفا کننده ترین آنان به وعده، و نرمترین آنها از نظر خوی و بزرگوارترین آنها از نظر برخورد بود، هر کس در ابتدا او را می دید، ابهتش او را می گرفت، و کسی که با او برخورد داشت و او را می شناخت به او عشق می ورزید، «لم ار قبله و لابعده مثله؛(3) هرگز مانند او را قبل و بعد از او ندیدم.»

برخی افراد در جامعه از اخلاق خوبی برخورداراند ولی در درون منزل و با اهل و عیال خویش اخلاق نیکو ندارند، امّا حضرت ختمی مرتبت در همه جا دارای اخلاق نیک و رفتار انسانی بود. از عایشه سؤال شد که اخلاق پیامبر در خانه (و با خانواده چگونه بود) در جواب گفت: «کان احسن النّاس خلقاً، لم یکن فاحشاً...؛(4)نیکوترین مردم از نظر اخلاق (در خانواده) بود هرگز بد زبانی نمی کرد»

در جای دیگر جواب داد: «کان الین النّاس و اکرم النّاس و کان رجلاً من رجالکم الّا انّه کان ضحّاکاً بسّاماً؛(5)پیغمبر نرمخوترین مردم و بزرگوارترین مرم بود، و او (مانند) مردی از مردان شما جز آن که او بسیار خنده رو و متبسّم بود.»

به این نکته توجّه شود که این پاسخ از طرف کسی است که آزار و اذیت کمی نسبت به پیامبر اکرم(ص) نداشته، و قطعاً جا داشته که حضرت با او در مواردی تند برخورد کند، ولی خلق نیک او اجازه چنین کاری را نداده است.

عبداللّه بن حارث نیز می گوید: «ما رأیت احداً اکثر تبسّماً من رسول اللّه(ص)؛(6) هیچ کسی را مانند رسول خدا متبسّم ندیدم.»

پیامبر اکرم(ص) نه تنها خود دارای اخلاق ستوده و کامل بود که اساساً بر این باور بود که فلسفه اصلی بعثت او برای تکمیل اخلاق است و می فرمود: «انّما بعثت لاتمّم مکارم الاخلاق؛(7) همانا من برای به سامان رساندن فضائل اخلاقی مبعوث شده ام.»

در میان اخلاقیات آن حضرت برخی از آنها خیلی برجسته است که قرآن نیز روی آن تکیه کرده است:

1ـ نرمخویی راز موفقیّت آن حضرت.

از شاخص ترین صفات اخلاقی آن حضرت نرمخویی و «الین» بودن آن حضرت بود تا آنجا که قرآن کریم رمز و راز موفقیّت آن حضرت را در هدایت جامعه آن روز همین امر می داند، لذا فرمود: «فبما رحمةٍ من اللّه لنت لهم ولو کنت فظّاً غلیظ القلب لانفضّوا من حولک؛(8) به برکت رحمت الهی در برخورد با مردم نرم و مهربان شدی و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو پراکنده می شدند.»

2ـ دلسوزی برای هدایت مردم.

رهبران و عالمانی که درد و سوز هدایت مردم را دارند، دلسوزانه مردم را به سوی حق و حقیقت دعوت می کنند و برای تحقق این مسئله از هیچ تلاشی فروگذار نمی کنند، و هیچ مانعی هم نمی تواند آنها را از این تلاشها باز دارد. پیامبر خاتم از جمله رهبرانی است که این صفت را در حد کمالش داراست، قرآن کریم در این باره می فرماید: «لقد جاءکم رسولٌ من انفسکم عزیزٌ علیه ما عنتّم حریصٌ علیکم بالمؤمنین رؤفٌ رحیم؛(9) همانا فرستاده ای از خود شما به سویتان آمد که رنجهای شما بر او سخت است و اصرار بر هدایت و راهنمایی شما دارد و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است.»

دلسوزی حضرت ختمی مرتبت به حدّی بود که گاهی از شدّت غصّه خود را در معرض خطر قرار می داد، و غصّه او اختصاص به انحرافات مسلمانان نداشت بلکه بر گمراهی کافران نیز غصّه می خورد، قرآن در این باره می فرماید: «فلعلّک باخعٌ نفسک علی آثارهم ان لم یؤمنوا بهذا الحدیث اسفاً؛(10) گویی می خواهی به خاطر اعمال (ناروای) آنان اگر به این گفتار ایمان نیاورند، خود را هلاک کنی.»

حضرت مردم مکّه و اطراف آنرا به سوی توحید و خداپرستی و ترک بت پرستی دعوت می کرد، گاه آن مردم نادان او را سنگ باران می کردند، حضرت مجبور می شد که مکّه راترک گوید، خدیجه به دنبال حضرت، وقتی او را می یافت زخمهای پای او را پانسمان می کرد ولی حضرت در همان حال در حق قومش دعا می کرد، و هرگز نفرین نمی نمود، و عرضه می داشت: «اللهم اغفر لقومی فانّهم لایعلمون؛(11) خدایا قومم را ببخش زیرا آنها نادانند (و از مقامم و منزلت من آگاهی ندارند.»

3ـ امانت داری

امانتداری حضرت به حدّی معروف بود که در زمان قبل از بعثت در بین مشرکین مکّه معروف به محمّد «امین» بود. خود آن بزرگوار درباره امانتداری خود می فرماید: «اما واللّه انّی لامینٌ فی السّماء و امینٌ فی الارض؛(12) بخدا سوگند به حقیقت من در آسمان و زمین امانتدارم.»

ابن اسحاق در این باره می گوید: «قریش رسول خدا(ص) را قبل از نزول وحی "امین" نامیدند.» بخاطر همین امانت داری او بود که خدیجه بنت خویلد وقتی متوجّه راستگویی و امانتداری او شد فردی را دنبال او فرستاد و از او خواست که کاروان تجارتی او رابه سوی شام همراهی کند، حضرت قبول فرمود: و بعد از برگشت طبق گزارش همراهان امانتداری او بیشتر برای خدیجه ظاهر گشت(13) و همین امر نیز در انتخاب آن حضرت به عنوان همسر دخیل بود.

حتی بعد از بعثت، مشرکان مکّه با همه دشمنی هایی که با پیامبر اکرم(ص) داشتند امانت های خویش را نزد او می گذاردند، به این جهت و برخی موراد دیگر علی(ع) را هنگام مهاجرت نماینده خویش قرار داد تا علاوه بر انجام کارهای دیگر امانات را به صاحبان آنها برگرداند. از همه این ها بالاتر امانتداری اودر حفظ و تبلیغ وحی از بارزترین نشانه های امانتداری آن حضرت بود.

4ـ زهد و بی رغبتی به دنیا

بر حصیری می خوابید که اثر او در پهلوانش آشکار بود، به او گفته شد بهتر نیست فرشی بهتر برای خود انتخاب کنی؟ فرمود: «مالی وللدّنیا؟! ما مثلی و مثل الدنیا الّا کراکب سار فی یومٍ سائف فاستظلّ تحت شجرةٍ ساعةً من نهارٍ ثمّ راح و ترکها؛(14) مرا به دنیا چه کار؟ مَثَلِ من نسبت به دنیا مَثَلِ سواری است که در روز صاف حرکت می کند، پس (برای فرار از گرما) ساعتی را زیر سایه درخت استراحت می کند و بعد آنجا را ترک می کند (حالت من نسبت به دنیا نیز چنین است).» امام باقر(ع) درباره زهد و بی اعتنایی پیامبر اکرم(ص) نسبت به دنیا و ما فیها فرمود: «انّ رسول اللّه لم یورّث دیناراً ولا درهماً و لاعبدا ولا ولیدةً و لاشاة و لا بعیراً، و لقد قبض و انّ درعه مرهونة عند یهودیٍ من یهود المدینة بعشرین صاعاً من شعیر استلفها نفقةً لاهله؛(15) براستی رسول خدا(ص) نه درهم و دیناری و نه بنده و کنیزی و نه گوسفند و شتری به ارث نگذاشت، در حالی قبض روح شد که زره اش در نزد یهودی از یهودیان مدینه در مقابل بیست من جو که به عنوان معامله سلف برای نفقه خانواده گرفته بود گرو بود.»

ابن خولی می گوید: ظرفی از شیر و عسل برای پیامبر اکرم(ص) بردم، امتناع کرد که بنوشد، پس فرمود: دو نوشیدنی با هم و دو ظرف(غذا) در یک ظرف؟ لذا از نوشیدن امتناع کرد و فرمود: من آن را حرام نمی دانم(برای مردم حلال است) ولکن فخر فروشی(از این که چنین غذایی خوردم) و حساب پس دادن در مقابل مازاد (بر ضرورت) دنیا را فردا(ی قیامت) مکروه و ناپسند می دانم. و دوست می دارم فروتنی در مقابل خداوند را، براستی کسی که برای خدا فروتنی کند خدا او را بالا می برد.»(16) این زهد برای همه مخصوصاً مسؤولان می تواند الگو قرار گیرد.

5 ـ غضب برای خدا

از آنجا که پیامبر خاتم (ص) کامل ترین انسان هستی است و تمام کارها و فعالیت های او بر محور رضایت الهی بود، حتّی غضبش نیز برای خدا بود.

ابن شهر آشوب نقل نموده که: «کان النبی...یغضب لربّه و لا یغضب لنفسه؛(17) همیشه این گونه بود که پیامبر برای خدا غضب می کرد و(هرگز) برای نفس خود غضب نمی کرد.»

عایشه می گوید: هرگز رسول خدا(ص) چیزی را با دستش نزد، و همین طور زن و خادمی را نزد مگر (زدنی که برای خدا بود) لذا در راه خدا جهاد می کرد.

6ـ با حیا

از دیگر صفات اخلاقی آن حضرت حیاء بود، در نهایت دلاوری و شجاعت از بالاترین درجه حیاء برخوردار بود. ابو سعید خدری درباره حیای آن حضرت می گوید: «کان اشدّ حیاءً من العذراء فی خدرها؛(18) حیای او(پیامبر) از دختران پشت پرده، بیشتر و شدیدتر بود.»

و نیز از ابوسعید خدری نقل شده که: «حضرت آن قدر حیاء داشت که چیزی از او درخواست نمی شد مگر این که عنایت می کرد.»(19)

7ـ متواضع و فروتن

خود آن بزرگوار فرمود: «خمس لاادعهن حتی الممات: الاکل علی الحضیض مع العبید، و رکوبی الحمار مؤکفاً و حلبی العنز بیدی، و لبس الصّوف و التسلیم علی الصبیان لتکون سنّةً من بعدی؛(20) پنج چیز را تا دم مگر رها نمی کنم: 1ـ خوردن بر روی زمین با بردگان. 2ـ سوار شدن الاغ در حالی که فقط عرق گیر داشت. 3ـ دوشیدن شیر بز با دستان خویش 4ـ پوشیدن جامه پشمی 5ـ سلام نمودن بر کودکان تا بعد از من سنّت و رسم شود.»

ابومسعود می گوید: مردی خدمت پیامبر اکرم(ص) رسید، هنگام سخن گفتن بدنش می لرزید. حضرت فرمود: آرام باش من شاه نیستم من فرزند زنی هستم که قدید (گوشت خشک شده) می خورد.(21)

حمزة بن عبداللّه بن عتبه می گوید: «در پیامبر اکرم(ص) خصلت هایی بود که در جبّاران نیست، 1ـ همیشه این گونه بود که سرخ پوست و سیاه پوست او را می خواند اجابت می کرد، خرمایی که در مسیر راه افتاده بود برمی داشت و می خورد، و همیشه الاغ را برهنه سوار می شد.»(22)

امام باقر(ع) درباره تواضع و انتخاب آن از طرف پیامبر فرمود: «و لقد اتاه جبرئیل بمفاتیح خزائن الارض ثلاث مرّاتٍ یخیّره من غیر ان ینقصه اللّه تبارک و تعالی ممّا اعدّ اللّه له یوم القیامة شیئاً فیختار التّواضع لربّه جلّ و عزّ؛(23) جبرئیل سه نوبت کلیدهای خزانه های زمین را در اختیار او (پیامبر) قرار داد که انتخاب کند، بدون آن که از (مقامات آخرتی او و) آنچه برای او در قیامت آماده کرده است خدای تبارک و تعالی کم کند، پس او (پیامبر(ص)) فروتنی در مقابل پروردگار عزیز و جلیل را انتخاب نمود.»

8 ـ شجاعت و دلیری

شجاعت و دلاوری آن حضرت نیز زبانزد خاص و عام بود، آن حضرت این گونه نبوده که دیگران را به شجاعت و جنگ و جهاد تشویق کند ولی خود در صحنه حضور نداشته باشد، بلکه او در جنگ ها همیشه در خط مقدّم حضور داشت و هیچگاه در جنگ عقب نشینی نکرد، از شجاعت اوست که با تمام قدرت نامه های دعوت به اسلام به تمام سران و ابرقدرتهای دوران خویش آنهم، همزمان فرستاد، از ابرقدرت روم و ایران گرفته تا شاه حبشه و یمن. و هیچ واهمه به خود راه نداد. امیرمؤمنان علی(ع) درباره شجاعت آن حضرت چنین می فرماید: «کنّا اذا احمرّ البأس ولقی القوم القوم اتّقینا برسول اللّه فما یکون احداً اقرب الی العدوّ منه؛(24) همیشه این گونه بود که وقتی تنور جنگ داغ می شد و سختی به نقطه اوج خود می رسید، و گروه (مسلمانان) با گروه (کفار) مقابل هم قرار می گرفتند و درگیری آغاز می شد ما به رسول خدا پناه می بردیم هیچ کس مانند او به دشمن نزدیک تر نبود.»

براءبن عاذب می گوید: هرگاه تنور جنگ داغ می شدو درگیری شدت می گرفت ما خود را با وجود رسول خدا محافظت می کردیم، و شجاع و دلیر فرد کسی به حساب می آمد که (در جنگ و درگیری) محاذی و در کنار رسول خدا قرار داشت.»(25)

و انس بن مالک می گوید: پیغمبر اکرم(ص) زیباترین، سختی ترین آنها، و شجاعترین مردم بود (از نشانه شجاعت او این است که) مردم مدینه شبی از صدای وحشتناکی ترسیدند، عدّه ای به سوی آن صدا حرکت کردند در حالی که پیامبر اکرم(ص) بر همه پیشی گرفت و زودتر از همه به آن صوت رسیده بود، وقتی برگشت با جمعیّت برخورد نمود در حالی که بر اسب برهنه ای ابی طلحه سوار بود و شمشیر بر گردنش (حمایل) بود.»(26)

9ـ صبر و بردباری

از دیگر اوصاف آن حضرت که واقعاً می تواند به عنوان الگوی زندگی قرار گیرد صبر و بردباری آن حضرت است، او در مقابل رنجهای بی شماری چون کوه استقامت ورزید، در مقابل تهمت های فراوان، جنگهای متعدد، محاصره اقتصادی، رنج و زحمت هجرت، از دست دادن فرزندان و...چون کوه استقامت ورزید، و خود آن بزرگوار فرمود: «ما اوذی احدٌ مثل ما اوذیت فی اللّه؛(27)هیچ فردی همانند من در راه خدا مورد اذیت قرار نگرفت.»

و در جای دیگر فرمود: «براستی در راه خدا آنقدر اذیت شدم که هیچ کس مانند من اذیت نشد و در راه خدا آن قدر مورد خوف و ترس قرار گرفتم که احدی آنچنان نترسید، گاهی می شد که سی شبانه روز می گذشت من و بلال اصلاً غذایی نداشتیم که بخوریم...»(28)

اسماعیل بن عبّاش نقل کرده که: «کان رسول اللّه اصبر النّاس علی اوزارالنّاس؛(29) رسول خدا(ص) بردبارترین مردم در مقابل آزار مردم بود».

استاد مطهری در زمینه صبر آن حضرت می گوید: «اراده و استقامتش بی نظیر بود دوره 23 سال بعثتش یکسره درس اراده و استقامت است، او در تاریخ زندگی اش مکرر در شرایطی قرار گرفت که امیدها از هر جا قطع می شد، ولی او یک لحظه تصوّر شکست را در مخیّله اش راه نداد ایمان نیرومندش به موفقیّت، یک لحظه متزلزل نشد.»(30)

راز این مسئله هم این بود که حضرت بخوبی می دانست پیروزی در درون همان صبرها و استقامت ها قرار دارد، و گشایش همراه با رنج هاست.

آن حضرت فرمود: «انّ النّصر مع الصّبر، و الفرج مع الکرب، انّ مع العسر یسراً؛ پیروزی در صبر است و گشایش همراه سختی و رنج، و براستی با سختی و آسانی است.» و حقاً باید گفت که پیامبر اکرم(ص) و برخی یارانش مصداق حقیقی این آیه بود که خداوند می فرماید: «چه بسیار پیامبرانی که مردان الهی فراوانی به همراه آنان جنگ کردند. آنها هیچ گاه در برابر آنچه در راه خدا به آنان می رسید، سست و ناتوان نشدند(و تن به تسیلم ندادند) و خداوند استقامت کنندگان را دوست دارد.»(31)

و خداوند متعال نیز برای تقویت روحیه صبر و استقامت پیامبرش با او سخن می گفت و می فرمود: «فاصبر کما صبر اولواالعزم من الرّسل؛(32) پس صبر و بردباری پیشه کن آنچنان که پیامبران اولواالعزم صبر کردند.»

و با همین استقامت ها بود که پیروزی نهایی را بدست آورد، و بر دشمنان خویش چیره گشت، امیرمؤمنان(ع) آن استقامت و نتایج آن را این گونه ستود: «اشهد انّ محمّداً عبده و رسوله دعا الی طاعته و قاهر اعداءه جهاداً عن دینه. لایثنبه عن ذلک اجتماعٌ علی تکذیبه و التماسٌ لاطفاء نوره؛(33) گواهی می دهم که محمد بنده و فرستاده اوست، (انسان ها را) به عبادت خداوند دعوت نمود و با دشمنان خدا در راه دین او پیکار نموده و مغلوبشان کرد. هرگز همداستانی و دشمنان که او را دروغگو خواندند، او را از آن (دعوت به حق و تلاش در راه دین) باز نداشت و تلاش آنان برای خاموش کردن نور رسالت نتیجه نداد.»

بر پیروان پیامبر اکرم(ص) است که در سختی و گرفتاریها، رنجها و زحمتها، در عین تلاش و کوشش از صبر و بردباری بهره گیرند، امام صادق(ع) با توجّه به این نکته است که فرمود: «علیک بالصّبر فی جمیع امورک فانّ اللّه عزّ و جلّ بعث محمداً(ص) فامره بالصّبر و الرفق...؛(34) باید در تمام کارهای خود صبر کنی، زیرا خدای عزیز، محمد(ص) را که به پیامبری مبعوث نمود، به او دستور داد که صبر و مدارا را پیشه خود سازد.»

ب: الگو در بندگی و عبادت

پیامبر اکرم(ص) خود آورنده قرآن برای جامعه بشری بود، و قرآن با صدایی به بلندای ابدیت هدف از آفرینش و خلقت انسان را رسیدن به قلّه کمال بندگی می داند آنجا که می فرماید: «ما خلقت الجنّ و الانس الّا لیعبدون؛(35) من جن و انس را نیافریدم جز برای این که عبادت کنند.»

و از زبان علی(ع) نقل شده است که فرمود: «فبعث اللّه محمّداً صلی اللّه علیه و آله بالحق لیخرج عباده من عبادة الاوثان الی عبادته ؛(36) براستی خداوند محمد را مبعوث کرد تا بندگان را از پرستش بتها بیرون آورده به بندگی خداوند درآورد»

کسی که آن هدف را برای آفرینش ترسیم نموده و هدف بعثت خویش را هماهنگ با هدف خلقت دعوت به سوی بندگی خدا می داند، هرگز نمی تواند آرام باشد و برای رسیدن به آن هدف تلاش نکند، او حتی قبل از بعثت اهل عبادت و بندگی بود، و تلاش می کرد جای خلوتی برای عبادت خویش بجوید.

چون مکّه کفر اندود بود هم درون کعبه شرک آلود
مصطفی بیرون شدی از آن مکان رو سوی غار حرا درآن زمان
لذا غار «حِرا» را به عنوان عبادتگاه خویش انتخاب نمود. او شبها و روزهای پیش از بعثت و رسالت را در آنجا سپری می کرد و این نقطه دور از غوغای زمان و زمانه را به عنوان عبادتگاه خویش انتخاب کرده بود. تمام ماه رمضانها را در این نقطه می گذراند و در غیر این ماه نیز ایّامی را در آنجا سپری می کرد و حتّی همسر عزیزش می دانست هرگاه حضرت به خانه نیاید، به طور قطع در غار «حرا» مشغول عبادت است. و هر موقع کسانی را دنبال او می فرستاد، او را در آن نقطه در حال تفکّر و عبادت پیدا می کردند و آن عبادتها و شب نشینیهای غار حِرا بود که حضرت را به مدال ختم رسالت رساند.

اربعین ها گریه و زاری کند بهر آنکه روح را صافی کند
نیمه شب ها با خدایش راز کرد خود رها از دست نفس و آز کرد
و با رسیدن به بعثت، عبادت و بندگی او شدّت بیشتری گرفت چرا که از یک طرف خداوند نماز شب و عبادت در آن را بر او لازم نمود چنان که فرمود: «یا ایها المزّمّل قم اللیل الّا قلیلا، نصفه او انقص منه قلیلاً، اوزد علیه و رتّل القرآن ترتیلاً؛(37) ای جامه به خود پیچیده! شب را جز کمی به پاخیز! نیمی از شب را یا کمی از آن کم کن یا بر نصف آن بیفزا و قرآن را با تامّل بخوان!»

ای مزمل خیز در آنای لیل بهر راز و ذکر همگام سهیل
نیمه شب ها با خدایت راز کن درب رحمت ها به سویت بازکن
و آن گاه آثار و راز نیاز شب را برای او بیان می دارد «(چرا که) ما به زودی سخنی سنگین را بر تو القاء می کنیم، مسلّماً برنامه (عبادت) شبانه پابرجاتر و با استقامت تر است و تو در روز تلاش مستمر و طولانی خواهی داشت.»(38) و برای نجات امّت و رهایی از مشکلات سخت به نماز شب و عبادتهای شبانه نیازمندی، از آن بالاتر رسیدن به مقام محمود و شفاعت کبری در گروی نمازهای شبانه است که فرمود: «و من اللیل فتهجّد به نافلةً لک عسی ان یبعثک ربک مقاماً محموداً؛(39) و (پاسی) از شب را (از خواب برخیز) و تهجّد و نماز شب داشته باش! این یک وظیفه اضافی برای توست تا پروردگارت تو را به مقامی در خور ستایش برانگیزد»

گر مقام محمودت در دل بود با عبادات و دعا حاصل بود
عبادت مستمر و مداوم

عبادت پیامبراکرم(ص) فصلی و مخصوص به دوران خاصی نبود بلکه در طول عمرش لحظه ای از عبادت و بندگی خسته نشد و آنی از آن دست برنداشت. ام سلمه می گوید: رسول اکرم(ص) در نیمه شب ها همیشه این چهار دعا را می خواند و ناله می کرد: «اللّهم لاتنزع صالح ما اعطیتنی ابداً،اللّهم لاتشمت بی عدوّاً ولاحاسداً ابداً، اللّهم لاتردّنی فی سوءٍ استنقذتنی اللّهم لاتکلنی الی نفسی طرفة عین ابداً؛(40) خدایا! آنچه از امور صالحه به من داده ای، باز پس نگیر! بار خدایا! هیچ گاه دشمن را و آنهایی را که نسبت به من حسد می ورزند، شاد نکن! خدایا! از آن بدی که نجاتم داده ای، دوباره به آن برم نگردان! خدایا! یک چشم به هم زدن مرا به خودم وامگذار.»

گاه برخی از همسران پیامبر به آن حضرت اعتراض می کردند، که چرا این همه ناله و عبادت و شب زنده داری می کنی در حالی که قرآن درباره شما فرموده است: «لیغفر لک اللّه ما تقدّم من ذنبک و ما تأخّر؛(41) تا خداوند گناهان گذشته و آینده ات را (که به تو نسبت می دادند) ببخشد.»

یعنی این که شما عذاب و عقاب نداری، حضرت می فرمود: مگر همه عبادتها و شب زنده داریها برای نجات از عذاب است، «افلا اکون عبداً شکوراً؛(42) آیا نباید من یک بنده شکرگزار باشم.»

آن حضرت نه تنها در دورانهای عادی و آرام، اهل مناجات و نماز شب و عبادت بود، بلکه در سخت ترین لحظه و درگیریها نیز مناجات و عبادت شبانه را ترک نمی کرد.

از علی بن ابی طالب(ع) نقل شده است که فرمود: «شبی که فردای آن، واقعه بدر رخ داد، باران بارید و ما در زیر درخت و سپرهای خود پناه گرفتیم و رسول خدا(ص) شب را بیتوته کرد و نماز می خواند و مردم را بر قتال دعوت می کرد و در میان ما تنها مقداد اسب سوار بود. در آن شب به هرکس نگاه کردم، خفته بود، مگر رسول خدا(ص) که در زیر درخت نماز می گزارد و گریه می کرد تا این که صبح شد.»

ابن کثیر می گوید: «شب جنگ بدر، شب جمعه و شب هفدهم ماه مبارک رمضان سال دوم هجرت بود و رسول خدا(ص) آن شب را در کنار درختی نماز می گزارد و در سجده و ذکر «یا حیّ یا قیّوم» را می گفت و تکرار می کرد.»(43)

و قرآن کریم نیز مقام عبودیت و بندگی او را امضاء کرد لذا خداوند در موارد متعددی او را به جای «رسول اللّه» و «خاتم النبیین» بنده خویش خوانده است از جمله فرمود:

1ـ «و ان کنتم فی ریبٍ ممّا نزّلنا علی عبدنا فأتوا بسورةٍ من مثله؛(44) و اگر در آنچه که به بنده خودمان نازل کرده ایم شک دارید، یک سوره همانند آن را بیاورید.»

2ـ «تبارک الّذی نزّل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیراً؛(45) بزرگوار و پر برکت است آن خداوند که قرآن را بر بنده(خاص) خود نازل کرد تا بیم دهنده جهانیان باشد.»

3ـ «فاوحی الی عبده ما اوحی؛(46) آنچه را که وحی کردنی بود (در شب معراج) به بنده اش وحی نمود.»

بر پیروان آن پیامبرعظیم الشأن است که در حد قدرت و توان خویش به او اقتدا نمایند و عبادت و شب زنده داری را در درون زندگی خویش جا داده، و آن را با نور عبادت روشن و با نشاط نمایند، حضرت امام صادق(ع) به شیعیان این چنین سفارش فرمود: «علیکم بصلاة اللّیل فانّها سنّة نبیّکم؛(47) بر شما باد به نماز شب، زیرا نماز شب سنّت پیامبر شماست.»

ج: الگو در عدالت خواهی

اسلام و پیامبر اکرم(ص) اوّلین تأثیری که بر مردم گذاشت، تأثیر دو اندیشه و تفکرات بود به این معنی که ارزشها را بالا، پایین آورد، ارزشهایی که در حد صفر بود، مانند تقوا در درجه اَعلی قرار داد و بهای فوق العاده سنگینی برای آنها تعیین کرد و ارزشهای خیلی بالا را از قبیل قوم و قبیله و نژاد و زبان و ثروتمندی و غیر آن را پایین آورد و تا سر حد صفر تنزّل داد.

عدالت یکی از مسائلی است که به وسیله اسلام و تعلیمات پیامبر اکرم(ص)حیات و زندگی را از سر گرفت و ارزش و عظمت فوق العاده یافت، خوب است این مطلب را از زبان بزرگترین شاگرد مکتب وحیانی پیامبر اکرم(ص) و تربیت شده در دامن او، یعنی امیرمؤمنان علی(ع) بشنویم. شخصی باهوش و نکته سنج از آن حضرت پرسید: «العدل افضل ام الجود؛آیا عدالت برتر است یا جود و بخشندگی» اگر انسان با معیارهای اخلاقی و فردی قضیّه را بسنجد به راحتی می تواند پاسخ دهد که جود و بخشندگی بالاتر است، زیرا عدالت رعایت حقوق دیگران است و جود نثار حقوق مسلّم خویش به دیگران، جود بیش از عدالت معرّف و نشانه کمال نفس و ترقی و رشد روح است. امّا شاگرد مکتب پیامبر اکرم(ص) بر عکس فرمود: به دو دلیل عدل از جود بهتر است:

1ـ «العدل یضع الامور مواضعها و الجود یخرجها من جهتها؛ عدل جریانها را در مجرای طبیعی خود قرار می دهد، ولی جود جریانها را از مجرای طبیعی خارج می سازد»

2ـ «العدل سائس عامٌ و الجود عارضٌ خاصٌ؛ عدالت یک تدبیر (و قانون) عمومی است (که همه اجتماع را زیر بال می گیرد)امّا بخشش (یک حالت استثنائی و غیر کلّی است که) گروه خاصی را شامل می شود» بعد از این دو دلیل نتیجه می گیرد که «فالعدل اشرفها و افضلها؛(48)پس عدالت شریف تر و برتر آن دو می باشد.»

و در جای دیگر فرمود: «فانّ فی العدل سعةٌ و من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق؛(49) پس راستی در عدالت (گنجایشی خاص است که) فراگیری و عمومیت دارد، و آن کس که عدالت بر او گران آید، تحمّل ستم برای او سخت تر است.»

پیامبر اکرم(ص) برای ایجاد چنان بینش و اندیشه و اجرای عدالت از طریق قرآن کریم و کلمات خود که برگرفته از وحی بود چند امر را تبیین فرمود:

1ـ عدالت خواهی یکی از مهمترین اهداف بعثت پیامبران است

چنان که قرآن کریم می فرماید: «لقد ارسلنا رسلنا بالبیّنات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم النّاس بالقسط؛(50) ما فرستادگان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنان کتاب (آسمانی) و میزان نازل کردیم تا مردم به عدالت قیام کنند.»

نکته قابل ذکر در آیه این است که هرچند همه پیامبران برای برپایی عدالت آمده اند، ولی اجرای آن با اجبار و زور امکان ندارد، بلکه باید اندیشه و تفکر مردم را عوض کرد تا خود برای قسط و عدالت قیام کنند و زمینه را برای عدالت فراگیر و عمومی فراهم نمایند.

2ـ مأموریت ویژه من برای اجرای عدالت

علاوه بر این که رسالت عمومی پیامبران اندیشه سازی برای ایجاد عدالت بود، پیامبر خاتم، مأموریت ویژه داشت که عدالت را عملاً بین مردم اجرا نماید، لذا قرآن از زبان آن حضرت چنین می فرماید: «و امرت لاعدل بینکم؛(51) من برای اجرای عدالت در میان شما (به مأموریت ویژه ای) مأمور شده ام».

3ـ عدالت مرز نژاد را به رسمیّت نمی شناسد

پیامبر عدالت را در محور انسانیّت و بشریت مطرح کرد نه در محدوده قومیّت و نژاد و زبان، روزی یکی از اصحاب عرب حضرت، سلمان فارسی را بخاطر غیر عرب بودن تحقیر کرد حضرت در سخنان حکیمانه و عدالت ساز خود فرمود:

«انّ النّاس من عهد آدم الی یومنا هذا مثل اسنان المشط لافضل للعربی علی العجمی و لا للاحمر علی الاسود الّا بالتّقوی؛(52) مردم از زمان حضرت آدم تا به امروز همانند دانه های شانه( مساوی و برابر) هستند عرب بر عجم و سرخ بر سیاه برتری ندارد مگر به تقوا.»

در جای دیگر فرمود: «ای مردم! بدانید که خدای شما یکی است و پدرتان یکی است، نه عرب بر عجم برتری دارد و نه عجم بر عرب، نه سیاه پوست بر گندم گون و نه گندم گون بر سیاه پوست مگر به تقوا (آنگاه فرمود) آیا من دستور الهی را ابلاغ کردم؟ همه گفتند: آری. فرمود: حاضران این سخن را به غایبان برسانند.»(53)

4ـ عدالت حتّی نسبت به خویشاوندان

پیامبراکرم(ص) مأمور به اجرای عدالت بود، هرگز در زندگی خویش در تقسیم غنائم و یا آزادی اسرا خلاف عدالت و قانون الهی رفتار نکرد اگر افرادی چنان تقاضایی می کردند سخت حضرت آزرده خاطر می شد. چنان که نقل شده برخی از همسران آن حضرت بعد از جنگ احزاب (خندق) در مورد تقسیم غنائم جنگی از آن بزرگوار درخواست سهم بیشتر نمودند، حضرت نه تنها زیر بار این درخواست ناعادلانه نرفت که به شدت ناراحت شد و 29 روز از تمامی آنان فاصله گرفت،(54) خداوند آیاتی را در این زمینه نازل فرموده از جمله فرمود: «یا ایّها النّبی قل لازواجک ان کنتنّ تردن الحیوة الدّنیا و زینتها فتعالین امتّعکنّ و اسرّحکنّ سراحاً جمیلاً؛(55) ای پیامبر! به همسرانت بگو: اگر شما زندگی دنیا و زرق و برق آن را می خواهید بیایید(به هدیه ای) شما را بهره مند سازم و شما را بطرز نیکویی رها سازم.»

5 ـ توسعه عدالت در حیطه سخن

یکی از کارهای رسول اکرم(ص) در حیطه اندیشه سازی عدالت این بود که مفهوم آن را در تمام زوایای زندگی انسان نفوذ داد و گستره آن را به گفتار و رفتار و روابط انسانها، معاملات، خانواده، دوستان و فرزندان کشاند، لذا قرآن کریم می فرماید: «و اذا قلتم فاعدلوا؛(56) و هنگامی که سخنی می گویید، عدالت را رعایت نمایید.» و خود آن حضرت فرمود: «کسی که با مردم معامله کند و ظلم نورزد، و با آنها سخن بگوید پس دروغ نگوید، و آنها را وعده دهد، وعده خلافی نکند، این فرد کسی است که مروتش کامل شده، و عدالتش ظاهر و آشکار گشته است...»(57)

پیامبر اکرم(ص) آنچنان به مسئله عدالت اهمیت می داد که حتی در نگاه کردن به دیگران عدالت را رعایت می کرد، امام صادق(ع) فرمود: «کان رسول اللّه یقسّم لحظاته بین اصحابه فینظر الی ذا و ینظر الی ذا بالسّویّة؛(58) رسول خدا نگاه خود را در میان اصحاب بطور مساوی تقسیم می کرد، گاهی به این و گاهی به آن دیگری به طور مساوی نگاه می کرد.»

این گونه برخوردها بود که دلهای همه را مجذوب او کرد، بر پیروان آن حضرت مخصوصاً مسئولان و بزرگان و رهبران جامعه است که چنین روشی را پیشه خود سازند، و چنین عدالتی را در حق مردم روا دارند تا مردم صادقانه به دور آنان حلقه زنند، و امر همه اصلاح شود.

پی نوشت ها:ـــــــــــــــــــــــ

59ـ سوره احزاب، آیه 21.

60ـ سوره قلم، آیه 4.

61ـ بحارالانوار، ج 16، ص 231.

62ـ طبقات، ج 1، ص 365.

63ـ همان.

64ـ طبقات، همان، ص 372؛ و منتخب میزان الحکمه، همان، ص 497 روایت 6053.

65ـ همان، ص 170، حدیث 1948 ؛ مکارم الاخلاق، ص 8 فتح الباری، ج 6، ص 419.

66ـ سوره آل عمران، آیه 159.

67ـ سوره توبه، آیه 128.

68ـ سوره کهف، آیه 6.

69ـ منتخب میزان الحکمه، همان، ص 499، حدیث 6074.

70ـ کنزالعمّال، حدیث 32147 و منتخب میزان الحکمه، ص 497.

71ـ سیره ابن هشام، ج 1، ص 199.

72ـ منتخب میزان الحکمه، ص 499؛ مکارم الاخلاق، ج 1، ص 64، حدیث 65.

73ـ بحارالانوار، ج 16، ص 219 و قرب الاسناد، ص 91، حدیث 304.

74ـ مکارم الاخلاق، ج 1، ص 79 و 124.

75ـ المناقب ابن شهرآشوب، ج 1، ص 145 ـ 146.

76ـ کنزالعمّال، حدیث 17817.

77ـ الطبقات الکبری، ج 1، ص 370 به نقل از منتخب میزان الحکمه، ص 498.

78ـ امالی شیخ صدوق، ص 68، حدیث 2.

79ـ سنن ابن ماجه، حدیث 3312.

80ـ الطبقات الکبری، ج 1، ص 370.

81ـ الکافی، ج 8، ص 130، حدیث 100 و منتخب میزان الحکمه، ص 498.

82ـ کنزالعمّال، حدیث 35347.

83ـ صحیح مسلم، حدیث 2307 به نقل از منتخب میزان الحکمه، همان، ص 498.

84ـ مکارم الاخلاق، ج 1، ص 55، حدیث 34.

85ـ همان، ص 499 و کنزالعمّال روایت: 16678، کشف الغمّه، ج 2، ص537.

86ـ منتخب میزان الحکمه، ص 499.

87ـ همان، و الطبقات الکبری، ج 1، ص 378.

88ـ مرتضی مطهری، مقدمّه ای بر جهان بینی اسلامی، وحی و نبوت، ج 3، ص 137.

89ـ سوره آل عمران، آیه 146.

90ـ سوره احقاف، آیه 35.

91ـ نهج البلاغه، محمد دشتی، خطبه 190، ص 372.

92ـ جامع السعادات، ج 3، ص 234.

93ـ سوره ذاریات، آیه 56.

94ـ نهج البلاغه، خطبه 147.

95ـ سوره مزمل، آیه 1 ـ 4.

96ـ سوره مزمل، آیه 5 ـ 8.

97ـ سوره اسراء، آیه 79.

98ـ تفسیر سوره نجم، دستغیب شیرازی، ص 100.

99ـ سوره فتح، آیه 2.

100ـ کحل البصر، ص 78.

101ـ البدایة و النهایه، ابن کثیر، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ج 3، ص 326.

102ـ سوره بقره، آیه 23.

103ـ سوره فرقان، آیه 1.

104ـ سوره النجم، آیه 10.

105ـ من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 472.

106ـ نهج البلاغه، محمد دشتی، ص 734، حکمت 437 و سیری در نهج البلاغه، ص 110 ـ 112.

107ـ همان، ص 58، خطبه 15 و سیری در نهج البلاغه، ص 114.

108ـ سوره حدید، آیه 25.

109ـ سوره شوری، آیه 15.

110ـ میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج 12، ص 89.

111ـ تفسیر قرطبی، ج 9، ص 61 ـ 62 به نقل از تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی، ج 22، ص 201.

112ـ تفسیر الصافی، فیض کاشانی،مؤسسه الاعلمی، ج 4، ص 185.

113ـ سوره احزاب، آیه 28.

114ـ سوره انعام، آیه 152.

115ـ منتخب میزان الحکمه، محمدی ری شهری، ص 330، روایت 4020و خصال صدوق، ص 308، روایت 28.

116ـ بحارالانوار، ج 16، ص 260، الکافی، ج 8، ص 268 و منتخب میزان الحکمه، همان، ص 497.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 93/10/16 :: ساعت 7:49 صبح )
<   <<   6   7   8   9   10      >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 194
>> بازدید دیروز: 196
>> مجموع بازدیدها: 1325267
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
دانشجو
(( همیشه با تو ))
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان


























































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب