4. مرگ اندیشی
«مرگ اندیشی» یکی از آموزه های ماه مبارک رمضان است که در دعاهای ماه مبارک مطرح شده است بی گمان یاد مرگ، به منزله آموزگاری بزرگ برای انسان هاست. شکی نیست که مرگ اندیشی و یاد قبر - این فرجام گریزناپذیر همه انسان ها - عاملی مهم برای تعدیل حرص و زیاده خواهی ها و کمک بزرگی برای رهایی از دل بستگی ها نسبت به جهان گذرای مادی و جاذبه های آن است. یاد مرگ، هشداری درباره «پایان پذیری فرصت ها»؛ «رنگ باختن لذت ها» و «افول آرزوها» است که می تواند با یادآوری «پایان پذیری لذت ها» مانع از ورود حسرت های آزار دهنده به دل، به گاه ناکامی ها شود و با گوشزد کردن «گذرا بودن دنیا و سختی های آن»، سطح تحمل انسان در برابر مشکلات زندگی را بالا ببرد و او را از ناامیدی به هنگام رو آوردن مشکلات باز دارد. اسکات پک می نویسد:
«اگر با علم به اینکه مرگ، همیشه با ما همراه است و روی شانه ما حرکت می کند زندگی کنیم، هر چند باز هم از این رفیق همراه می ترسیم، اما همواره مشاور عاقل را همراه خود داریم و با کمک این مشاور، دائماً می دانیم که مدت زندگی و محبت ورزیدن به انسان ها محدود است، و لذا باید همیشه حداکثر استفاده را از این فرصت زندگی و زمانی که در اختیار داریم بکنیم، اما اگر نخواهیم به طور کامل با حضور دهشتناک مرگ رو به رو شویم، خود را از مشاوره او محروم کرده ایم و احتمالاً نمی توانیم به روشنی زندگی کنیم». (1)
به جز مرگ در گوش جانت که خواند
که بگذر از این منزل کاروانی
به جز مرگ با جان عقلت که گوید
که تو میزبان نیستی، مهیمانی
به جز مرگ اندر حمایت، که گیرد
از این شوخ چشمان آخر زمانی
اگر مرگ نبود، که بازت رهاند
ز درس گرانان و درس گرانی
گر افسرده کرده است درس حروفت
تَفِ مرگ در جانت آرد روانی
تو بی مرگ هرگز نجاتی نیابی
ز ننگ لقب های اینی و آنی (2)
سنایی در بیت آخر اشاره کرده است که مرگ، اثر گذارترین شیوه برای رهایی از ننگ شهرت طلبی و دوستی نام آور است؛ زیرا با مرگ، به زودی آدمی به فراموشخانه می رود و نام او از لب ها و یاد او از دل ها پاک می شود و در اندک زمانی، حتی آثار او نیز از سطح این جهان خاکی برچیده خواهد شد. امام سجاد (علیه السلام) در دعای ابوحمزه ثمالی، بارها از مرگ و جهان قبر یاد و از شرایط دشوار جهان قبر، به پیشگاه خدا شِکوه می کند. در بخشی از این دعا می خوانیم: «خدایا، چه کسی بدحال تر از من خواهد بود، اگر با چنین حالی به قبر منتقل شوم، در حالی که چیزی برای آن، تدارک ندیده، آن را با عمل صالح، فرش نکرده ام».
5. دعا برای دیگران
از فرازهایی از دعاهای ماه مبارک رمضان می آموزیم که به یاد دیگران باشیم و برای آنها دعا کنیم. دعا برای دیگران تمرینی است عملی برای ورزیدگی در خیرخواهی نسبت به دیگران و رهایی از دام بخل و درآمدن از حصار تنگ نظری و خودگرایی. دعا برای دیگران، هموار ساختن راه، برای دست یابی به یکی از مهم ترین اصول حقوق بشر؛ یعنی «آنچه از خوبی ها که برای خود خواستن، برای دیگران هم خواستن» است و موجب می شود این باور شکل بگیرد که «خوشبختی انسان، در گروی خوشبختی دیگران است.» بنابراین، پس برای تحقق چنین مدینه فاضله ای، باید قدم نخست را برداشت و نخستین ساز و کار را عملی کرد و آن چیزی نیست، جز دعا برای دیگران. در حدیثی از امام باقر (علیه السلام) می خوانیم: «دعایی که بیشتر در معرض اجابت است و زودتر مستجاب می شود، دعا کردن برای برادران دینی در غیاب آنهاست.» (3)
نمونه ای از دعا برای دیگران- که از ادعیه ماه مبارک رمضان می آموزیم- دعایی است که مستحب است، پس از هر نماز واجب در این ماه خوانده شود: و: «اللهم اغنِ کلَّ فقیرٍ؛ اللهم اشبع کلِّ جائعٍ؛ اللهم اکسُ کلَّ عریانٍ؛ اللهم اقضِ دینَ کلِّ مدین؛ اللهم فرَّج عن کلِّ مکروبٍ؛ اللهم فُکَّ کلَّ اسیر؛ اللهم اشفِ کُلَّ مریض؛ خدایا، همه فقیران را بی نیاز فرما! خدایا، تمامی گرسنگان را سیر کن! خدایا، همه برهنگان را بپوشان! خدایا، دین [بدهی] همه بدهکاران را ادا فرما! خدایا، هر گرفتاری را شاد کن! خدایا، همه اسیران را آزاد کن! خدایا، تمامی بیماران را شفا بخش».
از یاد نبریم که حکمت اصلی سفارش اسلام به «دعا برای دیگران»، باید دغدغه ذهنی نسبت به انسان ها و شکل دهی احساس مسئولیت درباره دیگران و در پی آن، اقدام عملی برای اجابت این دعاها از سوی خود دعا کننده جست و جو کرد.
اسماء همسر جعفر طیار نقل می کند: «در لحظه های پایانی زندگانی حضرت زهرا (سلام الله علیها) متوجه آن بانوی بزرگ جهان هستی بودم. نخست غسل کرد و لباس ها را عوض کرد و در خانه مشغول راز و نیاز شد. جلو رفتم. ایشان را دیدم که رو به قبله نشسته و دست ها را به سوی آسمان برآورده و این گونه برای دیگران دعا می کند: «ای پروردگار بزرگ، به حق پیامبرانی که آن را برگزیده ای و به گریه های فرزندانم در فراق من، از تو می خواهم که از گناه کاران شیعیان من و شیعیان فرزندان من درگذری.» (4)
6. توجه به همسایگان
یکی از درس هایی که آموزه های ماه مبارک رمضان به ما یاد می دهد، همسایه داری و توجه به همسایگان است. چنان که می دانیم، در زندگی اجتماعی، از هم جواری با همسایه، گریزی نیست و صرف هم جواری نیز حقوقی دو سویه ایجاد خواهد کرد. در حقیقت، توصیه های فراوان اسلام به حُسن هم جواری و رعایت حقوق همسایه، افزون بر آنکه به شکل دهی رفتار درست با همسایه می انجامد، در گوارا شدن زندگی اجتماعی نیز اثرگذار است؛ زیرا رفتار درست و اخلاقی با همسایه - در عین حال که به دلیل «فعلی اخلاقی بودن»، سبب تعالی روحی ماست - به علت جلب رضایت همسایه، رفتار درست و صمیمی او با ما را نیز در پی دارد و همین مسئله، سبب گوارا شدن زندگی در کنار این همسایگان خواهد شد. از این رهگذر، همسایه داری و اکرام همسایه و چشم پوشی از لغزش های احتمالی او، مایه ثمره های دنیایی و موجب پاداش های معنوی برای ما می شود. کاتسینگر می نویسد:
مسیح (علیه السلام) می فرمود: «دوست داشتن خدا با همگی وجودمان، اولین و بزرگ ترین فرمان اوست؛ چه تنها چیزی است که به فرمان دوم او، یعنی اینکه ما همسایه مان را مثل خود دوست بداریم، معنا و ارزش می دهد.» احسان در حقیقت خود، این است که خدا را بیش از خودمان و همسایه مان را به قدر خودمان دوست بداریم.» (5)
از جمله دعاهایی که به ما درس همسایه داری و دوستی با همسایگان را می آموزد، دعایی است که امام سجاد (علیه السلام) آن گاه که ماه مبارک رمضان فرا می رسید، می خواندند. آن دعا این است:
«اللهمَّ وفقنا فیه ان نتعاهَدَ جیرانا بالافضالِ و العطیَّهِ؛ خدایا ما را موفق بدار که در این ماه، با فضل و عطا بخشی، با همسایگانمان رابطه دوستی برقرار کنیم». (6)
حضرت علی (علیه السلام) فرمود: «خدا را خدا را درباره همسایگانتان که آنان سفارش شده پیامبر شمایند. آن حضرت، پیوسته درباره همسایگان سفارش می کرد، چندان که گمان بردیم، آنها را ارث بر، قرار خواهد داد». (7)
از یاد نبریم چه بسا برای آدمی، حوادث و مشکلاتی پیش می آید و نیازمند کمک دیگران می شود که در چنین احوالی، همسایگان، بیش از دیگران و پیش از دیگران می توانند به کمک او بشتابند. بدیهی است این فریاد رسی به هنگام همسایگان، در گروی رفتار نیک و شایسته با آنها در روزهای هم جواری با آنهاست. در حقیقت، ضرب المثل معروف «همسایه از همسایه ارث می برد»، افزون بر آنکه همسایه ها را مدیون همدیگر و وام دار یکدیگر معرفی می کند، آنها را در حلقه بستگان و فامیل ها قرار می دهد و آنان را به منزله یکی از اعضای فامیل انسان، به ما میشناساند.
7. نفاق ستیزی
یکی از ناهنجاری های بزرگ اخلاقی، رفتار نفاق آلود و دورویی در برخورد با دیگران است. نفاق به بازی گرفتن احساسات پاک مردم و تمسخر عملی آنان است. نفاق، نشانه زبونی و ترس انسان دورو است و از چند پارگی شخصیت انسان و تضاد روحی او حکایت می کند. به تعبیر استاد شهید مرتضی مطهری: «اساساً نفاق یعنی دورویی؛ و اختلاف و تضاد ظاهر با باطن، به این معنی که ظاهر موافق و باطن مخالف، و به اعتباری، ظاهر مسلمان و باطن کافر و به اعتباری، خوش ظاهر و بد باطن و به اعتباری دو چهره و دودوزه باز. نفاق از مقوله دروغ است». (8)
«منافقان و اهل باطل، نورشان نور موقت است و به زودی آن را از دست خواهند داد و پیرامونشان تاریک خواهد شد. و این نورها دو گونه است: یکی نورهایی که خودشان به دست خود و با تدبیر خود به وجود می آورند و مدتی هم گرد آن هستند (یعنی نور نقشه ها)، و دیگری نوری که در خلقت، نه برای آنها که برای هدف دیگری به وجود می آید، و اینها از جریان هایی که خود به وجود نیاورده اند می خواهند، استفاده کنند». (9)
در اعمال سحرهای ماه مبارک رمضان می خوانیم: «اللهم طهِّر قلبیِ مَن النفاق؛ خدایا قلب مرا از نفاق و دورویی پاکیزه بدار».
در دعای ابوحمزه ثمالی از خداوند می خواهیم: «و ابرِء قلبی من النفاق؛ و قلب مرا از نفاق، دور بدار».
نکته ای که درباره منافق در خور توجه است، روان شناسی اوست. بر اساس روایتی از حضرت علی (علیه السلام)، نفاق از زبونی و خواری شخص خبر می دهد. چنانکه آن حضرت در این باره می فرماید: «نفاق المرءِ ذلَّهٌ؛ دورویی شخص، خواری و زبونی است». (10)
کمال الدین میثم بحرانی در شرح این حدیث شریف می نویسد:
«از آنجا که شخص منافق و دورو، از باوری به باور دیگر خارج می شود و وارد حالتی می گردد که ورود در آن، روا نیست، خود دلیل بر آن است که نفس او در برابر چیزهای خیالی که بر آن وارد می شود و پاسخ دادن به وسوسه های شیطان، شکست خورده است. بلکه او در برابر هر چه از این امور که برنفس او وارد می شود، مقهور است. پس سبب می شود که در اعتقادات مخالف هم تردید کند، و در نتیجه یک بار از این عقیده و بار دیگر از عقیده دیگری پیروی کند و این است معنای خواری و پستی و زبونی». (11)
بنابراین، ماه مبارک رمضان با ادعیه شفابخشش به ما می آموزد که چگونه با روی آوردن به یک رنگی به شخصیت خود اصالت ببخشیم و خود را از در آویختن به دامان شخصیت ساختگی که بر شن زار نفاق و دورویی بنا می شود، ایمن بداریم.
8. فسادستیزی
در دعایی از ماه مبارک رمضان که مستحب است پس از هر نماز واجب خوانده شود، می خوانیم: «اللهُّمَ اصلح کلَّ فاسدٍ من امور المسلمین؛ خدایا هر امر فاسدی از امور مسلمین را اصلاح فرما».
آموزهای که این دعا برای ما دارد، ناخرسندی از وجود فساد در جامعه اسلامی و درخواست رفع هر فسادی از اجتماع مسلمانان، از خداوند است. قرآن کریم به دو مصداق از فساد اشاره می کند که «کفرورزی» و مانع تراشی بر سر راه بندگانی که راه خدا را می پیمایند» است کیفر مفسدان را عذاب متراکم اعلان فرموده، در این باره می فرماید: «الذین کفروا و صدوا عن سبیل الله زدناهم عذاباً فوق العذاب بما کانو یفسدونَ؛ کسانی که کفر ورزیدند و [خلق] را از راه خدا باز داشتند، به سبب فسادی که می کنند، عذاب بر عذابشان بیفزاییم». (نحل: 88)
نکته مهم درباره آموزه ماه مبارک رمضان در زمینه مبارزه با فساد، این است که فساد، مانع اصلی بر سر راه فضیلتها و پاکی هاست و همانند علف هرز که چون در مزرعه ای بروید یا محصول آن را به باد فنا می دهد یا حجم آن را به کمترین اندازه می رساند، رواج فساد نیز پاکی ها و فضیلت ها را به باد فنا می دهد و مانع از رویش و شکوفایی آنها می شود.
بر اساس این آموزه از ادعیه ماه مبارک رمضان، از اولویت های کارهای فرهنگی، فساد ستیزی و مبارزه با فساد است؛ زیرا نخست باید سرزمین جامعه اسلامی را از علف های هرز ناپاکی ها و فساد پیراست و آن گاه بذر پاکی ها را در آن افکند و به ثمره آن امیدوار بود.
مولوی، در داستانی زیبا در مثنوی می گوید: مردی انبار گندم داشت و چون هر روز به آن نگاه می کرد، می دید مرتب، از آن کاسته می شود. او از این امر شگفت زده شد. می دید با آنکه روزانه، بر گندم خویش می افزاید، نه تنها افزایش پیدا نمی کند، که همواره رو به کاهش می رود. تا آنکه روزی ماجرا را با شخصی با تجربه کار آزموده در میان می گذارد و آن شخص، دلیل کاهش گندم را وجود موش دزد در انبار او اعلام می داند و به او چنین توصیه می کند:
اول ای جان دفع شر موش کن
وانگه اندر جمع گندم کوش کن (13)
آن گاه مولوی در این باره چنین نتیجه می گیرد:
ما در این انبار گندم می کنیم
گندم جمع آمده گم می کنیم
می نیندیشیم آخر ما به هوش
کاین خلل در گندم ست از مکر موش
موش تا انبار ما حفره زده ست
ز آفتش انبار ما ویران شده ست
اول ای جان دفع شرّ موش کن
وانگه اندر جمع گندم کوش کن (13)
9. انتظار فرج و آرزوی دولت کریمه
انتظار ظهور، از خوش بینی به آینده، امید، کمال طلبی و ستم ستیزی منتظر خبر می دهد و پویا و بلند همتی او را به تصویر می کشد. کسی که در سر، سودای «تغییر وضع موجود به وضع مطلوب» را دارد، هیچ گاه از تباهی استعدادهای مادی و معنوی انسان ها در عصر غیبت، خرسند نیست و تعبیر رؤیاهای خویش را تنها در عصر ظهور و روزگاران دولت کریم جست وجو می کند.
«یکی از فقرات دعای افتتاح که بر آن بسیار تأکید شده، درباره اظهار علاقه نسبت به دولت اسلامی است که در پرتو ظهور حضرت ولیّ عصر (عج) برقرار خواهد شد. در ضمن جملات این فقره از دعا، هدف حکومت اسلامی و وظیفه ما نسبت به آن نیز بیان شده است. خوش بختانه همه ما مشمول این نعمت بزرگی الهی هستیم که معرفت حضرت ولی عصر (عج) و انتظار ظهور او به ما ارزانی گردیده است. اعتقاد به ظهور حضرت مهدی (عج) از معتقدات مشترک بین تمام فرقه های اسلام، اعم از شیعه و سنی است. حتی در غیر مسلمان ها نیز به نوعی مسئله انتظار فرج و ظهور مصلح، مطرح است. (14) البته ما در مقام منتظر باید از هر نظر خود را بسازیم؛ از هواهای نفسانی دوری گزینیم و خود را آماده پذیرش او و انقلاب و قیام ایشان کنیم. بر این اساس، انتظار زمانی ارزشمند است که واقعاً به امام عصر (عج) علاقه مند باشیم و خواستار ظهور آن حضرت باشیم تا اسلام و مسلمانان را عزت ببخشد و احکام الهی را زنده کند و از اینکه احکام خدا در سراسر جهان، معطل مانده است، ناراحت باشیم. (15)
بازتاب آرزوی تحقق دولت کریمه و درس انتظار، این گونه در دعای افتتاح، بازتاب یافته است:
اللهم انا نرغبُ الیک فی دولهٍ کریمهٍ، تعِزُّ بها الاسلام و اهَلَهُ، و تذلُّ بها النفاق و اهله، و تجعلنا فیها من الدعاةِ الی طاعتِکَ، و القادهِ الی سبیلکَ، و ترزقنا بها کرامَهَ الدنیا و الاخرةِ.
خدایا ما به تو درباره تحقق دولت کریمه ای اشتیاق داریم که با آن، اسلام و اهلش را عزت بخشی و نفاق و اهل آن را خواری بخشی؛ و ما را در آیات دولت کریم از دعوت کنندگان به طاعتت و از پیشوایان راهت قرار دهی؛ و به ما در آن دولت، کرامت دنیا و آخرت روزی فرمایی.
هر که بهر تو انتظار کند
بخت و اقبال را شکار کند
بهر باران چون کشت منتظر است
سینه را سبز و لاله زار کند
بهر خورشید کان چو منتظر است
سنگ را لعل آبدار کند
آهنی کانتظار، صیقل کرد
روی را صاف و بی غبار کند
انتظار نثار بحر کرم
سینه را دُرج دُر، چو نار کند
بی کنار است فضل منتظرش
رانده را لایق کنار کند
تا قیامت تمام هم نشود
شرح آن کانتظار یار کند (16)
پینوشتها:
1. اسکات پک، عشق، راه کم گذر، ترجمه: مهدی مجردزاده کرمانی، صص 134 و 135.
2. حکیم سنایی غزنوی، دیوان، به اهتمام، مدرس رضوی رضوی، ص 677.
3. شیخ کلینی، اصول کافی، ج 6، ص 124.
4. همان.
5-جیمز. اس. کاتسینگر، تفرج در باغ حکمت، ترجمه: سید محمد حسین صالحی، ص 147.
6- صحیفه سجادیه، دعای چهل و سوم.
7- نهج البلاغه، نامه 47.
8- یادداشت های استاد مطهری، ج 7، ص 259.
9- همان، ص 239.
10. کمال الدین میثم بحرانی، شرح صد کلمه، ترجمه، عبدالعلی صاحبی، ص 163.
11- یادداشت های استاد مطهری، ص 239.
12- همان، ج 7، ص 260.
13- مولوی، مثنوی معنوی، تصحیح: نیکلسون، دفتر اول، بیت های 375-380.
14- محمدتقی مصباح یزدی، بر درگاه دوست، صص 139 و 140.
15- همان، ص 148.
16- کلیات شمس تبریزی، ص 298، غزل 985
فایده ى روزه
بیان همه ى فواید روزه که ناشى از تواضع انسان نسبت به حضرت حق است کتابى مستقل مى طلبد، به ناچار در این نوشتار مختصر به پارهاى از فواید آن اشاره مىشود:
سلامت بدن
پرخورى، از جمله عللى است که سلامت خون و سلامت قلب و سلامت معده و نهایتاً سلامت همه ى بدن را به خطر مىاندازد. به همین خاطر در فرمانهاى دینى و در دانش پزشکى به شدت از آن نهى شده است.
پرخورى، مىتواند عامل بیمارى قند، چاقى، کلسترول، ترى گلیسرید، و ضعف مزاج و... شود.
پرخورى، باعث مىشود که به دستگاه گوارش فشار مضاعف وارد گردد و در نتیجه از عمر مفید کار آن بکاهد.
پرخورى، رسوبات بسیارى را در معده و روده و بویژه در رگها به جاى مىگذارد که آن رسوبات زمینهساز بسیارى از امراض و بیمارىهاست.
کمخورى، عمر را افزایش مىدهد و سلامت بدن را تأمین مىنماید و نشاط اعضا و جوارح را حفظ مىنماید.
کمخورى، کارى حکیمانه، و عملى بسیار مفید و عامل سلامت معده و روده و قلب و مغز است.
پرخورى در روایات
در رابطه با پرخورى و کم خورى روایات بسیار مهمى از اهل بیت علیهم السلام در کتابهاى حدیث ثبت شده که به برخى از آنها اشاره مىشود:
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:
ایَّاکُم وَالبِطْنَةَ؛ فَإنَّهَا مَفْسَدَةٌ لِلبَدَنِ، وَمَوْرثَةٌ لِلسَّقَمِ، وَمَکسَلَةٌ عَنِ العِبَادَةِ «1»
. از پرخورى و شکم خوارگى بپرهیزید؛ زیرا پرخورى فاسد کنندهى بدن، و عامل بیمارى، و کسل کننده از عبادت است.
و نیز آن حضرت فرمود:
لَیْسَ شَىْءٌ أَبْغَضَ إلَى اللَّهِ مِن بَطْنٍ مَلَآنٌ «2»
. چیزى نزد خدا از شکم پر و انباشته مبغوضتر نیست.
و نیز فرمود:
ایَّاکُم وَفُضُولَ المَطْعَمِ؛ فَانَّهُ یَسُمُّ القَلْبَ بِالفَضْلَةِ، وَیُبطِى الجوارِحَ عَن الطَّاعَةِ، وَیصُمّ الهِمَمَ عَن سَماعِ المَوعِظَةِ «3»
. از زیادى طعام بپرهیزید؛ زیرا قلب با زیادى طعام مسموم مىشود، و طعام اضافه جوارح را از طاعت کند مىکند، و اندیشهها را از شنیدن موعظه کر مىنماید.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
کَثْرَةُ الْاکْلِ وَالنَّوْمِ یُفْسِدَانِ النَّفْسَ وَیَجْلِبانِ المَضَرَّةَ «4»
. پرخورى و پرخوابى وجود آدمى را فاسد و عامل جلب آسیب و خسارت است.
کم خورى در روایات
از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام روایت شده است که:
مَن قَلَّ طَعامُهُ قَلَّت آلَامُهُ «5»
. کسى که غذایش اندک است، بیمارىهایش کم است.
مَن کَثُرَ تَسبِیحُهُ وَتَمجِیدُهُ وَقَلَّ طَعامُهُ وَشَرابُهُ وَمَنامُهُ، اشْتَاقَتْهُ المَلَائِکةُ «6»
. کسى که تسبیح و تمجیدش به حق زیاد است و خوراکى و آشامیدنى و خوابش کم است، فرشتگان مشتاق اویند.
اذَا ارادَ اللَّهُ سُبحانَهُ صَلاحَ عَبدِهِ، ألهَمَه قِلَّةَ الکَلامِ وَقِلَّةَ الطَّعامِ وَقِلَّةَ المَنامِ «7»
. هرگاه خداى سبحان صلاح و مصلحت بندهاش را بخواهد، کمگویى و کمخورى و کمخوابى را به او الهام مىکند.
حضرت موسى بن جعفر علیه السلام فرمود:
لَوْ أنَّ النَّاسَ قَصَدُوا فِى الطُّعْمِ، لَاعْتَدَلَتْ ابدانُهُم «8»
. اگر مردم در خوردن میانهروى کنند، بدنهایشان به اعتدال مىگراید.
انسان اگر روزهى ماه رمضان را با رعایت شرایطش انجام دهد، اگر پرخور باشد پس از یک ماه از پرخورى باز مىماند و به کمخورى عادت مىکند و همان یک ماه باعث مىشود که وضع خون اگر نامناسب باشد به تناسب آید و قند خون به میزان بهترى تنظیم گردد و چربى خون از میان برود و رسوبات میان رگها و معده تا اندازهاى کاهش یابد و در نتیجه سلامت لازم به بدن باز گردد و صحت و امنیت جسم تأمین شود، به این خاطر پیامبر اسلام در روایت بسیار مهمى فرمود:
صوُمُوا تَصِحُّوا «9»
. روزه بگیرید تا سلامت و صحت خود را باز یابید.
امروزه بسیارى از طبیبان براى علاج بیماران خود فرمان امساک از پرخورى و پیشه کردن کمخورى و پرهیز از غذاهاى چرب و متنوع و امتناع از خوردن چند نوع غذا را در یک وعده مىدهند.
روزهى تن و روح
از آنجا که قرآن مجید نتیجه و محصول روزه را تقوا، یعنى: مصونیت سازى براى سلامت عمل از محرمات، و سلامت اخلاق از رذایل مىداند و در آیهى حکم روزه مىفرماید:
«کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» «10».
روزه بر شما واجب شد چنان که بر گذشتگان از شما واجب شده بود تا به تقوا آراسته شوید.
باید این روزه فقط امساک از خوردن و آشامیدن و سر به زیر آب فرو بردن و باقى بر جنابت ماندن و سفر کردن نباشد، بلکه چنان که در معارف الهیه آمده است عبادتى است همراه با شرایط دیگر، که آن شرایط، شرایطى معنوى و سازنده و تربیت کنندهى انسان است.
پیامبر اسلام دربارهى روزهى عادى و غیر سازنده و روزهاى که قدرت تربیت انسان را ندارد مىفرماید:
رُبَّ صَائمٍ حَظُّهُ مِن صِیامِهِ الجُوعُ وَالعَطَشُ، وَرُبَّ قائمٍ حَظُّهُ مِن قِیامِهِ السَّهَرُ «11»
. چه بسا روزهدارى که بهرهاش از روزه فقط گرسنگى و تشنگى است، و چه بسا قیام کننده براى عبادت شبانه که بهرهاش از آن فقط بیدارى است!!
ولى دربارهى روزهى حقیقى و روزهى سازنده و تربیت کننده از اهل بیت علیهم السلام روایت شده که پیامبر به جابر بن عبداللَّه فرمود:
اى جابر! این ماه رمضان است، کسى که روزش را روزه بدارد و بخشى از شبش را به عبادت برخیزد و شکم و شهوت و زبانش را از حرام حفظ کند، از گناهانش مانند بیرون رفتن از ماه رمضان بیرون مىرود. جابر گفت: اى پیامبر خدا! چه نیکوست آنچه گفتى. فرمود: اى جابر! چه سخت است این شرایط؟! «12» از حضرت صدیقهى کبرى فاطمهى زهرا علیها السلام روایت شده است:
مَا یَصنَعُ الصائمُ بِصِیامِهِ إذَا لَم یَصُنْ لِسانُهُ وَسَمْعُهُ وَبَصَرَهُ وَجَوَارِحَهُ؟ «13»
روزهدار با روزهاش هنگامى که زبان و گوش و چشم و اعضاى دیگرش را از گناه حفظ ننموده چه مىکند؟
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم از حضرت حق روایت کرده است که خدا مىفرماید:
مَن لَم تَصُمْ جَوارِحُهُ عَنْ مَحَارِمِى فَلَا حَاجَةَ لِى فِى أن یَدَعَ طَعامَهُ وَشَرابَهُ مِن أجلِى «14»
. کسى که اعضا و جوارحش از محرماتِ من روزه نیست، مرا چه نیازى است که خوردن و آشامیدن را براى خاطر من ترک کند؟
حضرت على علیه السلام در روایاتى مىفرماید:
صِیامُ القَلبِ عَنِ الفِکرِ فِى الآثامِ، أفضلُ مِن صِیامِ البَطنِ عَن الطَّعامِ «15»
. روزهى دل از اندیشه در گناهان، برتر از روزهى شکم از خوراکىهاست.
صَوْمُ النَّفْسِ عَن لَذَّاتِ الدّنیَا أَنْفَعُ الصِّیامِ «16»
. روزهى نفس از لذتهاى دنیا، سودمندترین روزه است.
صَومُ الجَسَدِ، الإمساکُ عَنِ الأغذِیَةِ بِإرادَةٍ وَاختیارٍ خَوفاً مِن العِقابِ وَرَغْبَةً فِى الثَّوابِ وَالأجرِ.
روزهى بدن خوددارى از غذاها به اراده و اختیار است، براى ترس از عذاب و میل به پاداش.
صَومُ النَّفسِ، إمساکُ الحَواسِّ الخَمسِ عَن سَائِرِ المَآثِمِ وَخُلُوُّ القَلْبِ عَن جَمیعِ اسبابِ الشَّرّ «17»
. روزهى نفس خوددارى حواس پنج گانه از دیگر گناهان و خالى بودن دل از همهى سببهاى شرور است.
روزه سپر آتش
در حدیث معراج است که:
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم از حضرت حق پرسید: میراث روزه چیست؟ فرمود:
میراث روزه حکمت و میراث حکمت معرفت، و میراث معرفت یقین است. زمانى که عبد یقین کند باکى ندارد که چگونه صبح کند، به سختى و مشقت یا به آسانى و راحت؟ «18» چنین روزهاى به گفتهى پیامبر و اهل بیت علیهم السلام سپرى در برابر آتش دوزخ است:
الصوم جنّة من النار .
. روزه سپر آتش جهنم است.
چنین روزهدارى بویژه هنگام افطار دعایش به پیشگاه حق مورد پذیرش و قابل اجابت است.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- الدعوات: 74، حدیث 172؛ مستدرک الوسائل: 16/ 210، باب 1، حدیث 19621.
(2)- عیون اخبار الرضا: 2/ 36، باب 31، حدیث 89؛ میزان الحکمه: 1/ 158، الأکل، حدیث 598.
(3)- بحار الانوار: 69/ 199، باب 105، حدیث 29.
(4)- غرر الحکم: 360، الفصل الرابع، حدیث 8164؛ مستدرک الوسائل: 5/ 119، باب 34، حدیث 5478؛ میزان الحکمه: 1/ 156، الأکل، حدیث 584.
(5)- غرر الحکم: 320، الفصل السابع فى الجوع، حدیث 7401؛ میزان الحکمه: 1/ 156، الأکل، حدیث 576.
(6)- مجموعهى ورّام: 2/ 115، الجزء الثانى؛ میزان الحکمه: 1/ 156، الأکل، حدیث 581.
(7)- غرر الحکم: 211، قلة الکلام وآثارها، حدیث 4084؛ مستدرک الوسائل: 16/ 213، باب 1، حدیث 19634؛ میزان الحکمه: 1/ 156، الأکل، حدیث 582.
(8)- وسائل الشیعه: 24/ 241، باب 1، حدیث 30437؛ میزان الحکمه: 1/ 158، الأکل، حدیث 602.
(9)- دعوات راوندى: 76، حدیث 179؛ بحار الانوار: 93/ 255، باب 30، حدیث 33.
(10)- بقره (2): 183.
(11)- امالى طوسى: 166، المجلس السادس، حدیث 277؛ وسائل الشیعه: 1/ 72، باب 12، حدیث 162.
(12)- عن جابر، عن أبىجعفر علیه السلام قال: قال رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم لجابر بن عبد اللَّه: یا جابر! هذا شهر رمضان من صام نهاره وقام وردا من لیله وعف بطنه وفرجه وکف لسانه خرج من ذنوبه کخروجه من الشهر، فقال جابر: یا رسول اللَّه! ما أحسن هذا الحدیث، فقال رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم یا جابر وما أشد هذه الشروط.
کافى: 4/ 87، باب ادب الصائم، حدیث 2؛ مصباح المتهجد: 627.
(13)- دعائم الاسلام: 1/ 268، ذکر وجوب صوم شهر رمضان؛ بحار الانوار: 93/ 295، باب 36، حدیث 25؛ میزان الحکمه: 7/ 3214، الصوم، حدیث 10953.
(14)- میزان الحکمه: 7/ 3214، الصوم، حدیث 10957.
(15)- غرر الحکم: 176، الفصل الثانى فى الصوم، حدیث 3365؛ میزان الحکمه: 7/ 3212، الصوم، حدیث 10948.
(16)- غرر الحکم: 176، الفصل الثانى فى الصوم، حدیث 3364؛ میزان الحکمه: 7/ 3212، الصوم، حدیث 10950.
(17)- غرر الحکم: 176، الفصل الثانى فى الصوم، حدیث 3359 و 3362؛ میزان الحکمه: 7/ 3212، الصوم، حدیث 10951.
(18)- قال: یا رب! وما میراث الصوم؟ قال الصوم یورث الحکمة، والحکمة تورث المعرفة، والمعرفة تورث الیقین، فإذا استیقن العبد لا یبالی کیف أصبح بعسر أم بیسر.
ارشاد القلوب: 1/ 203، الباب الرابع و الخمسون؛ بحار الانوار: 74/ 27، باب 2، حدیث 6.
ماه خدا با برکت، رحمت ومغفرت الهی به بندگان خدا روی می آورد و همگان را به مهمانی خدافرامی خواند; ماهی که روزهایش بهترین روزها، شبهایش بهترین شبها و ساعتهایش بهترساعتهاست; (1) ماهی که در لحظه لحظه اش خدا جاری است و هرآنش سرمایه ای است که باید چون جان پاسش داشت و آن را براحتی از کف نداد.
مگر می توان غیر از ماه مبارک رمضان، ماهی را پیدا کرد که یک شب از شبهای آن ارزشی فزونتر ازهزار ماه داشته باشد؟ (2)
مگر می توان غیر از این ماه،ماهی را سراغ گرفت که در سرتاسرآن درهای بهشت بر روی مردمان گشوده و درهای دوزخ بر روی آنان بسته باشد؟ (3)
مگر می توان ماه دیگری را نشان داد که در آن نفس کشیدن حکم تسبیح و خوابیدن حکم عبادت داشته باشد؟(4)
پس بیایید قدر این ماه را بیشتربدانیم و پیش از آنکه لحظه های ارزشمندش سپری شود ازچشمه سار جوشان آن خود راسیراب کنیم.
رمضان، بهار قرآن و بهار دعا ومناجات به درگاه پروردگار بی نیازاست. در هیچ ماهی به اندازه ماه مبارک رمضان دعا، مناجات، ذکر ونمازهای مستحبی وارد نشده است.هر روز آن، دعایی خاص و هر شبش نماز و ذکری ویژه خود دارد.
اما رمضان، بهار انتظار نیزهست; چرا که در دعاها و مناجاتهای این ماه به همان اندازه که روح بندگی و تضرع به درگاه خداوند و طلب آمرزش و رستگاری از او موج می زند; روح انتظار و امید فرارسیدن دولت کریمه اهل بیت، علیهم السلام، نیز جاری است.
با بررسی اجمالی اعمال ماه مبارک رمضان روشن می شود که علاوه بر تضرع و بندگی در پیشگاه خالق هستی دو موضوع دیگر نیز درمجموع این اعمال مورد توجه جدی قرار گرفته است; که عبارتند از:1- نقش امام و حجت الهی در جهان هستی; 2- انتظار و آمادگی برای ظهور دولت کریمه اهل بیت،علیهم السلام.
در اینجا برای روشنتر شدن موضوع به برخی از دعاها ومناجاتهایی که این دو موضوع درآنها تجلی یافته است، اشاره می کنیم.
در اعتقاد شیعه امامت تنها به امور شرعی و اعتقادی مردم و یاحتی امور اجتماعی و سیاسی محدود نمی شود، بلکه امام به عنوان حجت خدا در عالم تکوین نیز نقش داشته و واسطه فیض الهی به بندگان است. به عبارت دیگر آنچه که خداوند در عالم هستی مقدر فرموده از مجرای امام و حجت عصر برمردم جاری و ساری می شود. و ازاین رو است که در زیارت جامعه کبیره، که از امام هادی، علیه السلام،نقل شده خطاب به ائمه معصومین، علیهم السلام، عرض می کنیم:
... بکم فتح الله و بک یختم، وبکم ینزل الغیث و بکم یمسک السماء ان تقع علی الارض الاباذنه و بکم ینفس الهم و یکشف الضر و... (5)
... خداوند، [هستی را] به وسیله شما آغاز کرد و به وسیله شما [نیز]به انجام می رساند. او به وسیله شماباران را نازل می کند و به وسیله شما،تا زمانی که خود اراده کند، آسمان رااز اینکه بر زمین فروافتد، نگاه می داردو هم به وسیله شما غم و اندوه رابرمی دارد و سختیها را برطرف می سازد.
و یا در زیارت مطلقه حضرت اباعبدالله، حسین بن علی،علیهماالسلام، که از امام صادق،علیه السلام، نقل شده، خطاب به آن وجود مقدس و دیگر ائمه هدی،علیهم السلام، می گوییم:
... ارادة الرب فی مقادیر اموره تهبط الیکم و تصدر من بیوتکم. (6)
اراده پروردگار در همه آنچه اومقدر داشته به شما محول شده و ازخانه های شما صادر می شود.
با توجه به این بینش و این اعتقادنسبت به امامان معصوم و حجتهای الهی، علیهم السلام، است که شب قدرمفهوم می یابد; شبی که فرشتگان وروح به اذن پرودگار خویش «کل امر» یا برنامه یک ساله جهان هستی را بر کسی که از سوی خداوند به ولایت برگزیده شده عرضه می دارند. چنانکه در روایتی که ازپیامبر اکرم، صلی الله علیه واله، نقل شده آمده است:
امنوا بلیلة القدر، فانه ینزل فیها امرالسنة و ان لذلک ولاة من بعدی علی بن ابی طالب و احدعشر من ولده. (7)
به شب قدر ایمان بیاورید همانا دراین شب امور یک سال (همه آنچه دریک سال واقع می شود) نازل می گردد وبرای این موضوع پس از من پیشوایانی وجود دارند که عبارتند از:علی بن ابی طالب و یازده تن از نوادگان او.
بنابراین، ماه مبارک رمضان که شب مقدس قدر را در خود جای داده است فرصت مناسبی است برای توجه دادن مردمان به جایگاه برجسته حجتهای الهی،علیهم السلام، به طور عام، و امام عصر و حجت زمان، علیهم السلام،به طور خاص، در عالم هستی ویادآوری وظیفه ای که آنان نسبت به این واسطه های فیض خداوندی دارند.
مرحوم مجلسی، قدس سره، دربیان اعمال ماه مبارک رمضان می گوید:
از جمله وظایفی که در هر شب (ماه رمضان) مقرر شده این است که بنده در آغاز هر دعای نیکو و در پایان هرعمل پسندیده آن کس را که جانشین خداوند، جل جلاله، در میان بندگان وسرزمینهای او می داند، یاد کند; زیراآن جانشین عهده دار همه نیازمندیهای روزه دار است; از خوراکی وآشامیدنی او گرفته تا همه آنچه که اودر نظر دارد; یعنی همه اسباب ووسایلی که در اختیار جانشین پروردگار بزرگ (رب الارباب) است.همچنین هر روزه دار وظیفه دارد که آن جانشین خدا را، به آنچه که شایسته مانند اوست، دعا کند; ومعتقد باشد که خداوند، جل جلاله، وجانشین او بر او منت گذاشته اند که چنین جایگاه و منزلتی را به اوبخشیده اند. (8)
مرحوم مجلسی پس از این عبارت روایتی را از «ابن ابی قره » نقل می کند که در آن به نقل از صالحین،علیهم السلام، چنین آمده است:
در شب بیست و سوم ماه رمضان،ایستاده و نشسته و در هر حالی که هستی، و همچنین در تمام این ماه و به هر صورت ممکن، بلکه در تمام مدت روزگارت، پس از بزرگداشت نام خدای تعالی و درود و صلوات برپیامبر و خاندان او بگو:
اللهم کن لولیک القائم بامرک،محمدبن الحسن المهدی علیه وعلی آبائه افضل الصلاة والسلام، فی هذه الساعة و فی کل ساعة، ولیا و حافظا و قائدا وناصرا و دلیلا و مؤیدا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیهاطولا و عرضا....
خداوندا، ولی و برپاکننده امرت،محمد، زاده حسن، مهدی را، که برترین درودها و سلامها بر او و پدرانش باد،در این ساعت و درهمه ساعتها،سرپرست، نگهدار، راهبر، یاور،راهنما و پشتیبان باش تا او را [نه ازسر زور بلکه] به اختیار [مردم] درزمین جایگاه بخشی و او را در درازا وپهنای زمین بهره ور و کامران سازی. (9)
با توجه به آنچه که گذشت برهمه ما لازم است که در فرصت به دست آمده در ماه مبارک رمضان ازیک سو به نقش و جایگاهی که حضرت بقیة الله الاعظم، ارواحنافداه،به عنوان حجت خدا و امام عصر درسراسر جهان هستی و در زندگی همه انسانها دارند، توجه کنیم و آن را بدرستی بشناسیم; و از سویی دیگر به وظیفه و تکلیفی که در برابرآن و جود مقدس که ولی نعمت همه ما و واسطه همه فیوضات الهی هستند بخوبی واقف شویم و بدانیم که همه نعمتها و برکتهای الهی به سبب وجود ایشان بر ما جاری شده و بنابراین بی توجهی و غفلت نسبت به آن حضرت، ناسپاسی وقدرناشناسی بزرگی است که خداوند بسادگی از آن نخواهدگذشت.
در تعدادی از دعاهایی که در ماه مبارک رمضان وارده شده موضوع انتظار و آمادگی برای ظهور موردتوجه قرار گرفته که در اینجا به برخی از آنها اشاره می کنیم:
یکی ازدعاهایی که خواندن آن در هر شب ماه رمضان سفارش شده، دعای افتتاح است. نکته قابل توجه در مورددعای مذکور این است که بیش از یک سوم آن به دعا برای گشایش وپیروزی قائم ال محمد، علیه السلام;درخواست ظهور دولت کریمه اهل بیت، علیهم السلام; و نجوای عاشقانه در فراغ ولی زمان و شکایت از غیبت و دوری او، اختصاص دارد.
در قسمتی از دعای افتتاح چنین می خوانیم:
اللهم و صل علی ولی امرک القائم المؤمل والعدل المنتظر وحفه بملائکتک المقربین و ایده بروح القدس یا رب العالمین;اللهم اجعله الداعی الی کتابک والقائم بدینک استخلفه فی الارض کما استخلفت الذین من قبله...
خدایا! بر ولی امرت، آن قیام کننده مورد آرزو و آن عدالت مورد انتظاردرود فرست و او را با فرشتگان مقربت در برگیر و با روح القدس یاری کن; ای پروردگار جهانیان. خدایا، او رافراخواننده به سوی کتابت وبرپاکننده دینت قرار ده و او را برروی زمین جانشین قرار ده، چنانکه کسانی را که پیش از او بودند جانشین قرار دادی...
و باز در همین دعا می خوانیم:
اللهم انا نرغب الیک فی دولة کریمة تعزبها الاسلام و اهله وتذل بها النفاق و اهله و تجعلنافیها من الدعاة الی طاعتک و القادة الی سبیلک و ترزقنا بها کرامة الدنیا و الاخرة... (10)
خدایا ما براستی آرزو داریم از تودولت بزرگمنشی را که به واسطه آن اسلام و اهل آن را عزیز گردانی و نفاق و اهل آن را خوار و ذلیل گردانی. و درآن دولت ما را از جمله کسانی قراردهی که به سوی طاعت تو فرامی خوانند و به راه تو راهبری می کنند. به واسطه آن دولت کرامت و بزرگواری را در دنیا و آخرت روزی ما قرار ده...
گفتنی است که این بخش از دعای افتتاح در دعای مفصلی که از امام صادق، علیه السلام، در هنگام دخول ماه مبارک رمضان وارد شده نیزآمده است. (11)
یکی دیگر از دعاهای ماه مبارک رمضان که مضمون انتظار وآمادگی برای ظهور در آن موج می زند دعایی است که مرحوم شیخ عباس قمی، قدس سره، در «مفاتیح الجنان » از آن به عنوان «دعای حج »یاد کرده است.
مرحوم کلینی، قدس سره، این دعا را از امام جعفر صادق،علیه السلام، نقل کرده و خواندن آن در همه ایام مبارک رمضان توصیه نموده است. در بخشی از این دعاچنین می خوانیم:
و اسئلک ان تجعل وفاتی قتلافی سبیلک تحت رایة نبیک مع اولیائک و اسئلک ان تقتل بی اعدائک و اعداء رسولک ... (12)
و از تو می خواهم که مرگ مراکشته شدن در راه خودت، زیر پرچم پیامبرت و همراه با بندگان خاص خود، قرار دهی، و از تو می خواهم که دشمنانت و دشمنان پیامبرت را به دست من نابود سازی...
چنانکه برخی مفسران کتاب «الکافی » گفته اند مراد از پرچم پیامبر، صلی الله علیه واله، در این دعاهمان پرچمی است که در حال حاضر در اختیار حضرت قائم،علیه السلام، است. این احتمال هم وجود دارد که چون پرچم پیامبر وپرچم قائم هر دو در حق بودن مشترکند از پرچم قائم به عنوان پرچم پیامبر یاد شده است. (13)
دعاهای دیگری نیز در این ماه وجود دارد که در آنها به نوعی به موضوع انتظار و آرزوی برپایی دولت کریمه اهل بیت، علیهم السلام،اشاره شده است. دولتی که در پناه آن همه فقرا بی نیاز می گردند، همه گرسنگان سیر می شوند; همه برهنگان پوشیده می شوند; همه بدهکاریها ادا می گردد; از همه گرفتاران رفع گرفتاری می شود وبالاخره همه امور مسلمانان اصلاح می گردد. امیدواریم که در فرصت دیگری بتوانیم با تفصیل بیشتری به بررسی این دعاها بپردازیم.
در پایان یادآوری می کنیم که یکی از نشانه های اصلی ظهور; یعنی ندای آسمانی نیز در ماه رمضان رخ می دهد. چنانکه در روایتی که از امام باقر، علیه السلام، نقل شده آمده است:
آن ندای آسمانی برنخواهد خاست مگر در ماه رمضان که ماه خداست. آن ندا از جبرییل است که خطاب به مردم سرداده می شود و نام قائم را در همه جا طنین انداز می سازد، تا آنجا که همه ساکنان زمین از شرق تا به غرب، آن ندا را خواهند شنید. از وحشت شنیدن آن ندا هرکس که در خواب فرورفته بیدار می شود و هر کس برپا ایستاده ناچار به نشستن می شود و هرکس برزمین نشسته، بناگاه از جای برمی خیزد. پس رحمت الهی برکسی باد که این ندا را بشنود و به آن پاسخ گوید. (14)
امید که خداوند به همه ما توفیق دهد که آن ندای آسمانی را درک کنیم و آن را چنانکه شایسته است پاسخ گوییم و در خیل یاران حضرت مهدی، علیه السلام، درآییم.ان شاءالله
پی نوشتها:
1. برگرفته از خطبه شعبانیه رسول اکرم،صلی الله علیه واله، ر.ک: المجلسی،محمدباقر، بحارالانوار، ج 93، ص 356. به نقل از: الصدوق، محمدبن علی بن الحسین،عیون احبارالرضا، علیه السلام، ج 1، ص 295.
2. ر.ک: سوره قدر (97)، آیه 3.
3 و 4. برگرفته از خطبه شعبانیه رسول اکرم، صلی الله علیه واله، ر.ک: المجلسی،محمدباقر، همان، ص 356 - 357.
5. ر.ک: قمی، شیخ عباس، مفاتیح الجنان،زیارت جامعه کبیره، به نقل از: الصدوق،محمدبن علی بن الحسین، همان.
6. ر.ک: قمی،شیخ عباس، همان، زیارت مطلقه امام حسین، علیه السلام، زیارت اول،به نقل از: الکلینی، محمدبن یعقوب، الکافی.
7. الکلینی، محمدبن یعقوب، همان، ج 1، ص 533، ح 12; المنیر، محمدبن محمدبن النعمان، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 345 - 346.
8. المجلسی، محمدباقر، همان، ج 94، ص 348- 349، به نقل از: ابن طاووس، السیدعلی،اقبال الاعمال، ص 86.
9. همان، ص 349; همچنین ر.ک: الکلینی،محمدبن یعقوب، همان، ج 4، کتاب الصیام،باب فی لیلة القدر، ص 162، ج 4. مرحوم کلینی این روایت را به نقل از محمدبن عیسی و او نیز با اسناد خود از صالحین،علیهم السلام، نقل کرده است. در این روایت دعای مزبور به این صورت آمده است:«اللهم کن لولیک فلان بن فلان فی هذه الساعة و فی کل ساعة ولیا و حافظا وناصرا و دلیلا و قاعدا و عونا [عینا] حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا».
10. قمی، شیخ عباس، همان.
11. ر.ک: المجلسی، محمدباقر، همان، ج 94،ص 332
12. الکلینی، محمدبن یعقوب، همان، ج 4،کتاب الصیام، باب مایقال فی مستقبل شهررمضان، ص 74، ح 6; همچنین ر.ک: قمی،شیخ عباس، مفاتیح الجنان.
13. ر.ک: همان
14. النعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبة، ص 245
ماه مبارک رمضان، ماه ضیافت الهی، ماه تنزیل قرآن و ریزش باران وحی و وزش نسیم مهر خداوندی یک بار دیگر با آمدنش دل های عاشق و خسته را غرق شادی و شعف کرد.
خداوند بزرگ، در این ماه با فراخوانی بندگان خویش بر خوان گسترده اش هیچ لطف و عنایتی را از آنان دریغ نفرموده و تمام برکات را در دسترس آنان قرار داده است.
در این ماه مبارک، درهای بهشت، باز و درهای جهنم، بسته شده است و شیاطین در زنجیرند و این الطاف، زمینة التفات و توجه بندگان را به ذات اقدس الهی فراهم و جان تشنه آنان را مهیای دریافت پیام های هدایت و سعادت کرده است.
ماه مبارک رمضان، ماه توبه و بازگشت به خداوند رؤوف و غفور و ماه تضرع و استغاثه و دعا و نیایش به درگاه پروردگار عالمیان است؛ ماهی که به فرمودة پیامبر گرامی اسلام صل الله علیه و آله و سلم:
دعای شما در این ماه مستجاب است[1]
یکی از دعا های این ماه دعای: «اللَّهُمَّ أَدْخِلْ عَلَی أَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُورَ...» است. در روایتی از نبی مکرم اسلام صل الله علیه و آله و سلم نقل شده است که آن حضرت فرمود:
هر کس این دعا را در ماه رمضان بعد از هر نماز واجب بخواند، حق تعالی گناهان او را تا روز قیامت بیامرزد.[2]
نکتة جالب و قابل توجه، این که با دقت و تأمل در بسیاری از روایات عصر ظهور متوجه خواهیم شد تمام این خواست ها و آرمان های والای انسانی و اهداف متعالی در این دعا، در دولت کریمة «قائم آل محمد علیه السلام » و آن عدل منتظر عجل الله تعالی فرجه الشریف تحقق خواهد یافت و جلوة تام و تمام هر چه در این دعای شریف آمده است ، در دولت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف جلوه گر خواهد شد؛ لذا مهمانان خدا در این موسم سرسبزی و خرمی دل ها، با زمزمة این دعا ظهور آن حجت خدا و خاتم اوصیاء عجل الله تعالی فرجه الشریف را از معبود خویش می طلبند. در این نوشتار، فرازهایی از این دعای شریف را با استناد به روایات و احادیث معصومان علیهم السلام تبیین می کنیم:
در اولین فراز این دعای شریف، از خداوند متعال می خواهیم: «خدایا! بر اهل قبور، نشاط و سرور عطا کن».
در کدامین روز، اهل قبور و مردگان، شادمان و مسرور خواهند شد و فرح و شادمانی به درون قبرها نیز نفوذ خواهد کرد؟
پاسخ، این است که این زمان، زمانی نخواهد بود، مگر آن هنگام که مهدی منتظر علیه السلام پرده از رخ بگشاید و با ظهورش همگان را- حتی مردگان داخل قبر را- شادمان کند.
امام صادق علیه السلام دربارة شادی و سرور مؤمنانی که سال های زیادی انتظار ظهور قائم را کشیده و از دنیا رفتند، می فرماید:
گویا می بینم قائم را بر پشت کوفه؛ در حالی که زره رسول الله صل الله علیه و آله و سلم را پوشیده... و در آن حال، هیچ مؤمنی در قبر نمی ماند مگر این که شادی و سرور در قبر او داخل می شود و این، در حالی است که آن ها در قبرها به دیدار هم می شتابند و قیام آن حضرت را به یکدیگر مژده می دهند. » [3]
آری در آن زمان است که در تمام عوالم- از فرشیان تا عرشیان و از پرندگان آسمانی تا ماهیانِ پهلو گرفته در قعر دریاها، از دل های خستة مظلومان بی پناه تا قبر منتظران چشم به راه- شادی و سرور بر پا خواهد شد.
در دومین فراز از این دعای شریف، از پروردگار عالمیان، این گونه می خواهیم: «خدایا! هر فقیر را بی نیاز کن».
ریشه کن شدن فقر و برپایی رفاه اقتصادی و رفع همه نیازها جز در سایة اکسیر عدالت ممکن نخواهد بود و با اجرای اصل عدالت اجتماعی و برپایی قسط قرآنی این مهم، امکان پذیر خواهد بود. فقر، میوة فاسد درخت بی عدالتی است و آن گاه که عدالت بر جامعه حاکم شود، فقر معنایی نخواهد داشت؛ همان طور که امام صادق علیه السلام دراین زمینه می فرماید:
... إِنَّ النَّاسَ یَسْتَغْنُونَ إِذَا عُدِلَ بَیْنَهُم ... ؛[4] مردمان بی نیاز می شوند آن گاه که عدالت، بینشان حکمفرما باشد.
روی همین اصل، در دولت عدل مهدوی، فقر ریشه کن خواهد شد و بی نیازی تمام جامعه را فرا خواهد گرفت و خداوند برکاتش را بر مردم فرو خواهد فرستاد.
پیامبر صل الله علیه و آله و سلم در این باره می فرماید:
در زمان مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ... مال همی خرمن شود هرکس نزد مهدی آید و بگوید: «به من مالی ده «مهدی بی درنگ بگوید: «بگیر».[5]
قطعاً تمام این بخشش های حضرت، نتیجة مساوات و عدلی است که او برقرار خواهد کرد و در نهایت، منجر به رفع فقر و بی نیازی در جامعه می شود.
«خدایا! هر گرسنه را سیر کن»
اگر او بیاید، گرسنگان، طعم تلخ گرسنگی را فراموش خواهند کرد و بینوایان، به نوایی می رسند و طعم غذا را به آنان می چشاند. امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید:
یلعق المساکین الزّبد...؛[6]
به بینوایان، طعم کره را می چشاند.
در عصری که ثروت، از دست طبقة خاص (ثروت اندوزان و غارتگران اموال عمومی) خارج شود و ثروت های جامعه در مسیر نیازهای عمومی آن مصرف شود، آیا می توان تصور کرد فردی گرسنه بماند؟ اگر جامعه به این مرحله از عدالت و کمال برسد، قطعاً نه گرسنه ای خواهد ماند، نه یک فرد نیازمند به صدقات.
خدایا برهنگان را بپوشان.
در دولتی کریمانه که رهبری بخشنده چون مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف داشته باشد، برهنگی از دامان جامعه رخت خواهد بست؛ زیرا:
مهدی، بخشنده ای است که مال را به وفور می بخشد.
یکون عطاؤه هنیئاً؛[8] عطایش گوارا می باشد.
«خداوندا! دین هر مدیونی را ادا کن».
او قرض مقروضان را ادا خواهد نمود و دین همة بدهکاران را ادا خواهد کرد. آن روز که او بیاید، بدهکاری نمی ماند مگر این که آن حضرت بدهی او را پرداخت می کتد تا آن جا که حتی اگر کسی کشته شود نیز بدهی اش را پرداخت خواهد کرد. امیر مؤمنان، علی علیه السلام در این باره می فرماید:
]در آن روز[ بدهکاری نمی ماند، مگر این که بدهی او پرداخت شود ]به وسیله حضرت[ مظلمه و حقی بر گردن کسی نمی ماند، جز این که به صاحب حق باز گردانده می شود. کسی کشته نمی شود، مگر این که دیة او را می پردازد و هیچ کسی به قتل نمی رسد، مگر این که بدهی های او را می پردازد و خانواده اش را چون دیگر افراد اداره می کند ] و نام خانواده اش را در بخش عطایا مقرر می نماید.[
«خدایا! هر گرفتاری را گشایش عطا کن»
او است که با عنایت خداوند قادر متعال، غم و اندوه را از دل های شیعیان رفع، و بلایا و گرفتاری ها را از جامعه- خصوصاً شیعیانش- دفع می کند. پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم در این زمینه می فرماید:
خداوند، به وسیله مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف از امت رفع گرفتاری می کند.
و در حدیث دیگری از آن حضرت نقل شده است:
به دست او ]مهدی[ خداوند، روزگار آزمندی و سختی و فشار را به سر می آورد.[10]
امام صادق علیه السلام نیز در این بارة می فرماید:
او برطرف کنندة رنج ها و اندوه ها از شیعیان است، بعد از اندوهی سخت و بلایی طولانی و ستمی جانکاه. خوشا به حال آنان که آن زمان را درک کنند! [11]
خود آن حضرت عجل الله تعالی فرجه الشریف می فرماید:
انا خاتم الاوصیاء و بی یدفع الله عن اهلی و شیعتی؛[12] من خاتم اوصیا هستم. خداوند، به وسیلة من، بلاها و گرفتاری ها را از خاندان و شیعیانم دفع می کند.
«خدایا! همة اسیران را آزاد فرما»
او است عدل منتظر که همة اسیران در بند، به دست او از قید اسارت آزاد می شوند و از همة گرفتاران، رفع گرفتاری می شود و هر تبعیدی و اسیر دور از وطن و خانواده، به آغوش میهن خویش و کانون گرم خانواده اش باز می گردد و حلاوت زندگی در پرتو عدل را در می یابد.
رسول گرامی اسلام صل الله علیه و آله و سلم از این مطلب خبر داده و فرمود:
خداوند، مردی از بهترین فرزندان و پاک ترین عترت من بر می انگیزد که سراپا عدل و برکت و پاکی است که... به وسیلة او همة اسیران اسلامی را هر کجا باشند، آزاد می سازد.[13]
«خداوندا! همة مفاسد امور مسلمین را اصلاح فرما».
با دست الهی آن مصلح کل، هر فساد و مفسدی از جامعه ریشه کن و بساط ظلم و ستم و بی عدالتی از جامعه برچیده خواهد شد. خداوند، به وسیلة او آتش فتنه ها را خاموش و عدالت و امنیت را بر تمام دنیا حاکم خواهد کرد. پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلممی فرماید:
لیصلح الأمة بعد فسادها؛[14]
خداوند، ]به وسیلة حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف [ این امت را پس از آن که تباه شده اند، اصلاح می کند.
«خداوندا! به همه بیماران شفا عنایت کن»
چون در روزگار حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف رشد علمی و فرهنگی در جامعه به اوج و تکامل می رسد و بهداشت و درمان در حد مطلوب آن وجود دارد، بیماری ها کاهش یافته و تعداد اندکی از مردم به بیماری دچار می شوند. افزون بر این که بسیاری از بیماران غیرقابل درمان با مدد الهی به دست آن حضرت بهبود می یابند؛ پس به جرأت می توان گفت در حکومت اوست که همة بیماران بهبود می یابند. امام حسین علیه السلام در این باره می فرماید:
و لایبقی علی وجه الأرض أعمی ولا مقعد ولا مبتلی الّا کشف الله عنه بلاءه بنا؛[15]
هیچ نابینا، زمین گیر و دردمندی بر روی زمین نمی ماند، مگر آن که خداوند، درد او را به وسیلة ما برطرف می سازد.
«خدایا! بد حالی ما را به نیکویی حال خودت تغییر ده»
چه روزی بدحالی ها به خوشحالی تبدیل خواهد شد؟ این سؤالی است که بسیاری از افراد، دنبال پاسخ آن هستند؛ ولی با رجوع به فطرت خدایی انسان، به این پاسخ خواهیم رسید. آن روزی بد حالی ها به خوشحالی مبدّل خواهد شد که ظلم و ستم، حرص و طمع، بغض و کینه از جامعه رخت بر بندد و اختلافات مرتفع شود؛ روزی که استبداد و استعمار ریشه کن شود؛ روزی که فقر و فساد و بی عدالتی از دامن جامعه زدوده شود؛ روزی که عدل و داد سراسر جهان را فراگیرد؛ روزی که صفا و صمیمیت و امنیت و آرامش بر جامعه حاکم شود؛ روزی که ندای توحید، همة جهان را فراگیرد و روزی که حقوق انسان ها محترم شمرد شود؛ روزی که انسان ها در پرتو تربیت الهی به مرحله رشد و کمال و فرزانگی علمی و اخلاقی برسند و ... همة این موارد و اصلاً تمام فضائل و کمالات، در دولت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف تجلی عینی پیدا خواهد کرد.
«خداوندا! تو بر هر چیز توانایی».
در آخرین فراز این دعای شریف، میهمانان خدا با اعتراف به قدرت لایزال الهی می گویند: «تو بر هر امر، قادر و توانایی» و ظهور موفور السرور آخرین حجت الهی، یوسف زهرا علیها السلام نیز به دست تو است.
مولود خجستة نیمة این ماه مبارک، امام حسن مجتبی علیه السلام نیز می فرماید:
پس خداوند با قدرت خود، او را در صورت جوانی که کمتر از چهل سال دارد، ظاهر می سازد، تا بدانند که خداوند بر هر کاری توانا است.[16]
آری؛ کنار رفتن پردة غیبت و ظاهرشدن آخرین ذخیرة الهی و آخرین خورشید عالمتاب آسمان ولایت و امامت به اذن و ارادة او است.[17] دعاهای ما نیز بی تأثیر نبوده و نیست؛ همان طور که خود آن وجود نازنین ما را به دعا برای تعجیل فرجش امر کرده است:
برای تعجیل فرج بسیار دعا کنید و خود حضرت نیز برای فرج دعا می کند.
محمد بن عثمان عمری، دومین سفیر آن حضرت نقل می کند:
آن حضرت را برای آخرین بار، در مکه کنار خانة خدا دیدم که دست به دعا برداشته و عرضه می دارد: «اللَّهُمَّ أَنْجِزْ لِی مَا وَعَدْتَنِی ؛[19] بار خدایا! آنچه به من وعده کرده ای، انجام ده».
لذا بر دلدادگان آن مهر تابان و آن پیدای پنهان، لازم است در این ماه بزرگ و ماه قبول دعاها، همواره بر این دعای شریف «اللهم کن لولیک الحجة ابن الحسن... » اصرار بورزند و ظهور حضرتش را خالصانه از خداوند متعال بخواهند.
پی نوشت ها:
[1]. عیون اخبار الرضا علیه السلام ج 1، ص230.
[2]. بلدالامین، ص 222 ؛ مصباحکفعمی، فصل 45، ص 617 .
[3]. کمال الدین، ج 2، ص 653.
[4]. کافی، ج 3، ص 568.
[5]. بحارالانوار، ج 15، ص 88.
[6]. الامام المهدی، ص 271.
[7]. امام باقر علیه السلام ، روزگار رهایی، ج 2، ص 598.
[8]. پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم، بحارالانوار، ج51، ص 82.
[9]. بحارالانوار، ج 51، ص 75؛ غیبت طوسی، ص 114.
[10]. بحارالانوار، ج 51، ص 75.
[11]. روزگار رهایی، ج 1، ص 381.
[12]. بحارالانوار، ج 53، ص 181.
[13]. الملاحم و الفتن، ص 108 به نقل از روزگار رهایی، ج 2، ص 650.
[14]. بحارالانوار، ج51، ص 83.
[15]. بحارالانوار، ج 53، ص 62.
[16]. کمال الدین، ج 1، ص 582.
[17]. امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف می فرماید: «فلا ظهور الا بعد اذن الله؛ ظهوری نیست مگر بعد از اذن الهی» بحارالانوار، ج 52، ص 175.
[18]. بحارالانوار، ج 53، ص 177.
[19]. همان، ج 51، ص 351 و ج 52، ص 30.
گزارش های گوناگونی از مظهریت اهل بیت (علیهم السلام) در صفات و فضیلت های پسندیده اخلاقی وارد شده است که حتی اگر این گزارش های روایی و تاریخی نبود، تنها گزارش قرآن از اعمال صالح و رفتارهای پسندیده آنان که تجلی و مظهر صفات و منش و خوی باطنی آنان است برای اثبات این مطلب کفایت می کرد. ازآن جایی که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و به تبع ایشان، اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) برای تکمیل مکارم اخلاقی آمده اند، در عمل چنان نشان می دهند که مردم بتوانند آنان را به عنوان الگوهای عملی بپذیرند و از منش و خلق و خوی ایشان پیروی نمایند.
گزارش های مختلف آیات قرآنی درباره ویژگی های منحصر به فرد اهل بیت (علیهم السلام) و احسان و ایثار آنان به گونه ای بوده است که خداوند سوره ای را به ایشان اختصاص می دهد. گزارش های روایی نیز در عمل بیانگر رفتارهایی است که بازتاب احسان و ایثار آنان می باشد.
بی گمان نام حسن برای امام مجتبی (علیه السّلام) نامی با مسمی برای حضرت بوده است و روایات و گزارش های تاریخی نشان می دهد که آن حضرت مصداق کامل ونمونه برتر در حسن و احسان بوده است
نویسنده مطلب حاضر با بهره گیری از آیات و روایات می کوشد تا نشان دهد امام حسن مجتبی (علیه السّلام) در احسان، نمونه کاملی بود که می بایست در زندگی از وی الگوبرداری کرد و برای دست یابی به مقام مخلصان و ابرار از شیوه و سلوک آن حضرت (علیه السّلام) سود جست. با هم آن رااز نظر می گذرانیم.
مقام محسنان در آیات قرآنی
اصطلاح احسان که برگرفته از حسن است در دو معنا به کار رفته است که نعمت بخشیدن به دیگری و نیز کار نیک انجام دادن می باشد. در بینش و فرهنگ اسلامی از جهاتی احسان برتر از عدالت شمرده شده است: زیرا عدالت آن است که انسان آنچه برعهده اوست انجام بدهد و آنچه سهم اوست بگیرد ولی احسان این است که بیش از آنچه وظیفه اوست انجام دهد و کمتر از آنچه حق اوست بگیرد.
اگر بخواهیم برای انسان دو بعد عقلانی و عاطفی در نظر بگیریم باید گفت که خاستگاه عدالت عقل است و بر این اساس حقوق همواره برپایه عدالت ریخته وطراحی می شود ولی خاستگاه احسان، احساسات و عواطف روحی پاک بشر است و آن چه آدمی را به احسان و ایثار سوق می دهد، عواطف پاک و سالم توست که اجازه می دهد تا از آن چه حق اوست بگذرد و راه عفو و گذشت را در پیش گیرد و یا بدان چه نیازمند است بگذرد و به دیگری ایثار کند و دیگری را بر خود مقدم دارد.
قرآن درباره ایثارگری مؤمنان می فرماید که آنان با آن که خود به چیزی نیازمند هستند ولی دیگری را بر خود مقدم می شمارند: و یوثرون علی انفسهم و لو کان بهم خصاصه (حشر آیه9) و یا درباره اقدام اهل بیت در مقدم داشتن اسیر و یتیم و مسکین می فرماید: و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا (انسان آیه8)
قرآن ریشه احسان و ایثار را در ایمان کامل شخص می شمارد. ایمانی که موجب می شود تا شخص تنها رضایت و خشنودی خدا را بجوید و تقرب به درگاه او را هدف خویش قرار دهد. (انسان آیات5تا 9)
کسی که در جست وجوی خشنودی الهی است، در جست وجوی محبت و عشق اوست تا مصداق «یحبهم و یحبونه» شود و از مقام حبی بهره مند گردد.
دستاوردها و آثار احسان
خداوند در آیه 207 بقره که گزارشی از ایثار حضرت امیرمؤمنان (علیه السّلام) در لیله المبیت است می فرماید: و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رئوف بالعباد. این بدان معناست که آن حضرت جانش را در طبق اخلاص گذاشت و در جست وجوی خشنودی خداوند در بستری خفت که چهل شمشیر آخته قریشان شبانه در تاریکی شب یکباره بر بدن فرود می آمد و او را به شهادت می رساند ولی از آن جایی که ایمان آن حضرت (علیه السّلام) کمال ایمانی بود و جز رضایت خداوند نمی جست تن به این شمشیرها داد و جان خود را در معرض خطر قرار داد.
تحلیل قرآن در این آیه به این که خداوند بر بندگانش رئوف و مهربان است نشان می دهد که حضرت به حکم رئوف بودن خداوند از مرگ حتمی و قطعی رهید و دیگر این که او از مقام رئوف بهره مند شد. مقام رئوف نسبت به بندگان خاص الخاص است و در حقیقت بهره مندی شخص از مهربانی و محبتی خاص است که شامل افراد ویژه و محبوب خداوند می شود.
به سخن دیگر رفتار بر خاسته از عواطف کامل و سالم امیرمؤمنان که ریشه در عقلانیت حبی دارد او را به سوئی می کشاند که از جان مایه گذارد و خود را برای خدا و رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و دین اسلام، قربانی کند. چنین عملی موجب واکنشی خاص از سوی خداوند می شود که قرآن از آن به رئوف بودن تعبیر می کند. بنابراین می توان گفت که ایثار، آثاری چون تقرب و رضای الهی همراه با مهربانی خاص و رأفت را به همراه خواهد داشت.
البته آثار مادی و معنوی دیگری چون رسیدن به مقام ابرار و محسنان و بهره مندی از بهشت خاص و رهایی از گرفتاری های دوزخی و عذاب های دنیوی و اخروی و مصون ماندن از سختی های قیامت و دیدار مسرورانه خدا و مانند آن را می توان بر شمرد که در آیات چندی از سوره اسراء بیان شده است.
خداوند در آیه 7 سوره اسراء بازگشت آثار احسان را پیش از آن که به شخص احسان شونده بداند به خود شخص می داند و می فرماید: ان احسنتم احسنتم لانفسکم؛ اگر نیکی و احسان کنید به خودتان احسان کردید؛ زیرا پیش از آن که دیگری از احسان شما بهره مند شود و روح و روان شما از آثار آن بهره مند شده و حتی در حوزه امور مادی این ایثارگر و نیکوکار است که پیش از احسان شونده بهره مند شده است.
شاید بتوان آرامش برخاسته از احسان گری (بقره آیه112) را از مهم ترین دستاوردهای احسان دانست که پیش از آن که شخص احسان شونده از احسان و نیکی شخص بهره مند شود.
خود شخص از نظر عاطفی و احساسی به آرامشی دست می یابد که برای او بسیار مهم است.
البته این آرامش اختصاص به دنیا ندارد و آرامشی پایدار در محسنان می باشد و آدمی را از هرگونه ترس از آینده و اندوه گذشته می رهاند و او با دلی آرام و قلبی مطمئن زندگی خویش را پیش می برد و به دیدار و لقای الهی می رود. (همان)
بهره مندی از امدادهای غیبی و خاص خداوند (نحل آیه 128 و عنکبوت آیه 69) اجابت دعا و مستجاب الدعوه شدن (آل عمران آیات 147 و 148)، محبوبیت در نزد خداوند (بقره آیه 195 و نیز آل عمران آیات 134 و 138 و مائده آیات 13 و 93)؛ سعادت دنیوی (آل عمران آیه 148 و نحل آیه 30 و زمر آیه 30)، دست یابی به مقام عصمت و عفت (یوسف آیه 23)، فرجام نیک و سعادت مند اخروی (لقمان آیه 22)، اتمام نعمت های خاص و عام نسبت به احسان کننده (انعام آیه 154)، بخشش همه گناهان ریز و درشت (هود آیه 114 و نمل آیه 11 و زمر آیات 34 و 35) و نیز دست یابی به راهی مطمئن و ریسمان استوار الهی (لقمان آیه 22) از جمله دستاوردهای احسانی است که آدمی انجام می دهد و به شکل خوی و منش خویش درمی آورد.
مصادیق احسان
هر چند که قرآن برای احسان، مصادیق بسیاری را برشمرده که می توان به اموری چون اجتناب و دوری از فساد و افساد (اعراف آیه 56)، پرهیز از فحشا (نجم آیه 31 و 33) و گناهان کبیره (همان)، انجام استغفار و توبه (ذاریات آیات 16 و 18)، امیدواری به خداوند (مائده آیه 84 و 85)، تهجد و نماز شب (ذاریات آیات 16 و 17)، جهاد در راه خدا (توبه آیه 120 و عنکبوت آیه 69)، تواضع (مائده آیه 82 و 85)، تقوا (یوسف آیه 90 و زمر آیات 33 و 34) اشاره کرد ولی به نظر می رسد که مصداق بارز و ظاهر آن اموری است که ارتباط تنگاتنگی با کمک های مالی و دنیوی به دیگران دارد.
از این رو قرآن پرداخت زکات که امری مالی و کمک به دیگری در حوزه امور اقتصادی و دستگیری بینوایان و فقیران است (لقمان آیه 3 و 4) و تأمین محرومان و قرار دادن برای محرومان و سائلان حقی (ذاریات آیه 16 و 19) و انفاق در راه خدا در حال توانگردی و حتی تنگ دستی (آل عمران آیه 134) به ویژه کمک مالی به خویشاوندان و مانند آن را به عنوان مصادیق آشکار و ظاهر احسان برشمرده است.
به سخن دیگر هرگونه خیرخواهی و کمک به دیگران (توبه آیه 91) و حتی پرداخت کالا و هدیه مناسب به کسانی که به عللی در زندگی شکست خورده اند (بقره آیه 236) و فرو بردن خشم در هنگامی که به عللی چیزی از انسان به دست دیگری از میان می رود و خسارتی وارد می شود (آل عمران آیه 134) از مصادیق مهم و آشکار احسان در حوزه مسائل اجتماعی و روابط انسانی است.
امام حسن (علیه السّلام) اسوه احسان
اگر به زندگی امام حسن مجتبی (علیه السّلام) براساس گزارش های قرآنی و روایی و تاریخی نگاه گذرا شود به خوبی می توان دریافت که آن امام همام (علیه السّلام) الگوی کامل احسان بوده است.
خداوند در سوره انسان (هل اتی) گزارشی کامل از احسان و ایثارگری امام و خانواده آن حضرت (علیه السّلام) از پدر و مادر و برادر و خواهر بیان می کند.
آن حضرت (علیه السّلام) در خردسالی در زمانی که هر کودکی برای امور کوچک و جزیی گریه می کند و در برابر غذا و گرسنگی بی تابی می کند، نه تنها یک شبانه روز بلکه سه شبانه روز از غذای خویش می گذرد و همانند برادر خردسالش آن را به افراد فقیر و یتیم و اسیر می دهد. (انسان آیه8)
این خصوصیت و منش اخلاقی که در کنف تربیت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امیرمؤمنان علی (علیه السّلام) و فاطمه (سلام الله علیها) پدید آمده بود، موجب شد که وی تا آخر عمر به عنوان یکی از محسنان و نیکوکاران روزگار مطرح باشد.
در روایات بسیاری از احسان و ایثارگری امام سخن به میان آمده است. در کتاب ارزشمند «الحیاه” که با ترجمه احمد آرام منتشر شده آمده است که امام حسن مجتبی «ع»، دو بار از همه مال خود دست کشید، و سه بار اموالش را در راه خدا تقسیم کرد، حتی کفشی را می بخشید و کفشی دیگر را نگاه می داشت (ج3، 301، ص299)
این که حضرت دو بار همه دارایی و ثروت خویش را میان خود و فقیران تقسیم کرد عملی است که از بسیاری برنمی آید و کم تر کسی به خود چنین جرأت می دهد که از آن همه اندوخته ها و مالی که به سختی و زحمت از راه کشاورزی و جهاد و تجارت به دست آورده دست بکشد و به دیگران بخشد. تنها خاندان اهل بیت (علیهم السلام) و پیروان صدیق ایشان هستند که از چنین منش و خلق و خویی بهره مند می باشند.
آن حضرت خود چنان بود که با عمل و گفتار دیگران را به احسان دعوت می کرد و می فرمود: تمام کردن احسان از آغاز کردن آن بهتر است.
چنان که از آن حضرت نقل کرده اند که می فرمود: هرکس احسان های خود را به زبان آورد بخشندگی خود را تباه کرده است. و یا می فرمود: احسان آن است که تأخیری در پیش و منتهی در پس نداشته باشد.
در روایات آمده است که مردی خدمت امام حسن (علیه السّلام) آمد و عرض کرد: ای فرزند امیرالمؤمنین به حق آن خدایی که نعمت بسیار بر شما کرامت فرموده تو را قسم می دهم که به فریاد من برسی و مرا از دشمنی که حرمت پیران را نگه نمی دارد و به کودکان و نوجوانان رحم نمی کند، نجات دهی.
امام پرسید: دشمن تو کیست تا از او دادخواهی کنم؟
آن مرد گفت: فقر است.
امام به خادم خود دستور داد: «هر چه مال در نزد تو هست به او بده».
او پنج هزار درهم حاضر کرد و به او داد.
امام (علیه السّلام) رو به مرد فقیر کرد و گفت: «تو را به خداوند متعال قسم می دهم که هر وقت این دشمن بر تو رو آورد شکایتش را نزد من بیاور تا از تو دفع شر کنم».
احسان و ایثار امام تنها در مال و اموال نبود بلکه هم چنان که در قرآن آمده، در برابر اعمال دیگران که خشم را به دنبال می آورد روش کظم الغیظ را پیش می گرفت (آل عمران آیه 134) و با عفو و گذشت احسان می نمود. چنان که در روایات آمده روزی امام (علیه السّلام) از راهی عبور می کرد مردی از اهل شام با آن حضرت روبرو شد و بدون مقدمه شروع به ناسزا گفتن نسبت به ایشان کرد. حضرت هیچ عکس العملی نشان نداد.
وقتی آن مرد از ناسزا گفتن باز ایستاد، امام به او نزدیک تر شد و با تبسم به او سلام کرد. آن گاه فرمود: «اگر اجازه بدهید حاضرم به شما کمک کنم. اگر چیزی لازم داری آن را برایت فراهم کنم یا اگر راه را گم کرده ای آن را به تو نشان دهم و اگر گرسنه ای ترا سیر کنم، اگر فقیری بی نیازت سازم. به هر حال اگر حاجتمندی حاضرم در برآوردن حاجت تو بکوشم».
چون مرد شامی این رفتار را از امام حسن دید، ناگهان به گریه افتاد و گفت: «اشهد انک خلیفه الله فی ارضه؛ گواهی می دهم که تو خلیفه خدا در روی زمین هستی».
در تاریخ آمده است که حسن بن علی (علیه السّلام) پس از جد بزرگوارش پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و پدر گرامی اش علی بن ابیطالب (علیه السّلام) از همه مردم زاهدتر بود.
شخصی به نام مدرک بن زیاد می گوید: روزی در یکی از باغ های ابن عباس بودیم. غذای مناسبی آوردند. امام حسن دستور دادند که کارگران و خدمت گزاران را جمع کنند و آن غذای خوب را به آنها بدهند.
مدرک می گوید: خود امام لب به آن غذا نزد و مشغول خوردن نان با قدری نمک شد.
وقتی به آن حضرت گفته شد شما چرا از آن غذای خوب میل نمی کنید، در جواب فرمودند: «ان ذاک الطعام احب عندی؛ این خوراک را بیشتر دوست دارم».
نگاهی گذرا به فرازهای زندگی آن حضرت
پیشوای دوم جهان تشیع در نیمه ماه رمضان سال سوم هجرت در شهر مدینه دیده به جهان گشود.
حسن بن علی (علیه السّلام) از دوران جد بزرگوارش چند سال را بیشتر درک نکرد؛ زیرا او تقریبا هفت سال بیش نداشت که پیامبر اسلام بدرود زندگی گفت.
پس از درگذشت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تقریبا سی سال در کنار پدرش امیرمؤمنان (علیه السّلام) قرار داشت و پس از شهادت علی (علیه السّلام) شش ماه بر مسلمین خلافت کرد. آن امام والامقام در طول عمر مبارک خود دوبار تمام ثروت و دارایی خویش را در راه خدا بخشید و سه بار تمام اموال خود را وقف کرد.
به گفته مورخان، امام حسن مجتبی (علیه السّلام)، فردی شجاع، دلیر و مبارز بود و در غالب جنگ هایی که امام علی (علیه السّلام) حضور داشتند آن حضرت نیز حضور داشت.
امام حسن (علیه السّلام) مسئولیت امامت و رهبری شیعیان را در فضایی نابسامان به عهده گرفت. در این زمان امام (علیه السّلام) در برابر مکر معاویه قرار گرفت و ناچار شد صلح کند.
بی شک ارزش صلح امام حسن (علیه السّلام)، با توجه به شرایط زمانی و مکانی خاص خود، کمتر از جنگ و شهادت امام حسین (علیه السّلام) نبود. خیانت طرفداران ایشان، تهدید و تطمیع های معاویه و نهایتا تشکیل مثلث زر و زور و تزویر باعث بروز وقایعی شد که امام (علیه السّلام) را مجبور به امضای صلحنامه با معاویه کرد. در این شرایط امام مجتبی (علیه السّلام) منطقا و قاعدتا نمی توانست وارد مبارزه با معاویه گردد تا اینکه ایشان ناچار به پذیرش صلح تحمیلی شد.
براساس این صلحنامه، حکومت به این شرط که به کتاب خدا و سنت رسول او و سیره خلفای صالح، عمل کند به معاویه سپرده می شود. در ضمن، پس از معاویه خلافت به امام حسن (علیه السّلام) واگذار می گردید. همچنین معاویه براساس این صلحنامه ملزم شد که دشنام دهی به امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) و بد گفتن از ایشان در منابر را ممنوع سازد. در امان بودن یاران امام علی (علیه السّلام) عدم تعرض به آنان و محفوظ ماندن جان و مال و فرزند و ناموس شان از هر گزندی از دیگر مفاد این صلحنامه به شمار می رفت.
بی تردید می توان گفت صلح امام حسن (علیه السّلام)، چهره واقعی معاویه را آشکار ساخت و دستگاه جور او را به مردم شناساند. از این رو معاویه درصدد حذف فیزیکی امام برآمد و سرانجام، نقشه کشتن او را طراحی کرد.
امام حسن (علیه السّلام) در سال پنجاه هجری، به وسیله زهری که همسرش جعده به دستور معاویه به او خوراند، در 48 سالگی به شهادت رسید. مزار شریفش در قبرستان بقیع، در کنار سه امام معصوم دیگر است.
مسأله پذیرش صلح امری بود که پیشوای دوم معصوم، حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام هیچ گریزی از آن نداشت.(1) در مقابل این رفتارِ امام علیه السلام، موضع گیری های متفاوتی به وجود آمد. در این میان عده ای از یارانِ ایشان، او را متهم به کوتاهی در امر خلافت و واگذاری آن به معاویه می کنند. اما شواهد تاریخی گواهی بر بطلان این نظر می دهد. چرا که رفتار امام علیه السلام در برهه های گوناگون زندگی خود، گواه بر شجاعت آن امام همام است.
از سستی مردم تا غربت امیر
شرایط حاکم بر زمان امامت حضرت حسن بی علی علیهما السلام، نشان می دهد که راهی جز پذیرش صلح نبود. حکومت امیرالمومنین علی علیه السلام در رمضان سال 40 به پایان رسید.(2) این حکومت چهار سال و ده ماهه، به سبب اصرار امام علیه السلام در اجرای دستورهای خداوند و احیای سنت های نبوی با مخالفت های زیادی همراه گشت. تا جایی که بخش عمده ای از این دوران به جنگ گذشت. این جنگ های پی در پی و بعضا طولانی، سپاه امام علیه السلام را خسته و فرسوده کرده بود. از طرف دیگر انشقاق در جبهه یاران امام علیه -السلام در ماجرای حکمیت، خود علت دیگری در سستی و تعلل مردم کوفه شد. این کوتاهی مردم کوفه تا آنجا ادامه یافت که امام علی علیه السلام در آخرین روزهای زندگی خود، از خدا می خواهد مردمی بهتر از اینان به او بدهد و حاکمی بدتر از او نصیب این مردم کند. (3)
امام و جام زهری که از دست بی بصیرتان نوشید
بعد از شهادت امیرالمومنین علیه السلام، ضربه دیگری بر پیکره این سپاه فرسوده وارد می شود. با این حال بعد از بیعت مردم کوفه با فرزندش امام حسن علیه السلام، امام دوم شیعیان پیگیر تلاش پدر برای تشکیل سپاهی جهت دفع تهاجم معاویه می شود. در نهایت، او موفق می شود تا سپاه را تشکیل داده و از کوفه خارج کند.(4) اما اتفاقاتی که در مدائن برای امام علیه السلام و پیش قراولان لشکر او پیش می آید،(5) حسن بن علی علیه السلام را به این نتیجه می رساند که این لشکر توانایی جنگ با معاویه را ندارد. همچنین این اتفاقات نشان داد که یاران حضرت، بصیرت و فهم درستی ندارند و معاویه و مشاور حیله گر او عمرو بن عاص با استفاده از این بی بصیرتی خواهند توانست حقایق را واژگون جلوه داده و مسئولیت کشته شدن مسلمانان را به امام حسن علیه السلام متوجه کنند تا جایی که یاران خود حضرت علیه او بشورند. از این روست که امام علیه السلام در مقابل خود راهی جز صلح نمی بیند و سرانجام به علت سستی و بی بصیرتی یاران خود، جام زهر را نوشیده و حکومت را به معاویه ملعون تسلیم می کند.
آنچه سبب نوشیدن جام زهر توسط امام دوم شیعیان گردید، سستی مردم کوفه و بی بصیرتی یاران او بود. اما حسن بن علی علیهما السلام، همواره در کمال شجاعت و درایت، سعی در حفظ حکومت کرد و تنها هنگامی تن به پذیرش صلح داد که راهی جز آن در مقابل خود نمی یافت
بعد از این واقعه، گروهی از یاران حضرت، او را متهم به ضعف و سستی نموده و عباراتی تند علیه ایشان به کار می برند. عباراتی همچون «یا عار المومنین»(6) و «یا مسوّد وجوه المومنین»(7) از این قبیل است. در یکی از صحنه های تلخی که تاریخ برای ما به یادگار آورده است، یکی از بزرگان کوفه به نام سفیان بن اللیل، ایشان را «یا مذّل المومنین» خطاب می کند. حضرت در جواب او می فرماید: ای سفیان! من مایه ننگ مومنین نیستم، بلکه نخواستم برای به دست آوردن حکومتی، خون مومنان را بریزم.(8) در حالی که از گفتگوی او و امام علیه -السلام، معلوم است که به خوبی معاویه را شناخته و می داند که خلافت حق حسن بن علی علیهما السلام است. با این حال توان درک مقام عصمت امام را نداشته و آن حضرت را با چنین عنوانی خطاب می نماید.
شجاعتی تمام قد در برابر باطل
این در حالی است که شواهد تاریخی علیه این باور است. این شواهد را در دو دسته قبل و بعد از صلح می توان جای داد. حضور در نبرد با لشکریان سایر کشورها در زمان خلیفه دوم،(9) از جمله شواهد قبل از صلح است که شجاعت این امام را بیان می کند. همچنین دفاع آن حضرت در سن جوانی از خلیفه سوم در مقابل مردمی خشمگین که قصد کشتن او را دارند، کاری خطرناک است که فرزند علی علیه السلام و معدودی دیگر آن را عهده دار شده اند.(10) در دوران خلافت پدر نیز، صحنه های جنگ جمل از جمله شواهد تاریخی است که به خوبی گواهی بر شجاعت آن حضرت می دهد.(11)
اما بعد از صلح صحنه هایی روشن تر و واضح تر از شجاعت پسر پیامبر صلی الله علیه و آله به تصویر کشیده می شود. لحظاتی پس از صلح، معاویه به پیشنهاد عمرو بن عاص و به غرض نشان دادن ضعف فرزند رسول اکرم صلی الله علیه و آله، به ایشان می گوید در فضیلت ما سخن بگو. اما پاسخ امام چنان کوبنده و سرسختانه است که معاویه ناچار می ¬شود صحبت او را قطع نماید. و سپس به سرزنش عمرو بن عاص به خاطر این پیشنهاد می پردازد.(12)
عده ای از یارانِ ایشان، او را متهم به کوتاهی در امر خلافت و واگذاری آن به معاویه می کنند. اما شواهد تاریخی گواهی بر بطلان این نظر می دهد. چرا که رفتار امام علیه السلام در برهه های گوناگون زندگی خود، گواه بر شجاعت آن امام همام است
در مورد دیگری که آن مورد نیز با فاصله اندکی از صلح، رخ می دهد، خوارج به جنگ با سپاه معاویه می پردازند. شکست بخشی از سپاه معاویه از خوارج سبب می شود تا فرزند ابوسفیان ملعون، در نامه ای پسر پیامبر صلی الله علیه و آله را به جنگ با خوارج امر کند. پاسخ حضرت حسن بن علی علیهما السلام به این نامه اینگونه است:
«اگر قرار بود با کسی از اهل قبله بجنگم، باید اول از همه با خود تو می جنگیدم. من تو را رها کردم تا جان امت را حفظ نمایم».(13)
در این نامه نیز شجاعت امام حسن علیه السلام به وضوح نمایان است.
زندگیِ سراسر افتخار سبط اکبر
از مجموع آنچه تاریخ از صحنه های زندگی سبط اکبر پیامبر صلی الله علیه و آله ترسیم می کند –چه وقایع قبل از صلح و چه وقایع بعد از آن-، معلوم می شود که آن بزرگوار حتی لحظه ای در مقابله با معاویه -که دشمن اساس دین است-، نه کوتاهی کرده است و نه دچار ترس شده است. بلکه آنچه سبب نوشیدن جام زهر توسط امام دوم شیعیان گردید، سستی مردم کوفه و بی بصیرتی یاران او بود. اما حسن بن علی علیهما السلام، همواره در کمال شجاعت و درایت، سعی در حفظ حکومت کرد و تنها هنگامی تن به پذیرش صلح داد که راهی جز آن در مقابل خود نمی یافت.
پی نوشت:
1. انسان 250 ساله، مقام معظم رهبری، مرکز صهبا، صفحه117
2. تاریخ یعقوبی، یعقوبی، نسخه المکتبة الشاملة ویرایش دوم، جلد1، صفحه 193.
3. الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، انتشارات دار صادر (بیروت)، جلد3، صفحه 388.
4. همان، صفحه 404.
5. همان.
6. الاصابة فی تمییز الصحابة، ابن حجر عسقلانی، انتشارات دار الجیل (بیروت)، جلد2، صفحه72.
7. اسد الغابة فی معرفة الصحابه، این اثیر، انتشارات دار احیاء التراث العربی (بیروت) جلد2، صفحه20.
8. الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، جلد1، صفحه 114 و مقاتل الطالبین، جلد1، صفحه 18.
9. تاریخ الاسلام، ذهبی، نسخه مکتبة الشاملة، جلد1، صحفه 429.
10. الکامل فی التاریخ، همان، صفحه172.
11. الکامل فی التاریخ، همان، صفحه 227 تا 232.
12. اسد الغابة، همان، صفحه20 و 21.
13. الکامل فی التاریخ، همان، صفحه409
شیخ بهائى (رضواناللهعلیه) در کشکول ذکر نموده که مرگ شخصى از ثروتمندان فرا رسید، در حال احتضار به او شهادتین تلقین کردند، او در عوض، این شعر را خواند:
یا رُبَّ قائِلَةٍ وَ قَدْ تَعِبَتْ
أینَ الطَّریقُ اِلى? حَمّامِ مَنْجابٍ
و سبب خواندن شعر به جای شهادتین آن بود که روزى زن عفیفه خوش صورتى از منزل خود در آمد که به حمامِ معروف "منجاب" برود.
پس راه حمام را پیدا نکرد و از راه رفتن خسته شد، مردى را بر درِ منزلى دید از او پرسید که حمام منجاب کجا است؟
او اشاره کرد به منزل خود و گفت حمّام این است. آن زن به خیال حمام داخل خانه آن مرد شد. آن مرد فوراً در را بر روى او بست و خواست که با او زنا کند.
آن زن بیچاره دانست که گرفتار شده و چاره ندارد جز آنکه به تدبیر، خود را از چنگ او خلاص کند. لاجرم اظهار کرد کمال رغبت و شادی خود را به این کار و آنکه من چون بدنم کثیف و بدبوست که مى خواستم به حمام بروم ، خوب است که یک مقدار عطر و بوى خوش براى من بگیرى که من خود را براى تو خوشبو کنم و قدرى هم غذا بگیرى که با هم بخوریم ، و زود بیا که من مشتاق تو هستم.
آن مرد چون کثرت رغبت آن زن را به خود دید مطمئن شد. او را در خانه گذاشت و براى گرفتن عطر و غذا از خانه بیرون رفت . چون آن مرد پا از خانه بیرون گذاشت آن زن از خانه بیرون رفت و خود را خلاص کرد. چون مرد برگشت زن را ندید و به جز حسرت چیزى عایدش نشد.
الحال که آن مرد در حال احتضار است در فکر آن زن افتاده و قصه آن روز را در شعر عوض کلمه شهادت مى خواند.
اى برادر در این حکایت تأمّل کن و ببین چگونه اراده یک گناه این مرد را به هنگام مرگ، از شهادتین منع کرد در حالى که کارى جز قصد زنا به آن زن نداشت.
منازل الآخره؛ حاج شیخ عباس قمی
مىگویند: زنى کور همه شب تا وقت سحر براى عبادت بیدار بود. چون سحر مىرسید، با صدایى حزین مىگفت: الهى! بندگانت شب را گذراندند و به رحمت و فضل و مغفرتت سبقت گرفتند، تو را به تو مىخوانم نه به غیر تو، مرا در گروه سبقت گیرندگان به رحمتت قرار ده، مقامم را در بهشت در زمره مقرّبین بالا بر، به بندگان شایسته ات ملحقم کن، تو ارحم الراحمین واعظم العظماء و اکرم الکرمایى، اى کریم! آن گاه به حالت سجده بر زمین مىافتاد که صداى افتادنش شنیده مىشد سپس تا طلوع فجر در گریه و مناجات بود
متأسفانه آیین مقدس اسلام نیز، از مفاسد ننگین آن مبارزات، مانند سایر ادیان، در امان نماند.
انسانِ عجول، قضاوت خود را درباره دین به طور فراگیر و وسیع پیاده کرد، تا جایى که اصولًا به انکار دین برخاست و راه آن را با علم جدا دانست؛ ولى پس از چند قرن، به اشتباه عظیم خود پى برد، در شرق، کتابهاى زیادى در رفع این تهمت از دامن اسلام نوشته شد، در غرب اعترافات و اقرارهاى عجیبى در حق اسلام کردند،ولى دیر شده بود و از این توبه و برگشت کمتر توانستند نتیجه بگیرند؛ زیرا مردم جهان به سوى بىدینى و لامذهبى گرائیده و اصولًا دین را مخالف زندگى و مانع ترقى و خوشبختى خود مىدانستند؛ به طورى که گویى اراده برگشت به حق را براى ابد ندارند!!
آرى! آنان که مىگویند: دین مانع ترقى است، گفتارشان محصول مبارزات کلیسا علیه علم و دانش در قرون وسطى است.
این عقیده نسبت به ادیان تحریف شدهاى چون «یهودیت» و «مسیحیت» کاملًا به جا و صحیح است؛ اما چه ربطى به آیین اسلام، که ترقى دهنده بشر به روى تمام کمالات است، دارد.
قطرهاى از دریا
حضرت امام صادق علیه السلام مىفرماید: پدرم از پدرش نقل مىکرد که حسن بن على بن ابى طالب در زمان خودش عابدترین و زاهدترین و برترین مردم بود. هنگامى که به حج مىرفت پیاده مىرفت و چه بسا با پاى برهنه به سوى حرم امن حرکت مىکرد.
هنگامى که یاد مرگ و قبر و برانگیخته شدن در قیامت و عبور بر صراط مىافتاد، گریه مىکرد و چون یاد عرضه شدن بر خدا مىکرد، فریادى مىکشید و غش مىنمود و هنگامى که در نماز قرار مىگرفت گوشت بدنش در پیشگاه خدا مىلرزید و زمانى که یاد بهشت و دوزخ مىکرد چون مار گزیده به خود مىپیچید و از خدا درخواست بهشت مىنمود و از دوزخ به حق پناه مىبرد «1».
کمک و بخشش
حضرت امام صادق علیه السلام مىفرماید: مردى به عثمان بن عفان در حالى که در مسجد نشسته بود گذشت، از او درخواست کمک کرد. به دستور عثمان، پنج درهم به او پرداختند، مرد به عثمان گفت: مرا به جایى که دردم را دوا کنند راهنمایى کن، عثمان گفت: نزد آن جوانمردان که آنان را مىبینى برو و با دستش اشاره به ناحیه اى از مسجد کرد که حضرت امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام و عبداللّه بن جعفر در آن قرار داشتند.
آن مرد به سوى آنان رفته، سلام کرد و از آنان درخواست کمک نمود.
امام حسن علیه السلام به او فرمود: سؤال از دیگران جز در سه مورد جایز نیست یا براى دیهاى که دل سوختگى دارد، یا وامى که دل شکستگى آرد، یا فقرى که غیر قابل تحمل است؛ تو دچار کدام یک از این سه موردى؟
گفت: دچار یکى از آنها هستم. امام مجتبى علیه السلام فرمان داد پنجاه دینار به او بپردازند و حضرت امام حسین علیه السلام دستور به چهل و نه دینار داد و عبداللّه بن جعفر فرمان به چهل و هشت دینار.
آن مرد پس از دریافت دینارها برگشت و بر عثمان گذر کرد، عثمان گفت:
چه کردى؟ مرد گفت: بر تو گذشتم، جهت کمک به من به پنج دینار فرمان دادى و چیزى هم از من نپرسیدى ولى آن بزرگوارى که گیسویى پرپشت دارد چیزهایى را از من پرسید و پنجاه دینار به من عطا کرد و دومى آنان چهل و نه دینار و سومى چهل و هشت دینار؛ عثمان گفت: چه کسى براى دواى درد تو مانند این جوانمردان است؟ اینان دانش و آگاهى را به خود اختصاص دادهاند و خیر و حکمت را در خود جمع کردهاند «2».
فروتنى شگفت
فروتنى حضرت امام حسن علیه السلام و تواضع آن انسان الهى چنان بود که:
روزى بر گروهى تهیدست مىگذشت و آنان پارههاى نان را بر زمین نهاده، روى زمین نشسته بودند و مىخوردند، چون حضرت امام حسن علیه السلام را دیدند گفتند: اى پسر رسول خدا! بیا و با ما هم غذا شو! به شتاب از مرکب به زیر آمد و گفت: خدا متکبران را دوست ندارد و با آنان به خوردن غذا مشغول شد.
سپس همه آنان را به میهمانى خود دعوت فرمود، هم به آنان غذا داد و هم لباس «3».
حاجتت را بنویس
مردى به محضر حضرتش حاجت آورد، آن بزرگوار به او فرمود:
حاجتت را بنویس و به ما بده، چون نامهاش را خواند دو برابر خواستهاش به او مرحمت فرمود.
یکى از حاضران گفت: این نامه چقدر براى او پربرکت بود! فرمود:
برکت آن براى ما بیشتر بود زیرا ما را اهل نیکى ساخت، مگر نمىدانى که نیکى آن است که بىخواهش به کسى چیزى دهند، اما آنچه پس از خواهش مىدهند بهاى ناچیزى است در برابر آبروى خواهنده، شاید آن کس که شبى را با اضطراب میان بیم و امید به سر برده و نمىدانسته که آیا در برابر عرض نیازش دست رد به سینه او خواهى زد یا شادى قبول به او خواهى بخشید و اکنون با تن لرزان و دل پرتبش نزد تو آمده، آنگاه تو فقط به اندازه خواستهاش به او ببخشى در برابر آبرویى که نزد تو ریخته بهاى اندکى به او دادهاى «4».
اوج جود و عطا
مردى از او چیزى خواست پنجاه هزار درهم و پانصد دینار به او عطا فرموده، گفت: کسى را براى حمل این بار حاضر کن، چون کسى را حاضر کرد، رداى خود را به او داد و گفت: این هم اجرت باربر «5».
بخشیدن همه ذخیره
عربى به محضر امام حسن علیه السلام آمد. فرمود: هرچه ذخیره داریم به او بدهید، بیست هزار درهم بود، همه را به عرب دادند، گفت: مولاى من! اجازه ندادى که حاجتم را بگویم و مدیحهاى در شأنت بخوانم، حضرت در پاسخ اشعارى انشا کرد به این مضمون: بیم فروختن آبروى آن کس که از ما چیزى مىخواهد موجب مىشود که ما پیش از درخواست او بدو ببخشیم «6».
عطاى کم نظیر
حضرت امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام و عبداللّه بن جعفر به راه حج مىرفتند، توشه آنان گم شد، گرسنه و تشنه به خیمهاى رسیدند که پیرزنى در آن زندگى مىکرد. از او آب خواستند که در جواب گفت: این گوسپند را بدوشید و شیرش را با آب بیامیزید و بیاشامید. چنین کردند، سپس از او غذا خواستند که گفت: همین گوسپند را داریم، بکشید و بخورید. یکى از آنان گوسپند را ذبح و از گوشتش مقدارى بریان کرد، همه خوردند و سپس همانجا به خواب رفتند.
هنگام رفتن به پیرزن گفتند: ما از قریشیم و به حج مىرویم، اگر باز گشتیم نزد ما بیا، با تو به نیکى رفتار خواهیم کرد و رفتند.
شوهر زن که آمد و از جریان خبر یافت، گفت: واى بر تو! گوسپند مرا براى مردمى ناشناس مىکشى آنگاه مىگویى از قریش بودند؟!
روزگارى گذشت و کار بر پیرزن سخت شد، از آن محل کوچ کرده، عبورش به مدینه افتاد، حضرت امام حسن علیه السلام او را دید و شناخت. پیش رفت و گفت: مرا مىشناسى؟ گفت: نه، فرمود: من همانم که در فلان روز مهمان تو شدم و دستور داد تا هزار گوسپند و هزار دینار زر به او دادند، آنگاه او را نزد برادرش حسین علیه السلام فرستاد، آن حضرت نیز به همان اندازه به او بخشید و او را نزد عبداللّه بن جعفر فرستاد و او نیز عطایى همانند آنان به او داد «7»!
خدمت به حیوان گرسنه
روزى غلام سیاهى را دید که گرده نانى در پیش نهاده یک لقمه مىخورد و یک لقمه به سگى مىدهد، از او پرسید: چه چیز تو را به این کار وا مىدارد؟ گفت: شرم مىکنم که خود بخورم و به او ندهم، حضرت امام حسن علیه السلام فرمود: از اینجا حرکت نکن تا من برگردم. خود نزد صاحب آن غلام رفت، او را خرید، باغى را هم که در آن زندگى مىکرد خرید، غلام را آزاد کرد و باغ را بدو بخشید «8».
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- الأمالى، صدوق: 178، المجلس الثالث والثلاثون، حدیث 8؛ عدة الداعى: 151؛ بحار الأنوار: 43/ 331، باب 16، حدیث 1.
(2)- الخصال: 1/ 135، حدیث 149؛ بحار الأنوار: 43/ 332، باب 16، حدیث 4.
(3)- المناقب: 4/ 23؛ بحار الأنوار: 43/ 351، باب 16، حدیث 28.
(4)- صلح حسن: 42- 43.
(5)- المناقب: 4/ 16؛ بحار الأنوار: 43/ 341، باب 16، حدیث 14؛ صلح حسن: 42- 43.
(6)- المناقب: 4/ 16؛ بحار الأنوار: 43/ 341، باب 16، حدیث 14؛ صلح حسن: 42- 43.
(7)- المناقب: 4/ 16؛ بحار الأنوار: 43/ 341، باب 16، حدیث 15.
(8)- بحار الأنوار: 43/ 352، باب 16، حدیث 29؛ مستدرک الوسائل: 8/ 295، باب 37، حدیث 9485، (با کمى اختلاف).