قبل از هر چیز باید دانست که عمل نامشروع زنا در نظر اعراب زمان جاهلیت زشت نبود، بسیارى از مردان براى خود چند رفیقه داشتند و زنان نیز داراى چند دوست بودند.
اعراب در زمان جاهلیت گاهى زنان خود را مجبور به زنا مىکردند تا از آن طریق سودى عایدشان گردد.
ابن عباس مىگوید:
«اعراب کنیزان خود را مجبور به این عمل مىکردند و درآمد آن را مىگرفتند»
مردم زمان جاهلى داراى نکاحهاى مختلفى بودند که اقسامى از آن، از نظر خوانندگان عزیز مىگذرد:
1- ازدواج معمولى:
در آن عصر مانند سایر دوران، مردى دخترى را براى همسرى انتخاب مىکرد، پدر دختر براى فرزندش مهریه قرار مىداد و او را به آن مرد تزویج مىکرد.
2- ازدواج پرچمى:
زنهایى بودند که براى استفاده عموم، خود را در معرض قرار مىدادند و براى راهنمایى و جلب توجه مردم بالاى منازل خود پرچمهایى نصب مىکردند تا هر کس بخواهد، بدون مزاحمت به منزل آنان برود.
3- ازدواج استبضاع:
هنگامى که زن از قاعده زنانگى پاک مىشد، شوهرش او را نزد هر کس که مىخواست مىفرستاد و دستور مىداد با او همبستر شود، پس از آن، شوهر با زن همبستر نمىشد تا آثار حمل زن از مرد بیگانه روشن شود، سپس به خود اجازه همبستر شدن مىداد، این تأخیر در میان قوم براى آن شوهر دلیل نجابت بود.
4- ازدواج بدل:
هر کس از اعراب جاهلى که زن دیگرى را مىپسندید حق داشت به آن مرد پیشنهاد معاوضه کند؛ یعنى زن خود را به او بدهد و زن طرف مقابل را براى خود بردارد، مدت معاوضه هم طبق تمایل طرفین بوده و زنان سیهبخت در این میان یک وظیفه بیشتر نداشتند و آن تسلیم بدون قید و شرط بود.
روایات عالى شیعه مسائل مهمى را در باب روزه مطرح مىکنند که دانستن آن براى پىبردن به ارزش این عمل الهى، براى عباد خدا لازم است.
در روایتى وارد شده که حضرت رضا علیه السلام در جواب مسائل محمد بن سنان در قسمت روزه نوشتند:
علت روزه درک رنج گرسنگى و تشنگى است، تا عبد از این طریق در پیشگاه حضرت حق ذلت و مسکنت نشان دهد و از عوارض سیرى و سیرابى که غفلت و غرق شدن در عیش و نوش است درآید و از اجر و حساب حق برخوردار گشته، به مقام صبر و استقامت برسد و از این راه مزه شدائد آخرت را درک کرده و قدرت خطرناک شهواتش را بشکند، روزه واعظ او در دنیا و دلیلش به سوى رضاى حق در آخرت باشد و براى این که شدت این مراحل را از اهل فقر و مسکنت در دنیا و آخرت دریابد «1».
هشام بن حکم فلسفه روزه را از حضرت صادق علیه السلام پرسید، حضرت فرمود:
وجوب روزه براى ایجاد مساوات بین غنى و فقیر است، به این معنا که غنى تا شدت نبیند، در گذرگاه رحمت نسبت به فقیر قرار نمىگیرد، این غنى است که هر چه بخواهد برایش فراهم است، باید مزه سختى را بچشد تا به عنایت خدا بین او و فقیر فاصله کم شود، رنج گرسنگى و تشنگى را به او مىچشاند تا بر ضعیف رقت آرد و بر گرسنه ترحم کند «2».
در روایات مهمى آمده که:
روزهدار در ماه رمضان، باید تمام حیثیت و وجود و شؤون و اعضا و جوارحش روزه باشد- به این معنى که شکمش از آب و غذا و تمام موجودیتش از گناه و معصیت- ورنه روزهاش داراى اعتبار و ارزش نخواهد بود.
قالَ أبُوعَبْدِاللّهِ علیه السلام: إذا صُمْتَ فَلْیَصُمْ سَمْعُکَ وَبَصَرُکَ وَشَعْرُکَ وَجِلْدُکَ وَعَدَّدَ أشْیاءَ غَیْرَ هذا قالَ وَلا یَکُونُ یَوْمُ صَوْمِکَ کَیَوْمِ فِطْرِکَ «3».
امام صادق علیه السلام فرمود: هرگاه روزه گرفتى باید گوش و چشم و مو و پوستت روزه باشد، اعضا و جوارح دیگر را نیز شمرد و فرمود روز روزه داشتنت مانند روز عادى و خوردنت نباشد.
عَنْ أبى جَعْفَرٍ علیه السلام قالَ: قالَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله لِجابِرِ بْنِ عَبْدِاللّهِ: یا جابِرُ هذا شَهْرُ رَمَضانَ مَنْ صامَ نَهارَهُ وَقامَ وَرْداً مِنْ لَیلِهِ وَعَفَّ بَطْنُهُ وَفَرْجُهُ وَکَفَّ لِسانُهُ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ کَخُرُوجِهِ مِنَ الشَّهْرِ فَقالَ جابِرُ یا رَسُولَ اللّهِ ما أحْسَنَ هذا الْحَدیثِ فَقالَ رَسُولُ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَیهِ وَآلِهِ: یا جابِرُ ما أشَدَّ هذِهِ الشُّرُوطُ.
امام باقر علیه السلام فرمود: پیامبر صلى الله علیه و آله به جابر بن عبداللّه گفتند: اى جابر! این است ماه رمضان، هر کس روزش را روزه بگیرد و شبش را به عبادت برخیزد و شکم و شهوتش داراى عفت باشد و زبانش را از تمام گناهان زبان حفظ کند، مانند بیرون آمدن از ماه از گناهانش بیرون مىرود، جابر عرضه داشت: چه حدیث خوبى است، پیامبر فرمود: چه شرایط شدید و سنگینى است «4».
امام صادق علیه السلام فرمود:
روزه فقط خوددارى از خوردن و آشامیدن تنها نیست، سپس فرمود، مریم گفت:
[إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً] «5».
من براى [خداى] رحمان روزه [سکوت] نذر کردهام.
زمانى که روزه گرفتید زبان را حفظ کنید و چشم از نامحرمان بپوشید و از نزاع و حسد نسبت به یکدیگر بپرهیزید.
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله شنیدند زن روزهدارى خدمتکار خود را ناسزا گفت. حضرت طعام خواستند و به آن زن فرمودند: بخور، گفت: من روزهام، فرمود: چگونه روزهاى در حالى که به خدمتکارت ناسزا گفتى؟! روزه فقط خوددارى از طعام و آشامیدنى نیست. سپس حضرت صادق علیه السلام فرمود: وقتى روزه گرفتى گوش و چشمت نیز از حرام روزه بگیرد، جدال را رها کن و خادم خود را آزار مده، وقار روزه با تو باشد و سعى کن روزهات مانند ایام غیر روزه نباشد «6».
امام صادق علیه السلام فرمود:
روزه، فقط روزه از خوردن و آشامیدن نیست، براى روزه شرط هست که باید آن را حفظ کنى تا روزهات روزه تمام و کاملى شود و آن شرط سکوت وجود توست، نشنیدى مریم بنت عمران گفت: نذر کردم روزه باشم و با انسانى امروز سخن نگویم. یعنى در حال سکوتم، پس چون روزه گرفتید، زبان از دروغ حفظ کنید و چشم از نامحرمان ببندید، با هم دعوا نکنید، به هم حسد نبرید، از هم غیبت نکنید، با یکدیگر دشمنى ننمائید، به هم دروغ نگوئید، مباشرت خلاف نداشته باشید، با هم مخالفت نکنید، از غضب و ناسزا و شماتت و مسخره کردن و جدال و دشمنى و ظلم و سبک سرى و زجر دادن به یکدیگر بپرهیزید.
از یاد خداو نماز غفلت نکنید، صمت و سکوت از هر گناه مربوط به زبان را رعایت نمایید، بردبارى و استقامت و صدق را مراعات کنید و دورى از شر و اجتناب از قول زور و کذب و افترا و خصومت و ظن سوء و غیبت و سخنچینى را نصب العین خود قرار دهید.
خود را مشرف به آخرت ببینید و منتظر آن ایام باشید، چشم داشت به وعده خدا داشته و در راه رسیدن به لقاى او قرار گیرید، آرامش و وقار و خشوع و خضوع به خرج دهید و ذلت عبد خائف از مولا را در خود تحقق دهید، در مقام خوف و رجا و رغبت و رهبت باشید، به نحوى که دلهاى خود را از عیوب پاک کرده و درون را از حقه بازى پیراسته و جسم را از آلودگىها شسته باشید، تا از ما سوى اللّه آزاد شده و با این روزه که داراى چنین سکوتى از همه گناهان است به ولایت خدا پیوسته باشید، گناهانى که خداوند شما را در ظاهر و باطن از آن نهى کرده است.
حق خشیت او را در نهان و آشکار به جاى آر و در ایام روزه وجودت را به حق ببخش، به نحوى که قلب را براى او فارغ کنى و دل را براى اجراى امر او منصوب نمایى، چون چنین کردى به حقیقت روزهدار شدى و امر مولایت را اطاعت کردى و هر چه از این برنامه کم بگذارى به مقدار آن از ارزش روزهات کم مىشود، تا این که حضرت صادق علیه السلام فرمود: روزه فقط خوددارى از خوردن و آشامیدن نیست، خداوند روزه را حجاب بین عبد و تمام گناهان فعلى و قولى قرار داد، آن کس که این شرایط را عمل کند روزه را افطار کرده که روزه داران چقدر اندکاند و گرسنگان چه زیادند «7».
امام باقر علیه السلام فرمود:
خداوند تعالى را ملائکهاى است که موکل بر روزهداراناند، از روز اول ماه تا آخر آن براى روزهداران طلب مغفرت کنند و هر شب به وقت افطار فریاد مىزنند، اى بندگان خدا! شما را بشارت باد که گرسنگى کمى کشیدید و به دنبال آن سیرى شما زیاد است، مبارک شدید و مبارک شد در شما، چون شب آخر شود فریاد کنند، اى عباد خدا! بر شما بشارت باد که خداوند شما را آمرزید و توبه شما را قبول کرد، بنگرید که پس از این ماه زندگى را چگونه از سر مىگیرید «8».
عَنْ یُونُسِ بْنِ حَمْدانِ الرّازى قالَ: سَمِعْتُ أبا عَبْدِاللّه علیه السلام یَقُولُ: مَنْ أفْطَرَ یَوْماً مِنْ شَهْرِ رَمضانَ خَرَجَ رُوحُ الْإیمانِ مِنْهُ «9».
یونس بن حمدان رازى از حضرت صادق روایت مىکند که: هر کس یک روز ماه رمضان روزه بخورد روح ایمان از وجود او جدا مىشود.
قالَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: شَهْرُ رَمَضانَ شَهْرٌ فَرَضَ اللّهُ عَلَیکُمْ صِیامَهُ فَمَنْ صامَهُ ایماناً وَاحْتِساباً خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ کَیَومٍ وَلَدَتْهُ امُّهُ «10».
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله فرمود: این است ماه رمضان، ماهى که روزه آن بر شما واجب است، هر کس از روى ایمان و حساب روزه بگیرد، همانند روز ولادت از مادر از گناهان خارج مىگردد.
و نیز آن حضرت فرمود:
ماه رمضان آمد، ماه مبارک، ماهى که روزه آن بر شما واجب است، درهاى بهشت به روى شما باز است و شیطانها در این ماه در زنجیرند، شبى که از هزار ماه بهتر است در این ماه است، هر کس به این ماه ارج بگذارد به ارج گذاشته مىشود «11».
قالَ أمیرُالمؤمِنینَ علیه السلام: عَلَیکُمْ فى شَهْرِ رَمَضانَ بِکَثْرَةِ الْإسْتِغْفارِ وَالدُّعاءِ فَأمَّا الدُّعاءُ فَیَدْفَعُ الْبَلاءَ عَنْکُمْ وَأمَّا الْإسْتِغْفارُ فَتُحْمى بِهِ ذُنُوبُکُمْ «12».
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: بر شما باد در ماه رمضان به استغفار و دعاى زیاد، اما دعاى شما دافع بلا از شماست، اما استغفار شما از بین برنده گناهان است.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- من لا یحضره الفقیه: 2/ 73، باب علة فرض الصیام، حدیث 1767؛ وسائل الشیعة: 10/ 8، باب 1، حدیث 12699.
(2)- من لا یحضره الفقیه: 2/ 73، باب علة فرض الصیام، حدیث 1766؛ وسائل الشیعة: 10/ 7، باب 1، حدیث 12697.
(3)- الکافى: 4/ 87، باب أدب الصائم، حدیث 1.
(4)- الکافى: 4/ 87، باب أدب الصائم، حدیث 2؛ وسائل الشیعة: 10/ 162، باب 11، حدیث 13121.
(5)- مریم (19): 26.
(6)- الکافى: 4/ 87، باب أدب الصائم، حدیث 3؛ وسائل الشیعة: 10/ 162، باب 11، حدیث 13122.
(7)- وسائل الشیعة: 10/ 166، باب 11، حدیث 13132؛ بحار الأنوار: 93/ 292، باب 36، حدیث 16.
(8)- المحاسن: 33.
(9)- ثواب الأعمال: 236؛ وسائل الشیعة: 10/ 245، باب 1، حدیث 13325.
(10)- التهذیب: 4/ 152، باب فرض الصیام، حدیث 4؛ وسائل الشیعة: 10/ 246، باب 1، حدیث 13327.
(11)- التهذیب: 4/ 152، باب فرض الصیام، حدیث 5؛ وسائل الشیعة: 10/ 246، باب 1، حدیث 13328.
(12)- وسائل الشیعة: 10/ 304، باب 18، حدیث 13478.
همسر پیامبر (ص)، اولین بانویی است که به پیام آسمانی اش پاسخ مثبت داد و در کنار رسول خدا صلی الله علیه و آله با همه توانی که داشت در مقابل مشرکان ایستاد و مقاومت کرد. ثروت سرشار خود را برای پیشرفت اسلام در طبق اخلاص گذاشت. وی در سال دهم بعثت و اندکی پس از وفات حضرت ابوطالب (ع) درگذشت.
زندگینامه حضرت خدیجه (س)
پدر او خُوَیلد بن اسد و مادر او فاطمه دختر زائده است. تولّد حضرت خدیجه علیها السلام سال 68 پیش از هجرت است. ازدواج مبارک خدیجه با وجود مبارک و نازنین حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم هنگامی بود که 25 سال از عمر شریف پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و چهل سال از عمر حضرت خدیجه علیها السلام می گذشت. او از لحاظ نسب از همه زنان پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم به پیغمبر نزدیک تر است . او در ماه رمضان سال دهم بعثت و اندکی پس از وفات حضرت ابوطالب علیه السلام درگذشت. پیغمبر او را در «حجون» دفن کرد و خود او را در قبر گذاشت .
فرزندان حضرت خدیجه (س)
در تعداد فرزندان حضرت خدیجه (س)، میان مورخان اختلاف است. به گفته مشهور: ثمره ازدواج رسول خدا و خدیجه، شش فرزند بود. 1- هاشم 2- عبدالله به این دو «طاهر» و « طیب »می گفتند. 3- رقیه 4- زینب 5- ام کلثوم 6- فاطمه
رقیه بزرگترین دخترانش بود و زینب، ام کلثوم و فاطمه به ترتیب پس از رقیه قرار داشتند. پسران خدیجه پیش از بعثت پیامبر (ص)، بدرود زندگی گفتند. ولی دخترانش، نبوت پیامبر (ص) را درک کردند.
گروهی از محققان معتقدند: قاسم و همه دختران رسول خدا (ص) پس از بعثت به دنیا آمدند و چند روز پس از پیامبر خدا (ص) به مدینه هجرت کردند.
خدیجه در دوران جاهلیت
حضرت خدیجه علیها السلام در دوران جوانی با تشکیل کاروان های تجاری به کسب درآمد پرداخت. وی با مدیریت و درایتی قوی و به دور از رسم تاجران زمانه که رباخواری را از اصول ثروت اندوزی قرار داده بودند، به تجارت روی آورده بود .
تاریخ نگاران، بارها از او با عنوان هایی همچون «بانوی دوراندیش و خردمند» یا «بانوی عاقل» ی یاد کرده اند. حضرت خدیجه علیها السلام یکی از ثروتمندترین مکه بود، ولی هرگز از یاری فقیران روی برنگرداند و خانه اش همواره کعبه آمال مردم بینوا و پناه گاه نیازمندان بود. کرم، سخاوت، دوراندیشی، درایت، عفت و پاک دامنی، از وی بانویی پرهیزکار و مورد احترام ساخته بود. لقب «بانوی بانوان قریش» که در آن زمان به وی داده شد، نشان دهنده جایگاه او در میان مردم است.
نخستین بانوی مسلمان
حضرت خدیجه علیها السلام نخستین زنی بود که به پیامبری حضرت محمد صلی الله علیه و آله ایمان آورد و اولین بانویی بود که همراه امام علی علیه السلام با پیامبر به نماز ایستاد و پیشانی بندگی بر خاک سایید. تاریخ نویسان از یکی از همسران پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله نقل کرده اند که می گفت: من همواره از علاقه پیامبر به خدیجه در شگفت بودم؛ چرا که حضرت بسیار از او یاد می کرد و اگر گوسفندی می کشت، به سراغ دوستان خدیجه می رفت و سهمی برای آنها می فرستاد. روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالی که خانه را ترک می کرد، نام خدیجه را بر زبان آورد و از او تعریف کرد. کار به جایی رسید که صبر خویش را از دست دادم و با کمال جرأت گفتم: «وی پیرزنی بیش نبود و خدا بهتر از او را نصیب شما کرده است!» گفتار من چنان رسول خدا صلی الله علیه و آله را متأثر ساخت که آثار خشم و غضب در چهره ایشان ظاهر شد. در این هنگام رو به من کرد و فرمود: ابدا چنین نیست!... هرگز همسری بهتر از او نصیب من نشده است. خدیجه هنگامی به من ایمان آورد که همه مردم در کفر و شرک به سر می بردند. او ثروت خود را در سخت ترین لحظات در اختیار من گذاشت. خدا از او فرزندانی نصیبم کرد که به دیگر همسرانم نداد.» (4)
خصوصیات حضرت خدیجه (س)
خدیجه از بزرگترین بانوان اسلام به شمار می رود. او اولین زنی بود که به اسلام گروید؛ چنانکه علی بن ابی طالب (ع) اولین مردی بود که اسلام آورد. اولین زنی که نماز خواند، خدیجه بود. او انسانی روشن بین و دور اندیش بود. با گذشت، علاقه مند به معنویات، وزین و با وقار، معتقد به حق و حقیقت و متمایل به اخبار آسمانی بود. همین شرافت برای او بس که همسر رسول خدا (ص) بود و گسترش اسلام به کمک مال و ثروت او تحقق یافت.
خدیجه از کتب آسمانی آگاهی داشت و علاوه بر کثرت اموال و املاک، او را «ملکه بطحاء» می گفتند. از نظر عقل و زیرکی نیزبرتری فوق العاده ای داشت و مهم تر اینکه حتی قبل از اسلام وی را «طاهره » و «مبارکه » و «سیده زنان » می خواندند.
جالب این است او از کسانی بود که انتظار ظهور پیامبر اکرم (ص) می کشید و همیشه از ورقه بن نوفل و دیگر علما جویای نشانه های نبوت می شد. اشعار فصیح و پر معنای وی در شان پیامبر اکرم (ص) از علم و ادب و کمال و محبت او به آن بزرگوار حکایت می کند.
نمونه ای از اشعار خدیجه (س) در باره پیامبراکرم (ص) چنین است:
فلو اننی امسیت فی کل نعمة و دامت لی الدنیا و تملک الاکاسرة
فما سویت عندی جناح بعوضة اذا لم یکن عینی لعینک ناظرة
اگر تمام نعمت های دنیا از آن من باشد و ملک و مملکت کسراها و پادشاهان را داشته باشم، در نظرم هیچ ارزش ندارد زمانی که چشم به چشم تو نیافتند.
دیگر خصوصیت خدیجه این است که او دارای شم اقتصادی و روح بازرگانی بود و آوازه شهرتش در این امر به شام هم رسیده بود.
البته سجایای اخلاقی حضرت خدیجه چنان زیاد است که قلم از بیان آن ناتوان است. پیامبر اکرم (ص) می فرماید: افضل نساء اهل الجنة خدیجة بنت خویلد و فاطمة بنت محمد و مریم بنت عمران و آسیة بنت مزاحم.
چه می توان گفت در شأن کسی که مایه آرامش و تسلای خاطر رسول خدا (ص) بود؟ در تاریخ می خوانیم: حضرت محمد (ص) هر وقت از تکذیب قریش و اذیت های ایشان محزون و آزرده می شدند، هیچ چیز آن حضرت را مسرور نمی کرد مگر یاد خدیجه؛ و هرگاه خدیجه را می دید مسرور می شد.
ذهبی می گوید: مناقب و فضایل خدیجه بسیار است؛ او از جمله زنان کامل، عاقل، والا، پای بند به دیانت و عفیف و کریم و ازاهل بهشت بود. پیامبر اکرم (ص) کرارا او را مدح و ثنا می گفت و بر سایر امهات مومنین ترجیح می داد و از او بسیار تجلیل می کرد. به حدی که عایشه می گفت: بر هیچ یک از زنان پیامبر (ص) به اندازه خدیجه رشک نورزیدم و این بدان سبب بود که پیامبر (ص) بسیار او را یاد کرد.
خدمات حضرت خدیجه به اسلام
حضرت خدیجه علیها السلام در 24 سال زندگی مشترک با پیامبر گرامی اسلام (ص)، خدمات بسیاری برای آن بزرگوار و دین اسلام انجام داد. حمایت های مالی، روحی، عاطفی از حضرت محمد صلی الله علیه و آله، تصدیق و تأیید پیامبر در روزگاری که هیچ کس تأییدش نمی کرد و یاری ایشان در برابر آزار مشرکان، گوشه هایی از این خدمات ارزشمند است. حضرت خدیجه علیها السلام پس از ازدواج با پیامبر، دارایی اش را به ایشان بخشید تا آن را هرگونه می خواهد مصرف کند. رسول گرامی اسلام در این زمینه می فرماید: «هیچ ثروتی به اندازه ثروت خدیجه علیهاالسلام برای من سودمند نبود.»
حضرت خدیجه علیها السلام، این بانوی بزرگوار نه تنها از عمق جان به رسالت پیامبر ایمان آورد، بلکه او را در برابر سختی ها و تکذیب مشرکان و بدخواهان یاری داد. تا زنده بود، اجازه نداد آزار و شکنجه مشرکان بر رسول خدا صلی الله علیه و آله سخت آید. هنگامی که رسول الله صلی الله علیه و آله با باری از مصیبت و اندوه به خانه می آمد، خدیجه او را دلداری می داد و نگرانی را از ذهن و خاطرش می زدود .
آخرین مال
اموال حضرت خدیجه علیها السلام به عنوان ابزاری مناسب از همان ابتدا در خدمت اسلام و پیشرفت آن قرار گرفت. جالب این که آخرین بخش از دارایی خدیجه توسط امیر مؤمنان (ع) در سفر هجرت به مدینه صرف شد .
پیامبراکرم صلی الله علیه و آله سه شبانه روز در غار ثور ماند، امیر مؤمنان (ع) نیز شبانه خود را به غار رساند و آذوقه و لوازم سفر را آورد. در آن جا حضرت به علی علیه السلام فرمود: امانت های زیادی نزد من است، به بالای ابطح (تپه ای در مکه) برو و صبح و شب با صدای بلند بگو: هر کسی نزد محمد امانت و یا ودیعه ای دارد بیاید و تحویل بگیرد. یا علی! بعد از این با هیچ حادثه ای ناگوار مواجه نخواهی شد تا این که نزد من برسی. امانت های مردم را آشکارا تحویل بده. ای علی! تو را سرپرست دخترم فاطمه قرار دادم و خدا را مراقب شما .
از آخرین باقی مانده اموال خدیجه برای خود و فاطمه و هر کس از بنی هاشم که قصد همراهی با شما را دارد، شتر و زاد و توشه بخر و بعد از رد امانت ها، دیگر درنگ نکن... .
ابوعبیده (نوه عمار یاسر) می گوید: فرزند ابی رافع این مطالب را به نقل از پدرش گفت. من پرسیدم: مگر رسول خدا (ص) مال و ثروتی قابل توجه داشت که دو شتر برای سفر خودش خرید و به امیر مؤمنان (ع) هم سفارش کرد زاد و توشه دیگر مهاجران را تهیه کند؟
ابی رافع پاسخ داد: پدرم گفت : پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: هیچ مال و ثروتی برای من سودمندتر از اموال خدیجه نبود. ابی رافع افزود: پدرم گفت: از آخرین موارد مصرف اموال خدیجه خرید زاد و توشه برای مسلمانان مستضعف بود که قصد داشتند به مدینه هجرت کنند.
سفر اکثر مسلمانان با اموال خدیجه ممکن شد. آخرین آن ها هم قافله ای بود که امیر المؤمنین (ع) آن را سرپرستی کرد.
منزلت حضرت خدیجه نزد پیامبر (ص)
پیامبر پس از خدیجه تا آخر عمر خدیجه را فراموش نکرد و هر از چند گاهی از او تقدیر و تمجید می کرد. عایشه گفته است: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از خانه بیرون نمی رفت مگر این که به نوعی از خدیجه یاد می کرد و از وی به نیکی ستایش می نمود. روزی او را به یاد آورد. رشک و حسد وجودم را فرا گرفت. گفتم آیا او بیش از یک پیرزن بود؟ خداوند زن بهتری به تو عطا فرموده است. پیغمبر خشمگین شد. آنگاه فرمود: سوگند به خدا، پروردگار بهتر از او را به من نداد. او به من ایمان آورد در هنگامی که مردمان به من کفر می ورزیدند؛ و از او به من فرزندانی عطا کرد در حالی که مرا از فرزندانِ دیگر زنان محروم نمود. عایشه گفت: با خود گفتم دیگر هرگز خدیجه را به بدی یاد نخواهم کرد.
سخنان دانشمندان درباره خدیجه (س)
زبیر بن بکّار گفته است: خدیجه، در عصر جاهلیّت «طاهره» خوانده می شد.
هشام بن محمّد: رسول خدا (ص) خدیجه را دوست داشت و به او احترام می گذارد و در بعضی کارها با او مشورت می کرد. او وزیر صدق و راستی بود و نخستین زنی است که به پیامبر ایمان آورد و پیامبر تا وقتی که خدیجه زنده بود، هرگز همسر دیگری برنگزید. تمام فرزندانش بجز ابراهیم از خدیجه بودند .
رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرموده است:
سمیّه قرّاعه گفته است: تاریخ در مقابل عظمت حضرت خدیجه سر فرود می آورد و در برابرش متواضعانه و دست بسته می ایستد.
مقام حضرت خدیجه (س) در بهشت
از فضیلت های حضرت خدیجه علیها السلام، مقامی است در بهشت که از سوی خداوند به ایشان وعده داده شده است. پیامبراکرم صلی الله علیه و آله نیز بارها این مسئله را به خدیجه بشارت می داد و می فرمود: «در بهشت، خانه ای داری که در آن رنج و سختی نمی بینی.» امام صادق علیه السلام نیز می فرماید: هنگامی که خدیجه وفات یافت، فاطمه خردسال بی تابی می کرد و گرد پدرش می گشت و سراغ مادر را از او می گرفت. پیامبر از این حالت دخت کوچکش بیشتر محزون می شد و دنبال راهی بود تا او را آرام کند. فاطمه همچنان بی تابی می کرد تا اینکه جبرئیل بر پیامبر (ص) نازل شد و فرمود: «به فاطمه (س) سلام برسان و بگو مادرت در بهشت خانه ای کنار آسیه، همسر فرعون و مریم، دختر عمران نشسته است.» هنگامی که فاطمه (س) این سخن را شنید، آرام گرفت و دیگر بی تابی نکرد.
وصیت حضرت خدیجه (س)
حضرت خدیجه (س) سه سال قبل از هجرت بیمار شد. پیغمبر (ص) به عیادت وی رفت و فرمود: ای خدیجه، اما علمت ان الله قد زوجنی معک فی الجنه: آیا می دانی که خداوند تو را دربهشت نیز همسرم ساخته است!؟
آنگاه از خدیجه دل جویی و تفقد کرد؛ او را وعده بهشت داد ودرجات عالی بهشت را به شکرانه خدمات او توصیف فرمود.
چون بیماری خدیجه شدت یافت، عرض کرد: یا رسول الله! چند وصیت دارم: من در حق تو کوتاهی کردم، مرا عفو کن.
پیامبر (ص) فرمود: هرگز از تو تقصیری ندیدم و نهایت تلاش خود را به کار بردی. در خانه ام بسیار خسته شدی و اموالت را درراه خدا مصرف کردی.
عرض کرد: یا رسول الله! وصیت دوم من این است که مواظب این دختر باشید؛ و به فاطمه زهرا (س) اشاره کرد. چون او بعد ازمن یتیم و غریب خواهد شد. پس مبادا کسی از زنان قریش به اوآزار برساند. مبادا کسی به صورتش سیلی بزند. مبادا کسی بر اوفریاد بکشد. مبادا کسی با او برخورد غیر ملایم و زننده ای داشته باشد.
اما وصیت سوم را شرم می کنم برایت بگویم. آن را به فاطمه عرض می کنم تا او برایت بازگو کند. سپس فاطمه را فراخواند و به وی فرمود: نور چشمم! به پدرت رسول الله بگو: مادرم می گوید: من از قبر در هراسم؛ از تو می خواهم مرا درلباسی که هنگام نزول وحی به تن داشتی، کفن کنی.
پس فاطمه زهرا (س) از اتاق بیرون آمد و مطلب را به پیامبر (ص) عرض کرد. پیامبر اکرم (ص) آن پیراهن را برای خدیجه فرستاد و او بسیار خوشحال شد. هنگام وفات حضرت خدیجه، پیامبراکرم (ص) غسل و کفن وی را به عهده گرفت. ناگهان جبرئیل درحالی که کفن از بهشت همراه داشت، نازل شد و عرض کرد: یا رسول الله، خداوند به تو سلام می رساند و می فرماید: ایشان اموالش را در راه ما صرف کرد و ما سزاوارتریم که کفنش را به عهده بگیریم.
وفات حضرت خدیجه (س)
حضرت خدیجه (س) در سن 65 سالگی در ماه رمضان سال دهم بعثت در خارج از شعب ابوطالب جان به جان آفرین تسلیم کرد. پیغمبر خدا (ص) شخصا خدیجه را غسل داد، حنوط کرد و با همان پارچه ای که جبرئیل از طرف خداوند عزوجل برای خدیجه آورده بود، کفن کرد. رسول خدا (ص) شخصا درون قبر رفت، سپس خدیجه را در خاک نهاد و آنگاه سنگ لحد را در جای خویش استوار ساخت. او بر خدیجه اشک می ریخت، دعا می کرد و برایش آمرزش می طلبید. آرامگاه خدیجه درگورستان مکه در «حجون » واقع است.
رحلت خدیجه برای پیغمبر (ص) مصیبتی بزرگ بود؛ زیرا خدیجه یاور پیغمبر خدا (ص) بود و به احترام او بسیاری به حضرت محمد (ص) احترام می گذاشتند و از آزار وی خودداری می کردند.
رمضان
حضرت رضا علیه السلام از پدرانش از امام على علیه السلام نقل مىکند که یک روز پیامبر صلى الله علیه و آله اسلام براى ما سخنرانى کرد، فرمود:
اى مردم! ماه خدا با برکت و رحمت و مغفرت فرا رسید، ماهى که نزد حضرت حق بهترین ماه است، روزهایش برترین روزها و شبهایش از بهترین شبهاست، ساعاتش در تمام ساعات همانند ندارد، ماهى است که همه شما به مهمانى خدا دعوت شدهاید و در این ماه به همه شما کرامت و بزرگوارى ارزانى شده.
در این ماه نفسهایتان تسبیح، خوابتان عبادت، عملتان قبول و دعایتان مستجاب است.
خدا را با نیت صادقانه و قلبهاى پاک بخوانید تا شما را به روزه این ماه و تلاوت قرآنش موفق کند.
بدبخت و بیچاره آن انسانى است که در این ماه بزرگ از غفران حق محروم شود، با گرسنگى و تشنگى در ماه رمضان به یاد گرسنگى و تشنگى قیامت باشید.
به فقرا و مساکین صدقه دهید و به بزرگان احترام کنید و به کوچکترها ترحم آرید. صله رحم نموده و زبان از گناهان مربوط به آن حفظ کنید و چشم از حرام حق ببندید و گوش از استماع حرام نگه دارید.
به یتیمان مردم رحم آرید تا به یتیمانتان رحم آرند، از گناهان خود به درگاه حضرت او توبه کنید و به وقت هر نماز دستها را به دعا در پیشگاه او بردارید که بهترین ساعت، وقت نماز است، وقتى است که خداوند با دیده رحمت به عبادش نظر مىکند و دعاى آنان را پاسخ داده و نداى ایشان را جواب مىدهد و عطایش را از سائل در این وقت دریغ نمىنماید و دعوت دعاکننده را اجابت مىکند.
اى مردم! شما در گرو اعمال بد خود هستید، با توبه واقعى خود را آزاد کنید، با طولانى کردن سجده، پشت سنگین خود را از بار گناه سبک نمایید و بدانید که خداوند مهربان قسم یاد کرده مصلین و ساجدین را عذاب نکند و روز بیرون آمدن مردم از قبر، نمازگزار و ساجد را به آتش نترساند.
اى مردم! اگر یکى از شما مؤمنى را در این ماه افطار دهد، ثوابش مانند بنده آزاد کردن در راه خداست و گناهان گذشتهاش به خاطر این عمل بخشیده مىشود.
عرضه داشتند: همه ما قدرت بر افطار دادن نداریم. حضرت فرمود: خود را از عذاب فردا برهانید گرچه به نصف خرما یا شربتى از آب باشد.
اى مردم! هر کس در این ماه خود را به حسنات اخلاقى بیاراید، روز لغزش قدمها به راحتى از صراط مىگذرد و هر کس کار خدمتکارش را در این ماه سبک کند، حسابش را در قیامت سبک کنند و هر کس شر خود را از مردم حفظ کند، روز جزا از غضب حق محفوظ خواهد ماند.
هر کس در ماه رمضان یتیمى را اکرام کند، در روز لقا از جانب حق اکرام مىشود و هر کس صله رحم به جاى آرد، در قیامت به رحمت حق متصل گردد و هر کس قطع رحم کند، از رحمت حق در قیامت قطع گردد.
نماز مستحب در این ماه برائت از عذاب فرداست و اداى واجب ثوابش هفتاد برابر بیش از معادل آن در ماه دیگر است.
صلوات بر من در این ماه سنگینى شماست، روزى که میزانها سبک است و هر کس در این ماه آیهاى از قرآن تلاوت کند، مانند ختم یک قرآن در غیر این ماه است.
اى مردم! درهاى بهشت در این ماه باز است، از خدا بخواهید بر شما نبندد و درهاى جهنم به روى شما بسته است، از او بخواهید بر شما باز نکند، شیاطین در این ماه گرفتارند، از حق بخواهید بر شما سلطه پیدا نکنند.
امیرالمؤمنین علیه السلام مىفرماید: من از جا برخاستم و عرضه داشتم: یا رسول اللّه! بهترین عمل در این ماه چیست؟ فرمود: یا اباالحسن! بهترین عمل در این ماه اجتناب از محارم الهى است «1».
پی نوشت :
______________________________
(1)- الأمالى، صدوق: 93، المجلس العشرون، حدیث 4؛ عیون اخبار الرضا علیه السلام: 1/ 295، باب 28، حدیث 53؛ وسائل الشیعة: 10/ 313، باب 18، حدیث 13494
.
کسی که روزه او را از غذاهای مورد علاقهاش باز دارد برخداست که به او از غذاهای بهشتی بخورانند و از شرابهای بهشتی به او بنوشاند.
هر کس که در روز بسیار گرم برای خدا روزه بگیرد و تشنه شود خداوند هزار فرشته را میگمارد تا دستبه چهره او بکشند و او را بشارت دهند تا هنگامی که افطار کند.
1- پایههای اسلام
قال الباقر علیه السلام : بنی الاسلام علی خمسة اشیاء، علی الصلوة و الزکاة و الحج و الصوم و الولایه.
اسلام بر پنج چیز استوار است، برنماز و زکات حج و روزه و ولایت (رهبری اسلامی). 1
2- فلسفه روزه
قال الصادق علیه السلام : انما فرض الله الصیام لیستوی به الغنی و الفقیر.
خداوند روزه را واجب کرده تا بدین وسیله دارا و ندار (غنی و فقیر) مساوی گردند. 2
3- روزه آزمون اخلاص
قال امیرالمومنین علیه السلام : فرض الله الصیام ابتلاء لاخلاص الخلق
خداوند روزه را واجب کرد تا به وسیله آن اخلاص خلق را بیازماید. 3
4- روزه یاد آور قیامت
قال الرضا علیه السلام : انما امروا بالصوم لکی یعرفوا الم الجوع و العطش فیستدلوا علی فقر الاخر.
مردم به انجام روزه امر شدهاند تا درد گرسنگی و تشنگی را بفهمند و به واسطه آن فقر و بیچارگی آخرت را بیابند. 4
5- روزه زکات بدن
قال رسول الله صلی الله علیه و آله : لکل شیئی زکاة و زکاة الابدان الصیام.
برای هر چیزی زکاتی است و زکات بدنها روزه است. 5
6- روزه سپر آتش
قال رسول الله صلی الله علیه و آله : الصوم جنة من النار.
روزه سپر آتش (جهنم) است. 6
7- اهمیت روزه
قال رسول الله صلی الله علیه و آله : الصوم فی الحر جهاد.
روزه گرفتن در گرما، جهاد است. 7
8- روزه نفس
قال امیرالمومنین علیه السلام : صوم النفس عن لذات الدنیا انفع الصیام.
روزه نفس از لذتهای دنیوی سودمندترین روزههاست. 8
9- روزه واقعی
قال امیرالمومنین علیه السلام : الصیام اجتناب المحارم کما یمتنع الرجل من الطعام و الشراب.
روزه پرهیز از حرامها است همچنانکه شخص از خوردنی و نوشیدنی پرهیز میکند. 9
10- برترین روزه
قال امیرالمومنین علیه السلام : صوم القلب خیر من صیام اللسان و صوم اللسان خیر من صیام البطن.
روزه قلب بهتر از روزه زبان است و روزه زبان بهتر از روزه شکم است. 10
11- روزه چشم و گوش
قال الصادق علیه السلام : اذا صمت فلیصم سمعک و بصرک و شعرک و جلدک.
آنگاه که روزه میگیری باید چشم و گوش و مو و پوست تو هم روزهدار باشند. 11
12- روزه اعضا و جوارح
عن فاطمه الزهرا سلام الله علیها : ما یصنع الصائم بصیامه اذا لم یصن لسانه و سمعه و بصره و جوارحه.
رزهداری که زبان و گوش و چشم و جوارح خود را حفظ نکرده روزهاش به چه کارش خواهد آمد. 12
13- روزه ناقص
قال الباقر علیه السلام : لا صیام لمن عصی الامام و لا صیام لعبد ابق حتی یرجع و لا صیام لامراة ناشزة حتی تتوب و لاصیام لولد عاق حتی یبر.
روزه این افراد کامل نیست:
1 - کسی که امام (رهبر) را نافرمانی کند.
2 - بنده فراری تا زمانی که برگردد.
3 - زنی که اطاعتشوهر نکرده تا اینکه توبه کند.
4 - فرزندی که نافرمان شده تا اینکه فرمانبردار شود. 13
14- روزه بی ارزش
قال امیرالمومنین علیه السلام : کم من صائم لیس له من صیامه الا الجوع و الظما و کم من قائم لیس له من قیامه الا السهر و العناء.
چه بسا روزهداری که از روزهاش جز گرسنگی و تشنگی بهرهای ندارد و چه بسا شب زندهداری که از نمازش جز بیخوابی و سختی سودی نمیبرد. 14
15- روزه و صبر
قال الصادق علیه السلام : عن الصادق علیه السلام فی قول الله عزوجل «واستعینوا بالصبر و الصلوة» قال: الصبر الصوم.
امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند عزو جل که فرموده است: از صبر و نماز کمک بگیرید، صبر، روزه است. 15
16- روزه و صدقه
قال الصادق علیه السلام : صدقه درهم افضل من صیام یوم.
یک درهم صدقه دادن از یک روز روزه مستحبی برتر و والاتر است. 16
17- پاداش روزه
قال رسول الله صلی الله علیه و آله : قال الله تعالی الصوم لی و انا اجزی به
روزه برای من است و من پاداش آن را میدهم. 17
18- جرعه نوشان بهشت
قال رسول الله صلی الله علیه و آله : من منعه الصوم من طعام یشتهیه کان حقا علی الله ان یطعمه من طعام الجنة و یسقیه من شرابها.
کسی که روزه او را از غذاهای مورد علاقهاش باز دارد برخداست که به او از غذاهای بهشتی بخورانند و از شرابهای بهشتی به او بنوشاند. 18
19- خوشا بحال روزه داران
قال رسول الله صلی الله علیه و آله : طوبی لمن ظما او جاع لله اولئک الذین یشبعون یوم القیامة
خوشا بحال کسانی که برای خدا گرسنه و تشنه شدهاند اینان در روز قیامتسیر میشوند. 19
20- مژده به روزهداران
قال الصادق علیه السلام : من صام لله عزوجل یوما فی شدة الحر فاصابه ظما و کل الله به الف ملک یمسحون وجهه و یبشرونه حتی اذا افطر.
هر کس که در روز بسیار گرم برای خدا روزه بگیرد و تشنه شود خداوند هزار فرشته را میگمارد تا دستبه چهره او بکشند و او را بشارت دهند تا هنگامی که افطار کند. 20
21- شادی روزه دار
قال الصادق علیه السلام : للصائم فرحتان فرحة عند افطاره و فرحة عند لقاء ربه
برای روزه دار دو سرور و خوشحالی است:
1 - هنگام افطار
2 - هنگام لقاء پروردگار (وقت مردن و در قیامت) 21
22- بهشت و باب روزهدارن
قال رسول الله صلی الله علیه و آله : ان للجنة بابا یدعی الریان لا یدخل منه الا الصائمون.
برای بهشت دری استبنام (ریان) که از آن فقط روزه داران وارد میشوند. 22
23- دعای روزهداران
قال الکاظم علیه السلام : دعوة الصائم تستجاب عند افطاره
دعای شخص روزهدار هنگام افطار مستجاب میشود. 23
24- بهار مومنان
قال رسول الله صلی الله علیه و آله : الشتاء ربیع المومن یطول فیه لیله فیستعین به علی قیامه و یقصر فیه نهاره فیستعین به علی صیامه.
زمستان بهار مومن است از شبهای طولانیاش برای شب زندهداری واز روزهای کوتاهش برای روزه داری بهره میگیرد. 24
25 -روزه مستحبی
قال الصادق علیه السلام : من جاء بالحسنة فله عشر امثالها من ذلک صیام ثلاثة ایام من کل شهر.
هر کس کار نیکی انجام دهد ده برابر آن پاداش دارد و از جمله آنها سه روز روزه در هر ماه است. 25
26- روزه ماه رجب
قال الکاظم علیه السلام : رجب نهر فی الجنه اشد بیاضا من اللبن و احلی من العسل فمن صام یوما من رجب سقاه الله من ذلک النهر.
رجب نام نهری است در بهشت از شیر سفیدتر و از عسل شیرینتر هرکس یک روز از ماه رجب را روزه بگیرد خداوند از آن نهر به او مینوشاند. 26
27- روزه ماه شعبان
امام صادق علیه السلام : من صام ثلاثة ایام من اخر شعبان و وصلها بشهر رمضان کتب الله له صوم شهرین متتابعین.
هر کس سه روز آخر ماه شعبان را روزه بگیرد و به روزه ماه رمضان وصل کند خداوند ثواب روزه دو ماه پی در پی را برایش محسوب میکند. 27
28- افطاری دادن
قال الصادق علیه السلام : من فطر صائما فله مثل اجره
هر کس روزه داری را افطار دهد، برای او هم مثل اجر روزه دار است. 28
29- افطاری دادن
قال الکاظم علیه السلام : فطرک اخاک الصائم خیر من صیامک.
افطاری دادن به برادر روزه دارت از گرفتن روزه (مستحبی) بهتر است. 29
30- روزه خواری
قال الصادق علیه السلام : من افطر یوما من شهر رمضان خرج روح الایمان منه
هر کس یک روز ماه رمضان را (بدون عذر)، بخورد - روح ایمان از او جدا میشود 30
31- رمضان ماه خدا
قال امیرالمومنین علیه السلام : شهر رمضان شهر الله و شعبان شهر رسول الله و رجب شهری
رمضان ماه خدا و شعبان ماه رسول خدا و رجب ماه من است. 31
32- رمضان ماه رحمت
قال رسول الله صلی الله علیه و آله : ... و هو شهر اوله رحمة و اوسطه مغفرة و اخره عتق من النار.
رمضان ماهی است که ابتدایش رحمت است و میانهاش مغفرت و پایانش آزادی از آتش جهنم. 32
33- فضیلت ماه رمضان
قال رسول الله صلی الله علیه و آله : ان ابواب السماء تفتح فی اول لیلة من شهر رمضان و لا تغلق الی اخر لیلة منه
درهای آسمان در اولین شب ماه رمضان گشوده میشود و تا آخرین شب آن بسته نخواهد شد. 33
34- اهمیت ماه رمضان
قال رسول الله صلی الله علیه و آله : لو یعلم العبد ما فی رمضان لود ان یکون رمضان السنة
اگر بنده «خدا» میدانست که در ماه رمضان چیست [چه برکتی وجود دارد] دوست میداشت که تمام سال، رمضان باشد. 34
35- قرآن و ماه رمضان
قال الرضا علیه السلام : من قرا فی شهر رمضان ایة من کتاب الله کان کمن ختم القران فی غیره من الشهور.
هر کس ماه رمضان یک آیه از کتاب خدا را قرائت کند مثل اینست که درماههای دیگر تمام قرآن را بخواند. 35
36- شب سرنوشتساز
قال الصادق علیه السلام : راس السنة لیلة القدر یکتب فیها ما یکون من السنة الی السنة.
آغاز سال (حساب اعمال) شب قدر است. در آن شب برنامه سال آینده نوشته میشود. 36
37- برتری شب قدر
امام صادق علیه السلام : قال لابی عبد الله علیه السلام کیف تکون لیلة القدر خیرا من الف شهر؟ قال: العمل الصالح فیها خیر من العمل فی الف شهر لیس فیها لیلة القدر.
از امام صادق (علیه السلام) سوال شد: چگونه شب قدر از هزار ماه بهتر است؟
حضرت فرمود: کار نیک در آن شب از کار در هزار ماه که در آنها شب قدر نباشد بهتر است. 37
38- تقدیر اعمال
قال الصادق علیه السلام : التقدیر فی لیلة تسعة عشر و الابرام فی لیلة احدی و عشرین و الامضاء فی لیلة ثلاث و عشرین.
برآورد اعمال در شب نوزدهم انجام میگیرد و تصویب آن در شب بیست ویکم و تنفیذ آن در شب بیستسوم. 38
39- احیاء شب قدر
عن فضیل بن یسار قال: کان ابو جعفر (علیه السلام) اذا کان لیلة احدی و عشرین و لیلة ثلاث و عشرین اخذ فی الدعا حتی یزول اللیل فاذا زال اللیل صلی.
فضیل بن یسار گوید:
امام باقر (علیه السلام) در شب بیست و یکم و بیستسوم ماه رمضان مشغول دعا میشد تا شب بسر آید و آنگاه که شب به پایان میرسید نماز صبح را میخواند. 39
40- زکات فطره
قال الصادق علیه السلام : ان من تمام الصوم اعطاء الزکاة یعنی الفطرة کما ان الصلوة علی النبی (صلی الله علیه و آله) من تمام الصلوة.
تکمیل روزه به پرداخت زکاة یعنی فطره است، همچنان که صلوات بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) کمال نماز است. 40
پى نوشت ها:
1. فروع کافی، ج 4 ص 62، ح 1
2. من لا یحضره الفقیه، ج 2 ص 43، ح 1
3. نهج البلاغه، حکمت 252
4. وسائل الشیعه، ج 4 ص 4 ح 5 و علل الشرایع، ص 10
5. الکافی، ج 4، ص 62، ح 3
6. الکافی، ج 4 ص 162
7. بحار الانوار، ج 96، ص 257
8. غرر الحکم، ج 1 ص 416 ح 64
9. بحار ج 93 ص 249
10. غرر الحکم، ج 1، ص 417، ح 80
11. الکافی ج 4 ص 87، ح 1
12. بحار، ج 93 ص 295
13. بحار الانوار ج 93، ص 295.
14. نهج البلاغه، حکمت 145
15. وسائل الشیعه، ج 7 ص 298، ح 3
16. وسائل الشیعه، ج 7 ص 218، ح 6
17. وسائل الشیعه ج 7 ص 294، ح 15 و 16; 27 و 30
18. بحار الانوار ج 93 ص 331
19. وسائل الشیعه، ج 7 ص 299، ح2.
20. الکافی، ج 4 ص 64 ح 8 و بحار الانوار ج 93 ص 247
21. وسائل الشیعه، ج 7 ص 290 و 294 ح6 و 26.
22. وسائل الشیعه، ج 7 ص 295، ح31 و معانی الاخبار ص 116
23. بحار الانوار ج 92 ص 255 ح 33.
24. وسائل الشیعه، ج 7 ص 302، ح 3.
25. وسائل الشیعه، ج 7، ص 313، ح 33
26. من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 56 ح 2 و وسائل الشیعه ج 7 ص 350 ح 3
27. وسائل الشیعه ج 7 ص 375،ح 22
28. الکافی، ج 4 ص 68، ح 1
29. الکافی، ج 4 ص 68، ح 2
30. وسائل الشیعه، ج 7 ص 181، ح 4 و 5 و من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 73، ح 9
31. وسائل الشیعه، ج 7 ص 266، ح 23.
32. بحار الانوار، ج 93، ص 342
33. بحار الانوار، ج 93، ص 344
34. بحار الانوار، ج 93، ص 346
35. بحار الانوار ج 93، ص 346
36. وسائل الشیعه، ج 7 ص 258 ح 8
37. وسائل الشیعه، ج 7 ص 256، ح 2
38. وسائل الشیعه، ج 7 ص 259
39. وسائل الشیعه، ج 7، ص 260، ح 4
40. وسائل الشیعه، ج 6 ص 221، ح 5
بازی میکنم مادر چشم؛ اگر شما باشید! درس میخوانم اما به شرط بودن شما! مادر شما که هستی دلم قرص است؛ توان نوشتن، حرف زد و خندیدن دارم ...
این جملات آشنای ماست وابستگی به چیزی بالاتر از محبت است! چیزی شبیه انس، دلهرهی نبودن، عدم تمرکز وقت بیتوجهی انیس!
همه با آن آشناییم. بعضی را از همان بچگی داشتیم و برخی را بعد به دست آوردیم. انس به مادر، یا بعضی وسایل زندگی مانند موبایل، و حتی امر مقدسی همچون نماز و ... که اگر نباشد گم شدهی داریم!(1) از همان گمشدهای حرف میزنم که هنوز مأنوسش نشدیم همانکه تا وابستهاش نشدیم تجربه نمیکنیم ایمان را!
هر وقت مثل مادرت، مثل موبایلت، به مولا وابسته شدی به هدف رسیدهای!(2)
همراهی همیشگی با انیس
متأسفانه یا خوشبختانه با هر چه انس بگیریم با همان محشور میشویم؛ چه در این دنیا و چه در آن دنیا؛ وقتی آن مرد بادیه- نشین در میان یاران رسول رحمت(صلی الله علیه و آله) از ایشان پرسید که قیامت کی برپا می شود؟ پیامبر(صلی الله علیه و آله) از او پرسید: برای آن روز چه توشهای فراهم ساختهای؟ جواب داد: به خدا قسم! من برای آن روز عمل فراوانی ندارم ولی واقعاً خدا و رسول او را دوست دارم! آنگاه پیامبر (صلی الله علیه و آله) کُدی دادند به او و به همهی عالم که «المرء مع من احبَّ»(3) : انسان با کسی است که دوستش دارد. جالب است پیامبر (صلی الله علیه و آله) نفرمود "در آخرت با ما هستی". بلکه معیت را به طور کلی بیان فرمود، یعنی معیت با آن که دوستش داریم هم دنیایی است و هم آخرتی.
یکی از نشانههای انس، شاد بودن با شادی، و انیس و غمگین بودن با ناراحتی اوست؛ امام رضا (علیه السّلام) فرمود: ای فرزند شبیب! اگر خوشحال میشوی که با ما در درجات والای بهشت باشی در اندوه ما اندوهگین و در شادی ما شاد باش و بر تو باد به ولایت ما. پس، اگر کسی سنگی را دوست بدارد خداوند او را با آن سنگ در قیامت محشور می کند.(4)
فرهاد که فهمید معشوقش شرط خود را حرکت کوه از سمتی به سمت دیگر، قرار داده است؛ آستین بالا زد و مشغول شد. ملامتش کردند که ای بندهی خدا! عمرت تمام میشود و قسمت ناچیزی از کوه نه؛ ... با لبخندی ملیح و با چشمانی برق زده از شوق نام محبوب و با دستانی خونین از حمل بیل آهنی و صورتی سوخته از حرارت عشق، پاسخشان میداد، میدانم که میمیرم و نمیرسم به اتمام این کار؛ ولی محبوب من خواسته و من برای محبوب و جلوی چشم محبوب به برآوردن خواستهی او مشغولم!
چه قدر میارزی؟!
مولای اولمان، امیر معرفت فرمود: «قیمةُ کُلُّ المرءٍ ما یُحسِنُه»:(5) ارزش هر کس به اندازهی دوست داشتنیهای اوست. آنچه برای او زیباست.
گاهی به دلمان نگاه کنیم ببینم گیر کیست؟ و بعد ارزش خود را برآورد کنیم. چرا سرت پایین است؟ خیلی کم بود؟! غصه ندارد، هنوز که زندهایم و میتوانیم دوست داشتنیهای خودمان را تغییر دهیم. و ارزش خود را بالا ببریم؛ آنقدر بالا که به او برسیم.
فقط به خاطر تو!
هیچ وقت دیر نیست آغوش مولا همیشه باز است رحمت واسعهی الهی او مشهور است.(6) فقط کافی است که راه انس با او را بیابیم و دنبال گوشهی چشمی از او باشیم. بعد از شناخت خوبی های مولا، مطمئناً جذب او میشویم مانند خردههای آهن که به آهنربا جذب میشوند و هر مسیری غیر او برایشان تعجبآور است.(7)
فرهاد که فهمید معشوقش شرط خود را حرکت کوه از سمتی به سمت دیگر، قرار داده است؛ آستین بالا زد و مشغول شد. ملامتش کردند که ای بندهی خدا! عمرت تمام میشود و قسمت ناچیزی از کوه نه؛ چرا جوانیات را میگذاری؟! به خودت رحم کن! با لبخندی ملیح و با چشمانی برق زده از شوق نام محبوب و با دستانی خونین از حمل بیل آهنی و صورتی سوخته از حرارت عشق، پاسخشان میداد، میدانم که میمیرم و نمیرسم به اتمام این کار؛ ولی محبوب من خواسته و من برای محبوب و جلوی چشم محبوب به برآوردن خواستهی او مشغولم!
بگفت آسوده شو که این کار خامست بگفت آسودگی بر من حرام است
بگفت از عشق سخت کارت زار است بگفت از عاشقی خوش تر چه کار است؟! (8)
چند بار شده دستمان زخم شود از شدت تایپ نام مولا؛ چند بار قلبمان با مرور فکر نظارت او بر کارهایمان، به تپش افتاد؟!
آیا قبول داریم که محبوب ما از محبوب فرهاد دوست داشتنیتر است؟ اگر این گونه است آستین بالا بزنیم. شاید فرصت جلب نظر او از دست برود و دیگران بگیرند نظر رحیمانهی او را!
دوستی، انس میآورد؛ و انس، وابستگی؛ وابستگی، مجالست؛ و مجالست، مشابهت؛ و مشابهت، مجانست؛ و همجنس مولا شدن، هدف است. مهدیسان که شدی دیگر فرقی نمیکند که ظهور عمومی رخ داده باشد یا خیر؛ هستی همدل مولا، کنار قلب مولا به شادیش شاد و به آزردگیاش آشفته!
دوستی، انس میآورد؛ و انس، وابستگی؛ وابستگی، مجالست؛ و مجالست، مشابهت؛ و مشابهت، مجانست؛ و همجنس مولا شدن، هدف است. مهدیسان که شدی دیگر فرقی نمیکند که ظهور عمومی رخ داده باشد یا خیر؛ هستی همدل مولا، کنار قلب مولا به شادیش شاد و به آزردگیاش آشفته!
زمزمهی قلبت می شود:
نکنه بارون بباره رو صورت مثل گلت
نکنه آفتاب بخوره تیره بشه برگ گلت
نکنه آدمای بد نَظَر کنن قامتتُ
یا آسته و یواشکی پاره کنن پیرهنتُ...
زندگی تو به زندگیاش وصل است؛ خواستهی دلش میخواهی: «و السابقین الی ارادته» (9) که وابسته باشی نیازی نیست انیست حرفی بزند، میخوانی از قلبش همه چیز را!
خدایا! شاهدی که هر چند دورم از این حرفها؛ ولی خواهانم و با تمام وجود غبطه میخورم به هر که چشیده است این وابستگی را! (10)
رحیما! اگر که تا امروز مأنوس بودم با آن چه باعث دلگیری حبیب تو میشد، در این ساعات عزیز مهمانی، میخواهم همه را به دست مقلّب خود تغییر دهی!
پی نوشت:
1 - برگرفته از مبحث انس در http://aqaed.ir
2 - برگرفته از سخنرانی حجة الاسلام پناهیان، نیمه شعبان 1436، مسجد دانشگاه تهران.
3 - مستدرک الوسایل، ج 9، ص8.
4 - وسائل الشیعه، ج 10، ص 393.
5 - نهج البلاغه، حکمت 81.
6 - وجود مقدس حضرت حجت علیه السلام، رحمة للعالمین است: ر.ک: اصول کافی، ج1، ص528 (حدیث قدسی لوح)
7 - امام خمینی (رحمه الله) در آداب الصلوة، سیر زیبایی را در رابطه با شفیع مطرح کردهاند و گفتهاند: اول باید میان شفیع و مشفوع تجاذبی برقرار شود یعنی مشفوع جذب شفیع شود یعنی آنکس که میخواهد مورد شفاعت قرار بگیرد جذب اباعبدالله (علیه السلام) و سایر معصومین بشود و بعد شفاعت صورت گیرد؛ ابتدا باید پیوستی میان مشفوع و شفیع برقرار شود و گام بعدی تجانس است. مشفوع و شفیع آنقدر به هم نزدیک شوند که گویا از یک جنس شدهاند و در مرحله بعدی تشافع صورت بگیرد. وقتی کسی 180 درجه با شفیع فاصله دارد، جذبهای حاصل نشده تا شفاعتی صورت گیرد. هر چه تأسی و اقتدای فرد به امام بیشتر باشد و بیشتر مشغول به اوامر و نواهی مولی گردد و فعل و قولش شبیه به امام شود، در این صورت جذبه برقرار میگردد و وقتی جذبه برقرار شد آهسته آهسته گویا انسان «منّا» میشود و اذن ورود در حریم ولایت به او داده میشود.
8 - نظامی گنجوی، بخش 57، مناظره خسرو با فرهاد
9 - فرازی از دعای عهد، مفاتیح الجنان.
10- مانوس بدون انیس خود می میرد: آقا سید کریم محمودی که در گوشه ای از بازار تهران به پینه دوزی و پاره دوزی مشغول بوده و از شاگردان آیت الله مرتضی زاهد رحمه الله بوده است و در شهر ری، در جوار حضرت عبدالعظیم حسنی علیهالسلام میزیسته کسی بوده که روزی حضرت مهدی علیهالسلام از او میپرسند، اگر ما را نبینی، تو را چه خواهد شد؟ او در پاسخ میگوید: میمیرم. حضرت به او میفرمایند: اگر چنین نبودی، ما را نمیدیدی.: عباس موسوی مطلق، توجهات امام زمان (عج) به امام حسین علیه السلام و شیفتگانش، ص 44.
عبدالواحد بن زید مىگوید:
به محل عبادت عابدى از وارستگان سرزمین چین گذر کردم صدا زدم: اى راهب! جواب نداد، دو مرتبه صدا کردم پاسخ نداد. بار سوّم صدا زدم. سر بیرون کرد و گفت: من راهب نیستم، راهب کسى است که از خدا بترسد و کبریاییش را تعظیم کند؛ بر بلایش صبر و به قضایش راضى شود، بر آلائش حمد و بر نعمتهایش شکر گزارد؛ در برابر بزرگى و جلالش تواضع کند و در پیشگاه عزّتش، صورت ذلّت به خاک بگذارد؛ به قدرتش تسلیم شود و در برابر مهابتش خضوع کند؛ در حساب آن حضرت اندیشه کرده و در عقابش تعقّل کند؛ روزش را روزه بدارد و شبش را به عبادت بیدار باشد؛ آتش فردا را فراموش نکرده و جبّاریّت حق را از یاد نبرد. این صفات در هرکس باشد راهب است. اما من سگ هارى هستم که نفسم را در این صومعه حبس کردهام، تا مردم را گاز نگیرد و زخمى نکند!!
به او گفتم: چه چیزى عباد را از اللّه- پس از این که او را شناختند- جدا مىکند. گفت:
اى برادر! علّتى براى جدایى خلق از خدا جز حبّ دنیا و زینت آن نیست؛ زیرا دنیا محل معاصى و گناهان است و عاقل کسى است که عشق دنیا از دل پاک کند و از گناه به خدا توبه آرد و به آنچه او را به حق نزدیک مىکند روى آرد
البته براى این که بتوان به جنبه سازندگى اسلام پى برد، و دریافت که اسلام عزیز چه منابع و منافع سرشارى، از برنامههاى مادى و معنوى، عاید انسان مىکند، باید به طور اختصار دورنماى جهان قبل از بعثت نبى بزرگ اسلام صلى الله علیه و آله را ترسیم کرد، و سپس درتعلیماتى که آن بزرگ مرد آسمانى براى نجات بشر، در آن دنیاى تاریک آورد، تعمق و اندیشه نمود. اسلام در زمان ظهور و پیداش، با بدترین برنامهها روبرو بود و در حقیقت با آدمیانى مرده و پست در همه عالم مواجه گشت؛ ولى به وسیله تعلیمات آسمانى و ثمربخش خود از آن دنیاى خراب و آلوده، بهترین جهان و برترین ملتها را ساخت.
آرى! تاریخ، عصرى در آفرینش، روشنتر و نورانىتر از عصر اسلام به یاد ندارد، ظهور اسلام در تاریکترین نقطه جهان یعنى عربستان بود. اینک به توضیح و ترسیم اوضاع فیزیکى و سیاسى اجتماعى «عربستان» که اولین جایگاه نزول این تحفه الهى (اسلام) بود توجه کنید:
عربستان
کشور عربستان شبه جزیره بزرگى است که قسمتى از آن ریگستان و سه طرف دیگرش دریاست، از طرف مغرب به دریاى احمر و از مشرق به دریاى عمان و خلیج فارس و از سمت جنوب به دریاى هند منتهى مىشود.
گذشتگان، عربستان را به سه ناحیه تقسیم کردهاند: قسمت شمالى را «حجاز»، جنوبى را «یمن» و بخش مرکزى را «صحراى عربستان» مىنامند.
حجاز سرزمینى است مشتمل بر ریگستان و اراضى کوهستانى که «مکه» و «مدینه طیبه» جزو آن مىباشد که قبل از طلوع خورشید اسلام فاقد هرگونه تمدن و اخلاق بود.
«یمن» که در جنوب حجاز واقع است از حاصلخیزترین نقاط آن سرزمین محسوب مىگردد. قسمت مرکزى که داراى صحراهاى بزرگ و شنزارهاى گرم است، تقریباً غیر قابل سکونت مىباشد. مردمان شمال و جنوب، به خاطر حاصلخیزى سرزمینشان، از خود تمدنى داشتهاند و از سایر نواحى عربستان ممتاز بودند. سد «مآرب» که هنوز نام آن بر سر زبانهاست، از آثار تمدن آن قوم است که آن را در قرن دوم پیش از میلاد ساختهاند، و مسلم است که سازندگان آن سد بزرگ از علم هندسه اطلاع داشتهاند و داراى همتى ممتاز بودهاند که توانستند اثر بزرگى چون آن سد را به وجود بیاورند.
قرآن مجید در سوره «سبأ» درباره این سد مىگوید:
«مردم سبا در اثر نعمت زیاد و آسایش، به زندگى تجملى و عیاشى و شهوترانى روى آورده بودند، آنگاه به علت کبر و غرور و ناسپاسى و طغیان، مستوجب عذاب الهى شدند. خداى مقتدر سیل «عرم» را بر «سد» ایشان مسلط کرد تا آن را ویران ساخت و مزارع و بوستانهاى خرم و سرسبزشان را به صحرایى سوزان تبدیل کرد و از باغهاى انبوهشان جز چند درخت سدر و شورهگر چیزى باقى نگذاشت»
علت آن که مردم ناسپاس، خطاکار و زیانکار «سبأ» از عهده بازسازى سد بزرگ مآرب بر نیامدند آن بود که خداى توانا آنان را در برابر کردار ناپسندشان به فتنههاى داخلى و اختلافات ملوک الطوایفى دچار کرد، تا از فکر ترمیم سد منصرف شدند.
مردمى که در ناحیه یمن زندگى مىکردند، مشهور به «بنىقحطان» بودند که پس از واقعه تخریب سد، به عراق، شام و حجاز کوچ کردند.
روش زندگى مردم حجاز
نسلى که از یمن رهسپار حجاز شدند از نظر زندگى به دو طایفه «شهرنشین» و «بَدَوى» تقسیم شدند. شهرنشینان همان مردم مکه و مدینه و طایف بودند و بقیه پراکنده شدند و در صحراها سکونت گزیدند. این مردم به خاطر دورى از یمن، بویژه نسلهاى بعدى، چه شهرى و چه بدوى، از آثار تمدن و اخلاق کلى جدا گشتند.
مردم حجاز که در وسط عربستان زندگى مىکردند، به حال بدویت و وحشىگرى باقى ماندند؛ زیرا سرزمین آنان خشک و بد آب و هوا بود و به خاطر سختى راه با مردمان متمدن آن روزگار مربوط نبودند؛ به طورى که جهانگشایان بزرگ دنیا مانند: «رامسیسر دوم» در قرن 14 قبل از میلاد و «اسکندر مقدونى» در قرن 4 پیش از میلاد و «ایلیوس گالوس» در زمان «اوگوست» امپراطور دوم در قرن اول میلاد از تسخیر حجاز عاجز ماندند.
پادشاهان قلدر، مستبد و پر قدرت ایران آن روز، نیز موفق نشدند بر حجاز دست یابند؛ از این جهت مردم حجاز با خاطرى آسوده، به زندگانى بدوى خویش ادامه مىدادند و این یک مسئله طبیعى است که تا انسان خود را در خطر نبیند به فکر چاره نمىافتد، و از طرف دیگر چون انسان از نظر طبیعى خودخواه و طالب نام و جاه است، و ناچار براى به دست آوردن این برنامه به مبارزه برمىخیزد، از اینرو عربهاى حجاز، چون با مردم دیگر مرتبت نبودند به جان یک دیگر مىافتادند و کارى جز قتل و غارت و خونریزى داخلى نداشتند «1».
تعصبهاى جاهلى
این جنگهاى داخلى و تضادها و نزاعهاى قبیلهاى، در محو کردن اصول انسانى کمک به سزایى نمود؛ به طورى که در همان زمان که عربهاى حجاز، در چنان حالاتى بسر مىبردند «دمتریوس» سردار بزرگ یونانى، براى تصرف عربستان وارد «پترا» که یکى از شهرهاى قدیمى حجاز بود شد، ساکنین آن ناحیه به او گفتند:
اى سردار بزرگ! چرا با ما جنگ مىکنى؟ ما در جایى زندگى مىکنیم و در سرزمینى سکونت گرفتهایم که فاقد هر نوع وسائل زندگى است، و این برنامه در زندگى ما براى این است که سر به فرمان کسى ننهیم، هدایاى ما را بپذیر و از تصرف این سرزمین که نفعى براى تو ندارد چشم بپوش، و اگر بخواهى قصد خود را اجرا کنى ما به تو اعلام مىکنیم که بعد از تصرف اینجا دچار مشکلات فراوانى خواهى شد، علاوه بر این که ما از صورت زندگى فعلى دستبردار نیستیم، اگر پس از جنگ هم عدهاى را به اسارت بگیرى و با خود همراه ببرى نفعى از آنان عاید تو نخواهد شد؛ زیرا آنان بعد از اسارت، غلامانى بداندیش و بدکردار هستند و هرگز حاضر به تغییر دادن صورت معیشت خود نیستند.
«دمتریوس» پیام آنان را قبول کرد و از تصرف عربستان منصرف شد «1».
امیرمؤمنان علیه السلام درباره وضع اعراب قبل از اسلام مىفرماید:
«خداى مهربان رهبر بزرگ اسلام را فرستاد تا مردم جهان را از روشهاى غلطى که در پیش گرفته بودند بر حذر بدارد، و او را امین فرامین آسمانى خود قرار داد. در آن زمان شما اى مردم عرب! بدترین دین را داشتید و در ناهنجارترین سرزمین زندگى مىکردید، در بین سنگهاى سخت و مارهاى گزنده مىخوابیدید و از آب تیرهرنگ مىنوشیدید، غذاى خوب نداشتید و خون یکدیگر را مىریختید، رابطه خود را با نزدیکان مىبریدید و با آنان جنگ مىکردید، بتپرستى در میان شما برپا بود و گناهان و آلودگىها دست و پاى شما را بسته بود» «2».
عادات و رسوم جاهلى
«هردر» درباره اعراب مىنویسد:
«اعراب عادات و رسوم قدیمه گذشتگان را محفوظ نگاه داشته و صفات متضاده را با هم جمع کرده بودند، آنها بىنهایت سرکش و خونخوار و بىنهایت هم فرمانبردار، متکبر و مغرور، به اساطیر و افسانههاى پوچ شوق وافر داشتند و گویى مقهور احساسات بودند، هر گاه خیال تازهاى در دماغ آنان جاى مىگرفت، مستعد کارهاى خیلى بزرگ مىشدند، از طرفى آزاد، بخشنده و جسور و از طرف دیگر اسیر غضب و سرشار از بىباکى، و در حقیقت تمام محاسن و قبایح خاندان «سامى» در عرب جمع بود».
مهمترین شهر حجاز
پیشتر اشاره کردیم که اعراب عربستان، به مرور زمان به دو قسمت بادیهنشین و شهرنشین، تقسیم شدند که شهرنشینان همان مردم مکه و مدینه بودند. این تقسیم در عادات و رسوم و اخلاق و کردار مردم عرب تأثیرى نداشت.
«مکه» از مهمترین شهرهاى حجاز بود؛ زیرا از دورترین نقاط عربستان و از مناطق اطراف براى زیارت مىآمدند. شهر مکه در عین این که زیارتگاه بود، خود به خود مرکز بازرگانى هم شده بود و به همین دلیل قبایل بزرگ و نیرومند آن سرزمین براى تصرف و تسلط بر آن شهر به تکاپو افتادند.
ابتدا فرزندان «اسماعیل» یعنى خود حجازىها پردهدار کعبه و فرمانرواى آن سامان بودند؛ اما دیرى نپایید که طایفه «خزاعه» از یمن به مکه آمدند و در قرن دوم میلادى فرمانروایى آن ناحیه را از فرزندان اسماعیل گرفتند، پس از مدت کوتاهى طایفه «عدنان» که حجازى بودند، آنها را از پا درآورده و در نتیجه قبیله «کنانه» و «قریش» از طایفه عدنان به وجود آمدند و ریاست مکه در دست قریش باقى ماند، تا این که حکومت حجاز به دست مرد مقتدرى به نام «قصى بن کلاب» افتاد.
«قصى بن کلاب» اقوام خود را از اطراف به مکه آورد و زمینهاى بسیارى را به آنان واگذار کرد تا براى خود منزل و مأوى بسازند.
پس از قصى بن کلاب «عبد مناف» جانشین او شد، وى فرزندانى داشت که «عبد شمس» و «هاشم» از پسران او بودند، عبد مناف هنگام مرگ، هاشم را جانشین خود قرار داد. «امیّه» پسر عبد شمس بر عموى خود هاشم حسد ورزید و این نخستین دشمنى و اختلافى بود که میان خاندان هاشم و امیّه رخ داد و تا مدتها ادامه داشت.
پس از مرگ هاشم پسرش «عبدالمطلب» جانشین وى شد. در آن زمان طایفه قریش نسبت به سایر قبیلههاى حجاز مزیّت و برترى ویژهاى داشت، این بود صورتى از وضع شهرنشینى مردم عرب قبل از اسلام.
دشمنىهاى عجیب و غریب مردم مکه و آزارهاى خطرناکى که از آنان نسبت به پیغمبر اسلام صلى الله علیه و آله صادر شد، نشان مىدهد که شهرنشینى در آداب و اخلاق آنان کمترین تأثیرى نکرده بود؛ یعنى از شهرنشینى جز نام، چیز دیگرى براى آنان نبود، به عبارت سادهتر مىتوان گفت: ظهور اسلام از شهرى بود که شهروندان آن از هیچ کدام از برنامههاى انسانیت و آدمیت بهرهاى نداشتند.
گناهان، آفاتى هستند که حیات معنوى انسان را تهدید مىکنند و مانع شکوفایى آن مىشوند، پس حضور گناه در تکامل بشر سدّى در راه رشد معنوى انسان است.
روزه هم مانند دیگر عبادتها به تنهایى نمىتواند موجب تحوّل معنوى در انسان شود، بنابراین روزه دار مبتلا به آفت گناه، از روزهاش بهره نمىبرد هر چند گرسنگى و تشنگى و شب بیدارى بسیارى را تحمّل کرده باشد.
آدابى که رعایت آنها، شرط ضرورى براى بهره بردارى از ضیافت ماه رمضان در جهت تجدید حیات معنوى خویش و رسیدن به تکامل روحى و جامع همه آداب روزه است، پرهیز از محرّمات الهى مىباشد.
در خطبه معروفى که پیامبر صلى الله علیه و آله در آستانه ماه رمضان بیان فرموده، آمده است که امام على علیه السلام در حین آن خطبه پرسید:
یا رَسُولَ اللَّهِ!، ما أَفْضَلُ الْأَعْمالِ فِى هذَا الشَّهْرِ؟ فَقَالَ: یا أَبَا الْحَسَنِ! أَفْضَلُ الْأَعْمالِ فى هَذَا الشَّهْرِ الْوَرَعُ عَنْ مَحارِمِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ. «1»
اى پیامبر خدا! بهترین کارها در این ماه چیست؟ فرمود: اى أباالحسن! بهترین کارها در این ماه، پرهیز از محرّمات الهى است.
به همین مناسبت درباره واژه رمضان از ریشه رَمَضَ و رَمَضى، دو معنا بیان شده است:
1- بارانى که اول پاییز مىبارد و هوا را از خاک و غبارهاى تابستان پاک مىکند.
2- داغى سنگ و شن ریزه که از شدّت گرماى آفتاب بدن را مىسوزاند.
بسیارى از روایات این نامگذارى را به سبب نقش ماه رمضان در پاکسازى آئینه جان از آلودگىهاى گناه و شویندگى روان از زنگار خطاها دانستهاند.
پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله فرمود:
وَ إِنَّمَا سُمِّىِ رَمَضَانُ رَمَضَانُ لِأَنَّهُ تُرْمَضُ فِیهِ الذُّنُوبُ أَىْ تُحْرَقُ. «2»
و همانا رمضان را رمضان نامیدهاند؛ زیرا گناهان در آن زدوده مىشود، یعنى مىسوزد.
فوائد روزه در روایات
معصومان علیهم السلام در باب فوائد روزه احادیث و گفتارهاى ارزشمند بسیارى دارند.
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در پاسخ به فرد یهودى که از پاداش روزه دار پرسیده بود، فرمود:
هیچ مؤمنى نیست که به خاطر خدا ماه رمضان را روزه بدارد، مگر آن که خداوند متعال، هفت ویژگى را براى او حتمى مىسازد:
1- حرام در بدنش ذوب مىشود.
2- به رحمت الهى نزدیک مىگردد.
3- کفّاره خطاى پدرش آدم علیه السلام را ادا مىکند.
4- خداوند دشوارىهاى هنگام جان دادن را بر او آسان مىکند.
5- از گرسنگى و تشنگى روز قیامت، ایمن مىگردد.
6- خداوند به او از آتش امان مىدهد.
7- خداوند به او از نعمتهاى پاکیزه بهشت مىخوراند. «3» امام على علیه السلام مىفرماید:
صَوْمُ النَّفْسِ إمْساکُ الْحَواسِّ الْخَمْسِ عَنْ سائِرِ الْمَآثِمِ وَ خُلُوِّ الْقَلْبِ عَنْ جَمِیعِ أَسْبابِ الشَّرِّ. «4»
روزه نفس، نگهدارى حواسّ پنجگانه از دیگر گناهان و تهى کردن دل از تمام اسباب بدى است.
حجابها در ماه رمضان
لغزشها و معصیتهاى گوناگون، حجابهایى هستند که آدمى را از مشاهده جمال حضرت محبوب محروم مىکند، راستى انسان با این مصیبت بزرگ چه کند؟
انسانى که در طول سال در اثر خطاها و لغزشهاى نفس از درگاه حضرت دوست فاصله گرفته است باید در صدد کم کردن این فاصلهها برآید. و بهترین موقعیّتى که او را به این هدف نزدیک مىسازد روزه دارى حقیقى در رمضان است.
روزه دارى در تغییر رفتار و اصلاح شخصیّت انسان مؤثّر است.
بر اساس مطالعات علمى و تحقیقات روانشناسان و گزارشهاى قضایى که در ایران و کشورهاى مختلف مسلمانان به عمل آمده است، نشانگر این است که رفتارهاى ناهنجار و جرایم اجتماعى و خشونت خانوادگى و ... در ماه رمضان به مقدار زیادى کاهش مىیابد.
و این به خاطر تسلّط بر نفس است که انسانها در این ماه بر افکار و اعمال خود دارند و ترسى که در اثر خوف از غضب الهى و رحمت بیکران پروردگار، در دل افکنده مىشود.
ریشه این دگرگونى در حال انسان به طبیعت روزه برمىگردد که زمینهاى را که شیطان بر اساس آن انسان را به گمراهى مىکشاند، از بین مىبرد، زنجیرى که در ماه رمضان شیطان را به بند مىکشد، همان جهاد با نفس و گرسنگى و تشنگى و فروکشى غضب است.
حکمت این نکته را پیامبر خدا صلى الله علیه و آله چنین بیان مىفرماید:
إِنَّ الشَّیْطانَ لَیَجْرى مِنِ ابْنِ آدَمَ مَجْرَى الدَّمِ فَضَیِّقُوا مَجارِیَهُ بِالْجُوعِ. «5»
شیطان از جایگاه خون آدمى در انسان وارد مىشود، پس با گرسنگى، محلّهاى ورود او را تنگ کنید.
یعنى شیطان از راه شهوت خوراک و لذّت جنسى و غضب نفس و خیالات آدمى، در اطراف رگهاى قلب و مغز او جاى مىگیرد و سپس براى طرحهاى شیطانى خود برنامه ریزى مىکند.
بنابراین شیطان به تنهایى زمینه ساز گناهان نیست و در بند بودن شیطانها نسبى است. هر چه روزه کاملتر باشد، زنجیرى که شیطان را اسیر مىکند و جلوى نفس أمّاره را مىگیرد؛ محکمتر خواهد بود و از میزان غفلت و انحرافات ناشى از آن خواهد کاست.
بر این پایه مىتوان گفت: روزه آنانى که در ماه رمضان، گناهانى را از روى غفلت یا عمد مرتکب مىشوند، کامل و مقبول نیست.
امام على علیه السلام، خطاب به بندگان در خطبه روز فطر مىفرماید:
وَ اعْلَمُوا عِبادَ اللَّهِ أَنَّ أَدْنَى ما لِلصَّائِمِینَ وَ الصَّائِماتِ أَنْ یُنادِیَهُمْ مَلَکٌ فى آخِرِ یَوْمٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ، أَبْشِرُوا عِبادَ اللَّهِ! فَقَدْ غُفِرَ لَکُمْ ما سَلَفَ مِنْ ذُنُوبِکُمْ فَانْظُرُوا کَیْفَ تَکُونُونَ فِیما تَسْتَأنِفُونَ. «6»
اى بندگان خدا! بدانید کمترین چیزى که براى مردان و زنان روزه دار مىباشد این است که: در روز آخر ماه رمضان فرشتهاى به آنان ندا مىدهد:
بشارت باد بر شما اى بندگان خدا! که خداوند گناهان گذشته شمارا بخشود، پس مواظب باشید که از این پس چه مىکنید!
[ «16» اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ إِنْ مِلْنَا فِیهِ فَعَدِّلْنَا وَ إِنْ زُغْنَا فِیهِ فَقَوِّمْنَا وَ إِنِ اشْتَمَلَ عَلَیْنَا عَدُوُّکَ الشَّیْطَانُ فَاسْتَنْقِذْنَا مِنْهُ]
خدایا! بر محمد و آلش درود فرست؛ چنانچه ما در این ماه از حق و عدالت و بندگى و طاعت منحرف شویم، به دایره عدل و درستى برگردان، و اگر از راه هدایت به گمراهى افتیم، استوارمان ساز، و اگر دشمنت شیطان بر ما چیره شود، از کید و مکرش ما را رهایى بخش.
[ «17» اللَّهُمَّ اشْحَنْهُ بِعِبَادَتِنَا إِیَّاکَ وَ زَیِّنْ أَوْقَاتَهُ بِطَاعَتِنَا لَکَ وَ أَعِنَّا فِى نَهَارِهِ عَلَى صِیَامِهِ وَ فِى لَیْلِهِ عَلَى الصَّلَاةِ وَ التَّضَرُّعِ إِلَیْکَ وَ الْخُشُوعِ لَکَ وَ الذِّلَّةِ بَیْنَ یَدَیْکَ حَتَّى لَا یَشْهَدَ نَهَارُهُ عَلَیْنَا بِغَفْلَةٍ وَ لَا لَیْلُهُ بِتَفْرِیطٍ]
خدایا! این ماه را با بندگیمان براى حضرتت پُر کن، و اوقاتش را به طاعتمان براى وجود مبارکت زینت ده، و در روزش ما را به روزه داشتن، و در شبش ما را به نماز و زارى به درگاهت، و فروتنى به پیشگاهت، و خوارى در برابرت یارى فرما تا روزش به غفلت ما از روزه، و شبش به کوتاهى ما از عبادت گواهى ندهد.
ارزش عبادات در رمضان
انسان از نگاه اسلام، ترکیبى از جسم و جان است. همان گونه که جسم انسان براى تداوم وجود خویش نیازمند غذاهاى مادّى است. هویّت و حقیقت انسانى او نیز نیازمند غذاهاى معنوى از سنخ خود است.
روشن است که خداوند سبحان، میهمانى رمضان را براى پذیرایى از جسم و وجود مادّى دوستانش فراهم نساخته است؛ چرا که بدنهاى آنان مانند همه در ضیافت همیشگى خدایند.
جناب سعدى مىسراید:
ولیکن خداوند بالا و پست |
به عصیان درِ رزق بر کس نبست |
|
ادیم زمین، سفره عام اوست |
چه دشمن بر این خوانِ یغما چه دوست |
|
(سعدى)
این در حالى است که همه دشمنان خدا از این سفره گسترده بیش از دیگران بهره مىبرند. پس ارزش پذیرایى از جسم و تأمین خواستههاى مادّى هرگز به پاى تأمین نیازهاى معنوى نمىرسد.
بلکه خداى متعال در میهمان سراى رمضان، جانها و افکار مؤمنان را به ضیافت فرا خوانده است؛ و ارزش آن را تنها پروردگار منّان مىداند.
از سوى دیگر شرایط و آداب این میهمانى باید هماهنگ با ضیافت معنوى و روحانى بوده و غذا و نوشیدنى آن متناسب با تحوّل روحى و تجدید حیات معنوى و تقویت بنیه روانى انسان باشد.
از برجستگىهایى که در فضاى این ماه با فضیلت جلوه گر است؛ زمینهها و ظرفیّتهایى است که خداوند سبحان براى دعوت فراهم ساخته است؛ آن گونه که پیامبر خدا صلى الله علیه و آله در توصیف دعوت فرمود:
هُوَ شَهْرٌ دُعیتُمْ فِیهِ إِلى ضِیافَةِ اللَّهِ وَ جُعِلْتُمْ فِیهِ مِنْ أَهْلِ کِرامَةِ اللَّهِ. «7»
ماهى که در آن به میهمانى خدا دعوت شدهاید و از اهل کرامت خدا قرار گرفتهاید.
فقیه و فیلسوف و عارف وارسته؛ مرحوم شیخ محمد حسین اصفهانى در «الرسالة المجدیة» در شرح فراز فوق از خطبه پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله درباره دعوت مىفرماید:
«دعوت به ماه رمضان، دعوت به بهشت است و غذاهاى این میهمانى نیز از نوع غذاهاى بهشتى است. هر دو میهمان خانه خدایند؛ لیکن نام میهمان سرا در این جا «ماه رمضان» است و نامش در آن جا غرفههاى بهشتى؛ این جا غیب است و آن جا مشهود و عیان؛ اینجا تسبیح و تهلیل است و آن جا چشمه سلسبیل؛ اینجا نعمتهاى پوشیده و اندوخته هستند و آن جا «میوهاى از آنچه برمىگزینند و گوشت بریان پرندهاى که میل دارند. «8» پس نعمت در هر جهان با پوشش همان جهان آشکار مىشود و گاهى هم هست که نعمتها در همین دنیا براى پیامبران و معصومان علیهم السلام به شکل آن جهان آشکار مىشوند.
آنچه در روایات آمده که: پیامبر خدا براى فاطمه زهرا علیها السلام یا امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام میوهاى از میوههاى بهشت یا جامهاى از جامههاى بهشت آورد، گواه این مطلب است.
شراب طهور در زندگى دنیا محبّت خداست و بهترین وقتى که براى فراهم ساختن آن مغتنم است، همین ضیافتى است که ساقیش همان میزبانش است.» «9» جایگاه و پاداش عبادات و امور خیر معنوى دراین ماه چندین برابر مىشود و از آنجا که پیامبر حق صلى الله علیه و آله فرمودهاند:
هر کار آدمیزاد چند برابر مىشود. کار نیک، ده برابر تا هفتصد برابر مىشود، خداوند فرموده است: مگر روزه که براى من است و خودم پاداش آن را مىدهم و روزه دار خواسته دل و خوراکش را به خاطر من وامىگذارد. «10» از جمله خطابههاى رسول اللّه صلى الله علیه و آله در هنگام ماه رمضان این بود که:
مَنْ تَطَوَّعَ بِخَصْلَةٍ مِنْ خِصالِ الْخَیْرِ فى شَهْرِ رَمَضانَ کانَ کَمَنْ أَدَّى سَبْعینَ فَریضَةً مِنْ فَرائِضِ اللَّهِ وَ مَنْ أَدَّى فِیهِ فَریضَةً مِنْ فَرائِضِ اللَّهِ کانَ کَمَنْ أَدَّى سَبْعینَ فَریضَةً مِنْ فَرائِضِ اللَّهِ تَعالى فِیما سِواهُ مِنَ الشُّهُورِ. «11»
کسى که در ماه رمضان یکى از کارهاى نیک را انجام دهد همچون کسى است که هفتاد واجب از واجبات خدا را انجام داده است. و هر کس در این ماه، واجبى از واجبات خدا را انجام دهد همچون کسى است که هفتاد واجب از واجبات خداى متعال را در ماههاى دیگر انجام داده است.
بحثهاى علمى در شب قدر
از بهترین فضایل و عبادتهاى برتر در شبهاى قدر رمضان؛ مذاکره علمى و گفتگو درباره اعتقادات و مسائل آخرت است، تا عبادت و نیایش همراه با بینش و آگاهى باشد. به ویژه در شبهاى قدر که از سوى دانشمندان دینى هم مورد سفارش قرار گرفته است.
شیخ صدوق در این زمینه نوشتهاند:
وَ مَنْ أَحْیا هاتَینَ اللَّیْلَتَینِ بِمُذاکَرَةِ الْعِلْمِ فَهْوَ أَفْضَلُ.
هر که این دو شب را با گفتگوى علمى زنده بدارد؛ پس آن برتر است.
ارزش عبادى کسب دانش و کمال در این شبها به اندازهاى بالاست که چنانچه انسان همه کارهاى خود را رها کند و به بحث علمى و دینى بپردازد، نیکوست؛ زیرا دریافت فضل فکرى و معرفت حق و معارف دینى، از قدرشناسى ماه مبارک رمضان است.
دراین باره رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله به ابوذر فرمود:
عَلَیْکُمْ بِمُذاکَرَةِ الْعِلْمِ فَإِنَّ بِالْعِلْمِ تَعْرِفُونَ الْحَلالَ مِنَ الْحَرَامِ، یا أَباذَرٍّ! الْجُلُوسُ ساعَةً عِنْدَ مُذاکَرَةِ الْعِلْمِ خَیْرٌ مِنْ عِبادَةِ سَنَةٍ صِیامٍ نَهارُها وَ قِیامٍ لَیْلُها. «12»
بر تو باد به گفتگوى علمى، پس به سبب دانش حلال از حرام شناخته مىشود.
اى اباذر! یک ساعت نشستن براى گفتگوى علمى، براى تو از عبادت یک سال که روزش را روزه بدارى و شبش را به نماز بایستى، بهتر است.
از دیدگاه معصومان علیهم السلام و متون اسلامى، عبادات، نقشى بنیادى در پیدایش و پیوستگى فروغ دانش و معرفت دارند. از این رو احادیثى که علم را برتر از عبادت مىدانند، تخریب یا انکارِ نقش سازنده عبادت در کنار علم نیست؛ بلکه تأکید بر همراه ساختن عبادت با علم براى دورى جستن از عبادت ناآگاهانه است که نه تنها بىارزش بلکه خطر ساز است.
بنابراین با بررسى سیره عملى اهل بیت علیهم السلام درباره شب قدر و عنایت ویژه که آنان به راز و نیاز و عبادت و اذکار، در چنین شبهاى حساس داشتهاند و رهنمودها و سفارشهایى که به بهرهگیرى بیشتر از آن شبها فرمودهاند، به دست مىآید: به غیر از موارد استثنایى، باید زمانِ محدود، صرف عبادت و ذکر و تلاوت قرآن و نیایش و انس شبانه با خداى متعال گردد. و از سرگرمى و تفریحى که انسان را از یاد خداوند غافل مىسازد، دورى نمود.
امام حسن علیه السلام در روز عید فطر بر گروهى گذشت که سرگرم بازى و شادى بودند، بالاى سر آنان ایستاد و فرمود:
خداوند ماه رمضان را میدان مسابقه خلق خود قرار داد، تا به سبب طاعت او به سوى خشنودیش از یکدیگر سبقت گیرند. پس گروهى پیش گرفتند و کامیاب شدند و گروهى عقب ماندند و ناکام شدند، بسیار بسیار جاى تعجّب است از کسى که در این روزى که نیکوکاران پاداش داده مىشوند و هرزه کاران زیان مىبینند در حال سرگرمى است. به خدا سوگند! اگر پرده کنار رود، خواهند دانست که نیکوکار به نیکوکارى خود مشغول است و بدکار به بدکردارى خود گرفتار گردیده است. «13» سپس حضرت به راه خود ادامه داد و رفت.
چشمان گریان در قیامت
یوسف بن اسباط مىگوید:
«پدرم براى من تعریف کرد که نیمه شبى به مسجد الحرام رفتم. صداى سوزناک جوانى که سر به سجده داشت توجّه مرا به خود جلب نمود. نزدیکتر رفتم. شنیدم که در حالت سجود مىگفت: صورت خاک آلودم براى آفریدگارم سجده کرد و او سزاوار سجده است. چون به نزدیک جوان رسیدم با کمال تعجّب دیدم که او امام عارفان حضرت سجّاد علیه السلام است که خاضعانه با خالق خویش نیایش مىکند.
چون هوا روشن شد به سوى او شتافتم و عرض کردم: اى فرزند رسول خدا! چرا آن همه خود را زحمت مىدهى و در مشقّت مىاندازى، با اینکه بر همگان معلوم است که خداوند تو را برترى داده و در نزد خود عزیز و ارجمند نموده است. امام چون این سخنان را شنید، صدا به گریه بلند کرد و فرمود: پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
تمامى چشمان در روز قیامت گریانند مگر چهار چشم:
1- چشمى که از ترس خداوند بگرید.
2- چشمى که در راه خدا نابینا شده باشد.
3- چشمى که به نامحرم نگاه نکرده باشد.
4- چشمى که شبانه و سحرگاه در حال سجده براى خداوند گریسته باشد.
آنگاه فرمود: خداوند چون بنده شب زنده دارش را مىبیند به فرشتگان مباهات مىکند و به آنها مىگوید:
بندهام را بنگرید که روحش نزد من و پیکرش در اطاعت من است. بستر خواب را از ترس من رها کرده و رحمت مرا طلب مىکند. شاهد باشید که من او را آمرزیدم.» «14»
[ «18» اللَّهُمَّ وَ اجْعَلْنَا فِی سَائِرِ الشُّهُورِ وَ الْأَیَّامِ کَذَلِکَ مَا عَمَّرْتَنَا وَ اجْعَلْنَا مِنْ عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ» «15»، وَ الَّذِینَ یُؤْتُونَ مَا آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَى رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ» «16»، وَ مِنَ الَّذِینَ یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَ هُمْ لَهَا سَابِقُونَ» «17»]
خدایا! ما را در دیگر ماهها، و دیگر ایام، مادامى که زندهمان مىدارى چنین قرار ده، و هم چنین ما را از بندگان شایستهات قرار ده؛ آنان که بهشت را به ارث مىبرند و در آن جاودانند، و از اموال خود در راه خدا مىبخشند، و عمل شایسته انجام مىدهند، در حالى که دلهاشان از اندیشه بازگشت به سوى پروردگارشان ترسان است، و از کسانى قرار ده که به سوى خیرات مىشتابند، و نسبت به آن از دیگران پیشى مىگیرند.
[ «19» اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ فِی کُلِّ وَقْتٍ وَ کُلِّ أَوَانٍ وَ عَلَى کُلِّ حَالٍ عَدَدَ مَا صَلَّیْتَ عَلَى مَنْ صَلَّیْتَ عَلَیْهِ وَ أَضْعَافَ ذَلِکَ کُلِّهِ بِالْأَضْعَافِ الَّتِى لَا یُحْصِیهَا غَیْرُکَ إِنَّکَ فَعَّالٌ لِمَا تُرِیدُ.]
خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست، در همه وقت و در همه دم و در هر حال، به شماره درودى که فرستادهاى، بر هر که درود فرستادهاى و چندین برابر همه آنها، به چندین برابرى که جز تو نتواند آنها را بشمارد؛ همانا تو آنچه را بخواهى، انجام مىدهى.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- بحار الأنوار: 42/ 190، باب 126، حدیث 1؛ عیون أخبار الرضا: 1/ 297، حدیث 53.
(2)- مستدرک الوسائل: 7/ 546، باب 26، حدیث 8851؛ المصباح، کفعمى: 513، باب 42.
(3)- بحار الأنوار: 93/ 369، باب 46، حدیث 49؛ الخصال: 2/ 346، حدیث 14.
(4)- غرر الحکم: 176، حدیث 3362.
(5)- بحار الأنوار: 60/ 332، باب 3؛ عوالى اللآلى: 1/ 273، حدیث 97.
(6)- بحار الأنوار: 87/ 362، باب 1، حدیث 13؛ مجموعة ورام: 2/ 158.
(7)- بحار الأنوار: 93/ 356، باب 46، حدیث 25؛ عیون أخبار الرضا علیه السلام: 1/ 295، حدیث 53.
(8)- اشاره به سوره واقعه (56): 20- 21.
(9)- جامع الدّرر، حسین فاطمى: 335- 336، به نقل از رساله مجدیه.
(10)- کنز العمال: 8/ 448، حدیث 2359؛ الدرّ المنثور: 1/ 179، ذیل آیه 184 سوره بقره.
(11)- المقنعه، شیخ مفید: 341، باب 18؛ الینابیع الفقهیه: 2/ 66.
(12)- بحار الأنوار: 1/ 203، باب 4، حدیث 21؛ جامع الأخبار: 38.
(13)- الکافى: 4/ 181، حدیث 5؛ بحار الأنوار: 75/ 110، باب 19، ذیل حدیث 4.
(14)- کشف الغمة: 2/ 99؛ بحار الأنوار: 46/ 99، باب 5، حدیث 88.
(15)- مؤمنون (23): 11.
(16)- مؤمنون (23): 60.
(17)- مؤمنون (23): 61.
؟
چرا باید از خدا ترسید؟ مگر خدا موجود ترسناکی است؟ ترس از خدا به چه معنا است و چگونه حاصل می شود؟
ابتدا باید توجه کنیم که معنای ترس از خدا چیست؟ ترس از خدا به معنای ترس از مسؤولیت هایی است که انسان در برابر او دارد . ترس از این که در ادای رسالت و وظیفه خویش کوتاهی کند و به خوبی وظیفه اش را انجام ندهد; و به عبارتی، ترس از گناهان خود است . حضرت علی (ع) در این زمینه می فرماید: «و لا یخافن الا ذنبه; هیچ یک از شما ترس نداشته باشد مگر از گناه خویش .» (1)
ترس از خدا سرچشمه های مختلفی دارد . شماری از آن ها عبارت است از:
الف) اعمال ناپاک و افکار آلوده سبب ترس می گردد .
ب) در مقربان، به خاطر قرب به ذات پاکش، کم ترین ترک اولی و غفلت مایه وحشت می شود . (این دو مورد را خوف از تقصیر گویند) .
ج) گاه مقربان هنگامی که آن ذات نامحدود و بی پایان را تصور می کنند و در مقابل به قصور ذاتی خود نظر می دوزند، حالت خوف می یابند . (خوف از قصور) خداوند در این زمینه می فرماید: «الذین اذا ذکر الله وجلت قلوبهم; آن ها کسانی هستند که وقتی نام خدا برده می شود دل هایشان مملو از خوف پروردگار می گردد» . (2)
1 . برخی مانند راغب اصفهانی گفته اند: فرق میان این دو آن است که خشیت خوف توام با تعظیم است و بیش تر از دانایی ناشی می شود . از این رو، خدای سبحان آن را به علما اختصاص داده می فرماید: «انما یخشی الله من عباده العلماء .»
2 . بعضی نیز گفته اند: خوف هم از امر ناخوشایند حاصل می شود و هم از ناحیه کسی که ممکن است این ناخوشایندی را به آدمی برساند . هم گفته می شود: من از بیماری خوف دارم و هم گفته می شود: من خوف دارم از این که فلان چیز بیمارم کند . برخلاف خشیت که تنها از آورنده شر است . از این رو، گفته می شود: «خشیت الله; من از خدا ترسیدم » ولی گفته نمی شود: «خشیت المرض; از بیماری ترسیدم » .
3 . برخی هم مانند علامه طباطبایی می فرمایند: ظاهرا فرق میان آن دو این است که خشیت به معنای تاثیر قلبی از اقبال و روی آوردن شر یا نظیر آن است و خوف به معنای تاثیر عملی انسان است به این که از ترس در مقام اقدام برآمده، وسایل گریز از شر و محذور را فراهم سازد; هرچند که در دل متاثر نگشته، دچار هراس نشده باشد . آنگاه علامه در مقام استدلال بر مدعای خویش چنین می آورد: و لذا می بینیم خدای سبحان در توصیف انبیا می فرماید: «و لا یخشون احدا الا الله (3) » ، و ترس از غیر خدا را از ایشان نفی می کند و حال آن که خوف را در بسیاری از جاها برای آنان اثبات نموده، از آن جمله می فرماید: «فاوجس فی نفسه خیفة موسی; در خود احساس ترس نمود (4) ، و نیز می فرماید: «و اما تخافن من قوم خیانة; و اگر از مردمی ترس خیانتی داشتی . () »
4 . بین خداترسی و آگاهی ارتباط تنگاتنگ حکمفرما است . به علت این که خداترسی نتیجه هدایت به سوی خدا است، هر قدر معرفت انسان به خدا از عمق بیش تری برخوردار باشد، به آن اندازه ترسش هم عمق پیدا می کند . اساسا باید گفت هرگز شیت بدون معرفت حاصل نمی شود . لذا در آیه 28 سوره فاطر می خوانیم: «انما یخشی الله من عباده العلما» به همین جهت، باید گفت خوف ناشی از معرفت شرط اول بهشتی شدن است .
5 . همان طور که انسان در عیان از خدا می ترسد، در نهان نیز باید از او بترسد; زیرا تا در دلی خوف خدا نباشد و در نهان و آشکار احساس مراقبت یک نیروی معنوی برخود نکند، انذارهای انبیا و اولیا بی اثر خواهد بود . برای همین است که خدا می فرماید: «انما تنذر الذین یخشون ربهم بالغیب; تو فقط کسانی را انذار می کنی که از پروردگار خود در غیب و پنهانی می ترسند . (6) »
باز در اوصاف بهشتیان می فرماید: «من خشی الرحمن بالغیب; همان کسی که از خداوند رحمان در نهان بترسد(7) » . همانند داستان حضرت یوسف و زلیخا .
پی نوشت:
1 . نهج البلاغه، کلمه قصار82 .
2 . حج (22) 36 .
3 . احزاب (33): 39 .
4 . طه (20): 67 .
5 . انفال (8): 58، ترجمه المیزان، ج 11، ص 252 .
6 . فاطر (35): 18 .
7 . ق (50): 33 .