فرزندم! شهوات نفس را به قدرت ریاضت روزه بشکن اما نه چندان که ضعیف شوى و از برپا داشتن نماز مانى، زیرا نماز از روزه نزد پروردگار پسندیده تر است.
روزه براى فرمانبردارى از خدا و یقین بر اینکه او داناست و ایمان به روز جزاء و حضور در محکمه حق و طاعت شدید قرآن و پیغمبر و احساس قوى وظیفه شناسى و ورزیدگى در صبر و استقامت و قدرت غلبه بر شهوت هاى نفسانى، و خلاصه در مسیر حق قدم زدن است.
سالى یک مرتبه ماه رمضان مى آید که مردم را در این مدت سى روز با این صفات و اخلاق عالى تربیت کند براى که واقعاً مسلمان کاملى باشند و احراز چنان مقام در تربیت مى تواند انسان را آماده براى عبادت حقیقى نماید.
موادى را که خدا در این جهان آفریده تا شکُفته نگردد خیراتى که باید از آن ظاهر نمى شود مثلًا هسته درخت تا تنگ و بهم بسته است خیرى از آن نمایان نیست نه برگى دارد، نه شاخه اى و نه میوه اى، اما همین که شکفته شد و از هم بازگشت درختى مى شود با شاخ و برگ و سایه و میوه و انواع خیرات و برکات دیگر.
زمین تا از سرماى زمستان افسرده و در هم است مانند دست لئیمان خشک و هم چون روح جاهلان بى فروغ است، اما پس از باران و پس از تابش آفتاب که سینه اش باز مى شود چون چهره عارف گشاده و چون خاطر دانا منوّر مىگردد، در آن هنگام از هر سنگلاخش جویبارى جارى مىشود و از هر توده خاکش مرغزارى مى روید و در هر قدمش نعمتى و سعادتى جلوه مى کند.
روح انسان نیز همین طور است تا تنگ و گرفته است نمى تواند خیرى بدهد و نه بگیرد نه مى تواند حقیقتى را بیان کند نه بفهمد نه دلالتى کند نه بپذیرد نه بشارتى دهد نه دریابد نه محبّتى کند نه بچشد مگر آنکه باز و منشرح گردد تا هم حقایقى را که باعث سعادت او و دیگران است بتواند خوب بفهمد و بیان کندو هم از انواع خوبى ها بهرهمند شود.
قرآن مجید مقدمه همه خوبىها را شرح صدر مى داند آن که باید به سعادتى برسد نخست در جانش شرح صدر پیدا مى شود، یعنى انبساطى و جنبشى و همّتى در خود احساس مىکند که مقدمه پرواز کردن و اوج گرفتن روح و پس از آن به مقصد رسیدن است.
ماه رمضان فرصتى است براى کسانى که طالب شرح صدر و روشنى جانند تا به وظایف این ماه رفتار کنند و جان خود را از شر شیطان باز کرده با فرشتگان انباز گردانند و خویش را براى پذیرفتن انواع رحمتها آماده نمایند.
امتیاز دیگرى که ماه رمضان دارد این است که خداوند روزه آن را بر همه واجب فرموده نه متفرق و جداى از یکدیگر، و این عمل دسته جمعى نیز منافع بسیارى در بر دارد، زیرا همین که ماه رمضان مى آید سراسر محیط اسلامى را طهارت و نظافت و ایمان و ترس از خدا و اطاعت از احکامش و خوش اخلاقى فرا مى گیرد و بازار منکرات کساد مى گردد، و انتشار خیرات عمومیت پیدا مىکند، و بندگان نیکوکار خدا به خوبى و احسان مىپردازند و به یکدیگر کمک مى کنند، بدکاران از ارتکاب منکرات خجل مىشوند و در اغنیاء عاطفه مساعدت و کمک نسبت به برادران بینوا و درماندگان بیدار مىگردد.
خلاصه این وضع یک نواخت در میان مسلمانان احساس مشترکى به وجود مى آورد که همه اعتراف مىکنند مسلمانان جمعیت واحدى هستند و این است بهترین معناى عام شکستن شهوات.
گرچه تمام عبادات و هر عملى که با نیت خالص و به قصد قربت به درگاه الهى انجام پذیرد مایه جلب رحمت الهى است و انسان را در دامان پر مهر و عطوفت و رحمت و نعمت ربوبى قرار مىدهد و حیات بشر را به نور معرفت روشن مىسازد، اما بعضى از عبادات در کلام گهربار ائمه اطهار علیهم السلام به صورتى ویژه مایه جلب رحمت الهى شمرده شدهاند.
ذکر تمام عبادات در این مختصر نمىگنجد و درک حقیقت آنها و دست یافتن به تمام زوایاى عبادات امکانپذیر نیست، اما به مقتضاى این نوشتار به عبادت پر ارزش روزه که مورد عنایت خاص اهل بیت علیهم السلام به عنوان عبادتى براى رسیدن به رحمت الهى و نشستن بر سر سفره پر نعمت حضرت حق اشاره مىشود.
امتیاز روزه در این بحث از میان تمام عبادات به اعتبار دو حقیقت است:
1- روزه عبادتى است که نه تنها براى امت حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله بلکه براى امم سابقه نیز سبب جلب رحمت بوده و عبادتى خاص براى پرستش حضرت حق شمرده شده است.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ «1».
اى اهل ایمان! روزه بر شما مقرّر و لازم شده، همانگونه که بر پیشینیان شما مقرّر و لازم شد، تا پرهیزکار شوید.
شواهد تاریخى فراوانى بر این مطلب وجود دارد که در منابع مذاهب دیگر- حتى بعد از تحریف- آمده است.
از تورات و انجیل فعلى چنین برمىآید که روزه در میان یهود و نصارى بوده و اقوام و ملل دیگر هنگامى که با غم و اندوه مواجه مىشدند روزه مىگرفتند و قوم یهود به هنگام توبه و طلب خشنودى خداوند روزه مىگرفتند «2».
از بخشى از تورات چنین برمىآید که موسى علیه السلام چهل روز روزه داشته است «3».
حضرت مسیح «4» و حواریون مسیح «5» نیز چنانکه از انجیل استفاده مىشود روزه مىگرفتند.
2- از ماه رمضان در کلام گهربار ائمه اطهار علیهم السلام به عنوان ماه رحمت، ماهى که درهاى رحمت در آن باز مىشود و ... یاد شده است.
حضرت امام سجاد علیه السلام در هر روز از ماه مبارک رمضان این دعا را مىخواندند:
«اللّهُمَّ إِنَّ هذا شَهْرُ رَمَضَانَ وَهذا شَهرُ الصیامِ وَهذا شَهرُ الإنابَةِ وَهذا شَهْرُ التّوبَةِ وَهذا شَهْرُ المَغْفِرَةِ والرَّحْمَةِ» «6».
خدایا! این ماه، ماه رمضان است و این ماه، ماه روزه است و این ماه، ماه بازگشت است و این ماه، ماه توبه است و این ماه، ماه مغفرت و رحمت است.
حضرت امام باقر صلى الله علیه و آله مىفرمایند:
رسول خدا صلى الله علیه و آله هنگامى که به هلال ماه رمضان نظر مىانداختند صورت خود را به طرف قبله مىکردند و دعائى مىخواندند ... و بعد رو به سوى مردم مىکردند و مىفرمودند:
«یا مَعْشَرَ المُسلِمین! إذا طَلَعَ هِلالُ شَهْرِ رَمضانَ غُلّت مَرَدَةُ الشَیاطِین وَفُتِحَتْ أبوابُ الجِنان، وأبوابُ الرَّحْمَةِ ...» «7».
اى گروه مسلمانها! هنگامى که هلال ماه رمضان طلوع کند پیروان شیطان ها به غل و زنجیر کشیده مىشوند، و درهاى آسمان و بهشتها و رحمت باز مىشود.
حضرت امام رضا علیه السلام مىفرمایند:
«... شَهْرُ رَمَضانَ شَهْرُ البَرَکَةِ وَشَهْرُ الرّحْمَةِ» «8».
ماه رمضان، ماه برکت و ماه رحمت است.
خطبه معروف حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله در آخرین جمعه ماه شعبان نیز به این مطلب اشاره دارد که حضرت فرمودند:
«أیُّهَا النّاس! قَدْ أقْبَلَ إلَیْکُمْ شَهْرُ اللَّهِ بِالبَرَکَةِ وَالرَّحْمَةِ وَالمَغْفِرَةِ» «9».
اى مردم! ماه خدا با برکت و رحمت و آمرزش به سوى شما روى کرده است.
در این بخش بعد از ذکر مقدمهاى به گوشهاى از حقیقت این عبادت پر برکت اشاره مىشود.
انواع نعمات الهى در دنیا
ما در طول حیات و زندگى بر پایه رحمت حق از دو نعمت برخورداریم:
1. نعمتها و امدادهاى ویژه
یکى تفضلات خدا و امدادهاى غیبى اوست که ابتداءً به ما مىرسد و در ما زمینه به وجود آمدن رشد و کمال و طهارت و پاکى را فراهم مىآورد، به صورتى که ما با شوق و رغبت به سوى مؤدب شدن به آداب الهى و حقایق تربیتى و طهارت و پاکى به حرکت مىآییم.
قرآن مجید به این نوع نعمت در آیات کریمهاش اشاره مىکند:
... وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَکى مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لکِنَّ اللَّهَ یُزَکِّی مَنْ یَشاءُ «10».
و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، هرگز احدى از شما از عقاید باطل و اعمال و اخلاق ناپسند پاک نمىشد، ولى خدا هر که را بخواهد پاک مىکند؛ و خدا شنوا و داناست.
و نیز مىفرماید:
... وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّیْطانَ إِلَّا قَلِیلًا «11».
... و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، یقیناً همه شما جز اندکى از شیطان پیروى مىکردید.
در رابطه با این واقعیت در فصول گذشته این نوشتار به طور گسترده مطالبى مورد بحث قرار گرفت.
2. نعمتهاى پاداشى
نوع دیگر از نعمتهاى الهى نعمتهایى است که مىتوان با تکیه بر آیات و روایات از آنها به عنوان نعمتهاى پاداشى یاد کرد.
هنگامى که انسان گامى در راه خدا برمىدارد و به عبادتى برمىخیزد و گرهى از کار کسى مىگشاید و غمى از دلى برمىدارد و به مستمندى رسیدگى مىنماید و خدمتى به بندگان حق مىکند، مستحق پاداش الهى مىشود. یکى از پاداشهاى حضرت او در این دنیا فراهم نمودن زمینه فلاح و رستگارى است که برخى از آیات شریفه قرآن مجید به صراحت در رابطه با این موضوع حقایقى را گوشزد مىنماید.
وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ «12».
و هر کس به خدا ایمان بیاورد، خدا قلبش را به حقایق راهنمایى مىکند؛ و خدا به همه چیز داناست.
وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ «13».
و کسانى که هدایت یافتهاند خدا بر هدایتشان افزوده و پرهیزکارى و تقوایشان را به آنان عطا کرده است.
در زمینه تحقق نعمتهاى پاداشى براى نمونه لازم است به طور مفصل یکى از عبادات که انسان را جداً شایسته پاداش دنیایى و آخرتى مىنماید مورد بحث قرار گیرد و آن روزه است.
روزه یکى از نعمتهاى پاداشى
بىتردید راه تحصیل رحمتهاى ویژه حق، کسب لیاقت و ظرفیت و استحقاق و شایستگى است. هر چه لیاقت انسان بیشتر شود بهتر مىتواند کسب رحمت و فیض نماید.
ظرفهاى گوناگون را در نظر بگیرید که از اقیانوسى مواج آب برمىدارند، هر کدام وسعت و ظرفیتشان بیشتر باشد قدرت آبگیرى بیشترى دارند، انسان هم هر اندازه شایستگى و لیاقتش را با عبادت و بندگى خالصانه و عاشقانه و خدمت به بندگان حق بیشتر کند بیشتر از رحمت خدا و فیض حضرت او بهرهمند مىشود.
از جمله کلیدهاى کسب لیاقت معنوى و ایجاد شایستگى بیشتر و ظرفیت گستردهتر، عبادت والا و با ارزشى چون روزه است که آثار و برکات گوناگون روحى و جسمى و دنیوى و آخرتى دارد.
کمترین سود این عبادت، صحت بدن و ایجاد توازن و تعادل جسمى و درمان برخى از بیمارىهاى بدنى است، چنانکه رسول بزرگوار اسلام صلى الله علیه و آله اعلام فرمودهاند:
«صُومُوا تَصِحُّوا» «14».
روزه بگیرید تا تندرست و سالم شوید.
بسیارى از بیمارىها یا زمینههاى آنها با روزه و امساک از بین مىرود و برخى از پزشکان در این راه تجربههاى سودمندى دارند و دهها بیمارى بىدرمان را از طریق امساک از خوردن و آشامیدن درمان کردهاند.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- بقره (2): 183.
(2)- قاموس کتاب مقدس: 427.
(3)- تورات: سفر تثنیه، فصل 9، شماره 9.
(4)- انجیل متى، باب 4، شماره 1 و 2.
(5)- انجیل لوقا، باب 5، شماره 33- 35.
(6)- الکافى: 4/ 75، حدیث 7.
(7)- الفقیه: 2/ 96، حدیث 1833؛ بحار الأنوار: 93/ 360، باب 46، حدیث 27.
(8)- بحار الأنوار: 93/ 241، باب 46.
(9)- الأمالى، شیخ صدوق: 93، المجلس العشرون، حدیث 4؛ بحار الأنوار: 93/ 356، باب 46، حدیث 25.
(10)- نور (24): 21.
(11)- نساء (4): 83.
(12)- تغابن (64): 11.
(13)- محمد (47): 17.
(14)- الدعوات: 76؛ بحار الأنوار: 93/ 255، باب 30، حدیث 33
ابر، خون گریه می کند و باد، شروه می خواند. ماه، سرگردان، کوچه پس کوچه های آسمان را شیون کنان می دود. فضای آسمان مکه گویی آکنده از اندوه است. کعبه نیز دیگر بر فرشته ای لبخند نمی زند، مگر می توان چهره نورانی رسول خوبیها را، غمگین دید و بی تفاوت بود؟!
هنوز چشم های اشک بار پیامبر خدا -صلی الله علیه و آله- از بدرقه همیشگی عموی مهربانش "ابوطالب" تَر بود. هنوز قلب مهربان محمّد -صلی الله علیه و آله- تسکین ندیده بود که شمع نگاه خویش را بر بالین بستر فراق خدیجه -علیهاالسلام- یافت.
صدای لرزان بانوی بزرگ اسلام، و موج های مکرر اندوه بود که بر شانه های شکوفه پوش پیامبر -صلی الله علیه و آله- می کوبید و از یاس های مأیوس، فریاد فاطمه -علیهاالسلام- می تراوید که هر لحظه بر بی قراری اش افزوده می شد. خانه، بوی کوچ می داد و چشم های محمّد -صلی الله علیه و آله-، بوی باران.
پیامبر -صلی الله علیه و آله- در گوشه ای نشسته بود و برخاستن جان خویش را می نگریست و می گریست.
مگر می شود آسمان دل خاتم الانبیاء نگیرد؟! مگر میشود سیل اشک پیامبر خدا، از گوشه چشمان نازنینش به راه نیفتد؟
او خدیجه اش را از دست می دهد. همراه خوشی ها و ناخوشی های زندگی اش.
وقتی که آن بانوی مکرمه، مَحرم روز و شب رسول خدا شد و روشنای خانه او، پا به موسمی گذاشت که تا پایان عمرش از توفان و صاعقه و سختی های بیش و کم خالی نبود، شانه به شانه رسالت، تمام تنگناها و مصیبت ها را دید و صبر کرد و مرهم زخم های دل پیامبر -صلی الله علیه و آله- شد و قوت بازوانش.
او در سایه همسریِ پیامبر خدا، هرگز لب به شکایت باز نکرد و جز رضای خدا و رسولش، آرزویی نداشت. با تمام ثروت و بضاعت سرشار خویش، تسلیمِ جوانمردیِ تهی دستی شد که تنها سرمایه اش، پاکدامنی و عصمت بود. خدیجه –علیهاالسلام- برای دین خدا و در راه رسول او، از دنیا چشم پوشیده و غرق در جمال نور، کوله باری از زخم زبان قریش را لِه کرد، و پر افتخار، خود را همسر وفادار "محمد امین" نامید تا یار و یاور رسالت او باشد و نامش در پیشگاه حق، در صف اولین زنان بزرگ عالم درآید.
نازپرورده قبیله قریش، نخستین دلی بود که در برابر اسلام، سر تسلیم و بندگی فرود آورد و با سلاح صبر و سپر امید به آینده روشن اسلام، به مصاف زنان مکّه می رفت و آنها را از کویر سوزان دل و فقر معنوی سرزمین جانشان باخبر می کرد؛ همان زنانی که در کوچه های شهر مادیّت، با خارهای سرزنش، دل خدیجه –علیهاالسلام- را بارها و بارها زخمی کردند. آنها که با تیر ملامت و گوشه کنایه هایشان، قلب او را مجروح کردند: "خدیجه ثروتمند کجا، و محمّد فقیر کجا؟!"
پیامبر -صلی الله علیه و آله- برافروخته شد و فرمود: «خاموش عایشه! دیگر هیچگاه درباره آن بانوی بزرگ چنین روا مدار که در زمانی که همه مرا تکذیب کردند، خدیجه مرا تصدیق کرد و در آن هنگام که هیچ کس به رسالتم ایمان نمی آورد، خدیجه نخستین زن مومن اسلام شد و تمام ثروتش را در کف آئینم نهاد»
اما بانوی آفتاب را سکه های زر، مسخّر نکرده بودند و روح حقیقت بین او، نشر اسلام را ارزشمندتر از حصر اموال در چند روز دنیای فانی می دانست.
کجا تاجری را دیده اید که تمام سرمایه هایش از مال و خاندان و شهرت و اعتبار خویش را رها کند و در عوض آن، مهر پیامبری را بخرد که جز غم مهجوری و غریبی، ارمغان دیگری برایش نخواهد داشت.
بی جهت نیست که او محبوبه دو دنیای پیامبر -صلی الله علیه و آله- است!
او تنها یک همسر برای رسول خدا نبود، که هم سرِّش بود، انیس و قرین غربت هایش بود. در عطش دعوتهای نبوی، چشمه های معنوی و مادی خود را به روی پیام های تشنه و آسمانی پیام آور خدا گشود.
دین حق، با شمشیر علی -علیه السلام- و یاری ابوطالب و داشته های خدیجه –علیهاالسلام- روی پای خود ایستاد.
اگر نبود همراهی دستهای بخشنده او در لحظه به لحظه ی رسالت نورانی احمدی، شاید طفل اسلام، در "شعب ابی طالب" به بلوغ خویش نمی رسید. در آن روزهای سوزان و شبهای هراس آور سخت که مومنان با هسته خرما، راه بر گرسنگی خویش می بستند.
چه زیباست که نام خدیجه –علیهاالسلام- در تاریخ اسلام، تفسیر اولین زنی است که اسلام آورد و محمد - صلی الله علیه و آله - را در سراشیبی دلهره های رسالت، باور کرد.
بانویی که شرافت، آیینه رفتار او، و نجابت، نشانه شرافتش بود. او که خداوند، وجودش را مایه پیوند امامت و رسالت قرار داد و بزرگترین هدیه و گوهر این جهانی و آن جهانی را برای رونق بازار روشنگری، دریافت کرد و مادر فاطمه –علیهاالسلام ـ همان معمای خلقت افلاک شد.
بانویی که بهشت، از همسایگی او به خود می بالد، و زمین، در سخاوت و کرامت و شهامت و شرافت، بانویی نظیر او به خود ندیده است.
او که در شب معراج، جبرئیل از جانب خود و خداوند، به وسیله شوی گرامی اش، بر او سلام فرستاد و آن هنگام که نان و خرمای همسر را تا غار حرا می برد، جبرئیل از تماشای منظره عاشقانه او، چنین پیام آورد که:
«یامحمد! بر خدیجه از جانب پروردگارش سلام برسان و او را به خانه ای از زبرجد در بهشت بشارت ده»
حق بود اگر هیچ یک از همسران پیامبر -صلی الله علیه و آله- به جلالت شأن او نرسند و مهر و محبت رسول خدا نسبت به هیچ کدامشان به اندازه او، بی اندازه نباشد که عایشه، روزی گفت: «چرا این همه از خدیجه میگویی، در حالی که او پیرزنی بیش نبود؟!» و پیامبر -صلی الله علیه و آله- برافروخته شد و فرمود:
«خاموش عایشه! دیگر هیچگاه درباره آن بانوی بزرگ چنین روا مدار که در زمانی که همه مرا تکذیب کردند، خدیجه مرا تصدیق کرد و در آن هنگام که هیچ کس به رسالتم ایمان نمی آورد، خدیجه نخستین زن مومن اسلام شد و تمام ثروتش را در کف آئینم نهاد.»
آری، حجاز هنوز سرشار از لحظه لحظه ی ایثار خدیجه –علیهاالسلام- بود و لبریز از عطوفت ابری او.
و ای کاش می ماند تا شاهد فتح مکه باشد و صدای رسای اذان بلال را که بر بام بلند کعبه آوای رسالت نبوی را سر داد، می شنید و "هبل"، این شوم پوشالی را تکه تکه شده و افتاده بر قدم های رسول خدا می دید.
اگر نبود همراهی دستهای بخشنده او در لحظه به لحظه ی رسالت نورانی احمدی، شاید طفل اسلام، در "شعب ابی طالب" به بلوغ خویش نمی رسید. در آن روزهای سوزان و شبهای هراس آور سخت که مومنان با هسته خرما، راه بر گرسنگی خویش می بستند
حال پیامبر -صلی الله علیه و آله-، آخرین خواهش خدیجه –علیهاالسلام- را به خاطر می آورد که از همسرش خواست، تا برای خدا از پای نیفتد و در کنار علی -علیه السلام- بایستد و به خاطر فاطمه –علیهاالسلام-، چشمهای مادر را ببندد تا با خاطری آسوده، به آرامش عمیق ابدی بپیوندد.
امّا خدیجه –علیهاالسلام-، هرگز رنج تنهایی را بر پیامبر -صلی الله علیه و آله- بر نمی تابد و دختر کوچک خویش را به تیمارداری و غمخواری پدر می گمارد در لحظه های خاکستر و سنگ و دشنام.
و اکنون روزی است که میهمانی رمضان، بی حضور خدیجه –علیهاالسلام- بر محمد-صلی الله علیه و آله- طی شد و این فاطمه –علیهاالسلام- است که بازار اشک، در چشمانش رونق گرفته و بر مزار غریبانه مادر با او وداعی جاودانه می سراید:
مادر! رفتنت غمی است بر دل و اشکی در چشم من و پدر. قسم به خدایی که به من قدرت داد تا در رحم با تو سخن بگویم و سبب آرامش تو باشم و سوگند به نوری که از تو زاده شدم، پدرم را تنها نخواهم گذاشت. و این پیمانی خواهد بود، میان ما سه تن...
لحظاتی نگذشت که جبرئیل نازل شد و عرضه داشت: «ای رسول خدا! پروردگارت میفرماید سلام مرا به فاطمه برسان و بگو: مادرت در خانه ای بهشتی است که بند بند آن از طلا و ستون هایش از یاقوت سرخ است و در کنار آسیه (همسر فرعون) و مریم دختر عمران به سر می برد».
و رسول خدا، خود، دل شکسته و نالان، دل جوی فاطمه ی غمگینش است.
و اکنون تو از اوج معرفت و عظمت آن بانوی بزرگی که استواری امروزِ بنای دین، از برکت خشتِ نخستینِ اوست که همه هستی خویش را در راه خدا و رسالت رسولش فدا کرد، متحیر می مانی و بی اختیار، درودی خالصانه از تار و پود وجودت نثار روح آسمانی اش می کنی:
سلام بر تو ای نور کبری، ای نیّره عظمی!
سلام بر تو ای خدیجه، مادر زهرا !
سلام بر تو و تربتی که تو را در بر گرفت...
شخصیت حضرت خدیجه علیها السلام، دارای ابعاد مختلف و والایی است که پرداختن به هر یک از آن ابعاد می تواند الگو و سرمشق بانوان مسلمان باشد و بانوی برتر را در میان دارندگان صفات او جستجو کنند.
او از جانب پدر، مادر و اجداد پدری و مادری از اصیلترین خانوادههای جزیرة العرب و صاحب شرافت و سیادت بود. او نمونه برجسته کمال و نبوغ و فهم و بینش بود که همانند آن را در میان مردان و زنان، کمتر میتوان یافت.
خداوند خواست که او بانوی بیهمتای حرم نبوّت و مادرِ یازده اختر برج امامت و ولایت، در عقل، ادب، حکمت، بصیرت و معرفت، نابغه و ممتاز باشد.
آری! او خدیجه بود؛ طاهره و سیده نساء قریش و در اسلام، یکی از چهار بانویی که بر همه بانوان بهشت فضیلت و برتری دارند. او برای رسول خدا صلّی الله علیه وآله نعمتی بزرگ و رحمتی از رحمات واسعه خداوند متعال بود.
برای مردی که در اجتماع، به فعالیتهای بزرگ مشغول بوده و مقاصد عظیم داشته باشد، بهترین آرامشدهنده قلب و روح و نگهبان پایداری و استقامت، همسری هوشیار، خردمند، مهربان و دلسوز است.
اگر مردی در خارج از خانه با دشمنان، گرم پیکار گشته و به حملههای وحشیانه، استهزاء، سرزنش و اذیت و آزار مردم گرفتار گردد و در منزل نیز با همسری نادان و بدخو و ترسو، ضعیف و شماتتگر روبرو شود که او را از کار و هدف وی و پیمودن راهی که مدّ نظر اوست باز دارد و او را سرزنش کند و به ترک دعوا و تسلیمشدن به دشمنان وادار نماید، از اینکه هر روز شوهرش مورد شتم و استهزای جاهلان قرار میگیرد، خسته و ناخوشایند باشد، و در پی حلّ مشکلات همسر خویش برنیاید، بی شک مشکلات و دشواری های آن مرد، دو چندان خواهد شد.
بدون تردید چنین مردی همواره بر مشکلات و دشواریهایش افزوده خواهد شد؛ چرا که نه تنها همسر وی او را در حلّ مشکلات یاری ننموده است، بلکه با اعمال و رفتار غیر منطقی خود از قبیل سرزنش و اعتراض، آن مشکلات را صد چندان کرده است.
پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله آورنده بزرگترین رسالت آسمانی، از طرف خدا مأمور بود که با خرافات و مظاهر شرک و بتپرستی و ستمگری و محرومیت تودههای ضعیف و فقر و جهل و نادانی، فساد و فحشا و آنچه رذایل بود، مبارزه با گردنکشان، مشرکان و بتپرستانِ متعصّب، رؤسای قبایل و سران استثمار، با عادات و ادیان باطل و تعصّبات کورکورانه جهاد کند.
مشرکان نیز، همه توان و قدرت خویش را برای مبارزه با اهداف آن حضرت بسیج کردند و تا آنجا که میتوانستند او و چند تن از یارانش را اذیت کردند.
با وجود این همه دشمن و موانع و مشکلات، اگر در میان همه این دشمنان، پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم هر روز وقتی به خانه میآمد، با چهره گرفته و معترض همسرش، آن هم همسری که سیده زنان قریش و دارای آن شخصیت و صاحب آن همه ثروت و مکنت بود، روبرو میشد که از راه دلسوزی و ترحّم و یا اعتراض، از او میخواست تا از دعوت خویش دست بردارد و خود را مورد این همه اهانت و استهزاء قرار ندهد، در چه وضع عجیب و دشواری قرار میگرفت؟!
امّا لطف خدا دریچههای قلب خدیجه را چنان به سوی درک حقّانیت دعوت اسلام باز کرد و آن چنان دلش را نورانی و سرشار از معرفت و حکمت گردانیده بود که هرگز پیامبر صلّی الله علیه وآله با چنان منظره اسفناک، در داخل خانه روبرو نشد.
آری! خدیجه نخستین زنی بود که دین اسلام را پذیرفت و با پیامبر صلّی الله علیه وآله نماز خواند و جز علی بن ابی طالب، کسی از بندگان خدا سابقه اسلام او را ندارد.
پیامبر صلّی الله علیه وآله هم هیچگاه خدیجه را بعد از وفاتش فراموش نکرده و از اخلاق و صفات او یاد میفرمود؛ به کسانی که با او آشنا و دوست بودند، احسان و لطف میکرد. «عایشه» می گوید: «بر احدی از زنهای پیامبر صلّی الله علیه وآله آن قدر غیرت نورزیدم که بر خدیجه غیرت ورزیدم. برای اینکه پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم بسیار از او یاد میفرمود و اگر گوسفندی ذبح میشد، از آن برای دوستان خدیجه میفرستاد»(1)
و نیز از «عایشه» روایت شده است که: «رسول خدا صلّی الله علیه وآله از خانه بیرون نمیرفت، مگر آن که خدیجه را یاد می کرد و بر او به خوبی و نیکی مدح و ثنا میفرمود.
روزی از روزها غیرت مرا گرفت، گفتم: او پیر زنی بیش نبود و خدا بهتر از او را به شما عوض داده است.
پیامبر صلّی الله علیه وآله غضبناک شد، به طوری که موی جلوی سرش از خشم تکان میخورد؛ سپس فرمود: «نه، به خدا، بهتر از او را خدا به من عوض نداده، ایمان آورد به من، وقتی مردم، کافر گردیدند و تصدیق کرد مرا، هنگامی که مردم مرا تکذیب می کردند و در اموال خود با من مواسات کرد، وقتی مردم مرا محروم ساختند و خدا از او فرزندانی روزی من کرد و از زنان دیگر محروم فرمود».(2)
«انس بن مالک» روایت کرده که رسول خدا صلّی الله علیه وآله فرمود: «بهترین زنان عالم مریم بنتِ عمران و آسیه بنت مزاحم و خدیجه بنت خُوَیلِد و فاطمه بنت محمّد صلّی الله علیه وآله هستند».(3)
در «صحیحین» از عایشه روایت شده که: «پیامبر صلّی الله علیه وآله خدیجه را به خانهای در بهشت بشارت داد که در آن سر و صدای بلند و رنج و زحمت نیست».(4)
آری! خدیجه دارای همه فضایل و مکارم اخلاقی بود که بانوان مسلمان باید او را الگو و سر مشق خود قرار دهند و ویژگی های بانوی برتر اسلامی را در او جستجو نمایند و السلام علیها و علی بعلها و بنتها و صهرها و اولادها الائمة المعصومین الطاهرین.
پی نوشت ها:
1. اسدالغابه، ج 5، ص 436 و کتب دیگر.
2. همان.
3. اسد الغابه، ج 5، ص 437 ـ الاستیعاب، بهامش الاصابة، ج 4، ص 284 و 285.
4. الاصابة، ج 4، ص 282 ـ اسدالغابة ، ج 5، ص 438 و نظر این حدیث در تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 26 ذکر شده است.
عدى از با وفاترین یاران امیرالمؤمنین علیهالسلام و از عاشقان دلباخته آن حضرت بود . عدى به دست پیامبر صلى الله علیه وآله ایمان آورد و در جمل و صفین و نهروان در رکاب امام على علیه السلام براى اعتلاى کلمه حق جنگید و در جمل یک چشمش را در راه خدا از دست داد .
زمانى بین او و معاویه ملاقات دست داد ، معاویه به او گفت : فرزندانت چه شدند ؟ گفت : همه آنها در رکاب على شهید شدند . معاویه گفت : على در حق تو انصاف روا نداشت که فرزندانش زنده ماندند ، ولى فرزندان تو در رکابش کشته شدند . عدى گفت : آه که من انصاف را در حق على رعایت نکردم که او در محراب عبادت شهید شد و من هنوز زنده ام ! !
معاویه گفت : بدان که هنوز قطرهاى از خون عثمان باقى است و آن قطره خونخواهى نشود مگر به خون شریفى از اشراف یمن .عدى گفت : سوگند به خداى ، آن دلها که از خشم و غضب نسبت به تو آکنده بود هنوز در سینه هاى ماست و آن شمشیرها که با آنها با تو مى جنگیدیم اکنون بر دوشهاى ماست ، اگر قدمى از طریق خدیعت به ما نزدیک شوى قدمى براى ریشه کن کردن شرّت به تو نزدیک شویم ، دانسته باش که قطع حلقوم و سکرات مرگ بر ما آسانتر است از این که سخن ناهموار در حق محبوبمان على بشنویم .
امام صادق علیه السلام فرمود : راه و روش عیسى در تبلیغ دین گردش در شهرها بود ، در یکى از گردشهایش بیرون شد در حالى که مرد کوتاه قدى از یارانش به همراهش بود . چون عیسى به دریا رسید ، از روى یقین نام خدا را برد و روى آب به راه افتاد ، چون آن مرد عیسى را این چنین دید او هم با یقین کامل نام حضرت حق را به زبان جارى کرد و دنبال عیسى به روى آب به راه افتاد تا به عیسى رسید .
در این حال عجب و خودبینى او را گرفت ، با خود گفت : این عیسى روح اللّه است که به روى آب راه مى رود و من همانند او ، پس او را بر من چه برترى است ؟ امام فرمود : به محض این اندیشه به زیر آب رفت ، در آن حال عیسى را به عنوان کمک صدا زد ، آن حضرت وى را از آب بیرون آورده سپس به او فرمود : چه گفتى ؟ در پاسخ عیسى ، اندیشه اش را بیان کرد و این که آلودگى عجب گریبانش را گرفت ، عیسى فرمود : خود را به جایى واداشتى جز آنجا که خدایت واداشته و بدین جهت مورد خشم خدا شدى ، از آنچه که گفتى به درگاه حضرت حق توبه کن . سپس امام صادق علیه السلام فرمود : آن مرد توبه کرد و به مقامى که خدا به او داده بود بازگشت
معاشرت، همنشینى، دوستى و رفاقت از نظر اسلام یا به تمام معنا زمینه ساز خیر براى انسان و یا به تمام معنا زمینه ساز شرّ براى آدمى است.
گاهى نیکبختى و سعادت محصول معاشرت صحیح و زمانى بدبختى و شقاوت ثمره معاشرت نادرست و ناسالم است.
پارهاى از برنامهها، خیر و خوبى اش جزئى و آنچنان که باید قابل توجه نیست و بخشى از امور، شر و بدى اش اندک و آنسان که باید مورد نظر نیست اما بسیارى از واقعیات، خیرش فراوان و خیلى از مسائل شرش فراگیر و موجب سقوط و هلاکت آدمى است.
معاشرت و همنشینى با دیگران و دوستى و رفاقت با مردم از امورى است که اگر مثبت باشد و موردش درست و صحیح انتخاب گردد، خیرش نسبت به دنیا و آخرت انسان فراگیر است و اگر باطل و منفى باشد و موردش بجا و درست انتخاب نشود، شرش دامنگیر حیات دنیا و آخرت انسان است.
گاهى انسان از نظر زشتى باطن و رفتارهاى ناپسند و کردارهاى شیطانى تا دوزخى شدن پیش مىرود ولى بر اثر برخورد با دوستى سالم، دلسوز، مؤمن و خیرخواه، تغییر جهت مى دهد و با اثر گرفتن از دوست پاک طینت و مؤدبش در راه بهشت و صراط مستقیم حق قرار مى گیرد.
گاهى انسان از نظر زیبایى باطن و رفتارهاى پسندیده و کردارهاى الهى تا بهشتى شدن و تأمین سلامت دنیا و آخرت پیش مى رود ولى به خاطر برخورد با دوستى خوش ظاهر و بد باطن و بى ادب و بى دین، تغییر مسیر داده با اثر گرفتن از آن منبع شر در راه دوزخ و طریق باطل قدم مى گذارد.
این دو معنا در طول تاریخ بسیار اتفاق افتاده تا جایى که قرآن مجید به هر دو مورد در آیات فراوانى اشاره دارد و هر دو جهت را مایه عبرت و پند براى علاقه مندان به معاشرت مى داند.
فرزند پیامبرى چون حضرت نوح علیه السلام که داراى مقام با عظمت اولواالعزمى بود، از پدر بزرگوارش جدا شد و منکران حق و حقیقت و شهوترانان بى اصل و نسب و گمراهان و گمراه کنندگان بىادب را به رفاقت و معاشرت انتخاب کرد و از روش و منش آنان چنان اثر پذیرفت که بناى شخصیت الهى و انسانى او ویران گشت و به عذاب استیصال که عذاب غرق شدن در امواج شکننده آب بود، گرفتار آمد و درخواست پدر براى نجاتش از خدا به اجابت نرسید!!
[... وَ نادى نُوحٌ ابْنَهُ وَ کانَ فِی مَعْزِلٍ یا بُنَیَّ ارْکَبْ مَعَنا وَ لا تَکُنْ مَعَ الْکافِرِینَ قالَ سَآوِی إِلى جَبَلٍ یَعْصِمُنِی مِنَ الْماءِ قالَ لا عاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَنْ رَحِمَ وَ حالَ بَیْنَهُمَا الْمَوْجُ فَکانَ مِنَ الْمُغْرَقِینَ* وَ قِیلَ یا أَرْضُ ابْلَعِی ماءَکِ وَ یا سَماءُ أَقْلِعِی وَ غِیضَ الْماءُ وَ قُضِیَ الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِیِّ وَ قِیلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ* وَ نادى نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی وَ إِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْکَمُ الْحاکِمِینَ* قالَ یا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ فَلا تَسْئَلْنِ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ].
... و نوح فرزندش را که در کنارى بود، بانگ زد که اى پسرم! همراه ما سوار شو و با کافران مباش گفت: به زودى به کوهى که مرا از [این] آب نگه دارد، پناه مى برم. نوح گفت: امروز در برابر عذاب خدا هیچ نگه دارندهاى نیست مگر کسى که [خدا بر او] رحم کند. و موج میان آن دو حایل شد و پسر از غرقشدگان گردید.* و [پس از هلاک شدن کافران] گفته شد: اى زمین! آب خود را فرو بر، و اى آسمان! [از ریختن باران] باز ایست، و آب کاستى گرفت و کار پایان یافت و کشتى بر [کوهِ] جودى قرار گرفت و گفته شد: دورى [از رحمت خدا] بر گروه ستمکاران باد.*
و نوح [پیش از توفان] پروردگارش را ندا داد و گفت: پروردگارا! به راستى که پسرم از خاندان من است و یقیناً وعده ات [به نجات خاندانم] حق است و تو بهترین داورانى.* خدا فرمود: اى نوح! به یقین او از خاندان تو نیست، او [داراى] کردارى ناشایسته است، پس چیزى را که به آن علم ندارى از من مخواه، همانا من تو را اندرز مىدهم که مبادا از ناآگاهان باشى..
پسر نوح با بدان بنشست |
خاندان نبوتش گم شد |
|
سگ اصحاب کهف روزى چند |
پى نیکان گرفت و آدم شد |
|
اثر شگفتانگیز معاشرت چه در جهت مثبتش و چه در جهت منفىاش هرگز قابل انکار نیست.
وقتى انسان بخصوص در ایام جوانى که ایام اوج عواطف و احساسات و غرائز و امیال است به انسانى که مثبت است و از روش و منش پاک و با منفعت بهره دارد دل ببندد و با او رفیق و همنشین شود و نشست و برخاست کند، یقیناً پاکى و مثبت بودن او در انسان اثر مى گذارد و هنگامى که آدمى با شخصى گمراه، بى تربیت و بى ادب در حالى که قدرت بر تغییر او ندارد همنشین گردد و به او دلبستگى پیدا کند، منش و روش نامطلوب او در انسان اثر مىگذارد و وى را به چاه بدبختى و محرومیت از شکوفا شدن استعدادها سرنگون مى سازد.
سلیمان نبى- که خداوند بزرگ در قرآن مجید در سوره نمل از حشمت و جلالش خبر مى دهد- سراسر زندگى پر فیضش براى هر انسانى بهترین درس است.
اما با همه بزرگى و عظمتش با دست خود گندم یا جو مىکوبید و از آن نان به دست آورده و مى خورد و هرگز علاقه نداشت از بیت المال و یا زحمات دیگران ارتزاق کند.
لباس آن حضرت در عین این که بر اریکه سلطنت فلسطین تکیه داشت از مو بود و به دست خویش روزى یک قطعه حصیر کوچک مى بافت و آن را مى فروخته و از وجه آن براى خود و عیالش تهیه روزى مىکرد، چون شب فرا مىرسید به محراب عبادت مىرفت و تا صبح به تضرع و زارى به پیشگاه حق اشتغال داشت، حکومت را فقط براى دعوت به خداپرستى و خدمت به خلق مى خواست و علاقه داشت بنى آدم از روش او درس گرفته و پا به پاى او تا رسیدن به مقام قرب حرکت کنند
از ابن عباس پرسیدند:
بهترین روزها و بهترین ماهها و بهترین اعمال کدام است؟ پاسخ داد: بهترین روزها روز جمعه و بهترین ماهها ماه رمضان، وبهترین اعمال نمازهاى پنجگانه است آن هم به وقت.
چون این مسائل به امیرالمؤمنین علیه السلام رسید فرمود: اگر از علما و حکماى مشرق و مغرب این سؤالات مىشد غیر این جواب نمىگفتند، اما جواب من این است:
بهترین عمل عملى است که خداوند بپذیرد و بهترین ماهها ماهى است که در آن توبه کنى و بهترین روزها، روزى است که مؤمن از دنیا خارج شوى
بیداران راه خدا، بر اساس آیات کتاب حکیم و روایات وارده در معارف الهیه روزه را به سه درجه تقسیم کردهاند:
1- روزه عموم
2- روزه خصوص
3- روزه خاص الخاص
روزه عموم
حفظ شکم و شهوت از خوردن و آشامیدن و بهرهگیرى از غریزه جنسى و رعایت آداب ظاهرى است.
روزه خصوص
حفظ گوش و چشم و زبان و دست و پا و سائر جوارح از گناهان و آثام است.
روزه خاص الخاص
روزه قلب از هموم دنیویه و افکار پست و کفّ او از ماسوى اللّه است افطار این روزه به فکر در ماسوى اللّه و توجه به دنیا و متاع آن است مگر دنیایى که مقدمه دین باشد که اینگونه دنیا زاد آخرت است و فکر در آن نیکو و مستحسن مىباشد.
ویژگى روزه خاص الخاص
ارباب قلوب مىگویند: تحرک همت در وقت روزه و روزه براى تدبیر معاش افطار خطاى قلب است و این خطا ناشى از عدم اطمینان به جناب مولاست، البته اینگونه روزه مخصوص به انبیا و صدیقان و مقربان و رتبه و مقام با عظمت آنهاست.
[قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ].
بگو: خدا، سپس آنان را رها کن.
روزه حقیقى، کشنده هواى نفس و از بین برنده شهوت غلط طبع است، روزه صفاى دل، طهارت جوارح، عمارت ظاهر و باطن و شکر نعم حق و وسیله احسان به فقرا و آورنده تضرع و خشوع و بکا و ریسمان التجاى به حق و سبب شکستن اراده غیر خدایى و تخفیف دهنده حساب و چند برابر کردن حسنات است.
ما را یاراى روزه خاص الخاص نیست که این روزه در شأن و در قدرت انبیاست، آنان هستند که در مقام فناى فى اللّه و بقاى باللّه بسر مىبرند و در هیچ شأنى جز حضرت او نیستند و غیر او نمىبینند و نمىدانند و نمىخواهند، موجودیت و حیثیت و حقیقت آن بزرگواران مترنم به این معناست:
آتش عشق تو در جان خوشترست |
دل زعشقت آتش افشان خوشترست |
|
هر که خورد از جام عشقت قطرهاى |
تا قیامت مست و حیران خوشترست |
|
تا تو پیدا آمدى پنهان شدم |
زانکه با معشوق پنهان خوشترست |
|
درد عشق تو که جان مىسوزدم |
گر همه زهر است از جان خوشترست |
|
درد بر من ریز و درمانم مکن |
زان که درد تو زدرمان خوشترست |
|
مى نسازى تا نمىسوزى مرا |
سوختن در عشق تو زان خوشترست |
|
مراحل روزه خصوص
اما روزه خصوص که روزه شایستگان و صالحان از عباد خداست و آن عبارت از حفظ جوارح از آثام است، با شش مرحله قابل تحقق است:
اول: نگاهدارى چشم از وسعت نظر نسبت به آنچه مذموم و مکروه است و نسبت به هر چیزى که دل را از توجه به حضرت دوست باز دارد.
قالَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: ألنَّظْرَةُ سَهْمٌ مَسْمُومٌ مِنْ سِهامِ إبْلیسَ فَمَنْ تَرَکَها خَوْفاً مِنَ اللّهِ اتاهُ اللّهُ ایماناً یَجِدُ حَلاوَتَهُ فى قَلْبِهِ «1».
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله فرمود: نگاه تیر مسمومى از تیرهاى شیطان است، هر کس آن را ترک کند، خداوند ایمانى به او مرحمت کند که لذت آن ایمان را در قلب خود بیابد.
و از آن حضرت است که:
خَمْسٌ یُفْطِرْنَ الصَّائِمَ: ألْکِذْبُ وَالْغیبَةُ وَالنَّمیمَةُ وَالْیَمینُ الْکاذِبَةُ وَالنَّظَرُ بِشَهْوَةٍ «2».
پنج چیز روزه را باطل مىکند: دروغ، غیبت، سخنچینى، قسم دروغ، نظر به شهوت.
دوم: حفظ زبان است از هذیان، دروغ، غیبت، نمامى، فحش، جفا، خصومت، مراء که در این زمینهها باید زبان را وادار به سکوت کرد، یا مشغول ذکر حق یا تلاوت قرآن که ذکر و تلاوت و یا سکوت از آن همه گناه سنگین، روزه زبان است.
در خبر است که:
دو زن روزهدار در عهد رسول خدا صلى الله علیه و آله، بر اثر گرسنگى و تشنگى موجب تلف اجازه افطار خواستند حضرت قدحى نزد آنان فرستاد و دستور استفراغ داد، یکى از آنان خون و گوشت تازه استفراغ کرد در حدى که نصف قدح را گرفت و آن دیگر هم همانطور در حدى که قدح پر شد، مردم تعجب کردند حضرت فرمودند: اینان از آنچه خدا حلال کرده بود «خوردن، آشامیدن، سر زیر آب بردن و...» روزه بودند و به آنچه حضرت حق حرام فرموده بود افطار کردند، یکى از آن که پیش دیگرى نشست و از مردم غیبت کرد، یعنى از گوشت مردم خورد.
صدوق به اسنادش از پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله نقل مىکند:
مَنِ اغْتابَ مُسْلِما بَطَلَ صَوْمُهُ وَنَقَضَ وُضُوءُهُ فَإنْ ماتَ وَهُوَ کَذلِکَ ماتَ وَهُوَ مُسْتَحِلٌّ لِما حَرَّمَ اللّهُ «3».
هر کس از مسلمانى غیبت کند روزهاش باطل و وضویش شکسته شده و اگر به این حال بمیرد حلال شمارنده حرام خدا مرده.
سوم: حفظ گوش از شنیدن برنامههاى حرام است و شنیدن برنامه حرام که عبارت از شنیدن دروغ در حق مسلمان، تهمت و افترا در حق مؤمن و غیبت مردم است و هم چنین شنیدن موسیقى و آواز زنان، به اندازهاى از نظر دیانت مقدسه گناهش سنگین است که هم ترازوى با خوردن حرام شمرده شده:
[سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ أَکَّالُونَ لِلسُّحْتِ] «4».
آنان فوقالعاده شِنواى دروغاند [با آن که مىدانند دروغ است و] بسیار خورنده مال حرام.
نبىّ اسلام صلى الله علیه و آله فرموده:
ألْمُغْتابُ وَالْمُسْتَمِعُ شَریکانِ فى الْإثْمِ «5».
غیبت کننده و شنونده در گناه شریک هستند.
چهارم: حفظ بقیه جوارح از دست و پا از مکاره و شکم از شبهات است که معنا ندارد انسان از حلال روزه بگیرد، با حرام افطار کند.
کسى که از حلال روزه بگیرد و با حرام افطار کند، مانند شخصى است که خانهاى بسازد ولى شهرى را خراب کند.
غذاى حلال اگر زیاد خورده شود مضر است، روزه براى تقلیل أکل حلال است، واى بر کسى که آلوده به حرام است.
اگر کسى به وسیله روزه حلال را کم کند، ولى از طرفى دچار به حرام شود، یعنى شکم را از خوردن حفظ کند، ولى اعضا و جوارحش در گناه آزاد باشند، مثل کسى است که از خوردن دواى زیاد به خاطر ضررش پناه بخوردن سم ببرد، آیا این عمل نتیجه جهل و بىخردى نیست؟
حرام، سمى است که هلاک دین در آن است و حلال دارویى است که کم آن سودمند و بسیارش مضر است و منظور از روزه تقلیل در خوردن حلال است و آنچه روزهاى است که حلال در آن کم خورده شود و حرام در آن بسیار انجام بگیرد!
پنجم: در وقت افطار قناعت به کم خوردن از حلال کند، مواظب باشد شکم را از غذا پر نکند که ظرفى در پیشگاه حضرت او مبغوضتر از شکم پر آن هم از حلال نیست، حرام خوردن که کار روزهدار و مردم مؤمن نمىباشد، تا نسبت به آن قضاوت شود.
کسى که هر چه بخواهد به وقت افطار بخورد، چگونه مىتواند با روزهاش دشمن خدا را مقهور و قدرت شهوت را بشکند؟
مقصود از روزه، خالى شدن شکم از طعام و تعدیل شهوت است، اگر بنا باشد سفره ماه رمضان رنگین شود، تمام همت انسان قبل از رمضان و در رمضان معطوف جمع کردن غذاهاى رنگارنگ مىشود، آن وقت خوراک انسان در سحر و افطار ماه رمضان بیشتر از اوقات دیگر مىگردد، در این صورت آدمى به اهداف پاک روزه نخواهد رسید!
شما در ماه رمضان باید سعى کنید با کم خوردن قدرت و سلطه شیطان را نسبت به خود ضعیف کنید و نیروى شهوت را مهار نمایید و از طغیان هوا و هوس و غرائز سرکش بکاهید.
ششم: دلش پس از افطار مردد بین بیم و امید باشد؛ زیرا نمىداند روزهاش قبول شده تا از مقربان باشد، یا مردود شده و از مغضوبان است و در آخر هر عبادتى باید مؤمن در چنین حالى باشد.
روایت شده وجود مقدس حضرت امام حسن مجتبى علیه السلام روز عید فطر به گروهى گذشت که در حال خنده بودند فرمود:
خداوند عزوجل ماه رمضان را میدان تمرین براى عبادش قرار داد، تا در مسابقه طاعت شرکت کنند، گروهى مسابقه را بردند و رستگار شدند و دستهاى تخلف کردند و هلاک شدند. عجب است کل عجب، از خنده کننده بازیگرى که در چنین روزى که برندگان فائز شدند و بازندگان هلاک گشتند، این چنین بىخبر است، به خدا قسم اگر پرده برگیرند، نیکوکار به نیکى اش ادامه مىدهد و بدکار از بدىهایش دست مىشوید «6».
بیداران راه خدا مىفرمایند:
مقصود از صحت روزه قبولى آن و مقصود از قبولى وصول به مقصود و مقصود از وصول به مقصود تخلق به صفتى از اوصاف حضرت حق که صمدیت است مىباشد.
و نیز مىفرمایند:
مقصود از روزه اقتدا به ملائکه الهى است و این اقتدا با کفّ از شهوات حاصل مىشود، چرا که ملائکه منزّه از شهواتند و انسان که رتبهاش به خاطر نور عقل مافوق بهائم و به خاطر داشتن شهوت مادون ملائکه است، مىتواند از طریق شکستن شهوت به وسیله روزه و مجاهدت و کوشش براى تسلط به شهوت شبیه ملائکه گردد.
کسى که منغمر در شهوات است در اسفل سافلین به سر مىبرد و غبار حیوانیت بر چهره انسانى او نشسته، ولى کسى که مالک نفس و مسلط بر شهوات است، تا اعلى علیین ارتفاع معنوى گرفته و به افق ملائکه رسیده و از آنجا که ملائکه بندگان مقرباند مقرب به ملائکه هم مقرب خداست.
نبىّ اسلام صلى الله علیه و آله در عظمت روزه مىفرماید:
إنَّمَا الصَّوْمُ أمانَةٌ فَلْیَحْفَظْ أحَدُکُمْ أمانَتَهُ «7».
روزه امانت است، باید هر یک از شما به حفظ امانت اقدام کند.
و هر زمان این آیه را مىخواند:
[إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها] «8».
خدا قاطعانه به شما فرمان مىدهد که امانتها را به صاحبانش بازگردانید.
دست بر گوش و چشم مىگذاشت و مىفرمود:
گوش امانت است، چشم امانت است «9».
با روزهاى که اعضا و جوارح هم از گناه روزهاند مىتوان امانات را به صاحب اصلىاش که حضرت حق است، بازگرداند، در صورت گرفتار بودن به گناه در امانت خیانت مىشود و خیانتگر جزایش آتش است!
بیایید با تضرع و خضوع و خشوع به درگاه حضرت او به انابه برخیزیم و از حضرتش با کمال صدق و صفا بخواهیم که: تمام گناهان ما را که در گذشته از ما صادر شده و نقائص عبادات ما را ببخشد و در بقیه عمر توفیق عمل خالص در تمام زمینههاى عبادى به ما عنایت کند.
به قول الهى آن عارف دل سوخته:
خداوندا چو دادى گوهر جان |
عطا کن تاج علم و گنج ایمان |
|
بجانم پرتو صدق و صفا بخش |
مقام صبر و تسلیم و رضا بخش |
|
مرا بخش آنچه زیب جسم و جانست |
سعادت آنچه در هر دو جهان است |
|
من از غیر تو بیزارم الها |
بدرگاه تو زارم پادشاها |
|
شد از کف رایگان عمر عزیزم |
سزد خون دل از چشمان بریزم |
|
دریغا عمر ضایع کردم اى داد |
شدم دور از امید وصل فریاد |
|
دریغا حسرتا نقد جوانى |
همه رفت از کف من رایگانى |
|
[وَ أنْزِلْ نَفْسَکَ مَنْزِلَةَ الْمَرْضى لاتَشْتَهى طعاماً وَلا شَراباً مُتَوَقِّعاً فى کُلِّ لَحْظَةٍ شِفاءَکَ مِنْ مَرَضِ الذُّنُوبِ]
نفس روزهدار
در ماه مبارک رمضان خود را به حقیقت به منزله مریضى که اصلًا اشتهاى به طعام و آشامیدنى ندارد قرار بده، یعنى آن چنان به روزه حقیقى متصل شو که گویا از دنیا و ما فیها بریدهاى، در چنین حالى هر لحظه فقط و فقط متوقع شفاى خود از مرض گناهان باش.
گناهان عقل، قلب، روح، نفس، اعضا و جوارح که به راستى مریضى و نسخه تو روزه حقیقى و طبیبت خداست، در گرفتار بودنت به این مرض توجه به اشتهایت نداشته باش که توجه به اشتها اولًا به صلاح تو نیست ثانیاً قاتل توست:
قالَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: یا عِبادَ اللّه أَنْتُمْ کَالْمَرْضى وَرَبُّ الْعالَمینَ کَالطَّبیبِ فَصَلاحُ الْمَرضى فیما یَعْمَلُهُ الطَّبیبُ وَیُدَبِّرُهُ بِه لافیما یَشْتَهیهِ الْمَریضُ وَیَقْتَرِحُهُ:
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله فرمود: اى مردم! شما مانند مریضان هستید و پروردگار عالم براى شما چون طبیب است، پس صلاح مریض در آن است که طبیب عمل مىکند و تدبیر مىنماید، نه در آنچه که مریض آن را میل دارد و مىپسندد.
آرى، هر کس با دقت به خویش مراجعه کند مىبیند که عقلش دچار جهل، قلبش دچار بسیارى از امراض مانند وسوسه، غرور، حسد، کبر، ریا، حب جاه و شهوت و دیده و گوش و دست و پا و شکم و شهوت هر یک داراى امراضى هستند و طبیب این امراض و معالج این دردها قطعاً خود انسان نیست، این خداى مهربان است که با توجه و عنایت و به وسیله انبیا و امامان علیهم السلام و کتب آسمانى معالج انسان مىباشد و این انسان است که براى درمان دردها باید به نسخههاى شفابخش الهى عمل کند که از جمله آن نسخهها روزه همراه با شرایط است.
به خود مغرور نباشید و درباره خود تصور سلامت نداشته باشید، تا هستید خود را مریض و خداى مهربان را طبیب خود بدانید که در همه کره زمین، سالم اندک و مریض بسیار زیاد است، به داستان واقعى زیر که نمایشگر این واقعیت است توجه کنید:
مریض واقعى
عیسى بن مریم علیه السلام، شبى در شهر ناصریه بود، صاحب خانه به محضر حضرت عرضه داشت: شهر را بیمارانى است که طبیبان مادى از علاج آنان عاجزند، اگر اجازه دهید، همه را براى شفا به خدمت شما بیاورند. عیسى علیه السلام قبول کرد. چون صبح شد، بیماران را به سر راه عیسى علیه السلام آوردند تا آنان را با دم الهى خود شفا دهد. تعداد آنان را حدود ده نفر دید، فرمود: بیماران شما همین ده نفر هستند؟
عرضه داشتند: آرى، فرمود: اگر سالمهاى این شهر به این تعداد باشند برایم اعجابآور است!
این است نظر یک پیامبر اولوالعزم درباره اهل سلامت و درباره بیماران که سالمها بسیار اندکند و بیماران بسیار زیاد.
اگر بیماران به مصلحت طبیب واقعى خود، حضرت احدیت توجه کنند، سلامت آنان تضمین مىشود.
هر که درین درد گرفتار نیست |
یک نفسش در دو جهان بار نیست |
|
هر که دلش دیده بینا نیافت |
دیده او محرم دیدار نیست |
|
هر که از این واقعه بویى نبرد |
جز به صفت صورت دیوار نیست |
|
خوار شود در ره او هم چو خاک |
آن که در این واقعه خونخوار نیست |
|
گرچه حجاب تو برون از حدست |
هیچ حجابیت چو پندار نیست |
|
پرده پندار بسوز و بدانک |
در دو جهانت به از این کار نیست «10» |
|
[وَطَهِّرْ باطِنَکَ مِنْ کُلِّ کَدَرٍ وَغَفْلَةٍوَظُلْمَةٍ یَقْطَعُکَ عَنْ مَعْنَى الْإخْلاصِ لِوَجْهِ اللّهِ تَعالى. قیلَ لِبَعْضِهِمْ إنَّکَ ضَعیفٌ وَانَّ الصِّیامَ یُضْعِفُکَ قالَ: إنّى اعِدُّهُ بِشَرِّ یَوْمٍ طَویلٍ وَالْصَبْرُ عَلى طاعَةِ اللّهِ تَعالى أهْوَنُ مِنَ الْصَّبْرِ عَلى عَذابِهِ]
طهارت باطن در روزه
در ماه رمضان که فرصت بسیار نیکویى است، با رعایت شرایط روزه و دقت در وضع خود، قلب و جانت را از هر کدورت و غفلت و ظلمتى که تو را از حقیقت اخلاص جدا مىکند پاک و طاهر کن.
به بعضى گفتند: ناتوانى و روزه تو را ناتوان مىکند، پاسخ داد من روزه و نتیجه معنوى آن را براى جلوگیرى و دفع شر و سختى روز قیامت ذخیره مىکنم و شکیبایى و صبر بر طاعت و عبادت خدا براى من خیلى آسانتر از قرار گرفتن در عذاب اوست.
[قَالَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: قالَ اللّهُ تَعالى: ألصَّوْمُ لى وَأنَا أجْزى بِهِ، فَالصَّوْمُ یُمیتُ هَوَى النَّفْسِ وَشَهْوَةَ الطَّبْعِ وفیهِ حیاةُ الْقَلْبِ وَطَهارَةُ الْجَوارِحِ وَعِمارَةُ الظَّاهِرِ وَالْباطِنِ والشُّکْرُ عَلَى النِّعَمِ وَالْإحسانُ إلىَ الْفُقَراءِ وَزِیادَةُ التَّضَرُّعِ وَالْخُشُوعِ وَالْبُکاءِ وَحَبْلُ الْإلْتِجاءِ إلَى اللّهِ وَسَبَبُ إنْکِسارِ الشَّهْوَةِ وَتَخْفِیفُ الْحِسابِ وَتَضْعیفُ الْحَسَناتِ وَفیهِ مِنَ الْفَوائِدِ ما لا یُحْصى وَکَفى ما ذَکَرْنا مِنْهُ لِمَنْ عَقَلَ وَوُفِّقَ لِاسْتِعْالِهِ:]
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله فرمود:
خداوند تعالى مىفرماید: روزه براى من است و جزایش بر عهده من.
روزه، خواهشهاى غلط نفس و هوا و هوسهایش را برطرف مىکند، چرا که مبدأ و منشأ همه فتنهها و شرور شکم است، چون شکم پر شد و به پرى عادت کرد و بر انسان حاکم شد، کیسه شهوت هم پر مىشود و به پرى عادت مىکند، آن هنگام ببینید شکم و شهوت پر، چه توقعاتى از انسان دارند و چه خواستههایى طلب مىکنند و اگر انسان بخواهد مقاومت کند که نمىتواند، چه بلاهایى به سر انسان مىآورند.
روزه، حیات دلهاست و پاکى جوارح، چون عمل به شرایط روزه نتیجهاش زنده شدن دل به نور معرفت و قرار گرفتن اعضا و جوارح در مدار پاکى عمل است، آبادى ظاهر و باطن انسان مرهون روزه حقیقى است.
از فوائد دیگر روزه این است که با چشیده شدن طعم گرسنگى و تشنگى قدر و قیمت نعمت معلوم مىگردد و انسان به داشتن آن، منعم را شکر مىگزارد و همچنین با چشیدن رنج گرسنگى و تشنگى، به رنج فقرا و مساکین آگاه مىشود و در صدد جبران رنج آنان و علاج درد آنان به احسان و انفاق و صدقه به آنان برمىآید.
و از طرفى چون روزه باعث قلت کدورت و تخفیف تیرگى دل و موجب صافى جان و تزکیه نفس است، عامل پدید آمدن تضرع و خشوع و گریه است و روى این حساب ایجادکننده حالت التجا نسبت به حق و سبب درهم شکسته شدن قدرت شهوت است.
روزه روزهدار باعث تخفیف حساب قیامت و تضعیف حسنات عبد است، در روزه ماه رمضان آنقدر فائده و منفعت هست که حسابگران از حساب آن عاجز و شمارهکنندگان از شمارش آن ناتوانند، این مقدار که بیان شد، براى هر کس که صاحب عقل و هوش و درایت و آراسته به توفیق عمل است، کافى مىباشد.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- محجة البیضاء: 2/ 132، کتاب اسرار الصیام.
(2)- محجة البیضاء: 2/ 132، کتاب اسرار الصیام.
(3)- ثواب الأعمال: 284؛ محجة البیضاء: 2/ 133، باب اسرار الصیام.
(4)- مائده (5): 42.
(5)- محجة البیضاء: 2/ 133، کتاب اسرار الصیام.
(6)- محجة البیضاء: 2/ 135، کتاب اسرار الصیام.
(7)- محجة البیضاء: 2/ 136، کتاب اسرار الصیام.
(8)- نساء (3): 58.
(9)- محجة البیضاء: 2/ 136، کتاب اسرار الصیام.
(10)- عطار نیشابورى.