سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش نگاه داشته شده، مانند چراغ سرپوشیده است . [امام صادق علیه السلام]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» امی بودن سید علی محمد باب

بهائیان بر این باورند که علی محمد باب شیرازی -سرکرده فرقه بابیت و به اصطلاح مبشر بهائیت- امی بوده است. امی به معنای کسی است که مانند اصل خلقت خود است و خواندن و نوشتن نیآموخته است و کلاس و مکتب ندیده است. این جریان امی بودن نیز به امی بودن پیامبر مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم باز می گردد.

این در حالی است که بابیان و بهائیان، سخن دیگری را درباره امی بودن علی محمد باب در آثار خود نوشته اند که به برخی اشاره می کنیم:

1. نبیل زرندى که از شناخته شده های بهائیان است، مى نویسد:
«خال (دائى) حضرت باب، ایشان را براى درس خواندن نزد شیخ عابد برد؛ هر چند حضرت باب، به درس خواندن میل نداشتند، ولى براى این که به میل خال بزرگوار رفتار کنند، به مکتب شیخ عابد تشریف بردند، شیخ عابد، مرد پرهیزکار محترمى بود و از شاگردان “شیخ احمد احسایى” و “سید کاظم رشتى” به شمار مى رفت»1

2. احمد یزدانى، مؤلّف “نظر اجمالى در دیانت بهایى” – که از طرفداران سرسخت این فرقه است – مى نویسد:
«آقا سید على محمد در شب اول محرم 1235 قمرى، مطابق با 20 اکتبر 1819 میلادى در شیراز متولد، و پس از مختصر تحصیل سواد فارسى، و مقدمات در یکى از مکاتب شیراز، و اشتغال به تجارت در عنفوان شباب، در شب پنجم جمادى الاولى سال 1260 هجرى، مطابق با 23 مه 1844 میلادى در شیراز، براى جناب ملاحسین بشرویه اى اظهار امر و بیان بعثت خود را فرموده»2
3. در کتاب “گنجینه حدود و احکام” نوشته اشراق خاورى، که او نیز از نویسندگان معروف آنها است، در صفحه 308 (چاپ 384 صفحه اى)، و کتاب “حدیقه الیمانیه” تألیف میرزا نبیل زاده قزوینى، صفحه 202 و کتاب “کشف الغطاء” تألیف ابوالفضل گلپایگانى، در صفحات 56 و 82 و 83 و در کتاب “ظهور الحق” فاضل مازندرانى، صفحه 263 و… نیز درباره درس خواندن سید على محمد در کودکى در مکتب شیخ محمد عابد، مطالبى نوشته شده است.
4. جالب این که خود على محمد باب، در “بیان” عربى به یاد دوران تحصیلش مى گوید:
(یا محمد معلّمى فلا تضربنى قبل ان یقضى عَلَىَّ خمسه سنه… و اذا اردت ضرباً فلا تتجاوز عن الخمس و لا تضرب عَلَىَّ اللّحم إلاّ وان تحل بینهما ستراً فان ادّیت تحرم علیک زوجک تسعه عشر یوماً) اى محمد آموزگارم، مرا قبل از آنکه پنج سال بر من (در مکتب تو) بگذرد، نزن؛ و اگر خواستى بزنى، از پنج (ضربه) تجاوز نکن، و بر گوشت مزن، مگر این که بین گوشت و وسیله زدن، پارچه اى قرار دهى، اگر چنین کردى نوزده روز همسر تو بر تو حرام است!3

نتیجه این که: درس خواندن و مکتب رفتن میرزا على محمد باب مسلّم است؛ بلکه از قراین و لابه لاى مدارک مى توان استفاده کرد که سید على محمّد حدود یازده سال نزد شیخ محمد عابد، درس خوانده است؛ زیرا او در ابتداى هفت سالگى به مکتب رفت و در پایان هفده سالگى ترک تحصیل نمود، و به کسب و کار مشغول شد.4
و نیز طبق مدارک و قراین موجود، میرزا على محمد پس از سپرى شدن این دوران، در درس سید کاظم رشتى (شاگرد شیخ احمد احسایى) شرکت نموده است.5
نبیل زرندى در “تاریخ” خود، پس از مقدمه اى درباره تماس هاى میرزا على محمد باب با سید کاظم رشتى، از قول شیخ حسن زنوزى مى نویسد:«پس از سه روز، همان جوان (سید على محمد) وارد محضر درس سیّد کاظم شد و نزدیک درب جلوس نمود، با نهایت ادب و وقار درس سید را گوش مى داد».6
با توجه به مطالب فوق، این ایراد متوجّه پیروان باب مى شود، که جزء معتقدات همه ارباب ادیان مختلف است، که علوم انبیاء باید لدنّى باشد نه اکتسابى، و در خود کتب بهائیان نیز این مطلب مذکور است؛ چنان که “عباس افندى” خود نیز به این مطلب تصریح نموده است.7
و همچنین کمال الدین بخت آور، یکى از مبلّغین بهایى، در این باره در کتابى که به نام “بحث در ماهیّت دین و قانون” نوشته، پس از تأیید این که علم پیغمبر باید لدنّى باشد مى نویسد:
«از این لحاظ مى توان گفت: پیغمبران آسمانى، مربّیان حقیقى عالم بشریت اند؛ زیرا که اوّلا مربّى کامل کسى است، که قائم به ذات بوده و محتاج به کسب کمالات از دیگرى نباشد…»8
اگر میرزا على محمّد باب که ادّعاهاى مختلف از جمله ادعاى پیامبرى کرده، چرا مدّت ها تحصیل کرده و درس خوانده است، با این که علوم پیامبران تحصیلى و اکتسابى نیست.9
اى محمد آموزگارم، مرا قبل از آنکه پنج سال بر من (در مکتب تو) بگذرد، نزن؛ و اگر خواستى بزنى، از پنج (ضربه) تجاوز نکن، و بر گوشت مزن، مگر این که بین گوشت و وسیله زدن، پارچه اى قرار دهى، اگر چنین کردى نوزده روز همسر تو بر تو حرام است![3]
نتیجه این که: درس خواندن و مکتب رفتن میرزا على محمد باب مسلّم است؛ بلکه از قراین و لابه لاى مدارک مى توان استفاده کرد که سید على محمّد حدود یازده سال نزد شیخ محمد عابد، درس خوانده است؛ زیرا او در ابتداى هفت سالگى به مکتب رفت و در پایان هفده سالگى ترک تحصیل نمود، و به کسب و کار مشغول شد.[4]
و نیز طبق مدارک و قراین موجود، میرزا على محمد پس از سپرى شدن این دوران، در درس سید کاظم رشتى (شاگرد شیخ احمد احسایى) شرکت نموده است.[5]
نبیل زرندى در “تاریخ” خود، پس از مقدمه اى درباره تماس هاى میرزا على محمد باب با سید کاظم رشتى، از قول شیخ حسن زنوزى مى نویسد:«پس از سه روز، همان جوان (سید على محمد) وارد محضر درس سیّد کاظم شد و نزدیک درب جلوس نمود، با نهایت ادب و وقار درس سید را گوش مى داد».[6]
با توجه به مطالب فوق، این ایراد متوجّه پیروان باب مى شود، که جزء معتقدات همه ارباب ادیان مختلف است، که علوم انبیاء باید لدنّى باشد نه اکتسابى، و در خود کتب بهائیان نیز این مطلب مذکور است؛ چنان که “عباس افندى” خود نیز به این مطلب تصریح نموده است.[7]
و همچنین کمال الدین بخت آور، یکى از مبلّغین بهایى، در این باره در کتابى که به نام “بحث در ماهیّت دین و قانون” نوشته، پس از تأیید این که علم پیغمبر باید لدنّى باشد مى نویسد:
«از این لحاظ مى توان گفت: پیغمبران آسمانى، مربّیان حقیقى عالم بشریت اند؛ زیرا که اوّلا مربّى کامل کسى است، که قائم به ذات بوده و محتاج به کسب کمالات از دیگرى نباشد…»[8]
اگر میرزا على محمّد باب که ادّعاهاى مختلف از جمله ادعاى پیامبرى کرده، چرا مدّت ها تحصیل کرده و درس خوانده است، با این که علوم پیامبران تحصیلى و اکتسابى نیست.[9]

پانوشت:
1. مطالع الانوار (تلخیص تاریخ نبیل زرندی)، ص 59.
2. نظر اجمالی در دیانت بهائی، ص 9.
3. بیان عربی، صفحه 25، سطر 13.
4. برای اطلاع بیشتر به صفحات 3 – 5 کتاب جمال ابهی، تألیف سیّد عبدالکریم اردبیلی مراجعه کنید.
. کواکب الدرّیّه، ج 1، ص 69 و 72.
6. تاریخ نبیل زرندی، در صفحه 30، سطر 14، مطالع الانوار، صفحه 22، سطر 7.
7. خطابات عبدالبهاء، ج 1، ص 7.
8. بحث در ماهیّت دین و قانون، ص 54، س 7 و 17.
9. بابی گری و بهائی گری، محمد محمدی اشتهاردی، ص 40- 43.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 93/4/14 :: ساعت 8:22 صبح )
»» حق گرفتنی است، پس باید تحری حقیقت کرد…

نوجوانی گفت:
من شانزده سال دارم.
بزرگی گفت:
نگو شانزده سال دارم، بگو: آن شانزده سال را دیگر ندارم.

نکته جالبی برای اندیشیدن است، ما در عمری که گذرانده ایم چه کرده ایم؟
در کلام امامان، به ویژه امیرمؤمنان علی علیه السلام است که دنیا مزرعه آخرت است، هر آن چه در زمین این دنیا بکارید، در آخرت برداشت خواهید کرد. بذر مرغوب و نیکو باشد، محصول مرغوب و نیکو برداشت خواهی کرد. امکان ندارد جو بکاری و گندم برداشت کنی. البته این در صورتی است که چیزی کاشته باشی، وای به حالمان اگر چیزی نکاشته باشیم. در آخرت که روز حساب است، همه محتاجند…

آنان که با رایانه آشنایی دارند می دانند که در کار با رایانه، بیشتر اوقات اگر اشتباهی رخ دهد، با یک کنترل + z می توان به عقب بازگشت و یا ریکاوری و … انجام داد لیکن زندگی این امکانات را ندارد بلکه جاده ای یک طرفه است که راه بازگشت وجود ندارد.
عاقبت همه، دارا و ندار، پیر و جوان، زن و مرد به یک جا خواهیم رفت، خانه ای که گریزی از آن نیست و آن قبر است. پس چه بهتر که برای آرامش در آن خانه ابدی از امروز چاره ای بیندیشیم.
کسی نمی داند چه مقدار فرصت باقی است، پس از همین حالا به فکر باشیم، شاید فردا دیر باشد. باید آینده ای ساخت که هیچ گاه آرزوی گذشته را نکنیم.
بر این اساس است که امیرمؤمنان علی علیه السلام در این باره می فرماید: مؤمن باید هر روز با روز دیگر تفاوت داشته باشد. یعنی هر روز برتر از دیروز باشد نه مساوی یا خدایی نکرده پست تر. حق و حقیقت گرفتنی است، باید در پی آن رفت؛ کتابها و آثار گذشتگان به ویژه پیامبران الاهی را خواند و حقیقت را از میان ضلالت به دست آورد.
امروزه، دست یافتن به حقیقت، کاری بس آسان است؛ امیدوارم با ترک تعصبات، با بهره گیری از حواس بینایی و شنوایی، راه راست را بیابیم و در آن مسیر برای رسید به کمال اخروی گام برداریم تا هیچ گاه حسرت گذشته را نخوریم.
ما می توانیم امروز شهوت دنیایی را برگزنیم و در پی فرق اباحه گر باشیم و می توانیم راه هدایت را یافته و در مسیر حق و حقیقت گام برداریم و به کمالی که خدای سبحان در پیش فرض هر کس قرار داده است برسیم.
انتخاب با خود انسان است؛ انسانی که چنین انتخابی دارد، باید بداند که فردا در پیشگاه خدای سبحان حاضر شود و  بر اساس آن چه لقمان حکیم گفته است، از او چهار سئوال می پرسند:
1. عمرت را در چه صرف کردى؟
2. جوانیت را چگونه گذرانیدى؟
3 و 4. مالت را از کجا بدست آوردى و در کجا خرج کردى؟1
ما نمی گوییم که راه تنها اسلام است، بلکه می گوییم: شما مختارید، کند و کاو کنید و درباره همه آیین ها تحقیق کنید، حقیقت هر یک را در یابید و یکی را برگزیینید که دینا و آخرت شما را تأمین کند. بی تردید اگر چنین کنید، در نهایت خود به این نتیجه خواهید رسید که اسلام تنها آئینی است که دنیا و آخرت را تأمین خواهد کرد و با آن به سعادت دنیا و آخرت خواهید رسید، زیرا هیچ چیز را برای خود و رهبرانش نمی خواهد، بلکه تنها راه سعادتمند شدن را به شما می آموزد.
هر یک از احکام اسلام، فلسفه ای دارد که با شناخت آن، انسان مسرور می شود.
در اسلام حقیقی، برابری و برادری، ایجاد آرامش و امنیت اجتماعی وجود دارد و برای هر کسی حقی  عادلانه معین شده است که باید مراعات شود.
البته این را در نظر داشته باشید که ممکن در هر زمینه ای عده ای زیاده خواه، حق دیگران را ضایع کنند و این در همه زمینه ها هست در اسلام نیز ممکن است کسی به اسم اسلام ظلمی را انجام دهد، بر این اساس، ما نباید ظلم او را به پای اسلام بنویسیم؛ بلکه باید او را برابر قوانین اسلامی مجازات کنیم.

باید این حدیث را نیز در نظر داشته باشید که:
پیامبر خاتم صل الله علیه و اله و سلم به امیرمؤمنان علی علیه السلام می فرماید:
یا علىّ: مؤمن کسى است که مردم او را بر اموال و نفوسشان امین شمارند؛ مسلم کسى است که مسلمین از دست و زبانش در سلامت باشند و مهاجر کسى است که از بدیها هجرت کرده باشد.1

پانوشت:
1. الکافی، ج 2، ص 135؛ الحدیث 1، ص 354.
2. من لا یحضره الفقیه-ترجمه غفارى، ج‏6، ص: 291.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 93/4/14 :: ساعت 8:20 صبح )
»» نقش امیر اصلان خان مجدالدوله در بابیت

امیر اصلان خان مجدالدوله پسر امیر قاسم خان قاجار قیونلو و دایی ناصر الدین شاه و برادر صلبی مهداولیاء که در ابتدا از پیش خدمتان مقرب محمد شاه بود، در سال 1263 قمری که ناصرالدین میرزا با سمت ولیعهدی به حکمرانی آذربایجان به جای بهمن میرزا تعیین شد، امیر اصلان خان سمت ریاست تشریفات (ایشیک آقاسی باشی گری) ولیعهد را داشت.
در همان سال به دستور محمد شاه قاجار، علی محمد باب شیرازی را از قلعه چهریق که در آن زندانی بود، به تبریز آوردند و در مجلسی با حضور ولیعهد و عده ای از رجال دولتی، او را توسط چند تن از علمای روحانی تبریز به گفتگو و مباحثه اعتقادی واداشتند. یکی از حاضران مجلس، امیراصلان خان بود که او هم گاهی با علی محمد باب به گفتگو می پرداخت.
 ناصرالدین میرزای ولیعهد در بخشی از گزارش خود برای پدرش محمد شاه می نویسد: «پس از او (علی محمد باب) پرسیدند که از معجزات و کرامات چه داری؟

باب گفت: اعجاز من این است که از برای عصای خود آیه نازل می کنم و شروع کرد به خواندن این فقره: بسم الله الرحمن الرحیم، سبحان الله القدوس السبوح، الذی خلق السماوات و الارض کما خلق هذه العسا، آیه من آیاته. اعراب کلمات از نظر نحوی غلط خواند. تاء سماوات را به فتح خواند. گفتند: مکسور بخوان. آن گاه الارض را مکسور خواند. امیر اصلان خان عرض کرد: اگر این قبیل فقرات از جمله آیات باشد، من نیز توانم تلفیق کرد و عرض کرد: الحمد لله الذی خلق العسا کما خلق الصباح و المساء. باب بسیار خجالت کشید.»
در سال 1264 قمری که مردم فارس بر نظام الدوله حاکم فارس شوریدند و کار به زد و خورد شدید میان شورشیان و قوای دولتی کشید، میرزا تقی خان امیرکبیر بنا بر خواست شاه، امیر اصلان خان را برای فرو نشاندن شورش به شیراز فرستاد و او کاری از پیش نبرد و به تهران بازگشت.
در فتنه بابیه زنجان، به سرکردگی ملا محمد علی زنجانی که از سوی باب به «حجت» ملقب شده بود و در ماه رجب 1266 قمری شروع شد که تا مدت 6 ماه به طول انجامید، امیرکبیر تصمیم گرفت که در آغاز کار، عزیز خان مکری آجودان باشی، همه لشکر را مأمور دفع فتنه کند؛ لیکن به اسرار شاه و برخی از صاحب نفوذان درباری و مهداولیاء، امیر اصلان خان را به این سمت مأمور و حاکم  زنجان کرد و بعد مراقبت کلی را بر عهده محمد خان بیگلر بیگی و عزیز خان و برادر خود میرزا حسن خان وزیر نظام گذاشت.
امیر اصلان خان، پس از ورود به زنجان و مشاهده اوضاع و احوال آن سامان و اصلاع پیدا کردن از اهمیت و نفوذ معنوی ملا محمد علی در میان عموم مردم، مرکز را از اوضاع جاری آگاه ساخت. دولت که از جریانات آن سامان مطلع شد، به وی دستور داده شد که فوراً ملا محمد علی را به تهران روانه سازد؛ لیکن امیر اصلان خان سستی کرد و به واسطه اهمیت و نفوذ زیادی که ملا محمد علی در زنجان برای خود کسب کرده بود، جرأت آن را نکرد که معترض او شود. به خاطر کوتاهی او، شورش عجیبی در آن جا روی داد که دولت را چندین ماه به زحمت بسیار انداخت.
امیر اصلان خان مجدالدوله به اندازه ای با ملا محمد علی، نرمش نشان داد که حتی منابع بابیه نیز این امر را تأیید کرده اند: «مجدالدوله اگر چه در باطن نسبت به «حجت» دشمنی شدیدی داشت و پیوسته مراقب بود که فرصتی پیدا کند و او را از بین ببرد، ولیکن در ظاهر نسبت به ایشان اظهار محبت می کرد و به دیدنشان می رفت و به ایشان احترام می نمود.»
سر انجام، به خواست میرزا تقی خان امیر کبیر، و چند ماه جنگیدند قوای دولتی، شورش بابیه سرکوب و در پی آن ملا محمد علی زنجانی نیز کشته شد.
امیر اصلان خان، در سال 1288 قمری به عضویت مجلس دارالشورای کبری در آمد همچنین به حکومت خوزستان و بروجرد منصوب شد و پیش از رفتن به مقر حکمرانی خود، چون به مرض جذام مبتلا بود، در ماه صفر همین سال با همان بیماری در گذشت.
پانوشت:
1. شهر حال رجال ایران، ج 1.
2. مطالع الانوار زرندی (تلخیص تاریخ نبیل زرندی)، به ترجمه و تلخیص عبد الحمید اشراق خاوری.
3. فتنه باب.
به نقل از گفت و شنودهای سید علی محمد باب با روحانیون، ص 161.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 93/4/14 :: ساعت 8:19 صبح )
»» چرا تساوی حقوق زن و مرد اشتباه است؟ (2)

چرا اسلام، در برخی موارد حقوق زن و مرد را مساوی قرار نداده است؟

پاسخ استاد شهید، مرتضی مطهری: زن و مرد به دلیل اینکه یکى زن است و دیگرى مرد، از جهات زیادى مشابه یکدیگر نیستند و جهان براى آنها یکجور نیست. بر این اساس،می بایست از جهات گوناگونی مانند حقوق و تکالیف و مجازاتها وضع مشابهى نداشته باشند. یعنی اصل عدالت حکم می‌کند که وقتی زن و مرد متفاوتند حقوقشان نیز مانند خودشان و متناست شرایطشان باشد نه اینکه شبیه یکدیگر و یکجور وضع شود.

زن اگر بخواهد حقوقى مساوى حقوق مرد و سعادتى مساوى سعادت مرد پیدا کند راه منحصرش این است که مشابهت حقوقى را از میان بردارد، براى مرد حقوقى متناسب با مرد و براى خودش حقوقى متناسب با خودش قائل شود. تنها از این راه است که وحدت و صمیمیت واقعى میان مرد و زن برقرار مى‌شود و زن از سعادتى مساوى با مرد بلکه بالاتر از آن برخوردار خواهد شد. نباید با تقلید و تبعیت کورکورانه از روش غرب- که هزاران بدبختى براى خود آنها به وجود آورده- نام قشنگى (تساوی حقوق) روى یک فرضیه غلط (تشابه حقوق) بگذاریم و بدبختیهاى نوع غربى را بر بدبختیهاى نوع شرقى زن بیفزاییم. حرف ما این است که عدم تشابه حقوق زن و مرد در حدودى که طبیعت زن و مرد را در وضع نامشابهى قرار داده است، هم با عدالت و حقوق فطرى بهتر تطبیق مى‌کند و هم سعادت خانوادگى را بهتر تأمین مى‏نماید و هم اجتماع را بهتر به جلو مى‌برد. این چیزی است که اسلام می‌گوید.(1)

آیا زن و مرد متفاوتند؟ ارسطو می گوید:« نوع استعدادهاى زن و مرد متفاوت است و وظایفى که قانون خلقت به عهده هر یک از آنها گذاشته و حقوقى که براى آنها خواسته، در قسمتهاى زیادى با هم تفاوت دارد.» مردم دنیاى قدیم زن و مرد را که ارزیابى مى‌کردند، تنها از این جهت بود که یکى درشت اندام‏تر است و دیگرى کوچکتر، یکى خشن‏تر است و دیگرى ظریفتر، یکى بلندتر است و دیگرى کوتاه‏تر، یکى کلفت آوازتر است و دیگرى نازک آوازتر. حداکثر که از این حد تجاوز مى‏کردند، این بود که تفاوت آنها را از لحاظ دوره بلوغ در نظر مى‏گرفتند و یا تفاوت آنها را از لحاظ عقل و احساسات به حساب مى‏آوردند؛ مرد را مظهر عقل و زن را مظهر مهر و عاطفه مى‏خواندند. در دنیاى جدید در پرتو مطالعات عمیق پزشکى، روانى و اجتماعى تفاوتهاى بیشتر و فراوانترى میان زن و مرد کشف شده است که در دنیاى قدیم به هیچ وجه به آنها پى نبرده بودند. رشد بدنى زن سریعتر است و رشد بدنى مرد بطئ‏تر. حتى گفته مى‏شود جنین دختر از جنین پسر سریعتر رشد مى‏کند. رشد عضلانى مرد و نیروى بدنى او از زن بیشتر است. مقاومت زن در مقابل بسیارى از بیماریها از مقاومت مرد بیشتر است. زن زودتر از مرد به مرحله بلوغ مى‏رسد و زودتر از مرد هم از نظر تولید مثل از کار مى‌افتد. دختر زودتر از پسر به سخن مى‏آید. مغز متوسط مرد از مغز متوسط زن بزرگتر است ولى با در نظر گرفتن نسبت مغز به مجموع بدن، مغز زن از مغز مرد بزرگتر است. ریه مرد قادر به تنفس هواى بیشترى از ریه زن است. ضربان قلب زن از ضربان قلب مرد سریعتر است. میل مرد به ورزش و شکار و کارهاى پر حرکت و جنبش بیش از زن است.

احساسات مرد مبارزانه و جنگى و احساسات زن صلح جویانه و بزمى است. مرد متجاوزتر و غوغاگرتر است و زن آرامتر و ساکت‏تر. زن از توسل به خشونت درباره دیگران و در باره خود پرهیز مى‌کند و به همین دلیل خودکشى زنان کمتر از مردان است. مردان در کیفیت خودکشى نیز از زنان خشن ترند. مردان به تفنگ، دار، پرتاب کردن خود از روى ساختمانهاى مرتفع متوسل مى‌شوند و زنان به قرص خواب‏آور و تریاک و امثال اینها. احساسات زن از مرد جوشانتر است. زن از مرد سریع الهیجان‏تر است، یعنى زن در مورد امورى که مورد علاقه یا ترسش هست زودتر و سریعتر تحت تأثیر احساسات خویش قرار مى‌گیرد، و مرد سردمزاج‏تر از زن است. زن طبعاً به زینت و زیور و جمال و آرایش و مدهاى مختلف علاقه زیاد دارد برخلاف مرد. احساسات زن بى‏ثبات‏تر از مرد است. زن از مرد محتاطتر، مذهبى‏تر، پرحرف‏تر و ترسوتر و تشریفاتى‏تر است. احساسات زن مادرانه است و این احساسات از دوران کودکى در او نمودار است. علاقه زن به خانواده و توجه او به اهمیت کانون خانوادگى‏ بیش از مرد است. مرد از زن بیشتر قدرت کتمان راز دارد و اسرار ناراحت کننده را در درون خود حفظ مى‌کند و به همین دلیل ابتلاى مردان به بیمارى ناشى از کتمان راز بیش از زنان است. زن از مرد رقیق القلب‏تر است.

مرد بنده شهوت است و زن در بند محبت است. مرد زنى را دوست مى‌دارد که پسندیده و انتخاب کرده باشد و زن مردى را دوست مى‏دارد که ارزشش را درک کرده باشد و دوستى خود را قبلًا اعلام کرده باشد. مرد مى‏خواهد شخص زن را تصاحب کند و در اختیار بگیرد و زن مى‏خواهد دل مرد را مسخر کند و از راه دل او بر او مسلط شود. مرد مى‏خواهد از بالاى سر زن بر او مسلط شود و زن مى‏خواهد از درون قلب مرد بر مرد نفوذ کند. زن از مرد شجاعت و دلیرى مى‏خواهد و مرد از زن زیبایى و دلبرى. زن حمایت مرد را گرانبهاترین چیزها براى خود مى‏شمارد. زن بیش از مرد قادر است بر شهوت خود مسلط شود. شهوت مرد ابتدایى و تهاجمى است و شهوت زن انفعالى و تحریکى.

پروفسور ریک مى‌گوید: در تورات آمده است: «زن و مرد از یک گوشت به وجود آمده‏اند». بلى، با وجودى که هر دو از یک گوشت به وجود آمده‏اند، جسمهاى متفاوت دارند و از نظر ترکیب بکلى با هم فرق مى‏کنند. علاوه بر این، احساس این دو موجود هیچ وقت مثل هم نخواهند بود و هیچ گاه یک جور در مقابل حوادث و اتفاقات عکس العمل نشان نمى‏دهند. زن و مرد بنا به مقتضیات جنسى رسمى خود به‏طور متفاوت عمل مى‏کنند و درست مثل دو ستاره روى دو مدار مختلف حرکت مى‏کنند. آنها مى‏توانند همدیگر را بفهمند و مکمل یکدیگر باشند ولى هیچ گاه یکى نمى‏شوند و به همین دلیل است که زن و مرد مى‏توانند با هم زندگى کنند، عاشق یکدیگر بشوند و از صفات و اخلاق یکدیگر خسته و ناراحت نشوند.»

چرا زن و مرد متفاوتند؟ خلقت این تفاوتها را براى این به وجود آورده است که‏ پیوند خانوادگى زن و مرد را محکمتر کند و شالوده وحدت آنها را بهتر بریزد. و به دست خود، حقوق و وظایف خانوادگى را میان زن و مرد تقسیم کند. قانون خلقت تفاوتهاى زن و مرد را به منظورى شبیه منظور اختلافات میان اعضاى یک بدن ایجاد کرده است. اگر هر یک از چشم و گوش و پا و دست و ستون فقرات در وضع مخصوصى قرار گرفته، نه از آن جهت است که با دو چشم به آنها نگاه شده و به یکى نسبت به دیگرى جفا شده است. تفاوتهاى زن و مرد «تناسب» است نه نقص و کمال. قانون خلقت خواسته است با این تفاوتها تناسب بیشترى میان زن و مرد- که قطعاً براى زندگى مشترک ساخته شده‏اند و مجرد زیستن انحراف از قانون خلقت است- به وجود آورد.

دستگاه عظیم خلقت براى اینکه به هدف خود برسد و نوع را حفظ کند، جهاز عظیم تولید نسل را به وجود آورده است؛ دائماً از کارخانه خود، هم جنس نر به وجود مى‏آورد و هم جنس ماده، و در آنجا که بقا و دوام نسل احتیاج دارد به همکارى و تعاون دو جنس (مخصوصاً در نوع انسان) براى اینکه ایندو را به کمک یکدیگر در این کار وادارد، طرح وحدت و اتحاد آنها را ریخته است؛ کارى کرده است که خودخواهى و منفعت طلبى- که لازمه هر ذى حیاتى است- تبدیل به خدمت و تعاون و گذشت و ایثار گردد، آنها را طالب همزیستى با یکدیگر قرار داده است؛ و براى اینکه طرح کاملًا عملى شود و جسم و جان آنها را بهتر به هم بپیوندد، تفاوتهاى عجیب جسمى و روحى در میان آنها قرار داده است و همین تفاوتهاست که آنها را بیشتر به یکدیگر جذب مى‌کند، عاشق و خواهان یکدیگر قرار مى‏دهد. اگر زن داراى جسم و جان و خلق و خوى مردانه بود محال بود که بتواند مرد را به خدمت خود وادارد و مرد را شیفته وصال خود نماید، و اگر مرد همان صفات جسمى و روانى زن را مى‏ داشت ممکن نبود زن او را قهرمان زندگى خود حساب کند. پانوشت:

1. ر.ک:نظام حقوق زن در اسلام، شهید مطهری، ص 133



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 93/4/14 :: ساعت 8:14 صبح )
»» آموزه های بابیت و بهائیت در قالب احکام

«أَ لَمْ تَرَ إِلىَ الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ ءَامَنُواْ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ یُرِیدُونَ أَن یَتَحَاکَمُواْ إِلىَ الطَّغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُواْ أَن یَکْفُرُواْ بِهِ وَ یُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَن یُضِلَّهُمْ ضَلَالَا بَعِیدًا؛ آیا کسانی را ندیده ای که می پندارند به آنچه به سویت فرستاده شده، ایمان دارند، ولی بنا دارند که داوری خود را نزد طاغوت برند. این در حالی است که فرمان داده شده اند که به طاغوت کافر شوند و شیطان می خواهد آنان را به گمراهی شرفی افکند.» سوره مبارکه نساء، آیه 60

 نگاهی به احکام بهائیت

بهائیان میرزا علی محمد باب شیرازی را «مهدی موعود اسلام و همه ادیان الاهی دانسته و علاوه بر آن وی را مؤسس شریعت جدید بابیه» و مبشر به ظهور دین بهاءالله معرفی می کنند.
بینیم این شخص والامقام و الهی به تعبیر بهائیت» چه می گوید؟!
مطالب از کتاب «بیان» نقل می شود، یعنی همان کتابی که علی محمد باب، آن را کتاب خود می خواند و با استعانت از آیه: «الرَّحْمَانُ(1)عَلَّمَ الْقُرْءَانَ(2)خَلَقَ الْانسَنَ(3)عَلَّمَهُ الْبَیَانَ(4)» مدعی بود که خداوند نیز به کتاب او اشاره کرده است!!!
1. لا یجوز التدریس فی کتبه غیر البیان»؛ تدریس هیچ کتابی جز کتاب بیان علی محمد باب جایز نیست. ص30
2. در وجوب خراب نمودن بقاع متبرکه قبل از هر ظهور توسط ظهور بعد !!!ص135
3. صادره نمودن اموال افراد غیر متدین به بیان ص 157
4. کلیه غنائم که از جنگ بابی ها با مسلمانان بدست می آید متعلق به باب میرزا علی محمد است. ص 159
5. بر هر پادشاهی که در دین بابیه به سلطنت می رسد، واجب است احدی غیر از بابی ها را بر روی زمین زنده نگذارد.
6. بر 5 قطعه زمین غیر از بابی ها کسی نباید زندگی و سکونت کند. ص 193
7. در حکم محو و نابودی کلیه کتب مگر کتب نوشته شده در مورد بابیت ص 198

اعتراف بهاءالله به احکام ضد حقوق بشری میرزا علی محمد باب:
عبد البهاء (عباس افندی) ، در کتاب مکاتیب، جلد 2، ص 266 می گوید:
در یوم ظهور حضرت اعلی میرزا علی محمد، «منطوق بیان» عبارت بود از:

* گردن زدن غیر بابی ها

* سوزاندن کتابها و اوراق

* ویران کردن بقاع متبرکه

* و کشتن همه مردم مگر کسانی که ایمان بیاورند و باب را تصدیق کنند.»
البته اخیراً برای اینکه از این افتضاح جلوگیری کنند و از سیستم «ماست مالی» بخوبی بهره مند شوند، همه جا تبلیغ می کنند که «بابیه» از «بهائیه» جداست! ولی همچنان زیارت محل دفن علی محمد باب در شیراز به عنوان «محل حج» ایشان، بر بهائی ها واجب است. اما «بیان» دیگر چاپ نمی شود!
اگر لطف بفرمایند، توضیح بدهند که این چه «مهدی موعود» ی است؟!
آیا اینطوری قرار است منجی بشریت بود؟!

اصولاً این چه دینی (بهائیت) است که مبشر آن، این چنین فردی است؟!
بگذریم… اشکال نداره، علی محمد باب از شما نیست و دینش جداست!
اما با فرمایشات جناب «میرزا حسینعلی نوری» یعنی همان «بهاءالله» پیغمبر جدید و مدعی دین مدرن و جدید برای بشر قرن 21 و قرون آتی! را چه می کنید؟
ایشان به شدت مبلغ و مروج و داعیه دار تفکر : «تساوی حقوق زن و مرد» و «صلح و عدالت جهانی» است. اما اظهارات ایشان خیلی جالب انگیزناک است.

لازم بذکر است که کتاب مقدس بهائیان «اقدس» نام دارد و ما از آن نقل قول می کنیم :
-طاهر کردن نجاسات در صورتی که آب موجود نبود، با گفتن 5 مرتبه «الله اطهر» به طرف شئ نجس پاک و طاهر می گردد! ص 5
-تحریم نماز جماعت و امر به معروف و نهی از منکر ص 5
-زنان شایسته بجا آوردن حج بهایی نیستند!!! ص 10

* حج در نزد بهائیان ــ همانگونه که بیان شد ــ زیارت خانه میرزا علی محمد باب در شیراز و باغ رضوان در بغداد محل اقامت و ادعای نبوت «میرزا حسینعلی نوری» و قبله آنان قبر «بهاءالله» در عکای فلسطین اشغالی است. یعنی بهائیان دارای دو «کعبه» هستند و برای اولین بار «قبر یک انسان قبله بشریت مدرن» شده است…!
-بیت العدل محل جمع آوری پول «زنا» و «روابط نامشروع» میان زن و مرد به طور «نامحدود است!!! * اگر مرد و زنی مرتکب «زنا» شدند، مقدار «9 مثقال» طلا به بیت العدل می دهند و بخشیده می شوند. و اگر «هوس» کردند برای بار دوم «روابط نامشروع» برقرار کنند، مقدار «2 برابر یعنی 18 مثقال طلا» به بیت العدل هدیه می کنند و…
و با همین فرمول به «روابط نامشروع» خود ادامه می دهند. و صندوق «بیت العدل!» را با مثقال های طلا پر می کنند و «حدی» بر این عمل شنیع و حرام متصور نیست. یعنی با این حساب، «ناموس» بهایی فقط و فقط «9 مثقال طلا» ارزش دارد!!! البته ناگفته نماند که در هیچ دین و مرام و مسلکی! بخصوص ادیان الهی، به هیچ وجه من الوجوه چنین مجوزی برای ارتباط نامشروع داده نشده و این عمل در همه جا منفور است و از گناهان بزرگ شمرده می شود… ولی خب دیگه! دین مدرن برای انسان مدرن!!!
– دستور سوزاندن و آتش زدن انسان ها به جرم ایجاد حریق! ص 18

* کسی که عمداً خانه ای را آتش زد، پس او را با «آتش» بسوزانید. و اگر کسی مرتکب «قتل» شد او را بی درنگ بکشید!
-اجازه ازدواج یک مرد با 2 زن و استفاده از کنیز و به استخدام درآوردن دختران دوشیزه برای خدمت رسانی به مردان!!! آیا تساوی حقوق زنان و مردان، آن هم در دین مدرن برای انسان های مدرن قرن 21 و قرون آتی!!! همین بود؟! آیا به نظر «بهاءالله» زن همچونان کنیز و مستخدم مرد باید باشد؟ آیا این است مفهوم وحدت عالم انسانی!!!
-نامشخص بودن ازدواج با محارم و عدم وجود حکم شرعی محارم در بهائیت!!!

* جناب میرزا حسینعلی فقط ازدواج با «زن پدر» را حرام اعلام کرده و در مورد ازدواج با سایر محارم حکمی ذکر نکرده است! آیا عدم ذکر، دلیل بر «جواز ازدواج با محارم» نیست؟ اصولاً محارم در بهائیت چه کسانی هستند؟!
-حکم غیر عملی در مورد ناراحت و محزون کردن دیگران !!!

* اگر فردی را محزون و ناراحت کردید بایستی «19 مثقال طلا» انفاق کنید! از همه حقوقدانان و دانشمندان علم قضاوت دعوت می کنیم نحوه اجرای این حکم را تبیین نموده و به بشریت عصر اتم و فضا و فناوری اطلاعات هدیه کنند!!! جالب اینجاست که حکم «زنا» و «هتک ناموس یک دختر» 9 مثقال طلا و حکم «شکستن دل دیگران» 19 مثقال طلا می باشد!!! واقعاً اینطوری بهائیت می خواد موجب «الفت و محبت» شود؟! البته از «پیر خرفت استعمار»، انگلیس بیش از این هم انتظار نمی رود.
کشوری که این همه به خانواده اصیل و اصالت های طبقاتی و اشراف زادگی و… خود می نازید اما امروز قوانینی در آن تصویب شده که هر انسانی را متعجب می کند!
قوانینی از قبیل: ازدواج همجنس بازان و اجازه برای بچه دار شدن آنها و زندگی بدون ازدواج و… به پرورش و حمایت همه جانبه از بهائیان بپردازد. اما جای دارد، پرسیده شود، فرقه‌ای که همه حیثیّت خود را وام‌دار استعمار پیر بریتانیای کبیر است و با آرام یافتن در آغوش صهیونیسم جهانی به عنوان آلت فعل، عمل می‌کند، چگونه جرئت می‌یابد خود را ایرانی و مسلمان معرفی کرده و ادّعای ارث از سرزمین اسلامی ایران داشته باشد.
گویا فراموش کرده‌اند که «جناب عبدالبهاء» یا همان «عبّاس افندی»، فرزند مؤسّس این فرقه و جانشین ایشان، به پاس خدمتگزاری به دولت انگلیس، نشان عالی «سِر» را از این دولت دریافت کرد و سپس دست به دعا برداشت و گفت بار الها! سراپرده عدالت در این سرزمین برپا شده است و من تو را شکر و سپاس می‌گویم… پروردگارا! امپراتور بزرگ ژرژ پنجم، پادشاه انگلستان را به توفیقات رحمانیّت مؤیّد بدار و سایه بلند او را بر اقلیم جلیل فلسطین پایدار ساز.
به دلیل همین خدمات و دعاگویی به دولت فخیمه(؟!) انگلستان و صهیونیسم بین‌الملل بود که پس از مرگ این ثناگو، یعنی عبّاس افندی، دولت انگلیس نماینده ویژه خود، آقای هربرت ساموئیل را برای عرض تسلیت به جامعه بهائیان فرستاد تا اعلام کند:
وزیر مستعمرات حکومت اعلیحضرت، پادشاه انگلستان، مستر وینستون چرچیل تقاضا نمود، مراتب هم‌دردی و تسلیت حکومت اعلیحضرت پادشاه انگلستان را به جامعه بهایی ابلاغ نماید.

ناگفته نماند که این فرقه، با داشتن زیارتگاه، هتل، باغ نُه طبقه و سایر مراکز تفریحی در حیفا و عکا، از شهرهای مهمّ فلسطین اشغالی، همواره مورد حمایت، حفاظت و یاری رژیم اشغالگر قدس بوده است. در حالی که صاحبان اصلی این سرزمین در محاصره کامل، در غزّه و سایر نقاط، از آب و نان و قوت لایموت نیز بی‌بهره‌اند.

جز این، فرقه بهائیّت در بسیاری از کشورهای تحت امر «بریتانیا»، «آمریکا» و سایرین مورد تفقّد واقع شده است.
پرفسور نیوویچ، از شخصیّت‌های سیاسی رژیم صهیونیستی در زمان مسئولیّتش، امتیاز اسکان رایگان اعضای بهائیان را در «هند» به آنها اعطا کرد.

این اقدام، به منظور رخنه در این سرزمین و ایجاد شکاف در روابط سیاسی «هندوستان» و «جمهوری اسلامی ایران» صورت گرفته است. چنان که در ایجاد خدشه در این روابط بی‌تأثیر نبوده‌اند.
این همه تنها به منظور نشان دادن مصادیق عمل فرقه‌ها و خطرات آنها در شرق اسلامی بیان شد. قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ یَهْدی إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ یَهْدی لِلْحَقِّ أَ فَمَنْ یَهْدی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاَّ أَنْ یُهْدى‏ فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُون‏؛ بگو: «آیا هیچ یک از معبودهاى شما، به سوى حق هدایت مى‏کند؟! بگو: «تنها خدا به حق هدایت مى‏کند! آیا کسى که هدایت به سوى حق مى‏کند براى پیروى شایسته‏تر است، یا آن کس که خود هدایت نمى‏شود مگر هدایتش کنند؟ شما را چه مى‏شود، چگونه داورى مى‏کنید؟ سوره مبارکه یونس، آیه 35



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 93/4/14 :: ساعت 8:13 صبح )
»» تبلیغ بهائیت ممنوع است؟

تبلیغ بهائیت در دو جای این کره خاکی ممنوع است، یکی اسرائیل و دیگری ایران!؟
برایم جالب بود که تبلیغ یک عقیده، در دو نقطه که در برابر هم هستند، ممنوع باشد.
البته این جالب تر است که تبلیغ بهائیت، پیش از ایران در اسرائیل ممنوع بوده است.
البته یک چیز که از همه جالب تر است این است که:
جناب حسینعلی نوری تبلیغ بهائیت را در میان یهودیان ممنوع کرده است؛ او می گوید: «تبلیغ در ارض اقدس ممنوع».

این خود جای تأمل دارد که چگونه کسی که ادعای پیامبری دارد و مدعی است برای هدایت همگان آمده است، عده ای را از هدایت محروم می دارد؟

کدامیک از انبیاء الاهی تا به حال عده ای از مردم را محروم کرده است؟



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 93/4/14 :: ساعت 8:11 صبح )
»» چرا تساوی حقوق زن و مرد اشتباه است؟ (1)

زنان با مردان مساوی نیستن؛ چرا که آنان زودتر از مردان مکلف می شوند، شاید از خود بپرسید که چه ربطی دارد؟
تا به حال از خود پرسیده اید که چرا دختران زودتر از پسران بالغ می شوند؟

ما این سئوال را از آیت الله جوادی آملی پرسیدیم و ایشان در این باره فرمودند:
«توفیق زن بیش از مرد است و اگر انسان تنزل کند، حداقل باید بگوید زن همانند مرد است زیرا ‏تقریبا شش سال قبل از اینکه مرد مکلف شود، زن را ذات اقدس اله به حضور پذیرفته است.
زن ‏همین که از نه سالگى گذشت و وارد دهمین سال زندگى‎ ‎شد، خدا او را به حضور مى‏ پذیرد و با او ‏سخن مى‏ گوید، روزه را بر او واجب مى‏کند و مناجات‌هاى او را به عنوان دستور مستحب شرعى ‏گوش مى‏دهد. وقتى که هنوز مرد به عنوان یک نوجوان مشغول بازى است، زن مشغول راز و نیاز ‏و نماز است.
6 سال زمینه‏ سازى کردن و از دوران نوجوانى او را به حضور پذیرفتن، نماز را که ‏عمود دین است بر او واجب کردن، روزه را که سپر دین است و حج را که وفد الى‏الله است و ‏مهمانان در آن سفر به ضیافتگاه خداوند مى‏روند بر زن واجب کردن، اینها همه نشانه آن است که ‏زن براى دریافت فضائل، شایسته‏تر از مرد است و اگر این منطق درست تبیین و اجرا شود، نتیجتا ‏معلوم خواهد شد که زن بالاتر از مرد و لااقل همتاى مرد است.

‏زن گرچه ممکن است در طى دوران عادت از برخى از عبادات محروم باشد اما تمامى آنها ‏جبران‏پذیر است زیرا قضاى روزه‏ها را به جا مى‏آورد و براى نماز اگر وضو بگیرد و در مصلاى خود رو به ‏قبله بنشیند و به مقدار نماز ذکر بگوید، ثواب نماز را مى‏برد؛ همان‌گونه که اگر مسافرى پس از ‏خواندن دو رکعت واجب، سى یا چهل بار تسبیحات اربعه را تکرار کند، جبران آن دو رکعت ساقط ‏شده را خواهد کرد. پس این‌گونه از فضائل جبران‏پذیر است.‏
عمده آن است که مرد وقتى پانزده سالگى را تمام کرد و وارد شانزدهمین سال زندگى شد، ‏شایستگى خطاب الهى را کسب مى‏کند و قبل از آن چنین لیاقتى ندارد زیرا بلوغ زمینه تشرف به ‏مقام عبودیت است.
درباره یکى از علماى شیعه به نام ابن طاووس ـ رضوان‌الله علیه ـ نقل شده است که روز بلوغش ‏را جشن گرفت. او وقتى از پانزده سالگى وارد شانزدهمین سال زندگى شد، دوستان و آشنایان خود ‏را به شکرانه اینکه عمر داشت و سن او به حدى رسید که خداى سبحان با او سخن گفت، جشن گرفت.
انسان‎ ‎تا قبل از بلوغ، مورد خطاب تکلیفى خدا نیست و به ‏هنگام بلوغ لیاقت مى‏یابد که مورد خطاب خداى سبحان واقع شود. اما اینکه آیا این جشن در اسلام ‏مشروعیت دارد و جزو سنن هست یا نه، مساله‏اى جداگانه است. کسى به قصد ورود سنت، اقدام ‏به برگزارى این مراسم نمى‏کند بلکه این جشن را به شکرانه یک نعمت برگزار مى‌کند. شاید ‏مرحوم سید ابن طاووس زیر پوشش اطلاقات اولیه که هر نعمتى به شما رسیده است حق‏شناس و ‏شاکر باشید، چنین عملى را انجام داده است.‎ ‎بر این اساس، بلوغ یک شرافت است. آنان که اهل سلوکند مى‏گویند ما مشرف شدیم نه مکلف، چون زحمت و مشقتى در کار نیست بلکه شرف در کار است؛ لذا در مناجات‌الذاکرین امام ‏سجاد ـ صلوات الله و سلامه علیه ـ مى‏خوانیم «یا من ذکره شرف، اى خدایى که نام تو مایه ‏شرافت است».

اگر کسى به جایى برسد که ذکر خدا گوید و در سایه این ذکر به یاد خدا و خدا هم به یاد او ‏باشد، شرافتى نصیب او شده است و زن 6 سال قبل از مرد به این شرافت مى‌رسد.
چنانچه به این نکته دقت شود، قبل از اینکه مرد به راه بیفتد و در صراط مستقیم گام بردارد، زن ‏بخش زیادى از این راه را طى کرده است. بنابراین هم محرومیت‏هایى که زن در دوران عادت دارد ‏قابل جبران است و هم 6 سال قبل از مرد، از همه مزایایى که مرد محروم است، برخوردار ‏مى‏شود.
در پایان عمر نیز براى زنان غیر سادات پس از سن پنجاه سالگى سخن از ایام محرومیت نیست و در این مدت محرومیت نیز اولا ایام عادت محدود و چند روز بیشتر نیست، ثانیا آنان که باردارند و ‏توفیق حمل امانت را دارند نیز محرومیت از عبادت شاملشان نمى‏شود چون غالبا عادت با حمل ‏جمع نمى‏شود، ثالثا مدت 6 سالى که زن قبل از بلوغ مرد، بالغه مى‏شود، همه نقص‏ها را ‏ترمیم مى‏کند؛ بنابراین اگر نقصانى در ایمان باشد و علت آن هم نقص در عبادت باشد، نه تنها قابل ‏جبران است، بلکه اگر زن به این فکر بیفتد که دوران 6 ساله را مغتنم بشمارد، عظمتى فزونتر نیز ‏خواهد یافت.‏
از آنچه گفته شد روشن مى‏شود سر بیان حضرت امیر ـ سلام‏الله علیه ـ در نهج‌البلاغه که در ‏وصف زن خطاب به امام مجتبى علیه‌السلام مى‏فرماید «‎فاِنّ المرأه ریحانه و لیست بقهرمانه» یعنی زن ریحان است، باید او را زودتر از مرد تحت تربیت و تکلیف قرار داد، در غیر این ‏صورت ضایع مى‏شود.

روایتى دیگر نیز از حضرت صادق ـ سلام‏الله علیه ـ نقل شده است که ‏مى ‏فرماید «‎من اتّخذ امرأه فلیکرمها فانّما امرأه أحدکم لعبه فمن اتّخذها فلا یضیّعها» ‎مراد از لعب در روایت، بازیچه و اسباب‏بازى نیست بلکه یعنى زن ریحانه است، این ریحانه را ‏ضایع نکنید.
اسلام به اولیاى مدرسه و منزل دستور مى‏دهد که به دخترها بیش از پسرها رسیدگى ‏کنید. اگر تکلیف بر دختر 6 سال قبل از پسر شروع مى‏شود، اولیاى منزل و مدرسه مسئولیتشان نسبت به دخترها بیش از پسرهاست‎.

روى این تحلیل معلوم مى‏شود زن براى نماز و راز و نیاز، زودتر از مرد آمادگى پیدا مى‏کند و اگر‎ ‎احیانا راه‌هاى عاطفى زمینه‏هاى انحراف را پیش روى زن قرار دهد، تکالیف عبادى آن راه‌ها را تعدیل ‏مى‏کند تا مبادا به انحراف برود.»
با تمام آن چه نوشته شد، آیا اندیشه بهائیان درست است که زن و مرد را در یک سن و سال ملکف می دانند و در همه زمینه ها آنان را مساوی می خوانند؟ (البته اشتباه نشود، آنان فقط حرف زده اند و در هیچ مقطعی این گفتار خود را به کار نبسته اند، مثلا چند تن از اعضای بیت العدل زنان هستند و چند تن مردان، در ارث سهم دختر نسبت به پسر چقدر است و … آیا در همه این موارد حق زن و مرد مساوی است یا این تنها یک شعار تبلیغاتی برای به انحراف کشاندن است؛ قضاوت با شما)
آیا…
آیا…



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 93/4/14 :: ساعت 8:10 صبح )
»» تساوی سن بلوغ دختران و پسران در دیانت بهائی

یکی دیگر از شعارهای تبلیغاتی بهائیت، تساوی حقوق زن و مرد است. برای اینکه این تساوی از همه جهات دیده شده باشد، تساوی سن بلوغ دختران و پسران را نیز مطرح کرده اند.

به نظر شما، آیا خدای سبحان سن بلوغ را پس از هزاران سال که از آفرینش انسان می گذرد، تغییر داده است؟ مگر خدا هم مانند ما انسانهاست که علمش اکتسابی یا حادث باشد؛ امروز چیزی را بفهمد که دیروز نمی دانسته است؟ این تغییر عقیده هایی که ما انسانها داریم، نشانه نادانی و ناتوانی ماست در حالی که این جهل و سستی در خدای دانا و توانا راه ندارد.

آیا تساوی سن بلوغ در دختران و پسران، امتیازی برای دختران است، یا سلب یک امتیاز؟

چگونه می شود که دختران در طول آفرینش 9 ساله بالغ می شدند، لیکن به دلخواه ما، یکباره این سن، به 15 سالگی تغییر کند. درست است که این سن بر اثر عواملی می تواند چند ماه تغییر کند، نه 6 سال، آن هم یکباره برای همه دختران زیاد شود؛ این تغییر، جز این است که نعوذ بالله خدا نسبت به عواملی جاهل بوده، عالم شده و یکباره تغییر نظر داده است؟ جز این است که نعوذ بالله خدای سبحان عالم و دانای مطلق نیست؟

دختران در 9 سالگی آثار بلوغ را در خود می یابند؛ حال چگونه می شود آثارش بلوغ در 9 سالگی ظاهر گردد، لیکن دختران در 15 سالگی بالغ شوند. البته تساوی سن بلوغ دختران و پسران، خود می توان از جمله تساوی حقوق زن و مرد باشد؛ لیکن برتری دختران را ثابت نمی کند، زیرا برتری هنگامی ثابت می شود که دختران زودتر بالغ شوند.

شاید از خود بپرسید که چرا برتری دختران در زودتر بالغ شدن آنان است؟

در پاسخ می گوییم که: بلوغ زودتر، یعنی عاقل شدن زودتر، اهلیت زودتر. بلوغ نشانه رشد و تکامل است که با تساوی سن بلوغ در دختران و پسران، دختر بجای بالا رفتن، به پایین کشیده می شود، زیرا سن رشد و تکامل دختر تا 15 سالگی به عقب می افتد و تا آن زمان او را بچه و غیر ممیز (یعنی کسی که خوب و بد را تشخیص نمی دهد) می خواند، در حالی که او در 9 سالگی قدرت تشخیص خوب و بد را دارد.

حکم بلوغ در بهائیت، از شگفتیهایی است که در قرن 19 کشف شده است!



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 93/4/14 :: ساعت 8:8 صبح )
»» چرا حادثه کربلا رخ داد…

حادثه را باید فهمید که چقدر بزرگ است، تا دنبال عللش بگردیم.کسی نگوید که حادثه عاشورا، بالاخره کشتاری بود و چند نفر را کشتند.همان طور که همه ما در زیارت عاشورا می خوانیم: «لقد عظمت الرزیه و جلت و عظمت المصیبه» مصیبت، خیلی بزرگ است.رزیه، یعنی حادثه بسیار بزرگ.این حادثه، خیلی عظیم است.فاجعه، خیلی تکان دهنده و بی نظیر است.
برای اینکه قدری معلوم شود که این حادثه چقدر عظیم است، من سه دوره کوتاه از دوره های زندگی حضرت ابی عبدالله الحسین (ع) را اجمالاًً مطرح می‌کنم.
این سه دوره، یکی دوران حیات پیامبر اکرم (ص) است. دوم، دوران جوانی آن حضرت، یعنی دوران بیست وپنجساله تا حکومت امیرالمومنین است. سوم، دوران فترت بیست ساله بعد از شهادت امیرالمومنین تا حادثه کربلاست.
در دوران حیات پیامبر اکرم (ص)، امام حسین (ع) عبارت است از کودک نور دیده سوگلی پیامبر (ص). پیامبر اکرم (ص) دختری به نام فاطمه دارد که همه مردم مسلمان در آن روز می دانند که پیامبر (ص) فرمود: اگر کسی فاطمه را خشمگین کند، خدا را خشمگین کرده است.و اگر کسی او را خشنود کند، خدا را خشنود کرده است. ببینید، این دختر چقدر عظیم المنزله است که پیامبر اکرم (ص) در مقابل مردم و در ملأ عام، راجع به او این گونه حرف می زند. این مسأله ای عادی نیست.
عزیزترین عزیزان پیامبر (ص)؛ کسی که رئیس دنیای اسلام، حاکم جامعه اسلامی و محبوب دل همه مردم، او را در آغوش می گیرد و به مسجد می برد. همه می دانند که این کودک، محبوب دل این محبوب همه است. او روی منبر مشغول خطبه خواندن است که این کودک، پایش به مانعی می گیرد و به زمین می افتد. پیامبر (ص) از منبر پایین می آید، او را در بغل می گیرد و آرامش می کند. ببینید؛ مسأله این است.
پیامبر (ص) درباره امام حسن و امام حسین (سلام الله علیها) شش، هفت ساله فرمود: اینها سرور جوانان بهشتند. اینها که هنوز کودکند، جوان نیستند، اما پیامبر می فرماید سرور جوانان اهل بهشتند. یعنی در دوران شش، هفت سالگی هم در حد یک جوان است؛ می فهمد، درک می کند، عمل می کند، اقدام می کند، ادب می ورزد و شرافت در همه وجودش موج می زند. اگر آن روز کسی می گفت که این کودک به دست امت همین پیامبر، بدون هیچ گونه جرم و تخلفی به قتل خواهد رسید، برای مردم غیرقابل باور بود؛ همچنان که پیامبر (ص) فرمود و گریه کرد و همه تعجب کردند که یعنی چه؛ مگر می شود؟
دوره دوم، دوره بیست وپنجساله بعد از وفات پیامبر (ص) تا حکومت امیرالمومنین (ع) است. حسین جوان، بالنده، عالم و شجاع است. در جنگها شرکت می جوید، در کارهای بزرگ دخالت می کند، همه او را به عظمت می شناسند؛ نام بخشندگان که می آید، همه چشم ها به سوی او برمی گردد. در هر فضیلتی، در میان مسلمانان مدینه و مکه، هر جایی که موج اسلام رفته است، مثل خورشیدی می درخشد. همه برای او احترام قائلند. خلفای زمان، برای او و برادرش احترام قائلند و در مقابل او، تعظیم و تجلیل می کنند و نامش را به عظمت می آورند. جوان نمونه دوران، و محترم پیش همه. اگر آن روز کسی می گفت که همین جوان، به دست همین مردم کشته خواهد شد، هیچ کس باور نمی کرد.
دوره سوم، دوره بعد از شهادت امیرالمومنین (ع) است؛ یعنی دوره غربت اهل بیت (علیهم السلام). امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) باز در مدینه اند. امام حسین (ع)، بیست سال بعد از این مدت، به صورت امام معنوی همه مسلمان، مفتی بزرگ همه مسلمانان، مورد احترام همه مسلمانان، محل ورود و تحصیل علم همه، محل تمسک و توسل همه کسانی که می خواهند به اهل بیت اظهار ارادتی بکنند، در مدینه زندگی کرده است. شخصیت محبوب، بزرگ، شریف، نجیب، اصیل و عالم. او به معاویه نامه می نویسد؛ نامه ای که اگر هر کسی به هر حاکمی بنویسد، جزایش کشته شدن است. معاویه با عظمت تمام این نامه را می گیرد، می خواند، تحمل می کند و چیزی نمی گوید. اگر در همان اوقات هم کسی می گفت که در آینده نزدیکی، این مرد محترم شریف عزیز نجیب ـ که مجسم کننده اسلام و قرآن در نظر هر بیننده است ـ ممکن است به دست همین امت قرآن و اسلام کشته شود ـ آن هم با آن وضع ـ هیچ کس تصور هم نمی کرد، اما همین حادثه باورنکردنی، همین حادثه عجیب و حیرت انگیز، اتفاق افتاد. چه کسانی کردند؟ همان هایی که به خدمتش می آمدند و سلام و عرض اخلاص هم می کردند. این یعنی چه؟ معنایش این است که جامعه اسلامی در طول این پنجاه سال، از معنویت و حقیقت اسلام تهی شده است. ظاهرش اسلامی است، اما باطنش پوک شده است. خطر این جاست. نمازها برقرار است، نماز جماعت برقرار است، مردم هم اسمشان مسلمان است و عده ای هم طرفدار اهل بیتند
بنابراین، اهل بیت محترمند، آن روز هم در نهایت احترام بودند، اما در عین حال وقتی جامعه تهی و پوک شد، این اتفاق می افتد. حالا عبرت کجاست؟ عبرت این جاست که چه کار کنیم جامعه آن گونه نشود. ما باید بفهمیم که آنجا چه شد که جامعه به اینجا رسید.
اول به عنوان مقدمه عرض کنم: پیامبر اکرم (ص) نظامی را به وجود آورد که خطوط اصلی آن چند چیز بود. من درمیان این خطوط اصلی، چهار چیز را عمده یافتم: اول، معرفت شفاف و بی ابهام؛ معرفت نسبت به دین، معرفت نسبت به احکام، معرفت نسبت به جامعه، معرفت نسبت به تکلیف، معرفت نسبت به خدا، معرفت نسبت به پیامبر (ص)، معرفت نسبت به طبیعت. همین معرفت بود که به علم و علم اندوزی منتهی شد و جامعه اسلامی را در قرن چهارم هجری به اوج تمدن علمی رساند. پیامبر (ص) نمی گذاشت ابهام باشد. در این زمینه، آیات عجیبی از قرآن هست که مجال نیست الان عرض کنم. در هر جایی که ابهامی به وجود می آمد، یک آیه نازل می شد تا ابهام را برطرف کند.
خط اصلی دوم، عدالت مطلق و بی اغماض بود. عدالت در قضاوت، عدالت در برخورداری های عمومی و نه خصوصی ـ امکاناتی که متعلق به همه مردم است و باید بین آنها با عدالت تقسیم شود ـ عدالت در اجرای حدود الهی، عدالت در مناصب و مسوولیت دهی و مسوولیت پذیری. البته عدالت، غیر از مساوات است؛ اشتباه نشود. گاهی مساوات، ظلم است. عدالت، یعنی هر چیزی را به جای خود گذاشتن و به هر کسی حق او را دادن. آن عدل مطلق و بی اغماض بود.در زمان پیامبر (ص)، هیچ کس در جامعه اسلامی از چارچوب عدالت خارج نبود.
سوم، عبودیت کامل و بی شریک در مقابل پروردگار، یعنی عبودیت خدا در کار و عمل فردی، عبودیت در نماز که باید قصد قربت داشته باشد، تا عبودیت در ساخت جامعه، در نظام حکومت، نظام زندگی مردم و مناسبات اجتماعی میان مردم بر مبنای عبودیت خدا که این هم تفصیل و شرح فراوانی دارد.
چهارم، عشق و عاطفه جوشان. این هم از خصوصیات اصلی جامعه اسلامی است؛ عشق به خدا، عشق خدا به مردم؛ محبت، عشق، محبت به همسر، محبت به فرزند، که مستحب است فرزند را ببوسی؛ مستحب است که به فرزند محبت کنی؛ مستحب است که به همسرت عشق بورزی و محبت کنی؛ مستحب است که به برادران مسلمان محبت کنی و محبت داشته باشی؛ محبت به پیامبر (ص)، محبت به اهل بیت (علیهم السلام)؛ پیامبر (ص) این خطوط را ترسیم کرد و جامعه را بر اساس این خطوط بنا نمود.
پیامبر (ص) حکومت را ده سال همین طور کشاند. البته پیداست که تربیت انسان ها کار تدریجی است؛ کار دفعی نیست. پیامبر (ص) در تمام این ده سال تلاش می کرد که این پایه ها استوار و محکم شود و ریشه بدواند، اما این 10 سال، برای این که بتواند مردمی را که درست برضد این خصوصیات بار آمدند، متحول کند، زمان خیلی کمی است. جامعه جاهلی، در همه چیزش عکس این چهار مورد بود؛ مردم معرفتی نداشتند، در حیرت و جهالت زندگی می کردند، عبودیت هم نداشتند؛ طاغوت بود، طغیان بود، عدالتی هم وجود نداشت؛ همه اش ظلم بود، همه اش تبعیض بود ـ که امیرالمومنین (ع) در نهج البلاغه در تصویر ظلم و تبعیض دوران جاهلیت، بیانات عجیب و شیوایی دارد، که واقعاً یک تابلوی هنری است؛ مردمی را که در آن جو بار آمدند، می شود در طول 10 سال تربیت کرد، آنها را انسان کرد، آنها را مسلمان کرد؛ اما نمی شود این را در اعماق جان آنها نفوذ داد؛ بخصوص آنچنان نفوذ داد که بتوانند به نوبه خود در دیگران هم همین تأثیر را بگذارند.
مردم پی درپی مسلمان می شدند. مردمی بودند که پیامبر را ندیده بودند. مردمی بودند که آن 10 سال را درک نکرده بودند. این مسأله «وصایت» که شیعه به آن معتقد است، در این جا شکل می گیرد. وصایت، جانشینی و نصب الهی، سرمنشأش اینجاست؛ برای تداوم آن تربیت است، والا معلوم است که این وصایت، از قبیل وصایت هایی که در دنیا معمول است، نیست، که هر کسی می میرد، برای پسر خودش وصیت می کند. قضیه این است که بعد از پیامبر (ص)، برنامه های او باید ادامه پیدا کند.
و اما ماجراهای بعد از رحلت پیامبر (ص). چه شد که در این پنجاه سال، جامعه اسلامی از آن حالت به این حالت برگشت؟ این اصل قضیه است، که متن تاریخ را هم بایستی در اینجا نگاه کرد. البته بنایی که پیامبر (ص) گذاشته بود، بنایی نبود که به زودی خراب شود؛ لذا در اوایل بعد از رحلت پیامبر که شما نگاه می کنید، همه چیز ـ غیر از همان مسأله وصایت ـ سرجای خودش است: عدالت خوبی هست، ذکر خوبی هست، عبودیت خوبی هست. اگر کسی به ترکیب کلی جامعه اسلامی در آن سال های اول نگاه کند، می بیند که علی الظاهر چیزی به قهقرا نرفته است. البته گاهی چیزهایی پیش می آمد؛ اما ظواهر، همان پایه گذاری و شالوده ریزی پیامبر (ص) را نشان می دهد. ولی این وضع باقی نمی ماند. هر چه بگذرد، جامعه اسلامی بتدریج به طرف ضعف و تهی شدن پیش می رود…



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 93/4/14 :: ساعت 8:2 صبح )
»» عزاداری جغد برای امام حسین

محمد بن الحسن بن احمد بن ولید و جماعتى از اساتیدم، از سعد بن عبد الله، از محمد بن عیسى بن عبید، از صفوان بن یحیى، از حسین بن ابى غندر، از حضرت ابى عبد الله علیه السلام وى گفت:
شنیدم امام صادق علیه السلام درباره جغد فرمودند:
آیا احدى از شما آن را در روز دیده است؟
محضر مبارکش عرض شد: خیر ابدا در روز ظاهر نشده و تنها در شب پیدا مى گردد.
حضرت فرمودند:
اما اینکه این حیوان پیوسته در خرابه ها مسکن گرفته و در آبادى نمى آید جهتش آنست که:
وقتى حضرت امام حسین علیه السلام شهید شدند این حیوان بواسطه قسم بر خود حتم نمود که ابدا در آبادى سکنا نکرده و منزلش تنها در خرابه ها باشد پس پیوسته در روز صائم و حزین است تا شب فرا برسد و وقتى شب در آمد از ابتداء آن تا صبح بر مصیبت حضرت امام حسین علیه السلام زمزمه و نوحه سرائى و مرثیه خوانى مى کند. (بحار الانوار، ج 45، ص 213.)
همچنین حکیم بن داود بن حکیم از سلمه بن ابى الخطاب از حسین بن على صاعد بربرى که قیم و متصدى قبر حضرت امام رضا علیه السلام نقل کرده که وى گفت:
پدرم براى من نقل نمود و گفت: بر حضرت رضا علیه السلام وارد شدم، آن جناب به من فرمود:
این جغد را مى بینى؟ مردم چه مى گویند؟
عرض کردم: فدایت شوم آمده ایم که از شما بپرسیم.
حضرت فرمودند: این جغد در عصر جدم رسول خدا صلى الله علیه و آله در منازل و قصرها و خانه ها سکنى داشت و هر وقت مردم مشغول خوردن طعام بودند این حیوان پر مى زد و در مقابل ایشان خود را مى رساند و مردم طعام و غذا جلویش مى ریختند و این حیوان طعام خورده و از آب خود را سیراب مى کرد و سپس به منزلش بر مى گشت ولى هنگامى که حضرت حسین بن على علیه السلام شهید شدند از شهر و آبادى خارج گشت و در خرابه ها و کوهها و بیابان ها مکان گرفت و گفت: بد امتى شما مى باشید!پسر دختر پیامبر خود را کشتید و من نسبت به نفس خود از شما در امان نیستم. (مسند الامام رضا، ج 2، ص 247)
همچنین: محمد بن جعفر رزاز، از دائى خود محمد بن الحسین بن ابى الخطاب، از حسن بن على بن فضال از شخصى از حضرت ابى عبد الله نقل کرد، وى گفت:
امام علیه السلام فرمودند:
جغد در روز صائم بوده و وقتى افطار نمود قلبش در مصائب حضرت حسین بن على علیه السلام محزون و افسرده شده تا صبح فرا برسد. (بحارالانوار، ج 45، ص 214.)
متن:
حدثنى على بن الحسین بن موسى، عن سعد بن عبد الله، عن موسى بن عمر، عن الحسن بن على، عن المیثمى (قال: قال ابو عبد الله علیه السلام: یا یعقوب رایت بومه بالنهار تنفس قط، فقال: لا، قال: و تدرى لم ذلک؟
قال: لا، قال: لانها تظل یومها صائمه على ما رزقها الله، فاذا جنها اللیل افطرت على ما رزقت، ثم لم تزل ترنم على الحسین بن على علیه السلام حتى تصبح.
ترجمه:
(حدیث چهارم)
على بن الحسین بن موسى، از سعد بن عبد الله، از موسى بن عمر، از حسن بن على، از میثمى نقل کرده، وى گفت:
حضرت ابو عبد الله علیه السلام فرمودند:
اى یعقوب آیا تا به حال دیده اى که جغدى در روز آواز بخواند؟
وى گفت: خیر.
حضرت فرمودند: مى دانى چرا؟
عرض کرد: خیر.
امام علیه السلام فرمودند: براى اینکه طول روز را این حیوان صائم بوده و وقتى شب فرا رسید افطار کرده و از آنچه خداوند منان روزى او کرده استفاده نموده سپس پیوسته تا صبح بدمد بر مصائب حضرت حسین بن على علیه السلام زمزمه نموده و نوحه سرائى مى کند. (بحارالانوار، ج 45، ص 214.)
منابع:
نام مولف: ابى القاسم جعفر بن محمد بن جعفر بن موسى بن قولویه القمى
نام مترجم: سید محمد جواد ذهنى تهرانى
کتاب جامع الزیارات


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 93/4/14 :: ساعت 7:59 صبح )
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

مرنجان و مرنج
عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 123
>> بازدید دیروز: 709
>> مجموع بازدیدها: 1362565
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
کنج دل🩶
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
دانشجو
(( همیشه با تو ))
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه
سلام
بخور زار
اشک شور
منتظران

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





































































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب