تمام افراد بشر، در آرزوى سعادت جاودانى هستند؛ اما عدهاى از راه آن منحرف شده و راهى را که به سوى فنا و بدبختى است انتخاب کردهاند و در دریاى غفلت غوطهورند. اینان نمىدانند که خوشبختى و بدبختى در نهاد همه کس از روى اختیار نهفته شده است، هر کس مىتواند به وسیله غفلت، دروغ، ریا، تقلب، ناپاکى و فساد، خود را گرفتار طوفان بدبختى گرداند؛ اما خوشبختى گنجى است که بدون رنج میسر نمىشود و چون آهوى وحشى است که به اندک غفلتى از آغوش آدمى فرار مىکند.
کسانى که اوقات گرانبهاى خود را بیهوده بگذرانند، کسانى که هزاران کار زشت از آنها سرزند، ناگفته واضح است که چون کرم ابریشم تار بدبختى را به دور خود مىتنند. عجیب اینجاست که آن هنگام که خود را در دام بلا گرفتار دیدند از روزگار شاکى و از دیگران ناراضى مىشوند و گناه خود را به گردن دیگران مىنهند، نمىدانند که از ماست که برماست!!
براى شکستن حصار فساد و بدبختى، خداى متعال مقرر فرموده که از دوازده ماه سال، افراد مسلمان، یک ماه آن را روزه بگیرند تا یکى از درهاى خوشبختى به روى آنها بازگردد.
کسانى که معناى رمضان و حوادث و خصایص آنرا خوب درک کردهاند، یک نوع الهام جانبخشى از آن مىگیرند که عبارت از نقطه آغاز یک آهنگ سفر روحانى است.
در این ماه مؤمن، خود را از زندگانى تاریک مادى خلاصى داده و قدم به دایره یک زندگى روشن مىگذارد.
از تیرهگىها و اندوه دنیا فارغ شده و به لذتى سرگرم مىشود که در آن هیچ دردى را احساس نمىکند. هر روز خود را با عبارت: «خدایا براى تو و به فرمان تو روزه مىگیریم» آغاز کرده و با جمله «خدایا براى تو و به فرمان تو افطار مىکنیم» آنرا به پایان رسانده و در بقیه اوقات نیز بهره وافى از دعا و تلاوت قرآن و نماز توجه به مقام ربوبى خواهد داشت.
قال رسولاللَّه صلى الله علیه و آله: لِلصَّائِمِ فَرْحَتانِ فَرْحَةٌ عِنْدَ الْافْطارِ وَفَرْحَةٌ عِنْدَ لِقاءَ رَبِّهِ «1».
«نبى مکرم اسلام فرمود: روزه دار دو خوشحالى دارد: هنگام افطار و هنگام ملاقات با پروردگار».
قال رسول اللَّه صلى الله علیه و آله: مَنْ صامَ شَهْرُ رَمَضانٍ ایْماناً وَاحْتِساباً وَکَفَّ سَمْعَهُ وَبَصَرَهُ وَلِسانَهُ عَنِ النَّاسِ قَبِلَ اللَّهُ صَوْمَهُ وَغَفَرَلَهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَما تَأَخَّرَ وَاعْطاهُ ثَوابَ الصَّابِرینَ «2».
«پیغمبر اکرم فرمود: کسى که ماه رمضان را روزه بگیرد، به خاطر ایمان و احتسابش نسبت به خداى متعال و گوش و چشم و زبان خود را از آزار مردم حفظ کند، خداى متعال روزه او را قبول مىکند و گناهان دور و نزدیکش را مىبخشد و ثواب صابران را به او عطا مىکند».
پی نوشت ها:
__________________________________________________
(1)- کافى: 4/ 65، باب جاء فى فضل الصوم، حدیث 15؛ من لا یحضره الفقیه: 2/ 76، باب فضل الصیام، حدیث 1780.
(2)- وسائل الشیعه: 10/ 164، باب 11، حدیث 13124؛ ثواب الاعمال: 290؛ المقنعه: 305، باب 7
ما مردم مسلمان، براى حفظ کیان اسلام در میدان حیات، و براى بدست آوردن حسنات، و آراسته شدن به مکارم اخلاق، و به چنگ آوردن فضائل انسانى و زدودن رذائل، و استیفاى حقوق طبیعى، ناچار بمبارزه و جاد، در میدانهاى گوناگون هستیم، که از میان آنها سه نوع مبارزه بنیاد سعادت و سلامت را در حیات ما تشکیل میدهد:
1- مبارزه با دشمنان متجاوز در میدان رزم.
2- مبارزه با هواى نفس و اثار آن که عبارت از معاصى است.
3 جهاد و کوشش براى پیاده کردن برنامه هاى مثبت و اعمال شایسته. «1» ما براى بدست آوردن پیروزى در این سه میدان به دو برنامه اساسى و زیربنائى نیازمندیم، که بدون آن دو برنامه فتح و پیروزى میسر نیست.
1- آگاهى نسبت به کیفیت مبارزه
2- تحصیل نیرو و آمادگى جسمى و روحى
اما آگاهى و بینش در این مرز، تنها از راه فهم قرآن، نهج البلاغه، صحیفه، و سنت پیامبر میسر است، و این آگاهى را یا باید از طریق مطالعه یا معاشرت با دانشمندان مسئول کسب کرد.
اما بدست آوردن نیروى جسمى و روحى، از طریق حفظ بهداشت، قرار گرفتن در کانال بعضى از عبادات بخصوص روزه میسر است. «2» زیرا روزه علاوه بر ایجاد سلامتى و نیرو در جسم، روان را نیز بخاطر انجام فرمان حق و خوددارى از آلودگیها پاک کرده، و قوت دل، و اراده قوى، و پاکى جان به انسان مىبخشد، و از همینجاست که میتوان پیوند روزه را به سه نوع مبارزه یک امر حتمى دانست و ما ناچاریم این پیوند را تجزیه و تحلیل کرده و رابطه روزه را با هر سه برنامه توضیح دهیم.
میدان جنگ
مسلمانان براى مبارزه با دشمنان متجاوز و استعمارگر که ملت اسلام در تمام دورهها با آنان روبرو هستند، و براى حفظ شخصیت مادى و معنوى خود بناچار باید بجنگند، جنگ بخاطر بپا داشتن حق، و برپا بودن حکومت قرآن، و حفظ حقوق ملت اسلام، در این مرحله علاوه بر فهم قواعد جنگ، و دانستن تاکتیکهاى مخصوص به مبارزه و بینش نسبت به کیفیت جهاد و ساختن و بدست گرفتن اسلحه، توان جسمى و دل پرقوت، و ارادهاى قوى، و تحملى فوقالعاده، و استقامتى مهم، و شجاعتى فوقالعاده لازم است، و این واقعیات که در میدان جنگ از داشتن ابزار جنگى مهمتر است، فقط در سایه تمرینهاى طاقتفرسائى قابل بدست آوردن است.
میدان جنگ همراه با گرسنگى، تشنگى، کمخوابى، کمخوراکى، گرماى شدید، سرماى سخت، و دشواریهاى دیگرى است، که اگر جنگجو پیش از شرکت در میدان مبارزه اینگونه تمرینها ننموده باشد، بدون شک به هنگام دچار شدن بیکى از این بلاها فرار را بر قرار ترجیح داده و کیان خویش و یک ملت را در برابر سیل خطرها رها کرده، تن بذلت و اسارت میدهد و روزگار تیرهاى را براى ملت بجاى میگذارد.
اینجاست که باید گفت: روزه فرمان قاطعیست که آمادگى کاملى براى مبارزه با دشمن در میدان جنگ به انسان میبخشد، زیرا در کلاس سىروزهاش براى انسان استقامت و پایدارى در برابر گرسنگى، تشنگى، سرما، گرما، بیخوابى، و تحمل سختیها را به ارمغان آورده، و آدمى را در سایه چتر فرمان حق به تمرینهاى لازم وامیدارد، تمرینهائیکه به سلامت جسم، و قوت روح، و ازدیاد نیروى اراده، و توان بخشیدن به حالات مثبت نفسى کمک میکند.
روزهداران در ایام رمضان که در دل گرماى تابستان بود، براى مقابله با دشمنان اسلام در اطراف مدینه، به کندن خندق مشغول بودند، و در عین تشنگى و گرسنگى، و گرماى آتشزاى عربستن از کار خود گله نداشتند، راستى اگر به تمرینهاى سخت برنخواسته بودند، و با قرار گرفتن در مدار بعضى عبادات، مخصوصا روزه تحصیل قوت و توان نکرده بودند کجا دست بآن مقدمات طاقتفرسا میزدند، و چگونه در جنگ خندق بر دشمن خطرناک که چند برابر آنان سرباز داشت پیروز میشدند.
ارتش آزادىبخش اسلام در راه حرکت به سوى تبوک، دچار انواع سختیها شدند، تا جائیکه مدتى از زمان را هر ده نفر با یک خرما سد جوع میکردند، به حرکت خویش ادامه دادند، خود را به میدان تبوک رساندند از معرکه نگریختند، اینان اگر بوسیله اجراى دستور الهى که عبارت از روزه بود به تمرین برنخاسته بودند، و تحمل رنجها و سختىها را در خویش با کمک روزه نیافریده بودند، بدین پایه استقامت نمیکردند.
یاران سرور آزادگان در حادثه کربلا «دچار هولناکترین مصائب شدند گرما و گرسنگى و تشنگى آن چند روزه جزئى از حادثه سخت آن ایام بود با هجوم آنهمه بلا، تا حصول پیروزى، و چشیدن شربت شیرین و خوشگوار شهادت ایستادگى کردند، درحالات آنان میخوانیم که قائم اللیل و صائم النهار بودند.
تنپروران به هنگام جنگ، اگر عیش و نوش خویش را در خطر ببینند، از طریق فرار، یا جاسوسى بنفع دشمن، یا تسلیم شدن در برابر مخالفین صفحه تاریخ را سیاه کره و از خویش لکههاى ننگ بجا میگذارند.
اینجاست که نمیتوان پیوند روزه را با مسئله مبارزه و جنگ با دشمن انکار کرد، بعکس باید گفت در میان علل پیروزى روزه در مرز نقش مهمى قرار داشته، و سهم بسزائى را در غلبه بر دشمن بر عهده دارد.
میدان غرائز و شهوات
در این میدان که انسان براى پیشگیرى از بروز انواع مفاسد و گناهان، ناچار به دست زدن به مبارزهاى سنگین و سختتر از مبارزه با دشمنان بیرونى است، نمیتوان آثار و منافع روزه را از نظر دور داشت.
انسان، مخصوصا جوان در مرز طغیان غرائز على الخصوص غریزه شهوت است، و در این زمان است که امیال گوناگون، و خواستههاى برخاسته از غریزه جنسى همچون یک ارتش او را بمحاصره میکشند.
اسلام با سرکوب کردن غرائز سخت مخالف است، آنچه اسلام در این زمینه دارد عبارت از پرورش شهوات و مؤدب نمودن غرائز بآداب الهى است.
مبارزه با شهوات بخاطر تعدیل شهوات است نه بخاطر نابودى آن، و بدون شک بخش مهمى از برنامه تعدیل را روزه بعهده دارد.
غریزه جنسى در بین غرائز و خواستهها، دهانهاى گستردهتر از دهانه جهنم، و حفرههائى بزرگتر از طبقات دوزخ دارد، دوزخیکه بنا به قول قرآن با بلعیدن مستحقین عذاب اعلام عدم سیرى میکند.
انسان در میدان طغیان غرائز و شهوات، از هیچ گناهى سیر نمیشود، و در برابر هیچ فرآوردهاى قانع نمیگردد. زیادهطلبى و فزونخواهى دامنش را به پلیدى هر پولى آلوده میکند، و حرص و طمع وسائل سقوطش را فراهم میآورد. عشق به مقام او را در مرز انواع بیدادگریها میبرد، و شهوت جنسى وسائل بدبختى و ذلتش را آماده کرده، و چهبسا که آبرویش را بر باد داده، و نظام گرم خانهاش را رو بسردى برده و کشتى زندگیش را به لجنزار گناه فرونشانده، و از وجودش جز منبع گندى باقى نمیگذارد:
چنانچه برنامهاى براى پیشگیرى از طغیان غرائز مخصوصا غریزه جنسى در میان نباشد، سراسر زوایاى حیات پر از فساد گشته، و گور انسان با دست خودش کنده خواهد شد، و طلیعه این حادثه تلخ هم تاکنون در جامعه غرب و ودفروشان و تقلیدچیان شرق آشکار گشته.
جامعه غربى که از چشمه وجود فروید، در کایم، داروین، و یهودیان دیگرى که تئورىهاى پوک و ویرانکننده شرف و غیرت را در لباس علم ارائه کردهاند، سیراب میشود، در برابر هیچیک از آلودگیها، از قبیل زنا بانواعش، ربا، مشروبخوارى، دزدى، همجنسبازى، قمار، قتل، غارت، پیمانشکنى و ... نیروى خود نگهدارى ندارد، بهمین خاطر طبق پیشگوئیهاى قرآن طولى نمیکشد که با تمدنش از درون منفجر شده و فاجعه عظیمى ببار خواهد آورد.
ولى هنوز در بین بسیارى از مسلمانان، آنان که آراسته به حقایق مکتب اللّهاند، و فرمانبر قواعد و اوامر الهى، پاکانى یافت میشوند که با فراهم بودن انواع وسائل گناه و طغیان، و آنچه تحریک شهوت میکند، و با لذت جنسى و جسمى سر و کار دارد، دست به هیچ گناهى نزده، بلکه وجودشان براى بسیارى از مردم مانع در افتادن آنان به گندناب سقوط، و لجنزار گناه است.
اینان کسانى هستند، که با پیروى از دستورات سعادتآفرین اسلام مخصوصا روزه با شرایط و قیوداتى که قرآن و سنت در کنارش بیان میدارد، غرائز و شهوات را در زیر فرمان خدا برده، و با تکیه بر اراده استوارشان که ریشه از ایمان به خدا و روز جزا میگیرد، در برابر معاصى از خویشتندارى برخوردارند.
آرى روزه عامل مهمى است که در فرونشاندن طغیانهاى نفسى سخت مؤثر است، و چنانچه قرآن مجید میفرماید، اجراى روزه در انسان ایجاد نیروى خود نگهدارى کرده، و بىتردید مردمیکه به کسب این نیرو برخاسته، براحتى میتوانند با عوامل گناه مبارزه کرده و در این میدان صد در صد پیروز شوند، و خویش را از تسلط فساد و پلیدى حفظ کنند. یکبار دیگر در آیه بنگرید که خداى عزیز میفرماید: روزه بر شما واجب است، چنانچه بر پیشینیان واجب بوده و اجراى این فرمان در نفس شما نیروى خویشتندارى و خود نگهدارى میآفریند. لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ*.
میدان عمل
میتوان گفت: آبادى دنیا بسته به برنامههاى مثبتى است که از انسان سرمیزند. و هرچه میدان عمل، و فعالیت و کار، در گردونههاى نقشههاى سازنده، بیشتر باشد، بهره فراوانترى نصیب انسان میگردد.
پیامبر بزرگ (ص) از تنبل و تنپرور، و عافیت طلب سخت بیزار بود، و اجازه نمیداد، به مردمیکه نیروى فعالیت دارند کمک مالى شود، او با دستورات ریشهدارش ریشه تکدى را نابود کرد، و مسلمانان را بخاطر بدست آوردن اقتصاد مستقل تشویق بکار فرمود.
اسلام از اقتصاد وابسته سخت نفرت دارد، اسلام کشور مصرف کننده را ذلیل میداند، و مملکت مونتاژکننده را بىقدر و قیمت میشناسد.
اسلام از استراحت زیاد مردم، و پرخورى و پرخوابى و تمام عوامل سازنده تنبلى بیزار است، و بیکاران را دشمن ملک و ملت شناخته و خودش دشمن بزرگ بیکاران است.
اسلام از انسان دو نوع کار میخواهد، و دو شکل فعالیت توقع دارد، و سلامت و سعادت جامعه را در پرتو اجراى هر دو برنامه میداند:
1- کوشش براى آبادى دنیا
2- فعالیت براى عمران جهان دیگر
از قسمت اول تعبیر بفعالیت مادى و اقتصادى میکند، و از بخش دوم بکوشش عبادى نسبت به مردمیکه تمام همت خویش را صرف برنامههاى مادى میکنند بغض دارد، بخاطر اینکه این دسته آخرت خویش را به باد میدهند، و در برابر مردمیکه از فعالیت اقتصادى دست کشیده، یکپارچه به عبادت مشغولند اظهار عداوت میکند، زیرا این دسته به سهم دنیاى خویش ضربه میزنند.
اسلام اصولا فعالیت مادى و معنوى منطبق بر اصول الهى را عبادت میداند، و براى کمترین کوشش انسان در هر دو میدان اجر و ثواب قائل است.
بدون شک زنده نگاهداشتن اراده قلب، و با نشاط نگاهداشتن جسم و اعضاء و جوارحش احتیاج به تمرین و جهاد و مبازه با عوامل سستى و تنبلى دارد، و بدون ریاضت و زحمت، و مبارزه و جنگ با موانعه، انسان بر غلطک عمل مثبت چه در جهت مادى، چه در زاویه معنوى قرار نمیگیرد.
به حقیقت در این میدان روزه بهترین نیرو به انسان بخشیده، و توان آدمى را براى فعالیت قوت میدهد.
بازیافت سلامتى بدن در سایه روزه، چشیدن سختى گرسنگى و تشنگى، تحمل گرماى شدید و سرماى طاقتفرسا، نگهدارى اعضاء و جوارح از گناه بهنگام روزه داشتن، جدا ماده سستى و تنبلى را در انسان کشته و از آدمى یک عنصر فعال و ارزنده میسازد. و براى اینکه بدایند ریاضت موافق با قانون چه اثرات مطلوبى در وجود انسان بجا میگذارد، بقسمتى از نامه 44 نهج البلاغه، که خطاب على علیه السلام باستاندارش عثمان بن حنیف انصارى است اشاره میشود هان اى پسر حنیف مرا نیافریدهاند که خود را بغذاى چرب و نرم عادت دهم، و بخاطر آن از نیکبختى باز مانم اینگونه برنامه کار چهار پا و حیوانى است که اندیشهاش جز علف چیزى نیست، و برنامه گاو خرها شده است که خاک و خاشاک را براى پر کردن شکم بهم میزند، شکنبه را از علف پر میکند، و نسبت به آنچه برایش در نظر دارند که عبادت از بار کشیدن است، غافل است.
من براى بیکارى و تن پرورى و سستى و بهدر دادن عمر آفریده نشدهام، ممکن است کسى در بین شما بگوید: اگر خوراک و پوشاک پسر ابوطالب این است، اینگونه خوراک که جز ضعف و سستى حاصلى ندارد، مگر دو لقمه نان جوین خشک، چند عدد خرما، مقدارى نمک، یا اندکى سرکه چه اندازه نیرو میدهد ولى به تو بگویم: که درخت جنگلى و بیابانى با اینکه کم آب میخورد، و کسى بآن رسیدگى نمیکند چوبش سختتر و استوارتر است، اما درختهاى ناز پرورده پوششش نازکتر و بنیانش سستتر است ولى گیاهان دشتى شعله آتشش افروختهتر و خاموشیش دیرتر است. «3»
آرى باعتقاد مولاى پرهیزکاران، و سرور خویشتنداران، و بزرگ نیرومندان، انسان تمرین دیده و رنج تشنگى و گرسنگى چشیده، و روى خاک بیابان و سنگلاخ خفته، با آدم ناز پرورده، و در دریاى عیش و نوش و شکمچرانى و شهوتپرستى غرق شده خط مشترکى نداشته، و بىتردید تمرین دیده و در میدان عمل پیروز است، و تنپرور سست مغلوب و ورشکسته،.
سعدى در گلستان میگوید: دو درویش خراسانى را به جرم جاسوسى بزندان بردند، پى از یکهفته بیگناهى هر دو ثابت شد، چون در زندان را گشودند آنرا که فربه بده مرده یافتند، و دیگرى را که لاغر بود زنده دیدند سبب پرسیدند، درویش لاغر و نحیف گفت: دوست من آدمى بود پرخور، تحمل گرسنگى و تشنگى نداشت مرد، ولى من انسانى هستم ریاضت دیده، و رنج گرسنگى و تشنگى برده، نبود غذا و نرسیدن آب چندان به من اثر نکرد بهمین خاطر با مرگ به مبارزه بودم تا این ساعت که مرا آزاد میکنید.
خلاصه در بدست آوردن فضائل انسانى، پیاده کردن برنامههاى مادى و معنوى، و قرار گرفتن در میدان عمل و عبادت نیروى مقاومت در برابر حوادث و موانع لازم است، و قسمتى از این نیرو را بنا بحکم قرآن باید از راه روزه بدست آورد، وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخاشِعِینَ «4». از روزه و نماز کمک بخواهید، و کمک خواستن از این دو فرمان باور نکردنى است مگر براى آنانکه دلى پر از خشوع در گرو عشق حق دارند.
ارزش روزه و روزهدار
با توجه به انیکه روزه با بسیارى از برنامههاى مثبت و سازنده پیوند دارد، بىفایده نیست که برادران و خواهران، از ارزش روزه و روزهدار آگاه شده، ایمان آنان و عشق و محبتشان باین فرمان کمنظیر الهى بیش از پیش گردد.
کلمه رمضان از لغت رمض گرفته شده، و دانایان لغت رمض را به دو گونه توجیه توجیه کردهاند.
1- تابش نور خورشید، با حرارت هرچه تمامتر بر ریگ و سنگ.
2- باریدن باران شدید در اوخر پائیز.
اگر رمضان بمعناى اول باشد، باید گفت: روزه واقعیتى است که همچون حرارت شدید مفاسد و پلیدیها، و تجاوزات و طغیانهاى غرائز را مسیوزاند، و آدمى را به میدان پاکى نزدیک میکند.
و اگر به معناى دوم باشد باید گفت: روزه همچون بارانى که طبیعت را شستشو میدهد، روان انسان را از آلودگى پاک کرده، و بآدمى نیروى مقاومت داده، و جسم را از خطرات رسوبات غذائى به سنگر امان میبرد و به همین معنا روایتى از رهبر اسلام (ص) رسیده آنجا که فرمودهاند.
ارمض اللّه فیه ذنوب المؤمنین، رمضان زمانى است که خداوند بخاطر عمل روزه مردم مؤمن را شستشو داده و پاک میکند.
1- خیل صائم: اسبانى که از خوردن باز ایستادهاند.
2- رجل صائم: انسانى که از خوردن و آشامیدن و حرکت و گفتن خوددارى کرده.
صوم رمضان یعنى، خوددارى کردن از آنچه شرع و مکتب اللّه اجازه نداده و بىتردید گروه خوددارى در پیشگاه الهى، بخاطر اجراى فرمان دوست از اعتبار خاصى برخوردارند، و نزد پروردگار و وجدان خویش رو سپیدند.
على علیه السلام میفرماید: بهنگامیکه آدم بزمین آمد، تابش خورشید چهره دل آرایش را تیره کرد، آدم از این پیش آمد، دلگیر بود، جبرئیل بر او نازل شد و بحضرتش گفت:
میل دارى رویت سپید گردد، گفت آرى، عرضه داشت: روز سیزده و چهارده و پانزدهم ماه را روزه بگیر هر روزیکه روزه گرفت یک سوم کبودى پوست از بین رفت و به روز سوّم تمام چهره سپید شد، اگر در این روایت جاى تاؤیل باشد باید گفت روزه عامل بدست آوردن آبرو و اعتبار در پیشگاه خداست.
رمضان زمانیست که ابتدایش رحمت، و دهه دومش زمان غرق شدن در رحمت و عاقبتش آزادى از آتش جهنم است، این آزادى از عذاب آخرت، عکسالعمل آزادى انسان از سوء خلق، طغیان غرائز و شهوات و بد کردارى بوسیله روزه ماه رمضان است، روزهاى که همراه با شرایط انجام گرفته باشد.
پیامبر عزیز در خطبه جمعه آخر شعبان، در توضیح برنامههاى رمضان چنین فرمودند: ماهى بر سر شما سایه میافکند، که در ظرف آن لیلة القدر دارد، شب قدرى که از هزار ماه با ارزشتر است.
خداى بزرگ روزه این ماه را بر شما واجب نموده، و یک نماز مستحب را در شب آن مساوى با هفتاد نماز در شبهاى دیگر قرار داده، آنکس که در این ماه بکار نیکى دست بزند و برنامه خدا پسندانهاى انجام دهد ثوابش برابر با واجبى از واجبات خداست، و هر کس عمل واجبى انجام دهد. اجرش باندازه هفتاد واجب در وقت دیگر است.
آرى اى مردم، رمضان ماه استقامت، و فراهم آوردن نیرو است، و مزد مردم با استقامت و نیرومند بهشت است «5».
رمضان ماه مساوات است، ماهیکه باید ثروتمندان مادى و معنوى به تمام کمبودهاى مردم تهیدست رسیدگى کنند، و دردهاى معنوى و اقتصادى را در درمان نمایند، در این ماه نباید گروهى سیر و دستهاى گرسنه باشند، عدهاى غرق در هدایت، و قشرى گرفتار ضلالت، در این ماه است که خداوند روزى بندگان فرمانبر را زیاد میکند، و این مسئله واقعیتى است که قرآن از آن خبر داده «آنگاه که مردم خویشتندارى بدست آرند، و از گناه و نافرمانى بپرهیزند، تمام درهاى برکات آسمان و زمین را برویشان میگشائیم» «6».
رهبر اسلام ص میفرماید: در رمضان چهار برنامه از خداوند بخواهید، دو برنامه براى جلب عنایت حق، و دو برنامههائیکه از آن بىنیاز نیستید، اما دو برنامه اول یکى قرار گرفتن در حصار توحید و دور شدن از شرک و دوم بازگشت از گناه و ورود بحوزه توبه، و دو برنامهاى که از آن بىنیاز نیستید، یکى طلب بهشت، و دیگر آزادى از آتش جهنم.
پیامبر عزیز میفرمود: هر آنکس که ماه رمضان را درک کند، و خود را در مسیر آمرزش حق قرار ندهد، در کدام زمان میخواهد به جبران کمبودها برخیزد.!
و نیز فرمود: اگر خداوند بآسمانها و زمین در چنان زمانى اجازه سخن گفتن دهد. به تمام روزهداران میگفتند برنامه شما به بهشت منتهى میگردد، و باز فرمودند: براى بهشت درى است به نام ریان و آن اختصاص بروزهداران دارد، آخرین روزهدارى که از آن وارد شود بسته میگردد.
پیامبر بزرگ میفرمود: روزهدار اگر غیبت نکند، و بخوابد، خوابش عبادت است.
رسول گرامى صلى اله علیه و آله بمردم فرمود: طرحى را به شما بیاموزم که انجامش شیطان را از شما دور خواهد کرد به دورى بین مشرق و مغرب پاسخ گفتند آرى فرمودند: روزه رویش را سیاه میکند، دستگیرى از تهیدستان پشتش را میشکند، دوستى در راه خدا، و تحمل رنج عمل شایسته ریشهاش را میکند و توبه و بازگشت بحق رگ و پى او را جدا میکند براى هر چیزى زکاتى است و زکات بدن روزه است.
پیشوارى اسلام فرمود: به هنگام رمضان در تابستان چون رنج تشنگى بانسان روى آورد، خداوند هزار ملک را مأمور آدمى میکند تا بهشت و نعمت الهى را باو بشارت دهند و او را نوازش کنند و چون افطار گردد خطاب میرسد چه بوى خوشى دارى، سپس بملائکه میفرماید: شاهد باشید مغفرتم را نصیبش کردم.
و نیز فرمود: آنکس که از روى ایمان و عشق به خدا روزه بگیرد و حسابگر باشد و گوش و چشم و زبان را از گناه بازدارد، در حوزه رحمت گذشته و آینده الهى قرار گیرد، و اجر ثابت قدمان نصیبش میشود «7».
امیر المؤمنین علیه السلام میفرماید: روزه جسد خوددارى از غذاست ولى با اراده و اختیار خویش البته براى جلب مزد و فرار از عذاب، و روزه روان، خوددارى حواس پنجگانه است از گناه و پاک داشتن دل از تمام عوامل شر، و روزه دل نیکوتر است از روزه زبان و روزه زبان بهتر است از روزه شکم «8».
از مجموع روایات استفاده میشود، که روزه عمل سادهاى نیست و تنها گرسنگى و تشنگى مایه بوجود آمدن حقیقت روزه نمیباشد، بلکه روزه بزرگترین میدان تمرین براى پاکسازى جسم از امراض گوناگون، و تزکیه روان از مفاسدا خلاقى، و منور کردن دل به نور خداست.
با چنین روزهاى روزى فراوان میگردد، و اجتماع سالم گشته و آدمى در پیشگاه حق کسب آبرو میکند، و در جهان بعد از بهشت بهرهمند شده، و از عذاب جهنم دور خواهد ماند.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- این تقسیم از روایت مشهورى که، کتب مهم روایتى از قول رهبر اسلام نقل کردهاند استفاده شده، آنجا که پیامبر بزرگ فرموده: پایدارى در سه جا براى مسلمان ضرورى است: در برابر مصیبت، در مقابل گناه، بهنگام روبرو شدن با عبادت، آرى اگر این سه نوع مبارزه نبود، امر باستقامت و صبر مفهومى نداشت چون صبر در قرآن و روایت اکثر در برابر جنگ و جهاد استعمال شده.
(2)- صوموا تصحوا
(3)- نهج البلاغه ابن میثم ج 5 ص 100
(4)- البقره 40
(5)- سفینة البحار ج 2 ص 67
(6)- الاعراف 96
(7)- روایات نقل شده بیشترش در ج 2 سفینة البحار باب صوم است.
(8)- غرر الحکم ص 460
قرآن کریم درباره برابری حقوق زن و مرد می فرماید:
-«ای مردم بترسید از پروردگار خود، آن خدایی که همه شما را از یک تن آفرید و هم از آن جفت او را آفرید و از آن دو تن خلقی بسیار در اطراف عالم از مرد و زن برانگیخت و بترسید از آن خدایی که به نام او از یکدیگر درخواست می کنید (خدا را در نظر بگیرید) و درباره ارحام کوتاهی مکنید که همانا خدا مراقب کردار شماست.»1-«آرزو و توقع بیجا در فضیلت و مزیتی که خدا به آن برخی را بر بعضی دیگر برتری داده، مکنید که هر یک از مرد و زن از آنچه اکتساب کنند بهره مند شوند و هرچه خواهید، از فضل خدا درخواست کنید که خدا بر همه چیز داناست.»2 هویت مستقل زنان، به خوبی از این آیات نمایان و روشن است و این، برخلاف دیدگاههایی است که به زن به عنوان کالا مینگرند یا آنان را خرید و فروش می کنند یا برای خرید و فروش کالاهای خود از آنان بهره می برند. در بسیاری از کشورهای پیش رفته و به اصطلاح مدرن، از شعار تساوی حقوق زن و مرد دم زده می شود؛ لیکن حقیقت آن است که زنان به عنوان شهروند درجه دو تلقی میشوند. ولی اسلام زنها را همچون مردها به عنوان انسان قلمداد می کند و از لحاظ حقوق و مسئولیتها، برای آنها استقلال و هویت مستقل قائل است.
هیچ دینی چون اسلام، به زن ارزش نداده است، او را در صدف چادر چون گوهر محافظ می کند تا در از دید هوسرانان پنهان بدارد و هر کس به خود اجازه ندهد که از او به گونه ای برای خود بهره ببرد.
اینگونه، نه مردان هوسران اجازه دارند به او نزدیک شوند، نه شرکت های تجاری و فرقه های سودجو می توانند برای تبلیغ آن چه می خواهند، از زیبایی و ظرافت خدادادی زنان و دختران سوء استفاده کنند.
قرآن از زنان و مردان می خواهد که در زندگی روزمره دوستدار و همیار یکدیگر باشند. این دوستی و همیاری، می تواند در تمام عرصههای کاری وجود داشته باشد: «مردان و زنان مومن همه یار و دوستدار یکدیگرند خلق را به کار نیکو وادار کرده و از کار زشت منع میکنند، نماز به پا می دارند و زکات میدهند و حکم خدا و رسول را اطاعت میکنند، آن را البته خدا مشمول رحمت خود قرار خواهد داد که خدا صاحب اقتدار و درست کردار است.»3
پانوشت:
1. سوره نساء، آیه 1.
2. سوره نساء، آیه 32.
3. سوره توبه، آیه 71.
بارها شنیدهایم که سیره و منش پیامبر اکرم(ص) برای یک انسان مسلمان حجت است و میتواند باز آن پیروی کند، منظور از «سیره پیامبر» تمام اعمال، حرکات، سکنات، گفتهها و اوصاف نفسانی ایشان است که چون از طریق وحی انجام میگیرد، از این رو سنت و سیره آن حضرت حجت است، در نتیجه اطاعت از سنت و سیره اطاعت از خداوند است.
خداوند متعال نیز در قرآن کریم میفرماید: «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللهَ»(1)، کسی که از پیامبر اطاعت کند، همانا اطاعت خداوند را کرده است، پس بنابراین این دو از هم جدا نخواهند بود، زیرا تمام آنچه را میگوید و انجام میدهد از ناحیه خداوند است و هرگز از روی هوی و هوس نیست، «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحى»(2)، هرگز از روی هوای نفس سخن نمیگوید، آنچه آورده چیزی جز وحی نیست که به او وحی شده است، «إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما یُوحى»(3)، تنها از آنچه به من وحی میشود پیروی میکنم.
چون پیامبر(ص) برای همگان اسوه حسنه است، «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ»(4)، پس باید آنچه که رسول خدا برای مردم آورده بگیرند و اجرا کنند و آنچه که از او نهی کرده از آن خودداری کنند.
«ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»(5)، آنچه که پیامبر(ص) برای شما آورده بگیرید و آنچه را که از آن نهی کرده از آن خودداری کنید، این آیه سند روشنی برای حجت بودن سنت رسول خدا(ص) است.(6)
*سیره پیامبر(ص) در قرآن
در مورد سیره پیامبر در قرآن بحث گستردهای است، ولی به طور اختصار به بعضی از آنها اشاره میکنیم.
-دلسوزی نسبت به امت
پیامبر اسلام(ص) آن قدر به مردم دلسوز بود و در صدد هدایت آنها بود که قرآن آن را این گونه بیان میفرماید: «فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلى آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً»، (7)شاید جان خود را به دنبال آنان، آن گاه که به رسالت تو ایمان نیاوردند از دست بدهی.
این نشان از سعی و تلاش پیامبر(ص) اسلام در هدایت امت دارد تا جایی که خود را در پرتگاه هلاکت و نابودی قرار میدهد تا مردم را هدایت کند.
خداوند در جایی دیگر میفرماید: «وَلا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَلا تَکُنْ فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ»،(8) بر گستاخی کافران غم مخور، از مکر و حیله آنان بر خود فشار مده.
-تطهیر امت اسلامی
یکی از کارهای پیامبر(ص) این است که مطهر امت اسلامی است، چون خود پیامبر(ص) پاک و مطهر است، لذا امت خویش را پاک میکند: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَهً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِمْ بِها وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ»(9)، از اموال آنها صدقهای بگیر تا به وسیله آن پاک و پاکیزهشان سازی برایشان دعا کن زیرا دعای تو برای آنان آرامش است.
زکات در این آیه به عنوان نمونه است بلکه تمام دستورات اسلامی پاک کننده است و کسی که دستورات اسلام را انجام بدهد به طهارت میرسد، در آیه فوق به پیامبر خطاب میکند و این جمله «تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ» وصف صدقه نیست، زیرا ضمیر «ها» به صدقه بر میگردد، پس ضمیر «هم» در تطهیرهم و تزکیهم به صدقه بر نمیگردد، با این توصیف معنای آیه این میشود که ای پیامبر(ص)!با گرفتن صدقه از اموال مردم، خود مردم را تطهیر و تزکیه میکنی.(10)
-رأفت و رحمت پیامبر نسبت به امت
رحمت و رأفت از صفات خداوند است، رسول خدا(ص) مظهر این صفات الهی است وقتی که پیامبر از مردم زکات میگیرد، خداوند به پیامبر(ص) میفرماید: «وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ»، (11)ای پیامبر(ص) برای آنها دعا کن، زیرا تو برای آنها آرامشی.
به همین جهت خود پیامبر(ص) میفرماید: «حیوتی خیره لکم ولی نی خیر لکم»، (12) زندگی من برای شما خیر است مرگ من هم برای شما خیر است.
-صبر و پایداری
خداوند مسئولیت سنگینی بر عهده پیامبر(ص) قرار داد و فرمود: «إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً»،(13) ما گفتار سنگینی را به تو وحی میکنیم، این گفتار سنگین همان رسالت جهانی اوست، انجام این رسالت جز با پایداری و صبر ممکن نیست، لذا خداوند در آیات متعددی پیامبر را دعوت به صبر میکند: «وَ لِرَبِّکَ فَاصْبِرْ»،(14) برای خدا در طریق ابلاغ رسالت بردبار باش.
«فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ»،(15) بنابراین همان گونه که فرمان یافتهای استقامت کن، همچنین کسانی که با تو به سوی خدا آمدهاند، پس از این استفاده میشود این سیره پیامبر که همان صبر و استقامت است، وظیفه پیامبر(ص) به تنهایی نیست، بلکه تمام کسانی که از شرک به سوی ایمان باز گشتهاند باید استقامت کنند.
-خلق عظیم
«وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ»،(16) تو بر خلقی بزرگ هستی، یکی از ویژگیهای برجسته پیامبر(ص) در قرآن به عنوان خلق عظیم است، «فَبِما رَحْمَهٍ مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ»،(17) در پرتو رحمت الهی در برابر تندی آنها نرم شدی و اگر خشن و سنگدل بودی از اطراف تو پراکنده میشدند.
قرآن در جایی دیگر رمز نفوذ در مردم و قیام به وظایف رهبری را این گونه بیان میفرماید: «وَلا تَسْتَوِی الْحَسَنَهُ وَلاَ السَّیِّئَهُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَداوَهٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ»،(18) هرگز بدی و نیکی یکسان نیست، بدی را با نیکی دفع کن تا دشمنان سرسخت مانند دوستان گرم و صمیمی شوند.
-گذشت و عفو
یکی از خصایص رسول خدا(ص) گذشت و عفو بود، هر چه انسانیت انسان قویتر شود، گذشت او بیشتر خواهد شد و چون پیامبر(ص) رحمه للعالمین است و از طرفی هم خدا میدانست که پیامبر(ص) اهل چنین خصلتی است، لذا او را امر به عفو و گذشت کرد و فرمود: «فاعف عنهم»، پس از آنها در گذر، پیامبر(ص) آن قدر اهل گذشت بود که حتی از وحشی که قاتل عمویش حمزه بود گذشت کرد، زیرا وقتی که وحشی مسلمان شد، پیامبر(ص) از او سؤال کرد: تو وحشی هستی؟ گفت: بله، فرمود: عمویم حمزه را چگونه کشتی؟ او جریان را برای پیامبر(ص) گفت، پیامبر(ص) گریه کرد و او را بخشید.
-مشورت کردن
مشورت کردن با مردم یک نوع احترام به رأی آنها است، اگر شخصی با کسی مشورت کند، در حقیقت با این کارش به او میفهماند که تو دارای معرفت و عقل و درایت هستی که من با تو مشورت میکنم و اگر انسانی همچون پیامبر(ص) چنین کاری را انجام دهد، باعث افتخار آن طرف میشود، لذا خداوند به پیامبر(ص) میفرماید: با مردم مشورت کن، «وَشاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ»، به این گونه بود که پیامبر(ص) در جنگ بدر با اصحابش مشورت کرد.
-عبادت
وقتی که آیه «یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ قُمِ اللَّیْلَ إِلاَّ قَلِیلاً»، ای جامه به خود پیچیده، شب را جز کمی به پا خیز، بر پیامبر(ص) نازل تمام شب را به عبادت میپرداخت تا این که پاهایش متورم شد، لذا خداوند فرمود: «مَا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى»؛ ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که به زحمت افتی و همچنین خداوند به پیامبرش فرمود: «فَاقْرَؤُوا مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ»، آنچه که برای شما میسر است، قرآن بخوانید، معلوم میشود که خداوند به پیامبر(ص) دستور میدهد که به خودش آسان بگیرد.
با اینکه نماز شب که برای دیگران مستحب است، اما بر پیامبر واجب است، «وَمِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَهً لَّکَ»، مقداری از شب را برخیز و نماز بخوان که آن خاص تو است.
*پینوشتها:
1- سوره نساء، آیه 218.
2-سوره نجم، آیه 2 و 3.
3-سوره انعام، آیه 50.
4-سوره احزاب، آیه 21.
5-سوره حشر، آیه 7.
6-تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی، (قم، دارالکتب الاسلامیه، چاپ 12، 1374)، جلد 23، صفحه 507.
7-سوره کهف، آیه 6.
8-سوره نمل، آیه 70.
9-سوره توبه، آیه 103.
10- تفسیر المیزان، محمد حسین طباطبائی، (بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، چاپ 2، 1391 هـ)، جلد 9، صفحه 377.
11- سوره توبه، آیه 103.
12-ناسخ التواریخ (زندگانی پیامبر)، محمد تقی سپهر، (تهران، انتشارات اساطیر، چ 1، 1381)، جلد 4، صفحه 1813.
13-سوره مزمل، آیه 5
14-سوره مدثر، آیه 7.
15-سوره هود، آیه 112
16-سوره قلم، آیه 40.
17-سوره آلعمران، آیه 159.
18-سوره فصلت، آیه 34 ـ35
نکته ی عجیب و جالبی که در حین مطالعه بر روی سبک های نقاشی مرتبط با کابالا به دست آمد، شباهت عجیب ستاره ی 9 پر بهاییان با ستاره ی 9 پر موجود در نقاشی های یک سبک کابالیستی با عنوان لولیسم (Lullism) بود که این ارتباط خود می تواند سند دیگری بر ارتباط تشکیلات پلید بهاییت با تشکیلات شیطانی فراماسونری باشد.
اما لولیسم چیست و چه ارتباطی با کابالا دارد؟
سبک های نقاشی دوران رنسانس در اروپا، به شدت تحت نفوذ اعتقادات و تعلیمات کابالا بوده است. یکی از چهره های تاثیر گذار بر روی نقاشی های این دوره، ریمون لول (Raymon Lull) فیلسوف اهل کاتالان و عضو گروه های مخفی بوده است.(1) تأثیر لول بر آثار دوره رنسانس به حدی بود که تعدادی از محققان وی را سلف رنسانس نامیده اند.(2)
اما تعداد زیادی از محققین معتقدند که اعتقادات و آثار لول به شدت تحت تأثیر سبک های کابالیستی معاصر خود، به خصوص کابالای نشاط آور (Ecstatic Kabbalah) بوده و این فیلسوف، تعالیم کابالیستی را از دریچه ای دیگر ارایه نموده است.(3) تعلیمات لول، وارد آثار هنری شده و آثار هنری لولیستی (Lullian Art) را پدید آورد.(4)
ارتباط لولیسم (Lullism) با کابالا.
البته هدف از ارایه ی این مقاله، پرداختن به جزییات کارهای ریمون لول، هنر لولیستی (Lullian Art) و سایر سبک های رنسانس نمی باشد، بلکه هدف از آن، پرداختن به ارتباط این سبک ها با ستاره ی 9 پر بهاییان است.
تعالیم لول، به صورت طلسم ها، اشکال هندسی و نقاشی های مختلفی ارایه گردید که یکی از این اشکال هندسی، آرس برویس (Ars Brevis) نام دارد که تلاش نموده است تا ابزار مورد نیاز برای تعالی و تکامل انسان را از دیدگاه لول در قالب تصاویر هندسی بیان نماید.(5) این تصویر هندسی که تعداد زیادی از محققین، آن را با درخت زندگی کابالا (سفیروت) مقایسه نموده اند،(6) به شکل ستاره ی 9 پر به نمایش در می آید:
همانگونه که ملاحظه فرمودید، اصول تعالیم لولیستی، در قالب ستاره ی 9 پری به نام (Ars Brevis) به نمایش درآمده است و این تعالیم که خود منبعث از تعالیم شیطانی کابالا می باشد، راز تعالی انسان را بر 9 اصل استوار گردانیده است. این ستاره ی 9 پر، به عنوان یک طلسم شفابخش برای معتقدین به لولیسم به کار می رود.
عجیب این که تعالیم ضاله ی بهاییت که ارتباط آن با تعالیم شیطانی کابالیستی و ماسونی اثبات شده و به طور مفصل در مقاله ی « فراماسونری: دجال آخرالزمان » ذکر گردیده است نیز به ستاره ی 9 پر اعتقاد داشته و آن را به عنوان یک نماد مهم مورد استفاده قرار می دهد:(7)
ستاره ی 9 پر مورد علاقه ی بهاییان.
بهاییان فلسفه ی استفاده از این ستاره را دو مسئله عنوان کرده اند:(8)
1 – برابر بودن کلمه ی بهاء با عدد 9 مطابق حروف ابجد.
2 – عدد 9 نشانه ی کمال می باشد.
اما به نظر می رسد که علاوه بر دلایل مورد ادعای بهاییان درباره ی مقدس بودن ستاره ی 9 پر، این ستاره یکی از نمادهایی است که این جنبش شیطانی مرتبط با فراماسونری، آن را از اربابان خود اقتباس کرده است.
البته این تنها سخن نویسنده ی مقاله نیست، بلکه تعدادی از محققین غربی نیز به ماسونی بودن ستاره ی 9 پر بهایی و استفاده از آن در سایر گروه های مخفی نیز صریحاً اشاره کرده اند:(9)
اذعان محققان غربی به مشکوک بودن ستاره ی 9 پر بهایی و ارتباط این ستاره با گروه های مخفی.
بدین ترتیب همانگونه که ملاحظه فرمودید، علاوه بر شواهد و اسناد متعددی که درباره ی ارتباط فرقه ی ضاله ی بهاییت با فراماسونری وجود دارد، ستاره ی 9 پر بهاییان نیز شاهد دیگری بر ارتباط بهاییت با تشکیلات شیطانی فراماسونری و تعالیم فاسد کابالا می باشد. در واقع بر خلاف مظلوم نمایی اعضای این فرقه، ردپای این فرقه را می توان در بسیاری از فتنه های عالم یافت که با توجه به ارتباط قوی این فرقه با سازمان فراماسونری جهانی، دسایس این فرقه دور از ذهن نمی باشد.
ضمیمه: بعد از اتمام مقاله ی حاضر، نکته ای توجه ما را به خود جلب کرد و آن نکته، این بود که علامت مخصوص درجه ی 33 در فراماسونری (که بالاترین درجه ی لژ نیز می باشد) حاوی نماد ستاره ی 9 پر است که مطالب گفته شده در مقاله ی حاضر را تایید می نماید و نشان می دهد که ستاره ی 9 پر، مورد علاقه ی گروه های مخفی و ماسونی است و بهاییت نیز که با فراماسونری ارتباط نزدیکی دارد، از این قاعده مستثنی نیست.
از دیدگاه قرآن کریم، پیامبر خاتم (صل الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام)، زن و مرد هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارند، پس چرا امیرمؤمنان علی (علیه السلام) زنان را ناقص العقل می خواند؟
این پرسشی است که ذهن بسیاری را به خود مشغول کرده است؛ ما در این مقاله به پاسخ این سئوال خواهیم پرداخت:
خدای سبحان از همه جهات زن و مرد را برابر می داند:
1. تساوی در کردار و حلال و حرامهای الاهی: هر که از زن و مرد به خدا ایمان آورده و کارهای شایسته کند، آن کس به بهشت ابدی وارد شود.1
2. برابری ارزش کارها و مسئولیتهای زن و مرد: من که پروردگارم عمل هیچکس از مرد و زن را ضایع نگذارم.2
همانگونه که یک مرد می تواند به درجات بالای ایمان دست یابد، یک زن نیز می تواند به همان درجات برسد؛ اگر از نظر اسلام، زنان موجودات کم عقلی بودند، در آیات قرآن و سخنان اهل بیت (علیهم السلام) این همه از زنانی چون آسیه، مریم، خدیجه و فاطمه زهرا (علیهم السلام) ستایش نمی شد.
پیامبر نیز در گفتارهای خود بر این تساوی تأکید کرده اند:
طلب علم بر هر مرد و زن واجب است.3
آیت الله جوادی آملی می فرماید: اگر پیمودن راه عقل و تفکر برای مردان هموارتر باشد, راه دل برای زنان هموارتر خواهد بود. و راه دل از راه عقل و تفکر به هدف نزدیکتر است.اگر دین اسلام زنان را ناقص العقل می دانست، این همه آنان را برای رسیدن به قله های ایمان و مراحل بالای تقوا تشویق نمی کرد.
آیا می توان از یک موجود ناقص العقل، خواست که به اوج ایمان و تقوا برسد؟
آیا یک موجود ناقص العقل می تواند به چنین مقاماتی برسد؟
پس از نگره قرآن حکیم و اهل بیت (علیهم السلام) زنان نیز مثل مردان هستند و در انسانیت، هیچ کمبود و نقصی ندارند؛ لیکن درباره این سخن امیرمؤمنان علی (علیه السلام) که زنان را ناقص العقل شمرده است –البته اگر در واقع حضرت علی (علیه السلام) چنین سخنی را فرموده باشد- دانشمندان مسلمان توضیحات گوناگونی گفته اند:
1. این سخن درباره موارد خاصی است؛ برای نمونه، عقل مدیریتی و عقل معاش.
2. سخن امام علی (علیه السلام) مربوط به همه زنان نیست. بلکه مربوط به زنان روزگار خود حضرت است که به دلیل دوری از مراکز تعلیم و تربیت، در جهل و نادانی به سر می بردند؛ بر این اساس، حدیث فوق هرگز به همه زنان به ویژه زنان روزگار ما مربوط نمی شود.
3. شاید مراد حضرت، غلبه احساس زن بر عقل اوست، از این روست که امیر مؤمنان علی (علیه السلام) می فرماید: «ان المرأه ریحانه لیست بقهرمانه؛ زن گل است نه قهرمان».4
4. و …
پانوشت:
1. سوره نساء، آیه 144.
2. سوره آل عمران، آیه 195.
3. بحار الانوار، ج 1، ص 177.
4. نهج البلاغه، نامه 31
یک پرسشی که پیوسته مطرح است و شاید ذهن بسیاری از دوستان را به خود درگیر کرده باشد، این است که:
چگونه دین اسلامی که هزار و چهارصد سال پیش آمده، می تواند راهنمای زندگی مردم امروز دنیا باشد؟
بی شک با گذشت زمان، ابزار و وسایل زندگی آدمیان و شکل و شیوه زندگی آنان تغییر می کند؛ مثلا در قدیم مردم با اسب و الاغ مسافرت می کردند و امروز با قطار و ماشین و هواپیما به سفر می روند، با این حال آیا تمام جنبه های زندگی در حال تغییر بوده و عوض شده است؟! مثلا اگر در قدیم ظلم را زشت و ناپسند می شمردند، الان معتقدند که ظلم خوب است و عدالت بد است؟!
اگر در قدیم احترام به پدر و مادر را لازم می دانستند، الان می گویند که احترام به پدر و مادر لازم نیست؟
روشن است که چنین نیست و مردم هنوز هم ظلم را بد می دانند و احترام به پدر و مادر را کاری پسندیده و لازم می شمارند. پس در کنار جنبه ها تغییر پذیر زندگی انسان ها، یک جنبه های ثابتی هم هست که هرگز تغییر نیافته و تغییر نخواهد یافت.
قوانین دین اسلام، مربوط به همین جنبه های ثابت و دگرگون ناپذیر زندگی است که با تغییر وسایل به ابزار زندگی تغییر نمی یابد؛ برای نمونه، اسلام کشتن دیگران را حرام می داند. در قدیم با شمشیر آدم می کشتند و امروز با تفنگ انسانها را می کشند، با اینکه وسیله کشتن تغییر یافته است، اما آن قانون اسلام که کشتن دیگران را حرام شمرده است، تغییر نیافته است.
آیا چون ابزار کشتن تغییر کرده است، آن قانون را هم باید عوض کنیم و بگوییم: کشتن دیگران حرام نیست؟!
قوانین اسلام مثل قوانین هندسه و ریاضیات است؛ مثلا ما در هندسه می گوییم: مجموع زوایای داخلی یک مثلث 180 درجه است. گذشت زمان به این قانون صدمه نمی زند. قوانین دین اسلام نیز شبیه همین است. گذشت زمان، نمی توان
تغییری در آن ایجاد کند.
معجزات پیامبر اسلام
هر پیامبری با معجزه نبوت و پیامبری خود را اثبات نموده است، خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله وسلم نیز از این قاعده مستثنی نبوده است، و در جاهای مختلف برای اثبات نبوت خود و اتمام حجت با مردمان معجزه ای آورده است؛ که بزرگترین و ماندگارترین آنها قرآن کریم است که در طول زمان حجتی بر پیامبری او بوده است!
به طور کلی معجزاتی که از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) ظاهر شد در چند مرحله ظاهر شده است:
نخست معجزاتی است که در بدو تولد ایشان رخ داد مانند فرو ریختن ایوان مدائن و تخت کسری و…
بخش دوم معجزاتی است که در هنگام کودکی تا زمان نبوت از آن حضرت ثبت شده است:
بخش سوم : معجزاتی است که از ابتدای بعثت تا پایان عمر شریف آن حضرت (صلّی الله علیه و آله) رخ داد
بخش چهارم : معجزاتی که بعد از وفات آن حضرت تجلی نمود.
که تعداد این معجزات را 4440 مورد عنوان کرده اند که به طور کلی در سه نوع معجزه می توان به آن اشاره کرد!
معجزات نوع اول
مـعـجـزاتـى اسـت کـه مـتـعلّق است به اجرام سماویّه مانند شقّ قمر و ردّ شمس و تظلیل غمام و نزول باران و نازل شدن مائده و طعامها و میوه ها براى آن حضرت از آسمان و غیر ذلک
معجزات نوع دوم
معجزاتى است که از آن حضرت در جمادات و نباتات ظاهر شده مانند سلام کردن سـنـگ و درخـت بـر آن حـضـرت و حـرکـت کـردن درخـت بـه امـر آن حـضـرت و تـسـبـیـح سـنـگـریـزه در دسـت آن حـضـرت و حـنـیـن جذع و شـمـشـیـر شـدن چـوب بـراى عـُکـّاشـه در بـَدْر و براى عـبـداللّه بـن جـَحـْش در اُحـُد و شـمـشـیـر شـدن بـرگ نـخـل بـراى ابـودُجـانـه بـه مـعـجزه آن حضرت و فرو رفتن دستهاى اسب سـُراقـه بـر زمـیـن در وقـتـى کـه بـه دنـبـال آن حـضـرت رفـت در اوّل هجرت و غیر ذلک
معجرات نوع سوم
مـعجزات آن حضرت است در زنده کردن مردگان و شفاى بیماران و معجزاتى که از اعضاى شریفه آن حضرت به ظهور آمده مانند خوب شدن درد چشم امیرالمؤ منین علیه السـّلام بـه بـرکـت آب دهـان مـبـارک آن حـضرت که بر آن مالیده و زنده کردن آهوئى که گوشت آن را میل فرموده و زنده کردن بزغاله مرد انصارى را که آن حضرت را میهمان کرده بـود بـه آن و حضرت محمد (ص) تـکـلّم فـاطـمـه بـنت اَسَد ـ رضى اللّه عنهما ـ با آن حضرت در قبر و زنده کـردن آن حـضرت آن جوان انصارى را که مادر کور پیرى داشت و شفا یافتن زخم سلمه بن الا کوع که در خیبر یافته بود به برکت آن حضرت و ملتئم و خوب شدن دست بریده معاذ بن عفرا و پاى محمّد بن مسلمه و پاى عبداللّه عتیک و چشم قتاده که از حدقه بیرون آمده بود به برکت آن حضرت و سیر کردن آن حضرت چندین هزار کس را از چند دانه خرما و سیراب کردن جماعتى را با اسبان و شترانشان از آبى که از بین انگشتان مبارکش جوشید الى غیر ذلک.
شق القمر
در روایات مختلفى که در تواریخ شیعه و اهل سنت ازابن عباس و انس بن مالک و دیگران نقل شده عموما گفتهاند:
این معجزه بنا بدرخواست جمعى از سران قریش و مشرکان مانندابو جهل و ولید بن مغیره و عاص بن وائل و دیگران انجام شد،بدینترتیب که آنها در یکى از شبها که تمامى ماه در آسمان بود بنزدرسول خدا (صلّی الله علیه و آله) آمده و گفتند:اگر در ادعاى نبوت خود راستگو وصادق هستى دستور ده این ماه دو نیم شود!رسول خدا (صلّی الله علیه و آله)
بدانها گفت:اگر من اینکار را بکنم ایمان خواهید آورد؟
گفتند: آرى، و آنحضرت از خداى خود درخواست این معجزه راکرد و ناگهان همگى دیدند که ماه دو نیم شد بطورى که کوه حرا را در میان آن دیدند و سپس ماه به هم آمد و دو نیمه آن به همچسبید و همانند اول گردید،و رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) دوبار فرمود: “اشهدوا،اشهدوا”یعنى گواه باشید و بنگرید!
مشرکین که این منظره را دیدند بجاى آنکه به آنحضرتایمان آورند گفتند!”سحرنا محمد”محمد ما را جادو کرد،و یاآنکه گفتند:”سحر القمر،سحر القمر”ماه را جادو کرد!
برخى از آنها گفتند:اگر شما را جادو کرده مردم شهرهاىدیگر را که جادو نکرده!از آنها بپرسید،و چون از مسافرانو مردم شهرهاى دیگر پرسیدند آنها نیز مشاهدات خود را در دو نیمشدن ماه بیان داشتند .
و در پارهاى از روایات آمده که این ماجرا دو بار اتفاق افتادولى برخى از شارحین حدیث گفتهاند:منظور از دو بار همان دوقسمتشدن ماه است نه اینکه این جریان دو بار اتفاق افتادهباشد. و البته مجموع روایاتى که درباره این معجزه وارد شده حدود بیست روایت میشود که در کتابهاى حدیثى شیعه و اهل سنتمانند بحار الانوار و سیره النبویه ابن کثیر و در المنثور سیوطى ودیگران نقل شده.
شق القمر در نگاه ناسا
سازمان فضانوردی ” ناسا ” به دو نیم شدن کره ی ماه و سپس پیوند خوردن این دو نیمه به یکدیگر پی برد. پایگاه اینترنتی روزنامه ی عربی ” الوطن ” چاپ آمریکا به نقل از یک محقق اردنی علوم فلکی در این زمینه نوشت: سفینه ی فضایی آمریکایی ” کلمنتاین ” که سالها در مدار کره ی ماه کار تحقیقاتی انجام می دهد به این نتیجه رسیده است که کره ی ماه صدها سال پیش به دو نیمه ی متساوی تقسیم شده و دوباره به یکدیگر متصل شدند. این محقق اردنی با ارسال گزارشی به ناسا آنان را نسبت به این موضوع مطلع ساخت که مسلمانان، این پدیده را متعلق به 1400 سال پیش می دانند و مرتبط به معجزه ای از پیامبر اکرم (ص) به نام ” شق القمر” است. ناسا هیچ تفسیری برای کشف خود نیافته است. زیرا این اتفاق نادر تا کنون برای هیچ جرم آسمانی به وقوع نپیوسته است.(1)
پانوشت:
1- روزنامه جمهوری اسلامی شماره 7608 تاریخ 23 مهر 1384 ص5
در “گنجینه ی احکام” می گوید: در استخاره و عدم اعتبار آن حضرت ولی امر الله واجب است توجه تام و استمداد از مصدر فیض و الهام است لا غیر.[1]
جناب “شوقی” متوجه نشده است که استخاره، همان توجه و استمداد از مصدر فیض است و لا غیر.
بسیار مى شود که انسان براى انجام کار مهمّى، متحیّر و سرگردان مى شود و مطالعه درباره جوانب آن، رفع تحیّر از او نمى کند؛ با افراد آگاه مشورت مى کند، ولى آنها نیز نظرات مختلفى دارند، و او همچنان در کار خود سرگردان مى ماند و اگر این سرگردانى ادامه یابد، خسارت هاى سنگینى دامن گیر او خواهد شد.در این گونه موارد، دستور استخاره داده شده است که انسان طبق آداب ساده اى با خداوند بزرگ – به وسیله قرآن مجید یا تسبیح و مانند آن – مشورت کند و از ذات پاکش هدایت و راهنمایى به آنچه خیر و صلاح اوست، بطلبد؛ به یقین خداوند نیز او را ـ طبق روایات صریحى که داریم ـ راهنمایى خواهد کرد.
استخاره، نه تنها انسان را از حال تحیّر و سرگردانى – که بدترین حالات است و مایه تلف شدن وقت و نیروى اوست – نجات مى بخشد، و او را با اراده و تصمیم قوى و گام هاى استوار به سوى مقصد به حرکت وا مى دارد؛ بلکه واقعاً نیز راهنما و راهگشا به سوى خیرات است و این حقیقتى است که در روایات اسلامى وارد شده است.
گاه انسان براى کارى استخاره مى کند و مطابق آن، به سوى آن کار مى رود و ظاهراً نتیجه اى نمى گیرد، امّا بعد از ماه ها، یا سال ها، رمز عجیب آن استخاره را درمى یابد.
به هر حال، استخاره را با پیشگویى نباید اشتباه گرفت; بلکه استخاره خیر و صلاح کار را از طریق درخواست از خداوند، به انسان نشان مى دهد.[2]
به همین جهت؛ مسلمانان چون با حال توجه و خلوص نیت متوسل به خدا می شوند و رفع تحیّر را از کتاب خدا (نه از اقدس؛) درخواست می کنند جواب بسیار کافی و شافی و مناسبی در می یابند.
ولی از انصاف نباید گذشت چون موضوع سؤال و بحث در پیرامون استخاره کردن به کتاب “اقدس” بوده است و جناب شوقی هم به طور مسلم متوجه بود که اقدس کتابی نیست که قابل استخاره به آن باشد، از این لحاظ می گوید: شما باید به سوی خدا متوجه باشید.[3]
منبع:
1. مفاتیح نوین، ص 1137.
2 .گنجینه ی احکام، ص 365.
3. محاکمه و بررسی در تاریخ و عقائد و احکام باب و بهاء،ج 2، ص 69.
فرقه ها عقل گریزند. برای اینکه این واقعیت برایتان ثابت شود، این مقاله کوتاه را بخوانید:
همه فرقه ها در برخورد با پرسش های شخصی که به آنان پیوسته می گویند به دلت رجوع کن و ببین دلت چی می گه!
چرا هیچ وقت نمی گویند ببین عقلت چه می گوید؟
1. چون دل بیشتر در پی هوای نفس است و اینگونه فرقه ها کار خود را جلو می برند، به عنوان مثال در مسائل شهوانی، فرقه عامل خود را به دل رجوع می دهد، آیا دل چیزی جز شهوترانی می خواهد؟ آنان عامل خود را به دل و هوای نفس مشغول می کنند تا آن چه از او می خواهند، انجام دهد.2. چون عقل در 99 در صد موارد، خلاف آن چیزی را می گوید که آنها می خواهند و در بسیاری از موارد عقل منکر این فرقه ها و کردار و گفتارشان می شود و آنان نیز که از این واقعیت فرار می کنند، انسان را به دل که در برخی مواقع آنان را تأیید می کند، رجوع می دهند.
ولی اسلام، در برخورد با هر پرسشی منابعی دارد که از آنها بهره می برد:
1. کتاب که همان قرآن کریم است؛ کتابی آسمانی که همه در آسمانی بودن آن متفقند و تحریف (دخل و تصرف) در آن را رد می کنند.
2. سنت که گفتار، کردار و تاییدات پیامبر مکرم اسلام صل الله علیه و اله و سلم است که همه در کتب معبر شیعه و اهل سنت ضبط شده و موجود است.
3. عقل که منبعی خدادادی است و از آن به پیامبر درون نام برده می شود.
پس اسلام انسان را در برخورد با مشکلات و پرسشها به دل و هوای نفس رجوع نداده بلکه به خدا، پیامبر و در نهایت اگر چیز از آن دو به دست نیامد که چنین چیزی کم است، به عقل رجوع می دهد نه هوای نفس.