سال بهائیت ? سال شمسی است و از روز اول فروردین هر سال شروع می شود روز اول که یوم البهاء از شهر البهاء است، نوروز و عید بهائیت است.
سال بهائیت مرکب از 19 ماه و هر ماه نیز 19 روز است که جمعاً 361 روز می شود و 4 یا 5 روز که از سال شمسی باقی می ماند بین ماه هجدهم و ماه نوزدهم قرار گرفته و به ایام هاء (معادل عدد 5 به حساب ابجد) مشهور است. تقویم بهائیت به ابتکار باب تدوین شده و بهائیان نیز از آن پیروی می کنند. حسینعلی نوری می گوید : سال 1260 یعنی سال پیدایش باب? باید مبداء تاریخ بدیع قرار گرفته شود؛ بنابراین آن سال مبداء تاریخ بهائیت شد.
اسامی نوزده ماه بهائی به شرح زیر است:
1- شهر البهاء
2- شهر الجلال
3- شهر الجمال
4- شهر العظمه
5- شهر النور
6- شهر الرحمه
7- شهر الکلمات
8- شهر الکمال
9- شهر الاسماء
10- شهر العزه
11- شهر المشیه
12- شهر العلم
13- شهر القدره
14- شهر القول
15- شهر المسائل
16- شهر الشرف
17- شهر السلطان
18- شهر الملک
19- شهر العلاء
علاوه بر آن برای هر یک از روزهای هفته نیز نامی خاص وضع نموده اند که این نوع تقویم و نامگذاریها معرف ایجاد حکومت در حکومت تشکیلات بهائیت و خدشه دار نمودن آداب و رسوم و فرهنگ کشور میزبان است.
اعیاد و ایام متبرکه و حرام در بهائیت:
ایام متبرکه و محرمه در بهائیت 9 روز است که 7 روز آن عید و 2 روز آن عزا می باشد. و کلاً در این 9 روز هر گونه فعالیت شغلی و کار حرام است.
1- روز اول سال بهائیت (نوروز عید صیام) اول فروردین مطابق 21 مارس
2- روز اول رضوان اول اردیبهشت مطابق با 21 آوریل (سالگرد اظهار علنی امر توسط بهاء)
3- روز نهم رضوان نهم اردیبهشت مطابق با 29 آوریل (ایام عید رضوان)
4- روز دوازدهم رضوان دوازدهم اردیبهشت مطابق با دوم می (ایام عید رضوان)
5- روز ادعای علی محمد باب – 5 جمادی الاولی
6- روز تولد علی محمد باب – اول محرم
7- روز تولد حسینعلی نوری – دوم محرم
8- سالگرد مرگ حسینعلی نوری هفتادم نوروز مطابق با 29 می
9- سالروز مرگ باب 28 شعبان
همانگونه که مشاهده کردید، چند روز است که بابیان و بهائیان آن روزها را به تاریخ شمسی یا میلادی بر نگردانده اند که از جمله اول و دوم ماه محرم است که در این روزها به شادی و پای گوبی مشغولند.
علی لعنه الله علی القوم الظالمین
دوران امام صادق(ع) از نظر سیاسی دوره ضعف و تزلزل امویان و گسترش شورشها، قیامها، جنگها و نبردها و فروپاشی و پیدایی حکومتها و دوره ظهور گرایشهای مذهبی گوناگون و نحلههای انحرافی نظیر غلات، ملحدان و زندیقان بود.
در این دوران که آزادی سیاسی و مذهبی در حد گستردهای وجود داشت، ارتباطات فرهنگی با فرهنگهای بیگانه رواج یافت و مناسبات و اوضاع سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و نظامی در حال دگرگونی و تغییرات جدی و اساسی بود.
امام صادق(ع) و مبارزه علمی با فرق انحرافی
امام صادق علیهالسلام در طول حیات مبارکشان پیوسته نسبت به غلوکنندگان و پیروان آنها و نیز فرقههایی که دین را با تأویلات شخصی بیان میداشتند و اباحیگری را شیوع میدادند، مبارزه علمی کرده و همگان را نسبت به خطر آنها برای اصل دین متوجه کردند.
نخستین فرقه اباحهگر
نخستین فرقهاى که اباحهگرى را ترویج کرد، «مرجئه» بود، این فرقه مدعى است با وجود ایمان، هیچ گناهى زیان نمىرساند، چنانکه با کفر، هیچ طاعتى مفید نیست!
این فرقه با چنین عقیدهاى عملاً زمینه را براى ترویج گناهکارى میان مسلمانان فراهم آوردند، ائمه صلوات الله علیهم آنها را مورد لعن قرار دادند. امام صادق صلوات الله علیه به شیعیان توصیه کرد که به خاطر خطر تفکر مرجئه، فرزندانشان را حدیث بیاموزند، امام صادق صلوات الله علیه در نقد ایمان بدون عمل فرموده است: «ملعون ملعون من قال: الإیمان قول بلا عمل».
فرقههاى دیگرى که عملاً اباحهگرى را در جامعه اسلامى رواج مىدادند، عبارتند از: «خطابیه» پیروان ابوالخطاب محمد بن ابو زینب، «معمریه» پیروان معمر بن عباد سلمى، «نصیریه» پیروان محمد بن نصیر نمیرى، «بشریه» پیروان محمد بن بشیر کوفى، «مخمسه» پیروان ابوالخطاب، «علبائیه» پیروان بشّار شعیرى و «نزاریه» که شعبهاى از «اسماعیلیه» است، براى احکام شرعى و تکالیف عبادى مثل نماز، زکات و حج تأویلات خاصى داشتند و مىگفتند که مقصود از واجبات شرعى، قـمى است کـه دوستى آنان واجب است و محرمات عبارتند از قومى که باید آنان را دشمن داشت و از ایشان تبرى جست.
و در میان کیسانیه، سه فرقه به نامهاى «حمزیه»، «جناحیه» و «بیانیه» به اباحهگرى معروفاند، «حمزیه» پیروان حمزه بن عماره بربرى بودند، او باور داشت که هر کس امام را بشناسد از قید رعایت واجبات و محرمات دین آزاد خواهد بود، «جناحیه» پیروان عبداللّه بن حارث بوده و به همین علت به حارثیه نیز معروفند، این گروه نیز گمان مىکردند که با شناخت امام، تکلیف برداشته مىشود.
«بیانیه» پیروان بیانبن سمعان بودند، گروهى از آنان معتقد بودند که بخشى از شریعت اسلام توسط «بیان» نسخ شده است، لذا به بخشى از واجبات عمل نمىکردند و نسبت به برخى از محرمات بىاعتنا بودند، «ابومسلمیه»، گروهى منتسب به «راوندیه» است، این فرقه شناخت امام را براى رستگارى کافى مىدانستند و خود را از قید رعایت واجبات و احتراز از محرمات آزاد مىپنداشتند.
برخى از نویسندگان کتابهاى ملل و نحل مدعى هستند که این فرقهها متأثر از دین مجوس و مزدکند و یا باقىمانده آنان هستند، زیرا آنان اکثر اعمالى را که در اسلام حرام و در آیین مزدک حلال بوده مباح مىشمردند.
غلات
«غلو» نیز در لغت به معنی تجاوز از حد است، قرآن خطاب به اهل کتاب میفرماید: «یا أَهلَ الکِتابِ لا تَغلُوا فِی دینِکُم وَ لا تَقُولُوا عَلَی اللَّهِ إِلاّ الحَق»، ای اهل کتاب در دین خود، غلو (تجاوز از حد) نکنید و درباره خدا غیر از حق نگویید، قرآن کریم آنان را از این جهت از غلو نهی میکند که در حق حضرت مسیح(ع) از مرز حق تجاوز کرده و او را خدا یا فرزند خدا دانستهاند.
پس از درگذشت پیامبر گرامی اسلام(ص) گروههایی درباره حضرت علی(ع) و یا سایر پیشوایان معصوم(ع) از مرز حق تجاوز کردند و مقاماتی را برای ایشان قائل شدند که ویژه خداست، از این جهت آنان را «غلاه» یا «غالیان» (جمع غالی) نامیدهاند.
شیخ مفید(ره) میگوید: «غالیان، گروههایی هستند که به اسلام تظاهر کرده، ولی برای امیرمؤمنان و پیشوایان از فرزندان او، الوهیت و نبوت قائل شدهاند و آنان را با صفاتی معرفی کردهاند که از مرز حقیقت فراتر است».
علامه مجلسی مینویسد: «غلو درباره پیامبر و پیشوایان، این است که آنها را خدا بنامیم یا در عبادت و پرستش، ایشان را شریک خدا بنگاریم؛ یا آفرینش و روزی را از آنِ آنها بدانیم؛ یا معتقد شویم خدا در آنها حلول کرده است؛ یا بگوییم آنان بدون الهام از جانب خدا از غیب آگاهند؛ یا امامان را پیامبر بدانیم، یا تصور کنیم که شناخت و معرفت آنان، ما را از هر نوع عبادت خدا بینیاز میسازد و تکالیف را از ما برمیدارد».
امیرالمؤمنین و فرزندان پاک او پیوسته از غالیان دوری جسته و بر آنها لعنت فرستادهاند، ما در این جا تنها به نقل یک حدیث بسنده میکنیم.
امام صادق(ع) به پیروانش چنین دستور میدهد: «إِحذَرُوا عَلَی شَبَابِکُمُ الْغُلاهَ لایُفْسِدُوهُمْ فإِن الْغُلاهَ شَر خَلْقِ اللَّهِ یُصَغرُونَ عَظَمَهَ اللَّهِ وَیَدعُونَ الربُوبِیهَ لِعبادِ اللَّه»، بر جوانان خود از غالیان بترسید تا مبادا باورهای دینی آنها را فاسد سازند، حقاً که غالیان بدترین مردمند، آنان میکوشند که از عظمت خدا بکاهند و برای بندگان خدا ربوبیت را اثبات کنند.
از این جهت، تظاهر غالیان به اسلام بیارزش است و بزرگان اسلام آنها را کافر میدانند، همچنین شیخ صدوق در اعتقادات خود مینویسد: «اعتقاد ما درباره غالیان این است که آنان کافر به خدایند و بدتر از یهود و نصاری، مجوس و قدریه قدریه، گروهی از معتزله هستند که معتقدند هر انسانی خالق اعمالش است و کفر و معاصی به تقدیر خدا نیست و حروریهاند حروریه، فرقهای از خوارجند و از تمام اهل بدعت بدترند»، یادآور میشویم در عین این که باید از غلو پرهیز کرد، نباید هر نوع فضیلتی درباره پیامبران و اولیای الهی را بدون معیار غلو دانست.
تأویلگرایان
تأویلگرایی قبل از ظهور اسماعیلیه از سوی عدهای از اصحاب امام صادق(ع) آغاز شد که البته کسانی از آنان مانند ابومنصور عجلی و ابوالخطاب و مغیرهبن سعید مورد طرد و لعن آن حضرت واقع شدند، بر این اساس، ریشه برخی از تأویلات اسماعیلیه همان فرقههای غلات و زنادقه است.
براساس شواهد و مدارک متعدد، شکی نیست که غلات، پیشتاز پدیده تأویل در مفاهیم دینی و اشخاص معین بودهاند، آنها در عصر امام باقر(ع) و بعد در زمان امام صادق(ع) زندگی میکردند و نماینده بارز آنها افرادی نظیر ابوالخطاب و ابو منصور عجلی بودند، ارتباط ابوالخطاب و گروه او با اسماعیل توجه بسیاری از مورخان را جلب کرده است، به صورتی که اسماعیلیه را همان خطابیه به حساب آوردهاند، بعضی از محققان معاصر آغاز باطنیگری اسماعیلیه را به وسیله ابوالخطاب میدانند.
اشعری در این باره میگوید: «خطابیه میگفتند معنای آیه ثم ارسلنا رسلنا تتری آن است که در هر عصری دو رسول لازم است: یکی ناطق و دیگری صامت، محمد(ص) ناطق است و علی(ع) صامت».
نقد و نظر
در رد تفکر تأویلی خطابیه، احادیثی چند از امام صادق(ع) وارد شده است، به عنوان مثال هشامبن حکم، فقیه، متکلم و از خواص شاگردان امام صادق(ع) است که در عصر کثرت فرقههای مختلف و در اوج بحثهای کلامی و رواج جدل در زمان عباسی اول، با وسعت فکر و منطق و برهان قوی در مجالس مناظره، پیروزمندانه مکتب جعفری را تبیین و از حریم آن دفاع میکند و به همین سبب مورد بغض واقع شد و اتهامهای گوناگون شبهه و مجسمه و … را بدون هیچ سند و مستندی منتسب به او میکنند.
شالوده فکر کسانی مانند ابوالخطاب بر نوعی غلو درباره ائمه، به ویژه امام صادق(ع)، مبتنی میشود که به گفته سعد اشعری، کشی و کلینی، با مخالفت شدید امام صادق(ع) نیز روبهرو میشود و منشأ یک طرز تفکر برای گروههای مختلفی به نام خطابیه میشود که اگر اساس تفکر آنها را برگرفته از ابوالخطاب بدانیم، به دست میآید که وی حلول روح الهی در آدمی، تناسخ و اباحیگری را باور داشته است.
علت این که شیعه با غلو مخالف است، مواضع صریح و روشن و مکرر ائمه اطهار(ع) و به ویژه امام صادق(ع) است که بارها تصریح فرمودند: «ما بندگان پروردگار یکتا هستیم»، ائمّه از غلو کنندگان برائت جستند و آنان را خارج شدگان از ایمان و داخل شدگان در آتش جهنم دانستند، مجالست و معاشرت و کمک و اعتماد بر آنان را مساوی با خروج از ولایت خدا و رسول و اهل بیت قلمداد کردند و فرمودند: «شفاعت ما به آنها نمیرسد و آنان را مورد لعن قرار دادند».
ازدواج در بهائیت رسوم و آداب مخصوصی ندارد و بهائیان در هر کشوری که ساکنند و از هر نژادی که باشند می توانند آزادانه طبق فرهنگ موجود مراسم خود را برگزار نمایند.
اما حدود و اصولی هست که ازدواج بهائی را متمایز می گرداند:
1- شرط ازدواج رضایت طرفین(دختر و پسر) و رضایت والدین است یعنی اگر دو نفر همدیگر را می خواستند و مادر یا پدر هر یک از طرفین نمی خواستند این ازدواج سر نمی گیرد چون رضایت شرط است.
2- ازدواج با غیر بهائی (برای تولید نسل) جایز است.
3- مدت دوره نامزدی حداکثر 95 روز است و بلافاصله عقد و ازدواج واقع می شود.
4- میزان مهریه، حداقل 19 مثقال نقره (در زمان فعلی حدود 100هزار تومان) و حداکثر 95 مثقال طلا است که البته بهائیان به حداقل توصیه شده اند تا ازدواج سر گیرد و تولید نسل انجام شود.
البته باید بدانید که برای زنان روستایی 19 مثقال نقره و برای زنان شهری 19 مثقال طلا مهریه قرار داده شده است.
5- در ازدواج تاکید بر وصلت با دور (غیرفامیلی) است ولی از ازدواج با محارم به غیر از زن پدر نهی نشده است.
در مورد “محرمیت” هنوز حدودی تعیین نشده و حدود آن در آینده توسط بیت العدل اعظم معین خواهد شد.
سخن را از قرآن آغاز می کنیم که مورد قبول بابیان و بهائیان است:
أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافاً کَثیرا؛ آیا درباره قرآن نمىاندیشند؟! اگر از سوى غیر خدا بود، اختلاف فراوانى در آن مىیافتند. (سوره نساء، آیه 82)
قرآن کریم درباره آسمانی و الاهی بودن کتابهای آسمانی یک ملاک و معیار به بشر داده است و آن هم اینکه:
اگر کتابی را خدا فرستاده باشد، تناقضی در آن راه ندارد، همانگونه که در قرآن راه ندارد؛ بر این اساس، کتابهایی که اختلاف و تناقض در آنها راه دارد، الاهی و آسمانی نیستند.
از این رو کتابهایی مثل بیان، اقدس و ایقان که بابیان و بهائیان آنها را مقدس می شمارند، نمی تواند الاهی باشد زیرا در بسیاری از موارد آنها تناقض و ناسازکاری وجود دارد از جمله در باره طهارت، اعراب و غلط نویسی و مانند آنها.
در ایقان 154 غلط ادبی وجود دارد که پیش از این در پستی جداگانه به آن پرداختیم.
بد نیست به صفحه 25 بیان عربی نیز نگاهی کنید تا اعجاز آن را به چشم خود ببینید.
در صفحه 5 اقدس می خوانیم: طاهر کردن نجاسات در صورتی که آب موجود نبود با گفتن 5 مرتبه الله اطهر به طرف شی نجس پاک و طاهر می گردد. و در چند صفحه بعد می خوانیم همه بهاء همه چیز را پاک کرده و چیز نجس وجود ندارد.
در این نوشته تنها می خواهم به این نکته اشاره کنم که:
شیخیه که بستر پیدایش بابیت و بهائیت است، در زمان سید کاظم رشتی رابطه تنگاتنگی با استعمار داشت.
شاید از خودتان بپرسید که این مطلب را از کجا می توان اثبات کرد؟!
سئوال بجایی است که با این مقاله به پاسخش پی خواهید برد:
وهابیت فرقه است که برای دگرگونی اعتقادات اهل سنت، در میان جوانان سنی مذهب عربستان پدیدار شد. این فرقه هر آن کس را که به افکار و اعتقاداتشان ایمان نمی آورد، حتی اگر از اهل سنت بود و شهادتین را هم می گفت، می کشتند.
با نگاهی کوتاه به حمله وهابیت به کربلا و کشتار وحشیانه آن زمان که در تاریخ نقل شده است که آنان چه کردند:
1. آنان بیش از پنج هزار نفر را کشتند و زخمىها حساب نداشت، صحن مقدّس امام حسین علیهالسلام از لاشه کشتگان پر و خون از بدنهاى سر بریده شده، روان بود.1 البته برخی هم نوشته اند که آنان در یک شب، بیش از 20 هزار نفر را کشتند و سربریدند.2
2. زن و مرد و پیر و جوان را کشتند.
3. نمازگزاران را در حال رکوع و سجده سربریدند
4. حتی حرمین شریفین سید الشهدا و ابالفضل العباس علیهما السلام هم امن نبود و زائران و متوسلین به ایشان را داخل شبکه های ضریح این بزرگواران می کشتند.3
حال نگاهی به شیخیه می کنیم که خود را شیعه می داند و باور دارد که امیرمؤمنان علی علیه السلام بر حق است و حق او در زمان خلفای سه گانه غصب شده است، حتی درباره اهل بیت به غلو نیز می پردازد.
در تاریخ است که پیروان شیخیه، تمام تلاش خود را برای سرکوب علمای شیعه در کربلا به کار بردند بر همین اساس بود که محمد نجیب پاشا کربلا را محاصره و به آن حمله کرد.4
سید کاظم رشتی سرکرده این فرقه، هنگام حمله وهابیت به کربلا در این شهر مقدس بود؛ خانه اش پناه گاه و امن بود. کاظم رشتی در أمان بود و هر کس به او پناهنده می شد، در أمان بود.
این در أمان بودن به چه معنایی است؟؟
آیا کاظم رشتی، اعتقادات وهابیت را پذیرفته بودند که در أمان بودند؟!
آیا خانه کاظم رشتی از دید وهابیون مخفی بود که آنان این خانه و اهل را ندیدند؟
یا این أمان حاصل پیمان شیخیه با استعمار بود و این پیمان شوم بود که جان آنان را نجات داد.
از دو حال خارج نیست، یا کاظم رشتی با وهابیت کنار آمده بود یا با استعمار؛ زیرا وهابیت ساخته استعمار بود و نمی توانست به پدر خود پشت کند و دستور آن را مبنی بر آزاد گذاشتن شیخیه نشنیده بگیرد…
شاید از خود بپرسید که چرا در أمان بودن کاظم رشتی که سرکرده شیخیه بود، محل سئوال است؟
در پاسخ باید بگوییم که:
وهابیت خون اهل سنتی را که او را نپذیرد می ریزد چه رسد به کسی که مقدساتش را رد می کند و محاسن کسانی را که خون او را به جوش می آورند، با غلو باز می گوید و …
خلاصه بگویم: در حمله وهابیت به کربلا باید شیخیه نابود می شد، چون شیخیه و وهابیت دو فرقه رو در روی همند…
عجیب است از طرز فکر حاج محمدکریم خان کرمانی5 که از این فاجعه بزرگ عالم شیعه و از این کشتار وحشتناک جانبداری می کند و این را بلائی می داند که از جانب خداوند، به خاطر آن که مردم کربلا سید کاظم را رنجانیده بودند، بر سر مردم کربلا وارد شد! ایشان می نویسد: «یک سال قبل از وفات آن سیدکاظم از بس بنای بی انصافی و هرزه گی آن اعادی دین مبین گذاردند خداوند را به غضب درآوردند. رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) را به خشم آوردند و ائمه طاهرین سلام الله علیهم را به انتقام واداشتند و حکم از مصدر قضا و قدر به نزول بلا آن قوم پرشور و شر صادر شد و نجیب پاشائی انگیخته شد و کربلا را محاصره کرد و مدتی مدید ، قریب سی هزار توپ به آن بلد زدند و بسیاری از آن بلد را خراب کردند».6
اما اینکه چرا شیخیه نباید از میان می رفت:
چون شیخیه بستر بابیت بود و بابیت بستر بهائیت. استعمار، شیخیه را برای ترویج بابیت و ضعیف ساختن مهدویت به وجود آورد تا در نهایت بهائیت را برای نابودی اسلام بسازد.
اگر شیخیه در کربلا نابود می شد، بابیتی برای مقابله با فرهنگ مهدوی به وجود نمی آمد تا بهائیتی را برای جوانان شیعه بسازد و پاکی و عفت آنان را نشانه رود. (در مبحث بابیت گفتیم که بابیت را در زمانی به ایران تحمیل کردند که کشورمان به خاطر تجاوزات بیگانگان و … در فقر شدید فرهنگی و مالی به سر می برد. استعمارگرانی چون انگلیس و روسیه با آن که رابطه خوبی نداشتند، بر سر این مسئله با هم متحد شدند تا دست مراجع را از امور کشور کوتاه کنند، از این رو بابیت را از دامان کثیف شیخیه بیرون کشیدند تا با موعود سازی و سوء استفاده از اعتقاد مردم به مهدویت افکار عمومی مردم و مراجع را از امور کشور منحرف سازند و آنان را مشغول کنند تا به استعمار خود بپردازند و …)
برای مطالعه بیشتر می توانید به کتاب بهائیان مرحوم نجفی مراجعه فرمایید…
پانوشت:
1. مسیر طالبی، ص 408.
2. تاریخچه نقد و بررسى وهّابىها، ص 162.
3. هدایه الطالبین، ص152.
4. «شهر حسین» ص417، مرحوم میرزا محمدتنکابنی در صفحه 56 کتاب «قصص العلماء» تأیید می کند که حمله نجیب پاشا با مشاجرات سیدکاظم و علما مرتبط بوده است.
5. از پیروان فرقه شیخیه است که پس از کاظم رشتی خود را سردمدار شیخیه دانست.
6. هدایه الطالبین، ص152.
علی محمد باب شیرازی، بنیان گذار فرقه بابیت در باب 2 از واحد 5 کتاب خود یعنی بیان می نویسد:
شایسته است بر توانمندان در بیان که 18 مسجد جدا، جدیدا به نام حروف حی من یظهره الله بنا کنند که مدل باشد از برای حروف حی اول و در آنها تسبیح و تقدیس و توحید و تعظیم الاهی را به جا آورند و در آنها هر قدر که توانند ارتفاع دهند مصباح را که در آن اسراف نبوده و نیست.1
همیشه جای این پرسش بوده است که چرا بهائیانی که باب را مبشر خود میدانند، به دستور او مبنی بر ساخت هجده مسجد، اعتنایی نکردند؟
پانوشت: 1.هوشنگ گهرریز، حروف حی، ص 3.
حسینعلی بهاء دست بوسیدن را حرام کرد؛ لیکن روشن نیست که این حکم همگانی است یا ویژه مردم است و سران بهائیت را در بر نمی گیرد.
حسین علی نوری در کتاب اقدس می نویسد: «قد حرّم علیکم تقبیل الایادی فی الکتاب هذا ما نهیتم عنه من لدن ربّکم العزیز الحکّام . لیس لاحد ان یستغفر عند احد توبوا الی الله تلقاء انفسکم انّه لهو الغافر المعطی العزیز التّوّاب.»
در کتاب تقریرات کتاب اقدس می خوانیم: «حرام شده است بر شما بوسیدن دستها. پیشوایان دینی و علمای اغلب ادیان مختلفه ای که امروزه در عالم هستند، یکی از شئون آنها این است، که دست خود را در معرض بوسیدن مریدان خود قرار می دهند و منتظرند که مریدهای آنها بیایند و دست آنها را ببوسند. در این امر مبارک می فرمایند، دست بوسی ممنوع است و در کتاب الهی حرام شده است. بوسیدن دست نفوس به هر عنوانی که باشد. این نهی از طرف پروردگار عزیز و حکم کننده است.»1
در یکی از فیلمهایی که از سفر عباس افندی به امریکا تهیه شده است، دیده می شود که برخی از هوادارانش دستش را می بوسند و او نیز نه امتناعی می کنند و نه دستش را پس می کشد، نه اعتراضی می کند و این یعنی اینکه خود عباس افندی نیز به احکامی که پدرش وضع کرده احترامی نمی گذارد، حال چه انتظاری از دیگر پیروان بهائیت باید داشت…
از آنجا که او نمونه بارز تعالیم پدرش است و درباره خود می گوید: «نام من عبدالبهاءست. صفت من عبدالبهاءست. حقیقت من عبدالبهاءست. نعت من عبدالبهاءست. رقیّت به جمال قدم [بها] اکلیل جلیل من و تاج وهّاج من است.» به نظر می رسد برداشت کنونی بهائیان از کتاب اقدس یا توضیحات کتاب تقریرات نیاز به بازنگری دارد؛ زیرا باور بهائیان، مرکز عهد و میثاق از خطا پاک و مبرا هستند در حالیکه در حقیقت چنین نیستند و نمونه بارز آن همین رویداد است که عباس افندی دست خود را برای بوسیدن دیگران دراز می کند.
پانوشت:
1. تقریرات کتاب اقدس، ص 93.
با درنگی کوتاه در این تصویر، خدای دیانت بهائی را به خوبی خواهید شناخت. خدایی که در زمان حیاتش، جسمش قبله بهائیان بود و در زمان مماتش، قبرش که در عکای فلسطین اشغالی است، قبله پیروانش است و این در حالی است که سجده بر غیر خدا در تمام ادیان الاهی، شرک و ممنوع است.
حسین علی نوری که بهائیان او را بهاء الله می نامند، در بسیاری از موارد، ادعای خدایی دارد:
او در زندان می گوید:
لا اله الا انا المسجون الفرید
خدایی جز من زندانی تنها نیست.1
و درجای دیگری می گوید:
کل الالوه مِن رَشح أمری تألهت و کل الربوب من طَفح حکمی تَربَّت»2
همه خدایان از اثر فرمان من خدا شدند و همه پروردگاران از حکم من پروردگار گشتند.
پانوشت:
1. مبین، ص 229.
2. کتاب مکاتیب اول، عبدالبهاء، ص 254، س 14؛ محاکمه و بررسی باب و بهاء، ج 3، ص 77.
سید علی محمد باب شیرازی که بهائیان او را مبشر خود میخوانند، در آثار خود به ویژه بیان فارسی، بارها از شخصیتی به نام «مَن یظهرُهُ الله»1 سخن گفته است. از این رو هر دسته از هوادارانش، این شخصیت را سود خود تفسیر و تأویل برده اند:
1. بابیان ازلی که بنا به وصیت باب، میرزا یحیی نوری ملقب به صبح ازل را جانشین رسمی باب می دانند، بر این باورند که «من یظهره الله» هنوز نیامده است و بنا به گفته باب در آینده خواهد آمد.
2. بهائیان که از وصیت باب سرپیچیدند و با نافرمانی از صبح ازل، فرقه جدید بنا کردند، معتقدند که «من یظهره الله» کسی جز میرزا حسینعلی نوری معروف به بهاء نیست.
اما حقیقت جز این است که این دوفرقه می گویند؛ زیرا مشخصاتی که سید علی محمد باب شیرازی، بنیانگذار فرقه بابیت برای «مَن یظهرُهُ الله» بیان می کند، با کسی جز حجت بن الحسن العسکری، مهدی و منجی موعود عالم بشریت سازگار نیست. سید علی محمد با الگو گیری از مباحث مهدویت (که بارها آن را در مناسبتهای گوناگون تأیید کرده است)، خواسته مهدی تازه ای را با عنوان مَن یظهرُهُ الله برای هوادارانش بسازد، ولی از آن جهت که الگویش دوازدهمین امام شیعیان و منجی عالمیان بوده است، از ویژگی ها و خصایص ایشان بهره گرفته تا شخصیت خود را بسازد.
ویژگی هایی که سید علی محمد برای «مَن یظهرُهُ الله» شمرده است:
أ. پانزده تا بیست قرن بعد از خود باب می آید.
سید باب خود و مَن یظهرُهُ الله را دو ظهور مستقل در ردیف ظهورات سابقه تصور کرده است. بی شک فرض او بر این بوده است که ادعای خودش تقریبا همان مقدار فاصله خواهد داشت که ظهورات سابقه با یکدیگر داشته اند. از این رو عددی برابر 1511 یا 2001 سال را بر آورد کرده بود که بنا به حروف ابجد برابر با کلمه (غیاثی اعیث) و (مستغاث) است.
او در بیان فارسی می نویسد: « اگر در عدد غیاث ظاهر گردد و کل داخل شوند احدی در نار نمی ماند و اگر الی مستغاث رسد و کل داخل شوند احدی در نار نمی ماند الّا آنکه کل مبدّل بنور می گردند »2
ب. در مسجد الحرام ظهور خواهد کرد.
در این باره نیز در بیان فارسی می نویسد: «اول ارضی که محل ظهور جَسَد مَن یظهرُهُ الله در او ظاهر گردد ? مسجدالحرام بوده و هست.»3
ج. او قائم است و قیام خواهد کرد.
او لقب قائم را برای «مَن یظهرُهُ الله» برگزیده و می گوید: هر کس نام او را بشنود، واجب است به احترامش قیام کند و هر مجلسی که برگزار می شود، باید جای یک نفر را برای او خالی گذارند.
لازم به ذکر است که بعد از اعدام باب در سال 1850 میلادی، تعدادی از بابیان و تا 20 سال پس از مرگ باب، بیش از 25 نفر ادعای من یظهرهاللهای کردند.4
با توجه به آن چه گفت شد، بی شک میرزا حسینعلی نوری که هم عصر سید علی محمد بود ،نمی توان من یظهره الله باشد؛ زیرا هیچ یک از این نشانه ها را ندارد.
پانوشت:
1. کسی که خدا او را ظاهر خواهد کرد.
2. بیان فارسی، ص 71.
3. بیان فارسی، ص 151.
4. قرن بدیع، شوقی افندی، موسسه معارف بهائی، کانادا ص 1992،261.
سید علی محمّد باب شیرازی که بهائیان او را مبشر بهائیت می دانند، در برخی از نوشته های خود به محبت و توصیف اهل بیت (علیهم السلام) به ویژه حضرت مهدی (عج) همت می گمارد. او ابتدا، عقاید شیعه را صحیح دانسته و می ستاید و از همه جالب تر، به وجود و غیبت مهدی موعود (عج) نیز اعتراف دارد،1ولی پس از مدتی تا جایی که توانست همه چیز را تحریف و تاویل برد و آن چه نتوانست منکر شد.
از آنجا انسان در در این دوگانگی سردرگم می شود، به چند نمونه اشاره می کنیم و داوری را به شما می سپاریم:
یا سید الاکبر، ما انا شیء الا و قد اقامتنی قدرتک علی الامر ما اتّکلت فی شیء الا علیک و ما اعتصمت فی الامر الا الیک و انت الکافی بالحق و الله الحق من ورائک المحیط … یا بقیه الله قد افدیت بکلّی لک و ارضیت السبّ فی سبیلک و ما تمنّیت الا القتل فی محبّتک.2
یا اهل الارض تالله الحقّ انّ هذا الکتاب قد ملأ الارض و السموات بالکلمه الأکبر للحجّه القائم المنتظر بالحق الاکبر و ان الله قد کان علی کل شیء شهیدا.3
یا عباد الله اسمعوا نداء الحجّه من حول الباب انّ الله ربّی قد اوحی الیّ انّا قد انزلنا هذا الکتاب علی عبدک لیکون علی العالمین علی الحقّ بالحقّ نذیرا و بشیرا.4
و ما هو الّا عبدٌ للحُجّه یَدعو الناسَ لدینِ الله الخالِص.5
قُل إنّ الله فاطرُ السموات و الارض مِن عِنده حجّته القائم المنتظر و انّه هو الحَقّ و إنّی انا عبدٌ مِن عِباده قد اسخر الملک لدواته فاسلموا امر الله.6.
و یقول المشرکون مِن اهل الکتاب ما کنت علی الأمر مِن عند الامام حجّه الله الحَقّ قد کفی بِالله شهیداً بَینی و بینکم و إنّ الحجّه شاهد علیّ بالحقّ الأکبر.7.
اقتلوا المشرکین و لا تذروا علی الارض بالحقّ علی الحقّ من الکافرین دیّاراً حتّی ظهرت الارض و من علیها لبقیه الله المنتظر و اعملوا لله الحمد علی سبیل الباب محمودا.8
قاتلوا المشرکینَ کافّه کما یردون الذکر کافّه و طَیّبوا الارضَ للحجّه.9
سید علی محمّد، در صحیفه بین الحرمین می گوید:
انه لکتاب قد نزل من لدن بقیه الله امام حق قدیم و انّه لهو الحق قی السموات و الارض لا یعزب من علمه شیء و لا یحیط بذکره خلق و انهکم لامام حیّ عظیم … قل إنّنی أنا عبد من بقیه الله قد آمنت بالله و آیاته و ما نزل فی القرآن … قل یا أیّها الملأ أن اسمعوا حکم بقیه الله من لدن عبده …
برای خواندن سخنان پیامبر بهائیان یعنی بهاء الله در باره مهدی موعود و مهدویت به مقاله (مهدویت در کلام بهاء الله، پیامبر بهائیان) مراجعه فرمایید.
پانوشت:
1. کواکب الدریه، ص 35.
2. تفسیر سوره یوسف، سوره 58.
3. تفسیر سوره یوسف، سوره 59.
4. تفسیر سوره یوسف، سوره 60.
5. تفسیر سوره یوسف، سوره 66.
6. تفسیر سوره یوسف، سوره 76.
7. تفسیر سوره یوسف، سوره 86.
8. تفسیر سوره یوسف، سوره 98.
9. تفسیر سوره یوسف، سوره 102