سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پاکدامنى زیور درویشى است ، و سپاس زینت توانگرى . [نهج البلاغه]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» کتابخانه ‏هاى مسلمانان‏

در آن روزگار تمام مراکز مسلمان‏ نشین داراى کتابخانه‏ هاى بسیار مجهز بود که بعضى از آن‏ها مانند کتابخانه بیت الحکمة بغداد بیش از چهار میلیون کتاب داشت.

علاوه بر آن کتابخانه‏ ها، مساجد و بیمارستان‏ها و ادارات و منازل شخصى داراى کتابخانه بود و درب آن به روى مراجعان به راحتى باز بود و غیر از آن، هر کس از دانش و علم بهره داشت در منزل خودش داراى کتابخانه‏اى مخصوص بود که در هنر مربوط به خودش از آن کتب استفاده مى‏کرد.

ایران آن روز از تمام مناطق مسلمان‏ نشین، کتابخانه و دانشمند بیشتر داشت و فعالیت ایرانیان در علوم به قدرى چشمگیر بود که اکثر کتب علمى اسلامى در تمام فنون به دست ایرانیان تألیف شده است.

جرجى زیدان مى‏گوید:

خراسان بیش از تمام ممالک اسلامى داراى مدرسه و کتابخانه شد و از آن رو به دیار علم و ادب معروف گشت، با این وصف اطلاعات مهمى از کتابخانه‏هاى خراسان در دست نیست، فقط یاقوت حموى مى‏گوید: در سال 616 هجرى در مرو شاه جهان از شهرهاى نامى خراسان ده کتابخانه عمومى دیدم که مانند آن در هیچ جاى دنیا یافت نمى‏شد!

کتاب‏هاى بسیار عالى در آنجا بود و تنها در یکى از آن کتابخانه‏ ها دوازده هزار جلد کتاب موجود بود، یاقوت در پایان مقاله‏ اش مى ‏گوید: من معلومات خود را آن کتاب‏ها استفاده کردم.

در ماوراء النهر نیز کتابخانه‏ هایى بوده است، از آن جمله کتابخانه بخارا که از قرار مشهور ابن سینا علم خود را از آنجا اقتباس نمود و مؤسس آن نوح بن منصور بود، شیخ الرئیس مى ‏گوید: کتاب‏هایى در آن کتابخانه دیدم که مردم نامش را هم نشنیده ‏اند و مانند آن را من ندیده بودم!

خواجه طوسى در مراغه کتابخانه ‏اى دایر کرد که چهار صد هزار جلد کتاب در آن بوده است.

تا آنجا که ما تحقیق کرده‏ایم کتابخانه‏ هاى عمومى اسلامى این‏ها بوده و البته مسجدها و بیمارستان‏ها و مدرسه‏ ها کتابخانه‏ هایى داشتند که بعضى از آنان از حیث شماره کتاب مهم‏تر از کتابخانه‏ هاى عمومى بوده است و از خود مدیران و کتابدارهایى داشته است و فهرست و صورت‏هایى براى کتاب‏هاى آن تهیه کرده بودند.

به علاوه بزرگان و دانشمندان نیز کتابخانه‏ هاى مهم خصوصى داشته‏اند از آن جمله کتابخانه مشهور صاحب بن عباد که چهار صد شتر آن را حمل مى‏کرد.

افرایم طبیب مصرى پس از مردن خود بیست هزار جلد کتاب از خود باقى گذاشت و موفق بن مطران ده هزار جلد کتاب از خود بر جاى گذاشت، بعلاوه سه کاتب براى او کتاب استنساخ مى‏کردند، در کتابخانه امین الدوله بیست هزار جلد کتاب بوده است و همین‏طور در کتابخانه فتح بن خاقان و ابن قفطى و غیره کتاب‏هاى بسیار بوده است.

در اینجا براى قدردانى از مسلمانان صدر اول و زمان کمى بعد از آنان لازم است به نام بعضى از کتابخانه‏ ها و تعداد کتب آن‏ها اشاره شود.

بیت الحکمة بغداد 000، 4000

سلطنتى قاهره 000، 1000

طرابلس شام 000، 3000

الحکمة قرطبه 000، 400

مراغه 000، 400

دارالحکمة قاهره 000، 100

شاپور بغداد 000، 10

گوستاولوبون فصل مهمى از کتابش را اختصاص به زحمات طاقت فرساى مسلمانان به تشویق پیامبر صلى الله علیه و آله و قرآن و اولیاى اسلام نسبت به علم داده و مى‏گوید:

مسلمانان در علومى چون: زبان، فلسفه، ادب، تاریخ، رجال، ریاضى، هیئت، جغرافیا، فیزیک، شیمى، ساختن کاغذ، انواع اسلحه، علم طب، صنعت، نقاشى، فنون متعلقه به فلزات و احجار کریمه، عملیات متعلقه به چوب و عاج، فن خاتم کارى، شیشه‏ آلات، صنعت ساختن اشیا و ظروف، قماش و پارچه و علوم منشعب از قرآن به پیشرفت‏هاى شگرفى نائل شدند، در حدى که در تمام علوم اروپائیان محتاج به آنان شدند و از سفره پر برکت آنان بهره ‏ها برده و علت پیشرفت تمدن کنونى شدند!!

در هر صورت به فرموده حضرت صادق علیه السلام یک مرحله از زکات گوش، استماع علم است، علمى که باعث بیدارى، اکتشاف، کمک به خلق و تنظیم معیشت و به فرموده پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله آبادکننده دنیاست.

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 93/5/28 :: ساعت 12:35 عصر )
»» رابطه اولیا با عالم غیب‏

مجلسى اوّل مولا محمّد تقى مى ‏گوید:

روزى به همراه استادم شیخ بهایى به زیارت قبر بابا رکن‏الدین در مقبره تخت فولاد اصفهان رفته بودیم که ناگاه شیخ صدایى از قبر بابا مى ‏شنود، شیخ رو به من کرد و گفت:

این صدا را شنیدید؟ گفتیم: نه، شیخ شروع به گریه و ناله کرد، پس از این که اصرار فراوانى کردیم که چه صدایى شنیدید؟ فرمود: به من هشدار داد که مرگم نزدیک است وباید آماده سفر آخرت باشم و این جریان شش ماه پیش از وفات آن بزرگوار اتفاق افتاد.

محدّث نورى مى ‏گوید:

از بعضى از افراد با اطلّاع شنیدم که گفت: آنچه شیخ شنیده بود این جمله بوده است:

 

شیخنا! در فکر خود باش‏.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 93/5/28 :: ساعت 12:33 عصر )
»» مهمترین بدقولی های انسان به خدا

 

شما در زندگی تا چه اندازه به قول هایی که می دهید پایبند هستید؟ اصلاً قول می دهید؟ تا به حال چندبار زیر قولتان زدید؟

این ها سوالاتی است که پاسخ به آنها می تواند پازل شخصیتی شما را نشان دهد.

همه مردم، فرقی نمی کند در ایران باشند و یا در کشورهای دیگر، افراد خوش قول را دوست دارند و دلشان می خواهد که به هر نحوی شده با آنها معاشرت کنند و از ارتباط با افراد بدقول نفرت دارند، چرا که تصور آنها این است که آدم های این چنینی هرگز قابل اعتماد نیستند و نمی توان در برنامه های مهم زندگی با آنها شریک شد.

حقیقت این است که اگر تا به حال سعی نکرده اید که به قول ها و وعده هایی که می دهید پایبند باشید و دوستان و اطرافیان، شما را به عنوان یک آدم بدقول می شناسند، این ویژگی منفی می تواند بسیار خطرناک باشد و به رابطه شما با خداوند نیز سرایت کند و چه چیزی بدتر از آن که آدمی در برابر خداوند متعال نیز بدقولی کند و مدام قول بدهد و زیر قولش بزند؟

اگرچه خداوند متعال آن قدر رحیم و بخشنده و مهربان است که در برابر بدقولی های بندگانش صبر دارد و هیچگاه از بنده خود چشم پوشی نمی کند،اما نتیجه بد قولی های زیاد به خداوند آن است که آدمی در برابر شیطان خوش قول می شود، و روزی ندای شیطان را خواهد شنید که:

«و قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لی‏ فَلا تَلُومُونی‏ وَ لُومُوا أَنْفُسَکُم: و چون کار از کار گذشت [و داورى صورت گرفت‏] شیطان مى‏گوید: «در حقیقت، خدا به شما وعده داد وعده راست، و من به شما وعده دادم و با شما خلاف کردم، و مرا بر شما هیچ تسلطى نبود، جز اینکه شما را دعوت کردم و اجابتم نمودید. پس مرا ملامت نکنید«إبراهیم :22»

در این مقاله به معرفی مهمترین بدقولی های آدمی در برابر خداوند متعال می پردازیم، بدقولی هایی که نشان از بی معرفتی آدمی دارد که حتی در برابر آفریدگار خود نیز حاضر به رعایت عهد و پیمان خود نبوده و بارها زیر قولش می زند:

 

اگر فرزندی صالح به ما دهی به یقین از شاکران خواهیم بود

یکی از مهمترین عهد شکنی های انسان در برابر خداوند را می توان این آیه شریفه معرفی کرد که بیشتر افراد آن را در زندگی خود تجربه می کنند و از خداوند متعال فرزندی درخواست می کنند و هرچه به پایان دوران بارداری نزدیک می شوند دست به دعا و مناجات برداشته و از خداوند می خواهند تا فرزندی صالح و سالم به آنان عنایت کند:

امیر المومنین علی علیه السلام می فرمایند: «وَإیّاکَ ... اَن تَعِدَهُم فَتُتبِعَ مَوعِدَکَ بِخُلفِکَ... فَاِنَّ الخُلفَ یوجبُ المَقتَ عِندَ اللّه وَالنّاسِ؛بپرهیز از خلف وعده که آن موجب نفرت خدا و مردم از تو مى شود»

«هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِیَسْکُنَ إِلَیْها فَلَمَّا تَغَشَّاها حَمَلَتْ حَمْلاً خَفیفاً فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحاً لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرینَ: اوست کسى که (همه) شما را از یک فرد آفرید; و همسرش را نیز از جنس او قرار داد، تا در کنار او بیاساید. سپس هنگامى که با او آمیزش کرد، حملى سبک برداشت، که با وجود آن، به کارهاى خود ادامه مى داد; و چون سنگین شد، هر دو از خدایى که پروردگارشان است خواستند: «اگر فرزند صالحى به ما دهى، به یقین از شاکران خواهیم بود.»«الأعراف:189»

اما هنگامی که فرزند سالم و تندرست متولد شد، زیر قولشان می زنند و عهد و پیمان خود را به کلی فراموش می کنند و می گویند:

اگر فرزند ما سالم است به پدر و مادرش رفته است.

اگر فرزند ما زیباست به برادرش رفته است.

اگر فرزند ما تندرست است به دلیل تغذیه خوب و مناسب مادر بوده است و انگار نه انگار که خداوند این فرزند سالم و تندرست را به آنان عنایت کرده است.

«فَلَمَّا آتاهُما صالِحاً جَعَلا لَهُ شُرَکاءَ فیما آتاهُما فَتَعالَى اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُون: امّا هنگامى که خداوند فرزند صالحى به آنها [= پدران و مادران از نسل آدم ] داد، (موجودات دیگر را در این موهبت م?ثر دانستند; و) براى خدا، در این نعمت که به آنها بخشیده بود، همتایانى قائل شدند; خداوند برتر است از آنچه همتاى او قرار مى دهند»«الأعراف: 190»

 

اگر پولدار شویم به فقیران کمک می کنیم

یکی دیگر از بدقولی های انسان که خداوند متعال آن را در آیات الهی بیان می کند، این است که آدمی در دوران فقر مدام از خداوند می خواهد که به او ثروتی عنایت کند به این شرط که اگر او ثروتمند شد به فقیران و مستمندان کمک خواهد کرد:

«وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحینَ: و از آنان کسانى‏اند که با خدا عهد کرده‏اند که اگر از کَرَم خویش به ما عطا کند، قطعاً صدقه خواهیم داد و از شایستگان خواهیم شد.»«توبه:75»

اما جالب این جاست که همین فرد، وقتی از فضل و رحمت خداوند بهره مند می شود و ثروتی در اختیار او گذاشته می شود، قول و قرار های خودش را با خداوند به کلی فراموش می کند:

فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ: پس چون از فضل خویش به آنان بخشید، بدان بُخل ورزیدند و به حال اعراض روى برتافتند.( التوبة :76)

 

اگر مشکلاتم حل شود آدم خوبی می شوم

قبل از کنکور: خداوندا اگر امسال در کنکور قبول شوم آدم خوبی می شوم.

بعد از کنکور: واقعا کلاس هایی که رفتم جواب داد.

قبل از تصادف: خدایا اگر از این تصادف جان سالم به در ببرم تا آخر عمر بندگیت را می کنم.

بعد از تصادف: اگر کسی دست فرمان من را نداشت حتما مرده بود.

و هزاران مثال مانند این دو مثال که افراد در مواقع سختی و گرفتاری و مشکلات به خدای خود صد ها قول می دهند و بعد از رفع مشکلات زیر قولشان می زنند:

همین فرد،وقتی از فضل و رحمت خداوند بهره مند می شود و ثروتی در اختیار او گذاشته می شود،قول و قرار های خودش را با خداوند به کلی فراموش می کند: فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ: پس چون از فضل خویش به آنان بخشید، بدان بُخل ورزیدند، و به حال اعراض روى برتافتند

«هُوَ الَّذی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ حَتَّى إِذا کُنْتُمْ فِی الْفُلْکِ وَ جَرَیْنَ بِهِمْ بِریحٍ طَیِّبَةٍ وَ فَرِحُوا بِها جاءَتْها ریحٌ عاصِفٌ وَ جاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحیطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنْجَیْتَنا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرین: او کسى است که شما را در خشکى و دریا مى‏گرداند، تا وقتى که در کشتیها باشید و آنها با بادى خوش، آنان را ببرند و ایشان بدان شاد شوند [بناگاه‏] بادى سخت بر آنها وَزَد و موج از هر طرف بر ایشان تازد و یقین کنند که در محاصره افتاده‏اند، در آن حال خدا را پاکدلانه مى‏خوانند که: «اگر ما را از این [ورطه‏] برهانى، قطعاً از سپاسگزاران خواهیم شد.» «یونس:22»

اما همین که نجات پیدا می کنند به گناه و فساد و تباهی خود در زمین ادامه می دهند:

«فَلَمَّا أَنْجاهُمْ إِذا هُمْ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّما بَغْیُکُمْ عَلى أَنْفُسِکُمْ مَتاعَ الْحَیاةِ الدُّنْیا ثُمَّ إِلَیْنا مَرْجِعُکُمْ فَنُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ : پس چون آنان را رهانید، ناگهان در زمین بناحقّ سرکشى مى‏کنند. اى مردم، سرکشى شما فقط به زیان خود شماست. [شما] بهره زندگى دنیا را [مى‏طلبید]. سپس بازگشت شما به سوى ما خواهد بود. پس شما را از آنچه انجام مى‏دادید باخبر خواهیم کرد.» «یونس:23»

آنچه ذکر شد تنها بخشی از مهمترین بدقولی های انسان به خداوند در آیات الهی است، اما سوال پایانی آن است که نتیجه بدقولی های انسان به مردم و به خداوند چیست؟

آیات و روایات اسلامی پیامدهای مختلفی را برای بدقولی بیان کرده اند که در این نوشتار تنها به یکی از آنها اشاره می کنیم، پیامدی با عنوان نفرت خداوند و مردم از شما، چنانچه امیر المومنین علی علیه السلام می فرمایند:

«وَإیّاکَ ... اَن تَعِدَهُم فَتُتبِعَ مَوعِدَکَ بِخُلفِکَ... فَاِنَّ الخُلفَ یوجبُ المَقتَ عِندَ اللّه  وَالنّاسِ؛ بپرهیز از خلف وعده که آن موجب نفرت خدا و مردم از تو مى شود.» « نهج البلاغه، نامه 53»



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 93/5/28 :: ساعت 12:32 عصر )
»» دنیاى دنیاپرستان‏

 

اسلام از بازشناساندن دشمنان بشر به بشر کوتاهى نکرده، و در این زمینه چه در قرآن چه در رایات از بیان هیچ برنامه مثبتى فروگذار ننموده است.

در آنجا که از دنیا بعنوان یک دشمن سرخست و خطرناک یاد میکند، منظورش اجزاء بهم پیوسته‏اى نیست که از مجموعش منظومه شمسى پدید آمده، مقصدش چنانچه دانشمندان اسلامى بخصوص علامه عالیقدر و روشن ضمیر پاک نهاد مرحوم مجلسى در ذیل آیات و روایات مربوط به دنیاى مذموم بیان کرده، نوع برداشت انسان از عوامل زندگیست برداشتى که منتهى به از دست‏ دادن شرف و فضیلت و دین و کیان انسانى میگردد، دنیائى است که روى آوردن بآن مساوى با ویران شدن اساس فطرت و وجدان و اخلاق و مبانى انسانیت است.

دنیائیکه همچون تیشه در برابر ریشه انسانیت قرار میگیرد، و آدمى را از حق و حقیقت دور میکند، نباید بآن چشم طمع دوخت، و حیف از اندیشه و فکر که در بدست آوردن این‏چنین دنیا خرج شود.

دنیا باید براى انسان خانه پرستش خدا و بنا بگفته على علیه السلام باید مسجد عبادت براى الله باشد.

بریدن از حق و گرایش بمادیت صرف از دنیا براى انسان بتخانه میسازد و آدمى را وادار بپرستش هزاران بت جاندار و بیجان میکند، و پس از تلف شدن عمر و در باختن تمام فضائل بابلیس، از انسان جز هیزمى براى جهنم چیزى نمیماند.

آنگونه باید زندگى کرد، که دنیا براى انسان شهوت‏سرا نشود، و آدمى در آن همچون درنده‏اى در جنگل جلوه نکند.

آنانکه دنیا را بعنوان هدف انتخاب میکنند، در تمام زوایاى حیات مطابق برداشتى که از عوامل مادى برمیدارند، بشکل‏گیرى مشغول شده، و در این راه تمام ارزش‏هاى واقعى را از دست داده، و بهر جنایتى براى رسیدن بوصال این عروس فریبنده که به ملیون‏ها داماد شوهر کرده و هنوز عروس است خود را آلوده میکنند!

آنان که دنیا را براى خود بتکده یا شهوت‏سرا انتخاب میکنند، از افتادن در منجلاب رذائل بى‏باک گشته، و تمام علف هرزه‏هاى سیئات اخلاقى در سرزمین وجودشان میروید.

هم اینانند که براى پیشگیرى از روشن شدن چراغ وجود موسى، هزاران طفل بیگناه را سر میبرند، و براى جلوگیرى از شکوفا شدن اندیشه و حسنات اخلاقى ملت‏ها، دست بانواع جنایات غیر قابل جبران میزنند، و عمال و نوکران بدبخت‏تر از آنان براى بدست آوردن چند لقمه چرب، به پیروى کورکورانه از آنان اقدام کرده و بصورت چاکران خانه‏زاد بر خاک کثیف بارگاه شیطانى آنان سر مى‏نهند.

در حقیقت باید گفت: پرستش فرعونها، یا بت‏هاى بیجان برگشت به پرستش درهم و دینار، و براى بیشتر بدست آوردن زرق و برق و عیش و نوش آزادتر میکند، که اسلام از مجموع این برنامه‏ها تعبیر بدنیاپرستى کرده و از پرستندگان بعنوان عبید دنیا یاد نموده است.

 

بندگان دنیا 

پرسندگان دنیا، اگر خواهان دین، اخلاق، فرهنگ، تمدن، علم، و هنر باشند تا جائى خواستار این برنامه‏هایند، که بدنیاى آنان زیان نرساند، و بمکتب فکرى غلط و سیستم بى‏پایه اندیشه آنان ضرر وارد نیاورد.

هم اینان بودند که بوسیله ابو طالب براى متوقف کردن برنامه‏هاى پیامبر آنحضرت پیام دادند: هدف از رسالت و نبوت شما اگر بدست آوردن قدرت و مقام است تا در سایه آن بتوانى بریاست قبائل نائل شوى، یا بکام زیباترین دختران عرب برسى، یا بمال فراوان دست‏یابى، هم اکنون ببرنامه‏ات پایان بده، تا ما هریک از این سه خواسته را که بخواهى برایت فراهم آریم.

آن مردم پست که همه‏چیز را از پشت عینک دنیاپرستى میدیدند، و از پیامبر چونان وضع خود تصور برداشته بودند، تاروپود اندیشه غلط و تصور باطلشان با جواب پیامبر بباد رفت، عموى عزیز باین مردم بگوى اگر توان و نیروى شما بانجا برسد که آفتاب را در دست راستم نهید و ماه را بدست چپم بسپارید، از نشر توحید و دعوت بفضیلت و آزاد کردن مردم از زیر بار ستم طاغوتها دست برنمیدارم، آنان پیشرفت فرهنگ اللّه را نمى‏پسندند زیرا فرهنگ الهى با تمام برنامه‏اى آنان مخالف بود و این مخالفت بخیر دنیا و آخرت ایشان تمام میشد، اینان میخواستند پیامبر با آنان همکارى کند، و برنامه‏هائى ارائه دهد که زیانى بدنیاپرستى آنان نداشته باشد.

پس از مدتى پیام دادند، براى خاتمه تمام آلام و رنجها و نگرانیهائیکه از طرف ما بشما میرسد، بیا هفته را دو تقسیم کن، قسمتى از هفته را ما بعبادت خداى تو میشتابیم، و قسمت دیگرش را تو بپرستش بت‏هاى ما روى‏آور، اهل مکه نمیخواستند تن بقبول فرهنگ و دانش و دینى بدهند، که با تجاوزات آنان سر آشتى ندارد، اینبار خداى بزرگ در جواب آنان فرمود:

قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ، وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ، وَ لا أَنا عابِدٌ ما عَبَدْتُّمْ، وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ لَکُمْ دِینُکُمْ وَ لِیَ دِینِ.

مبارزات یهود و مسیحیت در طول تاریخ و بخصوص در این زمان با اسلام دنباله همان برنامه‏هاى کثیف بت‏پرستان مکه است.

اسلام میخواهد به تجاوز متجاوزان در تمام جبهه‏هاى حیات خاتمه دهد ولى متجاوز متکبر آئینى را میطلبد که با اوه هم گام و همراه باشد.

صهیونیست و امپریالیسم و کمونیست ماده‏پرست و شهوت‏ران که دوست دارد تمام برنامه‏ها بنفع خواسته‏هایش باشد، و رسیدن باین خواسته‏ها گرچه به کشتن و زجر دادن ملتها و غارت اموالشان منتهى گردد برایش مهم نیست فرهنگ خدا را نمیخواهد.

اینان طالب قواعدى هستند که بآنان اباحه مطلق دهد، و اتفاقا تابع چنین راه و رسمى هم هستند.

دین میگوید مردم بنده حقند، آزاد آفریده شده و باید آزاد زیست کنند، و بخاطر عقل و روحى که دارند باید از تمام مواهب زندگى برخوردار باشند، و حقوق آنان در تمام زمینه‏ها رعایت گردد، ولى اینان چنین مسلکى را نخواسته و نمیخواهند، آرى بنده دنیا بودن و جز دنیا ندیدن و نخواستن و نگفتن گوئى ماهیت آدمى را تغییر داده و انسان را به پست‏ترین مرحله سقوط و بدبختى میکشاند.

راستى عجیب است، تا روزیکه پیامبر مبعوث برسالت نبود، در میان عرب معروف بمحمد امین بود، او را راستگو و درستکار میشناختند، اما از وقتى بر علیه آن متجاوزان مأمور بقیام و مبارزه شد، او را مجنون، کاذب، بدقول، ساحر، و ... خواندند، اینست نتیجه گرفتار آمدن بدام دنیا، یا محصول برداشت غلط از میدان زندگى، که آدمى را تا مرز مبارزه با انبیاء و مکتب حق میکشاند!!

 

مسجد و بتخانه‏

دنیا براى پیامبران راستین، و ائمه هدایت و عاشقان الهى مرکز عبادت و کلاس رشد و تکامل بود.

انبیاء وقتى قدم بدنیا میگذاشتند، میدیدند ناسپاسان این مرکز پاک را تبدیل به بتخانه کرده، و در آن بتهایجاندار و بیجان فراوانى گذاشته، و از طریق این بت‏ها خود را باسارت هواى نفس و ابلیس درافکنده و سایر مردم را نیز باسارت گرفته و از تمام برنامه‏هاى آنان میدوشند.

پیامبران عزیز خدا تمام بت‏هاى جاندار و بیجان را بى‏عنوان و پست و بى‏اثر و بى‏اراده معرفى کرده، و بباز گرداندن انسان بمدار پرستش الله اقدام میکردند.

انبیاء دماغ سرکشان را بخاک مذلت مالیده، و گردن گردن‏فرازان را با پتک توحید کوبیده، و زنجیرهاى اسارت را از دست و پاى ملت‏هاى زیر یوغ استعمار پاره میکردند.

آنان بدرهم ریخنن خرافات و اوهام برخاسته، و از انسان گنهکار و متجاوز و گرفتار ذلت ماده‏پرستى انسانى عادل و کامل بوجود آورده، انسانیکه تمام عوامل مادى را وسیله رشد گرفتن، و هدفى جز الله نداشته باشد، اما ناسپاسان وقتى قدم بدنیا میگذارند آنجا را تبدیل به بتخانه و مرکز فحشاء و منکرات کرده، حتى پاکترین محل یعنى خانه کعبه هم از دستبرد خائنانه آنان سالم نمیماند، جائیکه صورت پاک پیامبران بعنوان تواضع و فروتنى در پیشگاه الهى بخاک بندگى نهاده شه مرکز سیصد و شصت بت شده، و از طریق این بت‏ها اقوام و قبائل باسارت انسانهاى کافر و ناسپاس کشیده میشوند.

انبیاء هم‏چون باغبانان بشکوفا کردن نیروى فطرت، وجدان و سایر استعدادهاى بشرى همت میگماشتند، تا بت‏سازان بدست خویش بدرهم کوبیدن بت‏ها برخیزند، و خود را از قفس زبونى و ذلت برهانند.

انسانها هم‏چون طلا باید در کوره امتحان و تمرین نیکیها و دورى از زشتى‏ها قرار بگیرند، تا شهوات و غرائز آنان تعدیل شده و بر پلیدیها پیروز شوند، و اساس سلامت دنیا و آخرت خود را تأمین کنند.

آنان که از حق روى‏گردانند، چاره‏اى جز تبدیل محیط زندگى به بتخانه و سجده آوردن در برابر بتان، براى گذراندن این چند روزه زندگى ندارند، اینان همان مردمى هستند که بدست خود فرعون و نمرود و معاویه و یزید را پرورش داده و بساختن لات و عزّى و هبل برخاسته، تا از جنب آنان بارضاء شکم و شهوت خویش آنطور که دلخواه آنان است برخیزند. چه نیکوست هک از دنیا همانند پیامبران و ائمه استفاده کنیم، آنان که کلامشان نور، فرمانشان رشد، سفارششان تقوا، کارشان نیکى، و عادتشان احسان بود.

آرى اگر احمدوار قدم بدنیاگذارى بت‏ها را شکسته، و بتخانه‏ها را ویران کرده و جایگاه زندگى را تبدیل بخانه توحید خواهى کرد، و در مسیر رشد و تکامل قرار خواهى گرفت، اما اگر چ ون بو جهل قدم بدنیا بگذارى مسجد را تبدیل به بتخانه کرده، و بند ذلت طاغوت و بت را بگردن خواهى نهاد.

 

ارزیابى مسئله سیاست در زندگى على (ع)

در بخش امامت و رهبرى از مسئله سیاست در اسلام بطور مشروح سخن رانده شده در آنجا دانستید که منظور از سیاست در اسلام حکومتى است که نسبت بتمام شئون زندگى فراگیر است، و حاکم در حکومت اسلامى با منتخب خداست، یا کسى که اوصاف و شرایط خدا خواسته درا و جمع باشد، و حاکم مسئولیت دارد مردم را در جهت آباد کردن دنیا و آخرت هدایت کند، و با موانع راه خدا بسختى مبارزه نماید، در سیاست اسلامى از دنیا بعنوان وسیله براى رسیدن‏ بعالیترین هدف که الله است استفاده میگردد، و بدون تردید در رأس تمام سیاستمداران حوزه حق انبیاء و ائمه هستند، نظرى بحکومت على علیه السلام این معنا را روشن میکند که سیاست در اسلام بر اساس رعایت حقوق مادى و معنوى جامعه قرار دارد، و حاکم اسلامى در مسلک سیاسى خود تابع فرامین الله و سنت پیامبر است.

با توجه باین واقعیت در مقدمه نهج البلاغه عبده بمسأله‏اى برمیخوریم که محى الدین خیاط عنوان کرده، و راستى اینگونه قضاوت ناحق از کسى که ادعاى دانش دارد اعجاب‏انگیز است، محى الدین خیاط پس از بیان قسمتى از ویژه‏گیهاى فکرى و روحى على علیه السلام میگوید اگر سیاست على همانند کیاستش بود، و آراءش همانند پیشروى و جلوداریش، و تدبیرش مانند بلاغتش و تیزهوشیش مانند قاضوتش هر آینه در رأس سیاستمداران بود و از بهترین افرادى که این لباس را پوشید!! «1»

راستى وقتى یک انسان از هدایت الهى دور میماند، دچار چه بدبختى‏هائى میشود، محى الدین خیاط آرزو دارد، على هم در سیاست همانند اربابان اموى و عباسى جناب محى الدین باشد، توجه ندارد که على در سیاست تابع فرمان قاطع الهى بوه و سیاست با دنیادارى و سلطنت نزد على فرق داشت على از برنامه‏هاى غلط بیزار بود، و نمیخواست براى بقاى حکومت و امارتش بمردم از غیر قانون الهى استفاده کند، و باید گفت: على دنیاخواه و دنیادار بنود، مشى سیاسى او قرآن بود و بس، او نمیخواست خود را به امارت و حکومت ارضاء کند، او خود را در زمینه خلافت امین خدا در مردم میدانست و بهتر اینکه از قول مولاى متقیان جواب جناب محى الدین خیاط را بدهیم.

و اللّه ما معاویة بادهى منّى و لکنّه یغدر و یفجر و لولا کراهیّة الغدر لکنت من ادهى النّاس و لکن کلّ غدرة فجرة و کلّ فجرة کفرة و لکلّ غاغدر لواء یعرف به یوم القیامة و اللّه ما استغفل بالمکیدة و لا استغمز بالشدّیدة: «2»

بخدا قسم معاویه زیرک‏تر از من نیست، او حیله‏گر است و خائن، اگر خیانت و نارو زدن نکوهیده نبود من زرنگترین مردم بودم، هر مکرى گناه است و هر گناهى نافرمانى از خدا، قیامت حیله‏گران بوسیله علامتى که با آنهاست شناخته میشوند، بخدا قسم من اهل غافلگیر کردن نبودم تا درباره‏ام فکر کنند و از سختى و گرفتارى گریزى ندارم، زیرا مردى ثابت و پابرجایم.

آرى على سیاست دنیاپرستى و مقام‏خواهى نداشت، بیخبران از حقایق او را متهم به نقص‏ در سیاست میکنند، نمیدانم بنظر آنان اصول سیاست چیست.

على علیه السلام در فراز دیگر میفرماید:

اما و الّذى فلقا لحبّة وبرء النسمة لولا حضور الحاضر و قیام الحجّة بوجود النّاصر و ما اخذ اللّه على العلماءا ن لا یقارّوا على کظّة الظّالم و لا سغب مظلوم لالقیت حبلها على غاربها و لسقّیت آخرها بکأس اولّها و لالفیتم دنیاکم هذه ازهد عندى من عفطة عنّز: «3»

بخدائى که دانه گیاه را شکافت، و بآفرینش انسان دست زد، اگر حضور ملت و جمعیت فعلى امت و یارى یارى‏دهندگان نبود، و اگر پیمان الهى باندیشمندان قرار نداشت که بر ستم ستمکار و از دست رفتن حق مظلوم نباید صبر کرد، مهار شتر حکومت را بر کوهانش میانداختم و پایان خلافت را بهمان اولش رها میکردم، شما میدانید که دنیاتان پیش من از عطسه بز ماده بى‏ارزش‏تر است.

اینست سیاست على، سیاست کناره‏گیرى از دنیاى غلط، سیاست، دورى از مکر و حیله و خیانت، سیاست، دورى از شهوت و غرائز ضد حق و سیاست دورى از ظلم و تجاوز، این نقص در سیاست است؟!

آرى دنیا مسجد پاکان و بتخانه ناپاکان است، و این است دو چهره از دنیا که در قرآن و روایت ترسیم شده.

میگویند هشت نفر اهل حال و بیدار نیمه شبى بر پشت‏بام خانه امیر بلخ که غرق در لذت سلطنت بود، و غافل از اوضاع مردم بگونه‏اى حرکت میکردند که صداى پایشان امیر را از خواب ناز بیدار کرد، سر از پنجره درآورد و گفت با توجه بقدرت و حکومت من، کسى جرأت حرکت بر بام کاخ من را ندارد، من فکر میکنم شما از جنس آدمیان نباشید ورنه جرأت این جسارت در شما نبود، همه سر جلو آورده و گفتند ما نه از گروه جنیم و نه از طایفه ملک بلکه آدم هستیم قطار شترى از ما گم شده و ما در بام کاخ تو بجستجوى گم شده خویشیم.

امیر بلخ با یک دنیا تعجب گفت، چگونه قطار شترى که طبیعتا باید در سطح حرکت کند ببامى اینچنین بلند آنهم بام کاخ من برآمده؟! گفتند جناب کار ما هم همانند کار تست، سرکار روى تخت حکومت درحالیکه غرق در هر نوع شهوت و گناهى، و حقوق ضعیفان با تکیه بر قدرت تو بدست کارمندانت پایمال است دنبال سعادت و سلامتى و در طلب امنیت و عافیت، تو به بام دنیاپرستى دنبال مقصودى و ما بر بام تو در جستجوى قطار شتر! نوشته‏اند امیر بلخ تغییر حال داد و از افراد نیکوکار و شایسته گردید، در اینجا بى‏تناسب نیست که بیک روایت قدسى که نمایشگر اوصاف اهل دنیاست اشاره شود.

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

 

(1)- نهج البلاغه عبده ص 3

(2)- نهج البلاغه خطبه 200

(3)- نهج البلاغه قسمت آخر خطبه شقشقیه‏

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 93/5/28 :: ساعت 12:32 عصر )
»» زهد در آیینه روایات‏

 

اگر به دقت روایات عالى باب زهد را مطالعه کنیم و به جاى توجه به الفاظ آن، به مفاهیم بلند آسمانى آن بنگریم، پس از وقوف به معناى زهد، عملًا زاهد خواهیم شد.

روایات باب زهد، جوى براى خواننده ایجاد مى‏کنند که خواننده با توفیق حضرت حق، از آن جو آثار معنوى عظیمى برخواهد گرفت.

روایات این باب به مسئله سرعت عمر، زودگذرى وقت و این که دنیا تا کنون بهر صورتى که نصیب انسان شده براى انسان باقى نمانده، اشاره دارند و از این جهت دل آدمى را از رذایل پیراسته و به حسنات آراسته مى‏نمایند، به قسمتى از روایات این باب توجه کنید.

در مقدمه این روایت آمده:

خداوند هر شب ملکى را به سوى مردم دنیا مى‏فرستد تا فریاد بزند:

یا أبْناءَ الْعِشْرینَ جِدُّوا وَاجْتَهِدوا وَیا أبْناءَ الثَّلاثینَ لا تَغُرَّنَّکُمْ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَیا أبْناءَ الْأرْبَعینَ ما أعْدَدْتُمْ لِلِقاءِ رَبِّکُمْ وَیا أبْناءَ الْخَمْسینَ أتاکُمْ النَّذیرُ وَیا أبْناءَ السِّتّینَ زَرْعٌ آنَ حَصادُهُ وَیا أبْناءَ السَّبْعینَ نُودِىَ لَکُمْ فَأجیبُوا وَیا أبْناءَ الثَّمانینَ أتَتْکُمْ السّاعَةُ وَأَنْتُمْ غافِلُونَ‏ «1».

اى بیست ساله‏ها! بشتابید و سعى و کوشش و فعالیّت نمایید، اى سى ساله‏ها! زندگى ظاهر چند روزه دنیا شما را مغرور نکند، اى چهل ساله‏ها! براى لقاى حضرت رب چه کرده‏اید؟ اى پنجاه ساله‏ها! ترساننده آمد، اى شصت ساله‏ها! این است کشت شما که وقت درو و برداشت آن رسیده، اى هفتاد ساله‏ها! شما را براى رفتن ندا مى‏کنند، پاسخ دهید و اى هشتاد ساله‏ها! قیامت آمد و شما غافل هستید.

جاءَ جَبْرَئیلُ النَّبىَّ صلى الله علیه و آله فَقالَ: یا مُحَمَّدُ عِشْ ما شِئْتَ فَإنَّکَ مَیِّتٌ، وَأحْبِبْ مَنْ شِئْتَ فَإنَّکَ مُفارِقُهُ وَاعْمَلْ ما شِئْتَ فَإنَّکَ مَجْزِىٌّ بِهِ وَاعْلَمْ أنَّ شَرَفَ الْمُؤْمِن قِیامُهُ بِالَّیْلِ وَعِزُّهُ اسْتِغْناؤُهُ عَنِ النّاسِ‏ «2».

جبرئیل به محضر رسول صلى الله علیه و آله آمد عرضه داشت: اى محمد! هرگونه مى‏خواهى زندگى کن بدون شک مى‏میرى و هر که را مى‏خواهى دوست داشته باش که از او جدا خواهى شد و هر کار مى‏دانى انجام بده که به آن جزا داده مى‏شوى، بدان که شرف مؤمن به قیام شب اوست و عزّتش در بى‏نیازى از مردم است.

فى خَبَرِ الشَّیْخِ الشّامىِّ: سَأَلَ أمیرَالْمُؤمِنینَ علیه السلام: أىُّ النّاسِ خَیْرٌ عِنْدَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ؟ قالَ: أخْوَفُهُمْ لِلّهِ وَأعْمَلُهُمْ بِالتَّقْوى‏ وَأزْهَدُهُمْ فِى الدُّنیا «3».

یکى از بزرگان شام از امیرالمؤمنین علیه السلام پرسید: بهترین مردم نزد خدا کیست؟

فرمود: آن که براى اخذ از همه ترس بیشتر دارد. ترس از مقام حق و عملًا به پرهیزکارى پاى بندتر است و نسبت به دنیا بى‏رغبت‏تر.

قیلَ لِأمیرِالمُؤْمِنینَ علیه السلام: مَا الزُّهْدُ فِى الدُّنْیا؟ قالَ تَنَکُّبُ حَرامِها «4».

به امیرالمؤمنین علیه السلام گفته شد: زهد در دنیا چیست؟ فرمود: از حرام آن دورى کردن.

قالَ سَمِعْتُ أمیرَالمُؤْمِنینَ علیه السلام یَقُولُ: الزُّهْدُ فِى الدُّنیا قَصْرُ الْامَلِ وَشُکْرُ کُلِّ نِعْمَةٍ وَالْوَرَعُ عَمّا حَرَّمَ اللّهُ عَلَیْکَ‏ «5».

راوى مى‏گوید: از امیرالمؤمنین علیه السلام شنیدم مى‏فرمود: زهد در دنیا کوتاهى آرزو، شکر هر نعمت و چشم‏پوشى از هر چه که خداوند بر تو حرام کرده است.

قالَ أبُو عَبْدِاللّهِ علیه السلام: لَیْسَ الزُّهْدُ فِى الدُّنْیا بِإضاعَةِ الْمالِ وَلا بِتَحْریمِ الْحَلالِ بَلِ الزُّهْدُ فِى الدُّنْیا أنْ لا تَکُونَ بِما فى یَدِکَ أوْثَقَ مِنْکَ بِما فى یَدِ اللّهِ عَزَّوَجَلَ‏ «6».

امام صادق علیه السلام فرمود: زهد در دنیا به ضایع کردن مال و حرام کردن حلال خدا بر خود نیست، بلکه زهد در دنیا به این است که آنچه در دست توست اندر دلت مطمئن‏تر از آنچه نزد خداست نباشد.

کنایه از این که اگر فضل و رحمت و رضایت و عنایت او را با دنیاى ظاهر و زر و زیورش معامله نکردى زاهدى.

قالَ النَّبىُّ صلى الله علیه و آله: یا ابا ذَرِّ، إذا رأیت أخاک قَدْ زَهِدَ فى الدنیا فَاسْتمتِعْ مِنْهُ فإنَّهُ یُلَقَّى‏ الحِکْمَةَ «7».

اى اباذر! هرگاه برادر مؤمنت را دیدى که حالت زهد به او عنایت شده کلام او را گوش کن که او القاى حکمت مى‏کند.

روایت بسیار جالبى در باب زهد از حضرت على بن الحسین علیهما السلام بدین مضمون رسیده:

به راستى دنیا پشت کرده و مى‏رود و آخرت روى کرده و مى‏آید و براى هر کدام فرزندانى است، شما از فرزندان آخرت باشید و از فرزندان دنیا نباشید، هلا که از زاهدان در دنیا باشید و از راغبان در آخرت، هلا زاهدان در دنیا زمین را بستر کنند و خاک را زیر سر نهند و آب بوى خوش و عطر آن‏هاست و به خوبى دل از دنیا کنده‏اند!

خدا را بندگانى است که چونان کسى‏که اهل بهشت را دیده در بهشت جاویدانند و چونان کسى‏که اهل دوزخ را در دوزخ دیده در عذابند، مردم از شر آنان آسوده‏اند، دلشاد غمنده است، روحى پارسا دارند و نیازى سبک و رسا، روزى اندک، بر بلاها و مصائب و عبادات شکیبایى کردند و به سرانجامى که آسایش طولانى دارد گراییدند، به وقت شب گام در عبادت گذارند و اشک بر گونه ریزند و به پروردگار پناه برند و در آزاد شدن خود بکوشند و اما در روز، برد باران، دانشمندان، نیکان و پرهیزکاران باشند، گویا چوبه تیرى هستند که ترس از خدا آنان را سراپا تراشیده و لاغر و نزار کرده و این لاغرى و نزارى محصول عبادت آن‏هاست.

بیننده آنان را ببیند و بگوید بیمارانند، ولى در آنان بیمارى نیست، یا گویند دیوانه‏اند!!

به تحقیق هراس بزرگى از یاد دوزخ و آنچه در آن است، در نهاد آن‏ها آمیخته شده‏ «8».

عَنْ أبى عَبْدِاللّهِ علیه السلام قالَ: قالَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: مالى وَلِلدُّنیا إنَّما مَثَلى وَمَثَلُها کَمَثَلِ الرّاکِبِ رُفِعَتْ لَهُ شَجَرَةٌ فى یَوْمٍ صائِفٍ فَقالَ تَحْتَها ثُمَّ راحَ وَتَرَکَها «9».

امام صادق علیه السلام از پیامبر صلى الله علیه و آله نقل مى‏کند: مرا با دنیا چه کار، همانا مثل من، با او همانند شتر سوارى است که درختى برفراز او باشد در روز گرمى، و زیر آن استراحت نیم روز را بگذراند و سپس آنجا را ترک کند!

عَنْ أبى جَعْفَرٍ علیه السلام قالَ: کانَ فیما ناجَى اللّهُ بِهِ مُوسى‏ علیه السلام عَلَى الطّورِ أنْ یا مُوسى‏ أبْلِغْ قَوْمَکَ أنَّهُ ما یَتَقَرَّبُ إلَىَّ الْمُتَقَرِّبُونَ بِمِثْلِ الْبُکاءِ مِنْ خَشْیَتى وَما تَعَبَّدَ لى المُتَعَبِّدُون بِمِثلِ الوَرَعِ عَن مَحارِمِى ولا تَزَیَّنَ لِىَ المُتزَیِّنُونَ بِمِثْلِ الزُّهْدِ فِى الدُّنْیا عَمّا بِهِمُ الْغِنا عَنْهُ. قالَ: فَقالَ مُوسى‏ یا أکْرَمَ الْأکْرَمینَ فَماذا أثَبْتَهُمْ عَلى‏ ذلِکَ؟ فَقالَ: یا مُوسى‏ أمَّا الْمُتَقَرِّبُونَ إلَىَّ بِالْبُکاءِ مِنْ خَشْیَتى فَهُمْ فِى الرَّفیقِ الْاعْلى‏ لا یَشْرَکُهُمْ فیهِ أحَدٌ وَأمَّا الْمُتَعَبِّدُونَ لى بِالْوَرَعِ عَنْ مَحارِمى فَإنّى افَتِّشُ النّاسَ عَنْ أعْمالِهِمْ وَلا افَتِّشُهُمْ حَیاءً مِنْهُمْ وَأمَّا الْمُتَقَرِّبُونَ إلَىَّ بِالزُّهْدِ فِى الدُّنْیا فَإنّى أمْنَحُهُمْ الْجَنَّةَ بِحَذافِیرِها یَتَبَوَّؤُونَ مِنْها حَیْثُ یَشاؤُونَ‏ «10».

امام باقر علیه السلام فرمود: در ضمن آنچه خداوند با موسى مناجات فرمود این بود:

اى موسى! به قوم خود بگو: تقرّب جویندگان به من به چیزى مانند گریستن از خوف من به من تقرب نخواهند جست و بندگان فرمانبردارم به چیزى چون پرهیز از محرّمات مرا بندگى نخواهند کرد و خود ساختگان و آراستگان براى دیدار من به چیزى چون زهد و بى‏رغبتى به دنیا، خویشتن را نخواهند آراست.

موسى عرض کرد: اى بهترین بخشندگان! جزاى ایشان را چه خواهى داد؟

فرمود: اما آنان که به ریختن سرشک از ترس هیبت من به من تقرب جویند مقامشان در رفیق اعلى که محل انبیاست باشد و کسى را در این مقام با آن‏ها شرکت نیست!!

واما پارسایانى که با دورى از گناه مرا پرستیدند و به من تقرب جستند، پس من همه مردم را بازجویى کنم و اعمال همه را باز رسم، جز آنان که نسبت به بازرسیشان شرم دارم و اما کسانى که به زهد در دنیا و بى‏رغبتى به زاید بر هزینه زندگى به من تقرّب جستند، پس بهشت را به جملگى بر ایشان ارزانى دارم تا هر کجا که خواهند منزل گزینند!

قالَ أمیرُالْمُؤمِنینَ علیه السلام: الزُّهْدُ ثَرْوَةٌ، وَالْوَرَعُ جُنَّةٌ وَأفْضَلُ الزُّهْدِ إخْفاءُ الزُّهْدِ، الزُّهْدُ یُخْلِقُ الْابْدانِ وَیُحَدِّدُ الآمالَ، وَیُقَرِّبُ الْمَنِیَّةَ، وَیُباعِدُ الْأمْنِیَّةَ، مَنْ ظَفَرَ بِهِ نُصِبَ، وَمَنْ فاتَهُ تَعِبَ وَلا کَرَمَ کَالتَّقْوى‏ وَلا تِجارَةَ کَالْعَمَلِ الصّالِحِ، وَلا وَرَعَ کَالْوُقُوفِ عِنْدَ الشُّبْهَةِ وَلا زُهْدَ کَالزُّهْدِ فِى الْحَرامِ... «11» امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: زهد و بى‏رغیتى به مازاد از زندگى ثروت است و پارسایى سپر از بلاى دنیا و عذاب آخرت است، بهترین زهد پنهان داشتن‏ زهد است، زهد بدن‏ها را فرسوده مى‏کند و آرزوها را محدود به حدود شرع مى‏نماید، مرگ را نزدیک و آرزو را دور مى‏نماید، کسى‏که به زهد دست یافت به ایستادگى رسیده و هر کس آن را از دست داد به بدبختى و رنج دچار شده، بزرگوارى همانند تقوا نیست، تجارتى چون عمل صالح نداریم، ورعى به مانند خوددارى در برابر شبهه نیست و زهدى همانند بى‏رغبتى در حرام خدا نیست.

عَنْ أبى عَبْدِاللّهِ علیه السلام قالَ: مَنْ زَهَدَ فِى الدُّنْیا أثْبَتَ اللّهُ الْحِکْمَةَ فى قَلْبِهِ وَأنْطَقَ بِها لِسانَهُ وَبَصَّرَهُ عُیُوبَ الدُّنْیا دائَها وَدَوائَها وَأخْرَجَهُ مِنْها سالِماً إلى‏ دارِ السَّلامِ‏ «12».

امام صادق علیه السلام فرمود: کسى‏که به دنیا زهد بورزد، خداوند حکمت را در دلش ثابت و بر زبانش جارى کند و عیوب دنیا و مرض و دوایش را به او بنمایاند و وى را از دنیا به سلامت به سوى دار السلام برد.

عَنْ أبى عَبْدِاللّهِ علیه السلام قالَ: قالَ أمیرُالمُؤْمِنینَ علیه السلام: إنَّ عَلامَةَ الرّاغِبِ فى ثَوابِ الْآخِرَةِ زُهْدٌ فى عاجِلِ زَهْرَةِ الدُّنْیا أما إنَّ زُهْدَ الزّاهِدِ فِى هذِهِ الدُّنْیا لا یَنْقُصُهُ مِمّا قَسَمَ اللّهُ لَهُ فیها وَإنْ زَهَدَ، وَإنَّ حِرْصَ الْحَریصِ عَلى‏ عاجِلِ زَهْرَةِ الْحَیاةِ الدُّنْیا لا یَزیدُهُ فیها وَإنْ حَرَصَ، فَالْمَغْبُونُ مَنْ غُبِنَ حَظَّهُ مِنَ الْآخِرَةِ «13».

امام صادق علیه السلام از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل مى‏کند: نشانه مایل به بهره آخرت، زهد در زینت و زیبایى دنیاست، بدانید که زهد زاهد قسمت خداییش را از دنیا کم نمى‏کند، مغبون بر زر و زیور دنیا چیزى به او به خاطر حرصش اضافه‏ نمى‏کند، مغبون کسى است که نصیب آخرت از دستش رفته باشد!

عَنْ أبى جَعْفَرٍ قالَ: قالَ أمیرُالمُؤْمِنینَ علیهما السلام: إنَّ مِنْ أعْوَنِ الْأخْلاقِ عَلَى الدّینِ الزُّهْدَ فِى الدُّنْیا «14».

امام باقر علیه السلام از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت مى‏کند: از بهترین کمک‏هاى اخلاقى نسبت به دین، زهد در دنیا است.

عَنْ أبى عَبْدِاللّهِ علیه السلام: جُعِلَ الْخَیْرُ کُلُّهُ فى بَیْتٍ وَجُعِلَ مِفْتاحُهُ الزُّهْدَ فِى الدُّنْیا، ثُمَّ قالَ: قالَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: لا یَجِدُ الرَّجُلُ حَلاوَةَ الْایْمانِ حَتّى لا یُبالِىَ مَنْ أکَلَ الدُّنْیا، ثُمَّ قالَ أبُو عَبْدِاللّهِ علیه السلام: حَرامٌ عَلى‏ قُلُوبِکُمْ أنْ تَعْرِفَ حَلاوَةَ الْایْمانِ حَتّى‏ تَزْهَدَ فِى الدُّنْیا «15».

امام صادق علیه السلام فرمود: تمام خیر را در خانه‏اى قرار داده‏اند و کلید آن زهد در دنیاست، سپس فرمود: پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند: مرد شیرینى ایمان را نمى‏چشد، مگر این که بى‏توجه باشد دنیا را چه کسى مى‏خورد، سپس امام صادق علیه السلام فرمود: شیرینى ایمان بر دل‏ها حرام است، مگر به زهد در دنیا روى آورند.

 

زهد در کلام امام صادق علیه السلام‏ 

از حضرت صادق علیه السلام در باب زهد نقل شده:

هرگاه خداوند براى بنده، خوبى بخواهد، او را به دنیا بى‏رغبت کند و در امر دین فهمیده سازد و به عیوب دنیا، بینا نماید و به هر که این اوصاف داده شود، داراى خیر دنیا و آخرت شده و فرمود: هیچ کس حق را از درى نجسته که از درِ زهد در دنیا بهتر باشد و زهد، ضد آن چیزى است که دشمنان خدا آن را مى‏طلبند.

گفتیم: قربانت گردم آنان چه راهى مى‏جویند؟ فرمود: از رغبت به دنیا و فرمود:

آیا شخص پر صبر ارجمندى وجود ندارد، به راستى این دنیا چند روز اندک بیش نیست، هلّا بر شما! حرام است بر شما مزه ایمان را بچشید تا نسبت به دنیا بى‏رغبت و زاهد نگردید.

راوى مى‏گوید: از حضرت شنیدم: هرگاه مؤمن خود را از دنیا کنار کشد، مقامش بالا رود و شیرینى دوستى خدا را دریابد و نزد دنیاداران به دیوانه ماند و همانا حب خدا به دین مردم آمیخته و به کارى، جز آن دست نیندازند، راوى گوید: شنیدم مى‏فرمود: به راستى چون قلب پاک و مصفا شد، زمین بر او تنگ گردد تا بر فراز رود «16».

 

زهد در کلام مجلسى رحمه الله‏

مجلسى بزرگ رحمه الله در شرح صفاى قلب مى‏گوید:

دل و روح انسانى چون از عالم ملکوت است و به این جهان پست فرود آورده شده و به تعلقات بدن گرفتار گردیده، براى تحصیل کمالات و به دست آوردن سعادات چون جامه چرکى که براى سپید شدن مى‏شویند، باید با زهد و سایر صفات حسنه شستشو داده شود.

روح با گرویدن به شقاوت بر اثر علایق جسمانیه و شهوات دنیویه ظلمانیه به‏ جمع حیوانات بپیوندد، بلکه از آنان پست‏تر و بدبخت‏تر گردد، این روح به شریعت حقه متصل گردد و عمل به نوامیس الهیه کند و ریاضات بدنیه کشد تا چشم عین الیقین او بازگردد و با آن چشم به نحو حقیقت به این دنیا و مظاهر ظاهرش بنگرد، ببیند که تنگ و تاریک و فانى و هراس‏آور و نیرنگ‏باز و فریبنده است و به انواع آلودگى‏ها، ملوّث و اوصاف پر نکوهشى دارد، از این جهت از آن وحشت گرفته و به یاد وطن اصلى افتد و به آن مشتاق شود، به آن عالم در آویزد و از اهل این عالم بگریزد و با اهل ملأ أعلى مأنوس شده به آن‏ها بپیوندد و زمین بر او تنگ شود «17».

در هر صورت، حقیقت زهد در آیات و روایات باب زهد و عمل زاهدان واقعى متحلّى در انجام فرایض و اجتناب از محرمات و عشق پر شور به حق و قناعت به حلال دنیا و بى‏رغبتى و عدم دلبستگى به امور زائد و غصه نخوردن بر از دست دادن مواد فانى و خوشحال نشدن بر به دست آوردن امور لازم زندگى مادى است.

زاهد، به خاطر زهدش از علائق غلط، آزاد و از گناه و معصیت در امان و حالش از روى آوردن دنیا یا پشت کردن آن مساوى و آنچه که وجه همت اوست خدا و اوامر و نواهى جناب اوست.

کسى را که سر حقیقت عیان شد

 

مجاز صفات وى از وى نهان شد

نشان آن بود بر وجود حقیقت‏

 

که نام وى از نیستى بى‏نشان شد

کسى کاو چنین شد که من وصف کردم‏

 

یقین دان که او پادشاه جهان شد

ملک شد زمین و زمان را پس آنگه‏

 

چو عیسى که او ساکن آسمان شد

خلیل از سر نیستى کرد دعوى‏

 

که سوزنده آتش برو بوستان شد

     

هم از نیستى بُد که با خاک مشتى‏

 

محمد به جنگ سپاه گران شد

چو در نیستى زد دم چند عیسى‏

 

تن بى‏روان از دمش با روان شد

بسا کس که در نیستى کسب کردند

 

گمان‏ها یقین شد یقین‏ها گمان شد

کسى کاو ز حلّ رموز است عاجز

 

بیان سنایى ورا ترجمان شد

     

 

پس از این مقدمه لازم است به ترجمه جمله اول روایت، نظر دیگرى انداخت آنجا که حضرت صادق علیه السلام فرمود:

زهد، کلید درِ آخرت است.

 [وَهُوَ تَرْکُ کُلِّ شَىْ‏ءٍ یَشْغَلُکَ عَنِ اللّهِ مِنْ غَیْرِ تَأَسُّفٍ عَلى‏ فَوْتِها، وَلا اعْجابٍ فى تَرْکِها، وَلا انْتِظارِ فَرَجٍ مِنْها، وَلا طَلَبِ مَحْمَدَةٍ عَلَیْها وَلا عِوَضٍ بِها بَلْ تَرى‏ فَوْتَها راحَةً وَکَوْنَها آفَةً وَتَکُونُ أبَداً هَارِباً مِنَ الْآفَةِ مُعْتَصِماً بِالرّاحَةِ]

 

ویژگیهاى زهد

حقیقت زهد، ترک هر چیزى است که تو را از حضرت محبوب یعنى حضرت ربّ العّزه باز مى‏دارد، از دنیا و غیر دنیا.

در حدیث آمده:

الدُّنْیا حَرامٌ عَلى‏ أهْلِ الْآخِرَةِ وَالْآخِرَةُ حَرامٌ عَلى‏ أهْلِ الدُّنْیا وَهُما معاً حَرامانِ عَلى‏ أهْلِ اللّهِ‏ «18».

دنیا بر آخرتیان حرام و آخرت بر دنیا خواهان حرام و دنیا و آخرت با هم بر اهل اللّه حرام است.

این زهد، باید در تو حالتى ایجاد کند که بر از دست شدن چیزى از دنیا متأسف نشوى و این حالت عالى ملکوتى براى تو عُجب و خودبینى ایجاب نکند، چنانچه عبادات چند هزار ساله شیطان را این عجب و بزرگ‏بینى بر باد داد.

و در زهد، نباید هیچ گونه انتظار روى آوردن دنیا را به خویش داشته باشى و بگویى اکنون که زاهد شده‏ام باید همه چیز در دست من قرار بگیرد. زهد براى سبکبالى است نه این که علت سنگین شدن بار پرونده شود.

زاهد، به هیچ عنوان نباید غرضش از زهد، نیکو جلوه کردن در بین مردم باشد، تا مردم از او تعریف کنند و بر زهدش او را بستایند و نباید براى زهدش دنبال عوض باشد، بلکه از دست رفتن ظواهر دنیا و زر و زیورش باید راحت زاهد باشد و بودن دنیا براى او چون آفت نماید، زهد، علت فرار از آفت و پناه بردن به راحت و امنیت است.

آرى، زاهد از ضربه خوردن از آفت دنیا، راحت و در پناه عشق محبوب و اداى وظیفه در اعتصام و امنیت است، زاهد بجز در امور ضرورى به دنیا پشت کرده و با تمام وجود به حضرت معشوق رو کرده است با زبان حال مى‏گوید:

اى به مغز خرد زده او رنگ‏

 

خویش را گنج داده در دل تنگ‏

در دو عالمت نیست گنجایى‏

 

جز دل عاشقان شیدایى‏

مغز را عقل و دیده و نورى‏

 

در نقاب ظهور مستورى‏

حضرت عشق آفریدستى‏

 

وز دو عالمش برگزیدستى‏

خانه دل چو شد تمام و کمال‏

 

گستریدى در او بساط جمال‏

یعنى این خلوت خدایى ماست‏

 

حرم خاص کبریایى ماست‏

نیستى را به جز تو هست که کرد

 

شب و روز و بلند و پست که کرد

برتر از کار این جهانى تو

 

حاش للسامعین نه آنى تو

هر کسى در خیال داور خویش‏

 

صورتى ساخت است در خور خویش‏

     

ملک توحید را تو پادشهى‏

 

خاصه توست لا شریک لهى‏

     

 

 [وَالزّاهِدُ الّذى یَخْتارُ الْآخِرَةَ عَلَى الدُّنْیا، وَالذُّلَّ عَلَى الْعِزِّ، وَالْجُهْدَ عَلَى الرّاحَةِ وَالْجُوعَ عَلَى الشّبُعِ وَعافِیَةَ الْآجِلِ عَلى‏ مَحَبَّةِ الْعاجِلِ وَالذِّکْرَ عَلَى الْغَفْلَةِ وَتَکُونُ نَفْسُهُ فِى الدُّنْیا وَقَلْبُهُ فِى الْآخِرَةِ.

قالَ رَسُولُ اللّه صلى الله علیه و آله: حُبُّ الدُّنْیا رَأْسُ کُلِّ خَطیئَةٍ، ألا تَرى‏ کَیْفَ أحَبَّ ما أبْغَضُهُ اللّهُ وَأىُّ خَطَاٍ أشَدُّ جُرْماً مِنْ هذا؟]

 

ویژگیهاى زاهد

زاهد کسى است که آخرت را بر دنیا اختیار مى‏کند، یعنى تمام آنچه از دنیا به دست او مى‏رسد چه از خوراک، چه پوشاک، چه مسکن، چه مال خرج ساختن آخرت مى‏کند.

زاهد، ذلّ عبادت را بر عزتى که از مصیبت به دست مى‏آید، انتخاب کرده و عزت شیطانى را از خود دور مى‏کند و ذلت بندگى را که عامل عزت دنیا و آخرت است بر خود مى‏پسندد.

زاهد، کوشش و جدّ و جهد و فعالیت و اطاعت و عبادت را بر راحت بدن مقدم مى‏دارد و گرسنگى در حلال را بر سیرى در حرام اختیار مى‏نماید.

زاهد، عافیت آخرت را بر محبت دنیا هرگز معامله نمى‏کند و غفلت از واقعیت‏ها را به جاى ذکر حق نمى‏نشاند، او با بدن در دنیاست ولى با قلب در آخرت است.

پیامبر بزرگ اسلام صلى الله علیه و آله فرمود:

عشق دنیا، سرّ همه گناهان است.

چگونه مى‏توان چیزى را که خدا دشمن دارد دوست داشت و چه اشتباهى، جرم و گناهش از غرق شدن در عشق دنیا زیادتر است؟

 

 

پی نوشت ها:

 

 

______________________________

(1)- ارشاد القلوب: 1/ 32، باب 5؛ کلمة اللّه: 350.

(2)- الخصال: 1/ 7، حدیث 20؛ کلمة اللّه: 350 (با کمى اختلاف).

(3)- الأمالى، صدوق: 395، المجلس الثانى والستون، حدیث 4؛ بحار الأنوار: 67/ 309، باب 58، حدیث 1.

(4)- معانى الأخبار: 251، حدیث 1؛ بحار الأنوار: 67/ 310، باب 58، حدیث 2.

(5)- معانى الأخبار: 251، حدیث 3؛ بحار الأنوار: 67/ 310، باب 58، حدیث 4.

(6)- روضة الواعظین: 2/ 437؛ بحار الأنوار: 67/ 311، باب 58، حدیث 9.

(7)- بحار الأنوار: 74/ 80.

(8)- الکافى: 2/ 131، باب ذم الدنیا والزهد فیها، حدیث 15؛ بحار الأنوار: 70/ 43، باب 122، حدیث 18.

(9)- الکافى: 2/ 134، باب ذم الدنیا والزهد فیها، حدیث 19؛ وسائل الشیعة: 16/ 17، باب 63، حدیث 20843.

(10)- ثواب الاعمال: 172؛ بحار الأنوار: 67/ 313، باب 58، حدیث 17.

(11)- روضة الواعظین: 2/ 434؛ بحار الأنوار: 67/ 316، باب 58، حدیث 23.

(12)- الکافى: 2/ 128، باب ذم الدنیا والزهد فیها، حدیث 1؛ وسائل الشیعة: 15/ 241، باب 20، حدیث 20387.

(13)- الکافى: 2/ 129، باب ذم الدنیا والزهد فیها، حدیث 6؛ وسائل الشیعة: 16/ 11، باب 62، حدیث 20829.

(14)- الکافى: 2/ 128، باب ذم الدنیا والزهد فیها، حدیث 3؛ وسائل الشیعة: 16/ 12، باب 62، حدیث 20830.

(15)- الکافى: 2/ 128، باب ذم الدنیا والزهد فیها، حدیث 2؛ وسائل الشیعة: 16/ 12، باب 62، حدیث 20831.

(16)- الکافى: 2/ 130، باب ذم الدنیا والزهد فیها، حدیث 10؛ وسائل الشیعة: 16/ 13، باب 62، حدیث 20834.

(17)- بحار الأنوار: 70/ 58، باب 122.

(18)- عوالى اللآلى: 4/ 119، حدیث 190



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 93/5/28 :: ساعت 12:31 عصر )
»» داستانى عجیب از اولیا

در سال هزار و سیصد و پنجاه شمسى در ایام ولادت مولا امام عصر عجّل اللّه تعالى فرجه الشریف در شهر همدان جهت تبلیغ دین دعوت شدم. در آن زمان بیش از بیست و شش بهار از عمرم نگذشته بود، جذبه مهمى که مرا به آن شهر کشاند وجود مبارک مردى چون حضرت آیت اللّه آخوند ملاعلى معصومى که به حقیقت از اولیاى الهى بود، او در آن شهر منشأ آثار بسیار مهمى از قبیل مسجد، کتابخانه، مدرسه علوم دینیه، درمانگاه، بیمارستان، صندوق قرض‏الحسنه و دارالایتام بود و وجودش براى مردم آن ناحیه شمعى پرفروغ در راه هدایت الهى مى‏نمود و در جنب مدارس علمیه آن جناب، صدها محصل علوم دینى به کمالات علمى و اخلاقى رسیدند که هر کدام به هر ناحیه که رفتند منشأ برکات شدند، آن مرد بزرگ به سال هزار و سیصد و پنجاه و هفت به جوار رحمت حقّ‏ شتافت و سراسر آن نواحى را از وجود مقدسش محروم کرد رحمة اللّه علیه رحمة واسعة.

در همان سال که در آن شهر منبر مى‏رفتم براى دست‏بوسى و زیارتش رفتم. آن حضرت اجازه علمى و روایى مفصّلى کتباً و شفاهاً به من مرحمت فرمود و این مسئله براى من که فاقد هر نوع صلاحیّت بوده و هستم جز عنایت و رحمت الهى چیزى نبود.

آن مرد بزرگ در هر مجلسى که از اهل علم و غیر اهل علم در خانه‏اش برقرار مى‏شد به بیان معارف الهیّه و مسائل ربانیّه و احادیث مأثوره و شرح حالات اولیا و بزرگان مى‏پرداخت، تا نشستگان در محضرش از فیض آن مطالب به قیام روحى و قلبى اقدام کرده و خانه هستى خود را به نور معرفت و عمل بیارایند، در آن مجلسى که این فقیر فیض حضور آن جناب را داشت فرمودند: مولى محمّد تقى مجلسى در امر به معروف و نهى از منکر مردى شدید، دلسوز، دلسوخته و برافروخته بود.

به هرجا قدم مى‏گذاشت، به هرکس که مى‏رسید و هر موضوعى را مى‏دید، از امر به معروف و نهى از منکر دست برنمى‏داشت و در این زمینه از هیچ کس پروا نداشت و از ملامت ملامت‏کنندگان ترس و اضطراب و رنجى به خود راه نمى‏داد.

چندین بار به سردسته اوباش و اشرار محلّى برخورد و عاشقانه و جانانه وى و همراهانش را نصیحت و امر به معروف و نهى از منکر کرد.

آنان از برخورد مولا محمّد تقى سخت آزرده و آشفته بودند، براى ساکت نمودن وى نقشه‏اى طرح کردند و آن این بود که یکى از مریدان مخلص او را وادار کنند که در شب جمعه او را به مهمانى دعوت کند، ولى از افشاى داستان خوددارى نماید که خانه در آن شب بدون صاحب خانه باید در اختیار اوباش باشد، چنانچه افشاى سرّ کند به بلاى سخت دچار گردد، صاحب خانه ترسو براى شب جمعه از آن مرد بزرگ الهى دعوت کرد و خود از خانه رفت.

مجلسى به دعوت آن مرد مؤمن به آن خانه آمد، اما صاحب خانه را ندید، جلسه از اشرار و سردسته آنان تشکیل شده بود، مجلسى دانست که نقشه‏اى جهت او کشیده شده، از نقشه خبر نداشت ولى نقشه این بود که چون مجلس آراسته شد، زنى عشوه‏گر و مطربه با روى باز و لباس رقص وارد مجلس شود و با زدن و کوبیدن آلات موسیقى به رقص مشغول شود، آن گاه یکى از اوباش مردم محلّه را خبر کند تا بیایند وضع آن روحانى را ببینند، چون مردم بیایند آبرویش برود و زبانش از امر به معروف و نهى از منکر بسته شود!!

مجلس آماده شد، ناگهان زن وارد گشت و با خواندن این شعر شروع به رقصیدن کرد:

در کوى نیکنامان ما را گذر ندادند

 

گر تو نمى‏پسندى تغییر ده قضا را

     

چون آن مرد وارسته و آن عبد خالص و آن منور به نور معرفت آن اوضاع را مشاهده کرد با دلى سوخته و چشمى گریان به وجود مقدس حضرت روى آورد و عرضه داشت:

گر تو نمى‏پسندى تغییر ده قضا را

ناگهان دیدند آن زن پرده اطاق را به در آورد و بر خود پیچید و به خاک افتاد و به یارب یارب مشغول شده و در مقام توبه و انابه برآمد و به دنبال او همه اوباش سر به خاک گذاشته و به درگاه دوست نالیدند و همه آنان به دست آن مرد الهى توبه کردند و از صلحاى زمان شدند!

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 93/5/27 :: ساعت 3:31 عصر )
»» شهداى کربلا، پیشوایان زاهدان تاریخ‏

اگر عزیزان به خون آغشته سال شصت و یک را که در محضر امام عاشقان حضرت سیدالشهداء، آگاهانه جان خود را با آن وضع، نثار حضرت حق کردند و با شهادت خود دوام قرآن و نبوت و امامت را براى ابد تضمین نمودند، پیشواى تمام زاهدان تاریخ و بلکه پیشواى تمام مردان راه حق بدانیم، کلمه مهمى در حق آنان نگفته‏ایم که آنان از تمام تصورات و خیالات ما نسبت به هر امر مثبتى، برتر و بالاترند.

«عنصر شجاعت» که نوشته فقیه فرزانه مرحوم حاج میرزا خلیل کمره‏اى است، معارف و آثارى از اهل بیت علیهم السلام و بزرگان در توضیح حقیقت آن شهیدان نقل مى‏کند که به قسمتى از آن اشاره مى‏رود:

حضرت على علیه السلام کفى از خاک کربلا بویید، به جاى تعقیب نماز ذکرى گفت: وه شگفتا! از تو اى خاک اسرارآمیز، از تو در رستاخیز گروه گروه بر مى‏خیزند که بى‏حساب داخل بهشت خواهند شد.

حضرت على علیه السلام به کربلا گذر کرد و فرمود:

خوابگاهى است از سوارانى، قتلگاهى است از عشّاقى، این کوى، کوى شهیدانى است که گذشتگان از آنان پیشى ندارند و آیندگان به آنان نمى‏رسند!!!

حضرت باقر علیه السلام مى‏فرماید:

على علیه السلام با دو تن از یاران خود به کربلا گذشت، هنگامى که به آن سرزمین گذر کرد، چشمانش پر از اشک شده گفت: این خوابگاهى است از سواران آن‏ها، این باراندازى براى بنه آن‏ها است، در این جایگاه خون آنان به زمین ریخته مى‏شود، خوشا به تو پاکیزه خاکى که بر فراز تو خون احبا خواهد ریخت‏ «1».

ربیع بن خثیم یکى از زهاد ثمانیه است، از نظر حفظ زبان از ناروا بیست سال درنگ کرده سخن نمى‏گفت، خاموش بود، تا حسین علیه السلام شهید شد از او یک جمله شنیده شد. باز به سکوت خود برگشت تا مرد.

آن‏ها را به سنان نیزه زده و آوردید. به خدا سوگند! گزیدگانى را کشته‏اید که اگر پیامبر خدا خود را به آنان مى‏رسانید البته دهن آنان را مى‏بوسید و آنان را در دامن و در کنار خود مى‏نشاند، بار خدایا! تو سرشت آسمان و زمین را پدید آورده‏اى، آگاه به نهان و آشکارى، تو به دادگرى بین بندگان خود در اختلاف، حکم خواهى کرد.

کعب الاحبار از دانشمندان است که به او خوشبین نیستم و با این وضع این جمله زیر را مى‏گفته، گویا این نغمه را از حنجره دیگران آموخته بود، سالم بن ابى جعبره مى‏گوید: از او شنیدم که مى‏گفت:

مردى از اولاد رسول خدا صلى الله علیه و آله کشته مى‏شود و هنوز عرق اسب‏هاى یاران او خشک نشده، داخل بهشت خواهند شد و با حور العین دست به گردن خواهند بود، مى‏گوید: در این گفتگو بودیم که حسین علیه السلام بر ما گذر کرد گفتیم: او همین است؟ گفت: آرى‏ «2».

کشّى، رجالى معروف مى‏گوید:

حبیب از آن هفتاد و دو تن مردانى بود که حسین علیه السلام را یارى دادند و به کوه کوه آهن برخورد کردند و به استقبال سرنیزه‏ها با سینه و شمشیرها با رخسار رفتند، برآنان پیشنهاد امان و مال و منال مى‏شد، زیر بار نمى‏رفتند و مى‏گفتند:

عذرى پیش رسول خدا صلى الله علیه و آله براى ما نیست، اگر حسین او علیه السلام کشته شود و از ما مژگانى بهم بخورد، ایستادند تا در پیرامون او تمام کشته شدند «3».

به قول فیض آن عارف مست جام بلى:

 

خوش آن که کشتگان غمش را ندا کنند

 

تا وعده‏هاى اهل وفا را وفا کنند

آن دم که دوست گوید اى کشتگان من‏

 

از لذت خطاب ندانم چها کنند

در شور و وجد و رقص درآیند عاشقان‏

 

از شوق دوست جامه جان را قبا کنند

آن دم که دوست پرسش بیمار خود کند

 

دردش یکان یکان همه کار دوا کنند

     

سر گر به پاى دوست فشانند عاشقان‏

 

هر دم براى دادن جان جان فدا کنند

     

عشّاق اگر الست دیگر بشنوند از او

 

بى‏خود شوند و تا به قیامت بلا کنند

     

 

شهداى کربلا عبارتند از عده معدودى که از این چند جهت یعنى روشنى تاریخ و شجاعت و جنگ‏جویى با معنویت رجال، براى تولید جو معنویات و منطقه حسنات شایسته‏اند.

کاوش از روش آنان که کانون حسنات و کانون اخلاقند، مى‏تواند جوّ را تغییر دهد، به شرط این که سرسرى به تاریخ آنان ننگریم و کاوشى کنیم که از همه نواحى به تربت آنان راه یابیم و هر چه در آن تربت، مدفون است که رابطه، با عظمت آنان و عظمت‏جویى ما دارد، بیابیم و پیام اخلاقى آنان را که پیاپى مى‏رسد در نیوشیم، چه از منطق‏هاى آتشین ادب‏آمیز، چه از ابراز حقیقت دوستى و حق‏پرستى، چه از اقدام به خدمت در مواقع خطیر و چه از مردانگى و پشتیبانى از مظلوم و چه از پیشروى در بین همسران، چه از استقبال و قدردانى از فرد عظمت و قهرمان آن، چه از نلرزیدن در ایستگاه‏هاى خطرناک، چه از فرزانگى و یک تنه تقویت از حق کردن و چه از فداکارى و قربانى دادن، خلاصه جانفشانى و رجولیّت و پاک روانى و نیک نهادى و کارهاى برازنده‏اى که اثر پرمایگى روان و جان آن‏ها است.

همه این امواج و اشعه معنوى را به وسیله احتکاک مى‏توان به اهتزاز در آورد و خود را در جوّ حیات تازه فناناپذیرى کشانید و به اندازه‏اى تغییرات جوى و تأثرات خویش به منطقه بقا و جوار خدا نزدیک‏تر شده‏ایم و معنى حسنات و منشأ ثواب‏هاى موعود، همین است.

اگر گفته فیلسوف درباره قوّه و ماده که گوید: هر ذره ماده عبارت است از قوهّ‏هاى غیر متناهیه که مانند انجماد آب به یخ بسته شده است و اگر بتوان آن ذره را بشکنیم همان قواى غیر متناهیه را استخراج خواهیم کرد و مورد استفاده قرار خواهیم داد، اغراق به نظر آید (چون جسم و جسمانیات متناهى التأثیر و التأثر است) درباره «جان و روان» که قواى خود را در پیکر انسان تمرکز داده، فوج فوج بیرون همى فرستد اغراق نیست و درباره عدّه معدودى از مردان عبقرى مانند شهیدان کوى حسین قابل تصدیق است که از آثار عظمت مالامالند و از گریبان فعالیت آنان منطق‏هایى، ابرازهایى، پر از عاطفه و پر از حماسه و مانند آب روان روى هم مى‏غلطد!!

بنگرید از درون پیراهن آنان آثار توحید، تقوا، اخلاق چنان سرشار به عالم منتشر و پراکنده شده و مى‏شود که اگر توحید هیکلى داشت، همین طور آثار بروز مى‏داد.

هزاران دشمن به مقصد جان، هزاران آرزوهاى تقوا سوز، هزاران ازدحام اخلاق شکن، نتوانست فعالیت اخلاقى آنان را تعطیل کند، یا دامن تقواى آن‏ها را لکه‏دار نماید، یا به نیروى توحید و جان یکى شده با توحید آنان چیره گردد!!

پس تراکم قواى غیر متناهیه تا اندازه‏اى قابل تصدیق است، اگر در شکستن ذرات و استخراج قوه‏هاى غیر متناهیه، هنوز امتحان به عمل نیامده، در تحلیل شخصیت اینان و آثار نفسیاتشان تا اندازه‏اى رسیدگى شده و دیده شده که از بنیه آنان، هم آزادى و هم ضبط نفس، هم روانى و هم حکومت بر نفس، هم شجاعت و هم قانون، هم محبت و هم ضلالت، هم لطف و هم دلسوزى، هم قهرمانى و رزم‏آورى، هم خوددارى و خود نباختن در منطقه قدرت کفر و هم خود باختن در برابر حقیقت و فضیلت به حد کامل سرشار توأماً بیرون مى‏ریزد.

پس نامتناهى بودن جان و روان یا انجماد قواى غیر متناهیه را در جهان جان تصدیق مى‏کنیم و براى تولید جو معنویت و بزرگ کردن خیال شنونده و عظمت روح خواننده، تاریخ و پیام این مهین مردان، ما را کافى است.

در هر صورت آنچه مهم است در این زمینه بدانى این است که این همه صفت‏ و خصلت و این همه بزرگى و عظمت و این همه جلالت و معنویت از کانونى چون زهد، یعنى بى‏رغبتى کامل به آنچه نبایست رغبت داشت و رغبت کامل به معشوق حقیقى، یعنى حضرت ربّ العزه به دست مى‏آید و حلاوت زهد براى زاهدان حقیقى در دنیا هم چون حلاوت نعمت‏هاى بهشت در قیامت براى بهشتیان است و چون این حلاوت حاصل شود، زاهد پس از آن دنبال چه رود و دنبال که رود.

زهد، ذروه انسانیت و مقام اعلاى آدمیت و منبع تمام کمالات و ایجاد کننده تمام خصایل الهى در انسان است.

 

 

پی نوشت ها:

 

 

______________________________

 

(1)- الخرائج والجرائح: 1/ 183، باب 2.

(2)- بحار الأنوار: 44/ 224، باب 30، حدیث 2؛ الأمالى، صدوق: 140، المجلس التاسع والعشرون، حدیث 4.

 

 

(3)- رجال الکشى: 78، حدیث 133؛ بحار الأنوار: 45/ 92، باب 37، حدیث 33



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 93/5/27 :: ساعت 3:30 عصر )
»» دنیاى ممدوح‏ و مذموم‏2

دنیاى دنیاپرستان‏

اسلام از بازشناساندن دشمنان بشر به بشر کوتاهى نکرده، و در این زمینه چه در قرآن چه در رایات از بیان هیچ برنامه مثبتى فروگذار ننموده است.

در آنجا که از دنیا بعنوان یک دشمن سرخست و خطرناک یاد میکند، منظورش اجزاء بهم پیوسته‏اى نیست که از مجموعش منظومه شمسى پدید آمده، مقصدش چنانچه دانشمندان اسلامى بخصوص علامه عالیقدر و روشن ضمیر پاک نهاد مرحوم مجلسى در ذیل آیات و روایات مربوط به دنیاى مذموم بیان کرده، نوع برداشت انسان از عوامل زندگیست برداشتى که منتهى به از دست‏ دادن شرف و فضیلت و دین و کیان انسانى میگردد، دنیائى است که روى آوردن بآن مساوى با ویران شدن اساس فطرت و وجدان و اخلاق و مبانى انسانیت است.

دنیائیکه همچون تیشه در برابر ریشه انسانیت قرار میگیرد، و آدمى را از حق و حقیقت دور میکند، نباید بآن چشم طمع دوخت، و حیف از اندیشه و فکر که در بدست آوردن این‏چنین دنیا خرج شود.

دنیا باید براى انسان خانه پرستش خدا و بنا بگفته على علیه السلام باید مسجد عبادت براى الله باشد.

بریدن از حق و گرایش بمادیت صرف از دنیا براى انسان بتخانه میسازد و آدمى را وادار بپرستش هزاران بت جاندار و بیجان میکند، و پس از تلف شدن عمر و در باختن تمام فضائل بابلیس، از انسان جز هیزمى براى جهنم چیزى نمیماند.

آنگونه باید زندگى کرد، که دنیا براى انسان شهوت‏سرا نشود، و آدمى در آن همچون درنده‏اى در جنگل جلوه نکند.

آنانکه دنیا را بعنوان هدف انتخاب میکنند، در تمام زوایاى حیات مطابق برداشتى که از عوامل مادى برمیدارند، بشکل‏گیرى مشغول شده، و در این راه تمام ارزش‏هاى واقعى را از دست داده، و بهر جنایتى براى رسیدن بوصال این عروس فریبنده که به ملیون‏ها داماد شوهر کرده و هنوز عروس است خود را آلوده میکنند!

آنان که دنیا را براى خود بتکده یا شهوت‏سرا انتخاب میکنند، از افتادن در منجلاب رذائل بى‏باک گشته، و تمام علف هرزه‏هاى سیئات اخلاقى در سرزمین وجودشان میروید.

هم اینانند که براى پیشگیرى از روشن شدن چراغ وجود موسى، هزاران طفل بیگناه را سر میبرند، و براى جلوگیرى از شکوفا شدن اندیشه و حسنات اخلاقى ملت‏ها، دست بانواع جنایات غیر قابل جبران میزنند، و عمال و نوکران بدبخت‏تر از آنان براى بدست آوردن چند لقمه چرب، به پیروى کورکورانه از آنان اقدام کرده و بصورت چاکران خانه‏زاد بر خاک کثیف بارگاه شیطانى آنان سر مى‏نهند.

در حقیقت باید گفت: پرستش فرعونها، یا بت‏هاى بیجان برگشت به پرستش درهم و دینار، و براى بیشتر بدست آوردن زرق و برق و عیش و نوش آزادتر میکند، که اسلام از مجموع این برنامه‏ها تعبیر بدنیاپرستى کرده و از پرستندگان بعنوان عبید دنیا یاد نموده است.

 

بندگان دنیا

پرسندگان دنیا، اگر خواهان دین، اخلاق، فرهنگ، تمدن، علم، و هنر باشند تا جائى خواستار این برنامه‏هایند، که بدنیاى آنان زیان نرساند، و بمکتب فکرى غلط و سیستم بى‏پایه اندیشه آنان ضرر وارد نیاورد.

هم اینان بودند که بوسیله ابو طالب براى متوقف کردن برنامه‏هاى پیامبر آنحضرت پیام دادند: هدف از رسالت و نبوت شما اگر بدست آوردن قدرت و مقام است تا در سایه آن بتوانى بریاست قبائل نائل شوى، یا بکام زیباترین دختران عرب برسى، یا بمال فراوان دست‏یابى، هم اکنون ببرنامه‏ات پایان بده، تا ما هریک از این سه خواسته را که بخواهى برایت فراهم آریم.

آن مردم پست که همه‏چیز را از پشت عینک دنیاپرستى میدیدند، و از پیامبر چونان وضع خود تصور برداشته بودند، تاروپود اندیشه غلط و تصور باطلشان با جواب پیامبر بباد رفت، عموى عزیز باین مردم بگوى اگر توان و نیروى شما بانجا برسد که آفتاب را در دست راستم نهید و ماه را بدست چپم بسپارید، از نشر توحید و دعوت بفضیلت و آزاد کردن مردم از زیر بار ستم طاغوتها دست برنمیدارم، آنان پیشرفت فرهنگ اللّه را نمى‏پسندند زیرا فرهنگ الهى با تمام برنامه‏اى آنان مخالف بود و این مخالفت بخیر دنیا و آخرت ایشان تمام میشد، اینان میخواستند پیامبر با آنان همکارى کند، و برنامه‏هائى ارائه دهد که زیانى بدنیاپرستى آنان نداشته باشد.

پس از مدتى پیام دادند، براى خاتمه تمام آلام و رنجها و نگرانیهائیکه از طرف ما بشما میرسد، بیا هفته را دو تقسیم کن، قسمتى از هفته را ما بعبادت خداى تو میشتابیم، و قسمت دیگرش را تو بپرستش بت‏هاى ما روى‏آور، اهل مکه نمیخواستند تن بقبول فرهنگ و دانش و دینى بدهند، که با تجاوزات آنان سر آشتى ندارد، اینبار خداى بزرگ در جواب آنان فرمود:

قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ، وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ، وَ لا أَنا عابِدٌ ما عَبَدْتُّمْ، وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ لَکُمْ دِینُکُمْ وَ لِیَ دِینِ.

مبارزات یهود و مسیحیت در طول تاریخ و بخصوص در این زمان با اسلام دنباله همان برنامه‏هاى کثیف بت‏پرستان مکه است.

اسلام میخواهد به تجاوز متجاوزان در تمام جبهه‏هاى حیات خاتمه دهد ولى متجاوز متکبر آئینى را میطلبد که با اوه هم گام و همراه باشد.

صهیونیست و امپریالیسم و کمونیست ماده‏پرست و شهوت‏ران که دوست دارد تمام برنامه‏ها بنفع خواسته‏هایش باشد، و رسیدن باین خواسته‏ها گرچه به کشتن و زجر دادن ملتها و غارت اموالشان منتهى گردد برایش مهم نیست فرهنگ خدا را نمیخواهد.

اینان طالب قواعدى هستند که بآنان اباحه مطلق دهد، و اتفاقا تابع چنین راه و رسمى هم هستند.

دین میگوید مردم بنده حقند، آزاد آفریده شده و باید آزاد زیست کنند، و بخاطر عقل و روحى که دارند باید از تمام مواهب زندگى برخوردار باشند، و حقوق آنان در تمام زمینه‏ها رعایت گردد، ولى اینان چنین مسلکى را نخواسته و نمیخواهند، آرى بنده دنیا بودن و جز دنیا ندیدن و نخواستن و نگفتن گوئى ماهیت آدمى را تغییر داده و انسان را به پست‏ترین مرحله سقوط و بدبختى میکشاند.

راستى عجیب است، تا روزیکه پیامبر مبعوث برسالت نبود، در میان عرب معروف بمحمد امین بود، او را راستگو و درستکار میشناختند، اما از وقتى بر علیه آن متجاوزان مأمور بقیام و مبارزه شد، او را مجنون، کاذب، بدقول، ساحر، و ... خواندند، اینست نتیجه گرفتار آمدن بدام دنیا، یا محصول برداشت غلط از میدان زندگى، که آدمى را تا مرز مبارزه با انبیاء و مکتب حق میکشاند!!

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

 

(1)- خطبه 156

(2) سفینته البحارج 2 ص 378

(3) سفینته البحارج 2 ص 378

(4)- تحف العقول 214

(5)- سفینة البحار ج 2 ص 379

(6)- نهج البلاغه حکمت 3

(7)- سفینة البحار ج 2 ص 380

(8) در روزهائیکه مشغول نوشتن این جزوه بودم، روزنامه‏ها در جنب مبارزات حق‏طلبانه مردم، بیک آزادى نسبى دست یافته بودند، در پاره‏اى از مقالات ارزیابان اوضاع نوشتند: اگر ایران مواد خوراکى لازم خود را از اخرج تهیه نکند کشاورزى فعلى‏اش بیش از 32 روز جواب ملت را نمیدهد، در صورتیکه ایران از نظر منابع و زمین قابل کشت یکى از مهمترین ممالک جهان و از نظر نفت دومین صادرکننده در روى زمین است، سوء مدیریت دولتها، و تسلط اربابان استعمارى ایران را بپرتگاه سقوط آورده و اگر بیدارى حضرت امام خمینى و ادامه مبارزات مردم نبود معلوم نبود کشور و ملت ما با چه سیه‏روزى روبرو میشد؟!

(9) آل عمران 185

(10) نساء 77

(11) انعام 70

(12) یونس 7

(13) ابراهیم 3

(14)- نحل 106- 107

(15)- روم 7

(16)- فاطر 5

(17)- شورى 20

(18)- نازعات 38

(19)- نهج البلاغه حکمت 119

(20)- نهج البلاغه الصبحى الصالح‏

(21)- نهج البلاغه خطبه 180

(22)- سفینة البحار 463

(23) سفینة البحار 463- 466

(24) سفینة البحار 463- 466

(25) سفینة البحار 463- 466

(26) سفینة البحار 463- 466

(27)- غرر الحکم 259



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 93/5/27 :: ساعت 3:30 عصر )
»» دنیاى ممدوح‏ و مذموم‏

دنیاى ممدوح‏ 

دنیا یعنى مجموعه‏اى از عوامل مادى و وسائل زندگى، و فراهم‏آورنده عیش و نوش و خانه‏اى موقت و زودگذر و از دست رفتنى و دست بدست گشتنى چنانچه این مجموعه از راه صحیح بدست آید و بعنوان وسیله رسیدن به رشد و مقام عالى انسانى در اختیار قرار گیرد، و در راه کلمه حق و حقیقت مصرف شود، چهره‏ایست بس زیبا ور وى‏گرداندن از آن حرام و ممنوع و بقول قرآن: و لاتنس نصیبک من الدنیا، قل من حرّم زینة الله التى اخرج لعباده و الطیبات من الرزق و این چهره از دنیا محرک مثبت برونى است و بازده‏اش دنیاى عالى و بقول قرآن حیات‏ طیبه و چنانچه این مجموعه از راه زور، قلدى، برنامه‏هاى خلاف، از قبیل غش، تزویر، ریا، دزدى و ... بدست آید و براى انسان هدف باشد، و مصرفش در کانال گناه و جنایت و شهوت‏رانى قرار بگیرد چهره‏ایست هولناک و مخوف و محرکیست خطرناک از محرکهاى منفى برونى و بازده و پاسخش زور است و ظلم، تجاوز است و خیانت، جنایت است و آلودگى، قتل است و غارت، اسلام با توجه بوضع فکرى و تربیتى مردم دنیا را بدو چهره توجیه میکند، اسلام از رابطه مردم حق‏پرست، مردم با اندیشه و خردمند و مردمیکه تمام برنامه‏هاى دنیائى را وسیله رسیدن به الله، و رعایت حق خلق قرار داده، تعبیر به رابطه صحیح و انسانى کرده، و اصولا دنیا را براى چنین مردم خانه تجارت فضیلت و شرف دانسته، اینان که از تربیت الهى برخوردارند انفاق، رسیدگى به یتیم، دستگیریاز مسکین، قرض الحسنه، خرج مال در راه جهاد و جنگ با دشمن، پرداخت پول در راه بپا داشتن برنامه‏هاى خدا و ساختن خلق و ... براى آنان از اموریست که از آن سخت لذ ت میبرند، و براى ساخته شدن و ساختن زنده‏اند، از این طریق است که بتقویت خویش برخاسته، و براى محکم کردن پیوند خلق با خالق اقدام کرده، و در راه ایجاد سلامت در تمام جوانب زندگى دنیا، و سعادت در حیات آخرت گام برمیدارد.

دنیا براى اینان محرک مثبت برون است، کوشش آنها در راه تحصیل این‏چنین دنیا کوشش مثبت و ثمربخش است، نهج البلاغه در بسیارى از فرازهایش بدنیاى مثبت اشاره کرده و بتکرار فرموده: بالدنیا تحرز الاخره: بوسیله دنیا میتوان کسب آخرت و جلب خوشنودى حق کرد. «1»

على علیه السلام در حکمت 131 نهج البلاغه از دنیاى مردم با تربیت و روشن ضمیر بدینگونه خبر میدهد:

انّ الدّنیا دار صدق لمن صدقها، و دار عافیة لمن فهم عنها، و دار غنى لمن تزوّد منها و دار موعظة لعن اتّعظ بها، مسجد احبّاء اللّه و مصلّى ملائکة اللّه و مهبط وحى اللّه و متجر اولیاء اللّه اکتسبوا فیها الرّحمة، و ربحوا فیها الجّنة:

دنیا براى مردم پاک روح و انسانهاى راستین سراى راستى و خانه درستى است، مرکز امن است از هر نوع بلاى فکرى و روحى وجسمى براى آنکس که راه زندگى صحیح را از آن یافته باشد، جائیست که از کانال عوامل آن میتوان توشه زندگى سالماینجا و آنجا را فراهم آورد، خانه‏ایست که در و دیوارش از پند و عبرت پر است، اما براى آنکس که دیده عبرت داشته باشد، دنیا خانه عبادت دوستان خداست، دنیا جایگاه نماز ملائکه است، دنیا ظرف پذیراى وحى خداست، دنیا تجارتخانه عاشقان الهى است، عاشقانى که در همین‏جا بکسب رحمت و لطف حقّ برخاستند، و تمام درهاى محبت خدا را بروى خود باز کردند، و سودى کهاز این تجارت نصیب خود نمودند بهشت جاودانى و همیشگى است. آرى در صورتیکه انسان از تربیت صحیح بهره داشته باشد، و از مقررات پاک الهى شکل گرفته، و براى فرامین الله و عمل بآن احترام قائل باشد دنیا برایش بهترین جایگاه و عمر برایش پرسودترین رأس المال است.

انبیاء و ائمه از خداى بزرگ طول عمر میخواستند، زیرا باین برنامه آگاه بودند که هرچه بیشتر در دنیا بمانند بهره فوق‏العاده‏ترى نصیب آنان خواهد شد.

آیات و روایات مشوق کشاورزى در درجه اول و تجارت و صنعت در مرحله بعد نمایشگر نظر اسلام بدنیائى مثبت و این محرک عالى است، دنیاى شکوفاکننده فضائل، و کشنده رذائل، و سازنده زندگى خلق، و بپاکننده آخرت آباد، عقب ماندن از چنین دنیائى بزیان انسان است، و تنبلى و سستى در راه بدست آوردن این مجموعه ممنوع وحرام است. فقر بهمین خاطر مذموم است، و ندارى بهمین جهت عامل ذلت و شقاوت، بى‏تناسب نیست که نظر اسلام را بنحو مختصر درباره فقر بدانید، و اینکه اسلام با شدت هرچه تمامتر از کناره‏گیرى از دنیاى مثبت و سازنده جلوگیرى میکند، بعد از توضیح فقر چهره دوم دنیا را بررسى کرده و نظر اسلام نسبت بآن شرح داده خواهد شد.

 

فقر و ندارى‏

از عوامل خطرناکى که آدمى را بانواع بدبختیها و شقاوت و ذلت دچار میکند ندارى و فقر است.

اسلام از فقر بعنوان عامل کفر یاد میکند، آنجا که پیشواى ششم میفرماید:

کاد الفقر ان یکون کفرا. «2» و پیامبر بزرگ فرموده: الفقر سواد الوجه فى الدّارین. «3» ندارى و سیاهى دنیا و آخرت است. على علیه السلام از کابوس وحشتناک فقر مادى بمرگ بزرگتر تعبیر کرده آنجا که میفرماید: الفقر الموت الاکبر. «4» و نیز فرموده: الغنى فى الغربة وطن، الفقر فى الوطن غربة. «5» ... الفقر یحرس الفطن عن حجته، و المقل غریب فى بلدته: «6» دارا در غربت گوئى در وطن است، و ندار در وطن خویش غریب است، ندارى زبان را از برهان و دلیل لال میکند و انگار حرف فقیر بى‏اعتبار است، و فقر آدمى را در شهر خویش دچار درد غربت میکند.

بفرزندش محمد حنفیه فرمود: یا بنىّ انّى اخاف علیک الفقر فاستعذ باللّه منه فان الفقر منقصة للدّین، مدهشة للعقل، داعیة للمقت‏ «7»: آرى پسرم از ندارى براى تو میترسم، جدا از فقر بخداوند پناه ببر، زیرا ندارى علت از دست رفتن دین و بحیرت انداختن اندیشه و ایجادکننده نفرت در انسان است.

روى این حساب فقر از نظر اسلام کابوسى وحشتناک، مرگ اکبر، نزدیک‏کننده بکفر، و آورنده بدبختى براى آدمى است، و مبارزه با این دشمن سهمگین و پرخطر از وظائف واجب و اولیه هر انسانى مسلمان است، و در هر عصرى با توجه بخصوصیات و ویژگیهاى زمان، باید مرد و زن اسلامى بمبارزه با این خطر اقدام جدى کنند، در این عصر تنها راه مبارزه با این چهره خطرناک بالا بردن سطح فرهنگ فکرى و علمى مردم و جنگ کوبنده با اربابان استعمارى و عمال آنان در همه زمینه‏هاست.

در اینجا باید گفت: وسائل مادى، معادن، انرژیها، زمینهاى قابل کشت، آب‏ها، دام‏ها، حیوانات، نیروى فکر و کار و همه و همه از عوامل مبارزه با فقرند، و باید تمام مرد و زن مسلمان بدانند که در سفره طبیعى عالم باندازه‏اى که داراى معیشت لازم باشند صاحب حقند، باید همه مردم براى احقاق حق خود با تکیه بر نیروى اندیشه و قواعد لازم حق خود را از این سفره برگرفته و نگذارند عوامل فقر بآنان حمله کنند.

ممالک اسلامى عموما از بهترین و سرشارترین منابع و معادن مادى، و زمینهاى قابل کشت و آب فراوان، و دریا و دریاچه و خلیج برخوردارند و از نظر علم اقتصاد از مکتبى غنى و آزاد و آزادى‏بخش همچون اسلام برخوردار و از نظر نیروى انسانى داراى یک میلیارد جمعیت یعنى یک چهارم مردم روى زمینند.

اینان نباید در برابر این سه نیروى عظیم: منابع انرژى، نیروى انسانى، فرهنگ خدائى بى‏تفاوت باشند، و نباید بعنوان کارگر و کارمند زورگویان و استعمارگران و عمال آنان بکار مشغول بوده، و براى حفظ منابع اربابان کثیف امپریالیسم و کمونیسم بفعالیت خود در همه زمینه‏ها ادامه دهند، جدا این بزرگترین ننگ است که انسان از اموال و ثروتهاى بیکران خود بمزد کمى قانع شود و در برابر آن مزد براى دزدان بین‏المللى راه غارت و غارتگرى بازکند!! ثروت انبوه‏

خود را استخراج کند، و دریا دریا این ثروت استخراج شده را به بیگانه تقدیم نماید و مزد کمى دریافت داشته و سپس مزد خود را براى خرید وسائل زندگى باز به غارتگران کثیف بپردازد.

ابتکار کشف مواد، و تبدیل آن بوسائل حیات و تولید و مصرف عادلانه آن بحکم قرآن باید بدست خود مسلمانان باشد، و از اینکه با داشتن معادن کشورى مصرف‏کننده و از نظر صنعت مملکتى مونتاژکننده باشند سخت بپرهیزند ما ملت اسلام با نیروهاى سرشار خدادادى باید استخراج‏کننده و فروشنده برنامه‏هاى کشاورزى و صنعتى باشیم و از این راه عزت و استقلال اقتصادى و کشورى خویش را حفظ کنیم.

مملکتى که با داشتن انرژى، و زمینهاى زرخیز، در برنامه‏هاى کشاورزى و صنعتى و دامى دست نیاز بسوى دیگران داشته باشد، باید گفت عقب افتاده‏ترین مملکت و بدبخت‏ترین ملت است، و مردم آن زیر بار ننگ ذلّت و استعمارند، چنین جامعه‏اى بر باد دهنده فرهنگ و کیان خود است، در طولى نمیکشد که نقش او در زندگى باطل شده و بصورت حمال استعمارگران بیرون خواهد آمد. «8»

بیفکرى و تنبلى و سستى و تن‏پرورى در امر استخراج منابع بوسیله خود و تولید برنامه‏هاى کشاورزى در سطح عالى از نظر اسلام گناه بزرگ و خیانت عظیم است. بیکارى و بى‏فکرى جدا در اسلام ممنوع و حرام است، و مینویسند هرگاه شخصى بزیارت رسول اکرم میآمد بلافاصله پس از سئوال از نام او از کارش میپرسید، اگر میگفت بیکارم، پیامبر سخت از او اظهار تنفر میکرد، رسول الهى تأمین خرج خویش را از کیسه دیگران و از دسترنج غیر خود حرام نموده و میفرمود در صورت توانائى کار سئوال از مردم ممنوع و گدایان حرفه‏اى در روز قیامت از عنایت حق محرومند.

بهمین موازات گداپرورى در اسلام امرى مذموم شناخته شده و مصارف دو نوع مالیات اسلامى یعنى خمس و زکات فقط براى رشد ملت و تکامل جامعه اسلامى است.

امام پنجم علیه السلام میفرمود: در روحم خشم و نفرت سختى نسبت بمردم بیکار حس‏ میکنم، این‏چنین افراد اگر براى حصول رزق دعا کنند دعایشان بى‏نتیجه و غیر قابل استجابت است، دعاى آنان کار است و فعالیت، نه ورد و مناجات، خداوند بزرگ زمین و دریا و تمام نعمتهایش را به بشر ارزانى داشته، و نقشه بدست آوردن وسائل زندگى را بوسیله مقرراتش بانسان ارائه فرموده، افراد بهیچ عنوان حق سپرى کردن عمر خویش را در بیکارى ندارند، سپس میفرماید مردم بیکار شرم نمیکنند، براى یکبار صبح زود از خانه بیرون رفته و کنار لانه مورچه بایستند و ببینند مور ضعیف چگونه زمین سخت را شکافته و در آن لانه میسازد، سپس در طلب مواد مورد نیاز بیرون رفته و فعالیت برایش خسته‏کننده نیست، از هر طرف میدود، از دیوار صاف بالا میرود، از درخت و دشت و هامون و کوه و تپه باک ندارد، با آن جثه لاغر چند برابر وزن خود را به لانه میبرد، از مور ضعیف درس بگیرید استقلال اقتصادى خود را حفظ کنید، نگذارید غارتگران جلوى چشم شما غارت کنند و خود شما بیش از لقمه بخور و نمیر نداشته، و زنده بودنتان براى کار کردن و خدمت باستعمارگران باشد!!

داود پیامبر خدا بوده معجزه داشت، شجاعت و شهامت ذاتى او بود، بهنگام قرائت زبور هزاران نفر براى شنیدن تو اى دلگرمش جمع میشدند، داراى مقام حکومت بود، ولى براى اداره امور زندگى اقتصادى از مقام و شأن خود استفاده نمیکرد، و از بیت المال چیزى برنمیداشت، بلکه بنا بگفته قرآن از آهنى که در کفش نرم شده بود، زره میساخت و آن را ببازار عرضه کرده و از درآمد بازویش خرج خود و خانواده‏اش را اداره مینمود.

سلیمان فرزندش نیز همانند او بود، با اینکه از حکومتى بى‏نظیر بهره داشت، از شأن و مقامش براى اداره امور زندگى استفاده نمیکرد، ارشاد القلوب، بحار باب نبوت، سفینة ج 1 ص 649 میگویند: لباسش از موى زبر، خوراکش از آرد الک نشده، و شب را در پیشگاه الهى بعبادت و گریه مشغول بود، و خرج زندگى خود را از برنامه‏هاى بافتنى که عملکرد دست خویش بود تأمین میکرد.

در هر صورت کار و کوشش خصوصا در درجه اول کشاورزى و دوم صنعت و سپس تجارت در اسلام امرى ضروریست و بهره معنویش در پیشگاه خداوند زیاد است، پیامبران بزرگ اکثرا بکشاورزى و بعضى به صنعت و گروهى به تجارت اشتغال داشتند و براى استقلال اقتصادى اهمیت فوق‏العاده قائل بودند، روى آوردن بدنیاى قانونى واجب، رها کردنش ممنوع، و مبارزه با فقر و عاملین فقر و دزدان و استعمارگران و استثمار کنندگان از اهم واجبات اسلامى است.

علاقه بدنیا و بمال دنیا امرى طبیعى، تولید مواد در حد حفظ استقلال لازم، و مصرف‏ عادلانه آن تا ریشه‏کن شدن فقر و ندارى از میان جامعه و ملت واجب، براى دریافت قواعد اسلام در این زمینه بکتابهاى فروع کافى، من لا یحضره الفقیه، وسائل، اقتصاد اسلامى، اقتصاد ما و کار و کوشش در اسلام و ... مراجعه کنید و بیدار باشید که گول مفاهیم مسخ شده زهد، توکل، صبر، را که بوسیله اربابان استعمارى براى راحتغارت کردن خود وضع کرده‏اند نخورید.

 

دنیاى مذموم‏

در برابر مردم روشن ضمیر و پاک‏دل، و دارنده تربیت الهى و کیفیت ربط آنان با دنیا، اسلام از وضع مردم بیدین و مغرور و متکبر، و بنده شکم و شهوت، و متجاوز و متجاسر، و بیدادگر و خون‏خوار، و مردمیکه بخاطر زندگى چند روزه، حیات ابد را از دست مینهند و دنیا را هدف قرار داده، و براى رسیدن بآن از هیچ جنایت و گناهى باک ندارند، مردمیکه آزادى انسان‏ها را سلب و از آنان هم‏چون غلامان حلقه‏بگوش و خانه‏زاد، براى ارضاء شهوات خود بهره‏کشى میکنند و خلاصه از کیفیت ربط این ددان ووحشیان و جانوران فضیلت‏کش و آدم‏خوار پرده برداشته و برنامه آنان را بوسیله آیات و روایات تجزیه و تحلیل میکند، و از دنیادارى این افراد پست و هرزه تکذیب کرده و دنیا را با توجه بخصوصیات و ویژگیهاى این دسته مرکزى پست، خانه‏اى بى‏اعتبار، محلى بى‏وفا و زندانى تنگ، و قفسى بیچاره‏کننده قلمداد کرده است.

راستى از دنیاى فرعون و نمرود، ابو لهب و ابو جهل و ابو سفیان، معاویه و یزید و هرون و مأمون، چنگیز و تیمور، آتیلا و نرون، و هرکس در هر عصرى متخلق باخلاق اینان است چگونه باید تعبیر کرد؟ جز آنچه در قرآن و کتب روائى آمده چیز دیگر میتوان گفت، و اینک این شما و این قسمتى از آیات کتاب و روایات درباره دنیاى مذموم، دنیائیکه از طریق نامشروع بدست میآید، و در راه ضد خدا خرج میشود.

وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ، «9» قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقى‏ وَ لا تُظْلَمُونَ فَتِیلًا، «10» وَ ذَرِ الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا، «11» إِنَّ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ آیاتِنا غافِلُونَ. «12» الَّذِینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَى الْآخِرَةِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجاً أُولئِکَ فِی ضَلالٍ بَعِیدٍ، «13» وَ لکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ. ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَى الْآخِرَةِ وَ أَنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ‏، «14» یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ‏، «15» یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ. «16»

مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ، وَ مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصِیبٍ‏، «17» فَأَمَّا مَنْ طَغى‏ وَ آثَرَ الْحَیاةَ الدُّنْیا فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوى‏ «18»:

ترجمه آیات بترتیب، زندگى دنیا نیست مگر عامل فریب، فرآورده دنیا کم است، آخرت براى خودنگهداران نیک است و در آنجا بحق کسى تجاوز نمیشود، واگذار مردمى را که آئین الله را بازیچه و بیهوده گرفته‏اند و دنیا آنانرا فریب داده، آنها که لقاء ما را نمیخواهند و دلخوش بزندگى دنیایند و بهمه‏چیز آن اطمینان داشته، و تصور میکنند آرامش حقیقى در سایه عوامل مادیست مردمى هستند که از دستورات من غافلند.

آنان که زندگى این جهان را در مقابل آن جهان انتخاب کرده‏اند، و جلوگیر راه خدا شده، مانع رشد و تکامل انسانهایند و زندگى را به کجى گرفتند در گمراهى دورند.

کسیکه سینه‏اش به کفر و ناسپاسى و پلیدى باز شده لعنت و عذاب بزرگ خدا بر اوست، علت لعنت و خشم خدا بر آنان بخاطر اینست که دنیا را در برابر آخرت انتخاب کرده، و بى‏تردید خداوند دستگیر مردم کافر نیست.

آنان که از زندگى فقط صفحه ظاهر دنیا را خوانده از آخرت بازمانده‏اند آرى اى مردم وعده خداوند حتمى است، دنیا شما را فریب ندهد، و فریب‏دهنده شما را از خدا باز ندارد، آنان که خواستار محصول آخرتند بمحصولشان اضافه میکنیم، و مردمیکه خواهان دنیایند از دنیا برداشت میکنند، ولى در آخرت از بهره‏هاى الهى بى‏نصیبند، متجاوزانى که دنیا را براى خود انتخاب کرده و از آن بعنوان هدف یاد میکنند جایگاهى جز آتش دوزخ ندارند.

دقت در این آیات نشان میدهد که از دنیاى مردم بى‏ادب، لا م ذهب، بى‏تربیت، و آنانکه جز شکم و شهوت همتى ندارند و زندگى آنان مانع پیشرفت برنامه‏هاى خداست مذمت شده، و اسلام جامعه را از گرایش بچنین دنیائى که سر منشأ بدبختى است برحذر میدارد.

امیر المؤمنین (ع) در نهج البلاغه حکمت 103 میفرماید:

انّ الدّنیا و الآخرة عدوّان متفاوقتان، و سبیلان متخالفان، فمن احبّ الدّنیا و تولّاها ابغض الآخرة و عاداها و هما بمنزلة المشرق و المغرب و ماش بینهما کلّما قرب من واحد بعد من الآخر و هما بعد ضرّتان:

دنیا و آخرت دو دشمن غیر همرنگ، و دو راه جدا هستند، همانند حق و باطل و بهشت و دوزخ، دوستدار دنیا و عاشق آن دشمن آخرت است.

فاصله دنیا و آخرت همانند مشرق و مغرب است، بهریک رو کنند از دیگرى دور میشوند، این دو همانند دو هوو هستند که با هم روى آشتى ندارند. در این فرازها دقت کنید بر خلاف آنجا که دنیا مزرعه آخرت است، اینجا دشمن و مخرب آخرت شناسانده شده و معلوم است که چنین دنیائى همانست که از راه نامشروع بدست آمده و در غیر حق صرف میگردد.

و قال علیه السلام: مثل الدّنیا کمثل الحیّة لیّن مسّها، و السّمّ النّاقع فى جوفها، یهوى الیها الغرّ الجاهل و یحذرها ذو اللّب العاقل: «19»

دنیا همانند مار است، داراى پشتى نرم ولى درونى پر از زهر، نادان فریب‏خورده خواهان آنست، و داناى خردمند از آن در پرهیز.

ضرار که از عاشقان امیر المؤمنین بود با معاویه برخوردى داشت، در آن مجلس معاویه باو گفت: از على علیه السلام برایم بگو ضرار گفت: بهنگامیکه شب پرده‏هاى تاریکش را بهمه‏جا میگستراند، او در محل عبادت و بندگى قرار میگرفت، محاسن در دست داشت و چون مار گزیده بخودش مى‏پیچید، و مانند غصه‏داران میگریست سپس بدنیا خطاب میکرد: اى دنیا، اى دنیا از من درگذر و روى از من برگردان، آیا براى فریب من و بردن دل از دستم، خویش را در برابر من میآرائى: یا بمن اشتیاق دارى و مرا میطلبى؟ دور باشى دیگرى را گول بزن، زیرا من فریب ترا نخواهم خورد ترا سه طلاقه کرده‏ام، آنطوریکه جاى بازگشت نیست، زندگیت کوتاه، ارزشت اندک، آرزویت پست، و سخت بى‏اعتبارى، آه از کم داشتن توشه آخرت، واى از درازى سفر و ناراحتى قیامت. «20»

در صفحات 108- 120- 122- 144- 145- 148- 151- 164- 165- 166- 191- 202- 248- 281- 285- 304- 310- 320- 348- 419- 423- 493- نهج البلاغه على علیه السلام در توضیح دنیاى مذموم و اینکه یکى از محرکهاى منفى برونى است داد سخن داده، و چهره دنیائیکه وجهه همت قرار میگیرد، و بعنوان هدف شناخته میشود.

دنیائیکه بخاطر آن انسان از تمام فضائل دور مانده و گرفتار انواع ئل میگردد، دنیائیکه بخاطر آن ابراهیم بآتش افکنده میشود. و موسى محکوم باعدام میگردد، و عیسى بپاى دار کشیده میشود، و سر یحیى از بدن جدا گشته، و با پیامبر بزرگ هفتاد و چند بار مردم بى‏تربیت میجنگند، و بیست و پنجسال حق مسلم على غصب میگردد، و فرزندانش تا امام عسکرى کشته میشوند، دنیائیکه بخاطر آن مردان حق بخاک و خون کشیده میشوند، و مغزهاى متفکر و گروهى از انسانهاى با فضیلت بسیاه‏چالهاى حبس افتاده بزندانهاى طویل المدة آریامهرى دچار میگردند، و از محصولات عمر پربرکت آنان جلوگیرى میشود، دنیائیکه ... آرى اینچنین دنیا که عامل اینهمه بدبختى براى بشر است، مار خوش خط و خال، اما کشنده فکر و جانست، اینچنین دنیا باید سه طلاقه شود و باید از دست برود، دنیاى بى‏وفا و بى‏اعتبارى که بسیارى از مردم تاریخ دچار فریب آن شه و گول زر و زیورش را خوردند و بخاطر بچنگ آوردن آن دست بقتل و غارت، یغما و چپاول، ربا و غش، مکر و حیله، فریب و حسد، کبر و دروغ، تهمت، و غیبت، زنا و قمار و هزاران گناه و معصیت میآلایند.

آرى بدست آوردن اینچنین دنیا، بقیمت از دست دادن دین و آخرت و حسنات اخلاقى است.

على علیه السلام در خطبه 84 نهج البلاغه درباره معامله پرخسارت عمرو عاص نخست وزیر معاویه که دین را بدنیا فروخت میفرماید: راستى از پسر زانیه در شگفتم بمردم شام درباره من دروغ گفته، چنین وانمود کرده که من مردى شوخ و بازیگرم و بشوخى و بازى خو گرفته‏ام، و باین طریق مردم را سرگرم کرده و از اجراى برنامه‏هاى مثبت سرباز زده‏ام، باطل و ناحق گفته، بگناه سخن رانده، بدانید که بدترین گفتار دروغ است، او میگوید ولى دروغ میگوید، وعده میدهد اما پیمان‏شکن است بهنگامیکه برنامه‏اى را از او بپرسند، از حق‏گوئى بخل میورزد و دریغ میکند، در عهده و پیمان خود اصرار بعهدشکنى دارد، قطع رحم میکند، چون آتش جنگ شعله کشد، قبل از بیرون آمدن شمشیر از نیام زبان بازى عجیب دارد، ولى وقتى چشم به شمشیر عریان بیاندازد، بزرگترین مکرش براى فرار از جنگ نشان دادن عورت است، و این برنامه نمودار شخصیت اوست، ولى بشما بگویم بخدا قسم یاد مرگ مرا از شوخى و بازیگرى بازمیدارد، اما فراموشى آخرت عمرو عاص را از گفتار حق بازداشته، و در برابر مقدارى پیش‏کشى که معاویه باو داده با آن منبع پلیدى بیعت کرده و دین خود را در برابر رشوه ناچیز پسر ابو سفیان فروخته و از راه راست دست برداشته.

على علیه السلام در ضمن قطعه‏اى از یکى از خطابه‏هاى تند و آتشینش درباره مردم کشورش، که از برنامه‏هایش سرپیچى میکردند، و دین خود را بدنیا فروخته بودند میفرماید:

خداوند جزاى شما را کف دستتان بگذارد، آیا اسلام در بین شما نبود که جمعیت شما را از پراکندگى نجات دهد؟! غیرت و جوانمردى ندارید، که براى پیشگیرى از زیان دشمن اقدام کنید، آیا شگفت‏آور نیست که معاویه ستم‏پیشگان فرومایه را بخود دعوت میکند، آنان هم بدون گرفتن پاداش و اجر ازا و پیروى مینمایند، و باجراى دستوراتش که همه بر ضد دین است اقدام میکنند؟! اما من شما را که باقى مانده اسلام و مسلمین میشناسم با پرداخت سهم مسلّم هر کدامتان، ببرنامه‏هاى الله دعوت میکنم ولى شما با من بمخالفت برخاسته، از دور من پراکنده میشوید، از وضع من و برنامه‏هاى من هک جز حق نیست خشنود نیستید تا بآن دلگرم باشید و نه نارضایتى و رنجشى تا بر آن اجتماع نموده، اتفاق کلمه داشته باشید، معلوم نیست بچه راهى میروید؟ امروز محبوبترین برنامه پیش من مرگ است!! من قرآن را بشما آموختم، با دلائل روشن‏بین شما حکم کردم، شما را بآنچه نادان بودیم آگاه نمودم. خوبیها را بیان داشته و توضیح دادم، آه ایکاش کور میدید، و خفته بیدار میشد، آنان که پیشوایشان معاویه و مدرسشان پسر زانیه است چقدر خدا نشناسند!!. «21»

عن ابیعد الله علیه السلام قال: رأس کلّ خطیئة حبّ الدّنیا: «22»

سر هر اشتباهى عشق بدنیاست.

سئل علّى بن الحسین علیه السلام: اىّ الاعمال افضل عند اللّه؟ قال: ما من عمل بعد معرفة اللّه و معرفة رسوله افضل من بغض الدّنیا «23»

از امام چهارم پرسیدند چه عملى در پیشگاه حق از همه اعمال برتر است؟ فرمود پس از شناخت خدا و پیامبرش دشمنى با دنیا.

فى کتاب امیر المؤمنین صلوات اللّه علیه الى بعض اصحابه: فارفض الدّنیا فانّ حب الدّنیا یعمى و یصّم وى بکم و یذلّ الرّقاب: «24»

على علیه السلام در نامه‏اى بگروهى از یارانش نوشت:

دنیا را ترک کن، زیرا عشق بدنیا آدمى را کور و کر و لال کرده و به پستى و خوارى میافکند.

قال رسول الله من احبّ الدنیا اضّر بآخرته: «25»

دوستدار دنیا، بآخرتش ضرر میزند.

کان عیسى بن مریم یقول لاصحابه: یا بنى آدم اهربوا من الدّنیا الى اللّه و احرجوا، قلوبکم عنها، فانکم لا تصلحون لها و لا تصلح لکم: «26»

عیسى بهمنشینانش فرمود: از دنیا بسوى خدا بگریزید، و دل از آن برگیرید، نه شما شایسته اوئید و نه او شایسته شما.

قال على علیه السلام: انّ دنیاکم هذه لا هون فى عینى من عراق خنزیر فى ید مجذوم و احقر من ورقة فى فم جراد، ما لعلىّ و نعم یفنى و لذّة لا یبقى: «27»

دنیائیکه مشا بآن دل بسته‏اید پیش من از رگ خوکى که در دست شخص جذامى باشد بى‏ارزش‏تر است، و از برگى که در دهان ملخ کوچکتر، على را با نعمت از دست شدنى، و لذت ناپایدار چکار؟

آیات و روایات در این زمینه آنقدر زیاد است که میتوان از مجموع آنها کتابى مستقل بوجود آورد، اسلام با دنیائى که از عوامل مادیش فقط بخاطر ارضاء غریزه و بکرسى نشاندن آمال و آرزوهاى غلط استفاده میکنند و از این راه ملتى یا ملت‏هائى را دچار ذلت و زبونى و استعمار و استثمار مینمایند دشمنى سخت دارد.

مبارزه با این چهره از دنیا از اهم مسائل اسلامى است، و میتوان گفت عدم ارتباط با چنین دنیاى فریبکارى مبدء تمام خوشبختى‏ها براى خود و دگران است، بر تمام مردم لازم است در برابر دنیاى منفى تقوا پیشه کرده و بتقویت فکر و روح برخاسته، تا بتوانند بهنگام روبرو شدن با چنین چهره‏اى از عهده مبارزه برآیند.

محبت غیرقانونى نسبت بدنیا، انسان را منحرف کرده، و از رشد فکرى و روحى بازداشته، و نمیگذارد انسان در میدان مبارزه با دشمنان درونى و برونى قدم بگذارد، و بدون شک سقوط اخلاقى ملل غرب و قسمت مهمى از بدبختى‏هاى شرقیان در گرو دنیاپرستى آنان است.

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 93/5/27 :: ساعت 3:29 عصر )
»» نوعى بى ‏تقوایى نسبت به حقوق دیگران

وصیت قبل از مرگ

 

در آیه 180 سوره مبارکه بقره به جاى کلمه "مال" کلمه "خیر" گفته شده است فرموده اگر "چیز خوبى" از خود به یادگار گذارده وصیت کند. این تعبیر نشان مى‏دهد که اسلام ثروت و سرمایه‏اى را که از طریق مشروع به دست آمده باشد و در مسیر سود و منفعت اجتماع به کار گرفته شود خیر و برکت مى‏داند و بر افکار نادرست آنها که ذات ثروت را چیز بدى مى‏دانند ، خط بطلان مى‏کشد و از زاهد نمایان منحرفى که روح اسلام را درک نکرده و زهد را با فقر مساوى مى‏دانند و افکارشان سبب رکود جامعه اسلامى و پیشرفت استثمارگران مى‏شود بیزار است.

ضمناً این تعبیر اشاره لطیفى به مشروع بودن ثروت است، زیرا اموال نامشروعى که انسان از خود به یادگار مى‏گذارد خیر نیست بلکه شر و نکبت است.

کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِینَ (بقره ـ 180)

بر شما مقرّر شده که چون یکى از شما را (نشانه‏هاى) مرگ فرا رسد، اگر مالى از خود به جاى گذارده، براى پدر و مادر و نزدیکان به طور شایسته وصیّت کند، این کار حقّ و شایسته پرهیزکاران است.

بعضى‏ها فکر مى‏کنند وصیّت کردن، زمینه‏ى زود مردن است، در حالى که یک نوع دوراندیشى است و اینکه مى‏فرماید: هنگام مرگ وصیّت کنید. چون آن لحظه، آخرین فرصت است وگرنه مى‏تواند سالها قبل از فرا رسیدن مرگ، وصیّت کند.

جمله "کتب علیکم" ظاهر در وجوب است به همین دلیل این تعبیر در مورد وصیت موضوع تفسیرهاى مختلفى قرار گرفته:

1- گاه گفته مى‏شود وصیت کردن در قوانین اسلامى هر چند عمل مستحبى است اما چون مستحبّ بسیار م?کد است از آن با جمله" کُتِبَ عَلَیْکُمْ" تعبیر شده، و ذیل آیه آن را تفسیر مى‏کند، زیرا مى‏گوید: حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِینَ، اگر این یک حکم وجوبى بود باید بگوید حقا على الم?منین.

2- بعضى دیگر معتقدند که این آیه قبل از نزول احکام ارث است، در آن وقت وصیت کردن در مورد اموال واجب بوده، تا ورثه گرفتار اختلاف و نزاع نشوند اما بعد از نزول آیات ارث این وجوب نسخ شد، و به صورت یک حکم استحبابى در آمد، حدیثى که در تفسیر "عیاشى" ذیل این آیه آمده است نیز این معنى را تایید مى‏کند.                       

3- این احتمال نیز وجود دارد که آیه ناظر به موارد ضرورت و نیاز باشد یعنى در جایى که انسان مدیون است یا حقى به گردن او است که در آنجا وصیت کردن لازم است (ولى از میان این تفاسیر تفسیر اول نزدیکتر به نظر مى‏رسد).

اسلام سفارش مى‏کند اگر در میان فامیل کسانى هستند که از ارث محرومند و یا سهم ارث آنان اندک است با وصیّت، در مورد توسعه‏ى سهمیّه آنان اقدام نماید، ولى اگر کسى در این وصیّت رعایت عدالت نکند و یا ظلمى را روا دارد، گناه کبیره انجام داده است. (سفینة البحار، «وصى»)

پس با این مقدمه می توان نتیجه گرفت که: بعضى وصیّت کردن را واجب دانسته‏اند، امّا از جمله‏ى «حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِینَ» استفاده مى‏شود که این عمل مستحبّ است وگرنه مى‏فرمود: «حقا على الم?منین»

در آیه‏ى شریفه به جاى کلمه «مال» از کلمه «خَیْراً» استفاده شده تا روشن شود که مال و ثروت، مایه‏ى خیر و نیکى است و آنچه در اسلام مورد انتقاد قرار گرفته، مال حرام یا علاقه‏ى زیاد به مال یا ترجیح دادن مال بر کمالات فردى و نیازهاى اجتماعى و یا استثمار مردم براى تحصیل آن است.

وصیّت باید بر اساس «بِالْمَعْرُوفِ» یعنى عقل‏پسند باشد، نه از روى کینه و انتقام و یا مهرورزى‏هاى بى‏جا و بى‏رویه. چون از ارث، تنها بعضى از بستگان بهره‏مند مى‏شوند آن هم به مقدار معیّن، لذا اسلام سفارش مى‏کند اگر در میان فامیل کسانى هستند که از ارث محرومند و یا سهم ارث آنان اندک است با وصیّت، در مورد توسعه‏ى سهمیّه آنان اقدام نماید، ولى اگر کسى در این وصیّت رعایت عدالت نکند و یا ظلمى را روا دارد، گناه کبیره انجام داده است. (سفینة البحار، «وصى»)

در لابلاى متون روایى آمده است: شخصى با داشتن کودکانى صغیر، تمام اموال‏ خود را در راه خدا بخشید. چون پیامبر صلى اللَّه علیه و آله متوجّه شدند، پرسیدند با این مرده چه کردید؟ گفتند: او را دفن کردیم. فرمود: اگر قبلًا به من خبر داده بودید، اجازه نمى‏دادم او را در قبرستان مسلمانان دفن کنید، چرا که او با داشتن این همه فرزند، براى آنان هیچ مالى نگذاشته و همه را در راه خدا داده است. (سفینة البحار، «وصى»)

وصیّت، کار دقیقى است که اگر خداى ناکرده با بى‏توجّهى انجام شود و بعداً عامل فتنه و ناراحتى‏هایى گردد، تمام کارهاى خیر محو مى‏شود. از پیامبر صلى اللَّه علیه و آله روایت شده است که فرمودند:

گاهى انسان شصت سال عبادت مى‏کند، ولى چون وصیّت نامه‏ى خود را عادلانه تنظیم نمى‏کند، به دوزخ مى‏رود. (نهج الفصاحة، جمله 626)

وصیّت، نشانه‏ى آن است که مالکیّت انسان حتّى بعد از مرگ در مورد قسمتى از دارایى‏هایش ادامه دارد.

مقدار وصیّت، یک سوم مال است و اگر شخصى در مورد بیش از این مقدار وصیّت کند، اجازه‏ى وارثان شرط است. براى اینکه یاد بگیریم چگونه وصیّت کنیم، بهتر است وصیّت نامه‏هاى اولیاى خدا، شهدا و علما را بخوانیم.

رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله فرمود: هر کس ابتدا به عهده بگیرد که وصیّت شخصى را انجام دهد، ولى سپس بدون عذر آن را رها کند، هیچ عملى از او قبول نمى‏شود و تمام فرشتگانِ میان آسمان و زمین او را لعنت مى‏کنند و دائماً در غضب خداوند است و در برابر هر کلمه‏ى «یا ربّ» که مى‏گوید، یک لعنت بر او نثار مى‏شود و پاداش تمام کارهاى قبلى او به پاى وصیّت کننده ثبت مى‏گردد. (تفسیر أطیب البیان)

 

آثار و برکات وصیّت‏

1 وصیّت، نشانه‏ى دقّت و اهل حساب بودن است.

2 وصیّت، نشانه‏ى احترام به حقوق دیگران است.

3 وصیّت، انجام امور خیرى است که از آن غفلت شده و تداوم عمل صالح، پس از مرگ است.

4 وصیّت، راهى براى پرکردن خلأهاى اقتصادى و تعدیل ثروت است.

رسول اکرم صلى اللَّه علیه و آله فرموده‏اند:

هر کس با وصیّت از دنیا برود، گویا شهید مرده است. (وسائل، ج 13، ص 352)

وصیّت براى والدین و بستگان، عامل تجدید محبّت و یک نوع قدرشناسى است.

لذا در آغاز آیه وصیّت، والدین مطرح شده‏اند تا علاوه بر سهم ارث، وصیّت به نوعى تنظیم شود که نفعش به آنان نیز برسد که این خود از مصادیق احسان است.

از پیامبر صلى اللَّه علیه و آله روایت شده است که فرمودند: گاهى انسان شصت سال عبادت مى‏کند، ولى چون وصیّت نامه‏ى خود را عادلانه تنظیم نمى‏کند، به دوزخ مى‏رود

 

اقسام وصیّت‏

1- واجب: مثل وصیّت به حقّ اللَّه، حقّ الناس، قضاى نماز و عبادات دیگر، پرداخت حقوق واجبه مانند خمس، زکات، دیون، بدهکارى‏هاى مردم.

2- مستحبّ: مثل وصیّت به امور خیریّه.

3- مباح: مثل وصیّت فرزندان به نوع شغل، حرفه، لباس، طعام.

4- مکروه: مثل وصیّت به مقبره سازى.

5- حرام: مثل وصیّت به ایجاد مراکز فساد، انتشار کتب ضالّه.

 

پیام‏های آیه:

1ـ گرچه با مرگ، انسان از دنیا مى‏رود، امّا پرونده‏ى عمل او با کارهایى نظیر وصیّت باز مى‏ماند. «إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ»،«الْوَصِیَّةُ»

2ـ مال و ثروت، اگر در راه درست مصرف شود خیر است. «إِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ»

3ـ در وصیّت باید علاوه بر ارث، براى والدین و نزدیکان سهمى قرار داد. «الْوَصِیَّةُ لِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ»

4ـ وصیّت باید بر اساس عرف پسندیده‏ى جامعه باشد. «الْوَصِیَّةُ» ، «بِالْمَعْرُوفِ»

5ـ ترک وصیّت، نوعى بى‏تقوایى نسبت به حقوق دیگران است. «الْوَصِیَّةُ» ، «حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِینَ»

 

منابع:

تفسیر نور ج 1

تفسیر نمونه ج 1

وسائل الشیعه، ج 13

تفسیر الطیب البیان



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 93/5/27 :: ساعت 3:26 عصر )
   1   2   3   4   5   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

مرنجان و مرنج
عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 160
>> بازدید دیروز: 441
>> مجموع بازدیدها: 1363767
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
کنج دل🩶
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
دانشجو
(( همیشه با تو ))
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه
سلام
بخور زار
اشک شور
منتظران

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





































































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب